بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تحريف ناپذيرى قرآن: سالم ماندن قرآنكريماز هرگونه تغييرتحريف از ريشه «ح ـ ر ـ ف»[1] بهمعناى مايل كردن، به كنار بردن و دگرگون ساختن آمده[2] وتحريف سخن، متمايل ساختن معناى كلام از مقصود گوينده به سَمت احتمالى كه مىتوانسخن گوينده را بر آن حمل كرد[3] و درنتيجه ايجاد نوعى دگرگونى در مقصود گوينده است.اين واژه در قرآن (نك: بقره/2،75؛ نساء/4،46؛ مائده /5، 13، 41) و روايات[4] بههمين معنا به كار رفتهاست.تحريف قرآن را مىتوان به دو نوع معنوى و لفظى قسمت كرد. مقصود از تحريفمعنوى تفسير و توجيه سخن بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف در قرآن رخ دادهو اميرمؤمنان، امامعلى(عليه السلام) نيز از وقوع آن در زمان خود و آينده خبر دادهاست.[5] قرآنمجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف* در كتابهاى آسمانى پيشين گزارش داده است. (بقره/2،75؛نساء/4،46)تحريف اقسامى دارد و به عبارت ديگر به چند معنا استعمال مىشود كه برخى ازمعانى آن در قرآن واقع شده است. اين اقسام عبارتاند از: 1. تحريف در معنا. اينقسم از تحريف به تفسيرهاى نادرست (تفسير به رأى) باز مىگردد كه در روايات اسلامىبه شدت از آن نكوهش و نهى شده است، با اين حال در مورد برخى از آيات قرآنكريم رخداده است[6] وبرخى مفسران خواسته يا ناخواسته در دام آن افتادهاند. 2.تغيير در حروف و حركاتقرآن. در قرائتهاى مختلفى كه از قرآنكريم در دست است تغييراتى در حركات و اعراب واحياناً حروف برخى كلمات رخ داده است، بنابراين، اين قسم تحريف نيز واقع شده است،هرچند اينگونه تغييرها در قرائت رايج در مصاحف كنونى راه نيافته است.[7] 3.تغيير كلمات قرآن. اين قسم نيز گرچه در گذشته روى داده؛ ولى از سوى بيشتر مفسرانمردود شمرده شده است و ضمن مقابله با آن، چيزى از آن تغييرات در قرآن موجود راهنيافته است.[8] درحقيقت يكى از انگيزههاى توحيد مصاحف در زمان عثمان رويارويى با اين نوعدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 303تغيير در قرآنكريم بوده است. 4.تحريف به معناى افزودن بر الفاظ و آياتقرآنكريم. اين قسم از تحريف به اجماع دانشمندان نه در قرآن واقع شده و نه كسى آنرا ادّعا كرده است و بطلان آن نزد همه مسلمانان از ضروريات است و خود قرآنكريمنيز از عدم وقوع آن به طور قطع خبر داده است (بقره/2،24). 5. تحريف به معناى تبديليا كاستن از عبارات و آيات سورههايى از قرآنكريم.[9] درمقاله حاضر تنها درباره اين قسم از تحريف بحث شده، روايات مربوط بهآن و ديدگاههاىمفسران درباره آن بررسىمىشوند.آيةاللّه خويىاز قسم ديگرى از تحريف نيزخبر داده كه در قرآنكريم واقعشده است و آن، اين است كه بخشى از قرآن موجود را كه قطعاً از طرف خداوند وحى شده ورسول خدا بر مردم قرائت كرده و در مصاحف و مصحف رايج نيز كتابت شده و جزو قرآنكريم است، پنداشتهاند كه از باب تبرك در مصاحف نگاشته شده است؛ مانند آيه «بسمالله الرحمن الرحيم» و دو سوره «معوّذتين»[10] كهالبته اين قسم نيز حقيقتاً تحريف به شمار نمىآيند.در مورد تحريف قرآن به نقيصه يعنى كاسته شدن آيه يا آياتى از قرآنكريمديدگاه مشهور ميان مفسران اين است كه با توجه به ضمانت خود قرآنكريم، ادله سلامتقرآن از تحريف مبنى بر اينكه خداوند حافظ قرآنكريم است و نيز با توجه به تدابيررسول خدا(صلى الله عليه وآله)در عمومى كردن حفظ، كتابت و قرائت قرآنكريم و نيزانتشار قرآنكريم در ميان مسلمانان هيچ آيهاى از آن كاسته نشده و قرآن رايج درميان مسلمانان ـ صرفنظر از اختلاف قرائات ـ تماماً همان قرآنى است كه بر رسولخدا(صلى الله عليه وآله)وحى شده است، بدون هيچگونه فزونى و كاستى در آيات، با اينحال وجود برخى روايات در منابع اسلامى اين ديدگاه مشهور را با آسيبها و چالشهايىمواجه ساخته و گاه به شبهه كاسته شدن آيه يا آياتى از قرآنكريم دامن زده است. درادامه اين روايات در دو بخش منابع اهل سنت و شيعه بررسى مىشود.روايات تحريف نما در منابع اهل سنّت:در منابع و مدارك اهلسنت، كهنترين منبعى كه از چالشى در تحريفناپذيرىقرآن حكايت مىكند، موطأ مالكبن انس (م.179ق.) است؛ مالك با سند خود از عايشهچنين نقل مىكند: از جمله آيات قرآن آيه «...خَمسُ رَضَعات معلومات يَحرِمنَ...»بود. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، در حالى كه اين آيات از قرآن،قرائت مىشد[11] واز مالكبن انس نقل شده كه چون اوايل سوره برائت ساقط شد، در پى آن «بسماللّه»هم افتاد و اين ثابت است كه حجم سوره برائت بهاندازه سوره بقره بوده است.[12]دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 304پس از آن در منابع حديثى متقدم اهلسنت از قبيل صحاح[13]،مسانيد[14] وسنن[15] كمو بيش احاديثى به چشم مىخورند كه در ظاهر بر تحريف قرآن دلالت دارند. پس از قرنسوم نيز نسائى[16] (م.305ق.)،طبرى[17] (م.310ق.)،طبرانى[18] (م.360ق.)و حاكم نيشابورى[19] (م.405ق.)روايات تحريفنما را در كتابهايشان نقل كردهاند.بررسى تفصيلى دانشمندان اهلسنت درباره اسانيد و توجيه مضامين گوناگون ايناحاديث همزمان با صدور اين روايات نيست. اين بررسيها به زمانهاى متأخرتر تعلّقدارند. قراين و شواهد نشان مىدهند اين رويكرد در قرن سوم يعنى همزمان با تدوينصحاح، مسانيد و سنن شكل گرفته است. به نظر مىرسد «قاسم بن سلام» (م.222ق.)نخستين گام را در كتاب فضائل القرآن در اين زمينه برداشته است. وى پس از ذكر بخشىاز اين اخبار مىنويسد: اينامور (مواردى كهبر نقصان در قرآن دلالت مىكنند)مانند تعبير «صلاةالعصر» در آيه 238 بقره/2: «حـفِظوا عَلَىالصَّلَوتِ والصَّلوةِ الوُسطى صلاةالعصرـ...» در تفسير قرآن به كار مىآيند....[20] ابنسلامكتابى ديگر با نام الناسخ والمنسوخ نگاشته است كه ابوجعفر نحاس (م.338ق.) ضمناشاره به مطالب آن از نوعى از نسخ نيز ياد مىكند و آن اين است كه آيهاى نازل شودو مدتى هم تلاوت گردد. سپس تلاوت آن آيه نسخ شود؛ ولى حكمش باقى باشد.[21] اينعبارت سندى تاريخى درباره نظريه معروف «نسختلاوت و نه حكم آيه» و همواره در توجيهاحاديث تحريف به نقيصه مورد توجه دانشمندان اهلسنت بوده است، هرچند ابوجعفرنحاساز پذيرش اين نظريه سرباز زده و خود راه حلى ديگر براى اين روايات نشان داده است.[22]در اين ميان كتاب تأويل مشكل القرآن از ابنقتيبه (م.276ق.) كه بهانگيزه دفع شبهات و دفاع از ساحت قرآن نگاشته شده[23]، جايگاهىويژهدارد. وى در اين كتاب به توجيه احاديث وجود لحن و خطا در قرآن[24] كهبه نوعى با تحريف در الفاظ قرآن پيوند مىخورند و نيز به تأويل و توجيه اخبارىپرداخته است كه از تفاوت مصحف ابنمسعود و ابىّبنكعب با مصحف دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 305موجود، حكايت مىكنند.[25] درطليعه قرن چهارم تلاشهاى طبرى (م.310ق.) در اين زمينه ارج نهادنى است.[26]كوشش اهلسنت براى اثبات سلامت قرآن از تحريف كه با توجيه احاديث تحريفنمااز قرن سوم آغاز شده همچنان تا عصر حاضر ادامه دارد. اگر برخلاف پندار برخى كه راهافراط پيموده، صاحبان كتبحديثى را به دليل گزارش احاديث تحريفنما، از قائلان بهتحريف، به شمار مىآورند[27]، بهاعتدال حكم كنيم و نيز از نقدهاى جدى بر علاجهاى احاديث تحريفنما چشم بپوشيم،تنها بايد تفكر ابنشنبوذ بغدادى (م.328ق.) را چالشى در اين بسترِ يكسان به حسابآوريم؛ وى كه مُقرى بغداد بوده و در فهرست قاريان چهاردهگانه به شمار مىآيد[28]قرآن را بر قرائتهاى شاذّ مىخوانده و بر اين پندار بوده است كهعثمان نتوانست همهقرآن را جمعآورى كند، 500حرف از قرآن موجود ساقط شده و صحابه نيز چيزهايى برقرآن افزودهاند.[29]شعرانى (عبدالوهاب بن احمد، م. 973ق.) نيز در قرن دهم ادعا مىكند كه اگر دردلهاى ناتوان شك و ترديد نمىافتاد تمام آنچه را كه از مصحف عثمان ساقط شده بيانمىكردم.[30]درعصر حاضر نيز محمد الخطيب در كتاب خود، الفرقان به اين پندار دامن زدهاست.اما قاطبه دانشمندان اهل سنت بر تحريف ناپذيرى قرآن گواهى دادهاند؛ ازجمله آنان احمدبن محمد ثعلبى[31] (م.437ق.)،ابن حزم اندلسى[32](م.456ق.)،علىبن احمد الواحدى[33] (م.467ق.)،حسين بن مسعود بغوى[34] (م.516ق.)،جارالله محمود زمخشرى[35] (م.528ق.)،قاضى عياض بن موسى[36] (م.544ق.)،عبدالحق بن عطيه اندلسى[37] (م.546ق.)،فخرالدين رازى[38] (م.606ق.)،محمد بن احمد قرطبى[39] (م.671ق.)،عبدالله بن احمد نسفى[40] (م.710ق.)،اسماعيل بن كثير دمشقى[41] (م.771ق.)،عبدالله بيضاوى[42]دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 306(م.791ق.)،محمدبن جزرى[43] (م.833ق.)،جلال الدين سيوطى[44] (م.911ق.)،محمد شوكانى[45] (م.1250ق.)،محمود آلوسى[46] (م.1270ق.)،سيدقطب[47] وديگراناند كه بسيارند.مجموع روايات تحريف نما را در منابع اهلسنت كه از ظاهر آنها استفادهتحريف مىشود در 5 محور بررسىمىكنيم.1. وجودلحن و خطا در قرآن:وجود لحن و خطا در قرآن به نوعى با تحريف در الفاظ وحى، پيوند دارد. دراين زمينه چندين حديث در منابع اهل سنت به چشم مىخورد؛ از جمله حديثى از ابن عروهكه از پدرش چنين نقل مىكند: از عايشه درباره خطا در آيه «اِنهـذنِ لَسـحِرن»(طه/20،62) بنا به قرائت ابنكثير كه «اِنّ»رامشدد خوانده و از خطا در آيه «والمُقيمينَ الصَّلوةَ والمُؤتونَالزَّكوة»(نساء/4،162) و از خطا در آيه «اِنَّ الَّذينَءامَنوا والَّذينَ هادوا والصّـبِـون»(مائده/5،69) پرسيدم. گفت: اين كاركاتبان وحى است كه در نگارش قرآن به خطا رفتهاند [بايد به جاى هذان، المقيمين، والصابئون،به ترتيب هذين، المقيمون، والصابئين باشد[.[48]سُيوطى احاديثى ديگر درباره خطا در نگارش برخى از كلمات قرآن، نقل كرده است.[49] ازعثمان (خليفه سوم) نيز نقل مىكنند كه وى پس از نظر در قرآن گفت: در ]نگارش[ آن خطامىبينم؛ ليكن عرب با [طبيعت [زبان خود آن را درست خواهدكرد.[50]برخى از اهل سنت علت اين خطا را عدم مهارت كاتبان دانستهاند[51]؛ليكن اكثر آنان اين نوع احاديث را خبر واحد، غريب، و غير قابل اعتماد مىشناسند ومواردى كه بر حسب ظاهر، خطا در نگارش محسوب مىشود رسمالخط ويژه قرآن با حكمتىنهفته در آن مىدانند كه شواهدى فراوان در زبان عرب نيز آن را همراهى مىكند.[52] فخررازى مىگويد: مصحف موجود به تواتر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است،بنابراين چگونه ممكن است در آن لحن باشد.[53]درباره سهآيهاى نيز كه به اعراب آن اشكال شده مفسران پاسخ دادهاند....[54]2. تغييربرخى از كلمات قرآن:ابن ابىداود سجستانى از طريق عَبّاد بن صُهَيب مىگويد:دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 307حجاج11 مورد از حروف برخى از كلمات قرآن را تغيير داد.[55]افزون بر آنكه اكثر اين موارد از مقوله قرائاتاند[56] اينتغيير، افسانهاى بيش نيست، چون اولا ابن ابى داود اين قصه خيالى را از قول عَبّادبنصُهَيب بصرى (م.212ق.) از عَوف بن ابى جميله (م.146ق.) نقل كرده است و عبّادعادتاً نمىتواند راوى عَوف به شمار رود و دانشمندان رجال شناس نيز وى را ازراويان عَوف ندانستهاند[57]،افزون بر آن عبّاد در نزد دانشمندان رجال شناس ضعيف و حديثش متروك است.[58]ثانياً در عصر حجّاج چنين امرى عادتاً محال است، زيرا در آن عصر قرآن در سينهها وكتابها به صورت گسترده در آفاق منتشر شده، هرگز امكان جمعآورى و دست بردن در آننبوده است.[59]بنابراين بر فرض صحت چنين رواياتى شايد در مصحف شخصى حجّاج چنيننابسامانيهايى بوده و وى آنها را با الگوبردارى از ديگر مصاحف، تغيير داده است؛ولى ديگران به عمد براى كاستن از منزلت قرآن يا به اشتباه، به تمام مصاحف نسبتدادهاند.[60]3.فراموش شدن برخى آيات:احاديث بيانگر اين مضمون در مصادر اهل سنت از كميّت بيشترى برخوردارند،چنان كه از قول عمربنخطاب نقل شدهكه قرآن1027000 حرف دارد[61]؛يعنى بايد بيش از32 قرآن از دست رفته باشد[62]. قاسم بنسلام نيز به نقل از عبدالله بن عمر چنين نقل مىكند: هيچكس از شما نمىتواند ادعاكند تمام قرآن نزد اوست... بيشتر قرآن از دست رفته است ....[63] درروايتى ابوموسى اشعرى از سورهاى شبيه سوره برائت در زمان پيامبر(صلى الله عليهوآله)ياد مىكند كه به جز يك آيه، همه آن را فراموش كرده است. همو از سوره ديگرىشبيه به مُسبّحات سخن مىگويد كه جز يك آيه، همه آن را فراموش كرده است.