بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تورات:كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام، پنج سِفر نخست عهد قديمدرباره عربى ياعِبرى بودن و نيز اشتقاق و ساختارواژه تورات اختلاف است؛ فرهنگ نويسانى مانندفراهيدى (م. 170 ق.)، ابن دُرَيد (م. 321 ق.) و ابن فارِس (م. 395 ق.) كه آن را دركتاب هاى خود نياورده اند[1]به احتمال زياد تورات را از واژگان عبرى دانسته اند. زَجّاج (م. 311 ق.) از اتفاقپژوهشگران بر عبرى بودن آن و زبيدى (م. 1205 ق.) ازمحتمل بودن آن سخن گفته[2]و برخى واژه پژوهان قرآنى مانند آرتور جِفرى و مصطفوى بر عبرى بودن آن تصريح كرده اند.[3]به نوشته آرتور جفرى از زمان «ماراچى» دانشمندان غربى بر اين باورند كه واژه توراتاز عبرى به عربى راه يافته است.[4]در مقابل، فرّاء(م. 270 ق.)، سيبويه (م. 180 ق.) و مبرّد (م. 285 ق.) آن را از واژگان عربى، ازريشه «و ـ ر ـ ى» (وَرَت النار: آتش برافروخته شد)، به معناى نور و روشنايى و سببنامگذارى تورات به اين نام را روشنگر و هدايتگر بودن آموزه هاى آن دانسته اند.[5]راغب اصفهانى (م. 502 ق.) و فيروزآبادى (م. 817 ق.) بى هيچ پرسشى اين ديدگاه راپذيرفته اند.[6]ابن منظور (م. 711 ق.) آن را به شكل مبسوط گزارش كرده و زبيدى (م.1205 ق.) ضمنپذيرش، آن را به جمهور نسبت داده[7]و زمخشرى (م.538 ق.) آن را استهزا و رد كرده است.[8]كسانى كه واژهتورات را عربى پنداشته اند، درباره ساختار آن اتفاق نظر ندارند: 1. گروهى آن را دراصل تَورَيَة بر وزن تَفْعَلَة مى دانند كه «ى» آن به سبب متحرك بودن و فتحه داشتنحرف پيش از آن به «الف» بدل شده است. 2. تَوْرِيَة بر وزن تَفْعِلَة مانند «توفية»و «توصية» هم گفته اند كه در آن حرف «ر» بنا بر تلفظ قبيله طى از حالت مكسور بهحالت مفتوح در آمده است (آنان جاريه را جاراة تلفظ مى كردند). 3. اصل تورات«وَوْرَيَة» بر وزن فَوْعَلَة است كه در آن «و» اول به «ت» و «ى» به سبب مفتوحبودن حرف قبلش به «الف» بدل شده است.[9]زبيدى پس از گزارش آراى گوناگون درباره ريشه و ساختار واژه تورات، احتمال عبرى بودنآن را طرح كرده، سپس يادآور مى شود كه در اين صورت بحث اشتقاق و وزن آن در زبانعربى بى معنا خواهد بود، مگر اينكه بگوييم اين واژه پس از معّرب شدن، تصريف شدهاست.[10]معادل انگليسىتورات را (توراه) و آن را واژه اى عبرى دانسته اند. از زمان ترجمه هاى آرامى و يونانى عهدعتيق (قرن 3 ـ 6 ق.م.)، معناى «قانون» براى تورات مرسوم و مقبول بوده است. بعضىكاربردهاى درعهد عتيق[11]به معناى قانون ياشريعت سبب شده است تا برخى اين ترجمه را موجه بدانند[12]؛اما بعضى از پژوهشگران متأخر يهودى بر اين باورند كه ترجمه عمومى به«قانون» يا «شريعت» نادرست و ناشى از ترجمه واژه ياد شده به (قانون، شريعت) در ترجمه يونانى «سبعينيه» است و از اين راه واردترجمه هاى لاتين شده است. به عقيده اين پژوهشگران تورات در درجه نخست به معناى«آموزش» و اشاره به تعليم بنى اسرائيل به وسيله خداوند است.[13]تورات در الهياتيهودى و مسيحى و در رايج ترين كاربرد آن به 5 سِفر(كتاب) نخستِ «عهد قديم» يا همان«اسفار پنج گانه»[14]اطلاق مى شود.عهد قديم به جز تورات، مجموعه اى متعدد از كتاب هاى ديگر را نيزدربرمى گيرد. (=> ادامه همين مقاله، تورات و بخش هاى آن) اسفار پنج گانه، «توراتمكتوب» و در مقابل آن، تلمود، «تورات شفاهى» خوانده مى شود. در سنت يهودى اعتقادبر اين بوده است كه حضرت موسى عليه السلام در شرح و تفصيل تورات، تعاليم ديگرى نيزداشته كه بعدها به صورت كتاب تلمود در آمده است.[15]در ادبياتِ معارفاسلامى، تورات نام كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام است.[16]مباحث مربوط به تاريخ، آموزه ها و تحولات تورات بازتاب گسترده اى در قرآن، احاديثو منابع اسلامى يافته است. بر اساس ديدگاه رايج اسلامى، تورات نازل شده بر حضرتموسى عليه السلام در طول تاريخ دچار تغيير و تحول شده و نسخه كنونى با آن تفاوتزيادى دارد.عهد قديم:«كتاب مقدس» عنوانمجموعه اى از نوشته هايى است كه به دو بخش بزرگ و كوچكِ «عهد عتيق» و «عهد جديد»قسمت مى شود.[17]عنوان «كتاب مقدس» نخستين بار به وسيله «پولُس» و تنها درباره عهد عتيق[18]و بعدها اغلب از سوى مسيحيان عرب زبان درباره مجموع دو بخش به كار رفت. [19]در بيشتر زبان هاى اروپايى براى نامگذارى كتاب مقدس از واژه هايى برگرفته از واژهيونانى Bibliaبهمعناى «كتاب ها» استفاده مى شود. اين واژهدر انگليسى و فرانسوى به صورت Bibleنوشتهمى شود.[20]از ميان دو بخش كتاب مقدس، يهوديان فقط عهد عتيق، ولى مسيحيان هر دو بخش را كتابآسمانى و مقدس خود مى دانند.[21]عهد عتيق و عهد جديد، اصطلاحى مسيحى است.[22]يهوديان كتاب آسمانى خود (عهد عتيق) را «تَنَخ» مى نامند. اين واژه از حروف نخستسه واژه عبرى «تورا» به معناى تورات، «نِويئيم» به معناى انبيا و «كِتوبيم» بهمعناى مكتوبات (با تبديل «ك» به «خ» طبق قواعد آن زبان) ساخته شده و به معناى«تورات و مكتوبات انبيا» است.[23]واژه «عهد قديم»نخستين بار در سال 170 ميلادى به وسيله ميلتيوس[24]،اسقف ساردس درباره بخش اول كتاب مقدس و واژه «عهد جديد»در سال 200 ميلادى از سوىترتوليان[25]براى بخش دوم آن به كار رفت.[26]البته دو مفهوم عهد جديد و قديم و نامگذارى مزبور برگرفته ازآموزه هاى خود كتابمقدس[27]و مبتنى بر اين باور مسيحى است كه خداوند با انسان دو پيمان بسته است: قديم[28]و جديد.[29]بر اساس عهد و پيمان قديم، خداوند از انسان پيمان گرفت كه اوامر و شريعت الهى راپذيرفته، بدان گردن نهد و در اين صورت خداوند رستگارى و نجات او را تضمين خواهدكرد. كانون مركزى اين عهد كه از طريق پيامبران پيش از حضرت عيسى عليه السلام گرفتهشد، پيمانى است كه با ابراهيم عليه السلام منعقد گرديد و سپس در زمان حضرت موسى* عليهالسلام تجديد و تحكيم شد. دوره تاريخى اين پيمان كه نماد آن ختنه كردن و انسان هاىطرف آن، اغلب بنى اسرائيل بودند، با ظهور حضرت عيسى عليه السلام پايان پذيرفت وخداوند عهد و پيمان جديدى از طريق عيسى مسيح عليه السلام بست كه طرف آن همه آدميانهستند. بر اساس اين پيمان جديد، نجات و رستگارى انسان از طريق محبت خدا و عيسىمسيح عليه السلام به دست مى آيد؛ به اين معنا كه با اراده مهرآميز خداى پدر، خداىپسر به شكل انسان تجسم يافته، با تحمل رنج صليب، كفاره گناهان بشر و موجب نجات اوگرديد. مسيحيان با اعتقاد به اين دو دوره، كتاب هاى مربوط به دوره نخست را كهدرباره پيمان كهن سخن مى گويد، عهد عتيق و كتاب هاى دوره دوم را كه درباره پيماننو سخن مى گويد عهد جديد مى نامند.[30]دو نسخه كهن عهد قديم:«عهد عتيق» نزديكبه سه چهارم كتاب مقدس را تشكيل داده، داراى 39 يا 46 كتاب است. اختلاف مزبور از تفاوت دونسخه قديم آن (عبرى و يونانى) سرچشمه مى گيرد. زبان اصلى عهد قديم، جز بخش اندكىاز آن كه به زبان كلدانى نگارش يافته عبرى است. در قرن چهارم پيش از ميلاد و در پىاشغال فلسطين به دست اسكندر، يهوديان در سراسر امپراتورى وى پراكنده شده و بافراموشى تدريجى زبان مادرى خويش (عبرى) به زبان يونانى روى نهادند، بر همين اساسدر سده سوم پيش از ميلاد، نزديك به 70 نفر از يهوديان اسكندريه به دستور «بطلميوسفيلادلفوس» (285 ـ 247 ق.م.) حاكم مصر، عهد قديم را به زبان يونانى ترجمه كردند.[31]اين ترجمه به نسخه «سبعينيه»[32]معروف و مهم ترين تفاوت آن با متن عبرى در 7 كتاب طوبيّت، يهوديّت، حكمتِ سليمان،حكمتِ يشوع بن سليمان، باروك،كتاب اول و دوم مُكابيان است. به رغم وجود اين كتاب هادر نسخه سبعينيه، متن عبرى آن ها در دست نيست؛ همچنين برخى از كتاب ها در نسخهسبعينيه نسبت به متن عبرى، افزوده هايى دارند. نسخه سبعينيه در دو قرن پيش ازميلاد و يك سده پس از آن، نزد بسيارى از يهوديان و بعدها نزد مسيحيان معتبر بود.حدود سال 100 ميلادى، شورايى از سران يهود* با رأى به رسميت 39 كتاب متن عبرى،اسفار هفت گانه موجود در ترجمه سبعينيه را غيرقانونى اعلام كرد؛ اما مسيحيان بهاستفاده از آن ادامه دادند تا اينكه در قرن شانزدهم، پروتستان ها نيز كه مردم رابه بازگشت به ايمان كليساى صدر مسيحيت فرامى خواندند با بازگشت به متن عبرى، 7كتاب ياد شده را غير معتبر خواندند، بنابراين يهوديان و مسيحيان پرُوتِستان[33]،فقط متن عبرى را معتبر و شمار كتاب هاى عهد قديم را 39 عدد، ولى مسيحيان كاتوليك واُرْتُدُكْس[34]نسخه سبعينيه را قانونى و عهدقديم را داراى 46 كتاب مى دانند. اضافات سبعينيه نزدپروتستان ها، «اپوكريفا»[35](مخفى و پوشيده) و نزد دو فرقه ديگر مسيحى «قانون ثانوى»، بهمعناى داراى اعتباردرجه دوم ياد مى شود.[36]تقسيم بندى عهد عتيق:دو نسخه كهن عهدقديم در ترتيب كتاب ها نيز متفاوت اند؛ نسخه عبرى به سه بخش تورات، نبييم(انبيا) وكتوبِيم(مكتوبات) تقسيم شده است. بخش تورات، 5 سِفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد،و تثنيه را دربرمى گيرد. بخش دوم (كتب انبيا) به دو بخش انبياى متقدم و متأخرتقسيم شده است. در قسمت نخست، كتاب هاى يُوشَع، داوران، اول و دوم سَموئيل و اول ودوم پادشاهان و در بخش دوم كتاب هاى اَشِعْيا، اِرْمِيا، حِزْقِيال، هُوْشَع،يُوئيل، عامُوس، عُوْبَدْيا، يُونُس، مِيكاه، ناحُوم، حَبَقُّوق، صَفَنْيا، حَجَّىْ، زَكَرِيا وملاكى را شامل مى شود. بخش سوم عهد عتيق (مكتوبات) از كتاب هاى مَزامير، أمثال، اَيّوب،غَزَل غَزَل ها، رُوْت، مَراثى اِرميا، اِسْتَر، جامعه، دانيال، عَزرا، نَحَمِيا،و تواريخ اول و دوم تشكيل مى شود. برخى از اين كتاب ها به صورت شعر، برخى تاريخى وبعضى ديگر دربردارنده حكمت، پيشگويى و رؤيا هستند.[37]اما نسخه سبعينيهبه سه بخش «كتاب هاى تاريخى»، «كتاب هاى حكمت، مناجات و شعر» و «كتاب هاى پيشگويى»قسمت مى شود. بخش نخست، افزون بر اسفار پنج گانه تورات، كتاب هاى يوشع، داوران،روت، سموئيل اول و دوم، دو كتاب پادشاهان، دو كتاب تواريخ ايام، عزراء، نحيما واستر را شامل مى شود. اين بخش كه با داستان آفرينش جهان وانسان آغاز مى شود وتاريخ بنى اسرائيل را تا حدود قرن پنجم پيش از ميلاد گزارش مى كند، هر چند مطالبگوناگونى مانند شريعت و اخلاق نيز دارد، از آنجا كه بخش عمده آن تاريخ است، آن رابخش تاريخى ناميده اند. بخش دوم با 5 كتاب ايوب، مزامير، امثال، جامعه، و غزل غزل هامشتمل بر كلمات حكيمانه، مناجات ها و اشعار و سروده هاى شاد، غمناك، شورانگيز وگاه بدبينانه است. بخش سوم نيز 17 كتاب اشعيا، ارميا، مراثى ارميا، حزقيال،دانيال، هوشع، يوئيل، عاموس، عوبديا، يونس، ميكاه، ناحوم، حبقوق، صفنيا، حجى،زكريا و ملاكى را دربرمى گيرد. در اين قسمت پيامبران بنى اسرائيل ضمن هشدار به قومخويش، آنان را از گناهان برحذر داشته، آينده اسفناك يا خوشايندشان را پيشگويى كردهاند.[38]تاريخ نگارش عهد قديم:بر اساس ديدگاهرايج در سنت يهودى ـ مسيحى، مجموعه عهد قديم در مدت زمان تقريبى 1000 سال با وحى والهام خداوند، به وسيله حضرت موسى عليه السلام و پيامبران و ديگر شخصيت هاى الهىپس از وى نگارش يافته است. تورات (اسفار پنج گانه) را حضرت موسى عليه السلام وساير كتاب هاى عهد عتيق را كسانى نوشته اند كه اين كتاب ها در عنوان خود به آن هامنسوب اند. كتاب هايى ديگر مانند «داوران» و «پادشاهان» هم كه در عنوان آن ها نامكسى ياد نشده به يكى از شخصيت هاى قديمى منسوب اند. بنابر اين ديدگاه، «عزراء» وديگران پس از دوران اسارت در بابل فقط به گردآورى و حفظ اين كتاب ها پرداخته اند.[39]اما پژوهش هاىگسترده انجام گرفته درباره يكايك كتاب هاى اين مجموعه به ويژه پس از پيدايش جرياننقد تاريخى كتاب مقدس نشان مى دهد كه تاريخ نگارش و نويسندگان شمارى از آن ها نامعلوم اندو درباره شمار باقى مانده نيز ترديدها و چالش هايى بسيار جدى وجود دارند. بر اساساين پژوهش ها، مجموعه عهد قديم در يك فرايند تدريجى از حدود سال 1500 تا 130 پيشاز ميلاد به وسيله شمار زيادى از افراد تأليف و گردآورى شده است و شواهدى گوناگونبه ويژه مستنداتى از خود مجموعه، نشان مى دهند كه اين كتاب ها يا دست كم همه بخش هاىآن ها نمى توانند در زمان و به وسيله كسانى نوشته شده باشند كه به آن ها منسوب اند[40]،در هر صورت عموم پژوهشگران جديد و بسيارى از دانشمندان سنتى يهودى و مسيحى بر اينباورند كه تاريخ نگارش و تدوين نهايى عهد قديم بعد از پايان اسارت بابلى (538 ق.م. دوران اسارت بخت النصر در بابل) است.[41]مجموعه عهد قديمافزون بر فرآيند تدريجى نگارش، فرايند ديگرى را براى قانونى شدن پيموده و اينجريان به صورت پذيرش تدريجى متون عمل كرده است، بر اين اساس بخش تورات، احتمالاًدر حدود سال هاى 400 پيش از ميلاد، كتاب هاى انبيا در حدود سال 200 پيش از ميلاد وبخش مكتوبات نيز حدود سال هاى 100 ميلادى بسته شده است؛ به اين معنا كه ديگر متنجديدى را براى افزودن بر آن نمى پذيرفتند.[42]نوشت افزار:نسخه هاى عهد قديمتا پيش از پيدايش كاغذ و صنعت چاپ، با دست روى برگه هاى پاپيروس و اغلب روى نوعىمرغوب و محكم از پوست گوسفند نوشته مى شد. با گذشت زمان و فرسوده شدن نسخه هاىكهن، نسخه هاى نو جايگزين آن ها مى شدند.[43]گزارش هاى خود عهد قديم نشان مى دهند كه در زمان حضرت موسى عليه السلام ، كتيبه هاو الواح سنگى[44]و در دوره هاى بعد كتيبه ها و الواح فلزى، سنگى و خشتى[45]و اغلب برگه هاى پاپيروس و پوست براى نگاشتن اسفار مقدس به كار مى رفتند.[46]نسخه هاى پوستين مربوط به بخش هاى گوناگون عهد عتيق در دوره هاى مختلف تاريخى و ازمناطق گوناگون به وسيله كاوشگران باستانشناس يافت شده اند.[47]پارچه هاى كتانى به شكل طومارى عريض كه در دو طرف آن چوبى براى پيچيدن داشت و آنرا در جلدى از پوست مى پيچيدند، وسيله ديگرى بود كه براى نگارش اسفار مقدس از آناستفاده مى شد.[48]ترجمه هاى عهد قديم:زبان اصلى عهدقديم، جز بخش كوچكى از آن كه به زبان كلدانى (آرامى) و يونانى نگارش يافته عبرىباستان است. درباره اينكه تورات نوشته شده در زمان حضرت موسى عليه السلام به چهزبانى بوده، داده هاى دقيقى در دست نيستند. البته برخى با توجه به يافته هاىباستانشناسى به دست آمده از صحراى سينا كه تاريخ آن را حدودا 1500 پيش از ميلادتخمين زده اند، زبان آن را سينايى (از زبان هاى سامى و نزديك به زبان فنيقى)دانسته اند.[49]پس از ترجمه سبعينيه كه قديمى ترين ترجمه عهد عتيق به زبان يونانى است ترجمه هاىديگرى هم به زبان يونانى صورت گرفت.[50]امروزه نسخه هاى خطى متعددى از ترجمه سبعينيه در كتابخانه ها و موزه هاى كشورهاىمختلف نگهدارى مى شوند.[51]در پى حضور درازمدت يهوديان در جوامع ديگر (مانند دوران اسارت بابلى) و نيز گسترشمسيحيت در ميان اقوام و ملل گوناگون، عهد قديم در دوره هاى مختلف تاريخى و با هدفتأمين نياز مؤمنان، به زبان هاى مختلف آرامى، سريانى، لاتينى، قبطى، حبشى، ارمنى،انگليسى، عربى و فارسى ترجمه شد.[52]تورات و بخش هاى آن:«تورات» در رايج ترينكاربرد آن به 5 سِفر (كتاب) نخستِ «عهد قديم» اطلاق مى شود. عنوان «سِفر تورات»[53]و «تورات»[54]در خود كتاب مقدس درباره اسفار پنج گانه يا بخشى از آن ها به كار رفته است. افزونبر آن، عناوين ديگرى نيز در اين باره به كار رفته اند. شريعت[55]،شريعت موسى[56]،سِفر موسى[57]،سِفر شريعت موسى[58]،سِفر شريعت پروردگار[59]،سِفر تورات موسى[60]،كتاب ناموس[61]و كتاب موسى[62]از اين قبيل اند.