تأملي در آفاق اعجاز قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأملي در آفاق اعجاز قرآن - نسخه متنی

سيدرضا مؤدب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تأملي در آفاق اعجاز قرآن

سيدرضا مؤدب

اشاره

قرآن وحي منزل بر قلب پيامبر اسلام(ص) و معجزه‌بزرگ او است و بر آوردن مثل آن در برخي آيات، تحدّي (همانندآوري) شده است؛ ولي تاكنون پاسخي بر تحدّي‌هاي قرآن يافت نشده و به نص قرآن، يافت نخواهد شد. در اين مقاله، پس از تعريف معجزه، به سير تاريخي آيات تحدّي، اشاره شده؛ سپس وجوه اعجاز قرآن كه شامل اعجاز بياني، يعني چينش واژگان، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني، تغيير خطاب در قرآن و اعجاز در صوت و آهنگ قرآن، اعجاز در معارف بلند آن، يعني وسعت معارف و خردمندانه بودن مطالب قرآن، گزارش و تحليل شده و بيان شده كه اعجاز قرآن به همه‌ وجوه آن در كنار يكديگر است.

مقدمه

بحث اعجاز، از آن جهت ضرورت دارد كه دليلي بر صدق ادعاي حقانيت هر پيامبر و مدعي رسالت الهي است. خواجه نصيرالدين طوسي بر اين امر تأكيد دارد و مي‌گويد:

راه اطمينان بر راستي هر پيامبري ارائه معجزه به واسطه آن‌ها بوده است.1

علامه طباطبايي نيز در اين خصوص مي‌فرمايد:

اعجاز براي اثبات معارف الهي نيست؛ بلكه اعجاز هر پيامبري براي اثبات رسالت و تصديق پيامبري است.2

بدين جهت اعجاز هر پيامبري نه براي اثبات وجود خدا‌ آن چنان كه برخي پنداشته‌اند و نه براي درستي و كارآمدي معارف خود بوده؛ بلكه در اصل بر صحت ادعاي پيامبري اوست.

اعجاز قرآن نيز از آن جهت سودمند بوده و خواهد بود كه نشاني بر رسالت پيامبر اسلام(ص) و براي همه مخاطبان پيامبر(ص) از آغاز بعثت تاكنون دليلي بر صدق نبوت او است، زيرا قرآن، عالي‌ترين و گوياترين معجزه پيامبر گرامي اسلام(ص) به شمار مي‌رود كه متن آن، همچنان از هرگونه تغيير و تبديل سالم باقي مانده و وحي الهي و هم دليل بر آن وحي است و صدق دروني دارد؛ زيرا در اين خصوص وحي دليل صدق خويش است.3 عبدالرحمن ابن خلدون از اين امر به صورت اتحاد دليل و مدلول ياد مي‌كند و مي‌گويد: بزرگ‌ترين، شريف‌ترين و گوياترين معجزه‌ها از نظر دلالت قرآن كريم است كه بر پيامبر ما نازل شده؛ زيرا در اغلب موارد امور خارق‌العاده چيزي غير از وحي هستند ... ؛ اما قرآن هم همان وحي مورد ادعا و هم آن معجزه شگفت‌انگيز است؛ پس گواه آن وحي در خود آن است و به گواهي بيرون خود - همانند ديگر معجزات همراه با وحي - نياز ندارد؛ از اين جهت قرآن، از نظر دلالت آشكارترين ادله است؛ زيرا دليل و مدلول در آن به هم پيوسته‌اند.4

معنا شناسي معجزه

اعجاز در لغت از ريشه «عجز» به معناي پايان و بن‌ شيء است5 و در قرآن6 نيز به همين معنا آمده است.

بدين جهت در معناي عجز، ضعف در برابر قدرت به كار رفته‌است. واژه ‌اعجاز نيز به معناي به عجز درآوردن و ايجاد درماندگي در طرف مقابل است. آيت‌الله خويي در تعريف معجزه بيان مي‌دارد:

معجزه آن است كه فرد مدعي منصبي از مناصب الهي، كاري را انجام دهد كه فراتر و برتر از قوانين طبيعت باشد و ديگران از انجام آن ناتوان باشند، ضمن آن‌كه آن كار، گواهي بر درستي او نيز باشد.7

علامه طباطبايي نيز در تعريف معجزه، اعتقاد دارد:

امري خارق عادت است كه بر تصرف نيروي ماوراي طبيعت در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت دارد نه آن كه امري باشد كه ضروريات عقلي را باطل كند.8

با توجه به تعاريف مذكور مي‌توان بر اين امر تأكيد كرد كه در اعجاز شرايط ذيل ضرورت دارد:

1. معجزه همراه با تحدّي و مبارزه‌طلبي است.

2. معجزه كاري است كه ديگران بدون كمك خداوند، از انجام آن ناتوانند؛ بدين سبب قابل تعليم و تعلم نيست بر خلاف سحر و جادو و هيپنوتيزم و مانيه‌تيزم و ... كه از علوم غريبه و اكتسابي هستند.

3. معجزه مي‌بايد به واسطه مدعي رسالت انجام شود؛ بنابراين، اموري كه بشر گرچه از انجام آن‌ها ناتوان است، مانند حركت خورشيد، ماه و ... معجزه كسي به حساب نمي‌آيد؛ چون آن‌ها بدون واسطه كار خداوند است.

