شناخت خودی و غیر خودی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت خودی و غیر خودی - نسخه متنی

محمدعلی قاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شناخت خودی و غیر خودی

محمدعلی قاسمی(1)

چکیده:

بحث خودی و غیرخودی، از نظر مفهوم و محتوا، دارای سابقه طولانی است؛ در تاریخ اسلام، از بعثت نبی‏گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شروع می‏شود و در عصر امامان علیهم‏السلام به اوج خود می‏رسد.

خودی بودن، یک فرهنگ است؛ در این فرهنگ، به کسی خودی گفته می‏شود که لااقل التزام عملی به مبانی خودی بودن داشته باشد. بر اساس جامعه ما، خودی کسی است که عملاً به قوانین اسلام اصیل، ولایت رهبری، مبارزه با دشمنان پای‏بند بوده و در راستای اهداف کشور و مردم گام بردارد. در آیات و روایات فراوانی چنین مرزبندی میان یاران راستین انبیا و اولیای الهی و آنان که به کتمان حقیقت اصرار می‏ورزیدند، صورت گرفته است. آنان که پیمانها را زیرپا می‏گذارند و در راستای اهداف خویش از تعالی و رشد مبانی دینی ـ چه در میان جامعه اسلامی و چه در خارج از آن ـ جلوگیری می‏کنند، غیرخودی به شمار می‏روند.

خودی بودن تنها در سایه پیروی عملی از ولایت معنا پیدا می‏کند تا آنجا که دوستی و دشمنی قلبی هم، رنگ خدایی می‏گیرد و ریشه خودی شدن به شمار می‏رود.

پیروی از اسلام ناب، تسلیم بودن در برابر حق و حقیقت، صبر و استقامت از عمده صفات خودیهاست؛ و نفاق، مخالفت با اصل نظام اسلامی و دنیاپرستی از ویژگیهای بارز غیرخودیها می‏باشد.

براساس روایات و آیات الهی، عوامل پایداری و استواری خودیها، وحدت، تداوم فرایند نظارت، مهربانی با یکدیگر و شناخت دوست و دشمن می‏باشد که با رعایت آنها از نفوذ دشمنان و سوء استفاده آنان جلوگیری می‏شود.

مقدمه

حقیقت خودی و غیرخودی همزاد جامعه انسانی است؛ زیرا انسان همواره دارای اعتقادهایی است که با برخی از عقاید اصولی دیگران در تضاد کامل قرار می‏گیرد. تقسیم بندی افراد به خودی و غیرخودی در مسائل مهم حیات اعتقادی، اجتماعی و سیاسی امری ضروری و غیرقابل انکارخواهدبود.

بدیهی است هر کشوری که بخواهد بر پایه استقلال و استکبار ستیزی، حرکت کند، دشمنانی از درون و برون خواهد داشت که نسبت به آن ملت، غیرخودی به حساب می‏آیند. چنین سخنی به روشنی در جریان انقلاب عدالت‏خواه ایران اسلامی نمایان و مشهود است؛ نمی‏توان چشم بر هم نهاد و چنین تصور کرد که تقسیمی به عنوان خودی و غیرخودی وجود ندارد و هیچ گروه و حزبی در زمره غیرخودیها قرار نمی‏گیرد.

«اگر بخواهیم ملت را حساب کنیم، نه؛ آحاد ملت همه خودی‏اند، اما جریانات سیاسی، بله؛ جریانات خودی داریم، جریان غیرخودی هم داریم.»(1)

روشن است عموم مردم، درصدد ارتقا و پیشرفت خویش و کشور خویشند و اگر سخن از خودی و غیرخودی به میان می‏آید، منظور کسانی هستند که یا به صراحت و آشکار در مقابل اهداف ملت و اسلام ایستاده‏اند و یا دستخوش فریب دشمنان شده و غیرمستقیم در زمره غیرخودیها درآمده‏اند.

«منظور از این تعبیر، عموم مردم نیستند؛ بلکه مخاطب آن، فعالان و تأثیرگذاران در عرصه سیاسی کشور هستند.»(2)

اکنون جا دارد در راستای تبیین قابل اطمینانی از این مرزبندی مقام معظم رهبری، که ریشه در تاریخ دارد، به پژوهش ثمربخش‏تری در این زمینه بپردازیم. از این رو، پژوهش حاضر درصدد است با تبیین تعریف، تاریخچه، اصول و بنیاد خودیها و غیرخودیها و عوامل سازنده چنین مرزبندی و ریشه‏های آن، به این سرانجام نایل آید که شناخت دشمنان از دوستان و خودیها از غیرخودیها، دوستداران انقلاب را در راه محافظت از این دستاورد بزرگ یاری دهد.

تعریف خودی و غیرخودی

بی‏شک نمی‏توان گفت هر کس انسان است پس خودی می‏باشد؛ زیرا چنین تعریفی در عمل با هیچ یک از مکاتب سیاسی و مذهبی حتی لیبرالیسم هماهنگی ندارد؛ چه این که براساس چنین تعریفی موسی و فرعون، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ابولهب، علی علیه‏السلام و معاویه، امام حسین علیه‏السلام و یزید و هر قاتل و مقتولی خودی خواهند بود. همچنین نمی‏توان به سوی تعریف ملی‏گرایانه روی آورد که هر ایرانی و شهروند ایرانی خودی به حساب می‏آید؛ زیرا چه بسا شهروندی در راستای منافع کشور، اهداف و اعتقادات عموم ملت حرکت نکند، بلکه همانند منافقین درصدد از بین بردن مهره‏های اصلی فکری و سیاسی برآید و خویش را در جریانهای سیاسی غیرخودی قرار دهد. این نکته پذیرفته است که هر شهروند ایرانی در قانون اساسی، از حقوق خویش برخوردار می‏باشد، اما تساوی حقوق شهروندی لازمه خودی بودن نیست؛ چه این که ارزش انسانها در دیدگاه اسلام، به انجام اعمال ارزشی و داشتن تفکر دینی بی‏پیرایه است.

افزون بر این، اطلاق تعریف خودی بر کسی که قانون را پذیرفته است یا هر کس که مسلمان باشد نیز درست نخواهد بود؛ چه این که هر کس در هر کشوری زندگی می‏کند باید قانون آن کشور را به رسمیت بشناسد، ولی چنین پذیرشی، او را خودی و همراز مسلمانان قرار نمی‏دهد و آنان که تنها اسم مسلمان را بر خویش نهاده‏اند نیز نمی‏توانند به صرف چنین ادعایی در زمره خودیها جای گیرند. تاریخ اسلام نشانگر این واقعیت است که بیشترین ضربه را به اسلام کسانی وارد کرده‏اند که خود را مسلمان می‏نامیدند، اما از حقیقت و ناب بودن اسلام خویش بی‏خبر بودند حتی همه آنان که دست به قتل امامان معصوم علیهم‏السلام زدند و یا منافقینی که در مقابل انقلاب ایستادند جملگی «لا اله الا الله» را بر زبان جاری می‏کردند، اما بزرگترین ضربه را بر پیکر دین و انقلاب وارد ساختند.

بنابراین، اگر بخواهیم تعریفی جامع براساس واقعیتهای اجتماع خویش ارائه کنیم باید بگوییم: خودی کسی است که به اندیشه‏های رهبری و مبارزه با دشمنان انقلاب التزام عملی داشته باشد و در راستای اهداف انقلاب و ملت حرکت نماید.