[64] ازحذيفة بن يمان نقل شده كه حجم سوره برائت سه[65] يا 4برابر حجم كنونى آن بوده است.[66] درروايتى ديگر از مالك بن انس اين سوره از نظر حجم همانند سوره بقره ياددائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 308شده است كه آيه «بسمالله»به همراه آيات آغازينآن ساقط شده است.[67] اينپندار درباره سوره احزاب نيز هست.[68]احمدبن حنبل[69] وديگران[70] بهنقل از اُبىّ بن كعب مىنويسند: در ضمن سوره بيّنه آيات ديگرى نيز بودهاست. ترمذىاين حديث را «حسن صحيح» مىشناسد[71] وراغب اصفهانى مىگويد: «ابن مسعود در مصحف خود تعبير «لو كان لابن آدم...» رانگاشته بود.[72]در چند روايت منقول از امام على[73](عليهالسلام) و عايشه[74] وعمر از آياتى يادشده است كه از قرآن ساقط شدهاند.[75]بنا به نقلى عمر جملهاى را كه در آن حد رجم ذكر شده است از قرآن مىدانستو مىگفت: اگر گفته نمىشد عمر در مصحف چيزى افزوده، با دست خود آن را در مصحف مىنگاشتم.[76] درميان برخى از اين روايات نيز سخن از حذف و تبديل كلمات و عبارات در برخى از آياتبه چشم مىخورد.[77]قاسم بن سلاّم 124 مورد از آنها را در باب «الزوائد من الحروف التى خولف بهاالخطفى القرآن» گرد آورده است.[78]هرچند اهل سنت درباره صحت و سقم سندهاى اين روايات اختلاف نظر دارند[79]؛ليكن به اتفاق، محتواى اين احاديث را دال بر تحريف در الفاظ قرآن ندانسته، با توجهبه قراين و شواهد، آنها را فراخور مضامينشان توجيه كردهاند.جمعى از اهل سنت مضامين اين احاديث را از جنس تفسير و معانى قرآن مىشناسند[80] و جمعىآنها را حمل بر سنت مىكنند؛ مانند نحّاس كه درباره حديث رجم مىگويد: ... آنسنّتى ثابت است.[81]شمارى ديگر مانند زبيدى[82] ومسلم[83] وبرخى ديگر نيز درباره آيه مزعومه «لو كاندائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 309لابنآدم...» همين ديدگاه را دارند. برخى ديگر از اهل سنت اين احاديثرادر زمره وحى غير قرآنى (حديث قدسى) قلمداد مىكنند.[84] حملاين احاديث بر جعل يا خطاى راوى، راه حلى ديگر است.[85] عدهاىنيز آنها را منسوخالتلاوه مىشمارند.دانشمندان اماميه به اتفاق و بدون ترديد، اين سنخ روايات را چنانچهتأويلى مناسب نداشته باشند باطل شمردهاند. از جمله قدماى اماميه مىتوان به فضلبنشاذان (م.206ق.) در ردّ نسبتى كه به ابن مسعود درباره معوّذتين دادهاند[86]،سيد مرتضى (م.436ق.)[87] وطبرسى (م.538ق.) در ردّ و ابطال وجود خطا در الفاظ قرآن،[88] علىبنطاووس حلى (م.664ق.) در نقد پندار زيادت آيه بسمله در قرآن[89]،علامه حلى (م.726ق.) در بررسى و نقد سورههاى خلع و حفد[90]اشاره كرد. از جمله متأخران نيز مىتوان شيخ محمد جواد بلاغى[91] (م.1352ق.)،علامهطباطبايى[92] (م.1402ق.)،آية الله خويى[93](م.1413ق.)،سيد مرتضى عسكرى[94]،محمد هادى معرفت[95] وجوادى آملى[96] رانامبرد.4. نقصاندر جمع قرآن:برخى جمع قرآن توسط خليفه اول را به طور طبيعى موجب وقوع تحريف به نقيصه وتغيير در قرآن[97] وتوحيد مصاحف به دست عثمان را نيز، موجب سقوط برخى از كلمات و آيات مىپندارند.[98] برفرض اينكه ابوبكر گردآورنده قرآن باشد، بدون ترديد گردآورنده قرآن، هرچه از قرآندر سينهها و مكتوبات به صورت متواتر بوده در مصحف گرد آورده است[99]؛امّا اگر ديدگاه سيد مرتضى و همفكرانش را مبنى بر جمع و تدوين قرآن در عصر پيامبراكرم(صلىالله عليه وآله)بپذيريم،[100]اينمناقشه موضوعاً منتفى است.تحريف قرآن در عصر عثمان[101] نيزپندارى بيش نيست. كار عثمان الغاى قرائتهايى كه از پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله)اخذ نشده و يكدست كردن مصحفدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 310و اكتفا به متن آيات با حذف تأويل و تفسير از متن قرآن بوده است. بدونآنكه موجب تحريف در الفاظ آيات شود.[102]5. تفاوتدر مصاحف صحابه:برخى از ادله قائلان به تحريف قرآن، رواياتىاند كه درباره مصحف امام على،عبداللهبن مسعود و ابىّ بن كعب، نقل شدهاند.[103] طبقمدارك فريقين اصل وجود مصحف امام على(عليه السلام) محرز است و جاى ترديد ندارد[104]؛اما اضافاتى كه در مصحف آن حضرت نقل شدهاند همگى در حدّ تفسير و تأويلاند كه درمصحف كنونى نيستند.[105] (=>مصاحف)تفاوت مصحف ابن مسعود و مصحف ابى بن كعب با مصحف موجود نيز، برخلاف پنداربرخى[106]،در اضافات تفسيرى و تبديل برخى از كلمات دشوار (غريب) قرآن به كلمهاى ديگر جهتشرح و توضيح آنهاست و به نزاهت قرآن از تحريف آسيبى نمىرساند.ديدگاههاى اهل سنت درباره سندها و مدلولهاى اين احاديث متفاوتاند؛ برخى،اسناد نسبتى را كه به ابن مسعود دادهاند، باطل و دروغين[107] وبرخى آنها را احاديثى صحيح دانسته[108]، در جستو جوى تأويل متن برمىآيند. بيشتر اهل سنت، انكار ابن مسعود را تنها در جنبه نگارشاين سورهها در قرآن دانسته و بر اين باورند كه ابن مسعود منكر اصل وجود قرآنى اينسورهها نبوده است، بلكه اساساً ممكن نيست ابنمسعود به تنهايى راه درست، و سايرمهاجران و انصار راهخطا پيموده باشند. شايد تواتر اين سورهها براى وى ثابت نبودهاست[109] و شايد سوره حمد را به جهت فرط شهرت نياورده است. ( =>مصاحف) در پارهاىاز اخبار تعبير «مصحف فاطمه» بهچشم مىخورد. برخى وجود اين مصحف را درمنابع شيعىاز ادله تحريف نزد شيعه مىشناسند[110]، درصورتى كه كلمه مصحف در اين تعبير مشترك لفظى است و در متن اخبارى كه گزارش آنآمده، تصريح دارد كه اينمصحف غير از قرآن است و پس از وفات پيامبرخدا(صلى اللهعليه وآله)فرشتهاى، رخدادهاى آينده را براى حضرت فاطمه(عليها السلام)مىگفت واميرمؤمنان، امام على(عليه السلام)آنرا مىنگاشت.[111]دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 311بيشتر اهل سنت در توجيه احاديثى كه بر تحريف به نقيصه دلالت دارند بهنظريه «نسخ تلاوت» روى آوردهاند. آنان (طبق اين نظريه)، مضامين اين احاديث راآياتى مىدانند كه ابتدا از ناحيه خدا نازل شدهاند و سپس يا الفاظ آنها همراه باحكمشان منسوخ شدهاند (نسخ تلاوت با حكم) يا در مواردى تنها تلاوتشان منسوخ شده؛ولى حكم آنها باقى است (نسخ تلاوت بدون حكم). از ميان اهل سنت مىتوان از ابن حزم[112]،زرقانى[113]،ابوشامه[114]،سيوطى[115] و... نامبرد.با اين وصف گروهى از قدما و متأخران اهل سنت بر ناكارآمدى و ابطال ايننظريه رأى داده و گفتهاند: اولا اين احاديث خبر واحدند و اثبات آيات قرآن يا نسخ*آنها با خبر واحد امكانپذير نيست.[116] ثانياًمحتواى آيات مزعومه با آيات قرآن سنخيتى ندارند.[117] ثالثاًنسخ آيات قرآن تنها به عصر نزول وحى اختصاص دارد؛ ولى سبك و سياق برخى از ايناخبار بر نسخ بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)و انقطاع وحى دلالت مىكند[118]،افزون بر آن، اين روايات با ادله سلامت قرآن از تحريف در تعارض و ناگزير ساقطاند.(=> نسخ)روايات تحريف نما درمنابع شيعى:برخى[119] براين پندارند كه در منابع شيعى، كهنترين منبعى كه از چالشى در زمينه تحريفناپذيرىقرآن پرده برانداخته، كتاب سليمبن قيس از قرن اول هجرىاست كه در ضمن سه حديثدرباره مصحف امام على(عليه السلام)، گزارش داده است.[120]اين ادعا افزون بر مبتنىبودن بر اثبات انتساب كتاب حاضر به سليمبنقيس[121]مبتنى بر اثبات تفاوت جوهرى مصحف امام على با متن قرآن موجود است.پس از كتاب سليم كهنترين منبع در اين باره، كتاب التحريف والتبديل ازمحمدبن حسن صيرفى است. فضلبن شاذان (م.206ق.) متكلّم مشهور شيعى تنها متعرضاحاديث تحريفنما در كتابهاى اهلسنت شده و در مقام اعتراض، به شدت بر آنان خردهگرفته است.[122] درنيمه دوم قرن دوم بايد از كتابهاى القرائات[123] از احمدبن محمد سيارى (م.268ق.)، كتاب التحريف احمد بن محمد بن خالد برقى[124](م.276ق.) و كتابدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 312التنزيل من القرآن والتحريف على بن حسن بن فضال[125] (م.پايانقرن سوم) نام برد. برخى به استناد عنوان اين كتابها، از گرايش به تحريف در ميانمؤلفان آنها خبر مىدهند.[126]صرف نظر از مباحث رجالشناسى درباره برخى از اين افراد (مانند سيارى كه بهاتفاق تضعيف شده است[127] و خالدبرقى كه از ضعفا روايت مىكند و بر مراسيل اعتماد دارد[128]) واستفاده خصوص تحريف قرآن از عناوين اين كتابها (كه لااقل درباره برخى مانند كتابصيرفى و خالد برقى مشكوك است) و نيز اختلافى كه در گزارش عناوين شمارى از اينكتابها در مدارك و اسناد به چشم مىخورد (مانند كتاب برقى كه شيخ طوسى از آن بانام كتاب المعانى والتحريف[129] و ابننديمبا نام كتاب معانى الاحاديث والتحريف ياد مىكند[130])، بايدبراى اثبات گرايش آنان به تحريف، ثابت شود مراد آنان از عنوان تحريف و تبديل،تحريف و تغيير در الفاظ قرآن است. هرچند هماكنون غير از كتاب سيارى، كتابهاى ديگرمفقودند؛ ليكن با تأمل در مضامين روايات كتاب سيارى و نيز احاديث كتابهاى ديگر كهكم و بيش در لابه لاى منابع متأخرتر آمده، مىتوان با قاطعيت گفت كه آنان عنوانتحريف را از متن احاديث برگرفتهاند. معناى اصطلاحى تحريف قرآن در لسان روايات، درتحريف معنوى يعنى حمل آيات بر خلاف مراد خدا ظهور دارد و با تفسير به رأى مساوقاست.تفسير علىبن ابراهيم قمى (م.0 31ق.) نيز درفهرست منابع تحريف قرآن آمدهو نورى، علىبنابراهيم قمى را به استناد برخى روايات اينتفسيروعبارتى كه درمقدمه آن آمده در شمار تحريفگرايان برشمرده است.[131] بىگمانكتابى كه هماكنون در دسترس ماست از على بن ابراهيم نيست، بلكه از على بن حاتمقزوينى است كه با عبارت «حدّثنى» از ابوالفضلالعباس العلوى از على بن ابراهيم،روايت مىكند.[132]مؤلف اين تفسير كه شاگرد با واسطه علىبن ابراهيم است دست كم از سه تفسيرى كه دراختيارش بوده (تفسير على بن ابراهيم، تفسير ابىالجارود[133](زيادبن منذر) و تفسير فرات كوفى كه هم طبقه كلينى است) به انضمام ديدگاههاى خودش[134]اين مجموعه را تدوين كرده و چون بخشى از مطالب وى آراى على بن ابراهيم[135] يابا واسطه سند دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 313اوست[136] بهنام تفسير على بن ابراهيم قمى مشهور شده است[137]،بنابراين نمىتوان على بن ابراهيم قمى را با استناد به اين تفسير در شمار تحريفگرايانقرار داد.افرادى، كلينى(رحمه الله) را با استناد به برخى از عناوين بابهاى كتابالكافى و پارهاى از احاديث در اين كتاب در زمره قائلان به تحريف قلمداد كردهاند[138]؛ليكن اين ادعا اثباتپذير نيست، چون اولاً شيوه كلينى(رحمه الله) در كافى بر نقد ورد روايات نيست. ثانياً هرگز ذكر روايات در كتابى حديثى، بيانگر اعتقاد مؤلف آن بهيكايك مضامين آن روايات نيست، هرچند مؤلف ملتزم به نقل احاديث معتبر باشد، چوناعتبار سند حديث، علت تامه براى اعتبار متن آن نيست، به ويژه اگر آن متن (و به طورخاص در خود آن كتاب) با متنى ديگر معارض باشد.جالب اين است كه در هيچيك از عناوين ابواب كتاب الكافى (كه حكايت ازديدگاه كلينى دارد)، بابى با عنوان «تحريف القرآن» يا چيزى نزديك به آن نمىيابيم.آنان كه خواستهاند از عناوين بابها چنين استفادهاى كنند تنها به عنوانِ: «إنّهلميجمع القرآن كلّهإلاّ الأئمّة(عليهم السلام) و إنّهم يعلمون علمه كلّه = هيچكسى جز ائمّه(عليهم السلام) قرآن را گرد نياورده و آنان تمام دانش قرآن را مىدانند»[139]تمسك كردهاند؛ ليكن اين عنوان ارتباطى با تحريف به معناى مورد بحث ندارد، زيرااحاديث اين باب درصدد بيان اين نكتهاند كه تنزيل و تأويل، علوم ظاهرى و باطنى وتمام دانشهاى قرآن نزد ائمّهطاهرين است و كسى همانند آنان نيست و هيچ يك در مقامبيان تحريف قرآن نيست. [140] شاهدشاين است كه در اين عنوان، «جمع قرآن» را به تمام ائمه نسبت داده است و همه آنان درعصر نزول قرآن نبودند تا الفاظ قرآن را گرد آورند. شايد از همين روست كه دانشمندانشيعه همچون شيخ صدوق، سيد مرتضى و شيخ طوسى با آنكه كتاب الكافى نزد آنان بوده است[141]،از روايات و نيز عناوين ابواب آن، تحريف قرآن را استنتاج نكردهاند، افزون بر ايناحاديثى كه كلينى در باب «فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» آورده و شمارى ازآنها مورد استناد محدث نورى و برخى سلفيان در تحريف قرار گرفته است[142]،با ضعف سند و عدم تماميت دلالت مواجه است، چنان كه علامه مجلسى از اين مجموعه تنها5دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 314حديث را صحيح مىشناسد[143] (شمارههاى17، 72، 74، 80 و 83) و متن اين احاديث با مسئله تحريف به معناى مورد بحث بيگانهاست.