مناظرات ابراهیم خلیل (ع) در قرآن کریم (بخش نخست) نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

مناظرات ابراهیم خلیل (ع) در قرآن کریم (بخش نخست) - نسخه متنی

مجید فلاح پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناظرات ابراهیم خلیل (ع) در قرآن کریم (بخش نخست)

مجید فلاح پور

چکیده

سیره ابراهیم خلیل(ع)از دیدگاه قرآن کریم ابعاد گوناگونی دارد که هر یک در جای خود از اهمیت ویژه‏ای بر خوردار است.یکی از مهمترین آنها مبارزات پی گیر این پیامبر بزرگ با شرک و بت پرستی و سایر جلوه‏های طاغوت است که در قرآن کریم بارها ماجرای این مبارزات بیان شده است.

عمده مبارزات او به صورت مناظرات شفاهی در قالب استدلالهای عقلی یا برهانهای فطری، نمود یافته است.این مناظرات هنگام اولین رو یا رویی او با آزر از محیط خانواده آغاز می‏گردد و سپس در رو یا روییهای مختلف با قوم بت پرست ادامه می‏یابد.درز این مقاله جریان مناظره ابراهیم(ع)با آزر و قوم بت پرست او تحت مطالعه و بررسی قرار گرفته است.

مقدمه

از دیدگاه قرآن کریم، ابراهیم خلیل(ع)اولین پیامبر صاحب کتاب آسمانی (1) و دومین رسول اولو العزم و از بزرگترین شخصیتهای الهی است که در میان پیامبران دیگر از امتیازات ویژه‏ای بر خوردار است. این امتیازات موجب گردید که وی نزد پروردگارش به والاترین و بزرگترین مقامات ممکن برسد.او تمام مقامات عالی انسانی را در نوردید و سر انجام از سوی خداوند به پیشوایی بشر برگزیده شد (2) و پدر همه پیامبران بعد از خود و امام و مقتدای همه یکتا پرستان ودینداران راستین گردید.دین او اسلام راستین و راه او صراط مستقیم (3) و شعارش توحید خالص و دشمنانش همه مظاهر کفر وشرک و تنها محبوب و مرادش پروردگار جهانیان (4) ، آفریدگار آسمانها و زمین، بود.

سراسر زندگی او مبارزه با شرک و جلوه‏های گوناگون طاغوت و دعوت به توحید و هدایت بشر به دین حنیف (5) است.مبارزات وی، گاه به صورت مناظرات منطقی و زمانی به شیوه عملی با شکستن بتها و در مواقعی هم با تبرّی جستن از همه مظاهر شرک و شرک ورزی و اعلان برائت و مهاجرت الی الله، نمود می‏یابد.

ما، در این مقاله تنها در صدد مطالعه و تحلیل مبارزات منطقی و مناظرات شفاهی آن بزرگ پیشوای آسمانی و الگوی عالی بشریت خواهیم بود؛باشد که از این مناظرات عبرت آموزیم و در رو یا روییهای شفاهی و منطقی با اقشار گوناگون مردم، به شیوه این اسوه (6) تأسی جوییم و روشهای صحیح استفاده از استدلالهای عقلی و منطقی و برهانهای فطری و جدال احسن را که بهترین شیوه هدایت و دعوت به توحید و صراط مستقیم است (7) ، باز آموزیم.در بخش نخست، مناظرات ابراهیم(ع) با آزر و گوشه‏ای از گفتگوهای آن حضرت با بت پرستان را مورد مطالعه و تحقیق قرار می‏دهیم و در بخش دوم به مهمترین مناظرات او، یعنی مناظره با ستاره پرستان و تداوم مناظرات با بت پرستان و احتجاج با نمرود، خواهیم پرداخت.

آغاز شرک ستیزیهای علنی ابراهیم(ع)

ابراهیم خلیل(ع)دوران کودکی خویش را به دور از جامعه و در نهانگاهی سپری کرد ودر سنین نوجوانی وارد اجتماع بشری گردید و به خانواده خویش پیوست (8) .خانواده و جامعه خویش را سراپا در ظلمت و تاریکیها یافت.جهل و خرافات و تقلیدهای کور کورانه و بت پرستی و شرک همه جا را فرا گرفته بود.ابراهیم(ع)عقاید پوچ و گمراهی آشکار مردم خود را نمی‏توانست تحمل کند.این نوجوان رشد یافته (9) ، خود را مسئول هدایت خانواده و جامعه گمراهش می‏دانست؛گویا او مأمور نجات بشریت از همه گمراهیها و هدایت آنها به صراط مستقیم (10) بود.

او نخست با بی اعتنایی و بی احترامی نسبت به بتها و سپس با تحقیر عملی و استهزای معبودهای چوبین و دست ساز جامعه‏اش به مبارزه فرهنگی و نهی از منکر پرداخت، (11) ولی جامعه غفلت زده و غرق در خرافات آن روز، این بر خوردها را به حساب کودکی او گذاشت و نشانه رشد نیافتن وی دانست اما او با جدیت تمام به شرک ستیزی علنی و مبارزه زبانی و منطقی با قوم خویش پرداخت. ابتدا تصمیم گرفت پدرش (12) (یا به قول بعضی از بزرگان، )عمویش (13) )آزر را از خواب غفلت بیدار کند و با هدایت او و همراه با حمایتهای وی جامعه و قوم شرک آلود خود را نجات بخشد بویژه اینکه آزر از موقعیت ویژه‏ای در میان مردم و نزد نمرود بر خوردار بود و یکی از بزرگان مبلغان و از رهبران بت پرستان و مروجان اصلی شرک و خرافه (14) به شمار می‏آمد که اگر هدایت می‏شد، گروه زیادی از مردم نیز از گمراهی نجات می‏یافتند؛وانگهی نجات دادن و هدایت کردن خانواده، بویژه پدر از وظایف اصلی فرزند صالح و هدایت یافته است.از سوی دیگر، اگر قوم ابراهیم(ع)در عین بت پرستی و گمراهی پدر او، با شرک ستیزی و دعوت به توحید وی روبرو گردند احتمال موفقیت چندان نخواهد بود و مردم می‏گویند اگر او در ادعایش صادق است، چرا پدرش از سر دسته بت پرستان است و چرا او در خانواده‏اش هیچ تغییر و تحولی به وجود نیاورده است؛لذا ابراهیم ابتدا مأمور هدایت خانواده و پدر بت پرست خویش گشت؛چنانکه پیامبر اسلام(ص)نیز در آغاز، مأمور انذار نزدیکان خویش می‏گردد (15) و موسی(ع)نیز، مأمور هدایت فرعون می‏شود (16) که در دامن او رشد و تربیت یافته است.