در نتیجه بر اساس آنچه گذشت خودی بودن ملتها یک اصطلاح اجتماعی ـ سیاسی است. خودی بودن، یک فرهنگ است و خودی را کسی معرفی می‏کند که التزام عملی به مبانی خودی بودن داشته باشد، پس حقیقت خودی بودن بر پذیرش عملی استوار است.

خودی و غیرخودی در قرآن و سنت

در قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم علیهم‏السلام ، واژه‏هایی به کار رفته است که معنای خودی و غیرخودی از آنها استفاده می‏شود؛ کلماتی همچون «مَعَهُ» و «معی» خودی بودن و اصطلاحاتی چون «دونکم»، غیرخودی و با ما نبودن را می‏رساند که ما در این زمینه به برخی از آیات و روایات نگاهی گذرا خواهیم داشت. خداوند متعال در سخن وحی، امت حضرت هود را به دو دسته تقسیم می‏کند و می‏فرماید:

ما هود و کسانی را که با او بودند، به واسطه رحمت خویش نجات دادیم و آنان را که آیات ما را انکار کردند و ایمان نداشتند به هلاکت رسانیدیم.(1)

و باز در آیه دیگری چنین تقسیم‏بندی ای درباره قوم هود بیان شده است و درباره قوم موسی می‏فرماید:

«وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآْخَرِینَ»(2)

یعنی: موسی و همه همراهانش را نجات دادیم، سپس دیگران را غرق کردیم.

این معنا درباره قوم نوح نیز بیان شده است که خداوند می‏فرماید:

«فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ»(3)

یعنی: سپس او (نوح) و کسانی را که با او بودند، در کشتی که پر (از انسان و حیوانات) بود، نجات دادیم و باقی را در آب غرق کردیم.

این معنا را به گونه‏ای گویاتر درباره قوم ابراهیم علیه‏السلام می‏یابیم، آنجا که می‏فرماید:

ابراهیم و آنان که با او بودند الگویی خوب برای شمایند، آنها به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه غیر از خدا می‏پرستید بیزاریم؛ به شما کفر ورزیدیم و بین ما و شما عداوت و دشمنی برای همیشه آشکار است...(4)

همانگونه که مشاهده می‏کنید در همه این آیات، در یک تقسیم‏بندی از برخی مردمان به عنوان خودی و یاوران راستین پیامبران پیشین یاد می‏شود و از آنان که از ایمان به خدا و رسولانش سرباز زدند و در صدد براندازی اقتدار مسلمانان بر می‏آیند، به عنوان غیرخودی یاد می‏شود و دوری و دشمنی با آنان را فضیلت به شمار می‏آورد.

این گزاره که درباره امت پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با واژه «معه» همراه با «رحماء بینهم» و «اشداء علی الکفار» آمده است و می‏فرماید:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(5)

محمد فرستاده خدا و کسانی که با او هستند با کافران سخت دل و با یکدیگر بسیارمشفق‏ومهربانند.

تقسیم‏بندی خودی و غیرخودی را به گونه‏ای روشن و زیبا، تبلور می‏بخشد و نتیجه آن را رحمت و مهربانی در میان خودیها و شدت و سخت‏دلی با غیرخودیها معرفی می‏کند. که بی‏شک این کنار کسانی هستند که قصد مقابله و جنگ با مسلمانان را در سر می‏پرورانند، نه اهل کتاب که قانون کشور اسلامی را پذیرفته‏اند و با التزام عملی در سایه قانون سرزمین اسلام به زندگی خویش ادامه می‏دهند.

خودی و غیرخودی در سنت

با ژرف‏نگری در سخن پیشوایان معصوم علیهم‏السلام ، سیره و روش آنها، به روشنی تقسیم‏بندی انسانها به خودی و غیرخودی را می‏یابیم. در عصر حضور رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مرزبندی خودی و غیرخودی همانند زمان پیامبران دیگر به جدیترین شکل مطرح بود. خودیها همان پیامبر و یارانش بودند و غیرخودیها سران مشرکین، پیروان و دوستان آنها به حساب می‏آمدند؛ چنین تقابلی در سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مقابل ابوسفیان، تجلی ویژه‏ای می‏یابد؛ ابوسفیان گفت: «لنا عزّی و لاعزّی لکم.» یعنی: ما بت عزی داریم و شما ندارید؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جواب وی فرمود: «الله مَولانا و لامولی لکم.»(1) یعنی: خداوند مولای ماست و مولایی برای شما نیست.

افزون بر این، حتی پس از مکه و اسلام ظاهری کسانی چون ابوسفیان، غیرخودیها در جامعه اسلامی وجود داشته‏اند و آنان که بعدها نفاقشان ظاهر گشت و ظاهری بودن و مصلحت‏اندیشی بودن اسلامشان برملا شد، همه از گروه‏های غیرخودی بودند که ضربه‏هایی به جامعه اسلامی وارد ساختند. اگر سیری همراه با تأمل در سخن پیشوایان معصوم نماییم به روشنی می‏بینیم که چنین مرزبندی با واژه‏هایی مثل «دوستان خدا» و در مقابل «دشمنان خدا» و یا کلماتی مثل «معکم» و «لامعکم» و... صورت پذیرفته است. به علت بروز اختلافات در جامعه اسلامی بعد از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و آغاز فتنه‏های نهفته در سینه منافقین، سخنان علی علیه‏السلام را در نهج البلاغه و غیر آن، حاوی چنین مرزبندی و ارائه راه شناخت خودی از غیرخودی می‏یابیم؛ افرادی که اسلام را دستاویز اهداف پلید خویش گردانیدند، اما خلق و خوی جاهلیت و تعصبهای فرقه‏ای را از منظر خود دور نمی‏ساختند و در برابر هتک حرمتهای الهی و از بین رفتن ارزشهای الهی خشمناک نمی‏شدند و سکوت اختیار می‏کردند ـ در حالی که در برابر کوچکترین تهدید و ضربه به منافع حزبی و گروهی خود، فریاد می‏زدند ـ مورد خطاب حضرت علی علیه‏السلام قرار می‏گیرند:

شما پیمانهای الهی را شکسته می‏بینید، ولی خشمناک نمی‏گردید، در حالی که در مقابل پیمان‏شکنی نسبت به پدران خود سکوت نمی‏کنید، احکام خدا بر شما وارد می‏شد (از شما می‏پرسیدند) و از شما صادر می‏گشت (شما پاسخ می‏گفتید) و به شما رجوع و بازگشت می‏نمود (در مرافعه قضاوت می‏کردید)، پس مقام و منزلت خود را به ستمگران (معاویه و پیروانش) واگذارده و زمام کارهایتان را به دست ایشان سپردید و در احکام الهی به آنها تسلیم شده و از آنان پیروی کردید، در حالی که ایشان (در تکالیف شرعیه) به شبهات و آرای باطل عمل می‏کنند و در پی شهوات و خواهشهای نفسانی می‏روند.(1)

