بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فلسفه دین(40)/ اسرار مرگاحمد بهشتی زندگی دنیا مقصد است یا راه؟ هدف است یا وسیله؟ پایان است یا آغاز؟آیا اینجا دار قرار است یا راه عبور؟ اگر راه عبور است، به کجا میرویم؟ مردن حق است؛ ولی جای سؤال است که حقیقت مرگ چیست؟ آیا حقیقت مرگ، گم شدن بدن و اجزای آن، در این جهان مادی ناپیداکرانه است؟ چرا میمیریم؟ آیا مردن، فنا و زوال است، یا گامی به سوی زندگی ابدی و جاودانی؟خیّام میگوید:اجزای پیالهای که درهم پیوست*** بشکستن او روان میدارد مست چندین قد سرو نازنین و سر و دست*** از بهر چه آفرید وز برای چه شکست؟آیا خیّام، درست گفته است؟ آیا حقیقت مرگ، بسان شکستن پیاله است؟ صانع پیاله، چرا پیاله را بسازد و بعد بشکند؟بازهم خیّام میگوید:جامی است که دهر آفرین میزندش*** صد بوسه مهر بر جبین میزندش این کوزهگرِ دهر چنین جام لطیف *** میسازد و باز بر زمین میزندشبابا افضل کاشانی -که مرگ را نه تنها به معنای فنا و زوال و نیستی نمیداند، بلکه به معنای تکامل انسان و عبور از مرحلهای نازل به مرحلهای عالی و گذر از قوّه به فعل و نقص به کمال، میشناسد- برای درهم ریختن تار و پود تخیّلات شاعرانه خیام و متلاشی کردن بنای توهّمات غیر فیلسوفانه وی(1) میگوید:تا صورت جان در صدف تن پیوست *** از آب حیات گوهر آدم بست گوهر چو تمام شد، صدف چون بشکست*** بر طرف کلمه گوشه سلطان بنشستزندگی در این دنیا و تعلّق روح به بدن خاکی، برای تکامل انسان است. در حقیقت، دنیا مدرسه تکامل است. چندین سال زندگی بر روی کره زمین، هدف دارد. انسان باید هدف زندگی را بشناسد و در راه آن، گام بردارد. آنهایی که هدف را بشناسند و در راه آن، گام زنند، به کمال میرسند و همین که به کمال برسند، باید از اینجا بروند و به قول باباافضل: «بر طرف کله گوشه سلطان» بنشینند و آنها که در راه کمال، گام نزنند و اسیر زرق و برق دنیا و تمتّعات جسمی و مادی شوند، سقوط کردهاند و بازهم ماندن آنها در این دنیا بیهوده و بیفایده است.کودکان و جوانانی که برای تحصیل علم و تربیتپذیری، وارد مدرسه میشوند، برخی رفوزه میشوند و برخی به درجه قبولی میرسند؛ ولی هر دو باید از محیط مدرسه خارج گردند. چه آنهایی که رفوزه شدهاند و چه آنهایی که به کمال رسیدهاند؛ چرا که ماندن آنها در مدرسه، بینتیجه است.امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بهترین درس دنیاشناسی را به انسانها داده است او میفرماید:«إِنَّماَ الدُّنْیا دارُ مَجازٍ وَ الآخِرَةُ دارُ قَرارٍ. فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمَقَرِّکُمْ وَ لا تَهْتِکُوا أَسْتارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرارَکُمْ»(1).«همانا دنیا خانه گذر و آخرت، خانه استقرار است. از محل گذر، برای خانه استقرار، توشه برگیرید و پردههای خود را پیش کسی که اسرار شما را میداند، ندرید».و نیز فرمود:«اِنَّ الیَومْ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَدا حِسابٌ وَ لا عَمَلٌ»(2).«امروز، روز کار و کوشش است، نه روز حساب. و فردا روز حساب است، نه روز کار و کوشش».و نیز فرمود:«فَاِنَّ الدُّنیا لَمْ تُخْلُقْ لَکُمْ دارُ مُقامٍ، بَلْ خُلِقَتْ لَکُمْ مجازا لَتَزَوَّدُوا مِنهاَ الأَعْمالَ الی دارِ القَرارِ فَکُونُوا منها علی اوفازٍ و قَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّیالِ»(3).«دنیا برای اقامت شما آفریده نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده، تا از آن برای خانه آخرت توشه بردارید؛ بنابراین، برای کوچ کردن از آن، به شتاب در آیید و مرکبها را برای مفارقت، آماده کنید».