چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رنگ مو و چهره ، در رنگ های گوناگون:


یکی از اصحاب حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، به نام عسکر حکایت کند :
روزی از روزها به محضر شریف امام محمّد جواد علیه السلام وارد شدم ، حضرت در ایوانی - که مساحت آن جمعا پنج متر در پنج متر بود - نشسته بود .
در مقابل حضرت ایستادم و مشغول تماشای چهره نورانی آن بزرگوار شدم ؛ و با خود گفتم : سبحان اللّه ! چقدر چهره حضرت نمکین و بدنش نورانی می باشد ؟ !
در همین فکر و اندیشه بودم ، که ناگهان دیدم جسم حضرت بسیار بزرگ شد به طوری که تمام مساحت ایوان را فراگرفت .
سپس رنگ چهره حضرت سیاه و تاریک گردید؛ و بعد از گذشت لحظه ای تبدیل به سپیدی شد که از برف سفیدتر بود .
و سپس بلافاصله همچون عقیق قرمز ، سرخ و درخشان شد و بعد از آن نیز به رنگ سبز همچون برگ درختان تازه در آمد .
در همین اءثناء که تعجّب و حیرت من بیشتر می شد ، حال حضرت به همان حالت اوّل بازگشت ؛ و من که با دیدن چنین صحنه ای مبهوت و از خود بی اختیار شدم ، به طور مدهوش روی زمین افتادم .
ناگاه امام علیه السلام فریادی بر من زد و فرمود : ای عسکر ! شما درباره ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ می کنید؛ ولی ما شما را ثابت و پایدار قرار می دهیم ، و دلهره پیدا می کنید و ما شما را تقویت می نمائیم .
و سپس افزود : به خدا سوگند ، کسی به حقیقت عظمت و معرفت ما نمی رسد مگر آن که خداوند تبارک و تعالی بر او منّت گذارد و با هدایت او ، دوست واقعی ما قرار گیرد .
در پایان ، عسکر گوید : با مشاهده چنین صحنه حیرت انگیز و گفتار دلنشین حضرت ، آنچه در درون خود شکّ و تردید داشتم پاک شد و به یقین کامل رسیدم . ( 37 )

/ 49