اين نكته نيز نمي‌بايد مورد غفلت واقع شود كه اصطلاح معجزه درباره ‌قرآن كه هم‌اكنون مرسوم و متعارف است در آيات قرآن بدان اشاره نشده و اين اصطلاح را متكلمان و مفسران از قرن سوم به بعد همانند ديگر اصطلاحات كلامي و تفسيري رايج كرده‌اند و قرآن از اعجاز با عبارت‌هاي «بينه»، «آيه» و ... ياد كرده است.9

قرآن، معجزه همه عصرها

لازم است معجزه هر عصري در خور عصر خود باشد تا از تأثيرگذاري آن چيزي كاسته نشود؛ بدين‌جهت در عصر حضرت موسي(ع) كه قوم او در جادوگري سرآمد بودند معجزه ‌او از جنس سحر بود و چون در عصر حضرت‌عيسي(ع) علم طب پيشرفت قابل توجهي داشت معجزه‌ او شفاي بيماران و احياي مردگان بود. در زمان بعثت پيامبر اسلام(ص) نيز چون فرهنگ شعر و شاعري و سخنوري در اوج قرار داشت معجزه پيامبر اسلام(ص) متني زباني بودكه تفوق پيامبري او را ثابت مي‌كرد و فقط براي آن روزگار نبود؛ بلكه چون پيامبر اسلام(ص) خاتم نيز بود، معجزه او مي‌بايد جاويدان و براي همهاعصار باشد نه زمانمند و مكانمند.

قرآن افزون بر عنايت به عصر خود، كتاب تمام دوران‌ها وكتاب هدايت و تربيت همه انسان‌ها است و خداوند متعال به اين نكته اشاره مي‌فرمايد:

«و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شيء‌ و هديً و رحمه و بشري للمسلمين»

ما اين كتاب [آسماني] را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و سبب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.10

علامه طباطبايي نيز در اين خصوص مي‌فرمايد:

قرآن مجيد در مطالب خود به امتي از امم مانند امت عرب يا طايفه‌اي از طوايف مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلكه با طوايف خارج از اسلام نيز سخن مي‌گويد ... و با هر طايفه‌اي از اين طوايف به احتجاج پرداخته آنان را به سوي معارف حقه خود دعوت مي‌كند.11

مبارزه‌طلبي و تحدّي قرآن

همان‌طور كه در معناشناسي معجزه بيان شد از جمله شروط و ويژگي‌هاي هر معجزه‌اي تحدّي و هماوردطلبي با مخالفان و منكران است.

قرآن در گروهي از آيات از مخالفان، بلكه از همه انسان‌ها در همه‌ دوران‌ها مي‌خواهد كه اگر در درستي و الهي بودن آن ترديد دارند و آن را نشانه صدق و راستي پيامبر(ص) نمي‌دانند با تمام توان و به كمك يكديگر همانند آن را بياورند كه از آن به عبارت «تحدّي» و هماوردطلبي ياد شده است.

حضرت محمد(ص) خود نخستين كسي بودكه بر وحي و رسالت خود ايمان داشت و هيچ‌گاه در آن ترديد نكرد12 و در برابر اوضاع سخت روزگار خود و با وجود همه ترديدهاي مخالفان آن‌ها را به تحدّي قرآن دعوت مي‌كرد.

برخي از آيات هماوردطلبي و تحدّي در مكه و برخي در مدينه نازل شده که در برخي از آن‌ها به همه ‌قرآن و در برخي به دو سوره و در برخي ديگر به يك سوره تحدّي شده13 كه به نظر، سير تاريخي آن‌ها چنين است:

الف- «أم يقولون تقوَّله بل لايؤمنون * فليأتوا بحديثٍ مثله إن ‌كانوا صادقين»

يا مي‌گويند ‌آن را بربافته. [نه] بلكه باور ندارند؛ پس اگر راست مي‌گويند سخني مثل آن بياورند.14

ب- «أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا مَن استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين»

يا مي‌گويند اين ‍‍‍]قرآن] را به دروغ ساخته است. بگو اگر راست مي‌گوييد ده سوره بر ساخته شده، مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را مي‌توانيد فراخوانيد.15

ج- «و إن كنتم في ريبٍ ممّا نزّلنا علي عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين فإن‌ لم‌تفعلوا و لن‌تفعلوا فاتقوا النار الّتي وقودها النّاس و الحجاره أعدّت للكافرين»

و اگر در آنچه بر بنده ‌خود نازل كرديم، شك داريد، پس اگر راست مي‌گوييد، سوره‌اي مانند آن بياوريد و گواهان خود (غير خدا) را فراخوانيد؛ پس اگر نكرديد (و هرگز نمي‌توانيد كرد) از آن آتشي كه سوختش مردم و سنگ‌ها هستند و براي كافران آماده شده بپرهيزيد.16

