هنجارها و ناهنجارى هاى شخصيت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هنجارها و ناهنجارى هاى شخصيت - نسخه متنی

سيد محمد رضا ابطحى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنجارها و ناهنجارى هاى شخصيت

سيد محمد رضا ابطحى

چكيده:

در اين بحث ابتدا به شناخت مفهوم شخصيت توجه كرده و سپس به بررسى عوامل اختلال در شخصيت و تشخص‏طلبى و آنگاه معرفى شخصيت قوى و بيان بيمارى شخصيت و علل تزلزل شخصيت رسيدگى نموده و داستانى ذكر كرده‏ايم و علل احساس شكست و اختلال سرشتى شخصيت را آورده‏ايم و اختلال در صفات شخصيت و شخصيت نورتيك را مورد تحليل قرار داده‏ايم و به معالجه نورز و پسيكونورز اشاره نموده و به شخصيتهاى پسيكوتيك و مسئله فقر شخصيت اشاره نموده و چهار شرط ضرورى براى داشتن شخصيتى قوى را ارائه داده‏ايم و به بررسى ويژگى هاى مردم بى قيد و بند پرداخته و صفات شخصيتهاى متضاد را بررسى نموده‏ايم و آنگاه يك جامعه آزاد و مرفه واقعى را معرفى كرده، به رشد شخصيت، عوامل سقوط و رشد و تكامل شخصيت اشاره كرده‏ايم و افراد نيكبخت و داراى شخصيت كامل و برجسته را معرفى نموده و سپس نتيجه‏گيرى كرده‏ايم.

مقدمه:

انسان داراى دو بُعد جسد (شخص) و روح (شخصيت) است كه گاهى دچار ناهنجارى هائى در هر يك مى‏شود و ما به بررسى آن مى‏پردازيم.

ديل كارنگى، انسان روح است يا جسد، ولى اسلام مى‏گويد: انسان هم روح است، هم جسد.

شخصيّت را به صورتهاى گوناگون تعريف كرده‏اند: اوّل: عبارت است از حاصل تمامى رفتار و اعمال شخص در سازگارى هاى اجتماعى خود، دوّم: عبارت است از مجموع نفسانيّات.

شخصيت انسان: 1. ارزش انسان به خواسته‏هاى اوست. 2. تشخص‏طلبى خصوصاً در نوجوانان و جوانان. 3. عوامل تشخص‏طلبى چيست؟. 4. بى شخصيتى و مشكلات آن. 5 . درمان بى شخصيتى

اختلالات شخصيّت يا Personality Disorder نتيجه دو چيز است: يكى توارث و ديگرى محيط.

كسى كه در كار خود داراى شخصيّتى قوى است: اوّلاً: اصرار مى‏ورزد. ثانياً: كوشا و پرتلاش است. ثالثاً: داراى روحيه سازگارى و مدارا نمودن است. رابعاً: داراى ثبات در عزم و تصميم‏گيرى است.

بيمارىِ شخصيّت زمانى است كه: اوّلاً: شخص به علل گوناگون سازگارى خود را از دست مى‏دهد. ثانياً: شغل و حرفه خود را رها مى‏كند.

معمولاً شخصيّت به سه صورت دچار اختلال مى‏شود: اوّل تزلزل شخصيّت، دوّم تعدّد شخصيّت، سوّم فساد شخصيّت.

احساس شكستها در اثر:

1. نگرانى از آداب اجتماعى 2. بى حوصلگى 3. بى تجربگى. 4. نداشتن الگو براى آشنائى با مردم. 5. ضعف اراده. 6. ترس از قبول مسئوليت است. 7. ترس از همانند سازى با ديگران است.

اختلال سرشتى شخصيّت:

انسان داراى خَلْق و خُلْق است و تغيير هريك خطى بزرگ خواهد بود و انسانرا دچار اختلال مى‏كند.

در اين نوع از اختلالات شخص بيمار داراى وضعيّت خاصّى است:

1. با وجود اينكه داراى هوش و تعليم و تربيت است، قادر نيست تا خود را با جامعه تطبيق دهد. 2. مهربان است. 3. راحت طلب است. 4. نالايق است. 5. بى ابتكار است. 6. گاهى اوقات منزوى و گوشه نشين مى‏شود. 7. گاهى بى‏احساس مى‏شود. 8. در حالات وى از نظر اخلاقى نوساتى ديده مى‏شود. 9. زمانى افسرده و زمانى ديگر پرجوش و خروش است. 10. گاهى به همه سوء ظن دارد. 11. حسّ حسادت در او ديده مى‏شود.

اختلال صفات شخصيّت:

در اين حالت بيمار در تطابق اجتماعى دچار اختلال مى‏شود و بيمار به انواع و اقسام انحرافات گرفتار مى‏گردد.

شخصيّت بهنجار و نابهنجار: 1. در اين حالت شخص از لحاظ اجتماعى هدفى پسنديده دارد. 2. فعّاليّت هاى او متوجّه رسيدن به هدفى است كه دارد. 3. از دنبال نمودن آن بسيار خرسند مى‏شود. 4. از زندگى خود راضى و خوشنود است.

در حالى كه درست عكس همه اين حالات، در بيمارانى ديده مى شود كه دچار حالت ناهنجارى شخصيّت هستند، كه آنرا نابهنجار مى‏گويند.

شخصيّت نِوْرُوتيك: نِوْرُوزها بيمارى هاى روانى نسبتاً خفيف هستند، و نشانى‏هاى اين بيمارى: اوّل: خستگى مفرط و بيش از حد، دوّم: دردها و آلام بدنى و جسمانى، سوّم: كم شدن حافظه، چهارم اختلال در حس و حركت، پنجم: اضطراب غير طبيعى است. - اين اختلالات موجب ناسازگارى هاى شخص بيمار مى‏گردد - ششم: در بعضى از موارد نورزها ترديد و عدم توانائى در تصميم‏گيرى فوق العاده و غير طبيعى است.

پِسيكُوتْراپى نِوْرُوزْها: معالجه بيماران روانى با وسائل روانشناسى را پِسيكُوتْراپى مى‏گويند و داراى مراحل گوناگون و جالبى است كه مى‏تواند بعضى از علائم بيمارى را از ميان بردارد: اوّل: گوش دادن به سخنان بيمار، دوّم: همدردى نمودن با بيمار، سوّم: پند و نصيحت دادن و موعظه بيمار، چهارم: تلقين در خواب »هيپنوتيزم«.

معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها: امروز پِسيكاناليزْ شايع‏ترين راه معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها مى‏باشد، كه از اين راه بيمار:

1. آنچه به ذهنش مى‏آيد نقل مى‏كند.

2. رؤياهاى بيمار در روشن كردن انگيزه‏هاى نهانى وى كمك بزرگى مى‏كند.

3. آشناشدن بيمار با انگيزه‏هاى واقعى خود در درمان بهتر بيمار بسيار مؤثّر است.

