عين ‏الحيات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عين ‏الحيات - نسخه متنی

محمدباقر مجلسي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

30- جايگاه بحثهاى ادبى و روشهاى قياسى والتقاطى در تصحيح علمى
پس از گذراندن كليه مراحل تصحيح و پس از تصحيح املايى، مواردى است كه به خاطر رسم‏ الخط، حتى تصحيح املايى چاره‏ ساز نيست و نمى‏ شود تصميم‏ گيرى كرد. به عبارت ديگر، طرفين انتخاب، از نظر تصحيح املايى على‏ السويه هستند. در اينجاست كه تصميم با بحثهاى علمى و ادبى از طريق ارائه استدلالها، شواهد، قراين و غير آنهاست.
نكته‏ اى در اينجا حايز كمال اهميت است و آن اين‏ كه روش بحث در تصحيح قياسى و التقاطى را كه آن همه در عدم طريقيت آنها براى وصول به سخن مؤلف و به عبارت ديگر در تصحيح نبودن آنها سخن گفتيم چرا در اينجا به كار مى‏ بريم.
پاسخ دشوار نيست: فرق است ميان اين‏ كه مبناى تصحيح، ذوقى، قياسى، التقاطى و از اين قبيل باشد و از آغاز و در مبنا به كار رود تا اين‏ كه مبناى تصحيح، علمى و براساس پشتوانه‏ ها باشد و انتخاب بر پايه آن صورت پذيرد ليكن رسم‏ الخط قرائت برگزيده با روشى ديگر و از سر ناچارى انتخاب شود. در حقيقت، تصحيح، مراحل انتخاب خود را براساس پشتوانه‏ ها گذرانده است و اينك ترديد در اين است كه متن را چگونه بايد خواند. و اين خواندن در هر دو صورت با رسم‏ الخط كهن يكسان است ولى رسم‏ الخط امروزين و لزوم نقطه گذاريهاى متن، ما را وادار به انتخاب بر اساس معنى مناسب مى‏ كند و يافتن اين معنى مناسب جز از طريق مقايسه با ديگر عناصر جمله، عبارت يا بيت و استفاده از اطلاعات ادبى و علمى و در صورت لزوم مراجعه به ترجمه يا مقايسه با مأخذ متن يا اصل آيات و روايات امكان‏ پذير نيست. در اينجا كار روش قياسى و التقاطى جز اين نيست كه تعداد نقطه‏ ها يا سركجها يا اعراب كلمه يا وصل و پيوست كلمات يا جايگاه مكث را در عبارت تعيين كند، آن هم تنها در صورتى كه هيئت كلمه مشخص شده است.
براى نمونه، همه نسخه‏ هاى مأخذ ما (جز ب) چنين دارند: اياك أن تدركك الصرعه عند العزه
و ب راوى الغزه است.
با توجه به اين‏ كه ترجمه اين كلمه غفلت است، پس العزه نمى‏ تواند درست باشد و صحيح آن الغره است و از كثرت پشتوانه معلوم مى‏ شود كه جابه‏ جايى نقطه در دستخط مؤلف و اشتباه قلمى او اين اشتباه را براى كاتبان پيش آورده است.
اما با تمام قوت استدلالهايى مشابه، درباره ضعف اين‏ گونه مباحث در اثبات انتساب به مؤلف، همين بس كه گاه واقعا نمى‏ توان به يقين گفت كدام يك از طرفين، سخن مؤلف است و كدام نيست.
بنابراين بهتر است در اين زمينه جانب احتياط را فرو نگذاشت و به ويژه در مواردى كه هر دو يا چند صورت، متحمل معنايى مناسب‏ اند، از درج علايمى براى مكث و غيره خوددارى كرد و در موارد مربوط به سركج، نقطه و غيره، مورد ديگر را نيز در حاشيه ذكر نمود. مانند:
صورت مورد ترديد     صورت درست ديگر
شاخها     شاخه‏ ها
شرارها     شراره‏ ها
لوحها     لوحه‏ ها
پيشتر و بيشتر     بيشتر و بيشتر
بيش از ديگران     پيش از ديگران
31- قرائتهاى بيمعنى
اگر تحقيق منجر به پذيرش انتساب قرائتى شد كه به بيمعنى بودن آن يقين داريم، بيگمان خطاى قلمى مؤلف يا نخستين دستنوشت اثر اوست، يا دشوارى خواندن و ديگر مشكلات نوشتارى، آن را بدين صورت تغيير داده است.
در اين مورد نيز با استناد به دلايلى قابل قبول - همان‏ گونه كه در انواع ديگر تصحيح (التقاطى، قياسى، املايى) مرسوم است - مورد صحيح و بامعنى كه نزديكترين شباهت صورى را با متن داشته باشد در متن، و وجه بيمعنى در حاشيه نوشته مى‏ شود.
نمونه‏ هايى از اين وجوه بيمعنى عين‏ الحيات ناشى از اشكال در دستنوشت مؤلف و درست آن در زير مى‏ آيد:
مورد بيمعنى     درست
عبادات حق بسيار است كه موهم معنى     عبارات حق بسيار است كه موهم معنى
باطل باشد     باطل باشد
بترك تغييرها/ بقيرها/ تعبيرها/ بتعبيرها     تبرك به قبرها
جمادات سبك نحو شعور     جمادات را يك نحو شعور
احوال بصيرتان     احول بصيرتان
أن أجتمع المال     أن أجمع المال
آنجاى صفات     انحاى صفات
اما اگر به بيمعنى بودن موردى يقين نيست و احتمال معنى براى آن مى‏ رود، دليلى براى تغيير آن وجود ندارد و نمى‏ توان تأييد نسخه‏ ها را ناديده گرفت. حتى اگر نسخه‏ اى قرائت بهترى ارائه كند، امتياز كمتر، دليل تحريف آن نسخه براساس اصول تحريف است كه در بند 33 خواهد آمد.
32- ضعف اطلاعات ما
تحقيق براساس اصولى كه مذكور آمد گاه بدينجا مى‏ انجامد كه در انتساب قرائتى به مؤلف ترديد نداريم ليكن معنى آن را نمى‏ يابيم بدون آن‏ كه به بيمعنى بودن آن يقين داشته باشيم. از آنجا كه اذعان به قصور فهم و دانش و اطلاعات خويش لازم است، به هيچ وجه نبايد آن قرائت را از متن خارج نمود يا آن را تغييرداد. صحيح آن است كه به عدم دسترسى خود به اطلاعات كافى اقرار كنيم و زدايش غبار جهل را به آينده و آيندگان بسپاريم.
