بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تفسير / تفسير ادبى: تفسير قرآن كريممبتنى بر علوم ادبى و فرهنگ و ادبيات مردم عصر نزولتفسير ادبى از ريشه دارترين گرايش هاى تفسير قرآن كريم است كه با تكيه برهماهنگى زبان قرآن با زبان* قوم يعنى زبان عربى به فهم تفسير صحيح قرآن مى پردازد.تفسير ادبى گرايشى تفسيرى است كه مفسر به سائقه علايق شخصى يا تخصص خودعمدتاً به طرح مسائل ادبى قرآن يعنى مسائل صرفى، نحوى، لغوى و علوم بلاغى پرداختهو آيات شريف را از منظر اين علوم تحليل كرده و اين دست مباحث در تفسير نُمودبيشترى يافته اند.تعريف:قرآن پژوهان و مفسران گذشته نه عنوان «تفسير ادبى» را به كار برده و نه بهتعريف آن پرداخته اند؛ اما در دوره معاصر در تفسير پژوهى هاى فارسى زبان، تعريف هاىنزديك به هم و نسبتاً يكسانى از آن ارائه شده اند. وجه مشترك اين تعاريف آن است كهمفسر در تفسير ادبى از قرآن به بيان عناصر صرفى، نحوى، نكات بلاغى، واژه شناسى،بيان معناى لغات مشكل يا غريب القرآن و بررسى قرائت هاى مختلف از قرآن كريم توجهمى كند.[1] بعضىنيز تفسير ادبى را تفسيرى مشتمل بر مباحث زبانى و ادبى قرآن مانند لغت، اعراب وبلاغت دانسته اند.[2] برخىنيز براى آنكه تعريف همه انواع تفسير ادبى را در برگيرد از گرايش ديگرى در تفسيرادبى خبر داده اند كه مفسر با نثر و بيان اديبانه و پردازش هاى هنرى به نكاتتربيتى و هدايتى قرآن توجه مى كند؛ مانند تفسير فى ظلال القرآن از سيد قطب.[3]بعضى نيز با پايين آوردن سطح تفسير ادبى، آن را بر بعضى كتاب هاى تجزيه وتركيب آيات و سوره هايى از قرآن كريم اطلاق كرده اند كه براى تمرين قواعد صرف ونحو كاربرد دارند؛ مانند طاهرى كَنى در كتاب تفسير ادبى قرآن و اسلامى پناه دركتابى با عنوان مشابه كه البته اطلاقى نادرست مى نمايد، در حالى كه تفسير ادبىبسيار گسترده تر و عميق تر از آن چيزى است كه در اين تعاريف آمده است. البته درمعرفى مصاديق تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 143ادبى اشتراك نظر وجود دارد. در واقع تفسير ادبى را بايد تفسير بر پايهعلوم ادبى و فرهنگ عصر نزول معرفى كرد كه عمدتاً در شعر و نثر و تاريخ آن عصر تجلىيافته است.درباره علوم ادبى و شمار آن ديدگاه ها متفاوت اند؛ از 6 علم صرف، نحو،لغت، معانى، بيان و بديع گرفته و تا 16 علم نيز بيان شده است.[4] روشناست كه محدود كردن دايره علوم ادبى در تفسير، و ميزان تأثير دادن هريك از اينعلوم، در نوع تفسير ادبى نقشى آشكار خواهد داشت. ناگفته نماند كه در گذشته از علومادبى به علوم لسانى (العلوم اللسانية[5]) ياعلوم عربى (العلوم العربية[6]) ياعلوم لفظى (العلوم اللفظية[7])تعبير مى شده است كه مقصود از همه آن ها يك چيز و آن علوم ادبى است[8]، برهمين اساس ابن خلدون تفسير را داراى دو قسم دانسته است: 1. تفسير نقلى؛ 2. تفسيرمبتنى بر علوم زبانى. علوم زبانى را نيز شامل اعراب، لغت و بلاغت يا بيان دانستهاست.[9]انواع تفسير ادبى:تفسير ادبى در طول تاريخ خود فراز و نشيب ها و تحولاتى داشته است؛ امانقطه اوج كمال آن در دوره معاصر است كه برخى از محققان عرب با تأكيد بر ضرورترويكرد ادبى به تفسير قرآن براى اين روش تفسيرى مؤلفه هايى بيان كرده اند كه تاحدود زيادى به تفسير ادبى هويتى جديد بخشيده است، گرچه در اصول با تفسير ادبىگذشته مشترك است، بدين روى ما تفسير ادبى را به دو قسم تفسير ادبى (سنتى) و تفسيرادبى معاصر قسمت كرده، بحث را در اين دو بخش پى مى گيريم.1. تفسيرادبى سنتى:قرآن كريم، متنى زبانى است كه به زبان عربى مبين و زبان قوم نازل شده است،بر همين اساس متنى ادبى است كه از همه ويژگى ها و محاسن اثر ادبى استوار و والايىجهت تحقق بخشيدن به اهداف و مقاصد خود برخوردار است. مهم ترين ويژگى متون ادبىتأثير بر مخاطب، هم از نظر معنا و هم از نظر لفظ، از طريق به كارگيرى صنايع ادبىچون مجاز، تشبيه و تمثيل، استعاره، كنايه، تقديم و تأخير، قصه، وزن و نظم است. اگرهرگونه تلاش مبتنى بر ابزارهاى زبانى براى فهم يك متن ادبى را تفسير ادبى بناميمدر اين صورت نخستين تلاش ها براى تفسير قرآن را بايد به عنوان تفسير ادبى شناخت،به همين جهت بخشى فراوان از تفسير منقول از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كهمستقيماً به تفسير متن پرداخته است زير عنوان تفسير ادبى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 144قرار مى گيرد.[10]البته رسالت اصلى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد كتاب خدا «تبيين» آيات وحىبوده است (نك:نحل/16، 44) كه آن اعم از تفسير كلام خداست و شامل تفصيل احكام مجملو سربسته قرآن نيز مى شود، و در مورد تبيين تعبير ادبى به كار نمى رود.پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در ميان صحابه آن حضرت امام على بنابى طالب و شاگرد آن حضرت، ابن عباس به طور گسترده به تفسير ادبى قرآن پرداختند ودر ميان صحابه و تابعان مشهورترين متن تفسيرى مبتنى بر شعر و ادبيات عرب از ابنعباس (م. 67 ق.) است كه به مسائل نافع بن ازرق شهرت يافته و به صورت روايت از ابنعباس نقل شده است.در اين روايت ابن عباس نزديك به 200 پرسش نافع بن ازرق، پيشواى يكى ازفرقه هاى خوارج را پاسخ گفته و براى بيان معناى هر كلمه به بيتى از شعر عرب استنادكرده است.در سده دوم هجرى و با گسترش مباحث ادبى و ظهور علماى بزرگ ادب، گرايش بهتفسير ادبى نيز گسترش يافت و در پايان اين سده به اوج خود رسيد. مبناى تفسير ادبىآن بود كه قرآن كريم به زبان «عربى مبين» نازل شده است، بنابراين براى مردم عرب زبانكافى بود كه در تفسير آيات قرآن به فرهنگ و زبان عربى مراجعه كنند و نيازى نداشتندكه معانى الفاظ را از رسول خدا بپرسند.[11] از طرفىعرب در شناخت همه معانى الفاظ غريب و متشابه قرآن يكسان نبودند. نتيجه اين دوقضيه، لزوم تلاش لغوى و ادبى براى شرح و تفسير واژگان غريب قرآن بود.از مجموع تلاش هاى تفسيرى مفسران و دانشمندان با گرايش به علوم ادبى وزبانى از سده دوم به بعد سه شاخه تفسيرى پديد آمده اند: تفسير لغوى، تفسير نحوى ـاعرابى، تفسير بيانى ـ بلاغى. برخى تفاسير ادبى جامع نيز صبغه ادبى آن ها برجسته تراست.أ. تفسير لغوى:مقصود از تفسير لغوى يا غريب القرآن آن است كه مفسر به شرح و تفسير كلماتنامأنوس قرآن بپردازد.