ترجمه قرآن، جواز يا حرمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه قرآن، جواز يا حرمت - نسخه متنی

رضا فرشچيان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه قرآن، جواز يا حرمت

رضا فرشچيان

قرآن كريم كتاب هدايت بشريّت و نشانه آشكار بر نبوت حضرت ختمي مرتب(ص) مي باشد. خداي تعالي اين كتاب را بر پيامبر(ص) به زبان عربي نازل فرموده و آن را «مبين» خواند تا مردمان در آن بينديشند و راه هدايت خويش را در آن جستجو كنند.

آيا آدمي مي تواند و آيا خداوند مي خواهد كه قرآن به زبان هاي ديگر برگردانده شود؟ اين پرسشي است فرا روي علماي اسلام. برخي ترجمه? قرآن را نه تنها ناشدني مي دانند، بلكه اقدام به آن را حرام و محذور از سوي مُنزِل كتاب مي دانند و عدّه اي درست بر خلاف آن مي انديشند. متن حاضر، گزارشي است مختصر از دلايل مخالفانِ ترجمه همراه با نگاهي گذرا به آنچه موافقان مي گويند. نگارنده كوشيده است در ابتدا بداند كه ترجمه چيست و چه ترجمه اي پيرامون آن بحث در گرفته است. لذا فصل نخست از مقاله را به آن اختصاص داده و در فصل دوم به ارائه? آراي هر دو گروه پرداخته است.

معناي لغوي و عرفي ترجمه

كلمه ترجمه در لغت، مشترك لفظي است، كه چهار معني براي آن ذكر شده است. نخست به معني تبليغ كلام به آنكه به او نرسيده است و ترجمان1 را در بيت زير از همين دانسته اند:

ان الـثمــانـيـن و بـلـغـتـهــا قد احوجت سمعي الي ترجمان

دوم تفسير سخن به همان زبان مي باشد. از همين رو ابن عباس را «ترجمان القرآن»‌2 خوانده اند و شايد مراد زمخشري كه گويد: «كل ما ترجم عن حال شي فهو تفسرته»3 نيز همين معني باشد و ديگر اين كه ترجمه، تفسير كلام به زباني اصلي مي باشد، زرقاني از تفسير ابن كثير و بغوي نقل كرده كه كلمه? ترجمه درزبان عربي به معني تبيين است، خواه به همان زبان و يا زبان ديگري4 و آخر اينكه برگرداندن سخن از زباني به زبان ديگر است، ابن اثير گويد: ترجمان كسي است كه كلام را از زباني به زبان ديگر بر مي‌گرداند.5

ذهبي گويد: ترجمه در لغت به دو معني اطلاق مي شود. وي به برگرداندن سخن از زباني به زبان ديگر بدون بيان آن و تفسير و بيان كلام به زباني ديگر اشاره مي كند.6

معناي چهارم ترجمه، برداشتي است كه عرف از ترجمه دارد، صاحب مناهل العرفان گويد:

ترجمه در نزد عرف، نقل كلام از زباني به زبان ديگر است و مراد از «نقل كلام» تعبير از معني آن به سخني ديگر، از زباني ديگر است، به گونه اي كه تمامي معاني و مقاصد آن منتقل شود… التعبير عن معناه بكلام آخر من لغة اخري مع الوفاء بجميع معانيه و مقاصده.7

و در جاي ديگر آن را تنها برداشت مردم جهان از كلمه? ترجمه مي داند،8 اگر چه دكتر راميار براين است كه در عرف بيشتر معني چهارم مراد است،9 كه اين سخن ساير معاني ترجمه را نفي نمي‌كند.

ترجمه لفظي و معنوي

ترجمه در معني عرفي آن به دو قسم لفظي و معنوي تقسيم مي شود:

ترجمه? لفظي آن است كه مترجم، هر كلمه اي ازكلمات متن را بفهمد سپس كلمه‌اي كه در زبان دوم مساوي آن است به جاي آّن قرار دهد، در اين نوع ترجمه، مترجم بايستي نظم و ترتيب متن و تمامي معاني آن را حفظ نمايد. ترجمه? لفظي به دليل اختلاف زبانها ممكن است به نامفهوم بودن سخن بيانجامد،10 اين ترجمه، به «ترجمه? حرفيه» معروف بوده و برخي آن را «مساويه» ناميده‌اند.11

ذهبي، ترجمه? حرفيه رابه دو قسمِ«ترجمه بالمثل» و «ترجمه بغير المثل»‌تقسيم كرده است و در توضيح آن گويد:

ترجمه بالمثل، آن است كه نظم قرآن به زباني ديگر ترجمه شود به گونه اي كه مفردات ترجمه به جاي مفردات اصل و اسلوب آن قرار گيرد و بتواند تمام معاني اصل را برساند و در ترجمه بغير المثل، مترجم به اندازه? توان خود و زبانش به ترجمه? مطابقي نظمِ اصل اقدام مي نمايد: «…ان يترجم نظم القرآن حذوا بحذو بقدر طاقة المترجم وما تسعه‌‌لغته.»12

در ترجمه? معنوي و يا تفسيري، مترجم به معني متن توجه نموده و آن گاه آن را در قالب زبان دوم ريخته و رعايت كرده. در اين نوع ترجمه، مترجم مجبور به رعايت نظم و ترتيب اصل و حفظ تمامي معاني آن نيست. مهم در اين ترجمه حسن تصوير معاني و اغراض است و ازاين رو، ترجمه? معنوي خوانده مي شود و چون نيك بيان كردن معاني و اغراض، آن را شبيه تفسير مي‌كند، ترجمه? تفسيري ناميده مي شود.13

زرقاني تفسير به زبان ديگر را داراي شباهتي نزديك به ترجمه? تفسيري مي‌داند و مي‌گويد: شايد به دليل همين شباهت است كه عدّه اي به اشتباه ترجمه تفسيري رابا ترجمه? تفسير يا تفسير به زبان دوم يكي دانسته اند، و آن گاه اشاره به وجود چهار تفاوت ميان ترجمه و تفسير مي نمايد، ذهبي اگر چه دو تفاوت را بين ترجمه? تفسيري و تفسير ذكر مي كند ولي بر اين است كه ترجمه? تفسيري چيزي جز تفسير قرآن كريم به زبان ديگر و يا ترجمه? تفسير نيست.14