33- اصول تحريف
نبايد پشتوانه‏ هاى قوى از ضبط اكثر و اقدم نسخه‏ ها براى قرائتهايى نادرست، غريب، بيمعنى، نامأنوس، نازيبا و يا زيبا اما قابل زيباتر شدن، پژوهشگر تصحيح علمى را در صحت راه خود به گمان اندازد يا مايه آن شود كه وجوه درست، سر راست، آشنا، بامعنى، مأنوس، مفهوم، زيبا يا زيباتر را به مؤلف منسوب داند و از پشتوانه‏ هاى قوى رويگردان شود. اين نكته و اصل همواره بايد در نظر باشد كه كاتبان تحريفگر - اغلب - بسته به ميزان سواد و ذوق شخصى و سبك نگارش زمان خود، غلط را به صحيح، غريب را به آشنا، بيمعنى را به بامعنى، نامأنوس را به مأنوس، نامفهوم را به مفهوم، نازيبا را به زيبا، زيبا را زيباتر و خاص، جزئى و موردى را به عام، كلى و فراگير تبديل و تحريف مى‏ كنند.
به نمونه‏ هايى از اين‏ گونه تحريفها در نسخه‏ هاى عين‏ الحيات توجه فرماييد:
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏ هاى بعد
تحريف غلط به صحيح:
مى‏ خواستند... بخرد     مى‏ خواستند... بخرند/ مى‏ خواست... بخرد
رو از... رومى‏ گردانند     رواز... مى‏ گردانند / از... رو مى‏ گردانند
تحريف غريب به آشنا:
بِكيبانَد1     بگرداند / بكشاند
گَو2     گودى / گودال
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏ هاى بعد
مد3هاى علما / مد قلمهاى علما     مداد علما / مدادهاى علما
مَرغى4 كه بر روى زمين مى‏ رويد     مُرغى كه روى زمين مى‏ پرد
صفيحه5     صحيفه
پيشينى6     پيشانى
كلاخ     كلاغ
1-   كيباندن: به يك سوكشاندن - به كنار كشاندن - از راستى به كژى بردن - منحرف كردن.
2-   گَو: گودى - فرورفتگى.
3-   مَد: كشش - كشش قلم.
4-   مَرغ: سبزه - چمن.
5-   صفيحه: پهنه - بخش پهن از هر چيز.
6-   پيشينى: پيشانى.
اَرده‏ دوشاب1     اَرده و دوشاب
غش و دغل     غش و غل
خداوندى كريمى     خداوند كريمى
پسرى نيكورويى     پسر نيكورويى
متوقع     توقع
تحريم نامفهوم به مفهوم:
اعانت فلان مؤمن موجب نقص قدر     اهانت فلان مؤمن موجب نقص قدر
ماست.2     ماست.
ممتع     متمتع
وَلَدَهُ و وَلَدَ وَلَدِه3     وُلدَهُ و وُلدَ وُلدِه
(به معنى: فرزندانش را و فرزندان فرزندانش را)
نوشته مؤلف     تحريف برخى نسخه‏ هاى بعد
تحريف نازيبا و زيبا:
كه (به تعداد زياد و قابل حذف)     حذف كه
حيرت‏ زدگان به وادى بيخبرى و جهالت     حيرت‏ زدگان وادى بيخبرى و جهالت
34- دستاوردهاى تصحيح علمى
پس از طى مراحل تصحيح علمى متوجه مى‏ شويم كه تا چه اندازه ذهنيات تصحيحگران قياسى، التقاطى، ذوقى و از اين دست كه داورى درباره زيبايى، شيوايى، تناسب و بهتر بودن يك سروده يا قرائت را مبناى تصحيح اثر يك نويسنده يا ديوان يك شاعر قرار مى‏ دهند، نادرست است و خلاف آن به اثبات مى‏ رسد.
به طور خلاصه پس از دستيابى به سخن يك مؤلف يا سروده‏ هاى يك شاعر، نتيجه مى‏ شود:
چنين نيست كه همه نوشته‏ ها يا سروده‏ هاى دانشمندان، نويسندگان و سخنسرايان لزوما بهترين باشند.
سهو و خطا به دانش و انديشه و قلم غيرمعصومان راه دارد.
هنوز معانى و مفاهيمى در متون كهن هست كه دانش ما به آنها دسترسى ندارد.
برخى آثار، داراى نسخه بدل مؤلف يا شاعر، و همه متعلق به اويند.
نه هرچه متناسب با انديشه و بيان يك مؤلف يا شاعر است از اوست و نه هرچه اين‏ گونه نيست از او نيست.
از ويژگيهاى تصحيح علمى يكى اين است كه در دنياى مجهولات تازه را به روى پژوهشگر باز مى‏ كند و او را به تكاپوى بيشتر وا مى‏ دارد و زمينه كشف معلومات تازه را براى او فراهم مى‏ آورد، به خلاف روشهاى ديگر كه اغلب مانع ظهور و بروز حقيقت‏ اند.
مثلا برخى مصححان با اين ذهنيت كه براى هر عنصر زبانى در متون كهن، بايد شاهدى در لغتنامه‏ هاى موجود باشد، راه يافته‏ هاى نو را بر خود مى‏ بندند، زحمت جست‏ وجوى معنى به خود نمى‏ دهند و در متون كهن تغيير پديد مى‏ آورند.
براى نمونه، شايد نتوان براى واژه حَصينى، معادلى يا توضيحى در واژه نامه‏ ها يافت اما كافى است مراجعه‏ اى شفاهى يا در صورت امكان، كتابخانه‏ اى به گويشهاى محلى كشور داشته باشيم تا بسيارى واژه‏ هاى رايج در گذشته، نامكتوب در فرهنگها و مورد استفاده در گويشهاى محلى را بيابيم و مثلا متوجه شويم كه همين واژه، نام ظرفى است استوانه‏ اى شكل و اغلب سفالين و تقريبا به شكل و اندازه تشتهاى كوچك، با كاربردهاى گوناگون.
يا ممكن است واژه پيشينى را با معنى مناسب متن در فرهنگنامه نبينيم اما به قرينه عبارت بتوانيم دريابيم كه تلفظى ديگر براى پيشانى است.
