سرچشمه حيات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرچشمه حيات - نسخه متنی

محمد امينى گلستانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
سرچشمه حيات
محمد امينى گلستانى
******************
فهرست مطالب
سخنى از مولف
مقدمه
1 ، صرفه جويى در مصرف آب
بخش 1: اول ما خلق الله يا آفرينش آغازين
1: نور مطلق يا بسيط
2: نور محمد صلى الله عليه و آله
3: نور محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام
4: نور محمد و على و فاطمه عليه السلام
5: نور پنج تن آل عبا عليه السلام
6: نور چهارده معصوم عليه السلام
7: هوا
8: قلم
9: حروف
10: عرش
11: آتش
12: جوهر اخضر يا درة بيضاء
13 : آب
خواص فيزيكى آب
راه حل اختلاف روايات
نتيجه
بخش 2: اهميت و ارزش وجودى آب
1: ريشه آب
2 : مادر مخلوقات
3: عرش خدا بر آب بود
چند روايت
4: آفرينش آسمانها و زمين
نتيجه
آيات مربوط به آفرينش آسمانها و زمين
اخبار آفرينش آسمان و زمين از آب
5: آفرينش زمين كعبه از آب
6: زمين كربلا
7: هستى همه چيز از آب !
به سه مطلب توجه فرمائيد
8: مزه آب يا طعم الماء
9: آفرينش خورشيد و ماه
10: پايدارى زمين از آب
11: آب سرور تمام نوشيدنى ها
12: لذت خوردنيها و آشاميدنها با آب
13: اعجازهاى آبى رسول خدا صلى الله عليه و آله
1: جارى شدن آب از انگشتان
2: جوشيدن آب از چاه خشكيده
3: جارى شدن آب از تير
4: شيرين شدن آب شور
5: اعجاز پايى
6: عبور از آب
14: دعاها
15: تسبيح گوئى و سجده آب
16: آب كليد قربت و مناجات
17: آفرينش آب به خاطر اهل بيت عليه السلام
18: سه چيز از بركات الهى اند
19: برداشته شدن آبهاى شيرين
20: چهل روز باران مى بارد
21: باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد
22: آفرينش گروهى از جن از آب
23: آفرينش آدم از آب و خاك
24: اولين بازجوئى در قيامت !
25: نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد
26: همه مردم در سه چيز شريكند
بخش 3 : انواع آب
1: آب مضاعف
2: آب مطلق
3 : آب حيات
4: باران
آيات
خلاصه و نتيجه گيرى
احاديث درباره باران
ابر
سماء
آب آسمان ، بنوشيد!
لؤ لؤ و مرجان
آب نيسان
مسائل فقهى باران
5: آب جارى
آيات
اخبار
6: دريا
آيات
دريا مادر شيرده ابرها
7: آب چاه
مقدار آب در زمين
بخش 4 : آداب مصرف آب
1: هنگام نياز آب بنوشيد
2: زياد آب ننوشيد
3: آب زياد بنوشيد!
4: خوددارى از آب روى غذاهاى چربى دار
5: نوشيدن آب روى غذاى بى چربى
6: وسط غذا آب ننوشيد
7: دعا پس از نوشيدن آب
8: آب را بمكيد
9: آب را يكباره سر نكشيد!
10: مانند شتران آب نه نوشيد!
11: سركشيدن آب لذت بخش تر است
12: ايستاده آب بنوشيم يا نشسته ؟!
13: روز ايستاد و شب نشسته بنوشيد
14: از شكستگى و دهانه ظرف ننوشيد
15: حد كوزه
16: آب را فوت نكن !
17: يادآورى امام حسين عليه السلام
18: با دهان از چشمه آب ننوشيد!
19: با دست چپ ننوشيد!
20: در ظروف نظيف آب بياشاميد!
21: آب دهنده آخرين نوشنده باشد
22: تا مى توانيد شب آب ننوشيد!
23: اگر مگسى به آب افتاد
24: از اضافه غذاى مؤ من نپرهيزيد!
25: از چگونه آبى استفاده كنيم !
26: در ظروف طلا و نقره آب ننوشيد!
27: ناشتا آب ننوشيد!
28: روى آب را بپوشانيد
بخش 5 : آب رسانى به نيازمندان و تشنگان
1: آب دادن بهترين صدقه است
2: آب دهنده دوست خدا است
3: رحيق مختوم ، براى كيست !
4: پاداش يك جرعه آب !
5: عملى كه باعث رفته به بهشت است !
6: پيغمبر، خواب مى بيند!
7: كارهاى سود رسان ، دنيا و آخرت !
8: سخاوتمند كيست !؟
9: اولين پاداش روز قيامت !
10: هر كس مازاد آبش را بفروشد!
11: نكوهش مصرف زياد آب !
12: دورى سه گروه از رحمت خدا!
13: سپر آتش !
14: روزى سيرابت كردم
15: صله رحم با يك جرعه آب !
16: مؤ من خالص ، مانند آب خالص است !
17: مانند آب شفاف باش !
18: شستشوى دل با شستن اعضاء!
بخش 6 : آب درمانى
سرآمد آبها
1. آب باران
2. آب نيسان :
3. آب ناودان كعبه :
4. آب زمزم :
1: درمان تب با آب
2: درمان ضعف معده با آب
3: هضم غذا با نوشيدن آب
4: دندانها را سرد و گرم نكنيد
5: دو چيز شفابخش
6: درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام
7: درمان با آب و شكر
8: درمان خشگيت
9: درمان بواسير
10: به غش كننده آب بپاشيد
11: براى قوه حافظه
12: درمان درد شكم
13: براى درد قولنج
14: آب جوش
15: مرگ دلها با آب و غذاى زياد!
16: اگر در خانه نباشد
17: آب سرد پيش از نوره !
18: منفعت نوشيدن آب گرم در حمام !
19: در حمام آب سرد ننوشيد،
20: پس از حجامت به حمام نرويد!
21: نوشيدن آب پس از خوردن ماهى !
22: نوشيدن آب از روى عسل
23: آب ، چشم را جلا دهد!
24: هر كس با داشتن آب و زمين فقير شود
25: تاثير آب گوگردى در بيماريها
26: نوشيدن آب با سبيل بلند!
27: ميوه ها را بشوئيد
بخش 7 : احكام ادرار كردن بر آب
1. بهداشتى
2. اءخلاقى :
3. شرعى و روائى :
1: به آب ادرار نكن !
2: نهى از ادرار به آب راكد!
3: ادرار به آب راكد فراموشى مى آورد!
4: ادرار كردن به آب راكد سبب ديوانگى است
5: ادرار به آب راكد جفاست
6: اجتناب از ادرار كردن به آب زلال
7: پرهيز از ادرار به آب جارى
8: دستشوئى كردن در كنار نهر آب !
بخش 8 : آبهاى ممدوح و مذموم
1: آب زمزم
2: آب فرات
3: برداشتن كام بچه با آب فرات !
4: نهر سيحون و جيحون
5: نهر، دجله و بلخ
و اما احاديث ديگر
6: رود نيل
اما حديث ديگر
7: آب برهوت
8: آب گوگردى و تلخ
بخش 9: مراسم سنتى آب
1: پاشيدن آب روز نوروز
2: آب پاشى هنگام ورود عروسى !
3: آب پاشيدن بر روى قبر
4: نهى از شستن ميت با آب گرم
خاتمه
1: طينت و ميثاق
2: دفع ستم از آب و آتش مسلمانها
******************
سخنى از مولف
بر هيچ كس پوشيده نيست كه آب ، سرچشمه حيات و يك موهبت عظماى الهى است . اهميت وجودى و عظمت آفرينش آن در جمله كوتاه و پر معناى اين آيه مباركه نهفته است كه و جعلنا كل شى حى ء زندگى همه چيز را از آب قرار داديم .
مدتى در اين فكر بوديم ، كتابى فراهم آوردم كه حاوى كيفيت خلقت و نحوه بهره گيرى و آداب احكام و ساير مطالب مربوط به آب بوده باشد.
فرصتى پيش نمى آمد، تا اينكه در چهاردهم ماه شعبان المعظم يكهزار و چهارصد و هفده هجرى قمرى مطابق با 20 ديماه يكهزار و سيصد و هفتاد و پنج هجرى شمسى از تهران به شهر مقدس كريمه اهل بيت ، فاطمه معصومه عليه السلام و حرم آل محمد صلى الله عليه و آله قم هجرت كرده ، و مقيم گشتم ؛
با اين كه دو كتاب عتابات قرآن و از مباهله تا عاشورا را در دست تاليف داشتم ، مدتى از وقت خود را نيز به اين منظور اختصاص دادم كه آنه هم با لطف خداوند، به پايان رسيد و در دسترس عموم قرار گرفت ؛
اين كتاب داراى يك مقدمه ، 9 بخش و يك خاتمه است .
مقدمه
تذكرات چندى است كه قبلا دانستن آنها لازم و ضرورى به نظر مى رسد، تا سليقه تاليفى كتاب معلوم شود؛ مخصوصا به تذكر شماره يك اين مقدمه كه در دوران زندگى براى همگان يك مسئله مهم است ، توجه نموده در به كار بستن مفاد آن ، هم خود كوشش فراوان كند، و هم به ديگران توصيه نمايند؛
1 ، صرفه جويى در مصرف آب
آيات قرآن ، و احاديث فراوان ، با تعبيرهاى گوناگون ، اسراف و زياده روى در هر كارى را به طور عام و در باره آب به طور خاص مورد مذمت و نكوهش ‍ قرار داده است ؛
در آيه هاى و لاتسرفوا انه لا يحب المسرفين و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين (1) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد، خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد عدم رضايت خداوندى را از اسرافكاران اعلام مى دارد، در اين مورد، به ذكر چند حديث كوتاه اكتفا كرده و مشروح آن را به خواندن محتواى اين كتاب ارجاع مى دهيم .
1 - امام صادق عليه السلام فرموده است : اتق الله - و لاتسرف ولا(2) تقر از خدا بترس نه اسراف كن و نه سختگيرى .
2 - امام حسن عسكرى عليه السلام : اياك والاسراف فانه من فعل الشيطنة (3)
مبادا اسراف كنى اسراف كردن از كارهاى شيطان است
3 - امام صادق عليه السلام ، من الكباير - الاسراف و التدبذير (4) اسراف و تبذير (بر باد دادن ، تباه كردن ، تلف كردن ، ولخرجى ) از گناهان كبيره است
4 - امام صادق عليه السلام خداى عزوجل ميانه روى را دوست دارد، اسراف كارى ، حتى صبك شرابك (5) حتى دور ريختن زيادى آبى را كه مى نوشى دشمن مى دارد.
5 - امام صادق عليه السلام ادنى الاسراف هراقة فضل الاناء (6) كمترين اسراف ، به دور ريختن مازاد آب است (هراقة معمولا در ريختن آب به كار مى رود).
6 - امام صادق عليه السلام اسراف در سه چيز است ، يكى از آنها اهراقك فضل الماء دور ريختنت مازاد آب است . (7)
با توجه به روايات فوق ، اسراف و زياده روى ، از صفات زشت و ناپسند، و از گناهان كبيره ، و مورد غضب خداوند است ، مخصوصا اسراف كاريهائى كه با مايه حيات ، انسانها و حيوانات و نباتات بوده باشد؛ ( يعنى آب ، آبى كه ، در نظر هوشياران عالم يك قطره آن برابر است با يك قطره خون !)
آن را به هدر داده ، و بى رويه مصرف نمايند؛ آبى كه پيشوايان دين اجازه نمى دهند بعد از نوشيدن آن ، حتى ته مانده كاسه يا ليوان ، دور ريخته شود و چنين كسانى را از دسته تبهكاران مى شمارند؛
چون زندگى همه جانداران ، به وجود آب بستگى دارد؛ نبايد از به هدر رفتن يك قطره آن غفلت شود!
پس آنهائى كه در زندگى فقط خود را مى بينند؛ و دايم در فكر ارضاى هوا و هوس خويش هستند؛ علاوه بر اينكه هيچ كس را به حساب نمى آورند؛ و از خدا و خلق خدا شرم ندارند؛ لااقل در مقابل وجدان خود احساس ‍ شرمندگى كنند؛
چون هيچ وجدان سالم ، چنين اجازه اى را به صاحبش نمى دهد؛ كه با مايه زندگى ديگران بازى نمايد؛
پس بيائيد دست به دست هم داده از اسراف و زياده روى در مصرف آب ، جلوگيرى به عمل آورده و سعى كنيم فرهنگ درست استفاده كردن آن را، در جامعه خود پياده نماييم ، تا خداى نكرده روزى پيش نيايد كه محتاج يك قطره آن شويم ، اما او سواره و ما پياده ، هر چه بدويم به گرد آن نرسيم ، ( دست ما كوتاه و خرما در نخيل ) باشد!
2
در بيان مطالب اين كتاب سعى شده است از آيات قرآن مجيد و احاديث اهل بيت عصمت عليه السلام كه از منبع وحى صادر گرديده است و در صحت آنها ترديد و احتمال خطا و اشتباه پيش نمى آيد، الهام گرفته و مورد استفاده قرار گيرد.
چون واضح و روشن است ، بشر هميشه راه تكاملى خود را مى پيمايد؛ هر روز برايش مجهولات جديد كشف مى شود، آراء و افكارش دائما متغير است ؛ براى ابد در اعتبار خود باقى نمى ماند؛ پس از گذشت زمانى كوتاه يا بلند، ارزش خود را از دست داده و بطلانش ثابت مى شود؛
چنانكه در تشكيل زمين و پيدايش آن با اينكه جزء كوچكى از منظومه شمسى ما است ، دانشمندان در اعصار و قرون متمادى ، نظريه هاى گوناگون درباره آن ابراز داشته و فرضيه هاى مختلفى را عرضه كرده اند اما بعد از مدتى نارسائى آن در جهان علم و دانش ثابت گرديده است . (8)
بعنوان مثال روزى يك دانشمند فرانسوى به نام كنت دوبوفن در سال 1779 ميلادى اظهار نظر كرده است ، كه زمين احتمالا از برخورد يك ستاره دنباله دار با خورشيد پديد آمده و بايستى حداقل 7500 سال عمر داشته باشد. وى بر اين گمان بود كه در پى برخورد دنباله دارى با خورشيد موادى از خورشيد جدا گرديده و به اطراف پراكنده شده و سيارات را به وجود آورده است (9)
كمى پس از آن تاريخ ميخائيل لومونوزوف ستاره شناس معروف روس ، اعلام داشت كه صدها هزار سال از عمر زمين مى گذرد و به دنبال وى ، امانوئل كانت فيلسوف معروف آلمانى و توماس رايت انگليسى چنين اظهار نظر كرده اند كه سيارات منظومه شمسى از ابرها و مواد متشكله خورشيد جوانى پديد آمده اند، اين پندارها كه به نظريه سحابى معروف است كمى بعد در سال 1796 ميلادى به وسيله ماركى دولاپلاس رياضى دان نامدار فرانسوى تكميل گرديده و تعميم يافت .
در نظريه هاى نوين در سال 1950 ميلادى اتواشميت روسى و كارل فون ويستزكر آلمانى به نظريه سحابى لاپلاس گرايش پيدا كرده و به طور رسمى پذيرفته و جزئيات آنرا با تعديل و تغييراتى مورد تاييد قرار داده اند (10)
باز طى قرون متمادى استنباط بشر از پيدايش زمين بارها دستخوش ‍ دگرگونى گشته است .
حتى در زمان حاضر كه عصر فضا نام دارد و از سال 1975 ميلادى همزمان با فرستادن ماهواره روسى اسپوتنيك به فضا آغاز گرديده است نگرشها و عقايدها در اين زمينه همواره سير دگرگونى و تحول را پيموده است . (11)
و در مورد پيدايش حيات در روى زمين : گروهى از زيست شناسان بر اين گمانند كه حيات از خود زمين سرچشمه گرفته و آغاز آنرا پس از شكل گيرى سياره زمين يعنى حدود 4 تا 5 ميليارد سال پيش دانسته اند. در مقابل اين گروه دسته ديگرى بر اين اعتقادند كه حيات از كرات و يا سيارات ديگر به زمين منتقل شده است . (12)
و عده ديگرى اعتقاد بر اين دارند كه حيات اوليه كره زمين از اعماق درياها شروع شده است . (13)
فرضيه افلاك نه گانه پوست پيازى بطلميوس مدتها بر مغزها و نوشته هاى محافل علمى حكومت مى كرد پس از مدتى بطلانش ثابت و به دست فراموشى سپرده شد.
نظريه پر جنجال و پر هياهوى داروين مدتى دانشمندان را به خود مشغول ساخت باز در زمان كمى به دست فراموشى سپرده شد (و هزاران مسائل ديگر)
بدينجهت مطالب اين كتاب را بر پايه هاى محكم و استوار گفتارهاى آفريننده جهان و سفيران او قرار داده و از رهنمودهاى امام جعفر صادق عليه السلام تبعيت كرده ام كه به يحيى بن زكريا فرمود : من سره ان يستكمل الايمان فليقل القول منى فى جميع الاشياء قول آل محمد صلى الله عليه و آله فيما اسروا و اعلنوا، فيما بلغنى لم يبلغنى (14) هر كس از به كمال رسيدن ايمانش خوشحال مى شود بگويد: من گفتارهاى آل محمد صلى الله عليه و آله را در هر چيزى سر مشق و الگوى خود قرار مى دهم ؛ در آنچه كه پوشيده و مخفى نگهداشته اند؛ يا آشكار كرده اند؛ در آنچه كه به دست من رسيده و يا نرسيده است يعنى (صحت گفتارم را با فرمايشات آنها مى سنجم ).
اگر چه در بعض از موارد الزاما مطالب علمى روز را با آيات و اخبار و بالعكس تطبيق كرده ام ؛ اما اصولا نبايد آيات و اخبار معتبر را با فرضيه ها تطبيق نمود چونكه آيات قرآن حقيقت ثابتى دارند و فرضيه هاى علمى در تغييرند.
3
در محل خود به اثبات رسيده است كه ، احاديث و اخبار صادره از اهل بيت عليهم ، مانند قرآن مجيد داراى ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه ، مجمل و مبين ، مطلق و مقيد و غيره مى باشد.
مويد اين مطلب فرمايش امام محمد باقر عليه السلام است به جابر بن زيد جعفى :
و يحك يا جابر لايقاس بنا احد؛ يا جابر بنا و الله انقذكم الله و بنا نعشكم و بنا هداكم و نحن و الله دللنا لكم على ربكم : فقفوا امرنا و نهينا، و لاتردوا علينا ما اوردنا عليكم فانا بنعم الله اجل و اعظم من ان يرد علينا، و جميع ما يرد عليكم منا، فما فهتموه فاحمدوالله . و ما جهلتموه فردوه الينا، و قولوا ائمتنا اعلم بما قالوا (15)
ترحم بر تو اى جابر كسى كه با ما مقايسه نمى شود. اى جابر! به خدا قسم خداوند به وسيله ما شما را نجات داده ، و به شما زندگى بخشيده و هدايت كرده است .
به خدا قسم ما شما را به سوى خدا راهنمائى كرديم ، پس در كنار امر و نهى ما بايستيد . ما آنچه را كه به شما رسانديم ، رد نكنيد؛ ما در سايه لطف خدا با جلالت تر و بزرگتر از آنيم كه گفته ما رد شود؛ پس تمامى آنچه كه از ما به شما مى رسد هر چه را فهميديد خدا را ستايش كنيد و آنچه را كه نفهميدند به خود ما برگردانيد و بگوئيد، ائمه ما خود به آنچه كه گفته اند داناترند.
باز جابر بن يزيد جعفى گويد:
ما دسته اى از حجاج پس از اداى مناسك حج به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيده عرض كرديم اى فرزند رسول خدا، ما را بر آن چه كه اصلاح مى دانيد، راهنمايى فرمائيد! فرمود: به چند مورد زياد اهميت دهيد) غنى شما به فقيرتان رسيدگى كند، هر چه براى خود مى خواهيد به برادر دينى تان نيز بخواهيد، و اسرار ما را پوشيده نگهداريد، مردم را به گردنهاى ما سوار نكنيد؛
به كارهاى ما و به هر چه از ما به شما رسيده است ، نظر كنيد اگر آن را با قرآن موافق يافتيد عمل كنيد؛ و اگر مخالف قرآن بود رد كنيد. و ان اشتبه الامر عليكم ، فقفوا عنده و ردوه الينا حتى ، نشرح لكم من ذلك ما شرحنا (16) حتى يستبين لكم (17) اگر مسئله برايتان مشتبه شد توقف كنيد و به خود ما برگردانيد تا به شما تشريح نماييم ، و مطلب برايتان روشن شود.
بنابر اين احاديثى را كه در اين كتاب مى خوانيد اگر به نظرتان درست نيآمد رد نكنيد عملش را به صاحبش واگذاريد و چون اكيدا به ما سفارش كرده اند: آنچه از ما به شما ميرسد اگر از چيزهائى است كه بر مخلوق جائز است اما لم تفهموه ، فلا تجحدوه ، و روده الينا اگر آن را درست نه فهميديد انكار نكنيد (عملش را) به خود ما برگردانيد.) (18)
4
چون موضوع اين كتاب از مسائل مهم اعتقادى و يا جزء تكاليف شرعى نيست ، اسناد روايات از نظر رجالى مورد بررسى قرار نگرفته است ، فقط سعى بر اين شده است كه ، از منابع معتبر و موثق نقل و از اظهار نظر قطعى خوددارى شود، براى آگاهى از وضع رجال و شناخت روايت احاديث ، به منابع آنها مراجعه شود كه در پاورقيى ها به طور منظم و مرتب ، به نام كتاب و صفحات و نام مولف آنها اشاره گرديده است .
5
بعلت اين كه روايات در مكه و مدينه و مانند آن صادر شده است ؛ مطالب طبى آن بيشتر به آن آب و هوا و يا با توجه در مورد شخص راوى ، يا با ملاحظه هاى ديگر كه بر ما روشن نيست صادر گرديده است .
در اين باره شيخ صدوق در كتاب العقائد مطالبى را بيان داشته است كه دانستن آن خالى از فائده نيست ، مثلا درباره عسل مى فرمايد:
روايت هست كه ، براى هر دردى شفا است ؛ معنايش اين است كه هر درد سردى كه از سرد مزاج ها پيش آيد دواست .
يا درباره استنجاء با آب سرد كه براى صاحب بواسير دواست ، وقتى كه بواسيرش از حرارت باشد تا آخر. (19)
مشروح عقيده ايشان را درباره اخبار طب در بخش 6، فصل 9، همين كتاب مطالعه نمائيد.
6
در تاليف اين كتاب از منابع و مصادر مختلفى كه در دسترس بود، استفاده كرده ام مخصوصا از كتاب شريف بحارالانوار علامه مجلسى ( به علت جامعيت آن ) بطور وفور، بهره زياد برده و خوشه فراوان چيده ام ، بنابر اين ، نام مصادرى را كه بحار از آن نقل كرده و بيشتر آنها را در اختيار دارم ) و هم محلهائى كه در مجلدات مختلف خود بحار هست در پاورقى ها ذكر كرده ام يعنى اگر از مصدرى نقل كرده ام ، در بحارالانوار هم وجود داشت ، اسم بحار را نيز آورده ام ، تا هم از زحمات طاقت فرسا، وسعت اطلاع و ميزان همت آن بزرگوار، در جمع آورى بحارالانوار آگاهى داشته باشم ، و هم نوعى قدردانى از شخصيت وزين اسلامى كرده باشم .
7
هر يك از آيات و اخبارى كه در اين كتاب آورده شده است ، داراى مطالب گوناگون بود، به ناچار از همديگر تفكيك و يا به صورت تكرارى درج گرديده است ؛ چون بيشتر فصلها و بخشها با همديگر رابطه نزديك دارند؛ مانند فصل 13 بخش 1 با فصلهاى 2 و 3 و 4 بخش 2 در واقع مكمل يكديگرند؛ بدينجهت تا آنجا كه ممكن است همه يا حداقل سه بخش اول كتابل ، با هم مطالعه شود تا نتيجه مطلوب به دست آيد.
8
اين كتاب با اينكه در نوع خود بى سابقه است ، چون پس از پرس و جوى زياد كتابى كه مستقلا و بطور جامع درباره آب نوشته شده باشد، پيدا نكردم ، لذا از خوانندگان محترم استدعا دارم . 1. اگر كتاب مستقل و جامعى در باره آب ديده باشند، لطفا به حقير اطلاع دهند، تا در مراحل بعدى از آن بهره بردارى شود.
2. هر مولف و نويسنده اى به هر اندازه كارى در كار خود، تبحر و مهارت داشته باشد و جديت به عمل آورد كه نوشته اى بى عيب و نقص در دسترس مردم قرار دهد، باز خود او در مرور دوم ، به نقائص كارش پى مى برد، چون قرآن كريم مى فرمايد:
افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (20) آيا در باره قرآن نمى انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف در آن مى يافتند يعنى تنها كتابى كه از هر جهت تمام عيار و كامل است ، و هيچ نقصى در آن وجود ندارد، قرآن كريم است ؛
و نيز از قديم گفته اند: كم ترك الاوائل للاواخر چقدر پيشينيان براى پسينيان (گذشتگان براى آيندگان ) مطالبى ، جا گذاشته اند. بدينجهت هر گونه عيب و نقص و يا اشكالى را مشاهده نمودند؛ اولا با بزرگوارى خود با ديده اغماز بنگرند و ثانيا به اينجانب تذكر دهند، تا در چاپهاى بعدى اصلاح گردد.
قم - محمد امينى گلستانى
15 شعبان المعظم 1319 هجرى قمرى
مطابق با 5/9/1378 هجرى شمسى
بخش 1: اول ما خلق الله يا آفرينش آغازين
در ميان حكما، فلاسفه و متكلمين ، اين مسئله مورد بحث و نزاع است كه ، آيا جهان و موجودات به وجود آمده در آن ، قديم است يا حادث ؟! يعنى مسبوق به عدم است ( ذاتى باشد يا زمانى ) يا مسبوق به ماده است ، و آيا براى آنها نقطه شروعى بوده يا ازلى و ابدى است ، معركه هائى آراسته شده و بحثهاى درگرفته است كه ، از موضوع كتاب ما خارج است ، ولى به طور فشرده مى توان آنها را به دو دسته تقسيم كرد.
الف ، دهريين (طبعييون ) مى گويند: العالم الابداية و لا نهاية له ، ( و هو مسبوق بالمادة جهان نه ابتدائى دارد و نه انتهائى و آن (هميشه ) مسبوق به مادة ( بوده ) است آنان در برابر دسته مقابل در اقليت هستند.
ب ، متدينن ، ( آنانكه به اديان آسمانى معتقدند و بسيارى از پيروان اديان ديگر عقيده دارند بر اينكه عالم حادث است يعنى به مشيت خداى توانا، عالم از نيستى به هستى رسيده و از عدم به وجود، تحقق يافته است ، و اين عقيده جزء ضروريات دينى آنها است . بنابر اين عالم ابتدا و نقطه شروعى دارد، و اگر خدا بخواهد روزى به هستى آنها خاتمه دهد. چنانچه اميرمومنان عليه السلام در اين باره فرموده است انه يعود بعد فناء الدنياء وحده لا شى ء معه كما كان قبل ابتدائها كذالك يكون بعد فنائها بلاوقت و لا مكان و لا حين و لا زمان (21) خداى عزوجل پس از نابودى دنيا تنها مى ماند، همان طور كه پيش از آفرينش بود، و هيچ چيز با او نه نخواهد ماند، نه وقتى مى ماند، و نه مكانى و نه هنگامى و نه زمانى .......
قال عليه السلام الاول قبل كل الاول ، ولاخر بعد كل اخر (22) اميرمومنان عليه السلام فرمود: خداوند پيش از تمام اولها و آخر همه آخرها است . علامه مجلسى در شرح اين حديث مى فرمايد: قسمت اول حديث ، حديث ماسوى الله را ثابت مى كند، و قسمت دوم نظريه اكثر متكلمين كه معتقد به : نعدام العالم باسره قبل قيام الساعة يعنى پيش از آمدن روز قيامت ، عالم به طور كامل از بين خواهد رفت را تاييد مى نمايد و هر دو فقره ، اوليت و آخريت به معناى حقيقى را نسبت به خداوند عالم ، به اثبات مى رساند، در دعاهاى امام موسى كاظم عليه السلام وارد شده است كه ؛ و تبقى وحدك كما كنت وحدك (23) خدايا تنها ميمانى ، همان طور كه تنها بودى در بحثهاى آينده برگشت عالم به حالت اوليه را به طور مشروح خواهيد خواند.
مرحوم سيد داماد عليه السلام گويد: اجماع تمامى سفراء سنت گذار و صاحبان شريعت ، از انبياء و مرسلين و اوصياء معصومين ، بر اين است كه هر چه در جهان آفرينش و دو اقليم پنهان و آشكار وجود دارد با حدوث ذاتى و دهرى به وجود آمده اند. (24) شهرستانى صاحب كتاب الملل و النحل در كتاب نهاية الاقدام مى نويسد: مذهب اهل حق از تمامى ملتها اين است كه عالم حادث و مخلوق است ، كه ابتدا و نقطه شروعى دارد خداوند تبارك و تعالى از نيست ، هست ، كرده و از نبود، بود، نموده است جمعى از اركان حكمت و قدماى فلاسفه همانند: تاليس ، انكساغورث ، انكسيمانس از ملطيان فيثاغورث ، انبذقلس ، سقراط، افلاطون از اهل آثينيه يونان و جمعى از شعراء و اوايل و ناسكين ، نيز بر اين عقيده هستند. (25) و نيز با دلايل عقلى و نقلى به اثبات رسيده كه ، عالم با قدرت خداى عزوجل از عدم به وجود آمده است ، اين حدوث خواه ذاتى باشد يا زمانى يا به قول مرحوم ميرداماد با حدوث دهرى بوده باشد، پس از اعتقاد به حدوث عالم ، بحث در اين است كه ، آيا صادر اول يا اولين موجودى كه خلعت وجود پوشيد چه بوده است ؟ حكما مى گويند: عقل اول است ، و او عقل دوم بر خلاف آيات و اخبار و اجماع مليون است . بعضى ها استناد مى كند به حديثى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه اول ما خلق الله هوالعقل (26) آفريده نخست عقل است . علامه مجلسى مى فرمايد: من در روايات شيعه اين حديث را پيدا نكردم ، روايت از طريق عامه است ، و بر فرض صحت ، ممكن است مراد از عقل وجود مبارك خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه يكى از اطلاقات عقل است ، بوده باشد. (27)
بلى روايتى در اصول كافى از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، فرمود: ان الله خلق العقل ، و هو اول مخلوق من الروحانيين ، عن يمين العرش من نوره الخبر (28)
خداوند از نور خود از طرف راست عرش عقل را آفريد و آن اول مخلوق از روحانيين است اين حديث بر اولين مخلوق بودند عقل دلالت مى كند؛ چون صراحت دارد بر اينكه . او اولين آفريده از روحانين است در حالى كه ، هم عرش بوده و هم نور. در احاديث اهل بيت عليه السلام نيز، درباره اول ما خلق الله كه چه بوده است ، تعبيرات مختلف وجود دارد. 1. نور مطلق 2. نور محمد صلى الله عليه و آله 3. نور محمد و على عليه السلام 4. نور محمد، على و فاطمه عليه السلام 5. نور محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام 6. نور 14 معصوم عليه السلام 7. هوا 8. قلم 9. حروف 10 عرش 11. دره بيضاء 12. آتش 13. آب براى روشن شدن مطلب ، درباره هر يك از موارد بالا، رواياتى را آورده و در پايان به جمع بندى و در پايان به جمع بندى و حل آنها مى پردازيم .