پنج كتاب نخست عهدعتيق، از سِفرهاى پيدايش، خروج،لاويان، اَعداد و تثنيه تشكيل مى شوند. اين نام ها و عناوين پنج گانه كه به نوعىبرگرفته از ترجمه سبعينيه اند، در نسخه عبرىِ عهد عتيق با نام هايى ديگر آمده اند.1. سفر پيدايش:داستان آفرينش آدمو حوا، برخوردارى آنان از محيطى آرام و پرنعمت و خروج و هبوطشان در پى نافرمانى،تاريخ و سرگذشت هابيل و قابيل، حضرت نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف عليهمالسلام و برادران او و سكونت آنان در مصر به گونه اى پيوسته و داستانى در سفرپيدايش آمده اند. اين كتاب كه «دوره ماقبل تاريخ يهود» (عصر آدم و نوح نبى) ودوران ابراهيم عليه السلام (حدود 1900ق.م.) تا دوره يوسف عليه السلام (حدود 1550ق.م.) را روايت مى كند، با وفات يوسف عليه السلام در مصر پايان مى پذيرد.[63]2. سِفر خروج:سفر خروج در ادامهتاريخ بنى اسرائيل، با جهشى تاريخى و بدون گزارش رخدادهاى پس از وفات يوسف عليه السلامتا ولادت موسى عليه السلام ، به روايت آزار و اذيت شديد بنى اسرائيل و بردگى آنانبه دست حاكمان جديد، تولد و بعثت حضرت موسى عليه السلام و درگيرى هاى وى با فرعون،ماجراى خروج بنى اسرائيل از مصر و غرق شدن فرعونيان در دريا و نافرمانى و سرگردانى40 ساله بنى اسرائيل در بيابان مى پردازد. در اين مدت 10 فرمان آمد و حضرت موسى عليهالسلام احكام ديگرى را نيز براى قوم خود آورد؛ توضيح بيشتر اينكه 10 فرمان فهرستده گانه اى از دستورات مذهبى است كه در قالب دو لوح سنگى و سه ماه پس از خروج بنىاسرائيل از مصر در كوه سينا بر موسى عليه السلام نازل شد. اين فرمان ها محور شريعتيهود به شمار مى روند.[64]تاريخ وقوع اينرخدادها حدود سال 1250 قبل از ميلاد است.[65]3. سِفر لاويان:نام سِفر لاويان ازنام «سبط لاوى» گرفته شده است. كاهنان بنى اسرائيل همه از اين سبط بودند و چون اينكتاب بيشتر درباره احكام كهانت و وظايف كاهنان سخن گفته، به اين نام خوانده شدهاست. احكام ديگرى مانند احكام خوردنى هاى پاك و ناپاك، حلال و حرام و نيز احكامروز سَبْت (شنبه) در اين كتاب آمده اند.[66]اين كتاب اصولاً كتاب شريعت است كه شعائر و قوانين رايج در دين حضرت موسى عليه السلامرا دربرمى گيرد.[67]4. سِفر اَعداد:سِفر اَعداد سرگذشتسرگردانى بنى اسرائيل در بيابان را بيان مى كند. آن ها در پى سرپيچى از فرمانخداوند مبنى بر نبرد با ساكنان سرزمين موعود، 40 سال سرگردان و آواره شدند. اينكتاب آمار دقيقى از شمار جمعيت اسباط بنى اسرائيل را ارائه مى دهد؛ همچنين احكام ودستورات فقهى متعددى در آن آمده اند.[68]5. سِفر تثنيه:تثنيه به معناىتكرار است، زيرا احكام و دستورات كتاب هاى ديگر دوباره در اين كتاب بازگو شده اند.گزارش هاى اين كتاب از پايان دوره سرگردانى بنى اسرائيل و رسيدن آنان به كنار روداردن و مرز سرزمين موعود آغاز مى شوند. در اين مكان حضرت موسى عليه السلام احكامرا براى قوم بنى اسرائيل يادآورى و جانشين خود را تعيين مى كند. در پايان اينكتاب، وفات حضرت موسى و عزادارى بنى اسرائيل براى او گزارش شده است.[69]تاريخ نگارش تورات (اسفار پنج گانه):درباره نويسنده وتاريخ نگارش تورات سه ديدگاه وجود دارد: بر اساس گزارش تلمود و اعتقاد دانشمندانسنتى يهود، حضرت موسى عليه السلام تورات را در كوه سينا دريافت كرد و به نگارشدرآورد و آن را پس از خود به يوشع عليه السلام سپرد و يوشع آن را به پيران دانشمندو پيران به انبيا و ايشان به اعضاى انجمن كبير سپردند.[70]در اثبات اين ديدگاه به گزارش هاى خود كتاب مقدس استناد شده است.[71]برخى از اين دسته صاحب نظران، پذيرفته اند كه همه بخش هاى اسفار پنج گانه، نوشتهخود حضرت موسى عليه السلام نيست؛ اما بر اين باورند كه اصل و اساس تورات نوشته هاىاوست و اگر ديگران چيزى بر آن افزوده و بخشى يا همه آن را بازنويسى كرده اند، همهبا هدايت الهى و روح القدس بوده است[72]؛همچنين صاحبان اين ديدگاه پذيرفته اند كه تورات موسى عليه السلام به وسيلهنَبُوخَذ نُصَّر (بُخْتُ نُصَّر) و در زمان محاصره اورشليم در آتش سوخت و عزراءكاهن با هدايت روح القدس دوباره آن را نگاشت.[73]تورات (اسفار پنج گانه) مقدس ترين كتاب از مجموعه عهد عتيق است و فرقه سامريان كههنوز بقاياى آنان در برخى روستاهاى فلسطين هستند، فقط وحيانى بودن اين بخش را مى پذيرند.[74]اين ديدگاه دربارهنويسنده و تاريخ نگارش تورات بعدها با نقد برخى از دانشمندان يهود روبه رو شد.ابراهيم بن عزراء (1089 ـ 1164 م.) براى نخستين بار كتابت تورات موجود (اسفار پنج گانه)به وسيله حضرت موسى عليه السلام را با زبان رمز ـ به سبب هراس ازاتهام بدعتگذارى ـ رد كرد. باروخ اسپينوزا (م. 1677 م.) رمزهاى او را باز كرد و ازآن استفاده كرد كه بر اساس شواهدى گوناگون از خود تورات، نويسنده آن حضرت موسى عليهالسلام نيست، بلكه شخص ديگرى قرن ها پس از وى آن را نوشته است. اسپينوزا شواهد مهمتر ديگرى از تورات مى آورد كه ابن عزراء به آن توجه نكرده است.[75]او به برخى از حوادث[76]و نام هاى[77]ياد شده در تورات استناد مى كند كه بعد از زمان موسى عليه السلام پديد آمده است.گزارش زمان و مكان مرگ و دفن موسى عليه السلام ، عزادارى بنى اسرائيل براى او وجمله هايى مانند «پيامبرى مانند موسى تا به حال در بنى اسرائيل برنخاسته» و«احدىقبر او را تا امروز ندانسته است»[78]از اين قبيل اند كه نمى توانند نوشته خود حضرت موسى عليه السلام باشند.[79]اسپينوزا نتيجه مى گيرد كه تورات موسى عليه السلام غير از اسفار پنج گانه موجود،بسيار كمتر از آن و كاملاً متفاوت با آن است و نويسنده اسفار مزبور، آن را در جاىمناسب، لابه لاى نوشته هاى خود گنجانده است. به اعتقاد اسپينوزا اسفار پنج گانه پساز دوران اسارت بابلى (538 ق.م.) و به احتمال قوى به دست عزراء نوشته شده است.[80]در قرن نوزدهم و درپى عصر روشنگرى در اروپا، درباره كتاب مقدس نيز بررسى هاى انتقادى صورت گرفت كهامروزه به «نقد تاريخى كتاب مقدس» معروف اند. پژوهشگران و نقادان كتاب مقدس در ايندوره با تجزيه و تحليل دقيق و نقادانه مجموعه تورات بر آن شدند كه اسفار پنج گانهتورات دست كم از 4 منبع اصلى در زمان هاى گوناگون به وجود آمده اند. اين ديدگاه كهبه تدريج پذيرش عام يافت، نظريه «منابع تورات» ناميده شد. منابع ياد شده براىسهولت بيشتر با حروف J (: يَهُوَه اى)[81]،E (:اِلوهيمى)[82]D (: كاهنى)[83]و P (: تثنيه اى)[84]نامگذارى شدند كه هر يك بيانگر خطوطكلى يا منابع دوره اى خاص است. آمدن نام خدا درمنبع نخست به صورت «يَهُوَه» و در دومى به صورت «الوهيم»، تمركز منبع سوم بر احكاممعبد و كاهنان و منبع بودن چهارمى براى سفر «تثنيه» سبب اين نامگذارى هاست.[85]منابع مزبور، زبان، انديشه هاىدينى و تاريخ پيدايش متفاوتى دارند؛ منبع يهوه اى با قدمتى بيشتر، در زمان حضرتداود عليه السلام (975 ـ 1015ق.م.) و سليمان عليه السلام (933 - 975 ق.م.)، منبعالوهيمى پس از حضرت سليمان عليه السلام و تجزيه كشور يهود به شمال و جنوب، در بخششمالى، منبع تثنيه اى در «يوشيا» (690 ـ 640 ق.م.) و منبع كاهنى در دوره اسارتبابلى نوشته شده است. بر اساس اين ديدگاه، تورات موجود (اسفار پنج گانه) پس ازدوره اسارت بابلى (538 ق.م.) و از تركيب منابع ياد شده پديد آمده است.[86]البته اين نظريه با انتقاداتى نيز روبه روست.[87]امروزه بيشتردانشمندان سنتى يهود و مسيحى پذيرفته اند كه اسفار پنج گانه نمى تواند نوشته حضرتموسى عليه السلام باشد؛ توماس ميشل از فرقه سنّتگراى «ژزونيت» مسيحى معتقد است كهتورات، 5 سده پيش از ميلاد، به وسيله شخصى ناشناس و با الهام الهى نوشته شده است.[88]البته دليلى بر الهامى بودن آن اقامه نمى شود.تورات از ديدگاه قرآن:نام، تاريخ، ويژگى هاو آموزه هاى تورات بازتاب گسترده اى در قرآن يافته اند. قرآن كريم افزون بر واژهتورات، با تعابير و عناوين ديگرى مانند كتاب موسى عليه السلام ، الواح، صحف موسى عليهالسلام و جز آن نيز به كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام و آموزه هاى وحيانى نازلشده بر وى اشاره كرده است. نسبت اين عناوين با تورات، مورد توجه و اهتمام مفسرانقرار گرفته است؛ همچنين تنوع تعابير قرآن در اين باره و چرايى آن مى تواند پرسشبرانگيز و جالب توجه باشد.بسامد و طبقه بندى آيات:بررسى آيات نشان مىدهد كه قرآن كريم از عناوينى متفاوت براى اشاره به تعاليم وحيانى نازل شده بر حضرتموسى عليه السلام و كتاب مقدس يهوديان استفاده كرده است. اين عناوين را مى توان بهنوعى بازتابى از تكامل و تحول تاريخى در كتاب ياد شده و عناوين اطلاق شده بر آندانست؛ همچنين تفاوت تعابير و عناوين به كار رفته به سبب جهات مختلفى است. اينعناوين و تعابير براساس ترتيب تاريخى عبارت اند از:1. الواح موسى عليه السلام :نخستين تعبيرى كهقرآن كريم براى اشاره به مجموعه مشخصى از تعاليم وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليهالسلام به كار برده، عبارت كلى و مبهم «ما ءاتَيتُكَ» در آيه 144 اعراف/7 است. بر اساس اين آيه وآيات پيشين خداوند در ميقات از گزينش موسى عليه السلام به رسالت و همسخنى خويش سخنگفته و از او مى خواهد، آنچه را كه به وى داده است بگيرد.سياق اين آيات وآيات بعدى نشان مى دهد كه مراد از اين تعبير مبهم، همان الواح* است؛ توضيح اينكهقرآن كريم در ادامه از الواحى ياد مى كند كه در ميقات بر حضرت موسى عليه السلام نازلشد. الواح مزبور مجموعه اى از دستورهاى كلى و كامل الهى را دربرداشت و خداوند ازموسى عليه السلام خواست كه آن را با قدرت گرفته، به قوم خويش فرمان دهد تا بر اساسآن عمل كنند. (اعراف/ 7، 143 ـ 145) بر پايه گزارش كتاب مقدس نيز خداوند از موسى عليهالسلام خواست تا بر فراز كوه رفته، با فراگرفتن قوانين و دستورات نوشته شده برالواح سنگى، آن ها را به بنى اسرائيل بياموزد.[89](=>الواحموسى)مفسران درباره اينهمانى تورات و الواح، ديدگاه يكسانى ندارند؛ بيشتر آن ها، الواح را همان توراتدانسته اند.[90]به اعتقاد دسته اى ديگر، الواح بخشى از تورات است كه پيش از آن نازل شده است.[91]نكته شايان توجهى كه مى تواند به نوعى مؤيد ديدگاه دوم نيز باشد، اين است كه آياتمربوط به نزول الواح در ضمن گزارش بخشى از تاريخِ بنى اسرائيل و ماجراى رفتن حضرتموسى عليه السلام به ميقات آمده است. اين دوره، مربوط به ماه هاى نخست پس از خروجاز مصر است، بر اين اساس به احتمال زياد، الواح، فقط بخشى كوچك و در عين حال اصولآموزه هاى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام را دربرداشت. مفسرانى چون زمخشرىمحتواى الواح را 10 آيه [10 فرمان ]دانسته اند كه در تورات وجود دارند[92]،بنابراين نام نبردن قرآن از تورات در اين دوره تاريخى، مى تواند به اين معنا باشدكه اين نام در دوره هاى بعدى بر آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلاماطلاق شد و مجموعه اى كه تورات شامل آن مى شود به مراتب كامل تر و گسترده تر ازآموزه هاى الواح است.2. كتاب موسى عليه السلام :در شمارى از آيات،از كتاب حضرت موسى عليه السلام با همين عنوانِ «كِتاب موسى» و «الكِتاب» ياد شدهاست. مفسران مراد از «كتاب» ياد شده در اين آيات را تورات دانسته اند.[93]وحيانى، نعمت، روشنگر و رحمت بودن كتاب موسى عليه السلام و فرود آوردن آن براىهدايت بنى اسرائيل و فرعونيان به سوى مبدأ و معاد، مضامين اين آيات اند. (بقره/2،53، 87؛ انعام/ 6، 154؛ مؤمنون/ 23، 49؛ قصص/ 28، 43) راهنما و رحمت بودن كتابموسى پيش از قرآن، پيدايش اختلاف درباره آن (هود/11، /11، 110؛ فصّلت/41، 45) وپنهان كردن بخشى و آشكار ساختن بخشى ديگر از آن توسط يهود، محتواى شمار ديگرى ازاين دسته آيات است. (انعام/6،91؛ هود /11، 17؛ احقاف/46، 12) اين آيات از نظر تاريخى اغلب درارتباط با گزارش حوادث و اشاره به موضوعاتى اند كه معاصر حضرت موسى عليه السلام يانزديك به آن روى داده اند. به نظر مى رسد عنوان كتاب موسى عليه السلام نيز همانندتورات، اشاره به مجموعه اى كامل تر و گسترده تر از الواح باشد.3. صحف موسى عليه السلام :صُحُف، جمع صحيفه وصحيفه به معناى قطعه اى مسطح از گِل خشك شده، سنگ، مس، چوب، پوست دباغى شده، كاغذو مانند آن است كه در دوره هاى مختلف تاريخى، گونه اى از آن براى نوشتن به كار مى رفتهاست.[94]قرآن كريم دو بار از صحف موسى عليه السلام ياد مى كند. (نجم/53، 36؛ اعلى/ 87، 19)مفسران درباره مراد از آن به اختلاف گراييده و بيشتر مفسران آن را همان توراتدانسته اند.[95]كتاب موسى عليه السلام [96]،الواح موسى عليه السلام [97]و اسفار تورات[98]نيز گفته اند. برخى نيز آن را نوشته هايى غير از تورات دانسته اند كه پيش از آننازل شده است.[99]بر اساس اين ديدگاه كه در برخى احاديث اسلامى نيز آمده، صحف موسى عليه السلام متشكلاز 10 صحيفه و آموزه هاى آن متفاوت از تورات و فقط شامل پند، حكمت و موعظه بودهاست.[100]مفسران همچنين«الصُّحُفِالاولى» (اعلى/87، 18) را اشاره به كتب آسمانى پيش از قرآن از جملهتورات و انجيل دانسته اند.[101]4. تورات:واژه تورات، 18 باردر 16 آيه از 7 سوره قرآن به مناسبت هاى گوناگون و به صراحت ياد شده است. برخىآيات ضمن تصريح به وحيانى بودن تورات و هدايتگرى آن پيش از قرآن، ماهيت الهى و هدفنزول آن را بيان كرده اند. (آل عمران/ 3، 3) شمارى ديگر از آيات به ارتباط توراتبا حضرت مسيح عليه السلام و كتاب آسمانى وى پرداخته اند؛ تصديق تورات از سوى انجيلو حضرت عيسى عليه السلام (آل عمران/3،50؛ مائده/5، 46؛ صفّ/ 61، 6) و تعليم آن بهحضرت عيسى عليه السلام (آل عمران/ 3، 48؛ مائده/ 5، 110) از اين قبيل اند. اينآيات به نوعى در پى آن اند كه پيوند آيين مسيح عليه السلام با دين و كتاب آسمانىپيش از آن را بيان كنند.بخش ديگرى از آياتبه جايگاه تورات در ميان يهوديان و چگونگى تعامل گروهى از آن ها و عالمانشان با آندر دوره تاريخى پس از مسيح عليه السلام تا زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرداختهاند. اين آيات نشان مى دهند كه توراتتا زمان اسلام مبناى داورى پيامبران بنى اسرائيل، ربّانيان و احبار بوده است؛همچنين گروهى از يهوديان به آن ايمان نداشته، برخلاف آن داورى كرده اند. تشبيهعالمان غير عامل به تورات، به الاغ هايى كه بار كتاب دارند، برخوردار شدن يهود ازبركات زمين و آسمان در صورت عمل كردن به آموزه هاى تورات و بى ارزش بودن آن ها درغير اين صورت، مضامين برخى ديگر از اين آيات اند. (مائده/ 5، 43 - 44، 66، 68؛جمعه/ 62، 5)شمار ديگرى از آياتكه ناظر به دوره بعد از ظهور اسلام اند، به ارتباط تورات با قرآن كريم و پيامبراكرم پرداخته اند. بر اساس اين آيات، از يك سو تورات درباره بعثت و ويژگى هاىپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، پيروان و فراگير شدن دعوت او بشارت داده است واز سوى ديگر قرآن كريم تورات را تصديق مى كند. (اعراف/7، 157؛ فتح/ 48، 29) اينآيات كه در واقع از تأييد متقابل دين حضرت موسى عليه السلام و پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله سخن مى گويند، پاسخ به پرسش ها و مسائلى هستند كه با پيدايش اسلامدرباره اصل ارتباط دو دين ياد شده با يكديگر پديد آمدند.