احسن القصص حکایت کیست: زلیخا یا یوسف؟1 نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

احسن القصص حکایت کیست: زلیخا یا یوسف؟1 - نسخه متنی

گاین کارن مرگوریان، افسانه نجم آبادی، عباس امام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احسن القصص حکایت کیست: زلیخا یا یوسف؟1

گاین کارن مرگوریان* - افسانه نجم آبادی**- عباس امام

چکیده :

قصّه یوسف و زلیخا در قرآن (که این داستان را احسن‏القصص نامیده)، تفاسیر، ادبیّات و فرهنگ عامّه جوامع اسلامی قرن‏هاست که ذهن و زبان علاقه‏مندان به آن ماجرا و نکات و ظرایف مرتبط با آن را به خود مشغول داشته است. این موضوع به خصوص در پهنه زبان و ادب فارسی و عربی بازتاب‏های بسیار زیاد و دامنه‏داری داشته و در هر عصر و نسلی متناسب با سطح فرهنگ و ذوق و سلیقه دینی، کلامی و هنری آن عصر یکی از این زمینه‏ها مورد توجّه پاره‏ای از پژوهشگران جدید ـ و از جمله نویسندگان مقاله حاضرـ قرار گرفته است. ارتباط این قصّه قرآنی با محتویات کتاب مقدّس از یک سو و گونه ادبی "مکر و نیرنگ زنان" از سوی دیگر است.

کلمات کلیدی :

قصّه یوسف و زلیخا، احسن‏القصص، مکر زنان.

در برخی تفاسیر سنّتی سوره یوسف(1) آمده است که روزی پیامبر اسلام آیاتی از قرآن برای اصحاب خود قرائت می‏فرمود که گروهی از آنان، از سرِ خستگی و بی‏حوصلگی، گفتند: "چه بوَد اگر خدای تعالی سورتی فرستد که در آن سورت امر و نَهی نبوَد و در آن سورت قصّه‏ای بوَد که دل‏های ما بدان بیاساید." و خداوند جلّ و علی در پاسخ می‏فرماید: نَحْنُ نَقُصَّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصْ.(2)

در واقع، سوره یوسف یکی از کامل‏ترین و منسجم‏ترین سوره‏های قرآن است. همچنین، این سوره باعث پیدایش تفسیرهای بسیاری شده که در پاره‏ای موارد، این تفسیرها فقط و فقط درباره این سوره نگاشته شده‏است.(3) در انواع ادبی - تاریخی گوناگون، از جمله در اندرزنامه‏ها، نصیحة‏الملوک‏ها و در قصص انبیا به این قصّه اشاره شده‏است. قصّه یوسف و زلیخا الهام‏بخش شاعران در سرودن اشعار عاشقانه ناسوتی - عرفانی به زبان‏های فارسی، ترکی و عربی نیز گردیده‏است. در حقیقت، این قصّه همواره یکی از رایج‏ترین قصّه‏های عامیانه شفاهی بوده و اکنون نیز، در فرهنگ اسلامی، یکی از محوری‏ترین قصّه‏ها و حکایات به شمار می‏آید، به خصوص که، در وهله اوّل، مقوله زن را مطرح می‏کند که صفت اصلی او مکر دانسته شده و در وهله دوم، از این جهت که معرّفیِ قدرت مطلق و مهار نشدنی شهوت زنانه است که متوجّه مردان می‏گردد و آنان را آماج توطئه خود می‏سازد.

در صفحاتی که در پی خواهد آمد، قصّه یا سرگذشت یوسف و پاره‏ای از مباحث مربوط به آن در سنّت فرهنگ اسلامی بررسی خواهد شد. ما، این بررسی را، به ویژه، بر شخصیّت زلیخا و چگونگی تفسیر نقش او از جانب بسیاری از مفسّران و متکلّمان متمرکز خواهیم ساخت. سخن ما این است که وصف شهوت زنانه در هر تفسیری، آن چنان که در شخصیّت زلیخا تجسّم یافته، با منطق روائی صورت مشروح‏تر قصّه در همان تفسیر ربط دارد. امّا این تفاسیر گوناگون عمدتا مرد محورند. بنابراین، ما در این باره خوش بین نیستیم که بتوان این قصّه را، در صورت‏های موجود، به عنوان روایتی متضمّن رهایی‏بخشی زنان در زمینه آزادی جنسی در سنّت اسلامی تفسیر کرد - هم‏چنان‏که بعضی از منتقدان قرن بیستم در این راه تلاش کرده‏اند.

در مورد شخصیّت زلیخا و اهمیّت آن در شناخت نقش‏های زنان در جوامع اسلامی کارهایی مهم صورت گرفته‏است. به عنوان مثال، اسپلبرگ از استفاده سیاسی خواجه نظام‏الملک (وزیر سلجوقیان) از شخصیّت زلیخا سخن گفته‏است.(1) مالتی داگلاس نیز جایگاه زلیخا در طرح موضوع "مکر زنانه" در ادبیّات عربی - اسلامی را با شرح و بسط تحلیل کرده‏است.(2) سرانجام، استواسر مرور اجمالی مفیدی از تفاسیر عربی قصّه یوسف عرضه داشته‏است.(3) ما با خانم استواسر هم‏داستانیم که می‏گوید مطالعه چهره‏هایی چون زلیخا به ما کمک می‏کند تا پی بریم که "افکار دینی ما با واقعیّت اجتماعی هم بستگی عاطفی دارد".(4) همچنین، با نتیجه‏گیری او موافقیم که می‏گوید: "هیچ‏یک از دو برداشت شایع و رایج از زلیخا - چه به عنوان مظهر مکر زنانه و چه به عنوان عاشق - برای توجیه پیچیدگی سوره قرآنی یوسف کافی نیست".(5) مقصود ما از این پژوهش آن است که ببینیم، از این برداشت‏های گوناگون از زلیخا، در انواع متعدّد ادبی، چگونه استفاده روائی شده‏است.

بررسی کامل تمامی تفاسیر اسلامی سوره یوسف در حوصله این مقاله نمی‏گنجد. ولی ما ابتدا پس از مرور نوشته‏هایی که شخصیّت زلیخا در ادبیّات و تاریخ اسلامی پدید آورده، نمونه‏هایی از روایات و تحلیل‏های عربی و فارسی این قصّه به دست می‏دهیم و این را با قرآن آغاز می‏کنیم.(1) بسیاری از این قصّه‏های یوسف و زلیخا از عالمان دینیِ معتبر و مشهور است. امّا روایات دیگر، از جمله چند روایت وجود دارد که در آنها کوشش شده است تا مفهوم مکر بازآفرینی شود (منابع دیگر در حواشی درج شده‏است). هدف ما ادای سهمی در پیش‏بُردِ بحثِ برداشت‏هایی گوناگون از زلیخا در نوشته‏هایی است که وارد ادبیّات اسلامی شده به ویژه برای آن که به فهم بازنمودهای گوناگون شهوتِ زنانه کمک شود.