آفاق اعجاز قرآن

بين دانشمندان مسلمان اختلافي نيست كه مهم‌ترين اعجاز پيامبر اسلام(ص)، به متن قرآن باز مي‌گردد و نه بيرون متن، و خداوند، قرآن را بر پيامبر(ص) نازل كرد؛ در حالي كه هم وحي، و هم دليل وحي است؛ اما اين پرسش همواره بين آن‌ها وجود داشته است كه جهت اعجاز قرآن در چيست و چه خصوصياتي در قرآن وجود دارد كه آن را بي‌مانند كرده است. از متن آيات هم به درستي نمي‌توان پاسخ اين پرسش را يافت؛ زيرا در تمام آيات كه به اعجاز قرآن و تحدّي آن پرداخته است، اشاره به جهت خاصي نكرده و فقط در تحدّي قرآن، آوردن به مانند آن را خواسته است، بدين جهت، دانشمندان قرآن‌پژوه درباره چگونگي اعجاز قرآن، دچار معركه‌آرا و تفاوت نظر فراوان شده‌اند17 تا آن‌جا كه سيوطي براي اعجاز قرآن، بيش از سي وجه ذكر مي‌كند.18

چنان كه اشاره شد وجوه اعجاز قرآن از نظر دانشمندان مسلمان فراوان است؛ ‌اما به طور كلي مي‌توان آن‌ها را به دو گروه تقسيم كرد. نخست وجوهي كه به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط مي‌شود كه براي آگاهي از آن تسلط بر زبان عربي ضرورت دارد و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته است.19 دوم وجوهي كه به محتوا و مفاهيم قرآن مربوط مي‌شود و آگاهي از آن‌ها براي ناآشنايان با ظرايف زبان ادبي عربي نيز مقدور است.20

هريك از آن دو گروه نيز اقسامي دارد كه به اعجاز بياني، اعجاز در صوت و آهنگ قرآن و اعجاز در معارف بلند آن اشاره خواهد شد.

الف- اعجاز بياني

نخستين وجه، بين وجوه اعجاز قرآن و آن كه از قبل بين قرآن‌پژوهان، از همه مشهورتر و مهم‌تر بوده، اعجاز بياني و نزول قرآن همراه با فصاحت و شگفتي‌هاي بياني آن است كه سابقه‌اي به سابقه نزول قرآن دارد. همان كه متعارف عصر نزول بوده و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته و بر آن معترف شده و اين وجه افزون بر فصيحان و بليغان عرب، براي ديگران نيز مورد قبول واقع شده؛ زيرا گرچه اعجاز بياني آن را از همه زوايا و با علم تفصيلي درنيافته‌اند، هنگام آگاهي از داوري استادان برجسته بلاغت در مورد زيبايي‌هاي لفظي قرآن و خضوع و فروتني‌ آن‌ها در برابر آن، آنان نيز سر تسليم فرود آورده و با كمال ادب عظمت قرآن را از نظر ادبي ستوده‌اند.

اعجاز بياني قرآن كه مورد توافق انديشه‌وران اسلامي است21 به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط مي‌شود؛ زيرا قرآن ‌افزون بر گستره فكر و تشريع بي‌مانند خود، با ظاهري زيبا و شاداب با انسان سخن گفته و مشحون از دلربايي‌هايي است كه مخاطب خود را سرمست نشاط و سرور مي‌كند. متن قرآن آراسته و دلربا، بشارت‌دهنده و آرامش بخش، دلنشين و بيدارگر و برخاسته از عواطف و احساساتي است كه خواننده خود را مسخر خويش ساخته و او را از هر چه غير او است باز مي‌دارد. متن آسماني قرآن نه شعر بود و نه نثر و برخاسته از كلمات و هندسه زبان عربي؛ اما بي‌بديل و بي‌همتا و آن هم در دوراني كه فصاحت و بلاغت عرب ظهوري بي‌مانند داشت و اعتراف بزرگاني چون وليد بن مغيره، امير سخن‌سراي عرب را در پي‌داشت كه گفت: سخن محمد(ص) – قرآن - نه شعر است و نه سحر؛ بلكه كلام خدا است ... ؛ زيرا حلاوت و طراوتي دارد كه بي‌مانند و بي‌نظير است.22

در تبيين اعجاز بياني قرآن به چينش واژگان، اسلوب خاص، سازگاري حروف و معاني، تغيير خطاب، اشاره مي‌شود كه به شرح ذيل است:

1. چينش واژگان قرآن: عبارت‌ها و واژگان در قرآن و جايدهي هر يك در آن چنان مناسب و بجا است كه هر تغيير و بديلي در آن از زيبايي و طراوت آن مي‌كاهد و اگر هر واژه‌اي در قرآن با ديگري جايگزين يا حذف شود بلاغت آن دچار آسيب خواهد شد. خطابي - متوفي 388 هـ . ق.- از عالمان فن بلاغت مي‌گويد:

هر كلامي داراي سه ركن است كه شامل الفاظ، معاني و ربط بين آن‌ها مي‌شود و در قرآن اين سه ركن در اوج و نهايت كمال است به شكلي كه كلامي فصيح‌تر از آن يافت نمي‌شود؛23 بدين‌جهت عبارت‌هاي حكيمانه قرآن ذهن بليغان را متوجه خود كرده مانند «ظلمات» كه نمادي از مصاديق گمراهي است، در قرآن به عبارت جمع؛ ولي «نور» كه كنايه از صراط مستقيم است به صورت مفرد آمده است24 و در سوره بقره چنين آمده: «الله وليّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النّور»‌25 ... و يا حرف «علي» و «في» در آيه «إنّا و إيّاكم لعلي هدي او في ضلال مبين»26؛ ما و شما كدام بر هدايت يا در ضلالتي آشكاريم كه «علي» براي هدايت و حرف «في» براي ضلالت است؛ زيرا هدايت شده بر اسبي تيز رو در حركت و گمراه شده در دره سقوط فرو افتاده‌است.27