ترجمه? حرفي و تفسيري هر دو تعبير از معني سخني در يك زبان به زبان ديگر است و در هر دو نوع بايستي تمامي معاني كلام اصلي و مقاصد آن منتقل شود و تفاوت ميان آنها صوري است، لذا اين دو نوع ترجمه ، در حقيقت با هم تفاوتي ندارند.15

از اين رو مي توان ترجمه? حرفي را تنها يك بحث نظري صرف دانست، چرا كه اين نوع ترجمه سخت و يا نشدني است و اين علاوه بر پيچيدگي و ابهام آن است، و مترجمان و قراء به دليل امكان و وضوح ترجمه تفسيري آن را بر ترجمه حرفي ترجيح داده وبه هنگام اطلاق نيز، مراد از «ترجمه»، ترجمه تفسيري مي باشد.16

شرايط ترجمه

مترجم بايستي به اوضاع، اسلوب ها و ويژگي هاي هر دو زبان آشنايي داشته باشد و ترجمه بيان كننده تمامي معاني اصل و مقاصد آن باشد، علاوه بر آن فهم ترجمه به گونه اي باشد كه مستقل از اصل و بي نياز از آن باشد.17

علاوه بر آن ،در ترجمه? حرفي لازم است كه در زبان دوم كلماتي مساوي زبان نخست يافت شود، چنان كه بتوان هر كلمه اي از ترجمه را جايگزين اصل نمود و اين كه هر دو زبان از جهت ضمائر و روابطي كه مفردات را به هم پيوند مي دهد، و ترتيب كلمات هنگام تركيب مشابهت داشته باشند.18

در ترجمه? تفسيري، مترجم بايستي از تفسير به رأي دوري كرده و سخن خويش را بر مبناي احاديث و علوم عربي و اصول شريعت قرار داده و اين كه آگاه به معاني الفاظ شرعي در قرآن بوده و ترجمه را بدل از قرآن قرار ندهد.19

معاني و مقاصد قرآن

از آنجا كه ترجمه? قرآن بايستي بيانگر تمامي معاني و مقاصد قرآن باشد، به اختصار سخني در اين باره ارائه مي گردد.

زرقاني در بيان معاني قرآن گويد:

قرآن كريم و هر كلام بليغ مشتمل بر دو نوع معاني است و آن معاني اوليه (اصلي) و ثانويه (تابعي) است، معني اولي آنست كه ازكلام به هر صيغه كه گفته شود، فهميده مي شود، همانند اسناد «محكوم به» به «محكوم عليه» و همه افراد بشر به هر زباني در فهم آن مشتركند، اما معني ثانوي آن است كه علاوه بر معني نخست، با توجه به خصوصيات هر زباني، از كلام فهميده مي‌شود. به عنوان نمونه جملات «جادحاتم»، «حاتم جواد»، «ان حاتماً جوادَُ»، «واللّه انّ حاتماً لجوادَُ» همگي نسبت جود به حاتم طايي را مي رساند. اين همان معني اولي است ولي برخي از مثال‌ها دلالتي بيش از معني اولي دارند، همانند تأكيد، به عنوان مثال جمله آخر به چهار صورت مورد تأكيد قرار گرفته: اسميه بودن جمله، انّ، لام و قسم.20

قرآن براي سه جهت و مقصد اساسي از سوي خداي تعالي نازل شده است:هدايتي است براي جن و انس، و نشانه اي است بر نبوت رسول اللّه(ص) و اينكه مردم با تلاوت آن به عبادت خدا مي‌پردازند.

* * *

با توجه به آنچه در باب شرايط ترجمه و معاني و مقاصد قرآن كريم گفته شده، برخي ترجمه? قرآن را محال دانسته و اقدام به آن را حرام محسوب كرده اند. در اين فصل، نخست به منظور آنان ازترجمه? ممنوع اشاره كرده و آن گاه به دلايل ايشان بر حرمت ترجمه خواهيم پرداخت و در ضمن سخنان مخالفان را نيزخواهيم آورد.

ترجمه ممنوع كدام است

زرقاني ترجمه را در سه مورد جايز مي داند و مي‌گويد:

همگي برآنند كه ترجمه? قرآن به معني تبليغ الفاظ و به معني تفسير قرآن به زبان عربي جايز است. و در تفسير به زبان ديگر اختلاف نظر وجود دارد ولي با در نظر گرفتن شرايط تفسير و ترجمه، دلايل بسياري دلالت بر جايز بودن آن دارد.

وي ترجمه? قرآن، به معني برگرداندن قرآن به زباني غير از عربي را جايز نمي‌داند.21

صاحب المنار كه خود از مخالفان ترجمه? قرآن به ساير زبانها است مي گويد:

مراد از ترجمه تعبير از آيات عربي (قرآن) به زبان ديگر به آنچه معاني و تأثير آنها را برساند و هوالتعبير عن الآيات العربيه بما يؤدي معانيها وتأثيرها من لغة اخري. 22

و نزديك به همين سخن را زرقاني در معني عرفي ترجمه ذكر مي كند:

التعبير عن معناه بكلام آخر من لغة اخري مع الوفاء بجميع معانيه ومقاصده.23

اين ترجمه? عرفي همان است كه زرقاني بارها بر عدم امكان آن تأكيد كرده است.24

ترجمه? عرفي به ترجمه حرفي و تفسيري تقسيم مي شود .از برخي سخنان صاحب المنار و مناهل العرفان چنين بر مي آيد كه از نظر اينان هر دو نوعِ ترجمه، ممنوع و غير ممكن مي باشد چرا كه ترجمه آنست كه تمامي معاني و مقاصد اصل را منتقل نمايد و قرآن پراز معاني و اسرار پنهان و آشكار است، به درجه اي كه مخلوق از احاطه بر آن عاجز است و چه رسد به اينكه آن را به زباني ديگر به تصوير بكشد.25 اگر چه برخي سخنان صاحب المنار جواز ترجمه تفسيري را مي رساند.26

آن چه كه بيشتر برآن هستند اين است كه ترجمه حرفي قرآن با ملاحظه نبود شرايط ترجمه كه پيشتر از آن ياد شد، متعذر و غير ممكن است.27 مو?لف «اصول التفسير و قواعده» گويد:

اختلاف در مورد همين ترجمه? لفظي است كه در آن آراي گوناگوني ديده مي شود.

