بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حجاب در قرآن با نگاهي به روايات دكتر سيد جعفر حق شناس* چكيدهقرآن كريم تمايل به پوشيده بودن را از امور فطري و دروني انسان ميداند كه از آغاز خلقت آدم و حوا در نهاد انسان به وديعه گذاشته شده است. خداوند در قرآن به پيامبر اسلام (ص) خطاب ميكند كه به مردان زنان باايمان فرمان دهد تا براي پاسداشت پاكيها و فضايل و رسيدن به كمال، نگاههاي خويش را از نامحرم فروكاهند و دامان (عورت) خويش را بپوشانند و به زنان باايمان فرمان دهد كه اندامها و زينتهايشان را در برابر نامحرمان آشكار نسازند و خود را با مقنعهها و چادرهايشان بپوشانند و با حفظ حريم در برابر مردان نامحرم و پرهيز از هر گونه رفتار تحريكآميز، سلامت جامعه را پاس داشته و خود را نيز از آزارها و مزاحمتهاي هوسرانان مصون و محفوظ دارند. روايات منقول از معصومان (ع) در تفسير آيات حجاب و همچنين شأن نزول اين آيات نيز مؤيد و مكمل همين معناست. كليد واژهپوشش زن، حجاب، غضّ بصر، خمار، جِلباب، تبرج، جلوهگري1) مقدمهاز مباحث بسيار مهم و اساسي كه از ديرباز مورد توجه بوده، موضوع پوشيدگي بدن انسانها در برابر يكديگر است. پاسخ به اين پرسش كه برهنگي خلاف طبيعت و فطرت انسان است يا خير، از مسائل مهم و تعيينكننده در حوزة تنظيم روابط اجتماعي زن و مرد ميباشد. قرآن كريم در اين زمينه آن گاه كه داستان آفرينش حضرت آدم و همسرش حوا را به تصوير ميكشد، به موضوع نياز دروني آدم و حوا نسبت به پوشيدگي اشاره كرده است كه نشان ميدهد قرآن تمايل به پوشيدگي را ناشي از عمق جان انسان ميداند.قرآن كريم پس از بيان مسأله جاي گرفتن حضرت آدم و همسرش در بهشت (اعراف،19) و تأكيد خداوند بر خودداري آن دو از نزديك شدن به درخت ممنوعه، ماجراي وسوسه و فريب شيطان را چنين شرح ميدهد: «فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما وُري عنهما من سوآتهما و در ادامه آيات مي خوانيم : فرلّيهما بغرور فلمّا ذاقا الشجره بدت لهما سوء انهما و طفقا بخصوفان عليهما من ورق الجنّه...(اعراف،20). شيطان آن دو را وسوسه كرد تا زشتيهايشان آشكار شود و آن دو نيز به سبب اين فريب از ميوة درخت ممنوعه چشيدند و در اين هنگام اندامهايشان (عورتهاشان) بر آنها آشكار شد و آنان بر آن شدند تا با برگهاي (درختان) بهشت خود را بپوشانند. در ادامه، خداوند خطاب به همه انسانها ميگويد: «يا بني آدم قد انزلنا عليكم لباساً يواري سوءآتكم و ريشاً و لباس التقوي ذلك خير ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون» (اعراف،26) «اي فرزندان آدم به راستي براي شما لباسي فرو فرستاديم كه زشتيهاي شما را ميپوشاند و زينت شماست اما لباس پرهيزگاري بهتر است».تأمل در آيات فوق نشاندهندة نكات مهمي است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:1- برهنگي و عرياني، عملي ناپسند است و شيطان هنگامي كه تصميم به فريب آدم و حوا گرفت قصدش اين بود كه با فريفتن آنان، موجب عرياني و برهنگي آنان شده تا با از دست دادن پوشش از بهشت رانده شوند. پس به خوبي ميتوان به زشتي برهنگي در نظر خداوند پي برد.2- برهنگي و عرياني، محصول وسوسة شيطان و نتيجه تحريكات شيطان در انسانهاست. شيطان ميكوشد تا با وسوسه در فرزندان آدم، زشتيهاي آنان را آشكار سازد و از جملة زشتيها، برهنگي و عرياني است. 3- انسان فطرتاً برهنگي را ناپسند ميشمرد و از آن گريزان است و از همين رو حضرت آدم و حوا بلافاصله كوشيدند خود را با برگهايي از درختان بهشت پوشانده و از برهنگي احتراز كنند.4- خداوند دانش و امكانات تهية لباس را از نعمتهاي نازل شدة[1] ربوبي ميداند كه موجب پوشيدگي اندامهاي انسان ميشود و نيز موجب زينت و زيبايي ظاهري اوست. بنابراين پوشش را ميتوان از عطاياي الهي به بندگان دانست.آن چه از آيات فوق به دست مي آيد، تأكيد بر اصل پوشيدگي و نفي برهنگي است؛ اما در اين آيات سخني از چگونگي، ويژگيها و ملازمات پوشش به ميان نيامده است. در آيات ديگري از قرآن به طور مشخص به مسأله پوشش و حدود و ثغور كلي آن پرداخته شده است. بررسي اين آيات كه در دو سورة نور و احزاب مطرح شدهاند، ديدگاه قرآن را در مبحث حجاب و ملازمات آن به خوبي روشن ميسازد.2) حجاب در سورة نورآيات سورة نور را به دو بخش كلي ميتوان تقسيم نمود. در بخش اول وظيفة مردان بيان شده و با خطاب «قل للمؤمنين»، مردان مسلمان به وظايف خويش فراخوانده شدهاند و در بخش دوم، زنان مورد خطاب وظايف الهي قرار گرفتهاند. نكتة جالب توجه آن كه در آغاز آيه ابتدا به مردان خطاب شده و به آنان دستور كنترل نگاه و پوشاندن مواضعي از بدن داده شده است. 1-2)مردان، نگاه و حجاب«قل للمؤمنين يَغُضّوُا مِن اَبصارِهِم و يَحفَظُوا فروُجهم ذلك اَزكي لَهم اِنّ الله خَبيرٌ بما يَصنَعون» (نور،30). به مردان با ايمان بگو: ديده (از نامحرمان) فرونهند و پاكدامني خود را حفظ كنند كه اين براي آنها پاكيزهتر است، همانا خدا به آن چه ميكنند آگاه است.1-1-2) فرمان غض بصر به مؤمنان با آن كه كلمات يَغضُّوا و يحفَظوا فعل مضارعند و معناي «فرو مينهند» و «حفظ ميكنند» را افاده مينمايند، اما به دليل سياق آيه و وجود فعل امر قل، مفهوم و معناي آيه، به صورت جملة شرطيه است (طباطبايي، 1417ق: ج15، ص111؛ طبرسي، 1372: ج7، ص616)و مجزوم بودن يغضوا نيز بدان علت است كه جواب شرط مقدر قرار گرفته است. بنابراين مفاد آيه چنين است: «اي پيامبر به مومنان بگو ديدگان خود را فرونهند و اگر تو آنان را اين گونه امر كني آنان چشمان خود را فرو خواهند نهاد و دامنهاي خود را حفظ خواهند كرد». بنابراين آيه دلالت ميكند كه پيامبر از سوي خداوند، مردان و زنان مومن را به فرو نهادن نگاه فرمان داده است و فرمان و امر دلالت بر لزوم و وجوب ميكند. نتيجه اينكه فرو نهادن نگاه، واجب و تخلف از آن حرام است. از اين رو بايد اولاً معنا و مفهوم به کار بستن ديد (غض بصر) و ثانياً متعلَّق نگاه و نظر را به خوبي بازشناخت تا معلوم گردد ديده را از چه چيز بايد فرو کاست و نسبت به چه چيزهايي مي بايست غض بصر داشت . 1-1-1-2) معناي غض«ابن فارس» دربارة غض چنين نگاشته است: «غض بر بازداشتن، كم كردن و كاستن دلالت ميكند و هر چه را بازداري آن را غض كردهاي[2]» (ابن فارس، 1404ق: واژة غض). «راغـب»، غض را به معناي نقصان ميداند[3] (راغب اصفهاني، 1412ق: واژه غض) و صاحب «العين» غضاضت را سستي در نگاه ميشمرد[4] (فراهيدي،1410ق: واژه غض). بنابر آن چه در لسان العرب آمده است آن گاه كه گفته ميشود «غَضَّ و «أغْضي» منظور آن است كه پلكها را به هم نزديك كرد اما به هم نچسباند[5] (ابنمنظور، 1414ق: واژه غض).بررسي ديگر كتب لغت نيز همين معنا را دربارة غض به دست ميدهد[6] كه غض بصر، چشم بر هم نهادن نيست، بلكه نگاه را پايين انداختن است. به عبارت ديگر مقص3ود آن است كه اگر انسان در حال نگاه به چيزي باشد و سپس چشمها را پايين اندازد و پلك را پايين آورد و آن شيء را از منطقة ديد مستقيم خويش خارج كند، اين كار را غض بصر گويند (مكارم شيرازي، 1374: ج14، ص436). بنابراين روشن گشت كه غض بصر به نحوة حركت چشم و پلكها باز ميگردد و با نزديك شدن پلكها به يكديگر حالت چشم برگرفتن از شئ پيدا ميشود. با اين توضيح، روشن ميشود كه تفسير غض بصر به بستن چشمها و روي هم نهادن پلكها، با معناي لغوي غض سازگاري ندارد (شوكاني، 1414ق: ج4، ص26؛ آلوسي، 1415ق: ج9، ص33). همچنانكه تفسير غض به نگاه غيراستقلالي و آلي ( مطهري، 1353: ص123) يا نگاهي كه در آن ورانداز كردن نباشد، بلكه نگاه عادي و آلي باشد (قرشي، 1371: واژه غض)؛ نيز تفسير مناسبي نيست. بنابراين، غض بصر را به همان معناي لغوي آن يعني فروكاستن از نگاه و پايين آوردن پلكها و در نتيجه نگاه را برگرفتن، بايد معنا كرد؛ چنانكه بسياري از مفسران نيز بر همين نظرند.