علي (ع) و قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علي (ع) و قرآن - نسخه متنی

محمد باقر محمودي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علي (ع) و قرآن

آيت الله شيخ محمد باقر محمودي

تاريخ پر افتخار حوزه‌هاي علميه، مرهون فداكاري، از خودگذشتگي، ايثار و تلاش و سخت‌كوشي عالمان و دين باوران فراواني است كه در طول اعصار بر چهره? تابناك حوزه‌ها درخشيده‌اند و با بيان و بنان خود به ديگران آگاهي، روشن‌بيني و درس زندگي آموخته‌اند.

عالمان سخت‌كوشي كه بي‌هيچ نام و نشاني، با جامگاني ژنده و خوراكي ناچيز و ناگوار و زندگي سراسر سختي و مشقّت، مرزباني دين را همّت خود قرار داده و خلوص را سرلوحه زندگي خويش ساختند.

آيت ‌اللّه شيخ محمّد باقر محمودي، عالمي شناخته شده در حوزه? پژوهش و تحقيق، كه تلاش و مشقّات حوزوي او را از پاي ننشانده، وي بي‌نام و نشان و در كنج تنهايي، سر در گريبان تحقيق فرو برده و استواري در پژوهش را بر همه چيز ترجيح داده و بي‌هيچ چشمداشتي بر آستان اهل‌بيت(عليهم‌السلام) بوسه زده است و به احياي آثار قرآني، حديثي، تاريخي پرداخته است، تا گوشه‌اي از مظلوميت علي و آل او را بنماياند.

گذر ايّام، رنجها، محنت‌ها، دربدري‌ها و بي‌ساماني‌ها هرگز او را از پاي در نياورده است. ژرف انديشي، نكته سنجي، نكته گويي، روشن‌بيني و توجه به زواياي مسائل حوزوي، مصاحبت او را دلنشين ساخته است.

اينك در سال مبارك امام علي(ع) و به بهانه? طرح مباحث قرآني مربوط به آن امام همام، لختي در كنار اين عالم وارسته و به كم‌ترين قناعت كرده، نشستيم و گفت‌و‌گويي صميمانه داشتيم. در اين نشست گرچه بيشتر مباحث قرآني و كتاب‌هاي تحقيقي فراوانِ استاد مطرح شد ولكن گاهي از سر شوق و اشتياق، به دردها پرداخته و از استاد نكته‌ها آموختيم.

اينك اين مصاحبه كه گوياي بسياري از دغدغه‌هاي علمي، حوزوي آيت اللّه محمودي است و كوله‌باري از سالها تجربه و رنج و درد و پايمردي است، به شما خوانندگان گرامي عرضه مي‌شود. بدان اميد كه تجربه‌هاي عالمان بيدارگر، هشداري براي ما و تمامي حوزه‌هاي علميه باشد. ان‌شاء اللّه

بيّنات

بيّنات: در ابتدا مختصري از زندگي علمي و شرح حال خودتان را بيان بفرماييد.

استاد: من چيز با ارزشي ندارم و كارهايي كه انجام داده‌ام خودم راضي نيستم. من مي‌خواستم خيلي بيشتر از اين‌ها كار كنم ولي ديگر نشد و شايد اگر هم انجام مي‌دادم غرور مرا مي‌گرفت. خدمات من ناقص است و از خودم راضي نيستم و لكن به‌جهت اينكه محصلين جوان تشويق شوند يك اشاره‌اي به زحماتي كه در اين راه با آن مواجه شده‌ام مي‌كنم.

تقريبا متولد 1304 هستم. قريب 60 سال پيش پياده و تنها از روستاي علامرودشت از توابع لار با 5 تومان پول قرضي، به نجف اشرف رفتم. زماني بود كه مردم با اسب و شتر و الاغ رفت‌و‌آمد مي‌كردند. من از روستاي خودمان تا بوشهر پياده رفتم. شايد پنج روز در راه بودم. آنجا نيز 2 ـ 3 روز معطل شديم تا كشتي بادي (كشتي كه با بادبان حركت مي‌كرد) رسيد. سوار شديم و پس از نصف روز به جزيره خارك رسيديم. كشتي عيبي پيدا كرد و ناخدا گفت امشب در جزيره مي‌خوابيم. فردا صبح دوباره حركت كرديم و نزديك ظهر به آبادان رسيديم.

هميشه كسي كه پول نداشته باشد نمي‌تواند كار كند مگر اينكه خداوند اراده‌اش بر اين قرار بگيرد كه كسي را به جايي برساند و طبعاً ارادة الله فوق كل شئ است. از آنجا به نجف رفتم و حدود پنج سالي در نجف اشرف بودم. وقتي وارد نجف‌شدم، خويشاوندي داشتيم (كه بعدها در همان‌جا فوت شد و در صحن حضرت امير دفن شد)، خانه ايشان را پيدا كردم و وارد شدم. سر سفره? مهماني از ما پرسيد كه از كجا آمدي و براي چه آمدي؟ گفتم از ايران آمده‌ام و آمده‌ام درس بخوانم. پرسيد چقدر پول داري؟ گفتم هيچ ندارم و حتي يك عباي روستايي كه داشتم به آن دلالي كه ما را تا كربلا رساند، دادم. گفت خوب شما حالا نمي‌توانيد درس بخوانيد، مدارس همه پر است، (ايام آسيد ابوالحسن‌اصفهاني بود و بنده سه سال از ايام ايشان را درك كردم) شما لباس و پول هم كه نداريد. برگرد برو ايران و وقتي خواستي دوباره برگردي بايد اقلاً پول مصرف 6 ماه را داشته باشي تا بتواني اينجا بماني. خانواده ايشان كه سيده? جليله‌اي بود، اعتراض كردند كه حالا بعد از زماني، يكي از اقوام ما آمده درس بخواند و با زحمت خودش را به اينجا رسانده است، شما مي‌خواهيد او را بر‌گردانيد. نه خير بايد بماند و درس بخواند. گفت حجره نيست، گفت خودت در مدرسه قزويني حجره داري و نيازي هم به آن نداري، شما كه آنجا نه درس مي‌دهي و نه درس مي‌خواني، همان حجره را به ايشان بدهيد. گفت خوب لباس آخوندي ندارد. يك پيرزني آنجا بود گفت: عبايش با من، يكي ديگر هم گفت: عمامه‌اش با من و همين‌طور ادامه پيدا كرد تا كار من راه افتاد. البته پيش از اينكه ايشان قبول كند حجره‌اش را به من بدهد. گفتم شما فقط براي من نان درست كنيد، من روزها نجف درس مي‌خوانم و شبها مي‌روم مسجد كوفه مي‌خوابم، كه همه‌شان خنديدند. چون اون روزها بين نجف‌اشرف تا مسجد كوفه حدود يك ساعت‌و‌ربع مسافت بود و ماشين و وسايل نقليه هم فراهم نبود. خلاصه آن علويه? مرحومه كمك كردند و ايشان هم قبول كردند، حجره بدهند و آن مؤمنه ديگر قبول كرد عبا بدهد، يكي ديگر هم قبول كرد عمامه بدهد، ديگري هم قبا بدهد و خلاصه يك آخوند لكي (صوري) درست شد.

به هر حال به مدرسه قزويني رفتم. يك مقدار جزئي در محل خودمان درس خوانده بودم يعني جامع‌المقدمات را خوانده بودم و آنجا شرح الفيه? ابن‌هشام را شروع كردم و لكن تعبيراتي كه نوع مدرسان مي‌كردند تعبيرات عربي و علمي بود و براي من خيلي آشنا نبود و تا حدود دو سال هنگام درس گرفتن خوب متوجه نمي‌شدم، كه مقصود اين آقا چه بود، چون با مفردات الفاظ او آشنا نبودم. البته مربي درستي هم نبود و مشوّق هم نبود ولي وسايل درس خواندن زياد بود و اساتيد هم فراوان بودند و هر كس هر كلاسي مي‌خواست مي‌رفت. همين خويشاوندي كه بر او وارد شدم، پيش سيد‌ابو‌الحسن رفت و ماهيانه‌اي براي ما درست كرد به مبلغ 5/1 دينار و هر روزي هم سه گرده نان. سه سالي مانديم و فشار فوق‌العاده‌اي بر ما آمد. ازطرف اقوام و همشهريان هم چيزي به ما نمي‌رسيد چون راه دور بود و امكانات ارسال هم نبود.

من هم طبع خدادادي‌ام اين بود كه نمي‌خواستم به كسي متصل باشم و وقتي هم با كلمات حضرت امير مأنوس شدم، اين طبع بيشتر تقويت شد و حتي‌الامكان نمي‌خواهم منت كسي را بكشم. خلاصه در اين سه سال، در مضيقه بودم و بعد آمدم آبادان و اهواز و از اهواز سوار قطار شدم به مقصد قم و در قم هم دو‌ـ سه روز ماندم كه در مدرسه دار‌الشفاء پيش آقايي بودم كه در نجف آشنا شده بوديم.

