تواب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تواب - نسخه متنی

احمد جمالى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
توّاب:بسيار بازگشت كننده به سوى

بندگان با رحمت / از اسما و صفات الهى

توّاب صيغه مبالغه

از ريشه «ت ـ و ـ ب» است. توبه در لغت به معناى بازگشت[1]

يا بازگشت از ناخوشايند به خوشايند است.[2]

برخى آن را بازگشت از نافرمانى[3]

يا ترك گناه به زيباترين وجه[4]

دانسته اند؛ ولى اين معنا با كاربرد توبه* درباره خداوند منافات داشته، معناى نخست

با استعمالات قرآنى سازگارتر است.[5]

توبه، هم به خدا

اسناد داده مى شود و هم به بنده؛ با اين تفاوت

كه توبه بنده با حرف «إلى» به كار رفته و به معناى بازگشتن از گناه* و نافرمانى

الهى به اطاعت از وى است[6]

و توبه خدا چون از مقامى والاست با حرف «على» به كار رفته كه معمولاً در موارد

علوّ به كار مى رود[7]

و به معناى بازگشت خداوند به سوى بنده با رحمت است.[8]

«توّاب» از اسماى

افعال الهى است[9]

كه در قرآن كريم 9 بار همراه اسم «رحيم»، يك بار همراه اسم «حكيم» و يك بار به

تنهايى به كار رفته است.[10]

در آياتى نيز توبه خدا به سوى بندگان به صورت فعلى (تابَ، أتوبُ، يَتُوبُ) استعمال

شده است؛ همچنين در آيات ديگرى با استفاده از واژه «توبه» يا «تَوْب» به توبه الهى

اشاره شده است، چنان كه در آيه اى با اسم «قابِلِ التَوبِ» (غافر/40،3)، پذيرفته شدن توبه بندگان توسط

خداوند بيان شده كه خود از مصاديق توّاب بودن خداست.

بر پايه روايتى از

امام رضا عليه السلام هركس روزى 3 بار «يا توّاب» بگويد، وسوسه از دلش زدوده و

توبه اش پذيرفته مى شود.[11]

برخى، آثار ديگرى مانند رهايى از ستم را نيز براى تكرار اين اسم شريف ذكر كرده اند.[12]

تبيين اسم توّاب :

واژه «توّاب» داراى

مادّه و هيئتى است. در توضيح مادّه اين نام مبارك بايد گفت توبه الهى يك معنا

بيشتر ندارد و آن بازگشت به سوى بندگان با رحمت است[13]؛

ولى اين بازگشت در مقايسه با توبه بنده و تقدم و تأخر نسبت به آن متعدّد شده، مى توان

آن را به دو صورت ترسيم كرد[14]:

1. موفق ساختن بنده به توبه:

توبه الهى در اين

مورد پيش از توبه بنده و به صورت دادن توفيق بازگشت از معصيت[15]

و فراهم ساختن اسباب توبه[16]،

پشيمان كردن وى از گناه[17]،

هدايت او به سوى توبه[18]

و بازگرداندن دل هاى رميده از حق به سوى اطاعت و محبت خويش[19]

ظهور مى يابد.

از آنجا كه خداوند

به باطن بندگانش آگاه است، به شايستگان توبه

توفيق آن را مى دهد: «...

و يَتوبُ اللّهُ عَلى مَن يَشاءُ» (توبه/9،15)[20]،

چنان كه به آدم عليه السلام پس از ترك اولى[21]

و خوردن از ميوه درخت ممنوع:«... ولا تَقرَبا هـذِهِ الشَّجَرَةَ ... * فَاَزَلَّهُمَا الشَّيطـنُ

عَنها» (بقره/2،35 ـ 36) چنين توفيقى عنايت فرمود: «فَتَلَقّى ءادَمُ مِن رَبِّهِ كَلِمـتٍ

فَتابَ عَلَيهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيم». (بقره/2،37)[22]

برخى از اشاعره اين

توبه الهى را به معناى آفرينش توبه و رجوع، در قلب گناهكار دانسته و معتزله چنين

معنايى را انكار كرده اند[23]،

زيرا از نظر آنان چنين امرى به معناى پذيرش جبر است؛ ولى انكار معتزله وجهى ندارد،

زيرا فيض و عنايت ابتدايى الهى، شامل كردار و صفات اختيارى انسان نيز مى شود.