[7] 2-1-1-2) متعلَّق غض بصرنظر را از چه چيزي بايد برگرفت و كاهش داد؟ در واقع وجوب غض بصر به چه چيز تعلق گرفته است؟ برخي از مفسران بر اين عقيدهاند كه مقصود از آيه شريفه برگرفتن نگاه از دامان و عورت ديگران است؛ چرا كه در ادامة آيه امر به پوشاندن عورت از نگاه ديگران شده است. به بيان ايشان از آن جا كه مقابله ميان يغُضّوا و يحفظوا نشان ميدهد كه مراد از حفظ عورت، ستر و پوشش آن از نظر است، جملة اول يعني (يغضوا) نيز به وسيلة جملة دوم (يحفظوا) تقييد شده و مفهوم آيه در امر به غض بصر، نهي از نگاه كردن به دامن (عورت) خواهد بود. بنابراين حاصل معناي آيه چنين است كه چشمهايتان را از عورت ديگران برگـيريد و عـورت خويش را نيز بپـوشـانيد (ر.ك. طباطبايي، 1417ق: ج15، ص112؛ حسيني همداني، 1404ق: ج11، ص35). شايد برداشت اين معنا از آيه سبب شده است تا اين ديدگاه، غض را به معناي چشم برهم نهادن معنا كند، زيرا براي چشمپوشي كامل از عورت ديگران بايد چشم را كاملاً برهم نهاد. البته ميتوان اين سخن را چنين پاسخ داد كه لازمة نگاه نكردن به دامان ديگران، چشمها را بر هم نهادن نيست؛ بلكه با پايين انداختن چشم و نقصان نگاه هم ميتوان اين مقصود را محقق ساخت. برخي ديگر معتقدند از آن جا كه مقصود از غض بصر اين است كه خيره نگاه نشود و از چشمچراني و نگاه با قصد خاص پرهيز شود، متعلَّق غضّ قطعاً چهرة زنان است؛ زيرا نگاه به اندامهاي زن (غيراز چهره) حتي با نظر غير خيره و بدون چشمچراني هم جايز نيست. بنـابراين مقـصود از كوتاه كـردن نگاه توسـط مردان مؤمن، خودداري از نگاه شـهوتآميز به چهرة زنان است (مطهري، 1353: ص124).ديدگاهي ديگر در اين زمينه معتقد است كه غض بصر كنايه از صرف نظر كردن از زنان و به دنبال آنان نرفتن است و اساساً بحثي از متعلَّق غض بصر و اندام زنان ندارد. بلكه معتقد است آية شريفه در مقام بيان اين مطلب است كه مؤمنان براي طهارت روح خويش توجه خود را از زنان نامحرم برگرفته و به سوي ايشان جلب نشوند (خويي، 1418ق: ج32، ص26).اما اكثر مفسران برآنند كه متعلق غض، محرمات الهي است يعني مردان مؤمن بايد چشمهاي خود را از محرمات الهي برگيرند (ر.ك. ابوالفتوح رازي، 1408ق: ج14، ص123؛ قاسمي، 1418ق: ج7، ص371؛ شوكاني، 1414ق: ج4، ص26). طبرسي در مجمعالبيان ميگويد: «عمّا لايحلُّ لهم النظر اليه» (طبرسي، 1372: ج7، ص217). شيخ طوسي در تبيان ميگويد: «عن عورات النساء و ما يحرم النظر اليه» (طوسي، 1409ق: ج7، ص428) آلوسي در روح المعاني ميگويد: «والمراد غضُّ البصر عَمّا يَحرُمُ و الاقتصار به علي ما يَحِلّ» (آلوسي، 1415ق: ج9، ص333). البته در اين موضوع كه محرمات الهي در مسأله نگاه چيست، اكثر اين مفسران نگاه به دامان ديگران و نيز تمامي بدن زنان نامحرم به جز دست و صورت را ذكر كردهاند.2-1-2) نگاه مردان و حدود و شرايط آن تاكنون دانستيم كه مردان بايد چشمها را از زنان برگيرند و به آنان نگاه نكنند. اكنون سخن در اين است كه محدوديت و ممنوعيت نگاه به زنان، چه مقدار است؟ برخي گفتهاند از اينكه در آيه، متعلَّق ممنوعيت نگاه ذكر نشده و آيه در مسأله روابط زنان و مردان نازل شده است، آشكار ميشود كه متعلق، عام است و همة بدن زن حتي وجه و كفين را شامل ميشود. اما به قرينة آيه بعد و به ضميمة روايات، دو دست و صورت زنان از اين حكم استثنا شده است. بيان مطلب بدين گونه است كه در آية بعد به زنان فرمان داده شده است كه زينتهاي خويش را آشكار نسازند مگر زينتهاي ظاهر (لايبدين زينتهن الا ماظهر منها) و در روايات اهل بيت عليهم السلام- چنانكه در مباحث بعدي خواهد آمد- زينت در آية شريفه به محل زينت (يعني اندامي كه زينت بر آن قرار ميگيرد) تفسير شده است و محلهاي ذكر شده براي زينت در روايات، صورت و دو دست معرفي شدهاند. به علاوه در آية بعد، زنان فرمان داده شدهاند كه خِمارها (مقنعه يا روسري) را برگريبانهايشان قرار دهند و و در آن آيه درباره پوشاندن صورت ، هيچ دستوري داده نشده است ؛ بنابراين هنگامي كه آيه بر وجوب پوشش بدن توسط زنان (به جز صورت و دو دست يا لااقل صورت) دلالت كند عرفاً از اين حكم، آشكار ميشود كه پوشاندن بدن توسط زنان براي اين است كه مردان به اندام آنها ننگرند و نتيجه اين است كه مردان نبايد به اندام زنان نگاه كنند. به عبارت ديگر بين وجوب پوشش بدن توسط زنان و ممنوعيت نگاه مردان به بدن زنان ملازمة عرفي وجود دارد (خويي، 1418ق: ج32، ص36). فتواي فقهاي شيعه در اين مسأله، حاكي از آن است كه نگاه مرد به بدن زن، به جز دستها و صورت، قطعاً جايز نيست و در دست و صورت برخي نگاه به آن دو را جايز و برخي ديگر حرام ميدانند. در تعابير فقها چنين آمده است: «لايجوز النظر الي الاجنبية... و استثني جماعة الوجه و الكفين» (يزدي، 1358: ج2، ص803) و نيز گفتهاند در مسأله حرمت نگاه به زن در غير از وجه و كفين هيچ اختلافي نيست و اگر اختلافي هست در وجه و كفين است (خويي، 1418ق: ج32، ص36).3-1-2) حفظ دامان در ادامة آيه ميفرمايد: «و يحفظوا فروجهم» يحفظوا عطف بر يغُضّوا شده است؛ لذا همان طور كه يغضوا دلالت بر امر داشته و عمل به آن واجب و لازم است، يحفظوا نيز دلالت بر وجوب حفظ دامن ميكند . در اينكه مراد از حفظ دامان در آية مورد بحث چيست، دو ديدگاه عمده را ميتوان مطرح كرد: بر اساس يك ديدگاه حفظ دامن در آية فوق همچون ساير آيات قرآن به معناي حفظ از زنا و فحشاست (آلوسي،1415ق: ج9، ص334). بر اساس ديدگاه ديگر با توجه به روايات وارد شده از معصومان، مقصود از حفظ دامن، پوشاندن و محفوظ داشتن دامن از نگاه ديگران است (عروسي حويزي، 1415ق: ج3، ص588). البته ديدگاه سومي هم معتقد است كه ميتوان هر دو معنا را اراده كرد؛ يعني هم حفظ از زنا و هم حفظ از نگاه ديگران مراد باشد كه انواع محافظتها نسبت به دامان را شامل ميشود (زحيلي، 1418ق: ج18، ص214).4-1-2) کنترل نگاه و پاکي مردان در ادامة آيه خداوند ميفرمايد: اين كنترل نگاه و پوشيدن دامن، موجب طهارت و پاكيزگي روح و روان و عامل رشد و تعالي خواهد بود. بديهي است خويشتنداري جنسي و حيا مداري در زندگي از عوامل مهمي است كه بستر تعاليهاي روحي و معنوي را در جامعه ايجاد خواهد نمود. بسياري از مفسران، تزكيه را در اينجا به معناي پاكيزگي و نمو و رشد تفسير كردهاند و برخي طهارت در دين و دنيا و قلب را نيز مورد توجه قرار دادهاند كه همگي معاني متشابه و همانندي هستند (حسيني شـيرازي، 1424ق: ج3، ص697؛ زحيلي، 1418ق: ج18، ص21؛ طبرسي، 1372: ج7، ص217(.1-4-1-2) اهميت غض بصر در رواياتامام صادق عليه السلام ضمن بيان وظايف اعضا و جوارح انسان، وظيفة چشم را چنين بيان فرمودهاند: خداوند بر چشم واجب گردانيده است كه از محرمات الهي پرهيز كرده و به آن چه جايز نيست ننگرد و از همين روي مردان را از نگريستن به دامان (عورتها) مردان ديگر نهي كرده و آنان را امر فرموده است كه دامان خويش را از نگاه ديگران بپوشانند و به زنان نيز فرمان داده است كه به عورات زنان ديگر ننگرند و عورات خويش را از نگاه ديگران محفوظ دارند. آن گاه امام عليه السلام فرمودند: هر جا در قرآن سخن از حفظ دامان به ميان آمده مقصود، حفظ دامن از زناست، مگر اين آيه كه مقصود از آن، محفوظ داشتن دامن از نگاه است (عروسي حويزي، 1415ق: ج3، ص558). در حديثي ديگر از امام باقر عليه السلام آمده است: جواني از انصار در كوچههاي مدينه با زني روبرو شد. در آن دوران، زنان