و نيز گويد:

حق اينست كه اين ترجمه از لحاظ عادي و عقلي محال و از بُعد شرعي حرام مي باشد.28

اما درباره? ترجمه? تفسيري چنين نيست و از ديد برخي چون ذهبي، بدون هيچ نوع ترديدي جايز

مي‌باشد چرا كه او ترجمه? تفسيري را همان تفسير قرآن كريم به زباني ديگر مي داند.29

دلايل ترجمه ناپذيري قرآن كريم

1. ترجمه در برگيرنده معاني و مقاصد قرآن نيست

2. معاني قرآن

قرآن، كتاب هدايت بشر است و سعادت آدمي در دنيا و آخرت در گرو تمسّك به آن است، اين هدايت از طريق استنباط احكام و ارشادات از قرآن است، صاحب المنار پس از اينكه ترجمه حرفي را متعذر و نشدني مي داند، درباره? ترجمه? معنوي مي گويد:

اين ترجمه، فهم مترجم از قرآن و يا فهم او از دريافت مفسّران از قرآن است و در فهم آدمي احتمال درستي و نادرستي مي رود و با ترجمه قرآن، هدفي كه از ترجمه مدّنظر است حاصل نخواهد شد.

و نيز گويد:

ترجمه? قرآن به صورت ترجمه? صحيح كه همان معاني و تأثير مورد اراده خداوند را برساند متعذر و غير ممكن است.30

از طرفي ديگر در فصل پيش گذشت كه معاني هر كلام بليغ به اولي و ثانوي تقسيم مي شود. دريافت انسان از قرآن گاه به واسطه فهم معاني اصلي است كه مي توان آن را از ترجمه نيز دريافت كرد. ولي برخي از احكام و ارشادات از معاني ثانوي برداشت مي شود، ترجمه اگر بتواند معاني اصلي قرآن را برساند، به هيچ وجه قادر به رساندن معاني ثانوي كه از خصوصيات زبان عربي نشأت مي‌گيرد، نخواهد بود.31 به عنوان نمونه مي توان به استفاده از ضرب المثل‌ها در قرآن اشاره كرد، قرآن بسياري از درس ها و حقايق خود را در قالب امثال و حِكَم بيان داشته، برخي از اين ضرب المثل ها نياز به تفسير و بيان دارد و برخي با ترجمه، لطافت و زيبايي خود را از دست مي دهد. زركشي در باره? آيه? وانّ أوهن البيوت لبيت العنكبوت، (عنكبوت ،29/41) گويد:

اين ضرب المثل خانه اي را در نهايت سستي نشان مي دهد زيرا از شش جهت مورد تأكيد قرار گرفته است: انّ ـ افعل التفضيل‌ـ مادّه وهن ـ اضافه به جمع ـ معرفه به ال ـ لام تأكيد.32

و سرانجام زرقاني گويد:

قرآن پر از معاني و اسرار آشكار و پنهان است، به حدي آفريدگان از احاطه به آن ناتوانند چه رسدبه تصوير آن .33

در اينجا برخي با اقرار به اينكه ترجمه? قرآن،معاني ثانوي آن را نمي رساند ادعا كرده اند كه ترجمه قرآن نسبت به معاني اوّلي ممكن بوده و همين معاني اولي است كه مشتمل بر هدايت قرآني است و لذا قرآن رابه معني برگرداندن معاني اصلي ترجمه مي نماييم.

اما ترجمه، نقل تمامي معاني اعم از اصلي و تابعي است و نقل معاني اصلي از ديد عرف ترجمه محسوب نمي شود و ديگر اينكه معاني اوّلي قرآن به تنهايي مصدر هدايت نيست و معاني ثانوي نيز پر از هدايات قرآني است.34

مقاصد قرآن

پيشتر گذشت كه ترجمه عرفي بايستي در برگيرنده مقاصد اصل باشد و درباره? قرآن نيز جهات مختلفي در نزول آن بر قلب پيامبر(ص) مطرح است.

هدايت ثقلين

هدايت قرآن ،هدايتي است عام و فراگير و رسول خدا (ص) بر انس و جن بر انگيخته شده است: واُوحي اليّ هذا القران لانذركم به ومن بلغ (انعام،6/19). اين هدايت تمام آنچه را مردم بدان نيازمندند در برداشته از عقائد و اخلاق گرفته تا احكام عبادات و معاملات ،و جمعي است ميان مصالح بشر در دنيا و آخرت و در بر گيرنده? ارتباط آدمي با خداي خويش و با جهان هستي. خداي تعالي با روشي كه در بلاغت و بيان معجزه بكار برده و با استدلال و به كارگيري امثال و حكم و قصص و…،هدايت خويش را به روشني در اختيار مردم نهاده و جهت اقناع مردم، عوامل آن را به كار گرفته است.

برخي از هدايت هاي قرآني از معاني اصلي قرآن فهميده مي شود و برخي از معاني تابعه? قرآنيت قرآن و امتياز آن بيش از آن كه با معاني اصلي در ارتباط باشد با معاني ثانوي و آنچه از آنها فهميده مي‌شود در ارتباط مي باشد .35

اما المعاني الثانويه فبحر زاخر متلاطم الامواج تتجلي فيها علوم اللّه وحكمته وعظمته الالهيه وتظهر منها فيوضات اللّه والهاماته العلويه علي من وهبهم هذه الفيوضات والالهامات.