1: نور مطلق يا بسيط
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش روايت مى كند كه : اميرمومنان عليه السلام در مسجد كوفه بود، مردى از اهل شام بلند شده ، به حضرت عرض كرد، اى امير مومنان ! خداى تبارك و تعالى اولين چيزى را كه آفريده چه بود؟! فرمود: خلق النور نور را آفريد؛
پرسيد آسمانها از چه چيزى آفريده شد؟ فرمود من بخارالماء از بخار آب ؛
باز سوال كرد خلقت زمين از چه بود؟ فرمود: من زبدالماء از كف آب ؛
پرسيد كوهها از چه به وجود آمد؟ فرمود: من الامواج از موجها (29)
عبدالله بن عباس از اميرمومنان عليه السلام روايت مى كند: قال ان الله تعالى اول ما خلق الخلق ، خلق نورا ابتدعه من غير شى ء (30)
فرمود: خداوند اولين آفريده اى كه آفريد نور بود، نور را از عدم به وجود آورد.
ابوحمزه ثمالى از امام باقر، از اميرمومنان عليه السلام نقل مى كند فرمود: خداوند تك و تنها بود و همتايى نداشت ، كلمه اى گفت آن كلمه نور گرديد، از آن نور محمد و مرا و ذريه مرا آفريد.
2: نور محمد صلى الله عليه و آله
عن جعفر بن محمد عن آبائه عليه السلام قال اميرمومنان عليه السلام : ان الله خلق نور محمد صلى الله عليه و آله قبل المخلوقات باربعة عشر الف سنة و خلق معه اثنى عشر حجابا (31)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارشان عليه السلام روايت مى كند كه اميرمومنان عليه السلام فرمود: خداوند نور محمد را چهارده هزار سال پيش از همه مخلوقات آفريد، و با او دوازده حجاب نيز به وجود آورد.
عن جابر بن عبدالله : قالت قلت لرسول لله صلى الله عليه و آله : اول شى ء خلق الله تعالى ما هو فقال نور نبيك يا جابر، خلقه الله ثم خلق منه كل خير (32) جابر بن عبدالله مى گويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم ، اولين چيزى ، كه خدا آفريد چه بوده است ؟! فرمود: اى جابر نورررسول خدا پيغمبرت بود، آن نور را آفريد سپس به تمامى خوبيها و خيرها از آن نور هستى بخشيد.
عن جابر قال : قال رسول الله : اول خلق نورى ، ففتق منه نور على ، ثم خلق العرش و اللوح و الشمس وضوء النهار و نور الابصار و العقل و المعرفة (33)
از جابر روايت شده است كه ، پيغمبر فرمود: خداوند اولين چيزى را كه آفريد، نور من بود، از آن نور، نور على را شكافت ، سپس عرش و لوح و آفتاب و روشنى روز و نور چشمها و عقل و معرفت را به وجود آورد.
از اميرمؤ منان عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود: خداوند بود و غير از او چيزى وجود نداشت ، پس اولين چيزى كه ، (چهارصد و بيست هزار سال پيش از آفرينش آب ، عرش ، كرسى ، آسمانها و زمين و پيش از لوح ، قلم ، بهشت ، جهنم ، ملائكه و آدم و حوا) آفريد، نور حبيبش محمد صلى الله عليه و آله بود... (34)
عن سلمان الفارسى عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله يا سلمان ! خلقنى الله من صفاء نوره فدعانى فاطعته پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى سلمان خداوند مرا پيش از آنكه آسمان بلند، زمين گسترده ، هوا، آب يا ملك و بشرى را آفريده باشد، از نور خالص خود آفريد، مرا صدا كرد اطاعتش كردم ، از نور من على را آفريد او را صدا زد، اطاعتش ‍ نمود از نور من و على ، فاطمه را آفريد، صدايش كرد اطاعت نمود از نور من و على و فاطمه ، حسن را آفريد، او را صدا كرد، اطاعتش نمود، پس از نور من و على و فاطمه و حسن ، و حسين را آفريد، از نور حسين ، نه نفر ائمه را آفريد آنانرا فراخواند همگى اطاعتش كردند: اين حديث با فصل 6 نور چهارده معصوم اين بخش نيز مناسبت دارد از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ان الله تبارك و تعالى خلق نور محمد صلى الله عليه و آله قبل ان يخلق السماوات ولارض و العرش والكرسى واللوح و القلم والجنة والنار، و قبل ان يخلق آدم و نوحا و ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و موسى و عيسى و داود و سليمان ، و قبل ان يخلق الانبياء كلهم باربعماة الف سنة و اربع و عشرينم الف سنة (35) خداوند نور محمد صلى الله عليه و آله را چهارصد و بيست و چهارهزار سال پيش از آسمانها، زمين ، عرش ، كرسى ، لوح ، قلم ، بهشت ، و جهنم و پيش از آفرينش ‍ آدم ، نوح ، ابراهيم ، اسحق ، يعقوب ، موسى ، عيسى ، داود و سليمان ، و پيش ‍ از تمامى انبياء به وجود آورد.
3: نور محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام
عن مرازم عن الصادق عليه السلام قال : قال الله تبارك و تعالى : يا محمد، انى خلقتك و عليا نورا قبل ان اخلق سماواتى و ارضى و عرشى و بحرى (36)
مرازم ، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند خداى تبارك و تعالى فرمود: اى محمد من ، تو و على را پيش از آفرينش آسمان ها، زمين ، عرش ، و دريابم بصورت نور آفريدم يعنى روح بدون بدن .
ابن عباس گويد: شنيدم رسول الله به على عليه السلام خطاب مى كرد: اى على ، خداى تبارك و تعالى بود و چيزى با او نبود، من تو تو را پيش از آفرينش آسمانها و زمينها از نور و جلالش آفريد، پس در مقابل عرش تسبيح و تقديس او كرده و حمد و ستايش او را مى كرديم . (37)
و روى احمد بن حنبل باسناده عن رسول الله انه قال : كنت اناو على نورا بين يدى الرحمن ، قبل ان يخلق عرشه ، باربعة ، عشر الف عام . (38) احمد بن حنبل امام حنابله سنى ها با سند خود از رسول خدا روايت ميكند، آن حضرت فرمود: چهارده هزار سال پيش از آفرينش ‍ عرش ، من و على نورى بوديم در برابر خداى رحمان
عن محمد بن حرب الهلالى اميرالمدينه عن الصادق عليه السلام قال : ان محمدا و عليا صلوات الله عليهما، كانا نورا بين يدى الله جل جلاله قبل خلق الخلق بالفى عام (39)
محمد بن حرب هلالى امير مدينه گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: محمد و على عليه السلام ، دو هزار سال پيش از آفرينش آفريده اى ، دو تا نور بودند در برابر خداوند.
4: نور محمد و على و فاطمه عليه السلام
عن محمد بن سنان قل كنت عند اللللى جعفر الثانى عليه السلام فاجريت اختلاف الشيعه فقال : يا محمد ان الله تبارك و تعالى لم يزل متفردا ثم خلق محمدا و عليا و فاطمة فمكثوا الف دهر، ثم خلق جميع الاشياء فاشهد هم خلقها و اجرى طاعتهم عليها و فوض امورها اليهم ، فهم يحلون ما يشاؤ ن و يحرمون و ما يشاؤ ن و لن يشاؤ ا، الا ان شاء الله تبارك و تعالى ثم قال : يا محمد! هذه الديانة التى من تقدمها مرق و من تخلف عنها محق ، و من لزمها لحق ، خذها اليك يا محمد! (40)
محمد بن سنان مى گويد: نزد ابى جعفر دوم امام جواد عليه السلام رفته بودم ، اختلاف شيعه را درباره ائمه به ميان آوردم : فرمود: اى محمد! خداى تبارك و تعالى دائما تك و بى همتا بود و پس محمد و على و فاطمه عليه السلام را آفريد هزار دهر ماندند، پس تمامى اشياء را آفريد و آنانرا شاهد آفرينش آنها قرار داد، و اطاعت آنانرا بر جميع اشياء واجب گردانيد و امور تمامى اشياء را به آنها سپرد؛
پس آنها هر چه را بخواهند حلال و هر چه را بخواهند حرام مى كنند، و ابدا چيزى را بدون خواست خداى تبارك و تعالى انجام نمى دهند، سپس ‍ فرمود: اى محمد! اينست ديانتى كه هر كس جلوتر رود، از دين بيرون رفته و اگر از آن عقب بماند محو گردد، و هر كس آنرا بگيرد به حق مى رسد، بگير اين ديانت را اى محمد!
5: نور پنج تن آل عبا عليه السلام
انس بن مالك از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: خداوند پيش از آنكه آدم عليه السلام را بيآفريند من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، در حالى كه هيچ يك از آسمان بالا، زمين گسترده ، تاريكى و روشنائى ، خورشيد و ماه و بهشت و جهنم به وجود نيامده بود؛
عباس عموى پيغمبر گفت اى رسول خدا ابتداى خلقت شما چگونه بود؟ فرمود: اى عمو! زمانى كه خداوند به آفرينش ما، اراده كرد كلمه اى تكلم نمود، از آن نورى آفريد كلمه اى ديگر گفتت ، از آن روحى به وجود آورد نور را با روح بهم پيوست ؛
پس من و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد؛ تسبيح و تقديس خدا مى كرديم در حالى كه ، نه تسبيح گوئى بود و نه تقديس كننده اى ؛
وقتى كه اراده كرد، خلقى به وجود آورد،
نور مرا شكافت عرش و كرسى را آفريد، عرش از نور من و نور من از نور خداست و نور من از عرش افضل است ؛
بعد نور برادرم على را شكافت و از آن ، ملائكه ها را آفريد و ملائك از نور على و نور على از خداست ، على از ملائكه افضل است .
سپس ، نور دخترم را شكافت ، آسمانها و زمين را آفريد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه و، نور دخترم از نور خداست ، پس دخترم فاطمه از آسمانها و زمين افضل است ؛
سپس ، نور فرزندم حسن را شكافت ، خورشيد و ماه را از آن آفريد، نور فرزندم حسن از نور خدا و او از خورشيد و ماه برتر است ؛
سپس نور فرزندم حسين را شكافت و از آن نور، بهشت و حورالعين را آفريد، بهشت و حورالعين از نور فرزندم حسين و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين افضل از بهشت و حورالعين است (41) تا آخر خبر. عن معاذ بن جبل ان رسول الله عليه السلام قال : ان الله خلقنى و عليا و فاطمه و الحسن والحسين عليه السلام قبل ان يخلق الدنيا بسبعة آلاف عام . قلت فاءين كنتم يا رسول الله ؟ قال قدام العرش ، نسبح الله و نحمده و نقدسه و نمجده . قلت على اى مثال ؟ قال اشباح نور... (42)
روايت از معاذ بن جبل است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند على ، فاطمه ، حسن و حسين ، و مرا هفت هزار سال پيش از آفرينش دنيا آفريد؛
عرض كردم اى رسول خدا پس در آن وقت كجا بوديد؟ فرمود: در برابر عرش اگر مراد از كلمه دنيا در اين حديث ، عالم محسوسات باشد، بر اوليت نور پنج تن دلالت نمى كند چون صراحت دارد كه ، عرش قبلا وجود داشته و اگر منظور همه موجودات باشد بعد از آفرينش نور آنها، عرش را به وجود آورده ، سپس در برابر عرش قرار گرفته اند )
پرسيدم در چه مثال در چه صورتى بوديد؟ فرمود در صورت شبحهاى نور...
6: نور چهارده معصوم عليه السلام
جابر جعفى از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: اى جابر! خداوند بود، هيچ چيزى غير از خدا از معلوم ، و مجهول وجود نداشت ، پس اولين خلقى كه از نور عظمتش به وجود آورد، محمد صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت بوديم ، ما را به صورتت اظله خضراء در برابرش نگهداشت ، در حالى كه هيچيك از آسمان ، زمين ، زمان ، مكان ، شب ، روز، خورشيد، ماه وجود نداشت ،
نور ما از نور خدا جدا مى شد مانند جدا شدن نور خورشيد، تسبيح و تقديس خدا مى كرديم و ستايش و عبادت او را با شايسته ترين عبادتها، انجام مى داديم خداوند خواست مكان را به وجود آورد؛ (43)
آن را آفريد و بر او نوشت : لا اله الا الله محمد رسول الله ، على اميرالمومنين وصيه ، به ايدته و نصرته پس عرش را آفريد به سرادقات عرش آن كلمات را نوشت و آسمانها را آفريد مثل آن را به اطراف آنها نوشت ؛ بهشت و جهنم را خلق كرد، بر آنها مثل آنرا نوشت ، و ملائكه را ايجاد كرد، در آسمان اسكان داد و پس هوا را آفريد آن كلمات را نوشت و جن را آفريد، در هوا ساكن كرد و زمين را به وجود آورد آن كلمات را بر اطراف زمين نوشت ؛
فبذالك يا جابر! قامت السماوات بغير عمد و ثبتت الارض اى جابر با اين كلمات آسمانها بدون ستون ايستاده و زمين ثابت گرديده . پس آدم را از اءديم زمين آفريد، حديث را ادامه داد تا اينكه فرمود:
فنحن اول خلق الله و اول خلق عبدالله و نحن سبب الخلق و سبب تسبيحهم و عبادتهم من الملائكة و الادميين پس مائيم آفرينش آغازين و اولين آفريده اى كه خدا را پرستش كرد و مائيم سبب و علت آفرينش ‍ ما سوى الله ، و نيز سبب تسبيح و عبادت ملائكه و آدميان مائيم . (44)
انس بن مالك قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : خلقناالله نحن حيثلاسماء مبنيه و لاارض مديحة و لا عرش و لا جنة و لا نار، كنا نسبحه (45) انس بن مالك گويد: رسول خدا فرمود: خداوند ما را آفريد در حالى كه ، آسمان بر افراشته ، زمين گسترده ، عرش ، بهشت ، و آتشى وجود نداشت فقط ما تسبيح گوى خدا بوديم .
مفضل گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى چهارده نور را، چهارده هزار سال ، پيش از آفرينش ، خلق كرد و آن نورها ارواح ما بود پرسيدند آن چهارده نفر كيستند؟ فرمود: محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نه ائمه از نسل حسين آخر آنها قائم است كه ، پس ‍ از غيبت ظهور مى كند و دجال ها را مى كشد و زمين را از ظلم و جور پاك مى كند. (46)
ابى حمزه ثمالى گويد: شنيدم على بن حسين عليه السلام مى فرمود: خداى عزوجل محمد و على و يازده ائمه را از نور عظمت خويش به صورت ارواح آفريد، در روشنائى نورش ، عبادت خدا را انجام مى دادند و تسبيح و تقديس خدا مى كردند، و آنانند ائمه هدايت كننده از آل محمد صلى الله عليه و آله . (47)
ابى حمزه ثمالى گويد: حبابه و البيه به محضر ابى جعفر عليه السلام وارد شده و عرض كرد، يابن رسول الله ! براى من بفرماييد كه ، در اظلمه چه چيزى بود؟ فرمود: ما پيش از آفرينش ، نورى بوديم در برابر خدا، وقتى كه مخلوقات را آفريد ما تسبيح گفتيم ، آنها نيز با ما تسبيح گفتند تهليل و تكبير گفتيم ، آنها نيز گفتند و اين است قول خداوند متعال : و ان لواستقامو على الطريه لاسقيناهم ماء اغدقا (48)
اگر در راه حق ، استقامت كنند البته آنها را از آب سيراب مى كنيم و آن راه حب على و آب گواراى ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله است . (49)
مفضل از امام صادق عليه السلام سوال كرد: ما كنتم قبل ان يخلق الله السماوات والارضين ؟ قال كنا انوار حول العرش ، نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة تا آخر خبر (50) پيش از آفرينش آسمانها و زمين ها در چه حالتى بوديد؟ فرمود نورهائى در پيرامون عرش ! تسبيح گويان و تقديس كنندگان خدا بوديم ، تا اينكه پروردگار سبحان ملائكه را آفريد.
باز مفضل از امام صادق عليه السلام پرسيد: كيف كنتم حيث كنتم فى الاظلة ؟ قال يا مفضل كنا عند ربنا ليس عنده احد غيرنا فى ظلة خضراء نسبحه و نقدسحه و نمجده و لا من ملك مقرب و لاذى روح غيرنا. حتى فى خلق الاشياء فخلق ماشاء كيف شاء من الملائكة و غيرهم ثم انهى علم ذالك الينا (51) چگونه بوديد زمانى كه در اظله قرار داشتيد؟!
فرمود اى مفضل با قرب معنوى در نزد خدا بوديم در حالى كه كسى غير از ما، در اظلمه خضراء وجود نداشت ، تسبيح ، تقديس و تمجيد خدا مى كرديم نه ملك مقربى و نه ذى روحى بود؛
تا اينكه هر چه را، هر طور كه مى خواست آفريد، و علم آنها را به ما واگذاشت علامه مجلسى گويد اظلة ، عالم ارواح يا مثال يا عالم ذراست .
7: هوا
على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه مباركه وهو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشهه على الماء (52) آورده است كه اين در ابتداء آفرينش بود.
خداى تبارك و تعالى هوا را آفريد بعد از آن قلم را، به قلم دستور داد: جارى شود بنويس عرض كرد خدايا! بر چه چيزى جارى شوم ؟ فرمود: آنچه كه واقع خواهد شد.
پس شش چيز را كه ظلمت ، نور، آب ، عرش ، باد شديد و آتش بود از هوا آفريد.
و خلق الخلق كلهم من هذذه الستة د التى خلقت من الهوا تمامى مخلوقات را از اين شش چيزى كه از هوا آفريده شده بود خلق كرده است .. (53)
انكسيمانس حكيم كه از اهل ملطيه است گويد: اول مبدعات و مبدا تكون مكونات عالم حدثان از اجرام علوى و سفلى ، هواست . (54)
8: قلم
قال ابن اثير فى الكامل : صح الخبر
عن رسوللل الله صلى الله عليه و آله فيما رواه عبادة بن الصامت انه سمعه يقول : ان اول ما خلق الله القلم فقال له اكتب فجرى فى تلك الساعة بما هو كائن (55)
ابن اثير گويد: خبر صحيح از رسول خدا صلى الله عليه و آله است آنطور كه عبادة بن صامت روايت كرده كه ، شنيده است ، آن حضرت فرمود: نخستين چيزى كه خلق شد قلم است ، پس به او فرمود: بنويس همان ساعت هر چه خواهد شد را نوشت
قال ضمرد: ان الله خلق القلم قبل ان يخلق شيئا بالف عام (56)
ضمره گفت : خداوند هزار سال پيش از آنكه چيزى را خلق كند قلم را آفريد. از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت است كه فرمود: اولين چيزى را كه خدا آفريد قلم بود؛ پس نون را كه دوات است خلق كرد و به او فرمود: بنويس ! گفت : چه بنويسم ؟ فرمود آنچه هست و خواهد بود تا روز قيامت از عمل و اثر و رزق و اجل ، پس تا روز قيامت آنچه مى شود نوشت اين است ، قول خدا: ن والقلم و مايسطرون (57)
ثم ختم على فى القلم فلم ينطق و لا ينطق الى يوم القيامة سپس بر دهان قلم مهر زد كه حرف نزد و نمى زند تا روز قيامت . (58)
عن ابراهيم الكرخى قال : سالت جعفر بن محمد عليه السلام عن اللوح و القلم ؟ قال هما ملكان . (59)
روايت از ابراهيم كرخى است . گفت : از جعفر بن محمد از لوح و قلم پرسيدم كه آنها چيستند؟ فرمود: آنها دو ملك اند.
عقائدالصدوق : اعتقادنا فى الوح والقلم انهما ملكان (60)
شيخ صدوق در كتاب العقائد مى گويد عقيده ما درباره لوح و قلم ، اين است كه آنها دو ملكند.
والقلم قلم من نور، و كتاب من نور، فى لوح محفوظ يشهده المقربون ، و و كفى بالله شهيدا (61)
و قلم قلمى از نور است و كتابيست از نور در لوح محفوظ شاهد آن مقربينند و شهادت خدا كافيست .
البته اين حديث و امثال آن آن به خاطر ميزان فهم ما، از منابع وحى ، با اين تعبيرات صادر شده است ؛ و گرنه علم و معناى آنها نزد راسخين در علم انبياء و اولياء مى باشد.
ما هم به طور دربست و تعبد پذيرا هستيم ، نه اينكه معناى حقيقى آنهاست كه از مفهوم الفاظم ، استفاده مى شود.
9: حروف
امام رضا عليه السلام در مجلس مامون به سوالات عمران صابى كه جواب مى داد فرمود و اعلم ان الابداع والمشية والارادة معناها واحد، و اءسمائها ثلاثة ؛ و كان اول ابداعه وارادته و مشيته ، الحروف التى جعلها اصلا لكل شى ء و دليلا على كل مدرك ، و فاصلا لكل مشكل ، و بتلك الحروف تفريق كل شى ء من اسم حق اوباطل ، او فعل او مفعول ، او معنى او غير معنى و عليها اجتمعت الامور كلها و لم يجعل للحروف فى ابداعه لها معنى غير انفسها بدانكه كلمات ابداع و مشيت و اراده سه اسم است به يك معنا؛ و نخستين ابداع و ارادة و مشيت خداوند حروفى بود كه آنها را اساس و پايه تمامى اشياء و راهنماى همه درك شونده ها و جدا كننده تمام مشكلها قرار داد. با آن حروف همه چيز را، اعم از اسم حق يا باطل ، فعل يا مفعول ، معنادار يا بى معنا از هم جدا نمود. تمام كارها پيرآمون آن حروف گرد آمدند؛ و براى حروف غير از شناساندن خود معنائى قرار نداد.
امام عليه السلام فرمايش خود را درباره حروف ادامه داده تا به اينجا رسيد و فرمود والحروف لا تدل غير انفسها به غير از خود دلالتى ندارد. مامون عرض كرد: چگونه ؟ حضرت فرمود: خداوند براى فهماندن معناى چيزى ، چهار، پنج ، شش يا كم و زياد آنها را كنار هم مى چيند تا معنا دهد، در غير اين صورت بى معناست .
عمران پرسيد چه طورى اين را بشناسيم ؟ امام فرمود: اگر حروف را به تنهائى بشمارى مثلا بگوئى ، ا، ب ،ت ، ث ، ج ، ح ، خ ، تا آخر فقط خود را مى شناساند. اما اگر چند تاى آنها را كنار هم قرار دهى به هر چه كه خواستى معنا مى دهد ( اسم ، صفت ، موصوف (62) و....
10: عرش
عن ابن عباس : قال اول ما خلق الله العرش ، فاستوى عليه . (63)
ابن عباس گويد: اولين چيزى كه آفريده شد عرش است ، پس بر اريكه قدرت قرار گرفت .
يزيد بن مسلم نامه اى به جابر بن يزيد جعفى نوشته از او سؤ ال كرد از بدو آفرينش ، جواب داد: عرش ، آب ، و قم بود و الله العالم . (64)
11: آتش
قيل اول المخلوقات النار. (65) گفته شده است ، بعضى ها گفته اند اولين آفريده خدا، آتش است .
12: جوهر اخضر يا درة بيضاء
شرح النهح الكيدرى : ورد فى الخبر: ان الله تعالى لما اراد خلق السماء و الارض خلق جوهرا اخضر ثم ذوبه فصار ماءا مضطربا ثم اخرج منه بخارا كالد خان فخلق منه السماء كما قال : ثم استوى الى السماء و هى دخان : (66) ثم فتق تلك السمائ فجعلها سبعا ثم جعل من ذلك الماء زبدا فخلق منه ارض مكه ثم بسط الارض كلها من تحت الكعبة و لذلك تسمى ام القرى لانها اصل جميع الارض ، ثم شق من تلك الارض سبع ارضين . (67)
كيدرى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است خداى تبارك و تعالى وقتى كه اراده نمود آسمان و زمين را بيآفريند، يك گوهر آبى خلق كرد و آن را ذوب نموده و تبديل به آب لرزان كرد و از آن آب ، بخارى مانند دود بيرون آمد، آسمان را از آن آفريد چنانچه خود فرموده است : سپس به آفريدن آسمان توجه كرد در حالى كه به صورت دود بود.
پس آسمان را شكافته هفت آسمان به وجود آورد، باز از آب ، كفى به وجود آورد، و زمين مكه را از آن كف آفريد و تمامى زمين ها را از زير كعبه گسترانيد، به خاطر اين است كه ، مكه را ام القراء ناميدند؛ چون كعبه ريشه همه زمين است ، سپس زمين را شكافت و هفت زمين را آفريد.
فخر رازى در تفسيرش از كعب الاحبار نقل كرده است : خداوند يك ياقوت آبى رنگ آفريد با نظر هيبت بر او نگريست ، آن ياقوت به صورت آب لرزان درآمد؛ سپس باد را آفريد و آب را در متن باد قرار داده و عرش را بر آب گذاشت . (68)
مى گويند در سفر اول تورات آمده است كه خداوند گوهرى آفريد، با هيبت و غضب بر او نگريست از ترس خدا آن گوهر آب شده و بخار از آن بلند گرديد، از آن بخار، آسمانها را آفريد؛ و بر روى آب كف پيدا شد؛ و از آن كف زمين را به وجود آورد. (69)
ورد فى بعض الكتب السماوية : ان الله تعالى خلق اولا درة بيضاء فنظر اليها بعين الهيبة فصارت ماءا (70)
در بعضى از كتابهاى آسمانى وارد شده است كه : خداى تعالى در آفرينش ‍ آغازين در سفيدى را آفريد، و با هيبت به او نظر انداخت ، پس آن در، ذوب شده و آب گرديد.
از اين جهت است كه امام رضا عليه السلام در جواب صباح بن نصر هندى كه پرسيد: ما اصل الماء؟ ريشه آب چيست ؟ فرمود: اصل الماء خشية الله : ريشه آب ترس از خداست .(71)
در پايان اين بخش ، حديثى در اين باره خواهد آمد.
13 : آب
عن محمد بن سنان قال : سالت ابى عبدالله عليه السلام عن اول ما خلق الله عزوجل ؟ قال : ان اول ما خلق الله عزوجل ما خلق من كل شى ء قلت جعلت فداك و ما هو؟ قال : الماء (72)
محمد بن سنان گويد: از امام صادق عليه السلام سوال كردم از اولين چيزى كه خداوند آفريد؟ فرمود: اول ما خلق الله عزوجل چيزيست كه همه اشياء را از او آفريد، عرض كردم فدايت شوم ، آن چيست ؟ فرمود: آب .
عن جابر بن يزيد الجعفى ، فى اسئلة الشامى عن ابى جعفر عليه السلام : اخبرك ان الله علا ذكره كان و لا شيى ء غيره ، عزيزاو لا عزلانه كان قبل عزه الى ان قال عليه السلام ولكن كان الله و لا شى ء معه فخلق الشى ء الذى جميع الاشياء منه و هو الماء (73)
جابر بن يزيد جعفى گويد: امام باقر عليه السلام در ضمن جواب سوالات مرد شامى فرمود: خداوند بود و چيزى با او نبود، عزيزى بود كه عزتى وجود نداشت چون او قبل از عزتش بود، او به وجود آورنده آن چه كه ملاك عزت است ، بود؛ پس شيى اى را آفريد كه تمامى اشياء از اوست و آن هم آب است .
ابن عباس از عده اى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده اند آن حضرت فرمود: ان الله كان عرشه على الماء ولم يخلق شيئا قبل الماء (74) عرش خدا بر آب و چيزى را پيش از آب نيآفريده بود
راس الجالوت از ابوبكر پرسيد! ما اصل الاشياء؟ ريشه اشياء چيست ؟ نتوانست جواب دهد، اميرمومنان عليه السلام فرمود: هوالماء ريشه همه چيزها آب است ؛ چون خداوند فرموده است : وجعلنا من الماء كل شى ء حى (75)
عن النبى فى قوله تعالى وجعلنا من الماء كل شى ء حى قال : كل شى ء خلق من الماء (76) رسول اكرم صلى الله عليه و آله در تفسير آيه مباركه فرمود: همه چيز از آب آفريده شده است . در دعاى شب دوشنبه مى گويد: و كان عرشك على الماء من قبل ان تكون ارض او سماء و لا شيى ء مما خلقت فيهما: الدعا خداى عرش تو پيش از آفرينش ‍ آسمان و زمين و هر چه در آنهاست بر آب قرار داشت . (77)
در دعاى شب سه شنبه مى فرمايد: يجول حول اركان عرشك النور و الوقار، من قبل ان تخلق السماوات و الارض ، و كان عرشك على الماء (78) پيش از آفرينش آسمان و زمين ، نور و وقار تت پيرامون عرشت مى چرخيد در حالى كه عرش تو بر آب قرار داشت . امام موسى كاظم عليه السلام مى گويد خدايا كنت اذ لم تكن شيى ء وكان عرشك على الماء تو بودى ، زمانى كه هيچ چيزى وجود نداشت ؛ نه آسمان بر افراشته و نه زمين گسترده يافته ، نه خورشيد و ماهى و نه ستاره سير كننده اى (79) تا آخر دعاء.