مقنعهها (پارچههاي روي سر كه شبيه شالهاي عربي امروز بوده است) را به گونهاي بر سر ميانداختند كه دو طرف مقنعه در پشت گوش آنان قرار ميگرفت. چشمان آن مرد به زن افتاد و زن از او عبور كرد، اما آن مرد چهره را بازگرداند و در حالي كه زن از او عبور كرده بود همچنان به پشت او مينگريست و راه مي رفت در اين حال وارد كوچهاي شد و استخوان يا شيشهاي كه در ديوار بود صورت او را شكافت و خون از آن جاري شد. آن مرد گفت: به خدا قسم نزد رسول خدا خواهم رفت و او را از اين ماجرا باخبر خواهم ساخت. آن گاه نزد رسول الله رفت و ماجرا را بازگو كرد. جبرئيل فرود آمد و اين آيه را نازل نمود (عروسي حويزي، 1415ق: ج3، ص588؛ كليني، 1407ق: ج5، ص522). تفسير دُرُّالمَنثور اين ماجرا را از اميرالمومنين عليه السلام نقل كرده و آورده است كه شيطان زن و مرد را وسوسه كرد و به يكديگر نگريستند و اين حادثه پديد آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خطاب به آن مرد فرمودند: اين حادثه مجازات و عقوبت گناه توست (سيوطي، 1404ق: ج5، ص40).2-4-1-2)جمع بندي معناي غض بصر حاصل آنكه ظاهر آية شريفه با توجه به جملة يحفظوا فروجهم نشان ميدهد كه مقصود از فروكاستن از نگاه (غض بصر) در اينجا، خودداري از نگاه به دامان ديگران است و معناي آيه آن است كه مردان ميبايست از نگاه به دامان ديگران خودداري كرده و دامان خويش را نيز بپوشانند، اما توجه به روايات وارد شده در تفسير آيه روشن ميسازد كه هر چند در آية فوق به مسأله برگرفتن نگاه از دامن و حفظ آن اشاره شده، اما اين مسأله مبتني بر يك قاعدة كلي است كه مردان باايمان بايستي نگاه خويش را از محرمات الهي برگيرند كه از مهمترين موارد آن نگاه به زنان نامحرم است.افزون بر اين، نگاهي به آيات قبلي سورة نور كه به مسأله روابط نامشروع، لزوم مخفي بودن روابط زناشويي از منظر ديگران به خصوص اطفال و نيز آيات بعد كه مسأله پوشش زنان و لزوم مراقبتهاي خاص در روابط زن و مرد را مطرح ميسازند، اين معنا را تقويت ميكند كه مقصود از غض بصر در اين آيه، كنترل نگاه و فروانداختن چشم در برخورد با زنان نامحرم نيز ميباشد. پارهاي از مفسران نيز با تعابيري همچون «الغضُّ عمّا حرَّم الله» همين معنا را مورد تأكيد قرار دادهاند.در اينجا به چند نكتة مهم مستفاد از آية فوق اشاره ميشود:1- مسأله نگاه از كليديترين مسائل در تنظيم روابط پاك و سالم ميان زنان و مردان است. قرآن كريم از دستور به پوشش ابتدا فرمان به كاستن و فرونهادن نگاه ميدهد چرا كه قلب و درون انسانها، به شدت از ديدگان تأثير ميپذيرند. نگاه نقطة آغازين در كششهاي جنسي ميان زن و مرد است و كساني كه قادر باشند نگاه خويش را مهار كنند، دريچة قلب و درون خويش را تحت كنترل درآوردهاند و از انواع پيامدهاي انحرافي در روابط زن و مرد مصون خواهند ماند. بنابراين براي سالمسازي محيط جامعه ميبايست در زمينة نگاه و عواملي كه بستر نگاههاي تحريكآميز را فراهم ميكنند، توجه نمود و با فرهنگسازي و اتخاذ سياستهاي لازم در روابط اجتماعي، در جهت كاهش نگاههاي جنسي گام برداشت، نقش رسانههاي عمومي در اين خصوص بسيار اساسي و تعيين كننده ميباشد.2- دستور به كنترل نگاه، خطاب به انسانهاي با ايمان است، از اين رو، كنترل نگاه و كاستن از نگاه در روابط جنسي جامعه، از لوازم ايمان به خدا و رسول اوست. 3-در جامعة الهي و اسلامي مطلوب، مسائل جنسي در حريم و چارچوب خاص قرار داشته و حفظ و پوشاندن دامان از محدودة نگاه ديگران از نشانههاي عفت و حيا در ميان انسانهاي مومن است.4-كنترل و محدودسازي نگاه و پوشاندن دامان، فرمان خاص مردان نيست، زنان نيز بايد نگاه خويش را از مردان نامحرم برگيرند. 2-2) زنان، نگاه و حجابپس از بيان وظايف مردان مبني بر كنترل نگاه و حفظ دامان، زنان نيز مورد خطاب الهي قرار گرفتهاند: «و قل للمؤمنات يَغْضُضْنَ من ابصارهنّ و يحفظْنَ فروجَهنّ و لايُبدين زينتهنّ الّا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او ءابائهن او ءاباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهنّ او اخوانهن او بني اخوانهن او بني اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غيراولي الاربة من الرجال أوِ الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء و لايضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنَّ و توبوا الي الله جميعاً أيُّه المومنون لعلكم تفلحون» (نور،31).در اين آية شريفه، زنان بسان مردان با همان تعابير آية قبل مورد خطاب قرار گرفته و فرمان داده شدهاند كه چشمهاي خود را فرواندازند و دامان خويش را پوشيده دارند، اما علاوه بر اين دستور كلي، دستور اختصاصي براي آنان صادر شده است كه آنان بايد علاوه بر پوشاندن دامان، سر و گردن زيباييهاي خويش را از نامحرم پوشيده دارند و تنها براي شوهران و ديگر محارم ميتوانند زينتهاي خويش را آشكار سازند. دستور اختصاصي بانوان به پوشاندن بدن و زيباييهاي آن، همان حجاب و پوشش اسلامي براي بانوان است. 1-2-2)زنان و نگاه به نامحرمدر اين آيه زنان فرمان به غضّ بصر (فروانداختن ديدگان) داده شدهاند كه بر اساس آن چه در بررسي اين فرمان به مردان آمد، ميتوان گفت زنان نيز بايد چشمها را از محرمات الهي برگيرند. ظاهر آية شريفه بر اساس سياق آيه كه در روابط زن و مرد آمده است و بر اساس اطلاق غض بصر و عاري بودن آن از هر قيد، دلالت ميكند كه زنان بايد چشمها را از تمام اندام مردان فروگيرند، اما به دليل سيرة قطعي مسلمين، سر وگردن و دو دست از مچ تا سرانگشتان، از اين دستور استثنا شدهاند ( خويي ،1418ق : ج 32 ، ص 37). بنابراين زنان نيز مجاز به نگريستن به اندام مردان (به جز وجه و كفين) نيستند. 2-2-2)زنان و حدود حجاببا وجود آن كه در تعيين حد نهايي پوشش زنان ميان مفسران و فقيهان، تفاوتهايي مشاهده ميشود، اما همگي بر اين امر اتفاق نظر دارند كه نه تنها از اين آيه بلكه از ساير ادلة ديني به طور قطع و يقين ميتوان فهميد كه زنان بايد بدن و موهاي خويش را از نامحرمان پوشيده دارند. تنها مسأله محل اختلاف، آن است كه دستها و صورت و برخي از زينتهاي موجود در دست و صورت نيز بايد پوشيده باشد يا آن كه پوشاندن اين مواضع واجب نيست. براي بررسي كامل و دقيق آية شريفه، ابتدا لازم است واژههاي مهم «يبدين»، «زينت» و «خمار» را مورد بررسي قرار داد تا سرانجام به مفاد نهايي آيه پي برد.كلمة يبدين از ابداء به معناي آشكار ساختن و ظاهر نمودن است يعني با قصد و توجه چيزي را آشكار ساختن. به خلاف ظَهَر كه صرف ظاهر شدن و آشكار شدن است (ابن فارس، 1404ق: ذيل ابداء). كلمة زينت در ميان فارسيزبانان و عرف روزمرة ايشان بيشتر به معناي اشياء مختلفي است كه براي تزيين و آرايش به كار ميرود و معمولاً همراه كلمة زيور استعمال ميشود. اما در زبان عربي واژة معادل زيور و آلات زينت، «حليه» است. اما زينت در عربي به معناي هر چيزي است كه سبب زيبايي شخص يا شئ شود اعم از اينكه از زيورآلات باشد يا اين كه زيبايي طبيعي در شخص يا شئ باشد. مثلاً موهاي سر و يا چهرة انسان ميتوانند زينت انسان باشند.در «التحقيق في كلمات القرآن» آمده است: حليه بيشتر در زينت ظاهري (زيور) استعمال ميشود. اما زينت بيشتر در آن چه از خود شئ ظاهر است به كار ميرود، يعني زيبايي طبيعي كه در شئ وجود دارد (مصطفوي، 1360: مادة زين). در برخي از آيات قرآن، زينت دقيقاً به معناي عامل و وسيلة زيبايي به كار رفته و معـناي زيور و وسـيلة تزيين از آن اراده نـشده است، مانند: «المال و البنون زينه الحياة الدنيا» (كهف، 46) «وَ اعلَموا اَنَّ الحياةَ الدنياَ لَعِبٌ و لَهوٌ و زينةٌ» (حديد،20).