رواني الفاظ و عبارات قرآن نيز از ديگر لطايف چينش دقيق آيات است كه افزون بر گزينش الفاظ مناسب، انتخاب و گزينه محل كلام در جمله نيز شايسته است به شكلي كه كلام همواره روان و تلفظ آن بر زبان آسان و حفظ آن مقدور همگان است؛ بدين‌سبب حافظان قرآن بر خلاف ديگر كتاب‌ها، زياده بوده و هستند. حتي در قرآن كلماتي كه كاربرد آن‌ها به تنهايي سنگين است، در محلي مناسب، گزينش شده كه آن‌ها را روان ساخته است؛ مانند كلمه «ليستخلفنكم» در آيه «ليستخلفنكم في الارض»28 يا عبارت «فسيكفيكهم‌» در آيه «فسيكفيكهم‌الله و هو السميع العليم»29. الفاظ به كار گرفته شده در قرآن از نظر اشتقاق به شكلي است كه عبارت‌ها را سنگين نكرده؛ بدين سبب لفظ خماسي در قرآن به كار نرفته است؛ زيرا ديگر عذوبت و گوارايي مطلوب را نخواهد داشت مگر آن كه لفظ از اسمي باشد كه رايج بوده مانند ابراهيم و طالوت.

از طرفي، گاهي لفظي كه مفرد آن روان نبوده مثل «الكوب» ولي جمع آن روان بوده به شكل جمع در عبارت «اكواب» در آيه «مخلدون باكواب و اباريق» به كار رفته است.30 چيره‌دستي در انتخاب كلمات آن‌قدر هوشيارانه است كه تحسين را بر مي‌انگيزد؛ مانند آيه «آنس من جانب الطّور ناراً قال لأهله امكثوا إنّي آنست ناراً»31 [موسي] از جانب كوه طور آتشي ديد، به اهل بيت خويش گفت: درنگ كنيد كه آتشي ديدم. در آيه شريفه، خداوند از عبارت «آنست» استفاده كرده كه به ظاهر مترادف «ابصرت، نظرت، شهدت و رأيت» است؛ ولي از نظر اهل لغت، به خوبي روشن است كه هيچ يك نمي‌تواند، همان معناي «آنست» را برساند؛ زيرا «آنست»‌ يعني چيزي را كه با آن انس دارد ديد بر خلاف «أبصرت و نظرت و شهدت و رأيت»‌كه در مورد هيچ‌يك چنين معنايي مشاهده نمي‌شود؛ بدين‌جهت اين واژه سه بار در قرآن درباره حضرت‌موسي(ع) در جريان ديدن آتش در بيابان با همان خصوصيت به كار رفته است32 و يك بار هم درباره ‌يتيمان، با همين خصوصيت بيان شده است:

«فإن آنستم منهم رشداً فادفعوا إليهم أموالهم»‌33 اگر در آن‌ها [رشد كافي] يافتيد، اموالشان را به آن‌ها بدهيد. در اين مورد نيز به اين نكته توجه شده كه وقتي نشانه‌هايي از رشد را در آن‌ها ديدند، خرسند مي‌شوند و اموالشان را به آن‌ها برمي‌گردانند.34

2. اسلوب خاص قرآن: آشنايان با متن قرآن مي‌دانندكه اسلوب قرآن نيز مطابق اسلوب‌هاي عربي، رايج نيست؛ بلكه نظمي نو در آن به كار رفته است كه نه نثري مانند آن يافت مي‌شود نه شعري؛ اسلوبي كه محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعي قافيه و پساوندهاي شعر و نثر برخوردار ولي بي‌همتا است.

قرآن، آسماني و كلام الهي است؛ اما از نوع و صنف كلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انساني به شمار مي‌رود؛ ولي نظمي عجيب و بديع دارد؛ نظمي كه نه پيشينه‌اي دارد و نه پسينه‌اي و عقل‌ها را متحير و دل‌ها را به سوي خود جذب مي‌‌كند. از نظر ايجاز، اطناب و مساوات35 ساختار عبارت‌ها و جمله‌ها همراه با آهنگ‌ گيراي آن تحسين بليغان را سبب شده و بي‌بديل بودن آن را ثابت كرده است؛ چنان كه رُماني مي‌‌گويد:

قرآن نقض عادت نموده و كلامي آورده كه در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نمي‌گنجد؛ زيرا قرآن طريقه‌اي جديد آورده كه در آن از وزن و شعر نيز بهره برده است.

روشن است كه اسلوب خاص قرآن فقط بر پايه الفاظ آن‌ها نيست تا گفته شود: عالي‌ترين تركيب‌هاي لفظي و عباراتي، يكي بيش نيست؛ بلكه افزون بر چينش الفاظ، به معاني رسا وكاملي نيز مربوط مي‌شود كه مي‌‌تواند يك موضوع را با شكل‌هاي متفاوت و اهداف گوناگون در قالب الفاظ درآورد و آن‌ها را معجزه كند.

