بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اعجاز روانشناختی قرآن در گستره اجتماعمحمد علی رضایی اصفهانی*دانشیار جامعه المصطفی العالمیهمصطفی احمدی فر* کارشناسی ارشد دانشگاه علوم اسلامی رضوی چکيدهقرآن کریم، آخرین سروش آسمانی، نه فقط یک کتاب بلکه یک معجزه است. اعجاز قرآن دارای ابعاد متفاوتی می باشد که از آن جمله می توان به اعجاز بیانی، محتوایی و ... اشاره نمود.یکی از انواع اعجاز قرآن کریم که توجه اندیشمندان و روان شناسان را به خود جلب نموده است، اعجاز روان شناختی می باشد. اعجاز روانشناختی، به اعجازهای قرآن در زمینه روح و روان افراد و جامعه، اشاره دارد.از جمله مباحث مطرح شده در این مقاله بعد از مفهوم شناسي اعجاز و روان شناختي، می توان به اعجاز روانی ـ اعتقادی، اعجاز روانی ـ اخلاقی و اعجاز روانی ـ اقتصادی و نمونه هایی از آن ها در گستره جامعه، اشاره نمود.واژه هاي اصلي:قرآن، معجزه، روان شناسي، اعجاز علمي، اعجاز روان شناختي، اجتماع.مقدمهاعجاز روانشناختی قرآن از ابعاد گوناگونی قابل کنکاش می باشد، چرا که حوزه روان افراد و جامعه، حوزه ای است بس وسیع و گسترده و قرآن کریم نیز به عنوان کتاب سعادت و هدایت ـ که از غنای والایی برخوردار است و رهنمودهای فراوانی را متذکر می شود ـ از این حوزه فروگذاری نکرده است.این نوع از اعجاز با وجود اهمیت و ضرورت آن، از منظر پژوهشگران مغفول مانده و اثر مستقلی در این باب نگاشته نشده است. این نوشتار بر آن است که جستاری در اعجاز روانشناختی در گستره جامعه داشته تا آغازی برای پژوهش های بعدی در این عرصه باشد.الف) مفهوم شناسی1ـ اعجازاین واژه از ریشه «عجز» است. واژه شناسان، معانی و استعمالات متعددی برای آن شمرده اند که از آن جمله است: تأخر از چیزی، ضعف، از دست رفتن، یافتن ضعف در دیگری و ایجاد ضعف در دیگری می باشد. (راغب اصفهانی، المفردات، ذیل ماده عجز) که به نظر می رسد معنای «ضعف» از دیگر معانی صحیح تر باشد. برای اطلاع بیشتر از معنای اصطلاحی و نکاتی که بر این معنا مترتب است رجوع شود به (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 57 ـ 58).2ـ روانانسان، موجودی دو بعدی و متشکل از جسم و روان است که البته می توان گفت روح و روان از پیچیدگی خاصی برخوردار است که نمی توان آن را به راحتی وصف نمود. اظهار نظر دانشمندان نیز بر این مهم صحه می گذارد. (ر.ک: فقیهی، علی نقی، بهداشت و سلامت روان در آیینه علم و دین/35).3ـ اعجاز روان شناختيمقصود از اعجاز روان شناختی، گزاره هایي در زمينه بهداشت روان (در ابعاد اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي) است كه در قرآن آمده است و راهكارهايي را فرا روي بشر گشوده تا بهداشت روان او در اين موارد تأمين شود. اين گزاره ها به گونه اي است كه قبل از قرآن به اين صورت مطرح نشده است و با پيشرفت علوم جديد به اهميت و تأثيرات رواني آن ها پي برده اند. به عبارت ديگر تأثيرات روان شناختي آيات قرآن، همانند نداشته و ندارد.ب) پیشینه این بحث از جمله مباحث جدید در حوزه اعجاز قرآن می باشد و شاید بتوان گفت که تا کنون در این حوزه اثر مستقلی به رشته تحریر در نیامده است ولی به طور غیرمستقل و حاشیه ای در حوزه بهداشت روان، مباحثی مطرح شده است که به نمونه هایی از آن ها اشاره می شود:1ـ بهداشت روانى (بررسى مقدماتى اصول بهداشت روانى، روان درمانى و برنامه ريزى در مكتب اسلام)، دكتر سيد ابوالقاسم حسينى، آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1379؛2ـ آرامش روانى و مذهب، دكتر صفدر صانعى، انتشارات كنكاش، چاپ شانزدهم، 1381؛3ـ بهداشت روان در اسلام، دكتر سيد مهدى صانعى، قم، بوستان كتاب، 1381، نوبت اول؛4ـ قرآن و بهداشت روان، دکتر احمد صادقیان، قم، پژوهش های تفسیر وعلوم قرآن، 1386، نوبت اول؛5ـ شيوه هاى تأمين بهداشت روانى از ديدگاه قرآن، غلام رضا تقى زاده، پايان نامه كارشناسى ارشد، موسسه آموزش و پژوهش امام خمينى، 1379.6ـ سيرى در عوامل اضطراب و راه هاى پيش گيرى و درمان آن از ديدگاه اسلام؛ مهدى جعفرى سيريزى، پايان نامه موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1381.7ـ مجله هاى روان پزشكى و روان شناسى بالينى؛8ـ مجله هاى تربيتى، روان شناختى و پژوهش هاى قرآنى؛9ـ ماهنامه روان شناسى دين؛10ـ مجموعه مقالات اولين و دومين همايش نقش دين در بهداشت روان؛11ـ مقاله قرآن و بهداشت روان، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، 1386، چاپ یازدهم و...اول: اعجاز روانی ـ اعتقادی در قرآن کریم، گزاره های روانی اعتقادی فراوانی یافت می شود، بدین سان که قرآن کریم در قرن ها قبل، راهکارهای متعددی در بحث روانی اعتقادی پیش روی جوامع گذاشته است و همگان را به آن فرا می خواند که اين گزاره ها و تأثيرات آن ، همانند و بدیلی ندارد.این آيات را می توان از ابعاد مختلف در گستره جامعه بررسی نمود که به عنوان نمونه به برخی از آنها در این مقاله اشاره می شود:الف) توحيد گرايي و آثار روانی آن در جامعه توحيد گرايي و جهان بيني، ساختار ذهني افراد را وسعت بخشيده و قابليت، ظرفيت، تفسير و تحليلِ شناختي افراد را بهبود مي بخشد و بدين ترتيب توانايي کل نگري اشخاص، افزايش مي يابد. اين شناخت ها باعث مي شود انسان ها، هستي را مجموعه اي بي ارتباط، تصادفي، بي نظم و بدون علت ندانند بلکه جهان را پديده اي نظام مند، پيچيده و داراي قانونی دانسته که حتي در پس پديده هاي به ظاهر ناخوشايند و متناقض، نوعي اراده، تدبير و معنا نهفته باشد. بدين ترتيب در انسان معتقد به دين، احساس آشفتگي، عدم کنترل و رها شدگي رخ نمي دهد.با اعتقاد به توحيد، اعتقاد به مصلحت الهي در افراد شکل مي گيرد که خود باعث مي شود شخص، در برابر واقعيات اين زندگي و وقايع غير قابل کنترلي چون بيماري، بلاياي طبيعي، از دست دادن عزيزان و بسياري از عوامل فشار زاي بيروني به سادگي دچار آشفتگي رواني نگشته و انسجام شخصيتي و بهداشت رواني خود را حفظ و خود را از خطرات بيماري هاي رواني مصون بدارد (ر.ك؛ آل عمران/190ـ191؛ انعام/ 56ـ83؛ شعراء/ 224ـ227؛ نحل/ 36 و ...).1ـ توحيد، رمز انسجام هستی و نظام اجتماعیروحيات هر انساني دائماً در تغيير است. قانون تکامل در شرايط عادي در صورتي که وضع استثنايي به وجود نيايد، انسان و روحيات و افکار او را در بر مي گيرد و دائماً با گذشت روز، ماه و سال، زبان و فکر و سخنان انسان ها را دگرگون مي سازد. اگر با دقت بنگريم، هرگز نوشته هاي يک شخص يکسان نيست بلکه آغاز و انجام يک کتاب، تفاوت دارد مخصوصاً اگر کسي در دوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد، حوادثي که پايه يک انقلاب فکري و اجتماعي و عقيده اي همه جانبه را پي ريزي مي نمايد، این شخص هر اندازه که سعي نمايد سخنان خود را يکسان، يکنواخت و عطف به سابق تحويل دهد، قادر نخواهد بود، اما قرآن، کتابي توحيدي است که در مدت 23 سال به مقتضای احتياجات و نيازمندي هاي تربيتي مردم در شرايط و ظروف کاملاً مختلف، نازل گرديده است. قرآن کتابي است که درباره موضوعات کاملاً متنوع سخن مي گويد نه مانند کتابی که يک موضوع خاص اجتماعي، سياسي، فلسفي، حقوقي و يا تاريخي را تعقيب کند، بلکه گاهي درباره توحيد و اسرار و آفرينش و زماني درباره احکام، قوانين و آداب و سنن و گاه درباره امت هاي پيشين و سرگذشت تکان دهنده آنان و زماني مواعظ، نصائح، عبادات و رابطه بندگان با خدا، سخن مي گويد. بي شک چنين کتابي اگر بشری باشد ممکن نيست خالي از تضاد، تناقض، مختلف گويي و نوسان هاي زياد باشد، اما هنگامي که به قرآن مي نگريم، همه آيات آن هماهنگ و خالي از هر گونه تضاد و اختلافات و ناموزوني است، بنابر اين درمي يابيم که اين کتاب، زاييده افکار انسان ها نيست بلکه از ناحيه خداوند يگانه است و خداوند متعال، براي برقراري انسجام نظام و لزوم توحيدگرايي در نظام، همگان را به پذيرش توحيد، دعوت و وجود توحيد را در نظام هستي لازم و ضروري قلمداد مي کند. (ر.ک: آل عمران/1ـ9؛ انعام/38ـ39؛ طه/4؛ انبياء/ 92ـ93؛ فصلت/ 9؛ دخان/ 6ـ9).قرآن کريم، توحيد را رمز انسجام و يکپارچگي نظام و وجود شرک و بيگانگي از توحيد را منشأ اختلافات و در نتيجه موجب فروپاشي نظام بر مي شمرد و مي فرمايد.