بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تحريف : دگرگون ساختن لفظ يا معناىكلام، از مباحث مهم كلامى درباره تغيير يا عدم تغيير كتب آسمانىتحريف مصدر باب تفعيل از ريشه «ح ـ ر ـ ف» است. معناى اصلى حرف را لبه،جانب، كناره و مرز دانستهاند.[1] براساس اين معنا، تحريف، به حاشيه بردن معناى لفظ و ايجاد نوعى دگرگونى و انحراف درمقصود گوينده است. دگرگونى ياد شده مىتواند از طريق جابه جا كردن واژهها، اعرابآنها، تغيير ساختار جملهها يا تفسير نادرست آنها باشد.[2]برخى، «تحريف» را به تغيير و تبديل كه جامعتر است، معنا كردهاند[3]، بااين تفاوت كه در تحريف سعى بر القاى خلاف مقصود است.[4]تحريف بر دگرگون ساختن سخنان شفاهى نيز اطلاق مىشود و اختصاص به سخنان مكتوبندارد.[5]تحريف در اصطلاح از مباحث مهم كلامىدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 287است كه به راهيابى تغيير در كتب آسمانى و عدم آن مىپردازد. اين بحث درفرهنگ اسلامى به طور خاص درباره كتاب مقدس (عهد قديم و جديد) و قرآن مطرح مىشود.اقسام تحريف از مباحث مورد اهتمام صاحبنظران است.[6] همه اقسامتحريف را مىتوان در دو دسته اصلى قرار داد: لفظى و معنوى. تحريف لفظى، تصرّف درساختار الفاظ و عبارتهاست. تحريف معنوى، تفسير و تأويل نادرست از لفظ و عبارت استكه برخلاف مقصود گوينده و اغلب بدون استناد به قواعد فهم درست كلام و بر اساس رأىشخصى و با انگيزههاى خاص صورت مىپذيرد. تحريف لفظى خود داراى اقسامى است: 1.تحريفبه فزونى؛ يعنى افزودن كلمه يا جملهاى به سخن و متن اصلى؛ 2.تحريف به كاهش؛ يعنىحذف بخشى از حروف، واژهها يا جملات متن؛ 3. تحريف به تبديل و جابهجايى كه در آنكلماتى جايگزين واژههاى مترادف يا غير مترادف مىشود، به گونهاى كه معنا رامخدوش كند؛ 4. تحريف در لحن و گويش كه همان تغيير در حركات و نحوه اداى واژگاناست، به گونهاى كه معناى اصلى كلمه فهميده نشود.[7]طبقهبندى آيات تحريف:واژه تحريف به شكل مصدر در قرآن نيامده است؛ ولى آيات پرشمارى به انواعتحريف در آموزههاى دينى اهل كتاب ناظر است. اين آيات را مىتوان به 4 دسته كلىقسمت كرد: گروه نخست آياتى هستند كه با كاربرد واژگان همخانواده با «تحريف»، نمونههايىاز تحريفگرى در آموزهها و سخنان دينى و الهى، به ويژه از سوى يهود* را گزارش مىكنند؛مانند «يحرّفون» (بقره/2،5؛ نساء /4، 46؛ مائده/5، 13 ـ14) و «متحرفاً». (انفال/8،16) افزون بر اين كلمات،واژگان ديگرى نيز كه از نظر معنايى نزديك به تحريف و بيانگر يكى از گونههاى آنهستند، در اين گروه جاى مىگيرند. واژگان «بدّل»(بقره/2،59؛اعراف/7،162)، «يبدّلوا»(فتح/48،15)، «يَلْوُونَ»(آلعمران/3،78)و «لَيّاً» (نساء/4،46) ازاين قبيلاند.[8] لفظىيا معنوى بودن تحريف در اين آيات و اينكه مراد تحريف كدام آموزه و سخن است، اغلبمورد اختلاف مفسران است. (=>همين مقاله، دستهنخست)دسته دوم صراحتاً پارهاى از آموزههاى وحيانى تورات* و انجيل* نازل شدهبر موسى و عيسى(عليهما السلام)را گزارش مىكنند، در حالى كه اين آموزهها دست كم بهآن صراحت، هرگز در كتاب مقدس (عهدين) كنونى يافت نمىشوند. آياتى كه از يادكردصريح، ويژگيها و بشارت آمدن پيامبر اسلام در تورات و انجيل خبر مىدهند، از اينقبيلاند. (اعراف/7، 157؛ فتح/48،29)دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 288دسته سوم ضمن انتساب پارهاى از باورهاى شركآميز، گزارشها و عقايد تاريخىبه يهود و نصارا*، به نقد و نفى صريح آنها مىپردازند. (براى نمونه: بقره/2، 116؛مائده/5،17؛ نساء/4،157) اين موارد كه به گونهاى در كتاب مقدس نيز بازتاب يافتهاند،نمونههايى از تحريف در يهوديّت و مسيحيت به شمار مىروند.دسته چهارم بخشهاى مهمى از تاريخ زندگى و معجزات پيامبرانى چون ابراهيم،اسماعيل و عيسى(عليهم السلام) و نيز حوادث مهم دينى ـ تاريخى يهوديت و مسيحيت راگزارش مىكنند و اين به سبب اهميت بسيار فراوان آنها در تاريخ اديان الهى و تكوينو تصحيح باورها و ارزشهاى توحيدى است (براى نمونه ر. ك: انعام/6، 74 ـ 81؛ بقره/2،127، 260)، بر هميناساس تورات و انجيل نازل شده نمىتوانستند به آنها بىتوجهباشند، ولى اين گزارشها در كتاب مقدس كنونى نيامدهاند، در حالى كه در بسيارى ازموارد، جزئىترين مسائل مربوط به حوادث و شخصيتهاى دينى و سخنان آنها را گزارشكردهاند.پس از طبقهبندى كلى آيات، به شرح هريك از دستههاى چهارگانه مىپردازيم:دسته نخست:در گروه نخست، ابتدا آياتى كه در آنها مشتقّات تحريف به كار رفته بررسى وسپس به آيات ديگر پرداخته مىشود.1.يهوديان به سبب اهل كتاب بودن، با بشارت بعثت پيامبر اسلام و ويژگيهاى آن كاملاآشنا و در انتظار آمدن وى بودند، از اين رو انتظار ايمان آوردن آنان به اسلامكاملا طبيعى بود؛ اما چون برخلاف توقع آنها، پيامبر موعود از ميان بنىاسرائيلبرگزيده نشد، او را تكذيب كردند. (بقره/2،76، 89 ـ 90) خداوند با اشاره به تحريفكاملا آگاهانه[9]سخنانش به وسيله گروهى از بنىاسرائيل، از مسلمانان مىخواهد كه به ايمان آوردنآنها اميدى نداشته باشند[10]: «اَفَتَطمَعونَ اَنيُؤمِنوا لَكُم و قَد كانَ فَريقٌ مِنهُم يَسمَعونَكَلـمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ وهُميَعلَمون».(بقره/2،75)مفسّران در تعيين مصداق «كلام الله»، نوع تحريف و هويّت تحريفكنندگان به اختلافگراييدهاند. ابنعباس، ربيع، ابن اسحاق و بلخى[11]آيه رااشاره به 70 نفر برگزيده حضرت موسى(عليه السلام)دانستهاند كه همراه وى در كوه طوركلام خدا را از زبان آن حضرت يا بىواسطه شنيدند (اعراف/7،155)[12]؛ليكن گروهى از آنان پس از بازگشت به ميان بنىاسرائيل آن را تحريف كردند.[13]شمارى از دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 289مفسران اين ديدگاه را به قرينه «يسمعونكلام الله»تقويتكردهاند[14]؛ولى قرطبى به قرينه اختصاص «كليم الله» بودن به حضرت موسى(عليه السلام)اين احتمالرا تضعيف كرده است.