بعد عازم مشهد شدم. رفتم به مدرسه‌اي كه متصل به مدرسه? نواب بود. گفتم من از نجف آمده‌ام و از اهل علم هستم. به مدير آن مدرسه گفتم من 300 تومان پول دارم اين را امانت مي‌گذارم پيش شما تا 7 يا 10 روز كه بداني من هدفم در مشهد چيزي غير از زيارت نيست و هر وقت خواستم بروم به من پس بدهيد. قبول كردند و به من جا دادند. زيارت كردم و برگشتم به وطن خودمان و يادم نيست چند ماه در آنجا ماندم، لكن چون مدت اقامت من در عراق رو به اتمام بود دوباره برگشتم به عراق و آنجا مسأله? ازدواج با يك خانواده? اصفهاني پيش آمد، كه خانواده? بسيار شريفي بودند و شرط كردند كه بايد در كربلا بماني. در كربلا هم مشكلات دو برابر شد چون قبلاً يك نفر بودم و الآن دو نفر شده بوديم. همسر ما هم (خدا رحمتش كند) كاملاً هم مذاق با ما بود هم از جهت عفت و… و هم از جهت اينكه اهتمام داشتند، من درس بخوانم. شايد حدود 25 سال در كربلاي معلّي زندگي كردم.

بيّنات: اساتيد شما در نجف و كربلا چه كساني بودند.

استاد: بعضي اساتيد، سطحي بودند و خيلي از آنها را نيز فراموش كرده‌ام، ولي در درس آقاي شاهرودي، فقهاً و اصولاً زياد شركت داشتم. درس آقا ميرزا عبدالهادي شيرازي نيز 8‌ـ 10 سال رفتم. از قضا شركت ما در ايّامي بود كه ايشان در اواخر عمر بودند و نابينا شده بودند كه برايشان كتاب مي‌خواندند و ايشان تفسير مي‌كردند. درس آقاي خوئي هم خيلي كم رفتم. ايشان يك حد وسطي در درسشان داشتند كه نه تفصيل ممل بود و نه اختصار مخل، اما من چون ابتدايي بودم به تفصيل نياز داشتم. ابتدا يك مقداري در درس تفسير ايشان شركت كردم و فقه و اصول ايشان را تقريباً يك ماه بيشتر نرفتم. درس مرحوم آميرزا باقر زنجاني و مرحوم آميرزا حسن يزدي نيز شركت كردم.

مرحوم آميرزا حسن يزدي، فردي بسيار متواضع و فروتن و ظاهر‌الصلاح بودند. من مرحوم آشيخ عبد‌الكريم حائري را درك نكردم ولي مرحوم آميرزا حسن، طابق النعل بالنعل با آشيخ عبد‌الكريم موافق بود و ايشان، هم فقه و هم اصول مي‌گفتند. يعني در نجف اشرف درس رايج همين فقه و اصول بود و نحو، منطق و معاني بيان را اعاظم اشتغال نداشتند. يك مقداري هم درس فاضل قائيني رفتم كه هم شرح تجريد مي‌گفتند و هم شرح لمعه. من شخصاً مذاقم با عقايد بيشتر بود تا با بحث‌هاي ديگر و حالا هم همين‌طور است. خيلي پايبند فروع نيستم.

يك مقداري هم درس مرحوم آقاي اصطهباناتي رفتم كه فقه مي‌گفت. خلاصه اينكه عمده? استفاده من از سه نفر بود: آقاي شاهرودي، آقاي آميرزا باقر زنجاني و آميرزا حسن يزدي.

در كربلا هم وقتي بعد از ازدواج ساكن شدم يك ماهي درس مرحوم ميلاني رفتم تا اينكه به ايران آمدند، بعد به درس آشيخ يوسف شاهرودي (خراساني) كه مدارك العروة نيز نوشته‌اند رفتم. ايشان اهتمام زيادي نسبت به شاگردان داشتند و احياناً اگر كسي به تقريرات درس مرحوم ناييني نياز داشت در اختيار او قرار مي‌داد. من دو دوره خارج كفايه در خدمت ايشان بودم و طهارت شيخ را از روي خود كتاب، پيش ايشان خواندم و خارج صلوة و طهارت حاج آقا رضا را پيش ايشان خواندم. كتاب رهن و خمس و زكات را هم در ايام تعطيلي پيش ايشان خواندم. هيچ مضايقه در كار ايشان نبود ـ‌رفع اللّه مقامه‌ـ خيلي زحمت كشيدند و ما را در فقه و اصول راه انداخت. آميرزا مهدي (شيرازي) مرحوم فقط فقه مي‌گفتند و به نظر من در اصول قوي نبودند ولي استفاده‌هاي فقهي ايشان خيلي پسنديده بود. هر جا به آيه يا حديثي استدلال مي‌كردند كما ينبغي تيرشان به هدف مي‌خورد. يكي ديگر از اساتيد ما حاج آقا محمد‌رضاي اصفهاني بود كه خدا رحتمتشان كند. ايشان شخص جامعي بودند، ولي چون توقع زيادي داشتند، هر كس با فكر ايشان موافق نبود زياد تخطئه مي‌كردند. تقريباً منزوي بودند.

يك مقداري از قوانين و كفايه را پيش مرحوم آقاي فاني اصفهاني خواندم و درس آقاي آسيد‌باقر محلاتي رفتم كه ايشان در جنبه? انسانيت و اخلاقيّات ـ‌كما ينبغي‌ـ خدا پسند و دين‌پسند بود و مقدار زيادي از سطوح را پيش ايشان، در همان مدرسه قزويني خواندم. ايشان هميشه سر وقت در مدرسه حاضر بودند با اينكه فاصله منزلشان از مدرسه در حدود دو كيلومتر بود.

يك علّتي كه من مشغول نوشتن شدم، فرمايش ايشان بود كه من تشويق شدم. فرمودند: اين دروس رسمي فقه و اصول چنگي به دل نمي‌زند ـ‌البته من خودم به اين نتيجه رسيده بودم ولي باور نمي‌كردم كه اين‌طور باشد‌ـ و من روزهاي پنج‌شنبه و جمعه در كتابخانه? خانه‌ام بحار‌الانوار مطالعه مي‌كنم و مي‌خواهم سيره‌اي براي ائمه بنويسم.» اين حرف ايشان مرا تكان داد. سر و كار با نهج‌البلاغه نيز زياد داشتم و به يك مناسبتي هم نمي‌دانم در عتبات بود يا جاي ديگر كه مكابرات ابن‌تيميه به گوشم خورد و ديدم عجب معاندي است. مناقب قطعيه? حضرت امير را منكر مي‌شود. گفتم خوب بايد شروع به كار كرد.

بيّنات: استاد آيا از اساتيد خودتان خاطره يا نكته‌اي داريد.

استاد: بله از فرمايش مرحوم محلاتي ـ‌أعلي الله مقامه‌ـ يادم مي‌آيد كه وقتي شروع به كار كردم فرمود: شما آن مطالبي كه مستقلاً كار با آن نداري يادداشت مي‌كني يا خير؟ گفتم خير. فرمودند يادداشت كنيد چون هميشه نمي‌توانيد مطالعه كنيد و در آينده به آنها حاجت پيدا مي‌كنيد و اگر يادداشت كنيد خيلي كمكتان مي‌كند، (كه اين هم يك امر واقعي است) مطالب لا تعدّ و لا تحصي است. در هر فنّي جماعتي نوشته‌اند. اثر متأخر بايد هم كماً و هم كيفاً بهتر از اثر قبلي باشد تا قابل استفاده باشد و اين خيلي زحمت دارد. اولاً اطلاع كافي مي‌خواهد از كارهاي قبلي و بررسي كيفيت آنها و ثانياً حال كه مي‌خواهيم وارد ميدان شويم يك استاد پخته‌اي مي‌خواهد كه دستورات و برنامه‌اي بدهد، انسان اگر بخواهد روي سليقه خودش عمل كند دير به جايي مي‌رسد. مثلاً من اول مي‌خواستم اسانيد نهج‌البلاغه را بنويسم. شروع به كار كردم و به عقيده? قطعي ديدم كه آن مقداري كه از سيد‌رضي(ره) فوت شده، از آن مقداري كه جمع‌آوري كرده‌اند كم‌تر نيست. حال بعضي مي‌گويند سيد‌رضي خطبه‌هايي كه از حيث بلاغت كم‌تر بوده است، نياورده است ولي من اين را قبول ندارم چون در اصول كافي حدود 10 خطبه از حضرت امير هست كه هيچ كم‌تر از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه نيست و اين نشانه آن است كه سيد‌رضي، اصول كافي را مطالعه نكرده‌اند. مثل خطبه? توحيد، كه ولو سند آن منقطع است ولي الفاظ آن، خيلي قوي و شواهد خيلي زياد است و در آن اواخر هم مرحوم كليني مي‌فرمايد: «ولو سمعت ألسنة الجن و الأنس و لم يكن فيهم رسالة النبوة‌ما تمكّنوا أن يأتوا بمثل ما أتي به أمير‌المؤمنين» اين تعبير كليني را من با 1000 سند برابر مي‌دانم و اگر كسي با مفردات خطبه آشنا باشد، مي‌داند كه قطعاً خطبه از حضرت امير است و هم‌چنين محتواي اين خطبه در اكثر خطبه‌هاي نهج‌البلاغه موجود است و هم شواهد خارجي دارد و هم شواهد داخلي.

بيّنات: نهج‌السعادة را از كي شروع كرديد.

استاد: اولين اثر من همين نهج‌السعادة است. بعد از سه سال اقامت در كربلاي معلّي، حرف آقاي محلاتي در ذهنم بود، (در مقدمه? نهج‌السعاده هم اشاره كرده‌ام.) تاريخ ورود مرحوم ميلاني ـ‌كه يك ماه بيشتر در نجف نماندند‌ـ به مشهد، تقريباً تاريخ شروع ما به نهج‌السعاده بود.

بيّنات: مرحوم آسيد حسن قزويني ظاهراً تأليفاتي هم دارند لطفاً در صورت امكان درباره? آنها توضيح بفرماييد.

