بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فاطمه(س) کوثر قرآنمحمد احسانی فر گهگاه تشکیکاتی درباره تفسیر تطبیقی سوره و واژه «کوثر» به وجود حضرت صدّیقه طاهره فاطمه اطهر(س) صورت میگیرد و یا احیاناً اصل این تفسیر را از باب تطبیق کلّی (کوثر و خیر کثیر) بر مصداق میپذیرند ؛ لیکن ملحوظ بودن این تفسیر را به طور خاصّ و به عنوان یکی از مصادیقی که در هنگام نزول سوره، مورد اهتمام و عنایت ویژه بود، مورد تردید قرار میدهند. همچنین برخی در وجود روایاتی دالّ بر تفسیر کوثر به نسل مبارک رسول خدا، اظهار تردید میکنند.این نوشتار، به حول و قوه الهی و عنایات معصومان(ع)، بر آن است که هم بخشی از دلایل روشن روایی را در این زمینه منعکس سازد، و هم در لابهلای این کاوش تفسیری ـ حدیثی، این نکته را نمایان سازد که تفسیر مزبور، مبتنی بر فهم روشن و فراگیر و ارتکازی از این سوره در زمان نزول است و تشکیک در آن، تداعی کننده این بیت منظوم حکیم سبزواری است که:یا من هو اختفی لفرط نورهالظاهر الباطن فی ظهوره.1بخش اوّل. ادلّه روایی1. روایت ابن ابیالحدید از امیرالموءمناناز جمله روایاتی که ابن ابیالحدید در اواخر شرح نهجالبلاغة به عنوان مستدرک بر روایات سیّد رضی(ره) در نهجالبلاغة آورده، این روایت است:أرْسَلَ إلیهِ عمرُو بنُ العاصِ یَعیبُه بِأشیاءَ، منها أنّه یُسمِّی حَسَناً و حُسَیْناً(ع) وَلَدی رَسولِ اللّه(ص) فقالَ لِرَسولِه: قُلْ لِلشّانِیء ابنِ الشانِیء: لَو لَم یَکونا وَلَدَیهِ لَکانَ أبتَرَ کَما زَعَمَهُ أبوک!؛2عمرو بن عاص، نامهای برای آن حضرت (علی (ع» فرستاد و بر او در اموری خُرده گرفت که از جمله آنها این بود که علی(ع)، حسن و حسین(ع) را فرزندان رسول خدا میخوانَد. امیر موءمنان به فرستاده او فرمود: «به آن دشمن رسول خدا و فرزند دشمنش بگو: اگر آن دو، فرزندان پیامبر نبودند، او اَبتر میبود، همانگونه که پدرت میپنداشت.شرح حدیث. «الشانیء ابن الشانیء»، به لقبی اشاره دارد که در قرآن کریم برای عمرو عاص، پدرش و دیگر همدستان او در سوره کوثر آمده است و «ابتر»، به معنای شخص بیفرزند و بیدنباله است که با وفاتش نسل او تمام شده تلقّی میگردد.جمعی از مشرکان و جریتر از همه، عاص بن وائل و پسرش عمرو، پس از وفات پسران رسول خدا، آن حضرت را بدین لقب میآزردند. عبارت «کما زعمه أبوک» نیز به همین قضیه مربوط به شأن نزول سوره اشاره دارد که در زیر میآید.جانمایه استدلال امام(ع) در این روایت، برهانی مبتنی بر قیاسی استثنایی است که در آن میفرماید: اگر حسنین(ع) فرزندان رسول خدا نباشند، آن حضرت ابتر خواهد بود ؛ لیکن، به دلالت سوره کوثر، او ابتر نیست ؛ پس آن دو، فرزند آن حضرتاند.شأن نزول سوره. این سوره در پی وفات پیدرپی پسران رسول خدا، در فضایی که شماتت دشمنان و زخمزبان مشرکان و ملقّب ساختن او به «ابتر» را به همراه داشت، نازل شده است. ابتر، یعنی شخص فاقد فرزندانی که موجب استمرار نسل و ماندگاری نام و یاد او باشند.بیان استدلال علوی(ع). آنان که تنها پسران را موجب تداوم نسل میدانستند، ولادت فاطمه اطهر(ع) و وجود دیگر دختران حضرت را مانع این لقب غمانگیز و دردآور نمیدیدند. در چنین فضایی، هدف از نزول سوره، درهم شکستن این پندار و دادن پاسخ دندانشکن به شماتتکنندگان است، تا بدانان تفهیم نماید که نهتنها رسول خدا ابتر نیست ؛ بلکه خداوند، بدو کوثر عطا نموده است، یا باید پذیرفت که العیاذ باللّه، کوثر اعطایی خدای متعال، رسول خدا را از ابتر بودن بیرون نمیآورد، و یا آنکه این کوثر، مشتمل بر اموری است که نسل آن حضرت را ماندگار و وصله ابتر بودن را از ساخت مقدّسش دور میسازد.پذیرش وجه اوّل، مستلزم انکار وحی در سوره کوثر و التزام به پندار مشرکانی چون عاص بن وائل و پسرش عمرو و دیگر همدستان آنان است. بنابراین، تردیدی نمیمانَد که مراد از کوثر، نسل مبارک حضرت است.توجّه به این نکته نیز لازم است که نسل مبارک رسول خدا، تنها از جاری زلال فاطمه زهرا(س) تداوم یافته است و دیگر فرزندان ایشان یا در زمان حیات وی وفات یافتند و یا نسل ماندگاری نداشتند.