ابراهیم(ع)در دعوت آزر، در آغاز دو صفت نادانی و ناتوانی بتها را یاد آوری، و سپس بر اساس آن، بی سود و زیان بودن و در واقع پوچی و بیهودگی آنها را بیان می‏کند و حتی برای قطعیت- بخشیدن به گفتارش و به پیامبری خویش نیز اشاره می‏کند و گمراهی بت پرستان را گوشزد می‏نماید و اطاعت از خود را تنها راه نجات و صراط مستقیم می‏نامد و خطاب به پدر می‏گوید:

{/"یا ابت لم تعبد مالا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئا یا ابت انی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتبعنی اهدک صراطا سویا یا ابت لا تعبد الشیطان ان الشیطان کان للرّحمن عصیّا/} (17) ".

ترجمه:ای پدر چرا چیزی را می‏پرستی که(بی شعور است)نمی‏شنود و نمی‏بیند و هیچ نیازی از تو را بر آورده نمی‏سازد؟ای پدر(از وحی الهی)دانشی به من رسیده که به تو نرسیده است پس مرا پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمون سازم.ای پدر، شیطان را نپرست که شیطان خداوند رحمن را سر کش بود.

علامه طباطبایی(ره)می‏فرماید:آیا این بتهای بی ارزش را معبود خود می‏گیری؟آیا مقام و مرتبه خدایی را که عالیترین مقامات است، برای یک مشت سنگ و چوب قائل می‏شوی؟راستی که تو و قومت در گمراهی آشکاری به سر می‏برید.چگونه گمراهی به این روشنی را تشخیص نمی‏دهی وم چگونه نمی‏دانی که بت پرستی خضوع و تذلل و عبودیت کسی است که خود صانع و دارای علم و قدرت است، در برابر مصنوع خود که از علم و قدرت هیچ بهره‏ای نبرده است.

صاحب المیزان در ادامه یاد آور می‏شود که این احتجاج ابراهیم با پدرش، اولین احتجاج و مناظره اوست که قرآن کریم تفصیل آن را در چند مورد بیان کرده است (18) .

بدین گونه ابراهیم، پدر بت پرست خویش را به تفکر و اندیشه پیرامون بتها و معبودهای دست ساز خویش وادار می‏سازد که شاید با بهره گیری از استدلالهای منطقی و تفکر صحیح از خواب غفلت بیدار شود.

به هر حال او با استفاده از برهانهای واضح و استدلالهای بدیهی منطقی، گمراهی و انحراف آزر را برای وی بیان می‏کند.

شکل منطقی استدلالهای او، در این مرحله، بهره گیری از شکل اول قیاس اقترانی است که بدیهی الانتاج است.در واقع، تفصیل استدلال چنین است:هر معبودی دانا و تواناست، هیچ بتی دانا و توانا نیست، پس هیچ بتی معبود و اله نیست.

استدلال دیگری که همراه استدلال قبلی بیان شده و نتیجه استدلال قبلی است، این است که هر معبودی بر سود و زیان پرستندگان خویش تواناست، هیچ بتی بر سود و زیان پرستندگان خویش توانا نیست، پس هیچ بتی معبود و اله نیست.

این استدلالها، از جهت ماده نیز برهان است، چرا که مواد آن از یقینیات تشکیل شده است؛به همین جهت، ابراهیم(ع)از شدت آشکاری انحراف بت پرستان سخن می‏گوید و گمراهی آنها را کاملا"واضح و روشن می‏بیند و خطاب به آزر می‏گوید:

{/"انتخذ اصناما آلهة انی اراک و قومک فی ضلال مبین (19) "/}

ترجمه:آیا بتهای دست ساز را اله و معبود خویش می گیری؟من تو را و قومت را در گمراهی آشکار می‏بینم.

مناظره با قوم و آزر بت پرست

بعد از مناظره ابراهیم(ع) با پدرش، تهاجمات منطقی او از محدوده خانه پدری فراتر رفت و به محیط اجتماعی و داخل مردم کشیده شد.البته ظاهرا این مناظره منطقی در آغاز به گروه خاصی از همفکران و همکیشان پدرش محدود می‏شد که به مرور زمان و به تدریج، در میان مردم گسترش یافت؛به گونه‏ای که تا زمان بت شکستن ابراهیم و محاکمه او هنوز موضعگیریها و شرک ستیزیهای او برای عموم مردم کاملا"آشکار و شناخته شده، نبود و در واقع از زمان بت شکنی ومحاکمه علنی او، مردم از افکار انقلابی و موحدانه وی کاملا"آگاه گشتند.

لازم به یاد آوری است که مناظره ابراهیم(ع)با پدر و قومش ماجرایی نبوده که تنها یک بار رخ دهد و پایان پذیرد، بلکه مبارزات کلامی و عملی او با بت پرستان بارها و طی سالیان دراز ادامه داشته است. قرآن کریم نیز این مطلب را تأیید، و تفصیل این مناظرات را به دفعات گوناگون بیان می‏نماید. (20)

ما در اینجا تفصیل یکی از مناظرات را، که در سوره انبیاء آمده، مورد بررسی و مطالعه قرار می‏دهیم:

{/"و لقد آتینا ابراهیم دشده من قبل و کنا به عالمین اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین قال لقد کنتم انتم و آباءکم فی ضلال مبین قالوا أجتنا با لحق ام انت من اللاعبین قال بل ربکم رب السموات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین" (21) /}.

ترجمه:مسلما ما، درگذشته به ابراهیم آن رشدی را که می‏توانست داشته باشد، دادیم و ما دانای حال او بودیم.وقتی به پدر و قومش گفت، این مجسمه‏ها چیست که به عبادت آنها کمر بسته‏اید، گفتند پدران خویش را پرستشگر آنها یافتیم.گفت شما با پدرانتان در گمراهی آشکار بوده‏اید.گفتند آیا به حق به سوی ما آمده‏ای یا تو نیز از بازیگرانی؟گفت نه، پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمین است که ایجادشان کرده و من بر این مطالب گواهی می‏دهم.

اجمال این مناظره این است که ابراهیم(ع)که نوجوانی بیش نبود، یکه و تنها در سنگر توحید با جامعه بت پرست به رو یا رویی پرداخت.او نخست با طرح سؤالاتی، اذهان مردم را در مسیری که خویش ترسیم می‏کرد، حرکت می‏داد و ضمن گرفتن اعتراف از آنها، نتایج عقاید خرافی و تقلیدی آنها را گوشزد می‏نمود و به این شیوه، آنها را متوجه گمراهی و ضلالت خویش می‏ساخت و بعد از نفی الوهیت و ربوبیت غیر خدا، آنها را به توحید پروردگار جهانیان و دین حنیف دعوت می‏کرد.

اما به منظور فهم بهتر مضامین این آیات و تفصیل مناظره، ابتدا برخی از لغات اساسی را توضیح می‏دهیم و سپس به جزئیات ماجرای مناظره می‏پردازیم:

در مجمع البیان آمده است!"منظور از رشد، حجتها و برهانهایی است که ابراهیم را به توحید و معرفت الهی رساند.از قتاده و مجاهد نقل شده است که"آتنا رشده من قبل"یعنی او را در کودکی(قبل از بلوغ)هدایت کردیم.بنا به باور برخی، منظور از رشد در اینجا نبوت است.

