بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تفسير / منابع و ابزارهاى تفسير:منابع و ابزارهاى مورد استفاده و استناد مفسر در فرايند تفسير قرآندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 52منابع جمع منبع است، و سرچشمه و منشأ هر چيزى را منبع آن گويند[1]،چنان كه محل جوشش و خارج شدن آب از زمين را منبع آن مى نامند.[2]مقصود از منابع تفسير، معلوماتى عقلى يا نقلى يا تجربى است كه با آياتقرآن كريم مرتبط بوده و دليل فهم مراد خداوند از آيات قرآن قرار مى گيرند.مقصود از ابزارها نيز در اين بحث، دانش ها و فنونى است كه براى بهره گيرىاز منابع و به كارگيرى قواعد تفسير ضرورى اند، زيرا مفسر در فهم و تبيين مرادخداوند با الفاظ و عبارات قرآن سر و كار دارد و كالبدشكافى و فهم و تبيين آن هابدون بهره گيرى از ابزار لازم ميسر نمى گردد. در باب ابزارهاى تفسير و تمايز آن با منابع اين نكته شايان توجه است كهآنچه مفسر را با زبان عربى به عنوان زبان قرآن آشنا مى كند منبع تفسير نيست، بلكهابزار است، چون أولا دانستن زبان متن، پيش نياز خود مفسر است تا بتواند با متنارتباط برقرار كند. ثانياً دانستن لغت و ادبيات عرب پيش نياز مشترك همه متونى استكه به زبان عربى اند، با اين حال در منابع تفسير پژوهى اين دو اصطلاح به جاىيكديگر به كار مى روند.مؤلفان علوم قرآنى از ديرباز درباره منابع تفسير به اختصار نكاتى را بازگفته اند؛ زركشى با عنوان «مآخذ تفسير»[3] مهم ترينمنابع تفسير را به اختصار معرفى كرده و سيوطى مطالب وى را در نوع 78 الاتقان گزارشكرده است.[4]بسيارى از مفسران نيز در مقدمه[5] يادر خاتمه تفسير خود به اين بحث اشاره كرده اند.[6] راغباصفهانى در مقدمه جامع التفاسير با عنوان «في بيان الآلات التي يحتاج إليهاالمفسر» به بيان شرايط تفسير و معرفى علوم و ابزارهاى مورد نياز مفسر پرداخته است.[7] ابنكثير نيز در مقدمه تفسير خود به بيان مصادر تفسير در دوران صحابه اشاره كرده، آنرا شامل قرآن، سنت نبوى و گفته هاى صحابه و تابعان مى داند.[8] قرآنپژوهان معاصر نيز با عنوان مصادر تفسير[9] و اصولتفسير[10] بهاين بحث پرداخته اند.منابع تفسير:منابع تفسير در يك نگاه به سه دسته نقلى، عقلى و علمى قسمت مى شوند. منابعنقلى عبارت اند از: قرآن كريم، روايات معصومان(عليهم السلام)، لغت و تاريخ. منابععقلى هم شامل بديهيات و مقدمات عقلى قطعى است. دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 53منابع علمى نيز شامل علوم تجربى و انسانى است.1. منابعنقلىأ. آيات قرآن:اصلى ترين و فراگيرترين منبع تفسير، آيات قرآن كريم اند، چنان كه عقلا درمحاوراتشان، بخشى از سخنان خود را با بخش هاى ديگر آن تخصيص، تقييد يا تبيين مى كنند.[11]برخى از آيات قرآن بر مرجع و منبع بودن قرآن در تفسير دلالت دارند؛ مانند تصريح به«اُمّ الكتاب» بودن آيات محكم در آيه 7 آل عمران/3 كه لازمه آن لزوم بازگرداندنآيات متشابه به محكمات قرآنى است تا تشابه آن ها زدوده شود. اين آيه دست كم برمنبع بودن آيات محكم در تفسير آيات متشابه دلالت دارد[12]،گرچه برخى مفسران با استناد به اين آيه، منبع بودن آيات در تفسير را ويژه متشابهاتندانسته، در همه جا روا مى دانند.[13]روايات معصومان(عليهم السلام) نيز بر منبع بودن قرآن در تفسير دلالت دارند؛ مانندسخن حضرت على(عليه السلام): «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْض و يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلى بَعْض[14]؛ برخى از آيات قرآنبا بعضى ديگر از آن گويا مى شود و برخى از آن گواه بعضى ديگر از آن مى شود». برخىاز روايات هم مشتمل بر شيوه تفسير قرآن به قرآن است.[15]مفسران از آيات قرآن در تفسير بهره برده اند؛ ابن عباس، عكرمه، ابن زيد،مقاتل، حسن بصرى[16] ومفسران پيشين مانند طبرى[17]،شريف رضى[18]،شيخ طوسى[19]،شيخ طبرسى[20]،زمخشرى[21]،قرطبى[22]،ابن تيميه[23] ومفسران معاصر مانند عبده و رشيدرضا در المنار، شنقيطى در اضواء البيان، صادقى درالفرقان و از همه بيشتر علامه طباطبايى در الميزان از آيات ديگر در تفسير بهرهبرده و قرآن را از منابع مهم تفسير به شمار آورده اند.ب. روايات معصومان:بعد از قرآن، روايات معصومان(عليهم السلام) مهم ترين منبع تفسير قرآن اند.مقصود از «روايت» در اين مبحث گزارش سخن، رفتار يا تقرير رسول خدا(صلى الله عليهوآله) و ديگر معصومان(عليهم السلام) است.