با این بیان، وضوحِ استدلال امیر موءمنان در مقابل عمرو عاص در فضای صدور روایت، همانند روشنی مدلول آیه در فضای نزول آن، عیان میگردد.همچنان که با این توضیح، وجه عمومیّت و شمول کوثر نسبت به مصادیق گوناگون آن، و نیز ملحوظ و مورد عنایت و اهتمام خاصّ بودن نسل مبارک رسول خدا به خوبی روشن میشود و در این میان، سرّ آن فهم ارتکازی مورد اشاره در اوایل مقاله نیز نمایان میگردد.دلیل برجسته نشدن این تفسیر در روایات. و امّا اینکه چرا در احادیث تفسیری به این تفسیر به طور برجسته پرداخته نشد و مورد تصریح قرار نگرفت، باید گفت: معانی قرآن،دارای مراتبی است. طبقهای از معانی اصطلاحاً از عبارات محسوب میگردند، نه از اشارات و لطایف و مانند آن. یعنی فصاحت و بلاغت (رسایی و شیوایی) قرآن، چنان آن را روشن و «بیانء للنّاس» میگردانَد که نوع مخاطبان، معانی عبارات را به خوبی میفهمند و دیگر نیازی به بیان معصوم(ع) و صدور روایات روشن کننده این طبقه از معانی نیست ؛ خواه آن معنا از معانی مفهومی آیه باشد یا از معانی مصداقی روشن آن.بدین جهت است که در تبیین مدلول روشن و عرفیِ غالب آیات قرآن، یا روایتی وارد نشده و یا به صورت ضمنی و در خلال بیان معانی ظریفتر ـ که از آنها به اشارات و لطایف و حقایق تعبیر میشود ـ آمده است، و کماند روایاتی که مدلول روشن و عمومی آیهای را به طور مستقل، تفسیر نموده باشند ؛ زیرا شأن قرآن3 و عترت،4 تعلیم اموری است که معمولاً توده مخاطبان خود به آن نمیرسند و یا در درک آن به اختلاف میافتند.5با این توجّه، ظهور عرفی و وضوح کامل تفسیر مصداقی کوثر به فاطمه اطهر و نسل مبارکش با توجّه به حال و هوای نزول آن، نیازی باقی نمیگذاشت که به این تفسیر در روایات، به طور مستقل، تصریح گردد. از اینرو، تفسیر یاد شده، تنها به طور ضمنی و با اشاره ـ که حکایت از «مفروغء عنه» بودن چنین تفسیری دارد ـ مورد توجّه قرار گرفته است.2. روایت کلینی از امام کاظم(ع)الکلینی: عن أحمد بن مهران و علیّ بن إبراهیم جمیعاً، عن محمّد بن علیّ، عن الحسن بن راشد، عن یعقوب بن جعفر بن إبراهیم قال: کنت عند أبی الحسن موسی(ع) إذ أتاه رجل... ـ والحدیث طویل ـ سأله(ع) فیه عن أمور منها عن: «حـمء وَ الْکِتَـبِ الْمُبِینِ ء إِنَّآ أَنزَلْنَـهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ ء فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ »،6 ما تفسیرها فی الباطن؟ فقال: أمّا «حم»، فَهُوَ مُحَمَّدء(ص) ـ و هُو فی کِتابِ هودٍ الذی اُنزِلَ علیه و هو مَنقوصُ الحروف ـ ؛ وأمّا «الْکِتابِ الْمُبِینِ»، فهو أمیرُالموءمنین علیّء(ع) ؛ و أمّا الـ«لَیْلَة» ففاطمةُ ؛ و أمّا قوله: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»، یقول: یَخرُجُ مِنها خَیرء کَثیرُ: فَرَجُلء حَکیمء و رَجُلء حَکیمء و رَجُلء حَکیمء. فقال الرجلُ: صِفْ لی الأوَّلَ والآخِرَ مِنْ هوءلاء الرجالِ، فقال: إنَّ الصِفاتِ تَشتَبِهُ، و لکِنَّ الثالِثَ مِنَ القَومِ أصِفُ لَکَ ما یَخرُجُ مِن نَسلِه... .7کلینی با اِسناد خود از یعقوب بن جعفر بن ابراهیم، در روایت بلندی از امام کاظم(ع) نقل میکند که حضرت در پاسخ سوءال از بطن تفسیری آیات: «حـم ء وَ الْکِتَـبِ الْمُبِینِ ء إِنَّـآ أَنزَلْنَـاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ ء فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ » میفرماید(ع): «امّا سحمز، که محمد(ص) است و این [نام] در کتاب هود(ع) که به صورت حروف ناتمام [و جدا شده از کلمات] بود، آمده است، و مراد از سالْکِتابِ الْمُبِینِز امیرموءمنان است، و مراد از الـسلَیْلَةز [که به شب مبارک قدر اشاره دارد]، فاطمه(ع) است ؛ و امّا «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ» از وجود او (یعنی فاطمه(ع» خیر کثیر بیرون میآید که مراد از آن، مرد حکیم و مرد حکیم و مرد حکیم است». پرسشگر میگوید: این مردان حکیمی را که بدانان اشاره کردی، برایم توصیف نما؟ فرمود: «صفات [آنان]، مشابه است ؛ لیکن برایت بیان میکنم که چه نسلی (پاک و مبارک) از سومین نفر از این گروه بیرون میآید...». فقهالحدیث. در تبیین معنای این روایت، نکات ذیل مورد عنایت قرار گیرد:1. این روایت، علاوه بر تفسیر «لَیْلَةٍ مُبارَکَة» به وجود اقدس حضرت صدّیقه طاهره(ع)، آن فخر بانوان را خاستگاه «خیر کثیر» میشمارد و این خیر کثیر را بر نسل مبارک او تطبیق مینماید. این بیان تلمیح روشنی به مفهوم «کوثر» دارد.گرچه در لغت8 و تفسیر9 و در دیگر احادیث10 رسول خدا(ص) نیز کوثر به «خیر کثیر» تفسیر شده است ؛ لیکن وضوح این حدیث، از آنرو روشنتر است که در آن، خییر کثیر بر مردان دارای علم و حکمت، یعنی نسل مبارک حضرت فاطمه(س)، تطبیق میگردد.2. مراد از «فَرَجُلء حَکیمء و رَجُلء حَکیمء و رَجُلء حَکیمء»، پیشوایان معصوم از نسل فاطمه(س) است و تکرار «رَجُلء حَکیمء»، اشاره به تعدّد آنها دارد.3. مقصود از «الثالِثَ مِنَ القَوم (سومین نفر از این گروه)» امام حسین(ع) است که نسل مبارک او موجب تداوم نسل رسول خدا و مایه استمرار امر ولایت و پیشوایی دین و پاسداری از خطّه ناب توحیدند و این عبارت، ناظر به سومین نفر از مردانی است که پس از رسول خدا، ذکرشان در این روایت رفته بود ؛ وگرنه، مناسبتر این بود که گفته شود: «الآخِرَ مِنهم» یا «الآخِرَ من هوءلاء الرجالِ»، تا مشاکلت در تعبیر، رعایت گردد.احتمال هم دارد که مراد، سومین نفر از مجموعهای باشد که عهدهدار پیشواییاند و در روایت، مورد اشاره قرار گرفتهاند، هرچند نتیجه هر دو احتمال، یکی خواهد بود.4. ظاهراً تأویل «لَیْلَةٍ مُبارَکَة» به حضرت فاطمه(س) بدین مناسبت است که خدای متعال از سویی اساساً شب را مایه آرامش دانسته (و جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً) و از سوی دیگر، شب قدر را شبی مبارک و مایه سلامت قرار داده و سرنوشتها را به آن پیوند داده و هر امر محکمی را از آن جاری میسازد. و این همه، بخشی از برکاتی است که نظایرش از آن بانوی بیمثال و نسل مبارکش سرچشمه میگیرد، و هم اوست که خداوندش مایه آرامش امیرموءمنان گردانیده است ؛ بلکه او اُمّ ابیها و اُمّ الأئمّه و همسر سیّد اوصیا، و مایه آرامش همه و محور عواطف اهل بیت(ع) است.5. ملاّ صالح مازندرانی(ره) در شرح این روایت میگوید:اینکه امام(ع) فرمود: «و أمّا اللیلة ففاطمة(س) ؛ شب مبارک قدر، فاطمه(س) است»، نامیدن فاطمه به «لیلة» و تأویل آیه بر او، از باب توسّع و مجاز است ؛ زیرا شوهر، معمولاً شبْهنگام، کنار همسرش آرام میگیرد.11عدم تنافی بین خیر کثیر و دیگر معانی کوثر. ممکن است در تأویل روایت اخیر ـ که با اطلاق «خیر کثیر» بر حضرت صدّیقه طاهر(س) به تفسیر کوثر اشاره دارد ـ این اشکال مطرح گردد که کوثر در بیشتر روایات به حوض یا نهر کوثر تفسیر شده است و این امر با تفسیر آن به خیر کثیر، منافات دارد. از اینرو، روایاتی که موءیّد تفسیر کوثر به معنای لغوی آن، یعنی خیر کثیر است، یا باید به گونهای توجیه و تأویل گردد و یا اساساً دلالتشان پذیرفته نشود.ابن حجر عسقلانی در همین راستا، حدیثی از صحیح مسلم با اسنادش از انس از پیامبر(ص) نقل میکند که در تفسیر «کوثر» به «خیر کثیر» ظهور دارد. آنگاه، گفتار سعید بن جبیر را در دفاع از ابن عبّاس حکایت میکند که او نیز «کوثر» را به «خیر کثیر» تفسیر نموده بود. سپس در مقام انکار این تفسیر برآمده، میگوید:ظاهراً مقصود سعید بن جبیر آن است تفسیر ابن عبّاس به خاطر عمومی که در تفسیر کوثر دارد، مناسبتر است ؛ لیکن تفسیر آن در روایات به خصوصِ نهر (یا حوض)، امری ثابت است. 12تحجّر ابن حجر عسقلانی در این مقام، شگفتانگیز است ؛ زیرا هم روایتی که نقل میکند، ظهور لازم را در تفسیر کوثر به خیر کثیر دارد، و هم تصریح مفسّری چون ابن عبّاس را، و تبیین روشن سعید بن جبیر از آن را نیز حکایت نموده، موافقت آن با معنای لغوی را نیر مورد تأیید قرار میدهد. با این همه، طیّ نگرشی جمودآمیز به الفاظ احادیثی که کوثر را به نهر یا حوض کوثر تفسیر کردهاند، به انکار آن میپردازد و کوثر را به منحصراً به معنای «نهری در بهشت» میداند!