اين گونه توبه الهى

سبب توبه بنده است، زيرا تا خداوند با رحمت خويش به سوى بنده بازنگشته، به او

توفيق توبه ندهد، وى نمى تواند از گناه خويش پشيمان شده، به سوى خدا بازگردد:«ثُمَّ تابَ عَلَيهِم لِيَتوبوا».

(توبه/9،118)[24]

2. پذيرش توبه بنده:

توبه خداوند در اين

مورد پس از توبه بنده و عبارت است از پذيرش توبه بنده و بازگشت وى از معصيت[25]:

«... و قابِلِ التَّوبِ»

(غافر/40،3 و نيز توبه/9،104؛ شورى/42، 25)؛ همچنين اعمال نيك پيشين او

را حبط نكرده، احسان وعده داده شده به اهل طاعت را از وى منع نمى كند[26]،

چنان كه پس از توبه بنى اسرائيل و امتثال فرمان الهى، گناهان بزرگ آنان را عفو كرد

و آنان را آمرزيد: «...

فَتوبوا اِلى بارِئِكُم فَاقتُلوا اَنفُسَكُم ... فَتابَ عَلَيكُم اِنَّهُ هُوَ

التَّوّابُ الرَّحيم» (بقره/2،54)[27]؛

همچنين به كتمان كنندگان حقايق الهى وعده داده است كه اگر پس از توبه آنچه را فاسد

كرده اند اصلاح كنند و آن حقايق مكتوم را آشكار سازند، خداوند توبه آنان را مى پذيرد:

«اِنَّ الَّذينَ

يَكتُمونَ ما اَنزَلنا... اُولـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ و يَلعَنُهُمُ اللّـعِنون

* اِلاَّ الَّذينَ تابوا واَصلَحوا وبَيَّنوا فَاُولـئِكَ اَتوبُ عَلَيهِم واَنَا

التَّوّابُ الرَّحيم». (بقره/2،159 - 160)[28]

برخى اين گونه توبه الهى را همان برداشتن كيفر از بنده[29]

و برخى متضمن آن[30]

دانسته اند. برخى نيز اطلاق توبه به معناى پذيرش توبه بنده را بر خداوند مَجاز

دانسته اند.[31]

با توجه به توبه

پيشين و پسين الهى است كه گفته شده: توبه بنده ميان دو توبه خدا و محفوف به آن دو

است[32]،

زيرا اصل توبه بنده، حسنه اى نيازمند قدرت است و همه حسنات و قدرت ها از آنِ

خداست، پس توفيق توبه و اذن و الهام آن از سوى خداست. پس از توبه بنده نيز باز وى

نيازمند يارى خداست تا توبه اش را پذيرفته، او را مورد مغفرت و رحمت خويش قرار دهد

و به او ثواب عنايت كند.[33]

با توجه به دو صورت

ياد شده، توبه الهى تنها در جايى تصور دارد كه پيش يا پس از آن، از سوى بنده توبه اى

تحقق يابد؛ ولى بنابر نظرى، توبه الهى حتى بدون تحقق توبه بنده نيز مصداق دارد،

چنان كه بر اساس آيؤ 27 نساء/4 خداوند اراده كرده است كه با رحمت خويش به سوى

مؤمنان باز گردد: «واللّهُ

يُريدُ اَن يَتوبَ عَلَيكُم ...». در اين آيه توبه الهى بدون توبه

مؤمنان محقق شده است.[34]

از مصاديق اين توبه خداوند آسان كردن دشوارى[35]

(مزمّل/73،20) و تخفيف در حكم دانسته شده است، چنان كه تجويز مباشرت با همسران در

شب هاى ماه رمضان: «عَلِمَ

اللّهُ اَنَّكُم كُنتُم تَختانونَ اَنفُسَكُم فَتابَ عَلَيكُم وعَفا عَنكُم

فالـٔنَ بـشِروهُنَّ...» (بقره/2،187) و تخفيف در كفاره قتل خطايى در

حالى كه قاتل مرتكب گناهى نشده «ومَن قَتَلَ مُؤمِنـًا خَطَـًٔا فَتَحريرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ... فَمَن

لَم يَجِد فَصيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ تَوبَةً مِنَ اللّهِ» (نساء/4،92)

توبه الهى دانسته شده است[36]؛

همچنين خداوند بر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله توبه كرد، در حالى كه آن حضرت

گناهى نداشت: «لَقَد

تابَ اللّهُ عَلَى النَّبِىِّ...». (توبه/9،117)[37]