همچنین امام علی علیه‏السلام در خطبه 86 به تفصیل به نشانه‏های دوستان خدا (خودیها) و در مقابل به مشخصات دشمنان خدا (غیرخودیها) می‏پردازد و در خطبه 87، صفات آنها را بیان می‏فرماید و درخطبه 105، خودیهایی را که رعایت مرز با غیرخودیها را نمی‏کنند، مورد خطاب قرار می‏دهد و در خطبه 107، یاوران خود را که به صفتهای (غیرخودیها) آلوده شده‏اند ملامت و سرزنش می‏کند و چنین صفتی را دردی بی‏درمان می‏داند. آن هنگام که ابوذر غفاری را بدرقه می‏کند او را به دلیل تلاش برای‏نمایاندن مرز خود با غیرخودیها ستایش می‏کند و او را به رحمت و یاری خداوند امیدوار می‏سازد. در سایر خطبه‏ها، نامه‏ها و حکمتهای نهج البلاغه بر این مرزبندی اشاره شده است؛ از نمونه‏های بارز، این سخن حضرت است:

دوست پیامبر خدا، حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کسی است که اطاعت پروردگار کند؛ هرچند که با آن حضرت نسبت فامیلی نداشته باشد و دشمن آن حضرت، کسی است که معصیت خداوند را انجام دهد؛ اگرچه نسبت فامیلی نزدیکی با آن حضرت داشته باشد.(2)

در حکمتی دیگر، تراز شناخت مرز میان خودی و غیرخودی را به تصویر می‏کشد که جبهه‏گیری افراد، معیار و ملاک خودی بودن یا نبودن نیست، بلکه میزان شناخت خدایی بودن یا شیطانی بودن انسانها را، ترازوی حق و حقیقت می‏داند و آنگاه که نفاق و دو رویی آنان در مرحله عمل ظهور می‏یابد، حقیقت باطنی آنها نمایان می‏شود تا بی‏تردید در زمره غیرخودیها قرار گیرند. وقتی که حارث در جنگ جمل دچار تردید می‏شود و تشکیک خود را به عرض امام علیه‏السلام می‏رساند، آن حضرت مبنای خودی بودن را برایش بیان می‏کند:

ای حارث کوتاه بینانه نظر کردی نه در سطح عالی و ژرف، از این رو سرگردان شدی؛ تو حق را نشناختی، تا آن را که در محور حق می‏چرخد بشناسی، و باطل را نیز نشناختی تا آن کسی را که در پی آن می‏رود بشناسی.(3)

اوج خودی بودن در سایه ولایت

نکته دیگری که در فرمایشات امامان معصوم علیهم‏السلام به چشم می‏خورد این است که مرز اصلی خودی و غیرخودی، ولایت مداری حقیقی افراد است. از این رو، آنان که هیچ گاه از ولایت جدا نشدند خودی هستند و در مقابل، همه حکومتهای زمان ائمه علیهم‏السلام و یاوران ستمگر آنان که هیچ گاه از ستم خویش دست برنداشته و به سوی حقیقت و راه درست قدم ننهادند، غیرخودیها را تشکیل می‏دهند؛ به گونه‏ای که امروز فقیهان حدیث‏شناس بسیاری از روایات امامان علیهم‏السلام را تقیه‏ای می‏دانند، چون آنها ناگزیر به تقیه و پنهان اعتقاد واقعی در مقابل غیرخودیها بودند.

در عصر حضور، خودیها کسانی بودند که امامت، ولایت، عصمت و حقانیت ائمه علیهم‏السلام را از صمیم قلب باور داشتند و اطاعت عملی و قلبی از ایشان را واجب می‏دانستند و تنها مسیر حرکت زندگی را، مسیر ترسیم شده از سوی خاندان عصمت می‏دانستند و از دشمنان (غیرخودیها) بیزاری می‏جستند.

امامان علیهم‏السلام به پیروان خود می‏آموزند، کسانی که از ائمه علیهم‏السلام جلوتر بیافتند و نیز کسانی که از آنها عقبتر بمانند غیرخودی و گمراه هستند و تنها آنان که همراه و همگام با رهبران الهی خویش حرکت کنند رستگارند.(1) آنان که با دوستان عصمت دوستند و با دشمنان این خاندان دشمن و در جنگند، خودی هستند؛(2) با ایشان بودن در همه مراحل زندگی و دوری کردن از غیر ایشان (غیرخودیها) ارزش به حساب آمده است(3) و مرزبندی کامل میان دوستان حقیقی و دشمنان واقعی صورت پذیرفته است؛ بلکه کمی فراتر از این، در سخن عصمت یافته‏گان از سوی خدا، اسلام حقیقی نزد کسانی است که با ایشان حرکت نمایند و ولایت آنان را پذیرفته باشند. امام سجاد علیه‏السلام می‏فرمایند:

«مَنْ رَغب عنّا لیس مِنّا و مَنْ لم یکنْ مَعَنا فلیس من الاسلام فی شی‏ء.»(4)

یعنی: کسی که از ما روی گرداند، از ما نیست؛ و آن که با ما نباشد بهره‏ای از اسلام ندارد.

واژه «لیس منّا» معنایی جز این ندارد که چنین افرادی غیرخودی بوده و در حقیقت، اسلام واقعی در جان و روح ایشان نفوذ نکرده است.

آنچه تاکنون از آیات الهی و روایات یادآور شدیم، نشانگر این سخن است که راه رسیدن به اهداف عالی دینی جز به حرکت در مسیر خودیها میسّر نمی‏شود، و به روشنی بیان می‏کنند که چنین مرزبندی در همه زمانها وجود داشته و خواهد داشت. البته این برداشت بدین معنا نیست که افرادی از اهل سنت و اهل کتاب که قانون کشور اسلامی را پذیرفته‏اند و در راستای اهداف کشور حرکت می‏کنند، غیرخودی هستند. بلکه این افراد جزو عموم مردمی هستند که اصول قانون اساسی را قبول دارند و عملاً به آن پای‏بند هستند.

رابطه حبّ و بغض با خودی و غیرخودی

وقتی با گامهای اندیشه به عمق منابع دینی، قدم بگذاریم، دو اصل مهم «تولی و تبرا» و به عبارت دیگر «حبّ و بغض» را به عنوان ریشه و زیربنای فکری و اندیشه شیعه خواهیم یافت. این دو ویژگی سبب شکل‏گیری صحیح ایمان در جان و روح مؤمن می‏گردند و فقدان آنها سبب می‏شود وجود انسان از دین و ایمان تهی شود؛ در حقیقت پایه‏ریزی مرزبندی خودی و غیرخودی نیز در این دو صفت نهفته است؛ با مراجعه به قرآن و روایات این سخن را به روشنی هرچه تمامتر می‏یابیم؛ خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به اهل ایمان می‏فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ ...»(1)

یعنی: ای کسانی که ایمان آورده‏اید از غیرخودی، کسی را به عنوان دوست انتخاب نکنید که آنان از هیچ گونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمی‏کنند؛ آنها دوست دارند شما همواره در رنج و زحمت باشید...

در این اندیشه تنها کسانی غیر خودی به حساب آمده‏اند که در صدد گمراه کردن و کارشکنی در نظام اعتقادی و قوانین مسلمانان بر می‏آیند.