استاد: مرحوم آسيد حسن قزويني، مؤلف الامامة الكبري است كه يك جلدش چاپ شده و جلد ديگرش در كتابخانه آقاي مرعشي بوده و پسرهاي مرحوم آسيد كاظم قزويني كه با مؤلف خويشاوند هستند، زيراكسي از آن نسخه گرفته‌اند و الآن 6 ـ 7 سال است كه هنوز از چاپ آن خبري نشده است و لكن يك كسي بشارت داده كه در بيروت هر دو جلدش چاپ شده و مي‌آيد. كتاب خيلي خوبي است و تقريباً به سبك و شيوه? علامه? اميني، حول بحث امامت كار كرده‌اند. به كتاب الغدير نمي‌رسد ولي خيلي كار كرده است. يك جلدش، 40 سال پيش در عراق چاپ شده است كه من ديدم خيلي خوب بود. مخطوط آن در هشت جلد بوده و كار پنجاه ساله ايشان بود كه متفرد هم بودند و كارهاي ديگري نمي‌كردند. در ايّام تحصيلي چهار ماهي كه آشيخ يوسف نبودند، ما پيش ايشان رفتيم و خواهش كرديم درس فقه بگويند و ايشان هم قبول كردند، وقتي شيخ يوسف آمدند، ايشان دوباره مشغول كار خودشان شدند. ايشان خلف و سبطي نداشت كه كار ايشان را پي‌گيري كند.

ايشان يك كتاب فدك هم داشتند كه خيلي خوب نوشته‌اند ولي در عراق، در زمان فيصل دوم بود كه چاپ شد، لكن مصادره كردند. آن كتاب را كه من مطالعه كردم ديدم، به مراتب ارزشمند‌تر از كتاب آقاي صدر است. گويا اين كتاب در ايران هم افست شده است. در كار امامت و مساله ولايت، قرآن و روايات و تاريخ لازم است و فلسفه و علوم رياضي و اين چيزها بدرد نمي‌خورد و كار گشا نيست. لذا چون ايشان به تاريخ و رجال و اين علوم مسلط بودند كتاب فدك ايشان كه قبل از فدك آقاي صدر بود به مراتب بهتر بود. حال آيا آقاي سيد محمد باقر صدر كتاب فدك ايشان را نديده؟ احتمالش هست؛ و يا ديده و سليقه? او را نپذيرفته است. غرض از اين صحبت اين است كه جوانها تشويق شوند و از لنگي اوضاع مأيوس نشوند و از ميدان در نروند. «و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا.» (عنكبوت، 29/69)

من حدود 18 سال در بحبوحه? جنگ بيروت استقامت كردم، با اينكه از همه كس منقطع بودم. يك كلامي هم از آقاي اميني ـ‌رفع الله مقامه‌ـ هست كه به يك نويسنده‌اي گفته بود كه شما انتظار كمك از خيلي مراجع نداشته باشيد. از مراجع هيچ توقع نداشته باشيد. ما جلد اول وصايا را كه چاپ كرديم يك كسي گفت ببريد پيش فلان آقاي مرجع ما هم يك جلد را برديم و كاتب ايشان هم معرفي كردند، چون سوال كردند كه شيخ كجا تحصيل مي‌كند و آن كاتب هم گفتند كه همينجا هستند از شاگردهاي آميرزا باقر. بعد يك پنجاه دينار براي ما حواله دادند. پنجاه دينار كه لا يسمن و لا يغني من جوع. گفتم آقا اين كتاب را با قرض چاپ كرده‌ام و مقروض هستم. گفت حالا شما فلان كس را ببينيد (منظور وكيلشان بود). وكيلشان را ديديم و او گفت ما وسع نداريم كه بيشتر از پنجاه نسخه بخريم. يعني همان پنجاه دينار هم در عوض خريد پنجاه نسخه از كتاب بود نه مجاني و خلاصه گفتند تمكن نداريم. برگشتم پيش ايشان كه ايشان اين‌طوري گفته است و ايشان گفتند: طلبه خيلي هست و من هم رها كردم و آمدم و توبه كردم به مراجع مراجعه كنم.

خوب اين مقدمه بود براي اينكه امثال آقايان تشويق شوند و از نا‌ملايمات مأيوس نشوند، خدا كسي را مايوس نمي‌كند. من در اين 18 سال رفت‌و‌آمد به لبنان 3جلد ترجمه حضرت علي(ع)، 2جلد «انساب الأشراف»، 2جلد «شواهد التنزيل»، «خصائص نسائي»، «خصائص الوحي المبين»، «المناقب»، 3جلد بحار كه حروفچيني آن در لبنان است، اينها را آنجا چاپ كردم. «زين الفتي» را هم در ايران چاپ كردم.

بيّنات: علت و انگيزه? اين كه جنابعالي كتاب شواهد التنزيل را تحقيق كرديد چه بود؟ و از خصوصيات مؤلف و زمينه? اين كار هم مقداري بفرماييد.

استاد: زمينه آن كثرت مطالعه بود. من دائماً مشغول مطالعه بوده و هستم. بيشتر درباره? آيات يا رواياتي كه درباره اهل بيت است، برخي از اهل‌سنّت بي‌انصافي را، به حد أعلي رسانده‌اند و يك كتابي هم كه روايات آن، سني پسند باشد يا راويان آن سني باشند، در دسترس نداشتيم. كتاب برهان يا نورالثقلين را هم كه آنها قبول ندارند و معتقدند روايات آن از روافض است.

وقتي مخطوط شواهد التنزيل، به بركت مرحوم آسيد عزيز طباطبائي ـ‌رفع الله مقامه‌ـ كه ايشان از نسخه زيراكس گرفته بود و آمده بود عراق به دستم رسيد، ديدم اين كتاب گمشده? ماست. حول آيه? تطهير ايشان 70 حديث نقل مي‌كند و حدود 20 حديث هم از ديگران.

از حدود 18 نفر از صحابه نقل مي‌كند: حضرت امير و حضرت زهرا و امام حسن و من هم امام حسين را اضافه كردم، انس بن مالك، سعد بن ابي وقاص، عمر بن الخطاب، آيه? تطهير را نقل كرده‌اند كه اين آيه نازل شده درباره? علي و فاطمه و حسن و حسين. اين تواتر درست مي‌شود. اهل سنّت، در كتاب‌هايي كه اخيراً نوشته‌اند مي‌گويند هر حديثي كه شش نفر صحابه روايت كند، اين متواتر است و بعضي هم گفته‌اند 8‌ـ 10 نفر ولي از 10 نفر به بالا را نوعاً همه قبول دارند كه اگر 10 نفر صحابي حديثي را از پيامبر نقل كردند، اين حديث «يعد متواتراً عن النبي(ص)». يا در آيه «انما وليكم اللّه و رسوله» (مائده، 5/55) از 9 نفر صحابه روايت مي‌كند و روايات متعدد هم ذكر مي‌كند. از ابوذر روايت مي‌كند آن هم چند روايت كه هم سنداً و هم متناً اختلاف دارد و هكذا در بيشتر جاها ايشان روايات متعدد از صحابه مي‌آورند مثلاً در آيه «لا أسالكم عليه اجراً إلا المودة في القربي» (شوري، 42/23)، حدود 10 ـ 20 روايت به طرق مختلف نقل مي‌كند و غالب طرق هم سني است و خودش هم سني است كه هيچ گيري در آن نيست. ذهبي و ابن حجر ايشان را ترجمه كرده‌اند و حتي ابن تيميه نيز مناقشه‌اي در خود ايشان نكرده است و حتي اعتماد به حدي است كه حول ايشان صحبت نكرده، بلكه حول روايت ايشان صحبت كرده است.

به هر حال همه در اين زمينه مقصراند و اين جور نيست كه مردم اعتقاد نداشته باشند. طبقه پولداران و تجار، در اين امور تابع علما هستند و اعتقاد هم دارند. من طلبه كه پول ندارم، نمي‌توانم مستقلاً وارد كار شوم. من يك وقتي حساب كردم كه اگر آقايان علما و طلاب روزي يك صفحه از نسخه‌هاي قديمي را استنساخ مي‌كردند، الآن اكثر نسخه‌هاي قديمي به دست ما رسيده بود و مفقود نمي‌شد و چه بسا كسي هم تشويق نكرد. البته مرحوم مجلسي خيلي خوب كار كردند، ولي همان كارهاي مجلسي هم براي ما خوب نمانده است. خلاصه اين كه ما كار نكرديم. فقه و اصول چنگي به دل نمي‌زند و امور فرعي است. آنچه عقيده درست مي‌كند و شيعه و مسلمان معتقد درست مي‌كند عقايد است. سيره? معصومين است ولي نوع علماي ما كارشان منحصر در فقه و اصول است.

چندين سال است كه فقهاي ما حتي در اين دو قسمت هم كاري نكرده‌اند. بله براي اين كه زمين از حجت خدا خالي نماند در هر عصري تعدادي بودند ممتاز مثل شيخ جواد بلاغي و مرحوم علامه? اميني و بعضي ديگران يا در ايران علامه? طباطبايي كه با اين تفسيري كه نوشت خدمت بسيار بزرگي به جهان تشيع كرد. مگر همه مي‌توانند اين روايات را بفهمند و بررسي كنند. اكثر آنها متعارض و داراي اشكال سندي هستند و يا سند آنها ضعيف است و گذاشتن اين احاديث در اختيار مردم بدون اين كه گفته شود پيش فلان كس تدريس كنيد و …، مردم سر در گم مي‌شوند. مجمع البيان مرحوم طبرسي بسيار كتاب عالي است ولي بايد تدريس شود و همه كس نمي‌تواند آن را بفهمد. جوامع الجامع بسيار تفسير خوبي است. يعني نخبه? فكرِ دو متخصص در تفسير است: يكي سني كه زمخشري است و ديگري شيعي كه صاحب مجمع البيان است، ولي همه كس نمي‌فهمد و تازه همين‌ها، در حال حاضر ترميم مي‌خواهد. خيلي جاهايش احتياج به ترميم و تعليقه و پاورقي دارد.

