بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
روابط دختر و پسر در قرآن: اختلاط و آميختگيمرتضي دانشمنددر نوشتههاي پيشينِ« روابط دختر و پسر» از منظرهاي گوناگون از جمله:« كلام و سخن گفتن»، «مساعدت و ياري رساندن»، «تنهايي و خلوت گزيني»، «حيا در رفتار و گفتار»، «فضاهاي پاك و ناپاك» و «ارتباط خيالي» به اجمال مورد بررسي قرار گرفت.در اين فصل به بررسي«بُعدِ اختلاط و آميختگي» ميپردازيم:آيا شيوه رايج در مراكز آموزش دانشگاهي كه دختر و پسر كنار و همدوش يكديگر(گر چه در دو رديف) در كلاسِ درس، حضور مييابند، از نظرِ قرآن؛ مطلوب و محبوب است يا نامطلوب؟ آيا پرستاري كردن دختران از بيماران پسر، معالجه بانوان نزدِ طبيبان مرد از نظر قرآن محبوب و پسنديده است يا مذموم و نكوهيده و فقط در ظرف ضرورتها و فقدان يا كمبود پزشكان متخصص از جنس موافق ميتوان به آن تن داد؟در اينجا ياد آوري اين نكته ضروري است كه سخن بر سر حلال و حرام و يا جايز و مكروه و مباح نيست كه اين خود بحثي اجتهادي است سخن برسر مذاق، سليقه، سنّت و شيوه مورد پسند شارع در ظرف اولويتها، ترجيحها و اقدامات احتياطي و تأميني1 است.در سوره قصص كه پيش از اين به تلاوت آياتش نشستيم و از آن بهره گرفتيم، بُعد«اختلاط» نيز مطرح است:«و لمّا وَرَدَ ماءَ مَدين وَجَدَ عليه اُمَّةً مِنَ النّاسِ يسقُون وَ وَجَدَ من دونِهِم امرَأتينِ تذودان قال ما خَطبُكُما قالتا لا نَسقي حتّي يصدِرَ الرِّعاءُ و أَبُونا شَيخ كَبير؛ چون(موسي(ع)) به آب مدين رسيد، گروهي را ديد كه چارپايانِ خود را آب ميدهند و از پَسِ ايشان دو زن را ديد كه(چارپايان خود را) بازميداشتند. به آنان گفت: شما چكار ميكنيد؟ گفتند:ما آب نميدهيم تا چوپانان ( چارپايانِ خودرا از آبشخور) باز گردانند و پدر ما پيري فرتوت است».(سوره قصص،آيه 23)دقّت و تدبّر در كلمه كلمه اين آيات و با مراجعه به رواياتِ مربوط به« اختلاط»،گشاينده بسياري از ابهامها، پرسشها و شبهههايي است كه در بُعدِ نظري و عملي اختلاط مطرح است و راهگشاي مديران، مسؤولانِ مراكز فرهنگي، آموزشي و دانشگاهي، براي برنامه ريزيهاي تربيتي اردويي، اتاقهاي عمل، سالنهاي تشريح، لابرتوارها، سالنهاي سينماو… خواهد بود. پرسشي كه در جهت اختلاطي اين آيه مطرح است؛اين است كه چرا دختران شعيب(ع) در پاسخِ موسي(ع) كه از كارشان پرسيده بود گفتند:«ما( به گوسفندانمان) آب نميدهيم تا چوپانان بروند». چه ارتباطي بين آب ندادن دختران و حضور شبانان وجود دارد؟ چرا دختران شعيب خود را در صف شبانان جا ندادند و يا حداقل كنار آنها نايستادند تا نوبتشان از دست نرود و فرصتشان ضايع نگردد با آنكه پدر كهنسالشان در خانه به انتظار نشسته بود؟