ملاحظات ریشه شناختی درباره چند واژه از قصص قرآن مجید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ملاحظات ریشه شناختی درباره چند واژه از قصص قرآن مجید - نسخه متنی

چنگیز مولائی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاحظات ریشه شناختی درباره چند واژه از قصص قرآن مجید

چنگیز مولائی

عضو هیأت علمی گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تبریز

آنچه در این مقاله می‏آید بررسی ریشه شناختی چهار واژه کهن فارسی از«قصص قرآن مجید»بر گرفته از تفسیر سور آبادی است.این لغات عبارت‏اند از«ناسیدن»، «پنافتن»، «شاریدن»و«کاز».از این چهار لغت، دو واژه نخست در فرهنگ‏های معتبر فارسی ضبط نشده است و دو لغت دیگر جزء لغات نادر به شمار می‏آید.

«قصص قرآن مجید»که متن ویراسته آن به همت آقای دکتر یحیی مهدوی به سال 1347 چاپ و منتشر شده است، در اصل برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق بن محمد سور آبادی متوفی به سال 494 ه.ق.است.اصل تفسیر سورآبادی که نسخ متعددی از آن در دست است، احتمالا حدود 470 هجری تألیف شده ولیکن سالها پس از وفات مؤلف، شخص دیگری به تلخیص آن پرداخته است.این تحریر نسخه‏ای است که به غیاث الدین ابوالفتح محمد بن سام امیر غوری اهدا شده و در سال 654 نواده شیخ الاسلام احمد جامی آن را بر مزار شیخ وقف کرده است.این نسخه که اکنون در موزه ایران باستان تهران نگهداری می‏شود، به تفسیر فارسی تربت جام معروف است و در چاپ«قصص قرآن مجید»از آن به عنوان نسخه اساس استفاده شده است.

قدمت و کهنگی زبان به کار رفته در این کتاب نسبت به زبان فارسی دری رایج در قرن ششم از جهات مختلف قابل توجه است.در موارد متعددی لغات به گونه‏ای متفاوت با صورتهای معمول و معروفشان در زبان فارسی استعمال شده‏اند، مانند کاربرد«برویدن»به جای«گرویدن»(مصدر جعلی از ماده مضارع«گرو-»مأخوذ از فارسی میانه-wurraw

«دیگر جوان گفت:خدایا تو می‏دانی که من شوانی کردی، هر شب که درآمدی نخست پیر-پدر خود را طعام دادی، آنگاه با فرزندان طعام خوردی 1p}».

در این عبارت فقط با توجه به فاعل منطقی جمله‏ها معلوم می‏شود که افعال«کردی، درآمدی، دادی، خوردی»جملگی صیغه اوّل شخص مفرد هستند و به ترتیب به جای«کردمی، درآمدمی، دادمی و خوردمی»به کار رفته‏اند.

افزودن بر این تعداد زیادی از لغات اصیل پارسی را در این تفسیر مشاهده می‏کنیم که در متون دیگر یا اصلا به کار نرفته‏اند و یا در صورت استعمال کاربردشان بسیار محدود است و جزء لغات نادر به شمار می‏آیند.

آنچه در این مقاله می‏آید بررسی چهار واژه از این کتاب است.

نگارنده تا آنجا که توانسته است به توجیه به ریشه شناختی این لغات پرداخته و همریشه‏های آنها را در دیگر زبانهای ایرانی یادآوری کرده است.

1-ناسیدن

«چون خدای تعالی ایشان( اصحاب کهف)را همه در خواب کرد، فریشته‏ای را بریشان مؤکل کرد تا ایشان را از پهلو به پهلو می‏گرداند تا بنه پوسند و بنه ناسند بر زمین...»(ص 216).