پس از كلينى، بايد از على بن احمد كوفى (م.352ق.) نام برد. نجاشى ضمنآنكه او را غالى و بيشتر كتابهايش را فاسد مىداند از كتابى از وى با عنوانالتبديل والتحريف ياد مىكند.[144] ظاهراًابنشهر آشوب همين كتاب را با نام الردعلى أهل التبديل و التحريف فيما وقع من أهلالتأليف آورده است.[145] مراد علىبن احمد كوفى از اين عنوان، همسان با عناوين مشابه ديگر در نگاشتههاى پيشينيان،تحريف معنوى است كه بحث آن گذشت.آغاز دوره جديد در اين عرصه كه بايد آن را دوره «نقد و نظر» ناميد از شيخصدوق (م.386ق.) آغاز مىشود. صدوق به تأويل و توجيه احاديث تحريفنما پرداخته،با صراحت ضمن گواهى خود و ساير اماميه بر سلامت قرآن از تحريف مىگويد: هركس بگويدكه ما اماميه قرآن را بيش از اين مقدار موجود مىدانيم دروغگوست.[146]از اين موضع معلوم مىشود در آن زمان اسناد تحريف قرآن به شيعه مطرح بودهاست.شايد ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد، مشهور به خياط معتزلى (م.ح.300ق.)نخستين كسى است كه نسبت تحريف به زياده را به شيعه داده است.[147]همزمانبا وى ديگر متكلم معتزلى ابوعلى جبايى (م.303ق.) ـ بنا به نقل ابنطاووس ـ شيعهرا معتقد به تحريف، تغيير و تبديل و نقصان در قرآن دانسته است.[148]ابوالحسن اشعرى (م.324ق.) نيز مىگويد: گروهى از اماميه تنها قائل به تحريف بهنقيصهاند.[149]باقلانى (م.403ق.) از يك سو نسبت تحريف به كاستى را به روافض محرزدانسته و از سوى ديگر گفته است: اكثر شيعه به استناد سخن معصوم، بر عدم كاستى وعدم فزونى در قرآن باور دارند.[150]در ادامه اينگونه داوريهاى بىمبنا كه احتمالا متأثر از منازعات مذهبىنيز بوده است ابنحزم (م.456ق.) با اطلاع ناقص از ديدگاه مفسران شيعه مدعى شد كهتمام اماميه به جز علىبن حسين بن موسى سيد مرتضى (م.438ق.) و دو همراه وى(ابويعلى الطوسى و ابوالقاسم الرازى) بر اين باور بودهاند كه در قرآن دگرگونىپديد آمده، در آن چيزهايى افزوده شده و از آن فراوان كاسته و تبديل شده است[151]،در حالى كه در منابع شيعىدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 315موجود تا زمان ابنحزم بر عدم تحريف قرآنكريم تصريح شده است.[152]در عصر صفوى (906 ـ 1134ق.) كه تا حدودى فرصت براى جمعآورى و تدويناخبار فراهم شد، روايات تحريفنما نيز در لابهلاى منابع حديثى[153]،تفسير مأثور[154] وشرح اخبار قرار گرفتند و شمار بسيار اندكى از اماميه مانند سيد نعمت اللّه جزايرى[155](م.1112ق.) و فتونى[156] (م.1138ق.)با استناد به اين اخبار، به تحريف قرآن گرايش يافتند؛ ليكن اكثر قريب به اتفاقاماميه همچنان بر توجيه احاديث در اين زمينه پرداختند و بر تحريفناپذيرى قرآنگواهى دادند.تنها كتاب فصل الخطاب نورى (م.1320ق.) كه به همين منظور نگاشته شدهچالشى ديگر در اين بستر تاريخى است. اين كتاب مشتمل بر 12 باب در تحريف قرآن است ودر هر باب به رواياتى در اين زمينه استنادشده است. بخشى از اين روايات از منابعهر دو فريق است؛ مانند روايات تشابه امم و روايات درباره مصحف امام على(عليهالسلام) و بخشى ويژه روايات اهلسنت است؛ مانند روايات درباره مصحف عبداللّه بنمسعود، مصحف ابىبنكعب، روايات درباره كيفيت جمع قرآن پس از وفات پيامبر(صلى اللهعليه وآله)، جمع* قرآن به دست عثمان و احاديث متنوعى ديگر از منابع اهلسنت. بخشىاز روايات اين كتاب نيز به ذكر روايات در كتب شيعهاختصاص دارد؛ مانند ذكر نامجانشينان پيامبرگرامىاسلام در كتابهاى پيشينيان؛ اخبارى كهبهزعم محدث نورى بهطور عام يا خاص در ظاهر بر تحريف دلالت دارند.[157]محدث نورى به اعتراف خود در اين راهى كه پيموده تنهاست و ايشان در ديدگاهخود دچار تناقضگوييهاى فاحشاست.[158]از جمله لغزشهاى محدث نورى در اين كتاب اسناد تحريف قرآن به صاحبانكتابهاى حديثى و تفاسير روايى است[159]، حالآنكه شأن آنان، تنها جمعآورى احاديث است.قرآنپژوهان پس از تأمل در روايات كتاب فصلالخطاب به اين نتيجه رسيدهاندكه اولاً احاديث تكرارى در اين كتاب فراوان يافت مىشود؛ احاديث گاهى با سند وگاهى بدون سند نقل شدهاند، بنابراين شمار واقعى اين احاديث به مراتب كمتر از آناست كه در نگاه نخست به چشم مىخورد.[160] ثانياًبيشتر احاديث اين كتاب از نظر سند ضعيف و مجعولاند و راويانشان دردائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 316دانش رجال ضعيف، متهم، و مجهول قلمداد شدهاند؛ مانند احمد بن محمد سيّارى[161]،سهلبن زياد آدمى[162]، ابراهيمبن اسحاق نهاوندى[163]، حسين بنحمدان خصيبى (يا حصينى)[164]، محمد بنعلى ابوسمينه كوفى[165]، محمد بنسليمان ديلمى[166]،حسنبن على بن ابىحمزه.[167]ثالثاً بسيارى از مصادر محدث نورى كه اين روايات را از آنها گرفته در عرفمحققان جاى چونوچراى فراوان دارد. دلالت اين احاديث بر تحريف به معناى مورد بحثنيز، ناقص است.[168]به هر روى در اين اخبار به جز چند مورد اندك كه داراى سند معتبرند در غالبموارد در سلسله سند آنها افرادى قرار دارند كه دانشمندان رجال آنها را ضعيف الحديث،فاسدالمذهب، دروغگو، متهم در دين، غلوّكننده و ... ناميدهاند، افزون بر آن مراداز تحريف در بيشتر اين احاديث، تحريف معنوى و نقصان در تفسير و بيان آيات قرآن استكه با تحريف لفظى قرآن ارتباطى ندارد.[169] در صورتىهم كه نتوان تأويلى درست براى آنها يافت، ناگزير به دليل تعارض با ادله سلامت قرآناز تحريف ساقط خواهند بود.به همين جهت اكثر مفسران شيعه به عدم تحريف قرآن باور دارند[170] وديدگاه رايج در ميان دانشمندان شيعى بر عدم تحريف قرآنكريم است. جمعى از بزرگانشيعه كه به اين مطلب تصريح كردهاند عبارتاند از: ابوجعفر صدوق[171](م.381ق.)، شريف رضى[172] (م.406ق.)،شيخ مفيد[173](م.413ق.)، شريف مرتضى[174] (م.436ق.)،شيخ طوسى[175](م.460ق.)، ابوالفتوح رازى[176] (م.554ق.)،طبرسى[177](م.548ق.)، ابنادريس حلى[178] (م.قرنششم)،ابنشهر آشوب[179](م.588ق.)، عبدالجليل قزوينى رازى[180] (م.پسازدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 317560ق.)،علىبن طاوس[181](م.664ق.)، سديد الدين رازى[182] (م.اوايلقرن هفتم)، محمدبن حسن شيبانى[183] (ازدانشمندان قرن هفتم)، علامه حلى[184](م.726ق.)،فاضلمقداد سيورى[185] (م.826ق.)،بياضى عاملى[186](م.877ق.)، كمال الدين كاشفى[187] (م.قرننهم)، علىبن عبدالعالى (محققثانى)[188](م.940ق.)،ملا فتح الله كاشانى[189] (م.988ق.)،محقق اردبيلى[190](م.933ق.)، محمدبن على نقى شيبانى[191] (م.پيشاز994ق.)، ابوالمحاسن جرجانى[192](قرندهم)، ابوفيض ناكورى[193] (م.1004ق.)،قاضى نورالله شوشترى[194] (م.1019ق.)،شيخبهائى[195](م.1030ق.)، صدرالمتألّهين[196] (م.1050ق.)،فاضل تونى[197](م.1071 ق)، محمد محسن فيض كاشانى[198] (م.1090ق.)،شريف لاهيجى[199](م.حدود1097ق.)، شيخ حرّ عاملى[200] (م.1104ق.)،محمدبن مرتضى كاشانى[201] (م.1115ق.)،محمدبن محمد رضا قمى مشهدى[202] (قرندوازدهم)، شيخ جعفر كبير[203] (م.1225ق.).سيد محسن كاظمى[204](م.1228ق.)،سيد محسن طباطبايى[205] (م.1242ق.)،ابراهيم كلباسى[206] (م.1262ق.)،سيد حسين كوه كمرى[207] (م.1299ق.)،محقق تبريزى[208](م.1307ق.)،سيدمحمد حسين شهرستانى[209] (م.1315ق.)،محمد حسن آشتيانى[210] (م.1319ق.)،سيد محمد جواد حسينى عاملى[211] (م.حدود1366ق.)، محمد جواد بلاغى نجفى[212] (م.1352ق.)،دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 318محمد صادق موسوى خوانسارى[213] (قرنچهاردهم)،محمد حسين كاشف الغطاء[214] (م.1373ق.)،سيد محسن امين عاملى[215] (م.حدود1379ق.)، محمدنهاوندى[216] (م.1371ق.)،مير جعفر علوى حسينى[217] (م.پساز 1379ق.)، سيد شرف الدين عاملى[218](م.1381ق.)، عبدالحسين امينى[219](م.1390ق.).در قرن پانزدهم بررسيها درباره تحريفناپذيرى قرآن ژرفتر و گستردهتر شد؛از جمله مىتوان از علامهطباطبايى[220] (م.1402ق.)،امام خمينى[221](م.1410ق.)،آية الله خويى[222](م.1413ق.) ياد كرد و از جمله تأليفهاى مستقل در اين زمينه مىتوان به: صيانةالقرآن من التحريف محمد هادى معرفت، حقائق هامة حول القرآن الكريم سيد جعفر مرتضىعاملى التحقيق فى نفى التحريف سيد على ميلانى، نزاهت قرآن از تحريف، جوادى آملى،تدوينالقرآن على كورانى اشاره كرد.ادعاى تحريف از سوى برخى مستشرقان:برخى از مستشرقان نيز مدعى تحريف قرآناند؛ گرد آرپوئين (Gerd R Puin)آلمانى به احياى نسخه خطى ازقرآنِ بر روى پوست آهو به دست آمده در سال 1972 ميلادى در مسجد اعظم صنعا پرداختهاست و آن را نسخه خطى قرن هفتم يا هشتم ميلادى و قديمىترين نسخه به دست آمده ازقرآن معرفى مىكند. وى مىگويد: اين نسخه با دستخطى كه از حجاز نشئت گرفته، نگاشتهشده است. بر اساس اين گزارش پوئين در اين تحقيق متوجه تفاوتهاى اندكى در متن،ترتيبات غير قراردادى سورهها و همين طور روش منحصر به فرد در نگارش آن نسخه شده ونيز متوجه شده در برخى از قسمتهاى اين نسخه نوشتههاى ديگرى آمده است كه قدمت آنبيشتر است و آنها عمدتاً محو و زايل شدهاند[223]؛ ليكن ازاين يافتهها هرگز نمىتوان تحريف قرآن موجود را نتيجه گرفت، بلكه بر عكس بر اساسهمين نسخه مىتوان بر اين نكته تأكيد ورزيد كه قرآن دستخوش تحريف نشده است، چونتفاوتهاى اندك در متن از سنخ قرائاتاند كه مسلمانان هرگز آن را انكار نكردهاند وترتيب سورهها نيز بر اساس ديدگاه اكثر مسلمانان اجتهادى[224] واز مقوله تحريف قرآن بيرون است.دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 319روش نگارش آن نسخه نيز به مسئله خط و كيفيت آن پيوند دارد، افزون بر اينپوئين اشاره نمىكند آيا قسمتهايى كه محو و زايل شدهاند از سنخ آياتاند يا شرحآيات يا اينكه اساساً اين نوشتهها بقاياى مطالبىاند كه بر روى آن پوست بوده و پساز آن، قرآن را بر روى آن نوشتهاند، از اين رو با متن قرآن رابطهاى ندارند.به هر حال غير از اين گزارش درون قرآنى همه ادله اين گروه از مستشرقان،برون قرآنىاند كه بخشى از آنها مستند به گزارشهاى تاريخى درباره جمع قرآن به دستزيدبن ثابت در عهد ابىبكر[225] و سپس درعهد عثمان و استنساخ قرآن از آن[226] و نيزتفاوت مصاحف صحابه با مصحف موجود[227]، ترديددر وحيانى بودن حروف مقطعه[228]، جوازقرائت به معنا و قرائتهاى شاذّ[229]اند وقسمت عمده كلام آنان نيز مستند به رواياتى است كه در ظاهر بر تحريف دلالت دارند[230] وبالأخره تشبث آنان به سورههاى نورين و ولايت (براى نقد اين دو سوره =>ادامه مقاله، سورههاى ادعايى نورين و ولايت) است.[231]«گلدزيهر»نيز احتمال داده كه تفاسير و زيادات شارحه عبارات قرآنى، بخشى از متن قرآن بودهاندكه از آن جدا شدهاند[232] و برخىديگر با برداشتى نادرست از برخى روايات، مدعىاند بخشى از قرآن موجود در حقيقتكلمات اضافه شده از سوى صحابهاند؛ براى نمونه گفتهاند: جمله «واتَّخِذوامِن مَقامِ اِبرهيمَ مُصَلًّى...»(بقره/2،125) كلام عمر بوده كه بهپيامبر(صلى الله عليه وآله) گفته و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز آن را بر قرآنافزوده و مواردى ديگر كه به عمر نسبت دادهاند.[233] اينديدگاه اخير صرفاً احتمالى است ناشى از عدم دقت در روايات موجود[234] كهبا نصّ قرآنكريم همچون آيات 37 ـ 47 سوره مكى حاقّه در تضاد است، كه قرآن را نازلشده از سوى پروردگار دانسته، ضمن تهديد شديد، هر نوع دخل و تصرفى را در قرآن ازناحيه پيامبر(صلى الله عليه وآله)منتفىمىداند.منشأ گرايش به تحريف قرآن:بدون ترديد نمىتوان با استناد به متن قرآن از تحريف در الفاظ آن دم زد،بنابراين ريشه هر نوع ترديد و شبهه درباره تحريف قرآن برون قرآنى و بر اساس ظواهربرخى روايات است. اين روايات كه داراى آسيبها و دشواريهايى هستند بايد بهدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 320صورت جدى و بادقت بررسى شوند.1.