بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نام كتاب :فاطمة الزهرا عليهاسلام مؤ لف : گفتار علامه امينى فهرست مطالب فاطمه الزهراء امّ ابيها مقدمه ام ابيها(ع ) پيشگفتار بخش اول : بخش دوم موضوع اول موضوع دوم موضوع سوم موضوع چهارم موضوع پنجم موضوع ششم موضوع هفتم موضوع هشتم موضوع نهم موضوع دهم موضوع يازدهم موضوع دوازدهم موضوع سيزدهم موضوع چهاردهم موضوع پانزدهم ****************** فهرست مطالب فاطمه الزهراء امّ ابيها مقدمه ام ابيها(ع ) پيشگفتار بخش اول : آيه اول : آيه دوم : آيه سوم : آيه چهارم : آيه پنجم آيه ششم : بخش دوم موضوع اول موضوع دوم موضوع سوم موضوع چهارم موضوع پنجم موضوع ششم موضوع هفتم موضوع هشتم موضوع نهم موضوع دهم موضوع يازدهم موضوع دوازدهم موضوع سيزدهم موضوع چهاردهم موضوع پانزدهم منقبت اول : منقبت دوم : منقبت سوم : منقبت چهارم : منقبت پنجم : منقبت ششم : منقبت هفتم : منقبت هشتم : منقبت نهم : منقبت دهم : منقبت يازدهم : منقبت دوازدهم : منقبت سيزدهم : منقبت چهاردهم : منقبت پانزدهم : منقبت شانزدهم : منقبت هفدهم : منقبت هجدهم : منقبت نوزدهم : منقبت بيست و يكم : منقبت بيست و دوم : منقبت بيست و سوم : منقبت بيست و چهارم : منقبت بيست و پنجم : منقبت بيست و ششم : منقبت بيست و هفتم : منقبت بيست و هشتم : منقبت بيست و نهم : منقبت سى ام : منقبت سى و يكم : منقبت سى و دوم : منقبت سى و سوم : منقبت سى و چهارم : منقبت سى و پنجم : منقبت سى و ششم : منقبت سى و هفتم : منقبت سى و هشتم : منقبت سى و نهم : منقبت چهلم : فاطمه الزهراء امّ ابيها شعرى از حسان شاعر معاصر منم كه عصمت اللّه و، به ساق عرش زيورم حبيبه خدامنم ، حباب نور داورم رضاى من رضاى او، ولاى من ولاى او كه من ولية اللّه و، زهر بدى مطهرم على است نفس احمد و حقيقت محمدى منم كه بضعة النبى و، با على برابرم به تخت اقتدارشان ، نشسته ام كنارشان به تاج افتخارشان ، يگانه است گوهرم بجز محمد و على ، كه نور ما بود يكى ز انبياء و اولياء، خدا نموده برترم نبى چو گفت بر ملا: اگر نبود مرتضى ز اولين و آخرين ، هر كسى نبود همسرم على ، شهاب ثاقب و منم فروغ زُهر وى با اوج عصمت و حيا، به هر زمان منورم نهال عشق ايزدى ، بهار حسن سرمدى شكوفه محمدى ، عطاى رب و كوثرم حسين با حسن مرا، دو گوشوار زينتند على است طوق گردنم ، محمد است افسرم محمد و على و من ، چو اصل و ام خلقتيم منم كه باب خويش را، درين مقام مادرم فدك چه جلوه اى كند، به پيشگاه دولتم كه مالكيت جنان ، به كف بود چو حيدرم عليه غاصب فدك ، از آن قيام كرده ام كه راه پر جهاد حق ، نشان دهم به دخترم (حسان ) بود مودت رسول و آل مصطفى اميد برزخ من و، پناه روز محشرم مقدمه بسم الله الرحمن الرحيم هذا من فضل ربى فاطمة الزهراء(ع ): بانوى بانوان دو جهان ، عطاى خداوند سبحان ، كوثر پربهاى قرآن ، كفو و همتاى اميرمومنان (ع )، و يكى از علل آفرينش عالم امكان . فاطمة الزهراء(ع ): در آل كسا محور، عزيز قلب پيغمبر(ص )، شفيعه محشر، ولية الله اطهر، و از يازده فرزند معصومش برتر... فاطمة الزهراء(ع ): خانه اش ، منزل ((هل اتى ))، پدرش : محمد مصطفى (ص ): همسرش : على مرتضى (ع )، پسرانش : امام حسن مجتبى (ع ) و امام حسين سيدالشهداء(ع )، دخترانش : ام كلثوم (ع ) و زينب كبرى (ع )، دستش بوسه گاه رسول خدا(ص ) مهرش : صفابخش قلوب اولياء مودتش : اجر رسالت خاتم الانبياء(ص ) و والاترين مدحش : ((ام ابيها))... اين كتاب : از مناقب بى شمار آن حضرت شمه اى است ، و از درياى بى كران فضايلش قطره اى ، و از روايات موثق و متواتر و آيات رحمت قرآن بهره اى ... گفتارى است از عالم كم نظير، آيت الله كبير، دانشمند روشن ضمير صاحب كتاب ((الغدير)) علامه امينى رحمة الله عليه . در آن زمان كه علامه امينى ساكن نجف اشرف بود و يا در تابستان هر سال كه به تهران مى آمد، عارفى نكته دان ، استاد ولايت و عرفان ، عاشق دلباخته عترت و قرآن ، دوست بزرگوارم : آقاى حاج كريم رومينا (دستمالچى )، در انجام امور مربوط به ايشان و كتابخانه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) شبانه روز كوشا بود، و در راه خدمت علامه امينى و اهداف مقدس او، آنچه در توان داشت صميمانه ايثار مى كرد. در يكى از اين سفرها، آن دوست ارجمند، با همتى عارفانه و با اصرار و پيگيرى مداوم و عاشقانه ، علامه امينى را مهيا ساخت تا مطالبى بسيار جالب درباره مقام ولايت كبراى حضرت صديقه زهراءسلام الله عليها بيان فرمايد، در حالى كه آن عارف ربانى تنها مخاطب گفتار علامه امينى بود، آن مطالب بسيار ارزنده در نوارهاى منحصر بفرد ضبط گرديد، كه بيش از پانزده سال با دقت علاقه اى كم نظير توسط ايشان نگهدارى شده است در طى اين مدت ، آنان كه از وجود اين نوارها مطلع بودند، بى صبرانه تكثير نوارها و يا پياده كردن آن گفتار را در خواست مى كردند، تا به صورت كتابى در دسترس همه و مورد استفاده عموم قرار گيرد، و چون مطالب عالمانه مذكور بطور خصوصى خطاب به كى نفر ايراد شده بود، بدون اينكه در اين مورد به مراعات نظم و دقت كامل در جمله بندى و اداى كلمات (چنان كه در سخنرانيهاى رسمى و عمومى معمول است ) نيازى باشد؛ لذا بنظر رسيد كه بهتر از تكثير نوارها، همان پياده كردن نوارهاست به تنظيم جملات و بازنويسى كامل آن گفتار، بدون اينكه در مفهوم آن مطالب سنگين عالمانه و پربار كوچكترين تغييرى حاصل شود. در همان ايام كه دوست بزرگوارم تصميم به پياده كردن نوارها گرفت ، و مرا براى اين كار مهم انتخاب كرد و در تسريع انجام آن تاءكيد و اصرار داشت ، شبى در يك رؤ ياى صادقه علامه امينى را ديدم كه بر فراز تختى نشسته است و جمعى از علاقه مندان و عاشقان مقام والاى حضرت زهرا سلام الله عليها برگرد او ازدحام نموده و بى تابانه در خواست انتشار آن فرمايشان را داشتند. همان گنه كه علامه امينى در زمان حياتش ، با لحنى گيرا و دلنشين ، دستور مى داد در مجالس علمى و آموزنده اش به قرائت اشعارم مفتخر شوم ، در آن رؤ ياى صادقه نيز، در حالى كه با دست به سوى من اشاره مى كرد، فرمود: ((حسان ) ماءمور انجام اين كار است )). من كه از اين تاءييد غيبى و ماءموريت افتخار آفرين معنوى سر از پا نمى شناختم با اشتياق تمام به سوى مشهد مقدس محل سكونت دوست بزرگوارم (صاحب نوارها) شتافتم . من به فضل و يارى خداوند مستعان ، و با توجهات امام زمان (ع )، آنچه در توان داشتم در انجام اين ماءموريت مقدس و معنوى بكار بردم ، و گاهى براى نگارش عبارات تا مفهوم ، سرعت و تسلط كم نظيرى ادا فرموده است حتى بيش از ده بار به نوار آن گفتار گوش فرا دادم ، با وجود اين ، هر سهو و نارسائى و اشتباهى در اين كتاب گرانبها به نظر خوانندگان عزيز برسد از من ناچيز است . من اقرار مى كنم كه شايسته بود اين گفتار سنگين ، عالمانه و پر بار و جاودانه با شرح و تفسير و حواشى مفصلى پياده شود، تا بهتر حق مطلب ادا گردد، ولى با توجه به اينكه حتى قرآن كريم كه كلام خدا و ولاترين سخنهاست اگر فقط به صورت تفاسير بسيار مفصل چاپ و منتشر مى شد، عده كثيرى كه حوصله و مجال كمترى براى مطالعه دارند همواره از فيوضات بى پايان آن بى بهره مى ماندند، و به همين جهت است كه در تمام قرون و اعصار، كلام خدا، بطور ساده - با ترجمه - و با تفاسير مفصل (به هر سه صورت ) چاپ و در دسترس و مورد استفاده عموم قرار داده شده است ، من نيز با پياده كردن متن اين گفتار گرانبار فقط قدم اوليه را در نشر آن برداشته ام و به نظر من ، صلاحيت شرح و تفسير و حاشيه نويسى مطالب اى كتاب را، بيش از هر كس ، دو استاد محقق و دانشمند حجت الاسلام حاج آقا رضا امينى و حجت الاسلام حاج آقا هادى امينى فرزندان ارجمند علامه امينى دارا مى باشند، كه اميد است در آينده به اين امر مهم اقدام فرمايند. ام ابيها(ع ) دنياست چو قطره اى و، دريا، زهرا كى فرصت جلوه دارد اينجا، زهرا قدرش بود امروز نهان چون ديروز هنگامه كند و ليك فردا، زهرا خالق چو كتاب خلقت انشا فرمود عالم جو الفبا شد و معنى ، زهرا ((احمد)) كه خدا گفت به مدحش : لولاك كى ميشدى آفريده ، لولا، زهرا ((طاها)) و ((على )) دو پيكران دريايند و آن برزخ مابين دو دريا، زهرا او سر خدا و ليلة القدر نبى است خير دو سرا، درخت طوبى ، زهرا بر تخت جلال ، از همه والاتر بر مسند افتخار، يكتا، زهرا در ((آل كسا)) محور شخصيتهاست مابين ((آب )) و ((بعل )) و ((بنيها)) زهرا سر سلسله نسل پيمبر كوثر سرچشمه نور چشم طاها، زهرا تنها نه همين مادر سبطين است او فرمود نبى : ((ام ابيها))زهرا آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد امروز نگهداشته برپا، زهرا از ((احمد)) و ((مرتضى )) چه باقى ماند از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا حرمت بنگر كه در صفوف محشر يك زن نبود سواره الا زهرا هنگام شفاعت چو رسد روز جزا كافى است براى شيعه ، تنها، زهرا حيف است (حسانا) كه در آتش بسوزد آن شيعه كه ورد اوست : زهرا، زهرا پيشگفتار اعتقاد اكثر مردم بر اين است ، و معمولا چنين مى پندارند كه مناقب و فضائل حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها فقط به اين جهت است كه دختر حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوده است ، و اين مطلب ، موضوع بسيار مهم و گرانبهائى است كه شايسته است درباره آن مفصلا بحث و گفتگو بعمل آيد، و بايد معتقد بود كه حضرت فاطمه عليهاسلام صاحب ولايت كبرى است ، يعنى همانطور كه بايد به ولايت رسول اكرم اميرالمؤ منين و حسنين عليهم السلام ايمان داشت ، مى بايست به ولايت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها نيز همانگونه اعتراف كرد و معتقد بود. براى اثبات اين موضوع ، مى توان مطالب را از دو نظر تحقيق و بررسى كرد و در دو بخش آنها را خلاصه نمود: 1 - بخش اول : فاطمه سلام الله عليها از ديدگاه قرآن ، و بررسى آياتى كه مربوط به آن حضرت است . 2 - بخش دوم : فاطمه سلام الله عليها از ديدگاه روايات ، و بررسى احاديثى كه در مناقب و فضائل آن حضرت وارد شده است و همرديف مناقبى است كه درشان پيامبر اكرم و اميرالمؤ منين سلام الله عليها و اولاد معصوم اوست . بخش اول : فاطمه سلام الله عليها از ديده گاه قرآن آيه اول : ((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيا و يطهركم تطهيرا)) ((خدا چنين مى خواهد كه رحبس (هر آلايش ) را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را پاك و منزه گرداند)) برخى را عقيده بر اين است كه چون اين آيه شريفه بين دو آيه واقع شده كه آن آيات درباره زوجات پيغمبر(ص ) نازل گرديده است ، بنابراين به همان نسق ، اين آيه هم بايد درشان زوجات آن حضرت باشد، و ما لازم مى دانيم كه از پنج طريق به اين آيه نظر كنيم : 1 - اول بررسى اينكه بعد از نزول اين آيه ، از رسول اكرم صلى الله عليه و آله درباره آن نصى (كلام صريحى ) هست كه آيه تطهير درشان چه كسى نازل شده است ؟ 2 - دوم اينكه در اين موضوع ، از خود زنهاى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله كلام معتبر و صريحى وجود دارد كه دلالت كند اين آيه درباره كيست ؟، آيا يكى از آنان ادعا كرده است كه آيه تطير درشان ما زنان پيامبر نازل شده است ؟ و يا اينكه عكس اين مطلب را اظهار نموده است ؟ 3 - سوم اينكه آيا على سلام الله عليه و يا اولاد اميرالمؤ منين (ع ) با اين آيه احتجاج و مشاهده كرده اند؟ آيا ادعا كرده اند كه اين آيه درشان ما اهل بيت است و در غير ما نيست ؟ و آيا در مقام احتجاج از صحابه چه شنيده اند؟ 4 - چهارم اينكه آيا از خود صحابه كلام معتبر و صريحى در اين باره موجود است كه آيه تطهير درباره چه كسى نازل شده است ؟ 5 - پنجم اينكه رجال تفسير و حديث در اين مورد چه مى گويند؟ ايا با نظر آن كسانيكه مى گويند آيه تطهير (مانند دو آيه قبل و بعد آن ) مربوط به زوجات پيغمبر است همراى و موافق هستند؟ يا اينكه مى گويند نه خير، چون درباره شان نزول اين آيه ، نص (كلام معتبر و صريحى ) وجود دارد، لذا بايد تابع آن نص شد. بنابراين آنچه درباره تطهيرشان مى شود از اين پنج طريق كه گفته شد، بيرون نيست . آيه تطهير گفتار پيامبر(ص ) اما آنچه نفس قضيه است : درشان نزول اين آيه روايات متواترى در دست است كه حاكى است آيه تطهير در خانه ام سلمه نازل شده است و در آن هنگام رسول اكرم (ص )، حضرت صديقه ، اميرالمؤ منين ، و حسنين صلوات الله عليهم حضور داشته اند، جناب ام سلمه خودش از رسول اكرم صلى الله عليه و آله تقاضا مى كند كه من نيز به جمع شما داخل بشوم و تحت كسا نزد شما خاندان رسالت قرار گيرم ؟ حضرت او را نهى كرد و فرمود: نه ، تو داخل نشو (وانت فى خير) چون اين آيه مخصوص است به ما پنج تن . نام جماعتى از صحابه كه شان نزول اين آيه را به همين ترتيب نقل كرده اند و روايات آنها متواتر است به اين شرح مى باشد: سعدبن ابى وقاص - انس بن مالك - ابن عباس - ابوسعيد خدرى - عمر بن ابوسلمه - واصلة بن اسقع - عبدالله بن جعفر - ابوحمرا هلال - عايشه - ام سلمه - ابوهريره - معقل بن يسار - ابوطفيل - جعفربن حبان - حبيره - ابوبرزه اسلمى - مقداد بن اسود. رواياتى كه صحابه مذكور نقل كرده اند، در اين موضوع هم راى و هم سخن هستند كه آيه شريه تطهير در خانه ((ام سمله )) نازل شده ، و فقط درشان پنج تن بوده است و هيچيك از زنان پيغمبر(ص ) داخل اين قضيه نيست ، و اين مطلب از مسلمات است . غير از حضرات صحابه ، تقريبا 300 نفر ديگر نيز اين روايت را به همان ترتيب و با ذكر اينكه محل نزول آيه خانه ((ام سمله )) بوده است ، نقل كرده اند. و ما مشخصات اين 300 نفر را كه در قرون مختلفه مى زيسته اند بطور تقصيل در كتاب ((الغدير)) شرح داده ايم . تمام اين 300 نفر نصوصى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند، كه بعد از نزول آيه تطهير از حضرت پرسيده شد كه اين آيه شريفه در شان كيست ؟ حضرت فرمود: منم ، على ، فاطمه ، حسنين (عليهم السلام ). پس با توجه به مطالب فوق ، جاى هيچگونه ترديدى نيست كه حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها نيز مشمول آيه تطهير است و در كلمه ((اهل البيت )) او نيز مراد مى باشد. گذشته از اينها، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ، براى اثبات و روشن شدن حقيقت امر كار بسيار جالبى كرده است كه 9 نفر از صحابه آنرا نقل كرده اند، به اين شرح كه بعد از نزول اين آيه ، حضرت رسول (ص )، هر روز (تا زمان وفاتش تقريبا)، هنگام خروج از منزل كه براى اقامه نماز صبح به مسجد تشريف مى برد، قبل از نماز به در خانه حضرت صديقه سلام الله عليها مى آمد و مى فرمود: ((السلام عليكم يا اهل البيت ، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)) ((سلام بر شما اى اهل البيت ، بدرستيكه خدا اراده فرموده است كه هر ناپاكى را از شما خاندان نبوت دور گرداند و شما را پاك و منزه نمايد)). راوى ديگرى مى گويد: من شش ماه در مدينه بودم و اين جريان را هر روز مشاهده كردم ، راوى ديگر نقل مى كند: من نه ماه در مدينه توقف كردم و هر روز ناظر اين صحنه بودم . راوى ديگر اظهار مى دارد: من 12 ماه در مدينه ساكن بودم و هر روز شاهد اين روش پيامبر(ص ) بودم و اين جريان تا آخرين روز زندگانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله ادامه داشته است . پس با توجه به مطالب مذكور كاملا روشن است كه آيه تطهير مخصوص بوده است به خانه صديقه سلام الله عليها، و آن اشخاصى كه در آنجا ساكن بوده اند. حضرت رسول اكرم (ص ) كه به اين روش ، به اين استمرار، به اين استقرار و در اين مدت متوالى ، هر روز بر در خانه زهرا سلام الله عليها مى آمد، منظورش اين بوده است كه اگر كسى سخنان آموزنده و تعيين كننده او را ديروز نشنيده است امروز بشنود، و اگر امروز نشد فردا، و اگر فردا نشد، روزهاى ديگر...... همه صحابه ، چه آنانكه در مدينه حضور داشتند، و چه مسافرينى كه وارد شهر مى شدند، از اين روش رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، آگاه شدند كه آيه تطهير فقط و فقط درشان خاندان پيغمبر(ص ) (پنج تن ) نازل شده است . آيه تطهير و گفتار زنان پيامبر اكرم (ص ) اينك بررسى اينكه آيا از همسران پيغمبر(ص ) در مورد آيه تطهير ادعائى كرده است يا نه ؟ در اين مورد شيعيان رواياتى از زنان پيغمبر(ص )، از جمله ((ام سلمه )) نقل كرده اند كه آن احاديث را حضرت عامه نيز صحيح و معتبر شمرده اند. يكى از آن روايات كه مورد قبول فريقين (شيعه و سنى ) مى باشد، اين است كه جناب ((ام سلمه )) مى فرمايد: من از پيغمبر(ص ) پرسيدم كه اين آيه تطهير درشان كيست ؟ حضرت فرمود: درباره من ، على ، فاطمه ، حسنين است و تهم مشمول اين آيه نيستى . مشمول اين آيه نيستم ، ما همسران نبى ، مورد خطاب اين قضيه نيستيم ، و كاملا واضح است كه اگر آيه شريفه تطهير درباره زنان پيغمير(ص ) بود، جناب ((عايشه ))آنرا بر پيشانى جمل مى نوشد و غوغائى بر پا مى كرد، در صورتيكه هيچيك از همسران رسول اكرم (ص ) هرگز چنين ادعائى نكرده اند كه اين آيه درشان آنان بوده است . آيه تطهير و گفتار ائمه اطهار(ع ) و حضرت زهراء(ع ) اميرالمؤ منين (ع )، حضرت صديقه سلام الله عليها، حسن بن على (ع )، حسين بن على (ع )، حضرت سجاد، حضرت باقر، و حضرت صادق عليهم السلام همگى در هنگام منقبت شمارى به اين آيه استناد و احتجاج كرده و برهان سخن خويش قرار داده اند. اميرالمؤ منين (ع ) در ((يوم الدار)) براى اثبات گفتار خود به اين آيه احتجاج و استنشاد نموده است كه آيا آيه تطهير در مورد ما نيست ؟ و تمامى صحابه و تابعين ، ضمن قبول اظهارات آن حضرت عرض كرده اند: بلى ، اين آيه درشان شماست ، و اين مطلب از مسلمات است . آيه تطهير و گفتار صحابه همانطوريكه در قسمت اول اين بخش اشاره شد، تمام صحابه و تابعين در اين مطلب هم راى و هم سخن هستند كه آيه تطهير درشان پنج تن است و از آنان كسى كه مخالف اين عقيده است ، فقط و فقط ((عكرمه )) است كه داستان ((سياق )) از او نقل شده است . آيه تطهير و رجال تفسير و حديث علماء و رجال تفسير و حديث پس از بررسى روايات مذكور، همگى ، متفق القول و هم عقيده اند كه سند ((عكرمه )) اعتبار ندارد، و اين استدلال ((سياق )) و برهان صحيحى نيست . به ملاحظه اين كه ضمائر آيه شريفه تطهير همه مذكر است و ضمائر دو آيه قبل و بعد آن مؤ نث مى باشد. بنابراين سياق آيه تطهير كه در وسط آن دو آيه است عوض شده ، و تغيير كرده است در نتيجه نمى شود كه مربوط به همسران پيغمبر(ص ) بوده باشد، و اگر جز آيه تطهير منقبت ديگرى درشان زهراى اطهر (ع ) نبود، همين يك آيه برهانى است كافى و نشانگر اينكه حضرت صديقه سلام الله عليها معصومه است ، و عصمت از جمله شئون و مناصب ولايت است ، و ما، غير ولى كه معصوم باشد سراغ نداريم . از ابتداى خلقت ، آدم تا آخر، هر كسى كه معصوم است ولى است ، يا پيغمبر است ، يا امام است ، و يا صديق است كه حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكى از آنان است . آيه دوم : ((فقل تعالوا ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين )) ((پس بگو (اى پيامبر) بيائيد ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم با مباهله بر خيزيم (يعنى در حق يكديگر نفرين كنيم ) تا دروغگويان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم )). اين آيه بطور صريح و آشكارا ندا مى كند بر اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله هنگامى كه با نصاراى نجران مباهله فرمود، حضرت صديقه سلام الله عليها نيز در اين مورد شركت داشت ، و او وجود مقدسى است كه ميان چهار معصوم ديگر در آيه مباهله قرار گرفته است ، دو معصوم : ابنانا (حسنين ع ) و دو معصوم : انفسنا (پيغمبر ص و على ع ) و يك معصومه : نسائنا: ما بين آنها، كه از نساء منحصر است به اين وجود مقدس ، و با توجه به اين مطلب كه مباهله (ابتهال و نفرين كردن ) با نصاراى نجران يك كار عادى نيست ، و با زن و مرد عادى نمى توان اقدام به مباهله كرد و طرف مقابل را مغلوب و رسوا نمود، بلكه صلاحيت اقدام به چين امر خطيرى را افراد مقدس و شايسته اى دارا هستند كه مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارك و تعالى بوده باشند، و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكى از آن شخصيتهائى است كه مشمول اين آيه شريفه است و اين از مسلمات است . آيه سوم : ((فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه )) ((پس حضرت آدم (ع ) از حضرت حق تبارك و تعالى كلمات را فرا گرفت و آن كلمات را وسيله (قبول ) توبه خويش قرار داد)) درباره اين آيه احاديثى نقل شده است كه بسيار فوق العاده است ، و با توجه به آيه مذكور و اين روايات ، انسان مى تواند بخوبى درك نمايد كه حضرت صديقه سلام الله عليها علت خلقت است و يكى از اسباب آفرينش جهان مى باشد، يعنى همانطور كه رسول اكرم (ص )، اميرالمؤ منين و حسنين عليهم السلام سبب خلقتند، حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكى از علل آفرينش است ، و معقول نيست كسى علت خلقت باشد و ولايت نداشته باشد. در اين باره دو روايت ، يكى از جناب اميرالمؤ منين سلام الله عليها و ديگرى از جناب ابن عباس نقل مى كنم : روايتى كه از وجود مقدس اميرالمؤ منين (ع ) است و جمعى از حفاظ عامه آن را ذكر كرده اند چنين است : ((سالت النبى صلى الله عليه وآله قول الله تعالى : (( فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه )) فقال : ان الله اهبط آدم بالهند، و حوا بجدة ... حتى بعث الله اليه جبرئيل و قال : يا آدم الم اخلقك بيدى ؟، المانفخ فيك من روحى ؟،... قال بلى ، قال : فما هذا لبكاء؟، قال : و ما يمنعنى من البكاء و قد اخرجت من جوار الرحمان . قال : فعليك بهولاء الكلمات فان الله قابل تويتك و غافر ذنبك ، قل يا آدم : اللهم انى اسالك بحق محمد و آل محمد، سبحانك لا اله الا انت عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفرلى ، انك انت الغفور الرحيم ، فهولاء الكلمات التى تلقى آدم )) ((اميرالمؤ منين سلام الله عليها مى فرمايد: از پيغمبر اكرم (ص ) معناى آيه شريفه (( ((فتلقى آدم من به كلمات فتاب عليه )) را سؤ ال كردم ، فرمود: هنگامى كه خداى تعال ، آدم را در هند، و حوا را در جده فرود آورد.... (حضرت آدم مدتها گذشت كه اشك غم بر چهره مى ريخت ) تا اينكه خداى تعالى جبرئيل را نازل كرد و فرمود: يا آدم ، آيا من ترا بدست (قدرت ) خودم نيافريدم ؟ آيا از روح بر تو ندميدم ؟ و ملائك را به سجده كردن بر تو فرمان ندادم ؟ و حوا كنيز خود را به تو تزويج نكردم ؟ حضرت آدم عرض كرد: بلى ، خطاب آمد: پس اين گريه (مداوم ) تو از چيست ؟ عرض كرد: خدايا، چرا گريه نكنم ، كه از جوار رحمت تو رانده شده ام . خداى تعالى فرمود: اينك فراگير اين كلمات را كه به وسيله آن ، خدا توبه ترا قبول مى كند و گناهت را مى بخشد، بگو يا آدم : خدايا، پاك و منزهى تو، نيست خدائى جز تو، بد كردم و بخود ستم روا داشتم ، پس به حق محمد و آل محمد، مرا ببخش ، بدرستيكه اين توئى بسيار بخشنده مهربان . پيامبر اكرم (ص ) در پايان سخن فرمود: اين است آن كلماتى كه خداى تعالى به حضرت آدم آموخته است ، گوئى خداى تعالى حضرت آدم را با اين كلمات تسلى داده است ، كه اگر از جوار رحمت من دور شده اى ، اينكه ارزش فراگرفتن اين كلمات گرانقدر، عوض ، هم سن و برابر جوار رحمان و هم تراز فردوس و جنان است ، و جبران آن نعمتى كه از آن محروم شده اى . روايت ديگرى در همين موضوع جناب ابن عباس از پغمبر اكرم (ص ) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ((لما خلق الله عزوجل آدم ، و نفخ فيه من روحه عطس ، فالهمه الله : الحمدلله رب العالمين . فقال له ربه يرحمك ربك ، فلما سجد له الملائكه تداخله العجب ، فقال : يا رب خلقت خلقا احب اليك منى ؟ فلم يجب ، ثم قال الثانيه ، فلم يجب ، ثم قال الثالثة ، فلم يجب ثم قال الله عزول له : نعم ، و لولاهم ما خلقتك ، فقال : يا رب ارنيهم ، فاوحى الله تعالى الى ملائكة الحجب ، آن ارفعوا الحجب فلما رفعت الحجب ، اذا آدم بخمسة اشباح قدام العرش ، فقال يا رب من هولاء؟ قال : يا آدم هذا محمد نبى ، و هذا على اميرالمؤ منين ابن عم النبى ووصيه ، و هذه فاطمة انبة نببى ، و هذآن الحسن والحسين انبا على و ولدا نببى ، ثم قال : يا آدم هم ولدك ففرح بذلك . فلما اقترف الخطيئه قال : يا رب اسالك بحق محمد و على و فاطمة والحسن والحسين لما غفرت لى فغفرالله له بهذا فهذا الذى قال الله عزوجل : ((فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه )) فلما هبط الى الارض ، صاق خاتما، فنقش عليه ((محمد رسول الله و على اميرالمؤ منين )) و يكنى آدم بابى محمد)) بعد از آنكه خداى عالى آدم (ع ) را آفريد، حضرت آدم عطسه كرد و با الهام خدائى ((الحمدلله رب العالمين )) گفت . خداى تعالى در جواب فرمود ((يرحمك ربك )) رحمت خدا بر تو باد (خوشا، آن بشرى كه جواب عطسه اش خطاب الهى باشد). هنگاميكه فرشتگان بر حضرت آدم سجده كردند، تكبر به او راه يافت و در حالكيه بر خود مى باليد عرض كرد: پروردگارا، آيا مخلوقى كه نزد تو محبوبتر از من باشد، آفريده اى ؟ و اين سؤ ال را سه بار تكرار كرد و هر سه بار بى جواب ماند، دفعه سوم كه حضرت آدم (ع ) پرسش خود را بازگو كرد، متوجه گرديد كه سؤ ال بى پاسخ او، سخن بجائى نبوده است ، آنگاه از جانب پروردگار خطاب آمد: بلى ، يا آدم مخلوقاتى از تو محبوبتر دارم ، كه اگر آنها بوجود نمى آمدند، ترا نيز نمى آفريد. عرض كرد: پروردگارا آنها را به من نشان بده . در آن هنگام خداى تعالى به فرشتگان حاجب درگاه الهى وحى شد: پرده ها را كنار بزنيد (بلى . آفريننده جهان ، در پشت پرده غيب موجوداتى دارد كه سبب تربيت آدم و اولاد آدمند). چون حجابها برداشته شد، از پشت پرده غيب ، پنج شبح ظاهر شدند كه در پيشگاه عرش ايستاده بودند. خطاب آمد: اين پيامبر من ، اين على اميرالمؤ منين پسر عم او، اين فاطمه دخترش و اين دو، حسن و حسين ، پسر آن على ، فرزندان پيامبر من هستند. و پس از معرفى نامهاى آنها، خدا تعالى فرمود: يا آدم ، اينان مقام اول را دارا هستند و درجاتشان بسيار عالى است ، و مرتبه تو تالى مقام و والاى اينها مى باشد. و بعدها وقتى كه حضرت آدم مرتكب و مبتلاى آن ترك اولى شد، عرض كرد: پروردگارا، از تو مسئلت دارم كه به حق محمد، و على ، و فاطمه ، و حسن و حسين از خطاى من درگذرى ، پس دعايش مستجاب شد و مشمول عفو و آمرزش خداى تعالى قرار گرفت و اين است معناى آيه شريفه كه خدا مى فرمايد: پس آدم كلماتى از پروردگارش فرا گرفت كه به وسيله آن كلمات توبه او مورد قبول واقع گرديد. ابن عباس ، سپس روايت را چنين ادامه مى دهد كه پيغمبر(ص ) فرمود: هنگاميكه آدم (ع ) بر زمين فرود آمد، انگشترى براى خود ساخت كه نقش آن نام مبارك پيامبر اعظم ((محمد رسول الله )) بود، و ((ابى محمد)) (پدر محمد ص ) كنيه او شد. ((حاف ابن النجار)) كه يكى از بزرگان عامه (سنى ) است به سند خودش از ابن عباس روايت مى كند: ((سالت رسول الله صلى الله عليه وآله عن الكمات التى تليها آدم من ربه فتاب عليه ، قال : سال بحق محمد، و على ، و فاطمة ، والحسن والحسين الا تبت على فتاب الله عليه تبارك و تعالى )) ((از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله سوال كردم : آيا آن كلمات كه حضرت آدم از پروردگار خود فرا گرفت و به وسيله آن توبه او مورد قبول واقع شد چيست ؟، حضرت فرمود: آدم (ع ) با اين كلمات از خدا درخواست كرد كه توبه او را بپذيرد: ((به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين ، توبه مرا قبول فرما)) پس خداى تبارك و تعالى توبه او را پذيرفت . اين روايت را ((سيوطى )) در ((درالمنثور))، ((بدخشانى )) از ((حافظ كبير دارقطنى )) و از ((ابن النجار)) و ((ابن مغازلى )) در مناقبش ، با ذكر سند نقل كرده اند، و با توجه به مطالبى كه گفته شد از اين آيه هم استفاده مى شود كه وجود مقدس حضرت صديقه سلام الله عليها سبب خلقت عالم و ((ولية الله )) بوده است . آيه چهارم : ((واذا بتلى ابراهيم ربه كلمات فاتمهن )) ((هنگامى كه پروردگار حضرت ابراهيم را با كلماتى امتحان فرمود و آن كلمات را تمام كرد)) همانطوريكه در آيه قبل گفته شد كه مقصود از كلمات چيست ، در اين آيه نيز مراد از كلمات عبارتند از رسول اكرم (ص )، اميرالمؤ منين ، حضرت صديقه و حسنين سلام الله عليهم . در اين باره ((مفضل بن عمر)) يكى از بزرگان صحابه حضرت صادق سلام الله عليه ، كه حكيم ، فيلسوف و فقيهى فوق العاده است ، روايتى از آن حضرت نقل مى كند و مى گويد: قول الله عزوجل ((و اذا بتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن ))ما هذه الكلمات ؟ قال هى الكلمات التى تلقيها آدم من ربه فتاب عليه ، و هو انه قال : اسالك بحق محمد و على و فاطمه والحسن والحسين الا تبت على ، فتاب الله عليه ، انه هو التواب الرحيم . قلت له : يا بن رسول الله فما يعنى عزوجل بقوله : ((فاتمهن ))؟ قال يعنى : اتمهن الى القائم اثنى عشر اماما تسعة من ولد الحسين عليهم السلام )) از حضرت صادق سلام الله عليه معنى آيه شريفه (واذا بتلى ابراهيم ربه بكلمات ) را پرسيدم كه مقصود خداى تعالى از اين كلمات چيست ؟ فرمود: اين كلمات ، همان كلمات است كه حضرت آدم ، از خداى تعالى فرا گرفت و چنين عرض كرد: ((پروردگارا، به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين از تو درخواست مى نمايم كه توبه مرا بپذيرى ، پس توبه اش مورد قبول واقع گرديد، بدرستيكه خدا، بسيار توبه پذير و مهربان است )) مفل بن عم )) مى گويد، سپس از حضرت صادق (ع ) پرسيدم مقصود خداى تعالى از (اتمهن ) در اين آيه چيست ، فرمود: يعنى نام نه امام اگر ديگر از اولاد حسين بن على (ع ) تا قائم آل محمد(ع ) را به پنج تن محلق نمود لذا كلماتى كه حضرت ابراهيم به وسيله آنها آزموده شد، جامع تر، بالاتر، عالى تر، از كلماتى است كه حضرت آدم (ع ) فرا گرفت . اين كلمات همان است كه حضرت صادق سلام الله عليه ، در رواتى مى فرمايد: ((نحن الكلمات )) يعنى مائيم آن كلمات كه خدا در قرآن به آنها اشاره مى فرمايد. چهارده معصوم (ع ) را از اين جهت ((كلمه )) ناميده اند كه نامهاى آنها در عرش نوشته شده است و همچنين به ملاحظه آن كلمه اى است كه دوبار بر شانه آنان نقش بسته است يك بار در رحم مادر و بار دوم بعد از ولادت . هنگامى كه نطفه امام سلام الله عليه منعقد مى شود، بعد از دميده شدن روح ، بر دوش او نوشته مى شود: ((و تمت كلمة صدقا و عدلا، لا مبدل لكماته )) ((از روى راستى و عدالت كلمه پرورگارت به حد كمال رسيد، هيچكس تبديل و تغيير كلمات خدائى نتواند كرد)) وقتى كه امام سلام الله عليه از مادر متولد مى شود، آنگاه نيز بر شانه چپش آيه مذكور نقش مى بندد و درباره اين كلمات است كه حضرت ولى عصر سلام الله عليه در دعاى رجبيه اش مى فرمايد: ((لا فرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك ، بدوها منك و عودها اليك ، اعضاد و اشهاد و مناة و ادواد و حفظة و رواد...)) هرگز امكان ندارد اشخاص كه در منطق وحى ، ((كلمات الهى ))ناميده شوند، و انبياء به آنان متوسل شده باشند، ولى خودشان عارى از ولايت باشند، و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز داخل اين كلمات است ، جزء اين كلمات است كه (معرفت ) آنها را به حضرت آدم ، به حضرت موسى ، به حضرت عيسى و ساير انبياء آموخته اند، و همه انبياء به آنان متوسل شده اند و باز تكرار مى كنيم ، هرگز معقول نيست كه كسى ((كملة الله )) باشد، و انبيا به او توسل كنند، ولى مقام ولايت نداشته باشد. لذا اين آيه هم از آياتى است كه مى توان از آن را اثبات مقام ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها استفاده كرد. آيه پنجم ((قل لا اسئكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) ((بگو (اى پيامبر) من براى انجام رسالتم ، پاداشى از شما نمى خواهم ، مگر مودت با خويشان نزديكم )). پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله ، اجر رسالت خودش را، از طرف حضرت حق تبارك و تعالى ، مودت نزديكان خويش اعلام مى دارد، يعنى فقط مودت خويشان حضرت رسول اكرم را مى توان اجر و مزد رسالت عظماى احمدى دانست . درباره اين آيه بادى به طور تفصيل بحث و بررسى كرد تا روشن شود كه آيا اين آيه شريفه درشان كيست ؟ و اين مودت ارزنده ، مودت چه كسانى است و مقدار و اندازه آن چگونه است ؟ مودتى كه هم سنگ ، هم كفه ، و هم وزن اجر رسالت محمدى است . به اجمع فريقين (شيعه و سنى ) و جميع مسلمين ، اين آيه در شان اهل بيت عصمت و قداست نازل شده است يعنى : على ، فاطمه ، حسن و حسين سلام الله عليهم . ((احمد بن حنبل )) در ((مناقب )) - ((حافظ ابن منذر)) - ((حافظ اين ابى حاتم ))- ((حافظ طبرانى )) - ((حافظ ابن مردويه )) - ((واحدى مفسر)) - ((ثعلبى مفسر)) - ((حافظ ابراهيم )) - ((بقوى مفسر)) - و ((فقيه ابن المغازلى )) از ((ابن عباس )) روايت مى كند كه مى فرمايد: ((لما نزلت هذه الايه ، قبل يا رسول الله من قرابنك ، هولاء الذين وجبت علينا مودتهم فقال ،: على و فاطمه وابناهما)) ((بعد از نزول اين آيه از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال شد: خويشان نزديك تو كه مودت آنان بر ما واجب است ، چه كسانى هستند؟ حضرت در جواب فرمود: على (ع )، فاطمه (ع )، و دو فرزند آنها (حسن و حسين ع ). ((محب الدين طبرى )) در ((ذخاير)) - ((زمخشرى )) در ((كشاف )) - ((حموينى )) - در ((رايد)) - ((نيشابورى )) در تفسيرش - ((ابن طلحه شافعى ))در ((مطالب السئول )) - ((رازى )) در تفسيرش ) - ((ابوسعيد)) در تفسيرش - ((ابوحيان )) در تفسيرش - ((نسفى ))در تفسيرش - ((حافظ هيثمى )) در ((مجمع )) - ((ابن صباغ مالكى )) در ((فصول )) - ((حافظ گنجى )) در ((كفاية الطالب )) - نيز روايت مذكور را ذكر كرده اند. ((قسطلانى )) در ((المواهب اللدنيه )) مى فرمايد: ((الزم الله مودة قرباة كافة و بريته و فرض محبة جمله اهل بيته المعظم و ذريته . فقال تعالى : قال لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) ((خداى تعالى مودت خويشان نزديك پيامبر(ص ) را بر همگان واجب كرده است و درباره وجوب محبت اهل بيت معظم حضرت رسول او ذريه اوست كه خدا مى فرمايد: بگو اى پيامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدى نمى خواهم به جز مودت خويشان نزديكم ، روايت مذكور را ((زرقانى )) در ((شرح المواهب )) - ((ابن حجر)) در ((صواعق )) - ((سيوطى )) در ((احاءالميت )) و در ((اتحاف )) - ((شبلنجى )) در ((نورالابصار)) - و ((صبان )) در ((اسعاف الراغبين )) ذكر كرده اند. در اين موضوع روايت ديگرى ((حافظ ابوعبدالله ملا))در سيره اش نقل كرده است كه مى فرمايد: ((آن رسول الله قال : آن الله جعل اجرى عليكم المودة فى اهل بيتى و انى سائلكم غدا عنهم )) . ((رسول خدا فرمود: بدرستكيه خداى تعالى مزد (رسالتم ) را كه بر عهده شماست مودت خويشان نزديكم قرار داده است ، و من در روز قيامت نسبت به اين مودت از شما بازخواست خواهم كرد، يعنى آنچه در روز قيامت همه در مقابل آن مسئول هستند، عبارت از ولايت چهارده معصوم (ع ) است كه از جمله ولايت حضرت صديقه سلام الله عليهاست . روايت ديگرى از جابر بن عبدالله نقل شده است كه مى فرمايد: ((جاء اعرابى الى النبى و قال : يا محمد، اعرض على الاسلام . فقال : تشهد آن الا اله الا الله وحده لا شريك له و آن محمدا عبده و رسوله ، قال : تسالنى عليه اجرا؟ لا، الا المودة فى القربى ، قال : قرابتى او قرابتك ؟ قال قرابتى . قال : هات ، ابايعك ، فعلى من لا يحبك و لا يحب قرابتك لعنة الله ، فقال النبى صلى الله عليه وآله : آمين .)) يك عرب بايده نشين آمد حضور پيامبر اكرم (ص ) و عرض كرد: يا محمد(ص ) اسلام را به من عرضه بدار، فرمود: شهادت بده يكتائى خداى تعالى ، و اينكه محمد(ص )، بنده و فرستاده اوست . اعرابى عرض كرد: يا رسول الله در مقابل اين رسالت كه مرا هدايت فرمودند آيا از من مزدى هم مى خواهيد؟ پيامبر فرمود: نه ، بجز مودت خويشان نزديك ، كه اجر رسالت من است . اعرابى گفت : خويشان نزديك خودم را دوست بدارم يا خويشان ترا يا رسول الله ؟ پيامبر فرمود: خويشان نزديك مرا. اعرابى عرض كرد: يا رسول اله اينك دستت را بدست من بده ، تا براى دوستى تو و نزديكانت با تو بيعت كنم ، خدا لعنت كند كسى را كه تو را و خويشان ترا دوست ندارد. پيامبر اكرم (ص ) به اين دعاى او آمين فرمود: پس هر كس ايمان و اعتقاد به ولايت و مودت حضرت صديقه سلام الله عليها نداشته باشد نفرين شده است به زبان پيامبر(ص )، و در روايت ديگرى ((طبرى ))، و ((ابن عساكر))، و ((حاكم حسكانى )) در ((شواهد التنزيل )) به چند طريق از ((ابى امامه باهلى )) نقل كرده اند كه حضرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: آن الله خلق الانبياء من اشجار شتى و خلقنى من شجرة واحدة ، فنا اصلها، و على فرعها و فاطمة لقاحها، والحسن والحسين ثمرها تعلق بغصن من اعصانهانجى ،. و من زاع عنها هوى ولو آن عبدا عبدالله بين الصفا و المروة الف عام ثم عام ثم الف عام ثم لم يدرك صحبتنا، اكبه الله على منخريه فى النار ثم تلى : قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) بدرستيكه خداى تعالى نهال وجود پيامبر آن را متفاوت متفرق آفريد، ولى درخت وجود من را جداگانه ، واحد، و منحصربفرد خلق فرمود. من خود استقلال دارم ، كسى در اصالت وجود من شريك من نيست ، من اصل آن درختم ، على (سلام الله عليه )، ساقته آن ، فاطمه (ع ) لقاح (مايه بارورى آن ) و حسن (ع ) و حسين (ع ) ميوه هاى درخت وجود من هستند، هر كس شاخه اى از شاخه هاى آن درخت را دستاويز خود كند نجات يافته است و هر كس از آن دور شود به گمراهى افتد و اگر بنده اى از بندگان خدا سه هزار سال بين صفا و مروه خدا را عبادت كند ولى صحبت ما پنج تن را درك نكرده باشد خداى تعالى او را به رو در آتش افكند، سپس پيامبر اكرم (ص ) اين آيه را تلاوت فرمود: ((قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) بنابراين ، اگر بشرى ، بنده خدائى ، موحدى ، مسلمانى ، مقدسى كه به خدا و پيامبر او معتقد باشد، و خدا را عبادت كند، نه اينكه بت پرستى نمايد، كجا عبادت كند؟، بين صفا و مروه ، نه در مكان گناه آلوده اى ، به مدت عبادت كند؟ سه هزار سال ؛ ليكن به ولايت پنج تن در نتيجه به ولايت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها ايمان و اعتقاد نداشته باشد، عبادت او به حساب نخواهد آمد و مورد قبول واقع نخواهد شد و جاى او در آتش دوزخ است . اين مودت ، همان است كه در آيه شريفه ديگر بنام ((حسنه )) عنوآن شده است كه خداى مى فرمايد: ((و من يفترف حسنه نزد له حسنا)) ((هر كس حسنه اى را بدست آورد، ما (عاقبت ) بخيرى را براى او مى افزائيم )) كه مراد از حسنه در اينجا مودت است . چنان كه ((احمد بن حنبل )) و ابوحاتم )) از ((ابن عباس ))روايت مى كنند كه مراد از ((حسنه )) در آيه مذكور مودت آل محمد(ص ) است . ((حافظ ابوالشيخ ابن حبان )) در كتاب ((الثواب )) از ((واحدى )) روايتى از اميرالمؤ منين سلام الله عليه نقل مى كنند آن حضرت فرمود: ((فينا آل حم آيه لا يحفظ مودتنا الا كل مومن ، ثم قرا اميرالمؤ منين سلام الله عليه : قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) در قرآن آيه اى است كه درشان ما (آل حم ) است ، و مودت ما را نگهدارى نمى كند، مگر كسى كه مؤ من است . (يعنى هر كس مودت آل محمد(ص ) را محافظت نكند مؤ من نيست ، و از او سلب ايمان مى شود) و سپس اميرالمؤ منين سلام الله عليه آيه : ((قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) را قرائت فرمود. در نتيجه هر كس به ولايت فاطمه سلام الله عليها ايمان نداشته باشد، مؤ من (به اعتقادات اسلامى ) نيست . در آن روز كه اميرالمؤ منين سلام الله عليه شهيد شد، حسن بن على سلام الله عليه خطبه اى انشاد كرد و در آن خطبه فضايل اميرالمؤ منين (ع ) را بر شمرد، و از جمله فرمود: ((ايها الناس ، لقد فارقكم رجل ما سبقه الا ولون يدركه الا خرون ، لقد كان رسول الله يغطيه الرايه فيقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره فما يرجع حتى يفتح الله عليه ، و لقد قبضه الله فى الليلد التى قبض فيها وصى موسى و عرج بروحه فى الليلة التى عرج فيها بروح عيسى بن مريم ... ايها الناس ، من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فانا الحسن بن محمد. ثم تلى هذه الايه قول يوسف : و اتبعت ملة آبائى ابراهيم و اسحاق و يعقوب . ثم اخذ فى كتاب الله ، ثم قال انا ابن البشير، وانا ابن النذير، انا ابن النبى ، انا ابن الداعى الى الله باذنه ، و انا ابن السراح المنير، و انا ابن الذى ارسل رحمة للعالمين و انا من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا و انا من اهل البيت الذين افترض الله عزوجل مودتهم و ولايتهم ، فقال فينا انزل على محمد: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) ((اى مردم امروز مردى را از دست داده ايد كه به تحقيق كسى از اولين و آخرين به (مرتبه ) او نرسيده و از او پيشى نگرفته است ، هم او بود كه پيامبر اكرم (ص ) پرچمش را بدست او مى داد، و در هنگام جنگ جبرئيل از طرف راست ، و ميكائيل از جانب چپ هم رزم و هميار او بودند، و هرگز از ميدان نبردى مراجعت نمى كرد مگر اينكه خدا بدست او پيكار را پيروزمندانه پايان داده بود. خدا او را در همان شبى كه وصى موسى جان سپرد و عيسى بن مريم به آسمان عروج كرد قبض روح فرمود. اى مردم ، هر كس مرا مى شناسد كه شناخته است ، و اگر نمى شناسد اينكه بداند:........ من ، حسن ، فرزند محمدم ،....... منم فرزند پيامبرى كه بشارت دهنده به رحمت ، و ترسانده از عذاب الهى بود، و مردم را (به اذن خدا) بسوى خدا دعوت مى كرد، منم فرزند چراغ نور افشان ، منم فرزند آنكسى كه رحمت (خدا) در دو جهان است . منم از خاندانى كه خدا پليدها را از آنان دور گردانيده و منزه و پاكشان كرده است ، منم از آن خانواده اى كه خداى تبارك و تعالى مودت و ولايت آنان را بر همگان واجب فرموده است . و درشان ما اهل بيت است كه خدا بر پيامبرش اين آيه را نازل فرموده است : ((قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) اين روايت را ((حاكم زرندى )) نقل كرده است و چنين ادامه مى دهد كه حضرت حسن سلام الله عليه فرمود: ((انا من اهل البيت الذين كان جبرئيل عليه السلام ينزل فينا و يصعد من عندنا و انا من اهل البيت الذين افترض الله تعالى على كل مسلم و انزل الله فيهم : قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )) ((من از خاندانى هستم كه جبرئيل بر ما نازل مى شد و سپس از نزد ما بر آسمان صعود مى كرد، من از خانواده اى هستم كه خداى تعالى مودت آنان را بر همه مسلمانان واجب كرده است (يعنى هر كس ادعاى مسلمانى كند، بايد داراى مودت اهل بيت پيامبر باشد و فردى از افراد مسلمين در اين مورد استثناء نشده است ) و درشان آنهاست كه خدا مى فرمايد: بگو اى پيامبر، من براى انجام رسالتم مزدى از شما نمى خواهم ، بجز مودت خويشان نزديكم )) ما همان خاندانيم كه آيه مذكور و آيه ((و من يفترف حسنه نزد له فيها حسنا)) درشان ما نازل شده است ، و كسب حسنه عبارت است از بدست آوردن مودت ما اهل بيت . اين روايت را ((حافظ بزاز)) - ((حافظ طبرانى )) در ((معجم )) - ((ابوالفرج )) در ((مقاتل الطالبين )) - ((ابن ابى الحديد)) در شرح ((نهج )) - ((هيثمى )) در ((مجمع )) - ((ابن الصباغ )) در ((فصول )) - ((حافظ گنجى )) در ((كفاية )) - ((حافظ نسائى )) از ((هبيره )) - ((ابن حجر)) در ((صواعق )) - ((صفورى )) در ((نزهت المجالس )) - و ((حضرمى )) در ((رشفتة الهادى )) آنرا ذكر كرده اند. حضر على بن الحسين (ع ) در سفرش به دمشق به آيه مودت استدلال كرد و خطاب به يكى از روايان چنين فرمود: اقرات القرآن ؟ فقال : نعم . قال : فقرات آل حم ؟ قال : قرات القرآن و لم اقرا آل حم . قال : ما قرات : قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى . قال : و انكم لانتم هم ؟! قال : نعم . ((آيا قرآن خوانده اى ؟ عرض كرد: بلى . حضرت فرمود: آل حم را خوانده اى ؟ عرض كرد: چگونه مى شود قرآن را قرائت كرده باشم و آل حم را نخوانده باشم . حضرت فرمود: آيا آيه ((بگو (اى پيامبر) من براى رسالتم پاداشى از شما نمى خواهم مگر مودت نسبت به خويشان نزديكم )) را نخوانده اى ؟ عرض كرد راستى شما همان خانواده هستيد؟ حضرت در جواب فرمود: بلى . اين روايت را ((ثعلبى )) در تفسيرش - ((ابوحيان )) در تفسيرش - ((سيوطى )) در ((درالمنثور)) - ((ابن حجر)) در ((صواعق )) - و ((رزقانى )) در ((شرح مواهب )) ذكر كرده اند. ((طبرى )) در تفسيرش مى نويسد ((سيعد بن جبير))، و ((عمروبن شعيب ))، در موضوع اينكه خويشان نزديك پيامبر(ص ) چه كسانى هستند، از ((زمخشرى )) چنين نقل مى كنند: ((آل محمد، هم الذين يعود امرههم اليه فكل من كان امرهم اليه اشد و اكمل كانوا هم الآل ، ولا شك آن فاطمد و عليا والحسن والحسين ، كان التعلق بهم و بين رسول الله اشد التعلقات و هذا كالمعلول بالنقل المتواتر وجب آن يكونوا هم الآل )) خلاصه كلام اينكه : مسلما على (ع )، فاطمه (ع ) و حسنين (ع )، آل پيغمبرند و قطعا حب فاطمه (ع ) ضميمه اجر نبوت و نشان دهند ولايت اوست . ****************** آيه ششم : ((و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا)) ((انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءا ولا شكورا)) ((آنانكه )، در راه دوستى خدا طعام (خود) را به فقير و يتيم و اسير مى دهند، (و مى گويند) ما فقط براى رضاى خدا بشما طعام مى دهيم و از شما هيچ پاداشى و سپاسى هم نمى طلبيم )) از اين آيه هم در منقبت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها مى توان استفاده كرد: اين موضوع هم از مسلمات فريقين (شيعه و سنى ) است كه يقينا حضرت صديقه سلام الله عليها از جمله اشخاصى است كه سوره ((هل اتى )) درشان آنها نازل شده است و هيچكس در اين مطلب كه اين سوره در فضائيل اهل بيت است (و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكى از آنان مى باشد) هيچگونه اشكالى را عنوان نكرده است . ما ابتدا حديثى را كه ((ابن عباس )) راورى آن است ، نقل مى كنيم ، و بعد به بررسى سند روايت و ذكر نام راويان حديث مى پردازيم . ((قال ابن عباس رضى الله عنه آن الحسن والحسين مرضا فعادهما رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فى ناس معه ، فقالوا: يا ابالحسن لو نذرت على ولدك . فنذر على و فاطمة و فضة جارية لهما، آن برئا مما بهما، آن يصوموا ثلاثه ايام ، فشفيا و ما معهم شبى فاستفرض على من شمعون الخيبرى اليهودى ثلاث اصواع من شعير فطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة اقراص على عددهم فوضعوها بين ايديهم ليفطروا، فوقف عليهم سائل فقال : السلام عليكم اهل بيت محمد، مسكين من مساكين المسلمين . اطعمونى اطعمكم الله من موائد الجنة فاثروه و با توالم يذوقوا الا الماء و اصبحوا صياما، فلما امسوا و وضعوا الطعام بين ايديهم وقف عليهم يتيم فاثروه ، و وقف عليهم اسير فى الثالثة ففعلوا مثل ذلك ، فلما اصبحوا اخذ على رضى الله عند بيدالحسن والحسين و اقبلوا الى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فلما ابصرهم و هم يرتعشون كالفراخ من شدة الجوع . قال : ما اشد ما يسوءنى ما ارى يكم ؟! و قام فانطلق معهم ، فراى فاطمة فى محرابها قد التصق ظهرها ببطنها، و غارت عيناها، فساءه ذلك ، فنزل جبرئيل و قال : خذها يا محمد؟ هناك الله فى اهل بيتك فاقراه السورة .)) ((ابن عباس )) مى فرمايد: حسنين (ع ) بيمار شدند، پيامبر(ص ) با جمعى از مردم به عيادت آنان آمدند برخى پيشنهاد كردند يا ((ابالحسن )) چه خوب است براى شفاى فرزندانت نذرى بنمائى ، آنگاه على (ع ) و فاطمه (ع ) و فضه (كه جاريه آنها بود) نذر كردند كه اگر حسنين (ع ) شفا يافتند سه روز روزه بگيرند هنگاميكه حسنين (ع ) سلامتى خود را باز يافتند در خانه على (ع ) چيزى براى افطار موجود نبود، لذا اميرالمؤ منين سلام الله عليه از شمعون يهودى خيبرى سه صاع جو وام گرفت ، و فاطمه سلام الله عليها از يك صاع آن پنج قرص نان پخت و در سفره افطار نهاد، هنگامى كه آماده افطار شدند، نداى سائلى برخاست : سلام بر شما اى خاندان محمد(ص )، مسكينى از مساكين مسلمين بر در خانه شما آمده است ، اطعام كنيد، خدا از مائده هاى بهشتى شما را روزى فرمايد، خاندان وحى نان افطار خود را ايثار كردند، و فضه نيز تبعيت از آنان نمود و همگى شب را بدون غذا صبح كردند و جز آب چيز ديگرى به كامشان نرسيد.... فرداى آن شب را نيز روزه گرفتند، و چون شب فرا رسيد، و نان افطارشان در سفره نهاده شد، يتيمى بر در خانه آمد و باز، به همان ترتيب همگى غذاى خود را به آن يتيم ايثار كردند. روز سوم ، اسيرى از راه رسيد و مطالبه طعام كرد، بار سوم نيز آنچه در سفره بود (قبل از افطار) از طرف خاندان پيامبر به آن اثر ايثار شد. صبح روز چهارم ، على سلام الله عليه دست حسنين (ع ) را گرفت و به سوى رسول خدا(ص ) روان گرديدند، پيامبر اكرم (ص ) هنگاميكه چشمش به حسنين (ع ) افتاد كه همانند مرغكان از شدت گرسنگى مى لرزيدند، فرمود: چه سخت است براى من كه شما را به اين حال مى بينم ، رسول خدا(ص ) فورا از جاى برخاست و همراه آنان به خانه حضرت زهرا(ع ) آمد، و او را محراب عبادتش مشاهده فرمود، اما چه مشاهده اى ، از شدت گرسنگى بطن مباركش به پشت چسبيده ، و چشمهايش در گودى نشسته بود.... از اين منظره پيامبر اكرم (ص ) بسيار افسرده خاطر گرديد، در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت : بگير يا محمد(ص )، مبارك باد بر تو اين خاندان تو و سپس سوره ((هل اتى )) را قرائت نمود.)) روايت كه نقل شد مورد تاءييد و تصديق پيشوايان علمى حضرات (سنى و شيعه ) و عموم مسلمين مى باشد، و اينك نام دانشمندانى از اهل سنت كه اين روايت را نقل كرده اند: ((ابو جعفر اسكافى )) متوفاى 240 ه ق - حكيم ترمذى متوفاى 285 ه ق - محمدبن جليل طبرى متوفاى 310 ه ق - ابن عبدربه متوفاى 328 ه ق - حاكم ابوعبدالله نيشابورى متوفاى 405 ه ق - حافظ ابن مردويه متوفاى 416 ه ق - ابواسحاق ثعلبى مفسر كبير متوفاى 427 ه ق - ابوالحسن واحدى مفسر كبير متوفاى 468 ه ق - حافظ ابوعبدالله اندلسى حميدى متوفاى 488 ه ق - ابوالقاسم زمخشرى در كشاف متوفاى 538 ه ق - اخطب خوارزمى متوفاى 568 ه ق - حافظ ابوموسى متوفاى 581 ه ق - ابوعبدالله رازى متوفاى 606 ه ق - شرخانى متوفاى 643 ه ق - محمدبن طلحه شافعى متوفاى 652 ه ق - ابوالمظفرسبط ابن جوزى متوفاى 654 ه ق - عزالدين عبدالحميد متوفاى 655 ه ق - حافظ ابوعبدالله گنجى شافعى متوفاى 658 ه ق - قاضى ناصرالدين بيضاوى متوفاى 685 ه ق - حافظ محب الدين طبرى متوفاى 694 ه ق - حافظ ابو محمد ابوحمزه عضدى اندلسى متوفاى 699 ه ق - حافظ الدين نسفى متوفاى 701 ه ق - شيخ السلام حموئى متوفاى 722 ه ق - نظام الدين قمى نيشابورى مفسر معروف متوفاى قرن هشتم هجرى - علاءالدين على بن محمد خازن بغدادى متوفاى 741 ه ق - قاضى عضدالدين ايجى متوفاى 756 ه ق - حافظ ابن حجر متوفاى 852 ه ق - حافظ جلال الدين سيوطى متوفاى 911 ه ق - ابوسعود عمادى حنفى متوفاى 982 ه ق - شيخ اسماعيل بروسى متوفاى 1137 ه ق - شوكائى متوفاى 1173 ه ق - محمد سليمان محفوظ از علماى قرن دوازدهم ، و علاوه بر آنها جماعتى ديگر از علماء عامه اين حديث شريف را در ذيل آيه مذكور آورده اند. ((انا عرضنا الامانه على السوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشففن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا)) (1) آيه مذكور نيز از آياتى است كه در اثبات ولايت حضرت صديقه سلام عليها مى توان از آن استفاده كرد امانتى كه خداى تعالى به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرده است و آنها زير بار نرفته اند، و اين همان امانت ولايت پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين و فاطمه و حسنين عليهم السلام و ائمه بعد از آنان مى باشد. ((مفضل بن عمر)) مى گويد حضرت صادق سلام الله عليه فرمود: ((آن الله تبارك و تعالى خلق الارواح قبل الاجساد بالفى عام فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و على و فاطمة والحسن والحسين و الائمه بعد هم صلوات الله عليهم فعرضها على السماوات و الارض و الجبال ، فغشيها نورهم ، فقال الله تبارك و تعالى للسماوات و الارض و الجبال : هولا احبائى و اوليائى و حججى على خلقى و ائمة بريتى ما خلقت خلقا احب الى منهم ، و لمن تولاهم خلقت جنتى ، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت نارى .. فولايتهم امانة عند خلقى ، فايكم يحملها باثقالها و يدعيها لنفسه دون خيرتى ؟ فابت السماواتت و الارض و الجبال ان يحملنها و اشفقن من ادعاء منزلنها و تمنى محلها من عظمة ربها، فلما اسكن الله عزوجل آدم و زوجته الجنة قال لهما: ((كلا منها رغدا حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرة فتكونا من الظالمين )) فنظرا الى منزلة محمد و على و فاطمة والحسن والحسين و الائمة بعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنة فقالا: يا ربنا لمن هذه المنزلة ؟ فقال الله جل جلاله : ارفعا رؤ وسكما الى ساق عرشى ، فرفعا رؤ وسهما فوجدا اسم محمد، و على ، و فاطمة ، والحسن والحسين و الائمة صلوات الله عليهم مكتوبة على ساق العرش بنور من نور الجبار جل جلاله ، فقالا: يا ربنا ما اكرم اهل هذه المنزلة عليك ! و ما احبهم اليك ! و ما اشرفهم لديك ! فقال الله جل جلاله : لولاهم ما خلقتكما، هولاء خزنة علمى و امنائى على سرى )) ((خداى تعالى ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدنها افريد، و از اولين و آخرين ، از آدم ابوالبشر تا روز قيامت ، شريف ترين ، و برترين روحها، ارواح محمد، على ، فاطمه و حسنين و ائمه نه گانه از نسل حسين بن على (يعنى چهارده معصوم (ع )) هستند كه خداى تعالى آنان را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهانگير شد، آنگاه از جانب حق تبارك و تعالى خطاب آمد كه اينانند دوستان و اولياء من ، و اينها هستند حجتهاى من بر همه مخلوقات من . (لذا حضرت صديقه سلام الله عليها، حجت الله و ولية الله است به نص خود حضرت احديت (جلت عظمته ) هيچيك از آفريدگانم نزد من محبوبتر از آنان نيست ، بهشتم را براى دوستان آنها، و آتش دوزخم را براى مخالفين و اذيت كنندگان آنان آفريده ام ، پس ولايتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم ... به جز اين برگزيدگان من ، آيا كيست كه بتواند اين بار امانت را با تمام سنگينش بر دوش كشد و يا مدعى اين مقام باشد؟.... هنگامى كه خداى عزوجل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساكن گردانيد و آنها به مكان و منزلت چهارده معصوم صلوات الله عليهم نظر افكندند و مشاهده كردند كه مقامات آنان اشرف منازل اهل بهشت است ، عرض كردند: پروردگارا، اين مقام والاى چه كسانى است ؟ خطاب آمد كه سر بلند كنيد و به ساق عرش من نظر افكنيد. آدم و حوا، هنگامى كه سر به سوى عرش الهى بلند كردند، مشاهده كردند كه نام محمد، على ، فاطمه ، حسن ، و حسين و ائمه بعد از آنها با خط نور از جانب خداى جبار بر ساق عرش نوشته شده است ، عرض كردند: پروردگارا، اين چه كرامتى است كه به اين چهارده تن داده اى ، و اين مقام و منزلتى است كه به آنان عطا فرموده اى ؟ خدايا، سبب چيست كه اين موجودات در نزد تو شريف ترين و محبوب ترين مخلوقاتند، خداى عزوجل فرمود: يا آدم ، اگر اين چهارده تن نبودند تو و همسرت را نمى آفريدم ، اينان خزانه داران علم من و امينان اسرار من هستند. بنابر اين حضرت صديقه زهراء سلام الله عليهما يكى از گنجوران دانش و امانت داران اسرار خدائى است . در ادامه روايت شريفه پس از اينكه حضرت صادق (ع ) موضوع ارتكاب ترك اولاى آدم و حوا را شرح مى دهد چنين مى فرمايد: ((فلما ارادالله عزوجل ان يتوب عليهما جائهما جبرئيل فقال لهما: انكما ظلمتنا انفسكما بتمنى منزلة من فضل عليكما، فجزاؤ كما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جوارالله عزوجل الى الرضه ، فسلاربكما بحق الاسماء التى رايتموها على ساق العرش حتى يتوب عليكما فقالا: اللهم انا نساللك بحق الاكرمين عليك محمد، و على ، و فاطمة ، والحسن ، والحسين ، و الائمة الا تبت علينا و رحمتنا)) فتاب الله عليهما، انه هوالتواب الرحيم ، فلم يزل انبياءالله بعد ذالك يحفظون هذه الامانة و يخبرون بها، اوصياءهم و المخلصين من اممهم ...)) ((هنگامى كه خداى عزوجل اراده فرمود توبه آدم و حوا را قبول كند، جبرئيل نازل شد، و خطاب به آنها چنين گفت : شما بر نفس خود ستم روا داشتيد، اينك از پروردگار خود بخواهيد كه به حق آن نامهائى كه برساق عرش الهى مشاهده كرديد، توبه شما را قبول فرمايد. آنگاه آدم و حوا چنين معروض داشتند: پروردگارا، از تو درخواست مى كنيم به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين و ائمه (عليهم السلام ) كه نزد تو از همه گرامى ترند، توبه ما را بپذيرى و ما را مشمول رحمت خود قرار دهى و بعد از آنكه آدم و حوا اين دعا را خواندند و اين توسل بجاى آوردند، خداى تعالى توبه آنها قبول فرمود، بدرستيكه اوست بسيار توبه پذير و مهربان )) در ادامه حديث ، حضرت صادق سلام الله عليه مى فرمايد: بعد از اين جريان ، فرستادگان الهى ، در سايه ولايت چهارده معصوم (ع ) نگهدارنده اين امانت و معرف آن بوده اند، و به اوصياء خود و مخلصين امت خويش نيز اين موضوع را بيان مى كردند. در نتيجه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز ((وليه )) انبيا بوده است چنانكه پيغمبر اعظم و على و يازده امام ديگر سلام الله عليهم ولى آنها بوده اند، يعنى عمه انبيا به خضوع و فروتنى و در مقابل اين چهارده وجود مقدس ايمان و اعتقاد داشته اند، چنانكه در بعضى از احاديث آمده است كه از جمله اعمال امت حضرت موسى و حضرت عيسى در زمان نبوت آن دو پيامبر، ذكر صلوات بر محمد و آل محمد بوده است ، و اين خود نشان دهنده اعتراف بر ولايت چهارده معصوم (ع ) مى باشد. از امام سلام الله عليه سؤ ال مى كنند كه منظور از صلوات چيست ؟ حضرت مى فرمايد: صلوات اعتراف به ولايت محمد و آل محمد است و سپس اضافه مى نمايد كه اين ولايت ، همان است كه خدا مى فرمايد: و ذللك قول الله عزوجل : ((انا عرضنا الامانه على السماوات و الارض والجبال ، فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ، انه كان ظلوما جهولا)) اين بود هفت آيه اى كه برا شناسائى مقام والاى حضرت صديقه سلام الله عليه مى توان از آنها استفاده كرد. بخش دوم فاطمه سلام الله عليها از ديدگاه روايات چنان كه گفته شد، اخبار و احاديث مردود اطمينان كه از فريفتن (شيعه و سنى ) در منقب حضرت صديقه سلام الله عليها وارد شده است ، به دو بخش تقسيم مى شود: بخش اول : احاديثى كه در ذيل آيات شريفه نقل شده است ، و ما آنها را به عنوان ((فاطمه سلام الله عليها از ديدگاه روايات )) بررسى و تشريح كرد. اين احاديث دو دسته است ، يك دسته اشتراكى ، يعنى رواياتى در منقبت حضرت رسول اكرم ، اميرالمؤ منين و حسنين سلام الله عليهم مى باشد كه حضرت زهرا(ع ) نيز در آن مناقب اشتراك دارد. دسته دوم احاديث اختصاصى است ، يعنى رواياتى كه مخصوص است به مدايح و فضايل حضرت صديقه سلام الله عليها، و ما اخبار دسته اول را در پانزده موضوع رده بندى و مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم . موضوع اول زهرا سلام الله عليها يكى از علل آفرينش در اين موضوع اخبار بسيارى از فريقين (شيعه و سنى ) روايت شده است كه به موجب آنها ثابت مى شود، حضرت صديقه سلام الله عليها سبب آفرينش (عالم ) بوده است ، همانگونه كه پدربزرگوارش ، اميرالمؤ منين و حسنين سلام الله عليهم ، علت خلقت بوده اند. ما برخى از اخبار مربوط به اين موضوع را در بخش اول در ذيل آيات شريفه ذكر كرديم و اينك حديثى در اثبات اين مطلب ، كه راوى آن ((ابوهريزه )) است : ((قال رسول صلى الله عليه و اله : لما خلق الله تعالى آدم اباالبشر و نفخ فيه من روحه ، التفت آدم يمنه العرش فاذا فى النور خمسة اشباح سجدا و ركعا، قال آدم : (على نبينا و آله و عليه السلام ) هل خلقت احدا من طين قبلى ؟ قال : لا يا آدم ! قال : فمن هولاء الخمسه الاشباح الذين اراهم فى هيئتى و صورتى ؟ قال : هولاء خمسة من ولدك ، لولا هم ما خلقتك ، هولاء خمسه شققت لهم خمسة اسماء من اسمائى لولا هم ما خلقت الجنة و النار، و لا العرش ، ولا الكرسى ، ولا السماء و لا الارض و لا الملائكة ، و لا الانس ، و لا الجن . فانا المحمود، و هذا محمد، و اناالعالى و هذا على ، و انا الفاطر وهذه فاطمة . و انا الاحسان و هذالحسن ، و اناالمحسن و هذالحسن ... اليت بعزتى ان لا ياتينى احد مثقال ذرة من خردل من بغض احدهم الا ادخله نارى ، ولا ابالى يا آدم ، هولاء صفوتى بهم انجيهم و بهم اهلكهم فاذا كان للك الى حاجة فبهولاء توسل )) ((رسول خدا(ص ) فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او بدميد، آدم (ع ) به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من ، كسى را از خاك خلق كرده اى ؟ خطاب آمد: نه ، نيافريده ام . عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى بينم چه كسانى هستند؟ خداى تعالى فرمود: اين پنج تن : از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى آفريدم ، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كرده ام (يعنى من خود، آنها را نامگذارى كرده ام ) اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى آفريدم ، نه عرش و كرسى ، نه آسمان و زمين را خلق مى كردم ، و نه فرشتگان و انس و جن را... منم ((محمود)) و اين ((محمد)) است ، منم ((عالى )) و اين ((على )) است ، منم ((فاطر)) و اين ((فاطمه )) است ، منم ((احسان )) و اين ((حسن )) است ، و منم ((محسن )) و اين ((حسين )) است . به عزتم سوگند، هر بشرى به مقدار ذره بسيار كوچكى ، كينه و دشمنى آنها را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى افكنم ، يا آدم ،... اين پنج تن ، برگزيدگان منند، و نجات و هلاك هر كس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنها دارد. يا آدم ، هر وقت از من حاجتى مى خواهى ، به آنان توسل كن . ابو هريره مى گويد، پيامبر اكرم (ص ) در ادامه سخن فرمود: ((نحن سفينه النجاة ، من تعلق بها نجى ، و من حاد عنها هللك ، فمن كان له الى الله حاجت فليسئل بنا اهل البيت )) ((ما (پنج تن ) كشتى نجاتيم ، هر كس با ما باشد، نجات يابد، و هر كس كه از ما روگردان شود، هلاك گردد. پس هر كس حاجتى از خدا مى خواهد پس به وسيله ما اهل بيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد)). اين روايت را ((شيخ الاسلام حموينى )) در ((فرائد)) - ((حافظ خوارزمى )) در ((مناقب )) - و چند تن ديگر از دانشمندان اهل سنت نقل كرده اند، همچنين دانشمندان بزرگ شيعه اين حديث شريف را روايت نموده اند، و با بررسى آن ، به طور خلاصه ، مى توان به شش مطلب ، و يا شش منقبت پى برد، كه هر يك از پنج تن در آن مناقب و فضائل ، به طور يك نواخت و همرديف ، مشترك هستند. مطلب اول : خلقت پنج تن و انوار آنان قبل از آفرينش آدم بوده است ، و غير از روايت مذكور احاديث بسيارى نيز از فريقين (شيعه و سنى ) در اين باره وارد شده است . از حضرت رسول اكرم (ص )، نسبت به مدت زمانى كه پنج تن ، قبل از آدم بوجود آمده اند رواياتى منقول است كه در برخى 2000 سال و در بعضى به طور مختلف ذكر گرديده است كه گمان مى رود - اين ارقام تقريبى است نه قطعى . مطلب دوم : پنج تن سبب و علت آفرينش جهان بوده اند. مطلب سوم : اسامى آنها از نامهاى خداى تعالى مشتق شده است . مطلب چهارم : جزاى دشمنى و كينه توزى نسبت به آنان ، سوختن در آتش قهر الهى است . مطلب پنجم : پنج تن ، برگزيدگان حضرت حق تبارك و تعالى هستند، و هلاك و نجات هر بشرى ، وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنها دارد. مطلب ششم : هنگام حاجت خواستن از خداى تعالى بايد آنها را وسيله استجابت دعا قرار داد و به آنها متوسل شد. با توجه به اين شش مطلب كه بيان شد، اگر اشخاصى واجد اين شش منقبت بوده باشند، مى توان معتقد بود و يقين كرد كه آنها يك بشر عادى نيستند، افرادى كه خداى تعالى از همان ابتداى خلقت به آدم ابوالبشر معرفى و نشان داده است كه علت خلقت تو و اولاد تو اينها هستند، اگر حاجتى دارى بايد به در خانه اينان بروى ، اينها برگزيدگان من اند، من خود اينها را نامگذارى كرده ام . بنابر آنچه گفته شد، پنج تن در شش منقبت مذكور هيچ فرقى با يكديگر ندارند و در اين مورد هيچ تفاوتى ميان پيغمبر اكرم ، على ، و حسنين عليهم السلام با حضرت صديقه سلام الله عليها وجود ندارد، همه در اين مناقب يك نواخت ، هم رتبه ، و هم درجه اند. اگر چه از جهات و اعتبارات ديگر ممكن است قائل به فضليت و برترى برخى بر بعضى باشيم ، مثلا پيامبر اكرم (ص ) منصبى دارد كه ديگران ندارند. اگر درشان پنج تن به جز اين شش منقبت نبود، همرديف بودن آنها در اين مناقب نشان مى دهد كه هر يك از پنج تن ، از همه پيامبران ، از همه صديقين ، از آدم تا خاتم خلاصه از جميع مخلوقات خداى تبارك و تعالى افضل و برترند. زيرا اگر آنها آفريده نمى شدند، اين خوان رحمت ، و اين سفره خلقت گسترده نمى شد هر كس كه به عالم هستى پا نهاده است (يعنى هر بزرگى ، هر شريفى ، هر نبيى ، هر وصيى ، هر خليفه اى ، هر امامى ، هر عالمى كه به وجود آمده است ) در حقيقت كنار سفره رحمت آنها نشسته ، و از نعمت وجودشان برخوردار گشته ، و نان خور و پرورش يافته و عائله رحمت و بركت وجود پنج تن بوده است ، از اين جهت است كه حضرت سجاد سلام الله عليها در يكى از ادعيه شريفه اش كه ائمه را معرفى مى كند، مى فرمايد: ((نحن رحمة من استرحمك ، و غوث من استغاث بك )) ((مائيم رحمتى كه مردم از تو مى طلبند، مائيم غوث و پناه كسى كه از تو پناه مى جويد)) آرى ، آنان در پيش آمدها پناه ، و در طلب حوائج ملجا همه مردمند، اغلب انبيا (از آدم تا خاتم ) در هنگام مشكلات و طلب حاجت به آنان متوسل شده اند و از آبرومندى آنها در نزد خدا، حاجت روا گشته اند، آنها محترمند، معظمند، معززند، علت خلقتند برگزيدگان خدا هستند، و با توجه به اينكه پنج تن در مناقب گفته شده ، همدرجه و همرديف هستند، حضرت صديقه سلام الله عليها نيز در اين مورد كوچكترين فرقى با پدر بزرگوارش نداشته است . موضوع دوم موضوع دوم از فضائل مشترك ، اينكه نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشته شده است و آن موجودات مقدس به همه فرشتگان معرفى شده اند و ملائك آنها را ديده و شناخته اند. ((ابن عباس )) از رسول اكرم (ص ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((ليلة عرج بى الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا: لا اله الاالله ، محمد رسول الله ، على حبيب الله . الحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة خيرة الله ، على مبغضيهم لعة الله )) ((در شب معراجم به سوى آسمان ، اين كلمات را ديدم كه بر در بشهت نوشته شده بود: نيست خدائى جز خداى بى همتا، ((محمد)) پيامبر خداست ، ((على )) محبوب خداس ((فاطمه )) و ((حسن )) و ((حسين )) برگزيدگان خدا هستند، لعنت خدا بر كسانيكه كينه و دشمنى آنان را دارند)) اين روايت را جمعى از علماى شيعه ، و از رجال عامه (سنى )، ((خطيب بغدادى )) در تاريخش - ((ابن عسا كرد)) در تاريخش - ((حافظ گنجى )) در كتاب كفايه اش - ((حافظ خوارزمى )) در كتاب مناقبش - ((بدخشانى )) در مفتاح النجاتش - و جماعتى ديگر از دانشمندان نقل كرده اند. درباره ((فاطمه خيرة الله )) حديث ديگرى ((حافظ عاصمى ))در كتاب ((زين الفتى )) آورده است كه پيغمبر اكرم (ص ) خطاب به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ((ان الله عزوجل اشرف على الدنيا فاختارنى منها على رجال العالمين ، ثم اطلع الثانية فاختارك على رجال العالمين بعدى ، ثم اطلع الثالثة فاختار الائمة من ولدك على رجال العالمين ، ثم اطلع الرابعة فاختار فاطمه على نساء العالمين )) . ((خداى تبارك و تعالى به دنيا (يعنى جميع بشر) نظرى افكند و از همه مردان عالم مرا انتخاب كرد، آنگاه بار دوم نظر فرمود و از جميع مردان جهان ترا برگزيد، و بار سوم ائمه اى كه از فرزندان تو هستند انتخاب فرمود، سپس بار چهارم از جميع زنهاى عالم ، ((فاطمه ))را برگزيد.)) به طرق متعدد از حضرت صادق سلام الله عليه درباره اين روايت سؤ ال شده است كه آيا مراد از جمله ((على نساءالعالمين )) چيست ؟ حضرت فرمود: يعنى ((فاطمه )) بانوى بانوان جهان از اولين و آخرين مى باشد. راوى گويد كه سؤ ال شد: آيا در زمان خودش ؟ حضرت فرمود: بانوى بانوان در عصر خودش حضرت مريم (ع ) بود، ولى فاطمه (ع ) سيده زنان جهان و مهين بانوى عالم است از اولين و آخرين . در نتيجه حديث مذكور به ما مى آموزد كه چهارده معصوم (ع ) برگزيدگان خدا هستند و در اين مقام ، همدرجه و يكسان مى باشند. روايت ديگرى از حضرت رسول اكرم (ص ) نقل شده است كه مى فرمايد: ((لما خلق الله تعالى آدم و عطس ، فاستوى جالسا، قالت الملائكه يرحمك الله يا ابا محمد)) . هنگامى كه خداى تعالى آدم (ع ) را آفريد، حضرت آدم عطسه كرد و نشست ، فرشتگان به او گفتند: رحمت خدا بر تو باد اى ((پدر محمد)) ادامه حديث از پيامبر اكرم (ص ) چنين است : ((فرخ راسه فاذا هو مكتوب على ساق العرش : لا اله الاالله ، محمد رسول الله ، على حب الله ، والحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة خيرة الله )) . ((حضرت آدم هنگامى كه مباركش را بلند كرد، اين كلمات را مشاهده كرد كه بر ساق عرش نوشته شده است : ((نيست خدائى جز خداى بى همتا، محمد پيامبر خداست ، على محبوب خداست ، حسن و حسين و فاطمه برگزيدگان خدا هستند)) به اين ترتيب به آدم (ع ) آموخته شد كه اين پنج تن انتخاب شده از جانب خدا هستند و، فرشتگان نيز به هرسو مى نگريستند، نام مبارك پنج تن را مشاهده مى كردند. اين هم منقبتى است كه هر يك از پنج تن به طور يكسان در اين رتبه مشتركند. موضوع سوم سومين منقبتى كه حضرت صديقه سلام الله عليها با پدر و همسر و فرزندانش اشتراك دارد منور بودن بهشت است با تصوير او. ((انس )) از حضرت رسول اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((ان آدم صلوات الله عليه نظر فى الجنتة فلم ير صورت مثل صورته فقال : الهى ليس فى الجنة صورة مثل صورتى ؟ فاخبره الله تعالى و اشار الى جنة الفردوس فراى قصرا من ياقوته بيضاء فد خلها فراى خمس صور مكتوب على كل صورة اسمها: انا محمود و هذا ((احمد))، انا الاعلى و هذا ((على ))، انا الفاطر و هذه ((فاطمه ))، انا المحسن و هذا ((حسن ))، انا ذوالاحسان و هذا ((حسين )).)) ((حضرت آدم (ع ) چون در بهشت به هر سو نگريست و صورتى را به شكل و قيافه خود نيافت ، عرض كرد: خدايا، صورتى نظير چهره من نيافريده اى ؟ خداى متعال او را متوجه بهشت فردوس كرد و حضرت آدم (ع ) در آنجا قصرى از ياقوت سفيد ديد و هنگامى كه وارد آن قصر شد، پنج تصوير مشاهده كرد كه اسامى هر يك از آنها نيز به اين شرح نوشته شده بود. من محمودم و اين ((احمد)) است ، من اعلى هستم و اين ((على )) است ، من فاطرم و اين ((فاطمه ))است ، من محسنم و اين ((حسن )) است من ذوالاحسانم و اين ((حسين ))است . حديث ديگرى در همين موضوع ((شيخ عبدالرحمان صفورى ))در ((نزهت المجالس ))، و ((مولامحمد مبين )) در ((معارج النبوة ))، از حضرت صادق سلام الله عليه روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((كان آدم و حواء جالسين فجائهما جبرئيل و اتى بهما الى قصر من ذهب و فضة شرفاته من زمرد اخضر فيه سرير من ياقوتة حمراء و على السرير قبة من نور فيها صورة على راسها تاج ، و فى اذنيها قرطان من لولو، و فى عنقها طرق من نور، فتعجبوا من نورها حتى ان آدم نسى حسن حواء فقال : ما هذه الصورة ؟ قال جبرئيل : ((فاطمه ))، و التاج ابوها، و الطوق زوجها، و القرطان ، الحسن والحسين ، فرفع آدم راسه الى القبة فوجد خمسة اسماء مكتوبة من نور: انا المحمود و هذا ((محمد))، و انا الاعلى و هذا ((على ))و ان االفاطر و هذه ((فاطمة ))، و انا المحسن و هذا ((الحسن ))، و منى الاحسان و هذا ((الحسين )) فقال جبرئيل : يا آدم احفظ هذه الاسماءفانك تحتاج اليها، فلما هبط آدم بكى ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء و قال يا رب : بحق محمد وعلى ، و فاطمة ، والحسن والحسين ، يا محمود يا اعلى ، يا فاطر يا محسن اغفرلى و تقبل توبتى ، فاوحى الله اليه يا آدم لوسئلتنى فى جميع ذريتك لغفرت لهم )) ((آدم (ع ) و حوا، در كنار هم نشسته بودند كه جبرئيل بنزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از ياقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبه اى بود نور افشان ، و در ميان آن قبه چهره اى غرقه در نور، كه تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لولو در گوشش ، و گردن بندى از نور بر گردنش آويخته بود. هر دو از نورانيت حيرت انگيز آن تمثال در شگفت شدند به حدى كه حضرت آدم (ع ) زيبائى همسرش حواء را فراموش نمود (زيرا شاهد يك زيبائى بى سابقه و حسن بى نظيرى بود) لذا روى به جبرئيل كرد و پرسيد اين صورت كيست ؟ جبرئيل گفت : اين فاطمه است ، و آن تاجش احمدنما، گردن بندش حيدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسين اوست . آنگاه حضرت آدم (ع ) سر خويش را به سوى قبه نور بلند كرد، و در آنجا اين پنج اسم را با خط نور نوشته ديد: من محمودم و اين ((محمد)) است ، من اعلى هستم و اين ((على )) است ، من فاطرم و اين ((فاطمه ))است ، من محسنم و اين ((حسن )) است ، و احسان از من است و اين ((حسين ))است )) پس از قرائت اين نامها جبرئيل گفت : يا آدم ، اين نامها را به خاطر بسپار كه بعدها يقينا به آنها نيازمند مى شوى ، و آن اسماء مشكل گشاى تو خواهند بود. بعد از آنكه حضرت آدم مرتكب آن ترك اولى شد و در نتيجه بر زمين فرود آمد، بعد از 300 سال اشك ريختن (بياد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارك دعائى ترتيب داد و به پيشگاه خداى متعال چنين معروض داشت : پروردگارا به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين ، يا محمود، يا اعلى ، و يا محسن ، يا فاطر از خطاى من در گذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد كه يا آدم اگر (در آن حال دعا) در خواست مى كردى كه گناهان همه فرزندانت را بيامرزم همه آنها را مى بخشيدم )) آرى براى خداى متعال هرگز سنگينى ندارد كه از بركت اين دعا جميع گناهان ما را نيز ببخشد، لذا جا دارد كه ما نيز بگوئيم : ((يا رب بحق محمد، و على ، و فاطمه ، والحسن والحسين ، يا محمود يا اعلى يا فاطر يا محسن اغفرلنا و تقبل توبتنا)) حديث مفصل ديگى جناب سلمان نقل مى كند كه حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود: ((خداى تعالى از اسامى خودش نامهاى ما را مشتق فرموده است : خدا محمود است و من محمدم ، خداى اعلى است و نام برادرم على است ، خدا فاطر است و اسم دخترم فاطمه است ، خدا محسن است و نام دو فرزند من حسن و حسين است .)) ((اين روايت را نطنزى )) در ((خصائص علويه ))، و عده اى ديگر از دانشمندان بزرگ شيعه و سنى نقل فرموده اند، و اگر به جز اين روايت ، حديث ديگرى در دست ما نباشد از همين خبر، مطالب مهمى را مى توان استفاده كرد، و با توجه به اين كه بعد از سيصد سال اشك ريختن ، در هنگام درماندگى و احتياج ، اين نامهاى مقدس مشكل گشا و نجات بخش آدم ابوالبشر بوده اند، كاملا واضح است كه تمام فرزندان آدم در سختى ها نيازمند آنان بوده و در طلب حاجت و رفع گرفتاريها با توسل به اين اسماء مبارك كامروا خواهند بود. موضوع چهارم چهارمين منقبتى كه وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله عليها با پدر و همسر و فرزندانش مشترك است ، در اهتاء و اقتداء و تمسك است يعنى هدايت يافتن و پيروى كردن مردم از آنان و در موقع نياز، متوسل شدن به آنها. ((انس )) روايت مى كند: ((صلى بنا رسول الله صلى الله عليه وآله صلوة الفجر فلما انقتل من الصلوة اقبل علينا بوجهه الكريم ، فقال : معاشر المسلمين ، من افتقد الشمس فليستمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليستمسك بالزهرة ، و من افتقد الزهرة ، فليستمسك بالفرقدين . فقيل : يا رسول الله ، ما الشمس و القمرو هها الزهرة و ما الفر قدان ؟ فقال : انا الشمس و على القمر... و كتاب الله لا يفترقان حتى يردا على الحوض )) ((روزى پيامبر اكرم (ص ) با ما نماز صبح بجاى آورد، و پس از فراغت از نماز روى مباركش را به سوى ما گردانيد: و فرمود: اى جماعت مسلمانان ، هر كس كه آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهره را نيابد، به دو ستاره (فرقدان ) پناه آورد. از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال شد كه يا رسول الله مقصود از آفتاب و ماه و زهره و (فرقدان ) دو ستاره نور افشان چيست ؟ فرمود: من آفتابم ، على ماه ، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين اند. آنان به كتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره بهم پيوسته اند و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض (كوثر) به من ملحق شوند. روايت ديگرى را ((ابو اسحق ثعلبى )) در ((عرايس )) - و ((نطنزى )) در ((خصايص علويه )) نقل كرده اند كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((اطلبوا الشمس ، فاذا غابت ، فاطلبوا القمر، و اذا غاب القمر، فاطلبوا الزهره ، و اذا غابت الزهره ، فاطلبوا الفرقدين ، قلنا يا رسول الله ، ما الشمس ؟ قال انا، قلنا من القمر؟ قال على ، قلنا فمن الزهره ؟ قال فاطمه ، قلنا فمن فرقدان ؟ قال الحسن والحسين )) ((آفتاب را بيابيد، و اگر آفتاب غروب كرد، ماه را طلب كنيد. در صورتيكه ماه از نظرها پنهان شد، زهره را بطلبيد، و اگر زهره ناپديد شد، دو ستاره (فرقدين ) را بجوئيد. سؤ ال شد يا رسول الله مقصود از شمس و قمر و زهره فرقدين چه كسانى هستند؟ فرمود: من آفتابم ، على ماه ، و فاطمه زهره است ، و حسن و حسين دو ستاره (فرقدان ). اين روايت را صاحب ((روضة الصفا)) و ((حبيب السير))با عبارات ديگر از ((جابربن عبدالله )) نقل كرده است كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((اهتدوا بالشمس ، فاذا غابت الشمس ، فاهتدوا بالقمر، و اذا غاب القمر فاهتدوا بالزهره ، و اذا غاب فاهتدوا بالفرقدين ، فقيل يا رسول الله من الشمس ؟ قال انا. من القمر؟ على بن ابيطالب ، من الزهرة ؟ الزهراء سلام الله عليها، والفرقدان هما الحسنان )) اين روايت را جمعى از دانشمندان شيعه نيز از ((جابر بن عبدالله ))نقل كرده اند. ((صدوق )) رحمت الله عليه نيز در ((معانى الاخبار)) اين حديث را ذكر نموده اند است با اين تفاوت كه بجاى كلمه ((اهتدوا)) كلمه ((اقتدوا)) آورده است ، و در تمام اى روايات كه از شيعه و سنى منقول است گفتار پيغمبر(ص ) با جمله ((كتاب خدا با عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در كنار حوض (كوثر) به من ملحق شوند)) خاتمه مى يابد و خود با اين مطلب ، موضوع بسيار فوق العاده و مهمى است . از روايات مذكور كاملا روشن است كه حضرت صديقه سلام الله عليها در مراتب و مناقب گفت شده ، رديف رسول اكرم (ص )، اميرالمؤ منين (ع ) و حسين (ع ) است و در مقام تمسك ، اهتداء، و اقتداء همانند آنها مى باشد، و اگر در ولايت عصمت نظير پيامبر اكرم (ص )، على (ع )، و حسنين (ع ) نبود، امر هدايت يافتن ، و پيروى مردم از او، و توسل هر بشرى در مشكلات به او، كارى بيهوده و گزاف مى بود. حضرت زهرا(ع ) يكى از ذخائرى است كه حضرت رسول اكرم (ص ) بعد از خود باقى گذاشته است و در اين باره مى فرمايد: ((انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى )) ((من در ميان شما دو وزنه سنگين باقى مى گذارم ، كتاب خدا و خاندان من )) و حضرت صديقه سلام الله عليها يك تن از عترت پيغمبر(ص )، و زهره اى است كه در مدار عصمت و ولايت ، با شمس و قمر و فردين همرتبه و همدرجه است اگر چه نور شمس و قمر بر نور زهره غلبه دارد، و با وجود خورشيد و ماه نمى توان نور زهره را مشاهده كرد، و گوئى پيامبر اكرم (ص ) (با تقدم و تاءخر اسامى پنج تن در همه روايات و با ترتيب مشخص و معين ) مى خواهد بيان فرمايد كه اميرالمؤ منين (ع ) از زهراء افضل است ، و مقام زهراء تالى و بلافاصله بعد از اميرالمومين (ع ) است و اگر چنين نبود، شايسته بود كه اول نام حضرت زهرا(ع ) ذكر شود. ترتيب اسماء پنج تن ، در آسمانها، در عرش ، در كرسى ، در جنت و در ساير مواقف كه نوشته شده يا مورد خطاب خدائى بوده اند به همين ترتيب و به همين سبك (نسق ) بوده است . رسول خدا(ص ) در هر جا كه سخن از پنج تن (ع ) است ، ابتدا نام خودش را ذكر مى كند، بعد اميرالمؤ منين (ع ) و سپس حضرت صديقه (ع ) را، و در تمام اخبار و احاديث اين ترتيب اسماء مراعات شده است ، لذا معلوم مى شود كه مقام حضرت زهراء سلام الله عليها تالى و (بلافاصله ) بعد از اميرالمؤ منين (ع ) است ، اگر چه ، پنج تن (ع ) در منال و فضائل و مطالبى كه گفته شد، همرديف ، همدرجه و يكسانند، با وجود اين مقام آنان در مراتب و مدراج ديگر ممكن است با هم اختلاف داشته باشد، ولى آنچه محققا از ترتيب اسامى آنها در كلام پيامبر مى توان استفاده كرد، اين است كه رسول اكرم (ص ) داراى عاليترين مقام ، و اميرالمؤ منين (ع ) پس از پيامبر(ص )، و حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از او، حسنين (ع ) پس از فاطمه (ع )، صاحب والاترين مقام در جهان آفرينش هستند. و ما اين مطلب را نيز ثابت خواهيم كرد كه حضرت زهرا سلام الله عليها از يازده امام ديگر افضل تر و برتر مى باشد، و اگر جز اين يك منقبت ، فضيلت ديگرى درشان او نبود، همين براى اثبات مقام ولايت آن حضرت كافى بود. پيامبر اكرم (ص ) براى امت خود، همزمان و مكان ، در زمينه هاى علمى ، عملى ، تمسكى ، اقتدائى ، و اهتدائى و.... جوابگوى جميع نيازهاى بشرى باشند. حضرت صديقه سلام الله عليها در تمام شئون مذكور سهيم و مشترك است ، به عبارت ديگر چنان كه على بن ابيطالب (ع ) مقتداى ما، هادى ما، رهنماى ما، و ولى ماست ، عينا حضرت زهرا سلام الله عليها نيز همانگون است ، نه تنها براى ما مسلمانان ، بلكه براى جميع بشر از اولين و آخرين . موضوع پنجم موضوع پنجم كه از موضوعهاى ديگر مهمتر است ، عبارت از اين است كه حضرت زهراء سلام الله عليها، در مقام ولايت شريك اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين است ، و جنگ و يا صلح با فاطمه (ع ) و دوستى يا دشمنى نسبت به او عينا همانند حرب و يا سلم با على و حسنين (ع )، و حب و با بغض نسبت به آنهاست . ((زيد بن ارقم )) از رسول اكرم (ص ) چنين روايت مى كند: ((قال رسول الله لعلى و فاطمة والحسن والحسين : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم )) ((پيامبر اكرم (ص ) خطاب به على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام فرمود: من ، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم ، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى در آيد، من نيز با او در صلح و صفا خواهم بود)) اين روايت با عبارات مختلف نقل شده است گاه آن حضرت مى فرمود: ((انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم )) در موقع ديگر چنين فرمايد: ((انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم )) و در جاى ديگر مى فرمايد: ((انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم )) ((زيد بن ارقم )) در روايت ديگرى مى گويد: ((كنا معل رسول الله و هو فى الحجرة ، يوحى اليه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابيطالب ، و معه فاطمة والحسن والحسين سلام الله عليهم ، فقدوا فى ظل حائط ينتظرون رسول الله . فما خرج رسول الله ، رآهم فاتاهم و وقفنا نحن مكاننا و هو يظلهم بثويه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، فقال رسول الله اللهم انى احبهم فاحبهم ، اللهم انى سلم لمن سالمهم ، و حرب لمن حاربهم ، قال ذلك ثلاث مرات )) ((روزى همراه پيامبر اكرم (ص ) بوديم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بوديم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابيطالب (ع ) و همراه او فاطمه ، حسن و حسين سلام الله عليهم از راه رسيدند و در سايه ديوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى بپايان رسد و حضرت رسول از حجره بيرون آيد. وقتى كه پيامبر اكرم (ص ) از اطاق خارج گرديد، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنين عيلهم السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند، و ما در حالى كه بجاى خود ايستاده بوديم ، ديديم كه حضرت رسول (ص ) لباس (عبادى ) خودش را بر بالاى سر آنها سابيان كرد، با دست مباركش از يك طرف عبا گرفته بود، و طرف ديگرش در دست على بود كه در زير عبا جاى داشت . آنگاه پيامبر چنين فرمود: خدايا، من اينان را دوست مى دارم پس تو نيز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اينان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با اين چهار تن بجنگد من نيز با او در جنگ خواهم بود، و اين كلمات را سه بار تكرار نمود. اين حديث شريف را ((حاكم )) در ((مستدرك ))- ((بغوى )) در ((مصابيح )) - ((خطيب تبريزى )) در ((مصابيح )) - ((جساس )) در ((احكام آيات )) - ((ابن كثير)) در ((بدايه )) و ((نهايه )) - ((محب الدين طبرى ))در ((ذخاير العقبى )) - ((ابن اثير)) در ((اسدالغابه ))، ((ترمذى )) در ((جامع صحيح )) - ((ابن