شواهد التنزيل تا وقتي كه چاپ شد، 6 ـ 7 سال طول كشيد. الآن در حال حاضر يك كتابي كه متصدي آيات ولايت باشد مثل شواهد التنزيل پيدا نمي‌كنيد نه در ميان شيعه و نه سني. ما اگر جمع كنيم بين هر دو طايفه، آن وقت همه جا مي‌توانيم استدلال كنيم و حرف خود را پيش آدم منصف بيان كنيم و ثابت كنيم.

بينات: كتاب خصائص الوحي المبين چه خصوصيات برجسته‌اي دارد.

استاد: اين كتاب تأليف مرحوم ابن بطريق است، كه يكي از علماي مبرّز اماميه در قرن ششم است. من در لبنان كتاب معيار الموازنه را داده بودم چاپ كنند يك ماه تأخير انداختند كه تقصير بي‌پولي من بود. ديدم در فاصله? اين يك ماه اگر در اين جنگ و شلوغي لبنان كار را رها كنم و بروم، ممكن است كتاب چاپ نشود يا كاغذها بسوزد و مسايل ديگر و اگر هم بمانم، بي‌كارم، يادم آمد كه اين خصائص نسائي را كه مرحوم آقا هادي اميني روي آن كار كرده است ولي كارش كما ينبغي نيست؛ و كتاب با ارزشي است چون پيش سني‌ها معتبر است. ابن حجر و ديگران تصريح كرده‌اند كه اكثرش روايات موثقه است و اين خيلي ارزش دارد و بايد بيشتر روي آن كار شود. من هم چسبيدم روي آن كار كنم. مقدمه را كه نوشتم. فكر كردم عدم الوجدان لا يدلّ علي عدم الوجود. شايد كسي روي اين كتاب كار كرده باشد ما بي‌خبريم. تفحص كردم و از شيخ كاظم خواستم اگر چاپ نشده، زيراكس آن را بفرستند تا ببينم ابن بطريق چقدر كار كرده است. آنها زيراكس كردند و بعد از يك ماه و نيم به من رسيد ولي ديدم كه نه، ايشان هم هيچ كار نكرده است. در آن محيط كار كردن هم ساده نبود. دنبال كتاب تاريخ بغداد مي‌گشتم، پيش هر كس از معممين بيروت رفتم گفتند نداريم. خوب به مقدار ميسور، كه بيشتر از آثار خودم، كه تعليقه بر شواهد التنزيل و بر ترجمه? حضرت امير(ع) نوشته بودم اخذ كردم، يعني مصدر مستقلي نداشتم كه مراجعه كنم. به مسند احمد حنبل، حاجت شديد داشتم كه پيش آقايان وجود نداشت و بعد به مناسبتي با يك شيعه‌اي برخورد كردم، گفت همه? اين كتاب‌ها را دار الفكر چاپ كرده است. من تعجب كردم كه چرا اين آقايان اين كتاب‌هاي به اين ارزاني را نمي‌خرند با اين كه بعضي از آنها وضعشان خيلي از ماها بهتر بود و فقط بسنده مي‌كردند به آنچه از پيش ياد گرفته بودند و به منابع رجوع نمي‌كردند.

اصلاً ارزش براي اين كارها قائل نيستند و لذا يكي از اشتباهات بزرگ بعضي آقايان اين است كه شبهات را از روي حدس و گمان پاسخ مي‌دهند.

بيّنات: كارهايي هم درباره نهج البلاغه انجام داديد اگر توضيح بفرماييد تشكر مي‌كنيم.

استاد: الآن من مشغول معارج نهج البلاغه هستم. كتابي است في حد ذاته خوب و داراي فوايد زيادي است و اغلاط محتوايي هم زياد دارد نه لغوي و چاپي. اين كتاب را يك شخصيت معروفي، قبل از 700 سال نوشته است و با قطب راوندي معاصر بوده است. نه ايشان خبر داشته كه قطب راوندي مشغول شرح نهج البلاغه است و نه بر عكس. دو نفر معاصر، يكي ظاهر التسنن ـ‌كه معتقدم ايشان در حقيقت و در آخر شيعه بوده‌اند‌ـ و قطب هم كه تشيع او قابل شك نيست و مثل سلمان است.

حال ما مي‌خواهيم اين كتاب را به جامعه عرضه كنيم. اولاً همه نهج البلاغه را شرح نكرده‌اند. آنجاها كه لازم مي‌دانسته شرح كرده است. ثانياً در اين نسخه‌اي كه به دست ما رسيده و آقاي مرعشي امر كردند و چاپ شد؛ آقاي دانش پژوه هم مقداري روي آن كار كردند، داراي متن نهج البلاغه نيست و جايي كه متن نباشد خواننده نمي‌تواند استفاده كند. غالباً پيوند كلام به نحوي است كه فهم متأخر، متوقف بر فهم متقدّم است و بايد متن جلوتر را ببيند.

اگر ما اين طوري تحويل مردم بدهيم. اين چه ارزشي دارد؟ طلبه‌ها رغبت نمي‌كنند اين را مطالعه كنند چه رسد به غير طلبه‌ها. بيشتر از 15 سال است كه اين چاپ آقاي مرعشي را دارم و بيروت هم بردم كه هر وقت فرصت شد آنجا رويش كار كنم. بعد از انقلاب ديدم وضع اين‌جا خوب شده است و مي‌شود بدون آن مشقّات كار كرد. آقاي دلسوزي هم باني چاپ شده است لذا به او گفتم كه بايد بالاي اين شرح، متن هم باشد. و متن صبحي صالح كفايت نمي‌كند. متن سيد رضي حتي اعراب هم نداشته است و متأخرين اعراب گذاشته‌آند تا چه رسد به شماره? خطبه و چيزهاي ديگر. اگر هم احياناً زوايدي دارد، درست نيست حذف شود. كار سوم اين است كه اگر جايي برخورديم به اين كه ايشان تحريف كرده است يا نسخه? ايشان محرف بوده است ـ‌كه اين تحريف اختصاص به ايشان ندارد، قبل از آن شيخ محمد جواد مغنيه نيز اين تحريف را در في ظلال نهج البلاغه كرده است‌ـ شما نمي‌توانيد نهج البلاغه را لكه‌دار كنيد و اگر خواستيد جايي تغيير دهيد با دليل اين كار را انجام دهيد كه اين قسمت از نهج البلاغه به دليل كذا او كذا درست نيست، به نحوي كه به بقيه سرايت نكند.

خود سيد رضي نيز نهج البلاغه را از مصادر مختلف گرفته كه اسانيد را ذكر نكرده است. اگر توجه به اين نكته داشتند كه در آينده مردمي مي‌آيند كه حاجت دارند بدانند اين مطلب از كجا گرفته شده است، آنها نيز مصادر خود را ذكر مي‌كردند. زيرا جناب سيد رضي با حضرت امير 400 سال فاصله دارند، شخصاً كه نشنيده‌اند، پس بهتر بود آن واسطه‌ها را ذكر مي‌كردند، ولي شكر الله سعيه كه خيلي به تشيّع خدمت كردند.

ذهبي، كه مي‌گويد اصلاً اين نهج البلاغه مال سيد رضي نيست يعني مي‌گويد مال سيد مرتضي است. عنايت نداشته كه بداند مؤلف كيست تا چه رسد بداند خود نهج البلاغه چيست؟ مي‌گويد: «و فيه قدح كبير علي الخلفاء» و اضافه مي‌كند: «و فيه ايضاً حقاً». خوب چرا شما كه حق را از باطل تشخيص داديد، موارد حق را تعيين نكرديد. جناب ذهبي فقط فن رجالش خوب بوده است و اين سير يا تاريخ الخلفاء را كه نوشته، در رجال ممتاز است. مصادر زيادي در اختيار داشته است و خوب كار كرده است اما در كارهاي مذهبي خيلي ايشان بي‌انصافي مي‌كند.

حاصل اينكه بايد كاري كرد ولي كار عن بصيرة. انسان خود نمايي نكند. بشر ناقص است. بگذاريد همان‌طور كه هستيم مردم ما را ببينند، نگذاريد بالاتر ببينند.

بيّنات: درباره? خصائص وحي المبين فرموديد كه يكي از ويژگي‌هايش اينست كه مؤلف آن شيعه است.

استاد: بله، ابن بطريق از علماي بزرگ و مبرز شيعه است. وقتي زيراكس كتاب خصائص وحي المبين به دستم رسيد، دو فايده از آن برديم. يك فايده‌اش اين بود كه ديدم خود كتاب في‌حد ذاته كتاب خوبي است و ديگر اين كه ايشان نوشته? ابو نعيم اصفهاني را از ابن شهر آشوب به دو طريق نقل مي‌كنند ولي متأسفانه مطلب را به طور كامل ذكر نكرده است. كتاب كه به دستمان رسيد، روايات ابو نعيم را جدا كرديم و با عنوان «ما نزل من القرآن في علي(ع)» و به اسم خود ابو نعيم چاپ كرديم و كتاب ايشان را هم مستقلا چاپ كرديم كه چاپ قديم آن ناياب بود.