دشوارى در سرشت احاديث:احتمال جعل، راه يافتن انديشههاى غاليان و اسرائيليات، تقطيع، نقل بهمعنا و سهو راوى و علل ديگر با سرشت احاديث پيوند خورده است[235]،از اين رو نمىتوان بدون تأمّل در تمام جوانب صدور و مضامين روايات به آنها استنادكرد، افزون بر آن طبيعت احاديث درباره الفاظ قرآن با اهميت فوقالعادهاش اقتضا مىكندآنها در عين اصالت سند، فراوان (تواتر لفظى) و در دلالت شفاف و در مراد نص باشند وگرنه با خبر واحد، چگونگى قرائت الفاظ قرآن را نمىتوان ثابت كرد[236]،چه رسد به اثبات تحريف در الفاظ قرآن، چون در اين صورت دست ما از قرآن و سنت هر دوكوتاه مىشود؛ در فرض تحريف، از يك سو با احتمال تغيير در مقصود خداوند، هدايتقرآن مخدوش شده، انسان را به مقصد نمىرساند و از سوى ديگر قرآن از ميزان بودنساقط گشته، معيارى براى صحت و سقم روايات (كه حكايتگر سنت هستند) نمىماند.از ديدگاه شيعه، معصومان(عليهم السلام) كه مبيّن وحى[237]،عِدل قرآن و وارثان واقعى اين كتاباند[238]، هرگز برخلاف آيات قرآن از جمله آيه 9 حجر/15 كه سلامت قرآن را از تحريف تضمين كرده سخننمىگويند، بنابراين احاديث آنان در اين زمينه يا تأويلى مناسب در محتوا دارد ياحكايت از سهو و خطاى راوى؛ يا نقل به معناست كه كار را دشوار ساخته است؛ براىنمونه محدث بحرانى در ذيل آيه «اِنَّ اللّهَ اصطَفى ءادَمَونوحـًا وءالَ اِبرهيمَ وءالَ عِمرنَ عَلَى العــلَمين»(آل عمران/3،33)رواياتى آورده است كه به صورت نص يا ظاهر، آل ابراهيم را به آل محمد تفسير كرده،آنان را برگزيده از ناحيه خدا مىدانند.[239] در اينميان سه روايت به چشم مىخورد كه از تحريف قرآن حكايت دارند: دو روايت از تفسيرالعياشى، بهصورت مرسل كه در يكى مىگويد: آل محمد در آيه بوده و آن را محو كردهاند[240] ودر ديگرى مىگويد: آل عمران را به جاى آل محمد نهادهاند[241] وروايتى مرسل در تفسير منسوب به قمى كه در آن آمده است: آل محمد را از آيه انداختهاند.[242]اين سه حديث نقل به معناست و راوى كه پنداشته تفسير ائمه(عليهم السلام) از آلابراهيم جزو متن آيه است آن را بدين گونه نقل كرده وگرنه اضطراب در متن اين سهحديث و تعارضشان با احاديث ديگر كافى است تا آنها را از اعتبار بيندازد.دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 3212.ساختار قرآن و شيوه تعاليم وحى:عدم شناخت ساختار قرآن و شيوه بيان تعاليم آن، دشواريهايى را در فهماحاديث و ترديدهايى را در تحريفناپذيرى قرآن به بار مىآورد؛ به طور نمونه هركساندك آشنايى با بافت قرآن و شيوه بيان تعاليم آن داشته باشد محال است گمان بردتناسبى بين دو جمله از آيه شريفه «و اِن خِفتُم اَلاَّتُقسِطوافِىاليَتـمى فَانكِحوا ما طابَ لَكُم مِنَ النِّساء ... =و اگر مىترسيددرباره يتيمان عدالت نورزيد، پس با زنانى پاكيزه كه براى شماست ازدواج كنيد...»(نساء/4،3) نيست، با اين پندار كه جمله نخست درباره عدالت با يتيمان و جمله دومدرباره ازدواج با زنان پاكدامن است و اين دو جمله با يكديگر تناسب ندارند. تأمل درسياق آيه و مطالعه در سنتهاى جاهلى در غارت اموال دختران يتيم و ستم و جفا به آنان[243]،پيوند و تناسب بين اين دو جمله از آيه را به خوبى نشان مىدهد. شاهد اين تناسب آيه127 از همين سوره است، با اين وصف، برخى اين امر نامعقول را پذيرفته، بر اينباورند كه ثلث الفاظ قرآن از بين اين دو جمله از آيه حذف شده است.[244]سپس براى تثبيت پندار خود به حديثى مرسل كه تنها در يك منبع آمده، تشبث جستهاند.[245]نمونهاى ديگر، حديثى است كه با سندهاى گوناگون در منابع اهل سنت نقل شدهو مىگويد: أُبىّبنكعب در سوره بيّنه چنين قرائت مىكرد: «لو أنّ ابن آدم سألَوادياً من مال فَاُعطيهِ لَسَأَلَ ثانياً فَاُعطيهِ فَسَأَلَ ثالثاً و لا يُملأجَوفُ ابنِ آدم الاّ الترابُ وَ يتُوبُ اللّهُ على من تَابَ و ان ذات الدّينِعِنْدَ الله الحنيفية لا اليَهُوديّة و لا النّصرانيّه = چون فرزند آدم سرزمينى پراز مال درخواست كند و به وى داده شود، سرزمين دوم را مىخواهد، پس چون به وى دادهشود سومى را مىخواهد و شكم آدمى را جز خاك پر نمىكند و خدا هركه را توبه كند،توبهاش را مىپذيرد، اين است آيين پايدار نزد خدا بدون كژى نه آيين يهودى و نهنصرانى»[246] واحاديثى ديگر در اين زمينه كه برخى از اهل سنت آنها را آيات قرآن مىدانند كه پساز مدتى تلاوت آنها نسخ شده است.[247]نمونههاىمتعددى از اين دست را سيوطى در الاتقان گردآوردهاست.[248]پريشانيهاى روشن در اين متن، انحطاط عبارات، بيگانگى آنها با بلاغت قرآن،و حتى وجود غلطهاى آشكار در آن[249]، اينعبارات را بيگانه از آيات قرآن معرفى مىكند. وحى پنداشتن اين موارد بيشتر بر اثرتعلّق خاطرِ ارزيابى نشده به اصحاب و ارباب كتب حديثاست.دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 3223. سيرهصحابه در نگارش شرح تفسيرى در متن مصحف:مدارك و شواهد نشان مىدهد برخى از صحابه، تفسير آيات را در مصحفشان ثبتمىكردند، بدون آنكه متن آيات را باشرح و تفسير آن، خلط كنند.[250]و[251]،بنابراين اگر در برخى از روايات آمده است كه در مصحف ابن مسعود ياابىبن كعب وديگران، اضافهاى در آيهاى آمده[252] كه درمصحف موجود نيست، آن افزوده، شرح و تفسير آيه بوده است. به نظر مىرسد قول عمربنخطاب كه در عصر خلافت خود به برخى از صحابه مىگويد: «جرّدوا القرآن»[253]ناظربه حذف افزودههاى تفسيرى از قرآن باشد.4.تعبيرهاى خاص:اساسىترين منشأ لغزش كسانى كه از احاديث تحريف نما تحريف لفظى قرآن رابرداشت كردهاند، اين است كه از تعابيرى مانند «كنانُقْرأ كذا = ما چنين اِقراءمىكرديم»، «تنزيله كذا = تنزيل آيه به اين صورت است»، «هكذا نَزَلَتِ الآية = آيهچنين نازل شده است»، «حَرَّفوا كتاب اللّه = كتاب خدا را تحريف كردند» تحريف لفظىآيات را استفاده كردهاند؛ اما اين برداشت با معانى اصطلاحى اين تعابير در روايات،تفاوت فراوانى دارد. با تحقيق در مصادر و منابع روايى معلوم مىشود كه در لسانصحابه و تابعين و نيز معصومان(عليهم السلام) سه تعبير نخست براى انتقال معارفقرآنْ رايج بوده است و تعبيرهاى «تفسير» يا «معنا»ى آيه كمتر به كار مىرفته است.اكنون به بررسى اين تعبيرها مىپردازيم:الف.قرائت:هرچند اين كلمه بيشتر درباره خواندن الفاظ قرآن به كار مىرود؛ ليكن درلسان احاديث به اين مورد اختصاصى ندارد و براى خواندن تأويل و تفسير قرآن نيز بهكار رفته است.[254]شيخ مفيد مىگويد: گاهى به تأويل قرآن، «قرآن» گفته مىشود و در اين مطلب بينمفسران خلافى نيست.[255]«اِقراء»نيز كه مصدر ثلاثى مزيد از همان كلمه است و غالباً به معناى «آموختن قرائت» به كاررفته است[256] بهآموختن الفاظ قرآن اختصاص ندارد. آنگونه كه سيد مرتضى عسكرى گزارش كرده، «اِقراء»در عصر نزول وحى تا اواسط عصر تابعين، تعليم تلاوت الفاظ قرآن همراه با تعليممعانى و معارف آن بوده است[257]،بنابراين اگر در برخى روايات آمده است كه در قرائت اهلبيت و ابن مسعود (م.33ق.)در آيه «اِنَّاللّهَ اصطَفى ءادَمَ ونوحـًا وءالَ اِبرهيمَ وءالَعِمرنَ عَلَىدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 323العــلَمين» (آل عمران/3،33) «آلمحمد»پس از كلمه «آلعمران» بوده است[258]، مراد ازقرائت، تفسير و تأويل آلابراهيم است كه به طور قطع تنها معصومان از آل محمد(عليهمالسلام)خواهند بود كه شايسته گزينش از ناحيه خدا هستند. شاهد آن احاديثى ديگر استكه با صراحت آل ابراهيم را به اهلبيت پيامبر تفسير مىكند[259] ونيز روايتى ديگر درباره آيه67مائده/5 از ابن مسعود كه مىگويد: «يـاَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ ـان علياً مولى المؤمنين ـ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَرِسالَتَه...»هكذا كنّا نُقرء الآية على عَهْدِ رسول الله[260](صلىالله عليه وآله). مراد عبدالله بن مسعود اين است كه اين آيه شريفه را در مقامتعليم الفاظ و معانى قرآن چنين مىخوانديم تا قارى قرآن آنچه را كه در فهم درستآيه دخالت دارد بياموزد.ب.تنزيل:تنزيل از ماده «ن ـ ز ـ ل» به معناى فرود آوردن[261] ودر اصطلاح روايات به همين معناى لغوى است كه شامل فرود آوردن وحى قرآنى و وحى غيرقرآنى (=وحى تفسيرى) مىشود. اين واژه در اصطلاح روايات با توجه به شواهد وقراين، بيشتر براى فرود آوردن معنا و تفسير قرآن به كار رفته است.[262]ج.تحريف:واژه تحريف در بيشتر احاديث ـ كه شمار آنها حدود 20 روايت است ـ يا بهمعناى تغييردرقرائت آيات يا به معناى تحريف در معناى آيات ومساوى با تفسير بهرأى است.[263]بديهى است اين دو معنا با تحريف به معناى كاستن و افزودن الفاظقرآن ـ كه مورد بحثاست ـ ارتباطى نداشته، خللى به سلامت قرآن از تحريف واردنمىكند؛ براىنمونه،امامحسين(عليه السلام) در روز عاشورا سپاه يزيدراتحريفكنندگان كتاب خدا معرفىمىكند. امامصادق(عليه السلام) نيز عرب زبانان را تحريف كنندگان سخن خداوند مىشناساند(اصحاب العربية يحرفون الكلم عنمواضعه)[264]. در اين حديثمقصود از تحريف، تغيير در اداى كلمات و چگونگى قرائت آنهاست كه اساساً بر پايهاجتهاد شخصى بوده است.حديث امام باقر(عليه السلام) كه مىفرمايد: «...و كانمن نبذهم الكتاب أنّهم أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده... =از جمله بىاعتنايىآنان به كتاب خدا اين بود كه آنان چيزى از الفاظ قرآن كم و زياد نكردند؛ اما حدودو معارف آن را تحريف كردند...» نيز همين معنا را تأييد مىكند.[265]سخن ليثبن مظفر كه تحريف در قرآن را به تغيير در معناىدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 324كلمه تفسير كرده است نيز اين معنا را تأييد مىكند.[266]غير از اخبار ياد شده احاديثى ديگر در منابع شيعى آمده كه ظاهر آنها ازاسقاط برخى از كلمات يا جملههايى از آيات وحى خبر مىدهد، اين اخبار را مىتواندر چند قسم بررسى كرد:الف. اخبارى كه با صراحت نشان مىدهند عبارت حذف شده، شرح و تفسير آيه است؛مانند اين حديث از كلينى كه قرائت امام على(عليه السلام)از آيه 205 بقره/2 را چنينگزارش مىدهد: «و اِذا تَوَلّى سَعى فِى الاَرضِ لِيُفسِدَ فيهاويُهلِكَ الحَرثَ والنَّسل»بظلمه و سوء سريرته».[267]امام در مقام تفسير آيه، ستمگرى و نهاد زشت مفسدان را علت پايمال كردن كِشت و نسل،مىشناساند.ب. احاديثى كه درصدد بيان كاملترين مصداق در تفسير آيهاند؛ مانند روايتىكه كلينى با سند مقطوع از امامصادق(عليه السلام) نقل كرده كه حضرت در پاسخ مردىكه آيه 105 توبه را نزد ايشان قرائت كرد: «و قُلِ اعمَلُوافَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم و رَسولُهُ والمُؤمِنون...»(توبه/9،105) فرمود:آيه چنين نيست (فقال: ليس هكذا هي)، بلكه چنين است: «والمأمونون، فنحن المأمونون»[268]؛يعنى به جاى «المؤمنون»، «المأمونون» است و آن ما هستيم ... . مقصود روايت اين استكه عموم مؤمنان از اين آيه مدنظر نيستند، بلكه مراد تنها مؤمنان كاملى هستند كه درمقام أمن جاى گرفتهاند و آنان جز معصومان كسى ديگر نيست.[269]ج. حديثى كه در مقام بيان كميّت آيات قرآن است؛ مانند روايتى كه كلينى نقلكرده و در آن به امامصادق(عليه السلام) نسبت داده شده كه فرمودهاند: قرآن داراى17000 آيه است.[270]درباره اين روايت بايد توجه داشت كه اوّلا در برخى از نسخههاى معتبر كافىاين حديث با عدد 7000 ثبت شده كه عددى تقريبى است و با تعداد آيات قرآن انطباقدارد.[271]ثانياً مقدار زايد بر آيات موجود قرآن، بنا به قراين و شواهدبر وحى غيرقرآنى حملمىشود.[272]اگر اين پاسخها را كافى ندانيم هرگز نمىتوان به مفاد اين حديث ملتزم شد، چون هرگزدر احاديث شيعى روايتى يافت نمىشود كه از حذف يا افزايش يك آيه كامل يا آياتى ازقرآن خبر دهد. اساساً روايات شيعى سخن از حذف يا تغيير كلمه يا كلماتى در ضمن آيهاىاز آيات دارند كه قابل حمل بر معناى تفسيرى و شرح آيه است.د. احاديثى كه از وجود نام ائمه در قرآن خبر مىدهند؛ مانند حديثى به اينمضمون: ولايت علىبنابى طالب در همه كتابهاى انبيا نوشته شده و خداوند هيچپيامبرى را مبعوث نكرد جزدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 325آنكه [به اقتضاى رسالتش [از نبوت محمد و جانشينى وىخبر داد.