از ديگر مصاديق

توبه الهى بدون تحقق توبه بنده، پذيرفتن شفاعت شافعان در آخرت است، زيرا بر اساس

آيه 18 نساء/4 خداوند در آخرت با رحمت خود به سوى كسانى كه با كفر از دنيا رفته اند

باز نمى گردد: «و

لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذينَ... ولاَ الَّذينَ يَموتونَ و هُم كُفّارٌ». مقيّد

بودن جمله اخير به قيد «و

هُم كُفّارٌ» نشان مى دهد كه خداوند در قيامت به سوى مؤمنان گنهكارى كه

با ايمان از دنيا رفته اند توبه كرده، گناهان ايشان را با رحمت خويش مى آمرزد، بر

اين اساس گرچه موضوع توبه بنده پس از مرگ منتفى مى شود؛ ولى توبه الهى پس از مرگ

نيز تحقق دارد و قبول شفاعت شافعان از مصاديق توبه خداوند است.[38]

مى توان برطرف كردن انواع

بلاها، افاضه نعمت هاى گوناگون و پاسخ دادن دعا با عطا[39]

را نيز از مصاديق توبه خداوند بدون وجود توبه بنده دانست.

هيئت واژه «توّاب»

صيغه مبالغه است و بر كثرت بازگشت الهى به سوى بندگان دلالت دارد.[40]

گفته شده: بازگشت خداى مهربان به سوى بنده از بازگشت بنده بيشتر است، از اين رو در

قرآن كريم، صيغه مبالغه تنها در يك مورد براى بندگان به كار رفته (بقره/2،222) و

در موارد ديگر صفت خداوند قرار گرفته است.[41]

برخى گفته اند: بنده طلبى خداوند شديدتر از خداخواهى بندگان است، زيرا طلب خدا

براى آن است كه حكم آنچه اسماى الهى اقتضاى آن را دارد تعطيل نشود، از اين رو

خداوند با اسم توّاب مى گويد: آيا توبه كننده اى هست تا من به سوى او باز گردم؟[42]

دليل بسيار بودن

بازگشت الهى، فراوان بودن توبه بندگان و پذيرش آن ها از سوى خداوند دانسته شده

است، زيرا هم شمار توبه كنندگان بسيار زياد است و هم يك شخص، هرچه توبه كند خداوند

آن را مى پذيرد.[43]

گفته شده: از آنجا كه توبه الهى بر اثر امورى مانند رقّت طبع، سودجويى يا زيان

زدايى نيست، اگر كسى تا آخر عمر هر لحظه گناه و سپس توبه كند، خداوند هماره توبه

او را مى پذيرد.[44]

برخى وجه مبالغه در توّاب را پذيرش توبه از گناهان بزرگ دانسته اند.[45]

صيغه مبالغه در

توّاب اشاره به اين مطلب نيز دارد كه انسان نبايد هيچ گاه حتى پس از شكستن توبه اش،

از عفو و رحمت الهى مأيوس شود.[46]

صيغه اسم فاعل در «قابِلُ التَوبِ» نيز

خالى از دلالت بر استمرار پذيرش توبه از سوى خداوند نيست.[47]

تفضّلى بودن توبه الهى:

توبه پيشين و پسين

خداوند مانند ديگر نعمت هاى الهى، فضلى از جانب اوست، بدون اينكه بر وى واجب باشد[48]،

بنابراين خداوند مى تواند توبه برخى را بپذيرد و توبه برخى را نپذيرد[49]

(آل عمران/3،90؛ نساء/4،18)، زيرا مخلوق حقى بر خالق ندارد[50]،

از همين رو خداوند با وصف «قابِلُ

التَوبِ» (غافر/40، 3) خود را مدح كرده است و اگر پذيرش توبه واجب بود،

در آن مدحى نبود[51]؛ همچنين در قرآن

غالبا پس از اسم «توّاب» اسم «رحيم» آمده است تا اشاره به اين مطلب باشد كه پذيرش

توبه، فضل الهى است نه وظيفه واجب[52]؛

همچنين هيچ دليل عقلى صرف بر وجوب توبه بر خداوند نيست. تنها دليل موجود آن است كه

خداوند در آياتى مانند 3 غافر/40، 31 نور/ 24، 222 بقره/2 و 17 نساء/ 4 به صورت

مطابقى يا التزامى وعده داده است كه توبه بندگان را مى پذيرد و خلف وعده از سوى

خداوند عقلاً محال است[53]،

بنابراين پذيرش توبه از سوى وى، حتمى و ضرورى خواهد بود. از ظاهر برخى آيات نيز،

وجوب توبه بر خداوند استفاده مى شود؛ مانند «اِنَّمَا التَّوبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ...» (نساء/4،17)؛