بيّنات: جناب آقاي محمودي مي‌خواستيم بدانيم كه چطور شد انساب الاشراف را انتخاب كرديد و چطور شد كه فقط اين دو جلد را انتخاب كرديد و جلدهاي ديگر را ادامه نداديد؟

استاد: بله عرض كنم كه انساب الاشراف، اولين باري كه من به آن اطلاع پيدا كردم در مكتبه? حضرت امير(ع) در نجف اشرف بود. اين را هم مرحوم آسيد عزيز طباطبائي، راهنمايي كرد. ابتداً دو جلد ضخيم به صورت زيراكس از استانبول آورده بودند كه حدود دو ثلث همه انساب الاشراف بود. فكر مي‌كنم تا حالات بني عباس بود. ايشان هر جا به مناسبت مي‌رسد حالات خوارج را خيلي زياد ذكر مي‌كند. به هر حال من چون كلمات حضرت امير(ع) را دنبال مي‌كردم. آقاي طباطبائي مرحوم فرمود كه: اين انساب الاشراف هم كلماتي از حضرت امير و بلكه برخي از خطب آن حضرت را نقل مي‌كند. نگاه كردم ديدم بله يكي از گمشده‌هاي ماست. نه فقط خطبه‌هاي حضرت امير يا كلمات قصار آن حضرت، بلكه قصصي كه درباره? حضرت امير هم ذكر كرده و تاريخي كه به ميدان آورده، خيلي با ارزش است كما اينكه آنچه درباره? حضرت امام حسين(ع) ذكر كرده، با ارزش است.

بعد از اين كه خود انساب الاشراف را چاپ كرده بودم. خطب را در جاي خودش بحث كرديم. كلمات قصار را هم كه هنوز مشغول هستيم. حول امام حسين(ع) هم خيلي از مطالبش را در اين «عبراتمان» آورديم. همچنين حول امام حسن(ع) و اولاد آن حضرت، مطالب مهمي ايشان دارد كه جاي ديگر پيدا نمي‌شود. اگر پيدا بشود اينها مؤيد همديگرند، چون شخص قديمي است و او و ابن أبي‌الدنيا از معلمين اولادهاي متوكل عباسي. هر دو نفر آنها مهارت بسيار خوبي در تاريخ حديث دارند ـ‌هم ابن أبي‌الدنيا و هم ايشان‌ـ منتهي من سليقه? ابن أبي‌الدنيا را از جهت ذكر سند بيشتر پسنديدم. حدود بيست و دو تا از كتاب‌هاي مخطوطش را پيدا كردم كه اغلب چاپ شده است، نوعاً احاديثش را با سند مي‌آورد و سندش هم خيلي واضح و روشن است.

زيرا برخي احاديث يك سر و صورتي دارد و لكن انسان وقتي بررسي مي‌كند، مي‌بيند يك راوي منحصر بفردي است، حالش مجهول است، لذا نمي‌شود به اين تمسك كرد. نمي‌شود پايبند به اين شد، يا احياناً معارض دارد و معارضش اقوي است (همين بحثي كه در فن تعادل و تراجيح مي‌شود.) براي اين كه يك مقداري جنبه تاريخي ائمه‌(عليهم‌السلام) تقويت بشود، من آنچه حول حضرت امير(ع)، امام حسن و امام حسين(ع) بلكه اولادهاي امام حسن و امام حسين، حتّي امام سجاد(ع) آورده و ذكر كرده‌ام. اما حول اولادهاي امام حسن(ع)، نفس زكيه، ابراهيم، اولادهاي نفس زكيه يا اولادهاي امام حسن(ع)، آنهايي كه در به در آفريقا شدند. آواره? اطراف شدند، مطالب زيادي ذكر كرده كه جاي ديگر كم پيدا مي‌شود. براي اينكه اينها زنده باشد و ما بتوانيم حقايقش را مسجل كنيم و در دسترس بگذاريم، ديدم بايستي اينها منتشر بشود. البته بعضي موارد را مرحوم آسيد عزيز طباطبائي نوشتند و برخي را همين پسرم شيخ كاظم و برخي را خودم نوشتم.به آقاي طباطبائي گفتم كه ما نبايد فكر اين باشيم كه اين را من نوشتم، آن را شما نوشتيد، يا آن را فلان كس نوشته، عمده? فكر ما بايستي اين باشد كه هر كدام از ما، اينها را از هر راهي توانستيم منتشر كنيم. ما احتياج داريم كه اين مطالب حول أئمه(عليهم‌السلام) نشر يابد. حالا به اسم من تمام شود يا به اسم جنابعالي يا يك شخص ثالثي، اين خيلي اهميت ندارد. به هر حال سبب چاپ كردن و تحقيق كردن انساب الاشراف اين بود كه مطالب زيادي ايشان حول حضرت امير(ع) دارند كه در تاريخ قديمي‌ها، حتي طبري كم پيدا مي‌شود. بله طبري هم يك امتيازاتي دارد كه ايشان ندارد و لكن ايشان هم يك امتيازات خاصي دارد.

بيّنات: درباره? اين كه برخي قسمت‌ها را تحقيق و منتشر كرديد هم توضيح بفرماييد.

استاد: بخش عمده و ارزشمند «انساب الاشراف» براي ما همين 3جلدي است كه دو تاي آن را چاپ كردم، كه بنا بود سيره? حضرت رسول را هم تحقيق كنم و چاپ بشود و يك خورده هم في الجمله روي آن كار كرده‌ام كه فرصت نشد.

بيّنات: پرفسور حميد الله تحقيق كرده است.

استاد: خوب تحقيق آنها چندان به دل نمي‌چسبد. آن هدفي كه ما داريم، رويش كار نمي‌شود. لكن روي هم رفته تاريخي است كه بايد محتوياتش را با تاريخ طبري يا با اخباري كه حول پيامبر اكرم(ص) يا بقيه? ائمّه(عليهم‌السلام) از طريق ما رسيده است، بررسي و تحقيق كرد.

ابن أبي‌الدنيا يكي از رجال بعد از صحاح آنها مي‌باشد. نمي‌دانم قزويني يا ابي داود است كه اين را از جمله? رجال صحاح نشمرده‌اند، به جهت همين كه حقايقي را آورده به ميدان و اين حقايق مورد پسند آنها نيست و اگر صحاح خودشان از ايشان نقل كرده بودند، گير مي‌افتادند كه روايات ايشان را چطور توجيه كنند. البته اعتبار ابن عبد الدنيا پيش ايشان خيلي بيشتر است. انصاف اين است كه همه انساب الاشراف ايشان مطالب مهم زياد دارد، مخصوصاً در همين 3جلد.

بيّنات: تحقيق ديگر شما كتاب زين الفتي است. اين كتاب چه خصوصيتي داشته و چرا آن را انتخاب كرديد و اين نسخه چگونه به دست شما رسيد.

استاد: اما اينكه چطور شد آن را انتخاب كردم؟ وقتي انسان نگاه مي‌كند يك سني اين قدر مطالب حول حضرت امير نوشته است، واقعاً از بي‌هنري و تنبلي ما است كه اين در دسترس نباشد. ايشان حول اسامي حضرت امير، 220كنيه و لقب ذكر مي‌كند؛ ولو اينكه اين دويست و بيست تا همه‌اش درست نباشد اما روي هم رفته خيلي ذكر كرده است. خيلي احاطه دارد. همه‌اش را با مدرك ذكر مي‌كند، گرچه بعضي از آنها مدركيّت ندشته باشد.

بيّنات: احتمال نمي‌دهيد كه ابن شهر آشوب از ايشان اقتباس كرده است؟

استاد: نوشته? ايشان هم بر اساس همان روش است و لكن من همه مناقب را مطالعه نكرده‌ام كه آيا ايشان اسمي از آنجا مي‌برد يا خير، ابن شهر آشوب نوعاً در حديث‌هايش مصدر را ذكر مي‌كند يا صاحب مدرك را ذكر مي‌كند. ولي تشابه شيوه‌ايي وجود دارد. اما اين كه مؤلف اين كتاب چه خصوصياتي داشته است. انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال.

آقاي اميني هم از كتاب ايشان ترجمه كرده و هم خيلي تمجيد كرده است، لكن ايشان هم نسخه ناقص را ديده است. يك نسخه‌اي در كاظمين بوده است كه ما نرسيده‌ايم آن نسخه را ببينيم. بله اجمالاً تحفه‌اي است. ايشان شخصيت علمي عجيبي است. بسياري جاها اين رواياتي كه منافي است با عقيده‌اش دست و پا مي‌زند كه با عقيده‌اش همراه كند مثلاً در وصي بودن حضرت علي. وصي مطلق را ايشان قبول ندارد و مي‌گويد: وصياً علي اهلي يعني فقط بر خانواده پيامبر وصايت داشته است. دست و پا مي‌زند شواهد اين را از طريق خودشان درست كند.

من ديدم صحيح نيست، اباطيل ايشان را ما نشر بدهيم، زيرا امكان بسيار ضعيفي دارد كه اين به دست عوام الناس برسد و در شك و شبهه قرار بگيرند. لذا من تصفيه كردم، حالا اثر مصفا است از كتابي كه انصافاً خيلي دُر داشت. شواهدش را هم حتي الامكان، به شواهد خارجي مدلّل كرديم، مثلاً اين حديث كه ايشان ذكر كرده است، فلان جا و فلان جا مي‌باشد. در بسياري موارد هم اگر سند اختلاف داشته با سند نقل كرده‌ايم. حاصل آن كه مثل اين كتاب كم وجود دارد كه سني نوشته باشد. خيلي كم است يا اصلاً سراغ نداريم. منتظريم كه نسخه? كاملي پيدا بشود تا آن دو فصل ديگر يا چهار فصل ديگر را كه ناقص است ببينيم. حول امام حسن و امام حسين هم فصل مستقل دارد. اجمالاً اين كتاب خيلي تحفه است. به شرط اين كه اگر كسي با اصل مطالعه كند از عهده? شبهات ايشان بر‌آيد، زيرا جدلي عجيب است.