با اینکه: اوّلاً میان تفسیر به خیر کثیر ـ که تفسیر مفهومی است ـ و نهر یا حوض کوثر ـ که تفسیر به مصداقی از مصادیق بطنی است ـ منافاتی نیست.ثانیاً عبارت حدیثی که خود نقل میکند، چنین است:فإنَّهُ نَهرء وَعَدَنیهِ رَبّی عَلَیهِ خَیرء کَثیرء؛کوثر، رودی است که پروردگارم مرا بدان وعده فرمود و بر آن، خیری کثیر است.این عبارت، نهتنها معنای خیر کثیر را نفی نمیکند ؛ بلکه نشان میدهد که نهر یا حوض کوثر، خود نیز مشتمل بر خیر فراوانی است و از آنرو که این خیر کثیر، مصداقی از مصادیق کلّی «الخیر الکثیر»، یعنی کوثر است، آن را بدین صفت نامیدند ؛ زیرا نامهای مربوط به حقایق اخروی که در آیات و روایات آمده، تأویلی متناسب با معانی و یا خواصّ و آثار آنها در دنیاست.شمول کوثر و مصداقیّت خاصّ نسل رسول خداتعمیم یاد شده، به خوبی از جهات ذیل استفاده میگردد:الف. ریشه کوثر از «کثرت» است و دلالت بر زیادت و فزونی دارد.ب. «کوثر»، بر وزن «فوعل»، صیغه مبالغه و به معنای کثرت است.ج. این کثرت و فزونی سرشار، که از لفظ کوثر برمیآید، با «نا»ی عظمت و تکرار آن در «إنّا أَعْطَیْناک الْکَوْثَرَ» و اِسناد ضمیر جمع به خدای متعال تأکید مییابد و این همه نشانگر میزان کثرت و زیادت فوق تصوّر عطای الهی نسبت به رسول خداست.د. کوثر از صفات مفید مبالغه و کثرتی است که جنس و ماهیّت آن از معنای موصوف و یا از خصوصیّات مقام استعمالش روشن میگردد. با این توجّه، اعطای کوثر در چنین سیاقی قرینه است بر اینکه مراد از کوثر، خیر فراوان و بیش از حدّ تصوّر است.هـ. ویژگیهای سیاق سوره و عدم تقیید «کوثر» (یعنی خیر کثیر) به نوع خاصّی از آنها، قرینهای است روشن بر اینکه کوثرِ اعطایی خداوند به رسول اکرم، تقیّد و اختصاص به گونه خاصّی ندارد (إلاّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً). 31و. سیاق سوره همراه با تعظیم و تکریم رسول خداست و شأن نزول آن در پی وفات یکی پس از دیگری پسران آن حضرت بود و همین امر نیز موجب پیدایش این پندار شد که نسل رسول خدا، تداوم ندارد و او «ابتر» است. از اینرو، سوره در مقام ردّ شماتت دشمنان و انکار پندارشان و تخطئه نسبت «ابتر» به آن بزرگوار نازل شده است.بنابر این، روشنترین و نخستین مصداق از مصادیق خیر کثیر که به صورت خاص مورد لحاظ قرار میگیرد، وجود عزیز یگانه دختر دارای نسل مبارک و ماندگار برای پیامبر خدا خواهد بود ؛ وگرنه، وحی نازل شده با مورد نزول، مطابقت نخواهد داشت.به بیانی دیگر، کوثر (خیر کثیر)، مصادیق فراوانی دارد، از قبیل: کثرت نسل و ذرّیه مبارک و بیشمار پیامبر(ص) از فرزندان فاطمه(س)، قرآن کریم، نبوّت و وحی نازل شده بر پیامبر خدا، شفاعت آن بزرگوار، یاران شایسته و پیروان زیاد، رودی در بهشت یا حوضی که در قیامت به رسول خدا(ص) عطا میشود و مردم زیادی برای بهرهگیری از آن، ازدحام میکنند. این معانی، همگی در کلّیّتِ مفهوم «الخیر الکثیر» جای دارند.لیکن اموری چون رود یا حوض کوثر، تمثّلی از علم و حکمتی است که به عنوان بخشی از کوثر در دنیا به او و اهل بیت پیامبر(ص) عطا میگردد. به همین لحاظ است که مطابق احادیث فریقین، تنها کسانی که در دنیا از چشمه علم و حکمت پیامبر اکرم و اهل بیت او بهرهمند بودند، در آخرت از آن حوض، سیراب میگردند و کسانی که به ایشان پشت نموده، راه بدعت و انحراف از قرآن و سنّت ناب و حقیقی او را در پیش گرفتند، از آن دور میشوند. 14مرحوم طبرسی(ره) در این باره میگوید:لفظ کوثر، تاب همه این معانی را دارد. از اینرو، لازم است بر همه اقوالی که برشمرده شد، حمل گردد ؛ زیرا خدای متعال، خیر کثیر در دنیا را بدو عطا فرمود و خیر کثیر در آخرت را نیز به وی وعده فرمود، و تمام این اقوال، تفصیل کلّیای است که خیر کثیر در دو سرا عبارت از آن است.15نتیجه اینکه از بارزترین مصادیق خیر کثیر، ولایت و دیگر مقاماتی است که به اهل بیت پیامبر خدا عطا شده است تا پاسدار خطّ رسالت او و تداومبخش خطّ هدایت ناب محمّدی باشند ؛ زیرا سوره در پاسخ دشنامها و شماتتهای دشمنان که به جهت از دست رفتن پسران رسول خدا، او را «ابتر» نامیده بودند، نازل شد، تا گفتار آنان را باطل سازد و این اطمینان را به رسول خدا و موءمنان بدهد که او نهتنها ابتر نیست، بلکه دارای نسل کثیر و مبارکی است.