ادله منبع بودن روايات معصومان(عليهم السلام) در تفسير عبارت اند از:دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 54يك. ادله قرآنى:خداى متعالى در آياتى از قرآن كريم مانند 44 نحل/ 16 رسول خدا(صلى اللهعليه وآله) را مبيّن و معلم قرآن (الذكر) معرفى مى كند: «واَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَلِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم ولَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون». با توجه بهسياق آيه و نيز روايات متعدد، مقصود از «الذِّكرَ»قرآن است[24]، بنابراينمرجعيت رسمى در تفسير از آن رسول خداست و ديگران بايد بيان ايشان را معيار فهممقصود خداوند از آيات قرار دهند. در برخى آيات مانند آيه 2 جمعه/ 62 نيز رسول خدامعلم قرآن معرفى شده است: «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَبَ وَالحِْكْمَة».(نيز نك: آيات 129 و 151 بقره/2و 164 آل عمران/3)دو. ادله روايى:در برخى از روايات صحيح، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهمالسلام) داناترين افراد به ظاهر و باطن قرآن به شمار آمده اند[25]؛همچنين بر اساس روايت متواتر ثقلين: «أَيُّهَا النّاس! إِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ، ما إِنْتَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا: كِتابَ اللّهِ، وعِتْرَتى أَهْلَ بَيْتي،فَإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ»[26] اهلبيت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) همواره با قرآن همراه و همگام اند و لازم اينمعيّت و همراهى، علم جامع و اشراف كامل آنان به قرآن كريم است. به اين ترتيب آنانبه معانى و مقاصد عالى قرآن آگاه اند و هرگز خطا نمى كنند، زيرا لازم مصونيت مطلقو هميشگى انسان ها در صورت تمسك به قرآن و عترت(عليهم السلام) اين است كه عترت(عليهمالسلام) هرگز خطا نكرده، همواره در قول و عمل راه صواب مى پويند. نتيجه آنكه اگرسخنى در تفسير قرآن بگويند يا كارى به عنوان عمل به قرآن انجام دهند براى مردم حجتخواهد بود، چنان كه سخن و عمل رسول الله(صلى الله عليه وآله) حجت بوده است. شايانذكر است كه روايات تفسيرى معصومان(عليهم السلام) پس از عرضه بر قرآن و احراز عدممخالفت آن ها با قرآن، به عنوان منبع و مستند تفسير پذيرفته مى شوند.ج. منابع لغوى:از ديگر منابع يا ابزارهاى تفسير، متون بيانگر معانى واژگان قرآن در عصرنزول اند. مهم ترين منابع اين بخش افزون بر روايات معصومان(عليهم السلام)، سخنانصحابه و فرهنگ هاى واژه شناسى و متون دربردارنده سخنان معاصران دوران نزول اند.قرآن به زبان مردم عربى زبان معاصر نزول فرود آمده و افزون بر تعليم معارفالهى، عناصر نادرست فرهنگشان را مردود شمرده است، از همين رو يكى از راه هاى فهممعانى واژگان قرآن بررسى كاربرد اين واژه ها در سخنان عربى زبانان عصر نزول است.[27] اينسخنان در دو قالب نثر و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 55نظم يافت مى شوند. در زمينه نثر جز گزارش رخدادهاى تاريخى يا ضرب المثل هاو گفتوگوهايى كه صحابيان شاهد آن بوده اند چيز ديگرى وجود ندارد؛ ولى در برابر،شعرهاى فراوانى از شاعران آن دوران نقل شده كه شواهد روشنى براى معانى واژگان يادشده در زبان عربى آن روزگاراند. ابن عباس در اين باره مى گويد كه هرگاه دربارهواژگان دشوار قرآن از من بپرسيد، در شعر عرب وارسى كنيد، زيرا شعر، ديوان عرب است.[28]گفتنى است كه كاربرد واژگان در نثر يا نظم آن دوران گرچه مفسر را در راه رسيدن بهمعناى مقصود كمك مى كند و از منابع تفسير به شمار مى آيد؛ ليكن به تنهايى بيانگرمقصود قرآن از آن واژه نيست، بلكه به قراين كلام نيز بايد توجه كرد.گفته هاى صحابه درباره معانى واژگان قرآن نيز با توجه به آگاهى آنان بهزبان قرآن از منابع لغوى و راهنماى مفسر در دستيابى به معناى رايج اين واژه ها درزمان نزول قرآن اند.[29]روشن است كه گفتار صحابى از جهت صحابى بودن در تفسير حجيت ندارد، مگر آنكه كشف شودآنان سخن رسول خدا را نقل مى كنند يا از اين جهت كه متخصص در زبان اند و سخن آنانراهگشاى در تفسير است مورد استناد قرار گيرد.[30]از ديگر راه هاى دستيابى به معانى واژگان قرآنى مراجعه به فرهنگ هاى واژه شناسىاست. فرهنگ هاى واژه شناسى عربى، پس از دوران نزول قرآن تدوين شده و به طور طبيعىاز فرهنگ قرآن متأثرند، تا آنجا كه برخى از لغت شناسان همچون خليل براى تبيينمعناى كلمات به آيه هاى قرآن نيز اشاره يا استناد و استشهاد كرده يا كاربرد قرآنىبرخى واژه ها را يادآور شده اند.[31]افزون بر اينكه برخى از اين فرهنگ ها ويژه قرآن، و به تفسير غريب القرآن، مجازالقرآن و معانى القرآن نامبردارند. گفتنى است كه به سبب اجتهادى و استنباطى بودنكار فرهنگ نويسان به ويژه نگارندگان غريب القرآن ها نمى توان سخنانشان را بدونبررسى كافى پذيرفت و بدان ها اعتماد كرد، بنابراين نه كتاب هاى واژه شناسى و نهغريب القرآن ها هيچ يك سخن نهايى را نگفته اند و همه جا گزارشگر نيستند و در بيانمعانى كلمات، گاه معانى حقيقى و مجازى را به هم آميخته اند.[32]د. منابع تاريخى:راز كارآمدى منابع تاريخى در فهم قرآن اين است كه بسيارى از آيات،رخدادهاى گذشته و به ويژه تحولات عصر نزول را بيان مى كنند يا به گونه اى با آنارتباط دارند.