[15]برخى اين ديدگاه را ساخته و پرداخته افرادى ضعيف و غير موثق خواندهاند.[16]در مقابل، مفسرانى چون مجاهد، سدى و ابن زيد، آيه را ناظر به تحريف توراتدر موضوع بشارت آمدن پيامبر اسلام و ويژگيهاى آن دانستهاند.[17] ابنجوزى اين نظر را درستتر مىداند.[18] اينديدگاه با توجه به آيه بعدى تقويت مىشود: «قالوااَتُحَدِّثونَهُم بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم لِيُحاجّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُماَفَلا تَعقِلون».(بقره/2،76) عموم مفسران اين آيه را ناظر به سخنان توبيخآميزبعضى از يهود به برخى ديگر مىدانند كه آنان را از گزارش دادن بشارت تورات بهمسلمانان درباره آمدن و اوصاف پيامبر اسلام باز مىداشتند.[19]درباره نوع تحريف، برخى آن را معنوى[20]، بعضىلفظى (كاهش و افزايش) و برخى ديگر اعم از آن دو دانستهاند.[21]ديدگاه سومى هم آيه را به احتمال، اشاره به يهوديان معاصر پيامبر اسلام و تحريفسخنان آن حضرت دانستهاند.[22]2.خداوند در سوره مائده براى دلدارى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در پىكارشكنيهاى يهود[23]، ازپيمانشكنى نياكان يهود و در نتيجه دچار آمدنشان به لعنت خداوند و قساوت قلب خبرمىدهد و اينكه آنان به سبب اين قساوت، به تحريف سخنان الهى دست زده و بخشى ازآموزههاى دينى را بهفراموشى سپردند: «فَبِما نَقضِهِمميثـقَهُم لَعَنّـهُم و جَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَةً يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَنمَواضِعِهِ و نَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِهِ ولا تَزالُ تَطَّـلِعُ عَلىخائِنَة مِنهُم اِلاّقَليلاً...».(مائده/5،13)شمارى از مفسران شيعه[24] وسنى[25] آيهرا اشاره به تحريف معنوى، يعنى تفسير ناروا و تأويل نادرست تورات دانسته و برخىمورد تحريف را ويژگيهاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و احكام و حدود الهىدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 290گفتهاند.[26] فخررازىدر تقويت اين ديدگاه با استناد به تواتر و شهرت در نقل كتاب مقدس، تحريف لفظى آنرا ناممكن يا بسيار دشوار خوانده است[27]؛ امارشيدرضا ضمن نادرست خواندن مقايسه تواتر كتاب مقدس با تواتر قرآنكريم، استدلالرازى را ناشى از ناآگاهى او از تاريخ كتابمقدس دانسته و بر وقوع تحريف معنوى ولفظى ـ اعم از حذف، اضافه و جابهجايى ـ در آن تأكيد مىكند.[28]علامهطباطبايى با مرتبط دانستن تحريفگرى بنىاسرائيل* با فراموشى بخشى از آموزههاىدينى آنان، تحريف را اعم از معنوى و لفظى دانسته و معتقد است كه در نتيجه اين كار،بسيارى از آموزهها و معارف اصلى يهوديت فراموش شد و انحرافات بنيادينى، ماننداعتقاد به تشبيه، ختم نبوت به وسيله حضرت موسى(عليه السلام) و استمرار شريعت آنحضرت براى ابد، پديد آمد.[29]جمله «و نَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِه»(مائده/5،13)در كنار قرينه «اوتوا نَصيبـًا مِنَالكِتـب»(آل عمران/3،23؛ نساء/4،44، 51) ديدگاه قرآن مبنى بر از بين رفتن بخشى از تورات نازل شده برموسى(عليه السلام) را ثابت مىكند اين بخش را آموزههاى مربوط به معاد[30] ولزوم ايمان به پيامبراكرم[31]دانستهاند.3. براساس آيات 41 ـ 42 مائده/5، براى گروهى از يهوديان معاصر پيامبر(صلى الله عليهوآله) حادثهاى رخ مىدهد. عالمان يهود به سبب پارهاى ملاحظات، برخلاف آموزههاىصريح تورات درباره آن حكم كرده، سپس افرادى را نزد پيامبراكرم مىفرستند تا دراين باره داورى كند. به اين افراد توصيه مىشود در صورتى كه پيامبر(صلى الله عليهوآله) حكم خلاف آنان را تأييد نكرد، آن را نپذيرند: «و مِنَالَّذينَ هادوا سَمّـعونَ لِلكَذِبِ سَمّـعونَ لِقَوم ءاخَرينَ لَم يَأتوكَيُحَرِّفونَ الكَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِعِهِ يَقولونَ اِن اوتيتُم هـذا فَخُذوهُ واِن لَم تُؤتَوهُ فَاحذَروا...». بر اساس تفسير ابن عباس، سدّى و ابن زيد «سمّـعون» نخست به معناى «گوش دهندگان» و دومى به معناى«پذيرندگان» و «يحرفون»صفت قوم است؛ يعنى گروهى كه نزدپيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند، به سخنان دروغ (احكام تحريف شده تورات) گوشداده و گفتههاى تحريفگرانِ (قوم) آموزههاى تورات را بىچونوچرا پذيرفته،پيروى مىكردند.[32] اينتفسير را بيشتر مفسران،دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 291مانند طبرى[33]،طوسى[34]،زمخشرى[35]،قرطبى[36] وصاحب الميزان[37]،پذيرفتهاند.بر اساس شأن نزول مشهور و سياق آيات، عالمان يهود خيبر در ازاى گرفتنرشوه*، حكم تورات را به سود برخى افراد تحريف كردند. گفتهاند: زن و مردى از اشرافمرتكب زناى محصنه شدند؛ ليكن برخلاف حكم تورات مبنى بر سنگسار شدن، به تازيانه وتشهير (سوار كردن مجرم بر الاغ و نمايش دادن وى در معابر عمومى) محكوم شدند؛ گويادر پى اعتراض به اين تبعيض، عالمان مزبور گروهى را براى داورى خواستن ازپيامبر(صلى الله عليه وآله) نزد وى مىفرستند. به دنبال حكم پيامبر(صلى الله عليهوآله) به رجم با استناد به وجود آن در تورات و عدم پذيرش آن از سوى فرستادگاناحبار، پيشنهاد پيامبر(صلى الله عليه وآله)مبنى بر داورى داناترين فرد زمان بهمضامين تورات، يعنى «ابن صوريا»، را مىپذيرند و او وجود حكم رجم در تورات راتأييد مىكند.[38]تأييد ابنصوريا و تصريح قرآن به وجود حكم مورد اختلاف در تورات، مىنمايد كهتحريف ياد شده در آيه از نوع دست بردن در متن تورات نبوده است[39]،بلكه آنان با كتمان حد رجم كه در تورات كنونى نيز هست[40]،حكم تازيانه و تشهير را حكمى الهى معرفى كردهاند.[41] بىسوادىاغلب اهل كتاب و عدم آشنايى آنان با تورات (بقره/2،278) زمينه اين كار را فراهم مىساخت.