با توجه به اینکه نسل ماندگار رسول خدا، تنها از کوثر فاطمه(س) جاری شده و برای آن حضرت، جز فاطمه(س) فرزندی با نسل ماندگار متصوّر نیست، تردیدی نمیماند که از قطعیترین و روشنترین مصادیق خیر کثیر، فاطمه زهرا(س) و امیر موءمنان و نسل مبارکشان است که همانان نسل پیامبر(ص) هستند.3. روایات مربوط به شأن نزول سورهاز راههای درک مفاهیم آیات مبارک قرآن کریم و دستیابی به موارد نزول آن، دقّت و تأمّل در روایات مربوط به نزول سوره کوثر است. از اینرو، برخی روایات یاد شده را نقل مینماییم:در آغاز این مقاله به فهم ارتکازی و فراگیر در تطبیق «کوثرِ» قرآن کریم بر نسل مبارک رسول خدا، یعنی حضرت فاطمه(س) و نسل نجیب و برگزیدهاش اشاره داشتیم ؛ همچنان که در ذیل حدیث اوّل، مبنای دِلالی این فهم ارتکازی و فراگیر، روشن گردید. لیکن با توجّه به اینکه روایات شأن نزول، خود، مجموعهای مستقلّ و روشن از دلایل مربوط به این تفسیر است و از سوی دیگر، برخی از بیانها و توضیحات گذشته، ناظر و یا مرتبط با قضایای متعلّق به نزول است، در این بخش، به تخریج روایات مزبور میپردازیم.وجه دلالت احادیث مربوط به نزولوجه دلالت روایات ذیل از آنچه در تقریر دلالت روایت اوّل گذشت، روشن میگردد.پاسخ به دو اشکالقبل از نقل متون روایی به دو پرسش در این زمینه پاسخ گفته میشود:یک. تعارض روایات در مکّی یا مدنی بودن سوره. ممکن است گفته شود، گرچه روایات زیادی بر مکّی بودن این سوره دلالت دارد ؛ لیکن مجموعهای از روایات، حاکی از نزول آن در مدینه است.16 در این صورت، درستی تفسیر بالا دچار مناقشه میشود.پاسخ. اوّلاً روایات فراوان و متنوّع، دلالت بر مکّی بودن سوره دارند. فزونی این روایات و برتری سندی آنها نیز نسبت به روایات مقابل، جای توهّمی برای مدنی بودن سورده نمیگذارد. به همین دلیل است که جمهور مفسّران، قائل به مکّی بودن آن شدهاند.ثانیاً وجه جمع منطقی بین این دو دسته از روایات آن است که بر تکرّر17 نزول سوره کوثر در مدینه، و یا بر قرائت تطبیقی آن در مدینه توسّط جبرئیل یا خود پیامبر(ص) حمل شود.ثالثاً میان دو نوبت نزول اشاره شده و روایات مربوط به آنها از نظر محتوا، رابطه وثیقی وجود دارد که نهتنها آنها را با هم متنافی نمیسازد، بلکه روایات مربوط به نزول در مدینه، وجه استفاده ما را از روایاتی که ذیلاً میآید، تأیید و تقویت مینماید، خواه بگوییم این سوره در مدینه به دنبال فوت ابراهیم، پسر پیامبر خدا نازل شده است یا پس از روءیای مورد اشاره در [روایات شأن نزول] سوره و یا پس از هر دو نوبت نزول و یا شاید مستقلاً و در نزولی سوم. گرچه اهل دقّت از همین اشاره، جان مطلب را میگیرند ؛ لیکن وضوح پاسخهای دیگر، ما را از تفصیل بیشتر در این مجال کوتاه معذور میدارد.دو. تنافی روایات در تعیین «الشانیء الأبتر». اینکه آیا آن شخص «شانئ ابتر»ی که لقب ابتر را بر رسول خدا داده بود و اینکه آیا او عاص بن وائل بود یا پسرش عمرو بن العاص و یا افرادی دیگر، منافاتی میان احادیث ذیل ایجاد نمیکند ؛ زیرا اینان، گروهی همدست بودند و جبهه تبلیغاتی واحدی در مقابل آن حضرت تشکیل داده بودند.بخش دوم. متون رواییبرای تسهیل در دقّت یا کاوش بیشتر محقّقان، برخی از احادیث مربوط به نزول سوره کوثر، تخریج میگردد، بیآنکه نیازی به ترجمه آن ببینیم.1. ابن عساکر و السیوطی:عن جعفر بن محمّد، عن أبیه [ع] قال: تُوُفِّیَ القاسمُ ابنُ رسولُ اللّه بمکّة فمَرّ رسولُ اللّه ـ و هو آتٍ من جنازته ـ علی العاصی بن وائل و إبنِه عمروٍ، فقال حینَ رأی رسول َاللّه: إنّی لأَشنوءه، فقال العاصی بنُ وائل: لا جرم لقد أصبح أبترَ، فأنزلَ اللّه: «إِنَّ شانِئَءَ هُوَ الأَبْتَرُ».182. و أخرج ابنُ عساکر:من طریقِ میمونَ بنِ مِهرانَ، عن ابن عباس، قال: وَلَدَتْ خدیجةُ مِن النبیّ(ص) عبدَ اللّه، ثمّ أبطَأ علیه الولَدَ من بعدِه فبینما رسولُ اللّه یُکَلِّمُ رَجلاً ـ والعاصی بنُ وائل ینظُرُ إلیه ـ إذ قالَ لَهُ رَجُلء مَن هذا؟ قال: هذا الأبترُ، یعنی النبی(ص)، فکانت قریشء إذا وُلِدَ للرجل، ثمَّ أبطأ علیهِ الولَدُ من بعده، قالوا: هذا الأبترُ فأنزل اللّه: إنّ شانئَکَ هوالأبترُ أی مبغضُک هُوَ الأبترُ الذی بَتِرَ من کلِّ خیر.193. تفسیر علی بن إبراهیم:قال: دَخلَ رسولُ اللّه المسجدَ وفیه عمرُو بنُ العاص والحکمُ بن أبی العاص، فقال عمرو: یا أبا الأبتر! و کان الرجلُ فی الجاهلیة إذا لم یکن له ولدء سُمِّیَ أبترَ، ثمّ قال عمرو: إنّی لأشنأ محمَّداً أی اُبغِضُه، فأنزل اللّهُ علی رسوله(ص): «إِنّا أَعْطَیْناک الْکَوْثَرَ ء فَصَلِّ لِرَبَّک وَانْحَرْ ء إِنَّ شانِئَک ـ أی مُبغِضَک عمرو بنُ العاص ـ هُوَ الأََبْتَرُ». یعنی لا دینَ له و لا نَسَبَ.204. الطبرسی:مرسلاً، عن ابن عباس: نَزلتِ السورةُ فی العاص بن وائل السهمی، و ذلک أنَّه رأی رسولَ اللّه یخرُج من المسجد، فالتَقَیا عندَ بابِ بنی سهم، و تَحَدَّثا و اُناسء من صَنادیدِ قُریشٍ جُلوسء فی المسجد، فلمَّا دخَل العاصُ، قالوا: من الذی کُنتَ تَتَحَدَّثُ معه؟ قال: ذلک الأبترُ. وکان قد تُوُفِّیَ قبلَ ذلک عبدُ اللّه بنُ رسولِ اللّه(ص)، و هو مِن خدیجةَ. وکانوا یُسَمّون مَن لیس له ابنء أبتَرَ. فسَمَّتْه قریشء عندَ موتِ أبنِه أبترَ و صُنبوراً.215. کتاب سلیم بن قیس:من خطبة أمیرالموءمنین(ع) فی البصرة بتکذیب ابن العاص: «... ثُمّ لَمّا ماتَ إبراهیمُ بنُ رسولِ اللّه(ص) قام فقال: إنَّ محمّداً قد صار أبترَ لا عقِبَ له، و إنّی لأشنَأ الناس له و أقوَلِهم فیه سوءً فأنزَل اللّه فیه: (إنَّ شانِئَک هُوَ الأََبْتَرُ)، یعنی أبترَ مِن الإیمانِ و مِن کُلِّ خَیرِ».226. الاحتجاج للطبرسی:عن الحسن بن علی(ع) ـ فی حدیث طویل یقول فیه(ع)ـ: و أمّا أنت یا عمرو بن العاص! الشانیءَ اللعینَ الأبترَ فإنّما أنتَ... ثُمَّ قمتَ خَطیباً و قلتَ أنَا شانِیءُ محمَّدٍ، و قال العاصُ بن وائل: إنَّ محمَّداً رجلء أبترُ لا ولدَ له، فلو قد ماتَ انقَطَع ذِکْرُه، فأنزَلَ اللّه ـ تبارک و تعالی ـ «إِنَّ شائِئَک هُوَ الأَبْتَرُ».237. قال السیوطی:أخرج الطَسْتی عنِ ابنُ عبّاس أنّ نافِعَ بنَ الأرزقِ قال له أخبِرنی عن قوله تعالی:(إِنّا اعْطَیْناک الْکَوْثَرَ)، قال نهرء فی بُطنانِ الجَنَّةِ حافّتاه قُبابُ الدرِّ والیاقوتِ فیه أزواجُه و خدمُه، قال: و بِأیَّ شیءٍ ذَکَرَ ذلک؟ قال: إنّ رسولَ اللّه(ص) دخَل من باب الصفا و خَرَج من باب المُرُوَّة، فاستقبله العاصُ بنُ وائلٍ السهمیّ، فَرَجَعَ العاصُ إلی قریش، فقالت له قریشء مَنِ استَقبَلَک یا أبا عُمرو آنِفاً، قال: ذلک الأبترُ یُریدُ به النبیَّ(ص) حتّی أنزَل اللّه هذِه السورَة: «إنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ ء فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ء إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ»، یَعنی عَدوَّک العاصَ بنَ وائل هو الأبترُ من الخیر لا اُذکَرُ فی مکان إلاّ ذُکِرْتَ معی یا مُحمَّدُ، فمَن ذَکَرنی ولم یَذکُرْک لیس له فی الجَنَّة نَصیب، قال: و هَل تَعرِفُ العَرَبُ ذلک؟ قال: نَعَمْ، أما سَمِعتَ حسّانَ بنَ ثابتٍ یقول: و حَباهُ الإلهُ بالکَوْثَرِ الأکَحِّ بَرَّ فیه النَعیمَ و الخَیراتِ.248. و أخرج ابن أبی شیبة و أحمد و مسلم و أبوداوود و النسائی و ابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه و البیهقی فی السنن:عن أنس بن مالک قال اُعفِیَ رسولُ اللّه(ص) إغفاءَةً فَرَفَعَ رأسَه مُتَبَسِّماً، فقال: إنَّه نَزلت علیَّ آنِفاً سورةء، فقَرَأ: (بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ء إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» حتّی خَتَمَها، قال: هَل تَدرونَ مَا الکَوثَرُ؟ قالوا: اللّهُ و رسولُه أعلم، قال: هو نهرء أعطانیه ربّی فی الجَنَّة علیه خیرء کثیرء تَرِدُه أُمَّتی یومَ القِیامةِ آنِیَتُه عَدَدُ الکَواکِبِ یَختَلِجُ العَبدُ منهم، فأقول: یا ربِّ! إنَّه مِن اُمَّتی، فیُقالُ: إنَّک لا تَدری ما أحدَثَ بعدَک.و أخرج مسلم والبیهقی من وجه آخر بلفظ، ثم رفع رأسه فقرأ إلی آخر السورة. 