مباحث مفهوم مکر زنان (کَیْدُالنِّساء) براساس سوره یوسف با نخستین تفاسیر قرآنی آغاز می‏شود. این تفسیرها تأکید قرآن بر طرح آزمایشِ نبی را به صورت داستانی دارای فایده اخلاقی درباره خطرات شهوت و مکر زنان (که لازمه آن کیفر است) در می‏آورند، آن هم از طریق درج نه تنها شرح و تفصیلی از روایات یهود (مِدرَش)(2)، بلکه با وارد کردن برخی ویژگی‏های مهم یکی از انواع دیگر ادبی یعنی حکایات اخلاقی درباره مکر زنان یا کَیْدُالنِّساء که پاره‏ای از آنها از قصّه‏های توراتی کهن‏ترند و چه بسا از اصل مصری، پهلوی یا هندی باشند.(3) با درج این حکایات، قصّه قرآنی یوسف با درون مایه‏ای اسلامی و با یه بیست و هشتم سوره یوسف (اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ "که مکر و حیله زنان بزرگ است")(1) که به عنوان شهادت پروردگار به نفع مضمون این گونه قصّه‏ها، معنا و محوریّت تازه‏ای می‏یابد، بعدها به صورت زمینه اسلامی آن قصّه‏ها درمی‏آید.

قصّه یوسف و زلیخا، به عنوان یکی از قصّه‏های پیامبران، غالبا برحسب داستان‏های پیشین توراتی و تفاسیر یهودی و حتّی در پاره‏ای موارد، مصری مطالعه و بررسی شده است.(2) امّا، در متن این قصّه، اشاراتی هست دالّ بر آن که در تفاسیر به آن قصّه مطالبی افزوده شده‏اند (مانند ورود دایه زلیخا در داستان یا پیشنهاد زلیخا به یوسف که شوهرش را بکشد و خود به جای او بنشیند) که چه بسا تا حدودی در ارتباط با نوشته‏های مربوط به مکر زنان افزوده شده‏اند؛ داستان‏هایی که به صورت قصّه‏های عامیانه اخلاقی در قالب هسته‏ای اوّلیّه وجود داشته، که بعدها براساس آن، قصّه‏های بسیاری با درس‏های اخلاقی خاص ساخته شده‏است. معروف‏ترین نمونه این قبیل قصّه‏ها که به زبان‏های اروپایی درآمده، قصّه‏های هزار و یکشب است که در واقع، هسته اصلی آنها خیانت زنی است به همسر خود برای ارضای شهوت، که همه زنان باید کیفر آن را ببینند. نمونه‏های نه چندان معروف این قصّه‏ها هم داستان‏هایی با مضمون سندباد نامه و طوطی‏نامه است.

مسلّم است که برای صبغه اسلامی بخشیدن به این قصّه‏ها، از سوره یوسف بهره‏گیری شده‏است. در هزار و یکشب آیه اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ " که مکر و حیله زنان بزرگ است" نقل شده، و در قصّه هفدهم سندباد نامه نیز همین آیه دیده می‏شود.(1) ولی مسئله‏ای که در آن هنوز تحقیقی صورت نگرفته این است که آیا اصل ماجرا در روایاتِ اصلی متون در جهت عکس نبوده‏است؟ آیا احتمال ندارد که برخی جزئیّات در روایاتِ تفسیری و قصص انبیا از نوشته‏های مربوط به مکر زنان اقتباس شده باشد؟ شاید نتوان به این پرسش پاسخ داد و شاید، همچنان که جان یوهانن(2) نشان داده، چه بسا تلاش برای یافتن اصلی مشترک برای همه این‏گونه قصّه‏ها چندان وافی به مقصود نباشد.(3) امّا مسئله روابط بینامتنی (inter textuality)بحث دیگری را مطرح می‏سازد و آن این که تشتّت و تعدّد قصّه یوسف و زلیخا در آن همه انواع ادبیّات اسلامی (در وسیع‏ترین معنای آن) صرفا از قداست و قدرت قرآنی آن ناشی نمی‏شود. به خلاف، جاذبه این قصّه بعضا مرهون شایستگی آن است برای ظهور در انواع ادبی متفاوت و در خلال این مسیر، تبدیل صورت آن از داستان یکی از پیامبران، به قصّه‏ای درباره مکر زنان، داستانی عاشقانه یا حکایتی اخلاقی، این قصّه، با روایت شدن در قرآن، تفاسیر، تواریخ، افسانه‏ها، متون اخلاقی، مرآة‏الملوک، اشعار عاشقانه و قصّه‏های عامیانه، توانسته است ذایقه فرهنگی زنان و مردان جوامع اسلامی را ارضا کند.

رابطه بین روایت این قصّه در قرآن، کتاب مقدس و نوعا داستان‏های مربوط به مکر زنان منتفی نیست. شاید چون همه این متون در این استنباط سهیم‏اند که شهوت زنان نیرویی است سرکش و خطرناک که مردان باید از آن بپرهیزند و فریفته‏اش نشوند، نیرویی که برای حفظ نظم اجتماعی و انسجام سیاسی در جامعه فرهنگیِ مردْمحور باید به شدّت مهار گردد. وانگهی، این استنباط در بسیاری از مباحث امروزی مربوط به سوره یوسف نیز دیده می‏شود. مثلاً عبّاس محمودالعقاد (وفات: 1964)، روشنفکر مصری، سوره یوسف را قصّه‏ای برمی‏شمارد که در آن خصلت‏های اساسا منفی زنان مصوّر گشته است. به نظر عقّاد، ویژگی بارز این حکایت اشاره قرآن به کَیْد است که وی آن را با ریا و مکر پیوند می‏دهد؛ صفتی که صفت مشخّصه همه زنان عالم است.(1)

عبدالوهّاب بوحدیبه، یکی از روشنفکرانِ تونسیِ همعصرِ العقّاد، در تلاش برای به دست دادن رویکردی زن گرایانه‏تر، نشان داده است که قصّه یوسف، چه در روایت قرآنی و چه در تفاسیر بعدی، حاکی است از گذشت و اغماض اسلام نسبت به وسوسه گناه در زن و مرد. مثلاً، وی روایتِ ازدواج زلیخا با یوسف را در تفاسیر، نشانه نهائیِ گذشتِ اسلام از گناه زلیخا و تأیید ضمنیِ واقعیّت شهوت زنانه می‏شمارد. بنابر قول او، "هرگاه محبّت زن و مرد به منتها حد برسد، اسلام در محکوم ساختن آنان مُصر نبوده است".(2) دلیلش آن است که زلیخا قربانی درمانده جمال خیره کننده یوسف تلقّی شده‏است. از این رو زلیخا سرانجام بخشوده می‏شود و به همسری یوسف درمی‏آید. بوحدیبه بر آن است که زنان مسلمان، به ویژه آنان که هوادار طایفه اناث‏اند، چه بسا از قصّه یوسف این پیام را نتیجه‏گیری کنند که خدای اسلام، شاید به خلاف خدای یهودیان و مسیحیان، در نهایت مایل باشد برای زنان در ارضای شهوت مفرّی بگشاید و عفو زلیخا و زندگیِ نو او شاهد این معنی است. با تعمیم این نظر، خدای اسلام خواهان آن نیست که زنان را، به گناه وسوسه، کلاًّ به لعنت ابدی محکوم سازد، چون از قوّت و حدّت شهوت جنسی آگاهی داشته‏است.