آری دنیا ابزار است، نه هدف. وسیله است، نه مقصد. مسافرخانه است، نه وطن.خردمند، آنهایند که با پیروی از مکتب انبیا و اولیای برحق، فرصتهای زندگی دنیا را هدر ندهند و روز به روز در این دنیا، وارستهتر و کاملتر شوند.در منطق قرآن کریم، انسان دوبار میمیرد: یک بار برای خروج از زندگی دنیا و ورود در عالم برزخ و یک بار برای خروج از زندگی برزخی و ورود در عالم آخرت. در این باره میفرماید:«رَبَّنا أَمَتَّناَ اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَناَ اثْنَتَیْنِ فَأعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا...»(1).«پروردگارا دوبار ما را میراندی و دو بار ما را زنده کردی؛ از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم».«در این آیه، سخن از موت(مرگ) نیست؛ بلکه سخن از اِماته(میراندن) است و معلوم میشود که انسان، غیر از موتی که قبل از زندگی این دنیا دارد، دو اِماته هم در پیش دارد. همانطوری که بعد از موتی که قبل از زندگی این دنیاست، یک احیاء است، بعد از هر اماتهای هم یک احیاء است»(2).با فرا رسیدن رستاخیز یا قیامت کبری، دومین حیات انسان -که حیات برزخی نام دارد- با مرگ دوم به پایان میرسد. پس از حیات برزخی، نوبت به حیات اخروی میرسد؛ بنابراین، انسان دارای سه حیات است: حیات دنیوی، حیات برزخی و حیات اخروی.قیامت کبری یا رستاخیز انسان، در روزی است که باید محشور شود و در معرض حسابرسی قرار گیرد.اعتقاد به قیامت، ضامن فضیلت و کرامت و سعادت و تکامل و سربلندی انسان است. آنان که از قیامت، غافل نمانند و یاد قیامت را همواره در تنور دل، گرم و حرارتزا نگاه دارند، از کوشش در راه تکامل، کوتاهی نمیورزند. آنان هرگز گرفتار رکود و سقوط نمیشوند. زرق و برق دنیا و جاه و مال و مقام، آنها را نمیفریبد و غفلت و اشتغال به امور زودگذر، آنها را به سبکسری و هرزگی نمیکشاند. به همین جهت است که خداوند متعال میفرماید:«اِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْریَ الدّارِ»(1).«ما آنان را به سبب وصف خالص و بیشائبهای که داشتند، یعنی یاد خانه آخرت، خالص گردانیدیم».خداوند خالص کننده آنهاست پس آنها خالص شده خدایند؛ ولی چرا؟ دلیل آن، یاد آخرت است. خالصه و خلاصه زندگی دنیا یاد خانه آخرت است. اگر این نباشد، زندگی دنیا ناخالص، بلکه آلوده است. در حقیقت، باید بگوییم: زندگی دنیا وقتی آلوده است که در آن، هم یاد تعلّقات دنیوی باشد و هم یاد خدا و آخرت. این زندگی، آلوده و مشوب است. آن که زندگی دنیا را در یاد آخرت، خلاصه کرده، راه و هدف و مقصد و مقصودش یکی است و سایر چیزها برایش بهانه و وسیله است. اما آن که به کلی آخرت را فراموش کرده، درجهای پستتر دارد، بلکه درجهای ندارد.دستهها و گروههای سهگانهبا الهام و استنباط از آیه فوق، باید بگوییم مردم سه دستهاند:1 - آنهایی که به دنیا چسبیده و هرگز به یاد آخرت و مرگ نیستند. اینها همانهایند که قرآن کریم دربارهشان میگوید:«یَعْلَمُونَ ظاهِرا مِنَ الحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»(2).«ظاهری از زندگی دنیا را میشناسند و از آخرت، غافلند اینها در دعاهای خود، دنیا را طلب میکنند و از آخرت بیبهرهاند»(3).2 - آنهایی که زندگی دنیا را در یاد آخرت، خلاصه نکرده و یاد آخرت، خالصه زندگی آنها نیست. قرآن کریم درباره اینها میفرماید:«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ»(1).«دستهای از مردم (که مناسک حج را به جای آوردهاند) در دعای خود میگویند: پروردگارا در دنیا به ما نیکی بده و در آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از عذاب آتش، نگاه دار».