با گسترش روزافزوناسلام و طرح آموزه هاى وحيانى جديد كه گاه در تعارض با تعاليم رايج يهوديت بودند،چالش هايى گوناگون در اين باره پديد آمدند. شمارى از آيات مربوط در چنين فضايى ودر پاسخ به اين چالش ها و نقد برخى از عقايد رايج يهوديت، با استناد به خود توراتنازل شدند. نفى يهودى بودن حضرت ابراهيم عليه السلام (آل عمران/ 3، 65 - 67) واثبات حلال بودن همه خوردنى ها پيش از نزول تورات و حرمت برخى از آن ها بر يهود بهسبب نافرمانى آن ها با استناد به خود تورات (آل عمران/3،93) محتواى اين دسته ازآيات اند. در آيه 111 توبه/9 وعده حتمى بهشت به مؤمنانى كه در راه خدا، دشمنان راكشته يا خود كشته مى شوند، از آموزه هاى تورات خوانده شده است.5. تعابير كلى:قرآن كريم افزون برموارد ياد شده، در قالب برخى تعابير كلى نيز به كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلامو آموزه هاى وحيانى نازل شده بر وى اشاره كرده است. تعبير «ما اوتِىَ موسى» (بقره/2، 136؛آل عمران/3، 84؛ قصص/28، 48)[102]از اين قبيل است. آيات دربردارنده اين تعبير در نقد ديدگاه اهل كتاب كه از ايمانبه آموزه هاى وحيانى پيامبران خويش و انكار انبياى ديگر و آموزه هاى آنان سخن مى گفتند،نازل شده است. بر اساس اين آيات آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام بخشى ازآموزه هاى وحيانى پيش از قرآن اند و مسلمانان بايد به آن ها نيز ايمان داشتهباشند؛ همچنين با تعابيرى مانند «الَّذى بَينَ يَدَيه» (انعام/ 6، 92؛ يونس/ 10، 37؛يوسف/12، 111) و «لِما بَينَيَدَيهِ» (احقاف/46، 30) به كتاب هاى آسمانى پيشين از جمله تورات وتصديق آن ها از سوى قرآن اشاره شده است.[103]تعابيرى مانند «لِمامَعَهُم»[104]و «لِمامَعَكُم» (بقره/2، 41، 89، 91؛ آل عمران/3، 81؛ نساء/4،47) تعابير كلىديگرى اند كه قرآن كريم براى اشاره به كتب آسمانى اهل كتاب مانند تورات، انجيل وجز آن ها استفاده كرده است.[105]برخى مفسران اين تعابير را اشاره به مجموع عهدين دانسته اند.[106]مخاطب و مشاراليه اين آيات نيز اهل كتابِ عصر نزول اند.افزون بر آنچه گفتهشد، گاهى تورات، از مصاديق حتمى و مورد اشاره «الكِتاب» در تركيب هايى چون «اَهل الكِتاب» (آلعمران/ 3، 64 ـ 65؛ نساء/ 4، 171) و«الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ» (بقره/2، 146؛ نساء/4، 47، 131؛مائده/ 5، 5) و مانند آن است. تأكيد بر باورهاى مشترك ميان اهل كتاب و مسلمانان،نقد برخى از باورهاى آنان و اثبات حقانيت برخى از آموزه هاى وحيانى قرآن با استنادبه عقايد دينى و تاريخى خود اهل كتاب و نيز بيان شمارى از احكام مربوط به تعاملمسلمانان با آن ها مضامين اين دسته از آيات اند. مخاطبان اين آيات در درجه نخستيهوديان و مسيحيان شبه جزيره عرب بودند كه با عنوان اهل كتاب شناخته مى شدند؛توضيح اينكه ساكنان شبه جزيره عرب در آستانه بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهبه دو گروه عمده «اهل كتاب» و «امى ها» قسمت مى شدند. (آل عمران/ 3، 20) گروه نخستكه اقليت پراكنده يهوديان و مسيحيان را شامل مى شد[107]،برخلاف دسته دوم، داراى كتاب و تعاليم دينى، فرهنگ مكتوب و نيز عالمانى آشنا بهخواندن و نوشتن بودند، بر اين اساس مى توان واژه «كتاب» در تركيب هايى مانند «اَهل الكِتاب» رااشاره به مجموع «عهدين» موجود در عصر نزول نيز دانست.از مجموع عناوين وتعابير به كار رفته درباره آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام وكتاب مقدس يهوديان مى توان نتيجه گرفت كه الواح در همان ماه هاى نخستِ بعد از خروجبنى اسرائيل از مصر نازل شد، در حالى كه نزول آيات آغازين وحى بر حضرت موسى عليه السلامبا آغاز رسالت وى، هنگام بازگشت از مدين، همزمان بود. (براى نمونه ر.ك: طه/20، 13ـ 24) در زمان حضور آن حضرت در مصر و رويارويى هايى كه با فرعونيان داشت، همچنينپس از خروج از مصر، به ويژه در دوران سرگردانى 40 ساله بنى اسرائيل* در بيابان هاىاطراف سرزمين مقدس مجموعه وسيعى از آيات الهىبر حضرت موسى عليه السلام نازل گرديد (براى نمونه: ر. ك: بقره/2، 67 ـ 73؛ مائده/5، 21 ـ 26؛ اعراف/ 7، 117، 160؛ يونس/10، 87 ـ 89؛ طه/ 20، 77، 83 ـ 85؛ شعرا/26، 10 ـ 15، 63)، بر اين اساس مى توان گفت كه الواح همان 10 فرمان است كه تنهابخشى از تورات و اصلى ترين و كلى ترين آموزه هاى آن را دربردارد و تورات به مجموعآيات نازل شده بر آن حضرت از آغاز بعثت تا پايان عمر وى گفته مى شود. به احتمالزياد همه آيات نازل شده، در زمان خود حضرت موسى عليه السلام به نوعى مكتوب شده اندكه صحف موسى مى تواند اشاره به آن باشد.نكته شايان توجهديگر اينكه برخلاف آنچه در منابع حديثى و تفسيرى آمده و شهرت دارد، در هيچ يك ازآيات قرآن كريم، كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام با عنوان تورات ياد نشدهاست؛ با اين توضيح كه مضامينى مانند «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ اِلى موسى» يا«آتينا موسى التوراة» به كار نرفته و آيات نازل شده بر وى اغلب با عنوان «الواح» و«كتاب موسى» آمده است. در حالى كه آيات نازل شده بر حضرت عيسى عليه السلام وپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به صراحت با عنوان انجيل و قرآن ياد شده اند.«وقَفَّينا بِعيسَى ابنِمَريَمَ وءاتَينـهُ الاِنجيلَ...» (حديد/57،25، 27؛ انعام/6، 19؛يونس/10، 37)، بر اين اساس مى توان گفت كه كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلامنه در زمان خود آن حضرت بلكه به احتمال بسيار زياد در دوره هاى بعدى به نام توراتخوانده شده است.تاريخ تورات1. تورات، كتابى آسمانى:قرآن كريم بعثتحضرت موسى عليه السلام را ادامه «ارسال رسل و انزال كتب» خوانده، بر نزول كتابآسمانى بر وى تصريح مى كند. (نساء/ 4، 163 ـ 165؛ انعام/ 6، 154) قرآن هرچند نامكتاب وى را تورات نخوانده و تورات را غالبا به عنوان كتاب آسمانى قوم بنى اسرائيلو يهود ياد كرده است، بر اساس ديدگاه قريب به اتفاق مسلمانان، كتاب وى تورات نامداشته است.[108]قرآن كريم به صراحت تورات را كتابى آسمانى مى خواند كه همانند قرآن و انجيل و پيشاز آن دو براى هدايت مردم از سوى خداوند نازل شده است[109]:«نَزَّلَ عَلَيكَالكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ واَنزَلَ التَّورةَ والاِنجيل* مِن قَبلُ هُدىً لِلنّاسِ واَنزَلَ الفُرقانَ...» (آل عمران/ 3، 3 ـ4 و نيز مائده/ 5، 44؛ انعام/ 6، 91، 154؛ اسراء/ 17، 2)، بنابراين مى توان گفت كهقرآن با تصريح به منشأ وحيانى تورات، بشرى بودن[110]آن را نفى مى كند، در نتيجه تورات موجود كه افراد بشرى، در نگارش، تدوين و تحولاتآن دست داشته اند، نمى تواند، عينا همان كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام باشد[111]؛همچنين تورات ياد شده در قرآن، بخش هاى ديگر عهد قديم را دربرنمى گيرد.از سوى ديگر يادكردتورات در كنار انجيل* و قرآن* و به عنوان «كتاب»، موجوديت و واقعيت خارجى آن بهعنوان مجموعه اى از تعاليم آسمانى را ثابت مى كند؛ از تورات 11 بار به عنوان زوجانجيل (آل عمران/3، 3، 48، 65؛ مائده/5، 66، 68، 110؛ اعراف /7، 157؛ توبه/9، 111)و سه بار در كنار انجيل و قرآن ياد شده است. (آل عمران/ 3، 3 - 4 و نيز مائده/ 5،44 - 48؛ فتح/48، 29) البته، قرآن فقط نزول مجموعه اى از آيات وحيانى به نام توراتو نه كتاب به معناى شناخته شده آن را تأييد مى كند و درباره صورت مكتوب و نگارشيافتن آن در زمان حيات موسى عليه السلام به دست يا املاى وى، نفيا و اثباتا،گزارشى ندارد، هر چند بر اساس تفسيرى كه «الواح موسى» را همان تورات يا دربردارندهاصول تعاليم آن مى داند، تورات يا آموزه هاى محورى و بنيادين آن در قالب الواحىمكتوب بوده است[112](اعراف/ 7، 144 ـ 145)؛ همچنين دسته اى از مفسران مراد از آيات 2 ـ 3 طور/52 راصورت مكتوب تورات[113]بر روى پوست[114]دانسته اند كه هنگام تلاوت گشوده مى شد: «والطّور * وكِتـبٍ مَسطور * فى رَقٍّ مَنشور». تفسير كتاب بهتورات با سوگند به كوه طور (محل نزول الواح) در آيه نخست، سازگارى و تناسب بيشترىدارد.[115]2. كيفيت نزول:قرآن درباره نزولدفعى يا تدريجى تورات سخن صريحى ندارد؛ اما اكثر قريب به اتفاق مفسران مسلمان،معتقد به نزول دفعى تورات اند واين ديدگاه در ميان آنان بسيار مشهور و پذيرفته شدهاست[116]،به گونه اى كه آلوسى، ديدگاه مقابل آن را ناشى از كم اطلاعى خوانده است.[117]شمار چشمگيرى از مفسران معتقد به اين نظريه، با اقتباس از ديدگاه راغب (م.502 ق.)و زمخشرى (م. 538 ق.) كه تنزيل را بيانگر نزول تدريجى، ولى كاربرد انزال را اعم ازدفعى و تدريجى دانسته اند[118]،كاربرد واژه «انزال» درباره تورات و انجيل را دليل دفعى بودن نزول آن دو مى دانند.[119]مستند اين گروه در تفاوت معنايى «انزال» و «تنزيل»،كاربرد هر دو تعبير درباره قرآن است كه اولى را اشاره به نزول دفعى آن در شب قدر ودومى را بيانگر نزول تدريجى آن در مدت 23 سال دانسته اند. دراين ديدگاه به آيه 32فرقان/ 25 نيز استناد شده است: «وقالَ الَّذينَ كَفَروا لَولا نُزِّلَ عَلَيهِ القُرءانُ جُملَةًواحِدَةً...»؛ با اين توضيح و برداشت كه نزول دفعى تورات و انجيل درميان مشركان قريش، مسلم و پذيرفته شده بود و آنان بر همين اساس بر پيامبر صلى اللهعليه و آله خرده مى گرفتند كه چرا قرآن نيز همانند تورات يكباره بر وى نازل نشدهاست.[120]به اعتقاد شمارى از مفسران در آيه 48 قصص/ 28 نيز مشركان با توجه به نزول دفعىتورات بر نزول تدريجى قرآن خرده گرفته اند: «فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالوا لَولا اوتِىَ مِثلَ مااوتِىَ موسى...».[121]در مقابل، برخىديگر از مفسران مستندات نزول دفعى تورات را به چالش كشيده اند. در اين ديدگاه بهمواردى از كاربرد قرآنى انزال و تنزيل در عكس معناى ادعا شده براى آن دو (مائده/5،112؛ نحل/16، 16؛ فرقان/25، 25) و نيز ناسازگارى آن با لغت عرب استناد شده است.[122]آلوسى در تفسيرى تفاهم جويانه معتقد است كه قطع نظر از دفعى و تدريجى بودن، كاربردانزال و نه تنزيل درباره تورات و انجيل دلالت مى كند كه آن دو برخلاف قرآن فقط يكنزول داشته اند[123]؛همچنين علامه طباطبايى در ذيل آيه 32 فرقان/25 با ارائه تفسيرى متفاوت از«جُملَةً واحِدَةً» وبا اشاره به عدم اعتقاد مشركان به تورات، دلالت آيه مزبور بر اعتقاد آنان به نزولدفعى آن را برنمى تابد، هرچند ذيل آيه 48 قصص/28 وجود چنين باورى در ميان آنان رامى پذيرد.[124]سرانجام ابن عاشور با آشنايى نسبتا خوبى كه درباره كتاب مقدس و تاريخ آن دارد،نزول هيچ كتاب آسمانى را به صورت يكجا و دفعى نمى پذيرد.[125]پيش از وى برخى مانند ابن الكمال نيز با تكيه بر گزارش هاى خود تورات اين ديدگاهرا داشته اند. به اعتقاد وى دليل قاطعى برخلاف اين ديدگاه وجود ندارد.[126]از آنجا كه بر اساس آيات قرآن و نيز متن خود تورات (اسفار پنج گانه) وحى الهى ازآغاز رسالت حضرت موسى عليه السلام تا زمان خروج از مصر و نيز پس از آن و در دورانسرگردانى 40 ساله بنى اسرائيل در بيابان هاى اطراف سرزمين مقدس بر آن حضرت نازل مىشد، ديدگاه مبتنى بر نزول تدريجى تورات تأييد مى شود. بسيارى از اين تعاليم وحيانىدر تورات كنونى و قرآن كريم آمده اند. (=>همينمقاله، بسامد و طبقه بندى آيات، الواح موسى، تعابير كلى)3. زمان نزول:قرآن كريم درباهزمان نزول تورات سخن صريحى ندارد؛ اما ديدگاه غالب در ميان مسلمانان نزول آن را درزمان ميقات مى داند[127]؛توضيح بيشتر اينكه بر اساس ديدگاه مبتنى بر اين همانى تورات و الواح موسى عليه السلام، نزول تورات بعد از خروج بنى اسرائيل از مصر و پس از 40 شب عبادت حضرت موسى عليه السلامدر ميقات و بالاى كوه طور بوده است[128]:«ووعَدنا موسى ثَلـثينَلَيلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقـتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلِةً... *ولَمّا جاءَ موسى لِميقـتِنا... * قالَ يـموسى اِنّى اصطَفَيتُكَ عَلَى النّاسِبِرِســلـتى وبِكَلـمى فَخُذ ما ءاتَيتُكَ ... * وكَتَبنا لَهُ فِى الاَلواحِ مِنكُلِّ شَى ءٍ مَوعِظَةً ...» (اعراف/ 7، 142 ـ 145)؛ اما براساس قراينىكه قبلاً براى نزول تدريجى تورات ياد شد، آيات آن از آغاز تا پايان دوره رسالتحضرت موسى عليه السلام نازل شده اند.4. هدف نزول:بر اساس آيه 43قصص/ 28 پس از نابودى امت هاى پيشين، خداوند به حضرت موسى عليه السلام كتاب آسمانى(تورات) داد تا مايه بينش، هدايت و تذكر مردم و رحمت براى آنان باشد:«ولَقَد ءاتَينا موسَىالكِتـبَ مِن بَعدِ ما اَهلَكنَا القُرونَ الاولى بَصائِرَ لِلنّاسِ وهُدًىورَحمَةً لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرون». علامه طباطبايى معتقد است كه دراين دوره تاريخى، آموزه ها و اديان الهى به مرور زمان از بين رفته بودند و نياز بهنزول كتاب آسمانى جديد احساس مى شد، بر همين اساس، حكمت الهى اقتضا مى كرد تا دعوتو انذار جديدى صورت پذيرد تا با اشاره به سرگذشت اقوام پيشين و نابودى آنان در پىتكذيب آيات الهى و نيز ارائه عقايد و احكام الهى مايه عبرت، هدايت و ايمان مردمشود.[129]قرآن كريم در جاهاىديگر هدف از نزول كتاب بر حضرت موسى عليه السلام را هدايت بنى اسرائيل، زمينه سازىبراى پرهيزگارى و ايمان آن ها به روز قيامت و لقاى پروردگار و پندآموزى معرفى مى كند:«ولَقَد ءاتَينا موسَىالكِتـبَ لَعَلَّهُم يَهتَدون». (مؤمنون/23، 49 و نيز بقره/ 2، 53، 63؛انعام/ 6، 154؛ اعراف/ 7، 171؛ سجده/ 32، 23) 5. ويژگى هاى عمومى تورات:قرآن كريم در وصفىكلى از كتاب حضرت موسى عليه السلام ، آن را مايه هدايت، بصيرت و رحمت الهى براىمردم مى خواند: «ثُمَّءاتَينا موسَى الكِتـبَ تَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍوهُدىً ورَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم يُؤمِنون». (انعام/6،154و نيز ر.ك: قصص/28، 43؛ هود/ 11، 17؛ احقاف / 46،)؛ همچنينجداكننده حق از باطل، روشنگر راه و مايه تذكر و يادآورى براى پرهيزگاران وخردمندان و مايه ياد خدا (انبياء/21، 48؛ غافر/ 40، 53 ـ 54) و نيز داراى نور ومايه روشنگرى مردم معرفى شده است: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ فيها هُدىً ونورٌ». (مائده/ 5، 44و نيز انعام/6،91) مفسران هدايت را به وجود آموزه هاى توحيدى و تنزيه خداوند ازداشتن همسر، فرزند، شريك و انباز[130]،معارف مربوط به معاد[131]،تصديق و تنزيه انبيا، بشارت بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [132]،احكام الهى و ادله آن[133]تفسير كرده اند. قرآن كريم نيز مايه هدايت خوانده شده است. (بقره2/،2) فهميدن اينمعنا و توجه به آن مى تواند در فهم وصف تورات به مايه هدايت بودن بسيار راهگشاباشد، چنان كه در تفسير اشتمال تورات بر نور، آن را اشاره به بيان احكام شرعى[134]،ادله، مثل ها، فضايل و ارزش هاى رهنمون به سوى حق[135]و زدودن تاريكى هاى جهل و نادانى[136]از سوى تورات معنا كرده اند و مراد از وجود موعظه در آن را، فرمان هاى الهى مبنىبر پرهيز از گناه و انجام عبادات و پند و اندرزهاى شيوا و رسا گفته اند.