35- پاسخ به يك شبهه
ممكن است با آنچه در مورد عدم پيشداورى در بهترين بودن گفتار و نوشتار يك مؤلف گفتيم و با ايرادهايى كه بر تصحيح ذوقى، قياسى، التقاطى و بسامدى وارد آورديم اين شبهه در ذهن پديد آيد كه محصول تصحيح بر اساس پشتوانه‏ ها چيزى خشك، بيروح، پرغلط و نازيباست. اين نكته نيز لازم است تذكر داده شود كه تجربه ما حتى در تصحيح برخى متون ادبى مانند ديوان حافظ با تكيه بر پشتوانه‏ ها و نيز اكثر و اقدام كهنترين نسخه‏ ها خلاف اين را نشان داده است. بسيارى قرائتهاى ارائه‏ شده اگر با تأملى بيشتر، از نتايج تصحيحهاى ذوقى و قياسى و غيره به‏ طور آشكار يا پنهان زيباتر، دلنشين‏ تر و عميقتر نباشند، دست‏ كم مورد تأييد ذوق سليم و طبع لطيف هستند و تصحيحهاى ديگر نيز آنها را بر صورتهاى تغييريافته ترجيح خواهند داد.
در هر حال اگر هم تصحيح علمى در مواردى حاكى بهترينها و زيباترينها نباشد چه باك؛ نمايانگر سخن صاحب اثر كه هست.
ويژگيهاى طبع حاضر
طبع حاضر از عين‏ الحيات مجلسى ويژگيهاى زير را داراست:
1) تصحيح آن براساس روشى علمى كه در گفتار آمده، انجام يافته و از تحريفهاى كاتبان و نسخه‏ هاى قرون بعد از مؤلف به دور است.
2) نسخه بدلها و تغييرات مؤلف هر يك در جاى خويش آمده است.
3) قرائتهايى ديگر كه داراى احتمال انتسابى تقريبا مساوى با متن است در حاشيه درج شده و احتمال تغيير اين نسخه با تحقيقات آينده را كاهش مى‏ دهد.
4) عبارات و كلمات غير فارسى اعرابگذارى شده‏ اند تا به سهولت خوانده شوند.
5) در مواردى كه خواندن لغات و عبارات فارسى با مشكلى مواجه بوده از اعرابها و علامتگذاريهاى لازم استفاده شده است.
6) براى موارد غيرقابل فهم خوانندگانى با سطح سواد متوسط، اطلاعات لازم و نكات توضيحى كوتاه در زير هر صفحه آمده است.
7) پيشگفتار، گفتارها و پانوشتهاى توضيحى كتاب داراى آگاهيهايى نو براى خواننده متخصص است.
سپاس
در پديد آمدن اين نسخه جديد از تصحيح و توضيح عين‏ الحيات ملا محمد باقر مجلسى، عزيزان و سرورانى همكارى، هميارى و همدلى داشته‏ اند كه لازم است در همين جا سپاس خود را تقديمشان دارم: آقاى نادر قديانى پيشنهاد دهنده اين طبع از عين‏ الحيات بوده‏ اند و خانم مريم يعقوبى مسئول روابط عمومى انتشارات قديانى پيگيريهاى اجرايى را بر عهده داشته‏ اند. زحمت تهيه برخى از نسخه‏ هاى خطى بر عهده آقاى مهدى فياض‏ فرد و خانم پروانه مهينى بوده است. مسئولان و همكاران بخشهاى نسخ خطى كتابخانه آستان قدس رضوى، كتابخانه جامع گوهر شاد، كتابخانه ملك و كتابخانه آيت‏ الله العظمى مرعشى نجفى به ويژه آقايان طالب‏ الحق، ناصرى، جغتايى و دكتر محمود مرعشى بر اين اثر منت دارند. تصحيح متن بدون همكاريهاى دوستانى كه نامشان مى‏ آيد، امكان پذير نبود: خانم پرى سيما صدريه، آقاى عليرضا مافى، آقاى سيد مسعود رفيعى، آقاى سيد فريدالدين رفيعى قزوينى، آقاى سعيد عبادى، آقاى محمد مشفقى، آقاى خداداد طوفانيان، آقاى على استادولى، آقاى سيد عليرضا رفيعى و آقاى سياوش اركانى. طراحى و صفحه‏ آرايى اين اثر مرهون زحمات دفتر طرح و اجراى كتاب و مسئول آن آقاى يحيى برابادى و همكاران آن آقاى سيروس صدوقى و خانم لادن سليمى است. حروفنگارى و امور رايانه با خام سوسن خامنه‏ اى و آقاى حميدرضا خدابخش بوده است. فرصت و فراغت پرداختن به اين كار تصحيح و شرح از آنجا فراهم آمد كه همسر ارجمندم خانم شفق پدرام دشواريها و مسئوليتهايى را پذيرفتند كه خداوند بر عهده همسران ننهاده است.
خداى بى‏ نياز را سپاسگزارم و همه خطاها و كاستيهاى اين اثر را از ضعف و نقص خود مى‏ دانم.
و الى الله المنتهى
س.ع.م. رفيعى
فروردين 1380 هجرى خورشيدى محرم‏ الحرام 1422 هجرى قمرى
پيشگفتار مؤلف
بسم الله الرحمن الرحيم4
لآلى5 حمد6، و جواهر7 ثنا8، تحفه بارگاه جلال كبرياى9 حكيمى10 كه الواح11 ارواح قابله12 نوع بشر13 راكه مظهر14 غرايب صنع15 قضا و قدر16 است به صيقل مواعظ17 دلپذير و حكمتهاى18 بى‏ نظير جلا داده، عكسپذير صفات كمال19 و چهره گشاى نعوت<
1-   ارده‏ دوشاب: ارده‏ شيره - مخلوط كنجد نرم شده با شيره.
2-  براساس جملات قبل مربوط به اين متن، مقصود اين است كه علما نگويند كمك به فلان مؤمن (و وساطت درباره كار او نزد صاحب‏ منصبان) قدر و احترام و ارزش ما را پايين مى‏ آورد.
3-   ولد از واژه‏ هايى است كه جمع و مفرد آن در زبان عرب يكسان و رايج است و جمع آن به صورت ولد كمتر مرسوم است.
مجلسى صورت نخست و مرسوم را برگزيده و كاتبان بعد، به خاطر عدم از اين نكته لغوى، آن را به ولد تغيير داده‏ اند.
4-   معنى بسم‏ الله... به طور دقيق چنين مى‏ شود: به نام خداوند بسيار بخشنده پر مهر پيوسته بخششگر مهرورز.
رحمن به معنى كسى است كه از سر مهر بخشنده است و اين مهر و بخشش او بسيار است (بسيار بخشنده مهربان) رحيم نيز به معنى كسى است كه از سر مهر بخشنده است اما اين مهر و بخشش وى همواره و پيوسته جريان دارد (همواره بخشنده مهربان). ترجمه بسم‏ الله... با عبارتهايى مانند به نام خداوند بخشنده مهربان و از اين قبيل، دقيق نيست گرچه روان است و به ذهن مى‏ نشيند.
5-   لآلى: جمع لؤلؤ - مرواريدها.
6-   حمد: شكر و مدح - سپاس و ستايش.
