واقع نمایی گزاره های قرآنی/ تاملی در معیارهای غیر شناختاری در فهم زبان قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

واقع نمایی گزاره های قرآنی/ تاملی در معیارهای غیر شناختاری در فهم زبان قرآن - نسخه متنی

ابوالفضل ساجدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقع نمایی گزاره های قرآنی/ تاملی در معیارهای غیر شناختاری در فهم زبان قرآن

ابوالفضل ساجدی

نگاهی به نظریّات غیرشناختاری

مقصود از نظریّات غیرشناختاری در دین، نظریّه تمام کسانی است که گزاره‏های دینی را به گونه‏ای غیرواقع‏نما و بدون پشتوانه واقعی می‏دانند. معتقدان به این نظریّه، طیف گسترده‏ای از دیدگاه‏ها را شامل می‏شوند؛ در نتیجه گروه‏های گوناگونی از نظریّات زبان دین، در این طبقه جای می‏گیرند. برخی از آن‏ها زبان دین را زبان احساسات می‏دانند. آن‏ها گزاره‏های دینی را به گونه‏ای در احساسات افراد دیندار خلاصه و محدود می‏سازند و پاره‏ای از آنها، زبان دین را زبان اسطوره تلقّی می‏کنند. حتّی دیدگاه برخی از معتقدان به نمادین بودن زبان دین، به غیرشناختاری بودن آن بر می‏گردد. در بین دیدگاه‏های غیرشناختاری در زبان دین، هم طرفداران و هم منتقدان پوزیتیویسم منطقی جای دارند. پاره‏ای از آن‏ها آلفرد ایر و آنتونی فلو در صف پوزیتیوسیت‏های منطقی قرار می‏گیرند، و برخی از آن‏ها نیز مانند آر. ام. هیر، بریثویث، پال ون بورن، ویتگنشتاین، دی. زی فیلیپس و... به رغم انتقاد از پوزیتیویسم، حامی نظریّه غیرشناختاری هستند. ویلیام آلستون، دیدگاه کسانی مانند جان هیک و پل تیلیخ را هم در زمره نظریّات غیرشناختاری قرار داده است. همچنین ننسی مورفی دیدگاه کسانی مانند هری امرسون فوسدیک، آرنولد مثیو، و دیوید تریسی را در زمره نظریّات غیرشناختاری و معتقدان به زبان احساسات در دین جای داده است؛ بنابراین می‏توان گفت: بسیاری از دین‏شناسان غربی و منتقدان پوزیتیوسیم منطقی در غیرواقع نما بودن زبان دین و گزاره‏های دینی اشتراک عقیده دارند.

رویکردهای غیرشناختی به زبان دین، اغلب به دین نگاهی ابزارانگارانه دارند. کلمه ابزارانگاری،(1) از فلسفه علم گرفته شده است. در جهان، چیزهایی مانند کوارک و پوزیترن(2) وجود دارند که آن‏ها را نمی‏توانیم مشاهده کنیم و واقعیّت آن‏ها را تشخیص دهیم. هنگامی که ابزارانگار، درباره چنین موجوداتی سخن می‏گوید، قصد کشف واقعیّت آن‏ها را ندارد؛ بلکه نامیدن و سخن گفتن درباره آن‏ها ابزارهای مفیدی هستند که به یک دانشمند کمک می‏کند تا تحقیق خود درباره موضوع قابل مشاهده‏ای را دنبال کند. سخن گفتن در باب دین با رویکرد ابزارانگارانه نیز به همین صورت است. چنین رویکردی به واقعیّت داشتن یا نداشتن مدالیل گزاره‏های دینی کاری ندارد؛ بلکه صرفا با نگاهی ابزاری به آن می‏نگرد و دین را ابزاری مفید برای جهت دهی دین به زندگی انسان و تأثیر عملی در زندگی می‏داند.(3)

در این‏جا به بیان نمونه‏هایی از دیدگاه‏های غیرشناختاری از دین می‏پردازیم:

جرج سانتایانا

نمونه‏ای از نظریّات غیرشناختاری که بر زبان احساسات در دین تأکید دارد، نظریّه جرج سانتایانا(4) (1863 ـ 1952)، فیلسوف اسپانیایی است که به وجود خدا اعتقادی ندارد. او ترجیح می‏دهد که به جای عبارت (اعتقادات دینی) کلمه «افسانه» را به کار برد و معتقد است که اعتقادات دینی (افسانه‏های دینی) ارزش‏های اخلاقی هستند که از طریق ارائه مدلی درباره داستان با تصویری اظهار شده است؛ برای مثال،افسانه مسیحی درباره تجسّم خداوند در عیسی مسیح و مرگ فدیه وار او بر روی صلیب برای کفّاره گناهان ما، نمادی برای بیان ارزش اخلاقی فداکاری برای دیگران است.(5) به جای بیان این‏که «قربانی کردن خود، صفت اخلاقی با ارزش است،» عقیده دینی داستانی در باب مرگ فداکارانه شخصی ماورای طبیعی را برای ما نقل می‏کند. به نظر سانتایانا، افسانه‏های دینی، در عین حال که بیانگر احساسات و عواطف هستند، او امری برای هدایت انسان در زندگی خود ارائه می‏دهند. او دین را اشعاری می‏بیند که بر رفتار انسان تأثیراتی دارد. آلستون دیدگاه وی را به دلیل خصوصیّات مذکور، به رویکرد احساسات گرایانه ـ ابزارانگارانه به دین متّصف می‏کند.

سانتایانا هر نظریّه دینی را دربردارنده دو جزء می‏داند:

الف. هسته‏ای اخلاقی با بصیرتی ارزشی؛

ب. ارائه تصویری شاعرانه از آن.

برای مثال، جمله «خالق جهان خدای واحد کاملا خیرخواه است»، بیانی شاعرانه از این درک است که «تمام امور عالم طبیعت می‏تواند در جهت تکمیل و توسعه حیات آدمی مورد استفاده قرار گیرد.»(6)

ریچارد ام. هیر

ریچارد ام. هیر، اعتقادات دینی را به سان اعتقادات دیوانه‏ای می‏داند که معتقد است تمام استادان دانشگاه تصمیم دارند او را بکشند. هر قدر هم که دوستان این دیوان، او را با استادان مهربان و بی‏آزار آشنا سازند، همچنان بر اعتقاد خود پا برجا است که این‏ها نقشه‏های شیطانی بیش نیست و در صدد فریب دادن من است؛ پس او دچار توهّم باطلی است. او در برابر استادان خود، «بلیک»(7) نامعقولی دارد. مقصود هیر از بلیک، نوعی طرز تلقّی و دید توأم با احساس خاصّی است که فرد به موجود خاصّی یابه جهان می‏یابد.(8) نوع بلیک معقول می‏شمارد.

ریچارد بریثویث

ریچارد بریثویث، فیلسوف علم بریتانیایی (1900 ـ 1990)، در مکتوب مختصر خود به نام «یک دیدگاه تجربه‏گرا در مورد ماهیّت عقیده مذهبی»(9) قضایای اخلاقی را عنصر اوّلیّه در زبان دین می‏شناسد. وی درباره معیار مسیحی بودن چنین می‏نویسد:

من گمان می‏کنم کسی نمی‏تواند مسیحی باشد، مگر این که او هم مصمّم باشد زندگی خود را با اصول اخلاقی مسیحیّت منطبق و قصد و نیّت خویش را با تفکّر درباره داستان‏های مسیحیّت همراه سازد؛ امّا او نیاز ندارد معتقد باشد قضایای تجربی که به واسطه این داستان‏ها ارائه می‏شود [صحّت داشته] و مطابق با [واقع و] حقایق تجربی است.(10)

از نظریّه پوزیتیویسم در بی‏معنایی گزاره‏های دینی و اخلاقی را ردّ، و با استفاده از اصل ویتگنشتاینی، کاربرد معناداری آن‏ها را توجیه می‏کند وی گزاره‏های دینی و اخلاقی را دارای کارکرد و نقش دانسته، آن‏ها را افسانه‏هایی مفید می‏شمارد. او گزاره‏های دینی را به سان پوزیتیویست‏ها، صرف بیان احساس شخصی تلقّی نمی‏کند و در عین حال، آن‏ها را ناظر به واقع و قابل صدق و کذب نمی‏داند. وی آن‏ها را صرفا «بیانگر تعهّد گوینده به شیوه‏ای کلّی از زندگی و توصیه بدان شیوه» می‏داند؛(11) بنابراین به نظر بریثویث، ما نباید درصدد یافتن اخبار و اطّلاعات واقعی از طریق قضایای مذهبی باشیم. معیار معنادار بودن آن‏ها کاربرد و فایده آن‏ها در زندگی و رفتار انسان‏ها است.