دانش شرح لغات قرآن در اوايل قرن پنجم به دست راغب اصفهانى (م. 425 ق.) بهاوج كمال خود رسيد. وى با تكيه بر دانش گسترده خود در حوزه فرهنگ و ادب و دانش لغتبه تدوين نمونه اى بى نظير در شرح واژگان قرآن پرداخت كه غنى ترين و بهترين نمونهدر نوع خود است. اثر راغب، مشهور به مفردات الفاظ القرآن و در شيوه بحث به كتاب هاىلغت نظير معجم مقاييس اللغه ابن فارس نزديك تر است تا كتاب هاى غريب القرآن. وى بهنيكى دريافته بود كه شرح شمارى از واژگان قرآن به عنوان واژگان غريب، براى تفسيرقرآن كافى نيست و براى مخاطب قرن پنجمى بايد به شرح همه كلمات قرآن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 145پرداخت، از اين رو وى برخلاف نگارندگان غريب القرآن ها كه تنها به بيانمقصود هر واژه در سياق خاص خودش پرداخته اند با استناد به كاربردهاى لغت در فرهنگعربى و نيز با تكيه بر كاربردهاى واژه در سياق هاى گوناگون آيات قرآنى به بيانمعناى دقيق كلمه پرداخته و به جاى عنوان «غريب القرآن» نام المفردات را براى كتابخود برگزيده است. كتاب وى كهشرح واژگانقرآن است، نوعى تفسير موضوعى واژگانى نيز به شمار مى آيد.[12]همين امر تفاوت اساسى و ماهوى ميان مفردات و ساير كتاب هاى غريب القرآن پديد آوردهاست. با اين همه، تأليف در موضوع غريب القرآن پس از راغب متوقف نشد و دانشمندانبسيارى تأليف در اين موضوع را ادامه دادند.[13]در حوزه مباحث لغوى محور بحث افزون بر معناشناسى كلمات قرآن، تعيين واژه هاىعربى اصيل، معرفى واژگان متعلق به لهجه هاى غير حجازى و احياناً معرفى واژگان معربو دخيل بوده و اين مباحث در شكل گيرى جريان تفسيرى نقش ممتازى داشته اند.نخستين كتاب در دانش معناشناسى واژگان قرآن، پس از روايات ابن عباس و زيدبن على بن الحسين(عليهما السلام) (م. 122 ق.) از آن ابان بن تغلب شيعى (م. 141 ق.)از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) است[14] كهسوگمندانه از ميان رفته است.پس از آن مجاز القرآن ابوعبيده معمربن مثنى (م. 210 ق.) كه گاه از آن به غريبالقرآن ياد شده و تأليف آن در سال 188 قمرى آغاز شده مهم ترين كتاب موجود در اينزمينه است. البته برخلاف پندار بعضى اين كتاب صرفاً كتابى در غريب القرآن نيست،بلكه مؤلف آن افزون بر شرح معناى كلمات با تكيه بر فرهنگ و شعر عربى، به شرحاساليب متنوع قرآن و مباحث بلاغى آن از جمله مجاز به معناى بلاغى آن نيز توجه نشانداده است. كتاب ابوعبيده از مهم ترين منابع تفاسير بعدى در حوزه ادب و شرح معانىكلمات و اساليب قرآن به شمار مى آيد، از جمله بسيار مورد توجه ابن قتيبه (م. 276ق.)، در آثار قرآنيش و طبرى (م. 307 ق.)، در جامع البيان بوده است.پس از وى دانشمندان زيادى به نگارش غريب القرآن روى آوردند كه ابن نديمفهرستى از آن ها را تا عصر خود به دست داده است. از مشهورترين آثار موجود، غريبالقرآن ابن قتيبه و غريب القرآن ابن عُزيز سجستانى (م. 330 ق.) است كه قريب 15 سالدر تدوين آن زمان صرف كرده است.ب. تفسير نحوىـ اعرابى:از نخستين علوم مورد نياز تفسير، علم نحو و اعراب است.[15]اعراب قرآن از مهم ترين ميدان هاى كشف اسرار دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 146قرآن است. اعراب در كلام عربى معنا را روشن ساخته، غرض گوينده را آشكار وبه بلاغت سخن اشاره مى كند؛ همچنين به جمال تركيب قرآن و حسن ساختار آن نظر دارد.[16]از تفاسيرى كه عمدتاً بر پايه دانش اعراب شكل گرفته اند، به تفسير نحوى ـاعرابى ياد مى كنيم. بايسته ذكر است كه از آنجا كه دانش صَرف نيز معمولا وابسته بهدانش نحو تلقى شده و در ذيل آن به بحث گذاشته شده، دامنه تفسير نحوى را به دانشصرف نيز تعميم داده، به تفاسير مبتنى بر هر دو علم، تفسير نحوى اطلاق مى كنيم.البته بخشى از نقش دانش صرف را هم بايد در دانش لغت دنبال كرد.در باب تفسير نحوى ـ اعرابى دو دسته از منابع قابل توجه و بررسى اند:يك. معانى القرآن ها:در نيمه دوم سده دوم هجرى مجموعه اى از نگاشته ها در حوزه تفسير قرآن بانام معانى القرآن شكل گرفت و تا قرن پنجم ادامه يافت. اين كتاب ها عموماً به فهممعانى قرآن با رويكرد به علوم زبانى توجهى ويژه مبذول مى داشتند. پيشگام تدوينمعانى القرآن ها دانشمندان نحو و لغت بودند. معانى القرآن ها آن دسته از كتاب هاىتفسيرى اند كه در آن ها مفسر به ترتيب آيات و سوره ها به شرح معانى كلمات وتعبيرهاى غريب و نامأنوس قرآن، تحليل اعراب آيات مشكل، بيان نكات نحوى و صرفى،معرفى واژه هاى متعلق به لهجه هاى مختلف عربى، بيان نكات دستورى رايج در لهجه هاىمختلف عربى، بررسى و تحليل قرائات مختلف از ناحيه نحوى و صرفى و نيز بيان نكاتبلاغى و مرتبط با اسلوب قرآن مى پردازد؛ گويا اطلاق «معانى القرآن» بر اين مجموعه هاىتفسيرىِ مستند به علوم زبانى، در برابر اطلاق «تفسير» بر مجموعه هاى تفسيرى نقلىمدون در قرن سوم بوده است، به هر روى معانى القرآن ها افزون بر اينكه از مهم ترينتفاسير ادبى ـ درايتى شمرده مى شوند، از منابع مهم و اصيل تفاسير ادبى دوره هاىبعد نيز محسوب مى گردند.اغلب از ابوعبيده به عنوان پيشگام در تدوين معانى القرآن ياد مى شود؛ امانخستين كتاب معانى القرآن از آن ابان بن تغلب (م. 141 ق.) قارى و نحوى نامدارامامى در كوفه است كه مطابق گزارش ابن نديم كتاب لطيف و كم حجمى بوده است.[17]بعضى از محققان نخستين معانى القرآن پس از ابان را از ابوعبيده (م. 210 ق.) دانستهاند كه صحيح به نظر نمى رسد، به ويژه اگر معانى القرآن ابوعبيده همان مجازالقرآنوى باشد[18] كهتاريخ تدوين آن پس از سال 188 قمرى بوده و تاريخ درگذشت كسايى 185 قمرى است.[19] پساز دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 147ابان ظاهراً نخستين معانى القرآن از ابوجعفر محمد بن حسن رؤاسى (م. 160ق.) استاد كسايى و سپس معانى القرآن سعيد بن مسعده معروف به اخفش اوسط (م. 215 ق.)شاگرد كسايى بوده است. اخفش به تشويق كسايى كتابى در معانى القرآن نگاشت و سپسكسايى (م. 185 ق.) معانى القرآن خود را بر اساس آن ترتيب داد.[20]ابن نديم در كتاب خود فهرست مفصلى از معانى القرآن ها (بالغ بر 25 كتاب)به دست داده است كه همه آن ها از نحويان اديب است.[21]از ميانمعانى القرآن ها كتاب فرّاء (م. 207 ق.)، اخفش (م. بعد از 207 ق.)، زجّاج (م. 311ق.) و نحاس (م.338 ق.) به سبب موجود بودن از شهرت بيشترى برخوردارند. كتاب فرّاءمهم ترين كتاب جامع و بزرگ در حوزه معانى القرآن به شمار مى آيد كه همواره موردتوجه مفسران بعدى و منبع مهم و معتبرى براى آراى نحويان كوفه به ويژه آراى كسايىبوده است. معانى القرآن نحاس نيز مبسوط ترين كتاب بر جاى مانده در اين موضوع است.دو. اعراب القرآن ها:كتاب هاى اعراب القرآن همانند معانى القرآن ها به جنبه هاى زبانى و صرفى ونحوى آيات، تحليل قرائت هاى مختلف از ناحيه نحوى و صرفى و اعراب، و احياناً بيانمعناى لغات و بيان نكات بيانى و بلاغى مى پرداختند؛ اما جنبه نحوى و بيان اعراب هاىدشوار و پيچيده آيات، همراه با نقل وجوه اعرابى و احتمال هاى مختلف و نقل آراىنحويان پيشين از دو مكتب نحو بصره و كوفه در اين دسته از كتاب ها، بر ساير مباحثغلبه دارد. (=> اعراب قرآن)ج. تفاسير بلاغى:قرآن كريم به زبان عربى مبين نازل شده: «بِلِسان عَرَبىّ مُبين» (شعراء/26،195)و بسيار طبيعى است كه اساليب مختلف زبان عربى در بيان و تعبير، و تصويرپردازى هاىهنرى را در خود گرد آورد. در قرآن كريم هم استعمال حقيقى وجود دارد و هم تعابيرمجازى، هم كنايه و استعاره و هم ساير اسلوب ها و سبك ها، با اين تفاوت كه اسلوبقرآن كريم امتياز و برترى اى دارد كه آن را در مرتبه اعجاز قرار داده و در نظر همهعلماى ادب و بلاغت نمونه اى اعلا از بلاغت به شمار مى آيد.