نقدي بر استدلال خلف الله در باب وجود قصه اسطوره‌اي در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقدي بر استدلال خلف الله در باب وجود قصه اسطوره‌اي در قرآن - نسخه متنی

سيدمحمود طيب حسيني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
نقدي بر استدلال خلف الله در باب وجود قصه اسطوره‌اي در قرآن

سيدمحمود طيب حسيني٭

چكيده

يكي از مسائل بحث انگيز دربارة قرآن، ادعاي وجود قصه‌هاي اسطوره‌اي در آن است كه در دورة معاصر محمد احمد خلف الله طرح كرده است. برخي دانشوران اين ديدگاه را نقد كرده و ادلة فراواني در رد‍ّ آن آورده‌اند. مقالة حاضر اصلي‌ترين دليل خلف‌الله يعني آيات مشتمل بر عبارت «اساطير الاولين» را از منظري متفاوت و بر اساس منهج ادبي وي، نقد و بررسي نموده است.

حاصل بررسي اين است كه تحليل آيات بر اساس روش تفسير ادبي، دالّ بر فقدان قصه‌هاي اسطوره‌اي در قرآن است؛ زيرا در بررسي ادبي، بايد آيات به ترتيب نزول، تنظيم و تفسير شود. به كار گيري اين روش نشان مي‌دهد بر خلاف تحليل خلف‌الله، پيش از آن كه خداوند قصه‌اي نازل كند، مشركان بارها قرآن را «اساطير الاولين» خوانده بودند و حتي اگر بپذيريم قرآن اين نسبت را از سوي مشركان نقل كرده و آن را ردّ نكرده است، مقصود از وجود اساطير در قرآن نمي‌تواند قصه‌هاي آن باشد. البته با دقت در سياق آيات مذكور، به دست مي‌آيد كه اين آيات قويّاً درصدد نفي و انكار اسطوره‌اي بودن مضامين آيات قرآن است.

كليد واژه‌ها:

قصه اسطوره‌اي، محمد احمد خَلَف الله، تفسير ادبي، ترتيب نزول، اساطير الاولين.

 

ص(142)

مقدمه

نظرية وجود قصه اسطوره‌اي[1] در قرآن كريم را اول بار محمد احمد خلف الله در رسالة دكتري‌اش الفن القصصي في القرآن الكريم طرح كرد. البته او كوشيده است ريشه‌هاي اين نظريه را در تفسير فخر رازي و سخنان ابومسلم بحر اصفهاني، نيشابوري صاحب غرائب القرآن و عبده در المنار نيز نشان دهد.[2] خلف الله آن گونه كه خود تصريح كرده است، در مقام دفاع از قرآن كريم در مقابل ايرادات و شبهات برخي مستشرقان و مبلغان مسيحي مبني بر غير واقعي‌بودن برخي داستان‌هاي قرآن، به اين نظريه روي آورده، و بدين ترتيب درصدد برآمده ذهن مخالفان و اشكال‌كنندگان را از مواد قصه‌ها برگردانده به اهداف هدايتي و تربيتي و ديني قصه‌ها متوجه سازد.[3] اما به هر حال نتيجة اين ديدگاه، اسطوره‌اي و غير واقعي شمردن برخي قصه‌هاي قرآن است، و نتيجه ديگر، آن كه اين بخش از قصه‌هاي قرآن قابليت استناد تاريخي ندارند و مهم تر از اين دو آن كه قرآن كريم براي رسيدن به اهداف و اغراض و بيان مطالب حق خود از مطالب غيرواقعي مدد گرفته است. اصلي‌ترين جنبة استدلال خلف الله تحليلي ادبي از آيات نُه‌گانه‌اي است كه در آن‌ها تعبير «اساطير الاولين » به كار رفته است؛ تحليلي ادبي كه به اعتقاد خلف‌ بر اساس طرح امين خولي در تفسير صورت گرفته است.[4]

كسان زيادي در نقد ديدگاه خلف الله سخن گفته مطلب نوشته‌اند و هريك از زاويه‌اي دليل‌هاي وي را رد كرده‌اند. از جملة ناقدان اين نظريه، فهد الرومي است. وي در كتاب اتجاهات التفسير في القرن الرابع عشر به جاي نقد اين ديدگاه، بيشتر به هتاكي به شخص خلف الله پرداخته است. ناقد ديگر عبدالكريم خطيب است كه فصل مشبعي از كتاب القصص القرآني في مفهومه و منطوقه[5] را به نقد ديدگاه خلف الله اختصاص داده است. عبدالجواد الحمص نيز در اباطيل الخصوم حول القصص القرآني[6] به نقد خلف الله پرداخته است. در تحقيقات به زبان فارسي نيز نقدهاي پراكنده اي قلمي شده است كه از همه منسجم تر بايد به نقدهاي سيد ابوالقاسم ژرفا در لابلاي كتاب مباني هنري قصه‌هاي قرآن اشاره كرد.

 

ص(143)

در مقالة حاضر تلاش شده، از منظري متفاوت با آثار مذكور، بر اساس شيوة تفسيري‌اي كه خلف الله خود سخت به آن عقيده دارد، به بررسي و نقد نظرية خلف‌الله پرداخته و حتي الامكان از بيان ساير ادله در نقد ديدگاه وي اجتناب شود.

ادبي و اسطوره‌اي بودن قصه‌هاي قرآن در نگاه خلف‌الله

خلف الله بحث از اسطوره بودن قصه‌هاي قرآن را در باب دوم كتابش زير عنوان «ما هي القصة؟ و هل في القرآن قصة فنية؟» آورده است.

وي پيش از بيان اقسام قصه‌هاي قرآن و تعريف هريك تأكيد مي‌كند كه قصه‌هاي قرآن ادبي‌اند و قصه ادبي را چنين معرفي مي‌كند:

هنگامي كه دربارة قصة هنري مطالعه مي‌كنيم نمي‌توانيم خود را به اين مقدار محدود كنيم، و در نقل قصه فقط خبر يا سخني را پيگيري كنيم. بلكه مقصود ما از عمل ادبي همان نتيجة تخيل قصه‌گوست دربارة حوادثي كه قهرماني كه وجود خارجي ندارد انجام داده است يا آن قهرمان وجود خارجي داشته اما آن حوادث رخ نداده است، يا نه، آن حادثه رخ داده اما در قصه آن حوادثِ رخ داده بر اساس هنر بلاغي تنظيم شده است، يعني بخشي از قصه بر بخشي ديگر مقدم يا برخي از حوادث نقل و برخي حذف مي‌شود و يا در نقل حادثه چنان مبالغه مي‌شود كه شخصيت تاريخي قصه را از يك شخصيت عادي خارج كرده از او يك شخصيت خيالي مي‌سازد. بنابراين هنگامي كه سخن از قصه در ميدان ادبي بر زبان مي‌آوريم، مقصودمان همين معناست؛ همين طور از قصة هنري در قرآن كريم همين را قصد مي‌كنيم. بنابراين بايد به دنبال بحث درباره قصد ادبي يا هنري از قصه‌هاي قرآن باشيم كه آيا در قصه‌هاي قرآن كريم چنين قصد ادبي يا هنري وجود دارد يا نه؟ به عبارت ديگر بايد به دنبال اين باشيم كه آيا قرآن كريم از نقل قصه‌ها همان چيزي را قصد كرده كه يك اديب در نقل قصه به دنبال آن است يا نه؟ يعني تأثير بر وجدان مخاطب و انگيزش عاطفي و خيال يا اين كه به دنبال تأثير عقلي بر مخاطب و اقامة دليل و برهان براي اوست.[7]

ص(144)

خلف‌الله آن گاه با تقسيم قصه به سه نوع تاريخي، تمثيلي، و اسطوره‌اي، قصه اسطوره‌اي را چنين تعريف مي‌كند: «نوع اسطوره‌اي آن است كه قصه در آن بر يكي از اسطوره‌ها مبتني مي‌شود و غالباً از آن اسطوره محقق ساختن غرض علمي يا تفسير پديده‌اي وجودي يا شرح مسئله‌اي كه بر عقل بشري دشوار آمده است قصد مي‌شود و در اين قصه‌ها هرگز خود عنصر اسطوره‌اي مقصود نيست،بلكه به مثابة وسيله و ابزار از آن استفاده مي‌شود».[8]

او هم چنين معتقد است: «از جهت مواد ادبي نيز قصة اسطوره‌اي با دو گونة ديگر تفاوت دارد . مواد ادبي در قصة تاريخي، حوادث واقعي است كه قرآن به آن پرداخته و به گونه‌اي آن حوادث را تنظيم كرده كه تحقق بخش مقصود و غرضش باشد. و مواد ادبي در قصة تمثيلي، غيرتاريخي و غيرواقعي است. بدين سبب مي‌توانيم در عرف بشري خودمان آنها را قصه‌اي فرضي يا خيالي بناميم و قرآن كريم از آنها بهره گرفته است كه اغراضش را محقق سازد؛ اما مواد ادبي در قصة اسطوره‌اي به طور كامل قصه است».

خلف الله مي‌گويد: «در باب قصة تاريخي همة مفسران گذشته اجماع بر وجود آن دارند. در باب قصة تمثيلي يا غير واقعي يا طبق نظر بعضي قصة فرضي نيز برخي مفسران گذشته به وجود آن در قرآن كريم اعتراف كرده‌اند. اما در باب قصة اسطوري احدي از مفسران به وجود آن در قرآن كريم نظر نداده و اعتراف نكرده است، بلكه برعكس مي‌بينيم كه برخي از معاصران از لفظ اسطوره و اين كه در قرآن كريم قصه اسطوري وجود دارد به شدت گريزان‌اند».[9]

خلف الله در سراسر كتابش بيش از اين در تعريف قصة اسطوره‌اي سخن نگفته است. گويا وي به برداشت رايج در عصر حاضر به ويژه مفهوم رايج اسطوره در ادبيات غرب اعتماد كرده و تعريف آن را به ادبيات واگذار كرده است. بر خلاف معناي اسطوره و اساطير در فرهنگ‌هاي لغت عربي كه آن را به معناي اباطيل و سخنان پوچ و باطل و بيهوده و سخناني كه داراي نظام نيستند، دانسته‌اند،[10] در ادبيات امروزه جهان

ص(145)

 يكي از انواع مهم ادبي به شمار مي‌آيد كه معمولاً داراي اهداف و مقاصد مقدسي هستند. محققان در تعريف اسطوره تعابير متنوعي دارند. يكي از محققان در اين باره مي‌نويسد: «در زبان يوناني قديم به هر داستان يا هستة اصلي داستان يعني داستان‌هاي بدون شاخ و برگ اسطوره (mythos) مي‌گفتند و به راست يا دروغ بودن آن توجهي نداشتند. اما امروزه (myth) به داستاني گفته مي‌شود كه در چهارچوب نظام اسطوره‌شناسي يا علم الاساطير(mythology) قرار داشته باشد. مراد از اصطلاح اخير مجموعه متجانسي از داستان‌هاي قديمي موروثي است كه زماني در اعتقاد گروهي از مردم جنبة حقيقت داشت. وظيفة اين داستان‌ها (برحسب مقاصد و اعمال موجودات فوق طبيعي داستان) اين بود كه توضيح دهد چرا جهان به وجود آمده است و فلسفة اموري كه اتفاق افتاده‌اند چيست؟ كار ديگر اين قصص اين بود كه براي آيين و رسوم اجتماعي، منطق و فلسفه و توجيهي ارائه دهد».[11]

ديگري گفته است: «اسطوره قصه‌گونه‌اي است كه طي توالي نسل‌ها بر سر زبان‌ها نقل مي‌شود و پديده‌هاي طبيعت و همچنين آيين‌ها و عقايد موروثي را به نحوي غالباً ساده تبيين مي‌كند».[12]

هم چنين گفته اند: «در اسطوره صحت تاريخي داستان مهم نيست؛ مهم مفهومي است كه براي معتقدانش در بر دارد».[13]

بنابراين مي‌توان گفت كه مقصود خلف الله از قصة اسطوره‌اي قصه‌هايي است كه از اساس واقعيت ندارند يا آن گونه كه نقل مي‌شوند واقعيت خارجي ندارند. اين گونه قصه‌ها معمولاً بر سر زبان عامة مردم بوده‌اند و اغراض مقدسي را مطابق فرهنگ و آيين و عقايد عمومي هر جامعه دنبال مي‌كنند. به نظر خلف الله چنين قصه‌هايي در قرآن كريم وجود دارد.

دليل خلف الله بر وجود قصه‌هاي اسطوره‌اي در قرآن كريم

مهم‌ترين دليل خلف الله بر وجود قصة اسطوره اي در قرآن كريم آيات شريفه‌اي است كه در آن، عبارت «اساطير الاولين» آمده است. خلف الله با رويكرد به تفسير موضوعي

ص(146)

 همة آيات قرآن كريم را كه از زبان مشركان نسبتِ «اساطير الاولين» به قرآن داده است نقل كرده و نتايجي را كه خواهد آمد از آنها گرفته است.