[273]مضمون اين حديث در منابع اهل سنت نيز نقل شده است. ابنمسعود مىگويد: پيامبر(صلىالله عليه وآله)فرمود: اىعبداللّه! فرشته وحى نزد من آمد و [اين آيه را ]گفت: اى محمد(صلى الله عليه وآله)! درباره پيامبرانى كه پيش از توفرستاديم بپرس (زخرف/43، 45) براى چه چيز به رسالت مبعوث شدند؟ من از راز بعثتآنان پرسيدم. گفت: براى [اعلان [ولايت تو ]اى رسول خدا[و ولايت على بن ابى طالب.[274] حديثديگر در اين زمينه از امام صادق(عليه السلام)بدين شرح است: اگر قرآن همان طور كهنازل شده خوانده شود، ما را با نام در آن مىيافتى.[275]مضمون اين حديث از امام باقر(عليه السلام)نيز نقل شده است. [276]اين روايات نمىگويند اگر قرآن تحريف نشده بود نام ما را در آن مىيافتيد يا نامما در قرآن بوده ليكن با تحريف، اسقاط شده است.توجه به مفاهيم «تنزيل»، «اِقراء»، و شأن نزول آيات، جرى و تطبيق و مصداقكامل آيات به روشنى مىرساند مراد از اين احاديث بيان نشانههاى ويژه و صفات روشناهلبيت در قرآن و احياناً كتابهاى گذشتگان است و اگر تصريحى از نام آنان بوده ازباب تفسيرى است كه انبياى پيشين براى امتهايشان داشتهاند و اكنون در قرآن نيزصفات آنان به گونهاى آمده است كه هر قرآنشناس به دور از هوا و هوس، ولايت اهلبيتو فضايل و مناقب آنان را مىيابد، بدون آنكه بر تحريف قرآن دلالتى داشته باشد.[277]روايات فريقين در اين زمينه مشتمل بر شأن نزول و تأويل بسيارى از آيات درباره عترترسولاكرم(صلى الله عليه وآله)به ويژه اميرمؤمنان على(عليه السلام)است.[278]شاهد بر اين معنا، احاديثى است كه تصريح مىكند نام ائمه اطهار به صورت مشخص درقرآن به كار نرفته است[279]، بلكه بهاوصاف آنان اشاره شده است و اينكه اميرمؤمنان(عليه السلام) و ائمه(عليهم السلام) واصحابشان در اثبات امامتشان به احاديث نبوى استدلال مىكردند بهترين گواه بر عدمتصريح به نام آنها در قرآن است.[280]حاصل آنكه، احاديث ياد شده بر فرض صدور آنها از معصوم(عليه السلام)، ازجنس بيان مصداق كامل، شأن نزول آيه، قرائت خاص، وحى غير قرآنى به صورت تنزيل وتأويل و... است.ادلّه سلامت قرآن از تحريف:مفسران اسلامى براى رد هرگونه احتمال تحريفى در آيات و سورههاى قرآنكريمدليلهايى ذكر كردهاند كه به برخى از آنها اشاره مىشود:دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 3261. آياتقرآنالف.آيه حفظ:«اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ و اِنّا لَهُلَحـفِظون». (حجر/15، 9) خداوند در اين آيه ابتدا با دو بار تأكيد (اِنّ+ نحن) از يكسو دخالت مبدأ ديگرى را در نزول قرآن نفى و انتساب آن را صرفاً به خدا مىشناساند.از سوى ديگر بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دستبردى در حين نزول تأكيد مىورزد.جمله دوم آيه شريفه نيز با دو تأكيد (اِنّ + لَـ) از نگهبانى و حفظ قطعىقرآن از هر نوع تحريف پس از نزول آن سخن مىگويد.ب.آيه نفى باطل:«...وَ اِنَّه لَكِتـبٌ عَزيز * لايَأتيهِالبـطِـلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ تَنزيلٌ مِن حَكيم حَميد».(فصّلت/41، 41 ـ42) مقصود از «كتاب» در اين آيه، قرآن مجيد است. ارجاع سه وصف «عَزيز:رسوخناپذير»، «لايَأتيهِ البـطِـلُ:باطل به آن راه نمىيابد»و «تَنزيلٌ مِن حَكيم حَميد:نازل شده از سوى خداوند حكيمستوده» هريك به طور مستقل بر عدم تحريف قرآن دلالت مىكند، چون واژه «عزيز»به معناى شكستناپذير و غير قابل نفوذ[281] وتحريف نوعى شكست و موجب نفوذپذيرى قرآن است. واژه «باطل» نيز به معناى نقيض حق،چيزى را گويند كه ثبات ندارد و تباهى و فساد مىپذيرد[282] وقرآن با نفى باطل هر نوع تغيير و تبديلى را درباره خود نفى مىكند، زيرا با توجهبه اعجاز قرآن هرگونه تغيير و تبديل، به محتوا، نظم و هماهنگى قرآن آسيب مىرساندو مصداق تباهشونده و فسادپذير مىگردد، در حالى كه اين آيه با تعبير «مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِه»به طور كلى در زمان گذشته وآينده و از هر جهت چنين امرى را منتفى دانسته است.جمله پايانى اين آيه يادآور اين نكته است كه چون قرآن فرود آمده از سوىخداوند حكيم و ستوده است، قابل تحريف و تغيير نيست. آرى خداوندى كه كارهايش هدفدارو بدون نقص و خود برخوردار از همه كمالهاست، كتابش بطلانناپذير است، بنابراين اگرقرآن، تحريف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با وصف حكيم بودن خدا خواهد بود. مقايسهبين تعابير اين دو آيه روشن مىكند كه صيانت قرآن از هر نوع تغيير و تحريفى هم ازدرون به لحاظ عزيز بودن و نفوذناپذيرى و هم از برون به دليل نگهبانى خداوند، تضمينشدهاست.ج.آيات نفى ريب و...:آيات 30 فرقان/25؛ 2 سجده/32 و 2 بقره/2 نيز از ديگر آياتى است كه مفسراناسلامى با استناد به آنها هرگونه احتمال تحريف قرآن را انكار و رد كردهاند.[283]اين ادعا نيز كه وعده حفظ قرآن تنها در قلب حضرت رسولاكرم(صلى الله عليهوآله) امكان دارد[284] يا حفظيكدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 327نسخه از قرآن نزد معصوم براى تحقق وعده خدا كافى است[285] بىمبناست،چون قرآن به اقتضاى هدف از نزول آن بايد در ميان مردم محفوظ بماند تا زمينه هدايتآنان فراهم آيد و اين هدف با قرآنِ تحريف شده در ميان مردم با حفظ نسخه مصون ازتحريف نزد معصوم تأمين نمىشود و اگر قرآنِ تحريف شده باز بر سِمَت هدايتگريش باقىاست، نيازى به وعده خدا بر حفظ قرآن در قلب حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)هم نبود.2.احاديثالف.احاديث بيانگر ويژگيهاى قرآن:در خطبه فدكيه حضرت زهراى مرضيه(عليها السلام) كه بخش قابل توجهى از آن بهويژگيهاى قرآن اختصاص يافته[286] و نيز درخطبهها و نامههاى اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام)(درفاصله سالهاى 35 تا 41هجرى)، قرآن به گونهاى معرفى شده، كه امكان دستبرد در آن را منتفى مىسازد.[287] ازجمله اين اوصاف جايگاهى است كه امامعلى(عليه السلام)براى قرآن در رفع نزاعها (بهطورمطلق) مىشناسد و به مالك اشتر مىنويسد: رد نزاع به خدا در آيه 59 نساء/4 استنادبه آيات محكم از كتاب اوست....[288]بخشهايى از دعاهاى صحيفه سجّاديه نيز كه در مقام اوصاف و ويژگيهاى قرآناند،بر سلامت اين كتاب گواهى مىدهند[289]، افزونبر اين، دانشمندان به احاديثى گوناگون براى اثبات سلامت قرآن از تحريف، استدلالكردهاند.[290]ب.احاديث عرض بر كتاب:روايات عرض اخبار بر كتاباللّهاند[291] كه برتواتر معنوى آنها تصريح شدهاست[292]نيرومندترين دليل حديثى بر تحريفناپذيرى قرآناند كه مدلول مطابقى آنها ميزانبودن مطلق قرآن و حاكميت آن بر اخبار (اعم از متعارض و غير متعارض) و آراء و مدلولالتزامى آنها سلامت قرآن از هر نوع تغيير و تحريف است، چون با وجود تحريف، مقياسبودن قرآن دچار ترديد شده، از كار مىافتد. مسلماً مراد از عرضه بر كتاب خدا جزعرضه بر متن موجود نيست. اين اخبار ريشه نبوى دارند.[293]محدث نورى نيز با اذعان به اينكه اخبار عرض بر كتاب متواترند و با فرضتحريف قرآن، عرض اخبار بر آن وجهى نخواهد داشت، مىگويد: اين اخبار با ميزان بودنقرآن منافاتى ندارد، چون از اين اخبار آنچه كه از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)است، منافاتى با تغيير قرآن پس از ايشان ندارد و آنچه كه از ائمه اطهار(عليهمالسلام)است قرينه مىشود بر اينكه آنچه از قرآن ساقط شده به ميزان بودن قرآندائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 328زيانى نمىرساند و قرآن در عين اينكه تحريف شده، مانعى از عرض اخبار بر آننيست، افزون بر آن، اين معيار تنها براى آياتالاحكام است.[294]مناقشات محدث نورى باطل است، زيرا اوّلاً احاديث رسول خدا(صلى الله عليهوآله) به طور مطلق قرآن را معيار قرار داده است. ثانياً اخبار عرض تنها دربارهآياتالاحكام، صادر نشده است، بلكه معصومان در مقام بيان ضابطهاى كلى آنها راارائه كردهاند و تعابيرشان نيز اطلاق دارد.ج.حديث ثقلين:از جمله احاديث كارآمد در ردّ تحريف قرآن، حديث متواتر ثقلين است كه از دوجهت به آن استدلال شده است: نخست آنكه در اين حديث بر لزوم تمسك به قرآن در همهزمانها تصريح و تأكيد شده و باور به تحريف عملا اين تمسك را منتفى مىسازد. ديگرآنكه باور به تحريف حجيت و اعتبار ظواهر قرآن و مآلا تمسك بدان را نفى مىكند، چونفرض افتادگى يا تبديل بخشهايى از يك متن، بىگمان فهم استوار آن متن و در نتيجهاحتجاج بدان را ناممكن مىسازد، زيرا چهبسا آن بخشِ افتاده يا تبديل شده، قرينهفهم بخشهاى موجود بوده باشد.[295]د.احاديث فقهى:احاديث ناظر به احكام فقهى نيز مىتواند مؤيّد باشد؛ از جمله روايات لزومقرائت سوره كامل پس از حمد در نماز[296] كه فقهابر اساس آنها خواندن آن را پس از حمد واجب دانسته و آن را اجماع فقيهان اهلبيت مىدانند.حال با پذيرش تحريف، امتثال اين حكم ناممكن مىشود، زيرا چنان كه اصوليان گفتهاند،لازمه «اشتغاليقينى»، «برائت يقينى» است و مكلّف بايد براى امتثال حكم، يك سورهقرائت كند؛ ولى با احتمال تحريف با قرائت هيچ سورهاى يقين به امتثال حاصل نخواهدشد، زيرا با پذيرش تحريف، همه سورهها محتملالتحريفاند. اين استدلال در همهاحكام شرعى كه در آنها بر قرائت سوره كامل يا آيه كامل تصريح كردهاند جارى است.[297]هـ.احاديث فضل و ثواب تلاوت:روايات فراوانى كه درباره فضايل و آثار مترتب بر قرائت قرآن، ثواب قرائتسورههاى قرآن و جواز قرائت دو سوره در هر ركعت از نماز نافله و ثواب ختم قرآن ونيز نهى از ختم قرآن در يك شب و عدم جواز آن در كمتر از سه روز آمده است، مؤيّدسلامت قرآن از تحريف است[298]، زيرا بافرض تحريف، امتثال اين احكام دشوار، بلكه محال خواهد بود.و.احاديث بيانگر سلامت از تحريف:امام باقر(عليه السلام) در نامهاى به «سعد الخير» كه با سند صحيح نقل شدهمىفرمايد:«...و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه و حرّفواحدوده...=از جمله بىاعتنايى آنان به قرآن اين است كه الفاظدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 329آن را برپا داشتند [در آنها تحريف و تغييرى صورت ندادند[؛ ولىحدود و معارفش را تحريف كرده، ناديده انگاشتند».[299] امامصادق(عليه السلام)نيز مطابق نقل حسين بن عثمان مىفرمايد: «...مابين الدفتين قرآن =آنچه بين دو جلد قرار دارد [بدون كم و زياد [قرآن است».[300] در نامهامام عسكرى(عليه السلام)به اهل اهواز نيز آمده است: «...جملگى امت اسلام بدوناختلاف بر اين باورند كه قرآن حق است و شكى در آن نيست. آنان در اين اتفاقِ نظر،راست انديشاند».[301] اينروايات، صريح يا دست كم ظاهر در سلامت قرآن از تحريفاند. روايات ديگرى نيز دراينباره يافت مىشوند كه هر نوع ترديدى را درباره تحريف قرآن، مىزدايند.[302]3. شواهدتاريخى:در اين دليل به عنايت ويژه مسلمانان در تمام ابعاد جمع آورى، حفظ، ضبط ونگارش قرآن و نيز انس بىپايان و قداستى كه اين كتاب از آغاز نزول در ژرفاى جانشانداشته، توجه شده است. بنا به گزارشهاى متعدد تاريخى، مسلمانان در برابر كوچكترينتغيير در اين زمينه حساسيت داشته، از خود واكنش نشان مىدادند. اين شواهد هر نوعترديدى را درباره تغيير قرآن، پايان مىدهند.براى مثال عثمان بن عفان مىپنداشت كه «و» در ابتداى آيه «...والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ...»(توبه/9،34)نيست؛ اما ابىّ بن كعب، به خليفه هشدار داد كه اگر «و» را بر جايش نگذارند، شمشيراز نيام برمىكشد.[303] در موردىديگر خليفه دوم بر اين پندار بود كه در قرائت آيه 100 توبه /9: «والسّـبِقونَالاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم...»واژه«انصار» مرفوع و حرف «و» در ابتداى «الّذين»وجود ندارد.در اين صورت جايگاه شايسته انصار منوط به تبعيت آنان از مهاجران مىشد و مهاجرانرا در جايگاه و مرتبهاى برتر از انصار قرار مىداد. اين بار نيز ابىّ بن كعب وبرخى ديگر از صحابه به عمر اعتراض و تأكيد كردند كه آيه آن چنان كه او قرائت مىكندنيست.[304]عمر بر اين باور بود كه در قرآن آيهاى هست كه «حد رجم» را ذكر كرده است؛اما از اينكه اين باور را اعلام كند و مردم او را به افزودن بر كتاب خدا متهمكنند، مىهراسيد.[305] از ابنزبيرنيز نقلشده كه عثمان در پاسخ اين پرسش كه چرا آيه 240 سوره بقره را كه حكم آن نسخشده از قرآن حذف نمىكند، گفت: هرگز چيزى از قرآن را تغيير نمىدهد و از جايشبرنمىگيرد.