علاوه بر ادبیّات داستانی و تفسیرهایی که در پی آنند تا از قصّه یوسف درباره مکر زنان نتیجه اخلاقی بگیرند، مقداری اشعار عاشقانه - عرفانی نیز وجود دارد که در آنها هم یوسف و هم زلیخا جویای عشق عرفانی واقعی نشان داده شده‏اند. محنت‏های این هر دو همچون آزمون عاشقان حقیقی بازگو شده و وصلت نهائیِ زلیخا با یوسف و گرویدن او به ایمان واقعی بیانگر پیروزی عشق اوست. معروف‏ترین نمونه این نوع آثارْ یوسف و زلیخای عبدالرحمان جامی (وفات: 898) است که تصاویری از این قصّه به صورت مینیاتورهای ایرانی و هندی در نسخه‏های مصوّر آن و نیز در نقّاشی‏های قهوه‏خانه‏ای درج شده‏است.(1)

روایات عمده درباره سوره یوسف ـ داستان آزمایش یوسف: یوسف در مقابله با خطر مکر زنان - جملگی مردْ محورند. داستان عشق یوسف و زلیخا شاید کمتر چنین باشد، هرچند، چنان که در تحلیل منظومه یوسف و زلیخای جامی نشان خواهیم داد، در پایان قصّه، وارونه‏سازی‏های مهمّی، برای نشاندن یوسف در جایگاه مرکزی آن، صورت گرفته‏است. مع‏الوصف، بانوان امروزی تلاش کرده‏اند زلیخا را عَلَم کنند و مفهوم مکر را از محوریّت بیندازند که چه بسا تفاسیر تازه‏ای راه دهد.

قصّه یوسف در قرآن

قصّه یوسف در قرآن با این آیه آغاز می‏شود: نَحْنُ نَقُصَّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصْ (یوسف 12، صدر آیه 3) "نیکوترین سرگذشت‏ها را برایت بیان کردیم". یوسف، فرزند یعقوب، یکی از برگزیدگان است از شجره ذکور که شامل ابراهیم می‏شود، به کودکی خواب می‏بیند که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابر او به سجده درمی‏آیند: اِذْ قَالَ یُوسُفُ لِاَبیهِ یَا اَبَتِ اِنّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لی سَاجِدینَ (یوسف 12، آیه 4)؛ پدرش به او می‏گوید: وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آل یَعْقوبَ کَمَا اَتَمَّهَا عَلی اَبَویْکَ مِنْ قَبْلُ اِبْراهیمَ وَ اِسْحقَ اِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ حَکیمٌ (یوسف، آیه 6)" و پروردگارت این‏گونه تو را برمی‏گزیند و تعبیر خواب می‏آموزد و نعمت خود را بر تو و خاندان یعقوب تمام می‏کند، همان‏طور که پیش از این بر اجدادت، ابراهیم و اسحق، تمام کرد. پروردگار تو دانای فرزانه است". این خواب فال خوش و نیکویی بود که در آن خورشید و ماه نمودار پدر و مادر و ستارگان نمودار یازده برادر بودند.

در جریان این قصّه قهرمانی، یوسف بارها آزمایش می‏شود. نخستین آزمایش امتحانِ تحمّل اوست بی‏آن که ایمان به پروردگار خویش را از دست بدهد. برادران حسودش او را به چاهی می‏اندازند. خداوند به او اطمینان می‏دهد که بعدا انتقام وی گرفته خواهد شد: وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِاَمْرِهِمْ هذَا وَ هُمْ لَایَشْعُروُنْ (یوسف، آیه 15) "به او وحی کردیم که آنها نمی‏دانند چگونه در آینده از نتیجه این کار آگاهشان خواهی کرد." کاروانی او را از چاه برآورد و او به یکی از مصریان، که در قرآن با عنوان العزیز به وی اشاره شده، فروخته شد(1) که او را به خانه می‏برد و به همسرش می‏گوید: اَکْرِمی مَثْواهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنَا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدا (یوسف، آیه 21): "مقدم او را گرامی دار، شاید برای ما فایده داشته باشد و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم." همسر عزیز می‏کوشد تا یوسف را وسوسه کند و زنان شهر با مشاهده حسن روی او دست خود را به کارد می‏بُرند.(1) یوسف، به دلایلی نامعلوم، به زندان می‏افتد و بار دیگر تحمّل وی آزمایش می‏شود. سرانجام، یوسف را ذیحق می‏شمرند و او از زندان آزاد می‏شود و تقاضا می‏کند که از اتّهام خیانت تبرئه گردد و همسر عزیز به مکر خود اعتراف می‏کند. یوسف حاکم مصر می‏شود و به پیامبری می‏رسد و عاقبت از برادران خود انتقام می‏گیرد و پرستار پدر سالخورده خود می‏گردد.

در قرآن، وسوسه یوسف، به عنوان بخشی از سلسله آزمایش‏ها در امتحان شایستگی او برای نبوّت او گزارش شده‏است. یوسف به راستی وسوسه می‏شود: وَ هَمَّ بِهَالَوْ اَنْ رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ (یوسف 12، صدر آیه 24) "او نیز آهنگ وی کرد، جز آنکه برهان پروردگارش را دید.(2)" چون یوسف از آن صحنه وسوسه‏انگیز می‏گریزد، زن می‏کوشد بر او چنگ اندازد و پیراهنش را از پشت پاره می‏کند و، آن زمان که با شوهر خود روبه‏رو می‏شود، یوسف را به تجاوز متّهم می‏کند. یکی از کسان زن [شاهدُ مِنْ اَهْلِهَا (یوسف، آیه 26) "یکی از بستگان زن"] می‏گوید که پیراهن دریده شده یوسف حقیقت را معلوم می‏سازد که اگر یوسف به او حمله کرده باشد، باید از پیش دریده شده باشد. حق به یوسف داده می‏شود و همسر زن او را ملامت می‏کند نه تنها او، بلکه همه زنان را: قَالَ اِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ (یوسف، ذیل آیه 28) "این از مکر شما زنان است که مکر و حیله زنان بزرگ است." واژه عربی که در اینجا به کار رفته، به صیغه جمع مؤنث است. عزیز از یوسف می‏خواهد که از این واقعه با کسی سخن نگوید و اگر تحریکات بیشتر زنان نبود، چه بسا ماجرا به همین جا ختم می‏شد. در دنباله روایت می‏خوانیم: فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَیْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مَتَّکَا وَ اتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکّینا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَاَیْنَهُ اَکْبَرنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هذَا بَشَرا اِنْ هذَا اِلَّا مَلَکٌ کَریمٌ *قَالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَآ امُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرینَ (یوسف، آیه 31-32) "او که علامت زنان را شنید به دنبال آنها فرستاد و پشتی‏ها برایشان فراهم کرد و به دست هر کدام چاقویی داد و (به یوسف) گفت: «به مجلس درآ» زنان چون او را دیدند، بزرگوارش یافتند و دست‏های خود را بریدند و گفتند: منزّه است خدا، این بشر نیست، بلکه فرشته بزرگواری است. گفت: این است همان کسی که به خاطر او مرا سرزنش کردید، آری برای کامجویی به خود خواندش و او خودداری کرد، اگر به دلخواه من رفتار نکند، باید زندانی شود و تن به خواری و ذلّت بدهد." یوسف از خدا یاری می‏خواهد: قَالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ الْجَاهِلینَ * فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (یوسف، آیه 33-34) "یوسف گفت: پروردگارا! زندان از چیزی که این زنان از من توقّع دارند، برایم محبوب‏تر است و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من نگردانی، شیفته آنها می‏شوم و از جاهلان خواهم بود. پروردگارش دعای او را اجابت کرد و مکرشان از او بگردانید، زیرا خداوند شنوای داناست." در این آیه نیز، ضمیر جمع آمده‏است، چنان که در ما یَدْعُونَنی "آنچه مرا به آن می‏خوانند" و در کَیْدَکُنَّ "نیرنگ آنها". یوسف را به زندان روانه می‏کنند: ثُمَّ بَدَالَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَارَأَوْا الایَتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حینٍ (یوسف، آیه 35) "بعد از دیدن آن نشانه‏ها تصمیم گرفتند تا مدّتی او را زندانی کنند."