"کنا به عالمین"یعنی ما به حال او دانا بودیم که شایستگی رشد و هدایت و صلاحیت پیامبری را در آن هنگام دارا بود (22) .

"تماثیل"همان بتها بود که به شکل تصویرها و مجسمه‏هایی ساخته می‏شد و بت پصرستان آنها را تعظیم و پرستش می‏کردند. (23)

"عکوف"به معنی روی کردن به چیزی و ملازم آن شدن است؛به طوری که این اقبال و تلازم به خاطر تعظیم و بزرگداشت آن چیز صورت گیرد (24) .

صاحب المیزان معتقد است که مناظره ابراهیم با پدرش، قبل از مناظره با پدر و قوم او بوده است (25) . بنا بر این ابراهیم(ع)که در نوجوانی رشد یافته، هدایت گردیده و حتی حامل پیام الهی بوده است، بعد از مناظره با پدرش به مناظره دیگری با پدر و قومش پرداخت.او این مناظره را با طرح سؤالات جهت‏دار آغاز کرد و نخست از آنها پرسید:

این مجسمه‏ها و تمثالهایی که مشغول تعظیم و خضوع در مقابل آنها هستید، چیست؟ بت پرستان در پاسخ ابراهیم(ع)گفتند:پدران ما نیز برای آنها عبادت می‏کردند (ما نیز از آنها پیروی می‏کنیم.) با این پاسخ، قوم ابراهیم(ع)صراحتا به تقلید کور کورانه از پدرانشان اعتراف کردند؛چرا که هیچ دلیلی برای این عملشان نداشتند؛لذا تنها بهانه‏شان پیروی از پدران و گذشتگان بود. (26)

ابراهیم(ع)وقتی قوم خویش را بی دلیل یافت وآنها را به تقلید کور کورانه از پدرانشان معترف ساخت، نتیجه گرفت که پرستش چیزی بدون دلیل و تنها به صرف تقلید، عین ضلالت و گمراهی است؛پس شما و پدرانتان در گمراهی آشکار به سر می‏برید(آیا نمی‏خواهید بیندیشید تا به گمراهی خویش پی ببرید؟)

اما از آنجا که محیط آنها سراپا کفر و بت پرستی است و از توحید و یگانه پرستی هیچ خبری نیست، قوم ابراهیم(ع)گمراهی خویش را به سادگی باور نمی‏کنند و از ابراهیم(ع) می‏پرسند:آیا تو با ما مزاح می‏کنی و به استهزای ما پرداخته‏ای یا راه راست را به ما نشان می‏دهی؟

ابراهیم(ع)در پاسخ به جواب ساده‏ای بسنده نکرد که بگوید مزاح نمی‏کنم و راه حق را به شما نشان می‏دهم؛بلکه آنها را در این هنگام به سوی پروردگار آسمانها و زمین، یعنی آفریدگار جهانیان دعوت نمود و خود را شاهد ربوبیت و خالق بودن او دانست و گفت:"بلکه پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفرید و من بر این سخن، به یقین گواهی می‏دهم. (27)

همان طوری که با تدبر در این آیه شریفه، ملاحظه می‏گردد، ابراهیم(ع)با این پاسخ عمیق و پر محتوا می‏آموزد که 1-پروردگار هر شخص و هر چیزی همان پروردگار آسمانها و زمین است (که همان توحید ربوبی باشد).2-مقام ربوبیت و الوهیت، مقام بسیار والایی است که تنها به آفریدگار و هستی بخش جهانیان اختصاص دارد.(عینیت صفات با یکدیگر و صفات با ذات).3-فرع بر این دو نتیجه، بت پرستان را به جای پرستش بتها، به عبادت و نیایش خالق و آفریدگارشان فرا می‏خواند.

این نکته نیز در این آیه حائز اهمیت است که ابراهیم(ع)در این پاسخ نمی‏گوید پروردگار شما همان پروردگار آسمانها زمین است که آنها را آفریده است من می‏دانم؛بلکه می‏گوید پروردگار شما همان پروردگار آسمانها زمین است که آنها را آفریده است و من از شاهدان هستم.

راغب اصفهانی می‏گوید:شهادت همراه با مشاهده است که این مشاهده یا مشاهده با چشم، و یا مشاهده‏قبلی است. (28)

مؤلف مجمع البیان می‏نویسد:شاهد کسی است که بر اساس ممشاهده، آدمی را به چیزی راهنمایی می‏کند (29) .

بنا بر این شهادت ابراهیم(ع)بر ربوبیت و خالق بودن آفریدگار آسمانها و بر اساس مشاهده قلبی و نور وحی و الهام بوده است که ظاهرا همان رؤیت ملکوت آسمانها و زمین باشد که خداوند می‏فرماید ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان می‏دهیم تا از یقین کنندگان باشد. (30)

از ظواهر این آیات معلوم می‏شود که احتجاجهای ابراهیم بعد از ارائه ملکوت آسمانها و زمین به او بوده است که نتیجه آن یقین کامل و عالیترین مراحل ایمان است که انبیای بزرگ دارای آن هستند. (31)

ابراهیم(ع)در این مناظره و مناظره بعدی که با بت پرستان انجام داده، به شیوه جدل متمسّک شده است؛چرا که او با مردمی متعصب و نادان روبرو بود که به سادگی حاضر به پذیرش حقیقت نبودند؛لذا او با طرح سؤالاتی وارد گفتگو بت پرستان شد و با این شیوه، ضمن گرفتن اقرار و اعتراف بر اعمال بیهوده ایشان، گمراهیشان را به آنها نشان داد تا از انکار حق خود داری ورزند و تسلیم حقیقت گردند.البته با اینکه غالبا جدل از لحاظ ماده از مقبولات غیر یقینی تشکیل می‏شود، ولی خلیل خدا(ع)در اینجا جدال احسن را به کار می‏برد تا از مواد یقینی استفاده کند که در واقع شبیه برهان، کاملا"معتبر است.

