چينش و ساخت حزب در قرآن: پايه‏اي براي امتناع عقيدتي؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چينش و ساخت حزب در قرآن: پايه‏اي براي امتناع عقيدتي؟ - نسخه متنی

حاتم قادري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چينش و ساخت حزب در قرآن: پايه‏اي براي امتناع عقيدتي؟

دكتر حاتم قادري

مقدمه

در ايران با وجود بيش از يك قرن سابقه و فعاليتهاي حزبي، به نظر مي‏رسد هنوز تا پيدايش وضعيتي نهادينه در مورد احزاب، راهي نه چندان كوتاه در پيش باشد. در اين مدت، 5 (پنج) مرحله از تب و تاب فعاليتهاي حزبي، ـ يا آنچه را كه مي‏توان با تسامح به اين نام خواند ـ بخشي از حيات سياسي، اجتماعي ـ اقتصادي را آشكارا تحت الشعاع خود قرار داد.

اولين مرحله و نقطه آغازين آن به انقلاب مشروطه و فعاليت احزاب در اين مقطع زماني برمي‏گردد كه تا تسلط رضاخان (شاه) بر قدرت به درازا كشيد. دومين مرحله به سالهاي جنگ جهاني دوم، اشغال ايران، و سرنگوني ديكتاتور، و بالاخره فضائي كه گاه از آن همچون دموكراسي نيم بند نام برده مي‏شود، معطوف است كه تا كودتاي 28 مرداد و سقوط دولت دكتر مصدق ادامه يافت. مرحله سوم از فعاليت حزبي در برگيرنده سالهاي 39 تا 43 است كه باز ايران شاهد نوعي فضاي نيمه باز سياسي بود كه خود ناشي از تحركات داخلي، همچنين نفوذپذيري ايران از سياستهاي خارجي بود. مرحله چهارم، شامل فاصله زماني اندكي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تا سال 60 است، و بالاخره با انتخابات دوم خرداد 1376 و باز شدن فضاي سياسي جامعه، بار ديگر گونه‏اي از تحركات حزبي را در جامعه شاهد هستيم.

اگر بخواهيم با تسامح تمامي مدت زماني كه احزاب در ايران اندك موضوعيت فعاليت و رقابت جدّي داشته‏اند را محاسبه كنيم، آنگاه شايد اين ارقام را براي هر يك از مراحل بتوانيم قابل اعتناء بدانيم. مرحله اول 20 سال، مرحله دوم 12 سال، مرحله سوم 4 سال، مرحله چهارم 4 سال، و مرحله پنجم بيش از 2 سال، البته تمامي اين ارقام تخميني است و اين بر عهده مطالعات موردي است كه با انتخاب معيارهاي لازم محاسبات فني‏تري را بدست دهند. هر چند، بعيد است به خاطر طبيعت فعاليتهاي سياسي از يك سو و همچنين اوضاع سياسي ـ اجتماعي ايران از ديگر سو، بتوان رضايت خاطر كساني را كه خواهان ارقام رياضي دقيق هستند، فراهم كرد.

به هر حال، ارقام ياد شده به خوبي بيانگر اين نكته است كه در بيش از يكصد سال از شكل‏گيري اوليه احزاب رسمي در ايران تاكنون تنها 42 سال تب و تاب فعاليتهاي حزبي قابل مشاهده است. يعني چيزي حدود 40% در بقيه زمانها يا اصولاً هيچ خبري از احزاب رسمي كه بتواند تا حدي نقش خود را با جديت در چارچوب جلب آراء و رقابتهاي انتخاباتي ايفا كند نيست، يا در پاره‏اي مواقع، همانند دوران پهلوي دوم و مقاطعي چون وجود احزاب رسمي دولتي يا حتي مرحله تك حزبي رستاخيز، بيشتر كاريكاتوري از حزب و كاركردهاي حزبي وجود دارد. البته مشكلات تنها به مقايسه زمانهاي فعاليت محدود نمي‏شود. به هيچ عنوان نمي‏توان آن 40% زماني را، دوراني درخشان از حضور احزاب در جامعه ايران دانست. احزاب معمولاً از سازماندهي ضعيفي برخوردار بودند. آموزه‏هاي حزبي روشن و آشكار نبود، احزاب گاه در حد يك دسته سياسي، تنزل مي‏يافتند و بسياري مواقع چيزي بيش از احزاب فصلي يا شخصي نبودند. برخي از احزاب و در رأس آنها، حزب توده، از اين جهات وضعيتي مناسب‏تر داشتند ولي باز اين حزب نيز در مقايسه با احزاب اروپايي و حتي احزاب چپ كشورهاي عربي، چيزي براي عرضه نداشت.