اعجاز قرآن

قرآن بر پيامبر(ص) نازل شد تا نشانه اي بر رسالت او باشد و خدا همگان را از انس و جن به تحّدي خواند تا همانند سوره اي از سور آن بياورند.36 در زماني كه بلاغت و بيان در اوج شكوفايي خود بود، همگي از مقابله ناتوان ماندند كه خود گوياي ناتواني ديگران است، گرچه اعجاز قرآن داراي وجوهي است كه خبر ازغيب دادن و يا استيفاي تشريع از آنها است ولي آن وجه از اعجاز كه در هر آيه اي در جريان است همان بلاغتي است كه نهفته در آن است، اگر چه هر زبان پيشرفته اي داراي بلاغت است ولي هر زباني خصوصيات خودش را دارد، لذا اين وجه از اعجاز قرآن را نمي توان به زبان ديگري برگرداند كه در اين صورت ويژگي بلاغي قرآن از دست رفته است.37 و از همين روست كه شاطبي ، انتقال اعجاز قرآن به غير عربي را محال مي داند. 38 و ابن عربي تبيان واعجاز قرآن را به زبان عربي مي داند و اگر به غير عربي برگردانده شود ديگر قرآن و بيان نبوده واقتضاي اعجاز نمي كند.39

اقدام به ترجمه، آوردن مثل قرآن است

قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان يأتوا بمثل هذا القران لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا. (اسراء، 17/88)

در واقع ترجمه ،جامع تمامي معاني و مقاصد اصل است و لذا مثل اصل مي باشد .و قرآن و ترجمه? صحيح بايد مثل اصل باشد و قرآن به صراحت اعلام نموده كه اگر همه انس و جن جمع گردند از آوردن مثل قرآن ناتوانند لذا با اين خبر قرآن، آوردن مثل قرآن ممكن نخواهد بود.40

و شرعاً نيز ترجمه? قرآن حرام است چرا كه اقدام به ترجمه، تكذيب سخن خدا در سوره? اسراء است.41

فتوايي از ابوحنيفه نقل شده است كه او قرائت نماز را به فارسي جايز مي‌داند.42 امام فخر در ردّ آن مي‌گويد كه كلام فارسي، قرآن محسوب نمي شود و جهت اثبات سخن خويش به آيه? 88 سوره اسراء استناد مي كند:

اين سخن منظوم فارسي يا قرآن است و يا مثلش و يا هيچ كدام، آشكار است كه خود قرآن نيست و اگر مثل قرآن باشد موجب تكذيب خداوند است چرا كه فرموده: لايأتون بمثله، پس كسي كه قرآن رابه فارسي بخواند، قرآن نخوانده است.43

تعبّد به تلاوت قرآن

انّ الذّين يتلون كتاب اللّه واقاموا الصّلاة… ليوفّيهم أجورهم ويزيدهم من فضله انّه غفور شكور، (فاطر، 35/ 29ـ 30) از اهداف نزول قرآن دعوت به تلاوت قرآن جهت تعبّد و طاعت الهي است حتي اگر تلاوت بدون درك معني صورت پذيرد واگر فهم قرآن نيز با تلاوت همراه شد، تلاوت كننده اجر بيشتري دارد. اين خصوصيت منحصر به قرآن بوده وتلاوت غير آن را شامل نمي‌شود.44

نتيجه

بنابر آنچه گذشت ترجمه زماني ترجمه صحيح خواهد بود كه در برگيرنده? معاني و مقاصد اصل باشد اما به وضوح ديده مي‌شود كه ترجمه? قرآن، معاني ثانويه آن را نمي‌رساند، فهم ما از قرآن و استنباط احكام وارشادات قرآن منحصر در معاني اوليه نيست و وابستگي بسيار به درك معاني ثانويه دارد و به همين صورت است اعجاز قرآن. لذا عدّه‌اي از اهل فن ،حكم به محال بودن و حرمت ترجمه? قرآن داده‌اند،45 به عنوان نمونه:

والدليل علي أنها (ترجمة القرآن) تستلزم المحال أنه لابد في تحققها من الوفاء بجميع معاني القرآن الاوليه والثانوية وبجميع مقاصده الرئيسية الثلاثة وكلا هذين مستحيل.46

نارسائي الفاظ واسلوب هاي ساير زبان ها

الفاظ

از دلايل مخالفان ترجمه حرفي قرآن نبود معادل براي بسياري از الفاظ وكلمات عربي در ساير زبانها است.47 صاحب المنار در اين زمينه توضيح مي‌دهد كه مفردات (افعال، اسامي وحروف معاني) يا حقيقي و يا مجازي و يا كنايه هستند و هركدام نيز يا لغوي است، كه قبلاًعرب آنها را به كار برده و يا شرعي است و يا منحصراً در قرآن آمده است. از اينها برخي مشترك است و براي چند معني قرار داده شده كه مراد، به قرينه روشن مي‌شود، و آنگاه مي‌گويد:

به يقين آشنايان به زبان هاي مختلف براين نكته تأكيد دارند كه ممكن نيست دو زبان در تمامي مفردات دلالت آنها، همانند يكديگر باشند و به خصوص الفاظي كه جهت مسائل شرعي و عرفي وضع شده اند همانند كلماتي كه در قرآن براي صفات خداوند،عالم غيب و برخي از عبادات وضع شده و نيز همانند اسامي روز قيامت كه هركدام با توجه به ريشه? عربي خود معني مي‌دهد: الواقعه، القارعه، الطامة، الصاخة، الحاقة والغاشية… آيا مي‌توان معادلي در غير عربي براي اين الفاظ يافت و يا مجبور به ترجمه همگي آنها به «روز قيامت» هستيم و به همين دليل برخي از زبان‌شناسان و جامعه‌شناسان براين هستند كه يك زبان نمي‌تواند به جاي زبان ديگر در تمامي آداب، معا رف و معاني عقلي و شرعي به كار رود.48

غزالي در كتاب «الجام العوام عن علم الكلام» مي‌گويد:

ترجمه? آيات صفات الهي جايز نيست.