قصه اين است كه نقل شده زمان مرحوم مجلسي در اصفهان بعضي از معاصرانِ او بعضي از كتب را داشته‌اند طبعاً آن موقع همه نسخه‌ها مخطوط بوده است و اصلاً چاپ به گوش آنها نرسيده بود. مرحوم مجلسي سفارش كرد كه فلان كتاب خدمت شما هست. بفرستيد، كه من مطالب را در بحار الانوار درج كنم بعداً بر مي‌گردانم. گفتند كتاب را به مجلسي ندادند!! مگر درد ما يكي دو تاست. دردمان زياد است خدا رحممان كند.

مطلب ديگر اين كه بايد عرض كنم ايشان جزو طائفه? كراميّه است، كه يكي از طايفه‌هاي متعصب اهل تسنن است.يك چيزي شبيه طالبان امروز، اين‌ها متهم بودند به بُغض حضرت علي(ع) در آن زمان و اين كتابي كه ايشان نوشته از مقدمه? آن بر مي‌آيد كه در واقع مي‌خواسته دفاع كند، كه ما بغض ايشان را نداريم. در اين كتاب روايات بي‌خودي، روايات جعلي يا مثلاً در رابطه با اجنّه مطالب طويلي را داشت كه وقت گير بود اينها را حذف كرديم. باز هم دو قرينه نصب كرده‌ايم، يا شماره? صفحه? مخطوط را گذاشته‌ايم و واضح است كه اين شماره با آن شماره فاصله دارد و واضح است كه حذف شده است. اشاره‌اي هم در پاورقي شده است كه اينجا يك مطالبي بود، كه مرتبط با ما نبوده و آن را حذف كرديم و انتظار داريم نسخه كاملي پيدا بشود كه بعد از پيدا شدن نسخه? كامل، از نو بررسي اين كتاب صورت مي‌گيرد.

بيّنات: يعني اين كتاب را خودتان چاپ كرديد؟

استاد: بله مجمع چاپ كرده، (مجمع احياء فرهنگ اسلامي). نسخه هم منحصر بفرد است و تا حالا نسخه? دوم هم برايش پيدا نشده است.

بيّنات: لطفاً قدري هم درباره? كتاب «ما نزل من القرآن في علي» توضيحاتي بفرماييد؟

استاد: درباره? اين كتاب جماعتي نوشته‌اند، منتهي در دست ما نيست. اين كتاب انتخابي است از كتاب خصائص الوحي المبين. در مقدمه? النور المشتعل ذكر كردم كه اين كتاب وقتي به دست من رسيد دو خوشحالي براي من به وجود آمد: يكي اين كه خود كتاب في‌حد ذاته كتاب با ارزشي است. (خصائص الوحي المبين)، سرور دوم اين كه سال‌هاي سال منتظر بوديم كه از ما نزل … ابو‌نعيم اطلاعي پيدا كنيم و از هيچ جا اطلاع پيدا نكرديم. مگر از ناحيه ايشان. هشتاد حديث از آن كتاب نقل مي‌كند. ظاهراً سه طريق دارد كه دو طريق، از طريق ابن شهر آشوب است، يك طريق ديگر از يك شخص ديگر.

كتاب ابو‌نعيم را از ابن شهر آشوب و يك شخص ديگر نقل مي‌كند و لذا ما آن را جدا تصحيح و چاپ كرديم، به اميد اين كه اگر اين چاپ شود، و در گوشه و كنار دنيا نسخه‌اي وجود داشته باشد اسم و رسمش بيرون بيايد و ما اصل كتاب را رويش كار كنيم، چون كتاب وقتي چاپ شد هر كس يك نسخه خطي داشته باشد مي‌گويد خوب اين كتاب چاپ شد و نسخه? ما ديگر چندان ارزشي ندارد و اعتراف مي‌كنند كه فلان نسخه پيش ما هست يا فلان جا هم هست.

در مقدمه? كتاب هم گفته‌ام كه هر كس نسخه? كامل اين كتاب را پيدا كرد چقدر به او اهدا خواهم كرد.

بيّنات: شما در مجموع چه كارهايي در دست داريد كه ان شاء الله اميدواريم به همين زوديها به دست چاپ بسپاريد؟ آيا مستدرك تمام شده است؟

استاد: نه تمام نشده است. خوب نوشته خيلي دارم از طريق اهل سنت به اندازه دو جلد دارم و لكن اخيراً برايم تجلي مي‌كند كه كلمات مرسله از طريق سني‌ها بيشتر از يك جلد است، و حدوداً دو جلد مي‌شود. تا حالا كه مطالعه كردم در نوع كتب قدمايشان 300‌، 400 صحيحه بيشتر به نظرم جلوه نمي‌كند و لكن مرسلات، خيلي زياد دارند.

ابن اثير به تنهايي در نهايه‌اش بيشتر از پانصد حديث نقل كرده است. ابن‌ابي‌الحديد هم در خاتمه? شرح نهج البلاغه بر سيد رضي استدراك كرده، و لكن در آخركاري كرده كه اصل كارش را خراب كرده است. مي‌گويد: اينهايي را كه ما اختيار كرديم اگر چه ثابت نيست همه آنها از حضرت امير است و لكن از كلمات حكماست كه شبيه به كلمات حضرت امير است.

اگر اين طور نمي‌گفت هر كسي كلام ايشان را مي‌ديد خيال مي‌كرد كه از حضرت امير است. البته اين طور كه او مي‌گويد، نيست. ما هم بنا گذاشتيم بعد از اين كه متقدمان را نوشتيم، از ابن ابي الحديد هم آنهايي كه شواهد دارد انتخاب كنيم.

بيّنات: شما با آنچه كه آمُدي دارد مقايسه كرده‌ايد؟

استاد: جمع‌آوري مرحوم آمُدي يك بحث‌هاي خاصي دارد كه اينها را نبايد تحويل عامه? مردم داد و آن اينكه من ظنّم اين است ـ قطع نيست‌ـ تقطيع خطب نهج‌البلاغه باشد. چون نه سند ذكر كرده و نه مصدر ذكر كرده است. زيرا در مقام احتجاج، اگر اينها شاهد نداشته باشد، نمي‌توانيم تمسك كنيم. و اگر يك دو سالي ديگر از عمرم باقي باشد و بتوانم كار كنم، مي‌شود گفت هر كسي كه روي كار من كار كند مي‌تواند اكثر مطالب مرحوم آمُدي را هم با مصدر بكند.يا اين كه كسي خودش همتي داشته باشد بررسي كند و شواهد و مصادري براي محتويات ايشان از نهج البلاغه يا جاهاي ديگر نقل كند. الان مثل قديم نيست كه ما هر چه بتوانيم به خورد مردم بدهيم. غالباً مدرك مطالبه مي‌كنند. كي ذكر كرده است؟ شاهدي دارد يا نه؟ خلاصه، الآن منهج نوشتن بايد منهج تحقيقي باشد، حالا اگر تحقيقي هم نباشد اقلاً مطالب با خصوصيات ذكر بشود.

قرآن معجزه? اسلام است. معجزه? خاتم پيامبران است. نهج البلاغه هم در حدّي قوي است كه من شخصاً اسمش را معجزه? حضرت امير گذاشته‌ام. يعني جُل محتويات نهج البلاغه مشتمل است بر شواهد خارجي و داخلي با هم. مطالبش هم به نحو مقرر در خُطَب و كلمات عديده ذكر شده است كه اينها يؤيد بعضها بعضاً. اين در دست ما باشد هم براي اعلم العلماء دليل است، هم براي آدم عادي كه هيچ سوادي ندارد. مكلفند بايد عقيده‌مند باشند. ما كاري با استدلال ملاصدرا يا شبهات فلاسفه نداريم. حالا كسي آن را بلد باشد، به نحو وجوب كفايي لازم است چون در هر عصري متمردين و معاندين زيادند و از هر راهي توانستند مي‌خواهند به اسلام صدمه بزنند و مي‌خواهند عقيده مسلمانان را خراب بكنند. ما به نحو وجوب كفايي بايد يك فيلسوف‌هايي داشته باشيم مثل آقاي آملي كه الان در كار هست يا مثل مرحوم مطهري، آقاي سبحاني هم خوب است. به نظر من آقاي سبحاني تكيه‌اش به منقولات بهتر است تا تكيه‌اش بر فلسفه، آقاي آملي تكيه‌اش بر فلسفه زياد‌تر است.

بيّنات: چرا مستدرك را كنار گذاشتيد؟ الان به كجا رسيده است؟

استاد: از جلد يك تا هشت، الآن چاپ شده است، جلد دهم را تحويل داديم و جلد نهم را بنا بود امروز آقاي دين پرور بياورد كه ببينيم تصحيح شده است يا خير.

بيّنات: بعد از مستدرك چه كاري در دست داريد؟

استاد: يك جلد مسنّدات كلمات قصار حضرت امير از طريق سني‌ها مي‌شود، (جلد 11) جلد 12قطعاً مرسلات است و لكن ظناً اين است كه جلد 13هم اضافه مي‌شود كه همه مرسلات از طريق سني‌هاست.