بررسي چرائي و چگونگي ضعف بنيادين حزب و ناكارآمدي آن در ايران، زمينه‏هاي متعدد مطالعاتي را مي‏طلبد. وضعيت گذار طولاني جامعه ايران، ساختار اجتماعي ـ اقتصادي، استبداد و فساد سياسي، نگرشهاي معمولاً منفي به حزب و حتي موقعيت ژئوپلتيكي ايران كه در دوران ضعف اجازه بازيگري قدرتها و سياستهاي خارجي را فراهم مي‏سازد، بخشي از اين زمينه‏ها هستند. ولي بخش ديگر امتناعهاي عقيدتي ـ نظري است كه اصولاً منكر وجود كاركرد حزبي در حيات اجتماعي بوده يا دست كم نسبت به آن مظنون مي‏باشد. در اين راستا، مقاله حاضر در صدد بررسي تنها يكي از جنبه‏هاي اين امتناعهاي عقيدتي ـ نظري است، يعني امتناعي كه با استناد به آيات قرآن به نفي حزب مبادرت مي‏ورزد. از اين رو، به نظر مي‏رسد كه پژوهش در آيات قرآن به عنوان نه تنها نقطه شروع كه يك بحث محوري حائز اهميت باشد.

اين مقاله با هدف بررسي يكي از مفروضات امتناعي براي رد يا ترديد نسبت به نظامي حزبي پردازش شده است. نظام حزبي در ايران با مشكلات و موانع نظري ـ فعلي بسياري مواجه است كه بررسي يكايك و همچنين نحوه ارتباط آنها با يكديگر نيازمند مطالعات گسترده‏اي است. مقاله حاضر تنها به پژوهش در مورد مفروض معمول استنباط شده از آيات قرآن در نفي حزب، محدود شده است. مقاله با نشان دادن اين كه اساسا حزب در قرآن بطور عموم در وجه ديني آن استفاده شده و با وام‏گيري از فرمول فقهي منطقة الفراغ اين نتيجه را بدست مي‏دهد كه حزب به عنوان يك «روش» در سازماندهي سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي مسلمانان يك روش منطقة الفراغي است.

واژگان كليدي:

حزب، قرآن.

متن آيات

بررسي آيات قرآن نشان مي‏دهد كه 7 بار واژه حزب در قالب 5 آيه به كار رفته كه در 2 (دو) آيه از اين 5 آيه، 2 بار اين واژه تكرار شده است، يك بار واژه «حزبه» كه حاوي ضمير اشاره است، استفاده شده و يك بار نيز جمع تثنيه «حزبين» آمده است. به اين ترتيب، واژگان «حزب»، «حزبه»، و «حزبين» مجموعا 9 مورد مي‏باشد كه در قالب 7 آيه و در تركيب 6 سوره جاي گرفته است. ابتدا جا دارد كه متن اين آيات را مطالعه كنيم.

1- وَ مَن يَتَولَّ اللَّهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذينَ امَنوا فَانَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الْغلِبُون2

2- فَتَقَطَّعُوا امْرَهُم بَينَهُم زُبرا كُلُّ حِزبٍ بمالَدَيْهِم فَرِحُونَ.3

3- مِنَ الذَّينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعا كُلُّ حِزْبٍ بمالَدَيْهِم فَرِحُونَ4

4- اِستَخْوَذَ عَلَيْهِمُ الَّشيْطنُ فَأنَسهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ اُولئك حِزْبُ الشّيْطنِ ألا إِنَّ حِزْبَ الشّيْطنِ هُمُ الخسِرُونَ5

5ـ لا تَجِدُ قَوما يُومِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَومِ الاخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبنَاءَهُمْ أَوْ إخْوَانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أوْلئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ألإِيمنَ وَ أَيّدَهُم بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهرُ خَلِدينَ فِيَها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رضُواْ عَنْهُ أُولئِك حِزْب اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفلِحُونَ.6

چينش

از 6 سوره مورد نظر، 4 سوره مكّي است كه در هر سوره يك آيه و در هر آيه يك نوبت واژگان حزب، حزبه، و حزبين آمده است و دو سوره ديگر مدني هستند كه در آنها مجموعا 5 بار صرفا واژه «حزب» و در قالب 3 آيه آمده است. پس در سُوَر مدني در آيات كمتر ولي با دفعات بيشتر واژه حزب استعمال شده است. در مجموع، استفاده از واژگان حزب، حزبه، و حزبين، تركيب «حزب ا...» 3 بار و در 2 آيه به كار رفته كه بيشترين تركيب را نشان مي‏دهد و جالب است توجه كنيم كه هر دو آيه متعلق به دو سوره مدني يعني تنها سوره‏هاي مدني كه در اين بحث ما لحاظ شده‏اند، مي‏باشند. دو بار تركيب «حزب الشيطان» آمده كه هر دو متعلق به يك آيه مي‏باشند و تنها دفعه‏اي هم كه به شكل «حزبه» استعمال شده، اشاره به شيطان است.