[306]عنايت خاص صحابه به قرآن، شاهدى استواردائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 330بر عدم راهيابى خلل در جمع آورى و تدوين قرآن پس از رحلت رسول خدا(صلىالله عليه وآله)است.[307] در بيناماميه نيز نخستين كسى كه به اين دليل توجه كرده شريف مرتضى (م.436ق.) است[308] وپس از وى مقبول ديگر مفسران قرار گرفت.[309]4. دليلعقلى:اين دليل مشتمل بر چند مقدمه، بدين شرح است. الف. خداوند حكيم قرآن رابراى هدايت بشر فرستاد. ب. قرآن آخرين كتاب آسمانى و آورنده آن نيز، آخرين فرستادهخداست. ج.اگر اين كتاب تحريف شده باشد، مردم به بيراهه مىروند، بدون آنكه كتابآسمانى ديگر يا پيامبرى ديگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراين تقصيرى متوجه آناننيست. د. اين گمراهى با ساحت پروردگار ناسازگار و با حكمت او در هدايت بشر مخالفاست، بنابراين قرآن بايد از هر نوع تغيير و تحريفى مصون باشد.[310]اين دليل به گونهاى ديگر نيز تقرير شده است.[311]سورههاى ادعايى نورين و ولايت:برخى ادعا كردهاند دو سوره با نامهاى «نُورَيْن» و «ولايت» در مجامع شيعىرواج دارند كه بنا به باور شيعه دستاندركاران تدوين مصحف عثمانى (قرآن موجود)آنها را به سبب اشتمال بر فضايل اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام) از قرآنبرانداختند.[312]برخى از سلفيان نيز با استناد به اين دو سوره از مصحفى پنهانى نزد شيعه خبر مىدهند.[313]اين ادعا درگزارشهاى خاورشناسان جايگاه ويژهاى دارد[314]؛ولى بررسيهاى انجام شده نشان مىدهند كه هيچ اثرى از اين دو سوره در منابع شيعه واهل سنت تا پيش از قرن يازدهم قمرى نيست. اين دو سوره در اين قرن در هندوستان قديمبه دست عدهاى ناشناختهجعل شده و سپس نشر و گسترش يافتهاند. نخستين منبع سورهنورين كتاب دبستان مذاهب است[315] كه مؤلفاين كتاب آن را به طور شفاهى از قول عدهاى ناشناخته شنيده است.[316]برخى ادّعاى برانداختن سوره ولايت را از قرآن به ابن شهر آشوب در كتابالمثالب نسبت دادهاند[317]؛ ولى هيچاثرى از اين مطلب در كتاب ياددائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 331شده نيست، افزون بر آنكه ابن شهرآشوب همانند سيد مرتضى طرفدار سلامت قرآناز تحريف است.[318]بنا به ادعاى برخى خاورشناسان، در نسخهاى خطى از قرآن نگاشته قرن شانزدهميا هفدهم ميلادى[319] كه گفتهشده: در سال 1912 ميلادى در بانكيپور هند يافت شده[320]، سورهنورين آمده بوده است كه به احتمال زياد و با توجه به تاريخ كتابت اين نسخه، ازكتاب دبستان مذاهب گرفته شده است. تنها مدرك اين دو سوره در منابع شيعى كتاب تذكرةالائمهاز محمد باقر بن محمد تقى لاهيجى است كه در سلك صوفيان[321]بوده است. وى اين دو سوره را بدون آنكه از منبع و مدرك خود، سخنى به ميان آوردهباشد، نقل كرده است[322] كه بهاحتمال زياد از همان نسخه قرآن مجهول گرفته است.منابعآراءالمستشرقين، عمربن ابراهيم رضوان، رياض، دارطيبة، 1413ق؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م.1352ق.)،تهران، بعثت، 1420ق؛ اتحاف فضلاء البشر، احمد بن محمد البنّا (م.1117ق.)، بهكوشش شعبان محمد، بيروت، عالم الكتب، 1407ق؛ الاتقان، السيوطى (م.911ق.)،بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ الاحتجاج، الطبرسى (م.520ق.)، به كوشش بهادرىو هادى به، تهران، اسوه، 1416ق؛ اختيار معرفة الرجال (رجال كشّى) (م.330ق.)،الطوسى (م.460ق.)، به كوشش مصطفوى، دانشگاه مشهد، 1348ش؛ الاصفى، الفيضالكاشانى (م.1091ق.)، به كوشش الدراسات الاسلامية، قم، الاعلام الاسلامى، 1418ق؛اصل الشيعة و اصولها، آلكاشف الغطاء (م.1373ق.)، به كوشش علاء آلجعفر، قم،مؤسسه امام على(عليه السلام)، 1415ق؛ الاصول الستة عشر، نخبة من الرواة، قم،دارالشبسترى، 1405ق؛ اصول مذهب الشيعه، ناصر القفارى، دارالرضا، 1418ق؛ اضواء علىالسنة المحمديّه، محمود ابوريّه (م.1385ق.)، قم، نشر البطحا؛ اظهار الحق، رحمةالله الهندى (م.1308ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413ق؛ الاعتقادات، الصدوق(م.381ق.)، به كوشش عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد، 1414ق؛ اعيان الشيعه، سيدمحسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دارالتعارف؛ الامالى،الصدوق (م.381ق.)، قم، البعثة، 1417ق؛ الانتصار والرد على ابن الراوندى الملحد،عبدالرحيم بن محمد خياط، به كوشش حجازى، قاهرة، الثقافة الدينية، 1988 م؛ انوارالتنزيل، البيضاوى (م.791ق.)، بيروت، اعلمى، 1410ق؛ الانوار النعمانيه، سيدنعمة الله الجزائرى (م.1112ق.)، تبريز، شركت جاب؛ انوار الهدايه، الامامالخمينى(قدس سره)(م.1368ش.)، قم، نشر آثار الامام(قدس سره)، 1373ش؛ اوائلالمقالات، المفيد (م.413ق.)، به كوشش الانصارى، بيروت، دارالمفيد، 1414ق؛ اهلبيتفى تفسير الثعلبى، عادل الكعبى، قم، دليل ما، 1381ش؛ الايضاح، الفضل بن شاذان (م.260ق.)،به كوشش الحسينى الارموى، دانشگاه تهران، 1363ش؛ بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)،بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ بحرالفوائد فى شرح الفرائد، محمد حسنالاشتيانى، قم، مكتبة النجفى، 1404ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م.1107ق.)،قم، البعثة، 1415ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م.794ق.)، به كوششمرعشلى، بيروت، دارالمعرفة،دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 3321415ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخويى (م.1413ق.)، انوارالهدى،1401ق؛ تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه (م.376ق.)، به كوشش اسماعيل اسعردى،بيروت، دارالكتب العلميه؛ تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م.276ق.)، به كوشش سيداحمد صقر، قاهرة، دارالتراث، 1393ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، الذهبى (م.748ق.)،به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1410ق؛ تاريخ الامم والملوك،الطبرى (م.310ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1403ق؛ تاريخ بغداد،الخطيب البغدادى (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية،1417ق؛ تاريخ قرآن، محمد عزت دروزه، ترجمه: فشاركى، تهران، نشر انقلاب، 1410ق؛تاريخ مدينة دمشق، ابنعساكر (م.571ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر،1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبّه النميرى (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم،دارالفكر، 1410ق؛ التبيان، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى،بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛تذكرة الائمه، محمد باقر اللاهيجى، تهران، 1392ق؛ تذكرة الحفّاظ، شمس الدين الذهبى(م.748ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م.726ق.)،قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، 1414ق؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء،1378ش؛ تفسير الجلالين، جلالالدين المحلى (م.864ق.)، جلال الدين السيوطى (م.911ق.)،بيروت، دارالمعرفه؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامى،1418ق؛ تفسير شريف لاهيجى، بهاءالدين شريف لاهيجى (م.1088ق.)، به كوشش حسينىارموى، قم، نشردار، 1373ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، بيروت،اعلمى، 1402ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م.320ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى،تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، بهكوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القمى، القمى (م.307ق.)، به كوششالجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم،دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارتارشاد، 1411ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م.988ق.)، به كوششمرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385ق؛ تفسير موضوعى قرآنكريم،جوادى آملى، تهران، اسراء، 1373ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373ش؛تهذيبالاصول، تقريرات بحث امام خمينى(قدس سره)(م.1368ش.)، السبحانى، قم،دارالفكر، 1410ق؛ تهذيب الكمال، المزى (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت،الرسالة، 1415ق؛ تهذيب اللغه، الازهرى (م.370ق.) به كوشش احمد بردوئى،الدارالمصريه؛ جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت،دارالفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1405ق؛ الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم الرازى (م.327ق.)، دكن،دائرةالمعارف العثمانية، افست، بيروت، دارالفكر، 1372ق؛ جِلاء الاذهان (تفسيرگازر)، حسين بن حسن جرجانى (م.722ق.)، به كوشش حسينى ارموى، تهران، 1377ش؛حقايق التأويل، الشريف الرضى (م.406ق.)، با شرح كاشف الغطاء، بيروت، دارالمهاجر؛الحكمة المتعاليه (الاسفار)، صدرالمتألهين (م.1050ق.)، بيروت، احياءالتراثالعربى، 1987 م؛ حلية الاولياء، ابونعيم الاصفهانى (م.430ق.)، به كوشش مصطفىعبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق؛ الخطوط العريضه، محب الدين الخطيب،عمان، دار عمان، 1420ق؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، ترجمه: احمد شنتاوى و ديگران،بيروت، دار المعرفة، 1933 م؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران،تهران، بنياد دائرةالمعارف اسلامى، 1378ش؛ دبستان مذاهب، موبد كيخسرو اسفنديار،به كوشش رضا زاده، تهران، كتابخانه طهورى، 1362ش؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.911ق.)،بيروت، دارالمعرفة، 1365ق؛ الذخيره، السيد المرتضى (م.436ق.)، به كوشش حسينى،قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 333آقابزرگتهرانى (م.1389ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403ق؛ رجال النجاشى، النجاشى (م.450ق.)،به كوشش زنجانى، قم، نشر اسلامى، 1418ق؛ رسائل الشريف المرتضى، السيد المرتضى (م.436ق.)،به كوشش حسينى و رجائى، قم، دارالقرآن، 1405ق؛ روحالمعانى، الآلوسى (م.1270ق.)،به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ روضالجنان، ابوالفتوح رازى (م.554ق.)،به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ زبدة الاصول، البهائى (م.1031ق.)،به كوشش فارس حسون، قم، مرصاد، 1423ق؛ سعدالسعود، ابن طاووس (م.664ق.)، به كوششتبريزيان، قم، دليل، 1421ق؛ سلامة القرآن من التحريف، فتح الله نجارزادگان، مشعر،1424ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر،1402ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م.458ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ السننالنسائى، النسايى (م.303ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ سواطعالالهام، الناكورى (م.1004ق.)، به كوشش سيد مرتضى شيرازى، المحقق، 1417ق؛ شبهاتحول القرآن و تفنيدها، غازى عناية، بيروت، مكتبة الهلال، 1996 م؛ شرح اصول الكافى،صدر المتألهين (م.1050ق.)، به كوشش خواجوى، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگى،1366ش؛ الشفاء بتعريف حقوق المصطفى(صلى الله عليه وآله)، قاضى عياض (م.544ق.)،بيروت، دارالفكر، 1409ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م.506ق.)، به كوششمحمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الشيعة والقرآن، احسان الهى ظهير، لاهور،ادارة ترجمان السنة، 1403ق؛ الشيعه وتحريف القرآن، محمد مال الله، به كوشش محمداحمد النجفى، 1409ق؛ صحيح ابن حبان، على بن بلبان الفارسى (م.739ق.)، به كوشششعيب الارنوؤط، الرسالة، 1414ق؛ صحيح ابن خزيمه، ابن خزيمة (م.311ق.)، به كوششمحمد مصطفى، المكتب الاسلامى، 1412ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م.256ق.)، بيروت،دارالفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى، مسلم (م.261ق.)، به كوشش محمد سالم،بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين(عليه السلام)(م.95ق.)