صحنه‏ای که در آن یوسف در برابر زنان شهر ظاهر می‏شود در خور تأمّل است. این صحنه، برخلاف بخش وسیعی از سوره یوسف، در "سفر پیدایش" کتاب مقدّس معادلی ندارد.(1) هرچند ممکن است در یکی از منابع تفسیری یهود آمده‏باشد که از طریق یهودیان یمن به اعراب منتقل شده‏است.(2) صحنه بریده شدن همزمان دست زنان به مشاهده جمال یوسف تصویری جالب توجّه است(1) که در تفاسیر بعدی، به صحنه حیض دسته جمعی حضّار و نمودار شهوت زنانه تعبیر شده‏است.(2) امّا به راستی چه نکته‏ای در توصیف این صحنه باعث این تفسیر قویّا عامیانه شده‏است؟ در واقع، آنچه نفاس زنان را نشانه‏ای از خطر جنسی جلوه می‏دهد، همان واکنش یوسف است در برابر بریده شدن دست زنان، التماس او از خداوند که او را در پناه خود گیرد (یوسف، آیه 33). درست با همان تعبیری که در لحظه وسوسه پیشین، به هنگام نزدیک شدن همسر عزیز بر زبان رانده و خداوند او را از شرّ آن حفظ کرده بود (یوسف، آیه 23).

بدین‏سان، سخنان یوسف صحنه همدلی زنان با زلیخا را به صحنه شیفتگی تجلّی تبدیل می‏کند. این تفسیر و، در نتیجه، پیوند و رابطه میل جنسی با خطر و مکر، چنان که خواهیم دید، در شرح و تفسیرهای بعدی با صراحت و استحکام بیشتری تأیید می‏شود.

یوسف، پس از آن که فرمان آزادی او از زندان، در پرتو قدرتی که در تعبیر خواب مَلِک نشان می‏دهد، صادر می‏شود، تقاضای اعاده حیثیّت می‏کند. وی، خطاب به فرستاده پادشاه می‏گوید:... ارْجِعْ اَلی رَبِّکَ فَسْئَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّتی قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ اِنَّ رَبّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ (یوسف، آیه 50) "به سوی سَرور خود بازگرد و از او بپرس ماجرای زنانی که دست‏های خود را بریدند، چه بود؟ مسلّما پروردگار من به نیرنگ آنها آگاه است." زنان، چون ملک از آنها می‏پرسد: مَا خَطْبُکُنَّ إذْ رَاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِه (یوسف، آیه 51) "از دعوت یوسف چه منظوری داشتید؟" در پاسخ می‏گویند: حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ (یوسف، آیه 51) "پناه بر خدا ما هیچ ایرادی در کار او نیافتیم." این که ملک زنان را کیفر می‏دهد مؤیّد آن است که صحنه بریدن زنان دست خود را از سر شیفتگی بوده است. در اینجاست که زن عزیز مصر زبان به اعتراف می‏گشاید و می‏گوید: حَصْحَصَ الْحَقُّ اَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه وَ اِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (یوسف، آیه 51) "حق آشکار شد، من بودم که او را به سوی خود خواندم؛ و او راست می‏گوید." یوسف نیز، با پذیرفتن این امر که او نیز وسوسه شده بوده است، صداقت و افتادگی پیامبرانه خود را نمودار می‏سازد. وی خدای را به خاطر یاری او سپاس می‏گوید و به تلویح می‏رساند که، اگر به خود واگذار شده بود، چه بسا تسلیم وسوسه نفس می‏شد.وَ مَا اُبَرِّئُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی اِنَّ رَبّی غَفورٌ رَحیمٌ (یوسف، آیه 53) "من خود را تبرئه نمی‏کنم که نفس انسانی پیوسته به بدی‏ها فرمان می‏دهد، مگر آنچه را پروردگار رحم کند که پروردگار من آمرزنده مهربان است."

بنابراین، ماجرای وسوسه شدن یوسف و زندانی شدن او، و حقّانیّت او، بیش از هر چیز قصّه کسی است که نامزد پیامبری است و خداوند او را امتحان می‏کند و او آزمایش را می‏گذراند و راه را برای عظمت آینده خویش هموار می‏سازد. هرچند جاذبه جنسی و زن، به عنوان وسوسه‏گر و آزمایشگر، در مرکز توطئه جای دارد، این آزمون تنها یکی از آزمون‏های بسیاری است که یوسف در طی داستان با آنها روبه‏رو شده و از سر گذرانده است. به عبارت دیگر، پیام بزرگ‏تر، قصّه پیروزی و سربلندی یوسف است. ایهام متن قرآنی در مورد نقش و مسئولیّت زن مربوط است به این معنی که روایت موضوع فقط بهانه است برای نهاده پیامی مهم‏تر.

یوسف و زلیخا در تفاسیر قرآن

از روزگار عبّاسیان که مفسّران مسلمان، برای ارائه رهنمودهای اخلاقی به امّت مسلمان روبه‏رو شدند، به تفسیر قرآن پرداختند، این ابهام، در باب زن - که در تفاسیر متقدّم راعیل و در تفاسیر بعدی زلیخا شناخته شده - رفع شد و زن قصّه نه تنها وسوسه‏گر، بلکه توطئه‏گر و کینه‏توز شمرده شد.(1) این تفاسیر، قصّه یوسف را، در کل و آیه به آیه، به صورت داستانی پندآموز درآوردند. قصّه‏ای که دیگر حول محور قدرت شهوت زنانه نمی‏گردد، بلکه حکایت نمونه‏وار اخلاقی درباره خطر شهوت زنانه است و در این حالت است که قضاوت در بابِ رفتار زن جزء جدایی‏ناپذیر قصّه می‏شود. زن، در ادامه داستان، سخت کیفر می‏بیند و توبه می‏کند و به مؤمنی واقعی تبدیل می‏شود، رستگار می‏گردد و با ازدواج با یوسف و بچّه‏دار شدن پاداش می‏گیرد.

پیدایش علم تفسیر اسلامی احتمالاً به زمانی برمی‏گردد که در اواسط قرن هفتم میلادی (اوایل قرن اوّل هجری)، قرآن عملاً جمع شده بود. تفسیر محمّد بن جریر طبری (وفات: 310 ه) که احتمالاً در 270 هجری نوشته شده، قدیم‏ترین تفسیری است که تمامی آن موجود است.(1) طبری همچون بیشتر مفسّران، قرآن را سوره به سوره و آیه به آیه تفسیر و پس از هر آیه‏ای پرسش‏هایی مطرح می‏کند که، به زعم او، برای هر خواننده با درایتی ممکن است پیش آید یا مفسّران پیشین مطرح کرده باشند. سپس، با جمع‏بندی پاسخ‏های دیگر سراجمع، به سؤال جواب می‏دهد. اهمّیّت کار طبری هم به جامعیّت بی‏نظیر آن است و هم به تقدّم آن.

مفسّران از جمله طبری، گاهی در بیان متنی بس جالب یا دشوار، در جریان شرح آیه به آیه، چندان به مطلب شاخ و برگ می‏دهند که قصّه تازه‏ای پدید می‏آید و این همان است که کوگل "گسترش روایت" خوانده است.(2) اگر صرف حجم توضیحات را نشانه‏ای از اهمّیّت موضوع بدانیم، زلیخا در تفسیر طبری، بیشتر از آنچه در قرآن هست، اهمّیّت می‏یابد.(3) در سوره یوسف، شانزده آیه ـ یا 14 درصد سوره ـ به زلیخا مربوط می‏شود.