پس به اين ترتيب تركيب حزب الشيطان به تنهايي كمتر از حزب ا... است ولي با احتساب استفاده از «حزبه»، مي‏توان به رقم 3 در مجموع نسبتهاي حزب به شيطان دست يافت. از اين سه مورد در دو آيه، يكي در سوره مكّي جاي گرفته (حزبه) و 2 مورد ديگر در سوره مدني مجادله قرار دارند و همتاي 2 مورد استفاده با تركيب حزب ا... در همين سوره و در قالب يك آيه مي‏باشند. پس از اين نسبت سنجيها بايد به تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمالدَيْهِم فَرِحُونَ» توجه كرد كه دو بار و در قالب 2 آيه از دو سوره مكي تكرار شده است. و بالاخره در مرتبت بعدي، تثنيه «حزبين» جاي دارد كه يك بار در سوره كهف كه مكّي و در ارتباط با داستان اصحاب كهف است به كار رفته است.

ساخت

چينش و توزيع عددي استفاده از واژگان حزب، حزبه، و حزبين به خودي خود نشان مي‏دهد كه قرآن در مجموع، با واژه حزب با نگاهي مذمت گونه برخورد نكرده است و مي‏توان گامي فراتر نهاد و گفت كه تركيب «حزب ا...» بيشترين تركيب موجود است، هر چند «حزب الشيطان» و «حزبه» رويهم رفته معادل اين تركيب مي‏شوند، ولي جداجدا، از تركيب حزب با ا... فاصله دارند. اما اين توزيع عددي بدون توجه به نحوه استفاده تفسيري و ارزشي حزب در آيات و در سور مربوطه، به تنهايي براي حصول اطمينان از نگاه قرآن كافي نيست. لذا در اين قسمت از مقاله بطور مختصر به ساخت كيفي آيات خواهيم پرداخت.

در مجموع آيات و سور اشاره شده به احتمال قوي و آن گونه كه از ظاهر آيه برمي‏آيد، ساده‏ترين وضعيت، آيه 12 سوره كهف و در تنها موردي است كه «حزبين» آمده است اين آيه و آيات قبل و بعد از آن، اشاره به داستان اصحاب كهف دارند و در آيه خاص مورد نظر، «حزبين» در اشاره به دو گروهي است كه در صدد تخمين مدت درنگ اصحاب كهف در غار برآمده‏اند. در واقع «حزبين» اشاره به يك اختلاف محاسباتي و عددي در تخمين مدت درنگ دارد و صرف نظر از درستي اقوال هر يك از دو گروه، به خودي خود، حاوي بار ارزشي معطوف به واژه حزبين نيست. البته در تفاسير و برخي از روايات و حكايات مربوط به اصحاب كهف در مورد اين دو گروه و منظور از اين كه آنها چه گروهها و جمعيتهايي بودند و چه حدسهايي زدند، نكاتي آمده است كه خالي از وجه اسطوره‏اي و داستاني نيست و تاثيري نيز در نگاه بي طرفانه، به واژه «حزبين» ندارد.

اما اگر آيه 12 سوره 18 (كهف)، بياني ساده در استفاده از «حزبين» دارد، دو آيه‏اي كه در هر كدام تركيب جمله‏اي «كُلُّ حِزْبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» آمده اين طور نيست. اين دو آيه يعني آيه 53 سوره مومنون و 32 سوره روم هر دو مكّي است. و در هر دو، نوعي شادماني را به اعضاء هر حزبي نسبت مي‏دهد. توجه به برخي واژگان قبل از كُلّ حِزبٍ بِمالَدَيهِمْ فَرِحُونَ نشان مي‏دهد كه ظاهرا قرآن اين شادماني را خالي از وجه مذّمت نمي‏داند. در آيه 53 سوره مومنون، واژه «فتقطعوا» و در آيه 32 سوره روم، «فرقوا»، هر دو دلالت بر تفرقه و قطعه قطعه كردن دارد. اين مذمت در هر يك از دو آيه به گونه‏اي آمده است، هر چند، در نهايت، خالي از وجه اشتراك نيست.

آيه 32 سوره روم، وضعيتي روشن‏تر دارد. فقره پاياني آيه قبلي حاوي چنين نهي از منكري است: «ولا تكونوا من المشركين».

برخي از مفسرين از جمله، صاحب مجمع البيان ترجيح داده‏اند كه به هنگام تفسير آيه 32 سوره روم، بطور بهم پيوسته به اين فقره پاياني آيه قبل هم توجه داشته باشند (ج 19، ص 229) و به اين ترتيب، مصداق احزاب و گروههايي كه چنين تفرقه‏اي را نمايندگي مي‏كنند مشركان مي‏باشند. همين تاكيد از سوي صاحب الميزان نيز اعمال شده است (ج 16، صص 9-288).