ابراهیم خلیل(ع)مناظره دیگری نیز با پدر و قوم بت پرست خوسش داشته که ماجرای آن به تفصیل در سوره شعراء آمده است که در اینجا وارد بررسی و تحلیل آن می‏شویم:

{/"واتل علیهم نبأ ابراهیم اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون قالوا با وجدنا آباءنا کذلک یفعلون قال افرایتم ما کنتم تعبدون انتم و آباءکم الاقدمون فانهم عدولی الا رب العالمین الذی خلقنی فهو یهدین و الذی هو یطعمنی و یسقین و اذ مرضت فهو یشفین و الذی یمیتنی ثم یحیین و الذی اطمع ان یغفرلی خطیئنی یوم الدین"/}. (32)

ترجمه:خبر ابراهیم را برای آنها بخوان وقتی به پدر و قومش گفت چه می‏پرستید، گفتند: بتهایی را می‏پرستیم و پیوسته به عبادتشان می‏پردازیم.گفت آیا وقتی که آنها را می‏خوانید صدای شما را می‏شنوند یا سود و زیانی به شما می‏رسانند، گفتند نه، بلکه پدران خویش را دیده‏ایم که چنین می‏کرده‏اند. گفت آیا دیده‏اید (و توجه کرده‏اید)شما و پدران پیشین شما آنچه را که عبادت می‏کردید؛همه آنها دشمن منند مگر پروردگار جهانیان، کسی که مرا آفرید، پس خود او مرا هدایت می‏کند. آن که هم غذایم می‏دهد و هم آبم می‏دهد، کسی که وقتی بیمار شوم، شفایم می‏بخشد و کسی که مرا می‏میراند و دوباره زنده‏ام می‏کند و کسی که طمع دارم در روز رستاخیز گناهم را بیامرزد.

در اینجا نیز ابراهیم(ع)مناظره خویش را با طرح سؤالاتی آغاز می‏نماید و می‏پرسد چه چیزی را می‏پرستید.

این سؤال، پرسش از حقیقت است؛در واقع ابراهیم(ع)خود را در جای کسی فرض کرده که هیچ اطلاعاتی از حقیقت الهه آنان و سایر شئون آن ندارند.این خود یکی از شیوه‏های مناظره است و مخصوص موردی است که کسی بخواهد حقیقت و سایر شئون مدعای خصم را به خود او بفهماند، تا وقتی اعتراضی از او شنید، همان را سوژه و مدرک قرار دهد و بطلان مدعای او را ثابت کند. (33)

بنا بر این ابراهیم خلیل(ع)با این سؤال و سؤالهای بعدی می‏خواهد قوم بت پرست را به اعتراف وادار کند تا با گرفتن اعتراف، آثار زیانبار بت پرستی را برای آنها بیان نماید که شاید بدین وسیله گمراهی خویش را دریابند؛لذا وقتی ابراهیم(ع)می‏پرسد چه چیزی را می‏پرستید، مردم بت پرست در پاسخ او می‏گویند ما بتها را می‏پرستیم و پیوسته ملازم آنها هستیم.پس از این اعتراف آنان، ابراهیم(ع) سؤالات دیگری مطرح می‏کند که در صورت پاسخ صحیح آنها، اساس بت پرستی بکلی در هم فرو خواهد ریخت؛لذا می‏پرسد آیا هنگامی که این بتها را می‏خوانید، صدای شما را می‏شنوند.

قبل از پاسخ بت پرستان به این سؤال، بلافاصله دو سؤال دیگر را طرح می‏کند که آنها نتوانند از دادن پاسخ صحیح و پذیرش حقیقت فرار کنند؛لذا می‏پرسد آیا شما که این تبها را می‏پرستید، نفع و خیری هم برای شما دارد، یا آیا اگر عبادت آنها را ترک کنید، آنها می‏توانند به شما آسیبی برسانند. (34)

علامه طباطبایی می‏گوید:این سخن ابراهیم از دو جهت اعتراضی بر بت پرستی قوم اوست.نخست اینکه عبادت عملی است‏ که حالت تذلل عابد و گدایی او را برای معبود مجسم سازد و این بدون دعا و خواندن نمی‏شود؛باید عابد، معبود را بخواند؛خواندن هم وقتی صحیح و معقول است که معبود صدای عابد را بشنود؛در حالی که بتها، جماداتی هستند که گوش ندارند و صدایی نمی‏شنوند، پس پرستش آنها معنا ندارد.دوم از این جهت که مردم هر اله را که می‏پرستند یا به طمع خیر از او و یا از ترس شر اوست.بتها هم جماداتی هستند که قدرت بر رساندن خیر و دفع شر ندارند، پس هر یک از دو آیه متضمن یک جهت از دو اعتراض است و اینکه جمله را به صورت استفهام ادا کرده، برای این بوده که طرف مقابل را مجبور به اعتراف کند. (35)

به هر حال، پس از سؤالات ابراهیم(ع)مردم بت پرست صریحا به این سؤالات پاسخ ندادند تا بکلی مجبور نگردند بطلان اعتقادات خویش را بپذیرند؛لذا چون دلیلی برای بت پرستی نداشتند، اقرار کردند که این عملشان بر اساس دلایل و برهانهای منطقی و تحقیقی نیست؛بلکه تنها به جهت پیروی از گذشتگان و تقلید از پدرانشان است؛لذا گفتند بلکه پدران خویش را دیده‏ایم که چنین می‏کردند. (36)

ابراهیم خلیل(ع)بعد از اقرار بت پرستان بر تقلید کور کورانه آنها از پدرانشان، اصل این تقلید بدون تحقیق و کور کورانه را با پرسش دیگری زیر سؤال برد و بی ارزش بودن آن را از طریق ثابت نمود؛ پرسید آیا آنچه را که پدرانتان در گذشته و شما هم اکنون می‏پرستید، ملاحظه کرده‏اید، آیا توجه دارید که این بتها چه هستند و آیا در این باره هیچ اندیشیده‏اید که چرا آنها را می‏پرستید.

بعد از ابطال آیین بت پرستی، ابراهیم(ع)نسبت به همه بتها ابراز تنفر می‏کند و آنها را دشمنان خویش می‏نامند و تنها پروردگار جهانیان را از هر گونه دشمنی مستثنی می‏سازد و می‏گوید:به راستی همه این بتها و معبودهای دست ساز شما، دشمن من هستند و تنها معبودی که دشمن من نیست پروردگار جهانیان است.

او بدین وسیله ارباب متفرق را دشمن می‏دارد و تنها رب الارباب و رب العالمین را لایق پرستش و نیایش می‏داند؛لذا طوق بندگی و عبودیت او را بر گردن می‏نهد وچشم جان را به محبت‏ جانان می‏گشاید.سپس با دلایل روشن، توحید ربوبی و لزوم پرستش مخلصانه پروردگار جهانیان را با حکایت کردن از زبان حال خویش، اثبات می‏کند و با بر شمردن شئون اصلی ربوبیت، جدایی ناپذیری و پیوند نا گسستنی این شئون را از ربوبیت و اتصال و وحدت حقیقی مقام ربوبی را با خالق بودن و آفریدگاری، مبرهن می‏سازد؛لذا می‏فرماید آن که مرا آفرید، او هدایتگر من است؛همان کسی که مرا اطعام می‏کند و سیرابم می‏سازد و هنگامی که بیمار شدم، شفایم می‏دهد.