ـ وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّي إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ الا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (انعام: 25).

ـ وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا الا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (انفال: 31)

ـ وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (نحل: 24)

ـ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا الا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (مؤمنون: 83)

ـ وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا & قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالارْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيماً (فرقان 5 و 6)

ـ وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ & لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا الا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (نمل: 67 و 68)

ـ وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ ءامَن إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا الا أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (احقاف: 17)

ـ وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ & هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ & مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ & عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ & أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ & إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (قلم: 10 ـ 15)

ـ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ الا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الاوَّلِينَ (مطففين: 10-13)

نكات مستفاد از آيات

1. تعداد آياتي كه در آنها «اساطير الاولين» آمده است 9 آيه است در سوره‌هاي انعام، انفال، نحل، مؤمنون، فرقان، نمل، احقاف، قلم و مطففين.

2. همة اين آيات مكي‌اند حتي آية سورة انفال. سورة انفال مدني است، اما با اعتماد به مصحف ملكي[14] آيات 30 تا 36 آن در مكه نازل شده است.

ص(147)

3. با توجه به نكتة قبل نسبتِ اسطوره دادن به قرآن كريم از جانب اهل مكه و مشركان مكه بوده است، اما پس از هجرت پيامبر به مدينه تعبير اسطوره به قرآن كريم نسبت داده نشده است و اين جاي تأمل و تفسير دارد.

4. تأمل در آيات نه گانه نشان مي‌دهد كه قائلين به اسطوره بودن قرآن كريم غالباً منكران بعث و قيامت بوده‌اند كه به حيات آخرت ايمان نداشتند. اين مسئله از آيات سوره‌هاي مؤمنون، نمل، احقاف و مطففين مشهود است. اين مسئله نيز نيازمند تأمل و تحليل جدي است.

5. همچنين دقت در آيات نشان مي‌دهد كه مشركان در اساطيري خواندن قرآن اعتقاد صادق[15] داشتند و شبهة موجود نزد آنها شبهه‌اي قوي و بسيار سخت بوده است. مطابق آية سورة 25 انعام مشركان نزد پيامبر مي‌رفتند و به قرآن گوش فرا مي‌دادند، اما بعد از استماع قرآن به آن حضرت مي‌گفتند: «إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ»؛ اين چيزي جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست.

ما معتقديم مشركان اين سخن را در مواجهه با پيامبر و مقابل گوش و چشم پيامبر جز از سر اعتقاد و يقين به درستي آن بر زبان نراندند و اين يعني آن كه شبهة اشتمال قرآن بر داستان‌هاي اسطوره‌اي بسيار قوي بوده است.

در سورة انفال هم بيان شده كه چون آيات وحي برمشركان تلاوت مي‌شد، نزد پيامبر مي‌آمدند و مي‌گفتند: به خوبي شنيديم.اگر مي‌خواستيم، قطعاً ما نيز همانند آن مي‌گفتيم. اين جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست: «قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَآ إِنْ هَـذَآ إِلآَّ أَسَـطِيرُ الأَْوَّلِينَ» (انفال: 31) و تنها به اين اكتفا نمي‌كردند، بلكه بالاتر از اين، مي‌گفتند: خدايا اگر اين [كتاب] حق از جانب توست، بر ما از آسمان سنگ‌هايي بباران يا عذاب و رنج دردناكي بر سر ما بياور: «اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَاب أَلِيم». (انفال: 32)

از آنجا كه ما به صداقت قرآن و دقت آن در به تصوير كشيدن احساسات مشركان

ص(148)

اعتقاد داريم، بايد در اينجا بپذيريم كه اين اعتقاد يعني باور به اساطيري بودن قرآن نزد مشركان قوي بوده است؛ زيرا آنان نمي‌توانسته‌اند اين سخن را بر زبان بياورند مگر آن كه نشانه‌هايي قطعي در نظر آنان دال بر اساطيري بودن قرآن وجود داشته كه با اين تأكيد آن را بيان كرده‌اند.

اما در سورة احقاف فرزند با قساوت تمام و تندخويي در برابر والدينش مي‌ايستد و مي‌گويد: «وَ الَّذِي قَالَ لِوَ لِدَيْهِ أُفّ لَّكُمَآ أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَ هُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ» (احقاف: 17).

شكي نيست كه وقتي قرآن كريم انديشه‌ها و باورهاي دروني كسي را به تصوير مي‌كشد، بادقت و كاملا صادقانه است. لذا فرد مورد اشارة آيه كه در برابر والدينش برآشفته شده و از سخن آنان بيزاري جسته و در بازگشت دوباره‌اش به حيات شك كرده ـ و اين شك او مبتني براين است كه امت‌هاي گذشته دوباره به حيات برنگشته‌اند ـ اين فرد قوياً معتقد است كه وعدة زندگيِ دوباره پس از مرگ اسطوره است.

بنابراين با ملاحظة اين آيات به دست مي‌آيد شبهة حيات دوبارة مردگان قوي بوده است و قرآن كريم نيز تصوير دقيق و صادقانه‌اي از اين شبهه ترسيم كرده است. از اين تصوير قرآني بر مي‌آيد كه اين گروه از مشركان احساس دروني خود از آيات شريفة قرآن را بيان مي‌كردند. بنابراين، اساطير خواندن قرآن از طرف آنان از روي ادعا و كذب نبود، بلكه به دليل شبهة قوي و عقيده‌اي ثابت بود.

حال مي‌توانيم از خود بپرسيم اين كه قرآن ادعاي آنان را بيان مي‌كند، آيا به اين معنا نيست كه در قرآن چيزي بوده كه آنها را به چنين نسبتي به قرآن واداشته است؟ به عبارت ديگر آيا نسبت اسطوره دادن به قرآن از خطاهاي آنان است يا حالتي در قرآن بوده كه آنان را به اين گفتار واداشته است؟

6. نكتة ديگري كه از تأمل در آيات گذشته به دست مي‌آيد آن است كه هر جا خداوند از اساطير بودن سخن گفته، خود قرآن اهتمامي ندارد به اين كه وجود اساطير

ص(149)

 اولين را در خودش نفي كند، بلكه به شدت اصرار دارد اين نكته را انكار و ردّ كند كه وجود اساطير در قرآن مستلزم اين است كه قرآن از جانب محمدˆ است و از جانب خدا نيست. آيات در حقيقت به دنبال انكار اين ملازمه و دلالت است.[16]

وي بار ديگر آيات را مرور مي‌كند تا از بررسي آنها نكتة مذكور را اثبات كند. با ملاحظة دوبارة آيات به دست مي‌آيد كه:

1. در سوره‌هاي انفال، مؤمنون، نحل و احقاف خداوند فقط سخن مشركان را مبني بر اساطير بودن قرآن نقل كرده و گذشته است، بدون هيچ گونه توضيحي كه آن را تأييد يا رد كند.