در الميزان، ذكر شده كه كلمه مِن در ابتداي آيه براي بيان منظوري است كه مراد همانا مشركين هستند. و اين ويژگي تفرقه و دسته دسته بودن را از خاص‏ترين صفات مشركان معرفي مي‏نمايد. انتخاب اين دو تفسير براي ارائه شرح تفسيري از جهت بار ارزشي آنان براي آموزه شيعه است؛ هر چند، برخي تفاسير ديگر، امر را فراتر از مشركان مي‏برد و شايد يكي از عجايب اين تعميم، تفسير عرفاني رشيد الدين الميبدي صاحب كشف الاسرار است (ج 7، ص 452) كه چنين شرحي مي‏آورد. «و هم اليهود و النصاري و طوائف اهل الشرك.»

لازم به يادآوري است كه در اين آيه و همچنين آيه بعدي لبه تيز حمله متوجه مشركان است و پرهيز از درافتادن به شرك و تنها در آيه بعدي يعني آيه 34 است كه صحبت از كافران مي‏كند. به هر حال، با تاكيد بر مشركان به نظر مي‏رسد كه تعميم صاحب كشف الاسرار يا تفاسير مشابه، چندان موجه نبوده باشد. در واقع اين آيه 53 سوره مومنون، يعني ديگر آيه‏اي كه تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» آمده، در برگيرنده اشاراتي به اهل كتاب مي‏باشد.

صاحب مجمع البيان براي شرح آيه مربوطه مثال يهود را مي‏زند كه به انجيل و قرآن كافر شدند و مسيحيان به قرآن (ج 17، ص 57). همين نظر در الميزان هم تكرار شده است (ج 15، ص 49). در اين تفسير با اشاره به آيه قبلي و از جمله بيان «... امة واحدة و انا ربكم فاتقون ...» به نافرماني انسان از امر رسولان خداوند كه ايشان را به ربي واحد و همچنين تقوي دعوت كردند، توجه مي‏دهد كه حاصل آن پاره پاره شدن امر مفروض در قالب كتابهاست و اينكه هر جمعيتي «كتابي» را به خود اختصاص دادند. به هر حال، در هر دو آيه، موضوع تفرقه ديني است. در يكي مشركان به خاطر شركشان و خشنودي آنان به فرقه گرائيشان و در ديگري مخاطبان پيام آسماني انبياء و تفرقه بين آنان در قالب كتابهاي مختلف و خشنودي هر حزب به آنچه كه دارد، سرزنش شده‏اند. حال بهتر است از زاويه‏اي ديگر ماهيت اين «سرزنش» را بررسي كنيم.

هر دو آيه پس از توصيف تفرقه و قطعه قطعه شدن، به يك بيان يكسان يعني «كُلُّ حِزْبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» ختم مي‏شوند. اما مي‏توان سوال كرد كه اگر اين بيان يكسان حاوي مذمت مصاديق آن يعني در يكي مشركان و در ديگري اهل كتاب بوده باشد، چگونه مي‏توان اين دو مصداق بسيار متفاوت را در كنار هم آورد؟ در باب تفرقه اهل كتاب مطلب قابل درك است. آنان، امر دعوت رسولان به سوي خداوند يكتا را قطعه قطعه ساختند و هر يك نيز به آنچه كه در نزد خود داشتند، خشنود گرديدند.

شكستن پيام الهي و ايجاد تفرقه در جوهر دعوت، چيزي است كه مي‏تواند حامل بار معنائي منفي براي مرتكبان بوده باشد، ولي سرزنش مشركان به خاطر «تفرقه ديني اشان» چه معنائي دارد؟ آيا اگر به تعبير صاحب مجمع البيان، آنها متفرق در امر ستاره پرستي، خورشيد پرستي، و... نمي‏شدند و فرضا متفق در پرستش خورشيد مي‏ماندند و به اين اعتبار مشرك ـ به معني مطلق آن به كسي كه چنين اعتقادي را در كنار اعتقاد به خداوند يا مستقل از آن دارد ـ اطلاق مي‏شدند، آيا در اين صورت مشركان مصون از سرزنش بودند؟

شايد پاسخ مفسرين چنين باشد كه مشرك به خاطر شركش واجد و مستحق سرزنش است، اما بايد توجه داشت كه در اين جا مذمت نه به اصل شرك كه به «تفرقه ديني» ميان مشركان راجع است. به نظر نمي‏رسد كه از اين تنگناگزيري متصور باشد، مگر اين كه اصولاً به اين نتيجه دست يازيم كه بيان «كُلّ حِزبِ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»، در اين جا، بيش از اين كه يك حكم «ارزشي منفي» بوده باشد، در اساس بيانگر يك حكم «معرفت شناسانه» است. به اين اعتبار، خداوند پس از توصيف اوضاع تفرقه ديني مشركين، در نهايت يك حكم معرفتي را ضميمه مي‏سازد و احتمالاً به همين خاطر است كه واژه «كُلّ» در ابتداي حكم آمده است.