،ترجمه: شيروانى، دارالفكر، 1379ش؛ الصراط المستقيم، زينالدين العاملى النباطى(م.877ق.)، به كوشش بهبودى، المكتبة المرتضوية، 1384ق؛ صيانة القرآن منالتحريف، محمد هادى معرفت، قم، نشر اسلامى، 1413ق؛ ضياء التفاسير، محمد صادقالموسوى الخوانسارى، تهران؛ علوم القرآن عند المفسرين، مركز الثقافة والمعارفالقرآنية، قم، الاعلام الاسلامى، 1416ق؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق(م.381ق.)، بيروت، اعلمى، 1404ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م.852ق.)،بيروت، دارالمعرفه؛ فتح القدير، الشوكانى (م.1250ق.)، بيروت، دارالمعرفة؛ فرائدالاصول (رسائل)، الانصارى (م.1281ق.)، به كوشش گروهى از محققان، قم، مجمع الفكرالاسلامى، 1419ق؛ الفصل، ابن حزم الاندلسى (م.456ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛فصل الخطاب، ميرزا حسين النورى (م.1320ق.)، چاپ سنگى؛ الفصول المهمة فى تأليفالامه، سيد عبدالحسين شرف الدين (م.1376ق.) به كوشش عبدالجبار، تهران، فرهنگ وارتباطات اسلامى، 1417ق؛ فضائل القرآن، ابن سلاّم الهروى (م.224ق.)، به كوششمروان العطية و ديگران، دمشق، دار ابن كثير؛ الفهرست، الطوسى (م.460 ق)، به كوششقيومى، نشر الفقاهة، 1417ق؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م.1386ق.)، قاهرة،دارالشروق، 1400ق؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، العسكرى، بيروت، شركةالتوحيد، 1417ق؛ الكافى، الكلينى (م.329ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتبالاسلاميه، 1375ش؛ كتاب بلاغات النساء، احمد بن ابى طاهر طيفور (م.280 ق)، قم،الشريف الرضى؛ كتاب سليم بن قيس، الهلالى (م.76ق.)، به كوشش انصارى، قم، الهادى،1420ق؛ كتاب نقض، عبدالجليل القزوينى الرازى، كوشش حسينى ارموى، چاپخانه سپهر،1371ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الحقايق، محمد كريمالعلوى الحسينى، ترجمه: صادق نوبرى، تهران، موسوى، 1339ش؛ كشف الغطاء، كاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان، مهدوى؛ الكشف والبيان، الثعلبى دائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 334(م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى،1422ق؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن، مقداد السيورى (م.826ق.)، به كوشش بهبودى،تهران، مرتضوى، 1373ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م.975ق.)، به كوشش صفوةالسقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علىشيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ لسان الميزان، ابن حجر العسقلانى(م.852ق.)، بيروت، الاعلمى، 1390ق؛ مباحث فى علوم القرآن، صبحى الصالح، بيروت،دارالعلم للملايين، 1968ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب (م.588ق.)،قم، بيدار، 1410ق؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، الطبرسى (م.548ق.)، به كوششگروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415ق؛ مجمعالزوائد، الهيثمى، (م.807ق.)،بيروت، دارالكتب العلمية، 1408ق؛ مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبيلى (م.993ق.)،به كوشش مجتبى عراقى و ديگران، قم، انتشارات اسلامى، 1416ق؛ محاضرات الادباء،الراغب (م.425ق.)، به كوشش عمر الطباع، بيروت، دارالقلم، 1420ق؛ المحجة البيضاء،الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ المحرر الوجيز، ابنعطيه الاندلسى (م.546ق.)، به كوشش المجلس العلمى بفاس، 1411ق؛ المحلى بالآثار،ابن حزم الاندلسى (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دارالفكر؛ مختصر نهجالبيان،النقى الشيبانى (م.994ق.)، به كوشش درگاهى، دارالاسوه، 1376ش؛ مدارك التنزيل،النسفى (م.701ق.)، دارالفكر؛ مدخل التفسير، محمد فاضل اللنكرانى، تهران، مطبعةالحيدرى، 1396ق؛ مذاهب التفسير الاسلامى، اجنتس جوله تسهر، كوشش عبدالحليمالنجار، قاهرة، مكتبة الخانجى، 1374ق؛ مرآة الانوار و مشكوة الاسرار (مقدمه تفسيرالبرهان)، ابوالحسن العاملى النباطى (م.قرن 12)، به كوشش گروهى از علما، بيروت،اعلمى، 1419ق؛ مرءاة العقول، المجلسى (م.1111ق.)، به كوشش رسولى، تهران،دارالكتب الاسلامية، 1363ش؛ المرشد الوجيز، عبدالرحمن بن اسماعيل ابى شامه (م.665ق.)،به كوشش طيار آلتى قولاج، بيروت، دار صادر، 1395ق؛ مسائل السرويه، المفيد (م.413ق.)،بيروت، دارالمفيد، 1414ق؛ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى (م.1405ق.)،به كوشش حسن نمازى، قم، نشر اسلامى، 1419ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكمالنيشابورى (م.405ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411؛مستدرك الوسائل، النورى (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، بيروت، 1408ق؛ مسند ابى داود الطيالسى، سليمان بن داود (م.203ق.)،بيروت، دارالحديث؛ المصاحف، ابن ابى داوود السجستانى (م.275ق.)، به كوششعبدالسبحان واعظ، دارالبشائر، 1423ق؛ المصنّف، عبدالرزاق الصنعانى (م.211ق.)،به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمى؛ المصنّف، ابن ابى شيبه (م.235ق.)، به كوششسعيد محمد، دارالفكر، 1409ق؛ معالم التنزيل، البغوى (م.510ق.)، بيروت، دارالكتبالعلمية، 1414ق؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب (م.588ق.)، قم؛ معانى الاخبار،الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، 1361ش؛ معجم الصحابه،عبدالباقى بنقانع (م.351ق.)، به كوشش صلاح بنسالم، مكتبة الغرباء الاثرية، 1418ق؛المعجم الكبير، الطبرانى (م.360ق.)، به كوشش حمدى السلفى، دار احياء التراثالعربى، 1405ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش محمد هارون،قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگاسلامى، 1375ش؛ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد العاملى (م.1226ق.)، به كوششمرواريد، بيروت، فقه الشيعه، 1418ق؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوانداوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ مقدمتان فى علوم القرآن، آرتور جفرى، قاهرة،دارالصاوى، 1954 م؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت،دارالكتب العلمية، 1416ق؛ المنتخب من تفسير القرآن، ابن ادريس (م.598ق.)، بهكوشش رجائى، قم، سيد الشهداء، 1409ق؛ المنقذ من التقليد، سديد الدين الحمصىالرازى (م.قرن 7)، قم، نشر اسلامى، 1416ق؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م.381ق.)،به كوششدائرة المعارف قرآنكريم، جلد 7، صفحه 335غفارى،قم، نشر اسلامى، 1404ق؛ مواهب عليّه (تفسير حسينى)، حسينى كاشفى (م.910ق.)، بهكوشش جلالى، تهران، اقبال؛ موسوعة نضرة النعيم، صالح بن عبدالله، جدة، دارالوسيلة،1420ق؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ الناسخوالمنسوخ، النحّاس (م.338ق.)، به كوشش سليمان ابراهيم، بيروت، الرساله؛ نزاهتقرآن از تحريف، جوادى آملى، قم، اسراء، 1383ش؛ النسخ فى القرآن الكريم، مصطفىزيد، بيروت، دار الوفاء، 1408ق؛ النشر فى القراءات العشر، ابن الجزى (م.833ق.)،به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418ق؛ نفحات الرحمن، محمدالنهاوندى، چاپ سنگى؛ نكت الانتصار لنقل القرآن، الباقلانى (م.403ق.)، به كوششمحمد زغلول مصر، منشأة المعارف، 1971ق؛ نهجالبلاغه، صبحى صالح، تهران،دارالاسوة، 1415ق؛ نهج البيان عن كشف معانى القرآن، محمد بن الحسن الشيبانى (م.قرن7)، به كوشش درگاهى، قم، الهادى، 1377ق؛ الوافى، الفيض الكاشانى (م.1091ق.)، بهكوشش ضياء الدين، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين(عليه السلام)، 1406ق؛الوافية فى اصول الفقه، الفاضل التونى (م.1071ق.)، به كوشش الرضوى، قم، مجمعالفكر الاسلامى، 1412ق؛ وسائلالشيعه، الحر العاملى (م.1104ق.)، قم، آلالبيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1412ق؛ الوسيط فى تفسير القرآن المجيد، الواحدى(م.468ق.)، به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ الهدىالى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، البلاغى (م.1352ق.)، بيروت، الاعلمى، 1405ق.Encyclopaedia Of The Qura'n, Volume One ,A - d JaneDammen Mc Auliffe , General Editor, Brill, Leiden - Boston - Koln , 2001.Geschichte Des Quran's Theodor NoldeKe 1981 GeorgeOlms Verag Hildesheim New York.فتحالله نجارزادگان[1]. مقاييساللغه، ج2،ص42، مفردات، ص228، «حرف».[2]. مقاييساللغه،ج2، ص43، لسان العرب، ج3، ص128 ـ 129، «حرف». [3]. مفردات، ص228،«حرف». [4]. نك: نهج البلاغه،خطبههاى 17، 147.[5]. نهجالبلاغه،خطبه 17؛ الكافى، ج8، ص387. [6]. نزاهت قرآن، ص18ـ 19.[7]. البيان، ص197 ـ198.[8]. ر. ك: المصاحف، ج1،ص253 ـ 292.[9]. نك: البيان، ص199؛نزاهت قرآن، ص17 ـ 21.[10]. المصنف، ابن ابىشيبه، ج7، ص194؛ البيان، ص199 ـ 200؛ شبهات حول القرآن، ص41.[11]. الموطاء، ج2، ص608.[12]. الاتقان، ج1، ص142.[13]. صحيح البخارى، ج8،ص26؛ صحيح مسلم، ج3، ص100؛ صحيح ابن خزيمه، ج1، ص280.[14]. مسنداحمد، ج4،ص368؛ مسندابىداود، ص12؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص570.[15]. السنن الكبرى، ج8،ص211؛ المصنف، صنعانى، ج2، ص91؛ ج3، ص365.[16]. نك: سنن النسائى،ج4، ص271.[17]. نك: جامعالبيان،ج9، ص18؛ ج17، ص131؛ ج18، ص87.[18]. نك: المعجمالكبير، ج1، ص293.[19]. المستدرك، ج2، ص415،531.[20]. فضائل القرآن، ص195.[21]. الناسخ والمنسوخ، ج1، ص434-436.[22]. همان، ص438.[23]. تأويل مشكلالقرآن، ص23.[24]. همان، ص50.[25]. تأويل مشكلالقرآن، ص43، 47.[26]. نك: جامعالبيان،ج9، ص18 ـ 19.[27]. نك: اصول مذهبالشيعه، ج1، ص226 ـ 228؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص57؛ الشيعة و القرآن، ص24 ـ25.[28]. نك: اتحاف فضلاءالبشر، ج1، ص75 ـ 77.[29]. تفسير قرطبى، ج1،ص81؛ تاريخ بغداد، ج1، ص296؛ المرشد الوجيز، ص187.[30]. نك: تفسير قمى، ج1،ص22.[31]. تفسير ثعلبى، ج5،ص331.[32]. الفصل فىالملل،مج 3، ج4، ص182.[33]. الوسيط، ج3، ص40.[34]. تفسير بغوى، ج3،ص44.[35]. الكشاف، ج2، ص572.[36]. الشفا بتعريفحقوق المصطفى(صلى الله عليه وآله)، ج2، ص304 ـ 305.[37]. المحرر الوجيز، ج10،ص112.[38]. التفسير الكبير،ج19، ص160.[39]. تفسير قرطبى، ج10،ص5.[40]. تفسير نسفى، ج2،ص269.[41]. تفسير ابن كثير،ج2، ص567.[42]. تفسير بيضاوى، ج3،ص362.[43]. النشر، ج1، ص12ـ 14.[44]. تفسير جلالين، ص265.[45]. فتح القدير، ج3،ص122.[46]. روح المعانى، ج1،ص45.[47]. فى ظلال القرآن،ج4، ص2127 ـ 2129.[48]. فضائل القرآن، ص161ـ 162؛ نك: جامع البيان، ج6، ص34.[49]. نك: الاتقان، ج1،ص165 ـ 169.[50]. تاريخ المدينه، ج3،ص1013؛ محاضرات الادباء، ج2، ص449.[51]. محاضرات الادباء،ج2، ص449.[52]. نك: جامعالبيان،ج6، ص36، تفسيرابنكثير، ج1،ص298، ج3، ص165؛ روح المعانى، ج6، ص293ـ294.[53]. التفسير الكبير،ج11، ص106.[54]. نك: الكشاف، ج1،ص590، 660؛ ج3، ص72؛ روحالمعانى، ج1، ص54 ـ 55.[55]. المصاحف، ص280؛نيز نك: نكت الانتصار، ص399.[56]. نك: آراءالمستشرقين، ج1، ص430 ـ 431.[57]. تهذيب الكمال، ج22،ص438-439.[58]. الجرح والتعديل،ج6، ص81-82؛ لسان الميزان، ج3، ص230؛ تاريخ الاسلام، ج15، ص198-199.[59]. البيان، ص219.[60]. نك: القرآن و رواياتالمدرستين، ج2، ص693 ـ 697.[61]. نك: الاتقان، ج1،ص152؛ الدرالمنثور، ج6، ص422.[62]. البرهان فى علومالقرآن، ج1، ص249.[63]. فضائلالقرآن، ص190؛الاتقان، ج2، ص52؛The Collection of theQuran , P . 117 - 118.[64]. صحيح مسلم، ج3،ص530؛ فضائل القرآن، ص192.[65]. الدرالمنثور، ج4،ص121.[66]. الدرالمنثور، ج4،ص120، المستدرك، ج2، ص331.[67]. الاتقان، ج1، ص142.[68]. نك: الدرالمنثور،ج5، ص180؛ فضائل القرآن، ص190 ـ 191؛ المستدرك، ج2، ص415.[69]. مسند ابى داود، ج5،ص131 ـ 132.[70]. نك: المستدرك، ج2،ص531؛ مجمع الزوائد، ج7، ص140.[71]. سنن الترمذى، ج5،ص370.[72]. محاضرات الادباء،ج2، ص448.[73]. فضائل القرآن، ص189.