دیدگاه بریثویث تا حدودی از نظریّه مثیو آرنولد (1822 ـ 1888) متأثّر است. او با اشاره به نظریّه آرنولد می‏گوید:

وی به گزاره‏های دینی به صورت «ادبیات» (Iiterature) و نه « عقیده مسلّم و قعطی» (dogme)(12) می‏نگرد. از طرف دیگر،وی معتقد است که برای این قطعه‏های ادبی مرجعی یافت شود.

[برثیویث با ردّ دیدگاه آرنولد می‏گوید: [معناداری گزاره‏های دینی به ضرورت بر قبول مرجع برای آن‏ها مبتنی نیست.(13)

پال ون بورن

پال ون بورن (1924 ـ) دنبال‏کننده نظریّات برثیویث و هیر در زبان دین است. او از تحلیل‏های گوناگون در این حوزه نتیجه می‏گیرد که ما به جای فهم شناختاری از ایمان به پذیرش مفهوم «بلیک» غیرشناختاری مجبور هستیم. دیدگاه تحلیلی او در دو تز قابل بیان است: 1. زبان دین هنگامی معنا دارد که به‏گونه‏ای تلّقی شود که مرجع آن، روش زندگی مسیحی گونه باشد؛ بنابر این نباید گزاره‏های دینی را مجموعه‏ای از اظهارات هستی‏شناسانه تلقّی کرد.(14) 2. آن‏چه را می‏توان پذیرفت، مفهوم «بلیکی» از ایمان است، و «بلیک، فهم و دل سپردگی ایمان، به واسطه تعریف چیزی است که زنده است»؛(15) بنابراین، بورن، همانند هیر، واقع‏نما بودن گزاره‏های دینی را ردّ می‏کند و در عین حال می‏کوشد تا معنای این جمله‏ها را در مفهوم «بلیک» هیر بجوید.

فیلیپس

دی زی فیلیپس به تبع ویتگنشتاین، زبان دین را زبانی جدا از دیگر زبان‏ها تلقّی می‏کند و ملاک صدق و کذب در هر بازی زبانی را ملاک‏هایی درونی مخصوص همان بازی زبانی که با دیگر حوزه‏هاارتباطی ندارد، می‏داند؛ برای مثال، شرکت عمیق و قلبی در «صور حیاتی مسیحی»، مستلزم استفاده از زبانی ویژه و دارای ملاک‏های درون همان بازی زبانی است؛ در نتیجه، هرگز میان قضایای دینی و علمی تعارض حاصل نمی‏شود. وی این ادّعا را اشتباه اساسی می‏داند که گفته شود: دین ساختار واقعی جهان خارج را به ما نشان می‏دهد؛ برای مثال، وی اعتقاد دینی به بقای نفس و حیات جاویدان را واقع‏نما نمی‏داند.(16)

به نظر فیلیپس، مسیحیّت به حیات جاویدان اعتقاد دارد و آن را قابل صدق و کذب می‏داند. براین اساس، اگر در آینده شاهد این واقعه باشیم و آن را تجربه کنیم، این اعتقاد تأیید، و در غیر این صورت،تکذیب خواهد شد. او جاودانگی روح را اینچنین نمی‏بیند؛ بلکه آن را همان شخصیّت اخلاقی می‏پندارد و در این باره می‏گوید:

«این که درباره کسی بگوییم: او روحش را به خاطر پول فروخته است، یک اظهارنظر کاملاً طبیعی است. این نظر اساسا مستلزم هیچ نظریّه فلسفی درباره دو گانگی (جسمانی ـ روحانی) ماهیّت بشر نیست. این اظهار نظر، نوعی اظهارنظر اخلاقی درباره یک فرد است؛ نظری که بیانگر وضعیّت منحط و پستی است که فرد گرفتار آن است. روح انسان در این معنا به کمال او و به مجموعه پیچیده‏ای از اعمال و باورها اشاره دارد که اگر یک‏پارچه عمل کند، قابل اطلاق به شخص و شخصیّت او است. آیا ممکن نیست سخن گفتن از جاودانگی روح، نقش مشابهی را ایفا نماید؟(17)

فیلیپس در بیان مقصود از خلود و جاودانگی در این عبارت می‏گوید:

ابدیّت، نوعی امتداد این حیات کنونی نیست؛ بلکه به گونه‏ای داوری کردن درباره آن است. ابدیّت، حیات بشر نیست؛ بلکه همین حیات است که متأثّر از برخی نظامات فکری اخلاقی و دینی، به داوری در باب آن می‏پردازیم. پرسش در باب جاودانگی روح به عنوان پرسش در باب گستره حیات انسان به خصوص در باب این‏که آیا آن حیات می‏تواند به پس از مرگ امتداد یابد، تلقّی نمی‏گردد؛ بلکه به عنوان پرسش‏هایی درباره نوع حیاتی که یک فرد زندگی می‏کند، شناخته می‏گردد؛(18)

بنابراین، به نظر فیلیپس، عبارت «جاودانگی روح» به‏سان «فروش روح» عبارتی مجازی است و بیانگر وجود روحی مستقل از بدن و اظهارنظری فلسفی نیست. «فروش روح»، کنایه از انحطاط اخلاقی فردی است که به پستی و انحطاط سوق داده شده. روح در این‏جا به معنای کمال تلقّی شده است.

مقصود وی از جاودانگی نیز ابدیّت واقعی نیست که مستلزم بقای پس از مرگ است؛ بلکه منظور از آن، داشتن تفسیری خاص از حیات فانی روح در این جهان است که این نوع تفسیر، آثار روانی خاصّی را بر فرد بر جای می‏نهد. لازمه این تفسیر این است که انسان را از نگرانی درباره وجود خود و آینده خویش باز می‏دارد. چنین انسانی خود را محور و مرکز عالم تلقّی نمی‏کند.(19)

فیلیپس درباره دعا و نیایش نیز تفسیر مشابهی ارائه می‏دهد و می‏کوشد آن‏ها را به‏واسطه تلقین به نفس توجیه کند. بدین‏صورت که اگر فرد هنگام دعا می‏گوید: خدایا توفیق کمک به مستمندان را به من عطا کن، این جمله مستلزم اعتراف به وجود خارجی خداوند و قرار گرفتن فرد در برابر موجود قادر متعالی نیست. با توجّه به این‏که تلقین می‏تواند نقش مؤثّری در روحیّه فرد بر جای نهد، دعا و نیایش نوعی تلقین به خود شمرده می‏شود و بر این اساس، استجابت و عدم آن، به قوّت و ضعف تلقین وابسته است. اگر تلقین، قوی و مؤثّر باشد، شخص متدیّن، از آن به استجابت تعبیر می‏کند و اگر ضعیف و غیرمؤثّر باشد، آن را غیرمستجاب می‏نامد.(20)

واقع نمایی گزاره‏های قرآنی(نقد معیارهای غیرشناختاری در فهم زبان قرآن)

پیش از بیان نقد نظریّات، به نکاتی باید توجّه کنیم:

1. گزاره‏های دینی، از جهات گوناگونی ممکن است مورد سؤال و تردید قرار گیرند. گاهی گفته می‏شود که گزاره‏های دینی، قابل اثبات عقلی نیستند. این اشکال به واقع نما نبودن این گزاره‏ها باز نمی‏گردد. برای پاسخ به این مطلب، لازم است که براهین عقلی دال بر اصول و مبانی اعتقادات دینی تبیین شود؛ امّا گاهی پس از پذیرفتن وجود خدا، پیامبر، قرآن و ... ادّعا می‏شود که نویسنده این کتاب، از گزاره‏های کتاب خود منظور از واقع‏نمایانه نداشته است. بحث فعلی ما درباره پاسخ به پرسش دوم است. به نظر می‏رسد که با شواهد درون دینی و برون دینی می‏توان واقع نما بودن گزاره‏های قرآنی را روشن ساخت.

