مفهوم شفاعت در اندیشه شیعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مفهوم شفاعت در اندیشه شیعی - نسخه متنی

مجتبی روحانی زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مفهوم شفاعت در اندیشه شیعی

مجتبی روحانی زاده1

چکیده

شفاعت، کمکِ اولیای خدا به گنهکارانی است که پیوند ایمانی خود را با خداوند قطع نکرده‏اند. برخلاف نظر عده‏ای، اعتقاد به شفاعت نه تنها مایه جرأت و سرسختی در مقابل خدا نیست؛ بلکه پدیدآورنده امید در دلِ گنهکاران و مایه بازگشت آنان به سوی خداوند و دست برداشتن از عصیان است. اعتقاد به شفاعت در صورتی می‏تواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام‏فریبی تفسیر شود؛ زیرا گاهی تفسیرهای غلط از شفاعت، افراد را از درک حقیقت شفاعت بازمی‏دارد. در اندیشه شیعی، افرادی می‏توانند شفاعت کنند که از خداوند اجازه آن را داشته باشند.

متأسفانه این مسئله اصیل اسلامی با برخی پیرایه‏های غلط همراه شده است. در مقاله حاضر، سعی شده است با استفاده از نظرات دانشمندان شیعی، معنای صحیحی از شفاعت ارائه شود.

کلیدواژه‏ها:

شفاعت، اندیشه شیعی، واسطه‏گری، امید، تجری، عوام‏فریبی، اهل سنت.

مقدّمه

شفاعت، اندیشه‏ای اصیل و اسلامی است؛ به طوری که علاوه بر نصوص قرآن کریم، روایات نبوی و ائمّه علیهم‏السلام در مورد آن به حد تواتر رسیده است. دانشمندان مسلمان اتفاق‏نظر دارند که شفاعت از اصول اساسی در عقیده اسلامی است، اگرچه در تفسیر آن اختلاف دارند.

این مسئله اصیل اسلامی، بسان برخی دیگر از معارف بلند، به سبب عدم رجوع مسلمانان در فهم اسلام به اهل بیت علیهم‏السلام ، با برخی پیرایه‏های غلط همراه شده است. وظیفه دانشمندان است که مردم را راهنمایی کرده، مطالب اصیل اسلامی را از غیر آن جدا نمایند. در مقاله حاضر، ما به دنبال آن هستیم تا با استفاده از نظرات دانشمندان شیعه، معنای صحیحی از مفهوم شفاعت ارائه و پیرایه‏های آن را معرفی کنیم.

واژه «شفاعت» از ماده «شفع» به معنای «جفت»، در مقابل واژه «وتر» به معنای «طاق» است. علت این‏که واژه «شفاعت» برای «وساطت برای نجات گنهکار» به کار می‏رود این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تأثیر او یا عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، با هم ضمیمه می‏شوند و به کمک هم موجب خلاصی گنهکار می‏گردند. شفاعت، کمکِ اولیای خدا به گنهکارانی است که پیوند ایمانی خود را با خداوند و پیوند معنوی خویش را با اولیای خدا قطع نکرده‏اند؛ البته این کمک با اجازه خداوند است. (سبحانی، 1383، ص 172 ـ 173)

درباره اهمیت عقیده به شفاعت، باید گفت اعتقاد به شفاعت، پدیدآورنده امید در دل گنهکاران و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگی به سوی خداست. اگر حقیقت شفاعت، درست مورد بررسی قرار گیرد خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت نه تنها مایه جرأت و سرسختی در مقابل خداوند نیست؛ بلکه سبب می‏شود گروهی، به امید این‏که راه بازگشت به سوی خدا به روی آنان باز است، بتوانند به وسیله اولیای خدا آمرزش الهی را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصیان دست بردارند و به سوی حق بازگردند.

در واقع، شفاعت از عوامل سازنده و نیروبخش در دگرگون ساختن اوضاع و نابسامانی‏های بشر است و او را از محیط تیره و تار نومیدی به فضای روشن امیدواری وارد می‏کند.

شفاعت اولیای خدا، منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هیچ کس نمی‏تواند شفاعت نماید. اذن خدا بی‏جهت و بی‏حکمت نیست؛ بلکه شامل حال گنهکارانی می‏شود که برای عفو و اغماض شایستگی دارند و لغزش‏ها و گناهانشان به مرحله پرده‏دری و طغیان نرسیده است.

نوید شفاعت با این شرط، هشداری است به گنهکاران که به هوش باشند و هر چه زودتر از ادامه گناه باز گردند. شفاعت، انگیزه‏ای برای بازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجدیدنظر در برنامه‏های غلط و روزنه امیدی برای پاک ساختن برنامه زندگی از نقاط تاریک محسوب می‏شود.

در پایان مقدّمه، ذکر این نکته لازم است که اعتقاد به شفاعت، در صورتی می‏تواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام فریبی تفسیر شود و شفاعتی که شرع و عقل، ما را به سوی آن دعوت می‏کند با شفاعتی که در اذهان برخی از دورافتادگان از تعالیم اسلام وجود دارد، تفاوت دارد.