[33]با نگاهى گذرا به مطالب تاريخى قرآن در دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 56مى يابيم كه بسيارى از آيات به بيان دعوت، مبارزه، زمامدارى، قضاوت،عبادت، صنعت و معجزات انبياى پيشين و عكس العمل مردم در برابر آنان و فرجام كارشانپرداخته اند. قرآن افزون بر پيامبرانى كه نامشان را مطرح كرده، از برجستگان ديگرىنيز ياد مى كند؛ چه خوبان با ايمان و چه بدان سركش؛خوبانى چون لقمان، ذوالقرنين،اصحاب كهف، مؤمن آل فرعون، ملكه سبا و آسيه همسر فرعون و بدانى همانند فرعون، همسرنوح(عليه السلام)، اصحاب فيل و قارون. برخى از داستان هاى اين شخصيت ها نياز بهشرح و توضيح دارند و گاه با بهره گيرى از منابع تاريخى، مقصود قرآن روشنى بيشترىيابد. اگرچه نقل هاى تاريخى در فهم آيات تاريخى قرآن تكيه گاه اصلى نيستند، ولىاين نقل ها افق جديدى در برابر مفسر مى گشايند و از اين رهگذر فهم بهترى از اينآيات به دست مى آيد.گفتنى است كه براى بهره گيرى از منابع تاريخى، معيارهايى است، زيرا همهمنابع تاريخى معتبر نيستند و در متون معتبر تاريخى نيز مطالب نادرستى وجود دارد.مهم ترين معيارها عبارت اند از:يك. عدم تعارض با قرآن:ناسازگارى با آموزه هاى قرآن، نشانه نادرستى نقل تاريخى است. بايد توجهداشت كه برخى گزارش ها به مرور زمان دچار تحريف هايى خواسته و ناخواسته شده كهرهزن فهم صحيح اند، چنان كه گزارش هاى تاريخى ازدواج حضرت داود(عليه السلام) باهمسر اوريا و ازدواج حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) با زينب بنت جَحْش باديدگاه قرآن در باب عصمت انبياى الهى به كلى ناسازگارند و مفسرانى كه به اين گونهنقل ها اعتماد كرده اند از تفسير درست آيات مربوط به آن ها بازمانده اند.[34]دو. عدم تعارض با معلومات عقلى قطعى:نقل ناسازگار با داده هاى بديهى عقلى و لوازم بىواسطه عقلى نبايد منبعتفسير قرار گيرد، زيرا خداى متعالى هرگز بر خلاف اصول مسلم عقلى سخن نمى گويد،بنابراين، نقل مخالف عقل چنانچه توجيه پذير نباشد، معتبر نيست؛ مانند رواياتاسرائيلى مربوط به عمالقه و رفتار آنان با نخبگان بنى اسرائيل كه در كتب تفسير راهيافته و با عصمت انبيا(عليهم السلام) ناسازگار و به كلى نامعقول و از اين رومردودند.[35]معيارهاى ديگرى كه براى ارزيابى مطلق روايات وجود دارند مانند سازگارىدرونى، سازگارى با گزارش هاى قطعى و معتبر، درستى سند و توجه به تأثير گرايش هاىسياسى راويان، درباره روايات تاريخى نيز جارى اند، بنابراين گزارش هاى تاريخىمخالف با روايات قطعى يا متأثر از گرايش سياسى راوى قابل اعتنا نيستند؛ دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 57مثلاً برخى از روايات مربوط به داستان افك در آيات 11 - 23 نور/24 هيچ يكاز معيارهاى يادشده را ندارند؛ يعنى افزون بر ضعف سند، تناقض درونى، ناسازگارى باروايات ديگر و ناسازگارى با قرآن، از افرادى نقل شده اند كه داراى گرايش سياسىخاصى بوده اند و گزارش آنان پيراسته از اغراض سياسى نيست.[36]يادكرد اين نكته بجاست كه منابع تاريخى تنها در تفسير آيات قرآنى بيانگرتاريخ، راهگشايند و در فهم و تفسير آيات بيانگر توحيد و مانند آن سودمند نيستند.2. عقل:عقل، نقش ها و تعريف هاى مختلفى در تفسير دارد. گاه نقش ابزارى داشته ومعناى آيه اى را از جمع بندى آيات و روايات در مى يابد. در اين صورت عقل نقش مصباحو روشنگرى دارد. گاه نيز داراى نقش منبعى است، يعنى همان ادراكات بديهى يا نزديكبه بديهى كه خداوند در همه انسان ها قرار داده و علوم متعارفه منبع تفسير و كشفمرادات الهى است.[37]منبع بودن عقل در تفسير قرآن در موارد زير قابل توجه است:أ. نقش سلبى:ظاهر برخى از آيات قرآن بر خلاف بديهيات عقلى است و صرف نظر از منابع ديگركه مفسر را در فهم صحيح آن ها كمك مى كند، عقل به تنهايى مى تواند معناى ظاهر رانفى كند، چنان كه ظاهر آيه «اِلىرَبِّها ناظِرَة»(قيامت/75،23) نگاه با چشم مادى را مى رساند؛ ليكن باتوجه به برهان هاى قطعى و روشن عقل كه چنين نگاهى را غير ممكن مى داند، مراد ازنگريستن، نگاه حسى با چشم مادى نيست.[38]ب. نقش ايجابى:گاهى صرف نظر از ادله و منابع ديگر، عقل به تنهايى ظاهر آيه را تأييدكرده، توجيه و مخالفت با آن را ناروا مى شمارد، چنان كه ظاهر آيه «سُبحـنَ الَّذى اَسرىبِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصَا ...»(اسراء/17،1)دلالت دارد كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فاصله طولانى مسجد الحرام در مكه راتا مسجد الاقصى در بيت المقدس در شبى پيموده است. برخى بدون توجه به قدرت بيكرانخداوند داستان معراج را كه بخشى از آن در اين آيه آمده است، به خواب ديدن توجيهكرده اند و به اين ترتيب اعجاز خداوند در اين رخداد را ناديده گرفته اند[39]، درحالى كه عقل، چنين رخدادى را ممكن و رؤيا دانستن آن را ناروا مى داند، زيرا خوابديدن سفر به مسجد اقصى يا مكانى دورتر از آن براى رسول خدا حادثه شگفت آورى نيستكه در قرآن از آن با چنين عظمتى ياد شود، افزون بر اينكه چنين خواب هايى براىديگران نيز فراوان رخ مى دهد و امتيازى براى آنان نيست.