در تفسيرى ديگر از آيه، مفسرانى چون طبرسى[42]، نحاس[43]،فخر رازى[44] وابىالسعود[45]،«لام» در «للكذب» را به معناى تعليل، «سمّاعون» و دوم را به معناى جاسوسان گرفتهاند؛يعنى يهوديانى كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند جاسوسان آن گروه از يهوديانىبودند كه نزد پيامبر نيامده بودند. اينان شنيدههاى خود را به آنها و ديگر دشمنانگزارش مىكردند. تا با تحريف و كم و زياد كردن آن، به پيامبر خدا دروغ و افتراببندند. زمخشرى اين تفسير را برنمىتابد.[46]4.گروهى از يهوديان، هنگام سخن گفتن با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) افزون برسخنان غير مؤدبانه، با كاربرد برخى عبارات و واژگان، معنا و مفهوم توهينآميزى ازآن قصد مىكردهاند: «مِنَ الَّذينَ هادوا يُحَرِّفونَ الكَلِمَعَن مَواضِعِهِ و يَقولونَ سَمِعنا و عَصَينا واسمَع غَيرَ مُسمَع و رعِنا لَيـًّادائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 292بِاَلسِنَتِهِم و طَعنـًا فِىالدّينِ و لَواَنَّهُم قالوا سَمِعنا واَطَعنا واسمَع وانظُرنا لَكانَ خَيرًا لَهُمواَقوَمَ...».(نساء/4، 46 ـ 47)برخى از مفسران، مراد از «كلم» را تورات، و تحريف را بهمعناى عام آن دانستهاند. در اين ديدگاه، حذف و اضافه و تغيير برخى آموزههاىتورات يا ارائه تفسيرى نادرست از آن، همچنين تفسير نادرست سخنان حضرت موسى(عليهالسلام)درباره بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، از مصاديق تحريف ياد شده است؛اما ظاهر و سياق آيات نشان مىدهد كه مراد از «تحريف كلم»، تحريف در كاربرد ومعانى برخى جملهها و واژگان، هنگام سخن گفتن با پيامبر(صلى الله عليه وآله)است[47]، براين اساس، جملههاى پس از «يحرفون الكلم»، عطف تفسيرى وبيان مصداق است.5. آيات78 ـ 79 بقره/2، يهوديان عصر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را در ارتباط باكتاب دينى خويش به دو گروه باسواد و بىسواد قسمت مىكنند: «ومِنهُم اُمِّيُّونَ لايَعلَمونَ الكِتـبَ اِلاّاَمانِىَّ واِن هُم اِلاّ يَظُنّون* فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هـذا مِن عِندِاللّه...». بر اساس اين آيات، امّيها به سبب ناتوانى در خواندن و نوشتن، ازآموزههاى تورات آگاهى درستى نداشتهاند. دانستنيهايى را كه آموزههاى تورات مىدانستند،آرزوها، پندارهاى باطل و باورهاى تحريف شدهاى بود كه از عالمان خويش فراگرفتهبودند.[48]گروه دوم، عالمان و احبار يهود و آشنا به خواندن و نوشتن و آگاه از تورات بودهاند.ايندسته با توجه به بىسوادى گروه نخست و ناآگاهى آنان از تورات، مطالبى را ازپيش خود نوشته و آن را به نام سخنان خدا به مردم معرفى مىكردهاند.[49] از«فاى» تفريع «فويل» برمىآيد كه پندارهاى نادرست گروه نخست كه آنها را تعاليمتورات مىپنداشتند، برگرفته از نوشتههاى نادرست احبار بوده است. اين كار احبارنسبت دروغ به خداوند بود و گمراه شدن مردم را در پى داشت، بدين سبب به شدت نكوهش[50] وبه آن وعده عذاب داده شده است: «...فَوَيلٌ لَهُم مِمّا كَتَبَتاَيديهِم و ويلٌ لَهُم مِمّايَكسِبون».(بقره/2،79)مصداق «كتاب نوشته شده» و «نويسندگان آن» مورد اختلاف است. اغلب مفسراننخست، همانند ابنعباس، قُتاده، ابوالعاليه، ابن زيد[51]،عكرمه، كلبى و سفيان ثورى[52]،مراد از آن را تورات و نويسندگان را احبار و عالمان يهود دردائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 293عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) دانستهاند. بيشتر مفسران متأخر و معاصر،مانند طبرى، طوسى، زمخشرى[53]،ابن جوزى، واحدى و علامه طباطبايى[54] نيزبا اشاره به الف و لام تعريف در «الكتاب»، اين ديدگاه را پذيرفتهاند. بنابرايننظر، احبار يهود با هدف ترديد افكنى در دل تودههاى مردم عامى و جلوگيرى از گرايشآنان به اسلام، ويژگيهاى ياد شده براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در توراترا تغيير داده، آنگاه ويژگيهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)را با اوصاف آمده درتورات ناسازگار خواندند. در شمار انگيزههاى اين تحريف، رشوه گرفتن و حفظ رياست وزعامت خويش و منافع آن، آمده است.[55]ويژگيهاى ياد شده براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در تورات و نيز اوصافى كهاحبار يهود جايگزين آن كردند، از سوى مفسران، متفاوت گزارش شده است.[56] اينشأن نزول در برخى احاديث نيز تأييد شده[57] و با ظاهرو سياق آيات (بقره/2،74 ـ 80) سازگار است.طبرسى، سمعانى، ابوحيان و برخى ديگر از مفسران، ضمن گزارش شأن نزول مشهور،آن را به ديده ترديد نگريستهاند.[58]آلوسى با پذيرش اصل شأن نزول، درباره مصداق كتاب نظر ديگرى دارد. به اعتقاد وىاحبار با پنهان ساختن نسخههاى اصلى تورات، مطالبى را كه به دلخواه خويش نوشتهبودند، به نام تورات در ميان تودههاى يهود و عرب رايج ساختند؛ همچنين گفته است:شايد مراد از «كتاب»، تفسيرها و تأويلهاى نادرستى از تورات باشد كه احبار نوشته ورايج كردند.[59]دو تفسير نادر نيز در اين باره وجود دارد: الف.سدّى، كتاب نوشته شده رااشاره به تورات ندانسته و معتقد است كه شمارى از يهود مطالبى را از پيش خود ساختهو پرداخته و به نام كتاب آسمانى به گروهى از عربهاى امى و فاقد كتاب آسمانىفروختند.[60] ب.ابومالك آيه را در شأن عبدالله بن سعد بن سرح نازل دانسته است. گفتهاند: وى ازكاتبان وحى بود و چون مىخواسته آيات قرآن را برخلاف املاى پيامبر(صلى الله عليهوآله)بنويسد، مرتد گرديد.[61]ظاهر و سياق آيات با اين دو ديدگاه سازگار نيست.