259. الصدوقی فی الخصال بإسناده:... فقال أبوذرّ ـ رحمه اللّه ـ: أنَا اُحَدِّثُکُم بحدیث سمعتموه، أَلسْتُم تَشهَدون أنَّ رسول اللّه(ص) قال: شرُّ الأوَّلین و الآخُرینَ اثْنا عشر، سِتَّةء من الأوَّلین و سِتَّةء من الأوَّلین و سِتَّةء من الآخِرین ـ إلی أن قال ـ: و أمَّا السِتَّةء من الآخِرین فالعِجْلُ و... و الأبترُ و هو عمرو بنُ العاص.2610. الطبرانی:حدَّثنا محمّد بن علی بن حبیب الطرائفی، ثنا أیوب بن محمّد الوزان. ثنا سعید بن مسلمة، عن واصل بن السائب، عن أبی سورة، عن أبی أیوبَ قال: لمّا ماتَ إبراهیمُ بنُ رسولِ اللّه(ص) مَشی المشرکون بعضُهم إلی بعضٍ، فقالوا: إنّ هذا الصابِیءَ قد بتِرَ اللیلةَ، فأنزلَ اللّهُ تعالی: «إِنّا أَعْطَیْناک الْکَوْثَرَ» إلی آخر السورة.2711. ابن عساکر بإسناده:عن محمّد بن زیاد و الفرات بن السائب، عن میمون بن مهران، عن ابن عباس قال وَلَدَتْ خدیجةُ من النبی(ص) عبدَاللّه بنَ محمَّدٍ، ثمّ أبطأ علیهما الوَلَدُ من بعده فبینما رسولُ اللّه(ص) یُکلِّم رجلاً ـ والعاصُ بنُ وائلٍ یَنظُرُ إلیه ـ إذ قال له: رجلء مَنْ هذا؟ قال هذا الأبترُ، یعنی النبی(ص)، و کانت قریشء اِذا وُلِدَ للرجل وَلَدء، ثمّ أبطأ علیه الوَلَدُ مِن بعدِه، قالوا: هذا الأبترُ، فأنزل اللّه ـ تبارک و تعالی ـ «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأََبْتَرُ»، أی مبغضَک هوالأبترُ الذی بَتِرَ من کلِّ خیرٍ، ثمّ وَلَدَتْ له زینبَ ثمّ ولدت له رُقَیَّةَ، ثمّ ولدت له القاسِمَ، ثمّ ولدت الطاهرَ، ثمَّ ولدت المُطَهَّرَ، ثمّ ولدت الطیَّبَ، ثمّ ولدت المُطَیَّبَ، ثمّ ولدت أمَّ کلثوم، ثمَّ ولدت فاطِمَةَ و کانت أصغرَهم و کانت خدیجةُ إذا ولدت ولداً دَفعتْه لِمَن یُرضِعُه فلمّا وَلدت فاطمةَ لم تُرضِعها أحدء غیرُها.28السیوطی:أخرج ابن سعد وابن عساکر من طریق الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عبّاس نحوه.2912. أخرج البیهقیَ فی الدلائل عن محمّد بن علی ـ یعنی الإمام الباقر(ع) ـ قال:کان القاسمُ ابنُ رسول اللّه(ص) قد بَلَغَ أن یَرکَبَ علی الدابَّة و یسیرَ علی النجیبة فلمّا قَبضَهُ اللّهُ قال عمرو بنُ العاصی: لقد أصبَحَ محمَّدء أبترَ مِنِ ابْنِه، فأنزَل اللّهُ: «إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» عوضاً یا محمَّدُ عن مصیبتک بالقاسمِ «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ء إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ».3013. أخرج الزبیر بن بکّار و ابن عساکر: عن جعفر بن محمّد عن أبیه قال:تُوُفِّیَ القاسمُ ابنُ رسولِ اللّه(ص) بمکّةَ فمرَّ رسولُ اللّه(ص) ـ و هو آتٍ من جنازته ـ علی العاصی بنِ وائلٍ و ابنِه عمرو، فقال ـ حین رأی رسول اللّه(ص)ـ: إنّی لأشْنَوءه، فقال: العاصی بن وائل: لا جرمَ لقد أصبحَ أبترَ، فانزل اللّه: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأََبْتَرُ».31أخرج ابن أبی حاتِمٍ عنِ السُدّی ـ رضی اللّه عنه ـ قال:کانت قریشء تقول ـ إذا مات ذکور الرجل ـ: بَتِرَ فُلانء، فلمّا ماتَ ولدُ النبیِّ(ص) قال العاصِی بنُ وائل: بَتِرَ، والأبترُ هو الفرد.3214. أخرج ابن جریر و إبن أبی حاتم: عن شهر بن عطیة، عن ابراهیم، قال:کان عُقبَةُ بنُ أبی مُعیطٍ یقول: إنّه لا یَبقی للنبیِّ(ص) ولدء، و هو أبتَرُ، فأنزَل اللّهُ فیه: «إنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْترُ».33*پی نوشت ها:1. شرح المنظومة، بخش فلسفه، قم: دارالعلم، ص 5.2. شرح نهجالبلاغة، ج 20، ص 334.3. اشاره به آیه 151 سوره بقره: «کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».4. همچنان که درباره امیرموءمنان وارد شده است: «... یعلّم الناس تأویلَ القرآن بما لا یعلمون، أی یخبر الناسَ بما أشکل علیهم من تأویل القرآن» (بصائر الدرجات، ص 195 ؛ شواهد التنزیل، ج 1، ص 39 از انس) و یا درباره ایشان آمده: «... یعلّم الناسَ تأویلَ القرآن بما لا یعلمون، أی یخبر، الناسَ بما أشکل علیهم من تأویل القرآن» (بصائر الدرجات، ص 195 ؛ شواهد