[40]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 58ج. نقش توضيحى:با توجه به محدود بودن دريافت هاى قطعى عقل، عمده ترين نقش عقل در تفسيررا بايد در تحليل و بررسى معلومات به دست آمده از منابع ديگر دانست. به تعبيربرخى، عقل در اين نقش، متمم منابع ديگر و مصباح است[41]؛يعنى با استفاده از مقدماتى كه از منابع ديگر مى گيرد، به كشف مجهولات در تفسيرقرآن دست مى يابد و در اين سير فقط مقدمات بديهى يا مستند به تجربه قطعى را معيارقرار مى دهد.د. كشف لوازم عقلى:بر اساس مبانى پذيرفته شده در حد دلالت آيات، افزون بر مفاد ظاهرى و مدلولمطابقى، لوازم عقلى آيات نيز مقصود خداى متعالى اند و مى توان به او نسبت داد. دراستخراج و تبيين اين لوازم، عقل نقش اساسى دارد. نمونه اين استفاده در آيه 42 زمر/39:«اَللّهُ يَتَوَفَّىالاَنفُسَ حينَ مَوتِها»و آيه 11 سجده/32 قابل مشاهده است كه عقل لوازمزير را از آن استفاده مى كند: يك. همه حقيقت آدمى روح و جان اوست.[42] دو.اين حقيقت جسمانية الحدوث اما مجرد است، زيرا درست به هنگامى كه جسم با مرگ متلاشىمى شود، روح را فرشتگان دريافت مى كنند. سه. اين حقيقت، پس از مرگ باقى است وزوالى براى آن نخواهد بود.[43]3. علومتجربى:قرآن در بخشى از آيات خود از آفرينش آفريدگان طبيعى چون ماه و خورشيد وستارگان، ابر و باد و باران، زمين و دريا و گياه و حيوان سخن گفته است. انسان نيزبه عنوان موجودى كه از كرامت و خلافت الهى برخوردار است، به لحاظ ابعاد جسمى موردتوجه قرار گرفته و معارف فراوانى درباره او در قرآن آمده است. دانش هاى معتبرتجربى اعم از علوم طبيعى و علوم اجتماعى از منابع تفسير به شمار مى آيند. گفتنىاست كه اعتبار و قطعيت علوم اجتماعى از ديگر علوم تجربى كمتر است و در بهره گيرىاز آن ها بايد رفتارى احتياط آميز داشت. با اين همه بايد توجه داشت كه دايره مطالبقطعى در علوم تجربى گسترده نيست و ابطال برخى از نظريات علمى، محتمل است، بنابراينبهره گيرى از اين منبع به معناى قبول مطلق آن نيست و بيشتر به عنوان مؤيد مى تواناز آن استفاده كرد.[44]ابزارهاى تفسير قرآن:چنان كه گذشت، مراد از ابزارها در اين بحث، دانش ها و فنونى اند كه براىبهره گيرى از منابع و به كارگيرى قواعد تفسير ضرورى اند، زيرا مفسر در شرح و بيانمقصود خداوند با الفاظ و عبارات قرآن سر و كار دارد و كالبد شكافى و شرح و تبيينآن ها بدون بهره گيرى از ابزار لازم ميسر نمى گردد. راغب اصفهانى در مقدمه جامعالتفاسير[45] ذيلعنوان دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 59«آلالاتالتي يحتاج إليها المفسر» به بحث درباره ابزارهاى مورد نياز مفسر پرداخته است.برخى ديگر از دانشمندان از آن به «دانش هاى مورد نياز تفسير» ياد كرده اند.[46]برخى ديگر ضمن بيان شروط و آداب مفسر بدان پرداخته اند.[47]ميبدى نيز در مؤخره تفسير كشف الاسرار اشارتى به اين دانش ها كرده است.[48]پيشينيان در باب محدوده ابزارهاى تفسير، ديدگاه واحدى نداشته اند؛ برخىشمارگان خاصى براى آن بيان نكرده؛ ولى بعضى ديگر به بيان محدوده اين دانش هاپرداخته اند و دامنه آن ها را به 15 و برخى به 24 علم محدود كرده اند.[49]مهم ترين دانش هاى موسوم به ابزار تفسير از اين قرارند: علوم ادبى و بلاغىشامل لغت، صرف، نحو، معانى، بيان و بديع[50]، علومقرآنى شامل قرائات، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، اسباب نزول، تاريخ قرآن و غيرآن، علوم حديث شامل درايه و رجال و فقه الحديث، و همچنين علم فقه، اصول فقه، كلام،تاريخ و علم موهبت.[51]ابزارهاى تفسير با پيشرفت دانش هاى بشرى توسعه يافته و اكنون علوم تجربى،اعم از طبيعى و انسانى نيز در شمار آن ها جاى گرفته اند.[52]برخى از فقيهان نيز در بحث از پيش نيازهاى فهم قرآن كه از منابع احكام شرعى است،به دانش هايى مانند صرف، نحو، علوم بلاغى و اصول فقه اشاره كرده اند.[53]مفسر قرآن را چاره اى جز آگاهى از علوم پيشگفته نيست و به هر ميزان كهبهره او از آن ها كم باشد، ديدگاه هاى تفسيرى او نيز آسيب پذيرند.[54]اكنون درباره مهم ترين دانش هاى مورد نياز در تفسير به اختصار توضيح خواهيم داد.1. علومادبى:مقصود از علوم ادبى در اينجا، علومى است كه به نوعى درباره زبان عربى بحثمى كنند؛ چه درباره واژه ها و چه درباره قواعد دستورى و ساختار جمله ها و نيزويژگى هاى بلاغى.