7-   جواهر: گوهرها.
8-   ثنا: تحسين - تعريف - ستايش - نيايش.
9-   جلال كبريا: شكوه عظمت و بزرگى.
10-   حكيم: آن كه همه كارهاى او از روى تشخيص، مصلحت و صحت است، همه محكم و استوار و از بيهودگى و خطا بركنار است و توجيهى درست پشت هر يك نهفته است. از نامهاى خداست. به كسى نيز گفته مى‏ شود كه نصيحتها و سفارشهاى خردمندانه مى‏ كند. به اين معنى نيز خداوند حكيم است زيرا در كتاب خويش به توصيه‏ ها و آموزشهاى حكيمانه پرداخته است.
11-   الواح: لوحها - (در اينجا:) صفحات فلزى (كه با صيقلى كردن و جلا دادن مى‏ توان از آن مانند آينه استفاده برد. در قديم نيز آينه‏ ها را به همين‏ گونه مى‏ ساخته‏ اند).
12-   قابله: مؤنث قابل - پذيرا - مستعد.
13-   نوع بشر: گونه‏ اى از موجودات كه انسان‏ اند.
14-   مظهر: محل ظهور - جايگاه آشكار شدن.
15-   غرايب صنع: شگفتيهاى آفرينش.
16-   قضا و قدر: قدر هر چيز اندازه آن چيز است از نظر طول، عرض و ميزان بهره از هستى، مقدار زمانى كه هست و ديگر ويژگيهاى وجودى آن، كه همه از سوى خداوند تعيين مى‏ شود. قضاى هر چيز اراده حتمى خداست بر اين كه آن چيز با آن ويژگيها در شرايط و موقعيت خويش پديد آيد.
17-   مواعظ: موعظه‏ ها - پندها - اندرزها.
18-   حكمت: (در اينجا) سخنان آموزنده و پندآميز كه از دانش، تشخيص، مصلحت و راستى و درستى برمى‏ خيزد و بر پايه‏ هايى محكم و استوار بنا شده و از بيهودگى و خطا بركنار است.
19-   صفات كمال، صفات كماليه - ويژگيها و صفاتى از خداوند كه تنها با در نظر گرفتن حقيقت ذات او و بدون توجه به مخلوقات در نظر مى‏ آيند، مانند عالم (دانا)، قادر (توانا)، حى (زنده). به آنها صفات ثبوتيه حقيقيه يا صفات ذاتيه خداوند نيز مى‏ گويند.
جلال1 خويش گردانيده و چشمه‏ هاى حقايق از لسان2 معجزبيان3 انبيا و اصفيا4 بر بساتين5 قلوب صافيه6 و مزارع صدور زاكيه7 ارباب8 فطنت9 و ذُكا10 جارى ساخته، الوانِ11 رَياحينِ12 محبت و انواع گلهاى معرفت13 دمانيد14.
و صلواتِ15 نامحدود بر زُبده عالم وجود16 و صاحب مقام محمود17 و باعث ايجاد سَبعِ طِباق18 و متمم صحيفه مكارم اخلاق19، مقدس جنابى20 كه از خزانه21 فيض22 ازلى23 به تشريف24 شريف انك لعلى خلق عظيم25 سرافراز است، و امت نوازى كه از وفور شفقت26 و مرحمت، به مَنقَبتِ27 حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم28 ممتاز است. اعنى29 سيد - المرسَلينَ، و فَخرَ العالمين، و شَفيعَ المُذنِبينَ، و رحمه الله على الأولين و الآخرين، محمد بن عبدالله خاتم النبيين30.
و درود نامعدود31 بر آل اطهار32 و اهل بيت اخيارِ33 او كه به نور تولايشان34 قَناديل35 دلهاى محبان36 روشنى بخش زمين و آسمان گرديده، و از شَعشَه37 خورشيد محبتشان به مقتضاى38 سيماهم فى وجوههم من أثر السجود39 صبح صادق40 يقين و ايمان از جبين41 شيعيان دميده. خصوصا سيد اوصيا42، و امام اتقيا43 و فريادرس روز جزا44 و مَحرم سُرادِق45 لو كشف الغطا46، باب مدينه علم47، و لنگر سفينه حلم48، اعنى49: ولى الله المرتضى50، و سيف الله المنتضى51، أميرالمؤمنين52 و يعسوب المسلمين53، أسدالله الغالب54، و شهاب الله
1-   نعوت جلال: صفات جلال - ويژگيها و صفاتى از خداوند كه در معنى آنها سلب و نيستى در نظر گرفته مى‏ شود مانند نفى جسميت، تركيب و ديگر ويژگيهاى ذاتى آفريدگان. آنها را صفات سلبيه و صفات نقص نيز مى‏ گويند زيرا ثبوت آنها براى خداوند باعث نقص و احتياج است و اين براى خداوند محال است. به آنها صفات مى‏ گويند زيرا ثبوت آنها براى خداوند باعث نقص و احتياج است و اين براى خداوند محال است. به آنها صفات جلال از آن رو گفته مى‏ شود كه خداوند پاك و مبرا و منزه است از صفاتى كه شايسته جلال او - يعنى عظمت، بزرگى و شكوه بى‏ انتهاى او - نيست.
2-   لسان: زبان - سخن.
3-   معجزبيان: چيزى كه گفتار و طرز سخن آن معجزه است.
4-   اصفيا: جمع صفى - پاكان - خاصان - برگزيدگان.
5-   بساتين: جمع بستان - بوستانها - باغهاى گل.
6-   قلوب صافيه: دلهاى پاك، پاكيزه، خالص، صاف و بى‏ غل و غش.
7-   صدور زاكيه: سينه‏ هاى پاك و رشد يابنده.
8-   ارباب: صاحبان.
9-   فطنت: هوشيارى - دانايى - فهم.
10-   ذكا: تيزهوشى - قدرت دريافت سريع.
11-   الوان: جمع لون - رنگها - نوعها - گونه‏ ها .
12-   رياحين: جمع ريحان - گياهان خوشبو.
13-   معرفت: شناخت.
14-   دمانيدن: رويانيدن.
15-   صلوات: جمع صلات يا صلواه - درودها - دعاها.
16-   زبده عالم وجود: خلاصه و برگزيده جهان هستى. مقصود پيامبر اسلام (ص) است (از آن رو كه انسان، برترين و برگزيده‏ ترين موجود عالم هستى است و انسان كامل حتى از فرشتگان برتر است، و رسول اكرم (ص) برترين و برگزيده‏ ترين انسان است).