شخصيّتهاى پِسيكُوتيك:

اختلالات شديد روحى را پِسيكُوزْ و گرفتاران اين نوع از اختلالات را پِسيكُوتيكْ مى‏گويند، شخصيّت بيمار در حالتهاى پسيكوتيك دچار توهّم و پندار و خيال مى‏شود، به طوريكه:

1. رابطه خود را با جهان اطراف خود كاملاً قطع كرده است.

2. اطمينان دارد كه آنچه مى‏پندارد واقعيّت است.

3. فكر مى‏كند همه مردم جهان در خطاء و گمراهى هستند.

فقر شخصيّت:

آيا انسان با شخصيّت و با فضيلت چه كسى است؟ و شخصيّت عالى كدام است؟ به اين سؤال پاسخهاى مختلفى مى‏توان داد، ولى دارا بودن چهار شرط مهم لازم و ضرورى به نظر مى‏آيد، تا بتوانيم كسى را داراى شخصيّتى قوىّ و عاقل بدانيم:

چهار شرط مهم:

أول: در زندگى خود به ميزانها و اصولى صحيح معتقد و مؤمن باشد. زيرا در هر جامعه‏اى ميزانها و اصولى وجود دارند كه بايد با آنها زندگى كرد و از وجود آنها بهره‏مند شد، و اگر مورد بى توجّهى قرار بگيرند نظام اجتماعى در هم مى‏ريزد، مانند نظام خانواده، و تشكيل خانواده بر اساس ميزانهائى خاص، و اصولى كه بسيار مورد احترام هستند، مانند:

1. اصل تفاهم

2. اصل مدارا و سازگارى

3. اصل احترام متقابل

4. اصل عشق و علاقه و دوستى

5. اصل همدلى

6. اصل همدردى

7. اصل گذشت و ايثار

8. اصل فداكارى

9. اصل همراهى و...

دوّم: عاقل و خردمند باشد. زيرا هركارى كه بر اساس عقل و خرد شكل بگيرد به انجام مى‏رسد و نتيجه مى‏دهد.

سوّم: در تحقق آمال و اهداف خويش داراى اراده‏اى محكم و استوار باشد. زيرا براى تحقّق بخشيدن به آمال و آرزوها و هدفهاى خويشتن به آن نيازمند است.

چهارم: واجد تمامى فضائل اخلاقى باشد. سرمايه اخلاق سرمايه‏اى بى‏نظير و ارزشى بى بديل است، و دارا بودن آن بهترين كمالات انسانى محسوب مى‏شود. البته فقدان هريك از اين اصول چهارگانه، دليلى واضح و روشن براى تنزّل و انحطاط شخصيّت انسانها است.

اوّلين ميزان شخصيّت، پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح

دوّم، عقل و خردمندى

سوّم، داشتن اراده‏اى قوى

چهارم، دارا بودن فضائل اخلاقى است.

محمد فريد وجدى مى‏گويد: تربيت عقلانى را غير از تربيت روحانى دانسته و مى‏گويد، ممكن است كسى دانا و بصير و خردمند و باهوش باشد، و لكن اعمالش مبتنى بر اصول اخلاقى نباشد، و پليدى روحش سبب بروز كارهاى زشت و ناپسند گردد.

براى آنكه ملّت و جامعه‏اى آزاد و مرفّه زندگى كند، و از هوش و استعداد و كفايت و لياقت افراد خود حدّاكثر استفاده را بنمايد، بايد:

1. آزادى قلم و بيان داشته باشد.

به چند مطلب توجه كنيد:

اوّل: آزادى چيست؟

دوّم: اثرات آزادى چيست؟

سوّم: حريت و آزادى آرزوى ديرينه بشر است.

چهارم: مبارزه براى كسب آزادى.

پنجم: برده دگران مباش.

ششم: موانع آزادى چيست؟

2. بايد به افراد ايمان داشته باشد.

3. بايد به شخصيّت افراد احترام بگذارد.

4. با گسترش عدالت اجتماعى و امنيّت قضائى نبايد بگذارد شخصيّت افراد به آسانى دستخوش هوى و هوس متصدّيان امور واقع شوند.

5. نبايد اجازه دهد كسانى كه داراى فكر و عقيده صحيح هستند به زنجير كشيده مى‏شوند.

6. نبايد بگذارد متملّقان و فرومايگان، جاى صاحبان فكر و عقده را بگيرند. كه در اين صورت علم و تقوا و شرافت، موجب عقب ماندگى و محروميّت، و پستى و فرومايگى موجب ترقّى و پيشرفت معرّفى خواهد شد.

رشد شخصيّت:

بر اثر تجربيّات سودمندى است كه در زندگى به دست مى‏آيد، زيرا در زندگى به هرچه برخورد كنيم در ما مؤثّر واقع مى‏شود، با اين تفاوت كه بعضى وقايع اثرى ناچيز در ذهن ما به جاى مى‏گذارند، و برخى ديگر شديداً ما را تحت تأثير خود قرار مى‏دهند.

وارونه شدن ارزشها عامل سقوط جامعه است، نه حاصل صعود.

دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مى‏شود:

اوّل: حسّ سلوك با ديگران.

دوّم: نهراسيدن از ناكامى

سوّم: سازگارى با ديگران

چهارم: دورى از رنج و غصّه

پنجم: بخنديد و بر جدّيت و پشتكار خود بيفزاييد

ششم: زود رنج نباشيد

هفتم: مشكلات را عاقلانه و با اراده‏اى محكم از ميان برداريد

هشتم: سعى كنيد قوه خيال باعث رشد شما باشد

نهم: به گذشته پناه بردن

دهم: پناه نبردن به گذشته

يازدهم: دورى از پرخاشجوئى و لاف زنى و گزافه گوئى و مسخرگى و خشونت و بى‏ادبى و گوشه‏نشينى و به بيمارى پناه بردن

دوازدهم: هميشه در زندگى هدفى عالى و انسانى داشته باشيد، و در نيل به آن هدف كوشش و مجاهده نمائيد، و بدانيد كه خوشبخت‏ترين مردم، زيباترين يا متموّل ترين و يا مقتدرترين افراد نيستند، بلكه آن مردمى نيكبخت و كامران هستند كه چهار صفت مهم را دارا باشند:

نيكبختان و كامرانان

اوّل: همّت مردانه و دل پر مهر و خُلق خوش دارند

دوّم: پيوسته در صدد اصلاح خويشند

سوّم: ناملايمات را به آسانى تحمّل مى‏كنند

چهارم: همه را دوست مى‏دارند و به درد دل آنها توجّه مى‏كنند.

براى آنكه به يك شخصيّت كامل و برجسته نائل شويد، بايد صفات زير را دارا شويد:

اوّل: مردم را دوست بداريد و با آنان همكارى داشته باشيد

دوّم: از خودخواهى بپرهيزيد و با ملاحظه و مؤدّب باشيد

سوّم: از نظر وضع ظاهر خوش رو و خوش بيان و خوش لباس باشيد

چهارم: قسمتى از وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى مفيد و علمى كنيد، و در عين حال از فعّاليّت جسمى و ورزش‏هاى صحيح و تفريحات سالم غافل نباشيد

پنجم: به شغل خود علاقه‏مند باشيد و در راه آن كوشش فروان نمائيد

ششم: از زندگى ترس و واهمه نداشته باشيد، و اگر كارى مطابق ذوق شما صورت نگرفت به خود اعتماد داشته باشيد و عصبانى نشويد.