نتيجه اينكه زينت اسم جامعي است براي هر آن چه با آن زيبايي حاصل شود؛ چه زيبايي طبيعي و چه آلات و وسايل زيباسازي (ابن منظور، 1414ق: واژه زين). بنابراين هنگامي كه در آيه شريفه عبارت زينت زنان ذكر شده، زينت زنان هم زيباييهاي طبيعي آنان است مثل چهره، مو و اندامها و هم انواع زيورهاي مصنوعي همچون گردنبند، دستبند و مانند آن.«خُمُر» جمع است و مفرد آن «خِمار» ميباشد. خِمار از مادة خَمر به معناي پوشاندن است و به هر چيزي كه با آن روي اشياء را ميپوشانند، خمار گفته ميشود (راغب اصفهاني، 1412ق: واژه خمر). اما در عرف، عرب زبانان به آن چه زن سر خود را با آن ميپوشاند، گفته ميشود. به عبارت ديگر هرچند خمار معناي عام دارد، اما در عرف به پوشش سر بانوان اطلاق ميشود. جيوب جمع جيب است و جيب به معني گريبان لباس (يقه) است، اما در آية مورد بحث مراد از جيب، سينه است؛ يعني خمارها را روي سينههاشان بيندازند (طباطبايي، 1417ق: ج15، ص112). دربارة واژه ضرب نيز فخررازي آورده است كه لفظ ضرب دلالت بر مبالغه ميكند، يعني مبالغه در پوشش و پوشاندن كامل به گونهاي كه گردن و گريبان و گوشها به خوبي پوشانده شود (فخررازي، 1420ق: ج23، ص365). 1-2-2-2)بررسي ديدگاهها مفسران و فقها ديدگاههاي مختلف و متنوعي را در تفسير و تبيين آيه ارائه كردهاند كه هر يك برخاسته از مبناي خاصي است. برخي به دليل تفسير خاص از لايبدين، گروهي به دليل معناي زينت و گروهي به دليل چگونگي تفسير استثناء در آيه، برداشتهاي متفاوتي از آيه داشتهاند، هر چند كه بيشترين اختلاف نظرها ناشي از اختلاف نظر در تفسير زينتِ ظاهر است. نگاهي به مهمترين ديدگاهها ميتواند راهگشاي انتخاب ديدگاه نهايي و مورد قبول باشد:1- لايبدين از ابداء به معناي آشكار ساختن است (مصطفوي، 1360: واژة زين) يعني زنان نبايد زينت هاي خود را با قصد و عمد، آشكار سازند و كلمة ظهر در الّا ما ظهر منها به معناي ظهور و آشكار شدن است نه ابداء و آشكار ساختن. بنابراين معناي آيه چنين خواهد بود كه زنان نبايد با قصد و عمد زينتهاي خود را آشكار سازند مگر آن چه كه خود به خود ظاهر ميشود. نتيجه اينكه تمام زينت هاي زنان- از جمله بدن آنان- بايد پوشيده باشد، مگر برخي از زينتها كه اگر بياختيار آشكار شود، مشكلي ندارد. اشكالي كه شايد بتوان بر اين ديدگاه وارد نمود آن است كه به هر حال «الا ماظهر» استثناء از ابداء است يعني ابداء تخصيص خورده و چيزي از آن استثناء شده است، هر چند اين استثناء در قالب ماظهر بيان شده باشد. نتيجه اشکال اين است که زنان مي توانند زينت هاي ظاهر را آشکار نمايند . 2-به اعتقاد برخي مفسران، الا ماظهر، وجه و كفين را استثنا كرده است، اما اين حكم بيان شده در آيه ناظر به نماز است، به دليل آن كه در خارج از نماز به طور مسلم تمام بدن زن حتي وجه و كفين بايد از نگاه نامحرم پوشيده بماند (كاشاني، 1336: ج6، ص276). مشكل اين ديدگاه آن است كه اولاً در آية شريفه هيچ قرينهاي كه دالّ براختصاص حكم آن به نماز باشد، به چشم نميخورد. ثانياً از حيث ادلة خارج از آيه هم مسأله لزوم پوشيدن تمام بدن زن حتي وجه و كفين مورد اتفاق نيست؛ چرا كه گروهي وجه و كفين را استثنا كردهاند. 3-گروهي ديگر معتقدند مقصود از «الاّ ماظهر منها» ثياب (لباسها) است. بنابراين زنان نبايد زينتهايشان را آشكار كنند، مگر لباسهاي رو و بيرونيشان را (طوسي، 1409ق: ج7، ص429). اشكال اين ديدگاه نيز آن است كه لباس بيرون، معمولاً زينت نبوده است كه نيازمند استثنا باشد. 4-بسياري از مفسران، اصل استثنا را پذيرفته و زينت را اعم از زينت مصنوعي (مثل سرمه، انگشتر، خلخال و...) و زينت طبيعي همچون چهره، موها و دستها گرفتهاند، اما در اينكه مقصود از زينت ظاهر چه مقدار از زينت است اختلاف نظر دارند. بعضي زينت ظاهر را سرمه و انگشتر و برخي خضاب دست و لباس و لباس رو را اضافه كردهاند (قرشي، 1377: ج7، ص210). گروهي وجه و كفين و قدمين را گفتهاند (طباطبايي، 1417ق: ج15، ص111) و جـمعي زينت ظاهر را فقط وجه و كفين و انگشتر دانستهاند (زحيلي، 1418ق: ج15، ص216؛ قرطبي، 1364: ج13، ص229) و برخي ديگر فقط چهره و لباس رو را مصداق آن دانستهاند (طوسي، 1409ق: ج7، ص429). از مجموع آن چه گفته شد ميتوان نتيجه گرفت كه به هر حال بخشي از زينت زنان كه همان زينت ظاهر ميباشد از وجوب پوشش استثنا شده است. اينك سخن در اين است كه زينت ظاهر و مصاديق آن را چگونه ميتوان بازشناخت؟ مفسران براي دستيابي به پاسخ اين پرسش، غالباً به روايات و سخنان پيامبر (ص)، ائمه، اصحاب و تابعان ايشان تمسك جستهاند و علاوه بر اين كوشيدهاند برداشت شخصي خويش را از زينت ظاهر بيان كرده و احياناً بر آن استدلال نمايند. به نظر مي رسد در گام اول تا آنجا كه ممكن باشد ميبايست از ظاهر آيه كمك گرفت و آن گاه از كلمات پيامبر و اهل بيت عليهم السلام در شرح و تفسير زينت ظاهر مدد جست.در ادامة آية مورد بحث آمده است كه زنان بايد خمارهاي خود را بر گريبان خويش قرار دهند، يعني آن مقدار كه لازم است بپوشانند گريبان و گردن و اطراف صورت است. پس ميتوان نتيجه گرفت كه خود آيه به صراحت اعلام ميدارد كه چهرة زنان از دائره وجوب پوشش خارج است و مصداق زينت ظاهري است ( قبلاً گفته شد كه معناي زينت، چيزهايي است كه زن را زيبا ميسازد چه اندامهاي او و چه زيورآلات). بنابراين چهره را مي توان مصداق زينـت ظاهر دانست اما درباره کفين ( دست ها تا مچ ) بايد به ادله روايي نظر کرد. 2-2-2-2)بررسي روايات درباره زينت1-«ابوبصير» از امام صادق (ع) نقل كرده است كه مراد از زينت ظاهر انگشتر و دستبند (النگو) است (كليني، 1407ق: ج5، ص521).2-در روايت «زراره» از امام صادق عليه السلام آمده است: «زينت ظاهر، سرمه و انگشتر است» (همان).3-«ابوالجارود» از امام باقر (ع) نقل ميكند: «زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب دست و النگو»، سپس امام فرمود: «زينت سه گونه است اول زينتي كه براي همة مردم است و آن همين است كه گفتيم دوم براي محارم و آن محل گردنبند به بالا و جاي بازوبند به پايين و خلخال به پايين و سوم زينتي است كه اختصاص به شوهردارد و آن تمام بدن زن است» (عروسي حويزي، 1415ق: ج3، ص592). اين روايت از جهت سند ضعيف است، زيرا مرسله است. چرا كه علي بن ابراهيم فاصلة زماني بسيار زياد از ابوالجارود دارد و نميتواند بدون واسطه از ابوالجارود نقل روايت كند (خويي، 1418ق: ج32، ص44).4-«مروك بن عبيد» از بعضي از اصحاب از امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه از امام پرسيدم براي مرد نگاه به چه قسمتي از بدن زن جايز است در صورتيكه محرم او نباشد؟ فرمود: چهره، دو كف دست و دو قدم (ساق پاها به پايين) (حرّ عاملي، 1391ق: ج20، باب 109، ح2). اين روايت نيز به دليل مرسله بودن، از جهت سند ضعيف است (خويي، 1418ق: ج32، ص46). 5-«فضيل» ميگويد از امام صادق عليه السلام سؤال كردم آيا ذراعين (آرنجها به پايين) از زينتي است كه خداوند فرموده است زنان زينتهايشان را آشكار نكنند مگر براي شوهرانشان؟ حضرت فرمود: آري و هر آن چه مادون خمار است (يعني پايينتر و زير خمار) و هر آن چه پايينتر از دو النگوهاست، ( حر عاملي ،1391 : ج 20، باب 109 ،ح 1) يعني از مچ دست و آن چه پس از آن به طرف بازو قراردارد زينت زن است كه بايد پوشيده بماند. بنابراين وجه و كفين استثنا شدهاند. البته در كلام برخي بزرگان، پايينتر از النگو به محل النگو (مچ دست) تا نوك انگشتان تفسير شده است كه اين تفسير با توجه به تفسير مادون الخمار، تفسير صحيحي نمينمايد (خويي، 1418ق: ج32، ص43). 