[62]دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 2946. براساس ظاهر آيه 78 آل عمران/3 شمارى از عالمان يهود، نوشتههاى غير وحيانى را بالحن و آهنگ ويژه تورات تلاوت مىكردهاند تا مسلمانان گمان كنند كه جزئى از آناست. آنان براى تأكيد بيشتر،نوشتههاى مزبور را وحى* الهى مىخواندند. آيهيادشده، جزئى از تورات و سخن خدا بودن آن نوشتهها را نفى و تأكيد مىكند كه آنها خودنيز وحيانى نبودن آن نوشتهها را مىدانند؛ ولى با اين حال به خداوند نسبت دروغ مىدهند:«و اِنَّ مِنهُم لَفَريقـًا يَلوونَ اَلسِنَتَهُم بِالكِتـبِلِتَحسَبوهُ مِنَ الكِتـبِ و ما هُوَ مِنَ الكِتـبِ ويَقولونَ هُوَ مِن عِندِاللّهِ و ما هُوَ مِن عِندِ اللّهِ ويَقولونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ و هُميَعلَمون».مشهور مفسران آيه را اشاره به شمارى از احبار يهود مدينه، مانند كعب بناشرف، مالك بن ضيف و حىّبن اخطب دانستهاند.[63] ابن عباسگفته است: آيه درباره يهود و نصارا نازل شده است؛ گروهى كه هم مطالبى را از توراتو انجيل حذف كرده و هم بر آن افزودند.[64]مفسران درباره نوع تحريف ياد شده در آيه، ديدگاه يكسانى ندارند؛ گروهى چونمجاهد، ربيع، ابن عباس، وهببن منبه، بر اين باورند كه احبار نوشتههاى ساختگىخود، از جمله درباره ويژگيهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را همانند تورات تلاوت وجزئى از كتاب نازل شده بر موسى(عليه السلام)قلمداد مىكردند.[65] براساس اين تفسير، نخستين «كتابِ» ياد شده در آيه، همان كتاب ياد شده در آيه 79بقره/2 است: «فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم...».قمى،مقاتل، طبرى،[66]زركشى، علامه طباطبايى[67] وبرخى ديگر از مفسران نيز اين ديدگاه را پذيرفتهاند. در مقابل، به اعتقاد فخررازىو آلوسى، احبار هنگام تلاوت تورات، اِعراب و حركات بخشهايى از آن را تغيير داده ودر نتيجه معناى آن را دگرگون ساخته و همان الفاظ را عين جملات نازل شده مىخواندند.[68] ازگفتههاى طوسى، طبرسى و برخى ديگر نيز مىتوان اين تفسير را به دست آورد.[69] درنقلى ديگر از ابن عباس، وى آيه را اشاره به حذف و اضافه بخشهايى از تورات دانستهاست.[70]7. بنىاسرائيلهنگام ورود به سرزمين كنعان، فرمان يافتند كه با حالتى خاص، از درى معيّن وارددائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 295شده و عبارتى مشخص را مبنى بر طلب آمرزش بر زبان جارى كنند تا خداوند ازگناهان گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهى با تغيير و تحريف آن عبارت خاص، جملهاىتمسخرآميز بر زبان آورده و در نتيجه به عذاب الهى دچار آمدند: «واِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَريَةَ فَكُلوا مِنها حَيثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلواالبابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَكُم خَطـيـكُم و سَنَزيدُ المُحسِنين *فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم...».(بقره/2،58 ـ 59 و نيز اعراف/7، 161ـ162) مفسران درباره معنا و عربى و دخيل بودن واژه «حطّه» و نيز واژه يا جملهاى كه به جاى آن گفته شد، بر يك نظرنيستند. (=> باب حطه)8. براساس برخى آيات، اهل كتاب، به ويژه يهوديان يثرب، با هدف گمراهى و تزلزل فكرى واعتقادى مسلمانان، بسيارى از حقايق ياد شده در كتاب دينى خويش در ارتباط با اسلامرا آگاهانه و از سر تعمد، كتمان كرده و حق و باطل را درهممىآميختند. خداوند دركنار دعوت به پذيرش اسلام، آنان را از اين كار باز مىدارد: «وءامِنوابِما اَنزَلت... * و لاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبـطِـلِ وتَكتُموا الحَقَّ واَنتُمتَعلَمون».(بقره/2، 41 ـ 42 و نيز آلعمران/3،69 ـ 71) مفسران، درهم آميختنحق و باطل را تحريف، شبههافكنى، تفسير و تأويل نادرست و باطل نماياندن حق معناكردهاند؛ نوعى درهمآميختگى كه در آن تشخيص سره از ناسره ناميسر است.[71]آنان در تعيين مصداق حق و باطل به اختلاف گراييدهاند؛ حسن و ابن زيد، حق را آموزههاىدرست تورات، و باطل را تعاليم تحريف شده آن دانستهاند.[72]طبرسى، ابوحيان، علامهطباطبايى و... اين تفسير را پذيرفتهاند. علامهطباطبايى بااستناد به «و اَنتُم تَعلَمون»، آيه را اشاره به كتمان،تحريف يا تفسير به رأى پارهاى از آيات تورات و معارف دينى مىداند؛ اقدامى كهبازشناسى حق و باطل را از يكديگر ناميسر مىساخت.[73] ابنعباسو قتاده، «حق» را اسلام ظاهرى گروهى از يهوديان يثرب و «باطل» را نفاق درونى آنانگفتهاند.[74]ثعلبى و بغوى اين ديدگاه را پذيرفتهاند.[75] بر اساسآيه 72 آل عمران/3 گروهى از اهل كتاب (يهود) بر اساس نقشهاى هماهنگ و با هدفترديد افكنى در دل مسلمانان، به يكديگر توصيه مىكردند كه در آغاز روز ظاهراًاسلام آورده و در پايان روز از آن روىگردان شوند. برخى ديگر، حق را ايمان اهلكتاب به موسى و عيسى(عليهما السلام)، ودائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 296باطل را كفر آنان به حضرتمحمد(صلى الله عليه وآله)دانستهاند.[76]9.يهوديان، دوستى خدا و مقرب درگاه الهى بودن و نيز بهشت را در انحصار خود مىپنداشتند.(بقره/2،110) خداوند در اثبات دروغ بودن اين ادعا، از آنان مىخواهد اگر در ادعاىخويش صادقاند، آرزوى مرگ كرده، به سراى ديگر روند؛ آنگاه در ادامه آنها را حريصترينافراد به زندگى دنيا مىخواند كه به سبب ترس از كيفر كردار خويش هرگز آرزوى مرگنخواهند كرد:«قُل يـاَيُّهَا الَّذينَ هادوا اِن زَعَمتُماَنَّكُم اَولِياءُ لِلّهِ مِن دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن كُنتُمصـدِقين * و لا يَتَمَنَّونَهُ اَبَدًا بِماقَدَّمَت اَيديهِم واللّهُ عَليمٌبِالظّــلِمين».(جمعه/62،6ـ7 و نيز بقره/2، 94 ـ 96) انواع كفر و گناه[77]،مانند تكذيب پيامبر اسلام و تحريف كتاب خدا و ويژگيهاى پيامبراكرم(صلى الله عليهوآله)، از مصاديق «ماقدّمت ايديهم»دانسته شده است.[78]دسته دوم:اين دسته آيات، از آموزههايى صريح در تورات و انجيل ياد مىكنند كه دستكم اثرى روشن از آنها در نسخههاى عربى و فارسى موجود كتاب مقدس به چشم نمىخورد.