از امام صادق عليه السلام در دعاى روز عرفه آمده است : الحمدلله الذى كان عرشه على الماء حين لا شمس تضى ء و لا قمر يسرى ، و لا بحر يجرى ، و لا رياح تذرى ، و لا سمائ مبنيه ، و لا ارض مدحية (80) سپاس خدائى را كه عرش او بر آب بود در هنگامى كه خورشيد نورانى و ماه سير كننده ، درياى جريان يافته اى نبود، نه بادى مى وزيد و نه آسمانى بر افراشته و نه زمين گسترده ، وجود داشت ، تا آخر دعاء
و عرشه على الماء قبل ان تكون السمائ مبينة ، والارض مدحية ثم خلق السماوات والارض فى ستة الايام (81) و عرش او بر آب بود، پيش از آسمان برافراشته و زمين گسترده و سپس در شش روز زمين و آسمان ها را آفريد.
حكيم تالس ملطى گويد: ابداع اول آب است ، زيرا آب صلاحيت دارد كه ، باز نماياندن صورتها را در اعلا مدارج كمال ، بپذيرد.
خداوند جميع جواهر آسمان و زمين و آنچه محتوى آنهاست از آن بوجود آورد. پس آب علت هر مبدع و هر مركب باشد؛ و از انحلالش ، هوا ابداع يافت ، و از صافترين اجزايش آتش متحقق گرديد، و از شعله ها كه اثير يا دود حاصل شد، كواكب مكنون گشته و در حوال مركز به دوران متحرك شدند، به حركت در آمدند چنانچه مسبب به سبب متشبث شود به شوقى كه در آن حاصل است . (82)
و گويد: چون عنصر اول قابل هر صورتى است و در عالم جسمانى مثال نورانى كه قبول تمام صورتها را مستعد باشد، عنصرى مثل آب نيافت ؛ لذا آب را مبدع اول گردانيد در مركبات و منشا انشاء اجسام ارضى و اجرام سماوى داشت . (83)
فلوطر خيس حكيم گويد: اصل مركبات آب است .
چون اجزاى آن از همديگر جدا شده و صاف شود و در نهايت آتش باشد، و چون در آن ثقل (سنگينى ) باشد هوا شود و چون متكاثف شود تكاثفى مبسوط روى هم انباشته شود در غايت زمين باشد. (84)
خواص فيزيكى آب
قدرت حلاليت آب بسيار است . از اين رو در طبيعت هرگز به صورت خالص يافت نمى شود و همواره مقدار مواد آلى و معدنى به صورت محلول با خود دارد.
آب مهمترين عامل فرسايش پوسته زمين و جابجا كردن مواد آن است . اين عمل به وسيله سيلابها و رودها انجام مى گيرد. هزاران ميلون تن املاح محلول در سيلابها موجب شورى و تلخى آب اقيانوس ها گرديده است . (85)
حدود 99 درصد آبهاى سطحى يا داراى مقادير زيادى نمك است و يا مانند آبهاى قطبى به صورتى است كه در شرايط كنونى غير قابل استفاده است . در دنيا آب طبيعى بدون نمك وجود ندارد. (86)
در اثر جا به جا شدن مواد زمين به وسيله آب و رسوبات حاصل از آنها زمينه چين خوردگيها و فرايندهاى كوه زايى بعدى را فرآهم مى آورد. مثلا رود مى سى سى پى هر روز حدود يك ميليون تن مواد گوناگون به خليج مكزيك مى ريزد و اين عمل آب طى ميليونها سال موجب بسيارى از دگرگونيها پوسته زمين و پيامدهاى زيستى آن گرديده است و به كندى همچنان پستيها و بلنديهاى زمين را دگرگون مى سازد.
نقطه انجماد آب خالص در فشار يك اتمسفر صفر درجه و نقطه تبخير آن در همان فشار 100 سانتى گراد به عنوان مبدا اندازه گيرى دما برگزيده شده است . تغييرات چگالى آب در اثر افزايش و كاهش حرارت ، حالت استثنائى دارد. انجماد آب همواره از سطح آغاز مى شود و به اين علت كه قابليت هدايت حرارتى يخ بسيار پايين است ؛
انجماد هيچگاه به اعماق آب نمى رسد؛ و اين ، براى جانوران آبزى بسيار حياتى است . آب ، ماده اى مركب از هيدروژن و اكسيژن با فرمول شيميائىH2o كه در شرايط عادى مايع ، و خالص آن ، بى بو و بى مزه و اندك آن بى رنگ است ، ولى بسيار آن ، آبى به نظر مى آيد. (87) و اين رنگ آبى به علت انتشار اشعه هاى خورشيد به وسيله مولكولهاى هوا است . (88)
راه حل اختلاف روايات
از مجموع روايات با تعبيرهاى گوناگون چنين استفاده مى شود كه خداى تبارك و تعالى پيش از آفرينش زمان ، مكان ، عرش ، فرش ، زمين و آسمان و هر چه كه متصور شود شيى اى را آفريد كه در غايت شرافت و نهايت و كرامت بود. و آن شيى ء واسطه بين او، و ساير ممكنات بلكه سبب آفرينش و ايجاد ساير مخلوقات بود و علت ايجاد ما سوى الله گرديد)
گروهى از اساطين حكمت نيز به وجود آمدن خلق اول ، قبل از آفرينش ‍ زمان ، بلكه بر جائز بودن وجود موجودات زيادى قبل از وجود زمان ، تصريح كرده اند و لازمه آن با اين شرايط اين است كه ، امرى مجرد از كاستى ها و نقائص ماده ، و منزه از حجابهاى طبيعت و مبراء از زمان و مكان مى باشد. پس صادر اول بلكه همه چيزهائى كه بدون زمان به وجود آمده اند) جدا از تجرد نمى باشند.
على بن موسى الرضا عليه السلام در جواب عمران صابى فرمود: ثم خلق مبتدعا مختلفا باعراض و حدود مختلفه لا فى شى ء اقامه و لا فى شى ء حدود و لا على شى ء حذاه و مثله له (89)
سپس يك آفريده نو ظهور ابداعى با اعراض و حدود مختلفه به وجود آورد. نه بر چيزى استوار ساخت و نه در چيزى محدود نمود، و نه با شيئى برابر هم مقدار داد و نه در ذهن متمثل كرد، و نه اينكه در خاطر نقشه اى كشيده بعد اجرا نموده باشد.
لا فى شيى ء اقامه يعنى : آن موجود ابداعى را در محل و يا مكانى ، پايدار نساخت ، زيرا چيزى وجود نداشت ( نه زمان و مكانى نه زمين و آسمانى و نه عرش و فرشى ) اين موجود مجرد يا اول ما خلق الله را در غالب روايت نور تعيين نموده است ، و باز در اكثريت روايات پرده از روى آن برداشته ، و منظور از نور را، با صراحت كامل ، نور محمد و نور آل محمد صلى الله عليه و آله معرفى كرده است .
البته توجه داشته باشيد نور حسى خواه جوهرى باشد يا عرضى ، احتياج به زمان و مكان دارد؛ اما نور صادر اول ؛ يا نور واحد بسيط چون از تمام اجسام و جسمانيات به مراتب لطيف تر و بسيطتر، و مقامش از نور حسى بالاتر و رفيع تر است ، نيازى به زمان و مكان ندارد؛ چون زمان مقدار حركت و حركت از صفات مخصوص جسم است ، وقتى كه جسم نباشد، زمان هم وجود نه خواهد داشت و هر چيز غير جسمانى بناچار برون از حيطه زمان مى باشد؛
پس اگر شيئى مجرد از ماده پيدا شود با زمان محدود نه خواهد شد، در روايت هاى گذشته و آينده ، به آفرينش اين نور، پيش از زمان و مكان تصريح گرديده است .)
اگر چه آن نور در واقع نور پيغمبر صلى الله عليه و آله و نور عترت طاهرين او هست ، يعنى نور واحدى است ، در قالب هاى متعدد. اما درك اين واقعيات و حل اين معضلات وصيت نامه فهم حقيقت تعلق پيغمبر به عترت و پى بردن به نحوه اتحاد آنها، از مسائل بسيار مشكل و از غومض ‍ اخبار و برون از قدرت فكرى انسانها است ، چون در حديث آمده است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
يا على ما عرف الله حق معرفته الا انا و انت ما عرفنى الا الله و انت و ما عرفك الا الله و انا
اى على ! كسى خدا را بطور شايسته نشناخت جز من و تو، و كسى مرا به شايستگى نشناخت غير از خدا و تو، و كسى ترا آنطور كه لايق آنى ، نشناخت مگر خدا و من .
و در حديث ديگر فرمود: يا على ! ما عرف الله حق معرفته غيرى و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غيرالله و غيرى . (90)
اى على ! كسى خدا را به شايستگى نشناخت مگر من و تو. و كسى ترا آنطور كه شايسته آنى نشناخت و غير از خدا و من پس مثل ما مگسان را در عرصه سيمرغ راهى نيست و هر چه بخواهيم نزديك تماشا راز شويم دست رد بر سينه نامحرم مى زنند؛
در جائيكه آن نور از ماده و دور از لوازم ماده يعنى : تحيز و تغير و غير آنها است ، به هيچ وجه تقدير آن به زمان ، و تقييد آن به مكان ممكن نيست و نيز تحديد آن با هر حد جسمانى ، دور از حيطه فكر بشر غرق در ماده و فرو رفته در باتلاق ماديات است .
جائيكه عقاب پر بريزد
از مرغك ناتوان چه خيزد
فقط حد تحديد ما هوى امكانى آن ، امكان پذير است ، و اما تحديد تقدم وجودى او به وجود ساير ممكنات ، با سالها و دهرها، در حد تقدير زمانيات نبوده بلكه بيرون از ارقام رياضى است ؛ به اين علت است كه در تحديدات ذكر شده در روايات مورد بحث اختلاف زيادى هست ، به طوريكه در ميان دو تاى آنها، اتفاق و هماهنگى وجود ندارد . (91)
خلاصه گيرى مى شود؛ روايات وارده درباره چهارده معصوم عليه السلام اين است كه ،
1 - صادر اول يا ( اولين مخلوق ) نور محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله است ،
2 - چون نورشان نور واحد است ، پيش يكى از آنها چهارده و چهارده شان يكى است ( در اين صورت لفظ ثم ها در اين روايات براى ترتيب ذكرى است نه ترتيب وجودى
3 - علت ايجاد تمامى ما سوى الله ، آنها هستند،
4 - واسطه ميان خالق و مخلوق آنهايند، چنانچه حديث شريف : و اشهد هم على خلقه (92) آنها را شاهد آفرينش قرار داد
و حديث : لولاك ما خلققت الافلاك ، (93) و اگر تو نبودى فلكها را به وجود نمى آوردم پرده از اسرار وجودى و شخصيتى آنها را برداشته است .
(در اين موضوع به كتاب هاى مربوطه مخصوصا كتاب امامت بحارالانوار و غيره مراجعه كردن لازم ، و دقت زياد به كار بستن ، ضرورت دارد.
اما مسئله قلم و عقل : در روايات بر تجرد آنها اشاراتى شده است ، و نيز در محل خود به اثبات رسيده است كه التجرد لا ينفك عن العقل تجرد از عقل تفكيك ناپذير است پس اگر نور و عقل و قلم ، سه اسم براى يك حقيقت باشد، مسئله حل شده و روشن است ، و اما اگر آنها را حقائق مختلفه بدانيم بايد مسئله به اين صورت حل شود كه ، نور را مخلوق او لحيقى و اولويت بقيه را اضافى يا نسبى بدانيم . با اين توضيح كه : عقل ، اول ما خلق الله از روحانيين است ، در كتاب شريف اصول كافى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
ان الله خلق العقل و هو اول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره (94) يعنى : خداوند عقل را كه نخستين خلق از روحانين است ، از سمت راست عرش ، از نور خود، آفريد.
اما اوليت قلم ، نسبت به همجنس خود از ملائكه است ، ابراهيم كرخى مى گويد: سالته عن اللوح والقلم ، فقال : هما ملكان (95) از امام صادق عليه السلام درباره لوح و قلم ، سوال كردم فرمود: آنها دو ملك هستند و در حديث سفيان ثورى آمده است ، ن ملكى است كه به قلم مى رساند و قلم به لوح كه آنهم ملك است و لوح به اسرافيل و اسرافيل به ميكائيل و او به جبرائيل و او نيز به انبياء و رسل مى رساند. (96)
پس قلم اولين ملك از ملايكه است ، كه به وجود آمده است .
و اما اوليت هوا، (قمى در تفسير خود آورده است ) نسبت به اجسام غير مرئى و غير حسى است . يعنى : اولين چيزى كه از اجسام غير مرئى آفريده شد، هوا است ، و همچنين اولت عرش و آتش و غيره ، نسبت به چيزهاى ديگر.
و اما اوليت آب نسبت به آفرينش افلاك و عناصر و ساير اجسام مرئى و حسى است ؛ يعنى اولين موجودى كه از اجسام مرئى و حسى به وجود آمد آب است . حكيم تاليس گفته است : منظور از اوليت آب ، مبداء مركبات جسمانى بودن آن است ، نه آنكه اول موجودات علوى است . (97)
پس آنچه كه از روايات استفاده مى شود، آب بعد از نور، اولين مخلوق است كه آفريده شده است و دره بيضا يا جوهر اخضر نيز همان ريشه و اصل آب است ، در اثر هيبت نظر خداوند، ذوب شده و تبديل به آب گرديد. و از آب آسمانها و زمين و هر چه كه در ميان آنهاست هستى گرفت . (98)
آب حتى جلوتر از عرش هم بوده ، چون خداوند فرموده است : و كان عرشه على الماء (99) يعنى : عرش خدا بر آب بود و طبق روايات فراوان جلوتر از ملائكه ها هم آفريده شده است .
پس آيه مباركه و جعلنا من الماء كل شى ء حى ء (100) از آب تمامى چيزها را زنده كرديم و حديث فجعل نسب كل شى ء الى الماء (101) نسب همه اشياء را بر آب قرار داد ناظر به تمامى موجودات عالم مرئى و حسى است ، خواه به معنى زنده تشريعى باشد مانند جانوران ، و يا زنده تكوينى ، مثل آسمانها و زمين و هر چه در آنها است ، از كواكب و كوه (102)
از ابن عباس نقل شده است كه اميرمومنان عليه السلام فرمود: خداوند اولين چيزى را كه آفريد نور بود ، آن را از غير شيى ء ابداع نمود؛ پس ‍ ظلمت را از نور آفريد، دوباره از ظلمت نورى به وجود آورد كه از آن ياقوتى را خلق كرد، غلظت آن به اندازه هفت آسمان و هفت زمين بود، پس ياقوت را زجر كرد؛
از هيبت آن ، ياقوت آب شد، به صورت آب لرزان درآمد، و پس از آن عرش ‍ را از نور خود آفريد و بر آب قرار داد. (103)
نتيجه
خلاصه روايات وارده در تعيين اول ما خلق الله بر دو گوه بوده است :
1 - صراحت دارد بر اينكه جسمى يا مادى بوده است مانند؛ آب ؛
2 - در ابتداء به نظر متشابه مى آيد كه آيا جسمى بوده يا غير جسمى ؟ مادى بوده يا مجرد مانند روايات نور و عقل و قلم و اين سه ، طبق بعض ‍ روايات از مجردات هستند، چون نور يا نور پيغمبر صلى الله عليه و آله پيش ‍ از مكان و زمان و دور از لوازم ماديات بوده و اين خود دليل بر تجرد آن است ،
در بعضى روايات قلم را جزئى از ملائكه ، و عقل را نيز از روحانيين به حساب آورده ، و نيز در محلش به اثبات رسيده است كه ، تجرد از عقل جدائى ناپذير است و به هيچ وجه قابل انفكاك نمى باشد؛ بدينجهت گفته شده است كه : مراد از عقل نفس رسول الله صلى الله عليه و آله است ، براى اينكه او، يكى از اطلاقات عقل است . (104)
پس اول ما خلق الله از ماديات ، آب ، و از مجردات ، اين سه است و اگر اينها از حقايق گوناگون باشند، اوليت نور حقيقى و اوليت عقل و قلم جز آن دو اضافى است ، همانطور كه بيان گرديد. و نيز اخبار زيادى وارد شده است كه اصل عالم جسمانى ، آب است ؛
اما مراد از آب ، آيا توده گازهاى فشرده و مواد مذابى است كه چون ، جريان دارد و سيال است ، به آن هم مى شود آب گفت ؟ (105) يا همين جسم مركب از اكسيژن و هيدروژن يا چيز ديگر مانند او است ؟ از مسائلى كه براى تعيين آن راهى نيست . (106)
ولى آنچه كه به حقيقت مقرون است ، مفهوم آزاد و لغوى كلمه ماء است ، چون كلمات را هر قدر و هر اندازه به حال خود واگذاريم ، فهم مسائل و مطالب آسانتر و روشن تر خواهد بود، چون ظهور كلمه (ماء) در آيه مباركه همان آب معمولى است ، كه به ذهن متبادر مى شود.
بخش 2: اهميت و ارزش وجودى آب
1: ريشه آب
هر موجودى كه در آفرينش لباس وجود بر خود پوشيده است يك اصل و ريشه ، يا به تعبير ديگر سنگ زير بنائى دارد؛
حتى صادر اول كه از نبود، بود، شده و از نيستى به هستى رسيده است ، باز اصلى دارد؛ آنهم مشيت و اراده خداست .
و نيز از مطالب گذشته چنين استفاده شد كه اول ما خلق الله از اجسام مرئى آب ، است و خود آب نيز مادرى دارد به نام جوهر اخضر يا درة البيضاء است .
حالا درة البيضاء خود چه بوده و يا از چه چيزى يا چيزهائى ، تشكيل يافته بود، خدا مى داند چون آبى كه در دسترس ماست آنطور كه دانشمندان مى گويند از تركيب دو عنصر اكسيژن و هيدروژن پيدا شده است و تركيب آب دو هم پس از به وجود آمدن خيلى از اشياء و در يكى از مراحل تكاملى زمين بوده است پس درة مذكور در اين روايتها از مطالبى است كه براى فهم آن ، قدرت علمى بيشترى مى خواهد.
صباح بن نصر هندى از عالم آل محمد امام رضا عليه السلام پرسيد: ما اصل الماء؟ قال عليه السلام اصل الماء من خشية الله (107) ريشه آب چيست ؟ فرمود: ريشه آب ترس از خداست . علامه مجلسى رضوان الله عليه ، در ذيل حديث بالا مى فرمايد، اى خشية الله صار سببا لذوبان الدرة و صيرورتها ماءا يعنى ترس از خداست كه سبب ذوب شدن درة و آب شدن آن گرديد، كه در بخش 1 فصل 12 اشاره شد.
2 : مادر مخلوقات
از ظاهر آيات قرآن مجيد و نصوص اخبار و احاديث فراوان معلوم مى شود، اصل و ريشه جسمانيات يا عالم جسمانى ، آب است . (108)
جابر جعفى عن ابى عن ابى جعفر عليه السلام : فاول شى ء خلقه من خلقه الشيى ء الذى جميع الاشياء منه و هو الماء (109) جابر جعفى از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است ، كه اولين آفريده خدا، چيزى بود كه تمامى اشياء از آن به وجود آمد، آن هم آب است .
پس نسب تمام اشياء را بر آب قرار داد و لكن براى آب نسبى قرار نداد كه به او اضافه يا نسبت داده شود، علامه مجلسى در توضيح اين حديث مى فرمايد: فجعل نسب كل شيى ء الى الماء اى خلق جميعها منه يعنى تمام چيزها را آب آفريد محمد بن مسلم قال : قال : لى ابوجعفر عليه السلام كان كل شيى ء ماءا وكان عرشه على الماء (110) محمد بن مسلم گويد: ابى جعفر عليه السلام به من فرمود:: همه چيز در اصل آب بود و عرش خدا هم بر آب قرار داشت در اين باره مطالبى در باب 13 بخش 1 گذشت و در فصلهاى آينده مطالب زيادترى خواهد آمد.
پس تمامى زمين و آسمان و افلاك و عناصر و هر چه در ميان آنهاست يك مادر دارد و نام آن هم آب است . ( به فصل چهار همين بخش مراجعه شود)
ولى اين مادر در آن زمان چه شكلى بوده و چه صورتى داشته و چگونه هيكلى را دارا بوده است خدا مى داند، در هر حال به ترتيبى كه درست بر ما معلوم نيست كره زمين در حدود پنج بيليون سال پيش به وجود آمده است . در ابتدا مثل توده اى ذغال مشتعل مى درخشيد، و بعد از طى هزاران سال اين توده به تدريج سرد شد (111) پس از سرد شدن پوسته برونى زمين ، در حدود چهار ميليارد سال پيش (112) شايد در يكى از مراحل تكوين سياره ، شرايط براى تركيب اكسيژن و هيدروژن مساعد بوده است كه ، آب به وجود آمده است .
در اين تركيب وزن هيدروژن به اكسيژن به نسبت 1 در 8 است . به عبارت ديگر آب از تركيب يك ملكول گرم از اكسيژن به جرم اتمى 16 و دو ملكول گرم از هيدروژن به جرم اتمى 1 بوجود آمده است . هر يك از عناصر فوق داراى دو ايزوتوپ مى باشند كه از تركيب آنها علاوه بر آب معمولى 17 نوع آب ديگر مى توان بدست آورد. پس بخار آب به مقدار فراوان در اتسمفر جمع شده . (113)
در ميان توده هاى بخار غليظى كه همه كره زمين را فرا گرفته بود، بارانهاى سيل آسا باريدن گرفت و طى هزاران سال پستى هاى كره زمين را پر كرد و اقيانوسها را به وجود آورد (114) فراوانترين عناصر شيميائى موجود در طبيعت هيدروژن است نود درصد كل اتمها و سپس هليوم نه درصد كه ميل تركيبى ندارد و بعد از: اكسيژن و سپس ازت و بالاخره كربن است جمعا سه درصد سيليس و فلزات ديگر نيز بمقدار كم وجود دارند. وقتى كه شرايط مناسب باشد، كم كم ملكولهاى H2 به وجود آمده به تدريج ساير تركيبات هيدروژن نظير آب H2o و آمونياك NH3 و نيز ايندريد كربنيك CO2 كه تركيب اكسيژن و كربن است بوجود مى آيند. (115)
******************
3: عرش خدا بر آب بود
قال الله تبارك و تعالى : و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على المائ ليبلوكم ايكم احسن عملا (116) او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد، و عرش ‍ حكومت او، بر آب قرار داشت به خاطر اين آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان شايسته تر و بهتر است .
براى فهم آيه مباركه از ذكر چند مطلب ناگزيريم :
الف - عرش را چند گونه معنا كرده اند: 1- علم 2 - دين 3 - ملك 4 - سقف يا شى ء سقف دار 5 - قدرت 6 - مجموعه جهان هستى 7 - صفات كماليه و جلاليه خدا 8 - جسم بزرگ محيط بر تمامى موجودات . (كه در روايات آمده است اگر بزرگى تمام زمين و آسمانها را با بزرگى كرسى مقايسه كنيم ، مانند حلقه انگشتر در بيابان بى پايان است . و همچنين اگر بزرگى كرسى را با عظمت عرش مقايسه كنيم ، مانند حلقه انگشترى در فلات است ) (117) 9- دل انبياء و اوصياء و مومنين كامل (چون دل آنان قرارگاه محبت و معرفت الهى است ، چنانچه روايت شده است كه :
قلب المومن عرش الرحمن (118) دل مومن عرش خداى رحمن است
در حديث قدسى مى فرمايد: لم يسعنى سمائى و ارضيى و وسعنى قلب عبدى المومن (119) زمين و آسمانم ظرفيت مرا نداشت در حالى كه قلب بنده مومنم مرا جا داد. 10. بنا: ابومسلم گفته است ، هر بناء را عرش گويند و بانى را عارش ، چنانچه در قرآن فرمود: و مما يعرشون (120) و از آن چيزهائى كه بنا نمايند.
ب - ماء را نيز چند گونه معنا كرده اند: 1- منى يا نطفه ؛
2 - آب به معنى لغوى كه هر وقت گفته شود ذهن به آن تبادر كند؛
3 - هر شى ء مايع و روان حتى فلزات مايع و امثال آن .
معنى اول برگرفته شده از آيه مباركه الم نخلقكم من ماء مهين (121)
آيا شما را از آب بى ارزش نيافريديم و امثال آن .
معنى دوم از آيه مباركه اخرج منها ماءها و مرعاها (122) از زمين ، آب و چراگاهش را بيرون آورد؟ و افرايتم الماء الذى تشربون آيا آبى كه مى خوريد دقت كرده ايد و مانند آن ، گرفته شده است .
معنى سوم را در تفسير نمونه ، ج 20، ص 228، آورده است .
ج - ستة ايام : را هم به معناى ظاهرى آن كه شش روز باشد و هم به معناى دوران گرفته اند، يعنى در شش دوران ، چنانچه در حديث نيز آمده است الدهر يومان يوم لك و يم عليك (123) روزگار دو روز است ، روزى به نفع تو و روزى به ضرر توست ، الدهر يوم لك و يوم عليك فاصبر (124) روزگار يك روز به نفع تو، و روز ديگر به ضرر تو است صبر كن .
يا مى گويند: عمر دو روز است ، به هر صورت مى گذرد، خوب يا بد و امثال اين تعبيرات كه در ميان عامه مردم متداول است .
پس خداى تبارك و تعالى كه مى فرمايد: و كان عرشه على الماء عرش ‍ خدا بر آب بود يعنى علم و دين خود را بر آب قرار داد چنانچه علامه مجلسى مى فرمايد ظاهره ان الله سبحانه اعطى الماء حالتا صار قابلا لحمل دينه و علمه
خداوند بر آب حالتى بخشيده كه شايسته ترين مخلوق براى حمل دين و علمش شد. (125) يا چون اولنى مخلوق آب است ، خداوند آنرا شايسته دين قرار داد كه ، مردان و كسانى از او به وجود آيد، تا حامل علم و دين او شوند، گويى علم و دينش را بر آنان بار كرد؛ (126) يا قدرت و بناى جهان هستى را بر آب قرار داد.
يا صفات كماليه و جلاليه اش را بر آب مستقر كرد. و معانى ديگرى كه براى عرش ذكر شده است ، مى توان با معانى ديگر آب تطبيق نمود؛
مثلا: اگر معنى سوم ماء را بگيريم و بر همه مواد مذاب و روان تعميم دهيم ، مى گوئيم . خداوند در آغاز آفرينش ، جهان هستى را به صورت مواد مذاب و يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت آفريد و پس از آن قدرت خالقيت خود را بر اين مواد قرار داده و روى آن پياده كرد، بدين صورت كه در اثر حركات شديد و بهم خوردن اين توده آبگينه عظيمى رخ داد،
كه قسمتهائى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شده و اين اتصال و بهم پيوستگى به انفصال و جدائى گرائيد، و كواكب و سيارات و منظومه هاى بى شمارى ، يكى پس از ديگرى تشكيل يافت .
بنا بر اين ، جهان هستى و پايه هاى سرير قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت ، و شروع به ايجاد مخلوقات مادى و جسمى نمود.
شايد معناى آيه مباركه اولم يرى الذين كفرو ان السماوات والارض كانتا رتقا ففتقانا هما و جعلنا من الماء كل شى ء حى (127) آيا آنان كه خدا را انكار مى كنند، با چشم علم و دانش ، اين حقيقت را نه ديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بود سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آب آفريدم . ناظر بر اين معنى باشد.
البته اين نظريه ، تا اندازه اى با علم روز تطبيق مى كند. و مورد قبول گروهى از دانشمندان قرار گرفته است ؛ اما ظهور آيه را در معنى معمول آن نگهداريم و با توضيحات راسخين در علم ائمه عليه السلام تطبيق دهيم و با معانى صادره از اهل بيت وحى معنا كنيم ، دلچسب تر و به صحت مقرون تر است ،
چون قرآن براى يك زمان و يا يك عصرى نازل نشده است ، همانطور كه در مقدمه كتاب اشاره گرديد. ما هر چه بيشتر از منبع وحى استفاده كنيم تفسير علمى كلمات دقيقتر و عميقتر خواهد بود.
شايد در زمانهاى نزديك يا دور كلمه ماء در معنى حقيقى خود ظهور كرده و به اثبات برسد، همانطور كه امروز آنرا به مواد مذاب و يا توده هاى فشرده گاز تفسير مى كنند كه موقع نزول قرآن از اين نظريه و تفسير خبرى نبود.
پس ماء را به همان معناى ظاهرى و متبادرى خود مى گيريم ، تا با لحن آيه و روايات جور درآيد. و با اخبارى كه در باب آفرينش آسمانها و زمين خواهد آمد، تطبيق نمايد و اسرار آن كشف گردد. بنابر اين كلمه : و كان عرشه على الماء را به هر معنى كه بگيريم عرش خود را بر اين موجود صورت پذير يعنى آب ، قرار داد، و تمام موجودات جسمى و مرئى را از آن آفريد.
چند روايت
1 - در اصول كافى و توحيد صدوق يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به نام داود رقى مى گويد: از امام صادق عليه السلام معناى و كان عرشه على الماء را سوال كردم ، فرمود: چه مى گويند (يعنى مفسرين عامه ) عرض كردم مى گويند: عرش بر آب قرار داشت و خداوند روى آن مستقر بود! فرمود: دروغ مى گويند هر كسى اين گمان را كرده خدا را محمول ، و به صفت مخلوق وصف كرده است .
لازمه اين نظريه اين است : آن چيزى كه خدا را حمل كرده ، قويتر از او بوده است . عرض كردم : فدايت گردم ، پس معناى آيه را براى من بيان فرما.
فرمود: ان الله حمل دينه و عمله الماء قبل ان تكون ارض او سماء او جن او انس او شمس او قمر. خداوند علم و دين خود را پيش از وجود زمين و آسمان و يا جن و يا انس و يا خورشيد و ماه ، بر آب بار كرد، سپس ايجاد خلق را اراده نمود، آنها را در برابر خود پاشيد و به آنها گفت : من ربكم خداى شما كيست ؟ اولين جواب دهنده گان رسول خدا و اميرمؤ منان و ائمه معصومين عليه السلام بودند؛ گفتند: انت ربنا خداى ما توئى
فحملهم العلم و الدين علم و دين را بر آنها بار كرد و به ملائكه فرمود: هولآء حملة دينى و علمى و امنائى فى خلقى و هم المسئولون اينان حاملان علم و دين من و امينان من در ميان خلق منند و آنهايند مسئولين .... (128)
2 - در تفسير فرات روايت مفصلى هست كه مورد حاجت از آنرا در ذيل مى آوريم امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايد: با پدرم على بن ابيطالب عليه السلام نزد عمر بن خطاب بوديم و كعب احبار (كسى كه تورات و كتابهاى پيغمبران گذشته را خوانده بود ) هم حضور داشت . عمر از او پرسيد اى كعب ! بعد از موسى عليه السلام داناترين بنى اسرائيل كه بود؟ گفت : وصى او يوشع بن نون ؛ و همچنين است تمامى انبياء بعد از او.