6-«عمرو بن شمر» از امام باقر عليه السلام نقل ميكند و حضرت از جابربن عبدالله انصاري كه جابر گفت روزي با پيامبر (ص) بر فاطمه وارد شديم و چهره فاطمه زرد شده بود. پيامبر از فاطمه پرسيد: چرا چهرهات اين قدر زرد شده است، فاطمه (س) فرمود: به خاطر گرسنگي. پيامبر (ص) دعا كرد و فرمود: خداوندا فاطمه را سيرگردان. جابر ميگويد: ناگهان ديدم خون در چهرة فاطمه جاري شده و چهرهاش گلگون گرديد و از آن پس هيچگاه فاطمه گرسنه نگشت (حرّعاملي، 1391ق: ج2، باب 120، ح3) .اين روايت دلالت دارد كه فاطمه (س) چهرة خويش را بر جابر كه نامحرم بوده، نپوشانده است. اما اين روايت از جهت سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است و نجاشي گفته است برخي از كساني كه از جابر بن عبدالله انصاري روايت نقل كردهاند چيزهايي را از پيش خود به روايت افزودهاند كه از جملة اين افراد عمرو بن شمراست؛ لذا به روايات او نميتوان اعتماد كرد (خويي، 1418ق: ج32، ص45). در رواياتي كه از منابع اهل سنت نقل شده نيز عمدتاً زينت ظاهر به وجه و كفين تفسير شده است.[8] به هر حال از ميان روايات فوق، روايات اول، دوم و پنجم به دليل اعتبار سندي، قابل اعتماد در تفسير زينت ظاهر هستند و از مجموع اين سه روايت استفاده ميشود كه وجه و كفين و انگشتر و سرمة چشم زينت ظاهرند كه استثنا شدهاند. البته اين نكته قابل ذكر است كه اظهار نظر قطعي دربارة حدود شرعي و فقهي موارد استثنا از پوشش زنان منوط به بررسيهاي گستردهتر است و آن چه در اين جا بيان شده تنها مبتني بر روايات وارده دربارة آية فوق است. نكتة ديگر آن است كه استثنا شدن انگشتر و سرمه، صرفاً به دليل ذكر شدن در روايت است و معلوم نيست بتوان از آن نتيجهگيري كرد كه ساير آرايشهاي صورت و دست نيز استثنا شدهاند.3-2-2)حجاب در راه رفتندر پايان آيه يكي ديگر از ابعاد حجاب زنان مطرح شده است. خداوند ميفرمايد: زنان با ايمان نميبايد پاهاي خود را بر زمين بكوبند تا صداي زينتهاي مخفيشان آشكار شود (زينتهاي پا يا دست).در مجمع البيان آمده است كه در بين زنان عرب مرسوم بود كه پاها را بر زمين ميكوبيدند تا صداي خلخالهايشان شنيده شود. آيه زنان را از اين كار نهي كرد (طبرسي، 1372: ج7، ص218) و نيز از ابن عباس نقل شده كه زن هنگام راه رفتن نبايد پاهايش را بر زمين بكوبد تا خلخال وي آشكار گردد يا صداي آن شنيده شود (همان). برخي نيز گفتهاند معناي آيه اين است كه پاهايشان را به هم نكوبند كه صداي زينتهايشان شنيده شود (قمي، 1367: ج2، ص101).نتيجه اينكه مسأله اساسي در موضوع حجاب، جلوگيري از كلية عوامل تحريك جنسي است كه بيشتر آن در نحوة پوشش بدن زنان است، اما حتي لازم است از آشکار ساختن صداي زينتهاي زنان (مثل خلخال و ...) نيز احتراز نمود. چرا که اينکار نيز مي تواند سبب تحريک شهوت مردان گردد. پس هنگامي كه آشكار كردن صداي زينت و خود زينت ممنوع باشد، آشكار ساختن اندامي كه زينت بر آن قرار دارد، ممنوعيت شديدتري دارد (زمخشري، 1407ق: ج3، ص233).4-2-2)پوشش زنان سالخورده«و القواعد من النساء اللاتي لايَرجُونَ نِكاحاً فلَيسَ علَيهنّ جناحٌ اَن يَضَعنَ ثيابَهُنّ غيرِ متبَّرجتٍ بزينة و اَن يَستعففنَ خَيرٌ لَهُنّ و الله سميعٌ عليمٌ» (نور،60). در ادامة مباحث پوشش در آيات سورة نور، فرازي ديگر مطرح ميشود كه در آن فراز، حكمي ترخيصي و تسهيلي براي گروهي از زنان ارائه ميگردد. به موجب اين آيه، زنان بازنشسته از ازدواج كه رغبتي به آنان نيست، مجازند لباسهايشان را فرونهند. البته با اين شرط كه به وسيله زينت و آرايش، خودنمايي و جلوهگري نكنند. دربارة مفاد آية فوق دو مسأله ميبايد مورد بررسي قرار گيرد: اول اينكه مقصود از «القواعد من النساء» چيست؟ دوم اينكه لباسهايي را كه زنان سالخورده مجازند كنار نهند، كدام است؟ «قواعد» جمع قاعده است و قاعده از قعود (نشستن) گرفته شده است. بنابراين القواعد من النساء يعني زنان نشسته، اما اين كه از چه چيز نشستهاند (نشستن كنايه از كنارهگيري است) در خود آيه آمده است كه «لايرجون نكاحاً» يعني اميد به ازدواج ندارند و به حدي از كهولت و سالخوردگي رسيدهاند كه كسي نگاه جنسي به آنان ندارد (طباطبايي، 1417ق: ج15، ص164). طبيعي است چنين زناني كه به طور معمول مورد توجه و رغبت مردان قرار نميگيرند تسهيلاتي در زمينة ميزان پوشش داشته باشند. به علاوه اين زنان به دليل سن زياد و به دلايل جسمي و رواني، ممكن است نتوانند پوشش را به طور كامل رعايت كنند و يا خود مايل نباشند، به همين جهت خداوند براي آنان تسهيل و آساني قرار داده است كه طبق آن مجازند قسمتهايي از بدن خود را نپوشانند، اما مقدار استثنا شده از پوشش چقدر است؟ ظاهر آيه و اطلاق لفظ ثياب دلالت بر اين دارد كه هر گونه لباس و پوشش را ميتوانند كنار نهند، اما روايات ائمه عليهم السلام در توضيح آية فوق مقدار استثنا شده از پوشش را براي اين گونه زنان تبيين مينمايد. در روايتي از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه مراد از ثياب در اين آيه چيست؟ امام فرمودند: «الجلباب» (عروسي حويزي، 1415ق: ج3، ص623) و جلباب پوششي است سراسري كه بر روي ساير لباسها قرار ميگيرد؛[9] چيزي همانند چادرهاي امروز زنان. در روايتي ديگر از امام در همين زمينه سؤال شده است و امام فرمودهاند: مراد از ثياب در آيه، جلباب و خمار است، البته زماني كه زن مسن و سالخورده باشد (همان).در روايتي ديگر هنگامي كه از امام رضا عليه السلام دربارة مفهوم آيه سؤال ميشود كه به چه مقدار از اندام زنان «قواعد» ميتوان نگاه كرد، امام ميفرمايند: موها و دستها تا آرنج (همان). البته اين روايت هر چند دربارة نگاه مردان به زنان است، اما هنگامي كه نگاه مردان نامحرم به قسمتي از اندام زنان جايز باشد به طور مسلم و قطعي آن قسمتها را زنان ميتوانند باز بگذارند. به هر حال با توجه به روايات فوق و روايات ديگري كه در اين خصوص نقل شده است، فتاواي فقها اين است كه زنان سالخورده و بازنشسته از ازدواج، ميتوانند مقداري از پوشش خود را فرونهند. هر چند كه در زمينة مقدار اين فروكاستن از حجاب، فتاوا متفاوت است. برخي تمام موها و حتي گريبان و گردن را به اضافة دستها تا آرنج گفتهاند (الطباطبايي الحكيم، 1411ق: ج14، ص38؛ خويي، 1418ق: ج32، ص67) و برخي تنها قسمتي از موهاي سر و دستها را تا آرنج گفتهاند (يزدي، 1358: ج2، ص804).البته در ادامة آيه شرط ديگري نيز براي اين ترخيص ذكر شده و آن پرهيز از آرايش و زينت و خودآرايي است. بنابراين حتي زنان سالخورده نيز مجاز نيستند با زينت و آرايش و زيبانمايي خويش، دستها و موها را در برابر نامحرمان آشكار سازند. در پايان آيه بر اين نكته تأكيد ميشود كه با وجود اين زنان سالخورده نيز اگر عفت ورزند، برايشان بهتر و مناسبتر است و به قرينة سياق آيه مراد از عفت ورزيدن در اينجا، پوشيده داشتن همان مواضعي است كه اجازه داده شده بدون پوشش باشند .خلاصه اينكه بر اساس ملاك و ضابطة كلي در فلسفه و حكمت حجاب كه همانا جلوگيري از بروز تحريكات جنسي در ميان زنان و مردان نامحرم است، دربارة زنان بازنشسته از ازدواج كه اين تحريكآميزي بسيار كاهش مييابد، خداوند ميزان وجوب پوشش را كاهش داده است. 3) حجاب در سورة احزابپس از سورة نور، مهمترين موضعي از قرآن كه حدود و ضوابط روابط اجتماعي زن و مرد را مطرح ساخته و بر لزوم حريم ميان زنان و مردان نامحرم تأكيد ميكند، سورة احزاب است. از مباحث مهم اين سوره، آياتي است كه زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را به حفظ حريم در روابط با نامحرمان ميخواند و از سوي ديگر همه زنان با ايمان را به پوشاندن بدن توصيه مينمايد. از فرازهاي متعدد اين سوره، هم تأكيد بر مسأله حجاب و پوشش زنان و هم توصيههايي مهم پيرامون حفظ حريم ميان زن و مرد استفاده ميشود كه ميتوان آنها را مكمل و ملازم حجاب دانست كه بدون رعايت آنها، حجاب و پوشش، كارآيي لازم را نخواهد داشت. مباحث مطروحه در اين سوره را طي چند فراز ميتوان ارائه نمود:1-3) ترك دلربايي در گفتار«يا نساء النبي لَسْتُنَّ كأحد من النساء ان اتِّقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً» (احزاب، 32).