بعد از آن باب 6 نهج السعاده را داريم، كه ابياتي است كه منسوب به حضرت امير است. البتّه اختلاف كوچكي هست كه آيا حضرت امير شعر دارد يا خير؟ بعضي سني‌ها روي ناداني يا عنادشان گفته‌اند: لم يثبت كه علي بن ابي‌طالب شعر گفته باشد. بعضي‌ها هم يك مقداري جلوتر آمده‌اند: ابوبكر كان شاعراً، عمر كان شاعراً و علي اشعر ثلاثه. اين به نحو مجمل. شعرها كو؟ شعرها را انوار العقول كيدري، خيلي جمع كرده است و لكن جمعي كه نه سند دارد، نه مصدر دارد. شخصي بعد از سنه? 500 هجري كه خودش هم حضرت امير را ملاقات نكرده و اشعار را از ايشان نشنيده ـ كه بگوييم شخص عادلي است و قولش معتبر است‌ـ نقل كرده، چه كسي به شما نقل كرده؟ خبري نيست. كدام كتاب نوشته؟ خبري نيست. آقاي سيد محسن امين كمي اين را بررسي كرده‌اند و اشكالات زيادي كه بوده وايشان هم اضافه كرده‌اند به اين كه برخي از ابياتي كه اينجا هست ثابت است كه مال حضرت امير نيست، زيرا در ديوان فلان كس موجود است.

بيّنات: اصطلاحات و كلماتي هم هست كه مال قرن‌هاي متأخر است.

استاد: اين هم يك اشكال. اشكال زياد است منتهي خودشان به عنوان الديوان الصحيح يك انتخابي كرده‌اند كه بعضي از اشكالات آنجا هم هست. ضميمه? نهج السعاده مان كه يك جلد است و جلد 14 است، كه آنجا ديگر با من نيست چون من حال فهرست نويسي ندارم. كار آسان است منتهي كارگزار كم داريم.

بعد از مستدرك، عرض كنم كه جواهر العقدين، تقريباً 500 سال قبل نوشته شده و كتابي است بسيار با ارزش. مؤلف آن هم شخص معروفي است يعني صاحب تاريخ مدينه از علماي قرن دهم. جواهر العقدين في شرف نسب العلي، موضوعش كلام استدلالي است، با تكيه بر روايات. اخيراً در بغداد چاپ كرده‌اند منتهي، من تعليقه زياد دارم. اگر چاپ هم نشده بود، از من حالا چاپ شده بود؛ و لكن چون اطمينان پيدا كردم كه نسخه تلف نمي‌شود كارهاي ديگر را جلو انداختم، به هر حال خيلي كتاب عالي است.

بيّنات: غير از جواهر العقدين چه كاري در دست داريد؟

استاد: انوار العقول في ابيات وصي الرسول، مربوط به ابياتي كه منسوب به حضرت امير(ع) است كه يك مقدار شواهد پيدا كرديم و آنجا هم كه شاهد پيدا نكرديم، تعليقه مي‌زنيم، كه ما با مطالعه? چهل ساله، مصدر و سندي براي اين كلام پيدا نكرديم. كلامها غالباً موعظه و نصيحت است. منتهي نسبت دادنش به حضرت امير مشكل است. في حدّ‌ذاته مجموعه خوبي است، مخصوصاً براي آدم‌هاي محزون كه هر وقت يك مقداري گرفته مي‌شوند، اين كتاب را يك مقداري بخوانند، غمشان مي‌رود.

يك كتاب ديگر دارم كه مي‌خواهم آخر همه قرار بدهم، يعني بعد از اين دو تا. مرقومه‌اي است مال يكي از اين طباطبايي‌ها در عهد ناصر الدين شاه كه ساكن كربلا بوده. شايد نوه‌شان آسيد محمّد طباطبايي كه فكر مي‌كنم به تازگي فوت كرده است. در زمان ناصر الدين شاه يك سني، ردّي بر شيعه نوشته و شيعه را تكفير كرده است، ايشان به نظم، جواب آن سني را داده است. لكن نظم ايشان، نظمي بسيار زيبا و عجيب است. به نظر من خيلي از منظومه? بحر‌العلوم، سليس تر و جذاب‌تر است. در مصرع اول ادّعا را ذكر مي‌كند. در مصرع دوم دليل ذكر مي‌كند و شروع هم كرده به حديث «ستفرق امتي علي ثلاثة، فرقة كلها هالك الا واحدة.» به اين سني مي‌گويد: به من خبر بده كه عترت نبي در هالكين است يا در ناجين؟ اگر بگويي كه در هالكين است. از عدل، عدول كردي و عموم اهل اسلام اين حرف شما را مردود مي‌شمارند. اگر بگويي از ناجين است، پس اگر بنا شد كه ائمه اهل بيت از ناجين باشند، ممكن نيست كساني كه متمسك به آنها باشند هالك باشند. اگر جلودار، سردار، سرلشگر، جزو ناجين باشد، ممكن است كه متمسك به اين ناجيها، هالك باشد؟

يك مطلبي هم دارد كه تقريباً اقتباس از حضرت علي‌اكبر است در روز عاشورا:

اجمالاً منظومه‌اي است بسيار با ارزش، به نظر من اگر كسي خوب اين را با شواهدش بفهمد، در بحث امامت مجتهد است.

بيّنات: ظاهراً رياض النضرة هم براي چاپ آماده شده است.

استاد: بله اين كتاب، مال محي الدين طبري است، كه در قرن هفتم كتابي نوشته است به نام الرياض النضرة في مناقب العشرة. شروع به ابوبكر كرده تا به امام علي(ع) روي عقيده سني گري خودش و لكن خيلي مصدر داشته و مصدرهايش هم غالباً در دسترس نيست و اگر هم باشد، مخطوط است و در گوشه و كنار است كه كسي اطلاعي ندارد، مصدرهاي زيادي داشته كه پيش ديگران نبوده است.

ديدم اين اگر همين‌طور بماند، به درد نمي‌خورد. شواهد هم زياد دارد، اما وقت مي‌خواهد و شم الفقاهه? قوي مثل آقاي اميني، هر دو را مي‌خواهد زيرا كسي كه شم الفقاهه نداشته باشد نمي‌تواند با شواهد هم كار كند، بايد قريحه سالم باشد تا انسان بتواند مطالب نامربوط را جواب بدهد و ردّ كند.

حالا من مي‌دانم آخر عمرم است، نمي‌رسم به اين كارها. نوبت آقايان متأخر است. اين قسمتش هم زياد زحمت نداشت ما حقايق را مؤيد كرديم به شاهد خارجي، جايي هم كه ايشان به باطل رفته حتي الامكان كوشش كرديم كه اين مرام ايشان را باطل كنيم.

حجم كتاب هم حدود 350 صفحه شده است. فهرست هم اگر ضميمه شود شايد 400 صفحه بشود.

البته اين باب چهارم است و آنجا هم نوشته‌ايم «الرياحين العطرة في تحقيق الرياض النضرة أي الباب الرابع منه» تا اين كه اگر به دست سني‌ها برسد، اشكال نكنند. يكي از مواردي كه ايشان خيلي به انحراف رفته قصه? عزل ابوبكر از حج است. ابتدا پيامبر، به ابوبكر مأموريت دادند، كه سوره? توبه يا آياتي از اوّل سوره? توبه را به ايشان دادند تا برود و در ايّام حج بر اهل مكه بخواند. چند منزلي طي كرده بود، كه جبرييل نازل شد: انّ اللّه تعالي يقرئك السلام و يقول ارسل علياً…، زيرا اين كار را يا خود بايد انجام دهي يا حضرت علي و كار ابوبكر نيست. حضرت اميرالمؤمنين را فرستادند تا ملحق شدند به آن منزلي كه ابوبكر اول صبح بلند شده بود نماز بخواند و راه بيفتد. در جُلّ روايات اين است كه مي‌خواست نماز ببندد كه صداي ناقه? حضرت رسول را شنيد و نماز را نبست و گفت كه اين ناقه? حضرت رسول است، شايد خودش آمده، حج به جا بياورد، ما بايد نماز را با خود حضرت بخوانيم. مقداري منتظر شدند تا خود ناقه و صاحب ناقه رسيد، ديدند حضرت امير است. ابوبكر گفت: رسول ام امير. البته در نوع رواياتشان اين تعبير را دارد، كه حضرت امير فرمود: كه رسولم امير نيستم؟ و انّ رسول اللّه امرني ان ابلغ…

تا اينجا بين شيعه و سني مشكلي نيست، كلام بعد از اين است كه آيا ابوبكر بعد از اينجا به مدينه بازگشت يا خير. بيشتر روايات خود آنها هم دارد كه ابوبكر برگشت.

در بعضي روايات هم دارد كه سني‌ها روي همانها توقف كرده‌اند. خود همين صاحب كتاب هم روي همين توقف كرده كه نه حضرت امير فقط مأمور بود به تبليغ برائت. ابوبكر منعزل از حج نشده بود و سفر حجش را ادامه داد. تعليم مناسك مي‌داد و به علي مي‌گفت كه شما هم بلند شو سوره? برائت را بخوان. ابن تيميه هم روي همين توقف كرده كه علي از جمله? مأموران تحت امر ابوبكر بود. اين حرف به نظر من باطل بود و از طريق خودشان، براي اينكه خيلي پافشاري كردند، سه دسته روايت تشكيل داديم. يك دسته كه نه تعرض به عزل ابوبكر كرده و نه تعرض به ادامه سفر ابوبكر دارد. همين قدر كه جبرييل نازل شد كه علي بايد انجام بدهد و پيامبر هم علي را فرستاد و گرفت از ابوبكر اما ابوبكر، بعد رفت به حج يا برگشت تعرضي نكرده. گفته‌اند اين دسته چون با دسته دوم و سوم مي‌سازد حاجتي نداريم. مطلق با مقيد دعوا ندارد. قسم دوم كه مي‌گويد ابوبكر ادامه سفر داد، كه در اين زمينه 10 ـ 15 حديث دارند، منتهي بعضي از آن احاديث از مرسلات است. حديثي هم از امام محمّد باقر، طبري نقل مي‌كند با سند است و لكن سندش ضعيف است.