عمر گفت : پس وصى پيغمبر ما كيست ؟ ابوبكر است ؟! كعب در حالى كه على عليه السلام ساكت نشسته بود، گفت : آرام باش پاسخ ندادن به اين سوال بهتر است ، ابوبكر با صلاحديد مسلمانها انتخاب شد؛ وصى نبود پس از بيان مطالبى عمر گفت : واى بر تو اى كعب ! پس وصى پيغمبر ما كيست ؟ كعب گفت :
در همه كتابها پيغمبران و در تمامى كتابهاى نازل شده از آسمان معروف است كه او؛ على اخ النبى العربى عليه السلام على برادر پيغمبر عربى است ؛ ياور او در كارها و در همه امور كمك او است ! و او صاحب زنى است با بركت ، و داراى دو پسر مبارك است كه هر دوى آنها را بعد از او امتش ‍ خواهند كشت ! و مانند امت هاى گذشته بر او على حسد ورزيده از حق خود كنار خواهند زد.
عمر با ناراحتى ، سخت بر آشفت و گفت : اگر چه تو موع سخن گفتند استناد به كتاب آسمانى بعضى وقتها راست است ، اما دروغ بستنت بر آن زياد است ! يعنى دروغ ميگوئى كعب گفت به خدا قسم من ابدا به كتاب خدا دروغ نه بسته ام ولكن چه كنم از چيزى پرسيدى كه من جز از اظهار حقيقت آن چاره اى ديگرى نداشتم ؛ من به طور يقين مى دانم اعلم اين امت بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله على بن ابيطالب است ؛ من هر وقت هر چه از او سوال كرده ام تورات و جميع كتابهاى پيامبران ، گفته او را تصدق مى نمايند مطابق تمام كتابهاى آسمانى حرف مى زند؛ عمر گفت : اسكت يابن اليهوديد فوالله انك لكثير التخرص بكذب ساكت باش اى پسر زن يهوديه ، به خدا قسم تو غرق در دروغ هستى كعب گفت : والله از روزى كه به سن بلوغ رسيده ام به كتاب خدا دروغ نبسته ام ، اگر مى خواهى از علم تورات مطلبى از تو بپرسم اگر فهميدى و توانستى پاسخ آن را بگوئى تو اعلم از على هستى ؛ عمر گفت مانعى نيست بعضى از دروغ هايت را بياور كعب گفت : اخبرنى عن قول الله و كان عرشه على الماء فاين كانت الارض ؟ و اين كانت السماء و اين كان جميع خلقه ؟ به من خبر ده از معناى گفته خداوند كه ، عرش خدا بر آب بود چيست ؟ و در آن زمان زمين و آسمان و اين همه مخلوقات كجا بودند؟ عمر گفت : كسى علم غيب نمى داند! ما آن اندازه كه از پيغمبر شنيده ام ، مى دانيم كعب گفت : ولى به گمان من اگر از اباحسن على سوال كنم ، آنطور كه ما در تورات خوانده ايم تشريح مى كند.
عمر گفت : بپرس كعب گفت : اى اباحسن ! معناى آيه و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا منظور از آن چيست ؟ اميرمومنان عليه السلام فرمود: نعم ، و كان عرشه على الماء حين لا ارض مديحة ، و لا سماء مبينة و لا صوت يسمع ، و لا عين تنبع ، و ءلا ملك مقرب و لا نبى مرسل ، و لا نجم يسرى و لا قمر يجرى ، و لا شمس تضيى ء و عرشه على الماء غير مستوحش الى احد من خلقه ، يمجد نفسه ، و يقدسها، كما شاء ان يكون كان ، بلى ، عرش خدا بر آب قرار داشت ، موقعى كه نه زمين گسترده و نه آسمان برافراشته ، وجود داشت نه صدائى شنيده مى شد و نه چشمه اى فوران مى كرد؛ نه ملك مقرب نه نبى مرسل ، نه ستاره سير كننده ، و نه ماه جريان يابنده ، و نه خورشيد نور دهنده ، ايجاد شده بود؛
عرش او بر آب بود، از ترس به هيچ احدى پناه نمى برد (از هيچ چيز نمى ترسيد و وحشتى نداشت ) آن طور كه خود مى خواست ، خود را تمجيد و تقديس مى كرد؛ تا آخر خبر (چند سطرى از آن در فصل بعد خواهد آمد)
پس از اينكه حضرت به تمامى سوالات كعب پاسخ كامل داد؛ كعب رو به عمر كرد و گفت : يا عمر بالله كعلم اميرالمؤ منين على بن ابيطالب ؟ فقال : لا فقال كعب : على بن ابيطالب وصى الانبياء و محمد خاتم الانبياء و على خاتم الاوصياء اى عمر به خدا سوگندت مى دهم ! آيا مانند امير مؤ منان على بن ابيطالب علمى دارى ؟ گفت : نه ؛ كعب گفت :
او وصى پيامبران است ، محمد خاتم الانبياء، و على ختم كننده اوصياء است ، در روى زمين كسى اعلم تر از او نيست ؛
به خدا قسم او هر چه كه درباره آفرينش انس و جن و آسمان و زمين و خلقت ملائكه ها شرح داد؛ همه آنها را در تورات مو به مو خوانده ام همانطور كه او خوانده است ؛ راوى مى گويد مانند آن روز عكس العمل شديد خشم عجيب و ناراحتى كمر شكن از عمر ديده نشده بود! مانند چنين روزى را نديده و بر او سخت نگذشته بود!) (129)
3. روايت شده است : قومى به حضور اميرمؤ منان عليه السلام آمدند كه در حال خطبه خواندن بود و مى فرمود: سلونى قبل ان تفقدونى از من سوال كنيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، من از عرش پائين تر از هر چه بپرسيد جواب مى دهم ، بعد از من ، هر كسى اين حرف را بزند يا صرف ادعا است ، و يا دروغگوى تهمت زدن است ، مردى با موهاى فرفرى ، قد بلند و چاق كه كتابى مانند مصحف در گردن آويخته بود، بلند شده رو به على عليه السلام گفت : اى ادعا كننده نادان و اقدام كننده بر چيزى كه نمى فهمد من از تو مسائلى مى پرسم اگر مى توانى جواب بده !
اصحاب و شيعه : حضرت به سوى آن مرد جستند و قصد او را كردند كه جلوى جسارتها و حرف برد زدنشرا بگيرند، و يا اذيتش كنند، شايد هم بكشند.
حضرت آنها را از آن مرد دور ساخته و فرمود: شتاب نكنيد؛ او را از آزاد گذاريد، بگذاريد حرفش را بزند دين خدا و حجتهاى الهى با توپ و تشر پايدار نمى ماند و برهانهاى خدا با برخورد عجولانه و خشونت موذيانه پيش نمى رود.
روى مبارك به آن مرد كرد و فرمود: با تمام قدرت علمى و با هر زبانى كه مى توانى سوال كن ، من هم با عملى پاسخ مى گويم كه ، شك بر او راه نيابد و شبهه اى آنرا خراب نكند. و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
آن شخص سوالات گوناگون نموده و جواب كافى شنيد و در هر جوابى كه مى شنيد مى گفت : صدقت : راست گفتى ، تا اينكه اين سوال را كرد: فكم مقدار مالبث عرشه على الماء من قبل ان يخلق الارض والسماء عرش ‍ خدا پيش از آفرينش زمين و آسمان چه مدت بر روى آب ماند؟ قال اتحسن ان تحسب قال الرجل : نعم قال لعلك لا تحسن ان تحسب قال الرجل انى احسن ان احسب
فرمود: حساب كردن را خوب بلدى ؟ مرد گفت : بلى ، فرمود: شايد، تو حساب گرى را خوب ندانى ؟ مرد گفت ، حساب كردن را به خوبى بلدم ، حضرت فرمود: اگر بين زمين و آسمان و هوا، را پر از خردل كنند و مدت عمرت را، آن اندازه طولانى نمايند و به تو با ناتوانى كه دارى اين كار را هم بدهند، اين را بدان كه اگر با آن قدرت و طول عمر خردلها را جابه جا كرده و به شمارى !
برايت آسانتر است از شمارش سالهاى مدت توقف عرش ، خدا، پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب ! تازه اين توصيف برايت تقريب ذهن بود و گرنه ، يك دهم از ده جزء يكصد هزارم آن نبود و استغفرالله من التقليل و التحديد بخاطر كم گوئى و بيان مدت كم . از خدا طلب مغفرت مى كنم
آن مرد سرش را تكان داده و اين شعر را خواند.
انت اصل العلم يا هادى الهدى
تجلو من الشك الغياهيبا
حزت اقاصى كل علم فما
تبصر ان غولبت مغلوبا
لا تنثى عن كل اشكولة
تبدى اذا حلت اعاجيبا
لله در العلم من صاحب
يطلب انسانا و مطلوبا (130)
تويى اصل و ريشه علم ! اى هدايت كننده هدايت گر! پرده تاريكيهاى شب را كنار مى زنى ، دور دورهاى تمامى و همه علم را تصاحب كرده اى هيچ وقت ديده نمى شود كه در مصارعه (كشتى گيرى علمى ) مغلوب شوى .
خسته نمى شوى ، از حل هيچ مشكلى سر، باز نمى زنى ؛ و هر اعجوبه و مشكلى كه پيش آيد: آنرا از پرده ، بيرون مى كشى ؛ خداى جزاى خير دهد و بر علم ، از صاحب علمى كه انسان ها را مى خواند و مورد توجه انسان هاست
در روايت كتاب المحتضر است كه آن مرد سرش را تكان داده گفت : اشهد لا اله الا الله و ان محمد رسول الله (131)
ابن عباس و ابن مسعود و عده اى از اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله درباره آيه مباركه هوالذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى السماء فسويهن سبع سماوات (132)
روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ان الله كان عرشه على الماء و لم يخلق شيئا قبل الماء (133) (به درستى كه عرش ‍ خدا بر آب بود و چيزى پيش از آب آفريده نشده بود.
محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام : كان كل شى ء ماءا و كان عرشه على الماء (134) (به درستى كه عرش خدا بر آب بود و چيزى از آب آفريده نشده بود.
محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام : كان شى ء ماءا و كان عرشه على الماء (135) محمد ابن مسلم از امام باقر عليه السلام روايت كرده است . همه چيز همه جا آب بود و عرش خدا هم بر آب قرار داشت . از اين قبيل روايات در منابع حديثى فريقين (شيعه و سنى ) زياد است . پس ‍ مى توان ، نتيجه گيرى كرد كه عرش الهى ، با توجه به معانى گوناگون گذشته ، بر آب قرار گرفت . و از آن كائنات را به وجود آورد.
4: آفرينش آسمانها و زمين
قرآن مجيد چهارده قرن پيش ، مسئله قابل اشتعال بودن آب آبى كه هميشه از آن براى خاموش كردن آتش استفاده مى شود را مطرح كرده و در دو آيه زير اين مطلب را بطور وضوح ، بيان كرده است .
1- و اذا البحار سجرت (136) زمانى كه درياها برافروخته و شعله ور شود
2 - والبحر المسجور (137) و قسم به درياى برافروخته راغب در مفردات مى گويد: سجر بر وزن فجر، به معنى شعله ور ساختن است .
اگر با ديده منصفانه به دو آيه بالا بنگريم ، و در مفاد آنها، دقت نمائيم ، پى مى بريم يكى از اعجاز عظيم قرآنى است كه در عصر جاهليت و بى سوادى سخن از آتش گرفتن آب و شعله ور بودن ، دريا، به ميان آمده است .
و باز يكى از نشانه هاى قدرت الهى است كه دو جنس آتش زا را به هم پيوند داده ، ماده اى را به وجود آورده كه ، جنس خود آتش را خاموش مى كند. و اگر تحت فشار قرار گرفته ، تجزيه شود، خود تبديل به يك پارچه آتش ‍ مى گردد.
به طورى كه دو آيه مباركه فوق صريحا آنرا بيان كرده است .
بعضى ها گفته اند همين اقيانوس هاى كره زمين ما است ، كه در آستانه قيامت بر افروخته مى شود و سپس منفجر مى شود. (138)
پس از گذشت قرنهاى طولانى و پس از تحقيقات و آزمايشهاى فراوان ، دانشمندان تازه پى برده اند، كه آب ، از دو ماده اكسيژن ، و هيدروژن ، تركيب يافته و هر دو ماده آن سخت قابل اشتعال است ؛ در صورتى كه از همديگر تجزيه شود تبديل به دو ماده آتش زا مى شود؛ (139)
و نيز مى گويند: از آب مى شود استفاده حرارتى و آتشى برد، بدين منظور توربين هاى قوى در سدهاى آبى ، نصب كرده و نيروى روشنى بخش برق را بيرون مى كشند و بگونه هاى مختلف آنرا به خدمت مى گيرند.
در حالى كه روايات ما اين مطلب را قرنها پيش از زبان اميرمؤ منمان عليه السلام جارى ساخته و به جامعه بشريت تحويل داده و فهمانده است . (به بخش 3 فصل 6 دريا در مفهوم جزئى ، مراجعه شود.)
خلاصه مطالب بالا اين است كه : وجود آب ، از دو ماه آتش زا تشكيل يافته است ، و در شرايط استثنائى خود آتش مى گيرد.
با در نظر گرفتن اين مطلب ، تمامى آيات و اخبار مربوط به آفرينش زمين و آسمان كه با تعبيرات گوناگون دخان ، زبد و غير اين دو بيان شده است به روشنى بالا تفسير مى شود.
چون ، وقتى كه آب در شرايط استثنائى شعله ور مى گردد، پر واضح است كه از آن شعله ها، دود دخان متصاعد شده ، آسمان به وجود مى آيد؛ و از حركت آب هم قسمت روئى آب كف يا زبد بسته و، در نهايت زمين آفريده مى شود.
اين سخن ، با نظريه ها و اكتشافات نوين جامعه بشرى نيز تطبيق مى نمايد. زيرا چكيده نظريه نوين اين است كه : كرات آسمانى ، از گازهاى فشرده ، و متراكم به وجود آمده است . و چكيده نظريه قرآنى هم اين است كه : ثم استوى الى السماء و هى دخان (140) سپس آفرينش آسمان را اراده كرد، در حالى كه به صورت دخان و دود بود. يعنى از آن دخان آسمان ها لباس هستى پوشيد.
همانطور گفتيم ، دخان و بخار هر دو از آب متصاعد مى شود با اين فرق كه دخان اجزا آبى است كه به وسيله حرارت آتش بلند مى شود.
بخار اجزاء آبى است كه به سبب حركتى به صورت لطيف با هوا مخلوط شده و بالا مى رود،
چكيده نظريه روائى ، نيز بدين صورت است كه : خداوند آسمانها را از بخار و دخان متصاعده شده از آب ، و زمين را از زبد كف و خاكستر يا از هر دو، آفريد.
نتيجه
نظريه نوين دانشمندان با نظريه هاى قرآن و احاديث تطبيق مى كند، تقريبا يك مطلب است ، در قالبهاى مختلف بيان گرديده است ، زيرا گاز؛ دخان ، بخار و طبق بعضى از لغت نامه ها زبد يك معنا دارد؛ چون ، گاز، فارسى ، و عربى آن دخان يا بخار است . در پايان بحث روائى ، اين مطالب ، خلاصه گيرى و روشن خواهد شد.
آيات مربوط به آفرينش آسمانها و زمين
1) اولم يرالذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شى ء حى افلا يؤ منون (141) آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش اين حقيقت را نديدند كه ، آسمانها و زمين و در آغاز به هم پيوسته بودند، سپس ما آنها را از هم گشوديم ، و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم آيا با اين آيات و نشانه ها باز هم ايمان نمى آورند
اين آيه مباركه از روى مطلب مهمى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر و دست نخورده باقى مانده بود اما گذشت زمان آنرا تفسير كرد؛
چنانچه از ابن عباس روايت شده است ؛ القرآن يفسره الزمان (142) قرآن را زمان تفسير مى نمايند
با مرور زمان كه علم به پيش مى رود، بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مهر بعضى از آيات سر به مهر قرآن كريم ، شكسته و اسرار آن كشف و تفسير مى شود و باز هم هر چه زمان به جلوتر رود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى كنار زده خواهد شد.
يكى از آن آيات همين آيه مباركه است ، پس از انقراض قرون و اعصار و پس ‍ از تحقيق در مسائل خلقت ، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند، كه آسمانها از توده گازهاى فشرده شده به وجود آمده است . يا گروهى بر اين باورند كه : مجموعه جهان هستى ، به صورت توده واحد عظيمى ، از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت ، تدريجا تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
مسئله گسترش جهان را قرآن كريم چهارده قرن پيش ، مطرح كرد و فرمود: و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون : و الارض فرشناها فنعم الماهدون (143) و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم . به ادامه گسترش ‍ جهان تصريح مى كند؛ جالب توجه اينكه تعبير به انا لموسعون ما گسترش دهنده گانيم با استفاده از جمله اسميه و اسم فاعل ، دليل بر تداوم اين موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد. (144) و اين درست همان چيزى است كه امروز به آن رسيده اند كه ، تمام كرات آسمانى و كهكشانها در آغاز در مركز واحدى جمع بوده و با وزن مخصوصى فوق العاده سنگينى سپس ، انفجار، عظيم وحشتناكى در آن رخ داده است ، و به دنبال آن اجزاى جهان متلاشى شده و به صورت كرات درآمده و به سرعت در حال عقب نشينى است . (145)
ژرژگاموف در كتاب آفرينش جهان در اين زمينه چنين مى گويد:
فضاى جهان كه از ميلياردها كهكشان تشكيل يافته و در يك حالت انبساط سريع است ، حقيقت اين است كه : جهان ما، در حال سكون نيست ، بلكه انبساط آن مسلم است ، پى بردن به اينكه جهان ما در حال انبساط است ، كليد اصلى را براى گنجينه معماى جهان شناسى مهيا مى كند؛ زيرا اگر اكنون جهان در حال انبساط باشد، لازم مى آيد كه زمانى در حال انقباض بسيار شديدى بوده است . (146)
نظريه جهان نوسانى هم ، بر اين فرضيه مبتنى است ، كه حالت انبساط كنونى جهان در آينده به وسيله حالت معكوس به نام انقباض تكميل خواهد شد و تمام مواد متشكله جهان دوباره گرد هم آنچنان جمع خواهند شد كه مقدمات انفجار بزرگ ديگرى را فراهم سازند. (147)
چه با عظمت است قرآن كه در آيات گوناگون ، (راجع به انقباض آينده عالم ، باز هم ايمان نمى آورند.
اين آيه مباركه از روى مطلب مهمى پرده برمى دارد. كه قرنها به صورت بكر و دست نخورده باقى مانده بود اما گذشت زمان آنرا تفسير كرد؛
چنانچه از ابن عباس روايت شده است ؛ القرآن يفسره الزمان (148) قران را زمان تفسير مى نمايد
با مرور زمان كه علم به پيش مى رود؛ بشر نيز به بعضى از اسرار كاينات دسترسى پيدا مى كند و در نهايت مهر بعضى از آيات سر به مهر قرآن كريم ، شكسته و اسرار آن كشف و تفسير مى شود و باز هر چه زمان به جلوتر رود، در اثر پرورش استعدادها و نبوغها، پرده ها از روى آيات يكى پس از ديگرى كنار زده خواهد شد.
يكى از آن آيات همين آيه مباركه است ، پس از انقراض قرون و اعصار و پس ‍ از تحقيق در مسائل خلقت ، دانشمندان به اين نتيجه رسيده اند كه آسمانها از توده گازهاى فشرده شده به وجود آمده است ، يا گروهى بر اين باورند كه : مجموعه جهان هستى ، به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهاى مهيب درونى و حركت ، تدريجا تجزيه شد. و كواكب و ستاره ها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
مسئله گسترش جهان را قرآن كريم چهارده قرن پيش ، مطرح كرد، و فرمود: والسماء بيناها بايد و انا لموسعون و الارض فرشناها فنعم الماهدون (149) ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مى دهيم و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم . به ادامه گسترش جهان تصريح مى كند؛ جالب توجه اينكه تعبير به انا لموسعون ما گسترش دهنده گانيم با استفاده از جمله اسميه و اسم فاعل ، دليل بر تداوم اين موضوع بوده و نشان مى دهد كه اين گسترش همواره وجود داشته و همچنان ادامه دارد .
و انفجارهاى عظيمى كه پيش خواهد آمد و تصريحاتى و اشاراتى دارد!
به دو آيه ذيل توجه كنيد .
الف : يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كمابد انااول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين (150) روزى كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم ، سپس همانگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مى گردانيم ؛ اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آنرا انجام خواهيم داد.
ب - يوم تبدل الارض غير الارض والسماوات (151) روزى كه زمين و آسمانها به گونه اى ديگر تبديل مى شوند.
علم امروز مى گويند: نه تنها كره زمين بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و سنگين تر مى شود؛ بلكه آسمانها نيز در گسترش هستند؛ يعنى ستارگانى كه در كهكشان قرار دارند به سرعت از مركز كهكشان دور مى شوند حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازه گيرى كرده اند.
در كتاب مرزهاى نجوم نوشته فرد هويل مى خوانيم :
تندترين سرعت در عقب نشينى كرات كه تاكنون اندازه گيرى شده نزديك به 66 هزار كيلومتر در ثانيه است . كهكشانهاى دورتر در نظر ما به اندازه اى كم نورند كه اندازه گيرى سرعت آنها، به سبب عدم نور كافى دشوار است . تصويرهايى كه از آسمان برداشته شده ، آشكارا اين كشف مهم را نشان مى دهد كه فاصله اين كهكشانها بسيار سريع تر از كهكشانهاى نزديك افزايش مى يابد، نامبرده سپس به بررسى اين سرعت در كهكشانهاى ابرسنبلة و اكليل و شجاع و غير آن پرداخته و بعد از محاسبه ، سرعتهاى عجيب ، و سرسام آورى را در اين باره ارائه مى دهد. (152)
چند جمله در اين زمينه از آقاى جان الدر بشنويد او مى گويد:
جديدترين و دقيق ترين اندازه گيرى ها در طول امواجى كه از ستارگان پخش ‍ مى شود پرده از روى يك حقيقت عجيب و حيرت آور برداشته يعنى نشان داده است كه مجموعه ستاره گانى كه جهان از آن تشكيل مى يابد پيوسته با سرعتى زياد از يك مركز دور مى شوند.
و هر قدر فاصله آنها از اين مركز بيشتر باشد بر سرعت سير آنها افزوده مى شود مثل اينكه ، زمانى كليه ستاره گان در اين مركز مجتمع بوده اند و بعد از آن ، از هم پاشيده و مجموعه ستارگان بزرگى از آنها جدا و به سرعت به هر طرف روانه مى شود دانشمندان از اين موضوع چنين استفاده كرده اند كه جهان داراى نقطه شروعى بوده است . (153)
با توجه به دقت به گفته هاى دانشمندان ، آيه مباركه ، پس از گذشت قرنها تفسير شده است . مخصوصا جمله كانتا رتقا ففتقناهما آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، ما آنها را گشوديم و با يك جمله كوتاه پر محتوى ، تمامى تحقيقات و كاوشهاى علمى دانشمندان را خلاصه كرده و قرنها پيش از آنها خبر داده است ؛ اما باز هم علم بشر از فهم تفصيلى آن ، عاجز است .
2) ثم استوى الى السماء و هى دخان ، فقال لها وللارض ؛ ائتيا طوعا او كرها قالتا: اتينا طاعين ، فقضاهن سبع سماوات فى يومين (154) سپس ‍ اراده آفرينش را كرد: در حالى كه به صورت دود بوده ، به آن و به زمين دستور داد: به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه از روى اكراه ، گفتند: ما از روى اطاعت مى آييم ، در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در روز آفريد.
جمله و هى دخان آسمانها در آغاز به صورت دود بود نشان مى دهد كه در آغاز آفرينش ، آسمانها توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است و اين سخن با آخرين تحقيقات علمى ، در مورد آغاز آفرينش كاملا هم آهنگ است .
هم اكنون نيز بسيار از ستارگان آسمان به صورت توده اى فشرده از گازها و دخان است . (155)
كلمه دخان كه در اكثر روايات آمده است ، به منزله تفسير آيه مباركه فوق است كه شرح آن را در قسمت روائى مى خوانيم .
مفسرين در تفسير آيه مباركه ، تعبير به ثم را معمولا براى تاخير در زمان معنا مى كنند، ولى گاهى به معنى تاخير در بيان نيز مى آيد.
اگر به معنى اول باشد، مفهومش اين است كه آسمانها بعد از خلقت زمين و آفرينش كوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است ؛
ولى اگر به معناى دوم باشد؛ هيچ مانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبل از آفرينش زمين صورت گرفته است ، ولى به هنگام بيان ، نخست از زمين و ارزاق و منابع آن مورد توجه و نياز انسانهاست ، شروع كرده سپس به آفرينش آسمان پرداخته است . (156) آيه مباركه فوق با قطع نظر از مسائل جنبى نشان مى دهد كه آفرينش زمين پيش از آسمانها انجام گرفته است .
اما آيات اءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسويهاو اغطش ليلها و اخرج ضحاها والارض بعد ذلك دحيها اخرج ماءها و مرعاها و الجبال ارساها متاعالكم و لانعامكم (157) آيا زنده شدن شما پس از مرگ مشكلتر است ، يا آفرينش آسمان ؟! خداوند آنرا بنا نهاد و سقف آن را برافراشت و منظم ساخت ، شب آنرا تاريك ، و روز آنرا روشن نمود و زمين را. بعد از آن گسترش داد؛ آب و چراگاههاى آنرا بيرون آورد و كوهها را ثابت و محكم نمود؛ تا زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد. به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و هر چه در آن است بعد از آفرينش ‍ آسمانها بوده است .
با اينكه مفاد دو آيه در ظاهر با همديگر متفاوت است و همچنين اخبارى كه در اين زمينه خواهد آمد؛ ولى علماى تفسير براى جمع ميان اين گونه آيات ، نظريه زير را ابراز داشته اند.
مفسر قرآن ابن عباس گويد: آفرينش زمين به صورت فشرده پيش از آسمان بوده است اما گسترش آن يعنى (دحوالارض ) پس از آفرينش آسمانها انجام يافته است .
فخر رازى در تفسير سوره نازعات مى گويد: المسالة الثالثة : لما ثبت ان الله تعالى خلق الارض اولا ثم خلق السماوات ثانيا ثم دحى الارض بعد ذلك ثالثا... (158)
مسئله اين است كه : وقتى كه ثابت شد كه خداى تعالى اول زمين را آفريده سپس آسمان را خلق كرد و در مرحله سوم زمين را گسترانيد.. نظريه ابن عباس را تاييد مى كند. در كتب شيعه هم از ائمه عليه السلام قريب به اين مضمون ، احاديثى وارد شده است اما به هر كدام از اين نظريه ها اشكالاتى كرده و جوابهائى داده اند.
البته ما درصدد اين نيستيم كه در اين باره تحقيق كنيم ، بلكه مطلبى كه مربوط به موضع كتاب ما است يعنى : آفريده شدن اجسام از جمله آسمان و زمين از آب را مورد بررسى قرار مى دهيم .
3 - و هو الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا (159) ترجمه و شرح اين آيه مباركه و مطالب مربوط به آن در فصل قبل گذشت .
اخبار آفرينش آسمان و زمين از آب
1
شيخ صدوق رضوان الله عليه از امام رضا عليه السلام و او از جد بزرگوارش ‍ امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه اميرمومنان عليه السلام در جامع كوفه بود، مردى از اهل شام بلند شده و گفت : اى اميرمومنان اگر اجازه مى فرمائيد سوالهائى از شما دارم !؟ فرمود: براى فهميدن بپرس ، نه براى آزمودن يا لجبازى ! مردم چشم دوختند، كه چه مى پرسد گفت : به من بگو خداى تبارك و تعالى ، اولين چيزى كه آفريد چه بود،؟ فرمود: نور را آفريد؛
گفت : آسمانها را از چه به وجود آورد؟ فرمود: از بخار آب ،
گفت : زمين را از چه آفريد؟ فرمود: از كف آب ،
گفت : كوهها از چه به وجود آمدند؟ فرمود: از امواج ؛
پرسيد مكه را چرا ام القرى ناميدند؟ فرمود: چون زمين از زير آن گسترش ‍ يافت . (160)
2
در تفسير قمى آمده است كه هشام بن عبدالملك در يكى از سالها به حج رفته بود و ابرش كلبى را نيز به همراه داشت ؛ در مسجدالحرام امام صادق عليه السلام را ديدند هشام به ابرش گفت : اين مرد را مى شناسى ؟ گفت : نه گفت : او كسى است كه از كثرت علمش شيعه گمان مى كند پيغمبر است . ابرش گفت : من پرسشهائى از او مى كنم غير از پيغمبر و وصى پيغمبر كسى نمى تواند جواب دهد؛ هشام گفت : دوست دارم اين كار را بكنى !
ابرش پيش امام صادق عليه السلام آمد و گفت : يا ابا عبدالله ! به من خبر ده از قول خداى عزوجل در آيه : اولم ير الذين كفرو ان السماوات و الارض ‍ كانتا رتقا ففتقنا هما. منظور چيست و رتق و فتق آنها چگونه بود؟
فرمود: اى ابرش ! همان طور كه خدا وصف كرده : كان عرشه على الماء
عرش خدا بر آب بود و آب بر هوا و هوا تحديد نمى شود. (حدودى برايش ‍ متصور نيست ) آنروز غير از آن دو يعنى آب و هوا چيزى وجود نداشت .
آب آنروز شيرين و گوارا بود.
وقتى كه اراده كرد زمين را به وجود آورد، به باد دستور داد آب را بهم زد، موجى آمد و كف بست ، آنرا در محل ، بيت جمع نمود و به صورت كوهى درآورد سپس زمين را از زير آن گسترش داد، بدينجهت خداى تعالى فرمود: ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين (161) و اولين خانه اى كه براى مردم به وجود آمد. خانه با بركتى است كه در مكه قار دارد و مايه هدايت بر عالميان است .
سپس خداى تعالى تا مى خواست مكث نمود وقتى كه اراده كرد آسمان را خلق نمايد به بادها امر نمود پس درياها را بهم زد و تا كف كرد، از ميان آن موج و كف دخان بدون آتش بيرون آمد، آسمان را از آن آفريد و در آن بروج و نجوم و منازل شمس و قمر را قرار داد و آنها را در فلك به جريان انداخت ، (به گردش در آورد).