در آغاز آيه، خداوند با خطاب به زنان پيامبر (ص) بيان ميكند كه زنان پيامبر اگر تقوا پيشه كنند مقامشان از ديگر زنان بالاتر است و به دليل همسري پيامبر، رعايت تقوا براي آنان مهمتر و ضروريتر و اثرگذارتر است. سپس به يكي از مصاديق تقوا اشاره شده و به زنان فرمان داده ميشود كه خضوع و نرمي در سخن گفتن با نامحرم نداشته باشند، چرا كه چنين حالتي در گفتار، طمع بيماردلان را برميانگيزد.مقصود از «خضوع در قول» در آية شريفه، سخن گفتن زن با مرد نامحرم است به گونهاي كه حالت سخن گفتن زن، رقيق و نازك و با ناز و غمزه همراه باشد به طوري كه زمينهساز ريبه (فساد و گناه و پيروي از شيطان) و تحريك شهوت گردد (طباطبايي، 1417ق: ج16، ص309). طبرسي در مجمع البيان، خضوع در قول را سخن گفتني ميداند كه نشان دهندة رغبت زن به مردان است (طبرسي، 1372: ج8، ص558). در پايان آيه به زنان پيامبر (ص) و در واقع به همه زنان فرمان داده ميشود كه سخن «معروف» بگويند و معروف، سخني است كه به روش معمول مردم است و شرع اسلام و عرف مسلمانان آن را پسنديده و صحيح ميداند و اين، سخني است كه فقط بر مدلول و معناي خود دلالت كند نه اينكه لحن و حالت سخن گفتن، معنادار باشد و پيامي بيش از افادة معنا را در برداشته باشد (طباطبايي، 1417ق: ج16، ص309).البته ممكن است گفته شود سخن معروف، يعني سخني كه از نظر محتوا، باطل، بيهوده و گناه آلود نباشد كه در اين صورت قسمت اول آيه اشاره به كيفيت سخن گفتن داشته و قسمت دوم آيه ناظر به محتواي سخن خواهد بود (مكارم شيرازي، 1374: ج17، ص298). 2-3) استقرار در خانه«و قَرن في بيوتكنَّ و لاتَبرّجن تبرُّج الجاهلية الاولي» (احزاب، 33). دومين دستور به زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور به استقرار در خانه و پرهيز از تبرج و جلوهگري در برابر نامحرم است. در اين باره دو مسأله مهم ميبايست روشن شود: اول اينكه آيا هر دو دستور، اختصاص به زنان پيامبر دارد يا آن كه شامل ديگر زنان مسلمان نيز ميشود و دوم اينكه مقصود از اين دو دستور چيست؟اگر تصور شود كه آيه دلالت ميكند بر وجوب ماندن زنان پيامبر (ص) در خانه، اين معنا قطعاً از آيه اراده نشده است، چرا كه با سيرة قطعي پيامبر با همسرانشان ناسازگار است؛ پيامبر همسران خود را به سفر ميبرد و همسران ايشان در حضور آن حضرت از خانه خارج ميشدند. بنابراين بايد گفت مقصود خارجشدني است كه مناسب شأن همسران پيامبر نيست كه همان خروج همراه با تبرج و خودنمايي و يا همراه با گناه و فسق و فجور باشد و زماني كه چنين معنايي اراده شده باشد، قطعاً بيان يك ملاك كلي است كه در آيات سورة نور به آن اشاره شد و آن پرهيز از آشكار كردن زيباييها و پرهيز از تحريكآميزي در گفتار و عمل است و اين ملاك، به طور مسلم اختصاص به زنان پيامبر (ص) ندارد و آنان به علت موقعيت ويژة خويش با تأكيد بيشتري مخاطب اين فرمان الهياند. بررسي سخن مفسران دربارة اين آيه، حاكي از آن است كه آنان همين برداشت را از آيه داشتهاند كه ذيل اين آيه به روايات دال بر حضور بيشتر زنان در خانه و خانواده و پرهيز از خودنمايي در مجامع و عدم اختلاط با مردان اشاره كردهاند (ر.ك. فضل الله، 1419ق: ج18، ص298؛ آلوسي، 1415ق: ج11، ص187؛ حسيني شاه عبدالعظيمي، 1363: ج10، ص439؛ زحيلي، 1418ق: ج22، ص10). برخي از مفسران در توضيح اين آيه به نقش زن در كانون خانواده و مسأله تربيت فرزندان و آرامش بخشي زن به اعضاي خانواده اشاره كردهاند كه از نظر آنان اين آيه نشانه اهتمام قرآن به خانواده و لزوم حفظ نقش مادري و همسري است (سيد بن قطب، 1412ق: ج5، ص2859؛ مدرسي، 1419ق: ج10، ص323).1-2-3)نهي از تبرج و جلوه گري «تبرج» يعني ظاهر شدن در برابر مردم، همچنان كه بُرج، در مقابل مردم ظاهر است. اما آيه هر گونه ظاهر شدن را منع نكرده، بلكه نوع خاصي از آن را ممنوع ساخته و آن ظاهرشدني همچون ظاهر شدن جاهليت نخستين است و مقصود از جاهليت نخستين، جاهليت قبل از بعثت پيامبر (ص) است كه زنان با پوشش مناسب در اجتماع ظاهر نميشدند، به طوري كه پوششهاي سر را بر روي گردن و گوشها و گريبان نميانداختند (مكارم شيرازي، 1374: ج17، ص290). اينكه سخن از جاهليت نخستين به ميان آمده است نشان ميدهد كه جاهليت دومي نيز در پيخواهد بود كه وضع حضور زنان در مجامع، همراه با تبرج و جلوهگري است كه ميتواند اشاره به انواع بيبند و باريها در حضور اجتماعي زنان در قرون پس از صدر اسلام به ويژه جاهليت مدرن در عصر حاضر داشته باشد (همان، ص291). جالب آن كه در توضيح اين بخش از آية شريفه، در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است: «ستكون جاهليهً اُخري» (عروسي حويزي، 1415ق: ج4، ص229). يعني مقصود آيه اين است كه پس از جاهليت نخست، در آينده نيز جاهليتي ديگر خواهد بود. خلاصة سخن اينكه، قرآن خروج زنان از خانهها و ظاهر شدن در اجتماع را به شكل مطلق نهي نميكند، بلكه حضور همراه با جلوهگري و تبرج را ممنوع ساخته است. قرآن كريم ضمن تأكيد فراوان بر حفظ كانون خانواده و حفظ نقش مادري و همسري زنان، بر وظايف و نقشهاي سياسي و اجتماعي زنان تأكيد نموده است. آيات قرآن و سيره و سخن پيامبر و اهل بيت عليهم السلام بر ضرورت نقش آفريني زنان در اجتماع و توجه آنان به سرنوشت جامعه اسلامي و دفاع از دين و ارزشهاي الهي و تلاش براي اقامة معروف و محو منكر و باطل تأكيد فراوان دارند. 3-3) حفظ حريم«و اذا سألتموهنَّ متاعاً فاسئلوهنَّ من وراء حجاب، ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهنَّ» (احزاب، 53).برخي از مسلمانان صدر اسلام كه هنوز به مستواي مناسبي در تربيت ديني نرسيده بودند، گاه سرزده وارد حريم خصوصي پيامبر اسلام (ص) ميشدند. خداوند در همين آيه ابتدا مؤمنان را فرمان ميدهد كه سرزده به اتاقهاي پيامبر وارد نشوند و براي ورود اجازه بگيرند. سپس فرمان ميدهد كه هر گاه بخواهند چيزي را از زنان پيامبر بگيرند، درخواست خويش را از پشت پرده مطرح سازند. فرمان به مؤمنان مبني بر درخواست از پشت پرده نسبت به همسران پيامبر، به دليل احترام ويژهاي بود كه ميبايست نسبت به همسران پيامبر (ص) به دليل انتساب آنان به پيامبر (ص)، اعمال گردد و طبيعي است كه چون اين حكم نسبت به ديگر زنان مسلمان وجوب نداشت، ويژگي خاصي در آن عصر پيدا كرد و به «آية حجاب» معروف گشت و از آن پس تاكنون در روايات و منابع تاريخي هر زمان نامي از آية حجاب به ميان آمده، اين آيه مورد نظر بوده است. «ام سلمه» همسر پيامبر (ص) ميگويد: «من و ميمونه ]همسر پيامبر (ص)[ نزد آن حضرت بوديم كه ابن ام مكتوم وارد خانه شد و اين مسأله بعد از آن بود كه ما امر به[آيه] حجاب شده بوديم، پيامبر (ص) به ما فرمود حجاب برگيريد و پشت پرده رويد، پرسيدم اي پيامبر خدا او نابينا است و ما را نميبيند. حضرت فرمودند: مگر شما او را نميبينيد» (همان، ص297). شايد اين فرمان قرآن، بعدها و در طول زمان زمينهساز استفاده از پرده و حائل در ميان زنان و مردان نامحرم شده باشد، چرا كه به طور طبيعي مسلمانان درمييابند كه استفاده از پرده در آستانة منازل و محل اختصاصي انسانها كاري است شايسته كه حريم خانواده را محفوظ ميدارد و هم از اين روست كه در بسياري از جوامع اسلامي از جمله ايران امروز نيز معمول و مرسوم است كه بر در ورودي خانهها پرده ميآويزند. گمان ميرود دلايل مذكور سبب شده است كه واژه حجاب، در اصطلاح مسلمانان به عنوان پوشش زنان به كار رود. در حالي كه پوشش، با واژه «ستر» مطرح ميشود. به هر حال واژه حجاب هر چند به معناي پرده و حائل است، اما امروزه به يك اصطلاح خاص تبديل شده است.