امّا قسم سوم ـ كه قسم دوم و سوم با هم معارضند‌ـ كه مي‌گويد ابوبكر معزول شد و از همان‌جايي كه آيات را تحويل حضرت امير داد، به مدينه برگشت. اين قسم، رواياتي است كه هم اكثر است و هم اصح و يك مقداري از معارضاتش را هم با استدلال حل كرديم. شايد در همين زمينه حدود 10 ورق بحث كرده‌ايم.جايي ديگر هم دارد و لكن به اين مفصّلي نيست. در همين جا اينها توقف كرده‌اند براي اين كه ابوبكر ادامه سفر داد و معزول نشد. در روايات ما عزلش مسلم است و در روايات معتبره آنها نيز عزلش مسلم است و لكن سني‌ها چون مصلحتشان نيست، توقف كرده‌اند.

بيّنات: كتاب محاسن الأزهان را هم ظاهراً تحقيق و چاپ كرده‌ايد.

استاد: بله اين كتاب شرح قصيده‌اي است از يكي از ائمه? زيديه، شخصي است بسيار معروف و زبر دست و صاحب آثار فراوان. (اعطاه الله قوة العلم و الجسم معاً) در حالات او مي‌نويسند كه در هنگام زد خورد «يعادل الف نفر» سيد حسني است. دو جلد از كتاب‌هايش به نام الشافي اخيراً در بيروت چاپ شده است. بنده هم مطالعه كردم. در مقدمه اين كتاب نام كتاب‌هايش را كه پيدا كردم نوشتم، به اميد اين كه بعد از اين، اين كتابها به دست ما برسد، تحقيق كنيم. همين شخص يك ردّي هم بر اماميه داردكه اگر به دست ما برسد، به درد ما مي‌خورد. چون ردّها غالباً بي‌مورد و بي‌جاست. شاگرد ايشان، قصيده ايشان را شرح كرده است. اين شاگرد هم از قضا بسيار از حيث شم الفقاهه قوي است. بحث‌هايي دارد كه من كم‌تر جايي ديده‌ام. لكن متأسفانه خود زيديها او را كشتند. بين دو طايفه از زيديها جنگ در گرفت ايشان تحت حمايتِ شخصي بود كه نامش را در خاطر ندارم، كه از دنيا رفت. يك شخص ديگر از اولاد امام حسن را به عنوان امام انتخاب كردند. زيديها در يمن ايشان را ترويج مي‌كردند. جماعتي ديگر كه آنها هم سادات حسني هستند، با اين ها نساختند و از طرف شام و مصر براي جنگ با آنها مدد خواستند و جنگ در گرفت و بنده? خدا اين شخص محقق در وسط جنگ كشته شد. من ترجمه ايشان را تفصيلاً نوشته‌ام. به اميد روزي كه كسي به اين كتاب‌ها دست پيدا كند.

به يك مناسبتي مرا اوّل تابستان گذشته دعوت كردند به مجلس آقاي خامنه‌اي، من رفتم آنجا و نوبت من كه رسيد، يك مقداري صحبت كردم. ايشان فرمودند بله ما به سفيرمان در يمن دستور داده‌ايم كه تهيه كنند.

كارهاي مذهبي، اهل دين مي‌خواهد، فداكاري مي‌خواهد. در كتابخانه? آقا امام رضا(ع)، با اين پول سرشار، با اين موقوفات سرشاري كه مال امام رضا(ع) هست، چه خدمتي كرده‌اند. آقا! ضريح عوض كردن كه هنر نيست. مقام امام رضا(ع) به ضريحش نيست. اطعام دادن كه هنر نيست، از معارف اسلامي چه چيزي را احيا كرده‌ايد؟ حالا بعد از انقلاب كم و بيشي مشغول شده‌اند، خوب است و لكن جلوترهيچ كاري نكرده‌اند. مخطوطات بسياري هست، از جمله ديدم به خط آقاي طباطبايي يك نسخه‌اي از شرح ابن ابي الحديد به توقيع خود ابن ابي الحديد در مكتبه? حضرت امام رضا(ع) موجود است. خوب اين نسخه‌اي كه خود مؤلف به صورت توقيع در آنجا دارد، داراي ارزش است. اينها درد دل بود و بعد از درد دل دوا چيست؟ آيا درد دل كردن، دردي را دوا مي‌كند.

يك سري نسخه‌ها را توسط بيت آقاي گلپايگاني (حدود 23ـ24 سال پيش) آورده بودند، كه حالا تازه دارند دسته بندي مي‌كنند.

وجودش بهتر از عدمش است. زيرا ممكن است اينها نسبت به بعضي افراد تواضع كنند و در اختيارشان بگذارند يا در يك تاريخي يك خورده وضع بهتر بشود.

بيّنات: در خاتمه اگر نكاتي را براي طلبه‌ها مفيد مي‌دانيد در طول تجربياتي كه طي اين سالها كسب كرده‌ايد، بيان بفرماييد.

استاد: طلبه‌ها قبل از كل شيء، اول جنبه بحثي خودشان را تقويت كنند. تقويت هم بر‌داعي دين و عمل كردن باشد نه بر داعي اين كه به رياستي برسند و يك مقامي اشغال كنند. يك وظيفه‌اي برايشان مقرر بشود. مردن در انتظار همه ما هست. حالا كسي چند روزي سير بخورد و ولگردي زياد كند، ارزشي ندارد.

علم را تقويت كنند و افراد جامع درست بكنند. فقيه تنها، اصولي تنها، چندان دردي دوا نمي‌كند. اين فقط براي رساله نوشتن خوب است. آن چيزي كه مي‌تواند دستي بر پر و بال مسلمانان بزند حول عقائد، حول آثار اهل بيت، و قبل از همه اينها حول آيات قرآن است. بايد انسان مسلط باشد و تمكن علمي داشته باشد. قرآن و اهل بيت ثقلين هستند. با اينهاست كه ما مي‌توانيم مسلمانها را حفظ كنيم يعني اگر ياد بگيريم و تحويل بدهيم، عقائد مسلمان‌ها را حفظ كنيم. مي‌توانيم ديگران را نيز كه گرايشي به اسلام دارند اقناع كنيم. فقه و اصول حوزوي است، كيفيت استدلال است، دردي را دوا نمي‌كند.

علم اخلاق در جامعه اسلامي يكي از آن علومي است كه به اعتقاد من از شاه فرد اين فرمايش حضرت رسول كه فرمود: من المهد الي اللحد مي‌باشد.

كسي كه اخلاقيات اسلامي بلد نيست يا بلد است و عمل نمي‌كند اين ارزش ندارد. بسياري از ماها خداي ناكرده ممكن است مبتلا به حسد باشيم. مبتلا به تكبّر باشيم. مبتلا به خود بيني باشيم و مگر شخص حسود مي‌تواند ايمانش را حفظ كند. احاديث از طريق ما و سني‌ها متواتر است كه: الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب.

من چرا حسد كسي را ببرم، چرا تنبلي مي‌كني كه بخواهي حسد كسي را ببري! شما اين قدرت خدا دادي را بكار بيانداز، جلو مي‌افتي. چرا تنبلي مي‌كني؟ آدم تنبل و وامانده و عقب مانده حسد ديگران را مي‌برد. خدا ان‌شاء اللّه همه ما را به لطف خودش موفق بدارد.

نسبت به متقدمان از علماي خودمان هرچه مي‌شود تجليل كنيم. مگر خداي نخواسته احراز شود كه كسي منحرف است. ما نسبت به منحرف استغفار هم نمي‌كنيم، تا چه رسد تجليل كنيم.

بيّنات: جناب آقاي محمودي عكسي هم از خودتان داريد كه جديد باشد و در مجله چاپ كنيم.

استاد: گفتند مرحوم شيخ عباس قمي وقتي مفاتيح الجنان را در تهران چاپ كرده بودند، خيلي قيمت گراني زده بودند، با اين كه با انتشارات شرط كرده بود كه ارزان بفروشند. روزي خودش به در دكان ناشر رفته بود، به كارگر آنجا گفته بود اين كتاب را شما چاپ كرده‌ايد؟

گفته بود بله. گفته بود پس چرا اين قيمت را گذاشته‌ايد؟ گفته بود خوب قيمتش همين است. فرمود مگر شيخ عباس با شما شرط نكرده بود، كه فلان قيمت را روي كتاب بگذاريد؟

گفته بود: نه. گفت: من خودم شيخ عباسم، اين مطلب را شرط كرده‌ام.

گفت: شيخ! زود از اينجا برو، كه اگر فهميدند شما صاحب كتاب هستيد، هيچ كس كتاب تو را نمي‌خرد زود از اينجا برو. حالا اگر عكس مرا هم ببينند، هيمن طور مي‌شود.

بيّنات: با تشكر از جناب‌عالي كه با مشغله? فراوان و كهولت سن اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد.

/ 1