سپس در باره آنها میگوید:«اُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمّا کَسَبُوا»(2).«برای آنان، از آنچه کسب کردهاند، بهرهای است».در داستان گنجوری و زراندوزی قارون آمده است که قومش او را از فرحناکی برحذر داشتند و به او گفتند:«وَابْتَغِ فِیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسِ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللّهُ اِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الفَسادَ فِی الأَرْضِ اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُفْسِدِینَ»(3).«در آنچه خداوند به تو بخشیده، خانه آخرت را جستجو کن و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن، چنانکه خداوند به تو نیکی کرده و در روی زمین به دنبال فساد نباش که خداوند، فساد کنندگان را دوست نمیدارد».انسانهایی که در این درجه قرار دارند، انسانهایی متوسطند، برخلاف دسته اول که انسانهایی پستند. بلکه آنها را نباید انسان نامید. درست است که افراد انسان به لحاظ اصل فطرت و خلقت، اشتراک در نوع دارند و همگی در انسانیت، باهم مشترکند، ولی به لحاظ کردار و گفتار و پندار و از جهت فطرت ثانیه و ساختاری که از حیث عمل برای خود فراهم میکنند، دارای انواع متعددند و به همین خاطر است که سعادتها و شقاوتهای آنها نیز متنوّع است(4).3 - آنهایی که زندگی دنیا را در یاد و تحصیل آخرت، خلاصه کرده و بهطور خالص، دنیا و همه امور دنیوی را برای آخرت و کمالات اخروی میخواهند. عمر و زندگی و مال و منال، اگر بهطور خالص در راه طاعت و بندگی صرف شود، مطلوب است -البته مطلوب بالتبع نه مطلوب بالذات- و اگر چنین نباشد، مطلوب نیست. امام سجاد علیهالسلام که مجسّمه مکارم اخلاق است، در دعای مکارم الأخلاق -از صحیفه سجادیه- میفرماید:«وَ عَمِّرْنِی ما کانَ عُمْرِی بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فاِذا کانَ عُمْرِی مَرْتعا لِلشَّیْطانِ فَأَقْبِضْنِی اِلَیکَ»(1).«خدایا مادامی که عمرم در راه طاعت تو صرف شود، به من عمر بده و هنگامی که عمرم چراگاه شیطان شود، مرا قبض روح کن، و نزد خود ببر».اینان، مطابق آیه 47 سوره ص -که ذکر شد- بندگان مخلَص خدایند؛ چرا که خداوند آنها را خالص گردانیده است.توجه داشته باشیم که در آیه مزبور، ضمیر «أخلصناهم» به ابراهیم و اسحاق و یعقوب برمیگردد؛ چرا که فرموده است:«وَاذْکُرْ عِبادَنا اِبْراهِیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأَیْدِی والأَبْصارِ»(2). «به یاد آور، بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که صاحبان قوت و بصیرت بودند».قوت آنها در عمل و معرفت و سعی و تلاش، و بصیرت آنها در شناختن نیک و بد و فضیلت و رذیلت و حق و باطل بوده است.همه بندگان خالص و مخلَص خداوند دارای قوّت و بصیرتند. آنها هرگز دچار ضعف اراده و تصمیم و سستی در جهاد و مبارزه با دشمنان برونی و درونی و گمراهی و اشتباه، نمیشوند.این بندگان خالص و مخلِص و مخلَص، مرگ را به معنای فنا و نیستی انسان و محو شدن او از صحیفه هستی زندگانی تلقی نمیکنند و دنیا را مزرعه آخرت و مقدمه یک زندگی برتر و وسیلهای مفید و پرثمر در راه رسیدن به کمال میشناسند و به همین جهت، همواره به دنیا و همه امکانات و استعدادات آن، به دیده ابزار مینگرند و الحق، از این ابزار، بهترین و بیشترین استفاده را برده و میبرند.اینها برای دیگران الگویند. نباید انسانها از این الگوها غافل بمانند. در هیچ راهی نباید بیرهبر گام نهاد. مگر این که شخص خودش به مقام رهبری رسیده باشد.