در قرن سوم تلاش هاى مختلفى در حوزه اسرار بيان قرآنى و نظم بديع و شگفتآن صورت گرفت، و سرانجام در قرن چهارم به شكل گيرى دانش مستقلى با نام اعجاز قرآنانجاميد. سپس اين مباحث به مطالعات بلاغى متحول شد كه به شدت از مباحث اعجاز قرآنمتأثر بود.كهن ترين اثر در حوزه مطالعات ناظر به اسلوب بيان قرآن، مجاز القرآنابوعبيده است. همان گونه كه پيش تر نيز اشاره شد، ابوعبيده گرچه به مباحث غريبالقرآن و شرح معناى كلمات نيز دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 148پرداخته است، مقصود وى از مجاز همان معناى بلاغى و بيانى آن است كه بهاسلوب قرآن نظر دارد، نه صرفاً شرح معناى كلمات.[22]ابوعبيدهدر مجاز القرآن تصريح مى كند كه عرب براى فهم مجاز قرآن نيازى به مانند كتاب او نداشتهاند، زيرا آنان به فنون مختلف سخن در زبان خود آشناترند، بلكه او تلاش مى كند صورىاز تعابير قرآنى را پيش روى مستعربان قرار داده، در برابر آن تعابيرى از ادب عربىيا شعر و نثر قرار دهد. او سپس توضيح مى دهد كه چگونه لفظ از معناى نزديك به ذهنيا تركيب معهود و رايج در گذشته، به معانى و تركيب هايى ديگر كه مقام آن را اقتضامى كرده منتقل شده است. ابوعبيده در كتابش به طور گسترده از شواهد شعرى و كلامفصيح عرب از خطب و امثال و اقوال مأثور استفاده مى كند، از همين رو كتاب وى مرجعبسيارى از مطالعات لغوى و ادبى دوره هاى بعد قرار گرفته است. به جرئت مى توان گفتكه هيچ مفسر ادبى در دوره هاى بعد خود را از آثار قرآنى ابوعبيده به ويژه مجازالقرآن وى بى نياز ندانسته است.[23]معانى القرآن فرّاء (م. 207 ق.) نيز به طور گسترده به مباحث بلاغى و بيانى و بررسىاسلوب قرآن پرداخته است. محمد زغلول معانى القرآن فرّاء را در واقع مكملى براىمجاز القرآن ابوعبيده معرفى كرده است، چرا كه فرّاء افزون بر طرح مباحث مربوط بهبيان و اسلوب قرآن، در باب تراكيب مختلف و اعراب آيات و قرائات نيز بحث كرده، وروشن است كه اين دو نوع مطالعه نيز به اسلوب قرآن مربوط مى شوند. البته فرّاء درمقايسه با ابوعبيده به شواهد شعرى كمترى در تفسير آيات استناد مى كند.[24]در نيمه نخست سده سوم هجرى جاحظ (م. 250 ق.) با گرايش اعتزالى و مايه هاىفراوان ادبى، مطالعات گسترده اى در حوزه بلاغت* قرآن انجام داد. وى از دانشمندانفيلسوفى است كه ميل به تجربه و قياس داشته و تعبد به منقول و مأثور را نمى پذيرفتهاست. همين سبب شده تا در حديث و آراى مفسران به تشكيك روى آورد. جاحظ در اعجازالقرآن به نظم و حسن تأليف معتقد بود و براى اثبات آن، كتاب نظم القرآن را نوشت كهالبته برجاى نمانده است[25]؛اما مباحث بلاغى و بيانى او درباره آيات قرآن به جز نظم القرآن، به طور چشمگيرى درلابه لاى دو كتاب ديگرش موسوم به البيان والتبيين، و الحيوان ديده مى شوند. مهم ترينچيزى كه جاحظ در آراى تفسيريش از معتزله گرفت، تجريد معانى و تنزيه صفات خدا درتشبيهات و استعارات قرآن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 149است. نتيجه اين مبنا آن شد كه قرآن كريم از مجاز به عنوان يكى از ابزارهاىتعبير و بيان استفاده كرده است؛ همچنان كه ساير ملل غير عرب زبان نيز از ادبياتخود فراوان از مجاز استفاده مى كنند كه در آن ها استعاره و تشبيه را به عنوان قالبها و صورى ذهنى براى معانى ساختند و مقصود حقيقى از آن ها معانى ظاهريشان نيست.[26]در همين قرن (سوم) ابن قتيبه شاگرد جاحظ، اما از اهل حديث، متأثر از روشادبى جاحظ كتاب تأويل مشكل القرآن را در مباحث بلاغى و بيان قرآن نگاشت. غرض وى ازتأليف اين كتاب پاسخگويى به شبهات و رد ايرادهايى بوده است كه بعضى از طاعنين وايرادگيران بر قرآن وارد مى كردند[27]، بااين حال در برخى موارد، مباحث و ديدگاه هاى بلاغى ابن قتيبه در مقابل جاحظ و درنقد وى ارزيابى شده اند.[28]در سده چهارم مطالعات بلاغى در حوزه قرآن در دو شاخه پى گرفته شد و هر دوشاخه در تفسير بلاغى و بيانى قرآن تأثيرات عميق و گسترده اى داشت: يك شاخه مطالعاتدر حوزه بلاغت عربى را در برمى گرفت و شاخه ديگر از اين مطالعات در حوزه اعجازقرآن تجلى يافت و به تدوين آثارى با عنوان «اعجاز القرآن» انجاميد.در حوزه مباحث متعلق به اعجاز قرآن دو دسته از منابع قابل توجه اند: در يكدسته منابعى جاى مى گيرند كه به شكل گيرى و نُضج دانش بلاغت انجاميدند؛ مانند:البديع عبدالله بن معتَز (م. 294 ق.)، نقدالشعر قدامة بن جعفر كاتب شيعى (م.334ق.)، عيار الشعر ابن طباطبا (م.322 ق.)، صناعتين ابوهلال عسكرى (م.395 ق.)، العمدةفى صناعة الشعر و نقده از ابن رشيق قيروانى (م. 463 ق.) و سرالفصاحه ابن سنانخفاجى (م.466 ق.). در اين آثار افزون بر اينكه اصول و قواعد بلاغت شكل گرفت آياتفراوانى از قرآن كريم نيز از نظر بلاغى تحليل شد. در دسته دوم منابعى جاى مى گيرندكه مستقيم به تحليل مسئله اعجاز قرآن پرداختند؛ مانند اعجاز القرآن محمد بن يزيدواسطى (م.307 ق.)، النكت فى اعجاز القرآن على بن عيسى رمانى (م. 386 ق.)، رسالة فىاعجاز القرآن حمدبن سليمان خطابى (م. 388 ق.)، اعجاز القرآن باقلانى (م. 403 ق.) والمغنى فى ابواب التوحيد قاضى عبدالجبار معتزلى (م. 415 ق.) كه جلد 16 آن را بهاعجاز قرآن اختصاص داده است. در اين آثار نيز انبوهى از آيات قرآن از منظر بلاغت وبيان عربى و در مقايسه با اسلوب عرب تحليل شده و در شكل گيرى تفاسير ادبى و بلاغىجامع نقشى مهم داشته اند.در نيمه دوم سده پنجم قمرى عبدالقاهر دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 150جرجانى (م. 471 ق.) دو شاهكار ادبى در حوزه بلاغت و بيان عربى پديد آورد:نخست دلائل الاعجاز را در اثبات اعجاز بيانى و نظم قرآن نگاشت. سپس كتاب اسرار البلاغهرا در تبيين صور بيانى قرآن پرداخت، بر همين اساس عبدالقاهر پايه گذار دو دانشمعانى و بيان به شمار مى آيد. اين دو اثر نيز با اينكه تفسير قرآن به شمار نمى آيند،موضوع هر دو بررسى جايگاه فصاحت* و بلاغت و نظم در آيات قرآن كريم است كه اين امورموجب گشته اند كلام الهى در مرتبه اعجاز قرار گيرد. مباحث عميق و جامع عبد القاهردر اين دو اثر سبب شد كه پس از وى زمخشرى (م. 538 ق.) اين دو اثر را وجهه همت خودساخته، در تفسير الكشاف به تطبيق قواعد پرداخته شده توسط جرجانى، بر آيات قرآنبپردازد. بى شك تفسير الكشاف زمخشرى بزرگ ترين و جامع ترين تفسير ادبى است كه بابهره گيرى از همه علوم ادبى و زبانى، يعنى از صرف، نحو، لغت، قرائات و علوم بلاغتو فصاحت پديد آمده است.