نظرات دانشمندان شیعی

1. شیخ مفید رحمه‏الله

امامیه اتفاق‏نظر دارند که پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمّه علیهم‏السلام در روز رستاخیز، مرتکبان گناه کبیره را شفاعت می‏کنند. بر اثر شفاعت آنان، گروه زیادی از شیعیان خطاکار نجات پیدا می‏کنند. گروه خاصی از اهل تسنن مانند «معتزله» با امامیه به مخالفت برخاسته، تصور کرده‏اند که شفاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مربوط به افراد مطیع است نه افراد گنهکار، و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هرگز درباره کسانی که محکوم به عذابند شفاعت نمی‏کند. به عقیده این گروه، شفاعت مایه ترفیع و افزایش پاداش خواهد بود، نه سبب بخشش گناه. (مفید، 1414 ق، ص 47) از نظر دانشمندان امامیه، مؤمن نیکوکار نیز در حق دوست گنهکار خود شفاعت می‏کند و شفاعت او نتیجه‏بخش است و خداوند آن را می‏پذیرد. این حقیقتی است که قرآن بدان تصریح کرده و احادیث اسلامی بر آن تأکید کرده‏اند. کافران شایستگی شفاعت را ندارند. از این‏رو، آنان در روز بازپسین از روی حسرت می‏گویند:«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ. وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»(سوره شعراء، آیه 100ـ101)؛ برای ما نه شافعی هست، نه دوست مهربانی. (پیشین، ص 79ـ80)

2. شیخ طوسی

وی در تفسیر آیه «... وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ» (سوره بقره، آیه 48) می‏گوید: هدف آیه، نفی پذیرفته شدن شفاعت در حق گروه کافر است؛ زیرا پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حق افراد با ایمان شفاعت خواهد کرد و نتیجه شفاعت، نجات گروهی از گنهکاران از عذاب الهی است. نه تنها پیامبر شفاعت می‏کند، بلکه تمام پیشوایان معصوم و بسیاری از اهل ایمان که صالح و پاکند نیز شفاعت می‏کنند. (طوسی، بی‏تا، ص 13ـ214)

3. طبرسی

مسلمانان در این‏که شفاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در روز رستاخیز پذیرفته می‏شود سخنی ندارند؛ هرچند در کیفیت آن میان معتزله و دیگران اختلاف‏نظر هست. شیعیان می‏گویند هدف از شفاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، نجات دادن گنهکاران از عذاب و کیفر اعمال است؛ در حالی که معتزله می‏گویند شفاعت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره افراد فرمانبردار یا آن دسته از گنهکارانی که توبه کرده‏اند پذیرفته می‏شود. (طبرسی، 1415 ق.، ص 201)

4. خواجه نصیرالدین طوسی

عقیده به شفاعت، از عقاید صحیح اسلامی است؛ خواه به منظور افزایش پاداش باشد و خواه برای اسقاط کیفر. (سبحانی، 1383، ص 192)

5. علّامه حلّی

علمای اسلامی اتفاق‏نظر دارند که پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در روز رستاخیز حق شفاعت دارد و آیه زیر گواه بر شفاعت او است:

«عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُوداً» (سوره اسراء، آیه 79) امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده‏ای برساند.

مفسران، «مقام محمود» را در این آیه به شفاعت تفسیر نموده‏اند. (پیشین)

6. فاضل مقداد

پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حق افراد گنهکار شفاعت خواهد کرد و این مطلب به دلایل زیر ثابت شده است:

الف) اتفاق مسلمانان بر شفاعت پیامبر؛

ب) خداوند به پیامبر دستور می‏دهد که در حق افراد گنهکار طلب آمرزش کند: «وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ»(سوره محمد، آیه 19) درباره گناهان خود و مردان و زنان با ایمان طلب آمرزش بنما. (پیشین، ص 196)

7. علامه طباطبایی

برخی آیات، مانند آیه 48 و 255 سوره بقره، وقوع شفاعت و تأثیر اسباب و وسائط را در قیامت نفی می‏کند؛ ولی قرآن به طور کلی شفاعت را انکار نکرده، بلکه در آیاتی تا حدودی با آن موافقت نموده است، مانند: «قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا...» (سوره زمر، آیه 44) بعضی آیات دلالت دارند که شفاعت مخصوص خدا است و بعضی دیگر مقام شفاعت را به غیر خدا، یعنی به کسانی که به اذن و رضایت او شفاعت می‏کنند، تعمیم داده‏اند. (طباطبایی، 1364، ص 206)

وی راجع به معنای شفاعت می‏فرماید: پیداست «شفاعت» از اموری است که برای رسیدن به مقاصد و نیل به احتیاجات زندگی از آن استفاده می‏شود و در اصل از «شفع» یعنی جفت گرفته شده، در واقع مثل این‏که شخص شفاعت‏کننده با وسیله ناقصی که شخص شفاعت خواهنده دارد ضمیمه می‏شود و تشکیل یک زوج را می‏دهد که با آن می‏تواند به مقاصدی که قبلاً بر اثر ضعف و قصور وسیله نمی‏رسیده است برسد. (پیشین، ص 208) در حقیقت، شفاعت عبارت است از واسطه شدن در رساندن نفع یا دفع ضرر از کسی به عنوان حکومت، نه به عنوان مبارزه و تضاد. (پیشین، ص 211)

8. استاد شهید مرتضی مطهری

وی در کتاب‏های مختلف خود راجع به شفاعت بحث کرده است که به چند نمونه از آنها در این‏جا اشاره می‏شود:

وی در جلد پنجمِ کتاب آشنایی با قرآن، در تفسیر سوره زخرف، ذیل آیات 86 تا آخر آن، این‏چنین می‏فرماید: در این آیه کریمه، مسئله شفاعت مطرح شده است؛ همچنان که در بسیاری از آیات دیگر هم این مسئله مطرح شده است و از مسائل مورد توجه و عنایت قرآن مجید است؛ چه از جنبه سلبی و چه از جنبه ایجابی؛ یعنی شفاعت در قرآن هم نفی و سلب شده، البته نوعی از آن، و هم اثبات شده است و قهرا نوعی دیگر. قرآن کریم عنایت تامی دارد که هر دو درک بشود، یعنی هر دو جزء معارف قرآن است و می‏خواهد که هر دو یعنی هم شفاعت منفی و مسلوب و هم شفاعت مثبت و موجب شناخته بشوند و در حقیقت، اینها جزء اصول خداشناسی است. (مطهری، 1381، ص 79) «در این آیه، شرط شفیع را از نظر صلاحیت، خودش ذکر کرده، یعنی هر کس نمی‏تواند شفیع باشد. شرط شفاعت، از اهل توحید بودن است. دیگر، آگاه بودن به احوال مشفوع لهم است. شرط دیگری در چند آیه دیگر در قرآن ذکر شده است و آن این است که کسی که این صلاحیت را دارد تازه با اذن و اجازه خدا باید این کار را بکند. شفاعت از ناحیه خدا شروع می‏شود. این خدا است که شفیع را به عنوان شفیع برمی‏انگیزد و به او اجازه شفاعت کردن را می‏دهد.» (پیشین، ص 82) «شرط دیگری در یک آیه دیگر برای شفاعت به حق ذکر شده است و آن این است که می‏فرماید: «وَلایَشفعونَ الاّ لِمَن ارتضی» و آن مربوط به صلاحیت شخص مورد شفاعت است... . کسی شفاعت می‏شود که اصل ایمانش مورد پسند باشد، یعنی از مشرک شفاعت نمی‏شود.» (پیشین، ص 83)

استاد مطهری در کتاب دیگر خود، در مورد شرائط شفاعت می‏فرماید: «با توجه به این‏که شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند، که منبع و صاحب خیرها و رحمت‏هاست، نسبت داده می‏شود با نام مغفرت خوانده می‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‏گردد نام شفاعت به خود می‏گیرد، واضح می‏گردد که هر شرطی برای مشمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست. از نظر عقلی، شرط مغفرت چیزی جز قابلیت داشتن شخص برای آن نیست. اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است، نه آن‏که ـ معاذاللّه ـ در رحمت خدا محدودیت و ضیقی باشد. از نظر متون دینی، این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک، مانع مغفرت است. اگر ایمان از دست برود رابطه انسان با مغفرت یکباره بریده می‏شود و دیگر بهره‏برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت.» (پیشین، 1372، ص 235)

دیدگاه معتزله و خوارج در مورد شفاعت

معتزله و خوارج، از فرقه‏های اسلامی، اصل شفاعت را پذیرفته‏اند اما در تفسیر آن با دیگر علمای اسلام مخالفت ورزیده و تصور کرده‏اند که شفاعت مربوط به افراد مطیع و نیکوکار است نه افراد گنهکار و در نتیجه، شفاعت پیامبر سبب افزایش درجه و پاداش نیکوکاران است نه نجات گنهکاران. علت این‏که این گروه با تمام علمای اسلام در معنای شفاعت مخالفت کرده‏اند نظریه‏ای است که پیش‏تر درباره مرتکبان گناه کبیره اختیار کرده بودند؛ زیرا این دو فرقه پذیرفته بودند که مرتکبان گناه کبیره هیچ‏گاه بخشوده نمی‏شوند و پیوسته در آتش خواهند بود. از این جهت، آنان ناچار شده‏اند که ظاهر آیات شفاعت و احادیث را به صورت ناروا تفسیر کنند.

ادلّه نقلی در اثبات شفاعت

در این بخش از مقاله، ابتدا به بیان چند دلیل نقلی بر اثبات شفاعت می‏پردازیم. آیات و روایات زیادی دلالت بر شفاعت دارند؛ از جمله:

الف) آیات

1. «... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً» (سوره نساء، آیه 64)؛ هرگاه آنان به نفس خویش ستم کنند، سپس نزد تو بیایند و خود آنان از خداوند طلب آمرزش نمایند و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز برای آنان طلب آمرزش کند خداوند را توبه‏پذیر و رحیم می‏یابند.

2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ...» (سوره مائده، آیه 35)؛ ای افراد با ایمان، از مخالفت با خداوند بپرهیزید و وسیله‏ای که شما را به رضای حق برساند، بطلبید.

3. «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ» (سوره یونس، آیه 3)؛ پروردگار شما، خدایی است که آسمان‏ها و زمین را در شش دوره آفرید، سپس بر عرش قدرت مستولی گردید، امور جهان آفرینش را تدبیر می‏کند، بدون اذن او شفیعی وجود ندارد. این است خداوند که پروردگار شما است. او را بپرستید. چرا متذکر نمی‏شوید؟

4. «... سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (سوره یوسف، آیه 98)؛ به همین زودی، از پروردگارم برای شما طلب مغفرت می‏کنم. او بخشنده و رحیم است.

ب) روایات

1. پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:

ادخرت شفاعتی لأهل الکبائر من امّتی. (طبرسی، 1415 ق.، ص 151)

شفاعت خود را برای گناهکاران امّتم که مرتکب گناهان بزرگ شده‏اند نگاه داشته‏ام.

2. امام علی علیه‏السلام فرمود:

قال رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : اذا قمت المقام المحمود تشفعت فی اصحاب الکبائر من امّتی فیشفعنی اللّه فیهم و اللّه لاتشفعت فیمن اذی ذریتی. (سبحانی، 1383، ص 394)

رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هنگامی که در مقام محمود (مقام شفاعت) قرار گیرم، برای افرادی از امّتم که مرتکب گناهان بزرگ شده‏اند، شفاعت می‏کنم و خدای متعال شفاعتم را درباره آنان می‏پذیرد. به خدا سوگند، برای کسانی که ذریه و فرزندان مرا آزار کرده باشند شفاعت نمی‏کنم.