2. هرگونه قضیه اخباری به صرف این‏که لسان آن، لسان اخباری باشد، واقع‏نما تلقّی نمی‏شود. به عبارت دیگر، در ذات و ماهیّت قضایای اخباری، واقع نمایی ننهفته است؛ چنان‏که مطالب یک شعر یا رمان یا داستان‏های خیالی و اسطوره‏پردازی‏ها، همه لسان اخباری دارند؛ در حالی که واقع‏نما نیستند. اصل طرح مسأله معناداری به واسطه پوزیتویست‏های منطقی برای تردید در همین اصلی است که گویا در اذهان برخی مسلّم فرض می‏شد. منتقدان پوزیتیویسم منطقی و به‏ویژه دیدگاه ویتگنشتاین متأخّر و برخی دیگر از فلاسفه تحلیل نیز در جهت تکمیل همین بحث معناداری و ارائه توجیهاتی برای بی‏معنا بودن برخی از گزاره‏های اخباری بیان شده است که مجال بحث و بررسی و ارزیابی آن در این مقاله نیست.

3. مقصود از واقع‏نمایی، قابلیّت صدق و کذب است، نه صدق بالفعل کلام، به عبارت دیگر، بحث شناختاری بودن و نبودن گزاره‏ها، بحث از انطباق با واقع‏داشتن و نداشتن نیست. گزاره واقع‏نما، گزاره‏ای نیست که انطباق با واقع داشته و گزاره غیرواقع نما، انطباق یا واقع نداشته باشد.

4. دیدگاه‏های غیرشناختاری که به برخی از آن‏ها اشاره شد، به صورت دیدگاهی عام درباره همه ادیان مطرح شده است.

5. مقصود از واقع‏نمایی گزاره‏های قرآنی این نیست که در تمام گزاره‏های آن، مدلول مطابقی و معنای حقیقی اراده شده است. بحث از شناختاری و غیرشناختاری بودن گزاره‏ها، جدا از بحث معنای حقیقی و مجازی است؛ البتّه جمله غیرشناختاری را می‏توان از لحاظی خاص، یکی از مصادیق جمله‏های مجازی تلقّی کرد. گزاره غیرشناختاری را می‏توان از مصادیق گزاره‏ای دانست که هم موضوع و هم محمول و هم نسبت در آن گزاره، بر معنای مجازی حمل می‏شود؛ امّا اگر در گزاره‏ای، یکی از این سه امر بر معنای حقیقی حمل شده باشد، اگرچه به تبع دو امر دیگر، معنای جمله از مصادیق معنای مجازی خواهد بود؛ امّا جمله‏ای شناختاری تلقّی می‏شود.

6. مطالعه ادیان به‏ویژه ادیان الاهی نشان می‏دهد که گزاره‏های آن‏ها، واقع نمایند. در این مجال کوتاه، فرصت بررسی دقیق تک‏تک این نظریّات وجود ندارد و به ذکر نکاتی مختصر بسنده می‏شود. در این مجال، بحث بر اسلام تمرکز دارد و مقصود از دین، اسلام است. پس از ذکر نکات مقدّماتی، شواهد درون دینی و برون‏دینی دال بر واقع‏نما بودن گزاره‏های قرآنی ارائه خواهد شد:

یک. مقصود از کلمه «واقع » در بحث از واقع‏نمایی گزاره‏های قرآنی چیست؟ در پاسخ به این پرسش می‏توان گفت که واقعیّات مرتبط به گزاره‏های دینی، به دو دسته کلّی تقسیم می‏شوند: أ. واقعیّاتی چون خدا، پیامبر، نزول کتابی از طرف خداوند به واسطه پیامبر، آخرت، بهشت، جهنّم، واقعیت‏های تاریخی که در کتاب‏های آسمانی بیان شده است و ... 2. تجارب دینی، روحانی، معنوی، آرامش قلبی و دیگر احساسات و عواطف دینی که ممکن است در سایه اعتقادات دینی برای فرد یا افراد حاصل شوند. در بحث واقع‏نمایی گزاره‏های دینی، از میان این دو، دسته اوّل مورد نزاع هستند. دسته دوم گرچه واقعیّاتی نفسانی به‏شمار می‏روند و امور خیالی نیستند، از محلّ نزاع، خارجند غالب نظریّه‏پردازان غیرشناختاری در زبان دین، به نحوی از انحا، واقعیّات نوع دوم را می‏پذیرند و تصدیق می‏کنند.

دو. اگر کسانی تعریفی از دین ارائه دهند که فقط دربردارنده واقعیّات دسته دوم باشد و با چنین پیش‏فرضی به ارائه رویکرد خود در زبان دین بپردازند، چاره‏ای جز دفاع از دیدگاه غیرشناختاری نخواهند داشت. مشکل بسیاری از نظریّات غیرشناختاری در همین نکته نهفته است. کسی که در تعریف دین، آن را چیزی چیز احساسات درونی نداند، گزاره‏های دینی حاکی از اموری ورای این احساسات را غیرواقع‏نما تلقّی کرده، پس از انکار مدلول مطابقی آن، در جست‏وجوی معنای دیگری برای آن خواهند بود.

سه. جان هیک معتقد است که امروزه، واژه دین و ایمان تقریبا معادل هم به‏کار می‏روند.(21) این نکته درستی است که هیک به آن اشاره کرده است. گویا کاربرد واژه دین و ایمان به صورت معادل، نشان می‏دهد که کسانی دین را در ایمان خلاصه کرده و واقعیّات دسته اوّل را از تعریف خود درباره دین خارج می‏سازند. نمونه‏هایی از این تعاریف را در نظریّات ویلیام جیمز و شلایرماخر می‏توان یافت. ویلیام جیمز در کتاب انواع تجربه دینی دین را به «احساسات، اعمال، و تجربیّات هر یک از افراد بشر در خلوت خودشان» تعریف می‏کند. شلایر ماخر، دین را احساس اتّکای مطلق می‏داند. مقصود وی از این مفهوم، چیزی در برابر احساس اتّکای نسبی و جزئی است.(22)

چهار. با توجّه با تعاریف متعدّد درباره دین، ابتدا لازم است تعریف مورد نظر خود از دین اشاره کنیم. بدون ارائه تعریفی مشخّص از دین نمی‏توان به داوری درباره شناختاری بودن یا نبودن گزاره‏های آن پرداخت؛ زیرا ممکن است اختلاف ما با متفکّرانی که بر نظریّه غیرشناختاری تأکید دارند، اختلاف در تعریف دین باشد.

پنج. اسلام در جایگاه دین، عبارت از سیستم اعتقادی است که گزاره‏های آن به دو دسته «هست»ها و «بایدها» تقسیم می‏شوند. هست‏های آن، شامل وجود خداوند، انسان، دنیا و آخرت است. انسان در این مجموعه موجودی دارای قابلیّت‏های رشد و کمال است که می‏تواند با استفاده از امکانات وجودی خود و جهانی که در آن می‏زید، قابلیّت‏های خود را به فعلیّت رسانده، به کسب ملکات اخلاقی و تعالی معنوی و سعادت دنیایی و آخرتی دست یابد و یا عکس نه تنها توانایی‏های بلند مرتبه خود را به فعلیّت نرساند، بلکه در این دنیای مملو از دسیسه‏ها و راه‏های گمراه‏کننده، عمر و توانایی‏های خویش را ضایع کرده، مسیر شقاوت را پیش گیرد. ضرورت منطقی و فهم عقلانی هر انسانی پس از شناخت «هست»ها اقتضا می‏کند که در پی یافتن «باید»هایی باشد که عمل به آن‏ها در زندگی فردی و اجتماعی، وی را به کسب کمالات مطلوب و سعادت دنیایی و آخرتی رهنمون سازد و وضعیّت اجتماعی مناسبی را برای تربیت چنین انسان‏هایی فراهم آورد. سیستم اعتقادی اسلام در کنار مجموعه «هست»ها ارائه دهنده «باید»هایی است که مکمّل عقل او و هادی رفتارهای او و جهت‏دهنده عواطف و احساسات او در راه رسیدن به کمالات پیشگفته هستند. خداوند، این سیستم اعتقادی را از طریق کتاب خود (قرآن) که پیامبر آن را به مردم عرضه می‏کند، فرود می‏آرود.