روايات:

قال على عليه السلام: المرء مخبوء تحت لسانه. شخصيت مرد زير زبان او مخفى است.[29]

توضيح: (وابسته به گفتار اوست).

قال على عليه السلام: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته. كسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.[30]

توضيح: (آنكه براى شخصيت خود ارزش قائل باشد خود را اسير هوى و هوس نمى‏كند)

ضرب المثلها و داستان:

أحْمَقُ مِنْ حَبَنَّقِهْ

داستان حبنّقه

اشعار:

تن آدمى شريف است به جان آدميت = نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمى به چشم است و دهان و گوش و بينى = چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

نتيجه:

با شناخت واقعى از شخصيت انسانى مى‏توان از وجود خود بهره بردارى بيشترى نمود.

فهرست مطالب

چكيده

خلاصه

مقدمه

ناهنجارى هاى شخصيّت

تعريف شخصيّت

تعريف اوّل

تعريف دوّم

شخصيت انسان

اختلالات شخصيّت

داستانها

احساس شكستها در اثر

اختلال سرشتى شخصيّت

اختلال صفات شخصيّت

شخصيّت بهنجار و نابهنجار

شخصيّت نِوْرُوتيك

پِسيكُوتْراپى نِوْرُوزْها

معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها

شخصيّتهاى پِسيكُوتيك

فقر شخصيّت

چهار شرط مهم

ويژگى هاى مردم بى قيد و بند (اعضاء حزب باد)

محمد فريد وجدى مى‏گويد

به چند مطلب توجه كنيد

رشد شخصيّت

عوامل سقوط جامعه

عوامل رشد و تكامل شخصيّت

دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مى‏شود

نيكبختى و كامرانى

شخصيت كامل و برجسته

روايات

ضرب المثلها

اشعار

نتيجه

پاورقى ها

منابع

مقاله:

مقدمه

انسان داراى دو بُعد جسد (شخص) و روح (شخصيت) است كه گاهى دچار ناهنجارى هائى در هر يك مى‏شود و ما به بررسى آن مى‏پردازيم[]. ديل كارنگى، انسان روح است يا جسد.

اسلام مى‏گويد: انسان هم روح است و هم جسد.

ناهنجارى هاى شخصيّت [1].

تعريف شخصيّت:

شخصيّت را به صورتهاى گوناگون تعريف كرده‏اند:

تعريف اوّل:

شخصيّت عبارت است از حاصل تمامى رفتار و اعمال شخص در سازگارى هاى اجتماعى خود [2].

تعريف دوّم:

شخصيّت عبارت است از مجموع نفسانيّات [3].

شخصيت انسان:

1. ارزش انسان به خواسته‏هاى اوست.

2. تشخص‏طلبى خصوصاً در نوجوانان و جوانان

3. عوامل تشخص‏طلبى چيست؟

4. بى شخصيتى و مشكلات آن.

5. درمان بى شخصيتى

اختلالات شخصيّت [4]

شخصيّت نتيجه دو چيز است: يكى توارث و ديگرى محيط.

كسى كه در كار خود داراى شخصيّتى قوى است:

اوّلاً: اصرار مى‏ورزد.

ثانياً: كوشا و پرتلاش است.

ثالثاً: داراى روحيه سازگارى و مدارا نمودن است.

رابعاً: داراى ثبات در عزم و تصميم‏گيرى است.

مانند حضرت موسى عليه السلام كه خدا مى‏فرمايد:

اذْهَبْ إلى فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغى[5]

به سوى فرعون برو كه او سر به طغيان برداشته است.

و حضرت موسى عليه السلام با قدرت خطاب به فرعون مى‏فرمايد:

حَقيقٌ عَلى أنْ لا أقُولَ عَلَى اللَّهِ إلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَني إسْرائيلَ[6]

سزاوار است كه به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم، به راستى كه معجزه‏اى از سوى پروردگارتان برايتان آورده‏ام، پس بنى اسرائيل را همراه من بفرست.

بيمارىِ شخصيّت زمانى است كه:

اوّلاً: شخص به علل گوناگون سازگارى خود را از دست مى‏دهد.

ثانياً: شغل و حرفه خود را رها مى‏كند.

معمولاً شخصيّت به سه صورت دچار اختلال مى‏شود:

صورت اوّل تزلزل شخصيّت:

در اين حالت بيمار بين شخصيّت گذشته و شخصيّت فعلى خود اختلاف عميقى احساس مى‏كند، مانند فرزند ديروز و همسر امروز.

صورت دوّم تعدّد شخصيّت:

در اين حالت براى بيمار شخصيّت جديدى به وجود مى‏آيد، و رفتار و افكار و روش مخصوصى پيدا مى‏كند و دچار دوگانگى شخصيّتى مى‏شود، و دچار دوگانگى شخصيت مى‏گردد.

صورت سوّم فساد شخصيّت:

در اين حالت بيمار بكلّى خود را فراموش مى‏كند و ديگرى را به جاى خويشتن فرض نموده و مثلاً در مقام گفتار خود را با سوّم شخص مفرد به كار مى‏برد. اين نوع اختلال شخصيّت در فلج عمومى مشاهده مى‏شود.

داستانها:

أحْمَقُ مِنْ حَبَنَّقِهْ

حبنّقه: فردى كند ذهن بود كه حتّى گاهى نام خود را نيز فراموش مى‏كرد، لذا مادرش نام وى را بر پوسته كدوئى نوشته و با نخى به گردن وى آويخت، تا خود را فراموش نكند، روزى در گوشه‏اى خوابش برد، رندى از آنجا مى‏گذشت او را ديد، با ملايمت نخ را از گردن وى باز نموده و به گردن خود بست و مقابل او نشست، طولى نكشيد بيدار شد، چون پوسته كدو را به گردن خود نديد و به گردن ديگرى ديد، با خود مى‏گفت: اگر من منم، پس اون كيه، و اگر اون منه، پس من كيم.

احساس شكستها در اثر:

1. نگرانى از آداب اجتماعى است.

2. بى حوصلگى است.

3. بى تجربگى است.

4. نداشتن الگو براى آشنائى با مردم است.

5. ضعف اراده است.

6. ترس از قبول مسئوليت است.

7. ترس از همانند سازى با ديگران است.

اختلال سرشتى شخصيّت

انسان داراى خَلْق و خُلْق است و تغيير هريك خطى بزرگ خواهد بود و انسانرا دچار اختلال مى‏كند.

در اين نوع از اختلالات شخص بيمار داراى وضعيّت خاصّى است:

1. با وجود اينكه داراى هوش و تعليم و تربيت است، قادر نيست تا خود را با جامعه تطبيق دهد.

2. مهربان است.

3. راحت طلب است.

4. نالايق است.

5. بى ابتكار است.

6. گاهى اوقات منزوى و گوشه نشين مى‏شود.

7. گاهى بى‏احساس مى شود.