ـ (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً)؛ «و آيا در قرآن تدبّر نمى كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مى يافتند» (نساء/82).در کتاب الهي، تضاد و اختلافي يافت نمي شود و عاري از هر گونه تناقض است، چراکه خالق آن خداوند يگانه است که آن را براي سعادت و کمال بشريت و جوامع بشري نازل فرموده و لازمه اين هدف آن است که اين کتاب، انسجام جوامع را به عنوان اولين گام، در نظر داشته باشد و بشريت با تفکر، انديشيدن و عمل بدان، موجبات وحدت و انسجام نظام خويش را فراهم آورند (ر.ك: طباطبايي، سید محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، 5/ 20؛ مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، 4/28ـ30).2ـ نفي هر کژي و کژ انديشي با حرکت توحيدي بشريت بايد براي نجات خود از وسوسه هاي شيطان و کژ انديشان و براي هدايت يافتن و نيل به صراط مستقيم، دست به دامان لطف پروردگار يگانه زده و به ذات پاک او تمسک جويد، چرا که هدايت و سعادت وي در گرو قرآن و فرامين خداوند يگانه است و اين قرآن است که هر گونه کژي و کژ انديشي را نفي کرده و بشريت را به صداقت و راستي فرا مي خواند و چنين مي فرمايد:(وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)؛ «و چگونه كفر مى ورزيد، در حالى كه شماييد كه آيات خدا بر شما خوانده مى شود، و فرستاده او در ميان شماست؟! وهر كس به خدا تمسّك جويد، پس به يقين به راه راست ره نمون شده است». (آل عمران/ 101).مراد از «کفر» در جمله (وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ)، کفر بعد از ايمان است و جمله (وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ)، کنايه از امکان دست آویختن به آيات خدا و به رسول در اجتناب از کفر، مي باشد. جمله (وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ) به منزله کبراي کلي است براي اين مطلب و همه مطالب نظير آن و مراد از هدايت به سوي صراط مستقيم، راه يافتن به ايماني ثابت است، چون چنين ايمانی است که نه اختلاف مي پذيرد و نه تخلف. چنین ایمانی، صراطي است که سالکان خود را جمع نموده و از انحراف آنان جلوگيري مي نمايد. اين که این آیه با تعبير ماضي محقق (فَقَدْ هُدِيَ)، مطلب را بیان و فاعل را حذف کرده است، دلالتي است بر اين که اين فعل، خود به خود ايجاد مي شود و هدايت حاصل مي شود.به عبارت واضح تر، هر کسي که به خدا تمسک و اعتصام جويد، هدايتش قطعي است. (ر.ك: طباطبايي، سید محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، 3/365) اين جمله در حقيقت اشاره به اين است که اگر ديگراني که در مسير توحيد نيستند دچار انحراف شوند، تعجبي نيست بلکه تعجب در اين است که افرادي که پيامبر را در ميان خود مي بينند و دائماً با عالم وحي در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه شوند. مسلماً اگر چنين اشخاصي گمراه شوند، مقصر اصلي خود آنان هستند و مجازاتشان بسيار دردناک خواهد بود و اين حاکي از آن است که جايي که تفکر توحيدي حکم فرمايي کند، کژي و کژ انديشي جايگاهي نخواهد داشت، چون توحيد، با کژ گرايي تناقض داشته و همواره با صداقت و راستي همراه است و چنین جامعه ای از آشفتگی روانی اعتقادی، مصون است.3ـ ايمان به حضور هستي گستر خدا، نفي زمينه تهديد و تطميع و ایجاد زمینه آرامش و سلامت روان می باشدبندگاني که به توحيد و حضور هستي گستر خدا ايمان و اعتقاد دارند، با تهديد و تطميعي که از جانب غير خدا بر آنان وارد شود، تسليم نمي گردند، چرا که اينان خدا را يار و ياور خويش دانسته و اعتماد و ايمان به خدا را توشه خويش قرار داده اند و کسی که خدای متعال را یار خویش قرار دهد و هماره به ذکر زبانی و عملی او مشغول باشد، آرامش و سلامت روحی خواهد داشت (ر.ك: رعد/28).مسلمانان صدر اسلام، همواره مورد تهديد و تطميع قرار مي گرفتند، اما نه تنها تسليم خواسته هاي دشمنان نمي شدند بلکه استقامت، ايمان و پايمردي از خود نشان می دادند و به اميال کاذب دنيوي، پشت می کردند.مقايسه روحيه مسلمانان در جنگ ها به قدري اعجاب آور بود که برخي از دشمنان هم به اين امر اذعان داشتند که چگونه عده اي با تعداد و امکانات اندک ولي با عزمي راسخ و روحيه اي مالامال از عشق و اعتماد به خدا و رسولش، توانستند پيروزي هاي متعددي را کسب و جامعه اسلامي را پايه گذاري نمايند. قرآن کريم اين روحيه را مي ستايد و مي فرمايد:(الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ، إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ)؛ «(همان) كسانى كه (برخى از) مردم به آنان گفتند: «كه مردمان براى (حمله به) شما گرد آمده اند؛ پس، از آنان بترسيد!» و[ لى اين سخن ]، بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و [او] خوب كارسازى است.» و با نعمتى از جانب خدا و بخشش (او، از ميدان نبرد) بازگشتند، در حالى كه هيچ بدى (و آسيبى) به ايشان نرسيده بود و خشنودى خدا را پيروى كردند و خدا داراى بخششى بزرگ است. اين فقط شرور (شيطان صفت) است كه پيروانش را مى ترساند؛ پس، اگر مؤمنيد، از آنان نترسيد و از (عذاب من) بترسيد» (آل عمران/173ـ 175).نفي زمينه تهديد و تطميع از ويژگي هاي ايمان است و هر مقدار که انسان مؤمن، مشکلات و مصائب را بيشتر و نزديک تر ببيند، پايمردي و استقامتش افزون گشته و تمام نيروهاي معنوي او براي مقابله باخطر، بسيج مي گردند. اين دگرگوني عجيب، انسان را به سرعت به عمق تاثير تربيتي آيات قرآن که فريادگر توحيد است، مي رساند و اين خود از اعجازهای اين کتاب الهي است. مؤمنان بر اين موضوع آگاه اند که ولي و سرپرست آنان با ولي و سرپرست منافقان و مشرکان، قابل قياس نيست و شيطان در برابر خداوند متعال هيچ گونه قدرتي ندارد و به همين دليل، از او کم ترين وحشتي ندارند (ر.ک: بقره/40ـ50؛ مائده/3 و44؛ کهف/14ـ21؛ انبياء/ 68ـ90؛ شعراء/41 ـ51).4ـ توحيد، رمز آزادي و سلطه ناپذيري انسانتوحيد گرايان، هيچ گاه خود را اسير و بنده شرک و سلطه پذيري و اميال دنيوي نخواهند کرد و همواره با اين پديده ها به مبارزه و مخالفت پرداخته و فقط به تنها معبودشان تمسک مي جويند و در مشکلات و مصائب از او مدد مي جويند. خداوند متعال به پيامبر اکرم(ص) در برابر روگرداندن برخي از افراد از حق و چنگ زدن به دامان سلطه گران، چنين مي فرمايند:(فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ)؛ «و اگر (مردم) روى برتافتند، پس بگو: خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست، مرا بس است؛ تنها بر او توكّل كردم؛ و او پروردگار تخت بزرگ (جهان دارى و تدبير هستى) است» (توبه/129).جمله «لا اله الا هو» در مقام تعليل حکم به وجوب متابعت از آن جناب است، زيرا او از همه اسباب ظاهري قطع نظر نموده و تنها به خدايش اعتماد و توکل دارد. هم چنین جمله «عليه توکلت» که حصر را مي رساند، تفسيري است که جمله «حسبي الله» را که التزام به دلالت بر معناي توکل دارد، تفسير مي نمايد و توکل اين است که بنده، پروردگار خود را وکيل و مدبر امور خود بداند. (ر.ك: فيض کاشاني، محمد بن مرتضي، محجه البيضاء، 7/377؛ انصاري، ابي اسماعيل عبدالله، منازل السائرين/75). در اين که قرآن به جاي «فتوکّل علي الله»، جمله «فقل حسبي الله» را آورد، به این سبب است که رسول گراميش را ارشاد نمايد به اين که بايد همواره توکلش بر خدا باشد و با ياد اين حقايق است که معناي حقيقي توکل روشن مي شود. (ر.ك: طباطبايي، سید محمد حسين الميزان في تفسير القرآن، 9/411 ـ412).آري! اين است عزت و آزادگي مؤمنان و آزادگان هميشگي تاريخ که در تمام مشکلات و مصائب، دست به دامان لطف خداوند يگانه زده و فقط از او ياري طلب مي کنند و بدین سان همواره آرامشی الهی، روح و روان شان را در برمی گیرد و اين فقط در پرتو اطمينان و اعتماد به تنها معبود هستي نمايانگر مي شود.