شش. بنابراین، ماهیّت مسائل و موضوعات دینی، ماهیّت اموری واقعی است که برخی به خارج از انسان و برخی به درون وی بر می‏گردد. وجود خداوند، قرآن، پیامبر، دنیا و آخرت، اموری خارج از انسان هستند. احساسات، عواطف دینی و ایمانی و تجارب معنوی، اموری هستند که درون انسان دیندار محقّق می‏شود.

هفت. هم مراجعه‏کننده به دین، در پی پاسخ‏های واقع‏نمایانه به پرسش‏های خود است و هم مهم‏تر از آن، شواهدی وجود دارد دال بر این‏که گوینده قرآن و متون اصلی دینی قصد واقع‏نمایی داشته‏اند.

ادلّه برون‏دینی

ادلّه ذیل برای اثبات واقع‏نمایی گزاره‏های دینی اعمّ از داستان‏ها، احکام، عقاید و آموزه‏های اخلاقی قرآن است.

1. اصل اوّلی در مکالمات شفاهی و کتبی انسان‏های عاقل در گزاره‏های خبری، بیان سخن واقع‏نمایانه است. سیره عاقلان و عرف در بیان جمله‏های خبری چنین است. مقصود ما از سخن مطابق با واقع، به ضرورت، کلام مطابق با واقع نیست؛ بلکه مقصود این است که اصل اوّلی در جمله‏های خبری، بیان جمله‏های واقع‏نما است که قابلیّت صدق و کذب دارد. عاقلان در فهم کلام هر گوینده‏ای، این اصل را رعایت می‏کنند، مگر در مواردی که قرینه، اقتضای خلاف آن را داشته باشد. اگر گوینده عاقل و حکیمی نیز خطاب به مردم سخن می‏گوید، در بیان خود بر سیره عاقلان عمل می‏کند. این مطلب درباره خدا و کلمات وی نیز صادق است؛ زیرا: اوّلا فرض این است که او، حکیم و عاقل‏ترین عاقلان است؛ بدین‏سبب، خلاف این سیره عمل نمی‏کند ثانیا: شارع مقدّس بارها بر تطابق مشی خود با سیره عاقلان تصریح کرده است. ثالثا: موارد خلاف این اصل، مواردی مانند کتاب‏های رمان، شعر، داستان‏های اسطوره‏ای و امثال آن است که بنای نویسنده در این موارد بر غیرواقع گویی است؛ در حالی که قرآن این‏گونه وصف‏ها را با صراحت از کتاب خود نفی کرده، بلکه واقع‏نمایی آن را هشدار می‏دهد؛ در نتیجه، مطالب شارع مقدّس نیز واقع‏نمایانه خواهد بود.

2. از جمله ادلّه دال بر واقع‏نمایی گزاره‏های قرآنی، ارسال معجزات پیامبران یا کرامات امامان علیهم‏السلام است. فلسفه معجزه، توجّه به واقعی تلقّی کردن محتوای این اعتقادات و رفع تردید از آن است. معجزات، اغلب در مواردی تحقّق یافته است که پیامبری ادّعای حقیقتی دارد؛ امّا شنوندگان، آن را واقعی و جدّی نمی‏گیرند و آن را نمی‏پذیرند و در حقّانیّت آن تردید می‏کنند؛ به همین دلیل، خداوند از طریق غیرطبیعی یا ماورای طبیعی، چیزی را به مردم نشان می‏دهد تا حقّانیّت ادّعای خویش را اثبات کند.

3. زبان قرآن، زبان ارائه حقایقی در حوزه انسان‏شناسی و هستی‏شناسی است و در این زمینه، دیدگاه‏های خاصّی را ارائه می‏کند. از آیات قرآن بر می‏آید که این کتاب، در مقام چنین هدفی است. قرآن، ارائه دهنده تئوری منسجمی در جهت هدف از آفرینش جهان و حیات بشر و تبیین انسان‏شناسی خاصّی است. زبان بیان مطالبی در جهت هستی‏شناسی و انسان‏شناسی، زبان کشف واقع و واقع‏نمایی است و نمی‏تواند زبانی غیرواقع‏نما مانند زبان رمان و اسطوره و امثال آن باشد. زبان هر گوینده‏ای که در مقام ارائه چنین حقایقی باشد، زبان شناختاری است. همان گونه که اگر فیلسوفی در باب هستی‏شناسی و انسان‏شناسی نظریّاتی را مطرح کند، زبان آن، زبان واقع‏نمایی تلقّی می‏شود، دیدگاه قرآن نیز در این زمینه، بر واقع‏نمایی حمل می‏شود. چگونه است که اگر مطالب انسان‏شناسانه و هستی‏شناسانه را فیلسوفان یا روان‏شناسان مطرح کنند، شناختاری تلقّی می‏شود، امّا اگر همین مطالب را قرآن بیان کند بر معنای غیرشناختاری حمل می‏شود؟ اگر فیلسوف حتّی با استفاده از شعر و مجاز و استعاره و ...نیز مطالبی در حوزه‏های پیشگفته بیان کند نیز مطالب وی واقع‏نما تلقّی می‏شود؛ همان‏گونه که مشی برخی از فیلسوفان از گذشته تاکنون چنین بوده است؛ برای مثال، مطالب افلاطون مملوّ از مجاز و استعاره و دیگر اشکال هنری در گفتار است. خود وی نیز این امر را به بیان حقایق فلسفی مضر می‏داند؛ ولی در عین حال، هم خود وی و هم خوانندگان به مطالب کتاب‏هایش نگاه شناختاری دارند. آیات کسی که کتاب فلاسفه را مطالعه و مطالبی در وصف زمان خود یا مردم یا حقایق هستی و انسان بیان می‏کند، آن‏ها را بر غیرواقع‏نمایی حمل می‏کند؟

پرسش: ممکن است اشکال شود که گرچه گم‏شده انسان اموری واقعی است، زبان پاسخ‏دهنده (زبان قرآن)، زبان واقع‏نما نیست؟

پاسخ: سخن بنده در مقام اثبات واقع‏نما بودن، زبان پاسخ‏دهنده است، نه فقط زبان مخاطب و پرسشگر. سخن در این نیست که انتظار انسان‏ها و مخاطبان در یافتن پاسخی به این پرسش‏ها انتظار پاسخی واقع‏نمایانه یا غیرواقع نمایانه است. به عبارت دیگر، افزون بر این‏که انسان‏ها نیز در طول تاریخ در مقام پاسخ‏هایی واقع‏نمایانه به پرسش‏های هستی‏شناسانه و انسان شناسانه خود بوده‏اند و عمده‏ترین منبع آن‏ها، مراجعه به ادیان وفلسفه بوده است. زبان قرآن نیز در تبیین این حقایق، زبانی واقع‏نمایانه است. افزون بر این، از جمله راه‏های اثبات واقع‏نمایی یا عدم واقع‏نمایی کلام گوینده می‏تواند دو امر ذیل باشد: یک. مقایسه آن با دیگر گویندگان واقع‏نما و غیرواقع‏نما و جست‏وجواز این‏که آیا این گوینده خاص، بر مشی کدام یک از این دو نوع گفتار عمل کرده است. دو. پرسش از خود گوینده. چه بسا گوینده‏ای بر غیرواقع‏نما یا واقع‏نمابودن کلام خود تصریح کرده باشد. کاربرد هر یک از این دو روش در مورد قرآن نشان می‏دهد که زبان آن واقع‏نما است.