آسمان و زمين به رنگ آب و بسته بودند، نه از آسمان باران مى باريد و نه از زمين چيزى مى روئيد، تا اينكه آسمان را با باران و زمين را با روئيدنيها گشود. و آن است معنى آيه مباركه : كانتا رتقاففتقناهما.
ابرش گفت : والله ! كسى براى من همچون معنايى نكرده است اعد على برايم دوباره بگو ابرش با اينكه ملحد بود سه بار گفت اشهد ان ابن نبى شهادت مى دهم تو پسر پيغمبرى (162)
3
تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام از اميرمؤ منان عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيه مباركه : الذى جعل لكم الارض ‍ فراشا (163) نقل مى كند كه آنحضرت فرمود:
خداى عزوجل پيش از آفرينش آسمانها و زمين آب را آفريد و عرش خود را بر آن قرار داد و اين است معناى : و كان عرشه على الماء (164)
سپس خداوند ابرها را به آب فرستاد، آب ، وسيله امواج شكافته شد (كف كرد)؛ دود از آن بلند شد و بالاى كف قرار گرفت ، از دود و دخان ، هفت آسمان و از كف آن هفت زمين آفريد، و زمين را بر آب گسترانيد. (165)
4
محمد بن مسلم مى گويد: ابوجعفر عليه السلام به من فرمود: كان كل شيى ء ماءا و كان عرشه على الماء فامر الله جل و عز الماء فاضطرم نارا ثم امر النار فخمدت ، فارتفع من خمودها دخان ، فخلق الله السماوات من ذلك الدخان . و خلق الارض من الرماد؛ ثم اختصم الماء و النار والريح فقال الماء: انا جندالله الاكبر، و قال الريح انا جندالله الاكبر و قالت النار انا جند الله الاكبر. فاوحى الله عزوجل الى الريح : انت جندى الاكبر همه جا آب و عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، پس خداى عزوجل امر فرمود، آب آتش ‍ گرفت ، سپس امر نمود، آتش خاموش شد، پس از خاموش شدن آن ، دودى بلند شد خداوند از آن دود آسمانها را آفريد؛ و زمين را، از رماد (خاكستر) به وجود آورد (در اين حال ) آب و آتش و باد با همديگر به مخاصمه يا مجادله پرداختند آب گفت لشكر بزرگ خدا منم باد نيز اين ادعا را كرد و همچنين آتش ؛ خداى عزوجل به باد وحى كرد لشكر بزرگ يا سرباز نيرومند من (166) توئى !
علامه مجلسى در توضيح اين حديث مى فرمايد: احتمال دارد پس از دحوالارض بقيه را از خاكستر خلق كرد. و يا اينكه خاكستر از كف و زمين از خاكستر به وجود آمد، يا خاكستر يكى از اجزاى وجودى زمين بوده است ، كه با كف تركيب يافته و سفت و محكم گرديده است . (167)
5
اميرمومنان عليه السلام ضمن حديث طولانى كه قسمتى از آن در فصل قبل گذشت در پاسخ كعب الاحبار فرمود: ثم بداله ان يخلق الخلق ، فضرب بامواج البحور فثار منها مثل الدخان ، كاعظم ما يكون من خلق الله فبنا بها سماءا رتقا، ثم دحى الارضضض من موضع الكعبه و هى وسط الارض سپس خواست خلقى به وجود آورد؛ موجهاى درياها را به هم زد و به حركت درآورد از آن موجها چيزى مانند دود كه بزرگترين خلق خدا بود، بلند شد، پس آسمان را به صورت رتق (سربسته ) بنا كرد و زمين را از محل كعبه كه وسط زمين است گسترش داد. (168)
6
از خطبه هاى اميرمؤ منان عليه السلام است فرمود: و كان من اقتدار جبروته و بديع لطايف صنعته ، ان جعل من ماءالبحر الزاخر المتراكم المتقاصف ، يبسا جامدا، ثم فطر منه اطباقاففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها، فاستمسك بامره و قامت على حده ، وارسيى ارضا يحملها الاخضر المثعنجر الى آخر (169) از قدرت جبروتى و نو آورى صنعت لطيف خداوند، آن است كه ، از آب درياى غران و شكننده و پر خروش چيزى خشك و جامد و به وجود آورد؛ سپس آن شيى ء جامد را در حالى كه سربسته بود؛ شكافته هفت آسمان آفريد؛ با نيروى خداوندى در جايگاه خود قرار گرفته و در حد خود ايستاد، و زمين را محكم ساخت كه پرآب ترين محمل آب ، را حمل مى كرد
كيدرى در شرح خطبه مى گويد الاخضر بمعناى ب والمثعنجر آب روان و يا اشك چشم را گويند. و جزرى هم آن را به معناى پر آب محل دريا معنا كرده است .
7
محمد بن عطيه روايت مى كند: يكنفر از علماى شام به امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد من از سه دسته مردم سوال كردم كه اولين آفريده خدا چه بود؟ (پاسخهاى متفاوت شنيدم ) يكى گفت قدرت و ديگرى قلم سومى روح را نام برد؛ امام عليه السلام فرمود چيزى به درد بخورى نگفته اند من حقيقت مطلب را به تو بيان مى كنم حضرت پس از بياناتى فرمود خداوند چيزى را آفريد كه همه اشياء از آن بوجود آمد، آن هم آب است ؛ نسب تمام اشياء را بر آب قرار داد؛ اما براى آب نسبى قرار نداد كه ، به او نسبت داده شود؛
و خلق الريح من الماء ثم سلط الريح على الماء فشققت الريح متن الماء حتى صار من الماء زبد على قدر ماشاء ان يثور و باد را از آب آفريد، باد متن آب را شكافت ، و آن مقدار كه مى خواست كف پيدا شد؛
از آن كف ، زمين سفيد و پاكى به وجود آمد؛ نه فراز و نشيب بالا و پائين داشت و نه سوراخ و شكافى صاف و هموار بود آن را پيچيد و بر روى آب گذاشت و سپس آتش را از آب آفريد؛ آتش آب را پاره كرد؛ از ميان آن دودى برخاست ، و از آن دود آسمان صاف و تميزى آفريد نه شكافى داشت و نه خراشى ؛ اين است منظور از آيه ام السماء بناها رفع سمكها فسواها (170) آفرينش شما (بعد از مرگ مشكل تر است ) يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟ سقف آن را بر افراشت و آنرا منظم ساخت و در حالى كه نه خورشيدى بود و نه ماهى ، نه ستاره و نه ابرى ؛ آن را هم پيچيد و روى زمين قرار داد تا آخر خبر (171)
8
از ابن عباس و رواياتى غير از او روايت شده است : ان اول ماخلق الله الماء. فكان عرشه عليه فلما اراد ان يخلق السماء اخرج من الماء دخانا فارتفع فوق الماء فسمى السماء ثم ايبس الماء فجعله ارضا واحدة ، ثم فتقها فجعلها سبع ارضين فى يومين الاحد والاثنين ، (الى ان قال ) ثم استوى الى السماء و هى دخان فكان ذالك الدخان من نفس الماء حين تنفس فجعلها سماءا واحدة ، ثم فتقها، و جعلها سبعا ففى يومين الخميس ‍ والجمعة (172) نخستين آفريده آب ، و عرش خدا هم آب بود؛ وقتى كه اراده نمود آسمان را به وجود آؤ رد؛ از آب دودى بيرون آورد، بلند شد و روى آب قرار گرفت ، آسمان ناميده شد؛ سپس آب را خشكانيد؛ و يك زمين آفريد، آن زمين را در روزهاى يكشنبه و دوشنبه ، شكافت ، هفت زمين به وجود آورد. سخن را ادامه داده و مى گويد: سپس به سوى آسمان توجه كرد در حالى كه همه جا دود بود و آن دود از تنفس آب برخاسته بود؛ اول يك آسمان بوجود آورد دوباره آن را در روزهاى پنجشنبه و جمعه ، شكافت هفت آسمان ، خلق كرد.
علامه مجلسى در تبيين حديثى مى فرمايد: فعلى ذالك خلق السماوات والارض من مادتها التى هى الماء بنابراين آسمانها و زمين را از ماده خود كه آب است به وجود آورد.
و در جاى ديگر مى فرمايد: فاذا تاملت فى مدارج ما صورناه و بيناه ، يظهرك ان السماوات والارض و ما بينهما، المعبر عنها بالدنيا بمنزلة شخص ‍ مخلوق من نطفة هى الماء اگر در فقرات آنچه كه ما مى ترسيم و بيان كرديم ، دقت نمائى ، برايت روشن مى گردد كه ، آسمانها و زمين و هر جه در ميان آنهاست (از آن به دنيا تعبير مى شود) مانند شخصى است كه از نطفه آفريده شود،: هم آب است (173) يعنى نطفه اى كه آسمانها و زمين از آن منعقد شده و به وجود آمد، آب ؛ است ؛
اگر به روايات فراوانى كه در اين باره از منازل وحى و اهل بيت عليه السلام صادر شده است ، دقت كافى داشته باشيم ؛ به سه كلمه بخار، دخان ، زيد زياد برخورد مى كنيم ، در ابتدا معانى اين سه كلمه به نظر سنگين مى آيد اما با نقل تحقيق ابن ميثم در شرح خطبه اول نهج البلاغه ، معانى آنها و بسيارى از روايات ، تفسير و فهم مقصود از آنها، آسان مى گردد.
ابن ميثم ، مى گويد در قرآن كريم مى فرمايد: آسمان از دخان آفريده شده است و اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: آسمان از زبد به وجود آمد در خبر ديگرى نيز مى فرمايد: زمين از زبد متكون شد؛ بظاهر، آيات ، و روايات به نظر متفاوت مى آيد پس به ناچار بايد وجه جمعى براى اين اشارات بيان كرد؛
مى گوئيم ؛ ميان لفظ قرآن كريم و كلام اميرمؤ منان عليه السلام مى توان فرمايش امام باقر عليه السلام را براى توضيح در نظر گرفت كه فرمود: فخرج من ذلك الموج والزبد دخان ساطع من و سطه من غير نار، فخلق منه السماء (174)
از ميان آن موج و زبد، دخان بدون آتش ، بيرون آمد، پس آسمان را از آن آفريد چون دخان ، بايد از آتش بلند مى شود؛ در حالى كه همه مفسرين اتفاق نظر دارند بر اينكه آن دخان از آتش نبود بلكه ، از برخاستن موج ، آب تنفس نموده و تبخير شده است كه ، به آن بخار برخاسته بدون آتش ، با استعاره دخان گفته شده است ، در اين صورت مى گوئيم : كلام اميرمؤ منان عليه السلام مطابق با لفظ قرآن كريم است و از نظر محتوى هيچ فرقى با همديگر ندارند. با اين بيان :
زبد بخارى است ، كه از حرارت حركت آب ، بر روى آب متصاعد مى شود؛ مادامى كه در حالت مخلوطى و سنگينى و تجزيه نشده باشد؛ و در روى آب بماند، آن را زبد مى گويند؛ و اگر تجزيه شده و سبكتر و لطيف تر مى شود و اجزاى هوائى بر او غالب مى آيد و بالا رود آنرا بخار مى گويند.
با اين توصيف وقتى كه زبد همان بخار است و مراد از دخان كه در قرآن كريم ذكر شده است نيز همان بخار است ، پس مقصد اميرمؤ منان عليه السلام در خطبه مورد بحث و مقصد قرآن يكى است ، و اختلافى در دو تعبير ديده نمى شود، چون زبدى كه زمين از آن به وجود آمده همان بخارى است كه در حالت مخلوط و ثقل بوده است و بخارى كه آسمان از آن آفريده شده است همان اجزاى تجزيه شده و غلبه اجزاى هوايى است . اما وجه تشابه ميان دخان بخار كه صحيح است با (استعاره ) بر بخار، دخان نيز گفته شود دو چيز است :
1. حسى است ، چون دخان و بخار در ديد چشم يكسان به نظر مى آيد حتى بعضا دود از بخار نمى شود تمييز داد.
2. معنوى است ، با اين بيان بخار اجزاء آبى است كه به سبب حرارت حركت آب به علت لطافت با هوا تركيب يافته و به آسمان بلند مى شود و دخان نيز اجزاء آبى است كه از جسم سوخته اى جدا شده و به علت لطافت و سوختن ، از حرارت آتش جدا شده و به آسمان متصاعد مى شود. پس اختلاف آنها، در علت و سبب آنهاست نه اينكه ، از يك علت ، دو معلول متفاوت به وجود آيد. (175)
نتيجه
از مطالب گذشته چنين نتيجه گيرى مى شود كه آب ما در زمين و آسمانهاست ، چون آن دو و هر چه در ميان آنهاست از محصول آب سرچشمه گرفته است ؛ خواه از دخان به وجود آمده اند، يا از بخار يا از زبد فرقى نمى كند.
از اخبار نيز استفاده مى شود، از به حركت درآمدن آب توسط باد، نوعى حرارت به وجود آمده است كه بحارالانوار توليد گازهاى فشرده شده و از تراكم آن گازها، توده عظيمى بهم پيوسته و به صورت رتق درآمده و بعدها دوران فتق فرا رسيده و از هم جدا شده در فضاى بى انتها پراكنده شده است .
اما در اثر اين فعل و انفعالات عظيم و دور از حيطه فرك بشر، اين دايره مينايى با اين نظام بى عيب و نقص و با اين صورت زيبا و منظم و مرتب در چه مدت تشكيل يافته و به خود شكل گرفته است ، در شش يا شش دوران ؟ خدا مى داند
با بيان ديگر، مشيت و اراده الهى بر آفرينش آسمانها و زمين سبب مى شود كه به علت شايستگى حاصل از گذشت سالهاى متمادى ميليونها و شايد ميلياردها سال ، شرايط گشوده و از هم پاشيدن اين توده گازها متمركز، فرا رسيده و انفجارهاى عظيم و وحشتناكى به وقوع بپيوندد، در اثر اين اين بهم خوردگى ، دوران رتق سپرى شده و دوران فتق شروع شود.
قسمتها و تكه هاى بى شمارى بر پهنه فضاى بى انتها پرتاب شده و به دور خود بچرخد و كهكشانها و منظومه هاى بى شمارى را تشكيل دهد.
زمين آتشين با مرور زمان سرد شده و قابل زيست و زندگى گردد، آسمان بارانش را فرود ريزد و به صورت پدر نطفه انعقادى را در رحم مادر زمين قرار دهد تا در مدت زمانى كه خدا مى داند، به توليد نباتات و روييدن خوردنيها و جوشيدن نوشيدنيها، شروع كند. و يكى از معانى آيه مباركه :
اولم يرى الذين كفروا ان السماوات والارض كانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من الماء كل شيى ء حى (176) به فعليت مى رسد.
جالب اينكه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است و به همين دليل ، آغاز حيات و زندگى را از آب مى دانند و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى شمارد، نبايد فراموش كنيم كه منظور از خاك همان طين است كه تركيبى از آب و خاك مى باشد؛ خاكى كه خود از زبد آب هستى گرفته است .
اين موضوع نيز قابل توجه است كه طبق تحقيقات دانشمندان قسمت عمده ساختمان بدن انسان و بسيارى از حيوانات را آب تشكيل مى دهد. (حدود 70 درصد) و اينكه بعضى ايراد كرده اند كه آفرينش فرشتگان و جن (با اينكه موجودات زنده اى هستند مسلما از آب نيست ) پاسخش روشن است ، زيرا منظور، موجودات زنده اى است كه براى ما محسوس است . (177)
علاوه بر اين در كتاب الاختصاص حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه در آخر آن مى فرمايد: و خلق صنفا من الجان من الريح و خلق صنفا من الجن ، من الماء (178) يك صنف از جن را از باد و صنف ديگر از آب آفريده است بيان كننده اين است كه خلقت گروهى از جن نيز، از آب است .
ولى درباره اين آفرينشهاى اسرارآميز، به جرات بايد گفت كه ، تاكنون هيچ موضوعى به اندازه چگونگى پيدايش جهان و عالم افلاك اين چنين بحث انگيز نبوده است ، با وجود پيشرفتهاى شگرفى كه در زمينه هاى گوناگون دانش و فلسفه نصيب انسان امروزى گرديده است . بايد اذعان داشت كه هنوز از چگونگى جهان آغازين و پيدايش آن چيزى نمى دانيم . (179)
به طور خلاصه ، دانش نوين نشان مى دهد كه جهان بطور ناگهانى و در پى يك انفجار بزرگ بر اين گمان است كه مواد متشكله عالم يا جهان آغازين ، پس از انفجار، آن چنان منبسط گرديد كه بى درنگ سراسر فضا را فراگرفت و به دنبال يك سرى دگرگونيها، نخست كهكشانه ها، سپس ستارگان يا خورشيدها و در پايان ، سيارات را پديد آورد. اما چيزى كه تاكنون مجهول مانده است علت انفجار بزرگ و يا موجبات مواد متشكله جهان آغازين است . (180)
پس بايد اعتراف كرد كه در الف اسرار و رموز در جا مى زنيم و هنوز به باى آن نه رسيده ام درست است كه ، اين گفتارها و اظهار نظرها امروز ارزش ‍ علمى دارد اما اكتشافات و كشفيات فردا چه خواهد شد، خدا مى داند.
5: آفرينش زمين كعبه از آب
عن ابى جعفر عليه السلام قال : لما اراد الله عزوجل ان يخللق الارض امر الرياح فضربن وجه الماء صار موجا ثم ازبد فصار زبدا فجمعه فى موضع البيت ثم جعله جبلا من زبد ثم دحى الارض من تحته و هو قول الله عزوجل : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركة (181) از امام باقر عليه السلام روايت شده است : وقتى كه خداى عزوجل اراده كرده است زمين را خلق نمايد به بادها دستور داد روى آب را بهم زدند تا موجى بوجود آمد و كف كرد و آن كف را در محل بيت كعبه جمع كرد تا كوهى از كف شد، سپس زمين را زير آن گسترانيد، آن است معناى فرمايش خداى عزوجل ، اولين خانه اى كه براى مردم وضع شد، خانه مباركى است در مكه
كيدرى در شرح نهج البلاغه خبرى را نقل مى كند در آن خبر است : ثم جعل من ذلك الماء زبدا فخلق منه ارض بكم ثم بسط الارض كلها من تحت الكعبه و لذلك تسمى مكة ام القرى لانها اصل جميع الارض ‍ (182) سپس آن آب كف كرد، و از آن كف زمين مكه را آفريد، و همه زمين را از زير كعبه گسترش داد، بدينجهت مكه را ام القرى مى نامند، چون مكه اصل و ريشه همه زمين است در سوالات ، ابرش كلبى ، از امام صادق عليه السلام و پاسخ آن حضرت در اين باره گذشت . (183)
و همچنين پاسخ اميرمؤ منان عليه السلام به مرد شامى كه ناظر به اين مطلب است . (184)
از اين روايات چنين استفاده مى شود كه : نقطه شروع خلقت زمين ، از زمين كعبه بوده و گسترش از آنجا شروع شده است و آن هم از كف آب ايجاد شده است ، اگر چه از بعضى از روايات ظاهر مى شود كه محل بيت قبل از خلقت زمين و آسمان به صورت در سفيدى بوده است مانند روايات عمران عجلى ، مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : ان الشى ء كان موضع البيت حيث كان الماء فى قول الله عزوجل و كان عرشه على الماء قال كانت مهاة بيضاء يعنى درة (185) محل بيت زمانى كه آب فراگرفته بود و عرش خدا بر آب قرار داشت ، و به چه صورت بود؟ فرمود: در سفيدى بود. (186)
ابن عباس مى گويد: پيش از خلقت آسمانها و زمين ، وقتى كه عرش خدا بر آب قرار گرفته بود، خداوند باد تندى برانگيخت كه آب را به هم زد، از موضع بيت خشفه آب منجمد ظاهر شد مانند قبه ؛ پس خداوند از زير آن زمين را گسترانيد كشيد و كشيده شد، سپس با كوهها ميخكوب كرد، اولين كوهى كه بر زمين گذاشته شد، ابوقيس بود و به خاطر اين مكه ، ام القرى ، ناميده شده است . (187)
در بعض روايات مى فرمايد: كانت الكعبة خشعة على الماء فدحيت منها الارض كعبه خشعه اى بود در آب ، و زمين از آن گسترش يافت (خشعة تلى بر روى زمين را گويند. و به معناى زمين هموار كه سنگ و گل نداشته باشدد نيز گفته شده است . (188)
اين تعبيرات نيز نشان كه در سفيد يا آب جامد هم از آب ساخته شده است . درباره گسترش زمين از زير كعبه روايات فراوانى وارد شده است .
6: زمين كربلا
عن ابى جعفر عليه السلام قال : خلق الله ارض كربلا قبل ان يخلق ارض ‍ الكعبة باربعة و عشرين الف عام و قدسها و بارك عليها فمازالت قبل خلق الله مقدسة مباركة و لا تزال كذلك حتى يجعلها الله افضل ارض فى الجنة و افضل منزل و مسكن ليسكن الله فيه اولياءه فى الجنة (189)
امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند زمين كربلا را بيست و چهار هزار سال پيش از زمين كعبه آفريد، آن را مقدس كرده و به او بركت داد، به همين مقسد و مبارك خواهد ماند تا اينكه خداوند آن را بهترين جاى بهشت و برترين منزل و مسكنى براى اولياى خود قرار دهد.
مثل اين روايت از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است .
اگر اين روايتها از نظر سند مخدوش نباشد اوليت زمين كعبه اضافى و نسبى خواهد بود؛ چون در اين روايت تصريح شده است كه زمين كربلا پيش از زمين كعبه آفريده شده است ، پس جمع ميان اين روايت ها، به اين صورت مى شود كه كربلا پيش از كعبه آفريده شده ولى شروع گسترش زمين از موضع بيت بوده است .
توجه داشته باشيد! همانطور در مقدمه كتاب تذكر داده شد، اين نوع مسائل جزء اعتقادات مذهبى نيست كه ندانستن آن به دين انسان ضرورى برساند.
7: هستى همه چيز از آب !
در قرآن كريم ، دو آيه مباركه ، به زنده شدن همه موجودات از آب ، تصريح كرده است .
1 - اولم يرى الذين كفروا ان السماوات والارض كانتا رتقا ففتقاناهما و جعلنا من الماء كل شى ء حى افلايومنون (190) آيا آنان كه كافرند، نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بود، ما آنها را گشوديم و از آب ، همه چيز را زنده كرديم ، زندگى همه را از آب قرار داديم آيا ايمان نمى آورند!؟
2 - والله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله ما يشاءالله على كل شى ء قدير (191)
خداوند هر جنبنده اى را از آب آفريد گروهى از آنها بر شكم خود، راه مى روند و گروهى بر دو پاى خود و گروهى بر چهارپاراه مى روند. خداوند هر چه را بخواهند مى آفريند زيرا خدا بر همه چيز تواناست .
دقت در ساختار آيه مباركه اول ، نشان مى دهد كه خداوند، عالم اجسام را كلا از آب آفريده است ، لحن آيه براى عموم نظارت دارد: كانتا رتقاففقنا هما آسمانها و زمين بهم پيوسته بود ما آنها را گشوديم بلافاصله مى فرمايد: ما زندگى همه چيز را از آب قرار داديم . يعنى : سبب به وجود آمدن زمين و آسمان و هر چه از اجسام مرئى و محسوس در آنهاست ، آب است ، خواه زندگى آنها تشريعى باشد، مانند جانداران ، يا تكوينى مانند آسمانها و زمين .
به سه مطلب توجه فرمائيد
1. برابر نظريه دانشمندان ؛ در جهان مادى دو نوع زندگى وجود دارد؛ الف تشريعى ب .تكوينى . تشريعى زندگى است كه توام با حركت و جنبش ‍ محسوس ، بوده باشد مانند جانداران ؛
ولى زندگى تكوينى غير محسوس و غير متحرك است مانند جمادات در آيات مختلف قرآن ، سخن از تسبيح و حمد موجودات عالم هستى در برابر خداوند بزرگ به ميان آمده است كه صريحترين آنها آياتى است كه ذيلا مى آوريم .
1. تسبح له السموات السبع والارض و من فيهن وان من شيى ء الا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم انه كان حليما غفورا (192) آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر چه در آنها هستند همه تسبيح او مى گويند، و هر موجودى تسبيح و حمد او مى گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد او حليم و آمرزنده است . 9
2. الم تر ان الله يسبح له من فى السموات والارض والطير صافات كل قد علم صلاته و تسبيحه والله عليم بمايفعلون (193) آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند، هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند، و خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است .
3. الم تر ان الله يسجد له من فى السموات و من فى الارض والشمس ‍ والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وكثير من الناس وكثير حق عليه العذاب (194)
آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان ها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى كنند؟! و همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان . و بسيارى از مردم ! اما بسيارى (ابا دارند) و فرمان حق درباره آنان حتمى است و ساير آيات فراوانى كه در قرآن با لفظ يسبح لله ما فى السموات و الارض (195) آن چه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند.
و سبح لله ما فى السموات و الارض (196) آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند و امثال اين آيات كه ، تصريح مى كند؛ همه موجودات عالم هستى ، زمين ، و آسمان ، ستارگان كهكشان ، انسانها و حيوانات و برگهاى درختان و حتى دانه هاى كوچك اتم بدون استثناء در اين تسبيح و حمد عمومى شريك هستند؛ در واقع همه عالم هستى يكپارچه زمزمه و غوغا است ، و هر موجودى به نوعى به حمد و ثناى حق مشغول است ، و غلغله خاموش در پهنه عالم هستى طنين افكنده كه بى خبران توانائى شنيدن آن را ندارند؛
اما انديشمندانى كه قلب و جانشان به نور ايمان زنده و روشن است ؛ اين صدا را از هر سو به خوبى به گوش و جان مى شنوند و گفته شاعر:
گر تو را از غيب چشمى باز شود
با تو ذرات جهان همراز شود
جمله ذرات و نطق خاك و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
جمله ذرات در عالم نهان
با تو مى گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصير و باهشيم
با شما نامحرمان ما خامشيم
از جمادى سوى جانان جان شويد
غلغل اجزاى عالم بشنويد
فاش تسبيح جمادات آيدت
وسوسه تاويلها بزدايدت
ولى در تفسير حقيقت اين حمد و تسبيح در ميان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسيار گفتگو است : بعضى آنرا حمد و تسبيح حالى دانسته اند، و بعضى قالى كه خلاصه نظرات آنها را ذيلا مى خوانيد .
1.جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آنرا عقل مى شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يكنوع درك و شعورند؛ و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند؛ هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم حمد و تسبيح آنها را بشنويم .
آياتى مانند و ان منها لما يهبط من خشية الله (197) بعضى از سنگها از ترس خدا از فراز كوهها به پائين مى افتند
و فقال لها وللارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اءتينا طائعين (198) خداوند به آسمان و زمين فرمود از روى اطاعت يا كراهت به فرمان من درآئيد، آنها گفتند ما از در طاعت مى آئيم و مانند آيات حرف زدن و همراهى كوهها با تسبيح حضرت داود عليه السلام و سخرنا مع داود الجبال يسبحن (199) ..... .و نظير اين آيات كه در قرآن كريم فراوان است .
2. بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آنرا زبانحال مى ناميم ، حقيقتى است كه نه مجازى ، ولى به زبان حال است نه قال ( دقت كنيد) تسبيح به معنى پاك و منزه از عيوب مى باشند، ساختمان و نظم اين عالم هستى مى گويد خالق آن از هر گونه نقص و عيبى مبرا است .
حمد بيان صفات كمال مى باشد، نظام جهان آفرينش از صفات كمال خدا، از علمى بى پايان و قدرت بى انتها و حكمت وسيع و فراگير او سخن مى گويد؛ مخصوصا با پيشرفت علم و دانش بشر، و برداشتن پرده از گوشه هائى از اسرار و رازهاى اين عالم پهناور اين حمد و تسبيح عمومى موجودات آشكارتر شد است .
3. بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه حمد و تسبيح عمومى موجودات در اينجا تركيبى از زبانحال و قال يا به تعبير ديگر تسبيح تكوينى و تشريعى باشد چرا كه بسيارى از انسانها و همه فرشتگان ، از روى درك و شعور حمد و ثناى او مى گويند و همگى ذرات موجودات نيز با زبانحالشان ، از عظمت و بزرگى خالق بحث مى كنند.
گرچه اين دو نوع حمد و تسبيح با هم متفاوت است ولى در قدر جامع يعنى مفهوم وسيع كلمه حمد و تسبيح ، مشترك مى باشد. براى اطلاع بيشتر به تفاسير مربوطه مخصوصا به تفسير الميزان و تفسير نمونه كه مقدارى از مطالب بالا از آن تلخيص و اقتباش شده است مراجعه شود.
2. اگر مسئله مرگ و مير را از نظر علمى و دقيق بحث و بررسى كنيم مى توانيم بگوئيم : در جهان آفرينش ، مرگ به معناى فنا و نيستى وجود ندارند؛ آنهايى كه در نظر اوليه ، مرده به حساب مى آيند؛ در آيات و اخبار نيز با كلمات موت ، امات اموات و غيره تعبير شده است ، به ظاهر مى ميرند ولى در واقع نمرده اند
زيرا مرگ اگر به معناى فنا و نيستى باشد، قابل آفرينش نبوده و مخلوق به حساب نمى آيد؛ چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى گيرد؛ ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است ، و اين ، قطعا يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد. لذا خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا (200) او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد، كداميك بهتر عمل مى كنيد
در اين آيه مباركه مرگ را جزء مخلوقات شمرده است در حالى كه عدم هيچى وقت مخلوق نمى شود. همچنانكه مفسرين در تفسير آيه فوق بيان كرده اند فخر رازى در تفسيرش مى گويد: والعدم لا يكون مخلوقا. خذا هوالتحقيق تحقيق اين است كه عدم شايسته آفريده شدن نيست . پس موت غير از عدم است . (201)
چون وجود انسان متشكل و تركيبى از عناصر مختلف است وقتى كه شرايط ايجاب كند؛ چه آن شرايط بيمارى باشد يا تصادف و سكته يا پيرى مفرط.
سبب تجزيه وجود آنها شده و هر عنصر به مركز خود برمى گردد و در مجموعه جهان هستى باقى مى ماند؛ به هيچ وجه معدوم نمى شود و از بين نمى رود. حتى اجزاء ستارگان كه بى فروغ شده اند به ظاهر مى ميرند، هرگز نمرده اند، ذرات وجود آنها يا جذب كرات ديگر مى شود و يا در فضاى بى انتها سرگردان مى ماند.