ب) خرافه ستيزي و پيرايه زدايي از جامعهاولين قدم براي برچيدن اين پديده شوم، برائت قلبي و مخالفت نمودن با خرافه ها در دل مي باشد و اين مخالفت ها بايستي در عمل نیز ظهور یابد. امام صادق(ع) از قول پيامبر فرمودند: «اذا رايتم اهل الريب والبدع من بعدي اظهروا البرائه منهم واکثروا من سببهم و القول فيهم والوقعيه وباهتوهم کيلا يطعموا في الفساد في الاسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلموا من بدعهم الي آخر الحديث»؛ از آن ها (اهل بدعت) بيزاري بجوييد و به آن ها بسيار دشنام دهيد و درباره آنان بد گويي کنيد و طعن زنيد و ايشان را خفه و وامانده سازيد تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آن ها بر حذر شوند و از بدعت هاي آنان نياموزند» (کليني، ابوجعفرمحمدبن يعقوب، الاصول من الکافي، 4/81).گام بعدي در ريشه کن کردن اين معضل، آگاه نمودن مردم نسبت به بدعت ها است و اين مهم بر عهده بزرگان دين محقق مي شود. آنان بايد به مردم در زمينه توطئه بدعت گذاران و چگونگي مبارزه با آنان، آگاهي بخشند.قدم نهايي را با توجه به کلام امير المومنين(ع) مطرح مي کنيم و آن جهادی پیوسته و دائمی با آنان است که با نظارت حاکم اسلامي و انديشمندان جامعه اسلامی است. بايستي آنان را در عرصه تاخت و تاز تنها گذاشته و با نوعي جنگ سرد با ايشان، مبارزه نمود تا نقاب از چهره هاي پليد آنان برداشته شود. (کليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، الاصول من الکافي،1/95). راه های مقابله با بدعت گذاران را می توان اینگونه بیان نمود:1ـ برداشت آگاهانه و منطقي از مفاهيم ديني و پيام وحي بدعت گذاران و خرافه فکنان برداشت هايی عاطفي و غيرمنطقي از وحي دارند و در تفسير کلام خداوند، برخي عوامل خارجي را دخيل مي دارند و آيات قرآن را آن گونه تفسير مي کنند که با منافع شخصي شان، مغايرتي نداشته باشد. آنان بلند پروازي ها و ادعاهاي واهي فراواني را مطرح و منزلت و جايگاه خود را رفيع بر مي شمرند. قرآن کريم، دسيسه هاي آنان را اینگونه افشا مي نمايد و مي فرمايد: (وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)؛ «و گفتند: «آتش [دوزخ ]، جز چند روزى محدود، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيمانى از جانب خدا گرفته ايد؟! و خدا از پيمانش تخلّف نمى ورزد؛ يا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟!» آرى كسانى كه بدى را به دست آورند و [آثار] خطايشان آنان را فرا گيرد، پس آنان اهل آتش اند در حالى كه ايشان در آن جا ماندگارند و كسانى كه ايمان آوردند و [كارهاى ] شايسته انجام دادند، آنان اهل بهشت اند، در حالى كه ايشان در آن جا ماندگارند». (بقره/80 ـ 82).اعتقاد به برتري نژادي ملت بدعت پيشه و اعتقاد به اين که آنان تافته اي جدابافته هستند و گنهکارانشان فقط اندکي مجازات مي شوند و سپس به بهشت مي روند، يکي از دلايل خود برتر بيني آنان است. اين امتياز طلبي با هيچ منطقي سازگار نيست، زيرا هيچ گونه تفاوتي در ميان انسان ها از نظر کيفر و پاداش اعمال در پيشگاه خداوند متعال وجود ندارد. (ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، 1/ 135 و 322 ـ 324).2ـ مبارزه با تعصب و گزافه گويييکي از مهم ترين زمينه هاي رشد و پرورش بدعت و خرافه فکني در جامعه، تعصب وگزافه گويي است.بدعت گذاران و خرافه فکنان با گزافه گويي و تعصب بي جا در جامعه و بيان ادعاهاي پوچ و بي اساس، سعي در گمراه نمودن مردم و رسيدن به آمال و آرزوهاي دنيوي خويش دارند. قرآن کريم، سعادت و خوشبختي را از انحصار طايفه اي خاص بيرون آورده و معيار رستگاري را ايمان و عمل صالح و نژاد پرستي و تعصب هاي بي جا را عامل انحطاط معرفي نموده و مي فرمايد: (وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْ ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْ ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلفُونَ) «و (آنها) گفتند: «داخل بهشت نخواهد شد، مگر كسى كه يهودى يا مسيحى است.» اين آروزهاى آنهاست. بگو: «اگر راست مى گوييد، دليل روشنتان را بياوريد!» آرى، كسى كه چهره [وجود]ش را براى خدا تسليم كند در حالى كه او نيكوكار است، پس فقط براى اوست پاداشش نزد پروردگار او و نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند و يهوديان گفتند: «مسيحيان بر چيز (حقّى استوار) نيستند.» و مسيحيان (نيز) گفتند: «يهوديان بر چيز (حقّى استوار) نيستند.» در حالى كه آنان كتاب (خدا) را مى خوانند. كسانى كه نمى دانند نيز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخيز، درباره آنچه همواره در آن اختلاف مى كردند، ميان آنها داورى مى كند». (بقره/ 11ـ113).اين آيات، گوشه اي از ادعاهاي بي اساس جمعي از يهود و نصاري را که باعث بدعت در اسلام مي گشتند، آشکار می سازد و سرچشمه اصلي این تعصب را که منجر به بدعت و خرافه فکني مي گردد را جهل و ناداني معرفي مي نمايد، لذا جهل و نادانی در اسلام مورد مذمت قرار گرفته است (ر.ك: العاملي (شهيد اول)، محمد بن مکي، الدره الباهره من الاصداف الطاهره، ترجمه و تصحيح عبدالهادي مسعودي/44)، چرا که افراد نادان، همواره در محيط زندگي خود محصورند و به ديگران اعتنا نمي کنند. (ر.ک: آل عمران/75ـ 76؛ توبه/30ـ35).3ـ حفظ موازين اخلاقي در خرافه ستيزيبراي مقابله با خرافه فکني در اجتماع، موازين اخلاقي بايد مراعات شود و حرکات ناشايست، گفتار خشن و انواع اذيت و آزار خرافه فکنان نبايد ما را در صدد مقابله به مثل برآورد، زيرا نيکي کردن از مؤثرترين روش ها براي بيدار کردن غافلان و فريب خوردگان است. خداوند متعال به پيامبرش چنين مي فرمايد: (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ)؛ «بدى را بدان (شيوه اى) كه آن نيكوتر است، دفع كن، ما به آنچه وصف مى كنند داناتريم» (مومنون/96).خداوند متعال به پيامبر اکرم(ص) دستور مدارا با چنين گروه هايي را داده است و ناگفته پيداست که اگر اعمال و اقوال آنان منجر به تضييع حقوق افراد جامعه مي گردد و انحرافات فکري و عقيدتي در جامعه شکل گيرد، ديگر جايي براي مدارا نيست و بايد با قاطعيت تمام با آنان رفتار نمود، زيرا در اين وهله افکار و اعتقادات بسياري از افراد جامعه مورد هجوم قرار گرفته و اين مهم، موجب تزلزل اعتقادي جامعه مي گردد. (ر.ك: طباطبايي، سید محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، 15/ 65).نتیجه این که توحيد گرايي كه هدف اساسي قرآن است آثار روان شناختي اعجاز آميزي در انسان به جا مي گزارد و اين آيات داراي محتوايي منسجم و آموزه هايي بلندمرتبه است كه همانندي براي آن ها در معارف بشري يافت نمي شود.دوم: اعجاز روانی ـ اخلاقیدر قرآن کریم ، آموزه های روانی اخلاقی فراوانی یافت می شود که قرن ها قبل، راهکارهای متعددی در بحث روانی اخلاقی پیش روی جوامع گذاشته است و همگان را به آن فرا خوانده كه همانندي براي آن ها در معارف بشري يافت نمي شود. به دلیل گسترده بودن این مقوله اعجاز آمیز، بحث را در دو مصداق، پی می گیریم.الف) مقابله با جریان نفاق و دورويي و دوچهرگان در اجتماعمؤثرترین راه درمان بیماری نفاق در عرصه اجتماع، مقابله با منافقین است، چراکه اینان با پاشیدن بذر نفاق در جامعه، سعی دارند که فضای اجتماع را فضایی ملتهب گونه جلوه داده و آشفتگی روانی را در جامعه تزریق نمایند، لذا بر مسئولان جامعه لازم است که با دوچهرگان مقابله نموده و آنان را از این گونه فعالیت ها برحذر دارند. گرچه اهل نفاق، مستحق عذاب دنيوي (نهج البلاغه، نامه27) و اخروي (ر.ك: توبه/72؛ مائده/33؛ اسراء/72) هستند، ولي اگر اهل نفاق، دشمني و عداوت خود را ظاهر سازند و عليه مسلمانان، آشکارا به جنگ و مبارزه بپردازند، حکم بغات و محاربان را که مجازات شرعي آنان به تشخيص حاکم و رهبر حکوت اسلامي به ميزان جنايت آنان، شامل حالشان گشته و با دستور حاکم شرع اجرا مي گردد.