أ. لغت شناسى:نخستين دانش ادبى لغت شناسى است كه از معناى واژگان بحث مى كند و ابزارفهم الفاظ قرآن است. راز تأثير لغت شناسى در تفسير آن است كه آيات قرآن متشكل ازواژه هاى گسترده موجود در زبان عربى است كه افزون بر لزوم آشنايى با مفاد اوليه آنها، به سبب وجود ترادف و اشتراك و كاربردهاى مجازى و استعارى و كنايى گونه گون،تشخيص معناى مراد از آن ها در آيات قرآن تبحر و دقت خاصى مى طلبد و افزون برمراجعه به كتاب هاى واژه شناسى، غريب القرآن و متون نثر و نظم دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 60منسوب به دوران نزول قرآن، بايد به تأثير ساختارهاى مختلف واژه توجه داشتو در كاربردهاى قرآنى آن نيز دقت كرد، از اين رو افزون بر دانش لغت شناسى به طورعام، مفسر بايد از مفردات قرآنى و غريب القرآن نيز آگاهى داشته باشد.ب. صرف:دانش صرف در ادبيات عرب جايگاهى مهم دارد و از ساختارهاى متنوع واژه ها وچگونگى تبديل و تغيير آن ها از ريشه اصلى به هيئت هاى گوناگون سخن مى گويد. ايناهميت از آن روست كه واژه ها در عين ارتباط با ريشه اصلى، در هر ساختارى معنايىخاص دارند، بنابراين افزون بر دانش لغت شناسى، مفسر به دانشى نياز دارد كه ازچگونگى تشكيل ساختارهاى مختلف واژه ها و تفاوت معنايى آن ها بحث مى كند، اگرچهبرخى از مفسران چندان ضرورتى براى آگاهى از دانش صرف در تفسير نديده اند.[55]شايد از آن رو كه لغت شناسى پاسخگوى چنين نيازى است؛ ولى بايد توجه داشت كه علمصرف افزون بر نشان دادن ساخت هاى مختلف واژه ها، از تأثير معنايى اين ساخت ها نيزبحث مى كند.[56]ج. نحو:نحو يا دستور زبان عربى در فهم تركيب هاى مختلف جمله هاى قرآن نقش منحصربه فرد دارد و با آن مى توان احوال مختلف كلمات را از جهت اعراب و بنا در تركيبجمله ها مشخص كرد و در نتيجه به معناى صحيح جمله ها و عبارت ها پى برد؛ همچنين درجايى كه عبارتى تركيب هايى متنوع را برمى تابد، بايد شكل هاى تركيبى گزينش شده ياقرائت آيات به گونه اى باشد كه سخن خداوند را از اوج استوارى اعجازآميزش فرودنياورد، زيرا از ميان وجوه گوناگون اعرابى، ساختارى ترجيح دارد كه با اعجاز قرآنسازگار بوده، مفاد فاخر قرآن در آن محفوظ بماند.2. علومبلاغى:دانش هاى بلاغى عبارت اند از معانى، بيان و بديع. علم معانى اصول و قواعدىاست كه با رعايت آن ها، كلام به اقتضاى حال و متناسب با هدفى كه براى آن بيان شدهشكل مى گيرد.[57] علمبيان نيز قواعدى است كه با آن ها، شكل ها و اسلوب هاى بيان يك معنا باز شناخته مى شوند.زمخشرى دو علم معانى و بيان را ويژه قرآن دانسته، شرط راهيابى به فهم قرآن را تبحردر اين دو دانش مى داند.[58]3. علمكلام:كلام دانشى است كه با بيانى استدلالى از عقايد اسلامى دفاع مى كند و بادامنه گسترده اى از آيات قرآن ارتباط دارد.[59] اكنونكلام وارد عرصه هايى نوپديد شده و شاخه اى تازه به نام «كلام جديد» شكل گرفته است.مفسر بايد به اين افق هاى نو و تازه ترين موضوعات مطرح در آن دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 61آگاه و به ويژه در برابر شبهاتى كه از اين ناحيه پديد آمده اند هوشيارى كافىداشته باشد.بسيارى از دانشمندان، آگاهى از علم كلام را كه گاه از آن با عنوان علماصول دين ياد مى شود[60]،براى مفسر ضرورى مى دانند.[61] دربسيارى از آيات قرآن از توحيد ربوبى و اوصاف پيامبران و معجزات آن ها و ديگر محورهاىاساسى عقيدتى سخن به ميان آمده است. فهم اين آيات بر پيش فرض هايى مبتنى است كهعلم كلام عهده دار بررسى و مستدل كردن آن هاست. چنانچه مفسرى پيش فرض هاى فهم صحيحاين آيات را نداند يا به آن ها توجه نكند دچار تفسير به رأى خواهد شد و ره بهمقصود نخواهد برد.در پاره اى موارد نيز آگاهى از مباحث كلامى به فهم و تبيين بهتر از آيهمورد تفسير مى انجامد؛ مثلا در آيه 22 انبياء/21: «لَو كانَ فيهِما ءالِهَةٌ اِلاَّ اللّهُلَفَسَدَتا» كه براى اثبات توحيد برهان اقامه كرده و در آن، ملازمه اىميان تعدد معبود (آلهه) و فساد جهان برقرار شده است، آشنايى با مباحث كلامى مى توانددر تبيين اين ملازمه نقشى اساسى داشته باشد و با روشن شدن ملازمه مزبور مقصودخداوند از اين آيه دقيق تر فهميده مى شود.4. علممنطق:دانش منطق، ابزارى براى جلوگيرى از خطا در تفكر است كه فراگيرى آن براىآگاهى از روش هاى درستِ استدلال و استنتاج و پرهيز از انواع مغالطه هاى رهزن، لازماست[62]، براين اساس آگاهى از دانش منطق، پيش نياز هر دانشى مانند تفسير است كه در آن حركت ازمعلوم براى كشف مجهول صورت مى گيرد و جز آنچه گفته شد تفسير نيازى به دانش منطقندارد و چنانچه مفسر به جزئيات آن آشنا نباشد زيانى نخواهد ديد.