3. امام صادق علیه‏السلام فرمود:

من انکر ثلاثة اشیاء فلیس من شیعتنا: المعراج و المسائله فی القبر و الشفاعة. (پیشین، ص 399)

هر کس سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست: معراج، سؤال قبر و شفاعت.

4. امام رضا علیه‏السلام از امام علی علیه‏السلام نقل می‏کند:

من کذب بشفاعه رسول اللّه لم‏تنله. (صدوق، بی تا، ص 71)

کسی که شفاعت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را تکذیب کند و به آن اعتقاد نداشته باشد شفاعت آن حضرت به او نمی‏رسد.

ادلّه عقلی در اثبات شفاعت

شهید مطهری درباره دلیل عقلی بر شفاعت می‏نویسد:

مغفرت الهی، مانند هر رحمت دیگر، دارای نظام و قانون است... امکان ندارد هیچ یک از جریان‏های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل، مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کُمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است. اگر فرضا هیچ دلیلی نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی، از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی، به آن قائل شویم. وقتی که کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقل او را ناچار می‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلی یا نفس کلی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد. امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد؛ ولی خوشبختانه قرآن کریم در این‏جا نیز رهبری فرموده است، با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آن‏چه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمّه اطهار و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست، بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمّه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است. لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‏شود. (مطهری، 1372، ص 235)

شبهات شفاعت

در این قسمت، به بیان دو شبهه درباره شفاعت و پاسخ آنها که در تفسیر گرانقدر المیزان آورده شده می‏پردازیم.

همان‏طور که گفته شد، موضوع شفاعت، فی الجمله ثابت و مسلّم است ولی به طورکلی و مطلق بعدا خواهیم دید که قرآن و اخبار نیز بیش از این دلالت ندارند، بلکه اگر در خود معنای شفاعت دقت کنیم نیز مطلب روشن خواهد شد، چه این‏که همان‏طور که دانستیم، شفاعت یک نوع وساطت در سببیت و تأثیر است و ناگفته پیداست که سببیت مطلقه معنا ندارد؛ زیرا هر سببی اقتضای سببیت معلومی را دارد و هر مسببی از اسباب خاصی ناشی می‏شود و الاّ چنان‏که هر چیز سبب هر چیز و هر چیز مسبب از هر چیز باشد سببیت به طور کلی از میان خواهد رفت ولی غفلت بعضی از این مطلب باعث شده که اشکالاتی بر مسئله شفاعت کرده و به اتّکای آنها و بدون توجه به آیات قرآن، حقیقت قرآنی را انکار نمایند. اینک قسمتی از آن اشکالات:

اشکال اول

برطرف شدن عقوبت از گناهان در قیامت بعد از تصویب آن به حکم خدا، یا موافق عدل است یا ظلم. اگر موافق عدالت است پس اصل حکم که مستلزم عقاب می‏شود برخلاف عدل است و ساحت مقدّس خداوندی از چنین حکمی منزه است و اگر ظلم است شفاعت انبیا در مورد آن تقاضای ظلم از خدا خواهد بود و دامان انبیای خدا از چنین نسبتی پاک است.

پاسخ این ایراد را از دو راه می‏توان داد:

1. از راه نقض: نظیر این اشکال در مورد اوامر امتحانی نیز موجود است،

چون امر امتحانی در یک زمان ثابت و در زمان دیگر مرتفع می‏شود و هر دو وفق عدل است و منظور آن آزمایش باطن مکلف و ابراز ضمیر او یا به فعلیت رسانیدن قوه اوست. چه مانعی دارد عقاب مجرم هم یک زمان ثابت و بعدا به وسیله شفاعت از بین برود ... .

2. از راه حلّ: این ایراد در صورتی وارد است که برطرف شدن عقاب به وسیله شفاعت به عنوان نقض حکم اصلی یا نقض حکم به عقاب باشد، ولی از بیانات سابق روشن شد که تأثیر شفاعت به عنوان حکومت و خارج ساختن مجرم از تحت عنوان عقاب به وسیله استمداد از صفات عالیه خداوند مانند رحمت و عفو و مغفرت یا مقامات شخصی شفاعت کننده است، نه به عنوان معارضه و در عین موضوع آن. خلاصه، موضوع شفاعت با موضوع حکم اصلی متغایر است. (طباطبایی، 1364، ص 214)

اشکال دوم

وعده شفاعت از طرف خدا و تبلیغ آن به وسیله انبیا، موجب تجری و جسور شدن مردم بر ارتکاب معاصی است و این با غرض اصلی دین که سوق مردم به بندگی و اطاعت است‏سازش ندارد. لذا باید آیات و روایاتی را که دلالت بر شفاعت دارد طوری تأویل کرد که با این معنا سازش داشته باشد.

پاسخ این ایراد را نیز از دو راه می‏توان داد:

1. از راه نقض به آیاتی که دلالت بر شمول و توسعه رحمت خداوند دارد، مانند: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء» (سوره نساء، آیه 48)

این آیه مربوط به توبه نیست؛ زیرا شرک در آن استثنا شده است. آیه اگر مربوط به توبه بود استثنای شرک از آن صحیح نبود؛ زیرا آن هم با توبه آمرزیده می‏شود.

2. از راه حلّ: وعده شفاعت و تبلیغ آن در صورتی موجب تجری بر معصیت می‏شود که دو شرط در آن جمع گردد:

الف. تعیین مجرم به نام و نشان یا تعیین گناهی که شفاعت در آن واقع می‏شود؛ به طوری‏که هیچ‏گونه ابهامی در آن باقی نماند، آن هم به صورت منجز، نه این‏که معلق بر شرط مشکوک الوجودی بوده باشد.