عساكر)) در ((تاريخ شام )) - ((اين جامه )) در ((سنن )) - ((ابن صباغ )) در ((فصول )) - ((طبرانى )) در ((معجم ))، و جمعى ديگر از علماء شيعه و سنى نقل كرده اند. روايت ديگرى به اين شرح از ((ابوبكر)) نقل شده است كه مى گويد: ((رايت رسول الله خيم خيمة و هو متكى على قوس عربيه و فى الخمية على ، و فاطمة و والحسن ، والحسين ، و قال : معشر المسلمسين ، انا سلم لمن سالم اهل الخيمه ، و حرب لمن حاربهم ، ولى لمن والاهم ، لا يحبهم الا سيعد الجد طيب المولد، ولا يبغضهم الا شقى الجد ردى الولادة )) ((روزى پيامبر اكرم (ص ) را در خيمه اش ، در حالى كه بر يك كمان عربى تكيه كرده بود نشسته ديدم . در آن خيمه على (ع )، فاطمه (ع )، حسن (ع ) و حسين (ع ) نيز حضور داشتند، آن حضرت روبه حاضرين فرمود و گفت : اى مسلمانان بدانيد، هر كسى كه با اينان در صلح و صفا باشد من نيز با او در سلم و آشتى هستم ، و هر كس با اينان به جنگ خيزد، من هم با او در جنگ خواهم بود، من دوستدار كسى هستم كه اينان را دوست بدارد، دوست نمى داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از دامانى پاكيزه بوجود آمده است و دشمن نمى داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زائيده شده باشد. اين روايت را ((حافظ طبرى )) نيز در ((رياض النظره ))ذكر كرده است . ((صبيح )) مى گويد: كنت بباب النبى صلى الله عليه وآله فجاء على و فاطمة والحسن والحسين فجاسوا ناحية ، فخرج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الينا فقال : انكم على خير - و عليه كساء خيبرى فجللهم به و قال : انا حرب لمن حاربكم ، سلم لمن سالمكم . ((روزى در انتظار پيامبر اكرم (ص ) بر در خانه آن حضرت بوديم كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام از راه رسيدند و در كنارى نشستند، وفتى كه رسول خدا از خانه خارج گرديد خطاب به آنها فرمود: شما پيوسته در خير هستيد، و سپس غبارى خيبرى خودش را بر سر آنان سايبان كرد و فرمود: من ، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم ، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نيز در سلم و آشتى مى باشم )) اين روايت را ((طبرى )) در ((واسط حساس )) و در ((آيات الاحكام )) - ((هيثمى )) در ((مجمع )) ((ابن اثير)) در ((اسدالغابه )) - ((ابن حجر)) در ((اصابه )) - و عده اى ديگر از دانشمندان نقل كرده اند. ((ابوهريره )) مى گويد: ((نظر النبى الى على ، فاطمه ، والحسن ، والحسين فقال : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم )) ((پيامبر اكرم (ص ) نظر به سوى على ، فاطمه ، حسن ، و حسين عليهم السلام افكند و سپس فرمود: من با هر كسى به شما بجنگد در ستيزم ، و با هر كسى كه با شما در سلم و آشتى باشد، من نى در صلح و صفا هستم .)) اين حديث شريف را: ((حاكم در مستدرك )) - ((خطيب بغدادى )) در ((تاريخ بغداد)) - ((امام حنابله )) در ((مسند احمد)) - ((هيثمى )) در ((مجمع )) - ((ابن عساكر)) در ((تاريخ )) - ((طبرانى )) در ((مجمع )) آورده اند. همچنين عده اى از دانشمندان شيعه آن را روايت نموده اند. رواياتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسيار جاى تامل ، دقت و بررسى است و بايد توجه داست : بشرى كه در حال غضبش ، در هنگام انبساط و فرحش ، در موقع رنج و گرفتاريش ، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جميع اطوار و حالش صاحب اختيار، مطاع و مقتداى همه مردم باشد، و تمام افراد بشر موظف به خضوع تسليم و اطاعت در برابر او باشند، و محبت به او دوستى با پيامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او طاعت از پيامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد، تحقيقا اگر در صفات همرديف پيامبر نباشد، هرگز اين احكام درباره او جارى نمى شود، و به عبارت ديگر فردى كه در ملكات انسانى ، در فضائل و مكارم الاخلاقى ، در صفات نفسانى ، و خلاصه در جميع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكوترين خلافى از او سر نزند، و همه مردم (به فرمان خدا و رسولش ) ماءمور به اطاعت و خضوع و تسليم در برابر او باشند، معقول نيست كه در صفات همرديف و همتاى پيغمبر اكرم (ص ) نباشد. بلى ، آن انسانى كه هرگز كلمه اى ، حرفى ، حركتى ، سكونى ، در هيچ مورد، جز به فرمان و اجازه خدا از او صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى بر ندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش ، محدود و متعهد و مقيد به امر خدا باشد تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم (ص ) صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستيز با خودش به حساب آورد، و كاملا روشن است كه فاطمه زهراء سلام الله عليها، صاحب آن نفس پاك انسانى ، و آنهمه صفات ربانى ، يقينا بايد در شئون ولايت ، همرديف و همدرجه و يكسان با پيامبر اكرم ، على و حسنين باشد. ****************** موضوع ششم موضوع ششم از مناقب مشترك حضرت زهرا(ع ) با پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمونين و حسنين عليهم السلام ، تقريبا نظير آن فضائلى ست كه در موضوع پنجم بيان شد. ((ابن عباس )) روايت مى كند: ((ان رسول الله صلى الله عليه وآله كان جالسا ذات يوم ، و عنده على ، و فاطمة ، والحسن ، والحسين . فقال : اللهم انك تعلم ان هولاء اهل بيتى ، و اكرم الناس على ، فاحبب من احبهم ، و ابغض من ابغضهم ، و وال من والاهم ، و عاد من عاداهم و اعن من اعانهم و اجعلهم مطهرين م كل دنش ، معصومين من كل ذنب ، و ايدهم بروح القدس منك )) ((روزى پيامبر اكرم (ص ) نشسته بودند و على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نيز حضور داشتند دعاى آن حضرت در ميان آن جمع چنين بود: بارلاها، تو خوب مى دانى كه اينان خاندان من ، و عزيزترين مردم نزد منند، پس محبان و دوستانشان را دوست بدار، با دشمنانشان دشمنى فرما، و يارانشان را اهانت بنما، اينان را از جميع ناپاكيها پاك و مبرا بدار، از جميع گناهان بر كنار و مصون و محفوظ نگاهدار، و از جانب خود باروح القدس تاءييدشان فرما)) روايات بسيار از ائمه اطهار سلام الله عليهم در موارد مختلف نقل شده است كه مى فرمايد: معصومين (ع ) روحى دراند غير از روح عموم بشر، كه هيچ انسانى در داشتن اين روح (كه در جميع اخبار آن را روح القدس ) مى نامند، همرديف نيست . روح القدس ، همان روحى است كه در سايه آن ، پيامبر اكرم (ص ) صاحب ولايت است . اين همان روح قدسى است كه با داشتن آن على سلام الله عليه ، حسنين ، و امامان ديگر از اولاد حسين عليهم السلام بر همه مردم ولايت دارند، اين همان روح است كه به تاءييد پيامبر اكرم حضرت صديقه سلام الله عليها نيز دارنده آن است ، و با داشتن اين روح ، آن حضرت هم ((ولية الله )) مى باشد. ((ابن عباس )) روايت را از قول پيغمبر اكرم (ص ) چنين ادامه مى دهد: ((يا على انت امام امتى و خليفتى عليها بعدى ، وانت قاتد المومنين الى الجنة ، و كانى انظر الى ابنتى فاطمة ، قد اقبلت يوم القيامة على نجيب من نور، عن يمينها سبعون الف ملك ، و عن يسارها سبعون الف ملك ، و بين يديها سبعون الف ملك ، و عن خلفها سبعون الف ملك ، تقود مومنات امتى الى الجنة ، انت قائد المومنين الى الجنة و فاطمة نسقود مومنات امتى الى الجنة ، وانها السيدة نساء العالمين فقيل يا رسول الله ،اهى سيدة نساء عالمها؟ فقال : ذلك مريم بنت عمران فاما ابنتى فاطمة ، فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين ، و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من - الملائكة المقربين ، و ينادونها بما نادت به الملائكة مريم فيقولون : يا فاطمة : ((ان اله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين )) ثم التفت الى على فقال : يا على ان فاطمة بضعة منى . وهى نور عينى ، و ثمرة فوادى ، يسوونى ما اساءها و يسرنى ما سرها، و انها اول من يلحقنى من اهل بيتى ، فاحسن اليها بعدى ... فقال : اللهم انى اشهدك انى محب لمن احبهم ، و مبغض لمن الغضهم ، وسلم لمن سالمهم ، و حرب لمن حاربهم و عدولمن عاداهم ، و ولى لمن والاهم )) ((يا على ، بعد از من ، جانشين من ، و امام و رهبر امت منى ، تو پيشقدم و پيشرو اهل ايمان به سوى بهشتى ، و گوئى اكنون در نظرم مجسم است و مى بينم كه دخترم فاطمه در روز قيامت سوار بر شترى از نور است ، در حالى كه هفتاد هزار ملك از جانب راست ، هفتاد هزار از طرف چپ او، هفتاد هزار از پيش روى و هفتاد هزار از پشت سر او همراهيش مى كنند. او پيشگام زنهاى مؤ من است كه همراهش به سوى بهشت مى روند، ياعلى ، تو پيشواى مردان مؤ من امتى منى ، و دخترم فاطمه سالار زنان با ايمان امت من و رهبر آنان به سوى بهشت است ، بدرستيكه او بانوى بانوان جهان است . عرض شد يا رسول الله ، آيا بانوى بانوان در زمان خودش ؟ پيامبر فرمود: سيده زنان در زمان خودش مريم بنت عرمان بود، ولى دخترم فاطمه بانوى بانوان جهان و سرور زنهاى عالم از اولين و آخرين است . اين فاطمه است كه آنگاه كه در محراب عبادت مى ايستد، هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام و درود مى فرستند، و ندا مى كنند يا فاطمه ، خداى تعالى تو را از ميان جميع زنهاى عالم انتخاب كرد، و ترا از همه آلودگيها پاك و منزه گردانيد. آنگاه رسول اكرم (ص ) رو به سوى على (ع ) كرد و فرمود: يا على (ع )، بدرستيكه فاطمه (ع )، پاره اى از تن و جان من است ، اوست نور چشم من ، و ميوه قلب من ، آنچه زهراء(ع ) را ناپسند آيد، مرا نيز ناپسند است ، و آنچه او را مسرور كند، مرا هم شاد و خرسند مى نمايد، او نخستين كسى است كه از خاندان من كه به من خواهد پيوست ، يا على (ع )، بعد از من ، تا توانى به او نيكى كن ، سپس پيامبر اكرم (ص ) اين چنين دعا نمودند: بارلاها، من تو را گواه مى گيرم ، كه دوست مى دارم آن كسى را كه اينان را دوست بدارد و دشمن مى دارم شخصى را كه با اينان دشمنى كند، با هر كسى كه با اين چهر تن در جنگ باشد من نيز با او در ستيزم ، و هر فردى با اينان از در صلح و آشتى در آيد، من هم با او در سلم و صفا خواهم بود.)) بار ديگر تكرار مى كنيم ، با در نظر گرفتن روايت شريفه مذكور، حضرت صديقه سلام الله عليها به طور يقين صاحب ولايت كبرى است زيرا هرگز معقول نيست ، كه دشمنى و يا دوستى با او همانند عدوات و يا محبت نسبت به پيامبر باشد و آنچه فاطمه (ع ) را غمگين و يا مسرور مى گرداند، حضرت رسول (ص ) را نيز محزون و يا شد نمايد، ولى او صاحب مقام ولايت نباشد. و اگر حضرت صديقه سلام الله عليها در ولايت ، در عصمت ، و در جميع حالاتش رديف پدر و همسر و دو فرزندش حسنين نمى بود، هرگز پيامبر اكرم (ص ) مطالب مذكور را بيان نمى كرد. رسول خدا(ص ) كه سخن بى حساب و گزاف و بيهوده نمى گويد، تمام گفتارش ((ما ينطق عن الهوى ، ان هوالاوحى يوحى )) است ، آنچه مى گويد وحى الهى است ، آنهم در مقامى كه خدا را شاهد سخنان خود قرار مى دهد. گوئى پيامبر اكرم (ص ) از جانب خدا ماءمور به ابلاغ اين مراتب و فضائل است ، كه خدا را گفتار خويش گواه مى گيرد، چنان كه در انجام نبوت و ابلاغ رسالتش ، در مواقف متعدد شاهد قرار داده است ، و از مردم نيز اقرار و اعتراف مى خواهد، و مى پرسد و خواستار جواب صريح آنان مى باشد: (( ((هل بلغت ؟، بلى بلغت )) سؤ ال مى فرمايد آيا رسالت خودم را انجام دادم ؟، و سپس جواب مى شنود: بلى ابلاغ كردى . همان گونه كه در غديرخم هنگام ابلاغ ولايت اميرالمؤ منين على سلام الله عليه ، خدا را شاهد مى گيرد و از مردم ، اعتراف و اقرار مى خواهد... اللهم اشهد... بارالها شاهد باش ... چنين به نظر مى رسد كه وجود مقدس پيامبر(ص ) پيوسته خود را مسئول و ماءمور ابلاغ ولايت فاطمه عليهاسلام نيز مى داند، و گوئى احساس مى كند كه همواره مورد سؤ ال و بازخواست حضرت حق تبارك تعالى است كه آيا ولايت زهرا(ع ) را ابلاغ كردى يا نه ، لذا آن حضرت به طور مكرر، در گفتار خويش ضمن برشمردن فضائل فاطمه سلام الله عليها و تشريح شئون ولايتى او، بارها خدا را گواه مى گيرد كه بارلاها، شاهد باش آيا ولايت زهرا(ع ) را ابلاغ كردم ؟ آيا پيغام را رساندم ؟ حق مطلب را بخوبى ادا كردم ؟... نتيجه ديگرى كه مى توان از روايت مذكور گرفت اين است كه حضرت رسول (ص ) در قسمتى از سخنانش خطاب به على (ع ) چنين مى فرمايد: آنها اول من يلحفى من اهل بيتى ... فاحسن اليها يعنى يا على اول كسى كه از خاندان من به من ملحق خواهد شد. دختر فاطمه (ع ) است ، پس تا توانى به او نيكى بنما.... و اين وديعه رسالت را نگهدارى كن ... لذا مى بينيم قصد اميرالمؤ منين سلام الله عليها هميشه و در تمام حالاتش برآوردن خواهش پيامبر اكرم (ص ) و در نتيجه تحصيل رضايت و آسايش خاطر زهراى اطهر است ، البته نه تنها از اين جهت كه همسر والامقام او دختر گرامى رسول خدا(ص ) است ، بلكه بيشتر از اين نظر كه فاطمه سلام الله عليها ((ولية الله )) است و على (ع ) خود را نسبتت به او موظف و مسئول و متعهد مى داند، و متقابلا حضرت زهرا(ع ) نيز نسبت به اميرالمؤ منين كه ((ولى الله )) است ، عينا همين احساس وظيفه و مسئوليت را به حد اعتلى دارا مى باشد و اين دو وجود مقدس ، هر يك در حفظ و نگهدارى و مراعات شخصيت آن ديگر كمال سعى و كوشش را به كار برده اند. ليكن اگر اين مطلب به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار گيرد، روشن مى شود كه حالات دفاع و مجاهدت زهرا سلام الله عليها در حفظ و صيانت اميرالمؤ منين سلام الله عليه بى نظير و بسيار فوق العاده است ، و تحقيقا اگر پيامبر اكرم (ص ) نگاهدارى و دفاع از حريم ولايت اميرالمؤ منين (ع ) را مؤ كدا به زهرا عليها سلام سفارش مى كرد (كه سفارش فرموده است )، هرگز رفتارى بهتر و برتر از روش فاطمه عليهاسلام امكان پذير نبود. از خود گذشتگى ، و فداكارى و ايثار او در مراقبت و نگهدارى شئون ولى الله الاعظم اميرالمؤ منين (ع ) بى نظير بود، زهرا سلام الله عليها در اين راه وجود خود را كاملا فراموش كرده بود و همواره همت والاى او مصروف حفظ حرمت على عليه السلام و پيوسته در فكر كمال مراقبت و حسن انجام تعهد اسلامى خود در برابر مقام منيع ولايت بود و همين توجه بى نظير و بصيرت و معرفت كامل فاطمه (ع ) نسبت به شئون ولايت همسر عالى مقامش نشانگر مرتبه عالى ((ولية الهى )) خود آن حضرت مى باشد. موضوع هفتم موضوع هفتم مشترك بودن فاطمه سلام الله عليهاست با رسول اكرم (ص ) در مقام ركن بودن نسبت به على بن ابى طالب سلام الله عليه . جابربن عبدالله چنين روايت مى كند، پيامبر اكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: ((سلام عليك ابا الريحانتين ، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك ، و الله خليفتى عليك ، فلما مات النبى (( ((صل الله عليه و اله ) قال على هذا احد الركنين الذين قال رسول الله . فلما ماتت فاطمة قال هذا الركن الثانى الذى قال رسول الله )) ((سلام بر تو، اى پدر دو ريحانه من ، يا على محافظت آن دو را به تو سفارش مى كنم ، قبل از آن كه هر دو ركن تو از بين برود، را بخدا مى سپارم كه او نگهدارنده توست )) ((جابربن عبدالله )) روايت را چنين ادامه مى دهد: ((پس از رحلت پيامبر اكرم (ص )، اميرالمؤ منين فرمود: اين بود يكى از آن دو ركن من ، كه رسول خدا مى فرمود: و اينك منهدم گرديد، و هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها چشم از جهان فروبست ، على (ع ) فرمود: ((اين بود همان ركن دومى كه بقول پيامبر اكرم (ص )، امروز از دست دادم )) اين حديث را عده اى از علماء به اين شرح نقل كرده اند: ((حافظ ابونعيم )) در ((حلية الاولياء)) - ((حافظ، ابن عسا كرد)) در ((تاريخ شام ))- ((حافظ محب الدين طبرى )) در ((رياض )) و ((ذخاير)) - ((امام احمدبن حنبل امام حنابله )) - ((حافظ گنجى شافعى )) در ((كفايه )) - ((ابوالمظفر سبط ابن الجوزى )) در ((تذكره )) - ((حافظ سيوطى )) در ((جامع كبير)) و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين . در اينجا لازم است ، موضوع ركن بودن به على عله السلام را دقيقا بررسى كنيم كه آيا مراد از اين ((ركنيت )) چيست ؟ و حقيقت اين رتبه معنوى كه مقام بسيار والا و بزرگى است چگونه مى باشد. آنچه مسلم است اين است كه در اين مقام ، هر معنائى كه درشان پيامبر اكرم (ص ) تصور شود عينا به همان گونه و به همان ترتيب درشان حضرت صديقه سلام الله عليها وارد است ، و به عبارت ديگر، حضرت زهرا عليها سلام در مقام ((ركنيت )) مثل و همانند پيامبر اكرم (ص )، و در اين منقبت همتا و شريك و برابر با رسول خدا(ص ) مى باشد. يقينا مقصد از ركن على بودن ، اين نيست كه فاطمه عليها سلام ، اداره كننده امور خانواده و كدبانوى خانه و كاشانه على (ع )، و گرداننده چرخ زندگانى و آسايش بخش او و خاندان اوست ، زيرا كه اينها از وظايف حتمى هر زن مسلمان است . مهم اين است و رمز عظمت زهراى اطهر(ع ) اينجاست كه با وجود آيه . ((الرجال قوامون على النساء)) كه موضع كلى مردان و زنان را نسبت به يكديگر معين مى نمايد، پيامبر اكرم (ص ) در يك مورد استثنائى ، حضرت صديقه (ع ) را ركن على (ع ) مى خواند، به همانگونه كه خودش را... رسول خدا(ص ) به هر معنى و مفاد، و به هر نحو و كيفيتى كه ركن على (ع ) محسوب مى شود، فاطمه سلام الله عليها نيز به همان ترتيب ، به همان نسق ، و به همان وضع ، ركن مساوى و همتاى ديگر، در اين منقبت است . در اينجا مى توان گفت كه اين ((ركن بودن به على (ع )) از مقام شامخ ولايت سرچشمه مى گيرد، و از شئون ولايت است كه هريك از آن سه وجود مقدس ، ركن دو نفر ديگر مى باشد، و اين موضوع امكان پذير نيست ، مگر اينكه فاطمه سلام الله عليها نيز در مقام ولايت همتا و همانند و برابر با پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) بوده باشد، يعنى چنان كه رسول خدا(ص ) ركن ولايت ، اساس اسلام ، و اصل مودتى است كه خدا آنرا اجر نبوت قرار داده است ، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين شئون شريك ، برابر، و همتاى او است و به همين مناسبت پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: ((لولم يخلق الله على بن ابى طالب ، ما كان لفاطمة كفو)) ((اگر خدا على ابن ابيطالب (ع ) را نمى آفريد، فاطمه (ع ) شبيه و نظيرى در عالم نداشت )) در روايت ديگرى آن حضرت خطاب به على (ع ) مى فرمايد: ((لولاك يا على لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض )) ((يا على (ع ) اگر تو نبودى ، فاطمه را بر روى زمين همانند و نظيرى نبود)) مقصود پيامبر اكرم (ص ) از ((كفو)) كه در اين روايات و احاديث ديگر، درشان حضرت زهرا(ع ) بكار برده است ، چيست ؟ آيا منظور آن حضرت ، كفو در مال ، همانند در فقر و غنى ، يا همتا در خلقت ظاهرى است ؟ بطور يقين نه ، بلكه مقصود، كفو و همانند در مقام ولايت ، و صفات و فضائل است . بلى ، فاطمه عليهاسلام در شئون ولايت همتاى على (ع ) است ، همانگونه كه خود پيامبر اكرم (ص ) چنين است . چنان كه رسول خدا(ص )، ركن ايمان ، ركن اسلام ، ركن توحيد، ركن منطق و بيان ، و ركن حقيقت و شرف انسان است ، و به همان معنى و مفهوم ، حضرت زهرا(ع ) و ائمه اطهار نيز ركن و اساس و اصل و پايه و بنيادند. در زيارت مبعث ، على عليه السلام را به عنوان (ركن بودن ) چنين خطاب مى كنيم : ((وصل على عبدك و امينك الاوفى و ركن الاولياء و عماد الاصفياء)) ((على (ع ) كه ركن و پايه ستون و تكيه گاه جميع اولياء و اصفياء مى باشد، ركن و تكيه گاهش بفرمايش پيغمبر(ص ) حضرت صديقه سلام الله عليهاست . در زيارت ششم ، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) سيد الاوصياء و ركن الاصفيا ناميده شده است و در زيارت وارث حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) چنين عرضه مى داريم : ((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المومنين )) و در زيارت عيد فطر و قربان : ((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين و معقل المؤ منين )) و در زيارت اربعين حسين عليه السلام : ((اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين ، و معقل المؤ منين )) و در زيارت جامعه كبيره : ((رساسة العباد، و اركان البلاد، و ابواب الايمان )) آرى ، چهارده معصوم عليهم السلام همگى اركان توحيد و ايمان و اسلامند، و هر يك از آنان ركن است براى ساير معصومين (ع )، و حضرت صديقه سلام الله عليها در اين مقام ، نظير و همانند و همتاى رسول اكرم (ص )، ركن است براى اميرالمؤ منين سلام الله عليه حضرت صادق (ع ) در اين زمينه بيان روشن و واضحى فرموده اند: ((لولا ان الله عزوجل خلق اميرالمؤ منين ، لم يكن لفاطمة كفو على وجه الارض ، آدم فمن دونه )) ((اگر خداى عزوجل اميرالمؤ منين (ع ) را نمى آفريد، از اولين و آخرين فاطمه (ع ) را بر روى زمين نظير و همتائى وجود نداشت )) على (ع ) و فاطمه (ع )، هر دو صاحب ولايت ، هر دو داراى مقام عصمت و طهارت و هر دو از اركان توحيد و ايمانند. امام ششم به عبارت ديگرى مى فرمايد: ((لولا ان اميرالمؤ منين تزوجها لما كان لها كفو الى يوم القيامه على وجه الارض ، ادم فمن دونه )) تشخيص ((ركن بودن )) و يا ((كفو وهمتا بودن )) بشرى با بشر ديگر، مطلبى است كه فهم انسان از درك آن عاجز و ناتوان است و تنها خداى تعالى (والله يعلم ما خلق ) كه از ضمائر مخلوقات خويش آگاه است ، مى داند و مى تواند معين كند چه كسى كفو و نظير و همانند كيست ، و همتاى هر موجودى در عالم كدام است . لذا، اختيار فاطمه عليهاالسلام براى همسرى على عليه السلام ، يك انتخاب الهى است ، خداى تعالى خود براى زهراعليها سلام زوجى را كه كفو و همتاى اوست بر مى گزيند و در اين عقد آسمانى ، خود خطبه مى خواند، و شهود اين ازدواج مقدس ، پيامبر اكرم (ص ) جبرئيل و فرشتگان هستند، و بايد اين چنين باشد، زيرا جز خداى خالق يكتا چه كسى مى داند كفو و همانند زهرا(ع ) كيست ، زهرائى كه همتا ندارد و هيچ بشرى (جز على (ع )) شبيه و نظير او نيست ، و در نتيجه همين جهل و نادانى و ناتوانى بشر در شناخت مقام شامخ زهرا عليهاسلام است كه مى بينيم ابوبكر و عمر نيز خواستار ازدواج با فاطمه عليهاسلام مى شوند، و پيامبر اكرم (ص ) در جواب آنان چنين مى فرمايد: فاطمه (ع ) از آن خداست ، و من در اين مورد هيچگونه اختيارى ندارم (الله يعلم ما - خلق )، و تنها خدا كه خالق زهراست مى داند كفو و همسر و زوج شايسته او كيست ، و من و دخترم اگر چه صاحب مقام ولايتيم ، ولى خدا تعالى بر من و او ولايت دارد و انتخاب و تعيين همسر فاطمه (ع ) امرى است خدائى . موضوع هشتم اشتراك حضرت صديقه سلام الله عليهاست با پدر و همسر و فرزندانش سلام الله عليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد اكرم (ص ) در جميع حالاتشان . مسجد پيامبر اكرم (ص ) نسبت به تمام مساجد امتياز خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مى تواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنايت و حيض و نفاس از مسجدالنبى (ص ) عبور نمايد و اين حكم على (ع )، فاطمه (ع )، و حسنين (ع ) مستثنى هستند آنان مى توانند در هر حالتى از مسجدالرسول (ص ) عبور كنند، و نه تنها عبور كنند، بلكه در آنجا ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى فرزندانشان در آن مكان مقدس و مطهر زاده شوند، و اين امتياز، مطلب بسيار مهم و فوق العاده و شايان دقت و بررسى است . ((حافظ سيوطى )) و ((حافظ نسائى )) از ((ابن عباس )) روايت مى كنند: قال رسول الله صلى الله عليه و آله ((آن موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سئلت الله ان يطهر للك و لذريتك من بعدك )) حضرت رسول (ص ) به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ((موسى (ع ) از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريه او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم )) روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤ منين (ع ) نقل شده است كه آن حضرت فرمود: ((اخذ رسول الله بيدى فقال ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سئلت الله ان يطهر للك و لذريتك من بعدك )) اين روايت را ((حافظ بزاز)) - ((حافظ هيثمى ))- ((حافظ سيوطى )) - و ((حلبى )) در سيره حلبيه اش )) نقل كرده اند. ((حافظ بيهقى )) در ((سنن كبرى )) از پيامبر اكرم (ص ) چنين روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال ، الا على محمد و اهل بيته : على و فاطمة والحسن والحسين (ع )). ((آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانواده ام على ، فاطمه ، حسن و حسين و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيز نقل كرده اند. ((بخارى )) در ((تاريخ كبيرش )) حديثى از ((عايشه )) نقل ميكند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((لا حل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل محمد)) ((ورود به اين مسجد (من ) به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آل محمد)) در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است ، ((حافظ بيهقى )) مى نويسد كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا الرسول الله (ص ) و على و فاطمه والحسن والحسين (ع )، الا قد بينت لكم الاسماء ان لا تضلوا)) ((اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد (من ) براى اشخاص جنب و حائض حلا نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه وحسن و حسين ، توجه كنيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم ، تا (بعد از من ) دچار اشتباه و گمراهى نشويد)). در اينجا نكته مهم اين است كه پيامبر اكرم (ص ) با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، وگفتن نام پنج تن (ع ) بطور وضوح ، مى خواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آل محمد(ص )، چه كسانى هستند، تا همانندشان نزول آيه تطهير عده اى مغرضانه نگويند (چنانكه جمعى از علماء اهل سنت گفته اند) مراد از آل محمد(ص ) زنهاى پيامبرند، و يا مقصود از آل هر مردى ، خانواده اوست كه در خانه اش با هم زندگى مى كنند، و با اين منطق و استدلال درست ، بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند، و فضائل مسلم آل محمد(ص ) را ناديده انگارند. ((قد بينت لكم الاسماء ان لا تضلوا)) يعنى اى مردم ، خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند، و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى ) هم راى و هم عقيده اند. يك دسته ازعلماء عامه (سنى )، ضمن اينكه تصديق مى كنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهم السلام استثناء شده اند، ولى مى گويند چون على (ع ) در خانه اش به مسجد پيامبر(ص ) باز مى شد، لذا در هر حالتى اجازه عبور از آن مسجد را داشته است . جواب مسئله اين است كه اولا حق (اجتياز) عبور از مسجد را جايز مى داند، آنهم نه براى مسجد النبى (ع )، و نه اينكه ساكن شدن و يا جنب و حائض شدن در آنجا را ثانيا در خانه عده اى از اصحاب پيغمبر همانند خانه على (ع ) به مسجد النبى باز مى شد و اگر استدلال مذكور درست مى بود بايستى به آنها هم حق (اجتياز) عبور از مسجد داده مى شد، در صورتيكه مى بينيم ، پيامبر اكرم (ص ) دستور فرمود: تمام درهائى كه به مسجد باز مى شود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همه افراد به خانه ها، بايد خارج از محوطه مسجد انجام پذيرد، مگر على (ع ) و اولاد على (ع ) پس از ابلاغ اين فرمان الهى ، غوغائى برپا شد و عده اى بخدمت رسول خدا(ص ) آمدند و تقاضا مى كردند راهى بسوى مسجد داشته باشند. حتى جناب عباس عموى پيغمبر به آن حضرت عرض كرد: من حاضرم در خانه ام را ببندم ، ولى خواهش مى كنم ، اجازه ندهيد دريچه اى بسوى مسجد داشته باشم ، ولى رسول اكرم (ص ) فرمود: اختيار بسته يا باز بودن در خانه ها بسوى مسجد، بدست من نيست ، و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمى دهم كه حتى يك دريچه بجانب مسجد باز باشد، و اين فضيلت مخصوص است به على (ع ) و خانواده او. جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند، چنين اظهار نظر مى كنند: علت اين كه على (ع ) و خانواده او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و يا سكونت كنند و از ساير مردم استثناء شده اند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست ، زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مى شوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلام الله عليها را طاهره مطهره ناميده اند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم (ص ) وارد شده ، استنباط كرده اند ((قرغانى )) در ((اخبار الدول )) از ((عايشه )) چنين روايت مى كند: ((اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسول الله ، و كانت لا تحيض قط، لانهاخلقت من تفاحة الجنة )) ((راه رفتن فاطمه (ع ) همانند مشى رسول خدا(ص ) بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت ، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايه خلقت زهرا(ع ) بوده است )). اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد(ص ) هديه فرمود، و از آن نطفه مطهر فاطمه (ع ) منعقد گرديد. پيامبر اكرم (ص ) همواره سينه و دست و چهره زهرا(ع ) را مى بوسيد و مى بوئيد، و مى فرمود: ((يا فاطمه (ع ) هرگاه من مشتقاق بهشت مى شوم ، از تو بوى بهشت را استشمام مى كنم ، و عطر سيب بهشتى از تو بر مشامم مى رسد)) ((عايشه )) كه خود، اين فرمايشات حضرت را شنيده است ، چنين استنباط و اجتهاد مى نمايد كه مطهر بودن فاطمه عليها سلام از ناپاكيهاى ماهانه زنانه ، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايه خلقت اوست ، و از حق نمى توان گذشت كه اجتهاد آن مخدره در اينجا صحيح بوده است . ((عايشه )) سخنش را چنين ادامه مى دهد: ((ولقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها فاغتسلت وصلت المغرب و لذالك سميت الزهراء)) ((هنگامى كه حسن بن على (ع ) از فاطمه (ع ) تولد يافت ، در همان ساعت زهرا(ع ) از نفاس پاك شد، غسل كرد، و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را ((زهرا))ناميده اند.)) بلى ، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه علها - سلام را از عبادت باز دارد، اومحبوبه خداست ، و بايد هميشه در حال حضور بوده ، و درگاه الهى ، حتى يك ساعت از وجود زهرا(ع ) نبايد خالى باشد. ((وقالت ام سلمة : ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسول الله انى لم ارلها دما فى حيض ولا نفاس ، فقال صلى الله عليه و اله اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة )) . ((ام سلمه مى فرمايد: بعد از اينكه حسن عليه السلام از فاطمه سلام الله عليها متولد گرديد، هيچگونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم ، و موضوع را از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال كردم ، آن حضرت فرمود: مگر نمى دانى كه دخترم فاطمه (ع ) پاك و پاكيزه است ، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است . اين حديث را ((حافظ محب الدين طبرى )) در ((ذخائر العقبى )) روايت كرده است . ((انس ابن مالك )) از مادرش چنين نقل مى كند: ((قالت مارات فاطمه (ع ) دما فى حيض ولا نفاس )) ((من هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را در فاطمه عليها سلام مشاهده نكردم )) اميرالمؤ منين سلام الله عليه مى فرمايد: ((سئل رسول الله (ص ) ما البتول ؟ فانا سمعناك يا رسول الله تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول ، فقال صلى الله عليه و اله : البتول ، التى لم ترحمره قط، اى لم تحض ، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء)) ((از پيامبر اكرم (ص ) سؤ ال شد، معناى بتول چيست ، اينكه از شما شنيده ايم كه مريم (ع ) و فاطمه (ع ) بتول بوده اند؟ رسول خدا(ص ) در جواب فرمود: ((بتول )) آن زنى را مى گويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود، زيرا حالت حيض شدن در دختر پيغمبران مكروه مى باشد. لغت ((بتل )) در زبان عرب معنى ((انقطاع )) را ميدهد، و در وجه تسميه حضرت صديقه سلام الله عليها بنام ((بتول )) علماى عامه (سنى ) احاديث مختلف يا مطالب گوناگون نقل كرده اند، از جمله ((ابن اثير)) چنين روايت مى كند: ((سميت فاطمه بالبتول : ((لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا)) ((فاطمه عليهاسلام را به سبب انقطاع او از زنان ديگر ((بتول )) گفته اند، مقام او در فضل و شرف و حب و نسب و عوالم دينى از جمله بانوان عالم جدا و متمايز است )) و در حديث ديگر مى نويسد: ((و قيل لانقطاعها عن الدنيا اى الله )) ((بتول آن كسى است كه دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته باشد)). روايت شده است كه حضرت رسول اكرم (ص ) فرمود: ((يا عايشه (ياحمير) ان فاطمه ليست كنساء الادميين لا تعتل كما تعتلين )) ((اى عايشه ، بدرستيكه فاطمه عليهاسلام همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمى شود)) ((قال عبيد الهروى فى الغريبين سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير)) ((عبيد هروى )) در كتاب ((الغربين )) مى نويسد، فاطمه را از اين جهت بتول مى گويند كه منقطع النظير است ، بى مثل و مانند و بى همتاست . حضرت باقر سلام الله عليه مى فرمايد: ((انما سميت فاطمه بنت محمد ((الطاهرة )) لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا)) ((به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به (طاهره ) موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس در او ديده نشده است )) جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفته اند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاسلام علت مجاز بودن اوست (در همه حالات ) در نشستن و برخاستن ، خوابيدن و سكونت كردن در مسجد النبى . ((جساس )) فقيه بسيار بزرگوار كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب آيات الاحكام خودش چنين مى فرمايد: مجاز بودن پيامبر اكرم (ص )، على ابن ابيطالب (ع )، فاطمه (ع )، و حسنين (ع ) ((در جميع حالاتشان )) به ورود، نشستن ، خوابيدن ، و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيه تطهير است كه درشان آنان نازل شده است ، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى ، بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال ، بروى آن موجودات مقدس باز است ، پنج تن عليهم السلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزه اند مساجد همانند خانه هاى آنهايند، و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند، و اسامى يك يك آنان را اعلام نمايد، و هرگز كسى به هيچ بهانه اى نمى تواند به جمع آنان (در اين مورد) ملحق گردد. موضوع نهم اشتراك حضرت صديقه سلام الله عليهاست با اميرالمؤ منين (ع ) و يازده فرزند معصومش ، در محدث بودن (شنيدن حديث فرشتگان ). منصبهاى الهى سه قسم است : نبوت - رسالت - و امامت (كه محدث بودن ، يكى از شئون آن است ). دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به اين مطلب معتقد به صاحب اين منصب هستند كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) يقينا بشرى ((محدث ))، الهام گيرنده ، و گوش فرا دهنده به حديث فرشتگان ، بايد وجود داشته باشد، انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق با فرامين الهى و مورد تصديق تصويب خدائى است . هم صحبت و همراز چنين فردى ، آن فرشته اى است كه واسطه فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى گيرد، با كمال فرمان پذيرى ، به آنها عمل مى كند، و اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه اطهار(ع ) همگى محدث مى باشند. دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم (ص ) بشرى ((محدث )) بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند، با اين تفاوت كه علماء عامه مى گويند: كسى را كه هم صحبت فرشتگان (محدث ) بعد از رسول خداست خود پيامبر اكرم (ص ) معين فرموده است و آن شخص ((عمر)) است !. ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص ((محدث )) بعد از پيغمبر(ص ) وجود مقدس على سلام الله عليه است . در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت كه در آنها به كلمه ((محدث )) اشاره شده است ذكر مى كنيم . ((بخارى )) در ((صحيحش )) در مناقب ((عمربن الخطاب )) مى گويد: ((قال النبى (صلى الله عليه وآله ) لقد كان فى من كان قبلكم من بنى اسرائيل رجال يكلمون من غير ان انبياء فان يكن من امتى منهم احد فعمر.)) ((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى اسرائيل ((محدث )) بوده اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من ((عمر)) محدث مى باشد)). ((مسلم )) در ((صحيحش ))در فضائل ((عمر)) ، تقريبا با همين مفهوم ، از رسول خدا(ص ) چنين روايت مى كند: ((قد كان فى الامم قبلكم محدثون ، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم )) موضوع ((محدث )) بودن يك مسئله اسلامى است نه مذهبى ، زيرا فريقين (شيعه و سنى ) در اين مطلب هم راى و هم سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر بوجود شخص ((محدث ))از طرف علماء سنى نيز كاملا تصريح شده است ، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت است ، اين كه به پايان تمام اين روايات ، راويان سنى ، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث است يا على (ع )، كار بسيار سهل و آسانى است ، زيرا نمونه گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى باشد. كسى كه در بستر احتضار پيغمر(ص ) به رسول خدا مى گويد: ((ان الرجل ليهجر)) يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است ) هذيان مى گويد، گفتارش بخوبى نشان مى دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان ؟ كلينى رحمة الله عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى كند كه فرق ميان رسول ، و نبى و محدث چيست ؟ و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص كننده اين سه منصب الهى است ، ذكر مى كند. ((رسول )) كسى است كه فرشته واسطه نزول وحى الهى با او سخن مى گويد، و او ملك را مى بيند و مى شناسد، و با فرشته گفتگو مى كند و اين رتبه بسيار عالى است . بعد از مقام والاى رسالت ، رتبه نبوت است ، و پس از آن مقام محدث است . محدث كسى است كه هنگام گفتگو با فرشتگان آنها را نمى بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام الله عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى شود: ((ان وصياء محمد، محدثون )) ((بدرستيكه اوصياء محمد(ص ) همگى محدث بوده اند)) ((الائمه علماء صادقون ، مفهمون ، محدثون )) ((امامان همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى باشند)) ((المحدث ، يسمع الصوت ولا يرى الشخص )) ((محدث ، آن كسى است كه صداى فرشتگان را مى شنود، ولى او را نمى بيند)) ((كان على عليه السلام محدثا)) ((على عليه السلام داراى مقام محدث بودند)) از حضرت صادق سؤ ال مى شود، مقصود از ((محدث )) چيست آن حضرت فرمود: ((ياتيه ملك فينك فى قلبه كيت كيت )) ((محدث كسى است كه فرشته بر او نازل مى شود، و نكات وحى را بر او عرضه مى دارد بدون اينكه ملك را مشاهده كند.)) رواياتى كه ذكر شد از جمله احاديث مسلم و قطعى است كه از ائمه اطهار(ع ) وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات اين مطلب است كه روشن شود در اين منصب ، در اين منقبت ، حضرت صديقه سلام الله عليها با على (ع ) و اولاد معصومين او شريك است و او نيز محدثه بوده ، چنان كه امامان دوازده گانه محدث بوده اند. حضرت صادق (ع ) مى فرمايد: ((فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه وآله كانت محدثه و لم تكن نبية ، انما سميت فاطمة محدصة ، لان الملائكة تهبط من السماء كما تنادى مريم بنت عمران ، يا فاطمة ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين ، يا فاطمه اقتى لبك واسجدى و اركعى مع الراكعين فتحدثهم و يحدثونها.)) ((فاطمه (ع ) دختر رسول خدا(ص ) محدثه بود، نه پيامبر، فاطمه ع را از اين جهت محدثه ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى شدند و با او سخن مى گفتند همان گونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند كه يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى ترا پاك و منزه گردانيد و از تمام زنان عالم ترا برگزيد)) حضرت صادق (ع ) به سخن چنين ادامه مى دهند. ((فقالت لهم ذات ليلة اليست المفضلة على نساء العالمين مريم بنت عمران ؟ فقالوا لا، ان مريم كانت سيدة نساء عالمها و ان الله عزوجل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الاولين و الآخرين )) ((شبى حضرت صديقه سلام الله عليها به فرشتگان هم صحبت خويش فرمود: آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است ، مريم بنت عمران نيست ؟ جواب دادند، زيرا مريم فقط سيدة زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى ترا هم در زمان مريم ، و هم در بين زنان اولين و آخرين (در تمام زمانها) بانوى بانوان جهان قرار داده است .)) اين روايت را عده اى از دانشمندان نقل كرده اند، با اين اختلاف كه در برخى از احاديث جبرئيل را هم صحبت حضرت صديقه سلام الله عليها ذكر كرده اند، و در بعضى از اخبار فرشتگان ديگر را. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عيلهاسلام ، فرشتگان را هم صحبت و ماءنوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق (ع ) مى فرمايد: ((ان فاطمه مكنت بعد رسول الله خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يحبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة )) ((فاطمه (ع ) بعد از رحلت پيامبر اكرم (ص ) بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اينجهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى گفت ، و تسلى بخش خاطر غمين زهرا(ع ) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى گفت ، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه اش وارد مى گرديد خبر مى داد، و اميرالمؤ منين سلام الله عليه نيز آنچه جبرئيل املا مى كرد همه را به رشته تحرير در مى آورد، و مجموعه اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد. روايت ديگرى در كتاب كافى ، از حضرت صادق سلام الله عليه به اين شرح نقل شده است : ((ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن مالا يعلمه الا اله عزول فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها فاخبرت بذلك اميرالمؤ منين فقال لها اذا احسست بذلك و سمعت الصوت ، قولى لى ، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال ثم قال اما انه ليس من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون )) ((هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهرا(ع ) را در مصيبت پدرش فرا گرفت ، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود به اين جهت حق تعالى فرشته اى را مونس زهرا سلام الله عليها فرمود كه تسلى بخش غمهاى او، و هم صحبت در تنهائى او باشد. فاطمه سلام الله عليها اين مطلب را به على عليه السلام بازگو نمود، و حضرت فرمود هر گاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبردار كن ، و از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤ منين كاتب آنها بود، ((مصحف فاطمه (ع ) فراهم آمد، كه على (ع ) درباره آن فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست ، بلكه دانشى است از آنچه واقع شده و يا به وقوع خواهد پيوست .)) محدثه بودن فاطمه سلام الله عليها از مسلمات است ، به طوريكه در زيارت آن حضرت نيز وارد شده است : ((السلام عليك ايتها التقية النقيه ، السلام عليك ايتها المحدثة العليمة )) در نتيجه ، حضرت صديقه سلام الله عليها در مقام محدثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن ) با اميرالمؤ منين و يازده معصوم ديگر شريك مى باشد، و احراز اين مقام جز براى آنكس كه ولى است امكان پذير نيست ، و چون فاطمه سلام الله عليها ولية الله است ، در سايه مقام ولايتش ، فرشتگان با او سخن مى گويند، پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين ، مقام ولايت را توام با محدث بودن ، بيان كرده اند. هر نبى بعد از خودش يك ولى را جانشين قرار داده است ، رسول خدا(ص ) در اين باره مى فرمايد: ((اولياء بعد از من ، اميرالمؤ منين ، فاطمه ، و حسنين و اولاد معصومين آنانند و دارا بودن اين مرتبه والاى محدث بودن در امت رسول خدا(ص ) جز براى اين سيزده معصوم براى هيچ يك از افراد امت معقول نيست )) و تمام حركت ، اطوار، گفتار و كردار حضرت صديقه سلام الله عليها نمايانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است . ****************** موضوع دهم ((اشتركها مع ابيها و بعلها و بنيها فى البشارة لشيعتها)) چنانكه رسول اكرم (ص ) به شيعيان اميرالمؤ منين و فرزندان (معصومش ) بشارت بهشت را داده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبى بيان داشته اند، نسبت به شيعيان زهرا عليهاسلام نيز عينا با ذكر مناقب مژده بهشت داده اند. شيعه يعنى تابع و پيرو، و اقتدا كننده ، شيعه على (ع ) كسى است كه از على عليه السلام هدايت مى يابد و همراه او و متمسك و دست به دامان اوست . شيعه فاطمه عيلهاسلام در اخبار عينا در رديف شيعيان على (ع ) است . گاه پيامبر اكرم (ص ) در مدح شيعيان اميرالمؤ منين (ع ) سخن مى گويد، و گاه در منقبت شيعيان فاطمه سلام الله عليها، و همين روش رسول خدا(ص ) نشانگر اين است كه حضرت زهرا سلام الله عليها خود استقلال دارد و داراى كرامات و مقام والا و صاحب ولايت كبرى مى باشد. اينك حديثى از پيامبر اكرم (ص ) درشان آن حضرت : ((عن جابر بن عبدالله مرفوعا، اذا كان يوم القياة تقبل ابنتى فاطمة ناقة من نوق الجنة ، خطامها من لولو رطب ، قوائمها من الزمرد الاخضر، ذنبها من المسك الاذفر ، عيناها ياقوتنان حمراوان ، عليها قبة من نور، يرى ظاهرها من باطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو الله ، خارجها رحمة الله ، على راسها تاج من نور للتاج سبعون ركنا، كل ركن مرصع بالدر و الياقوت يضيى كما يضيى الكوكب الدرى فى افق السماء على يمينها سبعون الف ملك ، و عن شمالها سبعون الف ملك و جبرئل آخذ بخطام الناقة ، ينارى با على صوته : غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمه بنت محمد(ص )، فلا يبقى يومئذ نبى و لا رسول ولا صديق ولا شهيد الا غضوا ابصارهم حتى تجوز فاطمة فتسير حتى تحاذى عرش ربها جل جلاله فاذا، النداء من قبل الله جل جلاله ، يا حبيبتى و ابنة حبيبى ، سلينى تعطى ، واشفعى ، فتقول : الهى و سيدى ذريتى و شيعتى ، و شيعة ذريتى و محيى ، و محب ذريتى فاذا، النداء من قبل الله جل جلاله : اين ذرية فاطمة و شيعتها و محبوها و محبو ذريتها فيقبلون و قد احاط بهم ملائكة الرحمة ، فتقدمهم فاطمة ، حتى تدخلهم الجنة )) جابر بن عبدالله از رسول خدا(ص ) روايت مى كند كه فرمود: ((هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، دخترم فاطمه سوار بر اشترى از اشتران بهشتى وارد عرصه محشر مى شود، كه مهار آن ناقه از مرواريد درخشان ، و چهار پاى آن از زمرد سبز، دنباله اش از مشك بهشتى ، چشمانش از ياقوت سرخ ، و بر فراز آن ، قبه اى (خيمه اى ) از نور، كه بيرون آن از درونش و درون آن از بيرونش نمايان است ، فضاى داخل آن قبه انوار عفو الهى و خارج آن خيمه ، پرتو رحمت خدايى است ، و بر فرازش تاجى از نور كه داراى هفتاد پايه است از در و ياقوت كه همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نور افشانند. از جانب راست آن مركب هفتاد هزار ملك ، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته ، در حالى كه جبرئيل مهار ناقه را گرفته است ، با صداى بلند ندا مى كند: نگاه خود فرانسوى خويش گيريد، و نظرها به پايين افكنيد، اين فاطمه دختر محمد است كه عبور مى كند. در آن هنگام ، حتى پيامبران و انبيا و صديقين و شهدا همگى از ادب ديده فرو مى گيرند، تا اينكه فاطمه (ع ) عبور مى كند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى گيرد، آنگاه از جانب خدا جل جلاله ندا مى شود: از محبوبه من ، واى دختر حبيب من ، بخواه از من ، آنچه مى خواهى ، تا عطابت كنم و شفاعت كن ، هر كه را مايلى تا قبول فرمايم . در جواب عرضه مى دارد: اى خداى من ، و اى مولاى من ، (در باب ) ذريه مرا، شيعيان مرا، پيروان ذريه ، دوستان مرا، و دوستداران ذريه مرا، بار ديگر از جانب حق خطاب مى رسد: كجا هستند ذريه فاطمه و پيوران او، كجايند دوستدارانش ، و دوستداران ذريه او؟ در آن هنگام جماعتى به پيش مى آيند، و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوى در ميان مى گيرند،: و فاطمه عليهم سلام در حالى كه پيشگام آنهاست همگى را همراه خود به بهشت وارد فرمايد. حضرت صديقه سلام الله عليها در روز قيامت سوار بر مركبهاى متفاوت به تناسب مواقف متعدد است ، و اينكه در احاديث وارده ، مركبهاى آن حضرت ، متفاوت ذكر شده است ، و به نظر بعضى ها نوع مركب مورد اختلاف بوده است صحيح نيست ، زيرا هر مركبى كه بيان شده است ، با مشخصات معين در موقف معين بوده ، و همه اش درست جاى اختلاف نيست ، و علت اختلاف در مشخصات مركب ، از اين جهت اين كه هنگامى كه فاطمه عليهم سلام به سوى عرش الهى سير مى كند مركب خاصى دارد، وقتيكه از مقابل عرش به جانب بهشت روان است يك مركب مخصوص ديگر، و همچنين هنگام ورود به بهشت و جولان و طيران در فضاى خدا رحمت الهى (همانند جعفر طيار) داراى مركبهاى خاص و گوناگون مى باشد. در روايتى كه ذكر شد، و مشخصات يكى از مركبهاى آن حضرت بيان گرديد و گفته شد كه جبرئيل مهار ناقه بهشتى زهرا سلام الله عليها را در روز محشر مى گيرد مى توان گفت كه جبرئيل ، نماينده خاص خداى لامكان ، در هر مكان و موقفى است و در برخى از آيات و روايات كه جمله (خدا آمد) بكار رفته است ، دانشمندان همه را حمل بر آمدن جبرئيل نماينده حق تبارك و تعالى نموده اند، لذا هنگام ورود فاطمه عليهم سلام به عرصه محشر، آن يكتا كنيز برگزيده خدا و بانوى و بانوان عالم از اولين و آخرين ، همين شايسته اوست كه مهار مركبش را جبريل امين بگيرد و با افتخار ندا كند: ((غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمة بنت محمد)) در يك روايت ديگر از رسول اكرم (ص ) چنين نقل شده است كه فرمود: ((ينادى مناد من بطنا العرش : يا اهل القيامة غضوا ابصاركم ، هذه فاطمة بنت محمد، تمر على الصراط، تمر فاطمه عليه و تمر شيعتها على الصراط كالبرق الخاطف )) روز قيامت منادى از عرش الهى ندا مى كند: اى اهل محشر چشمان خود فرو گيريد، اين فاطمه دختر محمد(ص ) است كه از صراط عبور مى كند، آنگاه فاطمه عليهاسلام با شيعيانش به سرعت برق از صراط مى گذرند. در حديث ديگر از حضرت رسول اكرم (ص ) منقول است كه فرمود: ((ثم يقول جبرئيل يا فاطمة سلى حاجتك . فتقولين با رب شيعتى . فيقول الله عزوجل قد غفرت لهم . فتقولين يا برب شيعة ولدى . فيقول الله قد غفرت لهم . فتقولين يا رب شيعة شيعتى . فيقول الله تبارك و تعالى انطلقى فمن اعتصم بك فهو معك فى الجنة ، فعند ذلك يود الخلائق انهم كانوا فاطميين )) فتسرين ، و معك يا زهرا شيعتك و شيعة ولدك و شيعة اميرالمؤ منين آمن روعاتهم )) ((پس آنگه جبرئيل عرض مى كند: يا فاطمه هر چه مى خواهى از خداى خويش طلب كن . فاطمه (ع ) عرض مى كند: خدايا، شيعيان مرا درياب . خطاب مى رسد: همه شيعيان تو را آمرزيدم . عرضه مى دارد: پروردگارا شيعه فرزندانم را نيز نجات بده . ندا مى آيد: همه آنان را بخشيدم ، يا فاطمه اينك در ميان اهل محشر برو و هر كسى كه به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد. پيامبر اكرم (ص ) سپس به سخن چنين ادامه داد: در آن هنگام همه مردم آرزو مى كنند كه اى كاش ما نيز فاطمى بوديم . يا فاطمه (ع ) در چنين روزى است كه شيعيان تو، پيروان اولاد تو، و شيعيان اميرالمؤ منين (ع )، در پى تو، به سلامت وارد بهشت مى شوند.)) جناب ((جابر)) در يك حديث مفصل از حضرت ((باقر))سلام الله عليه نقل مى كند كه فرمود: ((والله يا جبر انها ذاللك اليوم لتقط شيعتها و محبيها كما يلتقط الطير الحب الجبد من الحب الردى فاذا سار شيعتها معها عند باب الجنة ، يلقى الله فى قلوبهم ان التفتوا فاذا التفتوا، فيقول الله تبارك و تعالى : يا احبائى ما التفاتكم ؟ فقد شفت فيكم فاطمة بنت حبيبى فيقولون يا رب احبينا ان يعرف قدرنا فى مثل هذا اليوم فيقول الله تبارك و تعالى : يا احبائى ارجعوا، و ارجعوا و انظروا من احبكم لحب فاطمة ، انظروا من اطعمكم لحب فاطمة ، انظروا من احسنكم لحب فاطمه ، انظروا من سقاكم لحب فاطمه شرية ، انظروا، من رد عنكم غيبه فى حب فاطمه ، خذوا بيده و ادخلوه الجنة . قال ابو جعفر: والله لا يبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق )) ((به خدا قسم يا جابر، اين است همان روزى كه مادرم زهرا(ع ) شيعيان خود را از ميان اهل محشر جدا مى كند چنان مرغى كه دانه هاى خوب را از بد جدا مى سازد و چون همراه فاطمه (ع ) شيعيانش به در بهشت مى رسند، خدا در قلب آنان چنين القاء مى فرمايد كه به پشت سر خويش نگاه كنيد، آنگاه به عقب سر خود نظر افكنند، از جانب خداى تعالى خطاب مى شود: سبب چيست كه شما به پشت سرتان نگاه مى كنيد؟ من كه شفاعت فاطمه دخترم حبيبم محمد(ص ) را درباره شما پذيرفتم . عرض مى كنند: پروردگارا دوست مى داريم قدر و منزلت ما شيعيان فاطمه در چنين روزى شناخته شود، پس از جانب خداى تعالى خطاب مى شود: اى دوستان من ، برگرديد، برگرديد (به صحنه محشر)، نظر افكنيد، (در ميان آن جماعت ) هر كس را كه براى دوستى فاطمه (ع ) شما را دوست داشته است ، هر كس را كه به خاطر زهرا(ع ) به شما دوستداران فاطمه اطعام كرده ، نيكى نموده ، و با جرعه آبى سيرابتان كرده و يا از غيبت شما روى گردان شده است ، دست او را بگيريد و به بهشت واردش كنيد سپس حضرت ابوجعفر(ع ) اضافه فرمود: به خدا سوگند از بركت محبت جده ام زهرا(ع ) كسى بر جاى نمى ماند، جز آنكسى كه نسبت به مقام والاى آل محمد(ص ) ترديد داشته ، و يا كافر و يا منافق باشد. در تفسير فرات ابن ابراهيم روايتى از حضرت رسول اكرم (ص ) منقول است كه آن حضرت فرمود: ((تدخل فاطمة ابنتى الجنة و ذريتها و شيعتها، و ذلك قوله تعالى : (لا يحزنهم الفزع الاكبر) و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون )، هى والله فاطمة و ذريتها و شيعتها)) ((دخترم فاطمه با ذريه و شيعيانش وارد بهشت مى شوند، و در اين مورد است كه خداى تعالى مى فرمايد: هرگز فزع اكبر (هول و هراس بزرگ روز قيامت ) آنها را غمگين نمى سازد)) آرى ، فاطمه و ذريه و شيعيان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند و از اينجا معلوم مى شود كه حضرت زهرا(ع ) داراى شيعه مخصوص به خود و صاحب استقلال شخصيت مى باشد. ((عاصمى )) در كتاب ((زين الفتى )) در بخش ((الشراط الساعة )) چنين روايت مى كند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((يا سلمان و الذى بعثنى بالنبوة لاخدن يوم القيامة بحجزة جبرئيل ، و على اخذ بحجزتى و فاطمة اخذه بحجزة على ، والحسن اخذ بحجزة فاطمة ، والحسين اخذ بحجزة الحسن و شيعتهم اخذه بحجزتهم يا سلمان اين ترى الله ذاهبا برسول الله ، يا سلمان اين ترى رسول الله ذاهبا باخيه يا سلمان ، اين ترى اخا رسول الله ذاهبا بزوجته ، اين ترى فاطمة ذاهبة بولدها، اين ترى ولد رسول الله ذاهبين بشيعتهم ؟ الى الجنة ورب الكعبه يا سلمان الى الجنة و رب الكعبة يا سلمان ، الى الجنة و رب الكعبه يا سلمان عهد عهد به جبرئيل من عند رب العالمين )) ((اى صفوان )) قسم به وجود مقدسى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده است ، در روز قيامت من دامان جبرئيل (نماينده خداى عزوجل ) را مى گيرم ، و على دامان مرا، و فاطمه دامان على را، و حسن دامان فاطمه را، و حسين دامان حسن را، و شيعيانشان دست به دامان آنها هستند، يا سلمان ، آيا گمان مى كنى ، خداى تعالى پيامبرش را (پناهنده خود را) كجا مى برد؟ و پيامبر برادرش على را، و على همسرش زهرا را، و فاطمه دو فرزندش را، و آنها شيعيانشان را كجا خواهند برد؟ سپس پيامبر اكرم (ص ) سه بار تكرار فرمودند: قسم به خداى كعبه به سوى بهشت مى برند، و اين پيمانى است كه جبرئيل از جانب پروردگار جهانيان وعده داده است . اعتراف و ايقان بر ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها، و اظهار تشيع و دوستى نسبت به او، در زيارت مخصوص آن حضرت نيز با اين جملات بيان شده است : ((خدايا، شاهد باش ، كه من از شيعيان زهرا، و از دوستان اويم ، و معتقد به ولايت آن حضرت هستم )). با توجه به اينكه حضرت فاطمه سلام الله عليها در والاترين مناقب و برترين مقامات با پدر و همسر و فرزندانش مشترك است و با در نظر گرفتن مطالبى كه نسبت به مراتب عالى آن حضرت در روز قيامت بيان شد، و بشارتهائى كه درباره شيعيانش از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است ، هرگز معقول نيست كه صاحب اين مقامات عاليه ، ولية الله نباشد. مطالبى را كه بيان شد، از اخبارى كه در علت نامگذارى حضرت صديقه سلام الله عليها به اسامى ((فاطمه )) و ((بتول )) وارد شده است ، مى توان استفاده كرد. ((قال رسول الله صل الله عليه واله لفاطمة ، يا فاطمه تدرين لم سميت فاطمة ؟ قال على عليه السلام ، يا رسول الله لم سميت فاطمة ؟ قال : ان الله عزوجل قد فطمها و ذريتها عن النار يوم القيامة )) ((پيامبر اكرم (ص ) به فاطمه (ع ) فرمود: آيا مى دانى چرا اسم ترا فاطمه نهاده اند؟ على عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله خودتان بفرمائيد سبب اين تسميه چيست . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سبب اين است كه خداى تعالى فاطمه و شيعيان او را از آتش روز قيامت منقطع و دور نگهداشته است .)) ((فاطمه )) اسمى است كه از اسماء حق تبارك و تعالى مشتق گرديده ، و بر عرش و جنت چنين نوشته شده است : انا الفاطر و هذه فاطمه روايت مذكور را ((محب الدين طبرى )) در ((ذخائر العقبى ))از ((ابن عسا كر)) نقل كرده است و اضافه مى كند كه اين حديث را امام على بن موسى الرضا(ع ) نيز در ((مسند)) خود ذكر كرده است . حضرت رضا(ع ) در كتاب مسندش چنين مى فرمايد: ((ان رسول الله قال : ان الله عزوجل فطم ابنتتى فاطمه و ولدهاومن احبهم من النار فلذلك سميت فاطمه )) ((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: بدرستيكه خداى تبارك و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانش را دو هر كسى را كه آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانيده است واز اين جهت است كه او را ((فاطمه )) ناميده اند)) علاوه بر دانشمندانى كه نامشان برده شد، جمعى ديگر از علماء نيز اين روايت را در كتابهاى خود آورده اند، از جمله ((عبيدى مالكى ))در ((عمدة التحقيق )) اين مطلب را ذكر كرده است . ((عسقلانى ))كه يكى از دانشمندان بزرگ عامه است در ((مواهب اللدنيه )) بعد از نقل حديث مذكور اضافه مى نمايد: ((نسائى )) كه از ائمه صحاح ششگانه است از پيامبر اكرم (ص ) چنين روايت مى كند: ((ان الله تبارك و تعالى فطم فاطمة و محبيها عن النار، و سميت بتولا لا نقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا، و قيل لا نقطاعها عن الدنيا الى الله تبارك و تعالى )) ((بدرستيكه خداى تبارك و تعالى فاطمه و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانيده است ، و او را بتول ناميده اند، زيرا از نظر ايمان به دين خود و فضيلت و اصالت از تمام زنهاى عصر خويش جدا و ممتاز بوده ، و دل از دنيا گسسته و به خداى خويش پيوسته است ،)) هر يك از نامهاى حضرت فاطمه سلام الله عليها رمزى و سرى دارد كه در اخبار وارد است ، چرا فاطمه اش ناميده اند؟ چرا او را بتول گفته اند؟ و چرا اسمش را عذرا نهاده اند؟ چنان كه گفته شد ((فاطمه )) و ((بتول )) در حقيقت هر دو يك معنى دارند كه به فرمايش پيامبر اكرم (ص ) حاكى از اين است كه حضرت فاطمه و فرزندانش و شيعيان او در روز قيامت از آتش منقطع و دورند. خدا ما را نيز از شيعيان فاطمه سلام الله عليها قرار بدهد، انشاءالله . موضوع يازدهم اشتراك خاتون محشر فاطمه اطهر(ع ) با رسول اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و ساير ائمه معصومين (ع ) در مبدا خلقت بودن ، در خوى و سرشت ، و در شئون ديگر آفرينش . مزيتى كه محمد و آل محمد(ص ) در كيفيت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولايت آنان را ثابت مى كند، زيرا بدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن اين امتياز مخصوص در آفرينش امكان ندارد، و از اين مطلب ، افضليت آنان بر جميع مخلوقات استفاده مى شود. رسول اكرم (ص ) و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اين موضوع را مبناى را مبناى استدلال برترى خودشان بر تمام انبيا و فرشتگان قرار داده اند، و با در نظر گرفتن اينكه حضرت صديقه سلام الله عليها در اين فضيلت ، رديف و هم شان پيامبر اكرم (ص ) مى باشد، و با بررسى اخبار وارده در اين موضوع كاملا واضح و ثابت مى شود كه حضرت فاطمه سلام عليها همانند معصومين ديگر از جميع انبيا و ملائك افضل است ، و اگر نسبت به اين مطلب در اخبار تصريحى نداشته باشيم (كه تصريح داريم ،) كيفيت آفرينش ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاكى از مقام ولايت و برترى رتبه آن وجود مقدس بر كافه مخلوقات خداوند تبارك و تعالى (از انس و جان ) مى باشد و در اين باره ما به بررسى چند روايت مى پردازيم : روايت اول حديثى است از ((مفصل بن عمر)) كه او از حضرت صادق سلام الله عليه سؤ ال مى كند كه ولادت فاطمه عليهاسلام چگونه بوده است ؟ آن حضرت در ابتداى كلام مى فرمايد:نعم ... گفتن كلمه نعم (بلى ) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و مويد اين است كه طرح اين سؤ ال ، بسيار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و اين مطلبى است گفتنى و داستانى است شنيدنى . نعم ، بلى چه ولادتى ، چه مولودى ... چه داستان عجيبى ... ((نعم ، ان خديجه لما تروج بها رسول الله صلى الله عليه و اله هجرتهانسوة مكه ، فكن لا يدخلن عليها ولا يسلمن عليها ولا يتركن امراة تدخل عليها، فاستوحشت خديجة لذالك ، و كان جزعها و غمها حذرا عليه ، فلما حملت بفاطمة كانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها، و كانت تكتم ذلك من رسول الله ، فدخل رسول الله يوما فسمع خديجه تحدث فاطمة ، فقال لها يا خديجه من تحدثين ؟ قالت الجنين الذى فى بطنى ، يحدثنى و يونسنى قال يا خديجه هذا جبرئيل يخبرنى انها انثى ، و انها النسله الطاهرة الميمونه و ان الله تبارك و تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاء فى ارضه بعد انقضاء وحيه ، فلم تزل خديجه على ذلك الى ان حضرت ولادنها فوجهت الى نساء قريش و بنى هاشم ان تعالين لتلين منى ما تلى النساء من النساء فارسلن اليها انت عصيتينا و لم تقبلى قولنا، تزوجت محمدا يتيم آل ابيطالب فقيرا لا مال له فلسنا نجى ولا نلى من امرك شيئا فاعتمت خديجه لذلك فبينا هى كذلك اذ دخل عليها اربع نسوة سمر طوال كانهن من نساء بنى هاشم ، ففزعت منهن لما راتهن فقالت احداهن لا محزنى يا خديجه فانا رسل ربك اليك و نحن اخواتك انا ساره ، و هذه اسية بنت مزاحم ، وهى رفيقتك فى الجنة ، و هذه مريم بنت عمران ، و هذه كلثوم اخت موسى بن عمران بعثنا الله اليك لنلى منك ما تلى النساء من النساء فجلست واحدة عن يمينها و اخرى عن يسارها، والثالثه بين يديها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة ، فلما سقطت الى الارض ، اشرق منها النور حتى دخل بيوتات مكة و لم يبق فى شرق الارض ولا غربها موضع الااشرق فيه ذلك النور، و دخل عشر من الحور العين ، كل واحدة معها طست من الجنة ، و ابريق من الجنة ، و فى الابريق ماء من الكوثر فتنا ولتها المراة التى كانت بين يديها فغسلها بماء الكوثر و اخرجت خرقتين بيضاوين اشد بياضا من اللبن ، و اطيب ريحا من المسك و العنبر، فلسفتها بواحدة و قنعتها بالثانيه ، ثم استنطقتها، فنطقت فاطمة ، بالشهادتين و قالت اشهدان لا اله الاالله ، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباط، صم سلمت عليهن ، و سمت كل واحدة منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها و تباشرت الحورالعين ، و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فى السماء نور زاهر لم تره الملائكه قبل ذلك و قالت النسوة خذيها، طاهرة مطهرة زكية ميمونه بورك فيها و فى نسلها، فتناولتها فرحة مستبشرة ، و القمتها ثديهافدر عليها)) ((بعد از آنكه خديجه (ع ) با پيامبر اكرم (ص ) ازدواج كرد، زنهاى مكه از او دورى جسته و ديگر به خانه او نمى آمدند و در هنگام ملاقات با خديجه (ع ) از سلام كردن به او خوددارى مى كردند و از ورود زنان به خانه او جلوگيرى مى نمودند به اين جهت قلب خديجه را غم و وحشت فراگرفت ، البته نه از ترس جان خودش بلكه براى خطرى كه جان پيامبراكرم تهديد مى كرد. هنگاميكه خديجه (ع ) به فاطمه عليهاسلام باردار شد، حضرت فاطمه (ع ) در بطن او غفلتا رسول خدا(ص ) وارد خانه شد، و سخن گفتن فاطمه را با خديجه بشنيد، از خديجه (ع ) سؤ ال فرمود، با چه كسى سخن مى گفتى ؟ عرض كرد: اين كودكى كه در بطن من است ، هم صحبت من و مونس تنهائى من است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: اى خديجه ، اينك جبرئيل به من خبر مى دهد كه اين كودك ، دختر است بدرستيكه اوست اصل و ريشه نسب مبارك و پاكيزه من ، كه خداى تبارك و تعالى سلسله اولاد مرا از او قرار داده است ، و از نسل اوست ائمه طاهرين و خلفاى روى زمين ، بعد از انقضاء دوران وحى من . حضرت فاطمه (ع ) تا هنگام ولادتش با خديجه سخن مى گفت ، و مونس و هم صحبت مادر بود وقتى كه ميلادش نزديك شد، خديجه (همانگونه كه بين ساير زنان مرسوم است ) به زنان قريش و بنى هاشم پيغام داد كه زمان وضع حمل من نزديك است به نزد من آئيد، و مرا در ولادت نوزادم يارى و مساعدت نمائيد. ولى آنان چنين پاسخ دادند: اى خديجه ، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما را قبول نكردى ، و از سخنان ما سرپيچى نمودى ، و محمد، يتيم آل ابيطالب را كه فقيرى تهيدست است به همسرى برگزيدى ما نيز به نزد تو هرگز نمى آئيم ، و در هنگام زادن ، يارو پرستارت نخواهيم بود حضرت خديجه (ع ) از جواب رد آنان سخت غمگين و آزرده خاطر شد در آن بين ، ناگهان چهار زن ، همانند زنان بنى هاشم ، به خانه جناب خديجه وارد شدند، در حالى كه خديجه (ع ) از ديدار آنان هراسان شده بود، يكى از آن چهار زن به او گفت : اى خديجه ، غم مخور، پروردگار تو ما را براى يارى تو فرستاده است ، ما خواهران و ياوران تو هستيم ، من ، ((ساوه )) هستم ، اين ((آسيه )) دختر ((مزاحم )) رفيق بهشتى تو است ، اين ، ((مريم )) دختر عمران ، و اين ، ((كلثوم )) خواهر ((موسى بن عمران )) است ، خدا ما را براى كمك تو فرستاده است ، تا (در اين حالت كه هر زنى معمولا به كمك زنان ديگر نيازمند است ) يارو پرستار تو باشيم . يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه (ع )، دومى در طرف چپ او، سومى در پيش رويش ، و چهارمى در پشت سر او (به ترتيبى كه براى تولد نوزاد مرسوم است ) نشستند. فاطمه عليهاسلام پاك و پاكيزه تولد يافت ، و چون آن مولود مقدس بر زمين فرود آمد، نورى از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن در تمام خانه هاى مكه وارد گرديد، و در شرق و غرب زمين محلى نماند كه از آن نور بى بهره باشد در آن هنگام ده نفر حورالعين ، كه در دست هر يك آفتابه اى بهشتى ، پر از آب كوثر و يك طشت بهشتى بود، وارد شدند و به خدمت آن بانوئى كه در پيش روى حضرت خديجه (ع ) نشسته بود، تقديم كردند، و آن بانو، حضرت فاطمه (ع ) را (نه با آبهاى دنيا) بلكه با آب كوثر شست و شو نمود، و سپس در ميان پارچه اى كه از شير سپيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، پيچيد و از همان پارچه ، مقنعه اى براى سر مبارك او ترتيب داد، و قبل از اينكه او سخن بگويد، فاطمه عليهاسلام چنين به سخن آغاز فرمود: شهادت مى دهم كه خدائى جز ((الله )) نيست ، و اينكه پدرم پيام آور از جانب خدا و سيد و سالار پيمبران است ، و اينكه همسرم سيدالاوصياء و فرزندانم سيد و سالار نوادگان رسول خدا هستند. اين كلمات نخستين سخن حضرت صديقه سلام الله عليها، بعد از تولد اوست ، و سپس فاطمه (ع ) به هر يك از آن چهار زن با ذكر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان به سلام او پاسخ گفتند. حوران بهشتى كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا(ع ) را به يكديگر مباركباد گفتند، و دامنه اين شور و سرور به آسمانها كشيده شد، و اهالى آسمان هر يك در بشارت و تهنيت بر ديگران پيشى مى گرفت آن نور بسيار درخشانى كه در ميلاد حضرت فاطمه (ع ) در آسمانها حادث شد، نورى كه قبل از آن هرگز فرشتگان نظير آنرا مشاهده نكرده بودند، بشارت دهنده اين مطلب بود، كه عالم از طلعت اين نوزاد، چراغان است ، و جهان از پرتو رحمت نور باران ... آن چهار بانو، نوزاد را به خدمت خديجه (ع ) آوردند و گفتند: اى خديجه ، بگير فرزند خود را، كه پاك و پاكيزه و مطهر و مبارك است ، و بركات بى پايان الهى در وجود او، و نسل اوست . حضرت خديجه (ع ) نوزاد را در آغوش گرفت و براى نوشيدن شير بر سينه اش نهاد. آنچه بيان شد، صفات و خصوصيات بشرى است كه ((ولى الله ))باشد، و اين كيفيت ولادت ، مخصوص اولياء خداست ، و اين شئون منحصر است به كسانى كه داراى مقام ولايتند و اولى بنفس ديگران ... خلق شدن از نورى كه پيامبر اكرم (ص ) و على سلام الله عليه از آن نور آفريده شده اند، و به سبب همان نور نيز بر جميع فرشتگان و جبرئيل برترى يافته اند، پيامبر اكرم (ص ) خود اين مطلب را تصريح مى فرمايد، هنگامى كه پرسيده شد يا رسول الله تو افضلى يا جبرئيل فرمود: من ابن عباس پسر عموى پيغمبر(ص ) سؤ ال كرد چرا يا رسول الله ؟ در جواب فرمود: ((خداى تعالى مرا آفريده است (من نور مخزون مكنون فى علم الله ) از نورى كه جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست . خداى تعالى كلامى فرمود كه از آن نورى حاصل شد، و سپس كلام ديگرى فرمود كه از آن نيز نور ديگرى حادث گشت ، آنگاه آن دو نور بهم پيوستند، از نور اول ارواح ماه و از نور دوم پيكرهاى ما بوجود آمدند)). پيامبر اكرم (ص ) و امام سلام الله عليه در اثر همان نور است كه در رحم مادر بعد از انعقاد نطقه آنان و دميده شدن روحشان ، از همه جا با خبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، و همه چيز را مى دانند. حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز عينا چنين است ، و مراتب مذكور از خصوصيات نبوت و امامت نيست ، بلكه از شئون ولايت ، و اولى بنفس بودن بر جميع بشر است و از بركات همان مقام است كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها در هنگام ولادتش ، به محض اينكه بر زمين فرود مى آيد از همه چيز آگاه است ، ديگر تمام و كمالش به بزرگى و كوچكى سن او وابسته نيست ، همانگونه كه در ولادت پيامبر اكرم (ص ) بر شانه مباركش كلمات : و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا نقش مى بندد، حضرت زهرا(ع ) نيز در نخستين لحظات ميلادش از نبوت پدرش (كه هنوز منشور نگرديده ، و ابلاغ نشده ، و بيعتى انجام نيافته است ) خبر مى دهد، و به يكتائى خدا و رسالت محمد(ص ) شهادت مى دهد، علم او در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هيچ فرقى ندارد، از همه چيز آگاه است ، به اوضاع جهان بيناست ، از تمام قضايا خبردار است ، اسامى فرشتگان نامهاى حورالعين و اهل جنت ، اسم دشمنانش ، - اسامى تمام انبيا را مى داند، از اولين و آخرين چيزى بر او پوشيده نيست ، او در بطن مادر و در روز ولادتش داراى همان علم خدادادى بوده است كه پدرش و اميرالمؤ منين واجد آن بوده اند، در نتيجه جاى هيچگونه اشكال نيست اگر در ميلادش شهادت به رسالت محمد(ص ) مى دهد چنان كه على بن ابيطالب (ع ) در هنگام ولادتش قرآن تلاوت مى فرمايد. تمام اينها از شئون ولايت سرچشمه مى گيرد، و در اثر آن نور مباركى است كه مايه آفرينش او بوده است ، نورى كه ((محزون و مكنون فى علم الله )) است ، و جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست نورى كه مانند آئينه اى تمام نما، همه عوالم ملكوت در آن منعكس است . نورى كه در برابر لوح محفوظ و لوح محو و اثباتى كه ملك حامل اوست ، و در مقابل اسرافيل و ديگر فرشتگان ، و روبروى جميع عوالم خلقت از ابتداء تا انتها قرار گرفته است و با احاطه علمى همه چيز را بى كم و كاست در بردارد، نورى كه پيامبر اكرم (ص ) درباره اش مى فرمايد: آنگاه كه خداى تعالى آن نور را آفريد، به سه بخش تقسيمش فرمود، و از آن سه قسمت من و، على ، و فاطمه بوجود آمديم . ((عمار)) مى گويد: ((شهدت على بن ابيطالب قد ولج على فاطمة ، فلماابصرت به نادت : ادن لا حدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة ، حين تقوم الساعه ، قال عمار: فرايت اميرالمؤ منين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه اذ دخل على النبى ، فقال له ادن يا اباالحسن ، فدنا، فلما اطمئن به المجلس ، قال له يا على تحدثنى ام احدثك ؟، قال اميرالمؤ منين سلام الله عليه : الحديث منك احسن يا رسول الله فقال : كانى بك قد دخلت على فاطمه ، و قالت لك كيت و كيت فرجعت فقال على عليه السلام بلى ، فقال على : نور فاطمة من نورنا؟ فقال اولا تعلم ؟ فسجد على شكرا الله تعالى قال عمار: فخرج اميرالمؤ منين ، و خرجت بخروجه فولج على فاطمه و ولجت معه ، فقالت يا اميرالمؤ منين كانك رجعت الى ابى فاخبرته بما قلته لك ، قال كان كذالك يا فاطمة فقالت اعلم يا اباالحسن : ان الله تعالى خلق نورى و كان يسبح الله جل جلاله ، ثم اودعه بشجرة من شجر الجنه ، فاضائت ، فلما دخل ابى الجنه اوحى الله اليه الهاما ان اقتطف الثمر من تلك الشجرة و...ها فى لهواتك ففعل ، فاودعنى الله سبحانه طلب ابى ، ثم اودعنى خديجه بنت خويلد فوضعتنى ، و انا من ذللك النور، اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن ، يا اباالحسن ، المومن ينظر بنورالله )) اميرالمؤ منين (ع ) از نزد زهرا(ع ) به حضور پيامبر اكرم (ص ) شتافت ، و به محض ورود او، رسول خدا(ص ) فرمود: يا اباالحسن ، نزديكتر بيا، و چون على (ع ) جلوس نمود، پيامبر اكرم (ص ) به او فرمود: يا على ، من داستان را بازگو كنم ، يا كه تو خود مى گوئى ؟ اميرالمؤ منين سلام الله عليه عرض كرد: اگر شما لب به سخن بگشائيد، نيكوتر و زيباتر است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: گوئى من همراه تو بودم كه بر حضرت صديقه زهرا (سلام الله عليها) وارد شدى ، و او چنين و چنان گفت ، و تو از آنجا (به نزد من ) بازگشتى و مطلب را با من در ميان گذاشتى . على عليه السلام عرض كرد: بلى ، يا رسول الله ، و سپس افزود: آيا نور فاطمه از نور ماست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: مگر اين (موضوع ) را نمى دانى ؟، آنگاه على (ع ) سجده شكر بجاى آورد. طرز سوال و جواب ، نشان مى دهد كه اين پرسش و پاسخ فقط براى تفهيم موضوع به ديگران است (آيا نور فاطمه از نور ماست - آرى ، مگر تو خود نمى دانى ؟) در اينجا ندانستن مطرح نيست ، و على (ع ) نمى گويد نه نمى دانم ، بلكه همانطوريكه گفته شد اين گفت و شنود براى تشريح موضوع ، جهت آگاهى ديگران است و بس . ((عمار)) مى گويد: اميرالمؤ منين (ع ) از حضور پيامبر اكرم (ص ) به سوى خانه فاطمه (ع ) روان شد، و من نيز همراه او وارد خانه زهرا عليهاسلام شدم . حضرت فاطمه (ع ) عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، از اينجا به حضور پدرم بر گشتى و آنچه را كه من به تو گفته بودم به آن حضرت بازگو نمودى . على (ع ) فرمود: بلى ، اينچنين بود يا فاطمه . حضرت زهرا(ع ) عرض كرد: يا اباالحسن ، هنگامى كه خداى تعالى ، نور (وجود) مرا آفريد، اين نور پيوسته خدا را تسبيح و ستايش مى كرد، سپس پروردگار آنرا به درختى از درختهاى بهشتى امانت داد، و اين نور همواره پرتو افكن و روشنائى بخش بود، تا اينكه پدرم به بهشت وارد گرديد، و از جانب خدا به او الهام شد، كه از ميوه آن درخت بر گيرد، در آن هنگام ، نور مرا خداى سبحان به صلب پدرم ، و بعدا به رحم خديجه بنت خويلد(ع ) منتقل فرمود، تا اينكه از او متولد شدم ، من از همان نورم ، و از آنچه در گذشته واقع شده است و يا در آينده واقع خواهد شد ، و از آنچه هرگز واقع شدنى نيست با خبرم ، يا اباالحسن ، مومن با نور خدائى نظاره مى كند. در اين حديث كه به كيفيت خلقت ائمه اطهار و حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها اشاره شده است ، نشان مى دهد كه نور چهارده معصوم عليهم السلام نور واحد است ، و دانش خداداد آنها نيز از همين نور سرچشمه مى گيرد، نورى كه نزد خداى تبارك و تعالى مخزون و مكنون است و جز او كسى از كيفيت آن آگاه نيست ، و علم اولين و آخرين در آن نور منعكس است . روايت ديگرى نيز از حضرت رسول اكرم (ص ) در اين زمينه نقل شده است كه مى فرمايد: ((لما خلق الله الجنة ، خلقها من نور وجهه ثم اخذ ذلك النور فقذفه ، اصابنى ثلث النور، و اصاب فاطمة ثلث النور، و اصاب عليا و اهل بيته ثلث النور، فمن اصابه ذلك النور، اهتدى الى ولاية آل محمد(ص )، و من لم يصبه من ذلك النور، ضل عن ولاية آل محمد(ص )) ) ((آنگاه كه خداى متعال بهشت را از نور جمالش آفريد، آن نور را باپس گرفت و ثلث آن را بر وجود من افكند، ثلث ديگرش را بر فاطمه ، و ثلث آخرين را بر على و اولاد على . بر هر كس پرتوى از آن نور افكنده شود به ولايت آل محمد(ص ) راه يابد، و هر كس از آن نور بى بهره ماند، دور از ولايت آل محمد(ص ) به گمراهى و تباهى افتد. بر هر يك از شيعيان نيز شعاعى از اين نور تابيده است ، كه درباره آنان ، فرموده اند: شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا شعيعيان ما از ته مانده خمير مايه خلقت ما آفريده شده اند. پيامبر اكرم (ص ) در توصيف نور مذكور، آنرا با تعبيرات مختلف ، نور وجدالله ، نور عظمه الله ، نورالجلال و نورالكمال ناميده است و سپس چنين به سخن ادامه مى دهد: نور، مخزون ، مكننون ، فى علم الله - نورى است پوشيده و پنهان در علم خدائى . همانطور كه بيان شد اين نور به سه قسمت (مساوى ) تقسيم شده است كه از يك قسمت آن محمد بن عبدالله (ص )، از يك ثلثش فاطمه (ع )، و از يك سوم ديگرش على (ع ) و اولاد على (ع ) آفريده شده اند، همانند ميوه اى كه به طور مساوى بين سه نفر تقسيم شود، بهره هر يك از سه نفر بدون كم و زياد با ديگران برابر بوده است . آنچه پيامبر اكرم (ص )، به اقتضاى خلقتش از آن نور مبارك ، (در شئون آفرينش ، در عالم اظله ، در عالم الست ، در عالم ارواح ، در عالم جنين ، در اين جهان ، در قبر، در برزخ ، در حشر، و در جنت ) دارد، صديقه زهرا سلام الله عليها و اميرالمؤ منين (ع ) و اولاد معصومش ، ادرا مى باشند، در تمام عوالمى كه آنها سير كرده اند همه يك نسق ، و به يك وضع ، و به يك رديف بوده است . به عنوان مثال ، اگر در هنگام ولادت پيامبر اكرم (ص )، از نور او جميع خانه هاى مكه و تمام عوالم بالا و پائين روشن مى شود، و فرشتگان ولادت او را بشارت مى دهند، (به اقتضاى آفرينش از همان نور مقدسى كه بيان شد) در ميلاد حضرت زهرا سلام الله عليها نيز اين چنين است . آن نور خدائى ، سرچشمه علم و تقوى ، زهد و صفا، رحمت و عظمت ، و سير در عوالم معنوى است . اينكه در روايات مختلف ، خلقت چهارده معصوم عليهم السلام ، دو هزار سال ، ده هزار سال ، شانزده سال ، و يا بيست هزار سال قبل از آفرينش بشر نقل شده است هدف اصلى اعلام اين مطلب بوده است كه همه بدانند اين چهارده تن (ع ) قبل از خلقت فرشتگان و آدميان آفريده شده اند، نه اينكه تعداد دقيق سنوات مذكور اراده شده باشد. آنها نور واحدند، كه همرديف و يكنواخت ، تمام عوالم معنوى را با هم سير كرده اند، و همين يك منقبت و اخبار ياد شده در اين موضوع ايجاب مى كند كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها همانند پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و اولاد معصومش ، صاحب ولايت كبرى بوده باشد. ****************** موضوع دوازدهم موضوع دوازدهم در حقيقت ، تابع و حاصل موضوع يازدهم است ، و كيفيت خلقت يكسان چهارده معصوم عليهم السلام ، ايجاب مى كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر باشند لذا اثرات بغض و يا محبت ، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومى ، برابر و يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچى و يا پيروى نسبت به هر يك از معصومين ديگر مى باشد. اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق العاده است ، و شيعه و سنى همگى به اين روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند، در اينجا چند روايت از اين دسته اخبار براى نمونه نقل مى شود: ((اخذ الرسول الاكرم صلى الله عليه وآله بيد الحسن والحسين فقال : من احبنى و احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى يوم القيامة )) ((رسول خدا(ص ) دست حسنين را گرفت و فرمود: هر كس مرا، و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من همدرجه خواهد بود.)) هم درجه بودن با پيامبر اكرم (ص ) مطلبى است كه جا دارد به طور تفضيل درباره آن بحث و بررسى بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد. آيا چگونه امكان دارد كسى در روز قيامت با رسول خدا(ص ) هم درجه باشد؟ مگر بشرى مى تواند به درجه رفيع و بى نظير پيامبر اكرم (ص ) نائل شود؟ آيا چطور ممكن است كه انسانى به درجه والاى دسترسى پيدا كند؟ در اين كلام حضرت رسول (ص ) يك سر مگو، ويا يك راز گفتنى نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت مى خواهد بگويد، هر كس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مؤ منين به ولايت نائل شده است ، و با من در رديف مولايان ، و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين صف و در اين درجه ، هر فردى داراى رتبه متفاوت و مخصوص به خود مى باشد، چنان كه موحدان و افراد با ايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشمارى است ، مؤ منين به ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتى است ولى در عين حال همه آنان ، در صف موحدين ، در صف معتقدين ، و در درجه مومنين به ولايت به محمد بن عبدالله (ص )، هم صف ، هم رديف ، هم دين ، و هم درجه اند (و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده اى به درجه شهادت نائل آيند ولى رتبه و مقام معنوى هر يك با ديگرى متفاوت بوده ، و تنها در مرتبه شهادت همه با نسبت هاى مختلف ، مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، يكديگر هم صف و همرديف ). بايد توجه داشت كه درجات معنوى به تعداد افراد بشر متفاوت است ، مثلا جميع موحدين اگر چه به (درجة التوحيد) نائل شده ، و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم درجه اند، ليكن خود اين درجه ، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه بسيار متفاوت و مخصوص به خود است ، و تنها در موحدين بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است ((درجة الولايت )) و ((درجة المحبت )) روايت مورد بحث را عده اى از علماء سنى در كتابهاى خود نقل كرده اند كه از جمله آنان : ((احمد بن حنبل )) امام حنابله در ((مسند)) - ((ترمذى )) در ((جامع صحيح )) كه يكى از صحاص ششگانه است - ((خطيب بغدادى )) در تاريخش - ((ابن عساكر)) در تاريخش - ((جزرى )) در ((اسنى المطالب )) - ((ابن اثير))در ((اسدالغابه )) - ((ابوالمظفر)) در ((تذكره )) - ((محب الدين طبرى )) در ((رياض )) و ((ذخاير)) - ((ابن حجر)) در ((تهذيب )) و ((صواعق )). ابن حجر در تشريح حديث مذكور مى فرمايد: ((ليس المراد بالمعية هنا، المعية من حيث المقام ، بل من جهت رفع الحجاب )) اين دانشمند سنى بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه مى گويد: ((در اينجا كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: هر كس مرا و على (ع ) و زهرا(ع ) و دو فرزندم (حسن و حسين ) را دوست بدارد با من در روز قيامت هم درجه است ، مبادا چنين به نظر آيد كه مقصود هم مقام بودن با رسول خداست ، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با ايمانى به على (ع ) و اولاد على (ع ) محبت داشته باشد، خداى تعالى او را به جوار رحمتش نزديك مى فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار مى دهد، و پردهاه بر داشته مى شود، در اين مقام رفع حجاب ، و بى پرده در محضر حق تبارك و تعالى قرار گرفتن ، با پيامبر اكرم (ص ) هم صف و همراه است . ((ابن حجر)) آنگاه به سخن چنين ادامه مى دهد: ((نظيره فى قوله تعالى : فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقن و الشهداء والصالحين ، و حسن اولئك رفيقا)) ((چنانكه خداى تعالى مى فرمايد: مسلمانان مؤ من ، با انبياء و صديقين ، و شهداء و صالحين كه خدا نعمتهاى خويش را به آنان اعطا فرموده است ، همگام و همراهند، و چه رفقاى ((نيكويى )) و كاملا روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه مراد برابر بودن همه اهل ايمان است در معرض فيض ، و در جلوگاه رحمت ، و بى پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن . وگرنه هر يك از انبياء صديقين ، شهداء، علماء، صالحين ، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامى خاص و جداگانه ، و درجه و مرتبه اى مخصوص به خود پنج تن به طور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسى را به آن مقام والا راه نيست . روايات ديگرى در اين مورد علماء سنى و شيعه نقل كرده اند كه برخى از آنها ذكر مى شود: حضرت رسول اكرم (ص ) مى فرمايد: ((من احب هولاء يعنى الحسن والحسين و فاطمة و عليا فقد احبنى و من ابغضهم فقد ابغضنى )) ((هر كس اينان (يعنى حسن و حسين و فاطمه و على عليهم السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و كسى كه با اينها دشمنى كند، با من خصومت كرده است . و درباره حضرت صديقه زهرا عليهم سلام مى فرمايد: ((من آذاها فقد آذانى ، و من آذانى فقد آذى الله )) و ذلك قوله تعالى : (( ((ان الذين يودون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة )) ((هر كس فاطمه را بيازارد، مرا آزرده است ، و هر مرا اذيت كند (گوئى ) خدا را آزرده است )) چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: همانا، آن كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است (از رحمت خود دور فرموده است )، كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرم (ص ) آزار خدا و رسولش برابر با ايذاء حضرت صديقه زهرا سلام الله عليهاست . رواياتى كه نقل شد و احاديثى كه از قول پيامبر اكرم (ص ) در اين موضوع بيان مى شود، همه آنها عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنى در صحت آنها متفق القول هستند: ((فاطمة بضعة منى ، من اغضبها اغضبنى )) ((فاطمه (ع ) پاره تن من است ، هر كس او را خشمگين كند، مرا به خشم آورده است )) ((فاطمة بضعة منى ، يوذينى ما آذاها، و يغضبنى ما اغضبها)) ((فاطمه پاره تن من است ، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا نيز آزرده مى سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناك مى كند.)) ((فاطمة بضعة منى ، يقبضنى ما يقبضها، يبسطنى ما يبسطها)) ((فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را دلگير كند مرا گرفته خاطر مى سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى نمايد)) ((فاطمة بضعد منى يوذينى ما آذاها، و ينصبنى ما انصبها)) ((فامطه پاره تن من است ، آنچه او را آزرده كند مرا مى آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى نمايد.)) روايات بسيارى از پيامبر اكرم (ص ) با مفهوم تقريبا همانند احاديث مذكور، ولى با عبارات مختلف ، علماء فريقين (شيعه و سنى ) نقل كرده اند كه چند نمونه از آنها را در اينجا ياد آورد مى شويم : ((فاطمة بضعة منى ، يسعفنى ما يسعفها)) ((فاطمة شجنة منى ، يبسطنى ما يبسطها، و يقبضنى ما يقبضها)) ((فاطمة مضعة منى ، من آذاها فقد آذاتى )) ((فاطمة مضعة منى ، يقبضنى ما قبضها، و يبسطنى ما بسطها)) ((فاطمة مضعة منى ، يسرنى ما يسرها)) هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها، اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و يارى آن حضرت ، و يا بغض و دشمنى و اذيت او، عينا همانند محبت و دوستى با پيامبر اكرم (ص ) و يا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است و اعتقاد داشتن به اين مطلب ، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست ، بلكه اين موضوع كاملا اسلامى و كلى است ، بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است . لذا ما در اينجا نام عده اى از دانشمندان سنى كه روايات مذكور را در طول چهارده قرن در كتابهاى خويش ثبت كرده اند، نقل مى كنيم : ابن ابى مليكه متوفاى 117 هجرى - قمرى - ابن دينار مكى ، متوفاى 125 هجرى - ليث بن سعد مصرى متوفاى 175 ه -.ق - ابو محمد بن عينيه متوفاى 198 - ابوالنظر بغدادى متوفاى 205 هجرى - احمد بن يونس يربوعى متوفاى 227 هجرى - حافظ ابواليد طيالسى متوفاى 227 هجرى - ابوالمعمر هذلى متوفاى 336 هجرى - فتيبه بن سعيد ثقفى متوفاى 240 هجرى عيسى بن حماد مصرى متوفاى 248 هجرى - احمد امام حنابله متوفاى 241 هجرى - حافظ بخارى (ابوعبدالله ) صاحب صحيح معروف متوفاى 256 هجرى - حافظ مسلم در صحيحش (كه يكى از صحاح سته است ) متوفاى 261 هجرى - حافظ ابوعبدالله بن ماجه در سننش (كه يكى از صحاح سته است ) متوفاى 273 هجرى - حافظ ابودواد سيستانى در سننش (كه يكى از صحاح سته است ) متوفاى 275 هجرى - حافظ ابو عيسى ترمذى در صحيح (كه يكى از صحاح ششگانه است ) متوفاى 275 هجرى - حكيم ابوعبدالله ترمذى متوفاى 285 هجرى - حافظ ابوعبدالرحمن نسائى (كه يكى از صحاح ششگانه است ) متوفاى 303 هجرى - ابوالفرج اصفنهانى متوفاى 303 هجرى - حاكم ابوعبدالله نيسابورى متوفاى 405 هجرى - حافظ ابونعيم اصفهانى متوفاى 430 هجرى حافظ ابوبكر بيهقى متوفاى 458 هجرى - ابو ذكريا خطيب تبريزى متوفاى 502 هجرى - حافظ ابوالقاسم بغوى متوفاى 510 هجرى - قاضى ابوالفضل قاضى ابوالعياط متوفاى 544 هجرى - اخطب خوارزمى متوفاى 568 هجرى - حافظ ابوالقاسم ابن عساكر متوفاى 571 هجرى - ابوالقاسم سهيلى متوفاى 581 هجرى - ابن ابى الحديد معتزلى متوفاى 586 هجرى - ابوالفرج ابن جوزى متوفاى 597 هجرى - ابن اثير متوفاى 630 - ابوسالم ابن طلحه شافعى متوفاى 652 هجرى - سبط ابن جوزى حنفى متوفاى 654 هجرى - حافظ گنجى شافعى متوفاى 658 هجرى - حافظ محب الدين طبرى متوفاى 694 هجرى - حافظ عدلى اندلسى متوفاى 699 هجرى - حافظ ذهبى شافعى متوفاى 747 هجرى - قاضى ايجى معروف متوفاى 756 هجرى - جمال الدين زرندى متوفاى 750 هجرى - ابوسعادت يافعى متوفاى 768 هجرى - حافظ زين الدين عراقى متوفاى 806 هجرى - حافظ معزالدين هيثمى متوفاى 807 هجرى - حافظ ابن حجر عسقلانى متوفاى 852 هجرى - حافظ جلال الدين سيوطى متوفاى 911 هجرى - حافظ ابوالعباس قسطلانى متوفاى 923 هجرى - حافظ قاضى ديار بكرى متوفاى 966 هجرى - ابن حجر هيثمى متوفاى 974 هجرى - زين الدين مناوى متوفاى 1031 هجرى - و عده كثيرى از علماى عامه (سنى ) در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا امروز. چون اين مطلب مورد بحث ، در نزد علماى عامه نيز بسيار حائز اهميت است و با اين روايات شريفه كه ذكر صريح استدلال و ثابت كرده اند كه هر كس نسبت به حضرت زهرا(ع ) محبت نداشته ، و يا به نحوى از انحاء آو را آزرده باشد، كافر است . لذا ما اين موضوع را عميقا مورد بررسى قرار مى دهيم : گاهى مطلب را معتقدين يك مذهب عنوان مى كنند، و گاهى موضوعى صددرصد عمومى و اسلامى است و با توجه به مدارك و اسنادى كه از دانشمندان فريقين (شيعه و سنى ) نقل شد كاملا ثابت مى شود كه اين مطلب اسلامى است : كه هر كس حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها را آزار اذيت نمايد و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، كافى است . روايتى است فوق العاده مهم و حيرت انگيز از پيامبر اكرم (ص ) كه از آن حضرت فرمود: ((ان تبارك و تعالى يغضب لغضب فاطمه ، و يرضى لرضاها)) ((همانا، خداوند تبارك و تعالى غضب مى كند هنگامى كه فاطمه (ع ) به خشم آيد، و راضى مى شود آنگاه كه او راضى و خشنود گردد)) و در روايت ديگر به فاطمه عليهالسلام فرمود: ((ان الله يغضب لغضبك ، و يرضا لرضاك )) ((يا فاطمه ، خدا با غضب تو غضب مى كند، و با رضاى تو راضى مى گردد)) اين دو روايت عجيب را عده زيادى از دانشمندان عامه (سنى ) نقل كرده اند كه از جمله آنهايند: ابوموسى ابن المثنى متوفاى 252 هجرى - ابن ابى عاصم متوفاى 287 هجرى - ابويعلى مسلم متوفاى 307 هجرى - حافظ ابوالقاسم طبرانى متوفاى 360 هجرى - حافظ ابوحاكم نيسابورى متوفاى 405 هجرى - حافظ ابوسعيد خرگوشى متوفاى 406 هجرى - حافظ ابونعيم اصفهانى متوفاى 430 هجرى - حافظ ابوالقاسم ابن عساكر متوفاى 571 هجرى - ابوالمظفر سبط ابن جوزى متوفاى 654 - حافظ ابوالعباس طبرى متوفاى 694 هجرى - حافظ ابن حجر عسقلانى متوفاى 852 هجرى - حافظ شهاب الدين ابن حجر هيثمى متوفاى 974 هجرى - حافظ ابوعبدالله زرقانى مالكى متوفاى 1122 هجرى - ابوالعرفان صبان متوفاى 1206 هجرى - بدخشانى (صاحب مفتاح الجنات ) متوفاى قرن 13 و عده اى ديگر... با توجه به اينكه هر بشر حالات مختلفى دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است ، معقول نيست كه بشرى در تمام لحظات زندگانى ، با وجود انهمه دگرگونيها، هميشه و همه جا مورد توجه خدا بوده ، و رضايتش رضاى خدا، غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودى خدا، محبتش حب خدا، و دشمنى با او دشمنى با خدا باشد، و بر هر كس به چشم حقارت نگاه كند خدا نيز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اينكه صاحب مقام ولايت (مطلقه ) بوده باشد، و به اعتبار همان مقام كه عينا پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) نيز دارا هستند، تنها اين موضوع امكان پذير مى باشد. و با عدم توجه به شئون ولايت است كه حضرات عامه (سنيها) مى گويند پيامبر اكرم نيز همانند ساير مردم دشنام و ناسزا مى گويد، خشمناك مى شود و... و بالاخره سخن را تا بجائى مى رسانند كه در بستر مرگ خطاب به آن حضرت مى گويند، ((ان الرجل ليهجر...)) ((اين مرد هذيان مى گويد...)) فاطمه سلام الله عليها وجود مقدسى است كه پيامبر اكرم (ص ) يك عمر او را به تمام امتش معرفى كرده ، و مقامات معنويش را بيان فرموده است . چنان كه گفته شد كاملا روشن و مبرهن است آن بشرى كه محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضايتش رضايت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سنحطش سنحط خدا، غضبش غضب خداست ، لازمه اش اين است كه بايد صاحب مقام شامخ ولايت (مطلقه ) باشد، و در نتيجه ، هر كس به صاحب ولايت ايمان نياورد و محبتش را در دل نداشته باشد، كافر است ، و اين مطلبى است كه علماى عامه نيز به آن ايمان و اعتقاد دارند كه در اينجا نقل بعضى از عبارات آنان مفيد و ضرورى است : ((ابوالقاسم سهيلى )) متوفاى سال 581 هجرى در كتاب ((الروض الانف )) در جلد دوم صفحه 196 مى فرمايد: ((ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر ربط نفسه فس توبه ... و ان فاطمه ارادت حله حين نزلت تويته ، فقال ابا لبابه قد اقسمت ان لا يحلنى الا رسول الله ، فقال رسول الله ان فاطمه مضعة منى ، صلى الله عليه و على فاطمة ، فهذا حديث يدل على ان من سبها فقد كفر، و من صلى عليها فقد صلى على ابيها)) هنگامى كه ((رفاعه )) از گناهى كه مرتكب شده بود توبه كرد، خودش را به چوب توبه محكم ببست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشايد مگر اينكه محمد بن عبدالله (ص ) بدست خود آنرا باز فرمايد، و اين را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا اينكه آيه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد و در آن هنگام حضرت فاطمه (ع ) اراده فرمود آن بندها را بگشايد، و لى ابالبابه گفت : كسى جز پيامبر اكرم (ص ) نبايد مرا از بند رها نمايد، زيرا من به اين امر سوگند ياد كرده ام ، و چون اين سخن به گوش پيامبر اكرم (ص ) رسيد، حضرت فرمود: ((همانا، فاطمه پاره تن من است ، درود خدا بر او و بر فاطمه باد. سپس راوى حديث چنين نتيجه مى گيرد: ((كه اين حديث دلالت دارد بر اينكه هر كس فاطمه (ع ) را دشنام دهد كافر مى شود، و هر كس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا(ص ))) در كيفيت صلوات و سلام بر او و زيارتش ، اخبارى از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است كه همه نشانگر اين است كه حضرت زهرا(ع ) همانند رسول خدا(ص ) در اين مطلب كاملا استقلال داشته و صلوات و زياراتى مخصوص به خود دارد. اين روايت را ((ابن حجر)) نيز در شرح كتاب ((جامع صغير))نقل كرده است ، و اجالبتر اينكه ((زين الدين مناوى )) صاحب كتاب ((كنوزالدقايق )) ضمن بيان اين حديث چنين نتيجه مى گيرد: (با توجه به استدلال ((ابوالقاسم سهيلى )) در شرح حديث شريف ((فاطمه بضعه منى )) كه مى گويد: ((هر كس فاطمه (ص ) را دشنام دهد، چون اين عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است ، خدا چنين كسى را دشمن مى دارد، و هر كس را كه خدا دشمن بدارد يقينا كافر است ، لذا ناسزا گفتن به حضرت زهرا(ع ) را موجب كفر مى داند، و همين دلالت دارد بر اينكه : فاطمه (ع ) از شيخين (ابوبكر و عمر) افضل است !!!؟؟؟...) ((شريف سمهودى )) كه يكى از بزرگان عامه است در ادامه تشريح آن حديث مى فرمايد: ((و معلوم ان اولادها بضعة منها فيكونون بواسطتها بضعة منه و من ثم لم رات ام الفضل فى النوم ان بضعة منه وضعت فى حجرها، اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما، فيوضع فى حجرها، فكل من يشاهد الان من ذريتها، بضعة من تلك البضعة ، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلك انبعث فى قلبه داعى الاجلال لهم ، و تجنب بغضهم على اى حال كانوا عليه )) ((و كاملا روشن است كه نه تنها فاطمه (ع ) پاره تن پيامبر(ص ) است ، بلكه اولاد او چون بضعه فاطمه (ع )اند، آنان نيز به واسطه زهرا(ع ) پاره تن پيامبر(ص ) محسوب مى شوند)) اكنون نيز در هر كجا ذريه پيامبر(ص ) مشاهده شود، پاره تن رسول خداست ، اگر چه شما واسطه بسيار زياد شد، لذا هر كس اين موضوع را بدقت بررسى كند، در قلب خويش نسبت به آل محمد(ص ) احساس محبت مى نمايد، و از دشمنى نسبت به آنان در هر حال دورى مى جويد. ((ابن حجر)) مى فرمايد: ((و فيه تحريم اذى من يتادى المصطفى بتاذيه ، فكل من وقع منه فى حق فاطمة شى فتاذت به ، فالنبى يتاذى بشهادة هذالخبر، ولا شى اعظم من ادخال الاذى عليها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من نعاطى ذالك بالعقوية فى الدنيا و لعذاب الاخرة اشد)) ((حارم است آزار و اذيت فاطمه (عليهالسلام )، زيرا هر چيزى كه او را آزرده خاطر كند، پيامبر ص را دل آزرده مى نمايد، و آنچه رسول خدا را بيازارد، (در حقيقت ) خدا را اذيت كرده است .)) ((ابن حجر)) در پايان سخن چنين نتيجه مى گيرد: آنچه تاريخ گذشته به ما گوشزد مى كند اين است كه جزاى كس كه زهرا(ع ) را بيازارد، گرفتارى دنياست ، و البته عذاب او در آخرت شديدتر خواهد بود)). ناسزا گفتن به حضرت صديقه سلام الله عليها، برابر است با دشنام به پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و در نتيجه مساوى است با دشنام به حضرت حق تبارك تعالى ، چنان كه رسول خدا(ص ) درباره على (ع ) مى فرمايد: ((لا تسبوا عليا، من سب عليا فقد سبنى ، و من سبنى فقد سب الله )) ((به على (ع ) دشنام ندهيد، هر كس به او دشنام دهد در حقيقت مرا ناسزا گفت است ، و هر كس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانى كرده است )) ((لا تبغضوا على ، من اغضب عليا فقد اغضبنى ، و من اغضبنى فقد اغضب الله )) ((على (ع ) را خشمگين مسازيد، كه هر كس او را به خشم آورد همانا مرا غضبناك كرده است ، و هر كس مرا خشمگين كند در حقيقت خدا را به خشم آورده است )) ((و من احبه فقد احبنى ، و من احبنى فقد احب الله )) ((هر كس على (ع ) را دوست داشته باشد، در حقيقت به من مهر ورزيده است ، و هر كس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است )) اين فرمايشات پيامبر اكرم (ص ) و نظاير آنها درباره اميرالمؤ منين (ع ) بيان داشته اند، تنها شايسته آن وجود مقدسى است كه داراى مقام شامخ ولايت باشد، و مراتب مذكور از شئون مخصوص آن مرتبه والاست . روايات بسيار از قول پيامبر اكرم (ص ) در منقبت حضرت زهرا سلام الله عليها، عينا با همين مضامين در كتب معتبر (شيعه و سنى ) نقل شده است كه نشان مى دهد آن حضرت در جميع احكام و شئون ولايت با رسول خدا(ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) شريك است ، لذا علما چنين فتوى مى دهند كه هر كس به پيامبر اكرم (ص )، يا اميرالمؤ منين (ع )، يا فاطمه زهرا(ع ) دشنام دهد واجب القتل مى شود، و دانشمندان عامه مى فرمايند: هم كافر است ، و هم واجب القتل . پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه زهرا سلام الله عليها دور مكن ، و (پرتو) ولايت او را در قلب ما جايگزين فرما، و با اعتقاد به اين مقام ولايت عمر ما را بپايان برسان . موضوع سيزدهم اشتراك فاطمه زهرا سلام الله عليها با پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين عليهم السلام در مقامات و درجاى كه مخصوص و منحصر است به پنج تن آل عبا. و با دقت در اين دسته روايات كاملا روشن مى شود كه آنان را مقام و مركزيت خاصى است ، و هرگز هيچ بشرى را به آن درجات والا راه نيست . ((زيدبن ارقم )) از پيامبر اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ((انت يا على معى ، فى قصرى فى الجنة مع فاطمة ابنتى ، ثم تلى : اخوانا على سرر متقابلين )) ((يا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشين من هستيد، سپس پيامبر اكرم (ص ) اين آيه را تلاوت فرمود: برادران بر تختهاى بهشتى روبروى هم مى نشينند)) اين روايت را ((محب الدين طبرى ))در كتاب ((رياض )) - ((ابن مغازلى )) در ((مناقب )) - ((حميونى )) در ((فرائد)) - ((ابن با كثير)) در ((وسيلة المآل )) - و ((عاصمى )) در ((زين الفتى ))، ((احمد ابن حنبل )) در ((مناقب )) نقل كرده اند. حديث ديگرى اميرالمؤ منين (ع ) مرفوعا از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده اند كه رسول اكرم (ص ) فرمود: ((فى الجنة درجة تدعى ((الوسيله )) ، فاذا سالتم الله ، فسلوا لى ((الوسيله ))، قالوا يا رسول الله ، من يسكن معك فيها، قال : على ، و فاطمة والحسن والحسين )) ((در بهشت درجه اى است به نام ((الوسيله )) هر گاه بخواهيد در هنگام دعا چيزى براى من از خدا بطلبيد، مقام ((وسيله )) را مسئلت نمائيد، گفتند يا رسول الله چه كسانى در اين درجه (مخصوص ) با شما همنشين هستند، فرمود: على (ع )، فاطمه (ع )، حسن (ع ) و حسين (ع ).)) اين حديث از دانشمندان عامه (سنى ) نيز در كتب خود ذكر نموده اند، از جمله ((سيوطى )) در كتاب ((جامع الكبير)) از ((حافظ ابن مردويه )) نقل كرده است . ما شيعيان نيز در زيارت پيامبر اكرم (ص ) چنين عرض مى كنيم : ((اللهم اعطه الدرجة الرفيعة ، وآته الوسيلة من الجنة )) چنان كه گفته شد ((درجة الوسيله )) كه والاترين درجات بهشتى است ، مخصوص و منحصر است به پنج تن ، و هرگز بشرى را به آن رتبه اعلى راه نيست ، ((درجة الوسيله )) برتر از درجات جميع انبياء اوصياء، اولياء، و علماء و مخلصون است . اميرالمؤ منين (ع ) چنين روايت مى كند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((انا، و فاطمة ، و على ، والحسن ، والحسين ، فى مكان واحد يوم القيامة )) ((روز قيامت من و فاطمه و على ، حسن و حسين ، داراى مقام و منزلت واحدى هستيم )) آرى ، اينان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان يكى است ، در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله ، در محشر، در عوالم سفلى و علوى ، ملكى و ملكوتى ، در غيب و شهود، خلاصه در تمام مسير آفرينش ، از آغاز تا پايان ، همه جا با هم ، همرديف و هم شان و هم مقامند. از علماء عامه (سنى ) كه حديث مذكور را نقل كرده اند عبارتند از: ((احمد بن حنبل )) در ((مسند)) - ((حافظ محب الدين طبرى )) در ((رياض النضره )) - روايت ديگرى كه حضرت عامه (سنى ) نيز نسبت به آن اهميت بسيار قائل شده اند عبارت از اين است : روزى رسول اكرم (ص ) وارد خانه على (ع ) شد، و اميرالمؤ منين (ع ) را در حال استراحت مشاهده كرد، و خطاب به حضرت زهرا(ع ) چنين فرمود: ((انى و اياك ، و هذين الحسنين و هذالراقد (يعنى النائم )، يوم القيامة فى مكان واحد)) ((همانا، من و تو (يا زهرا) و حسن و حسين ، و اين شخص كه در اينجا آرميده است ، روز قيامت همه در يكجا خواهيم بود)) راويان اين حديث عبارتند از: ((احمد ابن حنبل )) در ((مسند)) - ((حافظ ابن عساكر)) - ((محب الدين طبرى )) - ((حاكم حسكانى )). ((حاكم نيشابورى )) اسناد اين روايت را بررسى و صحت آنرا تاءييد نموده است ، ما نيز مدارك اين حديث شريف را كاملا رسيدگى كرديم ، ترديدى در صحت آن نيست ، و مسلما از فرمايشات پيامبر اكرم (ص ) مى باشد. ((عبدالله بن قيس )) از رسول خدا(ص ) نقل مى كند كه فرمود: ((انا و على ، و فاطمة ، والحسن ، والحسين ، يوم القيامة فى قبة تحت العرش )) ((جايگاه من و على و فاطمه و حسن و حسين ، روز قيامت در قبه اى است كه زير عرش قرار دارد)) از اين روايت چنين معلوم مى شود كه والاترين مقامات كه ((وسيله )) نا دارد، در پايتخت عظمت حضرت حق تبارك و تعالى است ، و هرگز كسى را به آنجا راه نيست . آرى ، پايتخت عالم ، فقط جايگاه پنچ تن است ، آنجا كه نشانگر عظمت و جلال ، و جلوگاه نور جمال و جلال كبريائى است . چنان كه گفته شد، اين انوار پنجگانه ، در جميع منازل خلقت ، و در تمام شئون ولايت همه جا همراه و همگام و همتايند، و در ابتدا و انتها، در عالم اظله ، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح ، در دنيا و برزخ ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قيامت ، از يكديگر جدا نبوده ، در كنار هم ، در جميع مراحل و در تمام ملكات و فضائل بطور يكسان سهيمند. موضوع چهاردهم منقبت چهاردهم مقام ركوب (سواره بودن ) در روز قيامت ، در بهشت ، و در هنگام سير در مواقف ديگر است ، كه حضرت زهرا سلام الله عليها با پدر بزرگوارش و اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين (ع ) اشتراك دارد، و هيچ زنى در عالم ، از اولين و آخرين ، داراى اين مقام نيست ، فاطمه عليهالسلام در اين رتبه نيز بين بانوان جهان بى همتاست ، تنها اوست كه سواره وارد عرصه محشر مى شود، فرق او با زنهاى ديگر، بلكه با جميع انبياء و مرسلين است . ((بريده )) از پيامبر اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((يبعث الله ناقة صالح ، فيشرب من لبنها هو و من آمن به من قومه ولى حوض كما بين عدن الى عمان ، اكوابه عدد نجوم السماء فيستقى الانبياء)) ((خداى تعالى ناقه حضرت صالح (ع ) را در روز رستاخيز بر مى انگيزد، پس حضرت صالح (ع ) و ايمان آورندگان به او از شير آن شتر مى نوشند و سيراب مى شوند، ليكن مرا حوضى است به پهناى عدن و تا عمان ، كه تعداد جامهاى آن به شمار ستارگان آسمانى است ، و من ، انبيا را سيراب مى كنم )) و در ادامه سخن پيامبر اكرم چنين مى فرمايد: ((و يبعث الله صالحا على ناقته ، قال معاذ: يا رسول الله ، و انت على العضباء؟ قال لا، انا على البراق ، خصنى الله به من بين الانبياء... و قال : فاطمة ابنتى على العضباء)) خداى تعالى ((در روز حشر، صالح (ع ) را سوار بر ناقه اش بر مى انگيزد، ((معاذ)) از پيامبر اكرم (ص ) پرسيد يا رسول الله آيا شما نيز سوار بر (شتر) عضباء به محشر وارد مى شويد، آن حضرت در جواب فرمود: نه ، مركب اختصاصى من ((براق )) است ، كه خداى تعالى مرا در ميان انبياء به اين مركب مخصوص گردانيده است ، و ((عضباء))مركب مخصوص دخترم فاطمه (ع ) است .)) اين روايت را ((حافظ ابن عساكر)) در تاريخش ذكر كرده است و علماء شيعه نيز آن را نقل كرده اند. ((عضباء)) نام شترى است كه هر وقت على عليه السلام از جانب پيامبر اكرم (ص ) براى تبليغ اسلام ماءموريت داشت بر آن سوار مى شد، چنانكه جهت قرائت سوره برائت (توبه ) در برابر كفاره نيز على (ع ) بر اين مركب مخصوص سوار بود. ((كثير ابن مره حضرمى )) گويد، از حضرت رسول اكرم (ص ) شنيدم كه فرمود: ((حوضى اشرب منه يوم القيامة و من آمن بى ، و من استسقانى من الانبياء و تبعث ناقة ثمود الصالح ، فيحتلبها فيشرب من لبنها هو والذين آمنوا معه من قومه ثم يركيها من عند قره ، حتى توافى به المحشر، فقال معاذ: اذا تركب العضباء يا رسول الله ، قال لا، تركبها ابنتى زهراء و انا على البراق ، اختصصت به من دون الانبياء)) ((در روز قيامت مرا حوضى است كه من و هر كس كه به من ايمان آورده است از آن سيراب مى شويم ، و از پيامبران نيز آنكه بخواهد سيراب مى گردد، در آن روز، ناقه ثمود براى صالح (ع ) برانگيخته مى شود، صالح (ع ) و آنان كه از قومش به او ايمان آورده اند از شير آن شتر مى نوشند، سپس صالح (ع ) در كنار قبرش بر آن ناقه سوار مى شود و به صحنه محشر مى آيد. ((معاذ)) عرض كر: يا رسول الله آيا در آن هنگام شما هم برشتر ((عضباء)) سوار مى شويد؟ فرمود: نه ، ((عضباء)) مركب دخترم فاطمه است ، و مركب من ((براق )) است كه در ميان انبياء به آن اختصاص يافته ام . ((ابوهريره )) مى گويد شنيدم از پيامبر اكرم (ص ) كه فرمود: ((تبعث الانبياء يوم القيامة على الدواب و يبعث صالح على ناقته ، و ابعث على البراق )) ((و تبعث فاطمة امامى على العضباء، و يبعث ابنى فاطمه الحسن والحسين على ناقتين .)) ((و على ابن ابيطالب على ناقتى )) ((در روز قيامت انبياء(ع ) سوار بر مركبها هستند، و صالح (ع ) سوار با ناقه اش مبعوث مى شود، و من نيز بر ((براق )) و فاطمه (ع ) در پيشاپيش من بر ((عضباء)) و دو فرزند فاطمه ، حسن (ع ) و حسين (ع ) بر دو ناقه ديگر، و على ابن ابيطالب (ع ) بر ناقه مخصوص من ، همگى سوار مبعوث مى شويم )). مركب انبياء (چنان كه را روايات استفاده مى شود) از مركبهاى عمومى بهشتى است نه اختصاصى ، و با توجه به روايت قبل ، كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد سواره مبعوث شدن در روز قيامت بين انبياء(ع ) مخصوص من است ، در حشر سواره بودن بعد از آن حضرت ، مخصوص اميرالمؤ منين (ع ) و فاطمه (ع ) و حسنين سلام الله عليهما مى باشد. در تمام مواقف ، آنجا كه از مسير پنج تن سخن رفته است ، رديف و ترتيب حركت چنين است : فاطمه (ع ) از همه جلوتر، و رسول خدا(ص ) پشتر سر فاطمه (ع )، و اميرالمؤ منين (ع ) بعد از پيامبر اكرم (ص )، حسنين پشت سر آنان هستند، حتى ورود پنج تن عليهم السلام به بهشت نيز به همين ترتيب است . دانشمندانى كه اين روايت ((ابوهريره )) را نقل كرده اند عبارتند از: ((محب الذين طبرى )) در ((ذخاير العقبى )) - ((حاكم ))در ((مستدرك )) كه صحت آنرا بررسى و تاءييد كرده است - ((ابن عساكر)) در تاريخش - ((خطيب )) در تاريخش - ((سيوطى )) ضمن نقل اين حديث از ((ابوالشيخ )) و ((حاكم )) و ((خطيب )) و ((ابن عساكر)) چنين نتيجه مى گيرد كه اين روايت آن احاديثى را كه از طريق شيعه درباره پيشگام بودن فاطمه (ع ) در هنگام سير پنج تن نقل شده است ، تاءييد مى كند، ((حافظ سيوطى )) با ذكر اسناد و مدارك در كتاب ((جمع الجوامع ))آورده است كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((اول شخص يدخل الجنه فاطمة بنت محمد)) ((اولى كسى كه به بهشت وارد مى شود فاطمه دختر محمد(ص ) است )) و در حديث ديگر: ((ان اول من يدخل الجنة : انا، و على ، وفاطمة ، والحسن والحسين )) ((ما پنج تن قبل از همه كس به بهشت وارد مى شويم )) از اين دسته اخبار، و احاديث ديگرى كه در اين موضوع از پيامبر اكرم (ص ) وارد است ، معلوم مى شود كه فاطمه عليهالسلام داراى مركبهائى است مخصوص به خود، كه گاهى از نور، گاهى از ياقوت ، و گاهى از زمرد است ، و يكى از مركبهاى آن حضرت نيز ((عضباء)) است . فاطمه سلام الله عليها هنگام سير در مواقف متعدد، مركبهاى مختلفى دارد، موقع ورود به محشر، هنگام داخل شدن به بهشت ، وقت سير در جنت ، و مراحل ديگر در موقفى سوار بر مركب مخصوص مى باشد، و اينكه در احاديثمركبهاى آن حضرت را متنوع ذكر كرده اند، به سبب همين تعداد مواقف و منازل است . اين منقبت فاطمه سلام الله عليها كه در ميان جميع زنان ، از اولين و آخرين ، تنها بانوئى است كه سوار بر مركب محشور دارد، خود برهان روشن و قاطعى است كه آن حضرت داراى مقام شامخ ولايت بوده ، و از شئون همين رتبه والاست كه جميع زنان عالم در محشر پياده اند، و او كه ولية الله است ، سوار بر مركب مخصوص به خود. موضوع پانزدهم دليل ديگرى كه ((ولية الله )) بودن حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها را اثبات مى كند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و كيفيت زيارتش ، كه همانند صلوات بر پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين (ع ) و زيارات آنان است ، يعنى همانگونه كه به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زيارتشان امر شده است ، نسبت به حضرت زهرا(ع ) نيز در اين موارد، همگان مامور، و ماجورند. فاطمه عليهالسلام كه مشمول آيه تطهير و از اهل بيت پيامبر اكرم (ص ) يعنى آل محمد(ص ) است كيفيت صلوات بر او را رسول خدا(ص ) بصراحت چنين بيان داشته است : ((لا تصلوا على صلوة بتراء، ان تصلوا على و تكستوا عن آلى )) ((بر من صلوات بريده شده (ناقص ) نفرستيد، سول شد يا رسول الله (ص ) صلوات بريده شده چيست ؟)) ((فرمود: اينكه بر من صلوات بفرستيد ولى در باره ((آل من )) ساكت باشيد.)) صلواتى كه شامل على ، فاطمه و حسنين عليهم السلام نباشد، مقطوع و بريده ، و مورد قبول خدا و رسولش نمى باشد، لذا حضرت صديقه زهراعليه السلام همرديف و برابر افرادى است كه جميع مسلمين با ايمان جهان (از شيعه و سنى ) هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مى فرستند، و او در اين مقام ، همتاى محمد بن عبدالله (ص )، و على (ع )، و حسنين (ع ) است و همين لزوم صلوات بر فاطمه عليهالسلام در هنگام اقامه نماز، يك منقبت و فضيلت ساده نيست ، بلكه نشانگر مرتبه اعلى و منصب والاى آن حضرت است كه اينچنين در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است ، و بدون ترديد بايد فاطمه (ع ) خود ((ولية الله ))و داراى مقام ولايت بوده باشد، تا همرديف و همتاى اولياء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جميع مومنين جهان در هر زمان و مكان باشد. پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: ((من صلى عليك يا فاطمة غفرالله له والحقه حيث كنت من الجنة )) ((يا فاطمه هر كس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او در گذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند.)) چنان كه در موضوعهاى قبلى مشروحا بيان شد، مقصود از تعبيرات (همدرجه شدن با رسول الله (ص )) يا (ملحق شدن به پيامبر اكرم در بهشت ) و يا (همسايه بودن با آن حضرت ) كه در روايات مكرر بكار رفته است ، جمع شدن جميع مؤ منين در مرتبه (درجة الايمان ) است كه جامع تمام آن كسانى است كه با عقايد درست ، و با ايمان به آنچه از رسول خدا(ص ) به ما رسيده است ، از جهان رفته اند. در آن درجه همه مؤ منين يكسانند و در كنار هم ، ولى جاى هيچگونه ترديدى نيست كه مراتب و درجات ديگر كه شمار آنها برابر تعداد افراد بشر و بسيار متفاوت است ، كاملا محفوظ بوده ، و مقام هر كس مخصوص به خود او مى باشد. حضرت رسول اكرم (ص ) در حديثى يكى از فضائل حضرت فاطمه (ع ) را چنين بيان مى فرمايد: ((اتانى الروح ، قال ان فاطمة اذا قبضت و دفنت يسئلها الملكان فى قبرها، من ربك ؟)) ((فتقول الله ربى ، فيقولان فمن نبيك ؟