به نظر مي رسد پاسخ دادن به اين پرسشها در گرو تأمّل فراوان در عبارتهاي«تمشي علي استحياء» و « انّ ابي يدعوك» است كه نكتههايي از آن در شمارههاي گذشته، گذشت. جانِ سخن آنكه، آيهاي كه ذكر شد، گرچه نه به صراحت، امّا به اشعار و اشاره اين نكته را ميآموزد كه دختراني كه در مَهد شعيب پيامبر پرورش يافتهاند، در همه برخوردهايشان تمامِ ظرافتهاي تربيتي را به كار ميبندند، بگونهاي كه از ايستادن در صف مردان و اختلاط و آميختگي و دمخورشدن با آنان پرهيز ميكنند. گرچه برداشت ديگري از آيه گوياي آن است كه كنار ايستادن دختران، بخاطر ناتواني آنان در كشيدنِ دلو بزرگِ آب بوده است،امّا اين برداشت جنبه حصري نداشته و راه را بربرداشتها و چشم اندازهاي ديگري كه از دل آيه برميآيد از جمله مسأله اختلاط هرگز نميبندد.توضيح آنكه هنگامي كه موسي(ع) از آنان ميپرسد:ما خَطبُكُما؟ كارتان چيست؟ و پاسخ ميشنود كه «لانسقي حتّي يصدرَالرعاء؛ آب نميدهيم تا شبانان باز گردند». اين پرسش و پاسخ به ضميمه« وَابونا شيخ كبير؛ پدرمان پيري كهنسال است» اين نكته را ميآموزد كه اگر شرايط به گونهاي بود كه شبانان رفتهبودند ما خود آب ميكشيديم و يا اگر پدرمان سالخورده و باز نشسته نبود خودش اين مهّم را به عهده ميگرفت. امّا اكنون كه نه شبانان گردِ حلقه چاه را خلوت كرده و نه پدرمان توانِ كار كردن دارد، ما به اين كار تن دادهايم. امّا در اين كار نيز به ضرورت بسنده ميكنيم، حدّ و مرزهاي عفاف را بخوبي ميشناسيم و رعايت ميكنيم و تا شبانان برسرِ چاه هستند، ما خود را در صفِ آنان جانميدهيم و دوش به دوش و پهلو به پهلوي آنان قرار نميگيريم هر چند آنان نوبتِ ما را رعايت نكنند و حقمان را نشناسند، چرا كه ما همواره تكليفِ الهي خويش را شناختهايم و به آن متعهد و پايبنديم.در تأييد همين برداشت، يكي از مفسران ميگويد:دختران خوش نداشتند كه بر چاه وارد شوند؛ زيرا ميخواستند با مردان اختلاط نيابند.2 همان مفسّر در توضيح«تمشي علي استحياء؛ شرمگينانه قدم برميداشت». ميگويد: آن دختر همواره از كنارِ راه ميرفت،زيرا وي از دوشيزگان بسيار عفيف و با حيا بود كه راه رفتن در حضورِ مردان را خوش نميداشت و از زناني نبود كه بسيار در انظار ظاهر ميشوند.تأمّل در تعبيرِ«لا نسقي» كه به شيوه جمله فعليه و فعل مضارع آمده است نيز حايز اهميت ميباشد، چه آنكه اين عمل و رفتار؛ نوعي عادت و شيوه دايمي را ميرساند، گويي دختران ميخواهند بگويند:ما همواره( و هر روز) چنين عمل ميكنيم كه تا شبانان بر گِردِ چاه جمع اند ما هرگز آب بر نميداريم. با آنكه ميتوانست بگويد: ماسقينا حتّي يصدرالرعاء يعني آب نداديم تا چوپانان بروند.صاحب تفسير روح البيان در تأييد همين نكته ميگويد:عادتِ ما اين است كه تا شبانان باز نگردند به گوسفندهايمان آب ندهيم. كمي پس از آن در تبيين انگيزه رفتاري دختران ميگويد:اين( دور ايستادنِ ما) به خاطر پرهيز از اختلاط با مردان است.3پاورقيها:1)اقداماتي كه پيش از وقوع خطر؛ چراغهاي قرمز را روشن و زنگهاي هشدار دهنده را به صدا در ميآورد. 2) تفسير مُقتنياتُ الدُرَر، ج 8، ص 132. 3) تفسير روح البيان، تأليف الشيخ اسماعيل حقي البروسوي، ج 6، ص 395.