[137]آموزه هاى تورات:قرآن كريم، گاه بابرخى اوصاف كلى و گاه با يادكرد پاره اى از احكام و آموزه هاى اخلاقى و اعتقادىمشخص، تصويرى نسبتا كامل، از ويژگى هاى عمومى و محتواى تورات و آموزه هاى وحيانىحضرت موسى عليه السلام به دست مى دهد و كتاب حضرت موسى عليه السلام را بيانگر همهمعارف مورد نياز مردم مى شناساند: «ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَ تَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاًلِكُلِّ شَى ءٍ». (انعام/6، 154) در تفسير آيه گفته اند كه كتاب هاىآسمانى پيش از حضرت موسى عليه السلام تنها شامل اصول و كلياتى از آموزه ها و شرايعالهى بودند و مراد از «كُلِّشَى ءٍ» بيان تفصيلى جزئيات آن اصول و كليات است كه كتاب حضرت موسى عليهالسلام بر اساس نياز بنى اسرائيل به تبيين آن ها پرداخت.[138]افزون بر موارد ياد شده، قرآن كريم بسيارى از تعاليم وحيانى حضرت موسى عليه السلامرانيز گزارش كرده است. هر چند قرآن اشاره اى به آمدن بسيارى از اين آموزه ها دركتاب حضرت موسى عليه السلام نكرده است، در صورتى كه تورات را مجموع تعاليم وحيانىنازل شده بر آن حضرت بدانيم، آموزه هاى ياد شده نيز قطعا بخشى از تعاليم كتاب وىخواهند بود. اين آموزه ها، حوزه هاى مختلف خداشناسى، معادشناسى، نبوت،احكام، اخلاق و تاريخ را دربرمى گيرند:1. خداشناسى:قرآن كريم درتصويرى كلى، خداشناسى تورات را توحيدى مى خواند. بر اساس آيات قرآن، توحيد درربوبيت، الوهيت و عبوديت، نخستين آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلامو اصلى ترين آن ها بودند: «فَلَمّااَتـها نودِىَ يـموسى * اِنّى اَنَا رَبُّكَ فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِالمُقَدَّسِ طُوًى * واَنَا اختَرتُكَ فَاستَمِع لِما يوحى * اِنَّنى اَنَا اللّهُلا اِلـهَ اِلاّ اَنَا فَاعبُدنى ...» (طه/ 20، 11 ـ 14)، چنان كه درجاى ديگر دعوت به پرستش خداى يگانه و نفى خدايان دروغين را يكى از آموزه هاىبنيادين كتاب آسمانى بنى اسرائيل (تورات) مى خواند:«واِذ اَخَذنا ميثـقَ بَنى اِسرءيلَ لاتَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ... اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتـبِ وتَكفُرونَ بِبَعضٍ...»(بقره/2، 83، 85)؛ همچنين در آيه 2 اسراء/ 17 كتاب حضرت موسى عليه السلاموسيله هدايت بنى اسرائيل براى پرهيز از اتكال بر غير خدا معرفى شده است: «وءاتَينا مُوسَى الكِتـبَوجَعَلنـهُ هُدًى لِبَنى اِسرءيلَ اَلاّ تَتَّخِذوا مِن دونى وَكيلا». اينآيه دعوت به توحيد در توكل را مى رساند. در 24 انبيا/ 21، نفى الوهيت خداياندروغين و مطالبه دليل از مشركان و بت پرستان براى اثبات باورهاى خويش از سخنان وآموزه هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و انبياى پيش از او خوانده مى شود: «اَمِ اتَّخَذوا مِن دونِهِءالِهَةً قُل هاتوا بُرهـنَكُم هـذا ذِكرُ مَن مَعِىَ وذِكرُ مَن قَبلى ...». بيانخالقيت و ربوبيت تكوينى خداوند با اشاره به مصاديق مختلف آن از ديگر آموزه هاىخداشناختى توحيدى است كه در صحف موسى (تورات)[139]آمده است: «اَم لَميُنَبَّأ بِما فى صُحُفِ موسى... واَنَّهُ هُوَ اَضحَكَ واَبكى * واَنَّهُ هُوَاَماتَ واَحيا * واَنَّهُ خَلَقَ الزَّوجَينِ الذَّكَرَ والاُنثى * مِن نُطفَةٍاِذا تُمنى * واَنَّ عَلَيهِ النَّشاَةَ الاُخرى * واَنَّهُ هُوَ اَغنى واَقنى *واَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعرى * واَنَّهُ اَهلَكَ عادًا اَلاولى * وثَمودًا فَمااَبقى...». (نجم/53، 36، 43 ـ 54) بنابر آموزه هاى ياد شده كه قرآن بهآمدن آن در صحف موسى عليه السلام تصريح مى كند، آفرينش، ربوبيت تكوينى، الوهيت وتدبير امور آفريدگان منحصرا در اختيار خداست و او در اين زمينه هيچ شريك و انبازىندارد.[140]معرفى تزكيه نفس، ياد خدا و نماز خواندن به عنوان زمينه هاى رستگارى انسان آموزهديگر توراتى در حوزه خداشناسى توحيدى است: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَكّى * وذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصَلّى * ... اِنَّهـذا لَفِى الصُّحُفِ الاولى * صُحُفِ اِبرهيمَ وموسى». (اعلى/87، 14 ـ15، 18 ـ 19)2. معادشناسى:قرآن كريم در حوزهمعادشناسى نيز تصويرى كلى و نسبتا كامل از موزه هاى وحيانىحضرت موسى عليه السلام و كتاب وى ارائه مى كند. بر اساس آيات قرآن، خداوند دادنكتاب به حضرت موسى عليه السلام را كامل كردن نعمت خويش بر نيكوكاران[141]و مايه رحمت و هدايت آنان مى خواند؛ باشد كه به وسيله آموزه هاى معادشناختى، زمينهساز ايمان آن ها به ديدار پروردگار، يعنى روز رستاخيز گردد[142]:«ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَتَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ وهُدىً ورَحمَةًلَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم يُؤمِنون». (انعام/ 6، 154) برپايه گزارشقرآن، حتمى بودن وقوع قيامت، كيفر و پاداش انسان ها به سبب كارهاى نيك و بد وهشدار درباره تكذيب قيامت و غفلت از آن، از نخستين آموزه هاى نازل شده بر حضرتموسى عليه السلام بودند: «اِنَّالسّاعَةَ ءاتِيَةٌ اَكادُ اُخفيها لِتُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما تَسعى * فَلايَصُدَّنَّكَ عَنها مَن لا يُؤمِنُ بِها واتَّبَعَ هَوهُ فَتَردى». (طه/20،15 ـ 16)مرگ انسان ورستاخيز و زنده شدن دوباره او به دست خداوند از ديگر آموزه هاى معادشناختى حضرتموسى عليه السلام است كه هنگام دعوت فرعون به يگانه پرستى و معرفى خداى يگانه بهوى مطرح شد: «مِنهاخَلَقنـكُم وفيها نُعيدُكُم ومِنها نُخرِجُكُم تارَةً اُخرى». (طه/ 20،55)بازگشت نهايى انسانبه سوى خداوند، ثواب و عقاب براى اعمال انسان در آخرت و اينكه در آن روز هركسىتنها از نتيجه تلاش خويش بهره مند شده، هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نخواهدكشيد، از آموزه هاى مهم و به نسبت جزئى تر صحف حضرت موسى عليه السلام در حوزهمعادباورى اند: «اَفَرَءَيتَالَّذى تَوَلّى * واَعطى قَليلاً واَكدى * اَعِندَهُ عِلمُ الغَيبِ فَهُوَ يَرى *اَم لَم يُنَبَّأ بِما فى صُحُفِ موسى... اَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخرى *واَن لَيسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى * واَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُرى * ثُمَّ يُجزهُالجَزاءَ الاَوفى * واَنَّ اِلى رَبِّكَ المُنتَهى... واَنَّ عَلَيهِ النَّشاَةَالاُخرى...». (نجم/53، 33 ـ 36، 38 ـ 42، 47)[143]سياق آيات، مويد گزارش هاى رسيده درباره شأن نزول آن هاست كه براساس آن ها يكى ازمسلمانان براى آمرزش گناهان خود، مال فراوانى انفاق مى كرد. برخى ضمن هشدار دربارهتمام شدن دارايى، به وى گفتند كه اگر به جاى انفاق زياد، بخشى از اموال خود را بهاو دهد، وى همه گناهان او را بر عهده مى گيرد. هنگامى كه او از انفاق دست كشيد،اين آيات نازل شد كه وى از كجا مى داند كه اموالش با انفاق كردن پايان پذيرفته ياديگران مى توانند گناهان او را بر دوش كشند؟ مگر او علم غيب دارد؟ آن گاه در نفىپندارهاى وى، آموزه هاى معادشناختى و آمدن آن ها در صحف حضرت ابراهيم عليه السلام وموسى عليه السلام ياد شده است.[144]وعده خداوند مبنى بر پاداش بهشت براى مؤمنان نيز از آموزه هاى صريح تورات به روايتقرآن است؛ مؤمنانى كه با جان و مال خويش در راه خدا جهاد مى كنند و در اين راهكشته مى شوند و دشمنان خدا را مى كشند: «اِنَّ اللّهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّلَهُمُ الجَنَّةَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلونَ ويُقتَلونَ وَعدًاعَلَيهِ حَقـًّا فِى التَّورةِ والاِنجيلِ والقُرءانِ...». (توبه/9،111)بر اساس آموزه هاى صحف حضرت موسى عليه السلام ، جهان آخرت بهتر و پايدارتر اززندگى دنياست: «بَلتُؤثِرونَ الحَيوةَ الدُّنيا * والأخِرَةُ خَيرٌ واَبقى * اِنَّ هـذا لَفِىالصُّحُفِ الاولى * صُحُفِ اِبرهيمَ وموسى». (اعلى/87، 16 ـ 19)آموزه هاىمعادشناختى، در سخنان پيروان معاصر حضرت موسى عليه السلام نيز به چشم مى خورد. اينسخنان در واقع مى تواند بازتابى از آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام و كتابآسمانى او باشد؛ سخنان ساحران فرعون پس از ايمان به موسى عليه السلام از اين قبيلاست؛ آنان در پاسخ به تهديدهاى فرعون، ماندگارى هميشگى در جهنم را كيفر تبهكاران وبالاترين درجات يعنى بهشت جاودان با نهرهاى جارى را پاداش مؤمنان صالح و انسان هاىپاك دانستند: «اِنَّهُمَن يَأتِ رَبَّه مُجرِمـًا فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَموتُ فيها ولا يَحيى *ومَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُالعُلى * جَنّـتُ عَدنٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها وذلِكَجَزاءُ مَن تَزَكّى». (طه/20، 74 ـ 76) سخنان مومن آل فرعون نيز كه درپى تصميم فرعونيان براى كشتن حضرت موسى عليه السلام و در دفاع از آن حضرت گفتهشده، از اين نمونه است. او كه گويا پس از ايمان ساحران فرعون، به حضرت موسى عليه السلامگرويده بود، ولى ايمان خويش را كتمان مى ساخت، آخرت را در مقايسه با دنيا، سراىپايدار خواند و از كيفر بدكاران و نيز بهشت و روزى بى حساب آن به عنوان پاداشمومنان صالح ياد كرد: «يـقَومِاِنَّما هـذِهِ الحَيوةُ الدُّنيا مَتـعٌ واِنَّ الأخِرَةَ هِىَ دارُ القَرار *مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزَى اِلاّ مِثلَها ومَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَكَرٍاَو اُنثى وهُوَ مُؤمِنٌ فَاُولـئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فيهابِغَيرِ حِساب». (غافر/40، 39 ـ 40)3. نبوت:فراخوان ايمان بهانبياى الهى از آموزه هاى تورات است. تاريخ و سرگذشت برخى پيامبران و اقوام پيش ازموسى عليه السلام مانند قوم نوح، عاد و ثمود در صحف او آمده است: «اَم لَم يُنَبَّأ بِما فىصُحُفِ موسى... واَنَّهُ اَهلَكَ عادًا اَلاولى وثَمودًا فَما اَبقى وقَومَ نوحٍمِن قَبلُ اِنَّهُم كانوا هُم اَظلَمَ واَطغى والمُؤتَفِكَةَ اَهوى فَغَشـّـها ماغَشّى». (نجم/53، 36، 50 ـ 54) روايت سرگذشت اقوام ياد شده در صحف موسىعليه السلام به احتمال زياد از جمله با هدف انذار درباره پيامد تكذيب آن حضرت از سوى بنى اسرائيل و ترغيب ايمانبه وى بوده است.بشارت به آمدن برخىپيامبران پس از موسى عليه السلام از آموزه هاى ديگر تورات در اين باره است؛ بنابرنص صريح برخى آيات قرآن و نيز ظاهر برخى ديگر، خبر بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله و ويژگى هاى او در تورات و انجيل نازل شده از سوى خدا، آمده است. اين موضوعدر ميان آموزه هاى ياد شده تورات و انجيل در قرآن برجستگى ويژه اى دارد: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَالرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِىالتَّورةِ والاِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ويَنهـهُم عَنِ المُنكَرِ ويُحِلُّلَهُمُ الطَّيِّبـتِ ويُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبـئِثَ ويَضَعُ عَنهُم اِصرَهُموالاَغلـلَ الَّتى كانَت عَلَيهِم». (اعراف/ 7، 157) از ظاهر آيه بر مىآيد كه اوصاف سه گانه «رسول»، «نبىّ» و «اُمّى» (درس ناخوانده و خط نانوشته) همهدر تورات و انجيل براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ياد شده اند[145]و اگر آيه درصدد چنين بيانى نبود، يادكرد هر سه وصف در كنار هم كه منحصر به همينآيه است، به ويژه آوردن ويژگى سوم، نكته پيدايى نداشت[146]؛همچنين امر به معروف و نهى از منكر، حلال كردن خوراكى هاى پاكيزه و تحريم چيزهاىناپاك بر مردم و برداشتن بارهاى گران و غل و زنجيرها از دوش و گردن آن ها از ويژگىهايى است كه تورات و انجيل براى آن حضرت گفته اند.بر اساس برخى ديگراز آيات قرآن، گزارش هاى تورات و انجيل درباره بعثت و ويژگى هاى پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله به گونه اى دقيق و روشن بوده است كه براى يهود و نصارا يا دست كم براىدانشمندان آنان هيچ ترديدى در شناخت آن حضرت و حقانيت دعوت و رسالت وى باقى نمى گذاشت[147]؛اما گروهى از آنان بر اثر انگيزه هاى گوناگون به كتمان آن مى پرداختند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُالكِتـبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَريقـًا مِنهُملَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون». (بقره/2،146) از اين آيه و همانندآن (قصص/28، 52 ـ 53) برمى آيد كه گزارش هاى ياد شده در تورات و انجيلهاى موجود درعصر نزول نيز بوده است. در غير اين صورت، يهود ونصارا با استناد بر آن به عنوانبهترين دليل، شديدا به تكذيب قرآن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و دعوت او مى پرداختند[148]،در حالى كه شمارى از آنان به ويژه برخى از دانشمندان يهود و نصارا بر اساس بشارت هاىياد شده و شناخت پيشين از پيامبر اكرم به وى ايمان آوردند[149]: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ مِنقَبلِهِ هُم بِهِ يُؤمِنون * واِذا يُتلى عَلَيهِم قالوا ءامَنّا بِهِ اِنَّهُالحَقُّ مِن رَبِّنا اِنّا كُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمين». (قصص/ 28، 52 - 53) البته با توجه به تحريف*آميزبودن بسيارى از گزارش هاى عهد قديم، آنچه قرآن در اين باره آورده است، به طور كاملدر آن وجود ندارد و آنچه يافت مى شود برخى عبارات كلى است كه قابل انطباق برپيامبر اكرم است، در حالى كه از قرآن برمى آيد كه در تورات و انجيل به روشنى و باصراحت از آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده شده است.[150]در آيه 29 فتح/48نيز از يادكرد برخى اوصاف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيروان راستين او درتورات و انجيل سخن به ميان آمده است. بر اساس اين آيه در كتب ياد شده آمده است كهپيامبر و پيروانش با كافران، سرسخت و با يكديگر بسى مهربان اند؛ همچنين آنان بهزراعتى تشبيه شده اند كه روز به روز رشد، بالندگى و استحكام بيشترى يافته، شگفتىكشاورزان را برمى انگيزد؛ به اين معنا كه مسلمانان نيز در آغاز اندك اند؛ اما درگذر ايام چنان بر شمار و نيروى آنان افزوده مى شود كه كافران را به خشم آورده،هراسان مى سازند[151]:«مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِوالَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم رُكَّعـًاسُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونـًا سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِالسُّجودِ ذلِكَ مَثَلُهُم فِى التَّورةِ ومَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ كَزَرعٍاَخرَجَ شَطـٔهُ فَـٔزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَلِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ...». (فتح/ 48، 29) مفسران در اينكه همهاوصاف ياد شده، در هر دو كتاب تورات و انجيل آمده اند يا بخشى در تورات و بخشىديگر در انجيل، اختلاف دارند؛ شمارى از مفسران شيعه [152]و سنى[153]به پيروى از تفسيرگران نخستينى چون قتاده، ضحّاك و ابن جُبير[154]،اوصافى را كه پيش از واژه «ذلِكَ»آمده اند، ياد شده در تورات، و تشبيه به زرع و كِشته را آمده در انجيلمى دانند. طبرى در اثبات اين ديدگاه مى گويد: اگر «كَزَرعٍ» عطف بر اوصاف پيشين وبه تورات هم مربوط بود، بايد همراه «واوِ» عطف مى آمد.