نكتة مهم و اساسي در آية مذكور آن كه در ادامة آيه علت اين حكم بيان شده است. خداوند ميفرمايد اين كار براي طهارت قلبهاي شما مؤمنان و نيز طهارت قلبهاي زنان پيامبر بهتر است. از اين نكته ميتوان به خوبي دريافت كه هر چند ايجاد حائل و پرده ميان زنان و مردان در همة شرايط و عرصهها وجوب و ضرورت قطعي ندارد، اما بيگمان تأكيد قرآن كريم بر اين است كه رعايت حريم و فاصله ميان زنان و مردان سبب ميشود تا آنان به پاكي و طهارت روح بيشتري دست يابند. نكته قابل توجه آن كه با وجود آن همه مقام زنان پيامبر (ص) در نزد مومنان صدر اسلام باز هم خداوند متعال وجود حريم ميان آنان و همسران پيامبر را به طهارت و پاكي قلوب نزديكتر ميداند. پس شكي نخواهد بود كه رعايت حريم و پرهيز از اختلاطهاي غيرضروري ميان زنان و مردان مؤمن سبب طهارت و پاكي روح زنان و مردان خواهد گشت و اين يك اصل كلي است كه از ساير ادلة ديني از جمله روايات به خوبي استفاده ميشود امّا متأسفانه امروزه كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. استاد مطهري در اينباره چنين نگاشته است: «آن چه اسلام لااقل به صورت يك امر اخلاقي توصيه ميكند اين است كه تا حد ممكن اجتماع مدني غيرمختلط باشد. جامعة امروز زيانهاي اجتماع مختلط را به چشم خود ميبيند. چه لزومي دارد كه زنان فعاليتهاي خود را به اصطلاح «دوش به دوش» مردان انجام دهند. آيا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند، نقصي در فعاليت و راندمان كار آنان رخ ميدهد؟ اثر اين دوش به دوشيها اين است كه هر دو همدوش را از كار باز ميدارد و هر يك را به جاي توجه به كار، متوجه «همدوش» ميكند» (مطهري، 1353: ص221). 4-3) پوشيدگي زنان «يا ايُهّا النبي قلْ لِاَزواجِكَ و بناتِكَ و نساءِ المؤمنين يُدنينَ علَيْهِنَّ مِنْ جَلابيبِهِنَّ ذلكَ اَدني اَن يُعْرَفْنَ فَلا يُؤذَيْنَ و كانَ الله غفوراً رحيماً» (احزاب، 59). پس از آية 31 سورة نور كه در آن به صراحت مسأله پوشش زنان و حدود آن بيان شده است، اين آيه در سورة احزاب دومين آية قرآن كريم است كه زنان را فرمان به پوشش داده و از آنان ميخواهد كه جلبابها را به خود نزديك سازند و اندام خود را با جلباب، از نگاه نامحرم محفوظ دارند كه با اين كار به عفاف شناخته شده و از آزارها و مزاحمتهاي جنسي در امان خواهند ماند. 1-4-3)معناي جلباب«جَلابيب» جمع است و مفرد آن جِلباب (جَلباب نيز خوانده شده است) پوششي است مخصوص زنان كه در تفسير و تعيين ويژگيهاي آن ديدگاههاي مختلف به چشم ميخورد كه به مهمترين آنها اشاره ميگردد: 1- جِلباب پوششي است كه تمام بدن را از سر تا پايين پا ميپوشاند كه برخي آن را مَلحفه، كِساء، رِداء و عَبا نيز گفتهاند؛ چيزي همانند چادرهاي عصر حاضر. 2- جِلباب پوششي است وسيع و بزرگتر از خمار و مقنعه اما كوچكتر از عبا و رداء. 3- جلباب همان خمار و مقنعه است. بررسي كتب معتبر لغت[10] و بسياري از تفاسير[11] نشان ميدهد كه معناي سوم براي جلباب كه معادل خمار (پارچة روي سر، مقنعه) تعريف شده درست نيست و جلباب با خمار متفاوت است. بدينگونه كه جلباب يا پوششي است اندكي بزرگتر از خمار كه اطراف بدن را ميپوشاند يا آنكه پوششي است كه تمام بدن را احاطه مينمايد. به هر حال در اينكه جلباب بزرگتر از خمار (مقنعه) است ترديدي نيست؛ بلكه احتمال قوي آن است كه جلباب، پوشش سراسري و كامل براي بدن (چادر) باشد. علامة طباطبايي در الميزان نيز همين احتمال را ترجيح داده است ( طباطبايي ، 1417ق: ج 16،ص 339). نكتة مهمي كه در اينجا بايد به آن اشاره كرد آن است كه قرآن به زنان باايمان فرمان ميدهد جلبابهايشان را به خود نزديك سازند. اضافه جلباب به زنان نشان ميدهد كه جلباب در ميان زنان عصر نزول معمول و مورد استفاده بوده است و حداقل برخي از زنان، از اين پوشش استفاده ميكردهاند. 2-4-3)چگونگي پوشيدن جلبابدر اين آيه خداوند زنان و دختران پيامبر و زنان با ايمان را با واژة «يُدنينَ» فرمان ميدهد كه جلبابهايشان را به خويش نزديك سازند. اين نزديك ساختن به چه معناست؟ در اين زمينه ميان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. در بسياري از منابع تفسيري، إدناء و نزديك ساختن جلباب به معناي پوشاندن سر و پيشاني و مقداري از صورت يا تمام صورت آمده است.[12] امّا برخي ديگر، اين جمله را به معناي پوشاندن سر و گريبان دانستهاند (ر.ك. طباطبايي، 1417ق: ج 16، ص 339 ؛ طبرسي، 1372: ج 8 ، ص 581) يعني همان معنايي كه در سورة نور بدان فرمان داده شده است. توجه به مفاد آية مورد بحث به خوبي نشان ميدهد كه در الفاظ آيه هيچگونه نشانهاي دال بر اينكه با جلباب چه مقدار از صورت و يا جاهاي ديگر بدن پوشانده ميشود، وجود ندارد. به تعبير ديگر اين آيه تنها به پوشيدن جلباب فرمان داده، اما حدود دقيق پوشاندن بدن با آن را بيان نكرده است. پس مفسران چگونه حدود پوشش را از اين آيه استفاده كردهاند؟ شايد بتوان گفت اين مسأله ريشه در شأن نزولهايي دارد كه براي اين آيه ذكر شده است. برخي از تفاسير در شأن نزول آيه گفتهاند كه زنان مسلمان آزاد قبل از نزول آية مربوط به جلباب، پوششي مانند كنيزان داشتهاند، يعني لباس و خمار (پوشش سر) امّا چهرهها و گريبان آنان باز بود، شب هنگام كه زنان آزاد به بيرون از منزل ميرفتند، مردانِ هوسباز، مزاحمِ آنان ميشدند و هنگامي كه به آنان گفته ميشد چرا چنين ميكنيد ميگفتند: زنان آزاد را با كنيز اشتباه گرفتيم. آيه نازل شد و زنانِ مسلمان آزاد را امر به پوشيدن جلباب كرد تا تفاوت آشكاري ميان زنان آزاد و كنيز ايجاد شده و زنان آزاد مورد آزار قرار نگيرند (سيوطي، 1404 ق: ج 5، ص 221). اين مفسران ديدهاند كه اگر قرار باشد جلباب موجب تمايز زنان مسلمان و آزاد از كنيزان شود، بايد پوشش با جلباب كاملاً متفاوت از پوششهاي رايج در ميان زنان آزاد و كنيز باشد (كنيزان هم مثل زنان آزاد پوشش سر داشتند؛ هر چند پوشش آنان همه ضوابط و ويژگي هاي پوشش زنان آزاد را نداشت). از اين رو مفسران اهل سنت عموماً در تفسير نزديك ساختن جلباب گفتهاند: يعني جلباب را بهگونهاي بپوشند كه تمام يا بيشتر صورت پوشانده شود تا يك تمايز كاملاً آشكار ميان زنان آزاد با كنيزان پديد آيد. اين بيان با سه اشكال مواجه است: اول آنكه لازمة اين سخن آن است كه مزاحمت مردان هوسباز نسبت به كنيزان جايز باشد، در حاليكه بهطور مسلم مزاحمت جنسي نسبت به هيچ زني حتي زنان غيرمسلمان جايز نيست (مطهري، 1353: ص 159؛ مكارم شيرازي، 1374: ج 17، ص 428). دوم آنكه ظاهر عبارت نساءالمؤمنين (زنان مؤمنان) شامل كنيزان نيز ميشود و لذا دليلي نداريم كه حكم ، اختصاص به زنان آزاد دارد تا اين معنا را براي آيه انتخاب كنيم (زحيلي، 1418 ق: ج 22، ص 108). سوم بر فرض كه پوشيدن جلباب براي ايجاد تفاوت ميان زنان آزاد و كنيزان باشد، استفاده از جلباب كه يك پوشش وسيع و بلند است اين تمايز را ايجاد ميكند و نيازي به پوشاندن كاملِ صورت نيست. آري اگر از جهت احتياط و پوشيدگي بيشتر كسي پوشاندن چهره را مستحسن بداند نه واجب، اشكالي بر آن نيست. امّا برخي از مفسران بر اساس شأن نزولي ديگر، معناي