امّا، در طبری، بیش از یک پنجم تفسیر سوره (23 درصد صفحات) به تفسیر آن شانزده آیه اختصاص یافته است. به رغم توجّه فزاینده‏ای که به زلیخا شده‏است، باز یوسف است که در مرکز جای دارد. طبری زلیخا را، هم‏چنان که در قرآن، در سرتاسر تفسیر خود، زوجة‏العزیز می‏خواند.(1) مع‏الوصف، هرچند از او نام نمی‏برد، در توصیفش سنگ تمام می‏گذارد. زلیخا، در تفسیر طبری، به خلاف آنچه در قصّه قرآنی آمده، هم صاحب جمال است و هم مال‏دار (ص 34، بند 1914). از نظر داستان‏پردازی وجود این صفات برای توجیه تمایل احتمالی یوسف نسبت به او، مقرون به صلاح است. علاوه بر آن، احساسات زلیخا نسبت به یوسف با دقّت و مواظبت بیشتری وصف شده‏است. مثلاً، در تفسیر آیه وَ رَاوَدَتْهُ الَّتی فی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِه (یوسف، آیه 23) "زنی که یوسف در خانه‏اش بود به هوای نفس او را به خود خواند"، گفته شده‏است: اَحَبَّتْهُ، "عاشق او شد" یا "او را خواست" (ص 25، بند 18965). همچنین، در تفسیر، صدای زلیخا بیشتر شنیده می‏شود. در قرآن، تنها کلام برای اغوای یوسف هَیْتَ لَکْ، "بشتاب" است. امّا در تفسیر طبری، گفتگوی طولانی‏تری آمده که در آن زلیخا می‏کوشد تا با چرب‏زبانی یوسف را به چنگ آورد و یوسف با ترش‏رویی پیامبرانه جواب می‏دهد: قالت یا یوسف ما أحسن شَعرک! قالَ: هو ادل ماینتر من جسدی. قالت یا یوسف ما احسن وجهک! قال: هو للتراب یأکله (ص 33-34، بند 13،19) "زن به یوسف گفت: چون نیکوست موی تو! یوسف گفت: اوّل چیزی که در گور بریزد این بُوَد. و زن دوباره گفت: یوسف، چون نیکوست روی تو! و یوسف در پاسخ گفت: روی من از آن خاک است، که خاک خواهد شد".(2)

طبری همچنین می‏نویسد که براساس تلفّظ‏های محلّی و نحوه ادای مصوّت‏ها، «هَیْتَ لَک» در قرآن، می‏تواند به معنای أحَبُّ إلیّ، "با من عشق بورز"، (ص 30، بند 18998) نیز باشد. سرانجام معنای این عبارت که لایأتی النساء، "به زنان نزدیک نمی‏شد" (ص 19) افاده این معنا را می‏کند که او زن زیبایی بوده و از عدم توجّه شوهرش به خود سر خورده شده و میل او به یوسف میل زنی شمرده می‏شود که شهوت جنسی او ارضا نشده‏است.(1)

اعتراض یوسف در قرآن به این عبارت است: مَعَاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحْسَنَ مَثْوَایَ (یوسف، آیه 23) "به خدا پناه می‏برم، او ولی‏نعمت من است و مرا منزلتی نیکو داده‏است." اِنَّهُ رَبّی به چه کسی اشاره دارد؟ طبری در اینجا عدّه‏ای از صاحب‏نظران را برمی‏شمارد که گفته‏اند "ربّی" به ارباب یوسف (عزیز)، شوهر زلیخا، اشاره دارد. هرچند واژه "مَثْوَای" به صورت‏های گوناگون "blessing" (رحمت الهی" در ترجمه Khan)، "provision" (در ترجمه Pickthall) و "Kindness" (در ترجمه Dawood) برگردانده شده‏است. منابع طبری مَثْوَای را در لغت به معنای "سرپناه" گرفته‏اند در تأیید این قول که یوسف به آقایی اشاره دارد که وی در خانه او مقیم است و این تمایز مهم است از این نظر که آیا مخالفت یوسف (با "زنا") ناشی از دغدغه دینی اوست، یا نشانه وفاداری او نسبت به خواجه‏ای که او را خریده و همچون فرزند خود شمرده‏است؟ ترسش از پروردگار است یا از عزیز؟ این هر دو تعبیر در مضمون خطر وسوسه زنان برای التزام دو جنس مذکّر مشترک‏اند: زن، در تعبیر اوّل، بین یوسف و خدای مذکّر او، و در مورد دوم بین یوسف و خواجه‏اش قرار می‏گیرد.(2)

بیشترین حجم تفسیر مجموع این آیات سوره یوسف تا زمانی که زنان شهر به دیدار وی می‏آیند، به آیه زیر اختصاص دارد: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَوْ لَا اَنْ رَا بُرْهانَ رَبِّه (یوسف، آیه 24) "آن زن آهنگ او کرد، اگر یوسف برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ وی می‏کرد." اوّلین پرسش که طبری مطرح می‏کند، در مورد ریشه "ه/م/م/" است که در این آیه معمولاً به "آهنگ کسی کردن" (یا "میل به کسی داشتن") ترجمه می‏شود. امّا به راستی زن عزیز میل خود را چگونه نشان داد، و سؤال مشکل‏تر اینکه یوسف تا چه حد آهنگ او کرد؟

چند تن از علمایی که طبری از آنها نقل قول کرده، گفته‏اند که یوسف "گره‏های شلوار خود را گشود" (ص 34، بند 19013، ص 35، بند 19015 و بند 1906) یا "گره‏های جامه خود را گشود" (ص 35، بند 1901) یا "گره‏های جامه زن را گشود" (ص 36، بند 1902) یا "جامه خود را به در آورد" (ص 36، بند 19021؛ ص 37، بند 19026) یا "بند زنار خود را گشود" (ص 37، بند 1030) یا "جامه خود را تا کمرگاه پایین آورد" (ص 36، بند 1902) یا "میان پاهای او نشست" (ص 36، بند 1902) یا "همچون مردی در کنار زنش نشست" (ص 36، بند 19028) و یا "به حالت ختنه‏کنندگان نشست" (ص 25، بند 19015؛ ص 27، بند 19028). شرح و بسط در این توصیف‏ها و تکرار مکرّر پاره‏ای نکات اهمّیّت آنها را در صحنه برجسته می‏سازد. از آن مهم‏تر، این شرح و بسط نوعی حسِّ تردید پدید می‏آورد، به نحوی که با ادامه تفسیر، شمار شواهد مربوط به موضع بدنام کننده یوسف تا آنجا افزایش می‏یابد که در خواننده تردیدی نماند که یوسف به راستی وسوسه شده بوده‏است.

طبری، با قرار دادن یوسف در معرض بدنامی، به سؤالی دیگر رو می‏کند: "توصیف یوسفی که پیامبر خداست به این صورت چگونه مجازست؟" (ص 37)(1) وی می‏گوید که علما در این باره اختلاف دارند. برخی می‏گویند که آن بخشی از تدبیر خداوند است برای ترس افکندن در دل پیامبران خود (ص 38). برخی دیگر می‏گویند که این فرصتی پیش می‏آورد تا خداوند از آنان درگذرد و نشان دهد که مشمول رحمت اویند (ص 38). دیگر آنکه چه بسا خداوند بخواهد پیامبران را سرمشق مردم قرار دهد تا مردم بدانند که اگر توبه کنند، می‏توانند از او بخشایش بخواهند و از غفران الهی نومید نباشند (ص 38). گروهی دیگر از مفسّران می‏گویند که معنای "هَمَّ" در مورد یوسف و زلیخا یکسان نیست. زلیخا برای کامجویی آهنگ یوسف کرد و یوسف برای نشان دادن بیزاری از او (ص 38). باز تفسیری دیگر این است که یوسف آهنگ زلیخا نکرد و دلیل آن آغاز شدن عبارت است با کلمه "لو لا" (ص 38). یعنی عبارت را به این معنی می‏توان گرفت که "و اگر نه برهان پروردگارش را دیده بود، آهنگ آن زن می‏کرد." این تفسیر، به رغم انتقاد طبری که گفته این تعبیر به گوش عرب زبان طبیعی نمی‏آید (ص 39)، شایع است و در ترجمه‏های انگلیسی آیه هنوز وجود دارد. مثلاً پیکتال این آیه را چنین ترجمه کرده‏است:

He himself would have succumbed to her had he not seen a sign from his Lord (p.237).