[155]در مقابل، شوكانى، جمله«كَزَرعٍ»را مستأنفه دانسته، به پيروى از مجاهد معتقد است كه همه ويژگى هاى يادشده از آغاز تا پايان آيه، هم در تورات و هم در انجيل آمده اند[156]،چنان كه ابو سليمان دمشقى بر اين باور است كه فقط تشبيه به زرع و كِشته در تورات و انجيل ياد شده است.[157]4. احكام:بررسى آيات قرآننشان مى دهد كه تورات احكام فردى، اجتماعى، عبادى، قضايى، سياسى و نظامى مهمى راشامل بوده است و خداوند تورات را به موسى عليه السلام داد تا به بيان تفصيلى همهچيز بپردازد: «ثُمَّءاتَينا موسَى الكِتـبَ ... و تَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ ...». (انعام/6،154 و نيز اعراف/ 7، 145) به عقيده مفسران، مراد بيان تفصيلى در حوزه مسائل ونيازهاى دينى و شريعت* است.[158]بعضى مفسران با اعتقاد به ارتباط اين آيه با آيات پيشين (انعام/ 6، 151 ـ 153 ونيز شورى/ 42، 13) معتقدند كه محرمات ياد شده در آيات مزبور در كتاب هاى آسمانىپيش از تورات به همين صورت كلى آمده اند؛ ولى تورات در پاسخ به نياز عصرى مخاطبانشبه بيان تفصيلى آن ها پرداخته است.[159]پرهيز از شرك به خدا و كشتن فرزندان از ترس ندارى، دورى از كارهاى زشت آشكار ونهان، نكشتن بى گناهان، اجتناب از خوردن مال يتيم، كمفروشى نكردن، نيكى كردن بهپدر و مادر و عادلانه سخن گفتن آموزه هايى اند كه در آيات ياد شده آمده اند.اقامه نماز براىياد خداوند از نخستين آموزه هاى نازل شده بر موسى عليه السلام در حوزه احكام عبادىاست: «واَقِمِ الصَّلوةَلِذِكرى». (طه/20، 14) پرهيز از بستن دروغ و دادن نسبت هاى ناروا بهخداوند و نيز ستمگر خواندن كسانى كه بر اساس آموزه هاى الهى حكم نمى كنند از ديگراحكام تورات در حوزه ارتباط با خدا و دين الهى اند: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ... ومَن لَميَحكُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولـئِكَ هُمُ الظّــلِمون». (مائده/ 5،44 ـ 45 و نيز اعراف/ 7، 169)لزوم پرهيز از جنگو درگيرى داخلى، بيرون نكردن يكديگر از خانه و كاشانه خويش، همپيمانى و همكارىنكردن با بيگانگان بر ضد يكديگر و لزوم آزاد سازى اسيران خويش با پرداخت فديه، ازآموزه هاى اجتماعى تورات با رويكرد سياسى و نظامى اند[160]:«واِذ اَخَذنا ميثـقَكُملاتَسفِكونَ دِماءَكُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَكُم مِن دِيـرِكُم... * اَفَتُؤمِنونَبِبَعضِ الكِتـبِ وتَكفُرونَ بِبَعضٍ» (بقره/2، 84 - 85)، همچنان كهيكى ديگر از آموزه هاى تورات با رويكرد نظامى، جنگ و جهاد در راه خدا و وعده حتمىبهشت به مؤمنانى است كه در اين مسير، دشمنان خدا را كشته يا خود كشته مى شوند.(توبه/ 9، 111) آيه مورد اشاره را درباره صاحبان بيعت عقبه دانسته اند[161]و مفسران بر اين باورند كه وجود حكم جهاد در همه اديان آسمانى را مى رساند.[162]احكام قصاص بخشديگرى از آموزه هاى تورات در حوزه احكام قضايى و حقوق جزاست: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ ... * وكَتَبناعَلَيهِم فيها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَينَ بِالعَينِ والاَنفَ بِالاَنفِوالاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِفَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ و...». (مائده/5، 44 - 45) اين احكام در عصرنزول قرآن وجود داشتند و پاسخگوى نياز يهوديان بودند. (مائده/ 5، 43)تورات حتى براىتنظيم ارتباط پيروان خويش با طبيعت و پديده هاى آن نيز احكامى داشته است. بر اساسآموزه هاى تورات همه خوراكى ها پيش از نزول آن، بر بنى اسرائيل حلال بوده است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّلِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَالتَّورةُ...». (آل عمران/ 3، 93) بعدها شمارى از اين خوردنى ها بهعنوان كيفر برخى از گناهان بنى اسرائيل و در قالب آموزه هاى تورات بر آنان حرامشد. (نساء/ 4، 160 ـ 161؛ انعام/6، 146) برخى از اين احكام تحريمى به وسيله حضرتمسيح عليه السلام حلال و منسوخ شدند. (آل عمران/ 3، 50)5. اخلاق:صحف موسى عليه السلامتزكيه نفس را مايه فلاح و رستگارى خوانده است. (اعلى/ 87، 14، 18 ـ 19) الواح موسىعليه السلام آموزه هاى پندآميز فراگيرى را كه اغلب در حوزه اخلاق جاى دارنددربرداشته است: «وكَتَبنالَهُ فِى الاَلواحِ مِن كُلِّ شَى ءٍ مَوعِظَةً...». (اعراف/7، 145)اين نوع آموزه ها زمينه ساز تزكيه نفس هستند. انجام دادن كار نيك يكى از آموزه هاىاخلاقى تورات است. قرآن كريم بنى اسرائيل را سرزنش مى كند كه چرا به رغم خواندنتورات فقط مردم را به نيكى فرمان داده، ولى خود را از ياد مى برند: «اَتَأمُرونَ النّاسَبِالبِرِّ وتَنسَونَ اَنفُسَكُم واَنتُم تَتلونَ الكِتـبَ». (بقره/ 2،44)تورات و يهود1. جايگاه تورات در ميان يهود:كتاب حضرت موسى عليهالسلام (تورات) بعد از آن حضرت در ميان بنى اسرائيل بوده و از نسلى به نسل ديگرمنتقل مى شده تا مايه هدايت مردم و تذكر خردمندان شود[163]:«ولَقَد ءاتَينا موسَىالهُدى واَورَثنا بَنى اِسرءيلَ الكِتـب * هُدًى وذِكرى لاُِولِى الاَلبـب». (غافر/40،53 ـ 54) مفسران ذيل برخى از آيات قرآن گفته اند كه همه پيامبران الهى پس از موسى عليهالسلام تا زمان حضرت عيسى عليه السلام مأمور به تبليغ تورات و عمل بر اساس آن بودهاند: «ولَقَد ءاتَيناموسَى الكِتـبَ وقَفَّينا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ».[164](بقره/2،87) تورات و آموزه هاىآن همواره جايگاهى بلند و برجسته در تاريخ و زندگى فردى و اجتماعى يهوديان داشتهاست. از جمله اينكه مرجع قضايى يهود به شمار مى رفته و پيامبران بنى اسرائيل وعلما و احبار يهود بر اساس تعاليم آن در ميان مردم داورى مى كرده اند: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَفيها هُدىً ونورٌ يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ اَسلَموا لِلَّذينَ هادواوالرَّبّـنِيّونَ والاَحبارُ بِمَا استُحفِظوا مِن كِتـبِ اللّهِ وكانوا عَلَيهِشُهَداءَ». (مائده/5، 44) قرآن كريم در برخى آيات از تلاوت شايسته كتابآسمانى به وسيله گروهى از اهل كتاب، ايمان خاشعانه آن ها به آن و عمل به آموزه هايشو نيز نفروختن آيات الهى به بهاى اندك سخن گفته و به همين سبب ضمن ستايش، به آنانوعده پاداش داده است: «واِنَّمِن اَهلِ الكِتـبِ لَمَن يُؤمِنُ بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَيكُم وما اُنزِلَاِلَيهِم خـشِعينَ لِلّهِ لايَشتَرونَ بِـٔيـتِ اللّهِ ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم...». (آل عمران/3، 199 و نيزبقره/2،121)به اعتقاد برخى ازمفسران آيه 30 احقاف/ 46 دلالت مى كند كه افزون بر يهوديان، گروهى از جنّ نيز بهحضرت موسى عليه السلام و كتاب وى ايمان داشته اند: «واِذ صَرَفنا اِلَيكَ نَفَرًا مِنَ الجِنِّ... قالوا يـقَومَنا اِنّا سَمِعنا كِتـبـًا اُنزِلَ مِن بَعدِ موسى مُصَدِّقـًالِما بَينَ يَدَيهِ...».[165]2. اختلاف درباره تورات:قرآن كريم در برخىاز آيات خود به پيدايش اختلاف درباره كتاب تورات حضرت موسى عليه السلام اشاره مى كند:«ولَقَد ءاتَينا موسَىالكِتـبَ فَاختُلِفَ فيهِ... واِنَّهُم لَفى شَكٍّ مِنهُ مُريب». (هود/11،110؛ فصّلت/ 41، 45) بيشتر مفسران اختلاف و ترديد ياد شده را مربوط به يهوديانمعاصر حضرت موسى عليه السلام دانسته و گفته اند كه گروهى از آنان تورات را تصديقكرده، گروهى ديگر به تكذيب و انكار آن پرداختند. بر اساس اين تفسير، آيه در مقامدلدارى دادن به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، چرا كه گروهى از قوم وى نيزبه تكذيب كتاب آسمانى وى پرداخته، دسته اى ديگر به آن ايمان آوردند[166]؛اما برخى مفسران، اختلاف و ترديد مزبور را مربوط به يهوديانى دانسته اند كه بسيارمتاخر از حضرت موسى عليه السلام بودند، بر اين اساس تورات اصلى در ماجراى يورشبُخْتُ نُصَّر به بيت المقدس و آتش زدن آن، نابود شد و تورات موجود پس از دوراناسارت بابلى و به وسيله عزراى كاهن نگارش يافته است، بنابراين چون سند تورات كنونىبه يك نفر بازمى گردد و اطمينان آور نيست، زمينه اختلاف و ترديد درباره آن پديدآمد.[167]3. كتمان آموزه هاى تورات:بر اساس آيات قرآن،خداوند از يهود و عالمان آن ها پيمان گرفت تا تعاليم تورات را براى مردم بيانكرده، از كتمان و پنهان سازى آن بپرهيزند، با اين حال گروهى از يهود و دانشمندانآنان به ملاحظاتى و در برابر بهايى اندك بخشى از آموزه هاى تورات را ناديده گرفته،كتمان مى كردند: «واِذاَخَذَ اللّهُ ميثـقَ الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ ولاتَكتُمونَهُ فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم واشتَرَوا بِهِ ثَمَنـًا قَليلاً». (آلعمران/3،187 و نيز: بقره/2، 159، 174 ـ 175؛ آل عمران/3، 71، 77) در آياتى بهكتمان بخشى از آموزه هاى تورات و ديگر كتب آسمانى از سوى يهوديان اشاره شده است.اين آموزه ها اغلب به بشارت درباره بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مربوطبود كه كتمان آن از سوى يهوديان معاصر آن حضرت صورت مى گرفت. (براى نمونه ر.ك:بقره/ 2، 41 ـ 42، 159، 174؛ آل عمران/ 3، 187 ـ 188)؛ از جمله در سوره انعام بهاين برخورد ابزارى و گزينشى با آموزه هاى كتاب حضرت موسى عليه السلام اشاره شدهاست: «قُل مَن اَنزَلَالكِتـبَ الَّذى جاءَ بِهِ موسى نورًا وهُدىً لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطيسَتُبدونَها وتُخفونَ كَثيرًا». (انعام/6،91) بر اساس اين آيه يهوديان،با نوشتن كتاب حضرت موسى عليه السلام در برگه هاى مختلف و در قالب كتاب ها و نوشتههاى پراكنده[168]،بخشى از آن را آشكار و بخش زيادى را كتمان مى كردند و آيه به نوعى آنان را توبيخ وملامت مى كند.[169]مشهور مفسران معتقدند كه آن ها در مواجهه با اسلام، آموزه هاى مربوط به بعثتپيامبر اكرم و ويژگى هاى آن حضرت را پنهان كردند[170]و با اين كار موجب گمراهى مردم شدند، در حالى كه كتاب حضرت موسى عليه السلام براىهدايت مردم آمده بود.قرآن كريم با سرزنشكتمان كنندگان آموزه ها و حقايق تورات، اين كار را مايه گمراهى مردم و سبب گرفتارشدن كتمان كنندگان به عذاب دردناك الهى، آتش دوزخ و لعنت خدا و مردم و محروم شدناز لطف و عنايت خدا در روز قيامت مى خواند. (بقره/ 2، 159، 174 ـ 175؛ آل عمران/3، 71، 77)4. عمل نكردن به آموزه هاى تورات:آيات قرآن نشان مى دهندكه همواره گروهى از يهود و عالمان آن ها در دوره هايى از تاريخ زندگى خويش آموزه هاىتورات را ناديده گرفته و به آن كفر ورزيده اند. نخستين كفرورزى بنى اسرائيل بهآموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام و ناديده گرفتن آن در ماه هاى آغازين پساز خروج از مصر و نزد كوه طور بوده است؛ زمانى كه خداوند از آنان پيمان گرفت كهكتاب داده شده را به جد و جهد گرفته، به آموزه هاىآن گوش فرا دهند؛ ولى آنان به سبب كفر خويش به گوساله پرستى گراييدند. (بقره/2،93)در برخى آيات بهمواردى از تورات كه بدان عمل نمى شده به صورت جزئى تر اشاره شده است؛ در آيه 83بقره/2 رويگردانى اكثر بنى اسرائيل از آموزه هايى چون يگانه پرستى، احسان به پدر ومادر، خويشاوندان، يتيمان و بيچارگان، همچنين خوش زبانى با مردم، اقامه نماز وپرداخت زكات گزارش شده است. اين ها از آموزه هاى مهم تورات اند كه خداوند از بنىاسرائيل پيمان گرفت كه آن ها را رعايت كنند.يهوديان بشارت هاىتورات درباره برخى پيامبران الهى را نيز ناديده گرفته، به آن كفر ورزيدند؛ آنانبرخلاف بشارت هاى تورات درباره بعثت پيامبراكرم و تأكيد آن مبنى بر ايمان به وى،آن حضرت و كتاب آسمانى او را تكذيب كردند: «ولَمّا جاءَهُم كِتـبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وكانوامِن قَبلُ يَستَفتِحونَ عَلَى الَّذينَ كَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفواكَفَروا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَى الكـفِرين». (بقره/2،89) قرآنكريم ناديده گرفتن بشارت هاى ياد شده را ناشى از حسادت يهوديان مى داند، زيراپيامبر موعود برخلاف انتظار آن ها از ميان بنى اسرائيل برگزيده نشد.[171](بقره/ 2، 90) يهوديان آموزه هاى كتاب آسمانى خود را درباره پيامبران خويش نيزناديده مى گرفتند؛ وقتى از آنان خواسته شد كه به قرآن ايمان بياورند، آن ها گفتندكه فقط به آنچه بر خود آنان نازل شده ايمان مى آورند. قرآن كريم با اشاره به كشتهشدن انبياى الهى به دست يهود، آن را دليل بى ايمانى آن ها به آموزه هاى وحيانىنازل شده بر خودشان از جمله تورات مى داند[172]:«واِذا قيلَ لَهُمءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَينا ويَكفُرونَ بِماوَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَاللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين». (بقره/2،91)برخى آموزه هاىتورات درباره ارتباط و تعامل اجتماعى نيز ناديده گرفته مى شد؛ بر اساس گزارش قرآنكريم، خداوند در كتاب (تورات) از آنان پيمان گرفته بود كه خون يكديگر را نريزند،همديگر را از خانه و كاشانه خويش بيرون نكرده، با بيگانگان بر ضدّ يكديگر همكارى وهمپيمانى نكنند؛ همچنين در صورت اسارت يكى از آنان در دست بيگانگان با پرداخت فديهاو را آزاد كنند؛ اما آنان سه حكم نخست را ناديده گرفته، تنها به حكم اخير عمل مى كردند.خداوند چنين برخورد تبعيض آميزى با آموزه هاى تورات را ايمان به بخشى و كفرورزيدنبه بخشى ديگر خوانده، ضمن سرزنش يهوديان، به آنان وعده عذاب مى دهد. (بقره/2، 84 ـ85) بر اساس ديدگاه مشهور، آيات مورداشاره درباره يهوديان بنى نضير و بنى قريظه نازل شده است. هر يك از آنان ضمنهمپيمان شدن با يكى از دو قبيله مشرك اوس و خزرج، هنگام جنگ با يكديگر از همپيمانخويش يارى مى جستند.[173]ناديده گرفتن حكمرجم زناى محصنه مورد ديگرى از عمل نكردن شمارى از عالمان يهود به آموزه هاى توراتاست كه در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رخ داده است.