و در آیه‏ای دیگر می‏فرماید:

هرگز کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‏اند را نمی‏یابی که با آنانی که دشمنی با خدا و رسول می‏کنند، دوستی برقرار نمایند؛ اگرچه این دشمنان پدران یا فرزندان و خویشاوندان آنان باشند.(2)

در این آیات و دیگر آیات(3)، خداوند متعال امت اسلام را به رعایت مرزبندی میان خودیها و غیرخودیها فرا می‏خواند و این وصف را ویژه مؤمنان حقیقی معرفی می‏کند و تا آنجا پیش می‏رود که امکان وجود غیرخودی در عشیره و فامیل را مطرح می‏کند و دوری از همه غیرخودیها را اگر چه نزدیکترین افراد به انسان باشند، لازم و ضروری می‏شمرد. آنان که جز بدی و رنج برای مسلمانان نمی‏خواهند، آنان که در عقیده و اعتقاد با ایمان و اهل ایمان در تضادند و آنان که در مقابل جامعه اسلامی دست به توطئه و خیانت می‏زنند، به فرمان قرآن نباید مورد علاقه و توجه مؤمنان قرار گیرند و دوری از آنان و افکارشان بر همگان لازم است.

در احادیث معصومین علیهم‏السلام نیز تأکید فراوانی بر اهمیت و جایگاه «دوستی در راه خدا» و «دشمنی در راه خدا» شده است، تا آنجا که پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آن را محکمترین دستگیره ایمان معرفی می‏کند و زیربنایی بودن آن را نسبت به دیگر فرامین دین گوشزد می‏نماید(1) و آن را با فضیلت‏ترین، بهترین اعمال و واجب می‏داند.(2)

خودی و غیرخودی از منظر عقل و فطرت

عقل انسان او را به دفع ضرر احتمالی دعوت می‏کند، از سوی دیگر هر عقل سالمی حق را از باطل، صالح را از ناصالح و سره را از ناسره جدا می‏بیند و مرزبندی میان کسانی که دارای عقیده‏ای راسخ و استوارند و کسانی که درصدد تضعیف اعتقادات آنان بر می‏آیند، می‏پردازد و شناخت دشمنان و غیرخودیها را ضروری می‏بیند و پیامد غفلت از آنان را جبران‏ناپذیر می‏یابد.

به طور طبیعی فطرت بین انسان و کسی که با او اختلاف عمده عقیدتی و عملی دارد، مرز ایجاد می‏کند و او را نامحرم و بیگانه معرفی می‏نماید، بی‏شک اختلافهای کوچک از دیدگاه عقل و فطرت نادیده گرفته می‏شود؛ اما اختلاف در اصول و مبانی زیربنایی فکری و عقیدتی سبب می‏شود عقل و فطرت نسبت به چنین کسی احساس بیگانگی و ناامنی نماید.

براساس آنچه تاکنون بیان شد، آیات و روایات فراوانی در تبیین خودی و غیرخودی و ویژگیهای آنان ـ با توجه به جامعه اسلامی ـ پرداخته‏اند و آن را در سایه «حب و بغض»، پیروی از ولایت و مبانی اصیل جامعه، مرزبندی کرده‏اند و کسانی را غیرخودی می‏نامند که در عمل با اهداف اصیل جامعه اسلامی در جنگ هستند. بنابراین، وجود افراد خودی و غیرخودی در جامعه امری اجتناب‏ناپذیر است و شناخت غیرخودیها برای مصلحت جامعه ضروری است.

ویژگیهای خودیها

الف) پیروی از قانون اسلام

پایبندی به قانون اسلام ناب یکی از ویژگیهای بارز خودیهاست؛ به گونه‏ای که در فرهنگ اسلامی بدون آن، خودی مفهومی ندارد. بنابراین، اسلام تحریف شده و یا تفسیر شده توسط غیر متخصص علوم دینی نمی‏تواند این اصل مهم را تأمین کند؛ در نتیجه اگر در پذیرش قانون اسلام به صورت مجموعی تأملی وجود داشته باشد و برخی از دستورات آن به دلیل تنافی با خواسته‏های نفسانی و شهوانی کنار گذاشته شود، چنین قانونی برنامه سعادت کامل انسانی را در بر نخواهد داشت و چنین کسانی به ساحل سعادت نمی‏رسند.

قرآن کریم در سوره فصلت پس از بیان نشانه‏های پروردگار، سخن از تهدید کسانی به میان می‏آورد که نشانه‏های توحیدی را تحریف می‏کنند و به اغفال و گمراه ساختن مردم می‏پردازند و می‏فرماید:

کسانی که آیات ما را تحریف می‏کنند بر ما پوشیده نخواهند بود؛ آیا کسی که در آتش افکنده می‏شود بهتر است یا کسی که در نهایت أمن و امان در قیامت به عرصه محشر می‏آید؟ هرچه می‏خواهید انجام دهید، او به آنچه انجام می‏دهید بیناست.(1)

ایجاد وسوسه در دلایل توحید، معاد و دین خدا همان ارائه دادن قرائت جدید از دین است؛ آنان که از درون گرایش به مکتبهای مادی و الحادی جهان امروز دارند، برآنند تا دین را نیز براساس خواسته و عقاید از پیش تعیین شده خویش و گروه خود تفسیر و تبیین نمایند.

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «انما الدین واحدٌ.»(2) یعنی: به راستی که دین یکی است.

دین و صراط مستقیم یکی است و تنها اسلام بی‏پیرایه از تحریفها می‏تواند در دنیای سراسر آلودگی امروز اعلام موجودیت حقیقی داشته باشد. کسانی که به قرائت اهل بیت رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ایمان دارند و به آن جامه عمل می‏پوشند، خودیهایی هستند که به حقیقت یکی بودن دین الهی دست یافته‏اند و براساس سخن امیرالمؤمنین علیه‏السلام که فرمود: «لا رأی فی الدین.»(3) رأیی در دین نخواهد بود؛ از تفسیر به رأی دین پرهیز می‏نمایند و تنها به یک تفسیر از دین خدا گوش فرا می‏دهند و آن تفسیر اولیای دین از برنامه زندگی انسان و رابطه آن با خدا و همه زمینه‏های فردی و اجتماعی است.

اسلام با قرائتهای مختلف که سبب رنگارنگ شدن در دین می‏باشند به شدت مخالف است و از آن نهی می‏کند؛ امیرالمؤمنین علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند:

«ایاکم و التّلوّن فی دین الله.»(4) یعنی: از رنگارنگ شدن در دین خدا بپرهیزید.

ترسیم تحریف ناپذیری اسلام و دین ناب در سخن حضرت امام خمینی قدس‏سره به گونه‏ای است که ما را از توضیح بیشتر بی‏نیاز می‏سازد:

«اسلام را آن طوری که هست، آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، آن طوری که در روایات و قرآن ما هست، آن طور به مردم ارائه بدهیم و به دنیا ارائه بدهیم.(1) اسلام را آن طوری که در صدر اسلام بوده پیاده کنیم.(2) ما موظفیم که اسلام به همان طوری که آمده است و به دست ما رسیده است، تحویل دهیم به نسل آینده.»(3)

بنابراین اگر چه خودیها، در خودی بودن دارای درجات و اوج و فرودهایی هستند ولی غیرخودی به عنوان یک واژه سیاسی به کسانی گفته می‏شود که در براندازی اعتقادی و نظامی مسلمانان، قدم بر می‏دارند. چه این که اقلیت‏های مذهبی که اصول قانون اساسی کشور اسلامی را پذیرفته‏اند و مالیات می‏پردازند خودی نامیده می‏شوند و حقوق شهروندی آنان در سایه قانون اسلامی محفوظ بوده و خواهد بود.