ب. تأثیر شفاعت به طور مطلق در تمام انواع گناهان در تمام زمان‏ها؛ به طوری‏که اثر آن را به کلی معدوم کند.

با محقق شدن این دو شرط، وعده شفاعت موجب تجری بر معصیت نمی‏شود؛ اما در مقابل، احتمال شمول شفاعت نسبت به او، روح امیدواری را در وی بیدار می‏کند و از یأس از رحمت خدا در برابر گناهان جلوگیری به عمل می‏آورد. (پیشین، ص 218)

برداشت‏های غلط از مفهوم شفاعت

در این قسمت از مقاله، شماری از برداشت‏های نادرست از مفهوم شفاعت را که امروزه در جامعه رایج است بیان می‏کنیم تا دامان این مفهوم از این پیرایه‏های غلط زدوده شود.

اعتقاد به شفاعت در صورتی می‏تواند مؤثر و سازنده باشد که دور از هر نوع عوام‏فریبی تفسیر شود. شفاعتی که شرع و عقل ما را به سوی آن دعوت می‏کند با شفاعتی که در اذهان برخی از دورافتادگان از تعالیم اسلامی وجود دارد تفاوت دارد. گاهی تفسیرهای غلط از شفاعت، مردم را از درک حقیقت شفاعت باز می‏دارد.

شاعری حاجب‏نام فکر می‏کرد در روز رستاخیز، دست علی علیه‏السلام درباره شفاعت گنهکاران آن چنان باز است که علاقه‏مندان وی به اطمینان شفاعتش هر چه بخواهند می‏توانند گناه کنند. از این جهت به افتخار امام قصیده‏ای سرود که نخستین بیت آن، این است:

حاجب اگر معامله حشر با علی است*** *من ضامنم تو هر چه بخواهی گناه کن

ولی همین شاعر ـ طبق گفته خویش ـ در عالم رؤیا، امام را به خواب دید و خشم حضرت را از سرودن چنین شعر خرافی لمس کرد و امام خواستار آن شد که مصرع دوم شعر خود را عوض کند و چنین بگوید:

حاجب اگر معامله حشر با علی است**** شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

(سبحانی، 1381، ص 18)

استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه می‏فرماید:

حقیقت این است که شفاعت اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد؛ ولی برخی صحیح و عادلانه است و وجود دارد.

شفاعتِ غلط، برهم زننده قانون و ضد آن است؛ ولی شفاعتِ صحیح، حافظ و تأییدکننده قانون است. شفاعتِ غلط، آن است که کسی بخواهد از راه پارتی‏بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم برخلاف خواست قانون‏گذار و برخلاف هدف قوانین اقدام می‏کند و از راه توسل به پارتی بر اراده قانون‏گذار و هدف قانون چیره می‏گردد. این‏گونه شفاعت در دنیا، ظلم است و در آخرت، غیرممکن. ایرادهایی که بر شفاعت می‏شود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است.

شفاعتِ صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین که مستلزم غلبه بر اراده قانون‏گذار است و قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأکید کرده است.

نوع نادرست شفاعت که به دلیل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیله‏ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند. بسیاری از عوام مردم، شفاعت انبیاء و ائمّه علیهم‏السلام را چنین می‏پندارند که پیغمبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امیرالمؤمنین علیه‏السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام و ائمّه اطهار علیهم‏السلام ، خصوصا امام حسین علیه‏السلام متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ می‏کنند و اراده خدا را تغییر می‏دهند و قانون را نقض می‏کنند.

اعرابِ زمان جاهلیت نیز درباره بت‏هایی که شریک خدا قرار می‏دادند همین تصور را داشتند. آنان می‏گفتند که آفرینش منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان بت‏ها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در خالق نبود، شرک در رب بود. مشرکین که می‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است، بر خود لازم نمی‏دانستند که درصدد جلب رضا و خشنودی اللّه باشند، می‏گفتند می‏توان با قربانی‏ها و پرستش‏هایی که در برابر بت‏ها انجام می‏دهیم رضایت رب‏های دیگر را به دست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم، هر چند مخالف رضای اللّه باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان به نحوی کار را در نزد اللّه حل می‏کنند.

اگر در میان مسلمانان هم کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال، راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین علیه‏السلام ، راهی دیگر دارد و هر یک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند دچار ضلالت بزرگی شده است. در این پندار غلط، چنین گفته می‏شود که خدا با چیزهایی راضی می‏شود و امام حسین علیه‏السلام با چیزهایی دیگر؛ خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، برّ به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم و... راضی می‏گردد، ولی امام حسین علیه‏السلام با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر گریه و یا لااقل تباکی کنیم. حساب امام حسین علیه‏السلام از حساب خدا جداست. به دنبال این تقسیم، چنین نتیجه گرفته می‏شود که تحصیل رضای خدا دشوار است؛ زیرا باید کارهای زیادی انجام داد تا او راضی گردد؛ ولی تحصیل خشنودی امام حسین علیه‏السلام سهل است، فقط گریه کردن و سینه زدن و زمانی که خشنودی امام حسین علیه‏السلام حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت می‏کند و کارها را درست می‏کند. این چنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت است. (مطهری، 1372، ص 223ـ225)

متأسفانه این‏گونه باورهای غلط در میان مسلمانان رونق دارد و انسان‏های زیادی را می‏شود یافت که با اعتقاد به این باورهای نادرست، تنها در طول دهه اول ماه محرم مسلمان می‏شوند و در بقیه ایّام سال تنها نامی از مسلمان را یدک می‏کشند.