2. در دو سورة انعام و مطففين قرآن كريم پس از نقل سخن مشركان كه قرآن را اساطير خوانده‌اند، تنها به تهديد قوم اكتفا مي‌كند. مبنا و محور اين تهديد نيز نه به جهت ادعاي وجود اساطير در قرآن، بلكه به جهت انكار روز بعث و قيامت از جانب مشركان يا جلوگيري و بازداشتن مردم از پيروي پيامبر است.

3. در يك مورد نيز خداوند سخن مشركان را مبني بر اساطير بودن قرآن رد كرده است: «وَ قَالُواْ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِي تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً & قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ إِنَّهُو كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً» (فرقان: 5 و 6)؛ و گفتند افسانه‌هاي پيشينيان است كه هر بامداد و شامگاه بر او خوانده مي‌شود و او آنها را براي خود باز مي‌نويسد، بگو اين [قرآن] را كسي فرو فرستاده است كه راز نهان را در آسمان‌ها و زمين مي‌داند. او همواره آمرزنده و مهربان است.

اما روشن است كه اين آية شريفه نيز وجود اساطير در قرآن را رد نمي‌كند، بلكه اين قضيه را رد مي‌كند كه وجود اساطير در قرآن دلالت داشته باشد بر اين كه فردي قرآن را صبح و شام برپيامبر خوانده باشد و آن حضرت آن را نوشته باشد. آية مذكور اين ملازمه را نفي و تأكيد مي‌كند كه اين قرآن را ـ كه مشتمل بر اساطير است ـ خداي داناي به سِرّ آسمان‌ها و زمين نازل كرده است.

ص(150)

به عبارت ديگر با توجه به لزوم تناسب ميان پاسخ شبهه با شبهه، آية 6 فرقان وجود اساطير در قرآن را انكار نمي‌كند، بلكه اكتتاب پيامبر را و اين كه اين اسطوره‌ها از جانب ديگران بر آن حضرت ديكته شده باشد نفي و انكار مي‌كند.[17]

بنابراين، حال كه آنان به شدت احساس مي‌كردند در قرآن اسطوره وجود دارد و در اين راه عقيده‌اي پايدار داشتند، و حال كه قرآن ورود اساطير در قرآن را نفي نكرده است بلكه اين ملازمه را نفي كرده كه وجود اساطير در قرآن نشانة غير الهي و ساختة پيامبر بودن قرآن باشد، باكي نداريم از اين كه بگوييم در قرآن كريم اسطوره وجود دارد و با اين باور، سخني نگفته‌ايم كه با نصوص قرآن ناسازگار و در تعارض باشد.[18]

خلف الله پس از اين نتيجه‌گيري به دو پرسشي كه پيش‌تر طرح كرده بود مي‌پردازد و به آن‌ها چنين پاسخ مي‌دهد:

1. چرا منكران بعث و قيامت قرآن را اساطير مي‌خواندند؟

2. چرا اين نسبت را مشركان مكه به قرآن نسبت مي‌دادند و چنين نسبتي به قرآن در مدينه نقل نشده است.

در اينجا خلف الله دو قصه كوتاه قرآني نقل مي‌كند تا از طريق بررسي آنها به دو سؤال مذكور پاسخ دهد. اين دو قصه كه هر دو در سوره بقره آمده، يكي قصة عزير پيامبر است و ديگري قصة احياي چهار پرنده به دست حضرت ابراهيم:

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَة وَهِي خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيي هَـذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُو قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْم قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَام فَانظُرْ إِلَي طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَي حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَي الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُو قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ & وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْي الْمَوْتَي قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَي وَلَـكِن لِّيَطْمَـلـِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَي كُلِّ جَبَل مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. (بقره 259 ـ 260)

 

ص(151)

اين دو قصه عمل احياي مردگان را براي مخاطب مجسّم مي‌كند. مشرگان منكر دوباره زنده‌شدن مردگان بودند اين مسئله را خرافه مي‌پنداشتند.

اگر به اين دو قصه گرايش بعضي از مستشرقان را كه گفته‌اند قصة اصحاب كهف نيز قصه‌اي اسطوره اي است بيفزاييم، روشن مي‌شود كه چرا كساني كه قرآن را اساطير مي‌خوانده‌اند منكران بعث و قيامت بوده‌اند. سرّ آن اين بوده است كه اينان نمي‌توانسته‌اند امثال اين قصه‌ها را كه به مجسم ساختن احياي مردگان پرداخته تصديق كنند، لذا آنها را اساطير مي‌خواندند.

از اين روشن مي‌شود چرا هنگامي كه پيامبر به مدينه منتقل مي‌شود، در آنجا كسي قرآن را اساطير نمي‌خواند. به اعتقاد ما سبب آن روشن است؛ به دليل حضور يهود، محيط مدينه تحت تأثير فرهنگ اهل كتاب قرار گرفته بود و كتاب‌هاي ديني گذشته براي شرح انديشه‌اي يا بيان عقيده‌اي از اسطوره بهره گرفته بودند و اهل كتاب اين را به درستي دريافته بودند و ما معتقديم عرب‌هاي ساكن مدينه نيز از طريق يهود با اين فرهنگ آشنا شده بودند.

اما محيط مكه تحت تأثير اين فرهنگ اهل كتاب قرار نگرفته بود؛ از اين رو آن را در مورد قرآن كريم انكار مي‌كرد.

سپس خلف الله چنين نتيجه مي‌گيرد:

بله قصة اسطوره‌اي روشي نو در حيات ادبي مكه به شمار مي‌آيد و يك نوسازي ادبي است كه قرآن كريم آن را آورده و تا پيش از آن مردم مكه با آن آشنا نبودند و به همين جهت آن را از قرآن انكار كرده، نمي‌پذيرفتند.

و اين ديدگاه (وجود قصة اسطوري در قرآن) يكي از جوانب اعجاز قرآن را براي ما آشكار مي‌سازد؛ زيرا كه قرآن روش جديدي را در حيات ادب عربي وضع كرد و آن، استوار ساختن قصه‌هاي ديني بر برخي اساطير است. و بدين ترتيب ادب عربي را در مسيري قرار داد كه در فتح اين باب بر ادبيات جهاني پيشي گيرد و قصة اسطوره‌اي را يكي از انواع ادبي قرار دهد.