ب) تسلیم در برابر حق

بی‏شک ایمان انسانها دارای مراتب مختلفی است؛ به همان میزان که فرد در جهت علم و عمل و تسلیم بودن در مقابل حق کوشاتر باشد، از درجات ایمانی بالاتری برخوردار است. یکی از ویژگیهای مؤمن (خودی) تسلیم بودن وی در برابر حق می‏باشد؛ زیرا بینش او مبتنی بر عدم خطا و اشتباه در سخن خداوند و رسولانش می‏باشد. از این رو، مطلق نبودن در مقابل این فرامین را که حق مطلق است، چیزی جز گمراهی نمی‏داند.

براساس چنین حقیقتی در سراسر قرآن، آیات فراوانی دیده می‏شود که به این مسأله اشاره می‏کند و گاه می‏گوید: پیروان واقعی انبیا کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسولش می‏گویند شنیدیم و اطاعت کردیم.(4) و گاه تسلیم بودن در برابر خدا و رسول را روح ایمان و اسلام برمی‏شمرد و می‏فرماید:

«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُوءْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لایَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(5)

یعنی: سوگند به پروردگارت آنها به حقیقت ایمان نمی‏رسند تا زمانی که تو را در اختلافاتشان حاکم قرار دهند و سپس در دل خود از داوری تو کوچکترین ناراحتی نداشته باشند و کاملاً تسلیم شوند.

افزون بر این، در احادیث فراوانی نیز به جایگاه صفت تسلیم برای ایمان و مؤمن تأکید شده است؛ از امام صادق علیه‏السلام پرسیدند به کدامین صفت، مؤمن را از غیر مؤمن می‏توان شناخت؟ آن حضرت فرمودند: به این که تسلیم در برابر خداوند متعال باشد.(1)

وقتی مؤمنان، تنها تسلیم فرمان حق بودند و از کسی جز او هراسی به دل راه ندادند، «فلا تخشوهم و اخشونی(2)» را در درون خویش پیاده کردند، هرگز شکست نخواهند خورد و همیشه پیامد این ویژگی، ایستادگی در مقابل ظلم و غیرحق است.

اما مسلمان نماهایی (غیرخودیهای در لباس خودی) برخلاف چنین دستورالعملی حرکت می‏کنند؛ گاه از شرق می‏ترسند و گاه از قدرت غرب به هراس می‏افتند و گاه خویش را در گرداب نفاق داخلی گرفتار می‏نمایند.

بنابراین، یکی از ویژگیهای مهم خودیها این است که در مقابل قانون کشور و رهبر حق تسلیم و فرمانبرند و همیشه در پی اجرای حق، عدالت و پیاده شدن حق در گستره جهان و جامعه خویشند.

ج) صبر و استقامت

کاملترین دستور و برنامه زندگی مؤمنان (خودیها)، صبر و استقامت است؛ قرآن یکی از اوصاف ویژه مؤمنان را چنین معرفی می‏کند:

«الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(3)

یعنی: آنها کسانی هستند که در برابر مشکلات، صبر و استقامت می‏کنند و بر پروردگارشان توکل می‏نمایند.

آنگاه که مسلمانان صدر اسلام در تنگنا قرار گرفتند و ترس بر آنان غالب شد، یا در آن هنگام که در جنگ احد شکست خوردند و مورد سرزنش ملامتگران قرار گرفتند، که چرا خود را به کشتن می‏دهید؛ اگر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیامبر بود خداوند یاوران او را گرفتار اسارت و قتل نمی‏کرد، این آیه نازل شد(4):

آیا گمان کرده‏اید داخل بهشت می‏شوید، بی‏آن‏که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟ همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است.(1)

این آیه سنت همیشگی خداوند را بیان می‏کند که در همه اقوام پیشین جاری بوده است و به مؤمنان در همه زمانها هشدار می‏دهد که برای پیروزی، موفقیت و رسیدن به مواهب الهی، باید به استقبال مشکلات بروند و فداکاری کنند. در حقیقت مشکلات آزمونی است که خودیها را پرورش می‏دهد و صاحبان ایمان راستین را از متظاهران به ایمان، آشکار می‏سازد. بنابراین، یکی از ویژگیهای مؤمنان حقیقی و آنان که پای‏بندی عملی خویش را به قانون اساسی اثبات کرده‏اند، استقامت و صبر ایشان در مقابل مشکلات است.

ویژگیهای غیرخودیها

شناخت خودی و غیرخودی، برای منطبق ساختن خود بر معیارها، اصول، اهداف و حرکتهای خودی لازم و ضروری است؛ از سوی دیگر شناخت خودی و غیرخودی براساس ویژگیهایی که سبب به وجود آمدن این فرهنگ می‏شود و شناخت غیرخودیهایی که به لباس و ظاهر خودی، جلوه می‏کنند، می‏تواند سبب مصون بودن جامعه از خطر انحرافی پنهان گردد. از این رو، به برخی از ویژگیها و شاخصهای مرزبندی خودی و غیرخودی اشاره می‏کنیم؛ زیرا غیرخودیهای آشکار، نیازی به معرفی ندارند؛ چه این که آنان آشکارا با اهداف اصیل جامعه مبارزه می‏کنند.

الف) نفاق

واژه «نفاق» دارای معنای وسیعی است که هرگونه دوگانگی ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل می‏شود و در برخی از احادیث نیز به این معنا مورد استفاده قرار گرفته است؛(2) ولی به معنای خاصش، صفت افراد بی‏ایمانی است که به ظاهر در صف مسلمانانند اما در باطن دل در گرو کفر و بیگانه دارند.

یکی از ویژگیهای غیرخودی، نفاقی است که به معنای ویژه آن، در دل ایشان وجود دارد؛ حضرت علی علیه‏السلام درباره آن می‏فرماید:

«ای بندگان خدا، شما را از منافقان برحذر می‏دارم؛ زیرا آنها گمراه و گمراه کننده‏اند... به رنگهای گوناگونی در می‏آیند، از ترفندهای گوناگون استفاده می‏کنند، از هر وسیله‏ای برای فریفتن و در هم شکستن شما بهره می‏گیرند...»(3)

بروز نفاق در یک اجتماع معلول یکی از این دو چیز است: نخست پیروزی و قدرت آیین انقلابی موجود و تسلط آن بر اجتماع و دیگری ضعف روحیه، فقدان شخصیت و شهامت کافی برای رویارویی با حوادث سخت است(1). هدف منافق نفوذ در صفوف خودیها و کارشکنی در پیشروی اهداف اصیل یک انقلاب می‏باشد. آیات قرآن و احادیث، صفات و ویژگیهای منافق را به گونه‏ای گویا و روشن ترسیم کرده‏اند تا مسلمانان بتوانند با توجه به دوگانگی شخصیت و تضاد برون و درون که سبب گوناگونی در عمل، رفتار و گفتار فردی و اجتماعی آنها دارد، به خوبی آنان را بشناسند و از خطرات و پیامدهای نفاق در جامعه خویش برحذر باشند.

ب) مخالفت با نظام مستقل مردمی ـ دینی

یکی از ویژگیهای غیرخودی این است که تحت عناوین مختلف در غالبهای زیبا، تلاش می‏کند تا با زیر سؤال بردن اصل و شالوده نظام اسلامی زمینه را برای تغییر نظام به صورت دلخواه خود فراهم نماید.