[174](مائده/5،43)عمل نكردن يهوديانبه آموزه هاى تورات با واكنش تند قرآن روبه رو شده است؛ از جمله گروهى از يهود وعلماى آنان را كه به رغم تعلم و تلاوت تورات، به تعاليم آن عمل نمى كردند بهچارپايانى تشبيه مى كندكه بارى از كتاب دارند؛ ولى محتواى آن هيچ سودى به حال آنانندارد[175]:«مَثَلُ الَّذينَحُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا بِئسَمَثَلُ القَومِ الَّذينَ كَذَّبوا بِـٔيـتِ اللّهِ ...». (جمعه/62،5)؛همچنين در آيه 44 بقره/2 بنى اسرائيل را به سبب اينكه به رغم تلاوت كتاب آسمانىخويش، مردم را به كارهاى نيك و شايسته فراخوانده ولى خود به آن عمل نمى كنند،سرزنش كرده، تلويحا نابخرد مى خواند. شديدترين موضعگيرى قرآن در اين باره جايى استكه ناديده گرفتن آموزه هاى تورات از سوى يهوديان و عالمان آن ها را كفر و بى ايمانىو سبب آن را دنياطلبى خوانده است كه پيامدهايى چون خوارى و خفت در دنيا و عذاب سختالهى در قيامت دارد. (بقره/2، 85 ـ 86؛ مائده/5،43)براساس گزارش قرآنكريم همچنين شمارى از علماى يهود به رغم آگاهى از تعاليم تورات به تكذيب آن نيزدست زده اند. خداوند اين گروه را ظالم و تكذيب تورات را موجب تباهى اعمال ومحروميت از هدايت الهى خوانده است. (اعراف/7، 145 - 147؛ جمعه/ 62، 5)5. تحريف تورات:آياتى از قرآن كريمبه انواع تحريف در آموزه هاى دينى اهل كتاب ناظرند. اين آيات را مى توان به 4 دستهكلى قسمت كرد: أ. آياتى كه با كاربرد واژگان همخانواده با «تحريف»، نمونه هايى ازتحريفگرى در آموزه ها و سخنان دينى و الهى، به ويژه از سوى يهود را گزارش مى كنند؛مانند «يُحَرِّفون». (بقره/2،75؛نساء/4، 46؛ مائده/ 5، 13، 41) واژگان ديگرى نيز كه از نظر معنايى نزديك به تحريفو بيانگر يكى از گونه هاى آن هستند، در اين گروه جاى مى گيرند؛ واژگان«يَلوونَ» (آل عمران/3، 78) و «لَيـًّا» (نساء/4،46) از اين قبيل اند كه در ارتباط با تحريف كتاب مقدس يهوديان به كار رفته اند. لفظى يا معنوى بودنتحريف در اين آيات و اينكه مراد، تحريف كدام آموزه و سخن است، اغلب مورد اختلافمفسران است. بر اساس يك ديدگاه موارد ياد شده ناظر به تحريف تورات اند. )تحريف)ب. آياتى كه صراحتاپاره اى از آموزه هاى وحيانى تورات و انجيل نازل شده بر موسى و عيسى عليهماالسلامرا گزارش مى كنند، در حالى كه اين آموزه ها دست كم به آن صراحت هرگز در كتاب مقدس(عهدين) كنونى يافت نمى شوند؛ آياتى كه از يادكرد صريح ويژگى ها و بشارت آمدنپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در تورات و انجيل خبر مى دهند، از اين قبيل اند.(اعراف/7، 157؛ فتح/48،29)ج. آياتى كه ضمنانتساب پاره اى از باورهاى شرك آميز، گزارش ها و عقايد تاريخى به يهود و نصارا، بهنقد و نفى صريح آن ها مى پردازند. (براى نمونه: ر. ك: بقره/2، 116؛ نساء/ 4، 157؛مائده/ 5، 18) اين موارد كه به گونه اى در كتاب مقدس نيز بازتاب يافته اند[176]،نمونه هايى از تحريف در آموزه هاى تورات و ديگر كتب مقدس يهوديان به شمار مى روند.د. آياتى كه بخش هاىمهمى از تاريخ زندگى و معجزات پيامبرانى چون ابراهيم، اسماعيل و عيسى عليهم السلامو نيز رخدادهاى مهم دينى ـ تاريخى يهوديت را گزارش مى كنند و اين به سبب اهميتبسيار فراوان آن ها در تاريخ اديان الهى و تكوين و تصحيح باورها و ارزش هاى توحيدىاست (براى نمونه ر.ك: بقره/ 2، 127، 260؛ نساء/4، 157؛ انعام/6، 74 ـ 81)، بر هميناساس تورات و انجيل نازل شده نمى توانستند به آن ها بى توجه باشند؛ ولى اين گزارش هادر كتاب مقدس كنونى نيامده اند، در حالى كه در بسيارى از موارد، جزئى ترين مسائلمربوط به حوادث و شخصيت هاى دينى و سخنان آن ها را گزارش كرده اند. موارد ياد شدهرا مى توان به احتمال، از آموزه هايى دانست كه در يكى از مقاطع تاريخى از توراتحذف شده اند. (=> تحريف)قرآن كريم،دنياطلبى و جلب منافع مادى و قساوت قلب را عامل تحريف تورات خوانده (بقره/ 2، 79؛آل عمران/ 3، 77 ـ 78؛ مائده/ 5، 12 ـ 13) و ضمن تهديد تحريف كنندگان، از عذابالهى آنان در آخرت، خوارى در دنيا، محروميت از الطاف و مواهب الهى، پاك نشدن دل هايشاناز كفر و نفاق و سخن نگفتن خداوند با آن ها به عنوان پيامدهاى تحريف ياد كردهاست.(بقره/ 2، 79؛ آل عمران/ 3، 77 ـ 78؛ مائده/ 5، 41)تورات و مسيحيت:قرآن كريم بامعرّفى «ارسال رسل و انزال كتب» به عنوان يك حركت توحيدى واحد (نساء/4،163)، نگرشقومگرايانه و انحصارطلبانه به تاريخ انبيا و اديان تحريف ناشده آسمانى گذشته را ردمى كند. (بقره/2، 140) بر همين اساس است كه بعثت حضرت مسيح عليه السلام را ادامه رسالت حضرت موسىعليه السلام (بقره/ 2، 87؛ مائده/5، 44 ـ 46) و در نتيجه حضرت عيسى عليه السلام وانجيل را تصديق كننده تورات مى خواند: «وقَفَّينا عَلى ءاثـرِهِم بِعيسَى ابنِ مَريَمَ مُصَدِّقـًا لِما بَينَيَدَيهِ مِنَ التَّورةِ وءاتَينـهُ الاِنجيلَ فيهِ هُدىً ونورٌ ومُصَدِّقـًا لِمابَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ». (مائده/5، 46 و نيز آل عمران/3، 50؛صفّ/61،6) تكرار تصديق و نسبت دادن آن به انجيل در كاربرد دوم، نشان مى دهد كهگواهى بر حقانيت تورات و نزول الهى آن افزون بر سخنان حضرت مسيح عليه السلام ، درآيات انجيل نيز آمده است. البته روشن است كه مراد، تورات اصلى و نازل شده بر موسى عليهالسلام است كه خداوند آن را عارى از تحريفات پديد آمده، به عيسى عليه السلام تعليمداد: «ويُعَلِّمُهُالكِتـبَ والحِكمَةَ والتَّورةَ والاِنجيل» (آل عمران/3، 48؛ مائده/5،110)، بنابراين تصديق ياد شده، هرگز به معناى تأييد كامل تورات موجود در عصر عيسى عليهالسلام و پيراسته بودن آن از تحريف نيست.[177]تصديق تورات از سوى حضرت مسيح عليه السلام در اناجيل چهارگانه موجود نيز به چشم مىخورد.[178]شمارى از مفسران[179]با استناد به دو آيه ياد شده و همانند آن ها بر اين باورند كه انجيل نازل شده برمسيح عليه السلام به امضا و تكميل احكامتورات تحريف ناشده پرداخته و آيين آن حضرت جز در پاره اى احكام، ناسخ شريعت موسى عليهالسلام نبوده است. در انجيل متّى و از زبان عيسى عليه السلام نيز به اين مطلبتصريح شده است[180]،بر همين اساس مسيحيان، تورات (اسفار پنج گانه) و ديگر كتاب هاى عهد عتيق را نيزبخشى از كتاب مقدس خود مى دانند.[181]تصريح قرآن به تعليم تورات به عيسى عليه السلام از سوى خدا و تأكيد بر آن به عنواننعمتى بر وى، مى تواند مؤيّد ديدگاه ياد شده باشد: «ويُعَلِّمُهُ الكِتـبَ والحِكمَةَ والتَّورةَوالاِنجيل» (آل عمران/3،48؛ مائده/5،110)؛ همچنين برخى آيات نشان مى دهدحكم گوشت و برخى ديگر از اجزاى شمارى از حيوانات كه بر اساس تورات بر قوم يهودحرام شده بود، به وسيله انجيل، نسخ شده است: «ومُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَىَّ مِنَالتَّورةِ ولاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم».[182](آل عمران/ 3، 50 قس: انعام/ 6، 146) قرآن سبب تحريم هاى ياد شده بهرغم حلال بودن آن ها را، ستمگرى، حق ستيزى و تمرد قوم يهود و به عنوان كيفر آنانمعرفى مى كند. (نساء/4، 160؛ انعام/ 6، 146)تورات و اسلام:قرآن كريم در آياتىبه بيان ارتباط خود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان با تورات پرداختهاست. اين آيات، نسبت دين اسلام با دين حضرت موسى عليهالسلام و كتاب آسمانى آن حضرت را بيان مى كنند.1. تصديق تورات از سوى قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله :در آياتى قرآن كريمو پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تصديق كننده همه كتاب هاى آسمانى پيشين و بهطور مشخص تورات و انجيل معرفى شده اند: «واَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِمِنَ الكِتـبِ ومُهَيمِنـًا عَلَيه ...». (مائده/5، 48 و نيزبقره/2،41، 89 ـ 91، 101؛ آل عمران/ 3، 3؛ انعام/ 6، 92؛ يونس/10، 37؛ فاطر/35،31؛احقاف/46، 12) مفسران در معناى تصديق و تأييد ياد شده به اختلاف گراييده اند[183]؛ديدگاه نخست، آن را به معناى گواهى دادن قرآن بر نزول كتب پيشين از سوى خداوند ودرستى آموزه هاى آن ها مى داند؛ با اين توضيح كه اين تأييد، هرگز به معناى تصديقهمه محتويات كتاب هايى نيست كه امروزه به نام تورات و انجيل ناميده مى شوند.ديدگاه دوم تصديق ياد شده را به معناى تأييد همه يا بخشى از محتواى كتب آسمانىگذشته مى داند و ديدگاه سومى هم بر آن است كه كتاب هاى آسمانى پيشين درباره نزولقرآن از سوى خداوند خبر داده است و نزول قرآن ـ نه شهادت گفتارى آن ـ دليل درستىآن خبر غيبى و مطابق با واقع بودن و از سوى خدا بودن كتب آسمانى گذشته است.[184]به نظر مى رسد، دقتدر آيات مربوط و تفاوت تعابير مى تواند چالش ياد شده را برچيده، زمينه وحدت نظر رافراهم آورد؛ با اين توضيح كه آيات تصديق كننده را مى توان از يك جهت به دو دستهقسمت كرد: أ. آياتى كه تعابيرى چون «الَّذى بَينَ يَدَيه» و «ما بَينَ يَدَيه» دارند. اينآيات صريحا به تصديق كتاب هاى پيش از قرآن اشاره دارند و نمى توانند جز به معناىتأييد كتبى چون تورات و انجيل نازل شده باشند: «وما كانَ هـذا القُرءانُ اَن يُفتَرى مِندونِ اللّهِ ولـكِن تَصديقَ الَّذى بَينَ يَدَيهِ وتَفصيلَ الكِتـبِ...». (بقره/2،97؛آل عمران/3،3؛ مائده/5،48؛ يونس/10، 37 و نيز يوسف/ 12، 111؛ فاطر/ 35، 31؛احقاف/46، 30) تصديق در اين آيات يقينا مى تواند به معناى گواهى دادن قرآن بر نزولالهى تورات و انجيل واقعى و تأييد وحيانى بودن همه آموزه هاى آن دو باشد.[185]روشن است كه تصديق به اين معنا، بشارت هاى تورات و انجيل درباره بعثت پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله و نزول قرآن را نيز دربرمى گيرد. نكته شايان توجه اينكه، قرآن بهعنوان يك توضيح تكميلى درباره تصديق كتاب هاى آسمانى گذشته، بر «مُهَيْمِن» بودنخود نسبت به آن ها تصريح مى كند تا ازپيدايش توهم تصديق، بى هيچ دخل و تصرفى، پيشگيرى كند. مهيمن بودن قرآن را هر چندمتفاوت ولى نزديك به هم معنا كرده اند.[186]برآيند اين معانى، آن است كه قرآن نسبت به كتب گذشته مسلط، فرادست و فراگير است وبر اساس آن مى تواند انواع دخل و تصرف ها را در آن ها انجام دهد، بر همين اساسآموزه هاى اصلى آن ها را حفظ و امضا، موارد حذف و تحريف شده را يادآورى و اصلاح وتعاليم تابع شرايط خاص زمان، مكان و مخاطبان را نسخ كرده است.[187]ب. آياتى كه باتعابيرى چون «لِمامَعَكُم» و «لِمامَعَهُم» به اهل كتاب (يهود و نصارا) اشاره دارند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَوُجوهـًا...». (نساء/ 4، 47 و نيز بقره/ 2، 41، 91) هر چند مى توانظاهر اين تعابير را اشاره به تورات و اناجيل و حتى كل مجموعه عهد قديم و جديدموجود در عصر نزول دانست كه در دست اهل كتاب بود، قطعا به معناى تصديق همه محتواىآن كتاب ها نيست، بلكه چنان كه برخى از آيات نيز اشعار دارد(مائده/ 5، 14)، تأييدبخشى از آموزه هاى تحريف ناشده آن هاست و اين بدان سبب است كه از جمله تورات(اسفار پنج گانه) داراى آموزه هاى ضد و نقيض و شرك آميز است و سخنان، كارها وحوادثى را به خداوند و پيامبران نسبت مى دهد كه با عقل و تعاليم توحيدى سازگارنيستند. در قرآن به مواردى از اين گزارش ها، عقايد و احكام نادرست، شرك آلود وتحريف شده، اشاره شده است.[188](نساء/4،157،171؛ مائده/5، 17، 72 ـ 73، 116 ـ 117؛ توبه / 9، 30) )تحريف)تأييد ضمنى و بهاجمال تورات عصر نزول از برخى آيات ديگر نيز بر مى آيد؛ آيه 66 مائده/ 5 از اينقبيل است كه در ترغيب اهل كتاب براى عمل به آموزه هاى تورات و انجيل، برخوردار شدناز بركات آسمان و زمين را پيامد آن مى خواند:«ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَو ما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِاَرجُلِهِم...». مفسران، مراد از اقامه تورات و انجيل را اعتقاد و عملبه تعاليم آن دو درباره مبدأ، معاد[189]،احكام و حدود الهى[190]و نيز اعتراف به وجود بشارت مربوط به پيامبر اكرم[191]،بدون هر گونه تحريف و كتمان[192]دانسته اند، بنابراين دست كم تورات (اسفار پنج گانه)موجود در عصر نزول، آموزه هايى از تورات نازل شده را دربرداشته است. در غير اينصورت و با توجه به فقدان تورات واقعى، دعوت به اقامه آن، توجيه خردمندانه اىنخواهد داشت.تأييد ضمنى واجمالى ياد شده رااز آيه 68 مائده/ 5 نيز مى توان برداشت كرد: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ لَستُم عَلى شَى ءٍحَتّى تُقيموا التَّورةَ والاِنجيلَ وما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم...». درشأن نزول آيه گفته اند[193]كه گروهى از يهوديان، پس از پاسخ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به پرسش آناندرباره تصديق تورات از سوى او گفتند: ما نيز تورات را قبول داريم؛ ولى به غير آنايمان نمى آوريم و خداوند بر اساس اين آيه، دين و آيين آنان را بدون اعتقاد و عملبه تورات و انجيل فاقد ارزش و بى پايه و اساس مى خواند. اعتقاد و عمل به آن نيزايمان به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و قرآن را مى طلبد. قرآن كريم در 47مائده/5 پيروان تورات را به داورى و حكم كردن بر اساس آنچه خداوند در تورات نازلكرده است، فرا مى خواند: «وليَحكُماَهلُ الاِنجيلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فيهِ...». اين آيه نيز تأييد ضمنىو اجمالى تورات عصر نزول را مى رساند.2. احتجاج قرآن به تورات:با ظهور اسلامانديشه ها و ايده هاى نوى مطرح شد كه گاه ناظر به نقد برخى باورها و عقايد دينى وتاريخى اهل كتاب به ويژه يهوديان يا در تعارض با آن بود؛ همچنين گاهى يهوديان بعضىاز آموزه هاى قرآن را به چالش مى كشيدند. در موارد بسيارى از اين چالش ها، قرآنكريم در ابطال برخى باورها و دعاوى يهوديان به مواردى مانند زمان و اصل نزول توراتو برخى آموزه هاى آن استناد و احتجاج كرده است كه خود به نوعى دليل ديگرى بر تأييدتورات از سوى قرآن كريم است. مهم ترين موارد احتجاج از اين قرارند:أ. نفى يهودى بودن ابراهيم عليه السلام :هر يك از يهود ونصارا بر اساس اعتقاد متعصبانه، با معرفى دين خود به عنوان تنها دين بر حق و باطلخواندن اديان ديگر، درباره حضرت ابراهيم عليه السلام ، با يكديگر به نزاع پرداخته،آن حضرت را پيرو دين خود مى خواندند.[194](آل عمران/ 3، 67) قرآن كريم با احتجاج به اينكه تورات و انجيل پس از ابراهيم عليهالسلام نازل شده اند، اين ادعاى آنان را نادرست و نابخردانه مى خواند:«يـاَهلَ الكِتـبِ لِمَ تُحاجّونَفى اِبرهيمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجيلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلاتَعقِلون» (آل عمران/3،65)، زيرا كاملاً روشن است كه يهوديت و مسيحيتپس از نزول تورات و انجيل پديد آمده است و آن حضرت نمى تواند پيرو اديان ياد شدهباشد.[195]ب. حلال بودن همه خوردنى ها پيش از نزول تورات:قرآن كريم از حرامشدن گوشت و برخى ديگر از اجزاى حلال شمارى از حيوانات بر بنى اسرائيل به عنوانكيفر بعضى از گناهان آن ها سخن گفته است. (نساء/ 4، 160 ـ 161؛ انعام/6،146)يهوديان در نفى اين گزارش و براى القاى شبهه در اذهان مسلمانان ادعا مى كردند كهموارد ياد شده از همان آغاز، پيش از نزول تورات و در دين همه انبيا از جمله حضرتابراهيم عليه السلام نيز حرام بوده است و نسخ حكم الهى امكان ندارد و در نتيجهپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ادعاى پيروى از حضرت ابراهيم عليه السلام ودين حنيف او صادق نيست.