[74]. الموطأ، ج2، ص608؛صحيح مسلم، ج3، ص100؛ مسند احمد، ج4، ص368.[75]. الدرالمنثور، ج1،ص106.[76]. صحيح البخارى، ج8،ص113؛ صحيح مسلم، ج6، ص162-163؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص570.[77]. نك: فتحالبارى،ج11، ص217؛ كنزالعمال، ج2، ص569، 594.[78]. فضائل القرآن، ص162-190؛الاتقان، ج1، ص52 ـ 55؛ روح المعانى، ج1، ص46.[79]. نك: مقدمتان فىعلوم القرآن، ص83؛ المحلى، ج10، ص14 ـ 16؛ الناسخ والمنسوخ، ج1، ص438.[80]. فضائلالقرآن، ص195.[81]. الناسخ والمنسوخ،ج1، ص438؛ مقدمتان فى علوم القرآن، ص79.[82]. مقدمتان فى علومالقرآن، ص85.[83]. صحيح مسلم، ج3،ص100؛ صحيحابنحبان، ج8، ص28.[84]. تأويل مختلفالحديث، ص292؛ مقدمتان فى علوم القرآن، ص85 ـ 86.[85]. روح المعانى، ج12،ص217؛ سلامة القرآن من التحريف، ص206.[86]. الايضاح، ص229.[87]. نك: سلامة القرآنمن التحريف، ص226.[88]. مجمع البيان، ج1،ص83-84.[89]. سعد السعود، ص292.[90]. تذكرة الفقهاء، ج3،ص263.[91]. آلاء الرحمن، ج1،ص227 ـ 228؛ الهدى الى دين المصطفى(صلى الله عليه وآله)، ص123 ـ 124.[92]. الميزان، ج12، ص117.[93]. البيان، ص206-235.[94]. القرآن و رواياتالمدرستين، ج2، ص40 ـ 67، 630 ـ 631.[95]. صيانة القرآن، ص158ـ 162.[96]. نزاهت قرآن، ص142ـ 154.[97]. فصل الخطاب، ص141.[98]. همان، ص147.[99]. البيان، ص257.[100]. ر. ك: مجمع البيان،ج1، ص84.[101]. نك: آراءالمستشرقين، ج1، ص465 ـ 480؛ شبهات حول القرآن، ص46.[102]. البيان، ص257 ـ258.[103]. نك: فصل الخطاب،ص120، 124.[104]. نك: مذاهبالتفسير الاسلامى، ص296، سلامة القرآن من التحريف، ص412 ـ 420.[105]. اوائل المقالات،ص93؛ الصافى، ج1، ص52؛ البيان، ص223.[106]. فصلالخطاب، ص135،144؛ مذاهب التفسير الاسلامى، ص20 ـ 31.[107]. الاتقان، ج1، ص172؛تأويل مشكل القرآن، ص43.[108]. الاتقان، ج1، ص173.[109]. تأويل مشكلالقرآن، ص42ـ43، 49؛ الاتقان، ج1، ص173.[110]. مذاهبالتفسيرالاسلامى، ص301؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص62 ـ 63.[111]. الكافى، ج1، ص240.[112]. المحلى، ج11، ص235.[113]. مناهل العرفان، ج2،ص214-215.[114]. المرشد الوجيز، ص42.[115]. الاتقان، ج2، ص52.[116]. مباحث فى علومالقرآن،ص265ـ266؛ النسخ فىالقرآن، ج1، ص283؛ البرهان فى علومالقرآن، ج2، ص39 ـ 40.[117]. مباحث فى علومالقرآن، ص265-266.[118]. نك: الموطأ، ج2،ص605؛ فضائل القرآن، ص190 ـ 191؛ الاتقان، ج2، ص52 ـ 56؛ الناسخ والمنسوخ، ج1،ص443 ـ 446.[119]. اصول مذهبالشيعه،ج1، ص233، 288؛ج3، ص1281.[120]. كتاب سليم، ص147.[121]. نك: كتاب سليم، ص147.[122]. الايضاح، ص209 ـ229.[123]. رجال النجاشى، ص80.[124]. همان، ص76.[125]. رجال النجاشى، ص257ـ 258.[126]. فصل الخطاب، ص25-29.[127]. الفهرست، ص51؛رجال النجاشى، ص258.[128]. الفهرست، ص62؛رجال النجاشى، ص76.[129]. الفهرست، ص63.[130]. همان، ص277.[131]. فصل الخطاب، ص25؛الصافى، ج1، ص52.[132]. تفسير قمى، ج1،ص55؛ تفسير و مفسران، ج2، ص184.[133]. نك: تفسير قمى، ج1،ص129، 147؛ ج2، ص21، 26 و....[134]. نك: همان، ج1، ص367؛ج2، ص303.[135]. نك: همان، ج1، ص327؛ج2، ص20، 101، 111 و....[136]. نك: تفسير قمى، ج1،ص55، 79، 89 و...؛ ج2، ص152، 253 ـ 256.[137]. براى آگاهى بيشترنك: دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص700 ـ 703.[138]. فصل الخطاب، ص25ـ 26؛ اصول مذهب الشيعه، ج1، ص277 ـ 278؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص62.[139]. ر. ك: الكافى، ج1،ص228.[140]. ر. ك: الكافى، ج1،ص228.[141]. من لايحضرهالفقيه، ج4، ص203، 223؛ رسائل الشريف المرتضى، ج1، ص210-211؛ الفهرست، ص61.[142]. فصلالخطاب، ص25؛اصول مذهبالشيعه، ج1، ص286؛ الشيعة و تحريف القرآن، ص62 ـ 63.[143]. مرآة العقول، ج5،ص2 ـ 160.[144]. رجال النجاشى، ص265.[145]. معالم العلماء، ص99.[146]. الاعتقادات، ص84؛نيز نك: معانىالاخبار، ص133.[147]. الانتصار، ص37 ـ38، 166 ـ 231.[148]. سعد السعود، ص291.[149]. مقالاتالاسلاميين، ج1، ص47.[150]. نكت الانتصار، ص240ـ 241.[151]. الفِصَل، ج4، ص182.[152]. معانى الاخبار، ص133؛المسائل السرويه، ص78؛ التبيان، ج1، ص3.[153]. نك: بحارالانوار،ج89، ص40 ـ 77، 114 ـ 116.[154]. نك: البرهان، ج1،ص33، 51 ـ 53.[155].الانوارالنعمانيه، ج1، ص97 ـ 98، 277؛ ج2، ص358.[156]. مرآة الانوار، ص83ـ 85.[157]. سلامة القرآن منالتحريف، ص569 ـ 671.[158]. همان، ص126 ـ130.[159]. فصل الخطاب، ص25-31.[160]. نك: آلاء الرحمن،ج1، ص65؛ صيانة القرآن من التحريف، ص239 ـ 286.[161]. رجال النجاشى، ص80؛لسان الميزان، ج1، ص252.[162]. نك: معجم رجالالحديث، ج9، ص354.[163]. همان، ج1، ص186.[164]. همان، ج6، ص244.[165]. همان، ج17، ص320-321.[166]. همان، ص136.[167]. همان، ج6، ص17،القرآن و روايات المدرستين، ج3، ص131 ـ 136.[168]. صيانة القرآن، ص214ـ 237؛ البيان، ص229 ـ 235.[169]. القرآن و رواياتالمدرستين، ج3، ص222 ـ 223، 847.[170]. نك: بحرالفوايد،ج1، ص98 ـ 99.[171]. الاعتقادات، ص84؛ معانى الاخبار، ص 133.[172]. حقائقالتأويل،ص168؛ سلامةالقرآن منالتحريف،ص 135 ـ 136.[173]. مسائلالسرويه، ص83ـ 84؛ اوائل المقالات، ص80-81.[174]. الذخيره، ص361 ـ364.[175]. التبيان، ج1، ص3.[176]. روض الجنان، ج11،ص311.[177]. مجمع البيان، ج1،ص43؛ جوامع الجامع، ج1، ص698.[178]. المنتخب فىتفسيرالقرآن، ج2، ص246.[179]. متشابه القرآن ومختلفه، ج2، ص77.[180]. كتاب نقض، ص291.[181]. سعد السعود، ص291.[182]. المنقذ، ص476 ـ480.[183]. نهج البيان، ج3،ص184.[184]. نك: التحقيق فىنفى التحريف، ص21. [185]. كنزالعرفان، ج1،ص5.[186]. الصراط المستقيم،ج1، ص45.[187]. مواهب عليه، ج2،ص335 ـ 336.[188]. التحقيق فى نفىالتحريف، ص21.[189]. منهج الصادقين، ج5،ص154.[190]. مجمع الفائده، ج2،ص217 ـ 218.[191]. مختصر نهجالبيان، ص262.[192]. تفسير گازر، ج5،ص128.[193]. سواطع الالهام، ج3،ص214.[194]. آلاء الرحمن، ج1،ص64-65، اظهار الحق، ص355. [195]. زبدة الاصول، ص86.[196]. شرح اصول كافى، ج11،ص378؛ اسفار، ج7، ص22، 52؛ اظهار الحق، ص355.[197]. الوافيه، ص148.[198]. الاصفى، ج1، ص626؛المحجة البيضاء، ج2، ص263.[199]. تفسير شريفلاهيجى، ج2، ص658 ـ 659.[200]. اظهار الحق، ص355،الفصول المهمه، ص244. [201]. الصافى، ج1، ص51.[202]. كنزالدقائق، ج7،ص104.[203]. كشف الغطاء، ص299.[204]. بحرالفوائد، ج1،ص99؛ التحقيق فى نفىالتحريف، ص 25 ـ 26.[205]. التحقيق فى نفىالتحريف، ص26.[206]. التحقيق فى نفىالتحريف، ص26.[207]. همان، ص27.[208]. نك: صيانةالقرآن، ص69. [209]. التحقيق فى نفىالتحريف، ص27.[210]. بحرالفوائد، ج1،ص99.[211]. مفتاح الكرامه، ج4،ص690-691.[212]. آلاء الرحمن، ج1،ص65 ـ 67.[213]. ضياء التفاسير، ج1،ص465.[214]. اصل الشيعة واصولها، ص254.[215]. اعيان الشيعه، ج1،ص41.[216]. نفحات الرحمان، ج1،ص14.[217]. كشف الحقائق، ج2،ص80.[218]. الفصول المهمه، ص241-246.[219]. الغدير، ج3، ص101.[220]. ر. ك: الميزان، ج12،ص104 ـ 133.[221]. تهذيب الاصول، ج2،ص165؛ انوارالهدايه، ص242 ـ 247.[222]. البيان، ص197-235.[223]. The Qura'n as Text,ed , pp. 107 - 111.[224]. نك: علوم القرآنعند المفسرين، ج1، ص433 ـ 460.[225]. آراءالمستشرقين،ج1، ص461ـ463؛ دائرةالمعارف الاسلاميه، ج11، ص1130.[226]. آراءالمستشرقين،ج1، ص477.[227]. تاريخ القرآن، ص259ـ 278، مذاهب التفسير الاسلامى، ص20 ـ 31.[228]. مذاهب التفسيرالاسلامى، ص38.[229]. شبهات حولالقرآن، ص56 ـ 57؛ آراء المستشرقين، ج2، ص537 ـ 539.[230]. نك: شبهات حولالقرآن، ص46 ـ 47؛ مذاهب التفسير الاسلامى، ص306.[231]. مذاهب التفسيرالاسلامى، ص294 ـ 295.[232]. همان، ص20 ـ 28.[233]. آراء المستشرقين،ج2، ص642؛ قسالاتقان، ج1، ص74.[234]. نك: الدرالمنثور،ج1، ص290.[235]. نك: تسنيم، ج1، ص83ـ 86؛ اضواء على السنة المحمديه، ص99 ـ 118.[236]. المسائل السرويه،ص78.[237]. الكافى، ج1، ص213ـ 214.[238]. صحيفه سجاديه،دعاى 42؛ الكافى، ج1، ص214.[239]. البرهان، ج1، ص200،612 ـ 613 نك: الدرالمنثور، ج2، ص173.[240]. تفسير عياشى، ج1،ص169.[241]. همان، ص168.[242]. تفسير قمى، ج1،ص100.[243]. نك: الميزان، ج4،ص166.[244]. فصل الخطاب، ص248نيز نك: مذاهب التفسير الاسلامى، ص311. [245]. الاحتجاج، ج1، ص377ـ 378.[246]. المستدرك، ج2، ص531؛الاتقان، ج2، ص53. [247]. نك: المحلى، ج11،ص235؛ المرشد الوجيز، ص42.[248]. الاتقان، ج2، ص46-47.[249]. نك: آلاء الرحمن،ج1، ص54 ـ 60.[250]. نك: البرهان فىعلوم القرآن، ج1، ص235-238؛ النشر، ج1، ص22 ـ 23.[251]. النشر، ج1، ص22.[252]. نك: الدرالمنثور،ج2، ص340.[253]. نك: تاريخ طبرى،ج4، ص273؛ تذكرة الحفاظ، ج1، ص7.[254]. تفسير قرطبى، ج1،ص86.[255]. اوائل المقالات،ص81.[256]. المعجم الوسيط، ص722،«قرأ»[257]. القرآن و رواياتالمدرستين، ج1، ص296.[258]. مجمعالبيان، ج2،ص278؛ شواهدالتنزيل، ج1، ص152؛ اهل البيت فى تفسير الثعلبى، ص46.[259]. عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص199؛الامالى، ص221 ـ 222.[260]. الدرالمنثور، ج2،ص298؛ كشف الغمه، ج1، ص219.[261]. المعجم الوسيط، ص915،«نزل».[262]. سلامة القرآن منالتحريف، ص59.[263]. اختيار معرفةالرجال، ص4، البيان، ص226-229.[264]. مستدرك الوسائل،ج4، ص280، مستدرك سفينة البحار، ج7، ص139.[265]. الكافى، ج8، ص54.[266]. تهذيب اللغه، ج5،ص14.[267]. الكافى، ج8، ص289.[268]. همان، ج1، ص424.[269]. مرآة العقول، ج5،ص79.[270]. الكافى، ج2، ص634.[271]. الوافى، ج9، ص1780.[272]. الاعتقادات، ص84-85.[273]. الكافى، ج1، ص437.[274]. شواهد التنزيل، ج2،ص222-223؛ تاريخ دمشق، ج2، ص97.[275]. تفسير عياشى، ج1،ص13. [276]. تفسير عياشى، ج1،ص13. [277]. نك: مذاهبالتفسير الاسلامى، ص312-336.[278]. نك: تاريخ دمشق،ج2، ص428-431؛ المعجم الكبير، ج11، ص211؛ حلية الاولياء، ج1، ص103.[279]. الكافى، ج1، ص286؛البيان، ص231.[280]. انوار الهدايه، ص243ـ 247.[281]. مفردات، ص563،«عزز».[282]. همان، ص129،«بطل».[283]. نك: سلامة القرآنمن التحريف، ص25-26.[284]. نك: فصل الخطاب،ص348.[285]. فصل الخطاب، ص348.[286]. بلاغات النساء، ص29ـ 30؛ كشف الغمه، ج2، ص109 ـ 110.[287]. نهج البلاغه،خطبههاى 183، 198.[288]. همان، نامه 53.[289]. صحيفه سجاديه،دعاى 42.[290]. سلامة القرآن منالتحريف،ص27 ـ 33.[291]. نك: الكافى، ج1،ص69، تفسير عياشى، ج2، ص115؛ وسائلالشيعه، ج27، ص109 ـ 112.[292]. فرائد الاصول، ج1،ص244.[293]. وسائلالشيعه، ج27،ص109-111.[294]. فصل الخطاب، ص351.[295]. نك: البيان،ص211ـ214؛ تفسيرموضوعى، ج1، ص348.[296]. الكافى، ج3، ص313.[297]. مدخل التفسير، ص221.[298]. الاعتقادات، ص84.[299]. الكافى، ج8، ص53.[300]. الاصول الستةعشر، ص111.[301]. بحارالانوار، ج2،ص225؛ ج5، ص68.[302]. النشر، ص13 ـ14.[303]. الدرالمنثور، ج3،ص419.[304]. جامعالبيان، ج11،ص13؛ الدرالمنثور، ج3، ص483.[305]. الموطأ، ج2، ص824.[306]. صحيح البخارى، ج4،ص160 ـ 161.[307]. نك: تأويلمشكلالقرآن،ص42؛ تفسيرقرطبى، ج1،ص80.[308]. الذخيره، ص361 ـ364.[309]. المنقذ، ج1، ص477ـ 478؛ الصراط المستقيم، ج1، ص45؛ تهذيب الاصول، ج2، ص165.[310]. تفسير موضوعى، ج1،ص315.[311]. نك: نفحاتالرحمن، ج1، ص14 ـ 16؛ صيانة القرآن، ص69.[312]. تاريخ قرآن، ص28؛صيانة القرآن عن التحريف، ص214؛ دبستان مذاهب، ص246 ـ 247.[313]. نك: الخطوطالعريضه، ص13؛ اصول مذهب الشيعه، ج1، ص257.[314]. مذاهب التفسيرالاسلامى، ص294 ـ 295؛Garcinde Tassy, Journal Aslatique, P. 431 - 436 Tisdall, Clair, Themoslem P . 100 - 101 , Geschichte des Qorans, The odor, Noldeke؛ Workd ,111 , 231 - 234.[315]. فصل الخطاب، ص157.[316]. دبستان مذاهب، ج1،ص244 و 247.[317]. روحالمعانى، ج1،ص44؛ فصل الخطاب، ص157.[318]. متشابه القرآن ومختلفه، ج2، ص77؛ و نيزنك: سلامة القرآن من التحريف، ص398 ـ 399.[319]. The Moslem World,111 , pp. 231 - 234.[320]. Ibid, P.229.[321]. اعيان الشيعه، ج9،ص185؛ الذريعه، ج4، ص26.[322]. تذكرة الائمه، ص19ـ 20.