از اين بيان بى نيازى تفسير از فلسفه نيز روشن مى شود. اگرچه آشنايى بامباحث فلسفى و سروكار داشتن با برهان هاى عقلى ورزيدگى ذهنى خوبى براى مفسر به بارمى آورد و در نتيجه در نقد و بررسى آراى تفسيرى توانايى بيشترى خواهد يافت؛ ولى بااين همه نمى توان از برهان هاى پيچيده عقلى كه مقدمات بديهى يا قريب به بديهىندارند در تفسير قرآن بهره برد و كشف مراد خداوند را از آن ها انتظار داشت.5. علمفقه:صدها آيه از قرآن كريم بيانگر كليات احكام فرعى اند و از آن ها به «آيات الاحكام»ياد مى شود. بررسى تفصيلى اين آيات و استنباط حكم فقهى از آن ها نيازمند بررسىادله و قراين ديگر از جمله روايات فقهى مربوط است. فقه كه تلاشى فكرى براى دستيابىبه احكام فروع دين بر اساس ادله و منابع دينى است[63] زمينه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 62بهره گيرى از اين آيات را فراهم مى آورد[64]، زيرادانش فقه خود بر اساس قرآن و سنت تنظيم شده و تفسير آيات نمى تواند با مبانى حتمىفقه متناقض باشد. بازگشت چنين تناقضى به تباين قرآن با قرآن يا قرآن با سنت است كههيچ يك پذيرفتنى نيست، با اين حال برخى مفسران، علم فقه را از دايره علوم موردنياز تفسير خارج دانسته اند، به اين دليل كه فهم قرآن بر مسائل علم فقه متوقفنبوده، اساساً علم فقه متأخر از تفسير و از فروع آن است.[65]6. علماصول فقه:دانش اصول فقه از قواعدى بحث مى كند كه نتايج آن ها در راه استنباط حكمشرعى قرار مى گيرند.[66]بخشى از اين قواعد نيز براى دستيابى به فهم و تفسير متون از جمله كتاب و سنت اند واز اين رو مى توان حاصل آن ها را در تفسير قرآن به كار بست، زيرا قرآن متنى استداراى ويژگى هايى مانند ظاهر و نص، مطلق و عام، مقيِّد و مخصِّص، محكم و متشابه،ناسخ و منسوخ و سياق و براى فهم آن بايد به انواع دلالت ها توجه داشت و امورىمانند عام و خاص و ناسخ و منسوخ را از هم بازشناخت. راه دستيابى به مفاد واژگانمتن، آشنايى با قراين پيوسته و ناپيوسته و حجيت آن ها و ميزان تأثيرشان همگى دردانش اصول فقه بررسى مى شوند. از طرفى علم اصول فقه درباره قواعد استنباط بحث مى كندو اين از ابزارهاى مورد نياز مفسر در استنباط معانى شرعى از آيات قرآن است.[67]7. علومتجربى:علوم تجربى اعم از طبيعى و انسانى از ديگر ابزارهاى تفسير قرآن كريم اند.مقصود از علوم تجربى طبيعى دانش هايى است كه از پديده هاى طبيعى و تحولات آن هابحث مى كنند و بر مشاهده و آزمون تكيه دارند. آگاهى از اين گونه دانش ها در شرح وتفسير آياتى سودمندند كه پديده هاى مختلف جهان هستى را به عنوان نشانه هاى قدرتخداوند مطرح ساخته، به پرورش عقيده و اخلاق مردم پرداخته اند. به كارگيرى علومتجربى در فهم اين آيات به معناى بى نيازى از ديگر علوم نيست، بلكه افزون بر علومديگرى كه در ابزارهاى تفسير مطرح شدند، دانش هاى تجربى نيز در تبيين روشن تر مفاداين گونه آيات سهمى خواهند داشت.[68]آگاهى از اين دانش ها و از جمله علوم تجربى، ظرفيت فكرى مفسر را در كشف اشاراتقرآنى توسعه مى دهد؛ يعنى سؤال هاى فراوانى پيش روى او قرار مى دهد كه مفسر با آنپرسش ها به خدمت قرآن مى رود و در قرآن تصريحى يا اشاره اى به پاسخ آن ها خواهديافت؛ نيز راز طرح برخى تعبيرهاى خاص قرآنى روشن مى شود؛ مثلاً دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 63درباره ابر تعبيرهاى مختلف در قرآن هست كه دانش تجربى مى تواند راز و رمزبرخى از آن ها را نشان دهد.8. علومانسانى:علوم تجربى انسانى كه «علوم اجتماعى» نيز ناميده مى شوند، بخش ديگرى ازعلوم تجربى اند كه با روش تجربى از شئون گوناگون آدمى سخن مى گويند. اهميت اينعلوم از آن روست كه مقصد قرآن تربيت انسان بوده، در آن از زواياى مختلف به اونگريسته مى شود؛ به عبارت ديگر آيات فراوانى درباره مسائل فردى و اجتماعى و شخصيتو استعداد و گرايش ها و ديگر ابعاد وجودى انسان سخن گفته اند. دستاوردهاى علومتجربى به طور عام و علوم انسانى به طور خاص چنانچه از حد فرضيه گذشته و به مرحلهجزم و قطعيت رسيده باشند مى توانند در تفسير به كار آيند و گرنه نبايد بر آن هااعتماد كرد. به نظر بعضى مفسران، ثابت را كه قرآن كريم است نمى توان با متغير كهفرضيه هاى زودگذر علمى اند تفسير كرد يا بر آن تطبيق داد.[69]هرچند رهاورد قطعى علوم انسانى نسبت به ديگر علوم تجربى كم تر است، ولى افزون براستفاده از قطعيات، مى توان از مباحث غير قطعى نيز براى طرح مسئله بهره برد و باپرسش هايى نو به سراغ آيات قرآن رفت و از اين رهگذر به نكات بيشترى دست يافت.[70]9. علومحديث:چنان كه در بحث از منابع تفسير گذشت، حديث معصومان(عليهم السلام) از منابعمهم تفسير است. بهره گيرى از اين منبع بدون ابزار شناخت آن يعنى دانش هاى درايه،رجال و فقه الحديث، ميسر نيست، بنابراين مفسر بايد هم نسبت به انواع و اقسام حديثآگاه باشد و هم راه اثبات صدور آن از معصومان(عليهم السلام) را بشناسد؛ همچنين باادبيات كلام معصومان(عليهم السلام) انس داشته و بر قراين فهم آن اشراف داشته باشد.در غير اين صورت ممكن است حديث ضعيف يا موضوع را در فهم قرآن قرينه قرار دهد يا بافهم نادرست از آن، آيه قرآن را نيز نادرست تفسير كند.