بشارت بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، يادكرد برخى از ويژگيهاى آن حضرت[79] ومسلمانان نخستين و گسترش اسلام[80](اعراف/7، 157؛ فتح/48، 29؛ صفّ/61، 6) از اين قبيل است: «اَلَّذينَيَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًاعِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيل...».(اعراف/7،157) بر اساس همين آموزههاىمكتوب، نام و نشانههاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به گونهاى براى اهلكتابو دست كم عالمان آنها، روشن بوده است كه آن حضرت را همانند فرزندان خويش به خوبىمىشناختهاند.[81](بقره/2، 146 ـ 147) ظاهر برخى آيات (اعراف/7،157) و نيز پارهاى از مواضع اهلكتاب در برخورد با اسلام نشان مىدهد كه آموزههاى مزبور در كتاب مقدس عصر نزولبوده است. گواه اين مدعا آنكه يهود و نصاراى آن عصر در برابر مشركان با اشاره بهمژده آمدن پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)و كتاب آسمانى او، به خود نويد پيروزىدر آينده را مىدادند[82]: «و لَمّا جاءَهُم كِتـبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُموكانوا مِن قَبلُ يَستَفتِحونَ عَلَى الَّذينَ كَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفواكَفَروا بِهِ...». (بقره/2،89) پس از بعثت پيامبر نيز گروهى از اهل كتاب،به ويژه شمارى ازدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 297عالمان آنها[83]، براساسهمين آموزههاى تورات و انجيل ايمان آورده (قصص/28، 52 ـ 53) و گروهى ديگر به رغمآگاهى از حقانيت قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله)به كتمان و تكذيب و تأويلنادرست بشارتهاى تورات و انجيل پرداختند.[84](بقره/2،89) افزون بر آنچه گفته شد، اگر آموزههاى ياد شده، در كتاب مقدس عصر نزولنيامده بود، بهترين مستند و مستمسك براى آنان در تكذيب پيامبر(صلى الله عليهوآله)بود.[85]مؤيّد ديگر اينكه استناد به بشارتهاى كتاب مقدس، در احتجاجها و گفت و گوهاى پيامبراكرم[86] وبرخى پيشوايان معصوم شيعه[87] بااهل كتاب نيز گزارش شده است؛ همچنين تلاش شمارى از مفسران[88] وپژوهشگران مسلمان[89] ازآغاز نزول قرآن تاكنون براى تطبيق نام پيامبراكرم با برخى واژگان كتابمقدس،مانند «فارقليط»[90]، باتوجه به همين بشارتها بودهاست.معاصران از اهل كتاب با استناد به نسخههايى از تورات و انجيل كنونى كهمربوط به پيش از اسلام است، وجود كمترين يادكردى از پيامبراكرم را در آن دوبرنمىتابند.[91]پاسخ اين است كه بر اساس تاريخ كتاب مقدس، نسخههاى متعدد و در عين حال متفاوتى ازآن وجود داشته است. (=>تورات و انجيل)وعده پاداش بهشت به مؤمنانى كه با جان و مال خويش در راه خدا جهاد كرده وكشته مىشوند، از ديگر آموزههايى است كه به تصريح قرآن در تورات و انجيل نيز آمدهاست: (توبه/9، 111) (=> انجيل، آموزههاى انجيل)، در حالى كه اين آموزههادر تورات و انجيلهاى كنونى يافت نمىشوند.معادباورى، رستاخيزمردگان، پاداش و كيفر اعمال در جهان آخرت، از باورهاىاساسى و مشترك اديان آسمانى و بخشى از آموزههاى وحيانى است كه بنا به تصريح قرآن،در كنار اصل توحيد بر موسى(عليه السلام)نازل شده است: «اِنَّنىاَنَا اللّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنَا فَاعبُدنى ... * اِنَّ السّاعَةَ ءاتِيَةٌاَكادُ اُخفيها لِتُجزى كُلُّ نَفس بِما تَسعى».(طه/20، 14 ـ 15) بنابراينآيات، معاد باورى از اصول دين موسى(عليه السلام)بوده[92] وبايد در تورات نيزدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 298آمده باشد، در حالى كه از اين مسئله در تورات كنونى، سخن و اثرى نيست.[93]البته علماى يهود به مواردى استناد جستهاند[94]؛ ولىدلالت آنها چندان روشن نيست و تعبير كلى «آخرت»[95] نيز بهمعناى فرجام دنيوى است.[96]فقدان آموزههاى مربوط به معاد مىتواند جزو بخش فراموش شده كتاب مقدس باشد[97]: «ونَسوا حَظـًّا مِمّاذُكِّروا».(مائده/5،13)دسته سوم:دسته سوم از آيات ضمن انتساب پارهاى از باورهاى شركآميز، گزارشها وعقايد تاريخى به يهود و نصارا، به نقد و نفى صريح آنهامىپردازند. اعتقاد بهفرزند داشتن خداوند (بقره/2،116؛ انبياء/21،26؛ مريم/19،91ـ92)، الوهيت حضرتمريم و مسيح(عليهما السلام) (مائده/5،116)، تثليث (مائده/5، 17 و 72 ـ73)، جادوگرىحضرت سليمان (بقره/2،102)، يهودى بودن پيامبرانى چون ابراهيم،اسماعيل، اسحاق،يعقوب و اسباط(عليهم السلام)(بقره/2،140؛ آلعمران/3،67)، مصلوب و كشته شدنحضرتعيسى(عليه السلام) (نساء/4،157) و انحصار هدايت و حق ورود به بهشت در يهودى يانصرانى شدن (بقره/2، 135، 111) از اين قبيلاند.دسته چهارم:اين دسته از آيات، بخشهايى مهم از تاريخ زندگى و معجزات شمارى از پيامبرانبزرگ را گزارش مىكنند كه در كتاب مقدس اثرى از آنها نيست. به چند نمونه از اينآيات مىپردازيم:قرآن بخشهايى مهم از تاريخ زندگى حضرت ابراهيم(عليه السلام) را گزارش مىكندكه اثرى از آنها در عهد عتيق نيست[98]؛مانند رويارويى و احتجاج وى با بتپرستان، بت شكنى و افكنده شدن وى در آتش و رهايىاز آن (براى نمونه: انعام/6، 74 ـ 81؛ مريم/19، 42؛ انبياء/21، 52 ـ 71؛ شعراء/26،69 ـ 82)، ديدن ملكوت و چگونگى زنده شدن مردگان، نزول صحف بر وى، عزيمت به مكه،تجديد بناى كعبه به كمك اسماعيل(عليه السلام) و تشريح مناسك حج (بقره/2،127، 260؛انعام/6،75؛ ابراهيم/14،37؛ حجّ/22، 27؛ نجم/53، 37؛ اعلى/87، 14 ـ 19)؛ به ويژهآنكه از ديدگاه قرآن، كعبه، نخستين جايگاه مقدس و خداپرستى در روى زمين بوده و دستكم از زمان حضرتابراهيم(عليه السلام)وجود داشته است. (بقره/2،127؛ ابراهيم/14، 37؛آل عمران/3،96)[99]فقدان اين گزارشها در كتاب مقدس كنونى به ويژه با توجه به رواج گسترده شرك و بتپرستىدردائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 299ميان بنىاسرائيل از آغاز خروج از مصر تا قرنها پس از استقرار در سرزمينموعود و نيز تأكيد عهد عتيق بر معرفى اورشليم و مسجدالاقصى به عنوان تنها سرزمين وجايگاه مقدس، كاملا معنادار خواهدبود.