"اگر یوسف نشانه‏ای از پروردگارش ندیده بود، هر آینه تسلیم خواسته این زن می‏گشت" و این تفسیری است که وجود هرگونه تمایلی در یوسف را نفی می‏کند.(1)

بنابر نصّ قرآن، یوسف چون "برهان پروردگار"ش را دید، باز ایستاد. این برهان چه بود؟ در دسته اوّل تفاسیر، این برهان "ندایی" (بانگی) از جهان دیگر است که یوسف را از زنا بر حذر می‏دارد (ص 39، بند 19033). در پاره‏ای تفاسیر، این ندا از منبعی نامعیّن می‏آید؛ در پاره‏ای دیگر، ندای یعقوب، پدر یوسف است و به او می‏گوید که اگر در طلب خود اصرار ورزد، پرنده‏ای را ماند که بال‏های خویش را از دست داده و نتواند پرواز کند (ص 40، بند 19034) و این را می‏توان خطری نمادین تفسیر کرد که توانایی جنسی خود را ـ اگر نابجا به کار برد ـ از دست خواهد داد. مفسّران، در دو جا، آورده‏اند که همه پسران یعقوب هریک دوازده پسر داشته‏اند، جز یوسف که یازده پسر داشته است (ص 43، بند 19052). آیا این را می‏توان کیفری برای "میل غیرمجاز" یا پیامد دراز مدت "میلی ارضا نشده" دانست؟ آیا این فرو کاستن باروری یا میل به زن، نتیجه مهار کردن میل جنسی مردانه و پیآمد شوم دیگر شهوت وسوسه‏گر زن نیست که گریبان‏گیر مردان می‏شود؟

براساس تفاسیر دیگر، آن برهان "خیال پدر یوسف" (ص 42، بند 19043) بود که برابرش ظاهر شد و انگشت به دندان می‏گزید و بر سینه می‏کوفت و صدا می‏کرد: "یوسف! یوسف!" یا او را "احمق" (ص 45، بند 19069) و "زناکار" می‏خواند و یوسف شرمنده‏گشت (ص 45،بند 19071) و این درخواست‏ها باعث از بین‏رفتن میل‏جنسی او شد.

سرانجام، برخی تفاسیر این برهان را ظهور آیاتی از قرآن بر روی دیوار دانسته‏اند (ص 47، بند 19084) مانند آیه وَ لاتَقْرَبوا الزِّنی (سوره 17، آیه 32) "گرد زنا مَگردید".

عبارت بُرهانَ رَبِّه این پرسش را نیز مطرح می‏کند که "کدام رَبّ؟". با توجّه به وجود کلمه برهان، رایج‏ترین تفسیر این است که منظور از رَبّ خداوند است. مع‏الوصف، معدودی از مفسّران "رَبّهِ" را اشاره به خواجه یا ارباب یوسف، عزیز، دانسته‏اند. ابن اسحاق، که همواره تفسیرهای هرچه گوناگون‏تر از او می‏توان انتظار داشت، می‏گوید که یوسف خودِ عزیز، نه خیال او را، به چشم دیده که در آستانه در ایستاده و او به سمت در، زلیخا در پی او، شتافت (ص 50). این تفسیر به مذاق طبری، که وفاداری یوسف نسبت به خداوند را برتر می‏شمارد، ظاهرا خوش نمی‏نشیند. وجه مشترک همه این تفسیرها، باز تصویر موجّهی است مردانه - در هیئت پدر، ارباب یا خداوند - که تأثیر ویرانگر وسوسه زنانه را خنثی می‏کند و یوسف را به مأوای مردانه بازمی‏گرداند.

در قرآن، هنگامی که یوسف می‏کوشد از دست زلیخا بگریزد و زلیخا پیراهن او را پاره می‏کند، کسی "شاهدی از کسان آن زن" (شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها) می‏گوید که: اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ قَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ* وَ اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ (یوسف، آیه 26-27). اگر پیراهن او از جلو پاره شده باشد، زن راست می‏گوید و مرد دروغگوست * و اگر پیراهن از پشت دریده باشد، زن دروغ می‏گوید و مرد راستگوست. طبری می‏پرسد که این شاهد که می‏تواند بود؟ اوّلین نامزد او نوزادی است و در تأیید نظر خود حدیث چهار نوزاد سخنگو، از جمله عیسی مسیح، را نقل می‏کند (صص 53-54، بند 19099). طبری، با این قول، داستان دیگری از قرآن را یادآور می‏شود که در آن، عیسای نوزاد، برای دفاع از مادر خود در برابر اتّهام اباحه جنسی از جانب مردم، لب به سخن می‏گشاید. این قیاس تصادفی نیست - در مورد عیسی، معجزه سخن گفتن یک نوزاد، به ویژه یک پیامبر، به سخنان او اعتبار می‏بخشد، سخنانی که مؤیّد بکارت و بی‏گناهی مریم است. در اینجا، طبری تلویحا خواننده را یادآور می‏شود که در موردی دیگر، سخن گفتن نوزاد برای تبرئه کسی (مریم) بوده‏است که همچون یوسف، بی‏جهت به ناپاکی جنسی متّهم شده‏بود ـ کسی که نه تنها معصوم که برگزیده خداوند بود و از جانب خداوند تقدیس شده‏بود.

هرچند، در تفسیر طبری، ما شاهد نقش گسترده زلیخاییم، باز قصّه قصّه یکی از پیامبران است، نه قصّه یک زن. و پیام اخلاقی قصّه نیز قوّت و خاکساری پیامبری است که خداوند او را آزمایش می‏کند. زن به عنوان وسوسه‏گر وارد ماجرا می‏شود و در پایان این خوان داستان نیز بیرون می‏رود. و در تفاسیر بعدی است که قصّه دیگر قصّه یوسف تنها نیست، بلکه به صورت قصّه یوسف و زلیخا درمی‏آید، نه تنها شاخ و برگ‏های تازه‏ای به داستان افزوده شده و به زلیخا حضور فعّال‏تر و حساب شده‏تری می‏بخشد، بلکه از آن مهم‏تر، افزودن کیفر و عقاب زلیخا بُعدی اخلاقی به قصّه می‏دهد و آن اینکه تذکّر میل جنسی مهارناپذیر زن به مرد، همراه با مکر زنانه، باعث بروز سال‏ها رنج و عذاب یکی از پیامبران شده‏است و، از این‏رو، زن باید کیفر ببیند. تفسیر بیضاوی (وفات: 685 / 691ه.ق) یکی از تفاسیری است که چنین مضمونی را می‏رساند. بیضاوی، با ذکر ایمان آوردن زلیخا، کفّاره و بازخرید را بر کیفر او می‏افزاید. تنها پس از ایمان آوردن است که زلیخا از طریق ازدواج با یوسف و آوردن دو پسر از وی پاداش می‏گیرد.(1) این فرجام در تفسیر زمخشری و تاریخ طبری نیز، که بعدا از آن گفتگو خواهیم کرد، دیده می‏شود.(2) پیام از این آشکارتر نمی‏شود. بنابراین، این میل باید کیفر بیند و تنها زمانی بازخریدنی است و، به راستی، از راه شادکام ساختن و پسرانی برای مرد آوردن اجر و پاداش می‏یابد که با عقد ازدواج ارضاء شده باشد. زن خوب بیش از این چه می‏خواهد؟

پی نوشت ها:

1. مشخّصات کتابشناسی اصل انگلیسی مقاله به این ترتیب است:

Zulaykha And Yusuf : Whose ''Best Story''? by Gayane Karen Merguerian and Afsaneh Najmabadi; in International Journal of Middle East Studies, 29 (1997), 485-508.