د. تفاسير جامع ادبى:در قرن چهارم و پنجم كه تفاسير جامع درايتى ـ اجتهادى رونقى گرفتند، ازبخش هاى مهم و قابل توجه اين تفاسير تكيه بر علوم ادبى در تفسير آيات بود، بر هميناساس همه تفاسير جامع اجتهادى را بايد در شمار تفاسير ادبى نيز مورد توجه قرار داد؛براى مثال در اين دو قرن، تفاسير جامع اجتهادى اى تدوين شدند كه در تركيب نام آن ها،عنوان «علوم القرآن» جاى گرفت. اغلب اين تفاسير بر جاى نمانده اند[29]؛اما بخشى از مباحث اين تفاسير به معناشناسى واژگان و اعراب آيات، تحليل صرفى نحوىو اعرابى قرائات مختلف و مسائلى از اين دست اختصاص يافت. دو تفسير جامع و بزرگالتبيان[30] ازمحمد بن حسن طوسى (م. 460 ق.) و مجمع البيان[31] از ابوعلىفضل بن حسن طبرسى (م. 548 ق.) نمونه هايى كامل از اين نوع تفاسيرند. اين دو تفسيربه ويژه مجمع البيان در بعد ادبى از غنى ترين تفاسير جامع به شمار مى آيند.اما از ميان تفاسير ادبى جامع، صبغه ادبى تفاسير ذيل برجسته ترند:يك. الكشاف عن غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فىوجوه التأويل:اين كتاب، تأليف محمود بن عمر زمخشرى (م. 538 ق.) از دانشمندان معتزلى اهلخوارزم و بى ترديد كامل ترين و جامع ترين تفسير ادبى در گذشته و حال است. مؤلف باتكيه بر همه علوم ادبى درصدد كشف مقاصد الهى از آيات قرآن برآمده و كمتر به مباحثعلمى و منازعات نحوى و لغوى مى پردازد. زمخشرى دانش هاى صرف، نحو و لغت را در خدمتبلاغت و بيان درآورده تا هدف اصلى تفسير را كه همان كشف مقاصد الهى است دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 151تحقق بخشد. جامعيت و بيان زيباى وى در عين ايجاز و اختصار همراه با دقتنظر موجب گشته مفسران پس از وى شيفته آن شده، بسيارى تحت تأثير شيوه وى به تفسيربپردازند، حتى آنان كه به مكتب كلامى اشعرى گرايش داشتند زبان به تمجيد الكشافگشوده اند. برخلاف نگاه رايج ميان مفسران اشعرى مذهب كه تفسير زمخشرى را داراىگرايش هاى كلامى معتزلى معرفى كرده اند، برخى محققان معتقدند نگاه زمخشرى در دلالتآيات كريمه نگاهى صرفاً ادبى و غير متأثر از مكتب كلامى خاصى است[32]، بههر روى زمخشرى از بصيرتى نافذ براى غور در اساليب قرآن و پرده برگرفتن از اسرار آنبرخوردار و داراى ذوقى نيرومند در عرصه ادبيات بود كه مى توانست به دقت، جمالبلاغى قرآن را ارزيابى كند و كمال و جمال نهفته در آن را نشان دهد.[33]زمخشرى به خوبى دريافت كه شناخت بلاغت و اسلوب هاى قرآن نه تنها پرده از وجوهاعجاز بلاغى قرآن برمى دارد، بلكه معانى نهفته آن را آشكار مى سازد، از اين رو درمقدمه الكشاف نقش دو علم معانى و بيان را در فهم درست و دقيق و عميق اسرار قرآن كريمبى بديل مى داند.[34] بهعقيده وى تفسير، تنها فهم معانى الفاظ قرآن نيست، بلكه بيان اسرار اعجاز آن را نيزدر برمى گيرد و اساساً شناخت معانى قرآن براى كسى ميسور است كه بر ابزار بلاغت واساليب آن مسلط باشد، از اين رو گرچه بر مفسر لازم است در علم اِعراب مهارت بالايىداشته باشد و از ساير علوم چون تاريخ و كلام و فقه و حديث و... نيز بهره هايىگرفته باشد؛ اما بيشترين همت خود را بايد مصروف مهارت در دو فن معانى و بيان وافروختن قريحه و ذوق خود در اين دو دانش سازد.[35]دو. المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز:اين اثر، تأليف عبدالحق بن غالب بن عطيه اندلسى (م. 546 ق.) از دانشمندانمغرب اسلامى است. ابن عطيه در تفسيرش به ايجاز و نسبتاً گسترده به طرح مباحث لغوى،صرفى، نحوى، اعرابى و بلاغى آيات پرداخته و قرائات مختلف را اعم از معتبر و شاذمورد توجه قرار داده و به بررسى ادبى آن ها مى پردازد و اين همه را در كنار رواياتتفسيرى ـ كه اصلى ترين منبع وى در نقل روايات جامع البيان طبرى اند ـ در المحرر الوجيزجمع كرده است. البته جنبه بلاغى المحرر الوجيز در مقايسه با الكشاف زمخشرى و جوامعالجامع طبرسى چندان قوى نيست؛ اما در مقابل، به تحليل صرفى كلمات قرآن مشابه اعرابالقرآن هاى دوره معاصر توجه بيشترى نشان داده است.[36] به باورمحققانِ المحرر الوجيز سِرّ اين دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 152مسئله آن است كه مفسران مغرب اسلامى عموماً در علوم زبانى يعنى صرف و نحوو لغت مهارت داشته و بيشتر به مطالعات لغوى اهتمام نشان مى دهند، از اين رو همانندعلماى مشرق در علوم بيان و بلاغت چندان تبحرى نداشتند.[37]سه. جوامع الجامع:اين كتاب، تأليف ابوعلى فضل بن حسن طبرسى (م. 548 ق.) مفسر امامى و صاحبمجمع البيان، از تفاسير جامع ادبى است. اين تفسير همانند تفسير الكشاف زمخشرى استكه مفسر آن در علوم لغت و نحو و صرف و اعراب و بلاغت تبحر داشته و در واقع خلاصه اىاز دو تفسير پيشين مؤلف يعنى مجمع البيان و الكافى الشافى است[38] كهدر عين ايجاز و اختصار گوياى مهم ترين حقايق قرآنى و جنبه هاى بديع در قرآن است.[39] اينتفسير در مقايسه با الكشاف زمخشرى در زمينه اعراب و طرح مباحث نحوى و نيز در حذفزوايد و مطالب غير ضرور برترى دارد؛ اما در زمينه تفسير بلاغى الكشاف زمخشرى بر آنبرترى دارد؛ همچنين اين تفسير ادبى با صبغه مذهب امامى نوشته شده است، در حالى كهتفسير الكشاف به صبغه اعتزالى است.چهار. البحر المحيط فى تفسير القرآن الكريم:اين اثر از ابوحيان محمد بن يوسف بن نحوى اندلسى غرناطى (م. 754 ق.) شيخ نحويانديار مصر است. تفسير وى از جامع ترين تفاسير مشتمل بر نكات ادبى قرآن است. امتيازآن در اهتمام مفسر به ابعاد ادبى و لغوى و بلاغى و به ويژه نحوى آيات است و درتفسير فراوان به اشعار و شواهد ادبى و اعراب و قرائات و لهجه ها مى پردازد. به نظربرخى محققان، تفسير ابوحيان گسترده ترين و معتبرترين منبع تفسير ادبى به شمار مى رود[40]؛اما البحر المحيط گرچه گسترده ترين تفسير ادبى است در معتبرترين بودنش ترديد است.ابوحيان در مقدمه تفسيرش به معرفى روش و منهج خود پرداخته كه مهم ترينويژگى هاى البحر المحيط نيز از آن شناخته مى شوند. وى گرچه در مقام تفسير به همهآنچه در مقدمه بيان كرده پايبندى نشان نداده است؛ اما شيوه اى را كه بيان داشتهاست مى تواند بخشى از طرح روش تفسير ادبى را شكل دهد. محورهاى مورد توجه وى عبارت انداز:ـ آغاز كردن بحث درباره مفردات هر آيه و بررسى كلمه به كلمه آيه از نظرلغت و معنا و هم از نظر احكام صرفى و نحوى.ـ ذكر معانى مختلف واژه در صورتى كه داراى دو يا چند معنا باشد، در نخستينمرتبه مواجهه با آن واژه و ارجاع به آن در موارد بعد و پرهيز از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 153تكرار بحث، مگر آنكه نكته يا نكات جديد درباره آن قابل طرح باشد.ـ پرداختن به تفسير آيه با ذكر سبب نزول آن و بيان نسخ و مسائلى از ايندست.