همچنين در كتاب مقدس، برخلاف قرآن (مريم/19،54 ـ 55؛ انبياء/21، 85) ازشخصيت حضرت ابراهيم(عليه السلام)، اسماعيل(عليه السلام)و فرزندان وى تصويرى تيره وتار ارائه شده[100] ودر مقابل، مجراى تحقق همه وعدههاى خداوند به ابراهيم(عليه السلام) و استمرارنبوت، حضرت اسحاق و پس از وى يعقوب و پسران يعقوب و آنگاه قبايل دوازدهگانه بنىاسرائيلمعرفى شده است.[101] (=>اسحاق، اسماعيل)نمونه ديگر داستان گاو بنىاسرائيل (بقره/2،67 ـ 73) است.قرآنكريم معجزههايى را نيز براى مسيح(عليه السلام)گزارش مىكند كه دراناجيل چهارگانه وجود ندارند؛ مانند آمدن رطب تازه براى مريم(عليه السلام)پس ازتولد مسيح(عليه السلام)(مريم/19، 24 ـ 26)، سخن گفتن مسيح(عليه السلام)در گهواره(آلعمران/3، 46؛ مائده/5،110؛ مريم/19،29ـ33) و زنده شدن پرندگان گِلين به دستوى و با قدرت خداوند. (آلعمران/3،49؛ مائده/5،110) وحيانى و عارى از تحريف بودنقرآن و اصالت تاريخى آن از يك سو و وجود پارهاى ترديدها در تاريخ و محتواى اناجيلرسمى، اختلاف نسخهها و نيز نگارش آنها به دست بشر (=>انجيل)، همچنين گزارش اين معجزات در اناجيل غير معتبر از نظر مسيحيت[102] ازسوى ديگر، احتمال ناديده گرفتن يا حذف گزارشهاى ياد شده راقوت مىبخشند.نظريههاى تحريف كتاب مقدس:بر اساس آنچه گفته شد بيشتر مفسّران و قرآنپژوهان نخستين، متأخر[103] ومعاصر[104]،كتاب مقدس را تحريف شده و فاقد ساختار وحيانى دانسته و بر اين باورند كه افزون برتحريف معنوى، انواع تحريف لفظى نيز در آن راه يافته است. اين گروه از صاحب نظراندر اثبات ادعاى خويش افزون بر آيات بررسى شده، به مواردى همچون اختلاف نسخههاى سهگانهعبرى، سُريانى و يونانى عهد قديم، تاريخ تدوين، عدم تواتر و نگارش آن قرنها پس ازموسى(عليه السلام) و به دست عزراى ورّاق، نگارش اناجيل به دست 4 تن و اختلاف آنهابا يكديگر، نامعقول و توجيهناپذير بودن بخشى از آموزههاى كتاب مقدس ودائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 300تناقضهاى موجود در آن استناد كردهاند. برخى از احاديث اسلامى[105] ونيز بعضى پژوهشگران كتاب مقدس بر اين نظر صحّه مىگذارند.[106] دراين ديدگاه با استناد به برخى از آيات، كتاب مقدس مورد تأييد اجمالى قرآن خواندهشده است.[107]در مقابل، برخى چون ابوحاتم رازى، از متكلمان اسماعيلى قرن چهارم، «تحريفكلم» را صرفاً به تأويل نادرست و تحريف معنوى تفسير و در دفاع از كتاب مقدس، اختلافنسخههاى سهگانه عبرى، سريانى و يونانى عهد قديم و اناجيل چهارگانه با يكديگر رابه اختلاف قرائتها همانند كردهاند.[108]برخى ديگر از صاحب نظران با تأكيد بر تكون كتاب مقدس كنونى به دست بشر ونفى اين همانى آن با تورات و انجيل نازل شده، بر اين باورند كه در آيات بيانگر«تحريف كَلِمْ» هيچ تصريحى به تحريف تورات و انجيل نشده و اين آيات فقط ناظر بهتحريف شفاهى است و به كتاب مقدس موجود نيز ناظر نيست، بنابراين درباره تحريف كتابمقدس كنونى بايد بدون لحاظ اين آيات، داورى كرد.[109]برخى با تفكيك نسخه اصلى عهدين از ترجمههاى آن، «تحريف كلم» را به تحريفمعنوى در نسخه اصلى عهدين ناظر دانسته و بر اين باورند كه آن نسخه اصلى از بينرفته و كتاب مقدس موجود، ترجمهاى ناقص از آن است و تحريف به حذف و اضافه در آنوجود دارد.[110]منابعآشنايىبا اديان، حسين توفيقى، قم، مؤسسه فرهنگى طه، 1384ش؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م.1352ق.)،تهران، بعثت، 1420ق؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م.982ق.)، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1411ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م.468ق.)، قاهرة، مؤسسةالحلبى و شركاه، 1388ق؛ الاصلاح، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش مينوچهرى ومحقق، تهران، 1377ش؛ اعلام النبوه، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش صلاحالصاوى و اعوانى، تهران، 1356ش؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م.791ق.)، بيروت،دارالفكر، 1416ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراثالعربى، 1403ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م.754ق.)، بيروت، دارالفكر،1412ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م.1107ق.)، قم، البعثة، 1415ق؛بشارة احمد فى الانجيل، محمد الحسين الريس، به كوشش معوض ابراهيم، مصطفى الريس؛البيان فى تفسير القرآن، الخويى (م.1413ق.)، انوارالهدى، 1401ق؛ تاج العروس،الزبيدى (م.1205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ التبيان،الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛التعاريف، المناوى (م.1031ق.)، به كوشش رضوان الداية، بيروت، دارالفكر المعاصر،1410ق؛ تفسير القرآن، السمعانى (م.489ق.)، به كوشش غنيم بندائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 301عباسو ياسر بن ابراهيم، رياض، دارالوطن، 1418ق؛ تفسير القرآن العزيز، ابن ابى زمنين(م.399ق.)، به كوشش حسين بن عكاشه و محمد بن مصطفى، قاهرة، الفاروق الحديثة،1423ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد،بيروت، المكتبة العصرية، 1419ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، بهكوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القمى، القمى (م.307ق.)، به كوششالجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ التفسير الكاشف، المغنيه، بيروت، دارالعلمللملايين، 1981 م؛ التفسيرالكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات،1413ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، 1423ق؛تفسير المنار، رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373ق؛ التفسير المنسوبالى الامام العسكرى(عليه السلام)، به كوشش ابطحى، قم، مدرسه امام مهدى(عج)، 1409ق؛تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ تنويرالمقباس من تفسير ابن عباس، الفيروزآبادى (م.817ق.)