17-   صاحب مقام محمود: داراى جايگاهى كه سپاس و ستايش و تحسين همگان را برمى‏ انگيزد. در آيه 79 سوره اسراء (17) خطاب به پيامبر اسلام آمده است: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا (و پاره‏ اى از شب را براى آن {- نماز -} بيدار شو، كه اين براى تو افزون {بر نمازهاى واجب، واجب} است. باشد كه پروردگارت تو را در جايگاهى ستودنى بدارد). اين مقام محمود يا جايگاه ستودنى به شهادت روايات شيعه و اهل سنت مقام شفاعت كبر است. پيامبر اسلام به اذن پروردگار در قيامت هر كه را خواهد شفاعت مى‏ كند و از دوزخ نجات مى‏ دهد. در آن روز هيچ كس از مؤمنان نيست كه به شفاعت او نيازمند نباشد و هيچ كس در هيچ امتى صاحب‏ آبروتر از حضرت محمد (ص) نيست كه بتواند مايه رهايى انسانها از رنجهاى بزرگ شود. اين مرتبت نتيجه جايگاه وى در عالم هستى است كه برترين و برگزيده‏ ترين آفريدگان است.
18-   باعث ايجاد سبع طباق: علت يا هدف آفرينش هفت طبقه (آسمان). تركيب سبع سموات طباقا (هفت آسمان بر روى يكديگر) در آيه 3 سوره ملك (67) و آيه 15 سوره نوح (71) آمده است. به شهادت آيه 7 سوره هود (11) و برخى آيات ديگر، خداوند زمين و آسمانها را براى انسان و تكامل وى آفريده است. بنابراين باعث و علت پديدآمدن زمين و آسمانها ظهور و بروز انسان كامل است. از آنجا كه حضرت محمد مصطفى برترين و كاملترين انسانهاست، نمونه بارز علت و هدف پيدايش آسمانها و زمين آن حضرت است.
19-   متمم صحيفه مكارم اخلاق: تمام كننده كتاب اخلاق نيك. اشاره است به سخن مشهور رسول اكرم (ص): بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (مبعوث شدم تا اخلاق نيك را به كمال رسانم).
20-   مقدس جناب: آن‏ كه {از فرط تقدس و پاكى} آستانش {نيز} مقدس و پاك است.
21-   خزانه: محل نگهدارى اشياى نفيس (به ويژه در دربار پادشاهان).
22-   فيض: بخشش - عطا.
23-   ازلى: منسوب به ازل، ازل زمان بى‏ ابتدا را مى‏ گويند (در برابر ابد كه زمان بى‏ انتهاست). فيض ازلى: بخشش و عطاى خداوند در زمانى كه ابتدايى براى آن تصور نمى‏ توان كرد.
24-   تشريف: خِلعت - لباس دوخته‏ اى كه بزرگى به كسى بخشد.
25-   بخشى از آيه 4 سوره قلم (68): به راستى كه تو از خوى و منشى بس بزرگ برخوردارى.
26-   شفقت: دلسوزى و مهربانى.
27-   منقبت: آنچه مايه ستايش ديگران و فخر و مباهات شخص است.
28-   بخشى از آيه 128 سوره توبه (9): {پيامبر} دلبسته {شما و هدايت} شماست و براى مؤمنان، دلسوز و مهربان و بخشنده است.
29-   اعنى: مقصودم اين است - يعنى.
30-   ترجمه عبارتهاى عربى: سرور و سالار رسولان و پيامبران و فرستادگان، مايه افتخار جهانيان، شفاعت كننده گناهكاران، و رحمت خداوند براى اولين تا آخرين مردمان، محمد فرزند عبدالله پايان بخش و آخرين پيامبران.
31-   نامعدود: بيشمار.
32-   آل اطهار: دودمان پاك - پاكان دودمان.
33-   اهل بيت اخيار: خاندان نيك - نيكان خاندان.
34-   تولا: دوستى و محبت كسى - سپردن حكومت به كسى.
35-   قناديل: جمع قِنديل - چراغ - شمعدان (به ويژه آنها كه از سقف آويخته مى‏ شوند.)
36-   محبان: دوستداران.
37-   شعشعه: پراكنده شدن نور.
38-   به مقتضاى...: براساس آنچه لازمه... است.
39-   بخشى از آيه 29 سوره فتح (48): {كسانى كه با محمد - رسول خدا - هستند} نشانه آنها در رخسارشان از اثر سجود پيدا است.
40-   صبح صادق: وقتى كه روشنى آفتاب صبحگاهى را به خوبى در ميان تاريكى شب بتوان ديد و از آن پس هوا رو به روشنى بيشتر مى‏ رود.
41-   جبين: پيشانى.
42-   سيد اوصيا: سرور و سالار كسانى كه {از سوى پيامبران براى جانشينى آنها و رهبرى امتها} توصيه و سفارش شده‏ اند. توضيح: به عقيده شيعه، اگر قرار باشد يك فرد رهبرى امت را پس از پيامبر بر عهده گيرد بايد به حكم عقل، مصون از خطا و به عبارت ديگر معصوم باشد تا در امر و نهى و فعاليتهاى حكومتى و تفسير دين دچار خطا نشود و اطاعتش واجب باشد. اين چنين شخصى را جز خدا نمى‏ شناسد و همو بايد به وسيله پيامبر او را به مردم معرفى كند. او بايد بجز نبوت، كليه ويژگيهاى پيامبر را از كمالات روحى و معنوى و علمى گرفته تا قدرت مديريت و رهبرى و شجاعت و كاردانى داشته باشد و از اين لحاظ همرتبه پيامبر باشد. از آنجا كه پيامبر اسلام پيامبر كاملترين دين است، پس، از پيامبران ديگر برتر است. بر اين اساس، جانشينان معصوم او نيز - كه همرتبه اويند - از پيامبران ديگر برترند و به همين دليل بر جانشينان پيامبران ديگر برترى دارند. از سوى ديگر، در ميان دوازده جانشين معصوم پيامبر اسلام كه همگى همرتبه يكديگر و همرتبه پيامبرند، اميرالمؤمنين على (ع) از دو جهت برترى دارد: يكى اين‏ كه نخستين وصى پيامبر است و وصايت و امات پس از او به ديگران رسيده است و در واقع نوعى حق تقدم نسبت به يازده وصى ديگر دارد؛ دوم اين‏ كه وى پدر ديگر او صياست و ائمه همگى باواسطه يا بى‏ واسطه فرزند اويند. بنابراين نوعى فضيلت پدر پدر بر فرزند ميان على (ع) و امامان ديگر موجود است.
از اين دو جهت اميرمؤمنان على (ع)، علاوه بر افضليت نسبت به اوصياى ديگر پيامبران، بر اوصياى پيامبر اسلام نيز فضيلت دارد. به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و بيش از آن از شيعه، على (ع) و فرزندان معصومش وصى پيامبرند و لقب سيدالوصيين را به همان معنى كه ذكر شد، پيامبر اكرم (ص) به على (ع) داده است.