علامه طباطبايي دراين خصوص مي‌فرمايد: در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است:

الف‌ـ احاطه بر زبان و واژه‌ها؛

ب‌ـ قدرت بيان كه همان مهارت در سخنوري است؛

ج‌ـ قدرت فكر و لطافت ذوق كه سبب مي‌شود اگر گوينده معارف بلندي دارد، آن‌ها را در قالبي زيبا ترسيم كند؛

وگرنه كلام او جاذبه نخواهد داشت.36

روشن است كه توانايي بر مرحله اول يعني احاطه بر لغات و زبان باعث اعجاز كلام نمي‌شود؛ بلكه قدرت بيان و ذهن لطيف هم لازم دارد. همو مي‌گويد:

صرف اين‌‌كه واژه‌ها و زبان‌ها ساخته و قريحه آدمي است باعث نمي‌شود كه كلام معجزه‌آسا، محال باشد و اين گفته مانند كلام كسي است كه مي‌گويد: آهنگري كه سازنده‌ شمشير است مي‌بايد شجاع‌تر از كسي باشد كه آن را به كار مي‌برد.37

از اين‌رو بلاغت كامل، به ذهن لطيف و آگاه نيز متكي است كه چنين امري براي همگان مقدور نيست و فقط در اختيار خداوند است كه در قرآن تجلي يافته و آن را معجزه كرده است.

3. سازگاري حروف و معاني: هماهنگي حروف و معاني قرآن از ويژگي‌هاي قرآن است؛ زيرا آهنگ سامان‌يافته حروف و ارتباط آن‌ها با معاني سبب تسخير قلب شنونده مي‌شود؛ مانند آن‌كه اگر قرآن در مقام تكريم انسان است تلفظي گوارا و اگر در مقام تهديد و بيان آيات عذاب است از الفاظي شديد و غليظ بهره برده؛ بدين سبب هنگامي كه شنونده آيه شريفه «إنّا أرسلنا عليهم ريحاً صرصراً في يوم نحسٍ مستمرٍّ تنزع النّاس كأنهّم أعجاز نخل منقعرٍ»؛ ما بر سر آنان در روز شومي به طور مداوم تندبادي توفنده فرستاديم كه مردم را از جا مي‌كند گويي تنه‌هاي نخلي بودند كه ريشه‌كن شده بود،38 را گوش مي‌دهد و مي‌شنود شدت عذاب را درك مي‌كند؛ زيرا الفاظ مذكور با معناي عذاب هماهنگ است يا در آيه‌ «بسم الله الرّحمن الرّحيم»‌ كه از الفاظي لين و ملايم استفاده شده شدت رحمت الهي را بيان مي‌كند.

4. تغيير خطاب در قرآن: از جمله ويژگي‌هاي بلاغي قرآن، تغيير خطاب يا التفات در آيات است كه كلام از حالتي به حالت ديگر و از جهتي به جهت ديگر تغيير مي‌يابد و جولان در سخن به شمار مي‌رود. سكاكي بر آن است كه التفات در زبان عربي، فراوان و سبب نشاط سامع مي‌شود.39 ابن ابي الاصبغ، التفات را از ويژگي‌هاي بلاغي قرآن برشمرده و به نقل از ابن المعتز آورده كه التفات، عبارت از انصراف متكلم از سخن درباره غايب به سخن درباره مخاطب يا انصراف از متكلم به خطاب يا انصراف از خطاب به غيب است؛40 ‌مانند التفات از خطاب به غيبت در آيه شريفه:

«هو الّذي يسيّركم في البّر و البحر حتي إذا كنتم في الفلك و جرين بهم بريحٍ طيبه و فرحوا بها»

او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير مي‌دهد تا اين كه در كشتي قرار مي‌گيريد و بادهاي موافق آن‌ها را حركت مي‌دهند و خوشحال مي‌شوند.41

در اين آيه از مخاطب «يسيركم» به غايب «كنتم»‌، التفات شده؛ زيرا خداوند حال مشركان را هنگامي كه دچار طوفان مي‌شوند به صورت عبرت براي ديگران بيان مي‌كند؛ بدين سبب آن‌ها را غايب فرض كرده و بسا فرض غايب بودن آن‌ها به جهت تحقير آن‌ها است. گويي خدا نخست آن‌ها را به حضور مي‌پذيرد؛ ولي سپس آن‌ها را از خود دور مي‌كند.42

وجوه بياني كه به اختصار به جلوه‌هاي آن اشاره و پرده كوتاهي از رخ آن‌ها بركشيده شد، قرآن را معجزه كرده؛ به ويژه براي بليغان و سخنوران و هنرمندان علم بيان، که مناسب است در ديگر وجوه بياني قرآن، مانند تشبيهات، استعارات، كنايات، تجنيس، طباق، استطراد، ‌حسن تضمين، مساوات، اشاره، ارداف، تمثيل، توشيح، احتراس، مواريه، تسهيم، استخدام، مماثله، تسجيع، ‌تهذيب، تذييل، حقيقت و مجاز، ادماج، اتساع و ... .43

لازم است اين نكته نيز يادآوري شود كه اعجاز بياني، يكي از وجوه اعجاز قرآن است كه البته دريافت مستقيم آن براي هنرمندان وجوه ادبي و بياني ملموس‌تر است.