موضوع را به گونه‏اي ديگر هم مي‏توان مورد تاييد قرار داد. اگر سرزنش مستقل از مصاديق، معطوف به تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» باشد، پس آنگاه چگونه مي‏توان تركيب «حزب ا...» كه در 3 مورد، در آيات مربوطه آمده است را استثنائي براين «كل حزب» دانست.

طبيعي است كه ايجاد «فرح» و شادماني در مومنين به خداوند و ملحقين به «حزب ا...»، قابل انكار نيست. به اين اعتبار، تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» به خودي خود، سرزنشي را به همراه ندارد و اگر اين برداشت خالي از وجه حقيقي نبوده باشد، آنگاه مي‏توان در تكميل آن اضافه كرد كه فرمان به نهي قطعه پاياني آيه 31 يعني «لاتكونوا من المشركين» عملاً و نظرا همان گونه كه علامه طباطبايي هم توضيح داده، اشاره به خصلت تشتت و تفرق بين مشركان است و خداوند با اين نهي مي‏خواهد مومنان را از دچار شدن به اين وضعيت تحذير كرده باشد، وضعيتي كه نمونه آن براساس مصاديق مفسران آيه 53 سوره مؤمنون در اشاره به اهل كتاب بود.

پس سرزنشي متوجه نفس حزب و شادي اعضاء به آنچه در نزدشان است، نمي‏باشد، بلكه اين چگونگي و مصداق است كه مورد سرزنش قرار گرفته است، چنانكه در فقرات مربوط به حزب الشيطان در آيه 19 سوره مجادله و همين طور آيه 6 سوره فاطر، نمونه برجسته آن مي‏باشد و متقابلاً تعلق داشتن به حزب ا... در آيات 56 سوره مائده و همچنين 22 سوره مجادله، مورد ستايش قرار گرفته است. پس به اين ترتيب، تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ»، يك حكم ارزشي است و خداوند در اين حكم كه به طور يكسان در سور «روم» و «مومنون» تكرار شده است، به يك وضعيت معرفتي توجه داده است. و دور نيست مراد از آوردن اين حكم در پايان دو آيه مورد نظر اين باشد كه بخواهد به مومنان بگويد، خشنودي مشركان و همچنين اهل كتاب به «داشته اشان» ناشي از حقانيت آن داشته ـ اعتقاد نيست. بلكه اين ويژگي هر حزبي است تا به آنچه دارد شادمان باشد.

هر دو آيه نوعي نگاه معرفتي ـ روانشناسانه بين اعضاء متعلق به يك حزب با آن حزب برقرار مي‏سازد كه آن هم، احساس شادماني و راحتي است. گوئي، اين يكي از كاركردهاي حزب است كه مي‏تواند به اعضاء خود نوعي سكينه و راحتي عرضه دارد و از سوي ديگر اين معمولاً از ويژگيهاي عضويت در يك گروه و حزب است كه اين فرصت را به شخص يا اشخاص مورد نظر مي‏دهد تا شأن يا شؤوني از زندگي خود را كه مشخص و متعين شده تجربه نمايند.

شايد منتقدي اين گونه اعتراض كند كه چرا اين حكم معرفتي در ادامه دو آيه‏اي آمده است كه به نوعي مصاديق آن يعني تفرقه اهل كتاب و اصل شرك، مورد سرزنش و مذمت است؟ آيا اين امر به تنهايي دلالت نمي‏كند كه سرزنش به تركيب «كُلُّ حِزبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» هم تعميم مي‏يابد؟ در پاسخ به اين نقد، احتمالاً چند توضيح راهگشا خواهد بود. اول، همين نكته‏اي كه در سطور قبل آمد، يعني توضيح چرائي خرسندي مشركان و اهل كتاب، به رغم تفرقه‏اشان، و بر خلاف تصورشان كه برخاسته از حقانيت آنان نيست، بلكه اين يك امر معرفتي است.

پاسخ ديگري هم مي‏توان به اين نقد داد. اگر فرضا در يكي از آيات خداوند با اشاره به حزب ا... و حزب الشيطان چنين حكمي را اضافه مي‏كرد، احتمالاً موهم پايگان برابر ثنويت ياد شده مي‏گرديد، امري كه اصلاً روا نبود. با چنين وضعيت تخيلي چنين نتيجه مي‏شد كه مومنان و مشركان ميانشان تفرقه است و هر حزبي به آنچه دارند خرسندند. البته اجزاء حكم و همچنين كليت آن نيز درست است، ولي همان گونه كه اشاره شد، ممكن بود موهم پايگان برابر اين دو حزب در نزد برخي از اشخاص گردد. جا دارد نكته‏اي ديگر هم مورد توجه قرار گيرد. دو آيه مذكور كه حاوي حكمي واحد مي‏باشند در دو سوره مكّي ـ مومنون و روم ـ جاي دارند. از مكّي بودن اين سُوَر چه مي‏فهميم؟ بطور طبيعي، در شرايط مكه، مسلمانان نياز به توجيه و نسبت سنجي دينشان با ديگر اديان داشتند و احتمالاً به همين منظور آيه 52 سوره مومنون به مسأله امت واحده، خداي واحد، دعوت به تقوي و در يك جمله به جوهر واحد دين و وحي توجه داده و سپس در آيه بعدي كه آيه مورد بحث اين مقاله است، به اين كه مخاطبان وحي اين امر مهم را ميان خود قطعه قطعه كردند و از جوهر واحد دين، غفلت نمودند.