ابراهیم(ع)پس از دعوت به توحید و پرستش پروردگار جهانیان، به اصل دوم ادیان توحیدی و تضمین کننده تحقق اصل اول در میان مردم، یعنی اصل معاد و مسأله حساب و کتاب در روز رستاخیز را بیان می‏کند و می‏فرماید:{/"و الذی یمیتنی ثم یحیین و الذی اطمع ان یغفرلی خطیئنی یوم الدین"/}

ترجمه:آن که مرا می‏میراند و دوباره زنده‏ام می‏سازد و کسی که طمع دارم در روز رستاخیز خطایم را بیامرزد.

بطوری که مشاهده می‏گردد، در اینجا نیز همان روش هدایتی غیر مستقیم به کار رفته است؛لذا ابراهیم خلیل(ع)می‏فرماید آن کسی که برای من اجلی مقدر کرده است و بعد از این زندگی دنیوی مرا می‏میراند و باد از آن در روز حشر، به منظور حسابرسی و پاداش اعمال، زنده می‏سازد وآن کسی که امیدوارم در روز جزا از خطاهای من در گذرد (37) .

درباره این آیه شریفه دو سؤال عمده مطرح می‏شود که در اینجا ما به اصل سؤالها و پاسخ آنها می‏پردازیم:

سؤال اول-

چرا حضرت ابراهیم(ع)برای مغفرت خطایش لفظ"طمع"را که به معنی رجاء و تمایل امیدوارانه است، بکار برده در حالی که جملات دیگر همه جزمی و قطعی است.

شیخ طوسی(ره) (38) و حسن بصری (39) در پاسخ به این سؤال گفته‏اند که منظور از طمع در اینجا علم و یقین است نه رجاء و امید

زمخشری این شیوه سخن گفتن ابراهیم(ع)را آموزش چگونگی دعا کردن از سوی آن حضرت برای امتش می‏داند. (40)

جبایی قائل است که منظور ابراهیم(ع)مؤمنان دیگر هستند چرا که آنها امیدوار به مغفرت هستند ولی یقین ندارند. (41)

صاحب تفسیر کبیر ضمن بیان این گفته‏ها همه آنها را تضعیف می‏کند و در رد قول نخست می‏گوید:اینکه طمع به معنی یقین باشد، بر خلاف لغت است و در زبان عربی"طمع"را به معنی ظن و رجاء استعمال می‏کنند.در پاسخ زمخشری می‏نویسد:اگر منظور ابراهیم(ع)صرفا تعلیم امتش باشد، لازمه‏اش این است که او برای آموزش دادن دروغ گفته باشد و این نیز مسلما باطل است.در پاسخ جبایی هم می‏گوید این سخن نیز ضعیف است زیرا ابتدا قرآن کریم از زبان ابراهیم(ع)ستایش پروردگارش را نقل می‏کند و سپس دعای او را بیان می‏کند(که بعد از آیه مورد بحث، دعاهای آن حضرت شروع می‏شود)بنا بر این چنانکه در قرآن کریم نقل شده، از آغاز ستایش ربوبی تا پایان دعاها، سخن ابراهیم(ع)است، حال چگونه ممکن است یک جمله مشخصی در میان همه این سخنان به تنهایی به دیگران مربوط باشد و بقیه درباره خودش باشد چرا که در این صورت نظم و هماهنگی سخن به کلی از بین خواهد رفت. (42)

فخر رازی قبل از رد و تضعیف این سخنان می‏گوید:این سخن ابراهیم(ع)تنها بر اساس مذهب ما(اشاعره)صحیح است، زیرا ما معتقدیم که هیچ چیزی بر خداوند واجب نیست و هر فعلی که از او صادر شود، نیکوست و هیچکس نمی‏تواند، نسبت به او اعتراضی داشته باشد. (43)

به نظر ما این ادعای فخر رازی خود، ضعیفتر از گفته‏های دیگران است، چرا که لازمه سخن او این است که هیچ معیار وملاکی در افعال خداوند وجود نداشته باشد و در روز رستاخیز، خداوند سبحان همانند یک سلطان خود کامه و حاکم ستمگر، صرفا بر اساس هوا و نفس و بدون هیچ حساب و کتابی و حتی بی هیچ دلیلی، هر کسی را که اراده کرد، به آتش غضب خویش مجازات کند و هر کسی را خواست به دریای الطاف و نعمتهای خویش؛شاد سازد؛این خداوند(نعوذ بالله)ممکن است هر بنده مؤمن و صالحی را که سراسر عمر خویش را در راه خشنودی او صرف نموده، به جای ظالمان تاریخ داخل دوزخ کند و در عوض، ستمگران و جنایتکاران را در بهشت جای دهد.حتی احتمال دارد خداوند، پیامبران بزرگی همچون حضرت ابراهیم خلیل(ع)و حضرت موسی(ع)و حضرت محمد مصطفی خاتم النبیین(ص)را از آسمان رحمت خود براند و به شعله‏های آتش غضب خویش سپارد و در مقابل، مستکبران و ستمگران بزرگ و طواغیتی نظیر نمرودها و فرعون‏ها و ابو سفیان‏ها را در عرش برین و بهشت رضوان جای دهد و مقرب درگاه خویش سازد؛آیا چنین افعالی از خداوند حکیم و عادل متصور است.

بنا بر این، چنانکه ملاحظه می‏گردد، اگر در این زمینه به تفکر اشاعره و امثال فخر رازی پایبند شویم، اساس ادیان آسمانی فرو خواهد ریخت و هیچ دلیلی برای دینداری و پارسایی و پرهیز از محرمات و منهیات الهی باقی نمی‏ماند و ده‏ها توابع فاسد دیگر به بار خواهد نشست.

البته درست است که خداوند بر انجام کاری مجبور نیست و تابع هیچ امر و نهی نیست؛چرا که همه مخلوقات تابع اراده و مشیت او هستند و همه هستی یک فروغ روی اوست و ملک وملکوت و مافوق و مادون آنها همگی تحت سیطره و مقهور قدرت اوست و هر چه از او سر زند نیکوست، ولی سخن در این است که چون دامن کبریایی او از هر گونه کمبود و کاستی و ضعف و ناتوانی مبراست، از او جز نکو سر نخواهد زد؛او دارای همه صفات کمالی و اسماء حسنی (44) است و تمام نقصها و ضعفها و کاستیها از او به دور است (45) .خود او جهان هستی را بر اساس بهترین شیوه ممکن استوار ساخته است و سنتهای تغییر نا پذیر و قانون علیت را بر آن حاکم کرده است و آن را نظام احسن معرفی معرفی نموده است (46) و این خدای سبحان است که هستی را بر اساس قانون قسط و عدل بر پا داشته است (47) و روز رستاخیز را با همه اهمیتش لباس ابدیت پوشانید تا ضامن اجرایی شرایع آسمانی گردد (48) .این باری تعالی است که می‏فرماید:"خداوند به کسانی که ایمان آوردند و اعمالشان را نیکو ساختند، وعده آمرزش و پاداشی بزرگ داده است (49) "و این خود اوست که خلف وعده را نقیصه‏ای می‏شمارد که ساحت ربوبی از آن مبراست (50) .