ميزان حد، نوع جنايت، چگونگي ثبوت جنايت و ميزان ترس و وحشتي که باعث اجراي حد مي گردد، در کتاب هاي فقهي بيان شده است. خداوند متعال در سوره مائده قيام مسلحانه و آشکار منافقين را که منجر به نا امني و تشويش اوضاع جامعه مي شود را محکوم مي کند و مي فرمايد:(إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ)؛ «كيفر كسانى كه با خدا و فرستاده اش مى جنگند و براى فساد در زمين مى كوشند، فقط اين است كه كشته شوند؛ يا به دار آويخته گردند؛ يا دست هايشان و پاهايشان، بر خلاف (يك ديگر، يعنى يكى از راست و يكى از چپ)، قطع شود؛ يا از سرزمين (خود) تبعيد گردند؛ اين، بر ايشان رسوايى اى در دنياست؛ و در آخرت عذاب بزرگى برايشان است» (مائده/33).1ـ وظيفه مردم در قبال منافقين اگر منافقين دشمني و عداوت خود را آشکار نکرده و به صورت پنهاني به کارشکني، جاسوسي و ترويج فساد و فتنه مشغول باشند، از اجراي برخي احکام و حدود شرعي محفوظ مي ماند، اما مرم بايد به نکاتي در اين زمينه توجه داشته باشند. برخورد هوشيارانه، دوري از معاشرت با آنان، زيرنظر داشتن آنان همراه با مشورت با علماء و بزرگان و... از جمله وظائف مردم در این زمینه به شمار مي رود. مسلمانان بايد به گونه اي با آنان رفتار نمايند که منافقين در ميان اجتماع، خوار و ذليل گردند تا زمينه هاي فتنه گري و فساد آنان از بين برود.هم چنين آگاهان و قدرتمندان بايد چهره کثيف و روباه صفتانه آنان را آشکار و مردم را از مقاصد شوم و پليدشان آگاه سازند و برنامه مراقبت و احتياط را که همان برنامه قرآن و پيامبر در برابر منافقين است را به کار بندند. البته ناگفته پيداست که مردم در انجام وظايفشان بايد با بزرگان و انديشه وران مشورت نمايند و کاري را که به صلاح جامعه است، انجام دهند، چراکه برخورد عاطفي و غير مسئولانه، پيامد هاي ناگواري را به دنبال خواهد داشت.همان طور که ذکر شد، معالجه نفاق گاهي به دست عامل خارجي بوده و تسکين درد به عهده حکومت بوده و آنان با اجراي حدود شرعي در قبال نفاق آشکار که به طور علني و در مقابل انظار مردم قرار مي گيرد تا حدودي اين معضل درمان مي شود ولي در نوع دوم درمان، هوشياري و مراقبت همه جانبه مردم را طلب مي کند که منافق را از صحنه فعاليت خارج و او را با رسوايي به تسليم و شکست روبه رو سازند (حسيني، سيد محمد، دوچهره گان (نفاق، آفت دين و اجتماع)، 162).2ـ علاج نفاق توسط شخص مبتلادرمان نوع ديگري از نفاق، به خود شخص مبتلا برمي گردد. اين عوامل، گرچه دشوار و نيازمند تمرين، ممارست و رياضت است، اما اگر انسان به عواقب سوء نفاق نيک بينديشد، در خواهد يافت که هم باعث رنج و زحمت و هلاکت خويش گرديده و هم موجبات ضرر و زيان ديگران را فراهم آورده است؛ هم خود را در دنيا به حزن و غم و سرگرداني مبتلا ساخته و هم آخرت خويش را از دست داده و در نهایت موجبات خشم خداوند را فراهم آورده است.اين نوع درمان بيش تر در مورد افرادي است که ضعف ايمان دارند و ناداني آنان باعث ابتلاي به نفاق گرديده است. این بحث حتي در مورد افرادي که مدعي دانايي و آگاهي اند نیز مي تواند صادق باشد. به هر حال اگر چنين شخصي، توانايي و ويژگي هاي نهفته در خود را باز يابد و بداند که با کمک اراده، هر کاري که خارج از توان او باشد را مي تواند انجام دهد و با تمرين و ممارست ، برآن فائق آيد، به سرعت مي تواند اين رذيله شوم را درمان نمايد.بنابراين شخص مبتلا، با تفکر درباره خويش و بهره گیری از اراده آهنين و همت والا براي رفع اين بيماري، مي تواند بر آن فائق آيد (حسيني، سيد محمد، دوچهره گان، نفاق آفت دين و اجتماع/ 164).امام خميني(ره)، با الهام از آیات قرآن و روایات، درمان نفاق را از دو طريق ممکن دانسته و به مبتلايان به اين بيماري، سفارش مي نمايد که:الف) تفکر در مفاسد دنيوي و اخروي که مترتب بر اين رذيله است. در دنيا اگر مردم، آدمي را به نفاق و دورويي بشناسند و او به اين صفت زشت معرفي گردد، از انظار مردم افتاده و رسواي خاص و عام مي گردد و در نزد تمام اقران و امثال بی عرض و آبرو مي گردد. او را از مجالسشان طرد و شخصيت او را دچار تشويش و پريشان حالي مي کنند.در آخرت مکنوناتش، آشکار گشته و با دو زبان از آتش محشور و با منافقين و شياطين معذب مي گردد.ب) جديت و کوشش در مقام عمل، براي دور شدن از اين صفت زشت و اين که انسان، مدتي در افعال و اعمال خود مواظبت کند و مراقب حرکات و سکنات خويش باشد و افعال و اقوال خود را در ظاهر و باطن يکسان نمايد و تظاهرات و تدليسات را عملاً کنار بگذارد و از خداوند منان در خلال اين احوال، توفيق طلب نمايد که او را بر نفس اماره مسلط گرداند و در اين اقدام و علاج با او همراهي فرمايد. (موسوی خميني(ره)، سيد روح الله، اربعين/136ـ137).3ـ مبارزه با طبقه گرايي و اشرافيت بر پايه اصالت زور و زريکي از مهم ترين زمينه هاي پرورش نفاق در اجتماع، طبقه گرايي و اشرافيت است. منافقين براي در دست داشتن قدرت، ثروت و اشرافيت بر ديگر طبقات، از هيچ تلاشي دريغ نمي ورزند و به کسي اجازه ورود به اين باند قدرت و ثروت را نمي دهند تا بدين وسيله خود را هميشه عزيز و مؤمنان را ذليل نمایند، غافل از آنکه عزت مخصوص خدا و رسول و مؤمنين است.براي مبارزه با طبقه گرايي و اشرافيت بر پايه اصالت زور و زر، بايد اقداماتي انجام گيرد. ابتدا بايد طرز تفکر خود برتر بيني منافقان، که ناشي از غرور و تکبر از يک سو و گمان به استقلال در برابر خداوند متعال از سوي ديگر مي باشد، اصلاح گردد، از اين رو لازم است که نگاهي به صدر اسلام بيفکنيم آن گاه که منافقين داراي قدرت و ثروت بوده و با تمام کارشکني ها و توطئه هاي آنان در جامعه نوپاي اسلامي عاقبت، مسلمين برآنان فائق آمدند و قدرت و ثروت ايشان راهي از پيش نبرد و با تشکيل حکومت مسلمانان و قدرتمندي آن، تفکر خود برتر بيني و خودکامگي آنان نابود گرديد. (ر.ك: ابن قطب، سيد، في ظلال القرآن، 1، 45؛ ر.ك: مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، 24/162ـ 164) قرآن کريم از برخي کارشکني هاي مشرکين و منافقين در برابر مسلمين اینگونه ياد مي کند:ـ (هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَتُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَفْقَهُونَ يَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «آنان كسانى هستند كه مى گويند: «براى كسانى كه نزد فرستاده خدا هستند (اموالتان را) هزينه نكنيد تا اين كه پراكنده شوند.» در حالى كه منابع آسمان ها و زمين، فقط از آنِ خداست وليكن منافقان فهم عميق نمى كنند. مى گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، قطعاً، عزيزترين (افراد)، ذليل ترين (افراد) را از آن (شهر) بيرون مى رانند!» در حالى كه عزّت فقط براى خدا و براى فرستاده اش و براى مؤمنان است وليكن منافقان نمى دانند» (منافقون/7ـ 8).4 ـ برچيدن تبعيض گرايي، انحصارطلبي و امتيازخواهيتبعيض گرايي و انحصار طلبي از ديگر معضلات اجتماعي است که زمينه رشد نفاق را در جامعه فراهم مي آورد. با برچيدن و از بين بردن آن، تا حدودي بستر رشد نفاق از بين خواهد رفت.منافقين، همواره خودشان را از ديگران برتر ديده و خواستار موقعيت هاي ويژه اجتماعي و اقتصادي بوده اند. منشأ اين معضل، غرور، تکبر، زياده خواهي و انحصار طلبي آنان است. آنان خود را عاقل و هوشيار و مؤمنان را سفيه و ساده لوح و خوش باور مي پندارند. قرآن کريم در برابر اين ادعا مي فرمايد: (وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَيَعْلَمُونَ)؛ «و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آوردند [شما هم] ايمان آوريد.» مى گويند: «آيا همان گونه كه سبك سران ايمان آوردند، ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد كه فقط آنان سبك سرند و ليكن نمى دانند» (بقره/13).منافقين، افراد پاکدل، حق طلب و حقيقت جو را که با مشاهده آثار حقانيت در دعوت پيامبر اکرم(ص) سر تعظيم فرود آورده اند را سفيه مي دانند و شيطنت، دورويي و انحصار طلبي خويش را دليل بر هوش و درايتشان مي شمرند.آري! در منطق آنان، عقل جايگاهش را با سفاهت تعويض نموده است، لذا قرآن کريم در جواب آنان چنين مي فرمايد: (إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَيَعْلَمُونَ).آيا اين سفاهت نيست که انسان، مسیر زندگي خود را مشخص نکند و در ميان هر گروهي به رنگ آن گروه درآيد و همواره به دنبال انحصار طلبي و تبعيض گرايي و امتياز خواهي باشد و به جاي تمرکز و وحدت شخصيت، دوگانگي و چند گانگي را پذيرا باشد و استعداد و نيروی خود را در طريق شيطنت، توطئه، انحصار طلبي و تخريب روحي ديگران به کارگيرد (ر.ك: مکارم شیرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، 1/95 ـ 96).