ـ بيان تناسب و ارتباط هر دسته آيه مورد تفسير با دسته پيشين.ـ جمع همه قرائات مختلف، اعم از معتبر و شاذّ و ذكر توجيهات صرفى و نحوى واعرابى هر قرائت.ـ نقل سخن سلف و خلف در فهم معانى آيه بدون فروگذارى حتى يك كلمه.ـ بيان غوامض اعراب هر آيه و نكات دقيق بديع و بيان (بلاغت) و واگذارىاستدلال هاى نحوى به كتب مربوط.ـ نقل گفتار فقهاى اربعه در احكام شرعى ذيل آيات احكام و واگذارى ادله واستدلال هاى فقهى به كتب مربوط.ـ اجتناب از نقل وجوه ضعيف و شاذّ اعرابى اى كه ساحت قرآن از آن ها منزهاست، با تأكيد بر اينكه لازم است مفسر از حمل اعراب هاى شاذّ آيات بر قرآن عدولكرده، آيات شريفه را بر نيك ترين و شايع ترين اعراب و تركيب حمل كند، زيرا كلامخداى متعالى فصيح ترين كلام است و روا نيست تقديرهاى بعيد و تركيب هاى مضطرب و غيرمطمئن و مجازهاى دشوارى درباره قرآن بيان شوند كه نحويان درباره شعر طِرِّماح وشمّاخ و ديگران بيان مى كنند.ـ در نهايت درباره هر دسته از آيات، سخن را با ذكر نكاتى مربوط به علمبلاغت (بديع و بيان) به پايان مى برد.[41]پنج. انوار التنزيل و اسرار التأويل:اين كتاب تأليف قاضى ناصرالدين عبدالله بن عمر بن محمد بيضاوى (م. 791 ق.)از مفسران اشعرى قرن هشتم است. بيضاوى عمده شهرتش در علم كلام و اصول فقه است؛ اماتفسيرش را در واقع بر مبناى الكشاف زمخشرى اما مطابق با كلام اشعرى ترتيب دادهاست. به تعبير دقيق تر در مباحث ادبى و بلاغى و نحوى و اعراب آيات به تفسير الكشافو در مباحث كلامى بر تفسير مفاتيح الغيب فخر رازى تكيه كرده است.[42]، ازهمين رو ذهبى تفسير بيضاوى را مختصر الكشاف زمخشرى معرفى كرده كه انديشه هاىاعتزالى زمخشرى را وانهاده و در مواردى هم از آن متأثر است.[43]تفسير بيضاوى داراى اسلوبى دقيق همراه با ايجاز در عبارات است و گاهى چنان بهاختصار گراييده كه جز متخصصان ادبيات و تفسير به آن پى نمى برند. ايجاز و اختصاراين تفسير نزد اهل سنت (اشاعره) مقبوليت بسيار يافته و به عنوان متنى درسى پذيرفتهشده و شروح و حاشيه هاى فراوانى بر آن نوشته شده دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 154است. حاجى خليفه از 42 حاشيه و تعليقه بر آن ياد كرده است.[44]بعضى شمار حواشى آن را 83 دانسته اند.[45] از مفسراناماميه فيض كاشانى در الصافى بر تفسير بيضاوى تكيه كرده است.[46]با اين گزارش از تفسير ادبى روشن مى شود كه تفسير ادبى در تاريخ خود ازتحول گسترده اى برخوردار بوده است؛ از تلاش هاى لغوى پراكنده آغاز شده و با تدوينآثارى تخصصى در حوزه هاى لغت، نحو، اعراب، قرائات، معانى القرآن و اعجاز قرآنادامه يافته و به تدوين تفاسير جامع ادبى با صبغه هاى گوناگون منتهى شده است. نقطهاوج تفسير ادبى در تفسير الكشاف زمخشرى تجلى يافته است؛ به عبارت ديگر، دانش بلاغتو بيان، ركن اصلى تفسير ادبى است كه از دانش هاى ديگر ادبى براى تفسير و كشف مقصوداز متن بهره مى گيرد و در صورت عارى شدن تفسير از دانش بلاغت و بيان، تفسير بهمعناى واقعى ادبى نخواهد بود، بلكه بايد آن را تفسير لغوى يا نحوى يا اعراب القرآنو مانند آن ناميد، بنابراين تفسير ادبى را مى توان تفسير بلاغى يا بيانى نيزناميد، گرچه اين دو نام جامعيت تفسير ادبى را ندارند.شايان يادكرد است كه تفسير ادبى به رغم نقش بى بديلش در كشف مقاصد الهى،كاستى ها و نواقصى نيز دارد كه مهم ترين آن ها عبارت اند از: 1. عدم ارائه طرحىروشن همراه با معرفى مبانى و قواعد منقح و شفاف به جز طرح كلى و ناقصى كه ابوحياندر مقدمه تفسيرش[47]بيان كرده است. 2. طرح گسترده قرائات مختلف، به ويژه قرائات غير معتبر و شاذّ كهموجب كم رنگ شدن قرائت اجماعى و رايج و موجب رسميت دادن به قرائت هاى مختلف ناشىاز اجتهاد قاريان شده است.2. تفسيرادبى معاصر:در نهضت بازگشت به قرآن كريم كه با حركت سيد جمال الدين اسدآبادى آغاز شدمحمد عبده در مباحث تفسيريش تأكيد كرد كه قرآن كريم كتاب دين است كه مردم را بهسعادت دنيا و آخرتشان هدايت مى كند و هدف نهايى و مقصد اصلى در تفسير بايد فهم دينباشد.[48] وىهمچنين با اشاره به وجوه مختلف تفسير از جمله بيان قواعد بلاغت و اعراب و غريبالقرآن مى گويد: زياده روى در هريك از اين مقاصد، مفسر را از هدف اصلى تفسير بازمى دارد، به همين دليل تفسير صحيح قرآن آن است كه وجوه بلاغت قرآن به قدر كشش وظرفيت معنا بيان شوند، اعراب آيات درخور فصاحت قرآن تحقيق و دنبال شود و قواعد واصول نحو بر آيات شريفه تحميل نشوند تا مبادا پرداختن به اصطلاحات علوم، مخاطب رااز فهم و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 155درك معانى و عبرت گرفتن از آيات بازدارد.[49] به نظر وىتفسيرى كه صرفاً به حل مشكلات الفاظ قرآن و اعراب جمله ها و بيان نكات فنى و هنرىعبارات و اشارات بلاغى مى پردازد، تفسيرى خشك و بى روح است كه مخاطب را از خدا وكتاب الهى دور مى كند و شايسته نام تفسير نيست، بلكه نوعى تمرين در علم نحو ومعانى و ديگر علوم است.[50]از نظر عبده تحقق هدف و غايت تفسير با پيمودن مراحل ذيل محقق مى شود: 1.فهم حقايق الفاظ قرآن از طريق بررسى استعمالات عرب و نه اعتماد به اقوال لغويان،براى به دست آوردن معناى عصر نزولى واژگان. مطمئن ترين راه براى دستيابى به اينمقصود آن است كه معانى هر واژه از كاربردهاى قرآنى آن به دست آيد.2. فهماسلوب هاى رفيع قرآن از طريق ممارست با سخنان بليغ و مطالعه گسترده آن ها، دركنكات و محاسن اسلوب هاى عربى و عنايت به آگاهى از مراد گوينده. تحقق اين مرحله همنيازمند علم اعراب و معانى و بيان است.3. علمبه چگونگى هدايت همه بشر به وسيله قرآن، از طريق مطالعه احوال مردم در عصر نزول وتحول آفرينى قرآن نسبت به آن ها و هدايت مردم به سعادت به طور صحيح.4. علمبه سيره پيامبر و اصحاب آن حضرت.[51]عبده گرچه بر اين طرح تفسير نام تفسير ادبى ننهاد؛ اما در واقع روش ادبىرا در فهم و تحليل قرآن زنده كرد. پس از وى طه حسين اندكى به روش تفسير و تحليلادبى تكامل بخشيد و سرانجام امين خولى آن را به مكتبى تفسيرى بدل ساخت.[52]سال ها قبل از 1933 ميلادى، طه حسين در كتابچه فى الصيف اشاره كرده بود كهكتاب هاى مقدس يهوديان و مسيحيان و مسلمانان همانند آثار هومر، شكسپير و گوتهمتعلق به ميراث مشترك ادبى همه انسان هاست و مسلمانان بايد مطالعه بر روى قرآن رابه عنوان كتابى مشتمل بر متون ادبى آغاز كنند و در تجزيه و تحليل آن از تحقيقاتجديد ادبى بهره گيرند؛ مانند برخى نويسندگان يهودى و مسيحى كه اين كار را روىتورات و انجيل انجام داده اند.[53] طه حسيندر ساير آثارش نيز كم و بيش بر ضرورت مطالعه ادبى آزادانه درباره قرآن تأكيد كردهاست.