التنزیل، ج1، ص 39، به نقل از انس).5. سوره بقره، آیه 213؛ سوره نحل، آیه 64؛ سوره زخرف، آیه 63؛ سوره نمل، آیه 75 ـ 76؛ سوره زمره، آیه 3.6. دخان، آیه 1 ـ 4.7. الکافی، ج 1، ص 478.8. کوثر در لغت، بر مبالغه کثیر دلالت دارد و خصوصیّت مورد استعمال به قرینه اعطای آن (إنّا اعطینأ الکوثر) دلالت دارد که مراد از آن، خیر کثیر است، نه هر شیء کثیری، حتی اگر از شرور یا از امور عادی و خنثی باشد، همچنان که وقتی گفته میشود: «رَجُلء کَوْثَرء»، به معنای مرد بزرگ و کثیرالخیر است (ر. ک: لسان الغرب، ج 5، ص 133 ؛ مجمع البحرین، ج 2، ص 470).9. همچنان که مفسّران و راویان اخبار، آن را از ابن عبّاس و ابن جبیر و مجاهد و دیگران نقل نمودهاند ؛ و امّا مفسّران متأخری که کوثر را به «خیر کثیر» تفسیر نمودهاند، بیش از آناند که نیاز به معرّفی داشته باشد.10. چند نمونه از این روایات در آخر این مقاله میآید. همچنین، ر. ک: صحیح مسلم، ج 2، ص 12؛ نورالثقلین، ج 5، ص 680 ؛ سنن أبی داوود، ج 2، ص 423، ح 4747 ؛ مسند أحمد، ج 3، ص 102 ؛ الدرّ المنثور، ج 6، ص 401 از ابن ابی شیبه و احمد و مسلم و ابو داوود و نسایی و ابن جریر و ابن منذر و ابن مردویه و بیهقی (همگی به نقل از انس بن مالک از رسول خدا).11. شرح أصول الکافی، ج 7، ص 261.12. او میگوید: «فی صحیح مسلم من طریق المختار بن فلفل عن أنس بینما نحن عند النبی(ص) إذ غفا أغفاءة، ثم رفع رأسه متبسّماً، فقلنا: ما أضحکک یا رسول اللّه؟ قال: نزلت علی سورة، نقرأ بسماللّه الرحمن الرحیم، إنّا أعطیناک الکوثر إلی آخرها، ثم قال: أتدرون ما الکوثر؟ قلنا: اللّه و رسوله أعلم، قال: فإنّه نهر وعدنیه ربّی علیه خیر کثیر و هو حوض تردّ علیه أمّتی یوم القیامة الحدیث و حاصل ما قاله سعید بن جبیر أن قول بن عبّاس إنّة الخیر الکثیر لا یخالف قول غیره إنّ المراد به نهر فی الجنة لأن النهر فرد من أفراد الخیر الکثیر و لعل سعیداً أو ما إلی أن تأویل ابن عبّاس أولی لعمومه، لکن ثبت تخصیصه بالنهر من لفظ النبی(ص) فلا معدل عنه وقد نقل المفسرون فی الکوثر أقوالاً أُخری غیر هذین تزید علی العشرة منها قول عکرمة الکوثر النبوة و قول الحسن الکوثر القرآن و قیل تفسیره و قیل الإسلام و قیل إنّه التوحید و قیل کثرة الاتباع و قیل الإیثار و قیل رفعة الذکر و قیل نور القلب و قیل الشفاعة و قیل المعجزات و قیل إجابة الدعاء و قیل الفقه فی الدین و قیل الصلوات الخمس و سیأتی مزید بسط فی أمر الکوثر و هو الحوض النبوی هو أو غیره فی کتاب الرقاق، إن شاء اللّه تعالی» (فتح الباری، ج 8، ص 562).13. سوره اسراء، آیه 87.14. برخی از این احادیث در قسمت پایانی این مقاله آمده است.15. مجمع البیان، ج 10، ص 837.16. ر. ک: کتاب سلیم بن قیس، ص 278 ؛ تفسیر القمی، ح 2، ص 445 ؛ مجمع البیان، ح 10، ص 836 ؛ و المعجم الکبیر، طبرانی، ج 4، ص 179 (از ابو أیّوب الدرّ المنثور، ح 8، ص 652.17. همچنان که علاّمه طباطبایی، این وجه را از برخی علما نقل نموده و آن را بعید نیز نشمرده است. ر.ک: المیزان، ج 20، ص 370.18. تاریخ دمشق، ج 46، ص 118 ؛ الدر المنثور، ج 6، ص 403.19. الدر المنثور، ج 6، ص 403.20. نورالثقلین، ج 5، ص 684.21. مجمع البیان، ج 1، ص 458.22. کتاب سلیم بن قیس، ص 278.23. نورالثقلین، ح 5، ص 684.24. الدرالمنثور، ج 6، ص 401.25. همان، ص 401.26. الخصال، ص 457 ؛ نورالثقلین، ح 5، ص 684.27. المعجم الکبیر، ج 4، ص 179 ؛ الدر المنثور، ج 6، ص 403 (به نقل از طبرانی و از ابن مردویه).28. تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 128 و ج 12، ص 128 ؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 328 ؛ السیرة النبویة، ج 4، ص 607.29. الدرّ المنثور، ج 6، ص 403.30. همانجا.31. همانجا.32. همانجا.33. همانجا.*پروردگارا! اگر این ناچیز را درخور اجری نمودی، آن را پس از فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش به روح بزرگ عالم ربّانی، استاد و ادیب فرزانه حجّةالاسلام والمسلمین حاج شیخ علیرضا ممجَّد لنگرودی ـ متّعه اللّه بشفاعتهم ـ اهدا مینمایم.