در آيات ، همين مطلب با صراحت بيان شده است : منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (202) شما را از زمين آفريديم ، به زمين برمى گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مى آوريم .
يا من نطفة خلقه فقدره ثم السبيل يسره ثم اماته فاقبره ثم اذا شاء انشره (203) شما را از زمين آفريديم ، به زمين برمى گردانيم و دوباره از آن بيرونتان مى آوريم .
انسان را از نطفه آفريده و در رحم مادر جايگزين مى سازد، سپس راه بيرون آمدن را آسان مى كند، سپس او را مى ميراند و خاكش مى كند و هر وقت خواست زنده كرده و نشر مى دهد.
امثال اين آيات در قرآن كريم فراوان است ، اصولا معناى معاد همين است يعنى بازگشت به زندگى نوين بازگشتى كه با يك اشارت يا نفخ صور و يا زجرة ناگهانى صورت خواهد گرفت .
انما هى زجرة واجة فاذاهم بالساهرة (204) همانا اين بازگشت با، يك صيحه عظيم است ؛ ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند.
يا انما هى زجرة واحدة فاذاهم قيام ينظرون (205) سپس بار ديگر صور دميده مى شود ناگهان ايستاده و نگاه مى كنند يا مانند آيات 32 و 51 و 53 مباركه يس كه كيفيت حضور در قيامت را بيان مى كند.
پس ، مرگ به معنى معدوم شدن نيست بلكه تغيير نشئه و زندگى به صورت هاى گوناگون است .
3. در آيات و احاديث زيادى آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان نياورده اند، يا مرتد شده اند، مرده به حساب مى آورد، در واقع مرگ گريبانگير آنها شده است . و در آيات از آنها با كلمه موتى يعنى : مرده ها، ياد كرده است .
انك لاتسمع الموتى ولا تسمع الصم الدعا اذا اولوا مدبرين (206)
مسلما تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگانى برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند فرا خوانى و در جاى ديگرى مى فرمايد وما انت بمسمع من فى القبور (207) و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنانكه در گور خفته اند برسانى يعنى اينان مردگان زنده نما هستند (پايان سه مطلب ).
پس آيه مباركه اول به آفرينش همه موجودات زمين و آسمانى و زندگى تشريعى و تكوينى آنها را به طور عام ، از آب ، بيان مى فرمايد؛ اما آيه دوم ، دائره را تنگ تر كرده به يك از چهره هاى نظام آفرينش كه از روشن ترين دلائل توحيد است ، يعنى حيات در صورتهاى متنوعش ، اشاره كرده است و آفرينش موجودات جنبنده و ذى حيات را از آب اختصاص داده است .
در اينجا سوالى پيش مى آيد، كه در آيه مباركه ، سه گروه از جانداران خزندگان ، دوپايان ، چهارپايان را نام برده است ، در حالى كه جنبنده هاى زياى هستند كه بيش از چهار پا دارند.
پاسخ اين سوال در خود آيه مباركه نهفته است ، چون در جمله هاى بعدى مى فرمايد يخلق الله مايشاء (خدا هر چه را بخواهد مى آفريند)
به علاوه مهمترين حيواناتى كه انسان با آنها سر و كار دارد همين سه گروه است ، از اين گذشته بعضى معتقدند كه حتى حيوانات كه بيش از چهارپا دارند تكيه گاه اصلى آنها، چهار پاى آنهاست ، و بقيه ، بازوهاى كمكى آنها محسوب مى شود. (208)
اما منظور از ماء در اين دو آيه چيست ؟ ميان مفسران سه تفسير براى آنها ذكر شده است ؛
1. بسيارى از مفسران مى گويند منظور آب نطفه است و در بعضى از روايات هم به آن اشاره شده است ؛ مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمى آيند، زيرا حيوانات تك سلولى و بعضى ديگر از حيوانات كه مصداق دابه جنبنده هستند از طريق تقسيم سلولها به وجود مى آيند، نه از نطفه ، مگر اينكه كه گفته شود حكم بالا، جنبه نوعى دارد نه عمومى .
2. منظور: پيدايش نخستين موجود است ، زيرا طبق عده اى از روايات اولين موجودى را كه خدا آفريد آب بود و انسانها را بعدا از آن آب ، آفريد (در بخش اول شرح آن گذشت ) برابر يافته هاى علمى جديد، نخستين جوانه حيات ، در درياها ظاهر شده و اين پديده قبل از همه جا اعماق يا كنار درياها حاكم شده است ؛ و نيروئى كه موجودات را با آن همه پيچيدگى ، در نخستين مرحله ، حيات بخشيد، و در مراحل بعد ، هدايت كرد، نيروى ما فوق طبيعى (يعنى اراده پروردگار) است .
3. منظور: از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلى آنها را تشكيل ميدهد و در قسمت عمده ساختمان جسمى آنها بيش از دو سوم ، آب است و بدون آب هيچ موجود زنده اى نمى تواند ادامه حيات بدهد.
اين تفسيرهاى سه گانه هيچ منافاتى با هم ندارد و همانگونه كه قبلا اشاره شد معناى متبادر كلمه ماء همه تفسيرهاى سه گانه را در بر مى گيرد.
درست است كه كه در آيات متعدد، انسان را امر به تفكر در كيفيت آفرينش ‍ خود از سلالة من ماء مهين (209) چكيده اى از آب بى ارزش كرده است .
ولى بايد به اين نكته دقت كافى داشت كه سلاله و يا هر تعبير ديگر كه برده مى شود نيز از آب ، به وجود آمده است ؛ پس اگر كلمه ما را به همان وسيع خود بگيريم صحيح تر به نظر مى رسد.
تنها مسئله اى كه بايد به آن اشاره كرد اين است ؛ جامعه بشرى با اين پيشرفتهاى ميحرالعقول و عجيب علمى كه دارد هنوز از حل معماى حيات عاجز است ، همه مى گويند موجودات زنده از مواد بيجان اين عالم به وجود آمده است اما چگونه و تحت شرايطى ، براى هيچ دانشمندانى ، سر آن كشف نشده است .
درست است هزاران دانشمند، در گشودن اين در بسته سعى و كوشش ‍ فراوان كرده و مى كنند ولى آنچه كه مسلم است اسرار حيات و زندگى آنقدر پيچيده است كه علوم و دانشهاى بشر با همه گسترده اش و با تمام آزمايشهاى دقيقش ، از كشف رمز آن عاجز از درك آن سرگردانند.
آنانكه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
*ره زين شب تاريك نبردند
گفتند فسانه اى و در خواب شدند.
پاك و منزه و چه بزرگ است خدايى كه اين همه موجودات زنده را با قدرت بى انتهايى خويش از آب به وجود آورده و اداره مى كند و اين همه تنوع وسيع با چهره هاى گوناگون و هر چه كه به آن نياز دارند به آنها بخشيده است .
ربناالذى اعطى كلى شيى ء خلقه ثم هدى (210) پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود، داده ، سپس رهبريش ‍ كرد
واقعا چه شگفت آور است كه هر روز اين مسائل به صورت پيشرفته تر و به گونه اى علمى تر مطرح مى شود اما باز روز ديگر علم مترقى بشر مى گويد:
اى بى خبران راه نه آنست و نه اين
هنور مسائل بسيارى در مقابل ماست كه حتى دانش امروزى نيز در پاسخگويى به آن عاجز مانده و حل بسيارى از آنها با مشكلات فراوان روبروست . تئوريها و نظريه هاى امروزى فرضيه هايى بيش نيستند و رضايت ما را به طور كامل جلب نمى كند (211) خدايا! به احترام مقربين درگاهت به ما اين توانايى را بده كه ذره اى از درياى قدرت بيكران را درك كرده و در برابر عظمت خاضع باشيم .
******************
8: مزه آب يا طعم الماء
طعمهاى گوناگون خوردنيها و آشاميدنيها (شيرين ، تلخ ، بى مزه ، و غيره ) را به وسيله قوه ذايقه با چشيدن و خوردن و آشاميدن مى توان تشخيص داد.
اما تا به حال در تشخيص مزه آب با اينكه هر روز چند بار از آن استفاده مى كنيد، فكر كرده ايد، آيا ممكن است براى آب مزه و طعمى تعيين كرد؟ جواب آن است كه از ائمه اهل بيت عليه السلام وارد شده است . حسين بن علوان مى گويد:
از اباعبدالله پرسيدند: عن طعم الماء قال سل تفقها و لا تسئل تعنتا طعم الماء طعم الحياة قال الله سبحانه : وجعلنا من الماء كل شى ء (212) آب چه مزه اى دارد؟ فرمود: زندگى است ، خداى سبحان مى فرمايد: زندگى هر چيز را از آب قرار داديم ؛
امام عليه السلام با جمله طعم الحيات مى خواهد اهميت و ارزش ‍ آب را بيان نمايد، اگر مزه اى براى آب تعيين شود، غير از حيات ، مزه ديگر ندارد و در او بهترين طعمها و گواراترين لذتها وجود دارد، و با آشاميدن آن جانداران ادامه حيات مى دهند؛ و در صورت نبود آن زندگيى مفهومى ندارد و نبود آن مساوى است با نابودى حيات ! در كتاب وافى در معناى حديث مى گويد:
اى كمالا طعم للحيات يدرك بالذوق مع كمال التلذذ بها كذالك الماء همانطور كه باقوه چشائى مزه زندگى با آنهمه لذتهايش تشخيص داده نمى شود؛ آب نيز به آنگونه است امام صادق عليه السلام فرمود: طعم الحيات و طعم الخبزالقوة (213) مزه آب ، زندگى و مزه نان ، نيرو است ،
سئل عن الصادق عليه السلام عن طعم الماء والخبز قال طعم الحيات و طعم الخبز العيش (214) از امام صادق عليه السلام از مزه آب و نان ، سوال شد فرمود: مزه آب حيات و مزه نان زيستن ، و زنده ماندن است
ابن كوايكى از بزرگان خوارج ، از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيدند: كم بين السماء والارض فقال دعوة متسجابة قال و ما طعم الماء قال طعم الحيات (215) مسافت ميان آسمان و زمين چه اندازه است فرمود: به اندازه دعاى مستجاب ، گفت طعم آب چيست ؟ فرمود: طعم زندگى است
بنى اسرائيل به حضرت سليمان اصرار كردند كه پسرت را براى خودت جانشين تعيين نما، فرمود: شايستگى آن را ندارد. باز اصرار كردند فرمود: از او سوالى مى پرسم اگر جواب صحيح دهد،
قال يا بنى ما طعم الماء و طعم الخبز؟ پسرم مزه آب و نان چيست نتوانست جواب دهد، بدينصورت عدم لياقتش براى وصايت ثابت گرديد. امام صادق عليه السلام فرمود: طعم آب ، حيات و طعم نان قوت است (216)
با بيان ديگر، اگر در بيابان سوزان و دل كوير آدمى دچار تشنگى شده و به حالت اغماء درافتد، يا به سر حد مرگ رسيده ، از همه جا اميدش قطع شود؛ در چنين حالتى اگر يك جرعه آب را به قيمت يك كشور به او ارائه دهند و او هم آن را بناچار بخرد و از مرگ حتمى نجات يابد، در آن حالت است كه معناى دقيق اين احاديث فهميده مى شود و در آنجا است كه آيات به روشن تفسير مى گردد
9: آفرينش خورشيد و ماه
از بحثهاى گذشته روشن گرديد كه تمامى ستارگان ثابت و سيار و هر چه در آسمانها و زمين وجود دارد از آب آفريده شده است ، اما حديث مخصوص ‍ با شرايط خاصى براى آفرينش خورشيد و ماه صادر شده كه ذيلا مى خوانيد.
عن محمد بن مسلم ، قال : قلت لابى جعفر عليه السلام جعلت فداك لاى شى ء صارت الشمس اشد حرارة من القمر؟ فقال : ان الله خلق الشمس ‍ من نور النار و صفوالماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتى اذا كانت سبعة اطباق البسها لباسا من نار فمن ثم صارت اشد حرارة من القمر.
قلت جعلت فداك و القمر؟ قال ان الله تعالى ذكره خلق القمر من ضوء نور النار و صفوة الماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتى اذا كانت سبعة اطبقا البسها لباسا من ماء فمن ثم صار القمر ابرد من الشمس (217)
محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم فدايت شوم براى چه گرماى خورشيد از ماه شديدتر و بيشتر است ؟ فرمود: خداوند خورشيد را از نور آتش و شفافى خالص آفريد. يك لايه آتش ‍ و يك لايه صفاى آب تا به 7 لائى رسيد. لايه هفتم را لباسى از آتش پوشانيد به همين خاطر حرارتش شديدتر از ماه شد.
گفتم فدايت گردم ماه چطور؟ فرمود: خداى تعالى ذكره ، ماه را روشنائى نور آتش و صفاى ، آب آفريد، يك طبقه از اين و طبقه ديگر از آن ، به لايه هفتم كه رسيد لباسى از آب به آن پوشانيد بدين جهت ماه سردتر از خورشيد شد.
اين روايت را با سندهاى مختلف با كمى تغيير در علل الشرايع ، ج 2 ص ‍ 263، و خصال شيخ صدوق ص 10، و تفسير على ابن ابراهيم ص 379 و من لا يحضره الفقيه ص 141 از راويان متعدد نقل كرده اند.
علامه مجلسى در ذيل حديث توضيحى دارد، چون اين توضيح در تاريخى نوشته شده است كه بشر به كره ماه قدم نگذاشته و يا از كرات ديگر منظومه شمسى ، نمونه بردارى نكرده بود؛ بدين جهت از معناى حديث ، مطلب روشنى را در دست قرار نمى دهد.
ما هم حديث را با علم روز تطبيق نمى دهيم تا فردا خلاف آن در اثر پيشرفت علم ثابت شود، بدون اظهار نظر به طور سربسته علمش را به اهلش واگذار مى كنيم تا روزى رسد كه علوم مترقى بشر آنرا تفسير نمايد.
10: پايدارى زمين از آب
عن الصادق عليه السلام : لا قوم الارض الا بالماء (218) براى زمين پايدارى نيست مگر با آب (زمين بدون آب پايدار نمى ماند).
رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ عده اى از يهود فرمود: فالبماء تحت الارض با آب زمين زنده مى شود (219)
در تحف العقول از امام صادق عليه السلام نقل كرده ، فرمود: قوام الدنيا نثلاثة اشياء النار و الملح و الماء
پايدارى دنيا با سه چيز، آتش ، نمك ، و آب ، است .
در حقيقت آتش و نمك هم از آب به وجود آمده پس آب است كه زمين را آباد كرده به آن پايندگى و زيبايى مى دهد، در هر گوشه اى از زمين كه نشانه اى از حيات مى بينى ، در آنجا آب وجود دارد و در آيات به اين معنى توجه زيادى شده است كه مشروحا در فصل باران خواهيم آورد .
آب است كه در همه جا حرف اول را مى زند و به زمين حيات مى بخشد، و آنرا قابل زيست و زندگى مى كند، پاكيزگى ، و شادابى همه از آب ، معنا مى گيرد.
اگر آب نبود، زندگى مفهومى نداشت و همه چيز رنگ باخته و بى معنا مى شد.
11: آب سرور تمام نوشيدنى ها
خداوند عزوجل ، آب را نه تنها در دنيا مايه حيات و زندگى قرار داده است بلكه در جهان آخرت نيز سيادت و سرورى آن را گسترش داده و حفظ نموده است .
سرتاسر آيات مربوط به بهشت ، پر از جملات ، جنات تجرى من تحتها الانهار باغهائى كه از زيرش نهرها جريان دارد.
يا آيه مباركه مثل الجنة التى وعدالمتقون ، فيها انهار من ماء غير آسن (220)
مثل بهشتى كه بر پرهيزگاران وعده داده شده است ، در آن نهرهائى از آب تمييز و زلال بى بو وجود دارد
اين همه آيات كه از آب بهشتى صحبت به ميان مى آورد نشانه اين است كه آب در آن جهان نيز سيادت خود را حفظ كرده است .
به احاديث ذيل توجه كنيد تا عزت و شرافت آب در هر دو جهان روشن شود. رسول خدا فرمود: سيد الاشربة فى الدنيا والاخرة الماء (221)
سرور نوشيدنيها دنيا و آخرت آب است .
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: الماء سيد الشراب فى الدنيا و الآخرة (222)
آقاى نوشيدنيها در دنيا و آخرت ، آب است .
عين همين روايت را از اميرمؤ منان عليه السلام روايت كرده اند. (223)
روايت از اميرمومنان عليه السلام است : اشرف المشروب الماء (224) شريف ترين نوشيدنى آب است .
از امام صادق عليه السلام روايت شده است ، سيد شراب اهل الجنة (225) الماء سيد و آقاى نوشابه اهل بهشت آب است .
عن رسول الله صلى الله عليه و آله : سيد طعام الدنيا و الاخرة اللحم و سيد شراب الدنيا و الآخرة الماء (226)
روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود: سرور طعام دنيا و آخرت گوشت و سيد شراب دنيا و آخرت آب است .
لحن روايات ، بيانگر اين است كه آب در هر دو جهان آرام بخش انسانها است ، در دنيا براى همه و در آخرت براى بهشتيان .
12: لذت خوردنيها و آشاميدنها با آب
اساس زندگى انسان را دو ركن متضاد تشكيل مى دهد؛ روح مجرد و جسم مادى ، خداوند با تركيب اين دو موجود ضد و نقيض به موجودات جاندار مخصوصا انسان ، حيات بخشيده است .
براى ادامه حيات هر يك ، از اين دو جنس متضاد، غذاى خاصى قرار داده است ؛ غذاى روح و روان را داشتن رابطه دائم و مناجات و گفتگو مخصوصا مناجات شبانه با خدا است (شب مردان خدا روز جهان افروز است ) و همچنين سر در آفاق و انفس بالاخرة در هر حال متكى بودن به او، تعيين كرده است ؛
هر كس از اين غذا و تغذيه روحى محروم است ، هميشه با روح مرده و روان افسرده به زندگى بى محتوا ادامه مى دهد؛ روشن است ، كسى كه داراى اين خصيصه غفلت و دورى از خدا است ادامه حيات برايش مفهومى نخواهد داشت !
غذاى جسم را، خوردن و آشاميدن ، قرار داده است ؛ يعنى هر جان دارى اگر از اين دو محروم شود؛ زندگى او ادامه پيدا نمى كند.
براى درك لذت ، خوردنيها و آشاميدنها، با آب معنا بخشيده است ؛ اگر آب وجود نداشت نه زندگى وجود داشت و نه لذت زندگى .
امام صادق عليه السلام فرمود: و يجده لذة الطعام و الشراب بالماء (227)
انسان ، لذت خوردنى و آشاميدنى را با آب پيدا مى كند.
امام صادق عليه السلام فرمود: لو لا الماء لم يجد لذة الطعام و الشراب (228)
اگر آب نبود كسى لذت خوردنى و نوشيدنى را پيدا نمى كرد.
عن عبدالله عليه السلام : بالماء يجد لذة الطعام والشراب (229)
از امام صادق (ع ) روايت شده است كه : با آب ، لذت خوردنى و آشاميدنى ، مفهوم پيدا مى كند.
13: اعجازهاى آبى رسول خدا صلى الله عليه و آله
در طول بيست و سه سال دوران نبوت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله از بزرگ ترين معجزه هاى آن حضر در مواقع مختلف و به اشكال گوناگون ، آب بود.
در پيشامد متعدد، يا خود آن حضرت به اجراى آن اقدام مى فرمود و يا ديگرى را به انجام آن مامور مى كرد؛ گاه از انگشتان مباركش ، آب جارى مى شد و گاهى از تير و بار ديگر، آب از چاه و صدها قضاياى ديگر كه ذيلا نمونه هاى از آن جريانها آورده مى شود.
1: جارى شدن آب از انگشتان
1 - كتاب احتجاج طبرسى : امير مؤ منان عليه السلام در جواب يهودى كه مانند معجزات انبياء سلف را در خواست مى كرد فرمود: پيغمبر وقتى كه در حديبيه فرود آمد، اهل مكه آن حضرت را محاصره كرده بودند، اصحاب از تشنگى شديد به حضرت شكايت كردند به گونه اى كه اسبها نيز ناتوان شده بودند، حضرت ركوه يمانى را (230) خواست و دست مباركش را روى آن گذاشت ، از ميان انگشتانش آب شكافته و جارى ، شد به طورى كه همه لشكريان و اسبها سيراب شدند و ظرفها را پر كردند. (231)
2 - همراه كاروان تجارى خديجه به شام مى رفت و به بيابانى رسيدند كه از زمانهاى قديم آب داشت ، ولى بر خلاف انتظار، آب پيدا نكردند، چون قافله ابوجهل جلوتر از حضرت مى رفت ، دستور داده بود چاه را پر كنند؛
پيغمبر آستينها را بالا زده و دستانش را در ريگ فرو برد و چشمانش را به آسمان دوخت و لبهاى مباركش را حركت داد، ناگهان آب از ميان انگشتانش ‍ جوشيده و فوران كرد؛ به طوريكه مانند نهرهاى بزرگ بر روى زمين جارى شد؛ عباس پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت : اى برادر زاده ! جلوى آب را بگير، نزديك است اموال و اثاث ما غرق شود، همگى آب نوشيدند و مشكهايشان را پر كردند. (232)
3. در مسير جنگ تبوك به وادى المشقف رسيدند، دست مباركش را زير آبى گرفت كه قطره قطره مى ريخت ، سپس آب شكافته شد به گونه اى كه مانند صاعقه صداى مهيب ، از او شنيده مى شد مردم آب آشاميدند و به اندازه احتياج آب بر داشتند پس حضرت فرمود: اگر كسى از شماها عمر كند، مى شنود كه اين بيابان از آبادترين بيابان ها خواهد بود. (233)
4. در روايت ابى قتاده است كه در جنگ بنى المطلق كان يتفجر الماء بين اصابعه لما وضع يده فيه حتى شرب الجيش العظيم (234) وقتى كه دست مباركش را به ركوة گذاشت از ميان انگشتانش آب شكافته شد، آنهمه لشكر عظيم ، سيراب شده و به همراه خود برداشتند.
5. از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: در يكى از جنگها همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بوديم به جائى كه آب پيدا نمى شد رسيديم مردم تشنه شدند در يك ظرف كمى آب بود، انگشتانش را بر آب گذاشت و آب از آن جارى شد، به طوريكه همه مردم و شتران و اسبان سيراب شدند و به همراه خود برداشتند، در لشكر دوازده شتر و دوازده هزار اسب ، و سى هزار مرد بودند. (235)
6 - روايت شده است ، در جنگ تبوك ، لشكر تمام روز را راه رفتند از شدت گرما نزديك بود گردنهاى پياده و سواره و مركب ها قطع شود، حضرت ظرف آب كوچك را خواست ، آب كمى را كه همراه داشت بر آن ريخت و انگشتانش را بر آن گذاشت و آب از زير انگشتانش جوشيد، لشگريان نوشيدند و به همراه برداشتند؛ در حالى كه غير از اسب و شتر سى هزار نفر بودند. (236)
7 - روايت شده است : اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله در سفرى با حضرت بودند: از نبود آب به آن حضرت شكايت كردند كه نزديك است به هلاكت برسند، فرمود: نه ، خدايم با من است ، مرا راهنمايى مى كند توكلم بر او و پناهگاهم اوست ، ظرف آبى را خواست ، كمى آب در آن بود كه يك نفر هم سيراب نمى شد، دستش را بر آب گذاشت ، از ميان انگشتانش آب جوشيد و جارى شد، مردم را صدا زدند، همگى سيراب شده و آب برداشتند، به طوريكه خسته شدند. و آنان هزاران نفر بودند و فرمودم : شهادت مى دهم كه من رسول به حق خدايم . (237)
8 - اميرمومنان عليه السلام به يهودى فرمود: روز ميضاة عبرتى براى منكرين نبوتش مانند سنگ موسى عليه السلام وقتى كه ميضاة را خواست ، دست به آن گذاشت ، آب جوشيد بالا آمد تا اينكه هشت هزار نفر از آب آن ، وضو گرفتند و نوشيدند و چهارپايان را سيراب كرد و به همراه خود به اندازه كافى برداشتند.(238)
9. سالم بن ابى جعد گويد: به جابر گفتم روز شجرة چند نفر بوديد، گفت هزار و پانصد نفر، ما را تشنگى فرا گرفت ، حضرت دستش را توى ظرف كوچكى گذاشت ، از ميان انگشتانش مثل چشمه ها آب بيرون مى آمد، نوشيدم و بما كفايت كرد، اگر صد هزار نفر بوديم باز كفايت مى كرد. (239)
2: جوشيدن آب از چاه خشكيده
1. حضرت رسول صلى الله عليه و آله همراه كارون تجارتى خديجه كبرى عليه السلام در سن 25 سالگى به شام مى رفت ، در طول راه اعجازهاى متعدد از وجود مباركش به ظهور رسيده است ، از جمله اين بود كه :
در بيابانى چاه آبى وجود داشت ، كاروانيان از آب ، آن استفاده مى كردند وقتى كه ابوجهل به سر آن چاه رسيد به اندازه كافى آب برداشت و چاه را پر از سنگ و شن كردند تا كاروان حضرت از تشنگى بميرند، غلامى داشت به نام فلاح به عنوان ديده بان گذاشت و قول داد اگر خبر مرگ محمد را به من بياورى آزادت مى كنم ، وقتى كه كاروان آن حضرت به آنجا رسيدند شتابان به سوى چاه آب رفتند، اثرى از آن پيدا نكردند، سينه هايشان تنگ شده و يقين هلاكت كردند، به محمد صلى الله عليه و آله پناه بردند، فرمودند: آيا محلى كه قبلا آب داشته باشد مى شناسيد؟ گفتند بلى چاهى بود كه با شن و سنگ پر كرده اند حضرت بر سر چاه آمده و ايستاد و سرش را به سوى آسمان بلند كرد و ندا كرد:
يا عظيم الاسماء يا باسط الارض و يا رافع السماء قد اضر بنا الظلماء فاسقناالماء
اى بزرگ نام ! اى گستراننده زمين و اى بلند كننده آسمان ، تشنه به ما فشار آورد و ضرر كلى رسانده است ، ما را از آب سيراب كن !
ناگهان سنگها و شن ها از زير پاى آن حضرت به صدا درآمدند و چشمه ، آب ، جوشيده و بالا آمد و جارى شد پس مردم چهار پايانشان را سيراب كردند و مشك هايشان را پر كردند و حركت كردند.
غلام ابى جهل با سرعت برگشت ، ابوجهل پرسيد چه خبر آوردى اى فلاح ؟ غلام گفت : به خدا قسم رستگار نمى شود هر كس با محمد دشمنى كند ، قضيه را شرح داد ابوجهل از غضب دماغش باد كرد، به غلام گفت از من دور شود، ابدا رستگار نشوى . (240)
2. راهبى به نام فيلق بن يونان بن عبدالصليب ، در صومعه اى زندگى مى كرد، هم پدرانش و هم خودش وراثتا منتظر قدوم مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، به او اباخيبر مى گفتند، از پدرانش شنيده بود كه هر وقت آن پيغمبر از اينجا مى گذرد چند علامت مخصوص دارد، اولا: بالاى سرش ‍ يك قطعه ابر سايه مى افكند و ثانيا به درخت خشك جلوى صومعه تكيه مى كند فورا سبز شده و ميوه مى دهد؛ و ثالثا: چاهى كه در صومعه است و خشك شده است آنرا پر آب مى كند.
اين راهب به اندازه اى پير شده بود كه چشمانش را از دست داده بود و ضعيف گشته بود، روزى پسرانش به او خبر دادند كه پدر، قافله اى از سوى تهامه مى آيد، از حجاز و بر سر آنها سايه افكنده است ، و نورى بلند شده است ، راهب سر به آسمان بلند كرد و گفت : الهى و سيد و مولاى بحق هذا المحبوب الذى زاد فيه تفكرى الا مارددت على بصرى
اى خدا اى سيد و مولاى من ! بحق اين محبوبى كه فكرم به او مشغول است نور چشمان را به من برگردان
دعايش تمام نشده بود كه چشمانش ديد خود را بازيافت . راهب به راهبان ديگر گفت احترام اين محبوب را پيش علام الغيوب ديديد. پس شعرى در مدح آن حضرت خواند و گفت اى اولاد من ! اگر اين شخص پيغمبر مبعوث باشد، در اينجا فرود مى آيد و به آن درخت خشك تكيه مى زند سبز و پربار مى شود.
آن درخت از زمان حضرت عيسى بن مريم عليه السلام خشك شده است و اين چاه كه در آن آبى نداريم كنار آن آمده و آب مى خورد .
مدت كمى گذشت كه قافله رسيد و در كنار چه نزول كردند و بارها را پائين آوردند. حضرت جاى خلوت را دوست مى داشت ، به كنار درخت خشك رفت و بر او تكيه كرد، بلافاصله درخت سبز و خرم شده و پر بار گشت و به كنار چاه آمده و از آب دهان مباركش به آن انداخت و نظرى به داخل آن افكند، آب شكافته شده ، چشمه هاى زياد و آب گوارا بيرون آمد. (241)
عروة بن زبير مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله براى زيارت بيت الله الحرام خارج شد و قصد جنگ نداشت ، حديث را ادامه داد تا اينكه گفت : و قريش نيز از مكه بيرون آمده و زودتر از پيغمبر به محلى رسيدند كه : بلدح مى ناميدند و كنار آبى كه در آنجا بود نزول كردند وقتى كه پيغمبر سبقت ايشان را ديد در حديبيه فرود آمد و در حالى كه هوا به شدت گرم بود، در آنجا فقط يك حلقه چاه وجود داشت ، مردم از تشنگى به سختى افتادند و تعدادشان هم زياد بود، به طوريكه مردانى به ته چاه رفتند و با دستانشان آب جمع مى كردند.
حضرت دلوى خواست ، از آن وضو گرفت و مضمضه كرده به آن دلو ريخت ، امر كرد آن آب را به چاه ريختند و نيز تيرى از كنانه درآمد و به چاه انداخت ، و دعا كرد آب از ته چاه فوران كرد و بالا آمد، مردم در اطراف چاه نشسته ، با دست آب را بر مى داشتند. (242)
اين روايت با سندهاى مختلف آمده است ، ما يكى از آنها را اختيار نموديم .