[54]سپس امين خولى براساس ايده هايى كه طه حسين در باب مطالعه ادبى قرآن طرحكرده دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 156بود[55] طرحتفسير عبده را كامل و روش تفسير ادبى جديدى را پايه ريزى كرد. خولى در نقد عبده مىگويد: قرآن عظيم ترين اثر ادبى است كه زبان عربى را جاودانه ساخته است، از اين رونبايد نخستين و مهم ترين غرض از تفسير قرآن محقق ساختن هدايت و رحمت قرآن باشد،بلكه پيش از هر چيز بايد قرآن را به عنوان بزرگ ترين كتاب عربى و اثر ادبى مطالعهكرد. هدايت يافتن به وسيله قرآن نيز گرچه غرض بزرگى است؛ اما نگاه دينى به قرآنبايد بعد از مطالعه ادبى صِرف درباره آن باشد.[56] نتيجه اينرويكرد آن است كه مطالعه اين كتاب مقدس الهى هيچ ارتباطى با ايمان به آن ندارد وهر عرب زبان و هر علاقه مند به زبان عربى حتى اگر بى دين يا منكر قرآن باشد لازماست به مطالعه ادبى اين كتاب بزرگ عربى روى آورد و پس از آن هركس براى هر غرض ومقصودى كه دارد اعم از تشريع و احكام، اعتقادات، اخلاقيات، اصلاحات اجتماعى و جزاين ها به قرآن مراجعه و مقصود خود را دنبال كند.[57] به نظر وىتفسير در روزگار ما مطالعه ادبى روشمند با سبك هاى بيانى كامل و نخستين هدف تفسيرنيز تفسير ادبى محض است و تحقق بخشيدن به هر غرض ديگر متوقف بر اين مطالعه ادبىاست.[58]امين خولى براى تفسير ادبى مورد نظر خود اين طرح را ارائه داده است: 1.ترتيب قرآن (مصحف) نه بر اساس وحدت موضوع است و نه به ترتيب نزول و ظهور آيات وتفسير ترتيبى و سوره به سوره و جزء به جزء قرآن فهم دقيق و درك صحيحى از معانى ومقاصد آن را به دست نمى دهد، از اين رو بايد قرآن را به صورت موضوعى و همه آياتمربوط به يك موضوع را كنار هم و در ارتباط با يكديگر تفسير كرد.[59]2. براىتفسير بر اساس منهج ادبى بايد دو صنف مطالعه درباره قرآن كريم انجام گيرد:پيرامونى و درونى. مطالعه پيرامونى، خود به دو شاخه مطالعات خاص و عام تقسيم مى شود.مقصود از مطالعات خاص مباحثى است كه پيوند نزديك ترى با قرآن كريم دارند و امروزهاز آن ها با عنوان «علوم قرآنى» ياد مى شود. روشن است كسانى كه از اين مباحث بهرهكافى ندارند مطلقاً شايسته نيست به تفسير قرآن اقدام كنند؛ اما مقصود از مطالعاتعام آگاهى هايى است درباره محيط مادى و معنوى اى كه قرآن در آن ظهور يافته، جمع آورىو نوشته و قرائت و حفظ شده و براى نخستين بار رسالتش را بر مخاطبان خود القا كردهاست، بنابراين مفسر براى شناخت عميق تر و دقيق تر روح عربيت، بايد ادبيات عربجاهلى را دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 157صحيح مطالعه كند.[60]3. درمطالعه درونى نيز بايد تلاش براى فهم صحيح و تفسير قرآن با تكيه بر مطالعه بيرونى،از طريق اين مراحل انجام پذيرد: أ. مطالعه و بررسى دقيق واژگان. در معناشناسىواژگان، مفسر بايد اولا تحولات تدريجى الفاظ را شناسايى و مشخص كند. ثانياً الفاظرا مطابق فهم و دريافت مخاطبان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در عصر نزول معنا كند.ثالثاً توجه داشته باشد كه معجم هاى لغت موجود نمى توانند تأمين كننده اين نيازمفسر باشند، لذا بايد ضمن بهره گيرى از معجم ها براى تشخيص معناى واژگان عمدتاً براجتهاد خويش تكيه كند. رابعاً پس از دستيابى به معناى لغوى واژه ها و تحولات آن هابايد به مطالعه درباره معناى استعمالى آن ها در قرآن كريم منتقل شود. براى اين كاربايد همه موارد كاربرد واژه مورد نظر را در قرآن استقرا كرده، به ترتيب نزول مرتبو بررسى كند كه آيا آن واژه در همه دوره هاى مختلف نزول و در مناسبات و مقتضياتمتغير داراى يك معناست يا در معانى متعدد به كار رفته است. خامساً در فهم معناىواژه، سياق آيات را داور قرار داده، در تعيين معناى مقصود بيشترين استفاده را ازسياق ببرد.[61]سادساً در معناشناسى واژگان اصل را بر عدم ترادف بگذارد. در اين باره مهم ترينداور براى تشخيص معناى دقيق واژه و تمايز ميان واژه هاى متقارب المعنى بعد از لغت،كاربردهاى قرآنى خواهند بود.[62]4.مطالعه و بررسى عبارات و جمله ها. در اين مطالعه حتماً بايد از علومى چون نحو وبلاغت كمك گرفت؛ اما نه مطابق قواعد و مصطلحات علم نحو، بلكه نحو بايد به عنوانيكى از ابزارهاى بيان و تعيين معنا تلقى شود و از طريق آن درباره هماهنگى معانىقرائات مختلف در قرآن انديشهورزى شود؛ همچنين در نگاه بلاغى به عبارات تركيبىقرآن، مفسر نبايد در پى تطبيق يك اصطلاح مشخص بلاغى بر قرآن باشد، و بخواهد آيه رادر يكى از اقسام بلاغت بگنجاند، بلكه مقصود نگرش ادبى، هنرى است كه جمال بيان رادر اسلوب قرآن مجسم مى سازد. در اين مطالعه مفسر به ويژگى هاى تركيب هاى عربى پىبرده، آن ها را به تأملات عميق خود در تركيب ها و اساليب قرآن ضميمه مى كند تافرايابى را كه در بين آثار عربى تنها به قرآن اختصاص دارد بشناسد و نسبت به فنونمختلف بيان قرآنى معرفت پيدا كند.[63] دراينجا دو نكته حائز اهميت اند: أ. در همه اين موارد نيز قرآن بايد داور نهايى باشد؛يعنى مفسر قواعد نحوى و بلاغى را بر آيات قرآن عرضه كند و قاعده سازگار با قرآن رابپذيرد و بقيه را مردود شمرد؛ نه آنكه آيات قرآن را بر قواعد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 158ادبى عرضه كند و براى مطابقت قرآن با آن ها، آيات شريفه را به تأويل برد[64]، بههمين جهت است كه برخلاف تفاسير ادبى گذشته بسيار مى شود كه مفسران اين مكتب به نقدقواعد نحوى گذشته و تحميل آن ها بر آيات پرداخته و كاربرد قرآنى را معيار قاعدهنحوى يا بلاغى شمرده اند.[65]ب. در حوزه بلاغت بر خلاف نظريه رايج و غالب كه موضوع بلاغت را تركيب وجمله مى داند مفسران اين مكتب بنيادى ترين جايگاه بلاغت را واژه دانسته و آن را تاتمام سوره و تمام قرآن به عنوان يك واحد تعميم مى دهند[66]، ازاين رو بيشترين تأكيد مفسر بر تبيين جايگاه بلاغى واژه در جمله است. نظريه عدمترادف در قرآن و دفاع سخت از آن محصول همين نگاه است.[67]5. بهرهگيرى از دانش روان شناسى. به نظر امين خولى مفسر بايد از اسرار حركت هاى روح وروان آدمى در حوزه هاى مختلف زندگى كه علم در اختيار ما گذاشته و آموزه هاى قرآننيز به آن ها ناظر است همچون مناظرات اعتقادى و دريافت هاى قلبى و احساسى آگاهىداشته باشد و با اين آگاهى به تفسير روى آورد. نياز تفسير به روان شناسى از آنروست كه ميان بلاغت و بيان انسان از يك سو و روان آدمى از سوى ديگر رابطه مستقيماست؛ به عبارت ديگر هنرهاى بيانى متنوع چيزى جز بيان مافى الضمير و حالات درونىنيست. وى نمونه اى از تفسير روان شناختى از آيات قرآن را در تفسير زمخشرى از آيات193 - 195 شعراء/26 نشان داده است كه بر اساس آن زمخشرى هيچ گاه تعبير «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمين* عَلى قَلبِكَ...» را مستلزم نزول فقط معانى قرآن (بدون الفاظ) بر قلبپيامبر نمى داند، بلكه با توجه به حالت روانى آدمى تعبير مذكور را نشانه نزول قرآنبه زبان مادرى پيامبر مى داند، و در غير اين صورت تعبير «على أُذُنِك» مى آمد.