اینان اسرار مرگ و زندگی پس از مرگ و حیات برزخی و اخروی را شناخته و شناساندهاند. اینانند که بشریت را از حیرت و ضلالت و سرگردانی رها میسازند. حتی جا دارد کسانی هم که به لحاظ اسرار مرگ و زندگی پس از مرگ و آخرت و معاد، متحیّر و مردّدند، از رهنمودهای آنان بهره گیرند و به اعمال شایسته روی آورند؛ چرا که عمل شایسته، برای انسان بیضرر است، بلکه اگر نفع اخروی نداشته باشد، برای زندگی چند روزه همین دنیا مفید و مایه سربلندی است.خداوند هیچ نیازی از نیازهای انسان را بدون جواب نگذاشته است. نیاز انسان، تنها نیاز مادی نیست. نیازهای روحی و عاطفی، گستردهتر و پردامنهترند.انسان، خود را از نیستی و زوال از صحیفه هستی متنفّر و بیزار مییابد. در حقیقت، خود را نیازمند بقا و تشنه جاودانگی و حریص به هستی میبیند. چگونه ممکن است که خدای قادر و حکیم، برای همه نیازها و گرفتاریها و خواستههای انسان تدبیر کرده باشد، ولی برای این خواسته بزرگ و مهم انسان که جاودانگی و ابدیت و عدم انقطاع زندگی و گریز از نیستی است، تدبیری نکرده باشد؟وانگهی انسان، خود را فراتر از ماده و برتر از کون و مکان و مشرف بر آن و زمان، مییابد. چرا این سر، در میان سرهای دیگر، این همه پرسود است؟ چرا او به آخور و اصطبل و خور و خواب و تعلّقات مادی بسنده نمیکند؟ او کیست و چیست که نمیخواهد فقط فرشی باشد، بلکه در پی عرشی بودن است؟اگر منصفانه در همه این امور، تأمّل کنیم، متوجه میشویم که انبیا و ائمه علیهمالسلام بهترین رهنمود را به انسانها داده و گره را گشوده و در مسأله مرگ، اسرار را باز کردهاند.پی نوشت ها:1) معلوم نیست خیام ریاضیدان و حکیم، به مضامین رباعیات منسوب به خود معتقد بوده است، بلکه برخی خیام سراینده رباعیات را با خیام حکیم و ریاضیدان، مغایر دانستهاند. از آنجا که وی دانشمندی برجسته بوده، چهبسا رباعیات را برای تفریح خاطر میسروده است. قدیمیترین کتابی که از وی نام برده، چهار مقاله عروضی است، ولی از شاعری او ذکری به میان نیاورده است. پس از آن در اشعار خاقانی شروانی(متوفی 595 هـ ق) از او به عنوان یک عالم یاد شده است. ولی در کتاب مرصادالعباد شیخ نجمالدین ابوبکر رازی معروف به دایه که در سال 620هـ ق. تألیف شده، چنین آمده است: و معلوم است که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سُفلای ظلمانی کشیدن چه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی روح چراست و باز در حشر، قالب را نشر کردن و کسوت روح ساختن سبب چیست؟...و آن بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گمگشته، تا یکی را از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عُمر خیّام است، از غایت حیرت و ضلالت، این بیت میباید گفت:در دایرهای کامدن و رفتن ماست *** آن را نه بدایت نه نهایت پیداست کس مینزند دمی در این عالم راست*** کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست دارنده چو ترکیب طبایع آراست *** باز از چه قبل، فکند اندر کم و کاست گر زشت آمد، پس این صور عیب کراست؟*** ور نیک آمد، خرابی از بهر چراست؟ (لغتنامه دهخدا: خیام و ختانی).1) نهجالبلاغه، خطبه 194. (نهجالبلاغه ترجمه فیض الإسلام، صفحه 644).2) همان: خطبه 42 و همان ترجمه، ص 119.3) همان، خطبه 132 و همان ترجمه ، ص 401.1) غافر: 11.2) انسان در قرآن، ص 133(به همین قلم).1) ص: 47.2) روم: 7.3) «فَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وَ ما لَهُمْ فِی الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ»(البقرة: 197).1) بقره: 198.2) بقره: 199.3) قصص: 78.4) الأسفار الأربعه: ج7، ص 81(مکتبة مصطفوی قم).1) الصحیفةالسجادیةالکاملة، ص 82(شماره 20) منشورات المستشاریّة الثقافیة للجمهوریة الإسلامیة بدمشق.2) ص : 46.