نقد دیدگاه اهل سنت درباره شفاعت

از زمان پیغمبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تا کنون، درخواست شفاعت از شافعان راستین، جزء سیره مسلمانان بوده است. هماره مسلمانان از آنان درخواست شفاعت می‏کردند. برای نخستین بار، در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه با این مسئله و بسیاری از سنن و روش‏های مستمر میان مسلمانان مخالفت کرد. چند قرن پس از وی، محمّد بن عبدالوهاب نجدی، مجددا پرچم مخالفت را افراشت و مکتب ابن تیمیه را به گونه‏ای زنده کرد و به کمک قدرت‏های محلی شیوخ و قبائل، افکار خرافی خود را در میان اعراب نجد اشاعه داد. اندیشه‏های وی هرگز از منطقه نجد و از میان قبائل بدوی آن‏جا، گامی فراتر ننهاد. شیوخ قبائل نجد، از جمله خاندان «سعود»، از افکار او طرفداری کردند و در راه اشاعه آن نبردهای خونین به راه انداختند. آنان دیگر فرقه‏های اسلامی را تکفیر و سرزمین‏های همسایه، به ویژه عراق، را بارها غارت و قتل عام کردند. تمام این تلاش‏ها ناکام ماند و از دوران وفات محمد بن عبدالوهاب (1206 یا 1207 ق) تا سال 1340 ق.، این افکار گامی از بیابان‏های نجد فراتر ننهاد.

پس از تسلط خاندان سعود بر مدینه و مکه، به تدریج این نوع طرز تفکر در پرتو قدرت نظامی، در حرمین و دیگر نقاط عربستان شایع گردید و با نشر کتاب و گنجانیدن عقاید وهابی‏گری در فرهنگ عربستان کم کم رشد و به سرزمین‏های دیگر سرایت کرد. گروهی از نویسندگان مصری نیز به ترویج این مکتب پرداخته، رسما در نشریات مصر از آن دفاع کردند و اندیشه‏های وهابی از طریق مطبوعات مصر به دیگر کشورهای اسلامی، از جمله ایران، راه یافت.

وهابی‏ها می‏گویند: پیامبران علیهم‏السلام ، فرشتگان و اولیای خدا، در روز رستاخیز حق شفاعت دارند؛ ولی باید شفاعت را از مالک شفاعت و اذن دهنده آن، که خدا باشد، خواست و گفت: پروردگارا، پیامبر و دیگر بندگان صالح خود را در روز قیامت شفیع ما قرار بده؛ ما حق نداریم بگوییم: ای پیامبر خدا، از تو می‏خواهیم در حق من شفاعت کنی؛ زیرا جز خدا کسی بر آن قادر نیست. هرگاه چنین چیزی را از پیامبر که در برزخ به سر می‏برد بخواهی، به دام شرک افتاده‏ای.

ادلّه وهابی‏ها برای تحریم شفاعت عبارت است از:

1. درخواست شفاعت، شرک است.

پیامبران علیهم‏السلام و اولیای خدا در این جهان حق شفاعت ندارند، بلکه این حق برای آنها تنها در آخرت است. هر کس بنده‏ای از بندگان خدا را میان خود و خدا واسطه قرار دهد و از او بخواهد که در حق وی شفاعت کند، دچار شرک در عبادت شده است.

درست است که خداوند به پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حق شفاعت داده ولی ما را از مطالبه شفاعت از او باز داشته است. ما باید شفاعت را از خدا بخواهیم که اجازه شفاعت را به پیامبر داده است.

پاسخ: توحید در عبادت، از ارکان توحید است که در قرآن به آن اهمیت فراوان داده شده است، ولی آیا هر نوع درخواستی از انسان، عبادت و پرستش است یا این که پرستش معنای خاصی دارد؟

پرستش، درخواستِ توأم با نهایت ذلت و خضوع از فاعلِ مختار و متصرف بی منازع در امور دنیا و آخرت است. هر گاه انسانی به این صورت چیزی از انسان دیگری بخواهد، می‏گویند او را پرستش کرده است.

واژه «عبادت» به معنای خضوع، اطاعت، ذلت و انقیاد است. هر نوع خضوع و اطاعتی، شرک نیست؛ زیرا لازمه این سخن این است که همه مردم، از زمان حضرت آدم علیه‏السلام تا امروز، مشرک و کافر باشند؛ زیرا هر فردی در طول عمر خود، به مقام بالاتر از خود خضوع نموده و از او اطاعت کرده و پیوسته در هر زمانی فرزند و خدمتکار و سرباز نسبت به پدر و کارفرما و فرمانده مطیع بوده و در مقابل آنان خضوع کرده است.

گواه بر این‏که مطلقِ خضوع و احترام، پرستش نیست؛ بلکه علاوه بر نهایت تذلل، باید عمل طوری باشد که خضوع کننده، خضوع شونده را فاعل مختار و مالک حقیقی امور دنیا و آخرت بداند، این است که خداوند به فرشتگان فرمان داد که بر آدم سجده کنند. هم‏چنین حضرت یعقوب علیه‏السلام و همسر و فرزندانش در برابر حضرت یوسف علیه‏السلام سجده کردند. اگر واقعا مطلقِ خضوع، پرستش بود هرگز خدا به فرشتگان دستور نمی‏داد که مرتکب شرک و کفر گردند.

واژه «دعا» نیز دچار سرنوشت واژه «عبادت» شده است. معنای واقعی دعا، درخواست کمک است. درخواست کمک از غیر خدا حرام نیست؛ زیرا اساس زندگی بشر را تشکیل می‏دهد. درخواست کمک اگر توأم با نهایت ذلت و به گمان این‏که کمک‏کننده، مالک دنیا و آخرت و فعال ما یشاء در جهان آفرینش است، باشد عبادتِ انسان محسوب شده و حرام خواهد بود.