وي خطا در آن را در حد كفر دانسته و مي‌گويد:

براي برخي از الفاظ عربي معادل فارسي وجود دارد ولي عادت ايراني برآن نيست كه آن را در همان معني كه عرب به كار مي‌رود، به كار برد، پس اگر مترجم، لفظي فارسي را بياورد ممكن است معني‌حقيقي آن لفظ را در عربي برساند در حالي كه قرآن به معني مجازي توجه داشته است.49

افعال در برخي صيغه‌ها برمعاني گوناگوني چون تكلّف، تكثير، مشاركت،مطاوعه و… دلالت دارند و حروف معاني هريك نكته‌اي را مي‌رساند همانند عطف به «ثمّ»و «فاء» در آيات قل سيروا في الأرض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين (انعام، 6/11) «قل سيروا في الأرض فانظروا كيف بدأ الخلق»، (عنكبوت،29/20) و يا آنچه كه حصر به «انّما» را مي‌رساند و تفاوت آن با حصر به حروف نفي و اثبات (ما هو إلا كذا) كه جرجاني به آن اشاره كرده است. آيا در ساير زبانها چنين لطافت و زيبايي وجود دارد و آيا مي‌توان اقدام به ترجمه? اين ها نمود؟50

اسلوب

بي‌شك هرزباني، طبيعت خويش را دارد و در آن از جهت اسلوب هاي كلام تفاوت هايي ديده مي‌شود. زبان عربي نيز ويژگي هايي چون مجاز، استعاره، كنايه، تشبيه و… دارد كه نمي‌توان در قالب زبان هاي ديگر قرار داد و از اين‌رو بسياري از متخصصان در امر ترجمه براين هستند كه ترجمه? متون ادبي به هرزباني كه باشد محال است و مردم آنها را به مسامحه، ترجمه مي‌خوانند.51

و با در نظر گرفتن تحّدي قرآن و ناتواني بزرگان بلاغت و ادب در اوج شكوفايي آن در عصر بعثت، بيشتر به اسلوب والاي قرآن پي خواهيم برد. وقتي اين اسلوب را نمي‌توان ـ و نتوانسته‌اند‌‌ـ در قالب زبان عربي بيان كرد، به طريق أولي به زبان ديگر نيز امكان‌پذير نيست.52

فهو بهذه الخصائص التي اختص بها وفاق علي جميع من نطق وكتب ،فان ترجمه الي غير لغته فوق طاقة البشر بل من المستحيلات في هذه الحياة.53

تأثير ترجمه قرآن

نظم قرآن و اسلوب آن تأثيري خاص در شنونده? آن دارد كه امكان انتقال آن به زباني ديگر نيست و خود شنيدن قرآن مردم را به سوي اسلام جذب مي‌كرد. يكي از دانشمندان فرانسوي در اين باره مي‌گويد:

محمّد قرآن را به گونه‌اي مؤثر مي‌خواند كه شنونده را به ايمان آوردن به آن مي‌كشاند و تأثير آن بيش از تأثير ساير معجزات انبيا برمردم بوده است، ما چگونه مي‌توانيم مسلمين را به واسطه ترجمه از اين محروم سازيم.54

صاحب‌المنار اين مسأله را يكي از دلايل اجماع برتحريم ترجمه? قرآن مي‌داند.55

تعقّلي بودن قرآن

انّا انزلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون (يوسف، 12/2)

قرآن كريم در آياتي، از خصوصيات مسلمانان ، به كار بردن، عقل و فهم در آنچه خداوند نازل فرموده است مي‌داند.56 قل هذه سبيلي ادعوا الي اللّه علي بصيرة انا ومن اتبعني (يوسف، 12/108)

علاّمه? طباطبايي در تفسير آيه? دوم از سوره? يوسف مي گويد:

در اين آيه دلالتي است كه الفاظ قرآن از جهت استناد به وحي و عربي بودن دخالت در ضبط اسرار و حقايق معارف دارد و اگر معاني قرآن به پيامبر‌(ص) وحي مي‌شد و لفظ پيامبر‌(ص) حكايت‌گر آن مي‌بود و يا به زباني ديگر ترجمه مي‌شد برخي از اسرار آيات بينات الهي از خرد مردم پنهان مي‌ماند و دست تعقل و فهم ايشان به آن نمي‌رسيد.57

لذا اين آيه نشان دهنده اين است كه در قرآن به عربي ،خصوصيتي است كه در ترجمه به ساير زبانها وجود ندارد. و نتيجه ترجمه، چيزي جز محروم ساختن كساني كه به آن اكتفا مي‌كنند از تعقل در ما انزل اللّه نخواهد بود.58

از جهتي ديگر قرآن اساس اسلام است وآنان كه به ترجمه روي مي‌آورند، فهم شان از دين مبتني برفهم مترجم از قرآن است، نه خود قرآن منزل و پرواضح است كه ترجمه نمي‌تواند مستند اجتهاد قرار گيرد و هيچ مسلماني قائل به اجتهاد در ترجمه نيست و نيز قرآن سرچشمه? هدايت و معارف الهي است كه هيچ گاه كهنه نگشته و خواننده آن به اندازه استعدادش از آن بهره مي‌برد وچه بسا آيندگان از قرآن آنچه بفهمند كه گذشتگان بدان پي نبرده‌اند وترجمه چنين خصوصيتي نداشته و ما را در حدّي از فهم نگاه مي‌دارد، صاحب المنار براين عقيده است كه كسي كه آنچه براي فهم قرآن نياز است بداند حتي اگر در فهم دچار خطا شود،مأجور خواهد بود و مي گويد :

به نظر نمي‌رسد، مسلماني براي عبارت مترجم چنين مزيتي را قائل باشد.59

زحيلي گويد:

در فهم مراد از قرآن احتمال خطا وجود دارد و در ترجمه به زبان ديگر نيز همين احتمال مي‌رود، لذا با وجود اين دو احتمال برترجمه اعتمادي نيست و نمي‌توان در استنباط احكام از آن سود جست.60

ذهبي در سخن از عدم امكان ترجمه? حرفي قرآن به نارسا بودن ترجمه در رساندن معاني ثانويه? قرآن اشاره مي‌كند و مي‌گويد:

برخي ديگر از احكام و ارشادات از معاني ثانويه به دست مي‌آيد و اين نمونه را مي‌توان در استنباطات مجتهدان ديد.61

با ملاحظه آنچه گذشت روشن مي شود كه قرآن به زبان عربي فرستاده شده تا مردم در آن به تعقّل بپردازند و از آن راهنمايي گرفته و ترجمه، خصوصيات لازم را نداشته و نمي‌تواند مستندي براي استنباط احكام و دريافت هدايت قرآني قرار گيرد.