[71]منابعآشنايى با علوم اسلامى (منطق و فلسفه)، مرتضى مطهرى(م 1358 ش.)، قم، صدرا؛ آلاءالرحمن، البلاغى (م. 1352 ق.)، تهران، بعثت، 1420 ق؛الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ اصولالفقه، محمد رضا مظفر (م. 1388 ق.)، قم، النشر الاسلامى؛ الالهيات، محاضراتالسبحانى، به كوشش حسن محمد، قم، مؤسسه امام صادق(عليه السلام)، 1417 ق؛بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بحوثفى اصول التفسير، محمد بن لطيفى الصباغ، بيروت، المكتبة الاسلامى، 1408 ق؛ البرهانفى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ البرهان فى علومالقرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية،1376 ق؛ البليغ، احمد اميندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 64الشيرازى، فروغ قرآن، 1422 ق؛ البيان فى تفسيرالقرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)،به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحبير فى علم التفسير،السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش فتحى عبدالقادر، القاهرة، دارالمنار، 1406 ق؛ ترتيبالعين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، قم، اسوه، 1414 ق؛ تصويباتفى فهم بعض الآيات، صلاح عبد الفتاح الخالدى، بيروت، 1416 ق؛ تفسير التحريروالتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير سورة الحمد، سيد محمدباقر الحكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1420 ق؛ التيسير فى قواعد علم التفسير،محمد بن سليمان الكافيجى، دمشق، دارالقلم، 1410 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى(م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)،به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، بهكوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، 1404 ق؛ التفسير الكبير، ابن تيميه (م. 728 ق.)، بهكوشش عبدالرحمن عميرة، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ق؛ تفسير المحيط الاعظم، سيدحيدر آملى (م. 782 ق.)، به كوشش موسوى تبريزى، وزارت ارشاد، 1414 ق؛ تفسير المنار،رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير موضوعى قرآن كريم، جوادىآملى، تهران، اسراء، 1373 ش؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتبالاسلامية، 1375 ش؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ تيسيرالكريم الرحمن، عبدالرحمن بن ناصر السعدى (م. 1376 ق.)، به كوشش محمد زهرى، بيروت،عالم الكتب، 1408 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق؛الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م. 321 ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلمللملايين، 1987 م؛ حقايق التأويل، الشريف الرضى (م. 406 ق.)، با شرح كاشف الغطاء،بيروت، دارالمهاجر؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1365 ق؛روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش على عبدالبارى، بيروت، 1415 ق؛ روش شناسىتفسير قرآن، محمود رجبى، تهران، الهادى، 1379 ش؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م.554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ سنن النسائى،النسايى (م. 303 ق.)، به كوشش عبدالغفار سليمان، سيد كسروى حسن، بيروت، دارالكتبالعلمية، 1411 ق؛ شرح المواقف الايجى، على بن محمد الجرجانى (م. 816 ق.)، قم،منشورات الرضى، 1325 ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم، مسلم (م. 261 ق.)، بيروت، دارالفكر؛ علوم القرآن عند المفسرين،فرهنگ و معارف قرآن، قم، مكتبة الاعلام الاسلامى، 1416 ق؛ علوم قرآنى، محمد هادىمعرفت، تهران، سمت، 1379 ش؛ فرهنگ معاصر عربى ـ فارسى، آذرتاش آذرنوش، تهران، نشرنى، 1383 ش؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتبالاسلامية، 1375 ش؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، اميركبير، 1361 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الظنون، حاجىخليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ المبادئ العامه لتفسيرالقرآن، محمد حسين على الصغير، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ق؛ مجمع البيان،الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مدخل التفسير، محمد فاضللنكرانى، تهران، مطبعة الحيدرى، 1396 ق؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م. 241 ق.)،بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770 ق.)