از اوصاف و رفتاري که در اين آيات براي منافقين آورده شده، مشخص مي گردد که اينان از جهت طبقه، يک دسته محدود و ممتاز اشرافي اند. مردمي که راه هاي فريب و اغفال اکثريت و ساخت و ساز با هر دسته اي را با تجربه هاي گذشته آموخته اند (چونان که معناي لغوي نفق و نفاق هم اشاره به همين است) و مقياس حق و باطل و پيروزي و شکست را وضع موجود و انديشه ها و تجربه هاي گذشته و حال خود مي پندارند. اينان چون مغرور به قدرت فکري يا مالي و يا معلومات محدود خود مي باشند، حق و قدرت آن را چنان که بايد، درک نمي کنند. در برابر اين طائفه، عامه روشن ضمير و پاک فطرت مردم مي باشند که کم تر دچار بيماري ها و علل نفساني اند. بدين جهت حق را بهتر درک مي نمايند و استقامت و فداکاريشان بيش تر است.جمله (كَمَا آمَنَ النَّاسُ)، اين نکته را گوشزد مي نمايد که عامه مردم چون عنوان و صفت آنان آلوده نگشته و دچار عصبيت طبقاتي و يا نژادي يا قومي نبوده اند، ايمان آورده اند.از نظر نفاق پيشگان مغرور، مومنين سفيه، خوش باور و سبک مغز هستند. آن ها هنگامي که ايستادگي و مقاومت مؤمنين را با تمام مشکلات و مصائب، مشاهده مي کردند خصوصاً هنگامي که مسلمانان مهاجر و انصار فقير و ژنده پوش مدينه را مي نگريستند که محصور دشمنان داخل و خارج هستند، از نظر اينان، اميدواري و پايداري مسلمانان جز سبک سري و عاقبت نيانديشي و ساده لوحي، چيزی ديگرنبود، غافل از این که در واقع خود نمونه کامل سفاهت بودند.ب: نهادينه سازي فرهنگ حجاب و عفاف در اجتماعسيماي حقيقي حجاب، حضور در لباسي است که زن با کمک آن بتواند بدون آسيب هاي اجتماعي و روحي به انجام وظايف ديني و اجتماعي خود همت گمارد. دلايل عقلي براي فوائد و آثار حجاب و عفاف فراوان است و در متون ديني نيز نقل ها و روايات معتبر بسياري براي بيان اين آثار و فوايد موجود است که از آن جمله مي توان امنيت اجتماعي، تعالي معنوي، سلامت روحي و بهداشت جنسي، آرامش و استحکام خانواده را برشمرد.حجاب ضمن تأثير بر سلامت اخلاقي جامعه، پاکي و طهارت و ارتقاي شخصيت زن، نه تنها مانع آزادي او نمي شود، بلکه به او نقش دفاعي در برابر آسيب هاي فردي و اجتماعي مي بخشد.در قرآن براي تشريع حجاب و حدود آن، آياتي چند وجود دارد که به برخي از آنان اشاره مي شود. خداوند سبحان در آيه 59 سوره احزاب مي فرمايد:(يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً)؛ «اى پيامبر! به همسرانت و دخترانت و زنان مومنان بگو: «از پوشش هاى بلند (چادرمانند) شان به خودشان نزديك كنند، اين [كار] براى اين كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند نزديك تر است؛ و خدا بسيار آمرزنده مهرورز است» (احزاب/59).علامه طبرسي در ذيل اين آيه مي نويسد:جلباب، عبارت از روسري بلندي است که هنگام خروج از خانه، زنان به وسيله آن سر و صورت خود را مي پوشانند... مقصود اين است که با روپوشي که زن بر تن مي کند، محل گريبان و گردن را بپوشانند. اکثر لغت شناسان، جلباب را چيزي شبيه به چادر معنا کرده اند. (فراهيدي، خليل ابن احمد، کتاب العين، 6، 132) در معنای آيه فوق کلمات ديگري نيز به کار رفته (مانند جیب یا جید و خمار) که تحقيق در آن ها نشان مي دهد که قرآن چه اندازه در تبيين حدود حجاب زنان، دقيق و جامع سخن گفته است.از سياق و روح اين آيه شريفه مي توان دريافت که بخش مهمي از امنيت روحي و اجتماعي زنان و ايمني از آزار فاسقان، در گرو پوشاندن است.نيز در سوره نور به تفصيل درباره حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان اینگونه سخن به ميان آمده است:(قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرأُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَيَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ «(اى پيامبر!) به مردان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند و دامانشان را (در امور جنسى) حفظ كنند؛ كه اين براى آنان [پاك كننده تر و] رشدآورتر است؛ [چرا] كه خدا به آنچه با زيركى انجام مى دهند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند و دامان (عفت)شان را حفظ كنند و زيورشان را آشكار ننمايند، جز آنچه از آنها كه ظاهر است؛ و بايد روسرى هايشان را بر گريبان هايشان (فرو) اندازند و زيورشان را آشكار ننمايند جز براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران شوهرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان (هم كيش)شان، يا آنچه (از كنيزان) مالك شده اند، يا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بى نيازند، يا كودكانى كه بر امور جنسى زنان آگاه نشده اند؛ و پاهايشان را (به زمين) نزنند تا آنچه از زيورشان پنهان مى دارند، معلوم گردد؛ و اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگرديد، باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد». (نور/ 3ـ31)و در سوره احزاب، آيه 32 خطاب به همسران پيامبر می فرماید: (يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً)؛ «اى زنان پيامبر! (شما) هم چون يكى از زنان (معمولى) نيستيد؛ اگر خودنگه دارى مى كنيد، پس به نرمى (و ناز) سخن نگوييد، تا كسى كه در دلش (نوعى) بيمارى است طمع ورزد؛ و سخنى پسنديده بگوييد» (احزاب/32).در آيات ياد شده، از چند نوع حجاب، سخن به ميان آمده است:ـ نگاه عفيف؛ (قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ)؛ «(اى پيامبر!) به مردان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند». نگاه غير عفيف و شهوت آلود، بذر شهوت را در دل مي افشاند. (ر.ك: بحراني، هاشم، البرهان، 3/129؛ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، 2/101؛ ابن بابويه القمي (الصدوق)، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، من لايحضر الفقيه، 18؛ سبزواري، محمد، جامع الاخبار، 407).(لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ)؛ «به زنان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند».ـ گفتار عفيف؛ (فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ)؛ «پس به نرمى (و ناز) سخن نگوييد، تا كسى كه در دلش (نوعى) بيمارى است طمع ورزد».ـ کردار عفيف؛ (وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ)؛ «نيز چنان پاى بر زمين نزنند تا آن زينت كه پنهان كرده اند دانسته شود».1ـ حجاب و سلامت اخلاق جامعههرچه گرايش جامعه به حجاب شدت يابد، از مفاسد اخلاقي و اجتماعي (ر.ك: مظاهري، حسين، اخلاق در خانه/ 168) و بسياري از ناهنجاري هاي روحي ـ رفتاري (ر.ك: محلوجي، محمد، نهاد خانواده در اسلام/ 13) کاسته مي شود. سلامت اخلاق جامعه، از اهداف عاليه اسلام است. حجاب زن، به نص قرآن کريم، عفاف اوست و عفاف او، خدمتي است به سلامت جامعه (ر.ك: مصطفوي، سيدجواد، حجاب وآزادي/ 45)زن با پوشش شرعي خود، خانواده را استوار و پا برجا مي سازد و بيهوده، افراد را تحريک نمي کند و هوس ها را بر نمي انگيزد و مردها را به مفسده نمي کشاند. زن با پذيرش حجاب اسلامي، بزرگترين و ارزنده ترين خدمات را به خانواده و جوان ها و بالاخره جامعه مي کند، زيرا اخلاق، پاکي و فضيلت را رونق مي بخشد.زناني که جسم خود را پر بهاتر از آن مي دانند که اجازه دهند، هر چشمي از آن تمتع گيرد، هر هوسي بدان گرايش يابد، بر مسند والاي فضيلت نشسته اند. کار اين گونه زنان، پيامبرگونه است؛ زيرا بعثت پيامبران، به منظور تکميل و تتميم اخلاق است(ر.ک: ابن سعد(کاتب الواقدی)، محمد الطبقات الکبری، 1/193).اسلام از بي حجابي و بدحجابي بيزار و متنفر است، زيرا اين گروه هستند که با متزلزل کردن اخلاق و فضيلت، اسلام را در بين مردم ضعيف و لگدمال مي کنند و از همه مهمتر ارزش خود را در جامعه به حراج گذارده و خود را با کالا، همانند مي کنند... (ر.ك: شيرازي، عبد الکريم، مظلوميت زن در طول تاريخ، ترجمه لاله بختياري و محمد حسن تبرائيان/78) و از بعد ديگر اين کار آنان نوعي خيانت به امنيت رواني همسرشان تلقي مي شود. (ر.ك:مشايخي، مهدي، پاسداران عفت/ 83 ـ 84).منتسکيو، حقوقدان و دانشمند فرانسوي، درباره تاثير مخرب مخدوش شدن عنصر حجاب و عفاف در امنيت رواني و اخلاقي، مي گويد:از دست رفتن عفت زنان به قدري تاثيرات بد و معايب و نواقص توليد مي کند و روح مردم را فاسد مي سازد که اگر کشوري دچار آن شود، بدبختي زيادي از آن ناشي مي گردد به همين جهت، قانون گذاران با وجدان، همواره عفت را به زنان توصيه مي کنند و از آنها وقار و رعايت موازين اخلاقي را توقع دارند. (هاشمي رکاوندي، سيد مجتبي، مقدمه اي بر روانشناسي زن/198).