خلاصه سخن اینکه مشیت الهی تعلق گرفته تا نظام عدل و قسط و نظام احسن را بر پا سازد و مؤمنان و صالحان را در جایگاه امن و راحت جای دهد و بهشت رضوان و جنت نعیم را مخصوص آنها گرداند و جامه رحمت و مغفرت ابدی را بر اندام آنها پوشاند و از سوی دیگر عذاب دردناک و خسران همیشگی را مخصوص کفار و مشرکان و منافقان نماید (51) .

پاسخ علامه طباطبایی قدس سره به سؤال مورد بحث

صاحب المیزان در پاسخ به سؤال مورد بحث می‏فرماید: دلیلش این است که مسأله آمرزش به استحقاق نیست، تا اگر کسی خود را مستحق آن بداند، قطع به آن پیدا کند؛بلکه فضلی از ناحیه خداوند است.به طور کلی هیچکس از خدا هیچ چیز طلبکار نیست؛ چیزی که هست، این خدای سبحان است که بر خود واجب کرده، خلق‏

را هدایت کند وروزی دهد و بمیراند و زنده کند ولی بر خود واجب نکرده که هر گنهکاری را بیامرزد.لذا خداوند درباره رزق فرموده است:سوگند به پروردگار آسمان و زمین که آن(روزی بندگان) حق (52) است؛درباره مرگ فرموده است هر شخصی‏رنج و تلخی)مرگ را خواهد چشید (53) ؛درباره زندگانی پس از مرگ فرموده است بازگشت همه شما به سوی اوست (54) ؛ولی درباره مغفرت نفرموده است‏{/یغفرکم جمیعا/}همه شما را می‏آمرزد؛بلکه فرموده است:خداوند شرک ورزی به خویش را نمی‏آمرزد؛و بجز آن (شرک)سایر گناهان را برای کسی که بخواهد، می‏آمرزد (55) .این پاسخ علامه طباطبایی به سؤال بود که بجز ترجمه آیات، عینا از ترجمه المیزان نقل گردید (56) .

به نظر می‏رسد پاسخ مرحوم علامه طباطبایی نیز قابل مناقشه باشد.البته با اینکه از نظر مبنا سخن ایشان با فخر رازی و اشاعره متفاوت است و لی به هر حال همان توابع سوء را به دنبال خواهد داشت؛چرا که اگر مغفرت را صرفا تفضل بدانیم و هیچگونه استحقاقی برای آن قائل نباشیم و از سوی دیگر بگوییم خداوند هم بر خود واجب نکرده است که هر گناهکاری را بیامرزد و تنها هر کسی را که بخواهد می‏آمرزد، به همان بی ملاکی و بی معیاری تفکر اشعریان می‏رسیم که نتیجه‏اش این می‏شود که پیامبران الهی نیز نباید تمام عمرشان را فدای رسالتشان می‏کردند؛چرا که ممکن است مورد مغفرت الهی واقع نشوند و به عکس مورد غضب خداوند واقع گردند و از سوی دیگر هیچ سرزنشی بر ستمگران و جباران تاریخ روا نخواهد بود؛زیرا با همه ظلمها و فسادها و ستمگریهایشان امکان دارد مورد غفران الهی واقع گردد که ممکن است پیامبران خداوند از آن محروم بمانند.

لذا بعد از تأمل در سخن علامه طباطبایی گفته می‏شود، درست است که هیچکس از خداوند طلبکار نیست و مغفرت، تفضلی از ناحیه خداوند است؛ولی اینکه خداوند بر خود واجب نکرده هر گناهکاری را بیامرزد و تنها هر کس را بخواهد می‏آمرزد، جای بحث وسخن است؛چرا که درست است خداوند نفرموده‏{/یغفرکم جمیعا/}ولی فرموده است:{/"ان‏اللّه یغفر الذنوب جمیعا" (57) /}یعنی خداوند همه گناهان را می‏آمرزد.در جای دیگر می‏فرماید:{/"و من یعمل سوء"او یظلم نفسه ثم‏ یستغفر اللّه یجد الله غفورا رحیما" (58) /}یعنی کسی که کردار زشتی مرتکب شود یا نسبت به خویش ستم کند، سپس از خداوند آمرزش طلبد، خداوند را آمرزنده و مهربان می‏یابد.همچنین می‏فرماید:{/"نبی‏ء عبادی انی انا الغفور الرحیم" (59) /}یعنی به بندگان من خبر بده که من حتما آمرزنده و مهربانم.

چنانکه از این آیات و ده‏ها آیه دیگر استفاده می‏شود، مشیت خداوند سبحان تعلق گرفته که همه گناهان بندگانش را به شرط توجه واقعی و استغفار حقیقی از هر بنده گناهکاری بیامرزد.دریای رحمت و مغفرت خداوندی چنان گسترده و بی منتهاست که حتی کفر پیشگان و شرک ورزان نیز در صورت توبه حقیقی از کفر و شرک و پذیرش قلبی اسلام، مورد مغفرت و بخشایش الهی قرار خواهند گرفت. چنانکه قرآن کریم می‏فرماید:{/"قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف (60) "/}بگو به کسانی که کفر ورزیدند، اگر از کفر ورزی و دشمنی با اسلام دست بردارند، خداوند گذشته آنها را خواهد بخشید.

بنا بر این اگر مغفرت الهی را نتیجه توبه و استغفار بدانیم، توبه کاران استحقاق غفران الهی را خواهند داشت و اگر آن را تفضل خداوند بدانیم، مسلما باز هم شامل آنها خواهد شد، زیرا خود اوست که خویش را آمرزنده همه گناهان و پذیرای توبه کاران و بخشاینده آمرزش خواهان می‏نامد و صراحتا وعده مغفرت و پاداش بزرگ را به ایمان آورندگان و صالحان زمین می‏دهد (61) و از سوی دیگر، خویش را از خلف وعده و پیمان شکنی مبرا می‏داند. (62)

اما اینکه در آیه شریفه مستند حضرت علامه(رض)آمده که خداوند شرک را نمی‏آمرزد، مقصود، شرک بدون توبه است؛شرک بدون توبه به هیچوجه آمرزیده نخواهد شد حتی اگر پیامبران بزرگ برای شخص مشرکی که در حالت شرک و کفر از دنیا رفته است، استغفار وشفاعت کنند، خداوند او را نخواهد آمرزید ولی اگر مشرکان حقیقتا توبه کنند و اسلام بیاورند و از گناهان خویش استغفار کنند، مشمول غفران خداوند خواهند گشت.