4. زبان قرآن، زبان ارائه راه‏کارهایی برای سلامت و تعالی روح و هدایت بشری است. قرآن، کمالات معنوی را همچون کمالات مادّی، امری واقعی می‏داند؛ بدین سبب، بر سلامت و کمال روح همچون سلامت جسم تأکید می‏کند و رتبه کمالات معنوی و قرب به خدا را بالاتر از رتبه کمالات مادّی و جسمانی می‏داند. حتّی بزرگ‏ترین رسالت خود را ارتقای بشر به این درجه از کمال می‏داند. در روایات متعدّدی نیز امامان و پیامبران، خود را طبیبان روح و نفس بشری معرّفی کرده‏اند. قرآن نیز برای رسیدن به این هدف، دستورالعمل‏هایی ارائه می‏دهد؛ بنابراین، هدفی که قرآن به‏دنبال آن است، امری واقعی به شمار می‏رود و آموزه‏های آن، بیان راه‏کارهایی برای رسیدن به این هدف واقعی است. چگونه است که اگر درباره کسب سلامت بدن، دستورالعمل‏هایی به وسیله پزشکان ارائه شود، مطالب آنان بر واقع‏نمایی حمل می‏شود، امّا اگر دین در حوزه سلامت روان سخنی گفت، بر غیر واقع‏نمایی حمل می‏شود؟ افزون بر این، چگونه است که اگر روان‏شناس یا روان‏پزشک دستورالعملی صادر کرد، واقع نما است، امّا دستورهای روان‏شناسانه اسلام واقع‏نمانیست؟ دستورهای حقوقی اسلام نیز همچون دستور هر قانونگذار دیگری لازم است بر واقع‏نمایی حمل شود. آیا می‏توان گفت اگر علم روان‏شناسی گفت: ایمان به خدا، سلامت روح و روان را در پی دارد، گزاره‏ای شناختاری تلقّی می‏شود، امّا اگر قرآن بگوید: ذکر خدا آرامش بخش دلها است، این مطلب غیرشناختاری و میان تهی است؟ روشن است که این نوع پرسش و پاسخ در هر جا (دین، روانشناسی، علوم پزشکی و...) مطرح باشد زبان آن واقع‏نما است و فرقی میان دین و سایر علوم در واقع‏نما بودن این گزاره نیست.

5. از جمله ادلّه دال بر واقع‏نمایی گزاره‏های دینی این است که بیش‏تر آموزه‏های اسلام، قابل اثبات عقلی است. اصول اعتقادات بر اساس عقل اثبات می‏شوند و بسیاری از فروع اعتقادات نیز پشتوانه عقلی دارند؛ بلکه بسیاری از تعالیم قرآن، ارشاد به حکم عقل است. زبان عقل (به‏ویژه عقل نظری) در تبیین مطالب زبان احساسات‏نیست؛ بلکه دقیقا در برابر آن قرار دارد و آن چه عقل بدان می‏رسد،احکام واقع‏نمااست.هنگامی که از زبان احساسات سخن به میان می‏آید، دین در برابر فلسفه و علم قرار داده می‏شود. زبان فلسفه و علم، واقع‏نما تلقّی می‏شود. این در حالی است که ابزار مورد استفاده در علم و فلسفه، عقل و تجربه است. هر جا که چیزی با عقل و تجربه اثبات و تبیین شد، زبان مطلب تبیین شده، زبان واقع‏نما است؛ در نتیجه اگر در هر جا مطلبی با ابزار عقل و تجربه قابل بیان یا دفاع است، زبان آن مطلب واقع‏نما خواهد بود.

به عبارت دیگر، فرض کنید ما با جمله «الف برای بدن مضر است»، مواجه شویم؛ در حالی که نمی‏دانیم آیا این گزاره واقع‏نما است یا خیر؛ یعنی نمی‏دانیم که در عالم خارج، به واقع الفی و بدنی وجود دارد و الف متّصف به مضر بودن برای بدن هست یا خیر. اگر این جمله، دو گوینده داشت. یکی گوینده‏ای که به واقع‏نما سخن گفتن او اطمینان داریم و گوینده دیگری که در واقع‏نما سخن گفتن وی شک داریم، در چنین موردی، از این جمله چه تحلیلی می‏توانیم داشته باشیم؟ آیا آن را واقع‏نما تلقّی کنیم یا خیر؟ پاسخ این است که چون این جمله به واسطه گوینده مطمئنّا واقع‏نما بیان شده، برای اثبات واقع‏نمایی آن کافی است. این در واقع مانند خبری است که دو گوینده دارد: یک گوینده مطمئن و یک گوینده مشکوک. مهمّ، اصل خبر است که به واسطه همان گوینده اوّل نیز اثبات می‏شود با توجّه به این مطلب، آن بخش از آموزه‏های اسلام که قابل اثبات عقلی یا به نحوی دارای پشتوانه عقلی یا تجربی است، واقع‏نما خواهد بود؛ چون بهرحال بر عقل و منطق و تجربه متّکی است و زبان این‏ها زبان واقع‏نما است. افزون بر این، همین مطلب، دلیلی بر اثبات واقع‏نمایی آموزه‏های دیگر قرآن می‏شود؛ زیرا سخن این گوینده، همانند سخن طبیبی است که مطالبی را برای بیمار توضیح، ودستورالعمل‏هایی را ارائه می‏دهد که علل فیزیولوژیکی یا عقلیِ بخشی از این دستورالعمل‏ها برای این بیمار قابل فهم و بخش دیگری از آن، غیر قابل فهم است. همیشه چنین نیست که تمام جزئیات مبانی دستورالعمل‏های پزشک برای بیمار روشن باشد و در عین حال، روشن نبودن تمام جزئیات مبانی بخشی از مطالب پزشک برای بیمار، دلیلی بر غیرواقع‏نمایی آن بخش ازمطالب پزشک نمی‏شود.

6. قرآن با بیان این مطالب، در مقام تحت تأثیر قرار دادن مردم بوده است و آن‏چه می‏تواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد، تلقّی واقعی داشتن از محتویات آموزه‏های دینی است. تأثیر هدایتی قرآن بر واقع‏نما بودن آن مبتنی است و مؤمنان نیز محتوان آن را واقعی تلقّی می‏کنند. بسیاری از مردم به دلیل ترس از جهنّم و طمع بهشت، به واجبات عمل می‏کنند و از محرّمات می‏پرهیزند اگر بدانند که در پشت این قضایا واقعی نهفته نیست، هرگز برای عمل به آن‏ها خود را به زحمت نمی‏اندازند.

7. واقع‏نما بودن قضایای دینی، حتّی مورد تأکید آنتونی فلو که بر بی‏معنایی قضایای دینی تأکید دارد نیز هست. وی دو دلیل بر این مطلب می‏آورد. در پاسخ به هیر که برای معناداری گزاره‏های دینی، بر مفهوم بلیک تکیه دارد، می‏گوید:

اگر بخواهیم مدّعیات دینی مسیحیّت را بیانگر یک بلیک یا حکمی ایجابی در خصوص آن بدانیم، و نه احکامی که راجع به جهانند (یا دست کم بنا است چنین باشند)، کاملاً به بیراهم رفته‏ایم.

اوّلاً به این دلیل که چنین تعبیری از مدّعیات دینی با تعابیر رسمی و سنّتی مغایرت بسیار دارد. ممکن است دین هیر واقعا یک بلیک باشد و واجد هیچ حکم جهان شناختی ناظر به طبیعت و ناظر به افعال خالقی مشخّص نباشد. در این صورت، دیگر نمی‏توان او را فردی مسیحی دانست.

ثانیا به این دلیل که چنان تعابیری به ندرت می‏توانند نقشی را که باید ایفا کنند. اگر مدّعیات دینی به عنوان «حکم» اراده نشده باشند، آن‏گاه بسیاری از امور دینی به نوعی فریبکاری با صرف حماقت مبدّل خواهند شد.

اگر گزاره«شما اخلاقا فلان وظیفه را دارید به دلیل آن‏که خداوند چنین خواسته است»، بیش از این حکم نکند که «شما اخلاقا فلان وظیفه را دارید» آن‏گاه فردی که مدّعی گزاره نخست است، برای بیان ضرورت ایفان آن وظیفه، دلیلی اقامه نکرده است؛ بلکه فقط با لفاظی بیجا، مایه فریب ما شده است. اگر گزاره «روح من باید جاودانه باشد؛ چون خداوند فرزندانش را دوست دارد و...»، بیش از این حکم نکند که «روح من باید جاودانه باشد»، آن‏گاه کسی که خود را با براهین کلامی در باب خلوّ نفس، دلْ خوش می‏سازد، مثل ابلهی است که می‏خواهد چک بی‏محلّش را با چک بی‏محلّ دیگری به همان مبلغ بپردازد. (البتّه هیچ‏یک از این اظهارات، مختص و منحصر به مسیحیّت نیست. این بحث، هرگز به این حد محدود نمی‏شود). به نظر من ممکن است مدّعیات دینی، احکامی کاذب و یا قلابی باشند؛ امّا من به هیچ‏وجه نمی‏پذیرم که این مدّعیات اصلا حکم نباشد و یا حکم فرض نشده باشند. دینداران در متن زندگی خود، آن‏ها را حکم تلقّی می‏کنند.(23)

شواهد درون‏دینی

یکی از بهترین راه‏ها برای پی بردن به این‏که آیا گوینده‏ای از گفتارهای خود قصد واقع‏نمایی دارد یا خیر، مراجعه به کلام خود گوینده و جست‏وجوی شواهدی درون کلام او دال بر این امر است.