* گاین کارن مرگوریان کارمند واحد خدمات کتاب‏داری دانشگاه شمال شرقی Northeastern University، در شهر بوستون ایالت ماساچوست امریکا می‏باشد و خانم دکتر افسانه نجم‏آبادی نیز دانشیار بخش دانشگاهی پژوهش‏های زنان در Barnard College (دانشگاه کلمبیا) است. [اخیرا نیز ریاست بخش مطالعات زنان در واحد خاور میانه دانشگاه هاروارد امریکا به وی واگذار شده است. - مترجم].

** استاد دانشگاه اهواز. [از استاد و همکار گرامی جناب آقای عبدالرزّاق حیاتی (استاد بخش زبان انگلیسی دانشگاه شهید چمران اهواز) که زحمت مطالعه دقیق متن دستنویس ترجمه فارسی مقاله را متحمّل شدند و پاره‏ای پیشنهادات و اصلاحات سودمند را نیز ارائه دادند، تشکّر و تقدیر می‏شود. ضمنا در ترجمه فارسی آیات قرآنی این مقاله، از ترجمه قرآن استاد محمّدمهدی فولادوند استفاده شده است. مترجم].

1. قرآن مجید، سوره 12.

2. تعبیر قرآنی آن احسن‏القصص می‏باشد.نگاه کنید به «یوسف و زلیخا، از تفسیر فارسی موقوفه بر تربت شیخ جام» نوشته سورآبادی، ابوبکر عتیق بن محمّد: ص 7.

3. از جمله این تفاسیرند: تفسیر سوره یوسف: الستّین الجامع للطائف البساتین، احمد بن محمّد بن زید طوسی، به کوشش محمّد روشن، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1357؛ حدائق الحقائق، معیّن‏الدین فراحی هروی، به کوشش سیّد جعفر سجّادی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1365؛ یوسف فی القرآن، احمد ماهر، محمود الباقری، دارالنهضة العربیه، بیروت، 1984؛ سوره یوسف: دراساة تحلیلیه، احمد نوفل، دارالفرقان للنشر و التوزیع، امّان، 1989.

1. Denise A. Spellberg, Plitics, Gender, and the Islamic Past: The Legacy of Aisha Bint Abi Bakr, Columbia University Press, New York 1994, chap.4.

2. Fedwa Malti -Douglas Woman''s Body, Woman''s Word: Gender and Discourse in Arabo- Islamic Writing (Princeton N.J: Princeton University Press, 1991) chap.3.

3. Barbara F. Stowasser. Women in the Quran. Tradtion and Interpretation, (New York: Oxford University Press, 1994). 50-56.

4. Barbarea F.Stowasser: P.4.

5. Ibid , P. 56.

1. نگارندگان این مقاله زبان‏های عربی و فارسی را تقریبا به طور کامل می‏دانند. در مورد بحث این قصّه در ادبیّات ترک، نگاه کنید به:Stephanie Bowie, Thomas: "The Story of Joseph in Islamic Literature With

an Annotated Translation of the Pre-Ottoman Destan-i Yusuf by Seyyed Hamza", (M.A. thesis, Department of Middle Eastern Languages and Cultures. Columbia University, 1992).

2. نگاه کنید به:

Encyclopaedia Jvdaica Jerusalem (New York: Macmillan, 1971) 202-18 S.V. "Joseph".

3. شاید در بین این آثار و قصّه‏ها، مهم‏ترین آنها «سندباد نامه» باشد که ظاهرا این قصّه را "قصّه اصلی" بسیاری از این نوع قصّه‏ها (مانند «طوطی‏نامه») دانسته‏اند. روایت ظهیری سمرقندی (قرن 6 ه) اصیل‏ترین تحریر این قصّه است که چندین چاپ از آن موجود است. تصحیح احمد آتش î(Istanbul: Milli Eg«itim Basimevi, Ä 1948) حاوی متن‏های عربی و ترکی سندباد نامه نیز هست. ترجمه‏ای قدیم از سندباد نامه به زبان انگلیسی در 1884 به صورت محدود، با عنوان The Book of Sindbad به ترجمه W. A. Clouston، در شهر گلاسکو به چاپ رسید. ترجمه آن به زبان فرانسه، براساس روایت ظهیری، با عنوان Le Livre des sept vizirs، به همّت باگدانوویچ (Deyan Bogdanovic, Sindbad, (Paris 1975انجام گرفته است.

در مورد بحث درباره اصل و مأخذ سندباد نامهB.E. Perry, "The Origin of the Book of Sindbad", Fabula: Journal of Folktale Studies 3 (1959)", PP. 1-94. برای منتخباتی مفید از این داستان:

John D. Yohannan, Joseph and Potiphar''s Wife in World Literature : An Anthology of the Story of the Chaste Youth and the Lustful Stepmother (New York: New Direction, 1968).

1 نگارندگان این مقاله برای ترجمه‏های انگلیسی قرآن و آیات قرآنی به چندین ترجمه گوناگون مراجعه کرده‏اند، از جمله:

The Koran (with parallel Arabic text), trans. N.J. Davood, Penguin, London 1990; The Koran Interpreted, trans. A.J. Arberry, Macmillan, New York 1955; The Meaning of the Glorious Quran, ed. and trans. Muhammad M. Pikthall, Tahrike Tarsile Quran, Elmhurst, N.Y. 1992; The Quran: The Eternal Revelation Vochsafed to Muhammad the Seal of the Prophets, trans. Muhammad Zafarullah Khan, (New York: Olive Branch press, 1991).

[در ترجمه آیات قرآن به فارسی از قرآنِ ترجمه کاظم پورجوادی استفاده شده‏است].

2. برای نمونه اخیر و جامع آن نگاه کنید به:

Shalom Goldman, The Wiles of Women / The Wiles of Men: Joseph and Potiphar''s Wife in Ancient Near Eastern, Jewish, and Islamic Folklore, State University of New York Press, Ä îAlbany, N. Y. 1995).

1. نگاه کنید به: .Muhsin Mahdi, ed. Alf layla wa layla (Leiden: E.J. Brill, 1984), 64

و نیز ظهیری سمرقندی، محمّد: ص 105.

2. John D.Yohannan.

3. نگاه کنید به: John D.Yohannan, Joseph and Potiphar¨s Wife, 4-6

1. عبّاس محمود العقاد: ص 23. برای آگاهی بیشتر از آراء العقاد نگاه کنید به:

Stowasser, Women in the Quran: 54-55.