ديگري براي چگونگي پوشيدن جلباب ارائه كردهاند. ايشان گفتهاند زنان مسلمان براي اداي فريضة نماز به مسجد ميرفتند و پشت سر پيامبر (ص) نماز ميگذاردند. آنان شبها و صبح زود نيز به مسجد ميرفتند. جوانانِ مزاحم بر سر راه آنان مينشستند و در تاريكي، متعرّض آنان ميگشتند و براي آنان مزاحمت ايجاد ميكردند، آيه نازل شد كه زنان مؤمن حجاب بيشتر و پررنگتري را انتخاب كنند و با جلباب، خود را بهگونهاي بپوشانند تا به عفت و پاكدامني شناخته شوند و مورد آزار و تعرض قرار نگيرند (عروسي حويزي، 1415ق: ج4، ص307؛ قـمي، 1367: ج2، ص196). بر اساس اين شأن نزول، پوشيدن جلباب نه براي ايجاد تمايز ميان زنان آزاد و كنيزان بوده است بلكه ايجاد پوشش در زنان بيشتر براي آن است كه زمينة تحريكات جنسي كاهش يافته و كسي مزاحم زنان مومن نشود. بنابراين پوشيدن جلباب اگر همراه با پوشاندن سر و گردن و گريبان باشد، همراه با بزرگتر بودن جلباب نسبت به خمار، ميتواند موجب پوشش بهتر و مستحكمتر شود و مانع تعرض بيمار دلان گردد. 3-4-3)جلباب و مصونيت زنانخلاصه آنكه برخي بنابر شان نزول اول گفتهاند مراد از «ذلك أدني اَنْ يُعْرفْنَ فلا يُؤذَيْنَ» اين است كه پوشيدن جلباب سبب ميشود كه زنان مؤمن از كنيزان باز شناخته شوند تا مورد آزارِ مردان مزاحم قرار نگيرند. اما بنا بر شأن نزول دوم، که پذيرفته شد مقصود اين است كه زنان مؤمن با پوشيدن جلباب، به عفت و پاكدامني شناخته ميشوند و لذا كسي مزاحم آنان نميشود، يعني اگر كنيزان هم جلباب بپوشند، زمينههاي مزاحمت را از خود دور ساختهاند. بهطور كلي مطلبي كه از اين آيه استفاده ميشود يك حقيقت جاوداني است كه زن مسلمان بايد آنچنان در ميان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگيني و پاكي از او هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود و اين وقت است كه بيمار دلان كه دنبال شكار ميگردند از او مأيوس ميشوند (مطهري، 1353: ص160). به تعبير ديگر زنان باايمان، جلباب را چنان بر روي خويشتن مياندازند كه نشان ميدهند اهل عفاف و حفاظ هستند نه همچون كساني كه ولو پوششي هر چند همچون چادر بر سر دارند، امّا پوشش آنان صرفاً تشريفاتي و نمايشي است، آن را رها ميكنند بهطوري كه تأثيري در پوشاندن زيباييهايشان ندارد. قرآن كريم از زنان باايمان ميخواهد كه جلبابها (چادرها)شان را به خود نزديك سازند و خويشتن را به خوبي بپوشانند تا از نتايج آن يعني امنيت در برابر نامحرمان برخوردار گردند. منابع× «قرآن كريم»× آلوسي، سيد محمود: «روحالمعاني في تفسير القرآن العظيم»، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق. × ابن فارس، احمد: «معجم مقاييس اللغه»، تهران، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، 1404ق. × ابن منظور، محمد بن مكرم: «لسان العرب»، بيروت، دار صادر، 1414ق. × ابوالفتوح رازي، حسين بن علي: «روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن»، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1408ق. × الطباطبايي الحكيم، سيد محسن: «مستمسك العروة الوثقي»، قم، مؤسسة اسماعيليان، چ 5، 1411ق. × حرعاملي، محمدبن الحسن: «وسايل الشيعه»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق. × حسيني شاه عبدالعظيمي، حسينبن احمد: «تفسير اثنا عشري»، تهران، ميقات، 1363. × حسيني شيرازي، سيد محمد: «تقريب القرآن إلي الأذهان»، بيروت، دارالعلوم، 1424 ق. × حسيني همداني، سيد محمد حسين: «انوار درخشان»، بيجا، كتابفروشي لطفي، 1404 ق. × خويي، سيدابوالقاسم موسوي: «موسوعة الامام الخويي»، قم، مؤسسه احياء آثار الامام خويي، 1418 ق. × راغب اصفهاني، حسن بن محمد: «المفردات في غريب القرآن»، دمشق، دارالعلم، 1412ق. × زحيلي، وهبة بن مصطفي: «التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج»، بيروت ـ دمشق، دارالفكر المعاصر، 1418ق. × زمخشري، محمود: «الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل»، بيروت، دارالكتاب العربي، 1407 ق. × سيوطي، جلالالدين: «الدر المنثور في تفسير المأثور»، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، 1404 ق. × سيدبن قطب: «في ظلال القرآن»، بيروت – قاهره ، دارالشروق ، 1412ق.× شوكاني، محمدبن علي: «فتحالقدير»، دمشق ـ بيروت، دارابن كثير ـ دارالكلم الطيب، 1414 ق. × طباطبايي، سيدمحمدحسين: «الميزان في تفسير القرآن»، قم، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزة علميه قم، 1417 ق. × طبرسي، فضل بن حسن: «مجمعالبيان في تفسير القرآن»، تهران، ناصرخسرو، 1372. × طوسي، محمدبن حسن: «التبيان في تفسير القرآن»، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چ 1، 1409 ق. × عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه: «نورالثقلين»، قم، اسماعيليان، 1415 ق. × فخر رازي ، ابو عبد الله: «مفاتيح الغيب»، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1420ق.× فضل الله، سيد محمد حسين: «من وحي القرآن»، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر، 1419 ق. × فراهيدي، خليل بن احمد: «العين»، قم، هجرت، 1410 ق. × قاسمي، محمد جلال الدين: «محاسن التأويل»، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ق. × قرشي، سيدعلي اكبر: «تفسير احسن الحديث»، تهران، بنياد بعثت، 1377. × قرشي سيدعلي اكبر: «قاموس قرآن»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371. × قرطبي، محمدبن احمد: «الجامع لأحكام القرآن الكريم»، تهران، ناصرخسرو، 1364. × قمي، علي بن ابراهيم: «تفسير قمي»، قم، دارالكتاب، 1367. × كاشاني، ملا فتح الله: «تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين»، تهران، كتابفروشي محمد حسن علمي، 1336. × كليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب: «الكافي»، تهران، دارالكتب الأسلاميه، چ 4، 1407 ق. × مدرّسي، سيد محمد تقي: «من هدي القرآن»، تهران، دار محبّي الحسين، 1419 ق.× مصطفوي، حسن: «التحقيق في كلمات القرآن الكريم»، تهران، ترجمه و نشر كتاب، 1360. × مطهري، مرتضي: «مسأله حجاب»، تهران، انتشارات صدرا، 1353. × مكارم شيرازي، ناصر: «تفسير نمونه»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374. × يزدي، سيدمحمدكاظم: «العروة الوثقي (المحشّي)»، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، 1358. پي نوشتها:*- دانش آموخته دوره دكتراي تفسير، خارج فقه و اصول و پژوهشگر مطالعات زن و خانواده[1]- در بيان مفهوم انزال لباس چند ديدگاه وجود دارد؛ ر.ك. طباطبايي، 1417ق: ج8، ص68؛ مكارم شيرازي، 1374: ج6، ص131 و قرطبي، 1364: ج17، ص184.[2]- الغضّ يدلّ علي كفٍّ و نقصٍ و كُلُّ شيٍ كففته فقد غَضَضْته [3]- الغض: النقصان من الطرف و الصوت [4]- الغض و الغضاضة: الفتور في الطرف [5]- يقال غض و اغضي اذا داني بين جفنيه و لم يلاق [6]- ر.ك. قاموس قرآن، مجمع البحرين و اقرب الموارد[7]- (ر.ك. طبرسي، 1372: ذيل آيه 30 نور؛ طوسي، 1409ق: ذيل آيه 30 نور؛ ابوالفتوح رازي، 1408ق: ذيل آيه 30 نور؛ قاسمي، 1418ق: ذيل آيه 30 نور) [8]- (ر.ك. زمخشري، 1407ق: ذيل آيه 31 نور؛ قرطبي، 1364: ذيل آيه 31 نور و ديگر تفاسير اهل سنت)[9]- بحث از جلباب در توضيح آيات سوره احزاب در ادامه خواهد آمد.[10]- ر.ك. لسانالعرب، معجم مقاييس اللّغه، اقرب الموارد، المفردات في غريب القرآن و ...[11]- ر.ك. الجامع لاحكام القرآن، مجمع البيان، روح المعاني، الكشاف، التبيان و ...[12]- ر.ك. زبدة التفاسير، الجامع الاحكام القرآن، محاسن التأويل، روحالمعاني، روح البيان.