کسی که حاکمیت نظام اسلامی و جریان دستورات دینی را بر نمی‏تابد و با آن مخالفت می‏نماید، دشمن و غیرخودی است؛ مقام معظم رهبری در این زمینه می‏فرماید:

«دشمن کیست؟ هر کس که با حاکمیت نظام مستقل مردمی ـ دینی مخالف است، دشمن است؛ طمع‏ورزان، غارتگران، سودجویان، زراندوزان، زورگویان، وابستگان، مایلین به فساد و کسانی که از حاکمیت فرهنگی ـ دینی زیان شخصی می‏بینند، دشمنند.»(2)

همچنین آنان که از اساس، اعتقادی به ارزشهای اصیل دینی ندارند، درصدد خرده‏گیری کلان و کوچک به اسلام، قرآن، پیشوایان و رهبران الهی آن بر می‏آیند و گاه برای رسیدن به هدف خویش دم از تحوّل می‏زنند؛ مقام معظم رهبری در این باره فرموده‏اند:

«اگر کسانی بیایند با عدم اعتقاد به اساس ارزشها دم از تحول بزنند، معلوم است که تحول مورد نظر آنها چیست؛ تحول مورد نظر آنها یعنی، تحول نظام اسلامی به نظام غیراسلامی؛ تحول مورد نظر آنها یعنی، حذف نام اسلام، حذف حقیقت اسلام و حذف فقه اسلامی.»(3)

مخالفت با اصل اسلام و اجرای احکام الهی مرز روشنی برای شناخت غیرخودیها است؛ حضرت علی علیه‏السلام خطاب به جفاکارانی چون اصحاب جمل، صفین و نهروان، که به ظاهر تمامی آنان ادعای اسلام می‏کردند، دلیل برخورد خود با آنان و جدا شدن آنها از صف خودیها و قرار گرفتن در دسته غیرخودیها و غریبه‏ها را این گونه بیان می‏فرمایند:

«آگاه باشید، شما که پیوندتان را با اسلام قطع کردید [چرا که اساس اسلام ولایت و اجرای احکام الهی است و آنان از این اساس بریده بودند.] و حدود آن را تعطیل کردید و احکامش را از کار انداختید، بدانید که خداوند تبارک و تعالی جنگ با ستمگران و پیمان شکنان و فساد کنندگان در زمین را به من امر فرموده است.»(1)

بنابراین، غیرخودی کسی است که دلش برای اسلام نمی‏تپد، بلکه به دنبال اهداف خویش می‏باشد، یا اسلام را قبول ندارد یا برخی از دستورات و پیامهای آن را می‏پذیرد و برخی دیگر را که با سلیقه و روش او سازگار نیست رد می‏کند و خود را پایبند عملی ارزشها نمی‏داند؛ این نکته در سخن رهبر معظم انقلاب چنین آمده است:

«غیر خودی کیست؟ غیرخودی کسی است که دستوراتش را از بیگانه می‏گیرد؛ دلش برای بیگانه می‏تپد.»(2)

ج) دنیاپرستی

دل بستگی به دنیا و هدف قرار دادن آن، خطر عظیمی است که حقیقت آدمی را تباه می‏سازد؛ دین انسان را به نابودی می‏کشاند و سبب آلودگیهای فراوان می‏گردد. به فرموده مولای سخن حضرت علی علیه‏السلام دنیازدگی، عقل و جان انسان را تیره می‏سازد، باورهای وی را تغییر می‏دهد، او را از دیدن حقیقت، باز می‏دارد و انسانهای آزاده را برده و خوار می‏کند.(3)

ممکن نیست عاشقان دنیا، بر سر دو راهی «وصول به متاع این جهان و تحصیل رضایت حق» دومی را مقدم بدارند، بلکه آنان به سبب دوستی دنیا و مظاهر آن، در غفلت فرو رفته و از یاد خداوند غافلند:

«فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا»(4)

یعنی: پس ای پیامبر! از کسانی که از یاد ما غافلند و جز زندگی دنیوی هدفی ندارند، دوری کن.

چه بسیار افرادی که در زمان حضور رسول الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از یاوران آن حضرت به حساب می‏آمدند، اما پس از رحلت آن پیامبر بزرگ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به خاطر دنیاگرایی و به دست آوردن موقعیتهای بهتر، به مخالفت با علی علیه‏السلام پرداختند(1)؛ تا آنجا که کسانی مثل طلحه و زبیر که در زمره خودیها بودند، راه راست ولایت را به دنیای موقت فروختند و در لشکر غیرخودیها جای گرفتند.

در بررسی و تحقیق در زمینه قیام عاشورا، نیز این نکته را به وضوح می‏یابیم که کشتن پسر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ریشه در دنیاپرستی مردمانی داشت که خویش را مسلمان می‏نامیدند؛ آنان وقتی بر سر دو راهی متاع دنیا و آخرت قرار می‏گیرند از حقیقت دین دست بر می‏دارند و به ظاهر آن بسنده می‏کنند. امام حسین علیه‏السلام بارها با خطبه‏ها و سخنانش مردم را از دنیاپرستی برحذر داشت و آنان را از شرکت در قتلش به خاطر «حطام دنیا» پرهیز داد:

«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون.»(2)

یعنی: مردم بندگان دنیایند، و دین، تنها بر زبانشان جاری است؛ هنگامی که زندگیشان سرشار است، دین گرایند و برگرد آن می‏چرخند، ولی هنگامی که در تنگنای بحرانها قرار می‏گیرند، دینداران واقعی اندک می‏گردند.

غیرخودی، همیشه به مصالح و مطامع خویش می‏اندیشد و برای از دست ندادن موقعیت اجتماعی، ریاست، رفاه، آسایش، مال، ثروت و زندگی آسوده، از همراهی با اولیای دین و رهبران الهی امتناع می‏ورزد و به نوعی به محافظه کاری روی می‏آورد و سرانجام راه باطل را برحق ترجیح می‏دهد.

خوب است یک بار دیگر جمله‏ای رسا و گویا از امام علی علیه‏السلام را بخوانیم: کسانی که خود و مطامع گروهی خویش را حجّت و دلیل و پیشوای خویش قرار می‏دهند و به راهی که پیامبر خدا و جانشینان وی گشوده‏اند قدم نمی‏گذارند، پایان کارشان، رو در روی امام و رهبر حق ایستادن است؛ یعنی، از جرگه حق (خودی) خارج و در گروه باطل (غیرخودی) درخواهند آمد.(3)

عوامل پایداری خودیها

بی‏تردید اهل ایمان دارای فرهنگ و مواضعی هستند که اگر تضعیف شود، آنان را در کام دشمن فرو خواهد برد؛ اگر بخواهند در تاریخ بمانند و با تهاجمهای مختلف دشمن نابود نشوند باید از هر جهت در صدد تقویت مواضع فکری، عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود برآیند. در اینجا به پاره‏ای از عوامل مؤثر در پایداری خودیها اشاره می‏کنیم.

1ـ وحدت و انسجام

وحدت خودیها برای باقی ماندن در عرصه جهان امروز امری اجتناب‏ناپذیر است؛ آنان هیچ راهی جز حرکت از معبر وحدت ندارند، که اگر چنین نباشند و بر انسجام خود تکیه ننمایند، روزی شکست خواهند خورد و تکرار فاجعه اندلس را با همه وجود خواهند چشید. قرآن کریم از اهل ایمان می‏خواهد که یک محور اصیل و مهم؛ یعنی «خداوند» را مورد توجه قرار دهند و از تفرقه و جدایی بپرهیزند:

«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا»(1)

یعنی: به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید.