حقیقت شفاعت در روز رستاخیز، جز این نیست که فیض الهی و رحمت گسترده او از ناحیه اولیای خدا به افراد گنهکار برسد؛ همان طور که فیض مادی خدا در این جهان به وسیله یک رشته علل و اسباب طبیعی به انسان‏ها می‏رسد. اعتقاد به چنین اسباب مادی و معنوی که سببیت، تأثیر، کار و فعالیت آنان همگی به فرمان خدا و طبق اراده حکیمانه او انجام می‏گیرد، و هم‏چنین درخواست شفاعت از آنها، کوچک‏ترین منافاتی با توحید در مراحل سه گانه (توحید ذات، توحید در افعال، توحید عبادت) ندارد؛ زیرا شفاعت‏خواهی از اولیای الهی سبب نمی‏شود که برای خدا شریک قائل شویم، یا موجودی را در تأثیر و افاضه، مستقل بیندیشیم، یا طوق بندگی کسی را به گردن نهیم و او را به عنوان معبود بپرستیم.

2. شرکِ بت‏پرستان، به سبب طلب شفاعت آنان از بت‏ها بود.

علت این‏که خداوند، بت پرستان حجاز را مشرک خوانده، این است که آنان از بت‏ها طلب شفاعت می‏کردند: «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ»(سوره یونس، آیه 18)؛ موجوداتی را می‏پرستند که به آنان زیان و سودی نمی‏رساندو می‏گویند آنها شفیعان ما نزد خدا هستند.

بنابراین، هر نوع شفاعت‏خواهی از غیر خدا، شرک و پرستش شفیع است.

پاسخ: اگر قرآن، بت‏پرستان را مشرک می‏داند نه از این نظر است که آنان از بت‏ها شفاعت‏خواهی می‏کردند، بلکه علت مشرک بودن آنان این است که آنها را می‏پرستیدند تا سرانجام آنان را شفاعت کنند.

3. درخواست حاجت از غیرخدا، حرام است.

به حکم صریح قرآن، نباید در مقام دعا، غیر خدا را بخوانیم و درخواست شفاعت از غیر او یک نوع درخواست حاجت از غیر خدا است: «فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» (سوره جن، آیه 18)؛ با خدا، غیرخدا را نخوانید.

از طرفی، درخواست حاجت از غیر خدا، حرام است و از طرف دیگر، شفاعت برای اولیای او ثابت شده است. راه حلّ این است که شفاعت اولیای خدا را از خدا بخواهیم، نه از خودِ آنان.

پاسخ: اوّلاً، مقصود از تحریم درخواست حاجت از غیرخدا در جمله «فلا تدعوا»، مطلقِ درخواست نیست؛ بلکه تحریم پرستش غیرخداست. آیه قبل:

«و ان المساجد للّه‏»دلیل بر این است که مقصود از درخواست در آیه، درخواست خاصی است که ملازم با پرستش است؛ قیامِ توأم با ذلت و خضوع بی‏نهایتِ بنده در برابر صاحب اختیار جهان و حاکم مطلق بر صحنه آفرینش. درخواست شفاعت از کسی که خدا به او اجازه شفاعت داده، پرستش غیرخدا یا ملازم آن نیست.

ثانیا، در آیه، تحریم شده که کسی را همراه خدا بخوانیم و او را در رتبه خدا بپنداریم؛ اما اگر کسی از پیامبر خدا بخواهد که در حق او دعا کند خدا گناهان او را ببخشد یا حاجت او را برآورده کند، هرگز همراه خدا کسی را نخوانده است. حقیقت این دعوت، جز دعوت خدا چیز دیگری نیست.

4. درخواست شفاعت از مرده، لغو است.

درخواست شفاعت از اولیای الهی در این جهان، درخواست حاجت از مرده است. آیا صحیح است ما در برابر مرده فاقد حسّ و شنوایی بایستیم و بگوییم ای پیامبر گرامی، درباره من شفاعت کن؟!

پاسخ: بنا بر دلایل نقلی و عقلی، اولیای الهی زنده‏اند. دلایل تجرد نفس از ماده پس از جدایی از بدن و بی نیازی آن از جسد مادی، ایجاب می‏کند که روح انسانی پس از مرگ نیز باقی بوده و از حیات و ادراک خاصی برخوردار باشد.

برخی آیات قرآن نیز بر ادامه حیات پس از مرگ گواهی می‏دهند؛ مانند آیه «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (سوره آل عمران، آیه 169)؛ افرادی که در راه خدا کشته می‏شوند، مرده نپندارید؛ بلکه آنان زندگانند که نزد خدای خود روزی داده می‏شوند.

فیلسوفان مسلمان با دلایل ده‏گانه‏ای، بقای روح و برتری آن بر ماده را ثابت کرده‏اند.

قرآن مجید، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را شاهد بر اعمال امت معرفی می‏کند: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَـؤُلاء شَهِیدا» (سوره نساء، آیه 41)؛ چگونه می‏شود هنگامی که از هر گروهی شاهدی می‏آوریم و تو را نیز برای آن شاهد می‏آوریم.

آیا پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بدون اطلاع از اعمال کسی یا لااقل بدون اطلاع از ایمان و کفر گروهی، شهادت می‏دهد؟! شهادت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله انحصار به یارانش ندارد؛ زیرا قرآن او را با صفت «شاهد» در کنار صفت‏های «بشیر» و «نذیر» که عمومی‏اند، خوانده است.

5. قرآن مردگان را غیرقابل تفهیم اعلام می‏کند.