 

ص(152)

و بر ما واجب است كه در باز نگه داشتن اين باب اهتمام بورزيم و آن را بر روي كساني كه معتقد به وجود قصة اسطوري در قرآن كريم‌اند نبنديم.

حال، هنگامي كه مشركان بگويند در قرآن اساطير هست، مي‌گوييم از اين جهت كه در قرآن اسطوره هست بر قرآن كريم ايراد و اشكالي نيست. ايراد بر شماست كه از فهم مقاصد قرآن و اين نوع از قصه‌هاي آن عاجزيد. مستشرقان نيز اگر ايراد بگيرند كه برخي قصه‌هاي قرآن مبتني بر برخي اسطوره‌ها هستند مي‌گوييم ايرادي ندارد؛ زيرا كه اين روش ادبي در همة عالم و اديان بزرگ وجود دارد و شايع است و اين افتخار ماست كه كتاب مقدس ما اين روش را بنيان گذاشته و قواعد آن را ترسيم كرده و در اين ميدان بر ديگر كتب سبقت گرفته است.[19]

نقد و بررسي دلاليل خلف‌الله

مهم‌ترين دليل خلف الله آيات نُه‌گانه‌اي است كه در آنها از زبان مشركان، قرآن اساطير اولين خوانده شده و به زعم خلف الله اين نسبت را قرآن رد و انكار نكرده است. اين رد و انكار نكردن به منزلة تأييد و پذيرفتن وجود قصه‌هاي اسطوري در قرآن كريم است. به باور خلف الله قرآن كريم در همة آيات نُه‌گانه اين ملازمه را رد كرده است كه وجود قصه‌هاي اسطوري در قرآن برابر باشد با ساختگي و غير الهي و غيروحياني بودن آن.

اما اين استدلال خلف الله از جهات متعدد ناتمام است و مدعايش را اثبات نمي‌كند:

1. مهم‌ترين اشكال آن اين است كه نتيجه‌اي را كه از آيات نُه گانه گرفته است، با مبناي تفسير ادبي كه وي با پايبندي به آن به نظريه‌اش دست يافته [20] هماهنگ نيست.

تفسير ادبي مورد قبول خلف الله مؤلفه‌هايي دارد كه سه مؤلفه آن از اين قرار است:

يك. آيات به صورت موضوعي تفسير شوند.[21]

دو. آيات شريفه به ترتيب نزول تنظيم، و با توجه به زمان و مكان نزول تفسير شوند.[22]

سه. كلمات قرآن بايد بر معاني عصر نزولي شان حمل شوند، نه بر معاني جديد و متأخر.[23]

ص(153)

به نظر مي‌رسد مراعات اين سه نكته در آيات نُه گانه نتيجه‌اي متفاوت با آنچه خلف الله بيان داشته به دست دهد. البته بررسي مؤلفة سوم مجال مستقل ديگري مي‌طلبد؛ از اين رو در ادامة مقاله استدلال خلف الله را بر اساس دو مبناي نخست مورد تأييد وي ارزيابي مي‌كنيم.

اگر آيات مشتمل بر اساطير الاولين را به ترتيب نزول تنطيم كنيم، اين ترتيب به دست مي‌ايد : 1. قلم (2)[24] . 2. فرقان (41) 3. نمل (47) 4. انعام (54) 5. احقاف (65) 6. نحل (69) 7. مؤمنون (73) 8. مطففين (85) 9. انفال (87).

نخستين آيه از اين مجموعه در سورة قلم، آية 15 است كه مطابق برخي روايات دومين سورة نازل شده است و در اين زمان نه آيه‌اي در موضوع بعث و احياي پس از مرگ در قرآن بوده و نه قصه‌اي در اين موضوع نازل شده است. بنابراين آيه سوره قلم نمي‌تواند ناظر به قصه‌هاي قرآن كريم باشد بلكه صرفاً سخن از تلاوت آيات خدا بر كافران و دعوت آنها به ايمان است: إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا قَالَ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ.

دومين آية مشتمل بر اساطير الاولين آية 5 سورة فرقان است؛ يعني چهل و يكمين سوره نازل شده، اين آية شريفه نيز در سياق آيات معاد و احياي مردگان و بعث و نشور و انكار آن توسط مشركان نيست؛ بلكه سخن از افك بودن قرآن است و اين اتهام كه پيامبر خود آنها را برساخته است بدون آن كه وحي الهي باشد، و گروهي نيز او را در اين كار ياري داده‌اند. و سرانجام اساطير پيشينيان است كه محمدˆ آنها را نوشته و بامداد و شامگاه بر او املا مي‌شود:

وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْكٌ افْتَرَلـهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُـلْمًا وَ زُورًا & وَ قَالُواْ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِي تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً. (فرقان: 4ـ5)

آية 6 فرقان بيان مي‌كند كه اين قرآن را كسي نازل كرده است كه در آسمان‌ها و زمين دانا به سرّ است:

ص(154)

قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ إِنَّهُو كَانَ غَفُورًا رَّحِيماً.

تا اين جا يعني چهل ويكمين سوره كه دو بار نسبت اساطير الاولين به قرآن را از طرف مشركان نقل كرده هنوزهيچ قصه‌اي در موضوع معاد بيان نشده است. بنابراين اساطير الاولين بايد معناي ديگري جز قصه‌هاي غير واقعي در موضوع معاد داشته باشد.

نخستين باري كه تعبير اساطير الاولين از جانب مشركان در سياق آيات معاد و احياي پس از مرگ بيان شده، در آية 68 سورة نمل يعني چهل و هفتمين سورة نازل شده و سومين آية مشتمل بر اين تعبير است:

وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَءِذَا كُنَّا تُرَابًا وَ ءَابَآؤُنَآ أ اِنّا لَمُخْرَجُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا هَـذَا نَحْنُ وَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ

اما همچنان كه از ظاهر آيه آشكار است، اين آيه به قصه‌اي در مورد احياي مردگان اشاره ندارد، بلكه بيانگر وعده به احياي پس از مرگ است كه در كتب و نوشته‌هاي پيشينيان هم بوده است. در خور توجه است كه بدانيم نخستين داستاني كه خلف الله آن را قصه‌اي اسطوري معرفي كرده، در سورة كهف يعني شصت و نهمين سوره در ترتيب نزول آمده است كه تا پيش از آن دست كم پنج بار مشركان نسبت اساطير بودن به قرآن داده‌اند و دو قصة ديگر يعني قصة عزير و احياي دوباره پرندگان به دست حضرت ابراهيم† در مدينه (سوره بقره) نازل شده است؛ آن جا كه به اقرار خلف الله نسبت اسطوره به قرآن داده نشده است . بنابراين حتي اگر بپذيريم كه قرآن كريم نسبت اساطير الاولين را از مشركان نقل كرده و انكار نكرده است، اساطير خواندن قرآن كريم از سوي مشركان نمي‌تواند اشاره به قصه‌هاي قرآن باشد و نمي‌توان با استناد به اين آيات 9 گانه وجود قصه‌هاي اسطوره‌اي در قرآن كريم را اثبات كرد.