این آیه آنگاه نازل شد که قبیله اوس و خزرج در شرف جنگ و خونریزی قرار گرفته بودند؛ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به سوی آنان رفت و با موعظه‏های خود آتش جنگ را خاموش ساخت و آنان را از توطئه‏ای که توسط یهود طراحی شده بود با خبر کرد.(2)

همانگونه که رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام قدس‏سره فرموده‏اند تفرقه و اختلاف پیامد صفاتی همانند ضعف ایمان،(3) دوستی دنیا،(4) خودخواهی(5) و جاه‏طلبی می‏باشد و روشن‏ترین تصویر از اختلاف و تفرقه مؤمنین، در سخنان امیر سخن حضرت علی علیه‏السلام چنین آمده است:

پس به پایان کار آنان هم بنگرید. آن هنگام که پراکندگی و تفرقه در بین آنها افتاد و الفت آنها درهم ریخت و اختلاف کلمه پیدا کردند و دلها از یکدیگر جدا شد و به گروه‏ها و دستجات تقسیم شدند و به جنگ با یکدیگر پرداختند، خداوند هم لباس کرامت و عزت را از تن آنها بیرون آورد و فراوانی نعمت را از آنان گرفت و قصه‏های آنان را عبرتی برای عبرت گیرندگان قرار داد.(6)

افزون بر این، عبرت آموزی از تاریخ، ما را به این نکته رهنمون می‏کند که هرگاه اختلاف و شکاف میان خودیها رخ داده است، پیامد آن شکستی غیرقابل جبران بوده است. نمونه بارز آن، شکست مشروطه است که به خوبی می‏توان دست بیگانگان و غیرخودیها را در اختلاف عالمان نظاره کرد، به گونه‏ای که انزوا و انزجار مردم از شیخ فضل الله به عنوان حامی استبداد و مخالف مشروطه مشاهده شد. با توجه به این فرجام، روشن است که یکی از مهمترین عوامل پایداری و استحکام در تداوم فرهنگ خودی، وحدت و انسجام میان افرادی است که خویش را به آرمانهای خودی متعهد می‏دانند.

2ـ تداوم فرایند نظارت

در آموزه‏های دینی، نظارت و کنترل اجتماعی به صورت جدی و اساسی مطرح شده است؛ آیات فراوانی در زمینه «امر به معروف و نهی از منکر» از سوی خداوند برای بشریت نازل شده است.(1) تذکر و یادآوری خودیها نسبت به یکدیگر، آنان را از خطا و غفلت باز می‏دارد و نسبت به خطراتی که سبب سست شدن آرمانهای الهی خویش می‏شود، هوشمند می‏سازد. بر این اساس، یکی از عوامل بازدارنده و تأثیرگذار در رفتار و فرهنگ خودیها و قوام آن، مسأله کنترل و نظارت اجتماعی بر جامعه خودی است؛ زیرا با تضعیف کنترل اجتماعی و گسترش بی‏تفاوتی، ناهنجاریهای گوناگون، جامعه را فرا می‏گیرد و انحراف درونی، جامعه را در انحطاط فرهنگی غوطه‏ور می‏سازد و امروز کنترل اجتماعی مفهومی مهم در جامعه‏شناسی یافته است چنان‏که دورکیم می‏گوید:

«هرگاه نفوذ نظارت کننده جامعه به گرایشهای فردی، کارایی خود را از دست بدهد و افراد جامعه به حال خود واگذار شوند جامعه به ناهنجاری دچار خواهد شد.»(2)

در کوتاه سخن، پیاده شدن صحیح امر به معروف و نهی از منکر، سبب بازداشتن انسان از فحشا، فساد و مسائل ضداخلاقی می‏شود و اگر افراد کجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پیدا می‏کنند، نتیجه سستی و بی‏توجهی صالحان نسبت به وظیفه اجتماعی خود؛ یعنی نظارت و کنترل اجتماعی است(3). بنابراین، اجرای صحیح این فرایند عاملی مؤثر و مهم در تداوم فرهنگ درست خودی و پایداری آن می‏باشد.

3ـ مهربانی با یکدیگر

استحکام گروهی سبب می‏شود افراد آن دسته، پابرجا و راسختر به دنبال اهداف خویش حرکت نمایند؛ از این رو مهربانی، دلها را به یکدیگر نزدیک می‏کند؛ نرمی و عطوفت خودیها را یکپارچه و متحد می‏سازد و امکان نفوذ و سوء استفاده جبهه غیرخودی از خودی را از میان می‏برد. بنابراین، پرهیز از درشتگویی، برخوردهای شدید و گاهی خارج از ضوابط اخلاقی، یک ضرورت در حوزه خودیها به حساب می‏آید.

در اندیشه شریعت اسلامی، مهربانی یک ارزش بزرگ اخلاقی است و شخص مهربان، محبوب خدا می‏باشد؛ چه این که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند:

«ان الله عزوجل رحیم یحبّ کل رحیم.»(1)

یعنی: خداوند عزوجل مهربان است و هر فرد مهربان را دوست دارد.

و در حدیث دیگری می‏فرماید: خداوند بندگان مهربانش را مورد رحمت قرار می‏دهد.(2)

ارتباطهای دوستانه، برادرانه و همراه با صمیمیت از اصول اجتماعی بین خودیهاست که پیشوایان معصوم نیز به آن توصیه کرده‏اند؛ امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:

«تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا اخوةً ابرارا کما أمرکم الله عزوجل.»(3)

یعنی: با یکدیگر ارتباط داشته باشید و با هم نیکی و مهربانی کنید و برادران خوبی برای همدیگر باشید، همانگونه که خدای عزوجل شما را (به آن) امر کرده است.

اثربخشی مهربانی در میان مؤمنان تا آنجاست که رسول گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بهترین مؤمنان را کسی معرفی می‏کند که خود را مورد الفت مؤمنان قرار دهد و کسی را که با دیگران الفت نمی‏گیرد فردی می‏دانند که الفت نمی‏گیرد و الفت نمی‏پذیرد.(4)

گویاتر از آنچه گذشت، آیه‏ای از قرآن است که رابطه میان مؤمنان و برخورد آنان را با کافران بیان می‏کند:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»(5)

یعنی: محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سخت‏دل و با یکدیگر مهربانند.

در این آیه سخت‏گیری و سخت دلی در برابر کافران و مهربانی با مؤمنین را در برخورد با آنان، از اخلاق و رفتارهای همراهان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر می‏شمارد و اگر دشمن ستیزی با دشمن را مقدّم می‏دارد، به این دلیل است که دشمن ستیزی اگر کم رنگ شود موجودیت مؤمنان در خطر خواهد افتاد. بنابراین، روشن است که همدلی و مهربانی خودیها سبب پایداری و استحکام آنان می‏گردد.