ولى اين بدان معنا نيست كه غير خداوند (عقل يا نفس الامر يا واقع يا حق يا چيز

ديگر) توبه را بر خداوند واجب ساخته، بلكه خداوند خود آن را بر خويش واجب كرده است[54]،

زيرا رحمت بر بندگان را بر خود واجب كرده است: «كَتَبَ رَبُّكُم عَلى نَفسِهِ

الرَّحمَةَ...» (انعام/6،54) و «كَتَبَ» به معناى «أوجَبَ» است.[55]

توبه از هر گناهى

حتى كفر و شرك، از سوى خداوند پذيرفته مى شود. (=> توبه)

منابع

الاسماء الحسنى، حسن عز الدين الجمل، الرياض،

دارالشواف، 1413 ق؛ اسماء و صفات الهى در قرآن، محمدباقر محقق، تهران، انتشارات

اسلامى، 1372 ش؛ الاسنى فى شرح اسماء الله الحسنى، القرطبى (م. 671 ق.)،

دارالصحابه لتراث، 1416 ق؛ اشتقاق اسماء الله، الزجاجى (م. 340 ق.)، به كوشش

عبدالحسين المبارك، النجف الاشرف، مطبعة النعمان، 1394 ق؛ پيام قرآن، مكارم شيرازى

و ديگران، قم، مدرسه امام على بن ابى طالب عليه السلام ، 1374 ش؛ التحقيق،

المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م.

1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.

606 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و

ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ التفكر فى الاسماء طريق العلما، ضياء

الدين الجماس، اول، بيروت، دارالهجرة، 1410 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)،

به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاسماء اللّه الحسنى، ابن قيم الجوزيه ـ القرطبى، به كوشش

حامد احمدالطاهر، اول، بيروت، دارالفجر، 1423 ق؛ دائره الفرائد، محمد باقر محقق،

تهران، بعثت، 1364 ش؛ رحمة من الرحمن، محى الدين بن عربى (م. 638 ق.)، به كوشش

محمود الغراب، دمشق، مطبعة نضر، 1410 ق؛ شرح اسماء اللّه الحسنى (لوامع البينات)، فخرالدين الرازى (م.

606 ق.)، به كوشش طه عبدالرؤف، بيروت، دارالكتاب العربى؛ شرح فصوص الحكم، قيصرى

(م. 751 ق.)، به كوشش آشتيانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375 ش؛ الصحاح، الجوهرى (م.

393 ق.)، به كوشش عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق؛ الفتوحات المكيه،

محيى الدين بن عربى (م. 638 ق.)، به كوشش عثمان يحيى، قاهرة، الهيئة المصرية، 1405

ق؛ قاموس قرآن، على اكبر قرشى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1371 ش؛ الكشاف،

الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت،

دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش

محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.

548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ مدارج السالكين، ابن قيم الجوزية (م. 751

ق.)، قاهرة، دارالحديث؛ المعجم الاحصائى، محمود روحانى، مشهد، آستان قدس رضوى،

1366 ش؛ المعجم المفهرس، محمد فؤاد، قاهرة، دار الكتب المصرية، 1364 ق؛ معجم

مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات،

1404 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412

ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نگرش وحى بر

خداشناسى، سيد مرتضى حسينى، اصفهان، فرهنگ قرآن، 1377 ش؛ النور الاسمى فى شرح

اسماء الله الحسنى، سليمان سامى محمود، به كوشش احمد نورالدين و ديگران، مصر،

دارالصابونى؛ و لله الاسماءالحسنى فادعوه بها، احمد عبدالجواد، بيروت، دار الكتب

العلمية، 1419 ق.

احمد جمالى

[1].

مقاييس اللغه، ج 1، ص 357، «توب»؛ الكشاف، ج 4، ص 148؛ شرح اسماء الله الحسنى،

رازى، ص 337.

[2].

جامع البيان، ج 1، ص 772.

[3].

الصحاح، ج 1، ص 91؛ لسان العرب، ج 2، ص 61؛ التحقيق، ج 1، ص 399، «توب».

[4].

مفردات، ص 169، «توب».

[5].

قاموس قرآن، ج 1، ص 285.

[6].