، فتقول ابى ، فيقولان فمن وليك ؟، فتقول هذا)) ((القائم على شفير قبرى على ابن ابيطالب ، الا و ازيدكم من فضلها)) ((جبرئيل (روح ) آمد به نزد من و گفت : هنگامى كه فاطمه (ع ) قبض روح مى شود و دفن مى گردد، دو ملك در قبر از او سؤ ال مى كنند: پروردگار تو كيست ؟، مى فرمايد (الله ) پروردگار من است . سپس مى پرسند پيامبرت كيست ؟، در پاسخ مى فرمايد: پدرم . آنگاه سؤ ال مى كنند: ولى تو كيست ؟ در جواب مى گويد: على بن ابيطالب (ع )، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است . پيامبر اكرم (ص ) در پايان سخن مى فرمايد: آيا باز هم فضائل ديگر زهرا(ع ) را بيان كنم ؟ شايد پيامبر اكرم (ص ) مى خواهد بدينوسيله تذكر دهد كه فاطمه (ع ) تنها كسى است در عالم ، كه پدرش ((رسول الله و همسرش ((ولى الله )) است ،)) در يك روايت ديگر پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: ((ان الله قد و كل بها رعيلا من الملائكه ، يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها و هم معها حياتها، و عند قبرها و عند موتها يكثرون الصلوة عليها و على ابيها و بعلها و بنيها، فمن زارنى بعد وفاتى فكانما زارنى فى حياتى ، و من زار فاطمة فكانما زارنى ، و من زار على ابن ابيطالب فكانما زار فاطمه ، و من زار الحسن و الحسين فكانما زار علينا، و من زار ذريتهما فكانما زارهما)) ((همانا، خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه (ع ) گماشته است ، تا از چهار طرف نگهبان او باشند، و اين ملائك در حال حيات ، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست (يعنى در منطق ملائك و لسان فرشتگان ، صلوات بر پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و حسنين (ع ) همواره بايد با صلوات بر فاطمه عليهاسلام توام باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و همرديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى باشد) سپس پيامبر اكرم (ص ) چنين به سخن ادامه مى دهد: هر كس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است ، و كسى كه فاطمه (ع ) را زيارت كند، گوئى مرا زيارت نموده است ، و هر كس على ابن ابيطالب (ع ) را زيارت نمايد مثل زيارت كردن حسنين است ، و آن كسى كه زيارت كند ذرية آنان را، همانند زيارت خود آنهاست ، لذا زيارت حضرت عبدالعظيم (ع ) را در شهر رى ، بازيارت حسين بن على (ع ) در كربلا همانند دانسته اند، و اين مطلب را علماء عامه (سنى ) هم عنوان كرده اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام الله عليها را. چنان كه ((سهيلى )) در كتاب ((روض الانف )) در ذيل مطلبى مى نويسد: ((و من صلى عليها فقد صلى على ابيها)) ((هر كس بر فاطمه (ع ) صلوات فرستد، در حقيقت بر پدر او صلوات فرستاده است )) و از اين حديث نيز ولية الله بودن حضرت زهرا سلام الله عليها استنباط مى شود. نتيجه و خلاصه آنچه در پانزده موضوع بيان داشتيم ، چهل منقبت و يا چهل مطلب است كه بسيارى از آنها از شئون ولايت و از خصوصيات ولى الله است ، و اينكه حضرت صديقه زهرا سلام عليها در اين چهل منقبت با پدر و همسر و فرزندانش سهيم و شريك و همسان و كاملا برابر با آنها مى باشد، خود حاكى از مقام والاى ((ولية الهى )) آن حضرت است حاصل گفتار و نتيجه بحث ما، همين چهل منقبت است كه به ترتيب و بطور اختصار يك به يك اشاره مى كنيم : منقبت اول : ((خلقتها قبل الناس ،شان ابيها و بعلها و بنيها، و هم انوار يسبحون الله و يقد سوته و يهللونه و يكبرونه )) آفرينش زهرا سلام الله عليها قبل از خلقت ديگران ، همانند پدر و همسر و فرزندانش ، آن انوار مقدسى كه پيش از آفرينش كليه عوالم علوى و سفلى ، و خلقت بشر، در پيشگاه عرش عظمت حق تبارك و تعالى ، در حال تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير خداى يكتا بوده ، و در عبادت استاد و آموزگار جبرئيل و ساير فرشتگان بوده اند. منقبت دوم : ((خلقها من نور عظمة الله تبارك و تعالى ، وهى ثلث النور المقسوم بينها و بين ابيها و بعلها)) آفرينش زهرا عليها سلام از نور عظمت حضرت حق تبارك و تعالى ، همان نور واحدى كه حضرت رسول اكرم (ص ) و على ابن ابيطالب (ع ) نيز از آن آفريده شده اند، و مايه خلقت فاطمه عليها سلام يك سوم همان نور بوده است . و هو نور مخزون مكنون فى على الله . نروى نهفته در خزينه علم خداى ، نور قدس ، نور جلال ، نور كمال ، و نور كبريائى الهى . منقبت سوم : ((عليتها فى خلقه السماء والارض ، و الجنة النار، و العرش و الكرسى والملائكه و الانس و الجن ،شان ابيها و بعلها و بنيها)) فاطمه عليها سلام ، همتاى پدر و همسر و فرزندانش ، سبب آفرينش آسمانها و زمين ، بهشت و دوزخ ، عرش و كرسى و فرشتگان ، و انس و جن بوده است . وجود مقدس زهرا سلام عليها، يكى از پنج تن است ، همان كسانى كه علت آفرينش جهان ، و آدم و آدميان بوده اند اگر آنها نبودند انبياء و اولياء صديقين و شهداء ملك و ملكوت زمينها و آسمانها، نار و نور، بهشت و دوزخ ، و ساير مخلوقات جهان بوجود نمى آمدند، اگر حضرت زهراسلام عليها نبود، اثرى از آدم و اولاد آدم نبود، اگر او نبود موسى (ع ) و عيسى (ع ) و نوح (ع ) و ابراهيم (ع ) آفريده نمى شدند، اگر او نبود از اسلام و خداشناسى و توحيد خبرى نبود. منقبت چهارم : ((تسميتها من عند رب العزة شان ابيها و بعلها و بنيها)) نامگذارى زهرا عليهاسلام است از طرف خداوند متعال همانند اسم گذارى محمد(ص )، و على و حسن و حسين عليهم السلام ، و همين مطلب دلالت دارد براى اينكه اين پنج نفر از خود هيچگونه اختيارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان مربوط به خداى تعالى بوده و به كسى در مورد آنان اجازه دخالت داده نشده است . حضرت محمد بن عبدالله (ص ) هرگز مجاز نيست كه از جانب خدا فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را نامگذارى كند، همچنين در اسم گذارى على ابن ابيطالب كه مولود كعبه و خانه زاد، خداست ، پيامبر گرامى (ص ) و ابوطالب را اختيارى نيست . منقبت پنجم : ((اشتقاق اسمها من اسماء الله تبارك و تعالى ،شان ابيها و بعلها و بنيها)) ((نام فاطمه (ع ) از اسمائى خداى تبارك و تعالى مشتق شده است ، همانند نام پدر و همسر و فرزندانش )) منقبت ششم : ((توسل الانبيا بها و باسمائهاشان ابيها و بعلها و بنيها)) تسول انبياء است به فاطمه عليهاسلام و نامهاى او، همتاى پدر و همسر و فرزندانش ، و تمسك به اوست كه وسيله نجات انبياء و اوصياء و ساير افراد بشر از مشكلات بوده است . ((من امن بها فقد نجى و من لم يومن بها فقد هللك )) ((هر كس كه به او ايمان آورد، همانا رستگار شد، و هر كس به او اعتقاد نداشت به تحقيق هلاك گرديد)) منقبت هفتم : ((كتابه اسمها على ساق العرش وابواب الجنة لدة ابيها و بعلها و بنيها)) نام فاطمه عليهاسلام ، همرديف پدر و همسر و فرزندانش ، بر ساق عرش و درهاى بهشت نوشته شده است . شگفتا...! اين چه مقام والائى است كه با وجود انبياء اوصياء مخلصون ، و فرشتگان مقرب نام هيچ موجودى بر عرش الهى ، آن پايتخت عظمت و جلال خدائى نگاشته شده است ، مگر اسامى مقدس پنج تن ، كه زينت بخش تمام مراكز معنوى ، و عالى ترين منازل اخروى است . منقبت هشتم : ((كونها شبحا عن يمنة العرش و صورة فى الجنه ، ردف اشباح ابيها و بعلها و بنيها و صورهم )) ((وجود شبح زهراسلام عليها در راستاى عرش الهى ، و تصويرش در بهشت ، همرديف اشباح و تصاوير پدر و همسر و فرزندانش )) خداى تعالى ، نه تنها اسامى مقدس پنج تن زا زينت بخش عوالم بالا قرار داده است بلكه با اشباح و تصاوير نورانى آنان ، عرش عظمت خويش و بهشت رحمتش را مزين فرموده ، و يمين عرش برين را ميمنتى بيشتر بخشيده است . لذا آدم عليه السلام هنگاميكه به عرش نظر مى افكند، اشباح پنج ترين را مى بيند، و چون به بهشت روى مى آورد، تصاوير زيباى آنان را مشاهده مى كند، و به هر جا كه مى نگرد آثار جلال و جمال آن اركان خلقت منظر چشمان اوست . ****************** منقبت نهم : ((اشتراكها فى الاهتداء، والاقتداء، و التمسك بها، ردف ابيها و بعلها و بنيها)) هر فرد مسلمان و مؤ منى كه با محمدبن عبدالله (ص ) بيعت كرده ، و به او ايمان آورده ، و رسالت و اطاعتش را پذيرفته ، و آن حضرت را پيام آور از جانب خداى خود مى داند، و پيشوايانش على (ع ) و اولاد على (ع ) هستند، ناگزير حضرت زهراسلام عليها ((وليه )) او، رهنماى او، و مرجع او، و در مشكلات ((همانند پدر و همسر و فرزندانش ) دستاويز و پناهگاه اوست . منقبت دهم : ((اشتراكها فى العصمة ، و دخولها فى آية التطهير)) اشتراك فاطمه عليهاسلام با پيامبراكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و حسين (ع ) در مقام عصمت و طهارت ، كه او نيز عصمت الله و مورد خطاب آيه تطهير مى باشد. منقبت يازدهم : ((كونها من الامانة المعروضة على السموات و الارض و الجبال )) ان امانيت كه از جانب خداى تعالى بر آسمانها و زمين كوهها عرضه شد، و آنها زير بار آن امانت وزين (و مسئوليت سنگين ) نرفته ، و از قبولش امتناع نمودند ولى بشر آنرا پذيرا شد، همانا ولايت پنج تن عليهم السلام بوده است ، و وجود مقدس زهراسلام الله عليها ولية الله و جزء امانت معروضه مى باشد. منقبت دوازدهم : ((اشتراكها مع رسول الله فى الركنية لعلى ابن ابيطالب )) فاطمه عليها سلام ، در مقام ركن بودن نسبت به اميرالمؤ منين عليه السلام با پيامبر اكرم (ص ) همسان و همتا بوده است ، و اين منقبت منحصر است به رسول خدا(ص ) و صديقه زهرا(ع ) و مقصود از (ركنيت ) در ذيل روايات مربوطه اش به طور تفصيل بيان گرديد. منقبت سيزدهم : ((اشتراكها فى تطهير مسجد رسول الله لها نظير ابيها و بعلها و بنيها)) اشتراك فاطمه سلام الله عليها با پدر و همسر و فرزندانش در مجاز بودن به ورود به مسجد پيغمبراكرم (ص ) و پاك بودنش در هر زمان و در هر حال . منقبت چهاردهم : ((كونها محدثة كالائمة ، امير المؤ منين و اولاده )) (محدثه ) بودن فاطمه عليهاسلام است ، به اين معنى كه فرشتگان با او سخن مى گفتند، و اين مقام شئون اميرالمؤ منين (ع ) و يازده اولاد معصوم اوست ، و با وجود اينكه حضرت زهرا(ع ) منصب امامت نداشت ، هم صحبت ملائك بوده است . منقبت پانزدهم : ((اشتراكها مع اميرالمؤ منين و اولاده فى التبشير بشيعتها و محبيها)) چنانكه رسول اكرم (ص ) به شيعيان و دوستان امير المؤ منين (ع ) و يازده اولادش ، مژده رستگارى داده است ، در موارد بسيار به شيعيان و محبان فاطمه عليهاسلام نيز بشارت نجات و رهائى از عذاب داده است ، و اين خود از شئون مخصوص صاحبان ولايت است . منقبت شانزدهم : ((ركوبها يوم القايمة كبايها و بعلها و بنيها)) سواره محشور شدن زهرا عليهاسلام ، همانند پدر و همسر و فرزندانش . منقبت هفدهم : رسول اكرم (ص ) مى فرمايد: در روز قيامت من دست به دامان جبرئيل مى شوم (گويا مقصود پيامبر(ص ) اين باشد كه جبرئيل نماينده خداى متعال است و من متمسك به دامان رحمت الهى هستم )، سپس در ادامه سخن چنين مى فرمايد: دخترم زهرا(ع ) دست به دامان من ، و على ابن ابيطالب متمسك به فاطمه عليهاسلام است ، و يازده فرزندش دست به دامان على (ع ) هستند. منقبت هجدهم : ((كانت تحدث امها و هى فى بطنها، و تصبرها)) سخن گفتن فاطمه عليهاسلام با مادرش ، آنگاه كه در رحم مادر بود، و او را به شكيبائى دعوت مى فرمود، و اين خود از نشانه هاى مقام ولايت مى باشد. منقبت نوزدهم : ((تكلمها بالشهاد تين حين الولادة و بذكر امير المؤ منين و اولاده الاسباط كاالائمة )) حضرت صديقه زهراسلام الله عليها نيز همانند اميرالمؤ منين (ع ) و فرزندان معصومش ، در هنگام ولادت لب به شهادتين گشوده است ، و اين خود از شئون مخصوص صاحبان ولايت است . منقبت ششم : ((اشتراكها مع ابيها و بعلها و بنيها فى العلم بما كان و ما يكون و ما لم يكن الى يوم القيامة )) اشتراك فاطمه عليهاسلام با پدر و همسر و فرزندانش در علم به آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه در آينده بوقوع خواهد پيوست ، و آنچه تا روز قيامت واقع شدنى نيست و اين دانش نيز مخصوص اولياء خداست و دارا بودن چنين علمى از نشانه هاى مقام ولايت مى باشد. منقبت بيست و يكم : ((ولادتها طاهرة مطهرة زكية ، ميمونة تقية ، كما يعتقد فى الائمة الاطهار)) فاطمه عليهاسلام همانند ائمه اطهار(ع ) مبارك و با طهارت و پاك و پاكيزه از مادر تولد يافته است . منقبت بيست و دوم : ((نموها فى اليوم و الشهر مثل ما جاء فى نمو الائمة الاطهار)) رشد حضرت صديقه زهرا عليها السلام ، همسان با ائمه اطهار(ع ) در هر ماه به قدر يكماه ، و در هر ماه به اندازه يكسال . ممكن است در اينجا مقصود نمو معنوى و روحى باشد نه رشد جسمانى ، در هر حال و به هر معناى كه درباره ائمه اطهار عليهم السلام متصور است عينا در فاطمه عليهاسلام نيز آن چنان است . منقبت بيست و سوم : ((دخول نورها حين ولدت بيوتات مكه كولاده ابيها)) هنگام ولادت فاطمه عليهاسلام نور او تمام خانه هاى مكه ، شرق و غرب را فرا گرفت چنان كه در تولد پيامبر اكرم (ص ) نيز تمام جهان از نور مباركش روشن شد، گوئى با نور افشانى اين موجود مقدس ، خداى تعالى به اهل آسمان و زمين ، به فرشتگان و تمام مخلوقات اعلام مى فرمايد: اينك تولد يافت ، آن ، بشرى كه نور جهانيان از اوست ، و سبب خلقت علميان و علت آفرينش تمام مخلوقات بوده است ، آن وجود مقدسى كه باعث شد موجودات از ظلمات عدم به عالم نور ظهور چشم گشايند و به لباس آفرينش مزين گردند. منقبت بيست و چهارم : ((تبشير اهل السماء بعضهم فعضا كما فى رسول الله و الائمه )) در آن هنگام كه حضرت زهراسلام الله عليها از جانب خديجه عليهاسلام ولادت يافت ، فرشتگان ميلاد او را به يكديگر بشارت مى دادند و تهنيت مى گفتند، چنانكه در تولد پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار نيز ملائك مقدم مباركشان را به يكديگر مژده مى دادند، و بايد اين چنين باشد، زيرا فاطمه عليهاسلام يكى از اسباب آفرينش و علت العلل بوده است ، و فرشتگان نيز همانند ساير موجودات در سايه خلقت او و از يمن وجودش آفريده شده اند. منقبت بيست و پنجم : ((فى وجوب حبها كحب بعلها و بينها اجرا للرسالة الخاتمه )) حب فاطمه عليهاسلام همانند حب همسر و فرزندان معصومش (كه اجر رسالت خاتم الانبياء است ) بر همگان واجب است حتى به رسول خدا(ص ). پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خداى تعالى مرا به دوستى اين چهار نفر فرمان داده است : على (ع )، فاطمه (ع )، حسن (ع ) و حسين (ع ). البته وجوب دوستى و محبت آنان نه به انى جهت است كه آن چهار نفر داماد و دختر و فرزندان پيامبرند بلكه رسول خدا نيز همانند ساير بندگان مؤ من ، بايد معتقد و معترف به مقام ولايت فاطمه عليهاسلام بوده و به اين امر شهادت دهد. منقبت بيست و ششم : ((اشتراكها مع ابيها و بعلها و بنيها فى درجة الوسيلة فى الجنة )) اشتراك زهراسلام الله عليها و همرديف و همدرجه بودن اوست ، با پدر و همسر و فرزندانش در قبد الوسيله يا درجة الوسيله بهشت ، آنجا كه پايتخت (عظمت ) حضرت حق تبارك و تعالى است وجز پنج تن عليهم السلام از انبياء و مرسيلن و صالحين و فرشتگان مقرب كسى را به آن مقام والا راه نيست . منقبت بيست و هفتم : ((اشتراكها مع ابيها و بعلها و بنيها يوم القيامة فى قبة تحت العرش )) اشتراك فاطمه عليهاسلام با پدر و همسر و فرزندانش در قبه اى از نور كه زير عرش بر پا مى شود و جز پنج تن عليهم السلام كسى را به آن رتبه والا راه نيست ، و اين مقام غير از ((درجه الوسيه )) است كه قبلا بيان شد. منقبت بيست و هشتم : ((فى الدخول الى الجنة قبل الناس مع ابيها و بعلها و بنيها و هى قبل الجميع )) ورود پنج تن عليهم السلام به بهشت قبل از همه ، درحالى كه فاطمه عليهاسلام در پيشاپيش پدر و همسر و فرزندانش ، نخستين كسى است كه وارد بهشت مى شود. منقبت بيست و نهم : ((فى انها من الكمات التى تلقيهاآدم بها ابراهيم ربه )) فاطمه عليهاسلام يكى از كلماتى است كه حضرت آدم (ع ) فراگرفت ، و حضرت ابراهيم نيز با همان كلمات امتحان شد، يعنى با كلمات : محمد، على ، فاطمه ، حسن ، و حسين عليهم السلام . منقبت سى ام : ((دخولها فى اية المباهلة بين ابنائنا و انفسنا)) فاطمه عليهاسلام يكى از افرادى است كه آيه مباهله درشان آنها نازل شده است و آن وجود مقدس ، بين چهار معصوم قرار گرفته است يعنى انفسنا محمد(ص) و على (ع ) و ابنائنا حسن (ع ) و حسين (ع ))) منقبت سى و يكم : ((وحدتها مع رسول الله و على و بنيه فى حكم الحب و البعض والولاء و العداء و فى حكم السلم و الحرب و فى السب والاذى )) سنى و شيعه و اين موضوع متفق القول و هم عقيده هستند: احكامى كه در اسلام در مورد محبت و يا عاوت ، صلح و يا جنگ ، دشنام دادن و اذيت كردن نسبت به پيامبر اكرم (ص ) جارى است ، عينا نسبت به زهرا اسلام الله عليها نيز معتبر و واجب الاجر است ، يعنى اگر كسى نسبت به رسول خدا(ص ) دشمنى ورزد و يا آن حضرت را بيازارد، و يا دشنام دهد چنان كه مجازاتش حد زدن بر او و يا كشتن او، و يا موجب كفر اوست ، عينا در اين موارد حضرت زهرا (ع ) با پيامبر اكرم (ص ) يكسان و برابر است . منقبت سى و دوم : ((فى كفويتها مع على فى الملكات و النفسانيات ن ولو لم يخلق على لم يكن لها كفو من آدم و من دونه )) همتا بودن فاطمه عليهاسلام با على عليه السلام در صفات و ارزشهاى معنوى . پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: اگر فاطمه (ع ) آفريده نمى شد، هرگز براى على (ع ) همتائى وجود نداشت ، همچنين اگر على (ع ) خلق نمى شد، فاطمه را در جهان نظير و مانندى نبود، سپس براى روشن شدن مطلب ، و رفع اين اشتباه احتمالى كه مبادا تصور شود مقصود پيامبر اكرم (ص ) اين بوده است : ديگران كه خواستار همسرى با فاطمه (ع ) شدند، كفو و هم شان او نبودند، رسول خدا (ص ) تصريح مى فرمايند، نه تنها فاطمه (ع ) را در زمان حاضر جز على (ع ) نظير و مانندى نيست ، بلكه از آدم و اولاد آدم (يعنى انبياء ((جز پيامبر اسلام )) اوصياء، اولياء، صديقون ، علماء و حكماء) هرگز كسى همتاى زهرا(ع ) نيست ، و تنها على (ع ) است كه كفو و همانند اوست ، على (ع ) كه چون فاطمه (ع ) بى نظير است ، و بشرى در ملكات فاضله و مقامات عاليه برابر او نيست و اين دو وجود مقدس در اين منقبت بطور يكسان شريكند. اگر بجز اين فرمايش از جانب پيامبر اكرم (ص ) تصريحى در اين مورد در دسترس ما نبود (با اينكه وجود دارد) همين حديث شريف براى اثبات برترى حضرت صديقه زهرا(ع ) بر جميع انبياء (جز پدر بزرگوارش )، كافى بود. منقبت سى و سوم : ((كفر من ابغض فاطمه كابيها و بعلها)) حكماء ودانشمندان چنين فتوى داده اند كه هر كس پيامبر اكرم (ص ) و يا على (ع ) را دشمن بدارد كافر است ، فاطمه عليهاسلام نيز در اين مورد با پدر و همسرش شريك است و مشمول اين حكم مى شود، آيا چگونه ممكن است بشرى صاحب مقاوم ولايت نباشد، و دشمنى با او موجب كفر گردد؟ منقبت سى و چهارم : ((فى الامر بالتوسل اليها كابيها و بعلها و بنيها فى الحوائج و عند كل مسئلة و الامر بحبها والصلوة عليها و زيارتها)) چنانكه پيامبر اكرم (ص ) و امير المومنين (ع ) و فرزندان معصوم او ملجا و مرجع توسل جميع انبياء بوده اند، بشر از آدم تا خاتم مامور به توسل به حضرت صديقه زهرا عليهاسلام بوده است . از همان وقتى كه آدم عليه السلام آفريده شد، و براى استجابت دعا و رفع مشكلاتش توسل به پنج تن عليهم السلام و شفيع قرار دادن آنها در پيشگاه پروردگار بى همتا توسط جبرئيل به او آموخته شد تكليف بنى آدم روشن گرديد. انسان كه در جهانى پر از شدائد و مشكلات قدم مى نهد، دنيائى كه دائما در آغوش امواج بلا و گرداب حوادث عظيمه است ، رحمت بى كران الهى ايجاب مى كند كه دست آويزهاى محكم و عروة الوثقاى ناگستنى در اختيار اين بشر سرگردان قرار دهد تا در مسير ناهموار زندگانيش ، اميد گاهى خداپسند، و پناهگاهى دور از گزند داشته باشد و با توسل و تمسك و چنگ زدن به ريسمان رحمت واسعه الهى ، فرزندان آدم نيز همانند حضرت آدم (ع ) به ساحل نجات دست يابند. اكنون با قلبى سرشار از خلوص ، و اميدوار (همانگونه كه خداوند يكتا به پيامبرانش راه نجات را نشان داده است و به آنها طريق دعاى خداپسند را آموخته است ) ما نيز به درگاه ((الله )) روى نياز مى آوريم ، و وجود مقدس آبرومند زهرا(ع ) را شفيع و راه گشا و واسطه فيض خدائى قرار مى دهيم و عرضه مى داريم : يا فاطمة اغيثينى ، يا فاطمة اغيثينى ... چنان كه به صلوات بر پيامبر اكرم (ص ) و ائمه اطهار(ع ) و زيارت آنان به عنوان يك فرمان الهى و امر اسلامى دستور داده است ، عينا به صلوات بر فاطمه عليهالسلام و زيارتش تصريح و تاكيد گرديده است . منقبت سى و پنجم : ((دخولها فى فضل سورة هل اتى ، مع بعلها و بنيها)) فاطمه زهرا سلام الله عليها همسان با اميرالمؤ منين و حسنين عليهم السلام در فضيلت سوره ((هلى اتى)) شريك و سهيم است . منقبت سى و ششم : ((عرفانها رسل اليها عند ولادتها والتسليم عليها باسمائها)) فاطمه عليهالسلام در هنگام ولادتش حورالعين و بانوان عاليمقامى را كه از جانب خداى متعال به نزد آن حضرت ارسال شده بودند كه كاملا مى شناخت ، و قبل از سلام و احوالپرسى با ذكر نام ، يك يك آنان را مخاطب قرار داد: ((يا ساره السلام عليك ، يا مريم السلام عليك ...)) از اين مطلب معلوم مى شود كه ملاقات و آشنائى زهرا(ع ) با آنان بى سابقه نبوده ، و آن وجود مقدس قبلا عوالمى را طى كرده است كه در مسير ملكوتى خويش آن فرستادگان آسمانى را ديده و شناخته است ، و بايد اينچنين باشد، زيرا مقام شامخ ولايت ايجاب مى كند كه هر ولى الله (يا ولية الله ) شيعيان خود را (با آگاهى خدادادش ) يك يك بشناسد. منقبت سى و هفتم : ((اطلاع الله على الارض و اختيارها على نساء العالمين كاطلاعه على الارض و اختيار ابيها و بعلمها و ولدها الائمة )) پيامبر اكرم (ص ) با كمال صراحت مى فرمايد: خداى تبارك و تعالى يك بار بر زمين نظر افكند و از اولين و آخرين مرا برگزيد، و دفعه دوم على (ع ) را، و در سومين نظر، اولاد معصوم او را، و در چهارمين بار زهرا(ع ) را از ميان جميع زنان عالم و از اولين و آخرين انتخاب فرمود. پس همانگونه كه پيامبر اكرم (ص ) مصطفى است ، و چنان كه على (ع ) مرتضى است ، و همان سان كه حسن (ع ) و حسين (ع ) برگزيده و مختارند، زهرا سلام الله عليها (همتاى آنان ) مصطفاة ، مرتضاة ، مختاره برگزيده خداوند تبارك و تعالى است . منقبت سى و هشتم : ((كونها شفيعة كبرى يوم القيامة لشيعتها و محبيها كابيها و بعلها و بنيها)) بزرگترين مقام شفاعت را در روز قيامت حضرت صديقه سلام الله عليها همسان با پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) حائز مى باشد، بلكه مى توان گفت آن حضرت را در اين رتبه و مقام امتيازاتى است مخصوص به خود و بى نظير. بزرگداشت تشريف فرمائى او به محشر و پيشگاه عرش الهى به نحوى است كه تمام توجهات بسوى آن وجود مقدس معطوف خواهد شد، و امام سلام الله عليه در اين باره مى فرمايد: مقام شامخ حضرت صديقه زهرا(ع ) در روز قيامت چنان است كه حتى از نظر يك نفر هم پنهان نمى ماند. منقبت سى و نهم : ((يعرف الله قدرها كما يعرف قدر ابيها و بعلها و بنيها يوم القيامة )) در روز قيامت از نور بر پا مى شود كه پيامبر اكرم (ص ) بر آن جلوس مى نمايد، در حالى كه جبرئيل و انبياء و اولياء گرد آمده اند خداوند تبارك و تعالى مقام و منزلت زهرا سلام الله عليها و پدر و همسر و فرزندان معصومش را به اهل محشر معرفى مى فرمايد، و هنگام ورود فاطمه عليهالسلام به صحنه محشر از جانب حضرت حق تبارك و تعالى ندا مى شود: ((يا اهل المحشر غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمه )) اى اهل محشر نگاهتان را فرو افكنيد، تا فاطمه (ع ) عبور نمايد.... منقبت چهلم : ((فى افضليتها على الملائكة والجن والانس كابيها و بعلها وبنيها)) چنانكه برترى رسول اكرم (ص ) بر انبيا و مرسلين و ملائكه ، با تفحص و تحقيق در روايات معتبر، ثابت شده است ، به همان طريق افضليت زهرا سلام الله عليها نيز بر جميع مخلوقات از انس و جن و ملك ، منصوص و مسلم است . اين چهل منقبت فاطمه عليهالسلام ، خلاصه پانزده موضوع اين كتاب است ، كه با آيات قرآن ، و روايات معتبر مربوطه و با ذكر اسناد بسيار مدارك اطمينان بخش ، آنها را قبلا به طور بيان كرده بوديم . اگر بخواهيم با قلبى حقيقت جو، منصفانه قضاوت نمائيم ، يقينا در مى يابيم ، كه اين چهل منقبت از شئون مخصوص صاحبان ولايت ، و لازم و ملزوم يكديگرند، مناقبى كه مبناى آنها آيات انكار ناپذير كلام الله ، و گفتار معصومين دل آگاه است . بشرى كه خداوند يكتا او را به اقتضاى حكمتش از ابتداء خلقت جهان تا برچيده شدن بساط آن ، در كنار سفره رحمت خويش نشانده ، و او را در مراحل مختلف و مواقف بسيار سير داده است ، منزلت والاى اين بانوى بانوان و خاتون دو جهان ، در عالم اظله اش ، در عالم ميثاقش ، در عالم خلقتش ، در عالم علوى و سفلى اش ، در عالم رحم مادرش ، در ولادت و روز قيامت و محشرش ، در ورود به جنتش ، همه و همه ، حاكى از مقام اعلاى ((ولية الله )) اوست . هرگز معقول نيست كه موجودى داراى مقام ولايت كبرى نباشد، ولى علت آفرينش بوده ، و اعتقاد به قدر و مرتبه خداداد او از شرايط ايمان بشمار آيد و وجود مقدسش با پيامبر اكرم (ص ) در مناقب چهل گانه مذكور بطور همسان شريك و سهيم باشد. اما قسمت دوم مناقب زهرا سلام الله عليها، احاديثى است كه مربوط و مخصوص است به خود آن حضرت ، درباره مكارم الاخلاقش ، زهدش ، عبادتش ، ايثارش ، پرورش فرزندانش شوهرداريش ، نگاهدارى از پدرش ، و كمالات و فضايل بى شمار ديگرش ، كه در كتب شيعه و سنى مسطور است ، كه در اينجا مورد بحث و بررسى ما نيست . خداوند تعالى بحق محمد و آل محمد(ص ) ما را در سايه ولايت حضرت صديقه زهرا عليهالسلام محشور نمايد، و دستمان را از دامان ولاى اين خاتون دو جهان كوتاه نفرمايد، و از مؤ منين به رسول اكرم (ع ) و اولاد معصومش قرار دهد، خدا پدر شما را نيز بيامرزد، و انشاءالله عزيزتان بدارد، كه شما باب اين بحث را گشوديد. الحمدلله رب العالمين ****************** 1-آيه 73 سوره احزاب