ترجمه و صيانت قرآن

قرآن ،آيت كبري برنبوت حضرت رسول‌(ص) است و تنها معجزه? باقيمانده از معجزات انبيا‌‌عليهم‌السلام است، حفظ قرآن از تحريف و تغيير و تبديل و تصحيف برمسلمين واجب است و لذا هرآنچه باعث روي گرداني مردم از قرآن و در نتيجه باعث از بين رفتن قرآن شود، حرام مي‌باشد و به همين سبب است كه برخي از علما نوشتن قرآن به زباني غير از عربي را حرام دانسته و نگراني شديد خود را نسبت به «قرآن ناميدنِ» ترجمه ابراز كرده‌اند.62

زرقاني در اين رابطه مي‌گويد:

پس از اينكه مردم از قرآن به سبب ترجمه‌ها بي‌نياز شوند، اصل عربي قرآن در معرض ضياع قرار گرفته و همانند اصل عبري تورات و يا انجيل خواهد شد و از بين رفتن اصل عربي، سبب تغيير و تبديل در دين خواهد شد و بدون هيچ شكي هرآنچه قرآن را در معرض اهمال و ضياع قرار دهد ،به اجماع مسلمين حرام است.

و نيز مي‌گويد:

اگر زمان برترجمه‌ها بگذرد اسم ترجمه از آنها برداشته شده و تنها نام قرآن باقي مي‌ماند و مي‌گويند اين قرآن انگليسي و يا… است و سپس اين قيد را هم برداشته و به ترجمه،قرآن مي‌گويند و جالب اينكه اهالي جاوه ترجمه فرانسوي قرآن را مي‌خوانند، به فرزندانش مي‌آموزند و اعتقاد دارند كه قرآن صحيح را مي‌خوانند.63

حفظ وحدت مسلمين

اقدام به ترجمه? قرآن كريم، مردم را از يادگيري زبان عربي بي‌نياز مي‌كند و برهركس كه به تاريخ مسلمين مراجعه نمايد روشن است كه اين زبان عربي از دلايل عزّت و عظمت مسلمين بوده است و ديگر اينكه اگر باب ترجمه باز شود اهل هرزباني به پندار خويش در صدد ترجمه? قرآن برآمده و ترجمه‌هاي بسياري پديد خواهد آمد وبدون شك ترجمه‌ها با يكديگر تفاوت داشته وباعث اختلاف ميان اهل اسلام خواهد شد شبيه همان اختلافي كه يهود ونصاري در كتب مقدس خويش دارند و اين اختلاف بهانه? خوبي به دست دشمنان اسلام خواهد داد. و اين يكي از دلايل حرمت ترجمه از سوي برخي از علما مي‌باشد.64

دلايل65 موافقان ترجمه

وجوب تبليغ

دعوت حضرت رسول اكرم‌(ص) و هدايت قرآن، مخصوص يك قوم و گروه خاصي نيست بلكه ايشان برهمه مردمان فرستاده شده‌اند و از جهتي تبليغ هدايت قرآن به امم ديگر واجب است. و اين امرعملي نمي‌گردد مگر به ترجمه? قرآن و هرآنچه تحقق واجب متوقف برآن است، واجب است66 ابن‌تيميه در همين رابطه مي گويد:

امت مأمور به تبليغ قرآن است و گاهي براي رساندن قرآن به غير عرب به ترجمه قرآن نيازمنديم كه در حد امكان قرآن براي آنها ترجمه شود.67

زمخشري و ابن حجر از ديگر دانشمنداني هستند كه نزديك به همين سخن را در مورد ترجمه? قرآن بيان كرده‌اند.68

صاحب‌المنار پس از برشمردن مفاسد ترجمه? قرآن و دعوت به اتحاد با روي آوردن به زبان عربي اظهار مي‌دارد كه:

آنچه گفته شد مربوط به ترجمه? قرآن براي مسلمانان بود و نه تفسير قرآن به زبانشان و يا ترجمه قرآن براي دعوت غير مسلمين به اسلام با وجود اينكه مترجم آنچه را خود مي‌فهمد بيان مي‌كند.

فهذا ما أقوله الآن في ترجمة القرآن للمسلمين دون تفسير.لهم بلغتهم مع بقائه اماماً لهم ودون ترجمة لدعوة غيرهم الي الاسلام مع ان المترجم بين المعني الذي يفهمه هو.

پاسخ زرقاني

1. تبليغ ساير ملل به اسلام متوقف برترجمه عربي نبوده بلكه مي‌توان قرآن را از راه هاي ديگر نيز تبليغ كرد. همانند تفسير قرآن به غير عربي كه از معاني لغوي ترجمه است و يا انتشار كتب و رسالات.

2. ترجمه? قرآن به معني عربي آن محال و حرام است و خداوند امر به محال و يا حرام نمي‌نمايد.

3 . رسول خدا‌(ص)، از ترجمه براي تبليغ دين استفاده نكرده‌اند و اين در حالي است كه ايشان عرب و عجم را به اسلام فرا خوانده‌اند. تمامي نامه‌هاي ايشان به عربي بوده و يك آيه در آنها ترجمه نشده، چه رسد به ترجمه? تمامي قرآن، صحابه كه آشناترين مردم به اسرار اسلام بوده، درباره? ترجمه فكر نكردند چه رسد به اينكه به آن اقدام نمايند، اگر ترجمه? قرآن از ضروريات (مواجب) اسلام مي‌بود پيامبر‌(ص) وصحابه زودتر از همه به آن اقدام مي‌نمودند.69

نامه‌هاي پيامبر

پيامبر‌(ص)، به بزرگان غير عرب به عربي نامه نگاشتند تا آنها را به اسلام فرا خوانند،اين نامه‌ها در برگيرنده? قرآن بود با اينكه پيامبر‌(ص) مي‌دانستند كه نامه‌هاي ايشان ترجمه خواهد شد،اين مسأله بيانگر تأييد پيامبر‌(ص) برترجمه? قرآن است.70 آن حضرت در جنگ‌ها اجازه? حمل قرآن نمي‌دادند تا مبادا به دست دشمنان بيفتد و اگر ترجمه? معاني قرآن از ارزش آن مي‌كاست، هيچ گاه نامه‌هاي ايشان همراه با آيت قرآن نبود.71