2. اين ادعا كه قرآن كريم در هيچ يك از آيات نه‌گانه، اساطير خواندن قرآن توسط مشركان را رد و انكار نكرده است صحيح نيست و اگر نگوييم در هر 9 آيه، دست‌كم زبان بيشتر اين آيات ردّ و انكار اين نسبت است:

ص(155)

يك. در آيه 15 سوره قلم آمده است: «...إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا قَالَ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ».

جمله «تُتْلَي عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا» در تقابل با «أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ» قرار گرفته است، و انتساب آيات به خدا با ضمير(نا) به معناي نفي و انكار اساطير بودن آنهاست؛ يعني آنچه پيامبر مي‌خواند و شما مي‌پنداريد اساطير پيشينيان است، اساطير نيست بلكه تلاوت آيات ماست.

دو. در آية 41 سورة فرقان نيز ـ همان گونه كه اشاره شد ـ سياق آيه در مقام انكار اساطيري بودن قرآن است:

...وَ قَالُواْ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِي تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَـوَاتِ وَ الاَْرْضِ

در اين جا كافران ادعا كرده‌اند كه قرآن اساطير پيشينيان است كه پيامبر آنها را نوشته است و صبحگاه و شامگاه از طرف كسي بر آن حضرت املا مي‌شود. در مقابل، خداوند مي‌فرمايد: بگو كسي كه دانا به سرّ آسمان‌ها و زمين است آن را نازل كرده؛ يعني آيات قرآن اساطيري نيست كه پيامبر آنها را نوشته باشد.

خلف الله در اين جا گفته است كه قرآن اكتتاب و نوشتن پيامبر را انكار كرده است نه اسطوره بودن آن را. اما اين برداشت صحيح نيست؛ زيرا اولاً انكار موجود در آيه اطلاق دارد و شامل هر دو بخش آيه يعني هم انكار اساطير بودن قرآن و هم انكار اكتتاب پيامبر هر دو مي‌شود، پس نمي‌توان آن را فقط به نفي اكتتاب منحصر كرد. ثانياً نمي‌توان ميان اساطير الاولين بودن و اكتتاب پيامبر تفكيك كرد. آنچه پيامبر بر آنها مي‌خواند يا اساطيري ـ است كه پيامبر آنها را نوشته است يا نازل شده از جانب خداوند. و چون قرآن شقّ دوم را اثبات كند، شقّ اول را به طور كامل نفي و انكار كرده است. پس اين كه خلف الله مي‌گويد در اين آيه خداوند اساطيري بودن را از خودش نفي نكرده، صحيح نيست.

3. در آيه‌هاي 24 و 25 نحل قرآن كريم بيان مي‌كند هنگامي كه از مستكبران غير مؤمن به آخرت پرسيده مي‌شود پروردگارتان چه نازل كرده است؟ مي‌گويند: اساطير اولين:

ص(156)

...وَ إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ أَسَـطِيرُ ألاَْوَّلِينَ & لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَـمَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْم أَلاَ سَآءَ مَا يَزِرُونَ

در ادامة آيه خداوند پاسخ آنها را از روي نا آگاهي معرفي مي‌كند كه موجب گمراهي عده‌اي مي‌شود و اينان در روز قيامت بايد وزر و گناه سنگين اين پاسخ نادرست و گناه گمراه كردن عده‌اي را كه با اين پاسخ و موضع‌گيري گمراه شده‌اند به دوش كشند و چه بد باري را به دوش مي‌كشند.

اين عبارت صريح است در انكار پاسخ مشركان و اساطير خواندن قرآن كريم

4. در آيه 13 سورة مطففين نيز كه شبيه آية قلم است، با تأكيد و صراحت بيشتر اساطير خواندن قرآن را انكار كرده است:

...إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا قَالَ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ & كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ.

در اين جا نيز تلاوت آيات خدا (تُتْلَي عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا) در تقابل با اساطير اولين قرار گرفته است. پيامبر به آنان مي‌گويد: من آيات الهي را بر شما تلاوت مي‌كنم، و آنان مي‌گويند: نه، اينها اساطير اولين است. پس آنچه پيامبر مي‌خواند، يا آيات خداست يا اساطير اولين است. نمي‌تواند هر دو باشد، و صريح آيه آن است كه آيات خداست؛ پس اساطير اولين نيست. در ادامه با رد اتهام آنها (كَلاّ) علت اساطير خواندن قرآن را آن مي‌داند كه دل‌هايشان زنگار گرفته است و حق را نمي‌بينند و درك نمي‌كنند (بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ).

5. در آية 25 سوره انعام نيز اساطير خواندن قرآن در تقابل با آيه بودن قرآن و عدم ايمان به آن قرار گرفته است:

وَمِنْهُم مَّن يسْتَمِعُ إِلَيكَ وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يرَوْاْ كُلَّ آيةٍ لاَّ يؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّي إِذَا جَآؤُوكَ يجَادِلُونَكَ يقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ

ص(157)

آية شريفه بيانگر اين معناست كه هر آيه‌اي كه از جانب خدا مي‌آمد، دو موضع‌گيري در مقابل آن امكان داشت: يا پذيرفتن آن آيه و ايمان آوردن به آن يا تكذيب و ايمان نياوردن به آن. مشركان مورد اشاره آيه شق دوم را برگزيدند و به آن ايمان نياوردند. دستاويز آنان براي ايمان نياوردن، اساطير پنداشتن آن چيزي بود كه مشاهده مي‌كردند؛ يعني آنان ادعا مي‌كردند قرآن اساطير است تا بدين بهانه مانع ايمان آوردن ديگران شوند و خود نيز ايمان نياورند (وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْـَوْنَ عَنْهُ)(انعام: 26)، و قرآن بيان مي‌كند كه آنها آيه است و نه اساطير.

در ادامه مي‌فرمايد: اينان با اساطير خواندن آيات خدا كه بهانة ايمان نياوردن آنان است خود را هلاك مي‌سازند. بنابراين، تقابل «آيه» با «اساطير» دلالت آشكاري بر انكار اساطير بودن قرآن دارد.