[68]6.جامعه شناسى. به گفته عبده علم به احوال بشر (جامعه شناسى و مردم شناسى) نيز ازدانش هايى اند كه تفسير قرآن جز با آن ها به كمال نمى رسد.[69]در تفسير ادبى معاصر افزون بر اين مؤلفه ها كه بُعد ايجابى قضيه را نشانمى دهند، بُعدى سلبى را نيز بايد در نظر گرفت كه اهميت بسزايى در شناخت تفسير ادبىمعاصر دارد؛ بعد سلبى تعريف و طرح تفسير ادبى ناظر به طرد و انكار سه جريان تفسيرىاست كه در روزگار خولى در مصر نفوذ داشته است: أ. جريان روايتگر و متمايل به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 159سلفى گرى كه براى روايات تفسيرى جايگاه و شأن زيادى قائل بود. ب. جريانتفسير باطنى و اشارى متمايل به صوفى گرى كه از ديرزمانى در مصر نفوذ بسيار داشتهاست. ج. جريان تفسير علمى كه از اوايل قرن چهاردهم در مصر با استقبال فراوانى روبهرو شده و بر اساس آن تفاسير فراوانى با گرايش علمى تدوين شده است[70]،بنابراين تأكيد بر تفسير ادبى و ضرورت بازگشت به آن از يك منظر به معناى پاكسازىتفسير از افكار و انديشه هاى وابسته به اين سه جريان نيز بوده است.ويژگى هاى تفسير ادبى معاصر:براى تفسير ادبى معاصر ويژگى هاى متعددى مى توان برشمرد كه آن را از سايرجريان ها و روش هاى تفسير متمايز مى گرداند: 1. كنار نهادن روايات تفسيرى و دخالتندادن آن ها در تفسير قرآن، مگر آنكه اين روايات در چارچوب تحليل ادبى قرار گيرند؛مانند روايات اسباب نزول و نظاير آن ها. 2. ممانعت جدى از ورود اسرائيليات درتفسير. 3. به حداقل رساندن تأويل در آيات (برگرداندن آيات از معناى ظاهرى و حمل آنها برخلاف ظاهر) به ويژه تأويلات نحوى.[71] 4. عدمورود به محدوده مبهمات قرآن يعنى مواردى كه قرآن از بيان تفصيلى آن ها اعراض كردهاست. 5. عدم ورود به حوزه امور غيبى كه جز از طريق احاديث صحيح قابل شناخت نيستند؛همچنين نپرداختن به جزئيات مسائلى چون عالم قيامت و بهشت و دوزخ. 6. جلوگيرى ازنفوذ خرافات و مطالب غير واقعى در تفسير آيات قصص براى روشن ساختن جوانب مبهم آن ها،به اين دليل كه «هدف بيان قرآنى به گره گشايى از اين مبهمات بستگى ندارد وگرنهخداوند خود آن ها را بيان مى داشت». 7. دور ساختن تفسير از اصطلاحات علوم و فنون وفلسفه و كلام و علم. 8. توجه جدى به ابعاد اجتماعى آيات شريفه، تحليل سنت هاى حاكمبر جهان هستى و جامعه و نيز توجه به مشكلات جامعه اسلامى و بشرى و بيان ارشاد وراهنمايى قرآن نسبت به حل آن ها. 9. ميدان دادن به عقل انسان و اعطاى آزادى واختيار گسترده به وى تا در پهنه اى وسيع كه خداوند به او داده به تدبير و انديشهبپردازد و درى را كه از ديرزمانى بر روى تفسير و معارف قرآنى بسته شده بگشايد و تعاليمخشك اشاعره را از صحنه خارج سازد.[72] 10.موضوعى بودن تفسير.آثار مشهور:همان گونه كه پيش تر اشاره شد در تفسير ادبى معاصر تفسير ترتيبى ناكارآمدمعرفى شده و بر شيوه تفسير موضوعى تأكيد مى شود، بر اين اساس نزديك به همه تفاسيرمتعلق به اين منهج و جريان، تفسير موضوعى است، به جز دو جلد التفسير البيانى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 160للقرآن، اثر بنت الشاطى كه مشتمل بر تفسير 14 سوره كوتاه از جزء آخر قرآناست كه اين هم از يك سو مورد نقد برخى طرفداران اين مكتب قرار گرفته و از ديگرسوچنين توجيه شده است كه انتخاب اين سوره ها به دليل اشتمال آن ها بر موضوع واحدبوده است.[73]مشهورترينآثار وابسته به اين روش تفسيرى عبارت اند از: 1. مجموعه اى با عنوان من هدىالقرآن» با سه موضوع كلى «القادة ... الرسل»، «في رمضان» و «في أموالهم» از امينخولى كه در اصل سخنرانى هاى راديويى وى در فاصله سال هاى 1941 تا 1952 ميلادى بودهاست. 2. من وصف القرآن ليوم الدين والحساب، از شكرى محمد عيّاد. 3. التفسيرالبيانى، القرآن الكريم، الاعجاز البيانى، القرآن و قضايا الانسان از بنت الشاطى.4. الفن القصصى فى القرآن الكريم، القرآن و مشكلات حياتنا المعاصر، القرآن والدوله، هكذايُبنى الاسلام، الاسس القرآنية للتقدم و الجدل فى القرآن از محمد احمدخلف الله. 5. العفو فى القرآن از مهدى علام[74]؛ همچنينطرح تفسير ادبى تأثيرات گسترده اى بر محققان داشته و هريك به فراخور توان خودمتأثر از روش وى به تحقيق در معارف قرآنى روى آورده است.منابعآشنايى با تفاسير قرآن، رضا استادى، قم، مؤسسه درراه حق، 1377 ش؛ آينه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى؛ اتجاهاتالتجديد، محمد ابراهيم شريف، القاهرة، دارالتراث، 1402 ق؛ الاتقان، السيوطى (م.911 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ق؛ اثر القرآن فى تطور النقد العربى، محمدزغلول سلام، القاهرة، دارالمعارف؛ ادبيات و تعهد در اسلام، محمد رضا حكيمى، تهران،فرهنگ اسلامى، 1358 ش؛ الاعجاز البيانى للقرآن، بنت الشاطى، القاهرة، دارالمعارف،1404 ق؛ اعجاز بيانى قرآن، بنت الشاطى، ترجمه صابرى، تهران، علمى فرهنگى، 1376 ش؛اعجاز القرآن بين المعتزلة والاشاعره، منير سلطان، اسكندرية، المعارف، 1976 م؛اعجاز القرآن والبلاغة النبويه، مصطفى صادق الرافعى، قاهرة، مؤسسة المختار، 1429 ق؛البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ برهان وعرفان (فصلنامه)، دانشگاه آزاد اسلامى؛ البلاغة تطور و تاريخ، شوقى ضيف، القاهرة،دارالمعارف؛ بنت الشاطى من قريب، حسن جبر، القاهرة، دارالكتاب الحديد، 1421 ق؛البيان والتبيين، الجاحظ (م. 255 ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دارالفكر، 1409 ق؛تأويل مشكل القرآن، ابن قتيبة (م. 276 ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، قاهرة،دارالتراث، 1393 ق؛ تاريخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. 808 ق.)، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1391 ق؛ تاريخ و تطور علوم بلاغت، شوقى ضيف، ترجمه: تركى، تهران،سمت، 1383 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراثالعربى؛ التفسير البيانى، بنت الشاطى، القاهرة، دارالمعارف؛ تفسير التحريروالتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى(م. 548 ق.)، به كوشش گرجى، تهران، 1378 ش؛ تفسير غريب القرآن، زيد بن على بنالحسين(عليه السلام)(م. 122 ق.)، به كوشش محمد جواد، قم، الاعلام الاسلامى، 1418 ق؛التفسير الكاشف، المغنيه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ تفسير المنار، رشيد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 161رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسيرو مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، محمد حسين الذهبى،قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396 ق؛ تلخيص البيان، الشريف الرضى (م. 406 ق.)