پرسش: آیا در فهم واقع‏نمایی و عدم واقع‏نمایی کلام می‏توان به شواهد درون دینی مراجعه کرد و به عبارت دیگر از خود گوینده پرسید؟

پاسخ: بلی، زیرا واقع‏نمایی و غیرواقع‏نمایی مطلبی است که به قصد گوینده عاقل مربوط است و به هیچ چیز دیگری ارتباط ندارد. اگر داستان‏های کلیله و دمنه یا شعر شاعر یا فیلم بر غیر واقع‏نمایی حمل می‏شود، به دلیل این است که قصد گوینده داستان یا شاعر یا فیلم بیان واقع نیست؛ بلکه ایجاد احساسات خاصّی در فرد، و شاهد آن نیز این است که ما هر گونه داستان یا شعر یا فیلمی را بر غیر واقع‏نمایی حمل نمی‏کنیم؛ امّا از آن‏جا که بنای عاقلان در این نحو گفتارها (به‏ویژه در داستان و فیلم) ممکن است غیرواقع‏نمایانه باشد، بنا را بر غیرواقع‏نمایی می‏گذاریم، مگر این‏که از شواهدی دریابیم که قصد نویسنده آن، واقع‏نمایی است؛ پس اگر داستان‏نویس و یا فیلم‏نامه نویس قراینی را ارائه دهد داستان یا فیلم وی مستند است یا به این نکته تصریح کند، ما آن داستنان یا فیلم خاص را بر واقع‏نمایی حمل خواهیم کرد.

پرسش: در مباحث هرمنوتیک گفته می‏شود که قصد گوینده در فهم معنا هیچ دخالتی ندارد.

پاسخ: اوّلاً این مبنا یکی از مبانی متعدّد در فهم معنا و مطالبی غیرقابل قبول است که بحث آن، مجال دیگری را می‏طلبد. نظر صحیح به احتصار این است که اصل اولی در فهم مطلب هر گوینده عاقلی لزوم توجّه از به قصد او، در صورت ممکن، می‏باشد و نمی‏توان قصد وی را به طور کامل در فهم معنا نایده گرفت؛ مگر اینکه قرینه‏ای دال براین باشد که خود مؤلف توجه به قصد خود را چندان یا اصلاً لازم نمی‏داند، مانند برخی نقاشی‏ها و کارهای هنری . در مورد متون دینی قرینه برخلاف وجود دارد. یعنی هدف مؤلف در این متون توجه به مراد وی و انجام سعی وافر در شناخت و فهم مراد وی، و عمل به تعالیم دینی به دلیل صدور آنها از طرف شارع و به نیت لبِک‏گویی به دستور وی می‏باشد. پس این نظریّه از جهت مبنایی غیرقابل قبول است. ثانیا با فرض قبول این مبنا نیز مشکلی برای واقع‏نمایی گزاره‏های دینی پدید نمی‏آید؛ زیرا این مبنای هرمنوتیکی فقط به خصوص متن دینی محدود نمی‏شود؛ بلکه مبنایی است که در متون و فهم‏های گوناگون جاری است؛ بنابراین با فرض نادیده گرفتن قصد گوینده نیز به هر روش و ملاکی که واقع‏نمایی گزاره‏های علمی و فلسفی را اثبات کنید، ما نیز واقع‏نمایی گزاره‏های دینی را اثبات می‏کنیم.

شواهد غیرقرآنی

1. از جمله شواهد دال بر واقع‏نمایی زبان قرآن، برداشت‏های دریافت‏کننده مستقیم وحی (پیامبر اسلام) و مفسّران آن امامان معصوم هستند. مراجعه به احادیث پیامبر(ص) و معصومان علیهم‏السلام نشان می‏دهد که رویکرد آن‏ها با گزاره‏های قرآنی، رویکردی واقع‏نمایانه بوده است. احادیثی که آموزه‏ها و احکام فردی و اجتماعی اسلام، وصف خدا و انسان و قیامت و راه‏های نجات را بیان می‏کند، مملوّ از شواهدی در این زمینه است. حتّی در مواردی که احادیثی به زبان ادعیه و مناجات و زیارت‏ها وارد شده است نیز شواهدی بر این مطلب وجود دارد؛ برای مثال، در دعای ابوحمزه می‏خوانیم:

بل لثقتی بکرمک و سکونی الی صدق وعدک ... اللهم انت القائل و قولک حق و وعدک صدق.

در زیارت آل‏یاسین هم بر حق و واقعی بودن اعتقادات دینی تأکید شده؛ چنان که در آن آمده است:

ان‏الموت حق و ان‏الحشر و البعث حق ... .

در این عبارات واژه (صدق) و (حق) که گویای واقع‏نمائی است بکار رفته است.

2. افزون بر این‏که نگرش معصومان علیهم‏السلام به قرآن، نگرشی شناختاری است، خود آن‏ها نیز مبیّن آموزه‏های اسلام و مکمّل قرآن هستند. گزاره‏های بیان شده در کلام ایشان نیز نشان می‏دهد که در مقام رمان‏نویسی و شعرگویی نبوده‏اند؛ بلکه واقع‏نمایانه سخن می‏گفته‏اند.

3. کسانی تأکید دارند که زبان ادعیه به طور خاص، زبانی غیرشناختاری است؛ در حالی که در ادعیه نیز افزون بر تکیه بر احساسات و عواطف، بُعد واقع‏نمایی آن نیز حفظ می‏شود؛ بلکه تأثیر ادعیه، مبنی بر واقع‏نما بودن گزاره‏های آن است؛ چنان که در عبارت منقول از دعای ابوحمزه دیدیم. کسی در دعا، حال و توجّهی ویژه می‏یابد که وجود خدا، قیامت و ... را اموری واقعی بداند.

شواهد قرآنی

ابتدا لازم به ذکر است که شرط صحّت شواهد قرآنی یا شواهد درون‏دینی، پذیرش پیشین آن دین و اعتبارش نیست؛ بلکه مقصود این است که اگر ما با متن نوشته شده‏ای مواجه شویم که ندانیم مطالب آن مجموعه، واقع‏نما هست یا خیر، از جمله شواهدی که می‏تواند برای اثبات واقع‏نمایی گزاره‏های آن مورد استفاده قرار گیرد، شواهدی از درون همان متن است؛ بنابراین می‏توان به‏جای تعبیر «شواهد قرآنی»، «شواهد درون متنی» را قرار داد. در این‏جابه ذکر این شواهد می‏پردازیم:

1. زبان قرآن، زبان کاربرد علم و عقل است. (کاربرد فراوان واژه‏های «علم، عقل، فکر» و مشتقّات آن‏ها در قرآن، از واقع‏نما بودن گزاره‏های آن حکایت دارد. قرآن در موارد بسیاری بر به‏کارگیری فکر و عقل در جهت فهم اعتقادات دینی و درک اصول اعتقادات تأکید دارد. مضمون آیات متعدّدی از قرآن این است که ما آیات متعدّدی بر شما فرو فرستادیم تا امکان تعقّل برای شما درباره محتویات آن فراهم یا امکان کسب علم از آن حاصل شود یا درباره آن‏ها بیندیشید. قرآن مردم را به رفع شک و گمان و تبدیل آن به علم تشویق می‏کند.

سخن از به‏کارگیری علم و عقل، و رفع تردید و گمان در جایی مورد تأکید است که سخنان گوینده در مقام شناساندن واقعیّت باشد، نه بیان مطالبی ساختگی، خیالی و دور از واقعیّت. به عبارت دیگر، زبان تردید و علم و عقل، زبان واقع‏نما است. این ابزارها برای کشف واقع به کار گرفته می‏شوند؛ همان‏گونه که در علوم تجربی و انسانی چنین است. گزاره‏ای قابل صدق و کذب است که نسبت در آن می‏تواند مورد شکّ و تردید یا ظنّ و علم قرار گیرد.