در فرهنگ شعوری«ناسیدن»به معنی«یک عضو یا دو عضو ناقص شدن و ضعیف و لاغر شدن»آمده است.با توجه به ساخت واژه و ریشه‏ای که می‏توان برای آن در نظر گرفت، چنان می‏نماید که قول مؤلف فرهنگ شعوری در مورد معنی واژه تا حدودی پذیرفتنی است.می‏توان تصور کرد که اصل واژه مورد بحث در فارسی میانه*nasidan(قس.پهلوی nasitan)و ماده ماضی آن *nasid بوده است.گونه اخیر با افزودن‏id-پسوند سازنده ماده‏ ماضی جعلی، از*nas-ساخته شده است.ماده مضارع مفروض*nas-در فارسی میانه را می‏توان از طریق واژه پارتی یا پهلوی اشکانی‏''bn''s-به معنی «نابود کردن؛تباه شدن 2p}»توجیه کرد.لغت پارتی مذکور با پیشوند apa از ریشه nas-(فارسی باستان na)«ناپدید شدن، تباه شدن؛نابود کردن 3p}»، سنسکریت nas''-«گم شدن، از دست رفتن 4p}»مشتق است.بنابراین مطابق قوانین آوایی حاکم بر تحولات زبان فارسی گونه*nas-در فارسی میانه نیز می‏تواند بازمانده ماده مضارع*nasa-(قس.اوستایی nasa)یاnasaya-در ایرانی باستان باشد.

بر مبنای این فقه اللغه می‏توانیم واژه«ناسیدن»در فارسی دری را«تباه شدن، فاسد شدن، پوسیدن»معنی کنیم؛قس.سغدی-n''s«فساد، تباهی، آزار»، n''st «ویران کردن، فاسد کردن»، n''stk«ویران، خراب، فاسد 5p}»، pn''ys«از دست دادن 6p}، گم کردن»مأخوذ از *apa/upa-nasaya-، یغنابی pines«از دست» دادن 6p}»؛ختنی:panas''-«ناپدید شدن، از دست دادن»مشتق از-nasya *)a(pa/pati- 7p}؛فارسی میانه مانوی wnst، wn''st یا wynst صفت مفعولی به معنی«آزرده، آسیب دیده 8p}».واژه«گناه»در فارسی دری از گونه wn''h در فارسی میانه و آنهم از vi+-در فارسی باستان مشتق است.

2-پنافتن

«ابلیس گفت:در زمین واقعه‏ای افتاد سخت بزرگ که قوّه من بشد و تخت من نگونسار گشت.ایشان گفتند مگر قیامت برخاست زیرا که ما نیز سست گشتیم و ما را از آسمان بپنافتند»؛(ص 431).

واژه«پنافتن»در هیچیک از فرهنگهای فارسی ضبط نشده است.

مصحح کتاب با توجه به سیاق عبارت و فحوای کلام در حاشیه آن را«راندن، دور کردن»معنی کرده است؛ظاهرا قراین موجود نشان می‏دهد که استنباط محشی کتاب در مورد معنی واژه صحیح است.از لحاظ ریشه‏شناسی واژه مورد بحث می‏تواند بازمانده مصدر مفروض*panaftan(مأخوذ از گونه کهن‏تر *panarnft) 9p}در فارسی میانه باشد.جزء اول واژه یعنی pa

ریشه nam-علاوه بر واژه مورد بحث، با پیشوند a در فارسی میانه به صورت anam-(ماده ماضی:anaft-)به معنی«برگردانیدن»، با پیشوند fra به صورت franam-(ماده ماضی:franaft)به معنی«دور شدن» 13p}؛در فارسی دری به صورت«نمیدن»به معنی«میل کردن، توجه نمودن»(نک:برهان قاطع)؛در زبان سکایی-ختنی با پیشوند pati به دو گونه panam-«برخاستن»

3-شاریدن

«آنگه بقدرت خدای‏[ناقه صالح‏]آن همه آب که بخورده بودی، شیر شدی، از بن موی چون ستاره روشن شیر همی شاریدید، خلق چندان که خواستندی از شیر وی فرا گرفتندید خوشترین و چربترین همه شیرها...» (ص 80).