3: جارى شدن آب از تير
جابر بن عبدالله و براء عازب و سلمة ابن اكواع و مسور بن مخرمه گويند:
وقتى كه پيغمبر در حديبيه با يكهزار و پانصد نفر فرد آمدند موقعى بود كه حرارت شديد فرا گرفته بود، گفتند: يا رسول الله بيابان خشك و آبى در آن وجود ندارد و قريش در بلدح (243) آب زيادى در اختيار دارند.
حضرت تيرى از كنانة كشيد و به براء بن عازب داد، فرمود: اين تير را در يكى از چاههاى قديمى حديبيه : بنشان !
سهيل بن عمرو به همراه قريشيان آمدند، به چاه نگاه كردند، ديدند چشمه ها و در روايتى 12 چشمه از يك تير مى جوشد، گفتند: مانند امروز را نديده ايم و اين كار از سحر محمد كم نيست .
وقتى كه دستور حركت صادر شد فرمود: به اندازه احتياج آب برداريد ، سپس به براء فرمود: برو و تير را درآور! وقتى كه حركت كرد براء تير را برداشت ، آب خشك شد به گونه اى كه در آنجا آبى وجود نداشت . (244)
2. در جنگ تبوك ، اصحاب از شدت عطش شكايت كردند پس تيرى به مردى داد و فرمود: آن را در ته چاه بنشان ! آن مرد آن را كاشت و، آب جوشيد تا لب چاه رسيد و سى هزار نفر با چهارپايانشان از آن آب سيراب شدند.
در روايت الخرائج است : و رجال من المنافقين حضور متحيرين مردانى از منافقين ، حضور داشتند و همگى از اين ماجرا متحير بودند.(245)
4: شيرين شدن آب شور
1. روايت است كه قومى به آن حضرت از شورى آبشان شكايت كردند، به سر چاه آنها آمد و آب دهان مباركش را انداخت و با اينكه آب آن چاه كم بود آب شيرين و گوارا جوشيد، تا الآن آن چاه در دست وارثان آن است ، و اهل آن از بزرگترين مكارم و افتخارات خود مى شمارند و و اين چاه در مكه در محلى به نام الزاهر و اسم آن العسيله است امروز كه شهر توسعه زيادى يافته يكى از محلات مكه مى باشد.
و از آن چيزهايى كه خداوند در راستى و حقيقت پيغمبرش آشكار ساخت اين بود كه : قوم مسيلمه كذاب دروغين يمامة هنگامى كه اين جريان را شنيدند از او مانند آن معجزه را درخواست كردند
به كنار چاهى آمد و آب دهان انداخت ، آب به صورت تلخ و شور مانند بول حمير در آمد، آنهم در ميان مردم آنجا معروف و محلش معلوم است . (246)
5: اعجاز پايى
جابر بن عبدالله ، چاهى داشت كه آبش تلخ بود و قابل استفاده نبود، به پيغمبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد، حضرت پاهايش را به طشتى شست ، امر كرد آن را به چاه بريزند، در دم آب چاه شيرين شد. (247)
6: عبور از آب
پيغمبر صلى الله عليه و آله به سوى خيبر حركت كرد، ناگهان به وادى رسيدند كه سيل جارى بود و اندازه ارتفاع آب به چهارده قامت مى رسيد، و دشمن از پشت سرشان مى آمد، مردم گفتند: ما را گير مى اندازند گير افتاديم فرمود: ابدا!
حضرت دعا كرد شتران و اسبها از آب عبور كردند حتى پاها و سمهايشان نمدار نشد. (248)
14: دعاها
دعا يكى از وسائل مهمى است كه ائمه اهل بيت عليه السلام براى توجه دادن مردم به سوى توحيد و خداشناسى و معرفى رحمت و غضب و قدرت خداوند و براى اثبات مسائل اعتقادى و معاد دهها مطالب ديگر، از آن استفاده كرده و مورد توجه قرار داده اند . در مواقعى كه عملا با تبليغ نمى توانستند مردم مردم را با وظائف خود آشنا كنند از سلاح دعا بهره بردارى مى كردند.
از جمله آن درباره آب به صورت دعا خيلى از مسائل را تعليم داده اند كه به ذكر چند مورد از آن به عنوان نمونه مى پردازيم :
1. در دعاى روز اول ماه رجب مى فرمايد: اسئلك باسمك الذى سطحت به الارضين فوق الماءالمحبوس و باسمك الذى حبس به ذلك الماء (249) خدايا! از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت را با آن روى آب جمع شده در يك جا گستراندى ، به احترام آن نامت كه با آن آب را محبوس كردى
2. در دعاهاى قنوت حضرت بقية الله حجة بن الحسن عليه السلام روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آمده است : واسالك باسمك الذى كونت به طعم المياه و اسئلك باسمك الذى اجريت به الماء فى عروق النبات بين اطباق الثرى و سقت الماء الى عروق الاشجار، بين صخرة الصماء الدعا (250) از تو درخواست مى كنم ، سوگندت مى دهم به آن نامت كه با آن مزه آبها را تكوين كردى و به نامى كه با آن آب ، را در زير طبقات زمين در رگهاى نباتات جارى ساختى ؛ و به نامى كه با آن آب را از ميان سنگ خارا و سفت و سخت ، گذراندى ، و به رگهاى درختان رساندى .
3. در دعاى طواف مى گويد: اللهم انى اسئلك باسمك الذى يمشى به على طلل الماء كما يمشى به على جددالارض (251) خدايا از تو درخواست مى كنم به احترام آن نامت كه با آن ، چنان بر روى آب پر فراز و نشيب راه ، طى مى شود كه بر روى زمين هموار مى روند.
4. در دعاهاى حضرت ايوب عليه السلام وارد شده است :
ابطاعتك حمل الماء الارض : ام بحكمتك كانت الارض للماء غطائا ام اين الماءالذى انزلت من السماء قدرتك تثير السحاب اين انت منى يوم سجرت البحار و انبعت الانهار اقدرتك حبست امواج البحار على حدودها: اين انت منى يوم صبب الماء على التراب الدعا (252) اين جمله ها در سطرهاى مختلف دعاها آمده است كه در رابطه با آب مى باشد. آيا به خاطر اطاعت از تو بود كه زمين آب را حمل كرد يا حكمتت زمين ، پوشش آب گرديد،؟ كجا بود آبى كه از آسمان نازل كردى يا قدرت توست كه ابر را بر مى انگيزند و آب را فرو مى ريزد؟ كجا بودى از من روزى كه درياها را، برافروختى ، يا پر كردى ، و چشمه ها، و نهرها را جوشاندى آيا قدرت توست كه موجهاى درياها را در حدود خودش نگهداشت ؟ كجا بودى از من روزى كه آب باران را بر خاك فرو ريختى ؟
5. در دعاى سر درد است : اسئلك باسمك الذى قام به عرشك على الماء الدعا (253) از تو درخواست مى كنم به حق اسمى كه با آن عرشت را بر آب ايستاد و قرار گرفت
15: تسبيح گوئى و سجده آب
در لابلاى دعاها به مسائل پيچيده علم درباره جمادات و حيوانات راهنمايى و با جملات كوتاهى به سجده كردن و تسبيح گفتن آب اشاراتى شده است .
1. در دعاى روز چهارشنبه است : سبحانك لا اله الا انت تسبح لك البحار باموجها والحيتان فى مياهها و المياه فى مجاريها و الهوام فى اماكنها، الدعا (254) خداوندا تو پاك و منزهى جز تو خدايى نيست ، درياها با موجهايش و ماهيها در آبهايش و آبها در محله اى جريان يافته اش تسبيح گويان تواند
2. در مناجات انجيليه امام زين العابدين عليه السلام آمده است :
فسبحت له ، والبحار، و حيتانها والامطار، فى مواقعها، و مدد النهار، وامواجها و عذب المياه و اجاجها الدعا (255) و تسبيح او را مى گويد: درياها با ماهيهايش و بارانها در هنگام نزولش و طول نهرها با امواجش و آبهاى شيرين و شورش .
3. دعاى شريف است كه دوست دارم آن را به طور كامل بنويسم تا به درد نيازمندان و گرفتاران ، دوابى باشد. شيخ صدوق عليه السلام با سند خود از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند على بن ابيطالب عليه السلام پيش ‍ پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و از او چيزى خواست ، پيغمبر فرمود: يا على ! قسم به خدائى كه مرا به پيغمبرى حق فرستاده است ، پيش من از مال دنيا كم و يا زياد، چيزى نيست ، اما دعائى برايت تعليم مى كنم ، خليلم جبرئيل آن را براى من آورد و گفت : يا محمد! اين هديه است از خداى عزوجل كه تو را گرامى داشته به چيزى كه هيچ پيغمبرى نداده است و آن نوزده 19 حرفى است . هر شخص گرفتار و بلا ديده و مصيب زده و غمگين و دردمندى و كسى كه از او چيزى دزديده شود و آتش گيرد و يا كسى كه از سلطان بترس با آن 19 حرف دعا كند، خداوند او را از ناراحتى نجات مى دهد!
آن 19 حرف ، 4 حرف در پيشانى اسرافيل ، 4 حرف در پيشانى ميكائيل ، 4 حرف در اطراف عرش ، 4 حرف در پيشانى جبرئيل و 3 تاى آن هر جا كه خدا خواسته ، نوشته شده است . على عليه السلام عرض كرد يا رسول الله ، آن دعا چگونه است ، فرمود: بگو! يا عماد من لا عماد له يا ذخر من لا ذخر لهو حرز من لا حرز له ، و يا غياث من لا غياث له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجا، يا عز الضعفا، منقدالغرقى ، و يا منجى الهلكى ، يا محسن ، يا مجمل يا منعم يا مفضل ، انت الذى سجد لك سواد اليل و نور النهار وضؤ القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و حفيف الشجر، يا الله يا الله يا الله ، انت و حدك لا شريك لك پس بگو اللهم افعل بى كذا و كذا از جايت بلند نمى شوى مگر اينكه دعايت مستجاب مى شود. ان شاء الله .
احمد بن عبدالله كه يكى از راويان اين حديث است گفت : ابوصالح به من گفت لاتعلموا السفهاء ذلك (256) به سفيهان اين دعا را ياد ندهيد در اين دعا با جمله ودوى الماء به سجده و تسبيح تكوينى آب اشاره كرد، و با زبان دعا معناى آيات مباركه تسبح ، يسبح ، يسبحون را بيان و روشن ساخته است . اين نوع دعاها در كتاب ادعيه فراوان است ، مخصوصا كتاب الدعا و الذكر، بحار ج 93، 94، 95، 96، 97، و مصباح المجتهد و اقبال سيد و به صحيفه مباركه سجاديه مراجعه شود.
16: آب كليد قربت و مناجات
قال الصادق عليه السلام : ان اردت الطهارة و الوضؤ فتقدم الى الماء تقدمك الى رحمة الله فان الله قد جعل الماء مفتاح قربته و مناجاته و دليلا الى بساط خدمته فكما ان رحمته تطهر ذنوب العباد كذلك النجاسات ، الظاهرة ، يطهر الماء لا غير قال الله ، عز و جل : (و هوالذى ارسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و انزلنا من السماء طهورا) (257) و قال عزوجل (و جعلنا من الماء كل شى ء حى ) (258) و كما احيا به كل شيى ء من نعيم الدنيا كذالك برحمته و فضله جعله حيوة القلوب و الطاعات (259)
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اراده پاكيزگى و وضو كردى ، به سوى آب برو، همانطور كه به رحمت خدا پيش مى روى ؛ پس به درستى كه خدا آب را كليد نزديكى و مناجات خود قرار داده و راهنمايى خدمتش نموده است .
همانطور كه رحمتش ، گناهان بندگانش را پاك مى كند، آب هم نجاسات ظاهر را پاك مى كند، حضرت پس از استشهاد به دو آيه مباركه فرمود: با آب هه نعمتهاى دنيا را زنده كرد، با رحمت و فضل خود همان آب را مايه حيات دلها و اطاعتش قرار داده است .
در شفافيت و نرمى آب و در پاكى و بركتش و مخلوط شدن سريع او با همه چيز تفكر نما و آن در تطهير اعضايى كه خدا به پاك شدنش دستور داده است مصرف نما! آداب و فرائض و سنت هايش را بجا بياور، چون در زير هر يك از آنها فايده هاى زيادى نهفته است ، اگر با احترام به مصرف برسانى ، به زودى چشمه هاى فوايدش برايت باز و گشوده مى شود.
با مخلوق خدا به گونه اى معاشرت نما، همچنانكه آب با اشياء مخلوط و ممزوج مى شود، و حق هر چيز را به او مى رساند. اما از معنا و ماهيتش تغيير پيدا نمى كند، بنا بر اين رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است :
مثل المومن الخالص كمثل الماء (260)
مومن خالص مانند آب است
پس صفاى تو با خداى تعالى در تمام اطاعت هايت ، مثل شفافيت آب باشد آن وقتى كه از آسمان نازل مى شود و آنرا طهور ناميده است .
وقتى كه اعضايت را با آب پاك مى كنى ، دل خود را نيز با آب تقوا و يقين پاك كن .
17: آفرينش آب به خاطر اهل بيت عليه السلام
از روايات فراوان استفاده مى شود كه خداوند تبارك و تعالى ما سوى الله را به اگر اينها نبودند هيچ چيز به وجود نمى آمد و اگر اخبار و احاديثى كه در فضائل و مناقب آنان در اين باره به دست ما رسيده است دقت كنيم ، شك و شبهه باقى نمى ماند، كه اينها سبب ايجاد خلق و علت آفرينش غير خدا هستند. (مطالبى در اين باره آخر بخش 1 گذشت ) پس از روشن شدن اين مطلب ، معلوم است كه آب هم به خاطر اينها به وجود آمده است به عنوان نمونه به چند حديث ذيل توجه نمائيد.
1. امام محمد باقر (ع ) در روايت مفصلى به جابر بن يزيد جعفى فرمود:
ان لنا عند الله منزلة و مكانا رفيعا ولو لا نحن لم يخلق الله ارضا و لا سماءآ و لا جنة و لانارا و لا قمرا و لابرا و لابحرا و لاسهلا و لاجبلا و لا رطبا و لا يا بسا و لا مرا و لا (ماءا) و لا نباتا و لاشجرا اختر عناالله من نور ذاته لايقاس بنا بشر (261)
اى جابر براى ما نزد خداوند منزلت و مقام بلنديست كه اگر ما نبوديم خداوند، زمين ، آسمان ، بهشت ، جهنم ، آفتاب ، ماه ، خشكى ، دريا، هموار، كوهستان ، خشك ، تر و نيز تلخ ، شيرين و آب ، نبات و درخت را نمى آفريد؛ ما را از نور ذات خود به وجود مى آورد، بشرى با ما مقايسه نمى شود.
امام حسين عليه السلام فرمود: اميرمؤ منان عليه السلام در مدح رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه بليغى خواند، خطبه را شرح مى دهد تا به اينجا مى رسد كه :
2. خداى تعالى به پيغمبر فرمود: شخصيت برگزيده و راضى شده از او، تويى ؛ و گنجينه نورها، در وجود توست ، من اجلك اضع البطحا و ارفع السماء و اجرى الماء و اجعل الثواب و العقاب و الجنة و النار و انصب اهل بيتك علما للهداية (262)
به خاطر تو زمين را پايين نگه داشته و آسمان را بلند كرده ام ، يعنى نظام فعلى جهان آفرينش را، به احترام تو به اين صورت در آورده و آب را جارى ساخته ام .
ثواب ، عقاب ، بهشت ، و جهنم را به خاطر تو قرار داده ، و اهل بيت را نشانه و پرچم هدايت ، نصب كرده ام .
3. عن اميرالمؤ منين عليه السلام : فلما خلق الله عالى نور نبينا محمد صلى الله عليه و آله بقى الف عام بين يدى الله عزوجل واقفا يسبحه و يحمده والحق تبارك و تعالى ينظر اليه و يقول يا عبدى انت المراد و المريد و انت خيرتى من خلقى و عزتى و جلالى ، لولاك لما خلقت الافلاك : من احبك احببته و من ابغضك ابغضته (263) اميرمؤ منان على عليه السلام ضمن حديثى مى فرمايد: وقتى كه خداوند نور پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله را آفريد هزار سال در برابر خداى عزوجل مانند تسبيح و تحميد خدا مى كرد، و خداى تبارك و تعالى به او نظر مى كرد و مى فرمود: اى بنده من ، تويى مراد و مريد و تويى برگزيده شده از مخلوقاتم ، قسم به عزت و جلالم ، اگر تو نبودى من فلكها را نمى آفريدم ، هر كس تو را دوست دارد، دوستش دارم و هر كس تو را دشمن دارد، دشمن دارد، دشمنش دارم . ورد فى الحديث القدسى : لولا كما ما خلقت الافلاك (264) به محمد و على صلوات الله عليهما فرمود: اگر شما دو تا نبوديد من فلكها را نمى آفريدم ، در اين باره روايات زيادى وارد شده مانند حديث كساء و غيره ، دليل آن است كه ، همه مخلوقات به خاطر اينها آفريده شده ، از جمله آنها، آب است .
18: سه چيز از بركات الهى اند
ابى الجارود از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله به منزل ام سلمة وارد شد و به او فرمود: چرا در خانه ات بركتى نمى بينى عرض كرد. بلى الحمدالله بركت در خانه ام است ، يعنى : رسول خدا.
فرمود: ان الله انزل ثلاث بركات ، الماء و النار و الشاة (265)
به درستى كه خداوند سه چيز با بركت نازل كرده است آب ، آتش ، و گوسفند يكى از سخنان جامع كوتاه ، كوتاه ولى پر معناى پر معناى رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن فوق است كه اگر كمى در اطراف آن دقت نماييم ؛
و اگر با ديد علمى و تفكر عميق ، بركاتى را كه در اين سه موهبت خداوندى نهفته است مد نظر قرار دهيم ، آن وقت اهميت و ارزش اين سخن و معناى آن بر ما روشن شده و بركات آن سه چيز هم آشكار مى شود.
در جمله اى بالا حضرت ، اول ، از آب نام مى برد چون ، دو تاى ديگر نيز از وجود آب به هستى رسيده اند.
اگر، آب وسيله آتش را فراهم نمى كرد آتشى پديد نمى شد و اگر منابع وجودى گوسفند را مهيا نمى ساخت گوسفندى وجود نداشت ، پس بركت آب ، حرف اول را مى زند.
19: برداشته شدن آبهاى شيرين
از ابن عباس روايت شده است كه :
ان الله يرفع المياه العذب قبل يوم القيامه غير زمزم (266)
خداوند غير از زمزم همه آبهاى شيرين را پيش از قيامت بر مى دارد؛
كيفيت برداشته شدن آبهاى روى زمين با چند احتمال پيش مى آيد
1. در اثر خشك سالى از بين مى روند، چنانكه در طول عمر كوتاه خود كرارا ديده ايم اگر چند سال متمادى خشك سالى شود همه چشمه ها خشكيده و رود خانه هاى بزرگ مى خشكند؛
در سالهاى دهه هفتاد كه خشك سالى پيش آمد زاينده رود اصفهان با آن عظمت و رود خانه هاى گيلان و مازندران و درياچه هاى و تالابها به گونه اى خشكيدند كه آثارى از آب ديده نمى شود.
2. طبايع خود را از دست مى دهد، يعنى هيدروژن و اكسيژن كه ساختمان وجودى آب را تشكيل مى دهند از همديگر تجزيه شده به صورت شكل اوليه خود، يكپارچه مواد مذاب آتشين در مى آيد.
3. به طور كلى در اثر شدت مقدمات روز قيامت نابود مى شوند؛
4. طبق آيه مباركه : واذالبحارسجرت وقتى كه درياها افروخته گشت در اثر شعله ور بودن ، تبخير شده و از دسترس ساكنين روى زمين خارج مى شود.
يا احتمالات ديگر كه فقط خود، او، مى داند و بس .
20: چهل روز باران مى بارد
1. عن الصادق جعفر بن محمد عليه السلام قال : اذا اراد الله عزوجل ان يبعث الخلق امطر السماء على الارض اربعين صباحا فاجتمعت الاوصال و نبتت اللحوم (267)
امام صادق عليه السلام فرمود: زمانى كه خدا عزوجل اراده كرد مردم را برانگيخته كند، از آسمان چهل روز باران مى بارد، و تمام اعضاء انسانها جمع شده و گوشتها مى رويد!
عن ابى عبدالله عليه السلام اذا اراد الله ان يبعث امطر السماء على الارض اربعين صباحا فاجتمعت الاوصال و نبتت اللحوم (268) به معناى حديث بالا است .
آيات 57 اعراف و 9فاطر و 11 زخرف و 11 ق بر مطلب فوق دلالت صريح دارد چون خلاصه فرمايش خداوند در آيات فوق اين است كه ، خدا باران را مى فرستد زمينهاى خشك را خيس كرده نباتات را مى روياند و زنده مى كند، آنطور كه با نازل كردن باران نباتات مى رويد، همچنين است زنده شدن و به محشر آمدن مرده ها
كذلك نخرج الموتى مرده ها را نيز اين چنين بيرون مى آوريم
كذلك الخروج بيرون آمدن از قبر و زنده شدن هم بدين صورت خواهد بود، به تفسير آيات فوق دقت نمائيد و چه تشابه عجيبى به همديگر دارند، مطلب خيلى واضح به دست مى آيد.
21: باز عرش خدا بر آب قرار مى گيرد
آيات و اخبار زيادى از بهم خوردن نظام آفرينش در روز قيامت خبر مى دهد به طورى كه در اين مطلب هيچگونه ابهامى وجود ندارد، به استشهاد و استدلال زيادى نيست چون با كوچكترين مراجعه به كتابهاى مربوطه مسئله ، روشن مى شود، فقط آيه اى كه خيلى جلب توجه مى كند آيه مباركه : يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و بروزوالله واحد القهار (269) در آن رز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمانها به آسمانهاى ديگر مبدل مى شود و آنان در پيشگاه خداوند قهار ظاهر مى گردند.
يعنى زمين و آسمان به صورتى غير از نظام فعلى كه مشاهده مى كنيم تبديل مى شود و به سوى خدا واحد قهار آشكار مى شوند
در تفسير قمى از امام زين العابدين عليه السلام رواتى نقل مى كند، در ضمن آن مى فرمايد: و تبدل الارض غير الارض يعنى بارض لم يكتسب عليها الذنوب بارزة ليس عليها جبال و لا نبات كما دحاها اول مرة و يعيد عرشه على المآء كما كان اول مرة مستقلا بعظمته و قدرته (270)
زمين بر مى گردد به صورتى غير از اين صورت يعنى : به زمينى كه در آن گناهى انجام داده نشده است و همه چيزها آشكار است ، پستى و بلندى ، و كوهى و نباتى وجود نخواهد داشت ، همانطور كه در مرحله اول خلقت بود، و عرش خدا به آب بر مى گردد، چنانچه در مرتبه اول با عظمت و قدرت خود مستقل بود.
يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدانا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين (271) روزى كه ما آسمان را همچون طومار نامه ها درهم مى پيچيم همانگونه كه آفرينش را شروع كرديم به همان صورت بر مى گردانيم و عده ايست كه ما داديم و حتما به وعده خود عمل مى كنيم
پر واضح است كه زمين براى ابد پايدار و قابل زيست نخواهد ماند، قطعا در آينده تغيراتى در ساختار خورشيد پديد خواهد آمد و زمانى فرا خواهد رسيد كه فروزش آن به صد برابر درخشش امروزى رسيده و طومار حيات را در زمين نيز درهم خواهد پيچيد ، البته اين رويداد به نظر نويسنده كتاب سرگذشت زمين به هيچ وجه زودتر از چهار ميليارد سال ديگر به وقوع نخواهد پيوست ، و اگر حيات از سوى خود ساكنان زمين در خطر نابودى قرار نگيرد هيچگونه خطرى از سوى خورشيد حيات زمين را چه در حال حاضر و چه در آينده اى دور تهديد نخواهد كرد. (272)
نظريه فوق از جمله فرضيه ها و حدسيات انسان هاست كه معلوم نيست صحيح از آب دربيايد يا غلط؟ اما چيزى كه هست اعتراف به درهم پيچيدن طومار زندگى است چنانچه آيه مباركه فوق گويا است .
در فصل 19 همين بخش خوانديد كه ، پيش از قيامت آبها از زمين برچيده مى شود، ممكن است از حرارت طاقت فرساى خورشيد باشد يا عوامل ديگر، دورى و نزديكى آنرا خود او مى داند.
22: آفرينش گروهى از جن از آب
در كتاب الاختصاص از امام صادق عليه السلام نقل مى كند :
اولين كسى كه قياس كرد ابليس بود گفت آدمى را از گل و مرا از آتش ‍ آفريده اى اگر ابليس مى دانست خداوند در وجود آدم چه شگفتى هايى آفريده ، در برابر او افتخار نمى كرد، سپس فرمود: خداى عزوجل ملائكه را از نور و جنينان را از آتش آفريد و صنفى از جن را از باد و صنف ديگر را از آب هستى بخشيد. (273)
از روايت فوق معلوم مى شود كه همه جنيان از آتش آفريده نشده است بلكه اكثريت قاطع آنها از آتش و گروهى از باد و دسته اى از آب به وجود آمده اند.
و اگر لفظ جن را به معناى لغوى آن كه پوشيده و يا موجود غير مرئى است حمل كنيم ممكن است دسته هاى سه گانه از مليت ها و نژادها و طوائف با فرهنگهاى مختلف بوده باشند، و چون از موجودات ماوراءالطبيعة و به اصطلاح متافيزيك هستند، حقيقت حال و كيفيت زندگى آنها، براى ما معلوم نيست ، مگر آن اندازه اى كه منابع وحى به ما خبر داده اند.
23: آفرينش آدم از آب و خاك
و هوالذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا (274) او كسى است كه از آب انسانى را آفريد سپس اين انسان را از دو شاخه نسب و سبب گسترش داد؛ در اين آيه مباركه با صراحت كامل آفرينش انسان را از آب بيان مى فرمايد؛
جمعى از مفسرين معتقدند كه منظور از مآء آب نطفه است كه همه انسان ها با قدرت پروردگار توسط آن آن به وجود آمده ، با آميزش نطفه مرد اسپر كه در آب شناور است با نطفه زن او نخستين جوانه حيات انسان يعنى اولين سلول زنده آدمى پيدا شده است . ولى اين نظريه با خلقت ، آدم جور در نمى آيد.
گروه دوم ، بر اين اعتقاد كه منظور از بشر در اين آيه نخستين انسان يعنى آدم عليه السلام است چرا كه آفرينش او از طين يعنى معجونى از آب و خاك بود، به علاوه طبق عده اى از روايات اسلامى نخستين موجودى كه خدا آفريده آب بود، و انسان را از آب آفريد. نكرده بود بشرا انسانى را گواه اين معنى است كه بدون شك بيشترين قسمت وجود انسان را از آب تشكيل مى دهد به طورى كه ، مى توان گفت ، ماده اصلى وجود هر انسان آب است .
به همين دليل مقاومت انسان در برابر كمبود آب بسيار كم است در حالى كه انسان در برابر كمبود مواد غذايى مى تواند روزها و هفته ها مقاومت كند . و به راستى صورتگرى كردن در آب و چنين نقش بديعى را بر آب زدن دليل بر نهايت قدرت پروردگار است ! (275)
ابى عنى واسطى از ابى عبدالله عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: خداوند آدم را از آب و گل آفريد، پس همت اولاد آدم در آب و گل است و حوا را از آدم آفريد بدين جهت همت زنها در مردان است ، آنها را در خانه ها نگهدارى كنيد. (276)
ابا جعفر عليه السلام مى فرمايد: پدرم به من حديث كرد:
خداى عزوجل يك قبضه از خاك تربتى كه آدم را از آن آفريد برداشت و به آن ، آب شيرين شفاف ريخت ، 40 روز آن را به حال خود گذاشت ، بعد از آن آب شور و تلخ ريخت ، باز چهل صباح به حال خود واگذاشت .
وقتى كه خوب خمير شد، آن را گرفت و حركت شديد داد، از چپ و راست ، ذرات بنى آدم بيرون ريخت و امر فرمود: تا بر آتش در آيند، اصحاب يمين داخل شدند، بر آنها سرد و سالم شد و اصحاب شمال ابا كردند، داخل آن شوند (277) (در خاتمه اين كتاب به حديث طينت و ميثاق توجه نمائيد.)
در كيفيت آفرينش حضرت آدم عليه السلام از اين قبيل روايت زياد است ، براى نمونه دو روايت بالا آورده شد ، تا كه دانسته شود بنى آدم بدون آب نمى تواند زندگى كند، چون ؛ دو قسمت از خميره وجودى اش آب است .
پس دو سوم بدن انسانها را هم آب تشكيل مى دهد.
24: اولين بازجوئى در قيامت !
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : اول ما يسال الرب العبد ان يقول له اولم اروك من عذب الفرات (278) امام صادق (ع ) فرمود: اولين چيزى كه خداوند بندگان را به خاطر آن زير سوال مى برد، به او مى گويد: آيا من از آب سرد و گوارا سيرابت نكردم .
امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند از على عليه السلام درباره آيه مباركه لتسئلن يؤ مئذ عن النعيم (279) سوال شد قال : الرطب والماء البارد(280) قطعا آن روز به خاطر نعمتهائى كه زير سوال مى رويد؛ رطب و آب سرد است .
علت بازپرسى از نعمت آب را با ابعاد مختلف مى توان بررسى كرد
1. آب از تفضلهاى درجه يك و نشان دار خداوند است كه ، با مطالعه مطالب اين كتاب ، ارزش وجودى آن به طور اختصار معلوم مى شود.
2. حيات انسانها و هر چه مورد استفاده آنها است از قبيل حيوانات و نباتات به وجود آب بستگى دارد نبود آن مساوى است با نابودى آنها؛ پس براى نخستين بار جوئى از اين نعمت خداوندى ، شايستگى دارد
3. در دوران حيات بشرى كم احتراميها و بى توجهى هايى زيادى اين نعمت الهى رخ مى دهد و از قبيل اسرافها و به هدر دادنها و بالاخره به جا نيآوردن شكر آن و... پس بايد مورد سوال قرار گرفته و حساب ، پس داده شود چون هر نعمت بزرگ سوالى بزرگ دارد.