6. در آية 31 سورة انفال قضيه به گونة ديگري مطرح شده است. سورة انفال مطابق ديدگاه مشهور دومين سورة مدني است كه پس از جنگ بدر در سال دوم هجري نازل شده است.[25] به اعتقاد خلف الله اين آيات كه مشتمل بر تعبير اساطير الاولين است در مكه نازل شده و سپس در لابه لاي آيات اين سوره مدني قرار گرفته است. وي آنگاه بر اساس اين ديدگاه نادرست نظر داده است كه هيچيك از آيات مشتمل بر عبارت اساطير الاولين در مدينه نازل نشده است؛ زيرا مردم مدينه چنين چيزي را به قرآن كريم نسبت نداده‌اند. به نظر وي دليل آن هم روشن است. مردم مدينه از طريق اهل كتاب و يهود مدينه با فرهنگ استفاده از داستان‌هاي اسطوري در منابع ديني براي تحقق بخشيدن به اهداف هدايتي و تربيتي آشنا بودند؛ از اين رو وجود قصه‌هاي اسطوري در قرآن كريم براي مردم مدينه امر نامتعارفي نبود.[26]

اما كساني كه آيات مورد بحث در سورة انفال را مكي معرفي كرده‌اند، هيچ دليل معتبري مبني بر مكي بودن آن ندارند جز برخي رواياتي كه ناظر به موضوع آيات است و برخي مفسران به نادرست به تبع موضوعِ اين آيات نزول آنها را در مكه دانسته‌اند.[27]

ص(158)

گويندة اين سخن كه قرآن اساطير اولين است، نضر بن حارث بود كه به فارس و حيره سفر مي‌كرد و داستان‌هاي راهبان و اناجيل و اخبار رستم و اسفنديار را مي‌شنيد و در مكه براي مشركان و مستهزئان نقل كرده، مانع گرايش آنان به دين اسلام مي‌شد.[28] و گوينده آيه بعد (وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ...) (انفال: 32) نيز خود وي يا ابوجهل يا كفار قريش بوده‌اند.[29] بر همين اساس برخي مفسران اين آيات را مكي پنداشته‌اند.

اما اين آيات شريفه با بقية آيات سورة انفال هم‌سياق و همگي در مدينه و بعد از جنگ بدر نازل شده‌اند.[30] و تا دليلي اطمينان‌بخش بر نزول اين آيات در مكه نباشد، بايد به تبعيت از آيات قبل و بعد آنها را مدني دانست. از تأمل در سياق سورة انفال برمي‌آيد كه آيات مورد بحث حالت مسلمانان را پس از پايان جنگ بدر و پيش از تقسيم غنايم و پرداختن به مسئله اسرا بيان مي‌كند؛ در حالي كه ابوجهل در اين جنگ كشته شده و نضر بن حارث نيز به اسارت در آمده و پيش روي رسول خدا و مسلمانان مهاجر ايستاده است، پيش ازآن كه پيامبر به قتل او دستور دهند. اين جاست كه آيات شريفة مورد بحث در سياق يادآوري خاطره‌اي از گذشته در ذهن مسلمانان قرار مي‌گيرد:

وَإِذْ يمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيثْبِتُوكَ أَوْ يقْتُلُوكَ أَوْ يخْرِجُوكَ وَيمْكُرُونَ وَيمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيرُ الْمَاكِرِينَ & وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ & وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَينَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ & وَمَا كَانَ اللّهُ لِيعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يسْتَغْفِرُونَ (انفال: 30 ـ 32).

كلمه «إِذْ» در ابتداي اين آيات يادآور خاطره‌اي از گذشته است. بنابراين به نظر مي‌رسد اين آيات شريفه كه در لابه‌لاي آيات غزوة بدر و پس از اين جنگ نازل شد، از يك سو تعريض به كفار و رد ادعاها و تهمت‌هاي گزاف آنان به ويژه نضر بن حارث ـ كه

ص(159)

 اكنون اسير شده است ـ دربارة قرآن و دين اسلام است و از سوي ديگر اثبات حقانيت اسلام از طريق تحقق بخشيدن به يكي از درخواست‌هاي كفار و ثبات و اطمينان بخشيدن به مسلمانان پيروز به ويژه مهاجراني كه با همة وجود آن خاطرات گذشته و اتهام‌ها و مقابله‌ها و معارضه‌هاي نضر بن حارث و امثال وي را ديده بودند و به ياد داشتند است. اين آيات خطاب به گروه مؤمنان و براي ايجاد اميد و اطمينان و ثبات در آنها و در تعريض به گروه كافران براي بيان حقانيت قرآن و اسطوره نبودن و قابل معارضه نبودن آن اين خاطره را به ياد همه مي‌آورد: «وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ ءَايَـتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَآ إِنْ هَـذَآ إِلآَّ أَسَـطِيرُ الأَْوَّلِينَ»؛ هنگامي كه [سال‌ها پيش در مكه] آيات ما بر آنها تلاوت مي‌شد مي‌گفتند: شنيديم. اگر بخواهيم مثل آن را مي‌گوييم كه اين جز اسطورة پيشينيان نيست.

روشن است كه در اينجا سخن از شنيدن قصه‌هاي قرآن نيست، بلكه سخن از تلاوت و شنيدن آيات قرآن است.

و نيز در گذشته در مكه مي‌گفتند كه بار خدايا! اگر اين آيات حق است و از جانب تو نازل شده، سنگي از آسمان بر ما بباران يا عذابي سخت به ما برسان. و اينك در اين فضاي پس از جنگ بدر خداي متعال با يادآوري آن وقايع براي پيامبر و مؤمنان، و نيز كافران بيان مي‌كند كه آنچه در آن زمان و پس از آن از محمدˆ مي‌شنيدند، نه آنها توانستند مانند آن را بياورند و نه اساطير اولين بوده است، بلكه آيات الهي و همه از جانب خداي متعال نازل شده است و آنان كه براي معلوم شدن حقانيت قرآن و نزول آن از جانب خدا درخواست فرودآمدن سنگ از آسمان يا عذاب دردناك مي‌كردند امروز را نظاره كنند كه چه عذاب و شكست دردناك و خفت‌باري به آنان رسيده است.[31] سپس در آية بعد علت تأخير عذاب را بيان مي‌كند كه اگر در گذشته هنگام درخواست‌شان به عذاب دردناك مبتلايشان نكرديم، به آن دليل بود كه تو در ميانشان بودي: «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ» (انفال: 33) و البته اگر اهل استغفار هم باشند، به لحاظ حرمت جايي كه در آن قرار گرفته‌اند باز دچار عذاب نخواهند شد.