قرآن مجید، با صراحت کامل، مردگان را غیر قابل تفهیم می‏داند: «إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»(سوره نمل، آیه 80)؛ تو نمی‏توانی مردگان و کران را که گوش به سخن تو نمی‏دهند تفهیم کنی.

قرآن در این آیه، مشرکان را به مردگان تشبیه می‏کند و به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏گوید همان‏طور که مرده قابل تفهیم نیست، تفهیم این گروه نیز برای تو مقدور نیست. اگر مردگان قابل سخن گفتن بودند و حس شنوایی داشتند، تشبیه مشرکان مرده‏دل به گروه مردگان صحیح نبود. از این‏رو، درخواست شفاعت از مرده، بسان درخواست از جماد است.

پاسخ: استدلال به این آیه، بر این بنا شده که مفاد آیه این است که تو ای پیامبر گرامی هیچ گاه نمی‏توانی اموات حقیقی یا مجازی را تفهیم کنی؛ در صورتی که مقصود آیه این است که تو مستقلاً، بدون استمداد از قدرت غیبی، نمی‏توانی مردگان را، اعم از واقعی یا تنزیلی، تفهیم کنی و تا مشیت و خواست خدا در کارنباشد قدرت تفهیم در شما نخواهد بود و این سخن غیر این است که بگوییم پیامبر مطلقا قدرت تفهیم مردگان را ندارد. (سبحانی، 1381، ص 335 ـ 371)

در پایان، تذکر این نکته لازم است که برخی از علمای اهل سنت در مورد شفاعت نظر دیگری دارند که به عنوان نمونه به دو مورد از آنها اشاره می‏کنیم.

1. محمّد عبده، از دانشمندان معاصر و نوپرداز مصری، شفاعت را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته است:

آیات و روایاتی که درباره شفاعت وارد شده، از آیات متشابه است. روش گذشتگان در این نوع مسائل این است که به آن ایمان بیاورند، هرچند به حقیقتِ آن آگاه نباشند. شفاعت، امتیازی است که خداوند به برخی از بندگان خود می‏دهد. به طور مسلّم، حقیقتِ شفاعت در آخرت با شفاعتی که در میان ما رواج دارد تفاوت کلی دارد. بسیاری از علما، حقیقت شفاعت را چنین تصور می‏کنند که خدا دعای شفیع را در حق کسانی که مورد شفاعت قرار می‏گیرند، می‏پذیرد. حقیقتِ شفاعت این نیست که اراده ازلی خدا در پرتو شفاعت شفیع دگرگون گردد، بلکه همان اراده ازلی پس از دعای شفیع تنفیذ می‏شود. (پیشین، ص 198)

2. الشیخ سید سابق، استاد دانشگاه الازهر، می‏نویسد:

مقصود از شفاعت این است که از خداوند برای مردم خیر طلب کنیم. در حقیقت، شفاعت نوعی دعای استجابت شده است.

بخش بزرگ این شفاعت مربوط به سرور ما پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. او از خدا می‏خواهد که در میان مردم حکم و داوری کند تا از وحشت محشر کاسته شود. در این موقع، خداوند دعای او را مستجاب می‏کند. (پیشین، ص 200)

نتیجه

آن‏چه در پایان این مقاله مطرح می‏شود، ذکر نکاتی اساسی در پاسخ به این اشکال است که امید به شفاعتِ شفیعان سبب می‏شود افراد عصیان‏گر به تعدی و گناه خود ادامه دهند و روز به روز بر حجم جرائم خویش بیفزایند؛ زیرا با خود چنین می‏اندیشند که در روز سزا شفیعانی دارند که در حق آنان شفاعت می‏کنند و در نتیجه، خداوند گناه آنان را می‏بخشد.

در پاسخ به این اشکال می‏گوییم:

اولاً، وعده شفاعت و تبلیغ آن در صورتی موجب جرأت بر معصیت می‏گردد که به صورت منجز و بدون هیچ نوع ابهام و تردیدی نوید داده شود؛ در صورتی که قرآن شفاعت را به صورت مشروط، همراه با یک رشته ابهام‏هایی القا کرده است. بنابراین، هیچ گنهکاری نمی‏تواند مطمئن باشد که خدا به عزیزان درگاه خود اجازه خواهد داد که در حق او شفاعت کنند؛ تا در پرتو این اطمینان، وسیله جرأت و تمرّد او فراهم گردد.

ثانیا، اعتقاد به شفاعت، پدیدآورنده امید در دل گنهکاران و مایه بازگشت آنان در نیمه زندگی به سوی خدا است. اگر حقیقت شفاعت درست مورد بررسی قرار گیرد خواهیم دید که اعتقاد به شفاعت اولیای خدا نه تنها مایه جرأت بر معصیت و موجب سرسختی با خدا نیست، بلکه سبب می‏شود که گروهی به امید این‏که راه بازگشت به سوی خدا به روی آنان باز است، بتوانند به وسیله اولیای خدا آمرزش الهی را نسبت به گذشته جلب کنند و از عصیان و سرکشی دست برداشته، به سوی حق باز گردند.

منابع

163. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، 1383، قم، مؤسسه امام صادق علیه‏السلام ، چاپ اول.

164. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، بی‏تا، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول.

165. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، 1364، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، بی‏جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چاپ دوم.

166. طبرسی، حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1415 ق.، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

167. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بی‏تا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.

168. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 1381، تهران، صدرا، چاپ ششم.

169. ــــــــــــــــــــــــ، عدل الهی، 1372، تهران، صدرا، چاپ هفتم.

8. مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، 1414 ق.، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم.

پی نوشت:

1 کارشناسی ارشد علوم اجتماعی.

/ 1