، بيروت، دارالفكر للطباعةوالنشر؛ تهذيب اللغه، الازهرى (م.370ق.)، به كوشش بردوئى، الدار المصرية للتأليف؛جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ الجامعلاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ جمهرةاللغه، ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين،1987 م؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م.875ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت،دارالكتب العلمية، 1416ق؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، ترجمه: احمد شنتاوى و ديگران،بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.911ق.)، بيروت، دارالفكر،1414ق؛ الرحلة المدرسيه، البلاغى (م.1352ق.)، بيروت، دارالزهراء 1416ق؛ روحالمعانى، الآلوسى (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛زادالمسير، جمالالدين الجوزى (م.597ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407ق؛سعدالسعود، ابن طاووس (م.664ق.)، قم، منشورات الرضى، 1363ش؛ السنن الكبرى،البيهقى (م.458ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ شبهات و ردود، معرفت، قم، التمهيد،1423ق؛ صيانة القرآن من التحريف، محمد هادى معرفت، قم، نشر اسلامى، 1413ق؛ فتحالقدير، الشوكانى (م.1250ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ قاموس كتاب مقدس، مستر هاكس،تهران، اساطير، 1377ش؛ قاموس الكتاب المقدس، بطرس عبدالملك و ديگران، القاهرة،دارالثقافة، 1994ق؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن،تهران، اساطير، 1380ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشفالمراد، العلامة الحلى (م.726ق.)، به كوشش موسوى زنجانى، قم، شكورى، 1373ش؛كنزالعمال، المتقى الهندى (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛گنجينهاى از تلمود، راب دكترا كهن، به كوشش يهودا حى و ملكى، ترجمه: فريدونگرگانى؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1408ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م.1085ق.)، به كوشش محمود عادل واحمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.548ق.)،بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مجموعه آثار، مرتضى مطهرى (م.1358 ش)، تهران، صدرا،1377ش؛ مدارك التنزيل، النسفى (م.701ق.)، دارالفكر؛ المعارف، ابن قتيبة (م.376ق.)،به كوشش ثروت عكاشة، قم، شريف رضى، 1373ش؛ معالم التنزيل، البغوى (م.510ق.)،بيروت، دارالكتب العلمية، 1414ق؛ معانى القرآن، الفراء (م.207ق.)، به كوششنجاتى و نجار، الدارالمصريه؛ معانى القرآن، النحاس (م.338ق.)، به كوشش الصابونى،عربستان، جامعة ام القرى، 1409ق؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوانداوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ مكاتيب الرسول، احمدى ميانجى، به كوشش مركزتحقيقات حج، تهران، دارالحديث، 1419ق؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت،اعلمى، 1393ق؛ نزاهت قرآن از تحريف، جوادى آملى، به كوشش نصيرى، قم، اسراء، دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 3021383ق؛ الهدى الى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، البلاغى (م.1352ق.)،بيروت، الاعلمى، 1405ق؛ يادداشتهاى استاد مطهرى، مرتضى مطهرى (م.1358ش.)،تهران، صدرا، 1382ش؛ يهوديّت، عبدالرحيم سليمانى اردستانى، قم، آيات عشق، 1382ش.على فتحى و بخش اديان[1]. جمهرة اللغه، ج1،ص517؛ التهذيب، ج5، ص12؛ لسانالعرب، ج4، ص129، «حرف».[2]. ر. ك: مفردات، ص228،«حرف»؛ التعاريف، ج1، ص163؛ صيانة القرآن من التحريف، ص13 ـ 14.[3]. تاج العروس، ج12،ص136، «حرف»؛ التفسير الكبير، ج3، ص134.[4]. ر. ك : مجموعهآثار، ج17، ص66، «حماسه حسينى»؛ يادداشتهاى استاد مطهرى، ج2، ص78.[5]. ر. ك: دائرةالمعارفالاسلاميه، ج4، ص602 ـ 608.[6]. ر. ك: صيانةالقرآن من التحريف، ص16 ـ 20.[7]. همان، ص17 ـ 19.[8]. ر. ك: مفردات، ص111،752؛ مجمعالبحرين، ج1، ص165؛ لسان العرب، ج1، ص343 «بدل»، ج12، ص369،«لوى».[9]. جامع البيان، ج1،ص520؛ الكشاف، ج1، ص156؛ جوامع الجامع، ج1، ص61.[10]. الميزان، ج1، ص213.[11]. نك: التبيان، ج1،ص313؛ تفسير قرطبى، ج2، ص3؛ تفسير ابى السعود، ج1، ص116.[12]. جامعالبيان، ج1،ص520؛ زادالمسير، ج1، ص103.[13]. تفسير منسوب بهامام عسكرى(عليه السلام)، ص292؛ روح المعانى، ج1، ص470.[14]. التبيان، ج1، ص313؛مجمع البيان، ج1، ص285؛ تفسير مقاتل، ج1، ص116.[15]. تفسير قرطبى، ج2،ص3.[16]. تفسير قرطبى، ج2،ص3 ـ 4؛ زادالمسير، ج1، ص103 ـ 104.[17]. جامع البيان، ج1،ص520؛ نك: التبيان، ج1، ص313؛ مجمع البيان، ج1، ص285.[18]. زادالمسير، ج1،ص103.[19]. معانى القرآن،فراء، ج1، ص50؛ الكشاف، ج1، ص156؛ مجمع البيان، ج1، ص286 ـ 287.[20]. نك: روح المعانى،ج1، ص470؛ تفسير ثعالبى، ج1، ص88.[21]. نك: التفسيرالكبير، ج3، ص134 ـ 135.[22]. تفسير ثعلبى، ج3،ص323؛ التفسير الكبير، ج3، ص136.[23]. جامع البيان، ج6،ص210.[24]. التبيان، ج3، ص470؛مجمع البيان، ج3، ص267.[25]. تفسير قرطبى، ج6،ص77؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص35؛ تفسير نسفى، ج1، ص275.[26]. تفسير مقاتل، ج1،ص461؛ جامع البيان، ج6، ص212؛ زادالمسير، ج2، ص313.[27]. التفسير الكبير،ج11، ص187.[28]. تفسيرالمنار، ج6،ص282 ـ 284؛ البحرالمحيط، ج4، ص205.[29]. الميزان، ج5، ص241.[30]. تفسير المنار، ج6،ص282 ـ 284؛ البحرالمحيط، ج4، ص205.