به اين ترتيب، دين اسلام در ادامه سنت وحي تعريف شده و وجود اديان ناشي از واكنش و درك انسانها به جوهر واحد دين نسبت داده مي‏شود و در نهايت به دنبال اين توضيحات حكم معرفتي ياد شده مي‏آيد؛ تو گوئي كه وحي همچون سفره‏اي گشوده است و هر كسي سهمي از آن برداشته و به سهم خود به زيان هويت يكپارچه سفره و مائده آسماني دلشاد است. در باب آيه 32 سوره روم نيز همان گونه كه آمد، به احتمال بسيار مذمت احساس شده از مفاد آيه به اصل شرك و خصلت متفرقانه آن اشاره دارد.

به هر حال، با اين اجمال تفسيري از آيات مورد نظر، به نظر نمي‏آيد كه خداوند بطور مطلق سرزنشي را متوجه «حزب» كرده باشد. آنچه مورد نهي قرار گرفته شكست هويت واحد وحي و ناديده گرفتن و غفلت از نظام توحيدي عالم به سود تفوق طلبيهاي ديني و توسل به تحريف و تأويل براي غلبه جوئي است. پرهيز از اين امور در برخي ديگر از آيات قرآن هم آمده است كه نيازي به ذكر آنها نمي‏باشد.

اما در باب سه موردي كه تركيب حزب ا... در قالب دو آيه از دو سوره مائده و مجادله آمده، نكاتي بايد بيان گردد كه در نهايت نمايانگر هماهنگي با مطالب گفته شده قبلي است.

اشاره شد كه تركيب «حزب ا...» به خودي خود نشان مي‏دهد كه اين مصداق حزب است كه مي‏تواند مورد سرزنش يا ستايش قرار گيرد. در اين سه مورد خداوند مومنان را همچون اعضاء حزب ا... مورد تأكيد و تشويق قرار مي‏دهد. آيات قبل و بعد آيه 56 سوره مائده، متذكر اين مهم هستند كه مومنان نبايد يهوديان و مسيحيان را اولياء خود بگيرند و همچنين در قبال كافران بايد عزت جوئي كنند و در مجموع آيه، حال و هوائي حماسي و مبارزه جويانه دارد به تعبير ديگر، اين آيه خط مميزي ميان حزب ا... با احزاب اهل كتاب و همچنين مشركان ترسيم مي‏كند و تصريحا وجود جناح‏بندي اعتقادي را مورد تاكيد قرار مي‏دهد. آيه 22 سوره مجادله هم كه دو بار تركيب حزب ا... در آن آمده، خالي از وضعيتي كه گفته شد نيست. اين آيه مومنان را همچون مجموعه‏اي به هم بسته تلقي مي‏كند كه نسبت به وساوس دشمنان خداوند و رسول، هر چند در قالب پدران و برادران، فرزندان و اهل عشيره، نفوذناپذير باقي مي‏مانند. همان گونه كه آيه ديگر اين سوره، يعني آيه 19، فراموش كردن ياد خداوند را به مثابه چيرگي شيطان بر انسان و در نتيجه در سلك حزب الشيطان در آمدن توصيف مي‏كند.

در مجموع آيات مورد نظر از دو سوره مائده و مجادله كه هر دو مدني هستند، به رغم زمينه‏هاي مشترك با آيات سور مكّي، متوجه حفظ همبستگي مسلمانان در قبال خطرات ناشي از تسليم شدن به ولايت اهل كتاب و همچنين نفوذپذيري از دشمنان خداوند و رسول در قالب رابطه‏هاي خويشاوندي هستند و به عبارت ديگر، حزب مسلمانان را در قبال احزاب غير مسلم يا دشمن قرار مي‏دهد.

آنچه از اجمال تفسيري آيات حاوي واژگان حزب، حزبه، و حزبين به دست آمد را مي‏توان در اين چند بند خلاصه كرد.

1- بجز آيه 12 سوره كهف كه واژه حزبين، همچون جمع تثنيه، به يك مورد تاريخي و نوعي اختلاف محاسباتي در باب ايامي كه اصحاب كهف در غار بسر برده‏اند، بر مي‏گردد، ديگر موارد همگي بدون استثناء از جوهر و اشارات «ديني» برخوردارند.