به عنوان نمونه بيماري هاي رواني کشورهاي غربي بسيار بيشتر از کشورهايي است که افراد آن، حريم عفت، حيا و حجاب را رعايت مي کنند. (ر.ك: پريور، علي، نابساماني هاي رواني و بيماري هاي حاصل از آن/ 70). در فرهنگ غرب مادي گرا، زن کالا دانسته شده و با تراضي زن و همسر، متهم به زنا تبرئه شده و پرونده مختومه مي گردد که نظير آن در جاهليت هم کمتر رواج داشت.(ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، زن در آيينه جلال وجمال/ 46ـ53). بدين سان، زنان با حجاب، خدمتگذار واقعي دين و اخلاق هستند و به تعبير امام خميني، دامان زنان، دامان تربيت نسل است و پاکدامني آن سبب پاکي نسل مي شود. (ر.ك: موسوی خميني، سيدروح الله، جايگاه زن در انديشه امام/120-121) و در مقابل، زنان بي حجاب و بد حجاب، عامل براندازي و بنيان کني دين و اخلاق هستند.2ـ حجاب و استحکام شخصيت اجتماعي زنيکي از مهمترين اثرات حجاب، استحکام شخصيت زن در اجتماع و در نهاد خانواده است، بدين سان سوءظن ها از بين رفته و اطمينان مرد به زن بيشتر شده و با تن دادن به هر مصيبت و مشکلي، سعي مي کند از حريم خانوادگي خود دفاع کند. (ر.ك: قائمي، علي، خانواده و مسائل همسران جوان/ 249؛ رشيد پور، مجيد، تعادل و استحکام خانواده/ 186-191)اسلام مخصوصاً تاکيد کرده است که زن هر اندازه متين تر، با وقارتر و عفيف تر حرکت کند و خود را در معرض نمايش براي مرد نگذارد، بر احترامش افزوده مي شود. در اديان آسماني پيشين و فرهنگ هاي متمدن، همواره رعايت عفت و حيا (حجاب) و وجود حريم بين زن و مرد، مورد تاکيد بزرگانشان بوده است. (ر.ك: محمدي نيا، اسد الله، بهشت جوانان/180ـ187).حجاب وسيله اي است در خدمت زن تا موفقيت خويش را در جامعه تحکيم کرده و شخصيت و احترام خويش را فزوني بخشد. قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَكانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً)؛ «اى پيامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه چادر خود را برخود فرو پوشند. اين مناسب تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است» (احزاب/ 59)ويليام جيمز روانشناس معروف، در تاييد اين مطلب چنين مي نویسد:زنان دريافتند که دست و دل بازي، مايه طعن و تحقير است. اين امر را به دختران خود ياد دادند. ( محمدي آشنايي، علی، مسئله حجاب/ 35).با توضیحات فوق روشن شد که حجاب، مصونیتی برای زن در اجتماع ایجاد می کند که موجب استحکام شخصیت زن در جامعه می گردد و آرامش روان شخصیتی برای زن و بهداشت روان اخلاقی برای جامعه، فراهم می آورد. از سوی دیگر، حجاب موجب امنیت اجتماعی و در نتیجه تامین بهداشت روانی در اجتماع می گردد.خلاصه آن که آموزه هاي اخلاقي قرآن (مثل مقابله با نفاق و نهادينه كردن فرهنگ حجاب) تأثيرات اعجاز آميز در سلامت رواني ـ اخلاقي جامعه دارد. اين آيات قرآن نظامي منسجم و تأثيرگذار دارد كه در معارف بشري همانند ندارد.سوم: اعجاز روانی اقتصاديقرآن کریم و روایات، از دیرباز مشکلات و بیماری های روانی اقتصادی را پیش بینی نموده و راهکارهایی را برای آنان ارائه داده است. این مهم قابل تامل است که قرآن کریم در قرن ها پیش، این معضل را واکاوی نموده و باب سعادت را بر همگان گشوده است به طوري كه در معارف بشري همانندي ندارد. از آنجا که مصادیق این بحث بسیار گسترده می باشد، در این مجال به نمونه هایی از آن اشاره می شود:الف) کار، تلاش و تقواي فردي، مهم ترین عامل رفع فقر و آشفتگی روحی حاصل از آنبي گمان يکي از عوامل فقر، بيکاري و کم کاري است، از اين رو درآموزه هاي ديني، با هدف فقرزدايي از جامعه، به عنصر کار و تقويت وجدان کاري، تاکيد فراوان شده است و استفاده از منابع تخصيص يافته براي رفع فقر و تامين نيازهاي محرومان همچون زکات، تنها براي آن دسته از محرومان است که بر اثر بيماري، پيري و حوادث و مانند آن گرفتار ناداني و فقر شده اند، بنابراين استفاده از آن، براي کساني که فرصت و توان اشتغال به کار را دارند، مجاز نيست. امام باقر(ع) در این باره مي فرمايند: «ان الصدقه لاتحل لمحترف ولا لذي مره سوي قوي فقنز هوا عنها، صدقه براي پيشه ور و نيز کسي که تندرست و توانمند است، حلال نيست، پس از گرفتن آن خودداري کنيد». (کليني، محمد بن يعقوب، الفروع من الکافي، 3/560) بدين سان رعايت دقيق دستورات ديني، زمينه هر گونه استفاده نادرست از فرهنگ انفاق را که خلاف هدف نهايي آن يعني فقر زدايي است، از ميان مي برد. افزون بر اين، تقواي فردي و توکل به خدا به معنای واقعی کلمه (ر.ك: الترمذی ـ ابوعیسی ـ ، محمد بن عیسی، سنن الترمذی «الجامع الصحیح»، ح 2517؛ القزوینی ـ ابن ماجه ـ ، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فواد عبدالباقی، ح 3489)، در كنار كار و تلاش، روزي را افزايش داده و فقر را ريشه كن مي كند. (ر.ك؛ محمدی ري شهري، محمد، التنميه الاقتصاديه في الكتاب والسنه، 347ـ350) و بي تقوايي توانمندي ها را در راه هاي زيان بار و غير مفيد تباه مي سازد. (ر.ك: ساعي، احمد، مسائل سياسي، اقتصادي جهان سوم/ 173ـ175) و هيچ گاه جوامع با كفر و بي ايماني، به پيشرفت اقتصادي نرسيده اند (ر.ك: شريف النسبي، مرتضي، چرخه توسعه راهنماي رشد شتابان/ 105ـ 106؛ ساعي، احمد، درآمدي بر شناخت مسائل اقتصادي، سياسي جهان سوم/ 83).یاد کردنی است که کار و تلاش همراه با تقوای فردی، نه تنها موجب رفع فقر و آشفتگی روانی اقتصادی می شود، بلکه آرامش روانی را برای فرد و در مقیاس بالاتر، برای جامعه به ارمغان می آورد.1ـ حذف ثروت از معيارهاي ارزيابي مادی گرایان و متکاثران، ارزش را تنها منحصر در قدرت مالي و گاه فرزندان و عشیره خود مي دانسته و حتي آن را معيار قرب الهي مي شمرند و در طول تاريخ، پيوسته در برابر جبهه حق و پيامبران، اين معيار را شاخص مي دانسته اند.در مقابله با اين انديشه، در جاي جاي قرآن کريم، بر اين نکته تاکيد شده است که دارا بودن ثروت، نه ملاک قرب و محبوبيت به بارگاه ا لهي است و نه معيار ارزيابي افراد و احراز صلاحيت آنان براي تصدي مسئوليت ها (ر.ك: سبا/ 37؛ زخرف/ 33ـ34).از سوي ديگر، قرآن کريم گاه ثروت فراوان را نوعي عذاب، کيفر گناهان و نشانه استدراج متکاثران بر مي شمرد (ر.ك: توبه/ 585 و 85؛ فجر/ 15ـ20).در روايات نيز ثروت، معيار ارزش گذاري نيست، چنانکه امام صادق(ع) مي فرمايند:«أَتَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ ـ وَ مَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ ـ لَا وَلَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ؛ آيا چنين پنداري که خداوند به آنکس که (مالي) عطا کرده، از آن روست که وي را گرامي و از آن کس که منع کرده خوارش نموده است؟ بلکه مال، از آن خداست که آن را نزد آدمي به وديعت نهاده است.» (عياشي، محمد بن مسعود، تفسيرالعياشي، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، 13/2 و ر.ك: ايرواني، جواد، اخلاق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث، 181). بنابراين ثروت از ديدگاه اسلام، نه ملاک ارزش و برتري که وسيله تامين زندگي است و قوام و سامان بخش آن است، از اينرو، گنجينه ساختن و تفاخر به آن، نهی شده است.2ـ تاکيد بر همنشيني با محرومان و دوري از متکاثرانواژه تكاثر در پاره اي از روايات به معناي ثروت اندوزي نا به حق به كار رفته است. (ر.ك: فتال نيشابوري، محمد بن حسن، روضه الواعظين، 2/493).همنشيني با محرومان، افزون بر آنکه آدمي را از احوال آنان و وضع معيشتي شان آگاه مي سازد و روحيه فروتني و نوع دوستي را در وي تقويت مي کند، گاهي موثر در بازگرداندن شخصيت حقيقي، کرامت و اعتبار اجتماعي آنها به شمار مي رود و آنان را از انزواي اجتماعي به در مي آورد. در سيره امکان معصوم(ع) نيز اين مساله به روشني نمايان است. به عنوان مثال:امام حسين(ع) از کنار تعدادي مسکين گذشت که تکه هايي (نان) بر روي عبايي گذارده بودند و مي خوردند. حضرت به آنان سلام کرد. آنان، امام(ع) را به خوردن غذا دعوت کردند و امام(ع) کنارشان نشست... (ابن شهر آشوب مازندراني، محمد بن علي، مناقب آل ابيطالب، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، 4/66).