بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مرگ برزخيروحالله رضائیكلمات كليدي :قرآن، مرگ، برزخ، مرگ دنيوي"مرگ" به معنای مردن است. لسان العرب آن را به "ضد حیات" معنا میکند.[1] برخی مرگ را به معنای "سکون" گرفتهاند.[2] التحقیق درباره معنای موت میگوید: مرگ نفی شدن حیات است و حیات در هر چیز به مقتضای خصوصیات وجودیش است، پس مرگ هر چیز هم به مقتضای آن است.[3]درباره معنای "برزخ" چند عبارت را میتوان از اهل لغت نقل کرد، لسان العرب و العین مینویسند: هر چه که بین دو چیز دیگر باشد، برزخ نامیده میشود.[4] صاحب قاموس القرآن برزخ را به حائل و واسطه بین دو چیز معنا میکند.[5] در مقابل این معانی التحقیق معنای متفاوتی میآورد و برزخ را به حالت تازهای که بعد از حالتی دیگر بر چیزی عارض میشود معنا میکند.[6] البته تمام اهل لغت عالم برزخ (که مقصود ما در این نوشتار است) را نیز ذکر کردهاند و آن را به عالمی میان دنیا و آخرت[7] یا حالتی که انسان بین مرگ و قیامت دارد[8] معنا کردهاند و راغب در مفردات آن را به چیزهایی که در قیامت بین انسان و مقامات رفیع بهشت فاصله میشود معنا کرده است.[9]گذشته از معانی ذکر شده برای برزخ، در این نوشتار برزخ را به معنای عالمی میان دنیا و قیامت میگیریم و تعبیر مرگ برزخی را مرگی در عالم برزخ معنا میکنیم.مرگ برزخی در قرآنبنابر آنچه در نتیجه گیری بحث معنای لغوی مطرح شد آدمی دارای دو گونه مرگ است یک مرگ در این دنیا و وقتی که زمان زندگیاش در این دنیا به پایان میرسد و پس از این زندگی به عالمی دیگر در برزخ میرود و در آنجا نیز زندگیای دارد و در آخر آن زندگی نیز مرگی وجود دارد که آن را مرگ برزخی مینامند، پس از این مرگ انسان بار دیگر برای زندگی جاودانه در قیامت زنده میشود.درباره مرگ برزخی (به معنایی که گفته شد) مفسران در ذیل آیاتی این بحث را آوردهاند: « لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ »[10]«هرگز مرگى جز همان مرگ اوّل (كه در دنيا چشيدهاند) نخواهند چشيد، و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مىكند.»« إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ »[11] «مرگ ما جز همان مرگ اول نيست و هرگز برانگيخته نخواهيم شد.»در این دو آیه چون سخن از مرگ نخستین آمده است و مفسران آن را به معنای مرگ دنیوی معنا کردهاند به پیروی آن بحث از مرگ دومی که همان مرگ برزخی است را نیز مطرح میکنند.[12]« قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ »[13] «آنها مىگويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى.»این آیه مهمترین آیه در این بحث است و معتقدین به مرگ برزخی مانند علامه طباطبائی ذیل این آیه مرگ برزخی را اثبات کردهاند.[14]درباره دو مرگ و دو زنده کردنی که در این آیه آمده نظرات بسیار گوناگونی است که برخی از آن عبارتند از:1. منظور از دو میراندن و دو زنده کردن ميراندن در آخرين روز زندگى دنيا و زنده كردن در برزخ است و سپس ميراندن در برزخ، و زنده كردن در قيامت براى حساب است. این نظر را تفاسیر المیزان، نمونه و روح المعانی برگزیدهاند. 2. مراد از" اماته اولى" حالت نطفگى انسان و مراد از" احياء اولى" زندگی در دنیا و مراد از" اماته دوم" اماته در دنيا و مراد از" احياى دوم" احياء براى روز قيامت و حساب است. این دیدگاه را زمخشری برگزیده است.[15]3. حيات اولى، زندگى دنيا و دومى، زنده شدن در قبر است. و موت اولى مرگ در دنيا و موت دومى مردن در قبر است. این قول در مجمع البیان از سدی و بلخی نقل شده است،[16] تفسیر احسن الحدیث آن را به علامه نسبت داده که این گونه نیست.[17]نکته: از بررسی آیات مرگ برزخی و دنیوی روشن میشود که در قرآن کریم مرگ برزخی مانند و شبیه به مرگ دنیوی نیست؛ چون خداوند در آیهای اهل بهشت را اینگونه نوید میدهد که به جز مرگ در دنیا که تحمل کردهاید مرگ دیگری ندارید. در صورتی که میدانیم اهل بهشت نیز باید از عالم برزخ وارد عالم قیامت شوند و قبل از عالم قیامت همه حتی کسانی که در عالم برزخ هستند میمیرند پس چرا خداوند میفرماید جز مرگ دنیوی مرگ دیگری را نچشیدهاند؟پاسخ این سؤال اینگونه است که مرگ برزخی را نیز چشیدهاند؛ اما چون این مرگ با مرگ در دنیا تفاوتهای بسیاری دارد، خداوند آن را متذکر نشده است. در مرگ برزخی دیگر جسمی وجود ندارد و دیگر گرفتن روح از جسم مطرح نیست. بنابراین اینکه برخی مرگ برزخی را به معنای مرگ بعد از زنده شدن جسم در قبر و پاسخ دادن به نکیر و منکر میدانند اشتباه است.پی نوشت ها:[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، دار صادر، بيروت، 1414 ق، چاپ سوم، ج2، ص 91[2]. طريحى، فخر الدين؛ مجمع البحرين، كتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375 ش، چاپ سوم ، ج1، ص 115[3]. مصطفوى، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360 ش، ج11، ص196[4]. ابن منظور، همان، ج3، ص 8 و فراهيدى، خليل بن احمد؛ كتاب العین، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق، چاپ دوم، ج4، ص 338[5]. قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1371 ش، ششم، ج1، ص 181[6]. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، پیشین، ج1، ص 252[7]. ابن منظور، همان، ج3، ص 8[8]. مصطفوى، همان، ج1، ص 252[9]. راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، دمشق، بيروت، دارالعلم الدار الشامية، 1412 ق، اول، ص 118[10]. دخان/56[11]. دخان/35[12]. ر. ک. تفاسیر طباطبائي، علامه محمد حسين؛ موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامي جامعهي مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1374 ش، پنجم و مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، چاپ: اول، ذیل آیات 35 و56 سوره دخان[13]. غافر/11[14]. ر. ک. طباطبائی، همان، ذیل آیه 11 سوره غافر[15]. زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، دار الكتاب العربي، بيروت، 1407 ق، سوم، ج4، ص 154[16]. مترجمان، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات فراهانى، 1360 ش، اول، ج21، ص 240[17]. قرشى، سيد على اكبر؛ تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، 1377 ش، چاپ سوم، ج9، ص 347