در بخش دوم آیه مستند حضرت علامه که آمده است غیر از شرک، سایر گناهان را برای کسی که بخواهد می‏آمرزد. (63) ظاهرا مراد آیه، سایر مؤمنان یکتا پرستی است که به توبه از همه گناهان یا بعضی از آنها موفق نشده‏اند.

اینکه مشیت خداوند تعلق می‏گیرد تا مؤمنان گناهکار را بیامرزد، ممکن است در اثر استغفار سایر مؤمنان یا استغفار انبیا و اولیای الهی باشد یا به دلیل شفاعت و وساطت مقربان درگاه ربوبی صورت پذیرد و یا بخاطر آثار نیکیهای همان فرد مؤمن گناهکار باشد که در آینده ظاهر گردد (64) یا اینکه هیچکدام از این موارد نباشد و صرفا به دلیل رحمت بی پایان و بخشایش بیکران خداوندی، ممکن است بندگان گناهکار با ایمان تحت تفضلات و الطاف ربوبی بخشوده گردند.اما مسلم است که ایمان داران گناهکار در صورت توبه و استغفار حقیقی قطعا مورد بخشایش خداوند واقع خواهند شد و از سوی دیگر، مشرکان، بدون توبه و اسلام هرگز بخشوده نخواهند گشت.

پاسخ ما به سؤال مورد بحث این است که ابراهیم خلیل به خاطر رعایت آداب بندگی و عبودیت در آستانه ربوبی، از کلمه"طمع"استفاده نمود تا بفهماند:

1-شخص مؤمن باید پیوسته بین خوف و رجا باشد و از مکر الهی ایمن نباشد چرا که ایمنی از مکر خداوند جزء گناهان بزرگ به شمار می‏آید (65) و خداوند در قرآن کریم فرموده است، {/"فلا یأمن مکر اللّه الا القوم الفاسقون" (66) /}یعنی از مکر خداوند بجز گروه فاسقان، احساس ایمنی نمی‏کنند.

2-تنها پناهگاه روز جزا پروردگار جهانیان است و ما سوی الله همگی داغ مخلوق بودن و مملوک بودن بر پیشانی دارند، حتی مقربان درگاه الوهی نیز به مهر بندگی و عبودیت مزیّن شده‏اند، لذا بدیهی است که بنده هیچ استقلالی در مقابل مالک خویش ندارد.

3-مؤمن حقیقی هیچگاه بر طاعات و عبادات خویش اعتماد و تکیه نخواهند داشت و ملجأ و هر گناهکار گریخته پایی می‏پوشاند.شاید این مرحله همان مقام انقطاع کامل از ما سوی الله و توجه و اقبال تمام به سوی آفریدگار جهانیان باشد، لذا بنده مؤمن اگر چه دارای طاعات و عبادات و مقامات عالی باشد، باز هم نبایدبه طاعات و اعمال نیک و عبادات خویش تکیه کند، بلکه باید پیوسته توفیق گام نهادن در مسیر رشاد و راه یافتن به صراط مستقیم را از خداوند متعال خواستار باشد، چرا که بندگان صالح و راه یافتگان مسیر سعادت نیز تنها توسط هدایت ربوبی در طریق نجات و صراط مستقیم قرار گرفته‏اند و پیوسته و بطور مستمر به این هدایت نیازمندند و گر نه لحظه‏ای به خود وا نهاده شوند، از مسیر حق منحرف می‏گردند. (67) ا

سؤال دوم-

درباره آیه مورد بحث‏{/(الذی اطمع ان یغفرلی خطیئتی یوم الدین)/}سؤال دیگری مطرح می‏شود که چرا ابراهیم خلیل(ع)خطیئه را به خودش نسبت داده است، در حالی که او را از بزرگترین پیامبران الهی و از گناه و خطا معصوم می‏دانیم؟

در پاسخ به این پرسش نیز، سخنان گوناگونی وجود دارد، بعضی گفته‏اند:این سخن ابراهیم(ع) به خاطر آموزش پیروانش بود که بدین وسیله از ارتکاب گناهان بر حذر باشند و در عین حال برای لغزشها و گناهان احتمالی خویش از خداوند استغفار نمایند. (68)

برخی معتقدند که ابراهیم(ع)از روی تواضع و شکسته نفسی این سخن را گفته است. فخر رازی، ضمن بیان قول اخیر، آن را تضعیف می‏کند و می‏گوید اگر تواضع و شکسته نفسی در اینجا درست باشد لازمه‏اش این اشکال خواهد بود که ابراهیم(ع)دروغ گفته باشد که خودش نسبت گناه دادن به ابراهیم خلیل(ع)است، در حالی که او را از معصیت مبرا می‏دانیم. (69)

فخر رازی در ادامه می‏گوید:پاسخ صحیح این است که منظور از خطیئه در اینجا ترک اولی است که برای پیامبران جایز است. (70)

به نظر ما با اینکه سخن فخر رازی در این زمینه صحیح است ولی پاسخ کامل و دقیق را از تفسیر المیزان باید جست.علامه طباطبایی قدس سره در این باره می‏فرماید:اینکه ابراهیم(ع)در اینجا"خطیئه"را به خود نسبت داده با اینکه آن حضرت از گناه معصوم است، خود دلیل آن است که مرادش از"خطیئه"، مخالفت اوامر الهی نیست، چون خطیئه و گناه مراتبی دارد، همچنانکه گفته‏اند "حسنات الابرار سیئات المقربین"، لذا به همین جهت است که خدای تعالی به رسول گرامیش(ص)دستور می‏دهد که برای گناهت استغفار کن‏{/"و استغفر لذنبک". (71) /}

آری خطیئه از مثل ابراهیم(ع)این است که به خاطر ضروریات زندگی از قبیل خواب و خوراک و آب وامثال آن نتواند در تمامی دقایق زندگی به یاد خدا باشد، هر چند که همین خواب و خوراک و سایر ضروریات زندگی نیز از جهت دیگر، اطاعت خداوند است. (72)

خلاصه سخن اینکه ابراهیم، یکه و تنها در سنگر توحید با جامعه بت پرست خویش به رو یا رویی پرداخت و نخست این رو یا رویی را از محیط خانواده آغاز نمود و سپس دایره مناظرات خویش را گسترش و به داخل جامعه کشاند.ابتدا او با طرح سؤالهایی اذهان مردم را در مسیری که خود ترسیم می‏نمود، حرکت می‏داد و ضمن وادار ساختن آنها به اعتراف، نتایج عقاید خرافی و تقلیدی آنها را یاد آور می‏شد و از این راه، آنها را متوجه گمراهی و ضلالتشان می‏ساخت و بعد از نفی الوهیت و ربوبیت غیر خدا، آن‏ها را به توحید ربوبی و هستی بخش جهانیان فرا می‏خواند.