2. Abdelwahab Bouhdiba, Sextuality in Islam, trans. Alan Sheridan (London: Routledge and Kegan Paul, 1985).

1. ما در این مقاله، به تفصیل، به یوسف و زلیخای جامی خواهیم پرداخت. نسخه مورد استفاده ما مثنوی هفت اورنگِ جامی، تصحیح مرتضی مدرّسی گیلانی (سعدی، تهران 1337) است. از این اثر، دو ترجمه انگلیسی در دسترس است: یکی از Ralph T.H. Griffith (Seribnar and Co. London, 1882)، دیگری از David Pendelbury با عنوان ;Yusuf and Zulaikha (The Octagon Press, London, 1980)در مورد ترجمه فرانسه این اثر نگاه کنید به: Youssouf et Zouleikha, trans. Auguste Bricteux (Paul Gauthner, Paris, 1927).و در مورد مینیاتورهای مربوط به این قصّه نگاه کنید به:

Na''ama Brosh, Biblical Stories in Islamic Literature and Painting (The Israel Museum, Jerusalem 1991);

و هادی سیف، نقّاشی قهوه‏خانه‏ها، موزه رضا عبّاسی، تهران، 1369.

1. واژه "العزیز" به معنای "والا مقام"، "قدرتمند" یا "شریف" است و در ترجمه‏های انگلیسی قرآن، به "Governor" (Arberry) و (Dawood) "Prince" برگردانده شده است.

1. ترجمه غیر معمول ظفراللّه خان چنین است:"They Pressed their fingers" between their teeth, و "They gnawed their fingers". The Quran: The Eternal Revelation, PP. 221-223.

2) این ترجمه مطابق است با متن انگلیسی، امّا، به پیروی از مفسّران، در ترجمه‏ها، به این صورت برگردانده شده است: "و اگر نه برهان پروردگارش را دیده بود، او نیز آهنگ آن زن می‏کرد." مترجم

1. در "سفر تکوین"، همسر عزیز یوسف را متّهم می‏کند به اینکه "نزد من آمد تا با من همبستر شود. امّا من فریاد کشیدم و وقتی صدای گریه و فریاد مرا شنید، جامه خود را نزد من واگذارده، فرار کرد و بیرون رفت." آقای او خشمگین می‏شود و او را به زندان شاهی می‏افکند. به عبارت دیگر، در کتاب مقدّس، از آزمون کشف حقیقت - دریده شدن پیراهن یوسف از عقب - و از مسائل بعدی تا زمانی که یوسف زندانی می‏شود، ذکری نیامده است. (سفر تکوین، 39: 10-15). و این، در "سفر تکوین" آخرین موردی است که از همسر عزیز یاد شده‏است.

2. James L.Kugel, In Potiphars House: The Interpretive Life of Biblical Texts (San Francisco: Harper, 1990), 55.

1. این صحنه از معروفترین صحنه‏ها در نقاشی‏های رایج این ماجرا است. به عنوان مثال، نگاه کنید به:

Brosh, Biblical Stories.

2. ''Abd Allah ibn ''Umar Baydawi, Baidawis Commentary on Surah 12 of the Quran, text accompanied by an interpretive rendering and notes by A. F. L. Beeston (Oxford: Oxford University Press, 1963) 88.

ما این موضوع را در ادامه همین مقاله مورد بحث قرار خواهیم داد. در همین راستا، ژیلبر و گوبار، نیز انگشت به دندان گزیدن در قصّه‏های پریان "سفید برفی" و "زیبای خفته" را ناشی از احساسات جنسی قهرمان دختر یا زن قصّه می‏دانند. در این مورد نگاه کنید به:

Sanra M. Gilbert and Susan Gubar, The Madwoman in the Attic: The Woman Writer and the Ninteenth Century Literary Imagination (New Haven - Conn: Yale University Press, 1979) 37.

1. در قرآن، نام زن قصّه ذکر نشده‏است. یگانه زنی که نامش در قرآن آمده مریم، مادر عیسی(ع) است. در این î Äباب نگاه کنید بهJohn A. Phllips: : P. 152; Farzaneh Milani: P. 47;Amina Wadud Muhsini: P. 32.

1. ابوجعفر محمّد بن جریر الطبری، جامع‏البیان عن تأویل القرآن، به تصحیح محمود محمّد شاکر، 30 جلد (دایرة‏المعارف بمصر، قاهره، 1960)، تفسیر سوره یوسف، جلد 16. همه نقل قول‏ها از این اثر با ذکر شماره صفحه و شماره پاراگراف (اگر موجود باشد) خواهد بود.

2. Kugle, In Potiphars house, 3FF.

3. کوگل همچنین از وجود گرایشی مشابه در تفاسیر یهود یاد می‏کند. می‏توان مسلّم گرفت که اهمّیّت چهره زلیخا، به مرور زمان افزایش یافته است. در قرن نهم هجری که جامی این داستان را به عنوان قصّه‏ای عاشقانه سروده، زلیخا به چهره اصلی قصّه تبدیل شده‏است. به قول پندلبری، "می‏توان گفت که زلیخا گُل می‏کند"î (Pendlebury: P. 173)Ä.

1. به قول طبری، کسانی او را راعیل می‏دانند، امّا شاید از آنجا که وی منابع این قول را به قدر کافی موثّق و خالی از اختلاف نمی‏بینند، اصرار دارد که همه جا وی را "زن عزیز" بخواند.

2. این گفتگو، یادآور گفتگوی مشابهی در برخی تفاسیر یهود از قصّه مربوطه در سفر تکوین است. نگاه کنید به:Goldman, Wiles of Women, 44.

1. این پیشنهاد در توضیح این معنی شده‏است که چرا عزیز، پس از خریدن یوسف، به همسر خود می‏گوید: عَسی اَنْ یَنْفَعَنَا اَوْنَتَّخِذَهُ وَلَدًا (یوسف 12، آیه 21): "شاید برای ما فایده داشته‏باشد، یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم". مفسّران متأخّرتر این تفسیر طبری را که "او به زنان نزدیک نمی‏شد" به این معنی دانسته‏اند که عزیز یا عنین بوده، یا همجنس باز. این شاهد دیگری است از شرح و تفصیلی که احتمال می‏رود از منابع مِدْراشی [مِدْراش (عبری = تفسیر، تحقیق)، مجموعه تفسیرهای شفاهی کتاب مقدّس اَحبار در تلمود که مجموعه مدوّن شریعت شفاهی یهود است به ضمیمه تفاسیر خاخام‏ها، در مقابل شریعت مکتوب. - مترجم [برگرفته شده باشد که در آنها به صراحت گفته شده که فوطیفرع (Potiphar)یوسف را به خاطر لذّت شخصی خود خرید، امّا جبرئیل مانع کار او شد و عنین گردانید. نگاه کنید به:of the Jews Louis Ginzberg, The Legends

(Philadelphia: Jewish Publication Society, 1909-36) 2: 43.

همچنین نگاه کنید به:Goldman, Wiles of Women, 44.

2. برای اطّلاع از بحثی درخشان درباره مختل شدن التزام مردان به دست زنان، در ادبیّات عربی نگاه کنید به:î Malti Douglas, Womans Body Ä، به ویژه فصل‏های 1، 4 و 5.

1. زمخشری (وفات: 538) با تأکید بر قدرت اغواگر زلیخا و استفاده از آن برای برجسته ساختن قوّت کفّ نفس یوسف، به این سؤال چنین جواب می‏دهد: "اگر وسوسه‏گری زلیخا به این شدّت نمی‏بود، کفّ نفس یوسف نیز چندین ستودنی نمی‏شد." نگاه کنید به: (الزمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر: ج 1، ص 467)

1. اَربری (Arberry، ص 256) و داوود (Dawood، ص 237) این آیه را به همین صورت ترجمه کرده‏اند.

1. بیضاوی، عبداللّه بن عمر: ص 90.

2. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر: ج 1، ص 478.

/ 1