8. در حالات وى از نظر اخلاقى نوساتى ديده مى‏شود.

9. زمانى افسرده و زمانى ديگر پرجوش و خروش است.

10. گاهى به همه سوء ظن دارد.

11. حسّ حسادت در او ديده مى‏شود.

خداوند متعال در مورد اينگونه افراد مى‏فرمايد:

لهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ‏ءٍ إلاّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إلاّ فى ضَلالٍ[7]

فراخواندن راستين او راست، و كسانى كه [مشركان] به جاى او مى‏خوانند [و مى‏پرستند] به آنان هيچ گونه پاسخى نمى‏دهند، مگر همانند كسى كه گشاينده دستان خويش به سوى آب است، تا آن را به دهانش برساند و آن رسنده به آن نيست، و دعاى كافران جز بيراه نيست.

اختلال صفات شخصيّت

در اين حالت بيمار در تطابق اجتماعى دچار اختلال مى‏شود و بيمار به انواع و اقسام انحرافات گرفتار مى‏گردد [8].

شخصيّت بهنجار و نابهنجار

1. در اين حالت شخص از لحاظ اجتماعى هدفى پسنديده دارد.

2. فعّاليّت هاى او متوجّه رسيدن به هدفى است كه دارد.

3. از دنبال نمودن آن بسيار خرسند مى‏شود.

4. از زندگى خود راضى و خوشنود است.

در حالى كه درست عكس همه اين حالات، در بيمارانى ديده مى شود كه دچار حالت ناهنجارى شخصيّت هستند، كه آنرا نابهنجار مى‏گويند.

اين مطلب را در قرآن به روشنى مى‏بينيم، آنجا كه مى‏فرمايد:

و لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ [9]

و چون با جالوت و سپاهيانش رو در رو شدند گفتند پروردگارا بر ما [باران] صبر فرو ريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر خدانشناسان پيروز گردان.

شخصيّت نِوْرُوتيك

نِوْرُوزها بيمارى هاى روانى نسبتاً خفيف هستند، و نشانى‏هاى اين بيمارى:

نشانى اوّل: خستگى مفرط و بيش از حد

نشانى دوّم: دردها و آلام بدنى و جسمانى

نشانى سوّم: كم شدن حافظه

نشانى چهارم اختلال در حس و حركت

نشانى پنجم: اضطراب غير طبيعى است.

اين اختلالات موجب ناسازگارى هاى شخص بيمار مى‏گردد.

نشانى ششم: در بعضى از موارد نورزها ترديد و عدم توانائى در تصميم‏گيرى فوق العاده و غير طبيعى است.

خداوند در مورد آنان اينگونه مى‏فرمايد:

فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ [10]

در دلهايشان بيمارى‏اى هست و خداوند بر بيماريشان بيفزايد، و به كيفر دروغى كه مى‏گفتند عذابى دردناك [در پيش] دارند.

پِسيكُوتْراپى نِوْرُوزْها

معالجه بيماران روانى با وسائل روانشناسى را پِسيكُوتْراپى مى‏گويند و داراى مراحل گوناگون و جالبى است كه مى‏تواند بعضى از علائم بيمارى را از ميان بردارد:

مرحله اوّل: گوش دادن به سخنان بيمار

مرحله دوّم: همدردى نمودن با بيمار

مرحله سوّم: پند و نصيحت دادن و موعظه بيمار

مرحله چهارم: تلقين در خواب »هيپنوتيزم«.

معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها

امروز پِسيكاناليزْ شايع‏ترين راه معالجه پِسيكُونِوْرُوزْها مى‏باشد، كه از اين راه بيمار:

1. آنچه به ذهنش مى‏آيد نقل مى‏كند.

2. رؤياهاى بيمار در روشن كردن انگيزه‏هاى نهانى وى كمك بزرگى مى‏كند.

3. آشناشدن بيمار با انگيزه‏هاى واقعى خود در درمان بهتر بيمار بسيار مؤثّر است.

شخصيّتهاى پِسيكُوتيك [11]

اختلالات شديد روحى را پِسيكُوزْ و گرفتاران اين نوع از اختلالات را پِسيكُوتيكْ مى‏گويند.

شخصيّت بيمار در حالتهاى پسيكوتيك دچار توهّم و پندار و خيال مى‏شود، به طوريكه:

1. رابطه خود را با جهان اطراف خود كاملاً قطع كرده است.

2. اطمينان دارد كه آنچه مى‏پندارد واقعيّت است.

3. فكر مى‏كند همه مردم جهان در خطاء و گمراهى هستند [12].

فقر شخصيّت

كمبود شخصيت يكى از مسائلى است كه انسان را دچار مشكلات فراوان مى‏كند، با اين كه خداوند بشر را ارزشمند آفريده و در قرآن مى‏فرمايد:

ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوّى.

سپس خون بسته‏اى بود كه [خداوندش] آفريد و بسامان كرد.

فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ اْلأُنْثى.

و از آن جفتى نرينه و مادينه پديد آورد[13].

الَّذى خَلَقَ فَسَوّى.

همانكه آفريد و سامان بخشيد.

وَ الَّذى قَدَّرَ فَهَدى.

همان كسى كه اندازه‏آفرينى و رهنمايى كرد[14].

لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فى احْسَنِ تَقْويمٍ.

به راستى كه انسان را در بهترين قوام آفريده‏ايم.

ثُمَّ رَدَدْناهُ اسْفَلَ سافِلينَ.

سپس او را به فرودين فرود بازگردانديم.

إلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ اجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.

مگر كسانيكه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته كرده‏اند، كه ايشان را پاداشى ناكاسته [بى‏منت] است[15].

وَ قالَ الَّذِى اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأتِهِ أكْرِمى مَثْواهُ عَسى أنْ يَنْفَعَنا أوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِيُوسُفَ فِى اْلأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ اْلأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أمْرِهِ وَ لكِنَّ أكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ.

و كسى كه اهل مصر بود و او را خريده بود، به همسرش گفت قدر او را بدان، چه بسا به ما سود رساند، يا به فرزندى بگيريمش، و بدينسان يوسف را در آن سرزمين تمكن بخشيديم، تا سرانجام به او تعبير خواب بياموزيم، و خداوند سررشته كار خويش را در دست دارد، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند[16].

فقر شخصيّت را در جامعه‏هائى بيشتر مى‏توان ديد كه از جهات گوناگونى عقب افتاده به حساب مى‏آيند و در اين گونه جوامع اكثراً افراد فاقد شخصيّت هستند، و از خود فكر و اراده و ايمان به هدفى عالى و برجسته‏اى ندارند[11].

خداوند مى‏فرمايد:

إيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فى بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَديثاً.

هر جا كه باشيد - و لو در دژهاى استوار سر به فلك كشيده - مرگ شما را فراخواهد گرفت، و چون به ايشان خيرى برسد مى‏گويند اين از سوى خداوند است، و اگر شرى به ايشان برسد مى‏گويند اين از سوى توست، بگو همه از سوى خداوند است، اين گروه را چه مى‏شود كه به نظر نمى‏رسد سخنى دريابند[17].

حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:

لافقر كالجهل، و لا غنى كالعقل و لا ميراث كالادب [18].

آيا انسان با شخصيّت و با فضيلت چه كسى است؟ و شخصيّت عالى كدام است؟

به اين سؤال پاسخهاى مختلفى مى‏توان داد، ولى دارا بودن چهار شرط مهم لازم و ضرورى به نظر مى‏آيد، تا بتوانيم كسى را داراى شخصيّتى قوىّ و عاقل بدانيم:

چهار شرط مهم:

شرط أول: در زندگى خود به ميزانها و اصولى صحيح معتقد و مؤمن باشد.

زيرا در هر جامعه‏اى ميزانها و اصولى وجود دارند كه بايد با آنها زندگى كرد و از وجود آنها بهره‏مند شد، و اگر مورد بى توجّهى قرار بگيرند نظام اجتماعى در هم مى‏ريزد، مانند نظام خانواده، و تشكيل خانواده بر اساس ميزانهائى خاص، و اصولى كه بسيار مورد احترام هستند، مانند:

1. اصل تفاهم

2. اصل مدارا و سازگارى

3. اصل احترام متقابل

4. اصل عشق و علاقه و دوستى

5. اصل همدلى

6. اصل همدردى

7. اصل گذشت و ايثار

8 - اصل فداكارى

9. اصل همراهى و....

شرط دوّم: عاقل و خردمند باشد.

زيرا هركارى كه بر اساس عقل و خرد شكل بگيرد به انجام مى‏رسد و نتيجه مى‏دهد.

شرط سوّم: در تحقق آمال و اهداف خويش داراى اراده‏اى محكم و استوار باشد.

زيرا براى تحقّق بخشيدن به آمال و آرزوها و هدفهاى خويشتن به آن نيازمند است.

خداوند متعال در داستان حضرت طالوت از قول مؤمنان نقل مى‏فرمايد كه:

قالُوا رَبَّنا أفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينْ[9].

گفتند خدايا به ما صبر عطا فرما، و گامهاى ما را استوار بدار، و ما را بر قوم كافران غالب گردان[19].

شرط چهارم: واجد تمامى فضائل اخلاقى باشد.

سرمايه اخلاق سرمايه‏اى بى‏نظير و ارزشى بى بديل است، و دارا بودن آن بهترين كمالات انسانى محسوب مى‏شود.

البته فقدان هريك از اين اصول چهارگانه فوق، دليلى واضح و روشن براى تنزّل و انحطاط شخصيّت انسانها است.

پاى بند نبودن به قيد و بندها

اوّلين ميزان شخصيّت، پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح:

اوّلين ميزان شخصيّت را پاى بندى به ميزانها و اصول صحيح مى‏دانيم زيرا: بسيارى از افراد جامعه هستند كه به هيچ گونه قيد و بندى، اعمّ از:

دين، آزادگى، اخلاق، حياء، جوانمردى، انصاف، نوع دوستى و غيره پاى بند نيستند.

مسلّم است كه ما به ارزش بالاى ميزانهاى ذكر شده كارى نداريم، ولى يادآور مى‏شويم كه اينها نيروهاى نگهدارنده‏اى هستند كه ما را در برابر تمايلات ناشايست و هواهاى نفسانى باطل نگه مى‏دارند، و نمى‏گذارند كه تمايلات پست كه از خود خواهى محض ريشه مى‏گيرند، وجود ما را محلّ تاخت و تاز قرار داده، و تحت سيطره و نفوذ خود قرار دهند.

ويژگى هاى مردم بى قيد و بند (اعضاء حزب باد)

ويژگى اوّل:

داراى رنگى خاص نيستند، زيرا هر رنگى كه زمان بپسندد به خود مى‏گيرند.

ويژگى دوّم:

در جائى كه نفع و مصلحت در دين دارى باشد متديّن مى‏شوند، و آنجائى كه مجلس و محفل بى دينان باشد ملحد و كافر مى‏شوند.

ويژگى سوّم:

اگر ديكتاتورى و وطن فروشى خيانت به مصالح جامعه و مملكت خريدار داشته باشد، به نوكرى و سر سپردگى تن مى‏دهند، و به اين خوى ننگين فخر و مباهات هم مى‏كنند.

ويژگى چهارم:

اگر دستگاهى از حريّت و مليّت تبعيّت كند آزادى خواه و دوست مى‏شوند.

(خلاصه عضو حزب باد هستند)

خداوند متعال در باره اخلاق آنها چنين مى‏فرمايد:

وُ إذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إذا خَلَوْا إلى شَياطينِهِمْ قالُوا إنَّا مَعَكُمْ إنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِئُون.

و چون با مومنان روبه‏رو شوند، گويند ايمان آورده‏ايم، و چون با پيشوايان خويش تنها شوند، گويند ما با شما هستيم، ما فقط ريشخند مى‏كنيم [20].

يا مى‏فرمايد:

و لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ أوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ.

همچنين منافقان را، كه چون به آنان گفته شد بياييد در راه خدا كارزار كنيد يا به دفاع برخيزيد، گفتند اگر مى‏دانستيم جنگى خواهد بود، حتماً از شما پيروى مى‏كرديم، اينان در چنين روزى خود به كفر نزديك‏تر بودند تا به ايمان، به زبانشان چيزى مى‏گويند كه در دلهايشان نيست و خداوند به آنچه نهان مى‏دارند، داناتر است [21].

و حضرت على عليه السلام به كميل بن زياد نخعى مى‏فرمايد:

... اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح، لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء.

... بدنبال هر صدائى مى‏روند، با همراه باد حركت مى‏كنند، نه اينطرفى هستند، نه آنطرفى.

دسته‏اى ديگر ممكن است در يك زمان طرفدار دو يا چند عقيده ى مختلف باشند، اين دسته را داراى شخصيّتهاى متضاد مى‏ناميم و داراى صفاتى خاص هستند:

صفت اوّل:

با اصول متباين و هدفهاى متغاير خود را وفق مى‏دهند، و به قول معروف زرنگ، فرصت طلب و اهل زد و بند هستند، و با سرسپردگى به جناحهاى متضاد به نفع خود بهره مى‏گيرند، و به اصطلاح همه را بازى مى‏دهند.

صفت دوّم:

فقط به فكر ارضاى منافع شخصى خود هستند، و به هرچيز و هركس از ديدگاه منافع خود مى‏نگرند.

صفت سوّم:

ارزش اشياء و امور، بسته به ميزان انتفاعى است كه از آنها مى‏برند.

صفت چهارم:

موازين انسانى و اخلاقى در نظر آنان واهى و بى اساس است.

بدبختانه وجود اين دسته فراوان از مردمِ زبونِ بى شخصيّتِ فاقدِ فضائلِ اخلاقى، در جامعه، بلائى خانمانسوز مى‏باشد، و بسيار كم هستند كسانى كه يك عقيده ى صحيح و منطقى را انتخاب كنند، و در تمام عصر و عمر فكر و قلم و قدم و خلاصه وجود و هستى خود را در راه تحقّق آن آرمانهاى ملّى و وطنى صرف نمايند.