واژه«شاریدن»به معنی«تراویدن»در برهان قاطع علاوه بر صورت مذکور به گونه«شریدن»نیز آمده است.استاد سلیم ضمن مقاله‏ای تحت عنوان «واژه‏هایی چند از برهان قاطع»صورت«شریدن»را مشتق از واژه پهلوی saritak، اوستایی-raota دانسته‏اند. 15p}علاوه بر اتیمولوژی پیشنهادی استاد، وجه اشتقاق دیگری که به نظر نگارنده می‏رسد، این است که هر دو صورت «شاریدن»و«شریدن»را مشتق از ریشه اوستایی-zar(گونه دیگر آن در اوستا-zgar)به معنی«جاری شدن» 16p}(سنسکریت-ksar 17p}، هند و اورپائی -guhaer* 18p})بدانیم.مشتقات زیادی از این ریشه به گونه‏های مختلف در زبان سغدی بر جای مانده است، برخی از این مشتقات عبارتند ازz''r«رطوبت، نم، جریان 19p}در سغدی مسیحی، z''rt به معنی«سریع»و z''rtr به معنی «سریعتر»در سغدی بودایی؛zrt در سغدی مسیحی 20p}و ''z''rt به معنی«فورا، در حال»در سغدی بودایی. 21p}در کنار لغات مذکور سغدی، مشتقی از این ریشه در زبان ختنی به صورت جالب-ser به معنی«حرکت دادن، روانه شدن»به کار رفته است 22p}که از لحاظ آواشناسی چگونگی اشتقاق«شاریدن»و«شریدن» را از ریشه-zar توجیه می‏کند.در واقع چنان که زنده یاد استادبیلی در مورد واژه ختنی یادآوری کرده است، در واژه‏های فارسی مورد بحث نیز گروه صوتی‏z نخست تقلیل یافته و به صورت z در آمده و z نیز در موضع آغازی به s بدل‏ شده است.با توجه به موارد مذکور تحول آوایی«شاریدن»را به صورت زیر می‏توان در نظر گرفت: شارید

ماده مضارع-zaraya علاوه بر«شاریدن»در فارسی نو به صورت «شار»در واژه«آبشار»نیز باقی مانده است که هر تسفلد آن را مأخوذ از واژه اوستایی-apazara به معنی«شاخه رود»می‏داند. 23

4-کاز

«سلیمن عذر آن بنمود، گفت:یا خلیفة الله آن خنده ما از آن بود که من علم می‏گفتم به الهام الهی، در آن میان موران بر کاز می‏رفتند، دو مور فراهم رسیدند یکی مر دیگری را گفت:بهوش تا خاک بر خلیفت خدای نریزی که خاطر او شوریده گردد، من آن بشنیدم، مرا عجب آمد، من از آن تعجب بخندیدم.»(ص 278).

واژه«کاز»در این عبارت، چنان که مصحح کتاب در حاشیه اشاره کرده، به معنی«سقف»است:در این صورت می‏توان آن را با واژه پارتی g''c( agaz)به معنی«آسمان»مرتبط دانست.این لغت از زبان هندی وارد زبان پارتی شده است.صورت اصلی آن در سنسکریت عبارت است از -aka''sa به معنی«اثیر، سپهر، آسمان» 24p}، مرکب از پیشوند a و-ka''sa مشتق از ریشه-kas«درخشیدن، نمایان شدن» 25p}، قس.اوستایی-kas «مشاهده کردن»؛فارسی نو«آگاه» 26p}.

پی‏نوشت‏ها و منابع:

1-قصص قرآن مجید، تصحیح یحیی مهدوی، انتشارات دانشگاه تهران، 1347، ص 212.

5-بدر الزمان قریب، فرهنگ سغدی، انتشارت فرهنگان، تهران، 1374، ص 233.

6-همان، ص 275؛نیز نک:

9-درباره ظاهر شدن واج f(در برخی موارد P)بین واج‏های غنه m/n و بستواج دندانی t(قس.لاتینی emptus مشتق از emo، ژرمنی Ankunft)نک: به عقیده پرفسور بیلی در چنین مواردی واج پایانی m در ریشه به f بدل می‏شود نک: 15-عبد الامیر سلیم، واژه‏هایی چند از برهان قاطع، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال 17، شماره 2، تابستان 1344، ص 259.

19-واژه«زغاز»در برهان قاطع به معنی«زمین نمناک»مستعار از همین لغت سغدی است.

20-بدر الزمان قریب، مأخذ پیشین، صص 9-458.

21-همان، ص 91.

26-بهمن سرکاراتی، سایه‏های شکار شده، تهران، 1378، ص 307.

/ 1