، بهكوشش محمد حسن، بيروت، دارالاضواء، 1406 ق؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ترجمه:شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حدادعادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامى، 1378 ش؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى، خرمشاهى، تهران، دوستان، 1377 ش؛ روشها و گرايش هاى تفسيرى، حسين علوى مهر،تهران، اسوه، 1381 ش؛ علوم القرآن بين البرهان والاتقان، حازم سعيد حيدر، مدينة،دارالزمان، 1420 ق؛ الفكر الدينى فى مواجهة العصر، عفت الشرقاوى، مكتبة الشباب،1976 م؛ الفهرست، ابن النديم (م. 438 ق.)، تهران، مروى، 1393 ق؛ الفهرست، الطوسى(م. 460 ق)، به كوشش قيومى، نشر الفقاهة، 1417 ق؛ القرآن الكريم و اثره فىالدراسات النحويه، عبدالعال سالم مكرم، مصر، المكتبة الازهرية، 1977 م؛ القرآنمحاولة لفهم عصرى، مصطفى محمود، بيروت، دارالعوده، 1979 م؛ القرآن والتفسيرالعصرى، بنت الشاطى، القاهرة، دارالمعارف؛ كتاب الحيوان، الجاحظ (م. 255 ق.)، بهكوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالجيل، 1416 ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم،بلاغت، 1415 ق؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية،1413 ق؛ مباحث فى التفسير الموضوعى، مصطفى مسلم، دمشق، دارالقلم، 1410 ق؛ مجمعالبيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415 ق؛المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان،دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ معانى القرآن، الكسائى (م. 189 ق.)، به كوشش عيسىشهاته، قاهرة، دارقباء، 1998 م؛ معناى متن، نصر حامد ابوزيد، ترجمه: كريمى نيا، تهران،طرح نو، 1380 ش؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق،دارالقلم، 1412 ق؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، سيد محمد على ايازى، تهران، وزارتارشاد، 1414 ق؛ مقدمة جامع التفاسير، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش احمد حسن، كويت،دارالدعوة، 1405 ق؛ مناهج تجديد، امين الخولى، دارالمعرفة، 1961 م؛ مناهل العرفان،الزرقانى، به كوشش فواز احمد، بيروت، دارالكتاب العربى، 1417 ق؛ من تاريخ الادبالعربى، طه حسين، بيروت، دارالعلم للملايين، 1991 م؛ المنهج البيانى فى تفسيرالقرآن، كامل على سعفان، مصر، مكتبة الانجلو، 1981 م.سيد محمود طيب حسينى[1]. دانشنامه قرآن، ج1، ص 644؛ ر. ك: روش ها و گرايش هاى تفسيرى قرآن، ص 254 - 269.[2]. دانشنامه جهاناسلام، ج 7، ص 639.[3]. دانشنامه قرآن، ج1، ص 644.[4]. نك: ادبيات وتعهد در اسلام، ص 45 - 46.[5]. تاريخ ابن خلدون،ج 1، ص 440.[6]. نك: التحرير والتنوير، ج 1، ص 19؛ الكاشف، ج 1، ص 9، 134.[7]. مقدمه جامعالتفاسير، ص 94 - 95؛ مفردات، ص 54.[8]. مناهج تجديد، ص260.[9]. تاريخ ابن خلدون،ج 1، ص 439 - 440.[10]. نك: الاتقان، ج2، ص 420 - 452.[11]. تاريخ ابن خلدون،ج 1، ص 437 - 440.[12]. نك: مباحث فىالتفسير الموضوعى، ص 19 - 27.[13]. براى آگاهى ازفهرست كتب غريب القرآن نك: غريب القرآن، ص 62 - 95.[14]. نك: الفهرست،طوسى، ص 57.[15]. نك: الاتقان، ج2، ص 397.[16]. القرآن الكريمواثره فى الدراسات النحويه، ص 270 - 271.[17]. الفهرست، ابننديم، ص 276.[18]. نك: تلخيص البيان،ص 9، «مقدمه».[19]. همان.[20]. نك: معانىالقرآن، ص 12.[21]. الفهرست، ابننديم، ص 37.[22]. نك: اثر القرآنالكريم فى تطور النقد العربى، ص 39، 41 - 42.[23]. همان، ص 39 - 50.[24]. اثر القرآنالكريم فى تطور النقد العربى، ص 50.[25]. نك: همان، ص99؛اعجاز القرآن بين المعتزلة والاشاعره، ص 55 - 59؛ اعجاز القرآن و البلاغة النبويه،ص 121 - 122.[26]. نك: البيان والتبيين، ج 1، ص 20؛ الحيوان، ج 6، ص 212 - 213.[27]. تأويل مشكلالقرآن، ص 22 - 23 نيز نك: اثر القرآن الكريم فى تطور النقد العربى، ص 114.[28]. اثر القرآنالكريم فى تطور النقد العربى، ص 101، 103.[29]. نك: علوم القرآنبين البرهان و الاتقان، ص 83 - 86.[30]. نك: التبيان، ج1، ص 19، «مقدمه».[31]. نك: مجمع البيان،ج 1، ص 11.[32]. تفسير و مفسران،ج 2، ص 309.[33]. البلاغة تطور وتاريخ، ص 219؛ نك: تاريخ و تطور بلاغت، ص 296 ـ 346.[34]. الكشاف، ج 1، ص 2.[35]. ر. ك: الكشاف، ج1، «مقدمه».[36]. براى نمونه نك:المحرر الوجيز، ج 1، ص 73 - 75، 77، 83، 85، 89 - 90.[37]. نك: المحررالوجيز، ج 1، ص 19، «مقدمه».[38]. نك: جوامعالجامع، ج 1، ص 2 - 3.[39]. براى آشنايىبيشتر با شيوه تفسير جوامع الجامع نك: جوامع الجامع، ج 1، ص 16 - 20، «مقدمه»؛المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 419.[40]. نك: تفسير ومفسران، ج 2، ص 322 - 323.[41]. البحر المحيط، ج1، ص 12 - 14.[42]. كشف الظنون، ج 1،ص 197 - 198.[43]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 297؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 161.[44]. كشف الظنون، ج 1،ص 198 - 202.[45]. المفسرون حياتهمو منهجهم، ص 159.[46]. تفسير و مفسران،ج 2، ص 295 نيز نك: آشنايى با تفاسير قرآن، ص 153.[47]. البحرالمحيط، ج1، ص 12 - 16.[48]. تفسير المنار، ج1، ص 17.[49]. تفسير المنار، ج1، ص 17 - 19.[50]. همان، ص 24.[51]. همان، ص 21 - 24.[52]. معناى متن، ص 37- 38، «مقدمه».[53]. نك: آينه پژوهش،ش 86 ص 8، «جريان شناسى تفاسير قرآن در دوره معاصر».[54]. براى نمونه نك:من تاريخ الادب العربى، ج 1، ص 28 - 58.[55]. آينه پژوهش، ش86، ص 8، «جريان شناسى تفاسير قرآن در دوره معاصر»؛ برهان و عرفان، ش 6، ص 101،«امين خولى بنيادگذار تفسير ادبى».[56]. دائرة المعارفالاسلاميه، ج 5، ص 365.[57]. همان، ص 365 -366.[58]. همان.[59]. همان.[60]. دائرة المعارفالاسلاميه، ج 5، ص 370.[61]. همان، ص 371،نيز: التفسير البيانى، ج 1، ص 11.[62]. نك: الاعجازالبيانى، ص 198.[63]. دايرة المعارفالاسلاميه، ج 5، ص 372.[64]. براى آگاهى ازنمونه هايى از تقدم قرآن بر قواعد نحو و نقد قواعد رايج نحو نك: التفسير البيانى،ج 1، ص 40، 69، 80 - 81، 120، 202.[65]. براى نمونه نك:التفسير البيانى، ج 1، ص 90 - 92، 129، 207.[66]. دايرة المعارفالاسلاميه، ج 4، ص 71 - 72؛ مناهج تجديد، ص 266 - 268.[67]. نك: الاعجازالبيانى، ص 194 - 220.[68]. نك: مناهج تجديد،ص 212 ، 316.[69]. مناهج تجديد، ص316 - 317.[70]. براى آگاهى ازنفوذ دو جريان اخير در مصر نك: القرآن محاولة لفهم عصرى، و براى نقد آن القرآنوالتفسير العصرى.[71]. نك: التفسيرالبيانى، ج 1، ص 15 - 16، معناى متن، ص 37، «مقدمه».[72]. تفسير و مفسران،ج 2، ص 481 - 485.[73]. بنت الشاطى منقريب، ص 109 - 111.[74]. اتجاهات التجديد،ص 611 - 615؛ المنهج البيانى، ص 112؛ الفكر الدينى فى مواجهة العصر، ص 312، 336،353.