43-   امام اتقيا: امام، پيشوا و رهبر آنها كه تقى (پرهيزكار - پارسا - متقى)اند. به دليل آنچه در توضيح شماره قبل آمد، على (ع) بايد برترين و پرهيزكارترين فرد امت اسلام و امتهاى ديگر باشد. بنابراين او پيشوا و مقتدا و راهنماى همه پرهيزكاران خواهد بود. روايات بسيارى از طرق اهل سنت و نيز شيعه حاكى از اين گفتار رسول اكرم‏ اند كه على (ع) بهترين خلق پس از پيامبر و بهترين مردمان و بهترين امت است. همچنين آن حضرت توصيف امام المتقين را براى على (ع) به كار برده است.
44-   فريادرس روز جزا: به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه، على با حق است و با قرآن است، و حق با على است و قرآن با على است. بنابراين درست است كه او براساس رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه تقسيم‏ كننده بهشت و دوزخ و معيار تقسيم بهشت و دوزخ باشد، اختيار حوض كوثر را (كه ظهور علوم و معارف و فيضهاى ربانى است) از سوى پيامبر به دست داشته باشد، پيامبر را در تقسيم بهشت و دوزخ يارى كند، مؤمنان را از آتش نجات دهد، شفاعت محمد نصيب دوستان او شود، دوستان خود را به اذن پروردگار از دوزخ رهايى بخشد و پيشواى مؤمنان به سوى بهشت باشد (همان‏ گونه كه دوستداران و پيروان او در دنيا از دانش پيامبر به وسيله او بهره بردند، به نور قرآن با تفسير او راه يافتند، حق را شناختند و در پى آن رفتند، از گناه و خطا رهايى جستند و به فلاح و رستگارى و آرامش رسيدند).
45-   سرادق: سراپرده - خيمه.
46-   لو كشف الغطا: اشاره به اين سخن منسوب به اميرمؤمنان على (ع) كه: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (اگر پرده از ميان برداشته شود، بر يقين من افزوده نخواهد گشت). اين سخن را كسى مى‏ گويد كه از راز درون پرده آگاه باشد و به درون سراپرده اسرار راه داشته باشد و آشكار و نهان براى او يكسان باشد. اگر در انتساب اين سخن به على (ع) ترديد بتوان داشت، از ديگر روايات مشترك ميان شعيه و سنى در اين‏ باره مى‏ توان به همين نتيجه رسيد از جمله اين‏ كه رسول اكرم (ص) به آن حضرت فرموده است: اى على تو مى‏ شنوى آنچه را من مى‏ شنوم، و مى‏ بينى آنچه را من مى‏ بينم. تنها تفاوت ميان من و تو اين است كه تو پيغمبر نيستى.
47-   باب مدينه علم: دروازه شهر دانش. اشاره به سخن پيامبر اكرم (ص) كه: أنا مدينه العلم و على بابها (من شهر علمم و على دروازه آن است). يعنى هر كه خواهان دستيابى به دانش پيامبر است بايد آن را از طريق على (ع) دريافت كند. اين گفته را عالمان سنى و شيعى به طرق گوناگون و متعدد نقل كرده‏ اند. 48-   لنگر سفينه حلم: لنگر كشتى بردبارى و شكيبايى. يعنى اگر بردبارى بخواهد پايان پذيرد و از جا به در رود، آن را نگاه مى‏ دارد. اهل سنت از رسول اكرم (ص) نقل كرده‏ اند: هر كه بخواهد عزم نوح و علم آدم و حلم ابراهيم و زيركى و هشيارى موسى و زهد عيسى را مشاهده كند، على را بنگرد كه همه آنها در او جمع است. 49-   اعنى: مقصودم اين است - يعنى.
50-   ولى الله المرتضى: دوست پسنديده و برگزيده خداوند.
51-   سيف الله المنتضى: شمشير بر كشيده خداوند.
52-   اميرالمؤمنين: فرمانرواى مؤمنان. اين لقب را به شهادت رواياتى بسيار از اهل سنت و نيز شيعه، رسول اكرم (ص) به على (ع) داده است.
53-   يعسوب المسلمين: يعسوب رئيس، امير، سركرده و پادشاه زنبوران عسل را مى‏ گويند و در غير زنبور عسل نيز آن را به كار مى‏ برند. رواياتى از اهل سنت و شيعه حاكى اين‏ اند كه رسول خدا (ص) القاب يعسوب‏ الدين و يعسوب المسلمين را براى على (ع) به كار برده است. گفته‏ اند علت اين است كه مسلمانان بايد همانند زنبور عسل باشند و همان‏ گونه كه خداوند در آيات 68 - 69 سوره نحل (16) درباره زنبور عسل فرموده است، به مقتضاى شرايط انسانى و ايمانى خود رفتار كنند. خداوند در اين آيات مى‏ فرمايد: و پروردگار تو {اى محمد} به زنبور عسل الهام كرد كه: در كوهها، درختان و داربست {كه براى تاكها مى‏ سازند} خانه بگير. آن گاه از همه گلها و ميوه‏ ها بخور و راه پروردگارت را هموار و فرمانبردار سپرى كن.؛ از دل او نوشيدنيى به رنگهاى گوناگون بيرون مى‏ آيد كه در آن براى مردم شفاست. در آن نشانه‏ اى است براى مردمى كه بينديشند. بنابراين مسلمانان بايد بر امور اشراف داشته باشند، همه انديشه‏ ها، ديدگاهها و آرا و عقايد را بررسى كنند، از دستاوردهاى مفيد آن بهره گيرند و نتايج گوناگون آن را استخراج كنند تا همه انسانها از آن سود برند و راه حل مشكلات خود را بيابند.
على (ع) پيشواى چنين مسلمانانى است.
54-   أسدالله الغالب: شير پيروزمند خداوندگار. از القاب اميرالمؤمنين على (ع).
الثاقب1، سيد الوصيين2، على بن أبى‏ طالب،3، صلوات الله عليهم أجمعين و لعنه الله على أعدائهم أبد الأبدين4.