شرح اسماء الله الحسنى، ابن منظور، ص 132؛ النور الاسمى، ص 409؛ الاسماء الحسنى، ص

202.

[7].

پيام قرآن، ج 4، ص 329؛ التحقيق، ج 1، ص 399.

[8].

الميزان، ج 4، ص 245؛ التحقيق، ج 1، ص 400، «توب»

[9].

شرح فصوص الحكم، ص 46.

[10].

المعجم المفهرس، ص 157 - 158؛ المعجم الاحصائى، ج 2، ص 590؛ اسماء و صفات الهى، ج

1، ص 182.

[11].

بحرالغرائب، ص 124.

[12].

و لله الاسماء الحسنى، ص 193.

[13].

الميزان، ج 4، ص 245؛ الفتوحات المكيه، ج 5، ص 169؛ شرح اسماء الله الحسنى، رازى،

ص 337.

[14].

الميزان، ج 4، ص 245؛ ج 18، ص 325؛ شرح اسماء الله الحسنى، رازى، ص 337 - 338.

[15].

جامع البيان، ج 10، ص 118؛ شرح اسماء الله الحسنى، ابن منظور، ص 132؛ التفكر فى

الاسماء، ص 135.

[16].

الميزان. ج 4، ص 237؛ الاسنى، ص 250.

[17].

رحمة من الرحمن، ج 1، ص 121.

[18].

مجمع البيان، ج 1، ص 200.

[19].

جامع البيان، ج 1، ص 78؛ الجامع لاسماء الله الحسنى، ص 53.

[20].

جامع البيان، ج 10، ص 118.

[21].

تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 116.

[22].

جامع البيان، ج 1، ص 351؛ مجمع البيان، ج 1، ص 200؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 222.

[23].

الاسنى، ص 250 - 251.

[24].

مدارج السالكين، ج 1، ص 340؛ الميزان، ج 1، ص 133؛ النور الاسمى، ص 410.

[25].

مجمع البيان، ج 1، ص 394؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 222؛ ج 2، ص 212؛ پيام قرآن، ج 4، ص

328.

[26].

و لله الاسماء الحسنى، ص 191.

[27].

جامع البيان، ج 1، ص 412؛ مجمع البيان، ج 1، ص 239.

[28].

التفسير الكبير، ج 2، ص 142.

[29].

مجمع البحرين، ج 1، ص 299، «توب».

[30].

التفسير الكبير، ج 2، ص 142.

[31].

شرح اسماء الله الحسنى، رازى، ص 338.

[32].

قاموس قرآن، ج 1، ص 287؛ نگرش وحى بر خداشناسى، ج 2، ص 75 - 76.

[33].

الميزان، ج 1، ص 133؛ ج 4، ص 237، 245؛ مدارج السالكين، ج 1، ص 339 - 340.

[34].

الميزان، ج 4، ص 245.

[35].

شرح اسماء الله الحسنى، رازى، ص 337؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 300؛ دائرة الفرائد، ج

4، ص 140.

[36].

تفسير قرطبى، ج 2، ص 212؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 300.

[37].

تفسير قرطبى، ج 2، ص 212؛ الكشاف، ج 4، ص 113 - 114؛ الميزان، ج 9، ص 399.

[38].

الميزان، ج 4، ص 243، 245.

[39].

شرح اسماء الله الحسنى، رازى، ص 337 - 338.

[40].

التفكر فى الاسماء، ص 136؛ اشتقاق اسماء الله، ص 97.

[41].

قاموس قرآن، ج 1، ص 285.

[42].

الفتوحات المكيه، ج 11، ص 212 - 213.

[43].

التفسير الكبير، ج 1، ص 468؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 223؛ اشتقاق اسماء الله، ص 96.

[44].

التفسير الكبير، ج 1، ص 468.

[45].

مجمع البيان، ج 1، ص 239، 394.

[46].

نمونه، ج 1، ص 552؛ پيام قرآن، ج 4، ص 329.

[47].

الميزان، ج 17، ص 303.

[48].

همان، ج 4، ص 246؛ جامع البيان، ج 1، ص 772؛ الاسنى، ص 255 - 256.

[49].

الميزان، ج 4، ص 246.

[50].

الاسنى، ص 256.

[51].

مجمع البيان، ج 8، ص 799.

[52].

همان، ج 1، ص 200؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 142.

[53].

الميزان، ج 4، ص 246.

[54].

همان، ص 238.

[55].

مجمع البحرين، ج 1، ص 299.

/ 1