[196]قرآن كريم در پاسخ آنان به تورات موجود در عصر نزول احتجاج كرده، مى گويد: پيش ازنزول تورات همه خوردنى ها بر بنى اسرائيل حلال بود و فقط حضرت يعقوب عليه السلام ،خودش بعضى چيزها را بنا به ادله اى بر خود حرام كرده بود. در ادامه نيز از آنان مىخواهد اگر راست مى گويند كه پيش از تورات نيز بعضى از خوراكى ها بر همه حرام بودهاست، تورات را آورده، آن را بخوانند تا حقيقت روشن شود: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِىاِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَالتَّورةُ قُل فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن كُنتُم صـدِقين». (آل عمران/3،93)بر پايه گزارش هاى تفسيرى، از آنجا كه يهوديان از درستى اين سخن قرآن آگاه بوده ومى دانستند كه احكام ياد شده، در تورات وجود دارند، از آوردن تورات خوددارى كردند.[197]ج. بى ايمانى گروهى از يهوديان:برخى آيات نشان مى دهدكه براى گروهى از يهوديان معاصر پيامبر صلى الله عليه و آله حادثه اى رخ داد.عالمان يهود به سبب پاره اى ملاحظات، برخلاف آموزه هاى صريح تورات، درباره آنحادثه حكم كرده، سپس براى به دست آوردن تأييدى بر حكم خود و فرار از حكم تورات،افرادى را نزد پيامبر اكرم فرستادند تا در اين باره داورى كند. به اين افراد توصيهشد در صورتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر حكمِ خلاف آنان صحه نگذاشت، آن رانپذيرند. (مائده/5،41 ـ 42) براساس شأن نزول مشهور، احبار يهود با گرفتن رشوه، حكمتورات مبنى بر رجم زناكار را درباره زن و مردى از اشراف با تازيانه و تشهيرجايگزين كردند؛ گويا در پى اعتراض به اين حكم، عالمان يهود افرادى را براى داورىخواستن نزد پيامبر فرستادند. پيامبر صلى الله عليه و آله با استناد به تورات، حكمبه رجم كرد؛ ولى آنان نپذيرفتند.[198]قرآن كريم با اشاره به وجود حكم الهىِ تورات در اين باره، داورى خواستن و سپسرويگردانى آن ها از پيامبر را به نوعى غير صادقانه و نشانه بى ايمانى آنان به تورات و پيامبراكرم[199]مى خواند: «وكَيفَيُحَكِّمونَكَ وعِندَهُمُ التَّورةُ فيها حُكمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّونَ مِنبَعدِ ذلِكَ وما اُولـئِكَ بِالمُؤمِنين». (مائده/5،43) بر اساس اينآيه چنين حكمى در تورات عصر نزول بوده است، چنان كه در تورات كنونى نيز هست.[200]د. امكان نزول كتاب آسمانى بر بشر:قرآن كريم كه ارسالرسل و انزال كتب را از لوازم الوهيت و ربوبيت الهى و هدايت مردم مى داند[201]در پاسخ منكران قرآن[202]كه نزول هر گونه وحى و كتاب آسمانى بر انسان را انكار مى كردند، آن را بازتاب عدمشناخت درست خداوند دانسته، در رد آن به نزول كتاب حضرت موسى عليه السلام از سوىخداوند احتجاج مى كند: «وماقَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ اِذ قالوا ما اَنزَلَ اللّهُ عَلى بَشَرٍ مِن شَى ءٍقُل مَن اَنزَلَ الكِتـبَ الَّذى جاءَ بِهِ موسى نورًا وهُدىً لِلنّاسِتَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها وتُخفونَ كَثيرًا». (انعام/6،91)ديدگاه مشهور، يهودرا مخاطب آيه مى داند[203]،زيرا اولاً مشركان قريش به كتاب حضرت موسى عليه السلام و نزول الهى آن باورنداشتند، پس بر اساس آن نمى توان ضد آن ها احتجاج كرد. ثانيا مخاطبان در ادامه بهسبب پراكنده ساختن كتاب موسى عليه السلام و نيز آشكار كردن بخشى از آن و پنهانكردن بخشى ديگر سرزنش شده اند و اين از ويژگى هاى يهود است و آنان نمونه هاى ديگرىاز اين اظهارات خلاف عقايد خويش داشتند كه از سر لجاجت و دشمنى بود.[204](ر.ك: نساء/ 4، 51؛ آل عمران / 3، 67)ه . رد بهانه مشركان براى انكار قرآن:خداوند با اشاره بهاينكه پيش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هيچ منذرى براى قريش نيامده است،ارسال آن حضرت را براى اتمام حجت بر آنان مى خواند، چرا كه اگر آن ها پيش از آمدنپيامبرى به سبب كردارشان مجازات مى شدند، مى گفتند: پروردگارا! اگر پيامبرى مى فرستادىاز آيات تو پيروى كرده، ايمان مى آورديم (قصص/28، 46 ـ 47)؛ اما هنگامى كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مبعوث و قرآن نازل شد به تكذيب آن حضرت پرداخته، گفتند:چرا همانند آنچه كه به موسى داده شد به او داده نشده است: «فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالوالَولا اوتِىَ مِثلَ ما اوتِىَ موسى». (قصص/28،48) بر اساس يك تفسير،مشركان با اشاره به نزول دفعى تورات كه به سبب ارتباط با اهل كتاب با آن آشنابودند، قرآن را به سبب نزول تدريجى آن مورد ترديد قرار داده و از ايمان به آن سر باز زدند[205]،از اين رو خداوند در رد بهانه جويى آن ها به كفر پيشين آنان (زمانى كه يهوديان،قرآن را تصديق كردند) نسبت به كتاب موسى عليه السلام و قرآن و سحر ناميدن آن دو،احتجاج مى كند؛ يعنى اگر يكجا هم نازل مى شد باز ايمان نمى آورديد، چنان كه بهتورات كفر ورزيديد و در مقام محاجه از مشركان مى خواهد كه اگر راست مى گويند،كتابى هدايت كننده تر از تورات و قرآن از سوى خداوند بياورند: «اَوَ لَم يَكفُروا بِما اوتِىَ موسى مِنقَبلُ قالوا سِحرانِ تَظـهَرا وقالوا اِنّا بِكُلٍّ كـفِرون * قُل فَأتوا بِكِتـبٍمِن عِندِ اللّهِ هُوَ اَهدى مِنهُما اَتَّبِعهُ اِن كُنتُم صـدِقين». (قصص/28، 48 ـ 49) سياق آيات و برخى گزارش هاى تفسيرى نشان مى دهند كه مشركان قريش بامراجعه به يهود درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و قرآن جويا شدند و هنگامىكه آن ها براساس بشارت ها و وصف هاى تورات به تأييد آن حضرت پرداختند، مشركانناخرسند از اين موضوع، تورات و قرآن را سحرى خواندند كه يكديگر را تأييد مى كنند ونسبت به هر دو اظهار كفر كردند.[206]3. آگاهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آموزه هاىتورات:براساس آيات قرآن،پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بسيارى از حقايق و آموزه هاى كتب آسمانى از جملهتورات را كه اهل كتاب به كتمان آن مى پرداختند، بيان كرده، از آشكار ساختن بسيارىديگر خوددارى كرد: «يـاَهلَالكِتـبِ قَد جاءَكُم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُم كَثيرًا مِمّا كُنتُم تُخفونَ مِنَالكِتـبِ ويَعفوا عَن كَثيرٍ». (مائده/5،15) مفسران مواردى چون حكم رجمزناى محصنه و بشارت هاى تورات درباره ويژگى ها و بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را مصداق آموزه هاى كتمان شده تورات دانسته و گفته اند كه بيان پيامبر صلى اللهعليه و آله همان چيزى است كه در آيات 146 بقره/2، 41 مائده/5، 157 اعراف/7، و 29فتح/48 آمده است.[207]آيه 15 مائده/ 5 نشان مى دهد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از طريق وحى الهىاز آموزه هاى تورات آگاه بوده است و همين مسئله با توجه به امى بودن آن حضرت،صداقت وى در ادعاى نبوت را گواهى مى كند.[208]4. لزوم ايمان مسلمانان به تورات:بر اساس آنچه كهدرباره تاييد قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به همه كتب آسمانى ازجمله تورات گفته شد، مسلمانان بايد بدون هر گونه تبعيضى به آموزه هاى وحيانى و كتبنازل شده بر همه انبياى الهى از جمله حضرت موسى عليه السلام ايمان داشته باشند:«قولوا ءامَنّا بِاللّهِ ومااُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ اِلى اِبرهيمَ واِسمـعيلَ واِسحـقَ ويَعقوبَوالاَسباطِ وما اوتِىَ موسى ... لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِنهُم ونَحنُ لَهُمُسلِمون». (بقره/2،136 و نيزآل عمران/ 3، 84) البته بديهى است كه ايمان ياد شده مربوط به صورت تحريف ناشده آنكتب و محدود به دوره تاريخى آن هاست.منابعآشنايى با اديان بزرگ، حسين توفيقى، تهران، طه، 1384ش؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. 982 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى،1411 ق؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات،قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1418 ق؛ انوارالتنزيل، البيضاوى (م. 685 ق.)، بيروت،اعلمى، 1410 ق؛ بحرالعلوم، السمرقندى (م. 375 ق.)، به كوشش على معوض و ديگران،بيروت، دار الكتب العلمية، 1413 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)،به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1422 ق؛ البيان فى تفسيرالقرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ تاريخ تمدن، ويل دورانت (م.1981 م.)، ترجمه: آرام و ديگران، تهران، علمى و فرهنگى، 1378 ش؛ تاريخ جامع اديان،جان باير ناس، ترجمه: حكمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1373 ش؛ تاريخ قوم يهود، كلايرمن، ژيلبرت وليبى، ترجمه: مسعود همتى، تهران، انجمن فرهنگى اوتصوهتوراگنج دانشايران، 1347 ش؛ تاريخ مختصر اديان بزرگ، فيليسين شاله، ترجمه: خدايار محبى، تهران،طهورى، 1355 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت،دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ ترتيبالعين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسيرابن عبدالسلام، عبدالعزيز بن عبدالسلام الدمشقى (م. 660 ق.)، به كوشش عبداللّه الوهبى، بيروت، دارابن حزم، 1416 ق؛ تفسيرالتحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسيرجوامع الجامع، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1412 ق؛ تفسير الصافى،الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير عبد الرزاق، عبدالرزاقالصنعانى (م. 211 ق.)، به كوشش محمود محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419 ق؛تفسير القرآن، السمعانى (م. 489 ق.)، به كوشش غنيم بن عباس و ياسربن ابراهيم،رياض، دارالوطن، 1418 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوششمرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1409 ق؛ تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى (م.1356 ش.)، نشر آثار الامام قدس سره، 1418 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته،بيروت، التاريخ العربى، 1423 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة،دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوششرسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقىجميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)،بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م. 321 ق.)، بهكوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1987 م؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.911 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ دين يهود در جهان مذهبى، ريچارد بوشى، كنتدالرهايد، ترجمه: عبدالرحيم موگهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374 ش؛ روحالمعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، 1417 ق؛زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407 ق؛ زبدة البيان،المقدس الاردبيلى (م. 993 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، المكتبة المرتضويه؛ شرحشافية ابن الحاجب، محمد بن الحسن استرآبادى (م. 686 ق.)، به كوشش نورالحسن وديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1395 ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)،بيروت، دارالمعرفه؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365 ش؛ فقهالقرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ قاموسكتاب مقدس، مستر هاكس، تهران، اساطير، 1377ش؛ قاموس الكتاب المقدس،بطرس عبدالملك و ديگران، القاهرة، دارالثقافة، 1994ق؛ القاموس المحيط،الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417ق؛ قرآن شناسى، محمدتقى مصباح، به كوشش رجبى، قم، انتشارات اسلامى، 1376 ش؛ كتابمقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، 1380 ش؛كتاب مقدس، عبدالرحيم سليمانى، قم، آيات عشق، 1382 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538ق.)، مصطفى البابى، 1385 ق؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. 427 ق.)، به كوشش ابنعاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق؛ كلام مسيحى، توماس ميشل، ترجمه:توفيقى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، 1381 ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مجمع البحرين،الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان،الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ مدارك التنزيل، النسفى (م. 701ق.)؛ المدخل الى العهد القديم، القس صموئيل يوسف، القاهرة، دارالثقافة، 1993 م؛المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، القاهرة، دارالتأليف والنشر للكنيسةالاسقفيه؛ المدخل الى الكتاب المقدس، الخورى بولس الفغالى، بيروت، المكتبةالبوليستة، 1995 م؛ مدخلى بر تبارشناسى كتاب مقدس، حسين كلباسى اشترى، پژوهشگاهفرهنگ وانديشه اسلامى، 1384 ش؛ مسيحيت، كاكسى هاروى، ترجمه: عبدالرحيم سليمانى،قم، زلال كوثر، 1381 ش؛ معالم التنزيل، البغوى (م. 510 ق.)، بيروت، دار الكتبالعلمية، 1414 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلاممحمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوانداودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى،1393 ق؛ واژه هاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: بدره اى، توس، 1372 ش؛الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش صفوان داودى، بيروت،دارالشامية، 1415 ق؛ هفت آسمان (فصلنامه)، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان ومذاهب.1. The Encyclopedia of Religion, Eliade, Mircea(ed): MacmilanPublishing Company, New York, 1987.2. Encyclopaedia Judaica, CD-ROM (Edition 2011).3. Encyclopedia Britannica, CD-ROM (Edition 2009).4. Encyclopedia of Jewish concepts, Philip, Birnbaum, HebrewPublishing company, New York, 1995.5. The Oxford Companion to the Bible, M.Metzger, Bruce andD.coogan, Michael, Oxford University press, New York, 1993).على اسدى[1]. العين، ج 8، ص 300؛ جمهرة اللغه، ج1، ص236 - 237؛ مقاييس اللغه،ج 6، ص 104، «ورى».[2]. تاج العروس، ج 20، ص 288، «ورى».[3]. واژه هاى دخيل، ص 161 - 162؛ التحقيق، ج 1، ص 403، «توراة».[4]. واژه هاى دخيل، ص 161 - 162.[5]. شرح شافيه، ج 3، ص 81 - 82، «تورات»؛ لسان العرب، ج 15، ص 283؛مجمع البحرين، ج 4، ص 492 - 493، «ورى».[6]. مفردات، ص 168؛ «توراة»؛ القاموس المحيط، ج 2، ص 1758، «الورى».[7]. لسان العرب، ج 15، ص 283؛ تاج العروس، ج 20، ص 288.[8]. الكشاف، ج 1، ص 410.[9]. التبيان، ج 2، ص 391؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 170.[10] . تاج العروس، ج 20، ص 288.[11]. ر.ك: كتاب مقدس، خروج 12: 49؛ لاويان 6: 9؛ اعداد 6: 21.[12].The Oxford Companion to the Bible P.747.[13].Encyclopaedia Judaica, V.15. "Torahنيز: المدخل الى العهدالقديم، ص 41.[14].pentateuch.[15].Encyclopaedia of Jewish conocepts, PP. 630-631.[16]. تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ مجمع البيان، ج 1، ص 295؛ تفسير ابنكثير، ج 1، ص 372 - 373.[17]. قاموس كتاب مقدس، ص 718، «كتاب مقدس»؛ كلام مسيحى، ص 23.[18]. كتاب مقدس، دوم تيموتاوس 3: 15 - 16؛ المدخل الى العهد القديم، ص26.[19]. كلام مسيحى، ص 23.[20]. كلام مسيحى، ص 23.[21]. كلام مسيحى، ص 23.