[31]. مجمعالبيان، ج3،ص267؛ زادالمسير، ج2، ص97؛ تفسيرابىالسعود، ج3، ص16.[32]. ر. ك: مجمعالبيان،ج3، ص301؛ تفسير ابى السعود، ج3، ص36 ـ 38؛ زادالمسير، ج2، ص357 ـ 358.[33]. جامع البيان، ج6،ص319.[34]. التبيان، ج3، ص522.[35]. الكشاف، ج1، ص633.[36]. تفسير قرطبى، ج6،ص118.[37]. الميزان، ج5، ص339ـ 340.[38]. جامعالبيان، ج6،ص319ـ321؛ التبيان، ج3، ص522 ـ 523؛ الكشاف، ج1، ص633.[39]. روح المعانى، ج6،ص202؛ فتح القدير، ج2، ص43؛ تفسيربيضاوى، ج2، ص325.[40]. كتاب مقدس،تثنيه، 22 : 20 ـ 24.[41]. ر. ك: تفسيرالمنار، ج6، ص303.[42]. مجمع البيان، ج3،ص303.[43]. معانى القرآن،نحاس، ج2، ص307.[44]. التفسير الكبير،ج11، ص232.[45]. تفسير ابىالسعود، ج3، ص37.[46]. الكشاف، ج1، ص633.[47]. الميزان، ج4، ص364ـ 365.[48]. جامعالبيان، ج1،ص528 ـ 532؛ التبيان، ج1، ص318؛ الكشاف، ج1، ص157.[49]. التفسير الكبير،ج3، ص138ـ139؛ الميزان، ج1، ص215.[50]. التفسير الكبير،ج3، ص140.[51]. جامعالبيان، ج1،ص535ـ536؛ زادالمسير، ج1،ص106؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122.[52]. تفسير ابن زمنين،ج1، ص154؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122؛ الدرالمنثور، ج1، ص159 ـ 160.[53]. جامع البيان، ج1،ص529؛ التبيان، ج1، ص318؛ الكشاف، ج1، ص157.[54]. زادالمسير، ج1،ص106؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16؛ الميزان، ج1، ص215.[55]. مجمعالبيان، ج1،ص292؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16؛ نمونه، ج1، ص317 ـ 318.[56]. تفسير منسوب بهامام عسكرى(عليه السلام)، ص302 ـ 303؛ التبيان، ج1، ص322؛ تفسير سمعانى، ج1، ص100.[57]. ر. ك: جامعالبيان، ج1، ص536؛ مجمعالبيان، ج1، ص292؛ اسباب النزول، ص15 ـ 16.[58]. مجمع البيان، ج1،ص290 ـ 292؛ تفسير سمعانى، ج1، ص100؛ البحر المحيط، ج1، ص446.[59]. روحالمعانى، ج1،ص476 ـ 478.[60]. جامعالبيان، ج1،ص535؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص122.[61]. البحرالمحيط، ج1،ص446؛ مجمع البيان، ج1، ص292.[62]. مجمعالبيان، ج1،ص292.[63]. تفسير مقاتل، ج1،ص286؛ تفسير بغوى، ج1، ص248؛ التفسير الكبير، ج8، ص113 ـ 114؛ جامع البيان، ج3،ص438.[64]. زادالمسير، ج1،ص411؛ تفسير بغوى، ج1، ص248؛ تفسير ثعلبى، ج3، ص101.[65]. جامع البيان، ج3،ص439 ـ 440.[66]. تفسير قمى، ج1،ص133؛ تفسير مقاتل، ج1، ص286؛ جامع البيان، ج3، ص439.[67]. البرهان، ج4، ص97؛الميزان، ج3، ص266.[68]. روح المعانى، ج3،ص327 ـ 328؛ التفسير الكبير، ج8، ص113 ـ 115.[69]. التبيان، ج1، ص222؛مجمع البيان، ج2، ص780؛ نمونه، ج2، ص629.[70]. تفسير ثعلبى، ج3،ص101؛ مجمع البيان، ج2، ص780.[71]. مجمع البيان، ج1،ص211؛ كنزالدقائق، ج2، ص123؛ الميزان، ج3، ص256؛ ج11، ص63.[72]. جامعالبيان، ج3،ص422؛ التبيان، ج1، ص190؛ مجمع البيان، ج1، ص211؛ ج2، ص772.[73]. جوامعالجامع،ج1، ص194؛ البحر المحيط، ج3، ص206؛ الميزان، ج3، ص256.[74]. ر. ك: جامعالبيان، ج3، ص421 ـ 422؛ مجمع البيان، ج2، ص772؛ زادالمسير، ج1، ص405.[75]. تفسير ثعلبى، ج3،ص90؛ تفسير بغوى، ج1، ص244.[76]. ر. ك: جامعالبيان، ج3، ص421 ـ 422؛ مجمعالبيان، ج2، ص772؛ زادالمسير، ج1، ص405.[77]. جامع البيان، ج1،ص600 ـ 601؛ ج28، ص126؛ مجمعالبيان، ج10، ص433؛ الميزان، ج19، ص267.[78]. التبيان، ج10، ص7؛جوامع الجامع، ج1، ص70؛ كنزالدقايق، ج1، ص302.[79]. جامعالبيان، ج9،ص112؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص262؛ الميزان، ج8، ص280.[80]. جامعالبيان، ج26،ص141 ـ 142؛ تفسير قرطبى، ج16، ص192 ـ 193.[81]. تفسير المنار، ج9،ص226؛ الميزان، ج7، ص40.[82]. جامع البيان، ج1،ص577؛ تفسير ثعلبى، ج4، ص292؛ مجمعالبيان، ج1، ص310 ـ 311.[83]. تفسير قرطبى،ج13، ص296؛ تفسير المنار، ج9، ص230؛ الميزان، ج16، ص54.[84]. مجمعالبيان، ج1،ص310 ـ 311؛ تفسير ابن ابى حاتم، ج1، ص171 ـ 172؛ آلاء الرحمن، ج1، ص107.[85]. التفسير الكبير،ج17، ص94؛ الميزان، ج19، ص253؛ البيان، ص118 ـ 122.[86]. السنن الكبرى،ج10، ص180؛ مكاتيب الرسول(صلى الله عليه وآله)، ج2، ص483 و 487.[87]. ر. ك: الاحتجاج،ج1، ص497 ـ 536؛ ج2، ص401 ـ 422.[88]. التبيان، ج4، ص560؛مجمع البيان، ج4، ص749؛ التفسيرالكبير، ج29، ص313.[89]. سعد السعود، ص62؛شبهات و ردود، ص94 ـ 96؛ بشارة احمد فى الانجيل، ص34 ـ 40.[90]. قاموس كتاب مقدس،ص256.[91]. آشنايى با اديانبزرگ، ص230.[92]. الكاشف، ج5، ص208؛الميزان، ج14، ص140.[93]. الرحلة المدرسيه،ج2، ص214؛ الهدى الى دين المصطفى، ج2، ص323؛ يهوديت، ص210.[94]. قاموس الكتابالمقدس، ص674؛ گنجينهاى از تلمود، ص363؛ تحليلى بر عملكرد يهود در عصر نبوى، ص125؛يهوديت، ص91.[95]. كتاب مقدس، تثنيه8 : 16؛ المراثى، 4: 18.[96]. آشنايى با اديانبزرگ، ص110.[97]. تفسير المنار، ج11،ص49.[98]. Encyclopedia ofQuran Vol. 1 , "Abraham"[99]. التبيان، ج1، ص462ـ 463؛ مجمع البيان، ج1، ص389 ـ 391؛ التفسيرالكبير، ج4، ص60 ـ 61.[100]. كتاب مقدس،تكوين16: 12؛ 17: 11 ـ 20؛ 20: 1 ـ 16؛ الميزان، ج7، ص222 ـ 234؛ البيان، ص52.[101]. كتاب مقدس، تكوين26: 3 ـ 4 ؛ 27 : 23 ـ 29 ؛ 35: 11 ـ 12؛ الميزان، ج7، ص225.[102]. Encyclopedia ofIslam , Vol . 3 , P 1205 - 1206.[103]. براى نمونه ر. ك:تفسير مقاتل، ج1، ص118، 461 ـ 463؛ تنويرالمقباس، ص86، 109، 114؛ جامع البيان،ج5، ص165.[104]. تفسير المنار، ج6،ص389؛ الميزان، ج4، ص363 ـ 365 ؛ ج5، ص342؛ معارف قرآن، ج4، ص230 ـ 231.[105]. كنزالعمال، ج2،ص358؛ بحارالانوار، ج9، ص181، 190.[106]. الرحلة المدرسيه،ج2، ص255 ـ 260؛ الهدى الى دين المصطفى، ج1، ص69.[107]. الميزان، ج12، ص342.[108]. الاصلاح، ص250 ـ252؛ اعلام النبوه، ص117 ـ 127.[109]. آشنايى با اديانبزرگ، ص234.[110]. صيانة القرآن منالتحريف، ص122، 150.