از ديگر سو، آموزه هاي ديني به دوري از متکاثران و به ويژه چشم نداشتن به ثروت آنان، دستور داده است، (ر.ک: طه/131؛ کهف/28؛ شعراء/151ـ152؛ قلم/10ـ14) امام باقر(ع) در این باره مي فرمايند:«لاتجالس الاغنيا، فان العبد مجالسهم وهو يري ان الله عليه نعمه فما يقوم حتي يري ان ليس الله عليه نعمه؛ با ثروتمندان همنشيني مکن، چرا که بنده، در حالي که خود را مشمول نعمت الهي مي داند، با آنان همنشيني مي کند ولي پس از برخاستن از مجلس، چنين مي پندارد که خداوند به او نعمتي نداده است» (ابن بابويه قمي«شيخ صدوق»، محمد بن علي، الامالي/ 253).بدین سان، همنشینی با محرومان و دوری از متکاثران، موجب کرامت افراد می شود و جامعه را به سمت عدم گزینشی بودن، سوق داده و در نتیجه آرامش روانی اقتصادی را به ارمغان می آورد.3ـ رسيدگي اغنياء به محروماناز مهم ترين وظايف ثروتمندان جامعه، رسيدگي به حال فقران و نيازمندان است هم از بعد عاطفي ـ عدم تحقیر آنها واحترام به شخصیت آنان و... ـ (ر.ك: الاسکافی «ابن همام»، محمد بن همام، التمحیص، تحقیق: مدرسه الامام المهدی(عج)/ 50، ح 89) و هم از بعد مالي. در بعد مالي، انفاق مالي، جايگاه ممتازي در مکتب اقتصادي و اخلاقي اسلام دارد به طوري که در قرآن کريم بيش از 190 آيه (حدود 3% کل آيات) به اين موضوع اختصاص يافته است. در اين آيات با شيوه هاي گوناگون به اهميت و ترغيب توانگران به اين امر اشاره شده است، از جمله:انفاق، از ارکان و نشانه هاي راستي ايمان است (ر.ك: انفال/ 3ـ4؛ حجرات/ 15) و هم رديف نماز (ر.ك: بقره/ 3) و جهاد با جان (ر.ك: بقره/ 193ـ 195؛ توبه/ 41) و تهجد شبانه (ر.ك: سجده/16) و نشانه متقين (ر.ك: آل عمران/ 133ـ 134) و گردنه اي در مسير تکامل (ر.ك: بلد/ 11ـ14) و نيز سودايي است مقدس که خداوند خريدار آن است و مومن فروشنده و بهشت بهاي آن. (ر.ك: توبه/ 111).اهتمام فراوان آموزه هاي ديني به انفاق نشان از نقش موثر اين عنصر، در ساماندهي امور اقتصادي، اجتماعي و ديني دارد (ر.ك: نمازي، حسين، نظام هاي اقتصادي/81-82)، چه نهادينه شدن فرهنگ انفاق از مهم ترين عوامل توزيع عادلانه ثروت است و فقر و تکاثر و آثار نامطلوب اعتقادي و اجتماعي آن را از جامعه مي زدايد و آرامش روانی اقتصادی را برای افراد و اجتماع، به دنبال دارد.ب) مقابله با پدیده اتراف (مصرف گرايي و رفاه زدگي)قرآن کریم و روایات، هفت درمان و راه کار مقابله با اتراف را بیان می کند که مهم ترین آنها به قرار زیر می باشد:1ـ دوري خواص از اترافخواص و شخصيت هاي تأثير گذار جامعه از زندگي اشرافي و اترافي بايد بر حذر باشند، چراکه آنان الگو و اسوه هايي براي توده هاي مردم به شمار مي روند و شيوه زندگي آنان تاثير فراواني بر ديگران مي گذارد (ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 207).پيامبراکرم(ص) و ائمه اطهار به عنوان الگو و اسوه جهانيان، از مظاهر زندگي اترافي و حتي از مصاديق جزئي آن، سخت پرهيز مي کردند، هنگامي که براي رسول خدا(ص) نوشيدني بسيار گوارايي آوردند، فرمود: «أخروه عني، هذا شرب المترفين؛ آن را از من دور سازيد که اين، نوشيدني مترفان است. (ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، 1/ 395).2ـ برقراري عدالت اجتماعيدر بعد اقتصادي، انباشته شدن ثروت در دست عده اي محدود، از عوامل مهم بروز پديده اتراف است، از اين رو برقراري عدالت و توزيع عادلانه ثروت، زمينه بروز و گسترش آن را مي کاهد يا نابود مي سازد. امير مومنان (ع) عامل اصلاح و ساماندهي امور جامعه را، دادگستري مي داند: «الرعیه لايصلحها الا العدل؛ توده هاي مردم را جز عدالت، اصلاح نکند». (آمدي، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الحکم/ 340).3ـ تقويت باورهاي ايماني و ارزش هاي اخلاقيحاکميت ارزش هاي اترافي و رفاه زدگي بر يک جامعه در کنار ضعف بنيان هاي اعتقادي، بستر مناسبي براي گسترش روحيه اترافي، به وجود مي آورد، بنابراين نخستين گام براي مقابله با آن ـ هم چون ديگر مفاسد اقتصادي ـ تقويت باورها و تحکيم ارزش هاي اصيل در جامعه است (ر.ك: ايرواني، جواد، اخلاق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث/ 227) از اين رو قرآن کريم، پيوسته مترفان را به فرجام دردناک اخروي آن بيم مي دهد و به ارزش هاي اخلاقي، اصالت مي بخشد (ر.ک: انبیاء/ 12ـ15).ج) کیفر سرقت، راهی به سوی بهداشت روان اقتصادی جامعهمجازات در آراستگی زندگی گروهی و ساماندهی به پیوندهای افراد آن، بی گمان راه کاری بایسته و سازکاری سامانده به شمار می آید. این رویکرد از آن روست که از یک سو، آنان را به باید و نبایدهای خود در بستر این همزیستی آشنا می سازد و از دیگر سوی، آنها را به صورت گردن ننهادن به این وظایف، در برابر آن مسئول و پاسخ گو می انگارد. وانگهی، سودجویی ها و خواستنی های پایان ناپذیر انسان در کشاکش این زندگی اجتماعی، او را به دست اندازی به حقوق دیگران وسوسه می کند، همان که سیمای آرام و عادی جامعه را به آشفتگی دچار می سازد. این جاست که کیفر به عنوان ابزاری مهارگر در آموزه های دینی و اندیشه دانش کیفر گذاشته شده است تا به گمان خود در برابر این آسیب وسیله ای کارگر را فراهم دیده باشد. (ابراهيم پور ليالستاني، حسن، اهداف و مباني مجازات در دو رويکرد حقوق جزا و آموزه هاي ديني/ 85).در قرآن و روایات نیز مجازات جایگاهی بس برجسته دارد. این برجستگی از آن رو می باشد که با ویژگی مختار بودن انسان پیوند خورده است، زیرا هنگامی که پذیرفتیم انسان موجودی مختار می باشد، دست آورد این حق اختیار، مسئول بودن او در برابر هرگزینشی خواهد بود. وانگهی، مسئول بودن نیز بدون پاداش و کیفر بی معناست. (مکارم شيرازي، ناصر و دیگران، تفسيرنمونه، 19/ 386)یادکردنی است که این گونه از کیفر، شرائط خاصی دارد که مجال بررسی آن در این نوشتار نیست. (ر.ک: موسوی خميني، سید روح الله، تحريرالوسيله،2/482؛ طباطبائي، سيد علي، رياض المسائل، 2/490؛ سابق، سيد، فقه السنه/334 ـ 333؛ حسنی، علی اکبر، جرم ها و مجازات ها در اسلام/133؛ فرقاني، منصور، مباني فقهي و حقوقي جرائم تاديب کودک/191 ـ 190).در این جا بر آنیم تا مجازات و کیفر این جرم را از نگاه مبانی اسلام مورد ارزیابی قرار دهیم.1ـ قرار دادن كيفر براي سرقت در قرآنقرآن کریم، عمل سرقت را جزو اولین محرمات به شمار آورده است. این معنا را می توان به وضوح در آیه دوازده سوره ممتحنه شاهد بود. در این آیه خداوند ضمن بر شمردن موادی که می بایست هنگام بیعت با خدا و پیامبر مورد قبول و تعهد مومنان قرار گیرد، پس از تقبیح شرک و نهی از آن، حکم سرقت را بیان فرمود: (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لاَيُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَلاَ يَسْرِقْنَ وَلاَ يَزْنِينَ ...)؛ «ای پیامبر، آنگاه که زنان با ایمان نزد تو آیند تا بیعت بر آن کنند که، برای خدا چیزی را شریک نسازند، و دست به دزدی نبرند و از زنا بپرهیزند...» (ممتحنه/ 12).