آيت‌الله خويي در اين خصوص مي‌گويد:

حال آن‌كه روشن شد قرآن معجزه الهي در بلاغت و اسلوب آن است، بدان كه اعجاز آن منحصر به آن نيست؛ بلكه قرآن، معجزه رباني و برهاني صدق بر پيامبر(ص) از جهات گوناگون است.44

علامه طباطبايي نيز مي‌گويد:

اگر اعجاز قرآن فقط بلاغت آن باشد با توجه به اين كه غير عرب از آن آشنايي ندارد تحدّي غير عرب بي‌معنا خواهد بود؛ در حالي كه دعوت به تحدّي، عام است.45 به دليل آيه «لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن».‌46

ب- اعجاز در صوت و آهنگ قرآن

دومين وجه از وجوه مربوط به اعجاز قرآن آهنگ و صوت دلرباي آن است. قرآن مجيد با وجود گستردگي مطالب و تنوع آن، چنان آواي دلنشيني دارد كه شنيدن آن هرچند مكرر غوغايي در جان و روح آدمي ايجاد مي‌كند كه بي‌همتا است. از منظر زبان‌شناسان آوا و طنين واژه‌هاي قرآني چنان از تركيب حروف و هجاها و گزينش آن‌ها فراهم شده كه در شنونده جاذبه بي‌مانند و تأثير شگفت‌آور دارد. اين آهنگ در هيچ نثري ديده نشده و تاكنون هيچ لحن روحاني و معنوي نتوانسته با قرآن از نظر زيبايي و جاذبه و تحمل آهنگ‌ها برابري كند. رافعي در اين خصوص مي‌گويد:

گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان نشاط و معنويت خاصي را ايجاد مي‌كند و هنگامي كه بر معاني آن نيز آگاهي حاصل شود تأثيري فوق‌العاده در درون انسان مي‌آفريند.47

سكاكي اعجاز صوتي و جاذبه آهنگ آن را از مهم‌ترين شگفتي‌هاي قرآن مي‌داند و آن را نه قابل وصف بلكه فقط قابل درك مي‌شمرد.48 از پيامبر(ص) هم روايت شده كه قرآن را با صوت بخوانيد؛ زيرا صوت، زينت قرآن است.49 عبدالله دراز نيز از عالمان معاصر در كتاب النباء العظيم نظره جديده في القرآن در اين وجه دقت بيشتري كرده و معتقد است: وقتي به قرائت قرآن كه با ترتيب و تجويد خوانده مي‌شود‌ گوش جان مي‌دهي در خود لذتي عجيب را مي‌يابي كه از هيچ كلام ديگري چنين حالتي براي تو ايجاد نمي‌شود؛ زيبايي و موسيقي كه در شعر و نثر نيست و در آن ملالتي يافت نمي‌شود و اين همان زيبايي نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتي براي غير اعراب نيز محسوس است.50 سيد قطب نيز در كتاب التصوير الفني في‌القرآن، به زواياي اعجاز صوتي پرداخته و آن را بي‌مانند و از ويژگي‌هاي نظم و اسلوب آن دانسته و بر آن است كه موسيقي داخلي قرآن كه قابل درك است نه قابل شرح از بافت الفاظ و تركيب جمله‌هاي قرآن به دست آمده‌است.

ج- اعجاز در معارف بلند قرآن

سومين وجه از وجوه اعجاز قرآن معارف بلند و بي‌بديل آن است كه از پيامبر ‌امي رسيده است. شايد بتوان گفت: مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگي آن شده محتوا و معارف متعالي آن است؛ معارفي كه در هيچ كتابي حتي كتب مقدس51 به اين وسعت و اين‌چنين متقن ديده نشده است؛ معارفي كه ويژگي اتقان و خردپذيري دارد و مطابق با سرشت و فطرت انساني و در گستره وسيع، نظام‌مند و منطقي و نه مكانمند و زمانمند، بلكه بر مدار هدايت انسان و جهل‌ستيزي شكل گرفته است و هركس در آن مي‌نگرد بي‌ترديد بر آسماني بودن آن مهر تأييد مي‌گذارد؛ زيرا هر بشري گرچه تيزهوش و نابغه باشد در صورتي كه اثري مكتوب از خود بر جاي گذارد عمر اثر به درازاي عمر خودش نخواهد بود و پس از حداكثر يك قرن مورد خرده‌گيري و نقد واقع مي‌شود و اين فقط قرآن است كه پس از حدود پانزده قرن همچنان با صلابت و استواري مي‌درخشد و بين همه كتاب‌هاي تدوين‌شده، درخشان و منور، استوار و ماندگار، براي رشد و تعالي بشر معجزه بي‌همتا شده است. براي تبيين اعجاز معارف قرآن، يادآوري دو نكته مفيد است:

- وسعت معارف قرآن: قرآن از نظر تنوع و وسعت معارف، دشتي پهن و گسترده دارد كه موضوعات فراوان را در خود جاي داده و گرچه كتاب هدايت است چنان‌كه در آغاز قرآن آمده: «ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين»؛ اين است كتابي كه در حقانيت آن هيچ ترديدي نيست و مايه هدايت تقواپيشگان است،52 در قلمرو تربيت به موضوعات فراواني پرداخته و معارف بي‌مثالي را در خداشناسي، پيامبرشناسي، عدل، امامت، انسان‌شناسي، روح، جن، ملك، ابليس، فلكيات و زمين و مباحث علمي آن‌ها، تاريخ گذشتگان و سرنوشت آن‌ها، مباحث حكومت و سياست، قضا و قدر، عبادات، معاملات، حدود و قضا، برزخ و قيامت، معاد و ... بيان كرده است.53 نظام ارزشي قرآن صدها اصل اخلاقي و نظام حقوقي مربوط به حيات فردي، اجتماعي و اقتصادي را فرا مي‌گيرد كه هريك نيز شامل ده‌ها باب از ابواب فقهي است، در قرآن هريك از آن‌ها با توجه به تدريجي بودن نزول آن در بيست و سه سال، چشمگير و بي‌مانند است.

- خردمندانه بودن مطالب قرآن: از ديگر ويژگي‌هاي قرآن كه آن را بي‌همتا و معجزه همه‌ عصرها كرده آن است كه گرچه در همه حوزه‌ها و موضوعات مذكور، با آن تنوع و گستره وارد شده، اما ‌در هريك خردمندانه، مطالبي را در خور مخاطب خود بيان داشته است كه هيچ يك از آن‌ها مورد خرده‌گيري اهل نظر و تحقيق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصصي وقتي از منظر علم و آگاهي خود بر قرآن مي‌نگرد آن را كامل و جديد مي‌يابد و به ستايش آن مبادرت مي‌كند؛ زيرا آن را براي خود، معلم و هدايت بخش مي‌داند. مطالب قرآن نه تنها در چرخه زمان كهنه نمي‌شود54 بلكه هر روز نكاتي جديدتر و ارزشمند‌تر از آن كشف شده است؛ زيرا قرآن مطالب خود را بر اساس فطرت سليم و منطبق بر انديشه‌هاي عقلي و خردورزي بيان كرده؛ آن‌جا كه مي‌گويد:

«فأقم وجهك للدّين حنيفاً فطرت الله الّتي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدّين القيّم»

روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفريده، ‌دگرگوني در آفرينش خدا نيست.55

به نمونه‌هايي كوتاه از مطالب قرآن اشاره مي‌شود:

در منطق قرآن، خدا ذاتي است واحد و بي‌نياز: «قل هو الله أحد، الله الصمد»56 داراي همه كمالات و پيراسته از همه نقايص: «لله الأسماء الحسني»57 مورد ستايش همه موجودات: «و إن من شيء إلاّ يسبّح بحمده»‌58 و ... . انسان از منظر قرآن از خدا نشأت گرفته‌است و به سوي او باز مي‌گردد: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون»59 خدا نزديك و همه جا محضر او است: «نحن أقرب إليه من حبل الوريد»،60 گرامي‌ترين انسان با تقواترين است: «إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم».61 خلقت انسان و كرانه‌هاي وجود، ساحت‌هاي جهنم و روح او، اختيار و سرنوشت او، زندگي هدفمند، شرافت و توانمندي خلافت الهي او از ديگر موضوعاتي است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصيل هر يك را مي‌بايد از تفاسير به ويژه تفاسير موضوعي قرآن دريافت.62

در كنار معارف بي‌مانند و بلند قرآن، متن آن، ‌چنان ساختاري دارد كه وجوه و معاني چندگانه را مطابق پيشرفت زمانه بر مي‌تابد كه در هر روزگاري هر مفسري بتواند با تأملي جديد نكاتي نو از آن را دريابد؛ زيرا پيامبر(ص) فرموده است:

«القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي أحسن الوجوه»

قرآن رام و داراي وجوهي است؛ آن را بر بهترين وجه حمل كنيد؛63

يعني قرآن در برابر حاملش مطيع است؛ حاملي كه از نگاه خود، قرآن را تفسير مي‌كند.

امام خميني(ره) در اين خصوص مي‌فرمايد:

اين كه قرآن شريف به فصاحت، معروف و اين اعجاز بين ديگر معجزه‌ها مشهور آفاق شد براي اين بود كه در صدر اول، اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را ادراك مي‌‌كردند ... و قرآن شريف به قدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران مي‌ماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفه نوراني آسماني است.64

روشن است كه اعجاز در محتواي قرآن، براي اهل خرد و انصاف با تدبر در آن روشن مي‌شود؛ اما آنان كه در عناد كفر و لجاجت به سر برده‌اند و مي‌برند همچنان در برابر عظمت قرآن به انکار آن پرداخته و به فکر مبارزه با آن بوده و هستند. قرآن از اين برخورد نادرست آن‌ها ياد مي‌كند و مي‌فرمايد‌:

«و إذا تتلي عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا إن هذا إلاّ أساطير الاوّلين»