4ـ شناخت دوست و دشمن

شناخت دوست و دشمن از عوامل حیاتی پایداری خودیها در صحنه‏های مختلف است؛ چرا که اگر دشمن را نشناسند در دام نقشه‏های شوم او می‏افتند و اگر دوست را نشناسند او را یاری نمی‏کنند و از او یاری نمی‏گیرند، که پیامد آن فرو ریزی انسجام خودیها است. بنابراین، شناخت دوست و دشمن مهمترین گام در حرکتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است و هر کس در میدان تنازع بقای جهان از آن غفلت کند، محکوم به فناست. امام صادق علیه‏السلام این نکته مهم را در غالب نشانه‏های خودی تبیین فرموده‏اند:

«ثلاث من علامات المؤمن: علمه بالله و من یحبّ و من یبغض.»(1)

یعنی: سه چیز از نشانه‏های مؤمن است: شناخت خدا و دوستان و دشمنان خدا.

اگر خودیها اندیشه‏های دشمن را نشناسند و از اهدافش بی‏خبر باشند، از شیوه‏های خصمانه و روشهای منافقانه آنان غفلت کنند، درگذر زمان گرفتار هجوم فرهنگی و نظامی قرار می‏گیرند و زیان غیرقابل جبرانی را خواهند دید. بنابراین، تحقیق و شناسایی دشمن امری لازم و حیاتی است که پیامد آن هوشیاری و حرکتهای به موقع، مبارزه‏ها و مقابله‏های خردمندانه است؛ مقام معظم رهبری در این زمینه می‏فرماید:

«مراقب باشید، دشمن را خوب بشناسید، مبادا از شناسایی دشمن غفلت کنید، غریبه‏هایی که خود را در لباس خودی در همه جا داخل می‏کنند، اینها را بشناسید، دستهای پنهان را ببینید.»(2)

بنابراین، همانگونه که تاریخ گواه است شناخت دوست و دشمن یکی از مهمترین عوامل پایداری گروه خودی و تشکلهای همانند است؛ این سخن در تاریخ بیست و پنج ساله انقلاب، تبلوری شگرف دارد و اگر حضرت امام خمینی قدس‏سره با اقتدار، انقلاب را به پیش هدایت کرد، موفقیت ایشان در گرو دشمن شناسی و مقابله با ترفندهای مختلف دشمنان بود.

نتیجه گیری

باتوجه به آنچه در منابع اصیل اسلامی (آیات و روایات) آمده است، مرزبندی دوست و دشمن در همیشه تاریخ وجود داشته و خواهد داشت. از این رو، با مراجعه به بیان اولیای الهی باید با شناخت کامل از فرهنگ خودی و غیرخودی، از پیامد نفوذ آرام دشمنان، آگاهی یافت و جامعه خویش را به خطرات ناشی از آن، توجه داد.

اگرچه کامل‏ترین مصداق خودی کسی است که در اعتقاد و عمل به اصول و مبانی اصیل اسلام پای‏بند باشد، ولی نمی‏توان آزادی عقیده را محدود کرد، بلکه هر انسانی در کشور اسلامی در انتخاب عقیده و مرام خویش آزاد است. از این رو برگرفته از تاریخ حکومت‏های اسلامی بویژه، حکومت رسول خدا، همه کسانی که قوانین کشور اسلامی را بپذیرند اگر چه مسلمان نباشند، در صورتی که از نفاق و کارشکنی و تلاش برای دور کردن اهل ایمان از راه راست، اجتناب نمایند و در راستای مصالح عموم مردم قدم بردارند «خودی» به شمار می‏آیند.

نفاق، مخالفت با نظام مستقل مردمی به صورت آشکار و پنهان و همدستی با دشمنان از بارزترین ویژگیهای غیرخودی‏ها می‏باشد، و آنان که دارای این اوصاف باشند ـ خواه به ظاهر مسلمان یا غیر مسلمان ـ از زمره خودی‏ها بیرون خواهند بود.

پی نوشت ها:

1ـ کارشناس ارشد فلسفه، محقق و نویسنده.

1ـ مقام معظم رهبری، خطبه‏های نمازجمعه، 18/10/1382.

2ـ مقام معظم رهبری، در دیدار با تشکلهای دانشجویی، 17/9/1379.

1ـ اعراف / 72.

2ـ شعرا / 66ـ65.

3ـ شعرا / 120 ـ 119.

4ـ ممتحنه / 4.

5ـ فتح / 29.

1ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق.، ج 20، ص 23.

1ـ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 105.

2ـ همان، حکمت 92.

3ـ همان، حکمت 254.

1ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره: «المتأخر عنکم زاهق و المتقدم لکم مارق و اللازم لکم لاحق.»

2ـ زیارت عاشورا: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.»

3ـ زیارت جامعه کبیره: «فمعکم معکم لامع غیرکم.»

4ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 23، ص 313.

1ـ آل عمران / 118.

2ـ مجادله / 22.

3ـ ممتحنه / 4؛ انعام / 70؛ مائده / 51.

1ـ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 2، ص 127، حدیث 16.

2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 69، ص 252.

1ـ فصلت / 40.

2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 1، ص 228.

3ـ همان، ج 2، ص 315.

4ـ نهج البلاغه، خطبه 176.

1ـ امام خمینی قدس‏سره ، صحیفه نور، ج 18، ص 243.

2ـ همان، ج 7، ص 95.

3ـ همان، ج 15، ص 150.

4ـ نور / 51.

5ـ نسا / 65.

1ـ محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحکمة، مکتب الاعلام الاسلامی، 1403 ق.، ج 4، ص 545.

2ـ بقره / 150.

3ـ عنکبوت / 59.

4ـ ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، دارالفکر، بیروت، 1414 ق.، ج 2، ص 70.

1ـ بقره / 214.

2ـ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، انتشارات سنایی، تهران، ج 2، ص 206.

3ـ نهج البلاغه، خطبه 194.

1ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهلم، 1380، ج 1، ص 99.

2ـ مقام معظم رهبری، دیدار با مردم قم در تهران، 19/10/1379.

3ـ مقام معظم رهبری، خطبه‏های نمازجمعه، 23/2/1379.

1ـ نهج البلاغه، خطبه 234.

2ـ مقام معظم رهبری، خطبه‏های نماز جمعه، 8/5/1378.

3ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 73، حدیث 39.

4ـ نجم / 29.

1ـ ر.ک.: نهج البلاغه، خطبه 3.

2ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 383.

3ـ مضمون خطبه 87 نهج البلاغه.

1ـ آل عمران / 103.

2ـ ر.ک.: جلال الدین سیوطی، تفسیر درّالمنثور، تقدیم عبدالرزاق المهدی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412 ق.، ج 2، ص 272.

3ـ امام خمینی رحمه‏الله ، پیشین، ج 20، ص 103.

4ـ همان، ص 70.

5ـ همان، ج 18، ص 46.

6ـ نهج البلاغه، خطبه 192.

1ـ آل عمران / 104، 110 و 114؛ اعراف / 157؛ توبه / 67، 71 و 112؛ حج / 41؛ لقمان / 17 و...

2ـ کورز لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1376، ص 192.

3ـ ر.ک.: محمد محمدی ری‏شهری، میزان الحکمة، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362، ج 6، ص 262؛ حسن غفاری‏فر، نظارت و کنترل اجتماعی، کتاب زنان، ش 17، ص 81.

1ـ الحر العاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412 ق، ج 8، ص 553.

2ـ المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمّال، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1419 ق.، ج 3، ص 162، حدیث 5967.

3ـ الحر العاملی، پیشین، ص 552.

4ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 67، ص 298.

5ـ فتح / 29.

1ـ محمد بن یعقوب الکلینی، پیشین، ص 126، حدیث 9.

2ـ روزنامه کیهان، 22/5/1378، ص 14.

/ 1