2- به شرحي كه آمد، هيچ يك از آيات مطلق حزب را مورد سرزنش قرار نداده‏اند بلكه اين مصاديق و كيفيت حزب است كه مورد مذمت قرار گرفته است.

3- با توجه به بند اول نتيجه‏گيري يعني مفاد ديني واژه حزب در آيات قرآن، تاكيد بر حفظ همبستگي مسلمانان همچون اعضاء يك دين در قبال ديگر احزاب اهل كتاب كه دچار تفوق‏جوئي ديني به ضرر هويت واحد دين برآمده‏اند و با مشركان كه نقش پرستش دين را با شرك آلوده‏اند، در تركيب «حزب ا...» مورد تاكيد قرار گرفته است. اين كه اين تقابل يك امر عصري و برخاسته از شرايط زماني و مكاني صدر اسلام است يا امري جوهري و پايدار مي‏باشد، در هدف پژوهشي اين مقاله موثر نيست.

4- بالاخره، آيات مورد نظر، در نفي حزب كه مراد از آن سازماندهي سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي داخلي مسلمانان باشد ساكت است.

روش حزبي، روشي منطقة الفراغ

با توجه به نتيجه گيريهاي به عمل آمده، بخصوص، نتيجه آخر يعني ساكت بودن آيات از قضاوت در باب حزب، همچون گونه‏اي سازماندهي سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي در درون جوامع اسلامي، اين سؤال را پيش مي‏آورد كه آيا اصولاً مي‏توان مفهوم «ديني» حزب در قرآن را به مفهوم سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي آن تعميم داد؟ ادامه اين مقاله به بررسي مختصر اين سؤال مي‏پردازد.

نتايج استنباط شده از آيات حاوي واژگان حزب، حزبه، حزبين، يعني تمامي آيات موجود، نشان مي‏دهند كه حزب در قرآن بجز استثناء توضيح داده شده در سوره كهف، از محتواي ديني برخوردار است و همچون گروه‏بنديهاي اعتقادي، به كار رفته و لذا بطور مستقيم در باب حزب به مفهوم سياسي آن مطلبي را در برندارد. آيا اين سكوت را مي‏توان همچون يك قاعده مشابه قاعده فقهي «منطقة الفراغ» در نظر گرفت و تصور كرد كه نحوه سازماندهي سياسي ـ اجتماعي، اقتصادي مسلمانان با استفاده از ابزار و روش حزب، همچون ديگر روشها و ابزار در اختيار خود مسلمانان قرار گرفته است؟

ظاهرا چيزي كه اين نتيجه‏گيري را بطور مستقيم نفي كند وجود ندارد. هر يك از دو گرايش غالب در اسلام يعني تشيع و تسنن، به جهت سياسي منعي براي استفاده از حزب همچون يك روش سازماندهي ندارند. البته از اين نفي امتناع تا رسيدن به مواضع ايجابي راه نه چندان همواري وجود دارد كه به نظر مي‏رسد خواهان پژوهشهاي گسترده‏اي حداقل در چهار زمينه تفسير، فلسفه، فقه، و علوم اجتماعي است. با اين حال، در اين جا بطور مختصر مي‏توان به چند محور مهم توجه داد.

الف- آيات حاوي واژه حزب، بويژه آيات با تركيب حزب ا... به خوبي بيانگر اين مهم است كه مسلمين در قبال اهل كتاب و مشركان ـ البته با اختلافي كه بين آن دو در فقه و انديشه اسلامي وجود دارد ـ از هويت درهم تنيده و يكپارچه‏اي برخوردارند. و اصولاً مشخصه اسلام با توجه به مشخصه و مميزه اصلي شناخته مي‏شود.

در چارچوب نظري ـ اعتقادي، مسلمانان نمي‏توانند مليت، عشيره، يا پيوندهاي خانوادگي و همچنين وابستگيهاي اقتصادي، سياسي و نظاير آن را بر مشخصه اسلام و ايمان، ارجحيت بدهند. بجز آيات يادشده آيات ديگري هستند كه به گونه‏هاي مختلف نفي سبيل كافران بر مسلمانان يا حذر از ولي گرفتن اهل كتاب و... دارد. تمام اين آيات در اين نكته مشتركند كه هر گاه پاي انتخاب ارجحيت اصل اسلام و با نقطه اتصال پيوند ديگري به ميان آيد، طبق اصل اسلام اولويت مطلق خود را حفظ مي‏كند، مگر تفاسيري از اسلام بدست داده شود كه انعطافهايي را در هنگام داوري ايجاد نمايد و به تعبيري ديگر مرز اسلام را با ديگر مرزها، كمتر جزمي نمايد. امكان يا عدم امكان چنين تفاسيري از چارچوب پيش بيني شده اين مقاله خارج است.