[22]. المدخل الى العهد القديم، ص 32.[23]. همان؛ آشنايى با اديان بزرگ، ص97؛ EncyclopaediaJudaica, V.15,"Torah"[24].Melitius.[25].Tertulian.[26]. المدخل الى العهد القديم، ص 32.[27]. كتاب مقدس، ارميا 31: 31 - 34؛ لوقا 22: 20؛ عبرانيان 8 - 10.[28].old Testament.[29].New Testament.[30]. المدخل الى العهد القديم، ص 32؛ آشنايى با اديان بزرگ، ص 158 -160؛ ر. ك: مدخلى بر تبارشناسى كتاب مقدس، ص 5935.[31] . المدخل الى العهد القديم، ص 60 - 61؛ كلام مسيحى، ص 2524؛ كتابمقدس، ص 20 - 22.[32].Septuagint.[33].protestan[34].rthodox[35].Apocrypha.[36] . كلام مسيحى، ص 25؛ كتاب مقدس، ص 20 - 22.[37]. المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، ص 141؛ كتاب مقدس، ص 23.[38] . كتاب مقدس، ص 23 - 24.[39]. المدخل الى العهد القديم، ص 33 - 34؛ تاريخ قوم يهود، ج 2، ص 40.[40]. براى آگاهى مفصل ر.ك: المدخل الى الكتاب المقدس، الفغالى، ج 2، ص400 - 414؛ ج 3، ص 14 - 15؛ المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، ص 92 - 171؛المدخل الى العهد القديم، ص 398 - 673؛ قاموس الكتاب المقدس، ص 17181؛ هفت آسمان،ش 1، ص 102 - 103، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه».[41]. تاريخ جامع اديان، ص 535؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 382؛ كتاب مقدس، ص187 - 188، 191 - 192.[42]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 43 - 45؛ جهان مذهبى، ج 2، ص607؛ تاريخ مختصر اديان بزرگ، ص 268 - 276.[43]. المدخل الى العهد القديم، ص 48 - 51.[44]. كتاب مقدس، خروج 34: 1، 4؛ تثنيه 27: 1 - 4 قس: اشعياء 30: 8؛حبقوق 2: 2.[45]. قاموس كتاب مقدس، ص 716، «كتاب».[46]. كتاب مقدس، مزامير 40: 7؛ ارميا 36: 2 - 4؛ حزقيال 2: 9؛ 3 : 31؛زكريا 5: 1 - 2.[47]. المدخل الى العهد القديم، ص 50 - 57.[48]. قاموس كتاب مقدس، ص 716، «كتاب مقدس».[49]. المدخل الى العهد القديم، ص 47.[50]. همان، ص 62 - 64.[51] . ر.ك: همان، ص 66 - 68.[52]. ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ص 721 - 722 «كتاب مقدس»؛ المدخل الىالعهد القديم، ص 60 - 64، 69 - 83؛ كتاب مقدس، ص 49 - 50.[53] . كتاب مقدس، يوشع 1: 8.[54]. همان، متى 12: 5، لوقا 16: 16؛ يوحنا 7: 19.[55]. همان، عزراء 10: 3؛ نحميا 8، 2، 7، 14، 10: 36 - 37؛ 12: 44؛13:3.[56]. همان، دانيال 9: 11؛ لوقا 2: 22؛ يوحنا 7: 23.[57]. همان، نحميا 13: 1؛ دوم تواريخ 35 : 12.[58]. همان، نحميا 8: 1.[59] . ر. ك: كتاب مقدس، دوم تواريخ 17: 9، 34: 14؛ نحميا 8: 18.[60]. همان، يوشع 8: 31، 23: 6؛ 14: 6.[61]. ر. ك: همان، غلاطيان 3: 10.[62]. همان، مرقس 12: 26.[63]. كتاب مقدس، پيدايش، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 93 - 113؛كلام مسيحى، ص 32 - 33.[64]. هفت آسمان، ش 14، ص 204 «ده فرمان».[65]. كتاب مقدس، خروج، «مقدمه»؛ المدخل الى العهد القديم، ص115 - 117،121 - 125؛ كلام مسيحى، ص 33.[66]. كتاب مقدس، لاويان، مقدمه؛ ر. ك: المدخل الى العهد القديم، ص 149- 161.[67]. كلام مسيحى، ص 33.[68]. كتاب مقدس اعداد، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 163 - 168.[69]. كتاب مقدس تثنيه، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 176173.[70]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 41، 84 - 85؛ گنجينه اى ازتلمود، ص 144؛ Encyclopaedia Judaica, V.15، 123.[71]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 41 ـ 42؛ قاموس الكتاب المقدس،ص 348.[72]. المدخل الى العهد القديم، ص 42 - 43.[73]. همان، ص 85.[74] . كلام مسيحى، ص 31 - 32.[75]. كتاب مقدس، ص 56 - 62؛ ر. ك: هفت آسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنفواقعى اسفار پنج گانه».[76]. ر.ك: كتاب مقدس،پيدايش، 36: 31؛ خروج، 16: 35؛ يوشع، 5: 12.[77] . قس: همان، پيدايش، 14: 14؛ داوران، 18: 29.[78]. همان، تثنيه 34: 1 - 10.[79]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 85، 96 - 103، 119 - 120؛ هفتآسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه».[80]. هفت آسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه»[81].Jahwist.[82].Elohist.[83].Deuteronomy.[84].Pristly.[85].The Encyclopedia Of Religion, V.14, P. 557- 558; The New EncyclopediaBritanica, V14; P. 922;كتاب مقدس، ص 62 - 64؛المدخل الى العهد القديم، ص 85 - 88؛ كلام مسيحى، ص 32 - 33.[86]. المدخل الى الكتاب المقدس، ج 2، ص 16 - 39؛ دين يهود در جهانمذهبى، ج 2، ص 604.[87]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 88 - 89.[88]. همان، ص 89 - 90؛ كتاب مقدس، ص 6564؛ كلام مسيحى، ص 32.[89] . كتاب مقدس، خروج 20: 1 - 26، 31 - 34.[90]. التبيان، ج 4، ص 539؛ مجمع البيان، ج 4، ص 733.[91] . الكشاف، ج 2، ص 668؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 256.[92]. الكشاف، ج 2، ص 668.[93] . ر.ك: جامع البيان، ج 1، ص 567؛ مجمع البيان، ج 1، ص 307؛ تفسيرثعلبى، ج 1، ص 232.[94]. مجمع البحرين، ج 2، ص 587 - 588؛ التحقيق، ج 6، ص 196 - 199،«صحف».[95] . تفسير مقاتل، ج 4، ص 165، 670؛ التبيان، ج 10، ص 333؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 272.[96] . جامع البيان، ج 30، ص 198؛ تفسير واحدى، ج 2، ص 1195؛ تفسيربغوى، ج 4، ص 446.[97] . التفسير الكبير، ج 29، ص 13.[98] . جوامع الجامع، ج 2، ص 541؛ تفسير واحدى، ج 2، ص 1042؛ تفسيربغوى، ج 4، ص 231.[99] . تفسير سمرقندى، ج 3، ص 294؛ روح المعانى، ج 30، ص 198.[100]. الدر المنثور، ج 8، ص 489؛ نور الثقلين، ج 5، ص 561؛ تفسيرقرطبى، ج 20، ص 25.[101] . تفسير سمرقندى، ج 2، ص 395؛ تفسير قرطبى، ج 11، ص 264؛ تفسيربيضاوى، ج 2، ص 102.[102]. تفسير مقاتل، ج 1، ص 141؛ جامع البيان، ج 1، ص 788؛ مجمع البيان،ج 1، ص 405.[103] . جامع البيان، ج 26، ص 44 - 45؛ التبيان، ج 9، ص 284؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 139.[104]. جامع البيان، ج 1، ص 577؛ مجمع البيان، ج 1، ص 311؛ التفسيرالكبير، ج 3، ص 180.[105] . جامع البيان، ج 5، ص 173 - 174؛ التبيان، ج 3، ص 215؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 86.[106]. ر. ك: الاصفى، ج 1، ص 52؛ تفسير ابن عبدالسلام، ج 1، ص 121، 144؛روح المعانى، ج 1، ص 244. [107] . جامع البيان، ج 3، ص 291.[108]. براى نمونه: ر. ك: تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ مجمع البيان، ج 1، ص307؛ زادالمسير، ج 1، ص 112.[109]. جامع البيان، ج 6، ص 358؛ مجمع البيان، ج 2، ص 696؛ الميزان، ج3، ص 197 - 198.[110]. تفسير المنار، ج 3، ص 159؛ التحقيق، ج 12، ص 40؛ الفرقان، ج 3، ص12.[111]. تفسير المنار، ج 3، ص 159؛ الميزان، ج 3، ص 197 - 198.[112] . ر.ك: الكشاف، ج 2، ص 450؛ التبيان، ج 1، ص 233؛ ج 3، ص 373؛مجمع البيان، ج 1، ص 232؛ ج 3، ص 205 - 206.[113]. تفسير ثعلبى، ج 9، ص 123؛ زاد المسير، ج 8، ص 46؛ تفسير بيضاوى،ج 4، ص 195.[114] . تفسير سمعانى، ج 5، ص 266 - 267؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 59؛تفسير بيضاوى، ج 4، ص 195.[115]. تفسير ابى السعود، ج 8، ص 146؛ الميزان، ج 19، ص 6.[116] . ر.ك: تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 176؛جوامع الجامع، ج 1، ص 66.[117]. روح المعانى، ج 19، ص 14.[118]. الكشاف، ج 1، ص 96.[119]. جوامع الجامع، ج 1، ص 169؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 169؛ تفسيرقرطبى، ج 4، ص 5.[120] . تفسير مقاتل، ج 3، ص 233 - 234؛ جامع البيان، ج 19، ص 15؛ تفسيرثعلبى، ج 7، ص 132.[121] . تفسير مقاتل، ج 3، ص 348؛ تفسير سمرقندى، ج 2، ص 530؛ التفسيرالكبير، ج 24، ص 260 - 261.[122] . تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 4، ص 432.[123]. روح المعانى، ج 3، ص 123 - 124.[124]. الميزان، ج 3، ص 7؛ ج 15، ص 208 - 209.[125]. التحرير و التنوير، ج 19، ص 44.[126]. ر.ك: روح المعانى، ج 19، ص 22.[127]. الكشاف، ج 2، ص 151 ـ 152؛ التبيان، ج 1، ص 233؛ مجمع البيان، ج1، ص 232؛ ج 4، ص 730.[128]. همان.[129]. الميزان، ج 16، ص 49 - 50.[130] . جامع البيان، ج 3، ص 226؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9؛ تفسيرالمنار، ج 6، ص 401.[131] . التفسير الكبير، ج 12، ص 9.[132]. همان؛ جامع البيان، ج 3، ص 226.[133]. جامع البيان، ج 6، ص 358؛ مجمع البيان، ج 3، ص 314.[134] . التفسير الكبير، ج 12، ص 9.[135] . تفسير المنار، ج 6، ص 401.[136] . جامع البيان، ج 6، ص 358 - 359.[137] . مجمع البيان، ج 3، ص 311؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9.[138] . الميزان، ج 7، ص 381 ـ 384.[139] . تفسير ثعلبى، ج 9، ص 151؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 540 - 542؛الميزان، ج 19، ص 45 - 46.[140]. مجمع البيان، ج 9، ص 272 - 273؛ الميزان، ج 19، ص 45 - 48.[141]. جوامع الجامع، ج 1، ص 427؛ تفسير نسفى، ج 1، ص 353؛ الميزان، ج7، ص 381 - 382.[142] . تفسير نسفى، ج 1، ص 354؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 4؛ الميزان، ج7، ص 383.[143] . مجمع البيان، ج 9، ص 271؛ الميزان، ج 19، ص 46 - 47.[144] . الميزان، ج 19، ص 44 - 46.[145]. جامع البيان، ج 9، ص 112 - 113؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 262؛ ج3، ص 427؛ الميزان، ج 8، ص 280.[146] . الميزان، ج 8، ص 280.[147] . الميزان، ج 7، ص 40.[148]. التفسير الكبير، ج 17، ص 119؛ البيان، ص 122؛ الميزان، ج 19، ص253 - 254.[149] . تفسير قرطبى، ج 13، ص 296؛ الميزان، ج 16، ص 54؛ البيان، ص 119.[150] . قرآن شناسى، ص 188.[151]. جامع البيان، ج 25، ص 141 - 149؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 292.[152]. التبيان، ج 9، ص 336 - 337؛ مجمع البيان، ج 9، ص 192.[153] . جامع البيان، ج26، ص 145 - 146؛ تفسير ابن كثير، ج 4،ص 219؛معانى القرآن، ج 6، ص 515.[154]. جامع البيان، ج 26، ص 145؛ تفسير صنعانى، ج 3، ص 215؛ زادالمسير،ج 7، ص 448 - 449.[155] . جامع البيان، ج 26، ص 146.[156]. فتح القدير، ج 5، ص 56.[157]. زاد المسير، ج 7، ص 448.[158]. جامع البيان، ج 8، ص 121؛ تفسير نسفى، ج 1، ص 353؛ تفسير ابنكثير، ج 2، ص 199.[159] . الميزان، ج 7، ص 381 - 384؛ نمونه، ج 6، ص 40.[160]. الكشاف، ج 1، ص 160 - 161؛ التبيان، ج 1، ص 331 - 336؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 300.[161] . زاد المسير، ج 3، ص 503 - 504.[162] . التفسير الكبير، ج 16، ص 201؛ مجمع البيان، ج 5، ص 114؛ فقه القرآن،ج 1، ص 349.[163]. الميزان، ج 17، ص 44، 338؛ روح المعانى، ج 24، ص 117 - 118.[164] . جامع البيان، ج 1، ص 567 ـ 568؛ مجمع البيان، ج 1، ص 307؛التفسير الكبير، ج 3، ص 176.[165]. تفسير مقاتل، ج 4، ص 27؛ الميزان، ج 18، ص 216.[166]. جامع البيان، ج 12، ص 160؛ التبيان، ج 6، ص 72 - 73؛ مجمعالبيان، ج 5، ص 303.[167]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 300؛ الميزان، ج 11، ص 45 - 46.[168]. التبيان، ج 4، ص 200؛ الكشاف، ج 2، ص 44؛ مجمع البيان، ج 4، ص515.[169] . تفسير بيضاوى، ج 2، ص 33.[170] . جامع البيان، ج 7، ص 350 - 351؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 74 -76؛ الصافى، ج 1، ص 206.[171]. مجمع البيان، ج 1، ص 311 - 312؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 180 -181؛ الميزان، ج 1، ص 222.[172]. مجمع البيان، ج 1، ص 315 - 316؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 185 -186؛ الميزان، ج 1، ص 222.[173]. التبيان، ج 1، ص 336؛ الكشاف، ج 1، ص 161؛ مجمع البيان، ج 1، ص303 - 304.[174]. جامع البيان، ج 6، ص 336 - 337؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 187 - 188.[175]. التبيان، ج 10، ص 5؛ مجمع البيان، ج 10، ص 8؛ الميزان، ج 19، ص266.[176]. ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 15: 37 - 41.[177]. الميزان، ج 3، ص 201.[178] . كتاب مقدس، متى 5: 17 - 18.[179]. جامع البيان، ج 3، ص 383 - 384؛ البحر المحيط، ج 2، ص 486؛ روحالمعانى، ج 3، ص 273.[180] . كتاب مقدس، متى 5: 17 - 18.[181] . آشنائى با اديان بزرگ، ص 158؛ كلام مسيحى، ص 32؛ مسيحيت، ص 63.[182]. جامع البيان، ج 3، ص 384؛ التبيان، ج 2، ص 470؛ الكشاف، ج 1، ص365.[183]. جامع البيان، ج 1، ص 615؛ ج 3، ص 226؛ ج 6، ص 360 - 361؛التبيان، ج 8، ص 429؛ مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ ج 3، ص 313؛ ج 8، ص 637.[184]. مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ قرآن شناسى، ج 1، ص 182 - 183.[185]. التبيان، ج 3، ص 542؛ مجمع البيان، ج 3، ص 313؛ الميزان، ج 5، ص349.[186] . جامع البيان، ج 6، ص 360 - 363؛ مجمع البيان، ج 3، ص 313، تفسيرابن كثير، ج 2، ص 68.[187]. مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ تفسير المنار، ج 6، ص 410 -411؛الميزان، ج 5، ص 349. [188]. الميزان، ج 3، ص 197 - 198.[189] . الميزان، ج 6، ص 37 - 38.[190]. همان؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 444.[191] . معانى القرآن، ج 2، ص 337؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسيرابن كثير، ج 1، ص 169.[192] . التبيان، ج 3، ص 585؛ مجمع البيان، ج 3، ص 341؛ الميزان، ج 6، ص37 - 38.[193]. جوامع الجامع، ج 1، ص 517؛ مجمع البيان، ج 3، ص 383.[194] . جامع البيان، ج 3، ص 414 - 415؛ التبيان، ج 2، ص 492 - 493؛الميزان، ج 3، ص 252 - 253.[195]. جامع البيان، ج 3، ص 414؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 193؛ الميزان، ج3، ص 251.[196]. الكشاف، ج 1، ص 385 ـ 386؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 203؛ مجمع البيان،ج 2، ص 794 ـ 795.[197] . التبيان، ج 2، ص 532؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 203؛ مجمع البيان، ج2، ص 794 - 795.[198] . ر.ك: مجمع البيان، ج 3، ص 299 - 301؛ تفسير ابى السعود، ج 3، ص36 - 38؛ زادالمسير، ج 2، ص 356 - 358.[199]. الميزان، ج 5، ص 342.[200]. ر. ك: قاموس الكتاب المقدس، ص 400، «رجم».[201] . الميزان، ج 7، ص 270 - 271.[202] . الكشاف، ج 2، ص 44؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 400 - 401؛ تفسيربيضاوى، ج 2، ص 33.[203] . مجمع البيان، ج 4، ص 515؛ الكشاف، ج 2، ص 44؛ التفسير الكبير، ج13، ص 74 - 76.[204] . التفسير الكبير، ج 13، ص 74 - 76؛ الميزان، ج 7، ص 268 - 272.[205]. ر.ك: مجمع البيان، ج 7، ص 401 - 402؛ التفسير الكبير، ج 24، ص260؛ روح المعانى، ج 20، ص 135.[206]. مجمع البيان، ج 7، ص 402؛ الميزان، ج 16، ص 47 - 53؛ روحالمعانى، ج 20، ص 134.[207]. التبيان، ج 3، ص 474، 525؛ مجمع البيان، ج3، ص 300 - 301؛ الميزان، ج 5، ص 244.[208] . الميزان، ج 5، ص 243 - 244.