دوّمين ميزان شخصيّت، عقل و خردمندى

دوّمين ميزان شخصيّت را عقل و خردمندى مى‏دانيم زيرا:

هيچ فضيلت اخلاقى بدون عقل و خردمندى نمى‏تواند سودمند و مفيد واقع گردد، و چه بسا سبب تباهى شود.

مثلاً انسانى كه به زيور سخاوت و بخشش آراسته است و داراى چنين فضيلت اخلاقى است، چنانچه عاقل و خردمند نباشد ممكن است مال خود را تباه سازد، و به فقر و مسكنت بيفتد، اضافه بر اينكه وجود فضيلت اخلاقى بدون علم و خردمندى تقريباً غير ممكن است، زيرا تشخيص خير و شر و خطا و صواب و زشت و زيبا، از وظايف قوّه ى عاقله‏ى انسان است.

سوّمين ميزان شخصيّت، داشتن اراده‏اى قوى

سوّمين ميزان شخصيّت را داشتن اراده‏اى قوى مى‏دانيم، زيرا:

با دارا بودن صفت اراده است كه مى‏توان فهميد، شخص تا چه ميزان در راه مقاصد و اهداف خود ثابت قدم است؟ آيا به كوچكترين چيزى هراسان مى‏شود و قدرت و ابتكار عمل را از دست مى‏دهد؟ و يا آنكه چون كوه بر جاى مى‏ايستد و با مشكلات مبارزه مى‏كند.

پيامبران بزرگوار الهى اينگونه بوده‏اند، لذا خدا خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايد:

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (46احقاف/35)

پس همان‏گونه كه پيامبران نستوه، صبر كردند، صبر كن، و براى آنان [عذاب را] به شتاب مخواه.[زيرا] روزى كه آنچه وعده‏شان داده شده است، بنگرند، گويى آنان جز ساعتى از يك روز به سر نبرده‏اند، [اين] پيامى است، پس آيا [قومى] جز قوم ستمكار [مشرك] به نابودى كشانده مى‏شوند[22].

و به رسول گرامى اسلام مى‏فرمايد:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ (3آل عمران/159)

به لطف رحمت الهى با آنان نرمخويى كردى، و اگر درشتخوى سخت دل بودى بيشك از پيرامون تو پراكنده مى شدند، پس از ايشان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در [اين] كار با آنان مشورت كن، و چون عزمت را جزم كردى بر خداوند توكل كن، كه خدا اهل توكل‏را دوست دارد[23].

چهارمين ميزان شخصيّت، دارا بودن فضائل اخلاقى:

چهارمين ميزان شخصيّت را شرط دارا بودن فضائل اخلاقى مى‏دانيم، زيرا:

چه بسا انسانهائى كه دانا و با اراده هستند، امّا اين دانائى و اراده را در راه اعمال و افعالى به كار مى‏برند كه به حال فرد و جامعه مضرّ و زيانبخش است و به اصطلاح شاعر، دزدى هستند كه با چراغ مى‏آيند و در نتيجه كالاهاى گزيده‏ترى مى‏برند.

محمد فريد وجدى مى‏گويد:

تربيت عقلانى را غير از تربيت روحانى دانسته و مى‏گويد، ممكن است كسى دانا و بصير و خردمند و باهوش باشد، و لكن اعمالش مبتنى بر اصول اخلاقى نباشد، و پليدى روحش سبب بروز كارهاى زشت و ناپسند گردد.

التّربية الرّوحيّة غير التّربية العقليّة فقد يكون الإنسان قوىّ العقل صائب الرّاى بصير بالعواقب و هو معذالك عالم حكيم مطّلع على علم الأخلاق إجمالاً و تفضيلاً و لكنّه خبيث النّفس نزوع الى الشّر ردىّ الطّونيّة سباق الى غايات السّوء خواصّ فى لجج الأباطيل [24].

بسيارند كسانى كه شايد خوب بفهمند امّا فهم خود را پايمال مى‏كنند و تن به پستى و فرومايگى مى‏دهند.

بنابراين عقل و خرد تنها ملاك و ميزان انسانيّت نيست، بلكه دارا بودن فضائل اخلاقى نيز شرط اساسى آن است.

چه كنيم تا جامعه‏اى آزاد و سالم و در عين حال مرفّه داشته باشيم؟

براى آنكه ملّت و جامعه‏اى آزاد و مرفّه زندگى كند، و از هوش و استعداد و كفايت و لياقت افراد خود حدّاكثر استفاده را بنمايد، بايد:

1. آزادى قلم و بيان داشته باشد [25].

خداوند متعال مى‏فرمايد:

ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ.

ن [نون]، سوگند به قلم و آنچه نويسند[26].

كه اگر اين آزادى نباشد جهان پر از بدعت مى‏شود، لذا رسول گرامى اسلام مى‏فرمايد:

اذا ظهرت البدع فللعالم أن يظهر علمه و الاّ فعليه لعنة الله.

وقتى گذاشتن بدعت در دين خدا آشكار گرديد، وظيفه عالم است كه علمش را ظاهر كند، و گرنه لعنت خدا بر او باد.

به چند مطلب توجه كنيد:

مطلب اوّل: آزادى چيست؟

مطلب دوّم: اثرات آزادى چيست؟

مطلب سوّم: حريت و آزادى آرزوى ديرينه بشر است.

مطلب چهارم: مبارزه براى كسب آزادى

مطلب پنجم: برده دگران مباش زيرا حضرت على عليه السلام به فرزندنش امام مجتبى عليه السلام مى‏فرمايد:

و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا.

برده ديگران مباش، زيرا خدا تو را آزاد آفريده است [27].

مطلب ششم: موانع آزادى چيست؟

2. بايد به افراد ايمان داشته باشد.

3. بايد به شخصيّت افراد احترام بگذارد.

4. با گسترش عدالت اجتماعى و امنيّت قضائى نبايد بگذارد شخصيّت افراد به آسانى دستخوش هوى و هوس متصدّيان امور واقع شوند.

5. نبايد اجازه دهد كسانى كه داراى فكر و عقيده ى صحيح هستند به زنجير كشيده مى‏شوند

6. نبايد بگذارد متملّقان و فرومايگان، جاى صاحبان فكر و عقده را بگيرند.

كه در اين صورت علم و تقوا و شرافت، موجب عقب ماندگى و محروميّت، و پستى و فرومايگى موجب ترقّى و پيشرفت معرّفى خواهد شد.

قال رسول الله صلّى الله عليه و آله:

يأتى على الناس زمان... عالمهم منافق و قاريهم ممازق... .

پيامبر اسلام مى‏فرمايد:

زمانى بر مردم مى‏آيد كه:... دانشمندانشان منافق اند و قاريان قرآن چاپلوس كنندگان...

رشد شخصيّت:

قال على عليه السلام: العلماء هم المرابطون فى الثغر الذى يلى على ها ابليس و عفاريته.