و هنگامي كه آيات ما بر آن‌ها خوانده مي‌شود مي‌گويند: شنيديم [چيز مهمي نيست]. ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مي‌گوييم و اين‌‌ها افسانه‌هاي پيشينيان است.65

آيه قبل عملكرد مشركان را باز مي‌گويد كه نه داراي سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانه‌جويي بودند و اين سخن را درباره قرآن كه افسانه است در حالي مي‌گفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولي در عمل ناتوان شدند. آن‌ها به خوبي دريافته بودند كه بر معارضه توانايي ندارند؛ ولي از روي تعصب مي‌گفتند: «اين آيات از نظر محتوا، مهم نيستند. ما هم مي‌توانيم به مانند آن را بياوريم؛ ولي هيچ‌گاه نياوردند.»66

پي‏نوشت‏

*. برگرفته از: فصلنامه قبسات، ش 29، ص 201 – 214.

1. علامه حلي، کشف المراد، ص 275.

2. علامه طباطبايي،الميزان، ج1، صص 6 – 82.

3. حامد ابوزيد، مفهوم‌النص، ص‌137.

4. ابن خلدون (متوفي 808 هـ . ق.)، مقدمه ابن‌خلدون، ج1، ص119.

5. راغب اصفهاني، مفردات القرآن، ص334.

6. قمر/ 20.

7. سيد ابوالقاسم خويي، البيان، ص33.

8. علامه طباطبايي،الميزان، ج1، ص 73.

9. طه/ 133، اعراف/ ‌105 و 106.

10. نمل/ 89.

11. علامه طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 20.

12. علامه طباطبايي،الميزان، ج10، ص 125.

13. محمد هادي معرفت، التمهيد،ج 4، صص21 - 25

14. طور/ 33و34.

15. هود/ ‌13.

16. بقره/ 23 و 24.

17. محمد هادي معرفت، التمهيد،ج 4، صص131- 135.

18. جلال‌الدين سيوطي، معترک الاتقان، ج1، ص 12.

19. محمد هادي معرفت، التمهيد،ج 4، ص 11.

20. محمد کاظم شاكر، قرآن در آينه پژوهش، دفتر دوم، ص 10.

21. دکتر سيد رضا مؤدب، اعجاز قرآن، ص 145.

22. حاكم نيشابوري، مستدرک علي الصحيحين، ج 2، ص507.

23. محمد خلف‌الله، ثلاث رسائل في اعجاز القرآن، ص27.

24. محمد باقر سعيدي روشن، معجزه شناسي، صص 137 ـ 139.

25. بقره/ 257.

26. سبأ/ 24.

27. زمخشري، الکشاف، ج3. ص 582.

28. نور/ 55.

29. بقره/ 137.

30. دکتر سيد رضا مؤدب، اعجاز قرآن، ص 159.

31. قصص/ 29.

32. طه/ 10 و 29.

33. نساء/ 6.

34. بنت شاطي، الاعجازالبياني للقرآن، ص 200 و 201.

35. ايجاز: بيان و اداي معاني در قالب كوتاه، ولي وافي به مقصود. اطناب: بيان معنا و لفظي بلند به جهت فايده خاصي. مساوات: بيان معنا به لفظي كه همسان و به اندازه باشد. بديع‌القرآن، ص 258، 274 و ص 173 - 176. براي اطلاع از نمونه‌هاي ايجاز و اطناب و مساوات،‌ رك: همين كتاب، همان صفحات و اعجازالقرآن از باقلاني و التمهيد، محمد هادي معرفت، ج 5، ص 158 و اعجاز قرآن، نگارنده ص 47 - 129.

36. علامه طباطبايي،الميزان، ج1، ص 70.

37. همان، ص 72.

38. قمر/ 19 و 20.

39. سكاكي، مفتاح العلوم، ص‌95.

40. ابن ابي‌الاصبغ، بديع القرآن، ص144.

41. يونس/ 22.

42. طبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص 174.

43. جهت اطلاع بيشتر به منابع ذيل مراجعه شود:

بديع القرآن از ابن ابي‌الاصبغ و ثلاث رسائل في اعجاز القرآن، الرساله الثانيه في اعجاز القرآن از رماني و سرّالفصاحه از خفاجي و معترك الاقران از سيوطي و البرهان في علوم القرآن از زركشي و الاعجاز البياني از بنت شاطي.

44. سيد ابوالقاسم خويي، البيان، ص 45.

45. علامه طباطبايي، الميزان، ذيل آيه 13 هود.

46. اسراء/ 88.

47. رافعي، اعجاز القرآن، ص ‌188.

48. سكاكي، مفتاح العلوم، ص221.

49. كليني، الکافي، ج 2، ص 614.

50. عبدالله دراز، النبأ العظيم، ص 102.

51. سيد ابوالقاسم خويي، البيان، ص 50 - 55.

52. بقره/ 2.

53. راوندي، ص 1006.

54. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص182.

55. روم/ 30.

56. توحيد/ 1 و 2.

57. اعراف/ 180.

58. اسراء/ 44

59. بقره/ 156.

60. ق/ 16.

61. حجرات/ 13.

62. ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج 1.

63. طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 40.

64. امام خميني، آداب الصلاه، ص 263.

65. انفال/ 31.

66. علامه طباطبايي،الميزان، ج9، ص 66.

/ 1