پاسخ: اين نامه‌ها دلالتي برجواز ترجمه? حرفي ندارد بلكه مستلزم نوعي جائز از ترجمه است كه همان تفسير به غيرعربي است ديگر اينكه اين نامه ها مشتمل برقرآن و حتي آيات كاملي از آن نيست بلكه گزيده‌اي است از آيات قرآن و مطمئناً اين بخش هاي برگزيده حكم قرآن را ندارد . زرقاني برخي از نامه‌هاي حضرت را ذكر كرده و نتيجه‌گرفته كه در آنها حتي يك آيه? كامل نيز وجود ندارد.72 و رشيد رضا مي گويد:

مي‌تواند اين يكي دو آيه كه در نامه‌ها بوده ترجمه? تفسيري شود و در صورتي كه بدانيم ترجمه? حرفي مراد است اين آيات در نامه‌ها به عنوان قرآن ذكر نشده است.73

ترجمه سوره حمد توسط سلمان

ايرانيان از سلمان خواستند كه معاني «فاتحة الكتاب» را برايشان ترجمه نمايد و او براي آنها ترجمه كرد: (بنام يزدان بخشاينده) و آنها تا زماني كه زبانشان براي تلفظ عربي آماده گشت آن‌ترجمه را در نماز مي‌خواندند.

صاحب اصول التفسير مي‌گويد:

براي نشر اسلام بايستي معاني هدايت الهي در قرآن را به زبان كساني كه دعوت مي‌شوند ترجمه كنيم و شكي در ضرورت آن نمي‌باشد.

زرقاني در مقام ردّ دلالت اين خبر برترجمه قرآن مي‌گويد:

اين خبر مجهول الاصل است و سندي براي آن شناخته نشده و عمل به آن جايز نيست و در صورت درست بودنش بايستي به تواتر نقل شود چرا كه از مواردي است كه انگيزه ?نقل آن فراوان است و نيز در صورت قبول آن ،مراد ترجمه? لغوي است و نه حرفي و اين خبر به طور قطع با ادّله? قاطع حرمت و استحاله? ترجمه در تعارض است و به آنچه با دليل قطعي در تعارض باشد نمي‌توان عمل كرد و ديگر اينكه اين خبر با اختلاف نقل شده كه اين اختلاف موجب اضطراب آن و ردّ خبر است. نبوي نقل كرده كه فارسيان از او درخواست نوشتن بخشي از قرآن كردند و او فاتحة الكتاب را به فارسي برايشان نوشت و اين خبر با نقل قبلي متفاوت است سوم اينكه خود خبر بيانگر ضعف آن است. چرا كه آنان ترجمه? فاتحة الكتاب را خواستند و او تنها ترجمه بخشي از «بسمله» را نوشته است.74

ياد كرد قرآن در كتب پيشينيان

و انه لتنزيل رب العالمين. نزل به الروح الامين. علي قلبك لتكون من المنذرين .بلسان عربي مبين. وانه لفي زبر الاولين. (شعراء، 26/192 ـ 196)

قبلاً ذكر شد كه براساس فتوايي از ابو‌حنيفه افرادي كه نمي‌توانند به عربي تلفظ كنند، مي‌توانند قرآن را در نماز به فارسي بخوانند75 و آيه? 192 از سوره? شعراء از مستندات ايشان مي‌باشد.76 زمخشري در اين زمينه مي‌گويد:

ذكر قرآن در ساير كتب آسماني بوده است و گفته شده (قيل) كه معاني قرآن در آن كتب مي‌‌باشد و به اين آيه برسخن ابو‌حنيفه كه قرائت را به فارسي در نماز جايز مي‌داند احتجاج شده است.

صاحب المنار براي ردّ اين توجيه مي‌گويد:

بلي معاني قرآن برخي عام بوده كه عبارت است از اصول دين الهي و اين اصول در ساير كتب الهي نيز وجود داشته است و در قرآن آمده است.شرع لكم من الدين ما وصي به نوحاً. (شوري،47/ 13) اما آنچه كه به سياق نزديك تر است اين است كه آنچه در سوره? شعراء و امثال آن از قصه موسي و… است در كتب پيشينيان بوده و نه همه قرآن، به همين جهت پس از اين آيه آمده است: أولم يكن لهم آيه ان يعلمه علماء بني اسرائيل (شعراء، 26/197) وآيه? 46 از سوره? قصص نيز متضمن همين معني است. لذا سياق آيه و آنچه متبادر از لغت است اين شبهه را رد مي‌كند.

دانشمندان علم تفسير بر اين هستند كه در آيه? 192 سوره? شعراء، مضافي در تقدير است.

و در اين كه مرجع ضمير [ه] چيست برخي آن را «قرآن» دانسته اند كه سياق آيه گواه آن است و برخي «پيامبر» را كه فرمود: …يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة والانجيل. (اعراف، 7/ 157).

زمخشري خود از صيغه? مريض (قيلَ) استفاده كرده كه نشان از ضعف آن سخن است و ممكن نيست كه ابوحنيفه و يا حتي افرادي پايين تر از او در علم لغت و دين چنين نظري داشته باشند كه معاني قران تمام يا بعضش به همين نظم و ترتيب با الفاظ عبراني در تورات بوده پس قرآن ترجمه? تورات است.77

البته برخي چون سكاكي از آيه? مورد بحث درجهت اثبات ترجمه ناپذيري قرآن بهره جسته اند.

مفهوم اين كتاب (در قالب ساير زبانها) در كتاب هاي پيشين موجود است اما آن كتب ترجمه و مفهوم قرآن در قالب ديگر زبانها نيست و آن تاثيري كه قرآن با زبان عربي در دلها به جاي مي گذارد و دلها را تكان مي دهد از هيچ زبان و ترجمه اي ساخته نيست.78

حديث ابن مسعود

آمده است كه ابن مسعود به فردي غير عرب قرآن تعليم مي داد، آن مرد به جاي «طعام الاثيم» گفت «طعام اليتيم»، ابن مسعود گفت بگو «طعام الفاجر» و آن گاه گفت اگر به جاي «العليم» «الحكيم» بگوييد خطا در قرآن محسوب نمي شود، خطا آن است كه به جاي آيه? رحمت، آيه? عذاب قرار دهيد. امام فخر رازي اين حديث را از دلايل كساني كه قرائت ترجمه را قرائت قرآن مي دانند دانسته و در پاسخ گويد اگر سخن ابن مسعود حجّت است، بايستي در همه احوال به او اقتدا كرد،نه به برخي از سخنان او تمسّك جست و آيا اين سخن او را مي پذيريد كه «حمد» و «معوذتين» از قرآن نيست.79

پاورقيها:

1. التُرجُمان به معني مترجم و يا گزارنده و جمع آن تراجِم و تراجمة مي باشد و برخي آن را فارسي (=ترزبان) دانسته اند، ر.ك :النهايه، ا/ 186؛ فرهنگ فارسي، 1/1064؛ المعجم الوسيط، 1/83؛ تاريخ قرآن/ 646.