از جمله شواهد دال بر واقع‏نمایی زبان قرآن، استدلال‏هایی است که در این کتاب آسمانی برای اثبات آموزه‏های خود آورده است. زبان استدلال منطقی، زبان واقع‏نمایی است؛ به طور مثال، برای باورداشتن قیامت یا امکان زنده شدن دوباره مردگان و... شواهدی ذکر می‏کند؛ سپس به‏دنبال آن می‏گوید: آیا باورتان شد؟ اگر نشد، روزی باور خواهید کرد که البتّه آن روز، دیر خواهد بود. لسان این آیات نشان می‏دهد که وصف‏های قرآن درباره قیامت، بهشت، جهنّم و... وصف‏های واقع‏نمایانه است.(24) برای مثالی دیگر می‏توان آیه تحدّی را ذکر کرد. قرآن می‏فرماید:

وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّه‏ِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ.(25)

این آیه (آیه تحدّی) نیز شاهدی بر واقع‏نمایی نزول قرآن از طرف خداوند است و نشان می‏دهد که اوّلاً مدلول آن واقعی است، یعنی که قرآن به واقع از طرف خداوند نازل شده است و چنین نیست که ساخته ذهنیّات شخص پیامبر باشد، و ثانیا این سبک بیان نیز سبک بیانی واقع‏نمایانه است. کسی که استدلالی سخن می‏گوید و اصرار دارد که اگر در واقع‏نمایی آن تردید دارید، آیه‏ای مثل آن بیاورید، در مقام بیان گزاره‏ای واقع‏نمایانه است.

2. نه تنها آیات دال بر ارزش علم و فکر و تعقّل، بلکه حتّی آیات دال بر ارزش ایمان و یقین مطلوب در اسلام نیز مؤیّد واقع‏نمایی گزاره‏های دینی هستند، زیرا در تقسیمی ثنایی، ایمان و یقین به دو دسته قابل تقسیم است: ایمان و یقین مبتنی بر علم که در واقع‏نمایی آن تردید نیست، و ایمان و یقین غیرمبتنی بر علم. از طرفی، آیات و روایات فراوانی از میان این دو دسته، نوع اوّل را بسی بر نوع دوم ترجیح می‏دهد؛ در نتیجه، ایمان مورد ترجیح اسلام، ایمان کور و بی‏پایه و غیرمبتنی بر تفکّر و استدلال نیست. قرآن، اعتقادات غلط و تعصّب‏آمیز کسانی را که به صرف اعتقاد پدران و گذشتگان، مطالبی را پذیرفته‏اند، به شدّت نکوهش می‏کند. این‏گونه اعتقادات، چه برگرفته از دوران جاهلیّت و چه در هر زمان دیگری باشد مورد نکوهش و سرزنش قرآن است؛ بنابراین، آیات و روایات دال بر ارزش ایمان به دلالت التزامی، دال بر واقع‏نمایی گزاره‏های دینی نیز هستند.

به عبارت دیگر، این‏که قرآن و روایات یقین و ایمان مبتنی بر علم و استدلال و منطق و تفکّر را بسی ارزشمندتر از سایر انواع ایمان‏ها تلقّی کرده، شاهدی است بر این‏که متعلّق گزاره‏های ایمانی، واقع‏نما هستند؛ زیرا همان‏گونه که زبان علم و استدلال و منطق و تفکّر، زبان واقع‏نما است، زبان گزاره‏های ایمانی که بر منطق و استدلال ابتنا دارد نیز زیان واقع‏نما به شمار می‏رود. آیاتی که ما را به کسب ایمان قوی تشویق می‏کند، واقعی دانستن آن‏ها را مفروض تلقّی کرده؛ سپس درصدد ترسیخ این علم در قلب برآمده است.

بنابراین دیدگاه، کسانی که امروزه می‏گویند: کار به صحّت و سقم و واقع‏نما بودن اعتقادات دینی نداشته باشید، بلکه فقط به آثار عملی آن در دوران خود یا در جامعه بیندیشید، مورد پذیرش اسلام نیست؛ زیرا قرآن ما را تشویق می‏کند که دقیقا اعتقادات خود را ارزیابی، و آن را بر علم و استدلال مبتنی کنیم. این تشویق قرآن دقیقتا نشان‏دهنده این است که قرآن، گزاره‏های خود را واقع‏نما می‏داند.

3. قرآن، در مواردی با صراحت بر واقع‏نما بودن برخی از گزاره‏های دال بر اعتقادات تصریح دارد؛ چنان‏که می‏فرماید:

إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَة(26) فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(27) ان‏الدین لواقع(28) ان عذاب ربک لواقع(29)

این آیات گویای واقع‏نما بودن گزاره‏های مربوط به تحقّق قیامت و پاسخ کسانی است که این امر را خیالی و غیرواقعی تلقّی می‏کنند. قرآن قطعی بودن واقعیّت قیامت را به گونه‏ای می‏داند که اوّلاً یکی از نام‏های روز قیامت را روز واقعه قرار می‏دهد؛ سپس تأکید می‏کند که این مطلب کاذب نیست.

4. آیات دال بر نفی شک و ظن به قیامت. شک در این آیات شک به واقع‏نمایی آن‏ها است:

اللّه‏ُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّه‏ِ حَدِیثا(30)

وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللّه‏ِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لاَ رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَا نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِن نَظُنُّ إِلاَّ ظَنّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ(31)

5. سبک بیان آیات قرآن به گونه است که راه‏هایی را می‏پیماید تا انسان‏ها و اقوام گوناگون و خوانندگان این آیات، وجود خدا، آخرت، حساب، و لوازم تبعیّت از دستورهای خداوند یا مخالف کردن با آن‏ها را واقعی و جدّی بگیرند. در موارد متعدّدی، مضمون آیات قرآن این است که اگر باور ندارید یا در صدق این گفتار تردید دارید، روزی باور خواهید کرد که آن روز، دیر خواهد بود. در آن روز، با خود می‏گویید: ای کاش این مطالب را جدی می‏گرفتیم یا اگر می‏دانستیم، چنین نمی‏کردیم.

برای مثال، به آیات 201 تا 209 شعرابنگرید:

لاَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الاْءَلِیمَ؛ تبه‏کاران تا عذاب دردناک را مشاهده نکنند، به قرآن ایمان نمی‏آورند.

فَیَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ؛ پس ناگاه وقتی عذاب و قیامت که از آن غافل بودند، برایشان فرا می‏رسد.

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ؛ در این حال می‏گویند: آیا بر ما مهتلی منظور می‏شود؟

أَفَبِعَذَابِنَا یَسْتَعْجِلُونَ؛ آیا اکنون که هنگام عذابشان نیست [از روی تمسخر] انتقام ما را به تعجیل می‏طلبند؟

أَفَرَأَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ؛ ای رسول! چه خواهی دید اگر چند سالی ما آن‏ها را در دنیا متنعّم سازیم.

ثُمَّ جَاءَهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ؛ سپس وعده عذابی که به آن‏ها داده شده است، فرا رسد.

مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ؛ بهره‏ای که ازمال دنیا داشته‏اند، به هیچ‏وجه آن‏ها را از عذاب نرهاند.

وَمَا أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَةٍ إِلاَّ لَهَا مُنذِرُونَ؛ ما قریه‏ای را هلاک نمی‏کنیم، مگر این‏که پیش از آن، برای آن‏ها هشداردهنده می‏فرستیم.

ذِکْرَی وَمَا کُنَّا ظَالِمِینَ؛ تا متذکر شوند و ما هرگز ستمگر نبودیم.

آیه 201 دال بر لزوم دیدن عینی وعده وعیدها برای تبه‏کاران است؛ یعنی این افراد، در واقعی بودن عذاب‏ها شک دارند و تا زمانی که با چشم نبینند، واقعی بودن آن را باور نمی‏کنند.

آیه 206 گویای این است که نابودی اقوام پس از انذار آن‏ها است؛ پس انذار خداوند، واقع‏نمایانه است؛ امّا آن‏ها باور نمی‏کنند.

آیه 207 می‏گوید: خداوند ظالم نیست که بدون اخبار واقع‏نمای قبلی، کسانی را نابود کند.

6. آیاتی که شاعر و کاهن بودن پیامبر را با صراحت رد می‏کند:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ.(32)

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ(33)

وَلاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ(34)

تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ(35)

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الاْءَوَّلُونَ(36)

أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ(37)

7. موارد متعدّدی از آیاتی که در آن‏ها کلمه صدق و مشتقّات آن درباره کلام خدا یا پیامبر آمده، به خوبی از واقع‏نمایی نشان دارد. صدق و کذب درباره گزاره‏های شناختاری کاربرد دارد. قرآن نه تنها خداوند را صادق، بلکه اصدق گویندگان می‏داند؛ چنان‏که می‏فرماید:

وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّه‏ِ حَدِیثا(38)

چه کسی راستگوتر از خداوند است.