ب ـ آيات قرآن و همچنين تاريخ حيات پيامبر اسلام نشان مي‏دهد كه تاكيد بر وحدت مسلمانان به مثابه نفي هر گونه اختلاف نيست. آيات بسياري در قرآن وجود دارد كه در آنها، خداوند در اين دنيا يا آخرت ميان مردمان حكم و داوري مي‏كند، همچنين آياتي كه مسلمانان را به هنگام اختلاف توصيه به ارجاع به خداوند و رسولش مي‏كند و بالاخره آياتي كه از مسلمانان مي‏خواهد به هنگام حكم و داوري ميان مردم عدالت پيشه كنند.

به هر حال، بخش قابل توجهي از آيات هستند كه به نحوي از انحاء اختلاف را همچون طبيعت نشئه دنيوي مي‏پذيرد ولي تاكيد بر اين است كه رفع اين اختلافات بايد به گونه عادلانه بوده و از طريق مجاري آن از جمله پيامبر ـ در زمان حياتشان ـ يا اولي الامر و ساير مجاري صورت پذيرد. اختلاف در ميان مردم مي‏تواند دلايل عديده‏اي داشته باشد. از تفاوت فهم و درك گرفته تا هواجس و وساوس نفساني. شايد از همين رو است كه يكي از صفات بهشت برداشتن «غل» ـ كينه ـ از سينه‏هاي اهل بهشتيان است. (اعراف/42).

گذشته از آيات قرآن، سيره پيامبر اسلام هم نشان مي‏دهد كه چگونه ايشان محل عرضه داوري ميان عموم مردم از جمله اصحابشان بودند و گاه احاديثي در توصيف وضعيت افقهاي ادراكي اصحاب نقل مي‏شود كه براي اهل تأمل، عبرت‏آموز است، از جمله حديثي كه در آن پيامبر اسلام ضمن اشاره به كيفيت ادراك و ايمان سلمان و اباذر مي‏افزايد كه اگر اباذر از آنچه در سينه (قلب) سلمان خبر داشت، حكم به كفر او مي‏داد.(بحارالانوار، ج 2، ص 190) به هر حال، نه آيات قرآن و نه جامعه صدر اسلام، منكر وجود اختلاف، از جمله تفاوتهاي فهم و روش حل معضلات نيستند.

مي‏توان افزود كه در زمينه‏هاي فلسفي، نيز بحث تعدد و تكثر، در نشئه دنيوي يك امر طبيعي شناخته شده و فلاسفه به تفاوت در باب اين مهم از جمله در حيات اجتماعي آرائي را عرضه داشته‏اند.

ج ـ از دو بند پيشين، دو نكته بسيار مهم بدست مي‏آيد: بند الف، بر اين نكته تاكيد دارد كه پررنگ‏ترين خط قرمز كه مسلمانان از ناديده گرفتن آن برحذر داشته شده‏اند، اصل هويت اسلامي است و بند ب، حاكي از اين مهم است كه وجود اختلاف و افقهاي متفاوت و حتي خلقيات گوناگون ميان انسانها از جمله مسلمانان از ويژگيهاي خلقتي است و يك جامعه ديني، جامعه‏اي به دور از هر گونه اختلاف نيست. مهم چگونگي اين اختلافات و نحوه بسامان كردن آنهاست به گونه‏اي كه معايب آن به حداقل و محاسن آن به حداكثر برسد و در همين راستاست كه يك نظام حزبي همچون «روشي» براي پردازش به اين اختلافات و نحوه سازماندهي آنان در جهت مصالح عمومي مسلمانان، مي‏تواند موضوعيت پيدا كند.

بايد توجه داشت كه نظام حزبي، در اين مفهوم، يك روشي است در خدمت سازماندهي مسلمانان به گونه‏اي كه اختلافات آشكار و نهان را در جهت مصالح عمومي، پردازش و قانونمند سازد. ارجاع اختلافات به پيامبر، با توجه به اهميت شأن نبوي و همچنين موقعيت سياسي ـ اجتماعي رسول اسلام، به نوبه خود يك روش براي مقصودي است كه كمي پيش ذكر شد.

البته كنار هم آوردن اين دو روش، به معناي پايگان ارزشي برابر آنها نيست و نبايد دچار مغلطه‏هاي اين چنيني شد. پيامبر همچون مرجع حل اختلاف، شأني وابسته به شأن نبوي ولي متفاوت از آن داشت و امروزه در نبود چنين مرجعي و همچنين با توجه به پيچيدگي بسيار بيشتر حيات اجتماعي نياز به يافتن روشهاي مناسبي است كه بتواند در خدمت مصالح عمومي، گروهي و فردي مسلمانان قرار گيرد. اين روشها، محدود به سيستم و چارچوب حزبي نمي‏شود، ولي احتمالاً صرف نظر كردن از محاسن يك نظام حزبي بسامان با رؤياي روشهاي ديگر، از جمله تقليد از پيامبر، موفقيت چنداني در پي نداشته باشد.

/ 1