به هر حال همان گونه که ملاحظه گردید، تا کنون تنها بعضی از مناظرات ابراهیم(ع)مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است.در واقع یکی مناظره آن حضرت با پدرش بیان گردید و دیگر دو مناظره با بت پرستان که همکیش پدرش بودند.بنا بر این مناظرات مهم او با ستاره پرستان و نمرود و نمرودیان همچنان باقی است.ان شاء اللّه در بخش دیگر ماجرای مناظره ابراهیم(ع)را با ستاره پرستان و مناظره دیگرش با بت پرستان، که دربیدادگاه نمرودیان بعد از بت شکنی آن حضرت رخ داد، و جریان مناظره او با نمرود را تحت بررسی و تحلیل قرار خواهیم داد.

ادامه دارد

منابع و پاورقیها

(1)-قرآن کریم، اعلی/18 و 19.

(2)-بقره/124.

(3)-مریم/43 و توبه/161 و انعام/79.

(4)-شعراء/77.

(5)-آل عمران/95 و نساء/125.

(6)-ممتحنه/4.

(7)-نحل/125. (8)-ر.ک به تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج 1 ص 206 و بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی ج 12 ص 29 و 30 و مروج الذهب مسعودی ج ا ص 44 و المیزان (عربی)علامه طباطبایی ج 7 ص 206 و 207.

(9)-انبیاء/51.

(10)-مریم/43.

(11)-ر.ک به روضه کافی ج 2 ص 219 و 220 و تفسیر کشف الاسرار میبدی ج 3 ص 405 و تفسیر روح البیان، برو سوی ج 3 ص 59 و 60.

(12)-انعام/74.

(13)-بسیاری از تاریخ نویسان و مفسران قرآن کریم، به تبع تورات، نام پدر ابراهیم(ع)را تارح ذکر کرده‏اند که بعضی آن را با کلمه آزر تطبیق نموده و هر دو را نام و یا یکی را نام و دیگری را لقب پدر ابراهیم(ع) می‏دانند و برخی نام پدر ابراهیم(ع)را تنها تارح بیان کرده و آزر را عمو یا جد مادری او می‏شمارند.طبری، ابن اثیر، مسعودی، یعقوبی بیضاوی جزء گروه نخست به شمار می‏آیند و زجاج، فراء، ضحاک، عکرمه، سدی، مجاهد، شیخ طوسی، شیخ طبرسی، علامه مجلسی، سید هاشم بحرانی، ملا محسن فیض، سید نعمت الله جزایری، ملا فتح الله کاشانی، شیخ عبد علی حویزی و علامه طباطبایی از تشکیل دهندگان عمده گروه دوم به شمار می‏آیند.در مقابل این دو گروه، بسیاری از محدثان و مفسران اسلامی معتقدند که نام پدر ابراهیم(ع) همان آزر بوده است.علی بن ابراهیم قمی، عیاشی، کلینی، شیخ صدوق، سید مرتضی علم الهدی، فخر رازی، آلوسی، رشید رضا، محمد جواد مغنیه، سید ممهدی روحانی و محمد باقر بهبودی جزء گروه سوم می‏باشند.(تفصیل آرا و بررسی و تحلیل و نقد آنها را از رساله"سیره ابراهیم خلیل(ع)در قرآن کریم"که پایان نامه کار شناسی ارشد نگارنده همین مقاله در دانشگاه تربیت مدرس بوده، جستجو نمایید.)

(14)-ر.ک له تفسیر علی بن ابراهیم ج 1 ص 206- 208 و العرائس ثعلبی ص 43 و 44 و تاریخ طبری ج 1 ص 143 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 94 و 95.

(15)-شعراء/214.

(16)-نازعات/17.

(17)-مریم/42-44.

(18)-طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی ج 7 ص 266، بنیاد علمی فکری علامه طباطبایی 1363.

(19)-انعام/74.

(20)-انبیاء/51-70 شعراء/69-82 عنکبوت/16-25 صافات/85-98مریم/41-48.

(21)-انبیاء/51-56.

(22)-طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان ج 4 ص 52، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره)، 1403 ه-ق.

(23)-طباطبایی، المیزان(عربی)ج 15 ص 297، بیروت، مؤسسة الاعمی للمطبوعات، 1983.

(24)-اصفهانی، راغب، مفردات القرآن ص 355، المکتبة المرتضویة لاحیاء الاثار الجعفریة، 1392 ه-ق.

(25)-طباطبایی، همان.

(26)-طبرسی، همان.

(27)-{/"قال با ربکم رب السموات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین"./}

(28)-اصفهانی، راغب، همان ص 274 و 275.

(29)-طبرسی، همان ص 83.

(30)-انعام/75.

(31)-ر.ک به ترجمه المیزان ج 7 ص 243 و 244، انتشارات جامعه مدرسین.

(32)-شعراء.69-82.

(33)-ترجمه المیزان، ج ص 416 و 417، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.

(34)-با استفاده از مجمع البیان ج 4 ص 193.

(35)-ترجمه المیزان ج 15 ص 419 و 420.

(36)-با استفاده از تفسیر تبیان شیخ طوسی ج 8 ص 31 و 32 و مجمع البیان ج 4 ص 193 و ترجمه المیزان ج 15 ص 420.

(37)-با استفاده از مجمع البنان ج 4 ص 193 و روح- البیان ج 6 ص 285.

(38)-طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

(39)-رازی، فخر، تفسیر کبیر، ج 24 ص 145، مصر، چاپخانه البهیه، 1938.

(40)-زمخشری، جار الله محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق التنزیل، بیروت، دار الفکر، 1977.

(41)-رازی، همان.

(42)-همان.

(43)-همان.

(44)-طه/8.

(45)-شوری/11.

(46)-مؤمنون/14 سجده/7.

(47)-اعراف/29 انبیاء/47.

(48)-ملک/67.

(49)-مائده/67.

(50)-آل عمران/9 رعد/31 زمر/20.

(51)-احقاف/34 مجادله/4.

(52)-ذاریات/24.

(53)-انبیاء/35.

(54)-یونس/4.

(55)-نساء/48.

(56)-ترجمه المیزان ج 15 ص 424 و 425.

(57)-زمر/53.

(58)-نساء/110.

(59)-فجر/49.

(60)-انفال/60.

(61)-مائده/9.

(62)-آل عمران/9 و نساء/122.

(63)-{/"ان اللّه لا یغفران یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء"./}

(64)-هود/144:{/"ان الحسنات یذهبن السیئات"./}

(65)-کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2 (عربی)ص 278 و 285.

(66)-اعراف/99.

(67)-با استفاده از اصول کافی ج 2 ص 275 و 278 و تفسیر روح البیان، برو سوی ج 6 ص 285 و تفسیر نمونه، ج 15 ص 258.

(68)-زمخشری، کشاف ج 3 ص 320.

(69)-رازی، تفسیر کبیرج 24 ص 146.

(70)-همان.

(71)-محمد/19.

(72)-طباطبایی، المیزان(عربی)ج 15 ص 285.

/ 1