رشد شخصيّت بر اثر تجربيّات سودمندى است كه در زندگى به دست مى‏آيد، زيرا در زندگى به هرچه برخورد كنيم در ما مؤثّر واقع مى‏شود، با اين تفاوت كه بعضى وقايع اثرى ناچيز در ذهن ما به جاى مى‏گذارند، و برخى ديگر شديداً ما را تحت تأثير خود قرار مى‏دهند.

عوامل سقوط جامعه:

وارونه شدن ارزشها عامل سقوط جامعه است، نه حاصل صعود

عوامل رشد و تكامل شخصيّت:

دوازده راه سبب رشد و تكامل شخصيّت انسان مى‏شود:

راه اوّل:

ما در اجتماع زندگى مى‏كنيم و زندگى در اجتماع مستلزم حسّ سلوك با ديگران است، اين حسّ سلوك با مشق و تمرين و تعليم انجام مى‏گيرد، زيرا حسّ سلوك هنرى است و مثل ساير هنرها چون نقّاشى و غيره نيازمند تعليم و تمرين است.

راه دوّم:

چنانچه نتوانيم با اعمال نيك و شايسته، طرف توجّه و مورد تحسين ديگران واقع شويم و يا در هيچ كار موفّق نشويم و خلاصه نتوانيم با مردم اجتماع سازش و همكارى داشته باشيم، ملول و آزرده و ناكام مى‏شويم و ناكامى مايه افسردگى و بدبختى و بيمارى و دردمندى ما مى‏شود.

راه سوّم:

ناسازگارى ما با ديگران از اين رو است كه نه از منشأ رفتار آنان خبر داريم و نه به علل رفتار خود پى برده‏ايم.

راه چهارم:

از آن دسته مردمى نباشيد كه براى خود رنج و غصّه ذخيره كنيد.

راه پنجم:

به جاى آنكه از جواب سلام نشنيدن و نامرادى، متأثّر و غمگين شويد، بخنديد و بر جدّيت و پشتكار خود بيفزاييد.

راه ششم:

اگر فردى زود رنج هستيد، بدانيد كه روحتان گرفتار ناتوانى است و خاطرات تلخ در شعور باطن شما پنهان شده، و اين دشمنان پنهان، شما را به زود رنجى و كينه توزى وبدكارى مى‏كشانند.

راه هفتم:

اگر با مشكلى روبرو شديد آن را عاقلانه و با اراده‏اى محكم از ميان برداريد، نه اينكه از مشكل فرار كنيد، زيرا فرار از مشكلات بدون آگاهى، شما را به گوشه‏گيرى و مسخرگى وشوخى و بدگوئى و ايرادگيرى وادار مى‏كند، و همه اين صفات مايه تنزّل و ناكامى ونامرادى شما خواهد شد.

راه هشتم:

سعى كنيد قوّه ى خيال، محرّك شما در ترقّى و پيشرفت باشد، نه اينكه شما را به درون خود بكشاند و مغز و اعصابتان را تخدير كرده در زندگى زبون و ناكام گرداند.

راه نهم:

يكى از راههائى كه براى گريز از حلّ معمّا و اصلاح خويشتن انتخاب مى‏كنيد، به گذشته پناه بردن است.

راه دهم:

پناه بردن به گذشته، موقّتاً ممكن است خاطر دردمند شما را تسلّى دهد، امّا درد شما را علاج واقعى نمى‏كند.

راه يازدهم:

پرخاشجوئى و لاف زنى و گزافه گوئى و مسخرگى و خشونت و بى‏ادبى و گوشه‏نشينى و به بيمارى پناه بردن نيز يكى از راههاى ديگرى است كه براى فرار از مشكلات انتخاب مى‏كنيد، در حالى كه هيچ كدام دل دردمند شما را تسكين نمى‏دهد، بلكه بايد اقرار به وجود مشكل كنيد، و عاقلانه در حلّ آن كوشش به خرج دهيد.

راه دوازدهم:

هميشه در زندگى هدفى عالى و انسانى داشته باشيد، و در نيل به آن هدف كوشش و مجاهده نمائيد، و بدانيد كه خوشبخت‏ترين مردم، زيباترين يا متموّل ترين و يا مقتدرترين افراد نيستند، بلكه آن مردمى نيكبخت و كامران هستند كه چهار صفت مهم را دارا باشند:

نيكبختان و كامرانان

صفت اوّل: همّت مردانه و دل پر مهر و خُلق خوش دارند.

صفت دوّم: پيوسته در صدد اصلاح خويشند.

صفت سوّم: ناملايمات را به آسانى تحمّل مى‏كنند.

صفت چهارم: همه را دوست مى‏دارند و به درد دل آنها توجّه مى‏كنند.

شخصيت كامل و برجسته

براى آنكه به يك شخصيّت كامل و برجسته نائل شويد، بايد صفات زير را دارا شويد:

صفت اوّل: مردم را دوست بداريد و با آنان همكارى داشته باشيد.

صفت دوّم: از خودخواهى بپرهيزيد و با ملاحظه و مؤدّب باشيد.

صفت سوّم: از نظر وضع ظاهر خوش رو و خوش بيان و خوش لباس باشيد.

صفت چهارم: قسمتى از وقت خود را صرف مطالعه كتابهاى مفيد و علمى كنيد، و در عين حال از فعّاليّت جسمى و ورزش‏هاى صحيح و تفريحات سالم غافل نباشيد.

صفت پنجم: به شغل خود علاقه‏مند باشيد و در راه آن كوشش فروان نمائيد.

صفت ششم: از زندگى ترس و واهمه نداشته باشيد، و اگر كارى مطابق ذوق شما صورت نگرفت به خود اعتماد داشته باشيد و عصبانى نشويد.

و لذا در بحث كرامت انسان اين موضوع مهم قابل توجه است كه خداوند متعال مى‏فرمايد:

وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً.

و به راستى كه فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركب مراد]روانه داشتيم و به ايشان از پاكيزه‏ها روزى داديم و آنان را بر بسيارى از آنچه آفريده‏ايم، چنانكه بايد و شايد برترى بخشيديم[28].

روايات:

قال على عليه السلام: المرء مخبوء تحت لسانه. شخصيت مرد زير زبان او مخفى است.[41]

توضيح: (وابسته به گفتار اوست).

قال على عليه السلام: من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته. كسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد.[42]

توضيح: (آنكه براى شخصيت خود ارزش قائل باشد خود را اسير هوى و هوس نمى‏كند)

ضرب المثلها:

احمق من حبنّقه، به كسى گفته مى‏شود كه از لحاظ شخصيتى وابسته به ديگران است و از ارزشهاى خويش غافل.

اشعار:

تن آدمى شريف است به جان آدميت = نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمى به چشم است و دهان و گوش و بينى = چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

توضيح:

براى بررسى بيشتر به منابع زير مراجعه شود:

1. تفسير نمونه كه 274 مورد بحث پيرامون موضوع شخصيت دارد، خصوصاً جلد 1، صفحات 13 و 80 و 95 و 99 و 118 كه پيرامون تقوا و شخصيت و تمركز و دوگانگى و چندگانگى شخصيت (وحدت يا چندگانگى) فقدان شخصيت و روياروئى با حوادث، افتتاح‏ها توسط شخصيت و ارتباط با آن آغاز مى‏شود و ميزان شخصيت و روى كار آمدن افراد بى شخصيت، نادان و چاپلوس و نتيجه آن و صدها موضوع ديگر سخن دارد.

