چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تواضع پیرمرد و پاسخ سی هزار مسئله:


مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابراهیم بن هاشم قمّی حکایت کند :
در آن زمانی که حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیهما السلام به شهادت رسید ، من عازم مکّه معظّمه شدم ؛ و در ضمن ، به محضر شریف حضرت ابوجعفر ، امام محمّد جواد علیه السلام شرف حضور یافتم .
همین که وارد منزل رفتم ، جمع بسیاری از شیعیان را مشاهده کردم که از شهرها و مناطق مختلفی جهت زیارت و ملاقات امام جواد علیه السلام آمده بودند .
پس از گذشت لحظاتی ، عموی حضرت - به نام عبداللّه بن موسی که پیرمردی سالخورده بود - در حالتی که لباس های خشنی بر تن داشت ، وارد مجلس شد در گوشه ای نشست .
سپس امام جواد علیه السلام در حالی که پیراهنی بلند پوشیده و عبائی بر دوش انداخته بود و کفش سفیدی در پای داشت ، وارد مجلس گردید .
تمام افراد به احترام آن حضرت از جای برخاستند ، آن گاه عموی حضرت به طرف امام علیه السلام جلو آمد و پیشانی برادرزاده اش را بوسید؛ بعد از آن ، حضرت در جایگاه خویش روی یک کُرسی - که از قبل آماده شده بود - نشست .
تمام حُضّار از عظمت و هیبت حضرت ، در آن سنین کودکی ، در تعجّب و حیرت قرار گرفته بودند .
در همین اءثناء ، شخصی از برخاست و از عموی حضرت سؤ ال کرد : نظر شما درباره کسی که با حیوانی نزدیکی کند ، چیست ؟
عبداللّه پاسخ داد : دست راستش قطع می شود و نیز حدّ شرعی بر او جاری می گردد .
ناگاه امام جواد علیه السلام سخت ناراحت و خشمگین شد و با نگاهی به عمویش فرمود : ای عمو ! از خدا بترس و تقوا داشته باش ، خیلی خطرناک است آن موقعی در پیشگاه با عظمت خداوند متعال بایستی و بگویند : چرا چیزی را که نمی دانستی ، اظهار نظر کردی ؟ !
عبداللّه عرضه داشت : مگر پدرت چنین نفرموده است ؟
حضرت فرمود : از پدرم درباره شخصی که قبر زنی را نبش نماید و بشکافد و با آن مرده نزدیکی کند سؤ ال شد؛ که پدرم در جواب فرمود : باید دست راستش قطع شود و حدّ زنا بر او جاری گردد ، چون که معصیت نسبت به زنده و مرده یکسان است .
در این هنگام عبداللّه به خطای خویش اعتراف کرد و گفت : اشتباه کردم ، شما درست فرمودی ، حقّ با جنابعالی است و من از درگاه خداوند پوزش می طلبم .
پس از آن ، مردم که از اقشار مختلف اجتماع کرده بودند ، با مشاهده این جریان بر تعجّب و حیرت آن ها افزوده گشت ؛ و اظهار داشتند : ای مولا و سرور ما ! چنانچه اجازه می فرمائی ، ما سؤ ال های خود را مطرح نمائیم و شما پاسخ آن ها را لطف فرمائید ؟
امام جواد علیه السلام فرمود : بلی ، آنچه می خواهید سؤ ال مطرح کنید ، تا جوابتان را بگویم .
پس در همان مجلس ، حدود سی هزار مسئله از حضرت سؤ ال کردند؛ و با این که امام علیه السلام در سنین نُه سالگی بود ، با بیانی شیوا تمامی آن ها را پاسخ فرود . ( 48 )

/ 49