اما بعد: مستمد5 فيوض6 ازلى7، محمدباقر بن محمدتقى8، عفى الله عن جرائمهما9، به موقف عرض برادران ايمانى و دوستان روحانى10 مى‏ رساند11 كه: چون حكيم12، عليم13، نفوس14 بشرى را بر وفق15 حكمت16 كامله و مصلحت شامله17 به عوايق18 غفلات19 و علايق20 شهوات21 مبتلا گردانيده22، حيرت زدگان به وادى23 بيخبرى و جهالت24، و مدهوشان25 شراب بغى26 و ضلالت27 را از مواعظ28 حسنه29 و نصايح30 جميله31 چاره نيست، كه شايد از خواب غفلت بيدار و از مستى حيرت هشيار گردند، لاجَرَم32 حكيم على الاطلاق33، كلام معجز نظام34 خويش را به نصايح شافيه35 و امثال36 و حِكَمِ37 وافيه38 مشحون39 گردانيده و پيشوايان راه دين و راهنمايان مسالك40 يقين را به اين شيمه كريمه41 امر فرموده كما قال‏ الله تعالى42: ادع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه
1-   شهاب الله الثاقب: شهاب خداوندى، كه به هدف مى‏ رسد و آن را سوراخ مى‏ كند، يا: ستاره تابان و درخشان خداوندى. شهاب ثاقب شعله‏ اى است مانند تير كه شب در آسمان ديده مى‏ شود و به صورت گلوله‏ اى فروزان از سويى به سوى ديگر مى‏ رود و محو مى‏ گردد. در آيات 6 - 10 سوره صافات آمده است: ما آسمان دنيا - يا: آسمان زيرين - را به زينت ستارگان آراستيم. و آن را از دسترس هر اهريمن سركش و نافرمان نگاه داشتيم. كه نمى‏ توانند به {گفتار} گروه بالاتر (فرشتگان عالم بالا) گوش فرا دهند. و {اگر چنين كنند} از هر سو با تير {شهاب} هدف قرار گيرند. تا رانده و دور گردند. آنان را شكنجه‏ اى دردناك و هميشگى است. مگر آن‏ كه دزدانه خبرى ربايد. پس تير شهابى كه به هدف مى‏ خورد و از آن مى‏ گذرد، او را دنبال خواهد كرد. توصيف اميرمؤمنان على (ع) به شهاب ثاقب به اين معنى از آن روست كه آن حضرت، حريم دنى را از دستبرد دشمنان دور نگه مى‏ داشته و در پيكار خويش با اهريمنان دين ستيز خطا نمى‏ كرده است. اگر مقصود ستاره تابان و درخشان باشد نيز درست است و اين را كارنامه آن حضرت در حيات وى و تأثير او بر نسلهاى پس از خويش تأييد مى‏ كند.
2-   سيد الوصيين: به توضيح مربوط به سيد اوصيا در پانوشت شماره 2 صفحه 200 مراجعه فرماييد.
3-   على بن ابى‏ طالب: ابوطالب كنيه پدر آن حضرت است. گويند نام وى نيز ابوطالب است. اما عمران يا عبد مناف نيز گفته‏ اند.
4-   ترجمه جملات عربى: درود و سلام خداوند بر همه آنها و لعنت خداوندى تا بى‏ پايان‏ ترين زمانهاى بى‏ پايان بر دشمنان ايشان باد.
5-   مستمد: يارى خواهنده.
6-   فيوض: جمع فيض - نگاه كنيد به توضيح شماره 5 صفحه 199.
7-   ازلى: نگاه كنيد به توضيح شماره 6 صفحه 199.
8-   محمدباقر بن محمدتقى: براى آشنايى با محمدباقر مجلسى و پدرش محمدتقى مجلسى به بخش مربوط به زندگينامه مجلسى در سخن مصحح در اين كتاب مراجعه فرماييد.
9-   عفى الله عن جرائمهما: خداوند از خطاهاى هر دو (پدر و پسر) درگذرد - خداوند گناهان هر دو را ببخشد.
10-   روحانى: باروح - از نظر روحى.
11-   به موقف عرض... رساندن: به پيشگاه عرض... رساندن - به عرض... (كه شخص بزرگى است) رساندن.
12-   حكيم: از صفات خداوند كه بارها در قرآن مجيد تكرار شده است. نگاه كنيد به توضيح شماره 7 صفحه 197.
13-   عليم: بسيار دانا - يكى از صفات خداوند كه بارها در قرآن آمده است.
14-   نفوس: جمع نفس - ذاتها - ويژگيهاى اصلى كه هر يك از چيزها را از ديگرى متمايز مى‏ سازند.
15-   بر وفق: مطابق - موافق.
16-   حكمت: انجام كارها از روى تشخيص، مصلحت و صحت و درستى، كه همه محكم و استوار و از بيهودگى و خطا بر كنار باشد و توجيه و استدلالى پشت هر يك نهفته باشد.
17-   شامله: مؤنث شامل - فراگير.
18-   عوايق: جمع عايقه يا عائقه - موانع - آسيبها - آفتها.
19-   غفلات: جمع غفلت - فراموشيها.
20-   علايق: جمع علاقه - وابستگيها - بندها.
21-   شهوات: جمع شهوت - خواهشها - تمايلات - تمايلاتى كه شدتشان از حد معمول تجاوز كند و تمايلات ديگر را تحت‏ الشعاع قرار دهد.
22-   در همين كتاب، مؤلف توضيح مى‏ دهد كه فلسفه اين چيست كه خداوند انسانها را به گناه مبتلا كرده و زمينه‏ هاى گناه را براى آنها فراهم آورده است.
23-   وادى: بيابان - صحرا.
24-   جهالت: نادانى - بيخردى.
25-   مدهوشان: مستان.
26-   بغى: نافرمانى - ستم.
27-  ضلالت: گمراهى.
28-   مواعظ: نگاه كنيد به توضيح شماره 14، صفحه 197.
29-   حسنه: مؤنث حسن - نيكو - نيك. موعظه حسنه: گفتن پند و اندرز و نصيحت به گونه‏ اى زيبا و دلنشين از سر خيرخواهى و به دور از تكبر و تحقير به گونه‏ اى كه در دل و جان شنونده نفوذ كند و او آن را بپذيرد.
30-   نصايح: جمع نصيحت - پند - اندرز - خيرخواهى.
31-   جميله: مؤنث جميل - زيبا - نيكو.
32-   لاجَرَم: ناگزير - ناچار.
33-   حكيم على‏ الاطلاق: حكيم به طور مطلق - حكيم مطلق و بى‏ قيد و شرط - از صفات خداوند. (معنى حكيم در توضيح شماره 7 صفحه 197 آمده است.)
34-   كلام معجز نظام: سخنى كه نظم و ترتيب و آرايش آن معجزه است - مقصود كلام الله مجيد است.
35-   شافيه: مؤنث شافى - راست - درست.
36-   امثال: جمع مثل - داستانها - قصه‏ ها - حكايتها - پندها - اندرزها - نصيحتها.
37-   حِكَم: جمع حكمت - نگاه كنيد به توضيح شماره 15 صفحه 197.