2. ابن مسعود گفته است كه: نعم الترجمان القرآن ابن عباس،تهذيب التهذيب، 5/243.

3. اساس البلاغه، ذيل ماده فسر1/34.

4. مناهل العرفان، 2/120.

5. النهايه، 1/186 و ر.ك: مناهل العرفان، 2/ 119ـ120؛ تاريخ قرآن/ 646ـ 647.

6. التفسير و المفسرون، 1/23.

7. مناهل العرفان، 2/120.

8. همان/154.

9. تاريخ قرآن/647.

10. ر.ك: التفسير و المفسرون، 1/23؛ مناهل العرفان، 2/121؛ اصول التفسير، 2/479؛ اصول في التفسير/ 34ـ35؛ تاريخ قرآن / 647.

11. ر.ك: مناهل العرفان، 2/121.

12. ر.ك :التفسيرو المفسرون، 1/24ـ25.

13. مناهل العرفان، 2/121.

14. ر.ك :مناهل العرفان،2/124ـ 127؛ التفسير و المفسرون، 1/28، 29؛ اصول في التفسير/35؛ تاريخ قرآن/648.

15. مناهل العرفان، 2/128، 186.

16. همان .

17. ان تكون صيغه الترجمة مستقلة عن الاصل بحيث يمكن ان يستغني بها عنه وان تحل محله وكانه لااصل هناك ولافرع (مناهل العرفان، 2/123)

18. مناهل العرفان ، 2/123ـ 157، اصول في التفسير/ 35.

19. ر.ك: التفسير و المفسرون، 1/ 29؛ اصول في التفسير/ 36.

20. ر.ك :مناهل العرفان،2/131ـ 132، 179؛ التفسير والمفسرون، 1/25.

21. مناهل العرفان،2/186.

22. المنار،9/347.

23. مناهل العرفان،2/120.

24. همان/ 155، 165.

25. مناهل العرفان،/2 ، اما الترجمه التفسيريه فميسورة فيما لايعجز عنه البشر،2/124؛المنار، 9/326.

26. ر.ك: المنار،9/344.

27. التفسير والمفسرون،1/24ـ 25، مناهل العرفان، 2/157؛ المنار،9/326؛ اصول في التفسير/35.

28. اصول التفسير،2/479.

29. التفسير و المفسرون،1/27ـ 28. در فصل پيش گذشت كه اين نظر او مورد قبول ديگران نيست. و نيز ر.ك: به علوم قرآن،3/219؛ قران ناطق/41 ـ 65؛ المنار،9/336 ،به نقل از عبدالعزيز احمد البخاري.

30.ر.ك: المنار،9/326 و 343 و نيز ر.ك :مناهل العرفان،2/146.

31. ر.ك :التفسير و المفسرون،1/25.

32. قرآن ناطق/79 ـ 80.

33. مناهل العرفان،2/146.

34.همان/170 ـ 171.

35. تلخيص از مناهل العرفان،2/134 ـ 139.

36. قرآن كريم، بقره/23؛ يونس/38.

37. ر.ك: التفسير و المفسرون،1/25؛ المنار،9/325.

38. اصول التفسير،2/469.

39. قرآن ناطق،1/77، به نقل از احكام القرآن ،4/87 ـ 88.

40. مناهل العرفان2/156، المنار،9/347.

41. همان/159.

42. التفسير الكبير،1/209ـ 217؛ المنار،9/336.

43. همان/210.

44. مناهل العرفان،2/140و 155.

45. المنار،9/343.

46. مناهل العرفان،2/155.

47.اصول التفسير،2/472.

48. المنار،9/348.

49. المنار،9/327ـ 328.

50. همان/350.

51. ر.ك: علوم القرآن،3/219، (به نقل از زحيلي)؛ مناهل العرفان،2/156؛ التفسير و المفسرون 1/24.

52. مناهل العرفان،2/156.

53. اصول التفسير،2/470.

54. ر.ك :المنار،9/328، 351.

55. همان/343.

56. همان /326.

57. الميزان،11/57.

58. المنار 9/326؛ قرآن ناطق،1/77.

59. المنار،9/326ـ 327.

60. علوم القرآن،3/219.

61. التفسير و المفسرون،1/25.

62. ر.ك: المنار 9/323، 326، 329، 331، 332، 335؛ اصول التفسير،2/470و 481.

63.مناهل العرفان،2/160ـ161.

64. ر.ك: مناهل العرفان،2/163، 162، 117، المنار،9/330.

65. رزقاني اين دلايل رابه عنوان شبهات بر منع ترجمه نقل مي كند: العرفان،2/165، به بعد.

66. مناهل العرفان،2/165.

67. التفسير الكبير،2/168.

68. تاريخ قرآن/651ـ 652.

69. مناهل العرفان،2/165ـ166.

70. همان/167؛ اصول التفسير2/464ـ 465.

71. اصول التفسير،2/464.

72. مناهل الوفان،2/167.

73. المنار،9/337.

74. مناهل العرفان،2/172،173؛ اصول التفسير،2/46، به نقل از مبسوط سرخسي.

75. ر.ك المنار،9/334ـ336(اشاره به بازگشت از فتوي)

76. ر.ك: التفسير الكبير،1/213 ،امام فخر دلايلي را مبني بر اعتراض به اين استناد ذكر مي‌كند.

77. همان،9/339 ـ 340.

78. قرآن ناطق،1/76.

79. التفسير الكبير،1/213.

/ 1