امّا آیه متعرض کیفر سرقت: (وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)؛ «و مرد زن دزد را به [سزای] آنچه کرده اند دست شان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید، خداوند فرمانروای توانا و حکیم است. پس اگر کسی پس از ارتکاب ظلم، توبه کند و صالح شود، همانا خداوند توبه او را می پذیرد، و خداوند آمرزنده مهربان است». (مائده/ 38 و 39)از به کاربسته شدن این مجازات به عنوان قصاص که بگذریم، قرآن کریم آن را به گونه مشخص در مورد جرم دزدی به کار برده است. (ابراهيم پور ليالستاني، حسن، اهداف و مباني مجازات در دو رويکرد حقوق جزا و آموزهاي ديني/ 169). آیه فوق، حکم سرقت و فلسفه آن را بیان نموده و ضمن اشاره به حکمت و رحمت خداوندی، برای خروج از این کیفر و عقوبت، رهنمود می دهد. مطالبی از این آیه استنتاج می شود که بررسی و بیان آنها تا اندازه ای از زوایای این مجازات پرده برمی دارد:1ـ حکم سرقت، عبارت از قطع و بریدن دست است. البته بریدن دست، تنها به سرقت حدّی پیوسته است و گونه تعزیری آن تنها کیفر زندان را دارد؛2ـ در این حکم فرقی میان مرد و زن نیست که این خود می تواند از اهمیت و قاطعیت حکم حکایت کند؛3ـ حکم مزبور، کیفر و مجازات بوده و نتیجه ای است که بزه کاران از کار خود گرفته اند و خود کرده را تدبیر نیست. جمله «جزاءً بما کسبا» گویای این معنا می باشد و بیان می دارد که مجازات بریدن دست، ره آورد کار خود دزد است و پیآمدی است که خود او برای خویش دست و پا کرده است، (مکارم شيرازي، ناصر و دیگران، تفسير نمونه،4/374)، زیرا وی با آزادی و اختیار بی آنکه اضطرار، تهدید و اجباری در کار باشد، دست رنج و حاصل تلاش دیگران را ربوده و از آنِ خود کرده است؛ بدین سان کیفر مزبور نتیجه کار خود او می باشد.4. جمله «والله عزیز حکیم» که مشتمل بر دو صفت است، روشن گر این حقیقت است که خداوند، در عین عزّت دارای حکمت است نه مانند قدرتمندانی که برخلاف حکمت عمل می کنند و نه مانند آن حکیمی است که دارای قدرت و قاطعیت نباشد، لذا اگر خداوند، به نحو قاطع، حکم به قطع دست سارق یا مجازات دیگر مجرمین و قصاص متجاوزین می نماید، این حکم ناشی از قدرت و قهر و غلبه او نیست، بلکه ناشی از حکمت و واقعیت نگری و مصلحت خواهی نسبت به بندگان است که با قدرت و حاکمیت او، به اجرا در می آید.2ـ آموزش اعتقادات دینی در سطح جامعهراه درمان بسیاری از بیماری های روانی از جمله بیماری های روانی اقتصادی و به طور خاص سرقت، منوط به موضوعات اعتقادی است. در بررسى افرادى كه در مراكز بازپرورى مورد تحقیق قرار گرفته اند، ضعف شديد پايبندى به اصول اعتقادى و دينى ديده شده است، (قربان حسینی، علی اکبر، جرم شناسی و جرم یابی سرقت، 255) در حالى كه اعتقادات دينى به دو علت اساسى موجب جلوگيرى از ارتكاب اعمال خلاف مى گردد؛ در دل و انديشه انسان مؤمن هوا و هوس راه ندارد و او اسير حرص و آز نبوده و بنده مظاهر دنيوى نيست. هيچ نيرويى او را از مسير هدايت منحرف نمى كند. با قناعت و توكل بر خداوند نيازهاى دنيايى را در حد ضرورت به طريق مشروع تهيه و نيازها را از راه صحيح برآورده مى سازد.(صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان/343). اعتقاد به حلال و حرام علت دوم براى عدم تصور ارتكاب خلاف از سوى انسان هاى پرهيزكار است (صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان/262).جمع بندی و نتیجه گیری یکی از جنبه های متمایز این کتاب آسمانی نسبت به دیگر کتب، جنبه اعجاز آن است. قرآن از جنبه های متعددی اعجاز دارد. یکی از انواع اعجاز ها که به اختصار در این مقاله بدان پرداخته شد اعجاز روانشناختی در گستره اجتماع می باشد که در سه بعد اعجاز روانی ـ اخلاقی، اعجاز روانی ـ اعتقادی و اعجاز روانی ـ اقتصادی به اختصار مطرح شد كه در معارف بشري همانند ندارد و این مهم، نشانگر آن است که قرآن کریم به عنوان کتاب هدایت و سعادت، در قرن ها قبل، معضلات روانی افراد و اجتماع را واکاوی نموده و انسان ها را به سوی سعادت و خوشبختی سوق داده است.منابع1.ابن بابويه القمي (الصدوق)، ابوجعفر محمد بن علي، من لايحضر الفقيه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1413ق.2.ـــــــــــــــــــــــــ ، ابوجعفر محمد بن علي، الامالي، (بي جا)، انتشارات كتابخانه اسلاميه، 1362ش.3.ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دارصادر، (بي تا).4.ابن شهر آشوب مازندراني، محمد بن علي، مناقب آل ابيطالب، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، علامه، 1379ش5.ابن ماجه، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، تحقيق: محمدفواد عبدالباقي، چاپ اول، بيروت، دارالاحياءالتراث العربي، 1395ق.6.انصاري، ابي اسماعيل عبدالله، منازل السائرين، قم، انتشارات بيدار،1381 ش.7.ايرواني، جواد، اخلاق اقتصادي از ديدگاه قرآن و حديث، چاپ اول، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي،1384ش.8.بحراني، هاشم، البرهان، چاپ سوم، (بي جا)، موسسه الوفا،1403ق.9.پريور، علي، نابسامانيهاي رواني و بيماريهاي حاصل از آن، تهران، آسيا، 1354ش.10. پورليالستاني، حسن ابراهيم، اهداف و مباني مجازات در دو رويكرد حقوق جزا و آموزهاي ديني، نشر بوستان كتاب، 1387ش، چاپ اول.11. ترمذي(ابو عيسي)، محمد بن عيسي، سنن الترمذي(الجامع الصحيح)،تحقيق:احمد محمد شاكر، بيروت، دارالاحياءالتراث العربي،(بي تا).12. تميمي آمدي، عبد الرحمن بن محمد ، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علي انصاري، تهران، (بي تا).13. حسني، علي اكبر، جرم ها و مجازات ها در اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1362ش، چاپ چهارم.14. حسيني، سيد محمد، دو چهره گان(نفاق آفت دين و اجتماع)، قم، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1377ش.15. رشيد پور، مجيد، تعادل و استحکام خانواده، تهران، اطلاعات، 1378ش.16. رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی، رشت، انتشارات کتاب مبین، 1380ش.17. سابق، سيد، فقه السنه، بيروت، دارالكتاب العربي، بي تا.18. ساعي، احمد، درآمدي برشناخت مسائل اقتصادي، سياسي جهان سوم، تهران، نشر قومس، 1375ش، چاپ دوم.19. سبزواري، محمد، جامع الاخبار، قم،موسسه آل البيت، 1414ق.20. شريف النسبي، مرتضي، چرخه توسعه راهنماي رشد شتابان، تهران، موسسه خدماتي فرهنگي رسا، 1375ش، چاپ اول.21. شيرازي، عبدالکريم، مظلوميت زن در طول تاريخ، ترجمه لاله بختياري و محمد حسن تبرائيان، (بي جا)، (بي نا)، 1364ش، چاپ اول.22. صادقیان، احمد، قرآن و بهداشت روان، قم، انتشارات پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن، 1386ش، چاپ اول.23. طباطبائي (صاحب رياض)، سيد علي بن محمد ابي معاذ، رياض المسائل في تحقيق الاحكام بالدلائل، قم، موسسه آل البيت، 1418ق، چاپ اول.24. طباطبايي، سیدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق.25. عاملي(شهيد اول)، محمد بن مکي، الدره الباهره من الاصداف الطاهره، ترجمه وتصحيح عبدالهادي مسعودي، قم، انتشارات زائر، 1379ش.26. عياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، چاپخانه علميه، 1380ش.27. فتال نيشابوري، محمد بن حسن، روضه الواعظين، قم، منشورات الرضي،( بي تا).28. فراهيدي، خليل بن احمد، کتاب العين، تحقيق: الدکتور مهدي المخزولي، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق.29. فرقاني، منصور، مباني فقهي و حقوقي جرائم عليه تاديب كودك ، تهران، انتشارات سازمان انجمن اولياء و مربيان، 1379ش، چاپ اول.30. فيض کاشاني، محمد بن مرتضي، محجه البيضاء، قم، انتشارات جامعه مدرسين،1383 ش.31. قائمي، علي، خانواده و مسائل همسران جوان، تهران، انتشارات اميري، 1368ش.32. قربان حسيني، علي اصغر، جرم شناسي و جرم يابي سرقت، انتشارات جهاد دانشگاهي، 1371ش، چاپ اول.33. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، قم، دارالكتاب، 1367ش، چاپ چهارم.34. کليني، ابوجعفر محمد بن يعقوب، اصول الکافي، شرح محمدباقر کمره اي، تهران، چاپ اسلاميه، (بي تا).35. محلوجي، محمد، نهاد خانواده در اسلام، تهران، دانشگاه تربيت معلم، 1370ش.36. محمدي آشنايي، علي، مسئله حجاب، (بي جا)، ارم، 1370ش، چاپ دوم.37. محمدي نيا، اسد الله، بهشت جوانان، قم، سبط اكبر، 1379ش.38. محمدی ري شهري، محمد، التنميه الاقتصاديه في الكتاب والسنه، قم، دارالحديث، 1380ش، چاپ اول.39. مشايخي، مهدي، پاسداران عفت، قم، شفق،1352ش.40. مصطفوي، سيدجواد، حجاب و آزادي، (بي جا)، سازمان تبليغات اسلامي، 1369ش، چاپ سوم.41. مظاهري، حسين، اخلاق در خانه، قم، اخلاق، 1374ش.42. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش.43. موسوي خميني، سید روح الله، جايگاه زن در انديشه امام، تهران، ستاد بزرگداشت يكصدمين سال تولد امام، (بي تا).44. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، تحرير الوسيله ، قم، دارالعلم. بي تا، چاپ اول.45. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، اربعين، تهران، مرکز نشر فرهنگي رجاء، 1368 ش46. نمازي، حسين، نظامهاي اقتصادي، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1374ش، چاپ اول.هاشمي رکاوندي، سيد مجتبي، مقدمه اي بر روانشناسي زن، قم، شفق، 1370ش