38-   وافيه: مؤنث وافى - كافى - بسنده.
39-   مشحون: پر، انباشته.
40-   مسالك: جمع مسلك - راهها.
41-   شيمه كريمه: عادت و شيوه نيكو و پسنديده.
42-   كما قال الله تعالى: چنان كه خداوند، كه بلند مرتبه است، فرموده است.
الحسنه و جادلهم بالتى هى أحسن.1
و در كلام وافى هدايت2 جناب بارفعت3 رسالت پناهى4، و اهل بيت5 كِرام6 او صلوات‏ الله عليهم أجمعين، خطب7 و مواعظ8 و وصايا9 فوق حد و احصا10 وارد شده و اكثر طالبان هدايت به اعتبار11 عدم انس به لغت12 عرب از فوايد و منافع آنها محروم‏ اند.
لهذا اين بى‏ بضاعت13 را به خاطر فاتر14 رسيد كه وصيتى15 كه حضرت سيدالمرسلين16 صلى‏ الله عليه و آله برگزيده اصحاب17 و زبده اتباع18 خود - ابوذر غفارى رضوان‏ الله عليه19 - را فرموده‏ اند، چون جامعترين اخبارى است كه در اين باب از ينابيع20 وحى و الهام مأثور گريده21 و بر اكثر مكارم اخلاق حسنه22 و محاسن اوصاف جميله23 اشتمال دارد24، ترجمه نمايم و مقيد به رنگينى عبارات و حسن25 استعارات26 نگرديده، به عبارات قريبه به فهم، مضامين27 آن را ادا كنم و آنچه محتاج به تفسير و تبيين28 باشد و اشكال آن منحصر در عدم فهم لغت نباشد، بر وجه ايجاز29 متوجه حل آن بشوم تا كافه30 مؤمنان و عامه شيعيان را از اين مايده سبحانى31 و عايده ربانى32 بهره فاضل33 و نصيب كامل بوده باشد.
و چون از فضل34 شامل35 سبحانى36 اميد دارم كه موجب حيات قلوب و ارواح مرده‏ دلان سراى غرور37 گردد، آن را به عين‏ الحيات38 مسمى گردانيدم.39
1-   بخشى از آيه 125 سوره نحل (16): {مردم را} با حكمت (گفتار درست و استوار) و پند نيكو به راه پروردگارت بخوان، و با آنان به نيكوترين شيوه بحث و گفت‏ وگو كن.
2-   وافى هدايت: داراى هدايت - داراى هدايت كامل - كامل هدايت.
3-   جناب بارفعت: آستان والا و بلندقدر - كنايه از شخص بلند مرتبه و بلندقدر.
4-   رسالت پناه / رسالت پناهى: بزرگ مرتبه‏ اى كه پشت و پناه و حامى رسالت است - رسول گرامى اسلام (ص).
5-   اهل بيت: خاندان - خويشان - اهل خانواده - در اصطلاح شيعه مراد از اهل بيت پيامبر حضرت رسول، على (ع)، فاطمه (ع) و فرزندان معصوم پيامبر از نسل فاطمه و على (ع)اند. رواياتى از شيعه و اهل سنت مؤيد اين مدعاست.
6-   كرام: جمع كريم - بزرگواران - بلندهمتان.
7-   خطب: جمع خطبه - سخنان - سخنرانيها.
8-   نگاه كنيد به توضيح شماره 14 صفحه 197.
9-   وصايا: جمع وصيت - سفارشها.
10-   احصا: شمارش - شمار.
11-   به اعتبار: به خاطر - به سبب.
12-   لغت: زبان.
13-   بى‏ بضاعت: بيمايه - كم مايه.
14-   خاطر فاتر: هوش كند و كم ادراك.
15-   وصيت: سفارش - توصيه - پند - اندرز.
16-   سيدالمرسلين: سرور و سالار رسولان و پيامبران و فرستادگان - از القاب حضرت رسول اكرم (ص).
17-   اصحاب: جمع صاحب - ياران - همراهان - ياران پيغمبر - آنان كه پيامبر را ديده يا صداى او را شنيده‏ اند - صحابه.
18-   اتباع: جمع تبع - پيروان - دنباله‏ روان.
19-   رضوان‏ الله عليه: خشنودى خداوند بر وى باد! - خداوند از او راضى باد!
20-   ينابيع: جمه ينبوع - سرچشمه‏ هاى بزرگ - جويهايى كه آب بسيار دارند.
21-   مأثور گرديدن: منقول شدن - نقل شدن.
22-   مكارم اخلاق حسنه: نكات برتر اخلاق نيك.
23-   محاسن اوصاف جميله: خوبيهاى صفات نيكو و زيبا.
24-   بر چيزى اشتمال داشتن: در بر داشتن چيزى.
25-   حُسن: زيبايى.
26-   استعارات: جمع استعاره - در اصطلاح علم بيان، استعاره، اضافه مشبه به مشبه است. مثلا روى كسى (مشبه) را به ماه (مشبه به) تشبيه كنند و سپس ماه را به رو اضافه كنند و بگويند: روى ماه. (نمونه: روى ماه تو را مى‏ بوسم يعنى: روى چون ماه تو را مى‏ بوسم.)
27-   مضامين: جمع مضمون - نكته‏ ها و معنيهايى كه عبارت يا شعر در برگيرنده آن است.
28-   تبيين: روشن كردن - توضيح.
29-   ايجاز: كوتاه گويى - كوتاه نويسى.
30-   كافه: همه - جميع.
31-   مايده سبحانى: غذا يا سفره غذاى خداوند پاك و بى‏ عيب.
32-   عايده ربانى: دستاورد پروردگارى.
33-   فاضل: بسيار - افزودن شونده - نيكو - پسنديده - با اهميت - مهم.
34-   فضل: عطيه - احسان - بخشش - دهش - رحمت.
35-   شامل: فراگير - همه‏ گير.
36-   سبحانى: منسوب به آن (خداوند) كه پاك و مبرا از هر عيب و نقص است - متعلق به خداى پاك.
37-   سراى غرور: خانه فريب - كنايه از دنيا.
38-   عين‏ الحيات: چشمه {آب} زندگانى - چشمه‏ اى در جايى از كره زمين كه هر كس از آن بنوشد به عمر جاودان دست مى‏ يابد و موجودات زنده در تماس با آب آن، زندگى دوباره مى‏ يابند. خضر (از اولياى خدا) از آن نوشيده و عمر جاودان يافته است. در آيات 60 - 65 سوره كهف (18) آگاهيهايى درباره اين آب آمده است.
39-   مسمى گردانيدن: نام نهادن.

/ 57