ص(160)

بنابراين، لسان اين آيات نيز با توجه به فضايي كه در آن نازل شده‌اند، و نيز تقابل حق بودن قرآن و اسطوره بودن آن، در انكار اشتمال قرآن بر اسطوره است.

نتيجه آن كه هيچ‌يك از آيات نه گانه مشتمل بر عبارت اساطير الاولين در مقام نقل و تأييد اسطوري بودن قرآن نيست، بلكه در هر نُه آيه سياق در مقام انكار اساطيري بودن قرآن است، با اين تفاوت كه اين سياق‌ها يكسان نيستند، و علاوه بر تفاوت در شيوة انكار، در صراحت و عدم صراحت انكار نيز متفاوت‌اند.

نتيجه

در اين مقاله مهم‌ترين دليل محمد احمد خلف الله مبني بر و جود قصه‌هاي اسطوره‌اي در قرآن كريم يعني آيات شريفه مشتمل بر عبارت اساطير الاولين بررسي و معلوم شد كه اگر بر اساس مباني و روش تفسير ادبي كه مورد قبول خود خلف الله است به تحليل آيات شريفه بپردازيم، نتيجة آن، انكار وجود قصه‌هاي اسطوره‌اي مورد نظر خلف الله در قرآن خواهد بود. در تفسير ادبي آيات شريفه بايد به ترتيب نزول تنظيم وتفسير شود، كه با به كارگيري اين روش به دست مي‌آيد بر خلاف تحليل خلف الله پيش از آن كه خداوند قصه‌اي نازل كند يا قصه‌اي دربارة احياي دوبارة مردگان نازل كرده باشد بارها مشركان به قرآن نسبت اساطير بودن داده‌اند. بنابراين بر فرض كه بپذيريم قرآن نسبت اساطير بودن را از سوي مشركان نقل كرده و آن را رد و انكار نكرده است، مقصود از وجود اساطير در قرآن نمي‌تواند قصه‌هاي آن باشد. البته با دقت در آيات شريفه مذكور معلوم شد كه سياق آنها در جايگاه نفي و انكار اساطيردر قرآن كريم است.

ص(161)

پی نوشت ها:

٭ استاديار پژوهشکدة حوزه و دانشگاه Dsm_dashti@Yahoo.com

[1]. اسطوره در لغت به معناي خير دروغ و غير واقعي است. (ر.ک: العين، مفردات راغب، معجم مقائيس‌اللغة) و مراد از قصه‌هاي اسطوره‌اي در بيان خلف‌الله، داستان‌هايي است که واقعيت خارجي ندارد و فقط از آن به مثابة ابزاري براي اهداف ديگر استفاده مي‌شود (ر.ک: احمد خلف‌الله، الفن القصصي، ص 153). در ادامه به بيان تفصيلي مراد وي از اسطوره‌اي بودن قصه‌هاي قرآن خواهيم پرداخت.

[2]. ر.ک: محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص199 و 207 ـ 208 و71 ـ 72.

[3]. همان، ص37 و 94.

[4]. محمد احمد خلف الله، همان، ص31؛ و براي آگاهي از طرح امين خولي در تفسير و ادبي بودن آن نک: مناهج التجديد، ص307 به بعد، نيز، سيد محمود طيب حسيني، «امين خولي و مؤلفه‌هاي تفسير ادبي»، مجله مشکات، ش99.

[5]. عبدالكريم خطيب، القصص القرآني في مفهومه و منطوقه، ص302ـ320.

[6]. عبدالجواد الحمص، اباطيل الخصوم حول القصص القرآني، ص115ـ153.

[7]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص152.

[8]. همان، ص153.

[9]. همان، ص199.

[10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 363.

[11].براي آگاهي کامل‌تري از مفهوم اسطوره ر.ک: سيروس شميسا، انواع ادبي، ويرايش سوم، تهران، انتشارات فردوسي، 1383، ص 87-89.

[12].عبدالحسين زرين کوب، در قلمرو وجدان، تهران، انتشارات علمي، 1365، ص 405 ـ 406.

[13].جان هينلز، شناخت اساطير جهان، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلي، ص 22.

[14]. مقصود مصحفي است که در تاريخ دهم ربيع الثاني 1337 ق / 13 ژانويه 1919م به همت انجمني در مصر بر اساس قرائت حفص بن سليمان کوفي ـ که به عثمان بن عفان و علي بن ابي طالب مي رسيد ـ به طبع رسيد. در آنجا در صدر هر سوره به ترتيب نزول و مکي و مدني بودن سوره‌ها و استثناي آيه‌ها اشاره‌اي شده بود و بعداً اين اشاره‌ها حذف شد . به باور راميار اين صورت اکنون معتبرترين صورت ترتيب نزول است (ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص 662).

[15]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص 203.

[16]. ر.ك: همان، ص202ـ206.

[17]. همان، ص205ـ206.

ص(162)

[18]. همان، ص206ـ207.

[19]. همان، ص209.

[20]. ر.ك: همان، ص 31 .

[21]. ر.ك: همان، ص201.

[22]. ر.ك: همان، ص32.

[23]. ر.ک: احمد شنتناوي و ديگران، دايرةالمعارف الاسلاميه، ج 5 ص 366 به بعد، ذيل مقالة «تفسير» / عايشه عبدالرحمن، بنت الشاطي، التفسير البياني، ج1، ص 11ـ12.

[24]. شماره‌هاي داخل پرانتز به ترتيب نزول اشاره دارد.

[25]. ر.ك: محمد عزة دروزة، التفسير الحديث، ج7 ص8 / نيز جلال‌الدين السيوطي، الاتقان، ج1 ص32ـ36 که اين آيات را از سورة انفال استثنا نکرده است.

[26]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص 208.

[27]. محمدبن يوسف ابوحيان، البحر المحيط، ج5، ص311.

[28]. همان، ص309.

[29]. ر.ك: امين الاسلام الفضل بن الحسن، مجمع البيان، ج4 ص828 / واحدي، اسباب النزول، ص239.

[30]. ر.ك: التفسير الحديث، ج 7، ص 8.

[31]. ر.ك: تفسير طبري، ج6، ص229ـ231. بنابراين رواياتي كه مي‌گويند آية شريفه در شأن نضر بن حارث نازل شده، نه نضر در آن زماني است كه در مكه مي‌زيست و اين سخنان را مي‌گفت، بلكه نضري كه پس از گذشت حدود ده سال اينک در بدر اسير شده

/ 1