، قم، دارالهجرة، 1405 ق؛معالم الدين، حسن بن زين الدين العاملى (م. 1011 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1406 ق؛معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفترتبليغات، 1404 ق؛ المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، تهران، فرهنگ اسلامى،1375 ش؛ مقدمة جامع التفاسير، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش احمد حسن، كويت،دارالدعوة، 1405 ق؛ مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه (م. 728 ق.)، به كوشش محمودنصار، قاهرة، مكتبة التراث الاسلامى؛ دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8،صفحه 65المنطق، محمدرضا مظفر (م. 1388 ق.)، قم، النشرالاسلامى؛ منية المريد، الشهيد الثانى (م. 995 ق.)، به كوشش المختارى، الاعلامالاسلامى، 1409 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهج البلاغه،صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)،قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق.غلامعلى عزيزى كيا[1]. نك: المعجمالوسيط، ج 2، ص 898؛ فرهنگ معاصر، ص 769، «نبع».[2]. جمهرة اللغه، ج1، ص 368؛ مقاييس اللغه، ج 5، ص 381؛ المصباح، ص 591، «منبع».[3]. البرهان فى علومالقرآن، ج 2، ص 156.[4]. الاتقان، ج 2، ص472 - 475.[5]. نك: علوم القرآن،ج 3، ص 319 - 353.[6]. كشف الاسرار، ج10، ص 679.[7]. مقدمة جامعالتفاسير، ص 93 - 97.[8]. تفسير ابن كثير،ص 16.[9]. نك: المبادىالعامه، ص 59؛ علوم القرآن، ص 277.[10]. البيان، ص 394؛مدخل التفسير، ص 160 - 179.[11]. ر. ك: روش شناسىتفسير قرآن، ص 192 - 205.[12]. حقائق التأويل، ص23.[13]. الميزان، ج 3، ص64.[14]. نهج البلاغه،خطبه 133.[15]. الصافى، ج 5، ص14؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 517 - 518.[16]. براى نمونه نك:مجمع البيان، ج 7، ص 105؛ تفسير طبرى، ج 9، ص 20، 114؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 59 -60؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 86.[17]. جامع البيان، ج1، ص 201 ، 221.[18]. حقائق التأويل، ص23.[19]. التبيان، ج 2، ص174؛ ج 9، ص 110.[20]. مجمع البيان، ج7، ص 46، 59، 63، 72، 102 - 103، 119.[21]. الكشاف، ج2، ص264 - 265؛ ج 3، ص 185.[22]. تفسير قرطبى، ج1، ص 137 - 139، 142 - 143، 149 - 151.[23]. مقدمة فى اصولالتفسير، ص 93 - 95؛ التفسير الكبير، ج 1، ص 100.[24]. الكافى، ج 1، ص295؛ وسايل الشيعه، ج 27، ص 66؛ بحار الانوار، ج 23، ص 181.[25]. بحارالانوار، ج23، ص 199.[26]. البرهان، ج 1، ص20؛ بحارالانوار، ج 23، ص 140؛ ر. ك: مسند احمد، ج 3، ص 14؛ سنن نسايى، ج 5، ص 45.[27]. آلاء الرحمن، ج1، ص 32.[28]. البرهان فى علومالقرآن، ج 1، ص 292.[29]. تفسير المنار، ج1، ص 7 - 8.[30]. نك: تسنيم، ج 1،ص 232.[31]. براى نمونه نك:ترتيب العين، ج 2، ص 938، 960، 1019، 1066، 1097، 1098، 1118.[32]. نك: آلاء الرحمن،ج 1، ص 32.[33]. تيسير الكريمالرحمن، ص 11.[34]. نك: جامع البيان،ج 23، ص 93 - 96؛ ج 22، ص 11.[35]. نك: الدرالمنثور،ج 3، ص 230؛ ج 1، ص 316؛ جامع البيان، ج 10، ص 78؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 307 -308.[36]. نك: الميزان، ج15، ص 96 - 107؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 305 - 306.[37]. نك: تسنيم، ج 1،ص 170 - 171.[38]. الميزان، ج 20، ص112.[39]. نك: الدرالمنثور،ج 5، ص 184 - 227.[40]. رك: الميزان، ج13، ص 32 - 33؛ نمونه، ج 12، ص 15.[41]. نك: تسنيم، ج 1،ص 170؛ المبادئ العامه، ص 72 - 73.[42]. الميزان، ج 16، ص252.[43]. نك: الميزان، ج7، ص 130.[44]. روش شناسى تفسيرقرآن، ص 367 - 369.[45]. مقدمة جامعالتفاسير، ص 93 - 97.[46]. بحوث فى اصولالتفسير، ص 52.[47]. الاتقان، ج 2، ص465 - 467؛ نيز ر.ك: روض الجنان، ج 1، ص 1 - 2.[48]. كشف الاسرار، ج10، ص 679.[49]. نك: التيسير، ص144.[50]. البرهان فى علومالقرآن، ج 2، ص 172 - 173.[51]. نك: الاتقان، ج2، ص 478 - 479.[52]. بحوث فى اصولالتفسير، ص 62 تصويبات، ص 25.[53]. منية المريد، ص377.[54]. البرهان فى علومالقرآن، ج 2، ص 172 - 173.[55]. روح المعانى، ج1، ص 7؛ التحبير، ص 328.[56]. كشف الظنون، ج 2،ص 1078.[57]. البليغ، ص 35.[58]. الكشاف، ج 1، ص2.[59]. آشنايى با علوماسلامى، ص 9؛ شرح المواقف، ج 1، ص 34.[60]. الاتقان، ج 2، ص478.[61]. مقدمة جامعالتفاسير، ص 94؛ روح المعانى، ج 1، ص 6؛ المحيط الاعظم، ج 1، ص 21.[62]. المنطق، ص 7 - 8.[63]. معالم الدين، ص26.[64]. بحوث فى اصولالتفسير، ص61.[65]. روح المعانى، ج1، ص 7؛ التحرير و التنوير، ج 1، ص 24.[66]. اصول الفقه، ج 1،ص 8.[67]. نك: التحرير والتنوير، ج 1، ص 25 - 26.[68]. نك: التمهيد، ج6، ص 6 - 184؛ علوم قرآنى، ص 419 - 431.[69]. تفسير موضوعى، ج1، ص 399؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 369 - 373.[70]. روش شناسى تفسيرقرآن، ص 371.[71]. ن.ك: تفسير سورةالحمد، ص 61.