تذكر: كدهاى ارائه شده زير در وب سايت ام الكتاب در بخش جستجو در منابع قابل شناسائى و دسترسى هستند.

2. كد 11277، صفحات 49 و 52 و 63 در موضوع: گناه نگفتن، و سوره منافقون، آيه 21 و بقره، 169 و 268 و توبه، 67 و 71 و مدثر، 38 و اسراء 7 آمده است.

3. كد 0217، صفحات 41 تا 88، فرويد و شخصيت آدمى.

4. كد 0305، صفحه 17، شخصيت پرستى و بردگى فكرى.

5. كد 0310، صفحه 108، ويژگيهاى مشخص و شخصيتى پدر و مادر.

6. كد 0403، صفحه 137، معيار شخصيت انسان.

7. كد 0404، صفحه 121، بچه‏ها را تشويق كنيد با شخصيت‏ها همانند سازى كنند.

8. كد 0409، صفحه 90، كمروئى بر رشد و تحول مطلوب شخصيت اجتماعى چه تاثيرى دارد؟.

9. كد 0414، صفحه 64، شخصيتها، اصحاب، قبايل، حيوانات، مكانها و... .

10. كد 0702، صفحه 175، عوامل موثر در شكل‏گيرى و تحول شخصيت.

11. كد 0914، صفحه 69، شير و تاثير آن در شخصيت فرزند.

12. كد 1188، صفحه 38، شخصيت زن از ديدگاه قرآن.

13. كد 1197، صفحه 34، شخصيت مستقل زن.

14. كد 11221، صفحه 38، نخستين سنگ زير بناى شخصيت انسان.

15. كد 11271، صفحه 22، حفظ شخصيت ديگران از نظر اسلام.

16. كد 11284، صفحه 13، نقش شخصيتهاى آفرينشگر.

17. كد 11292، صفحه 56، ترور شخص يا شخصيت.

18. كد 3027، صفحه 37، شخصيت حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيش از بعثت

19. كد 11365، صفحه ؟؟؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پرنفوذترين شخصيت.

20. كد 11455، صفحه 71، شخصيت و سيرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله.

21. كد 11451، صفحه 26، يگانگى در شخصيت امام على عليه السلام.

22. كد 2401، ابعاد گوناگون شخصيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.

23، كد 2924، صفحه 64، شخصيت ممتاز سالار شهيدان عليه السلام

24. كد 11473، صفحه 70، جدول شخصيتها.

25. كد 11474، صفحه 96، جدول شخصيتها.

26. كد 1310، صفحه 67، كاهش شخصيت و مقام زن.

27. كد 1323، صفحه 91، دانشمندان در معرفى هويت و شخصيت زن گفته‏اند.

28. كد 1326، صفحه 140، بخش ششم، طرز تشكيل وجدان و شخصيت زن.

29. كد 1804، صفحه 56، اختلاف كثيرى كه مسيحيها در شخصيت لوقا دارند كه قطعا از حواريين نبوده.

30. كد 2410، صفحه 49، اثاث خانه ى با شخصيت‏ترين عروس و داماد بشريت.

31. كد 2413، صفحه 227، شخصيت.

32. كد 2905، صفحه 114، شخصيت اجتماعى زن.

33. كد 2907، صفحه 21، حق شخصيت.

34. كد 1131، صفحه 22، دورنماى شخصيت وى (خواجه نصير الدين طوسى).

35. كد 1121، صفحه 62، شخصيت جهانى آيت الله بروجردى.

36. كد 2930، صفحه 77، ...كننده پيشرفت كامل عشق و ترقى شخصيت اوست.

37. كد 2935، صفحه 49، كودكستان و اثرات آن در اينده و شخصيت كودك.

38. كد 2940، صفحه 37، معلم سرمشق شخصيت.

39. كد 3304، صفحه 126، وقتى سفر مى‏كنيد شخصيت حرفه‏اى خود را حفظ نمائيد.

40. كد 3022، صفحه 239، با شخصيت واقعى عايشه آشنا شويم.

نتيجه:

آنچه از اين بحث مى‏توان نتيجه‏گيرى نمود در حقيقت شناخت انسان و شخصيتهاى گوناگون موجود در اوست تا با اين شناخت اختلالهاى شخصيتى و عوامل آنها معلوم گردد و راههاى مبارزه با آنها نيز بررسى شود و در نهايت انسان به يك شخصيت برجسته و ممتاز دسترسى پيدا كند، و اين همان چيزى است كه اسلام از انسان مى‏طلبد.

فهرست منابع

1. قرآن كريم

2. تعريف و علل و اقسام بيماريهاى روانى.

3. تمله، ويدا، اسلام و آزادى اجتماعى. سياسى

4. جلالى، دكتر مهدى، روانشناسى پرورشى

5. دكتر صناعى، اصول روانشناسى، ترجمه، صفحه 168 تا 175 باختصار.

6. دكتر فرّخ، روانپزشكى، جلد 2

7. روانشناسى از لحاظ تربيت

8. غرر الحكم

9. گلستانى، دكتر سيد هاشم، بيمارى هاى روانى، معلول و علل روحى

10. وجدى، فريد، دائرة المعارف، چاپ دوّم، جلد 2

پاورقى ها:

1. دكتر سيد هاشم گلستانى، بيمارى هاى روانى، معلول و علل روحى

2. دكتر مهدى جلالى، روانشناسى پرورشى، صفحه 461

3. روانشناسى از لحاظ تربيت، صفحه 488

4. پِرْسُوناليتى ديزُورْدِرْ، Personality Disorder

5. طه، آيه 24

6. اعراف، آيه 105

7. رعد، آيه 14

8. روانپزشكى، تأليف آقاى دكتر فرّخ، جلد 2، صفحه 292

9. بقره، آيه 250

10. بقره، آيه 10

11. دكتر صناعى، اصول روانشناسى، ترجمه، صفحه 168 تا 175 باختصار

12. PsychoPatic

13. قيامه، آيات: 38 و 39

14. اعلى، آيات: 2 و 3

15. تين، آيات: 4 تا 6

16. يوسف، آيه 21

17. نساء، آيه: 78

18. غررالحكم

19. بقره، آيه 250

20. بقره، آيه 14

21. آل عمران، 167

22. احقاف، آيه 35

23. آل عمران، آيه 159

24. فريد وجدى، دائرة المعارف، چاپ دوّم، جلد 2، صفحه 475

25. براى توضيح بيشتر به كتاب اسلام و آزادى اجتماعى، سياسى، تاليف: ويدا تمله و سيد محمد رضا ابطحى، و نيز به موضوع آزادى از فيش‏هاى منبر اين حقير مراجعه شود.

26. قلم، آيه 1

27. ويدا تمله، اسلام و آزادى اجتماعى سياسى

28. اسراء، آيه 70

29. دشتى محمد، نهج البلاغه.

30. دشتى محمد، نهج البلاغه، حكمت 449.

/ 1