خداوند در قرآن بر صدق گفتار خود و پیامبر خویش تأکید دارد و لازمه صدق، انطباق داشتن با واقع است. اتّصاف به صدق و کذب در گزاره‏هایی که زبان آن‏ها فقط زبان اسطوره و احساسات باشد، معنا ندارد. در قضایای اسطوره‏ای و احساسی، صدق و کذب جایی ندارد. صدق و کذب در جایی معنا دارد که سخن از واقع‏نمایی باشد. ارتباط میان صدق و کذب و واقع‏نمایی، مطلبی است که مورد تأکید معتقدان به غیرشناختاری بودن زبان دین مانند ویتگنشتاین، فیلیپس و ... نیز هست. آنان می‏گویند که در قضایای دینی، از صدق و کذب نباید سخن گفت و صدق و کذب مخصوص قضایای شناختاری است.

از دیگر شواهد قرآنی دال بر واقع‏نمایی گزاره‏های قرآنی، توجّه به واژه «حق» در قرآن است. در این باره به ذکر نکته ذکر شده به وسیله استاد، آیت‏اللّه‏ مصباح یزدی بسنده می‏شود به گفته او این واژه در قرآن، 247 مورد استفاده شده که فقط 10 درصد آن در معنای حقوقی به کار رفته است و دیگر موارد آن در معانی دیگری است. سه معنا از آن معنانی، عبارتند از:

1. اعتقاد مطابق با واقع؛

2. خود واقعیّت؛

3. سخن و کلام مطابق با واقع.

وجه مشترک این سه معنا، نوعی لحاظ واقع و مطابقت با واقع است.(39)

8.قرآن در مورد بسیاری بر وعده و وعیدهایی مشتمل است. و عده و وعید به این دلیل بیان می‏شود که مردم به جهت عواقبی که برای کار خود می‏شنوند؛ در کار خود تجدیدنظر کنند و تحت تأثیر دستورهای الاهی قرار گیرند. لازمه وعده و وعید، انتظار تحقّق واقعی و خارجی متعلّق آن است. و معیار صدق وعده و وعید، چیزی جز انطباق با واقع نیست؛ بنابراین، زبان وعده و وعید زبان واقع‏نمایانه است. این زبان فقط مخصوص وعده‏های صادق نیست؛ بلکه وعده و وعید صرف نظر از صدق و کذب آن چنین است؛ بنابراین اگر وعده و وعیدی داده شود و مقصود گوینده آن، امر غیرواقعی باشد، این مطلب در عرف هر جامعه‏ای چیزی جز مصداق اغوا و گمراه کردن نیست؛ در نتیجه، لازمه غیرواقع نما بودن قرآن در وعده‏ها و وعیدها این است که خداوند، مردم را فریب داده باشد و چیزی را که واقعیّت ندارد، برای مردم واقعی جلوه دهد؛ در حالی که این بزرگ‏ترین اتّهام به قرآن و خداوند است و خداوند از چنین عیبی مبرا است. افزون بر این‏که خود ماهیّت وعده و وعید، ماهیّتی واقع‏نمایانه است، قرآن، بر واقع‏نمایی آن تأکیدی ویژه نیز کرده است تا هر گونه تردید ممکن در واقع‏نمایی این گزاره‏ها را مردود شمارد؛ چنان که می‏فرماید:

إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ؛

آن‏چه به شما وعده داده شده است، به طور قطع محقّق خواهد شد.(40)

از آن‏جا که در کلمات معصومان علیهم‏السلام نیز بر نقش عقل و فکر در شناختن و فهمیدن آموزه‏های اسلام تأکید شده و چنین شواهدی در کلمات آنان و پیامبر نیز یافت می‏شود، لازمه غیرواقع‏نما بودن وعده و وعیدهای قرآنی، این است که پیشوایان معصوم نیز در صدد اغوای مردم بوده باشند؛ در حالیکه مطالعه زندگی و صفات آن‏ها خلاف این مطلب را نشان می‏دهد؛ افزون بر این که با ادلّه عصمت آنان ناسازگار است.

اگر وجود خداوند و قیامت و وعده و وعیدها، حق و واقع‏نما باشد، لازم است شرایطی که در قرآن برای تحقّق این وعده و وعیدها آمده است نیز بر واقع‏نمایی حمل شود. به همان دلیل که وعده و وعید را نمی‏توان بر معنای غیر واقعی حمل کرد، شرایط ذکر شده برای تحقّق این وعده و وعیدها نیز نمی‏تواند بر معنای غیرواقعی حمل شود.

9. برخی از شواهد قرآنی ذکر شده، بیانگر واقع‏نمایی کلّ گزاره‏های قرآنی، برخی بیانگر واقع‏نمایی داستان‏های قرآنی و بعضی بیانگر واقع‏نمایی احکام و پاره‏ای عقاید (مانند صحّت پیامبری حضرت محمد(ص) با حساب و کتاب در قیامت) است.

10. از مجموع شواهد درون و برون‏دینی می‏توان استفاده کرد که بنای ارسال کننده آیات قرآن، بر ارائه گزاره‏های واقع‏نما بوده است؛ بنابراین، اصل در فهم قرآن فهم شناختاری است.

پی نوشت ها:

1. instrumentalism.

2. پوزیترون، الکترون مثبت است. آن‏ها ذراتی بسیار کوچک هستند که در فیزیک از آن بحث می‏شود.

3. Alston Reslism and christism Faith, in Intrnational Journal for philosophy of Religion 38 (1995).

4. George santayana.

5. Alston, "Realism and Christian Faith," P. 41.

6. علی زمانی: زبان دین، ص 37.

7. «بلیک» واژه‏ای آلمانی و به‏معنای «تلقّی»، «دیدن» و «رؤیت» است.

8.3

9. Braithwaite, An Empiricist''s View of the Nature of Religious Belief (London: Cambridge University Press, 1955), reprinted entirely in Ian T. Ramsey ed, Christian Ethics and Contemporary Philosophy (London: SCM Press, 1966).

10. Ramsey ed, Christian Ethics and Contemporary Philosophy, P. 68.

11. علی زمانی: زبان دین، ص 162، 165 و 166.

12. Ibid, P. 69 The quotation is from Arnold Matthew, God and the Bible A Review of Objections to "Literature and Dogma" (London Smith, Elder, 1875), P. 13.

13. Ramsey ed, Christian Ethics and Contemporary Philosophy, pp. 68 - 70 Braithwaite''s theory of religious language has been widely discussed and criticized by several authors. For more details in this regard see: Austin, William Harvey, The Relevance of Natural Science to Theology (London and Basingstoke: The Macmillan Press, Ltd, 1976, P. 32 - 47; and Ewing, Alfred Cyril, "Religious assertions in the Light of Contemporary Philosophy," in Philosophy, 32 (July, 1957), pp. 206 - 18.

14. Paul van Buren, The Secular Meaning of the Gospel: Based on an Analysis of Its Languae (New York: Macmillan Company, 1963), p. 101.

15. Ibid, pp. 97 - 101.

16. جان هیک: فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص 196 ـ 198.

17. همان، ص 197 ـ 200.

18. همان.

19. همان.

20. علی زمانی: زبان دین، ص 188 و 189.

21. جان هیک: فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، ص 215.

22. عبدالحسین خسروپناه: کلام جدید، ص 39.

23. آنتونی فلو: کلام فلسفی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 92.

24. از نمونه این موارد، آیه 5 از سوره حج است. این آیه، خطاب به کسانی‏که درباره قیامت شک دارند، می‏فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الاْءَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّیً ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّی وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئا وَتَرَی الاْءَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ.

25. بقره (2): 32.

26. واقعه (56): 1.

27. حاقه (69): 15.

28. ذاریات (51): 6.

29. طور (52): 7.

30. نساء (4): 87.

31. جاثیه (45): 32.

32. تکویر (81): 19.

33. حاقه (69): 41.

34. همان، 42.

35. همان، 43.

36. انبیاء (21): 5.

37. طور (52): 30.

38. نساء (4): 87.

39. محمدتقی مصباح یزدی: نظریه حقوقی اسلام، ص 33 ـ 37 و 68.

40. مرسلات (77): 7.

/ 1