25: نخستين سرزمينى كه آب بيرون آمد
سئل اميرالمؤ منين عليه السلام عن اول شى ء ضج على الارض قال : واد باليمن و هو اول واد فار منه الماء (281) از اميرمومنان عليه السلام سوال شد، اولين چيزى كه در زمين ضجه كشيد چه بود؟ فرمود: بيابانيست در يمن و آن نخستين وادى است كه آب از آن فوران كرد
ممكن است ضجه كشيدن يا ناله كردن آن كنايه از شكافته شدن آن سرزمين باشد به عقيده بعضى از دانشمندان آب در اعماق زمين كه رو به سردى مى رفت تشكيل شده است ، و از آن موقع تا كنون هم در حال تشكيل است .(282)
آنچه مسلم است ، در حال حاضر بر اثر فعاليت آتشفشانى درونى و بروى مقدارى آب توليد مى شود. (283) دو عنصر اكسيژن و هيدروژن در تركيب مواد كره زمين وجود دارد (284) و فراهم شدن امكان تركيب اين دو عنصر اقتضا مى كند كه قسمتى از آب در زمين تشكيل يابد، شايد ميلياردها سال پيش براى اولين بار در وادى يمن به فوران درآمده است . اين مطلب با نظريه هاى دانشمندان ديگر به پيدايش آب را از آتمسفر زمين مى دانند، منافات ندارد چون روايت و نظريه هاى بالا به اولين آب زمين اشاره دارد. (285)
26: همه مردم در سه چيز شريكند
علماء فقه مى گويند: الاصل فيها الاباحة : ولكن من الناس فى كل ماء حق الانتفاع الاما خرج بالدليل اصل در مصرف آب ، مباح بودن آن است و عامه مردم در همه آبها حق انتفاع دارند؛
چون آبها از بركت هاى آسمانى است و خداوند بر بندگانش منت گذاشته است ؛ مگر آبى كه با دليل خاص مجاز نباشد مانند آبهايى كه با هزينه خصوصى اشخاص تامين شده و در اختيار آنها قرار گيرد .
واضح است كه اگر بنا باشد در مصرف آب خدا دادى ، احتياج به اجازه گرفتن از اشخاص باشد، زندگى انسان و حيوان دچار مشكلات زياد خواهد بود
مثلا قافله اى از مسافران كنار قريه يا قبيله نزول كرده است اگر اجازه گرفتن الزامى باشد، بايد از يكايك آنها اجازه بگيرند و اگر در ميان آنها صغير و يتيمى باشد، پيدا كردنشان روزها طول مى كشد، پس بايد با نجاست و تيمم نماز بخوانند يا از تشنگى بميرند.
اگر عده اى غائب ، يا به سفر رفته باشند تكليف چيست ، چگونه ممكن است رضايت آنها را به دست آورد؟ در حالى كه اخبار زيادى وارد شده است كه از ائمه عليه السلام سوال مى كردند: به قريه اى وارد شديم ، مى خواهيم از آب آنجا استفاده كنيم ؟
حضرت از خصوصيات و كيفيت آن محل مى پرسيد، به مصرف آن اجازه مى داد، امر نمى كرد از اهل آن محل اجازه بگيرند؛ علاوه بر اين ، كمال امتنان در اين است كه مسلمانها در حقوق ضروريه ، مخصوصا در آبها مشترك باشند، تا عسر و حرج پيش نيايد . (286)
در اين باره روايتهايى هست كه مى فرمايند:
1. ثلاثة اشياء الناس فيها شرع سواء الماء و الكلاء و النار (287) سه چيز است مردم در آن حق مساوى دارند و در مصرف آن با هم مساويند آب ، چراگاه و آتش ،
2. ان المسلمين شركاء فى الماء و النار و الكلاء (288) مسلمانها در سه چيز شريكند، در آب و آتش و چراگاه ، حديث اول ، عامه مردم و حديث دوم ، همه مسلمانها را در سه چيز شريك قرار داده است .
3. قطب راوندى روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله پس از آنكه قلعه هاى خيبر را فتح كرد، قلعه اى كه جميع اموال و ماءكولات آنها در آن بود راهى كه بتوان آن را فتح كرد وجود نداشت ، حضرت آنان را محاصره كرد، پس از چند روز يكى از يهوديان گفت :
يا محمد مرا بر جان و مال و اهل و عيالم امان بده تا تو را از راهى كه بتوانى اين قلعه را فتح كنى ، راهنمايى كنم حضرت او را امان داد.
يهودى ، محلى را نشان داد و گفت اگر از اين محل تونل بزنيد منتهى مى شود به آب آنها، آن را سد كن ، چون آب نداشته باشد، جز تسليم چاره ديگرى نخواهند داشت ، حضرت فرمود: ممكن است خدا وسيله اى بهتر از اين را فراهم كند (نترس ) امان تو در اعتبار خود باقيست . (289)
در جنگ صفين ، ابوالاعور سلمى از لشكر معاويه ، به شريعه فرات رسيد، پيرامون را آب گرفت ، لشكريان اميرمؤ منان عليه السلام جلوگيرى كرد ارتش ‍ امير عليه السلام شريعه را با صلابت و شجاعت تمام پس گرفتند و قشون معاويه را فرارى دادند حضرت فرمود: مانع اهل شام نشويد، بگذاريد از آب استفاده كنند.
شاميان موقعيت را مناسب تشخيص داده ، دوباره شريعه را تصرف كردند، باز ارتش امام با قدرت تمام فرات را پس گرفتند؛ اين دفعه از فرماندهان كردند:
اءمنعهم الماء يا اميرالمومنين كما منعوك : فقال : لا خلوا بينهم و بينه لا افعل ما فعلا الجاهلون ، فسنعرض عليهم كتاب الله و ندعوهم الى الهدى فان اجابوا و الا ففى حدالسيف ما يغنى انشاءالله
اى اميرمؤ منان ! آب را بر روى آنها ببند همانطور كه به روى ما و لشكر تو بستند، فرمود: نه ميان آنها و آب ، را آزاد و خالى كنيد من كارى را كه نادانها كردند نمى كنم ، به زودى كتاب خدا را بر آنها عرضه كرده دعوت به هدايت مى كنيم ، اگر قبول كردند، كه چه بهتر وگرنه با خواست خدا تيزى شمشير كفايت مى كند؛ و ما را از مانع شدن آب بى نياز مى سازد.
نصر بن مزاحم گويد: به خدا قسم ، غروب نرسيده اهل عراق و شام از آب برداشته و استفاده مى كردند به طورى كه هيچ يك مزاحم ديگرى نبود. (290)
از اين نوع احاديث استفاده مى شود كه حتى در مواقع خاص و پيش ‍ آمدهاى حساس هم ، اين بزرگان از اسلحه كشنده و مهلك آب ، استفاده نمى كردند، به هيچ وجه اين اجازه را به خود نمى دادند كه با زور و نيروى تشنگى و عطش ، به مصاف پرداخته و طرف مقابل را از پا درآورند.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله رضايت نداد، با تحميل تشنگى ، بر كوچك و بزرگ ، كافران حربى مانند يهوديان ، خيبر را با قطع وادار به تسليم كنند.
اميرمؤ منان عليه السلام شديدا نهى مى كند، با سد شريعه فرات معاويه و لشكريانش را از ميان بردارند. (291)
در محاصره عثمان ، به وسيله حسنين عليه السلام به خانه او آب فرستاد و نگذاشت از تشنگى بميرند.
روز ملاقات امام حسين عليه السلام را با حر بن يزيد رياحى دستور مى دهد به استقبال آنان رفته ، و همه آنها را با اسبهايشان سيراب نمايند. با اينكه مى توانست با كمى تاخير تمامى لشكريان حر را از پا در آورد، اما اين كار را نكرد و به خود اجازه نداد كه آنها در جلوى چشم امام از تشنگى هلاك شوند، شخصيت و عظمت روح امام بالاتر از آن بود كه اين گونه با آنها رفتار نمايند.
اما پيروان و نژاد همين ها با كمال بى شرمى و گستاخى و با زير پا گذاشتن تمامى ارزشها انسانى و قوانين بشرى الهى ، همان شريعه فرات را به روى فرزندان اين دو بزرگوار بستند؛
به صغير و كبير، زن و مرد، حتى به چهارپايان زبان بسته آنها رحم نكردند.
با بى حيايى تمام ، آب فرات را به آسمان مى پاشيدند و فرياد مى زدند آيا نمى بينيد فرات را مانند شكم ماهى و كبد آسمان جارى است ! از آن نخواهيد چشيد، تا تشنه لب و با دل سوزان بميريد. (292)
مى نويسند در وقايع كربلا خود امام حسين عليه السلام از شدت عطش ‍ ميان زمين و آسمان را مانند دود و بخار مى ديد! به خاطر يك جرعه آب ناله جوان 18 ساله اش بلند شد: ياابتاالعطش قد قتلنى بابا تشنگى مرا كشت
پدر، پس از لحظه اى سر بلند كرد فرمود: هات لسانك زبانت را بيرون بياور زبان جوان به كام پدر بلافاصله به عقب برگشته و مى گويد: بابا عطش تو كه بيشتر از من و زبانت مثل چوب خشكيده است .
ديگرى از عمو آب خواست ، انگشتر به دهان او گذاشت تا عطش او فرو نشينيد بچه هاى كوچك به در خيمه عمو گرد آمده آب مى خواستند امام به برادر اكيدا سفارش مى كند فاطلب الماء لهولاء الاطفال برادرم ابوالفضل ، براى اين بچه هاى تشنه جگر آبى فراهم فرما.
طفل شش ماه به خاطر نوشيدن يك جرعه شير به سينه خشكيده مادر، چنگها زده ، و از اثر ناخنهاى كوچكش سينه مادر خراشيده شده بود. خود امام عليه السلام در دم آخر توى گودى قتلگاه ، پس از مناجات با معبود و اظهار عبوديت و بندگى و تسلم محض به در مقابل دوست .
رو به اشقياى آن دشت پر بلا گرفته و فرمود: يا قوم ! اسقونى شربة من الماء لقد نشفت كبدى من الظماء اى قوم يك جرعه آبى به من بدهيد، جگرم از تشنگى پاره پاره شد چاهى كه در پشت خيمه ها كنده بودند با هلهله وحشيانه ريختند آنرا هم پر كردند، ارباب مقاتل مى نويسند:
بچه هاى كوچك ريگهاى زمين را اين طرف و آن طرف مى كردند دل و سينه هاى خود را روى آن مى گذاشتند شايد كوچكترين تخفيفى بر تشنگى ايشان حاصل آيد آنان كه اين سختگيريها را كردند، چه پاسخى به جد و پدر بزرگوار اين مظلومان جگر سوخته ، خواهند داشت
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت ميهمان كربلا
زان تشنگان هنوز به عيوق مى رسد
فرياد العطش ز بيابان كربلا
چون خون حلق او بر زمين رسيد
جوش از زمين به ذروه عرش برين رسيد
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب
از بس شكستها كه به اركان دين رسيد
اين خشك لب افتاده ممنوع از فرات
كز خون او زمين شده جيحون حسين تست
اين غرقه محيط شهادت كه روى دشت
از موج خون او شده گلگون حسين تست
ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند
يك باره بر جريده رحمت قلم زنند
دست عتاب حق بدر آيد ز آستين
چون اهلبيت دست بر اهل ستم زنند
فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت
گلگون كفن بعرصه محشر قدم زنند
جمعى كه زد بهم صفشان شور كربلا
در حشر صف زنان صف محش بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع كنند باز
آن ناكسان كه تير به سيد حرم زنند
ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر
دارند شرم كز گنه خلق دم زنند.
الا لعنة الله على القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون
بخش 3 : انواع آب
ماده جارى و روانى كه به آن اصطلاحا آب گفته مى شود، انواع مختلفى دارد، الف - مضاف ! ب - مطلق
زمينى است مانند آب جارى ، راكد، شيرين ، تلخ ، گرم و سرد، هر يك از اين آبها خاصيتها و احكام مخصوص به خود دارد كه در لابه لاى اين كتاب به آنها اشاره خواهد شد. براى تيمن و تبرك سخنى از امام صادق عليه السلام مى آوريم .
قال عليه السلام و تفكر فى صفاءالمائ و رقتة و طهورة و بركتة و لطيف امتزاجه بكل شى ء و استعمله فى تطهير الاعضاء التى امرك الله بتطهيرها. و اءت بآدابه و فرائضه و سننه فان تحت كل واحة منه فوائة كثيرة و اذا اتسعملتها بالحرمه انفجرت لك فوائده عن قريب (293)
1: آب مضاعف
آب مضاعف : آبى را گويند كه بدون تقليد و اضافه كردن آن به قيدى ديگر نتوان به آن آب گفت : مانند آب سيب و آب هويج و اين خود سه قسم است : 1. افشره چيزها (المعتصر من الاجسام ) مانند: آب سيب و آب انار 2. آميخته با چيزها (لممتزج بها) مانند، شربت ؛ دوغ و آب آميخته به خاك و گل بسيار 3. تبخير شده چيزها ، مانند: گلاب ، عرق نعناع و ديگر عرقها.
آب مضاعف : اگر از اصل ، پاك باشد، و با نجسى هم برخورد نكرده باشد، طاهر است ولى به اجماع فقهاء، رافع حديث نيست . نمى توان با آن وضو گرفت يا غسل كرد) و بنا بر قول قويتر، حتى در حال حاضر اضطرار نيز، خبث نجاست را برطرف نمى سازد و اگر با نجس يا متنجس هر قدر اندك باشد، برخورد كند نجس مى شود، مگر اينكه از بالا به سوى پائين جريان داشته باشد و نجس در پايين با آن برخورد كند كه در اين صورت قسمت بالايى آن متنجس نمى گردد؛ مثلا وقتى از گلابدان بر دست نجس گلاب ريخته شود آنچه در گلابدان است ، نجس نمى شود؛ حتى اگر با گلاب نجسى كه در دست كسى است متصل باشد. همچنين اگر آب مضاعف با فشار با نجاست تماس يابد؛ حتى اگر نجاست بالاتر از آب باشد؛ باز نجس ‍ نمى شود؛ مانند فوران آب مضاف بر نجس . (294)
2: آب مطلق
آب مطلق : به آبى گفته مى شود كه بدون تقييد و اضافه بتوان به آن آب گفت ، مانند دريا، آب چشمه ، آب چاه ، در همه اينها حتى اگر جايى را كه نسبت داده شده است برداريم به صورت مطلق آب گفته مى شود.
و از نظفر فقهى : آب خالصى است كه پاك كننده پليديها و حيات بخش ‍ جانداران است ، آسمانى باشد مانند: باران يا زمينى مانند چشمه ها و نهرها و درياها و آب چاه : كه جوشش داشته باشد.
آب مطلق در هر جا ديده شود اگر يقين به متنجس بودن آن نباشد، (يعنى بو، مزه ، يا رنگ آن تغيير نيافته باشد) پاك است .
3 : آب حيات
در ميان آبهاى زمينى آبى وجود دارد كه آنرا آب حيات گويند.
مشهور است كه هر كس موفق به نوشيدن آن شود حيات ابدى و زندگى جاويدان پيدا مى كند. اين آب استثنائى و ناپيدا را كسانى گشتند پيدا كنند و جرعه اى بنوشند، اما موفق نشدند. ولى مشهور است كه حضرت خضر و الياس از آن چشمه نوشيده اند.
حضرت موسى عليه السلام با همراهانش كنار آن رسيدند ماهى شورى كه به همراه داشتند به عين الحياة افتاد و زنده شد چون يكى از خواص ‍ مخصوص آن آب ، زنده كردن مرده هاست . (اما به علت از آن چشمه ننوشيده اند! درست معلوم نيست ). در اين باره به چند حديث توجه كنيد:
1. ابراهيم بن ابى يحيى المدنى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه : در اول خلافت عمر يك نفر از اولاد هارون از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيد: اولين درختى كه در زمين روييد و اولين چشمه اى كه از زمين جوشيد و نخستين سنگى كه بر زمين گذاشته شده بود چه بوده است ؟ در روايت ابى الطفيل : و اولين قطره خون كه بر زمين ريخته شد از زمين بود؟ فرمود: اولين قطره خون ، شما مى گوييد خون هابيل است كه به دست برادرش كشته شد ولى اينطور نيست ، پيش از آنكه حوا بچه دار شود عادت ماهيانه ديد و بر زمين ريخته شد.
اما اولين درخت ، درخت زيتون است ، اين حرف دروغ است ، بلكه درخت خرماى عجوة است كه با آدم از بهشت فرود آمد و آن را كاشت ، اصل همه نخل ها از آن است .
اما اولين چشمه اى كه جوشيد: يهود مى گويند چشمه اى است كه از زير سنگ بيت المقدس جوشيد، دروغ مى گويند بلكه عين الحياة است كه هر كس به آن برسد زنده مى شود خضر در مقدمه لشكر ذى القرنين بود عين الحياة را مى جست خضر آن را پيدا كرد و خورد ولى ذى القرنين پيدا نكرد، و موفق به خوردن از آن نشد.
در روايت ابى طفيل فرمود: آن چشمه (عين الحيات ) است كه موسى و فتى (همراه او) بر آن چشمه ايستادند، و با آنها ماهى شورى بود كه به آن آب افتاد و زنده شد، و هر ميتى بر آن آب برسد زنده مى شود.
اما اولين سنگى ، يهود، گمان مى كردند، سنگى است كه در بيت المقدس ‍ است دروغ مى گويند، بلكه حجرالاسود است كه با آدم از بهشت فرود آمد و در ركن بيت گذاشته شد، آنرا استعلام مى كنند اول از برف سفيدتر بود اما خطاكاران بنى آدم دست به آن ماليدند سياه شد. (295)
2. ابن فضال از امام رضا عليه السلام نقل مى كند:
قال : ان الخضر شرب من ماء الحياة فهو حى لايموت حتى ينفخ الصورو انه لياتيانا فيسلم علينا فنسمع صوته و لا نرى شخصه و انه ليحضر حيث ذكر فمن ذكره منكم فليسلم عليه و انه ليحضرالمواسم فيقضى جميع المناسك و قف بعرفة فيؤ من على دعاء المؤ منين فسيؤ نس الله به و حشة قائما فى غيبته و يصل به وحدته (296)
فرمود: خضر از آب حيات نوشيد تا دميدن صور نمى ميرد او پيش ما مى آيد و بر ما سلام مى كند، صدايش را مى شنويم خودش را نمى بينيم ، در هر جا نام او برده شود حاضر مى شود، از شما هر كس اسم او را ببرد فورا بر او سلام كند، موسم هاى حج حاضر شده مناسك حج را انجام مى دهد، و در عرفا تن مى ايستد و به دعاهاى مؤ منين آمين مى گويند، به زودى خداوند وحشت قايم ما را در زندان غيبتش با او از بين مى برد، با آن حضرت مانوس ‍ مى شود، او را از تنهايى درمى آورد غيبش با او از بين مى برد، با آن حضرت مانوس مى شود او را از تنهايى درمى آورد.
3. در تفسير قمى روايت طولانى درباره ملاقات حضرت موسى عليه السلام و خضر عليه السلام نقل مى كند در ضمن آن روايت است حضرت موسى به وصى خود، يوشع عليه السلام گفت : خداوند مرا امر كرده از مردى كه در محل بهم آمدن تلاقى دو دريا است ، تبعيت كرده ، و از او علم ياد بگيرم ، ماهى شورى را تهيه كردند به محل معين رسيدند، مردى را كه به پشت خوابيده بود، ديدند و وصى موسى ماهى را در آورد، در چشمه اى كه آنجا بود شست ، آن ماءالحيوان بود، ماهى زنده شد، به داخل آب رفت . (297) در روايت ديگر مى گويد: يوشع بن نون ، از چشمه اى كه نزديكش بود، وضو گرفت . از آب وضو، چند قطره روى ماهى پخته شده ترشح كرد، ماهى زنده شد و به آب جهيد . (298)
4. زرارة و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و ابى عبدالله عليه السلام نقل مى كنند: قال : انه لما كان من امر موسى عليه السلام الذى كان اعطى مكتل فيه حوت مملح و قيل له هذا يدلك على صاحبك عند عين مجمع البحرين لا يصب منها شيى ء ميتا الا حيى يقال له ماءالحياة (299) فرمود: كار موسى عليه السلام به جائى رسيد كه زنبيلى داده شد كه در آن ماهى نمك زده بود ، و به او گفته شد اين ماهى تو را در نزديكى چشمه اى كه در محل به هم رسيدن دو رياست ، به خضر راهنمايى مى كند، هيچ مرده اى به آن چشمه نمى رسد مگر اين كه زنده مى شود، به آن آب حيات گويند
ابى حمزه از ابى جعفر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: ذى القرنين بنده صالح بود، شاخ طلا و نقره نداشت ، بلكه او را به سوى قومش ‍ مبعوث كرد به طرف راست سرش زدند، از آنها مدتى غايب شد، دوباره به سوى آنها برگشت ، به طرف چپ ، سرش زدند و در شما نيز مثل او هست ؟ سه مرتبه اين را تكرار كرد. به او چشمه حيات را توصيف كرده گفته بود هر كس از آن بنوشد نمى ميرد تا صيحه و نفخ صور را بشنود چشمه داشت و خضر در مقدمه لشكرش بود از فداكارترين اصحاب او بود. به خضر و سيصد و پنجاه و نه نفر ديگر، ماهى نمك دار تحويل داد و سفارش كرد هر كس در يك چشمه ماهى را بشويد.
خضر هم به يكى از آن چشمه ها رسيد، وقتى كه ماهى را به آب انداخت ، بوى آب كه به ماهى رسيد زنده شده به آب مى رفت ، خضر اين را كه ديد، لباس ها را دور انداخته و خود را به آب زد، به آب فرو مى رفت و مى خورد به اميد اين كه به آب حيات رسيده است ، پس همگى برگشتند، ذوالقرنين دستور داد، همه ماهى ها را گرفتند، شمردند ديدند كه يكى كم است .
گفتند ماهى خضر مانده ، صدايش كرده ، پرسيد ماهى را چه كردى ، جريان را گفت پرسيد، چه كار كردى گفت ، به آب فرو رفتم ، هر چه گشتم پيدايش ‍ نكردم ، پرسيد از آب خوردى ، گفت ، بلى ، ذوالقرنين ، هر چه گشت ، عين الحيات را پيدا نكرد، به خضر گفت ، قسمت تو بوده است و تويى كه براى اين چشمه ها آفريده شده اى ، در روايت كمال الدين از عبدالله بن سليمان هست كه ذوالقرنين گفت : مژده باد بر تو و بر باقيماندن طولانى با غائب شدن از نظرها تا نفخ صور.
و اسم ذى القرنين عياش بود، اولين پادشاهى بود، پس از طوفان نوح به شرق و غرب عالم سلطنت كرد. (300)
روايت شده است كه خضر و الياس در موسم حج با هم هستند و در موقع جدائى با اين دعا از هم جدا مى شوند. بسم الله ما شاء الله لا قوة الا بالله ما شاء الله كل نعمة فمن الله ما شاء الله الخير كله بيد الله عزوجل . ما شاء الل لا يصرف السؤ الا الله (301) بعضى ها مى گويند خضر و الياس يك نفر است اما روايت بالا و روايتى كه مى گويد: خضر به خشكى و الياس به دريا مامور است اين نظريه را نفى مى كند. و اسم خضر تاليا بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام نوح است ، خضر ناميده شد. چون در هر جايى مى نشيند زمين سبز مى شود (302) از روايت گذشته و سائر روايات معلوم مى شود كه ، عين الحياة وجود دارد ولى نامرئى است ، و يا در جايى قرار گرفته است كه اگر كسى هم ديده باشد، نمى شناسد.
******************
4: باران
در ميان انواع آب مطلق ، آب باران از امتيازات خاصى برخوردار است و خداوند متعال كه از آن با عنوان مبارك ، رحمت ، رزق ، آب و غيره نام مى برد، نشان دهنده اهميت و ارزشمندى آن است .
اگر چه آب باران نيز محصولى از آب درياست ، كه به صورت ابر به هوا بلند شده و به وسيله باد هر جا هدايت شود، مى بارد؛
اما اين خود نيز خيلى مهم است كه ، اگر همين كار انجام نگيرد و اين آبها به هوا بلند شود و به زمين خشك و سوزان فرو نريزد، و در آن بالا در ماهيت آن فعل و انفعالاتى به بار نيايد، در مدت كم چه فاجعه هولناكى به وجود مى آيد.
خشكسالى و در نتيجه آن قحطى و امراض گوناگون و گرسنگى و تشنگى از ميان رفتن محصولات كشاورزى و و و.. گريبانگير انسانها و حيوانات مى شود.
در اثر همين جا به جا شدن ابرها است كه به جاهاى دور، نزديك ، گوشه و كنار زمين آب مى رسد، چشمه ها پر مى شود و استعدادها را رشد داده مايه حيات و آرامش هر جنبنده اى را فراهم مى آورد. (فصل 6 همين بخش دريا را مطالعه بفرمائيد)
آياتى از قرآن و حديث چندى را مرور كنيم تا موقعيت و ارزش وجودى باران به دست آيد.
آيات
1. و انزل من السماء ماءا فاخرج به من الثمرات رزقا لكم (303) و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.
2. و ما انزل الله من السماء ماءا فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة (304) آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمين را پس ‍ از مرگ زنده نمود و انواع جنبندگان را در آن گسترده است
3. و هوالذى من السماء ماءا فاخرجنا به نبات كل شى ء فاخرجنا منه خضرا (305) او كسى است كه از آسمان ، آبى نازل كرد. و به وسيله آن گياهان گوناگون رويانديم ، و از آن ساقه ها و شاخه هاى سبز، خارج ساختيم ؛ و از آنها دانه هاى متراكم و از شكوفه نخل ، خوشه ها با رشته هاى باريك ، بيرون فرستاديم ، و باغها از انواع انگور و زيتون و انار گاه شبيه به يكديگر و گاه بى شباهت خلق كرديم ، هنگامى كه ميوه مى دهد، به ميوه آن و طرز رسيدن بنگريد كه در آن نشانه هائى براى افراد با ايمان است !
4. و هوالذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته حتى اذا قلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى العلكم تذكرون (306) و او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش مى فرستد همچون بشارت دهنده اى از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد.
بادهايى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مى كند، در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده مى رانيم ، به وسيله آن ، آب نازل مى كنيم و با آن ، از هر گونه ميوه اى بيرون مى آوريم ، و اين گونه زمينهاى مرده را زنده كرديم مردگان را نيز، زنده مى كنيم ، تا متذكر شويد.
5. و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به (307) (و يادآوريد هنگامى كه )آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد تا با آن شما را پاك كند
6. انزل من السماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا (308) خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر دره اى و رودخانه اى به اندازه خود، سيلاب جارى ساخت ، پس سيل بر روى خود كفى حمل كرد.
7. و اءنزل من السماء ماءا فاءخرج به من الثمرات رزقا لكم (309) و از آسمان آبى فرستاد و با آن ميوه ها را خارج ساخت تا روزى براى شما باشد
8. و اءرسلنا الرياح لواقح فاءنزلنا به من السماء ماءا فاءسقينا كموه و ما اءنتم له بخازنين . (310) و ما بادها را براى تلقيح ابرها، و به هم پيوستن و بارور ساختن آنها، فرستادم ؛ و از آسمان آبى نازل كرديم و شما را با آن سيراب نموديم ، و در حالى كه شما توانايى حفظ و نگهدارى آن را نداشتيد.
9. و الله اءنزل من السماء ماءا فاءحيا به الارض بعد موتها آن فى ذلك لاية لقوم يسمعون (311) خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را بعد از آنكه مرده بود حيات بخشيد، در اين ، نشانه ايست ، براى جمعيتى كه گوش ‍ شنوا دارند.
10. و انزل من السماء ماءا فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى (312) و خداوند از آسمان آبى فرستاد كه با آن ، انواع گوناگون گياهان را از خاك تيره برآورديم .
11. الم تر ان الله انزل من السماء ماءا فتصبح الارض مخضرة ان الله لطيف خبير (313) و زمين را در زمستان خشك و مرده مى بينى اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى فرستيم ، به حركت در مى آيد، و مى رويد، و از هر نوع گياهان زيبا مى روياند.
13. و انزلنا من السماء ماءا بقدر فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون (314) و از آسمان ، آبى به اندازه معين نازل كرديم ، و آنرا در زمين ساكن نموديم ، و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم .
14. و هو الذى ارسل الرياح بشرا بين يدى رحمته و انزلنا من السماء ماء طهورا لنحيى به بلدة ميتا و نسقيه مما خلقنا انعاما و انا سى كثيرا (315) و او كسى است كه بادها بشارت گرانى پيش از رحمت فرستاد و از آسمان ، آب پاك كننده نازل كرديم ، تا به وسيله آن زمين مرده را زنده كرديم ، و چهارپايان و انسانها را سيراب نماييم .
15. و لئن سئلتهم : من نزل من السماء ماء فاحيا به الارض من بعد موتها ليقولن : الله (316) اگر از آنها بپرسى كه چه كسى از آسمان ، آبى نازل كرد، و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده كرد؟ مى گويند: الله .
16. و انزلن من السماء اماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم (317) و از آسمان ، آبى فرستاديم ، و به وسيله آن در روى زمين ، انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانيديم .
17. الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله (318) خداست كه بادها را مى فرستد، ابرى را بر مى انگيزد و در آسمان ، هر طور كه بخواهد مى گستراند، و آن را متراكم مى كند، پس دانه هاى باران را مى بينى از ميان آن بيرون مى آيد.
18. والله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الى بلدميت فاحييناه به الار بعد موتها و كذلك المنشور (319) خداوند كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت درآورند ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده اى مى رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم ؛ رستاخيز نيز همين گونه است .
19. الم تر ان الله انزل من السماء ماءا فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها (320) و آيا نديدى خداوند از آسمان ، آبى فرو فرستاد كه به وسيله آن ميوه هايى را با الوان گوناگون خارج ساختيم .
20. الم تر ان الله انزل من السماء ماءا فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعا مختلفا الوانه ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يجعله حطاما ان فى ذلك لذكرى لاولى الالباب (321) آيا نديدى كه خداوند از آسمان ، آبى فرستاد و آن را به صورت چشمه هايى در زمين وارد نمود.
سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد كه رنگهاى مختلف دارد، بعد آن گياه خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد و بى روح مى بينى ، سپس آن را در هم مى شكند و خرد مى كند؟! در اين ماجرا تذكرى براى خردمندان از ناپايدارى دنياست .
21. و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا انزلنا عليهاالماء اهتزت و ربت ان الذى احياها لمحيى الموتى و هو على كل شى ء قدير (322) از نشانه هاى اوست كه زمين را خشك مى بينى ، هنگامى كه آب بر آن مى فرستيم ، به جنبش در مى آيد، و نمو مى كند، همان كسى كه آن را زنده كرد، مردگان را نيز زنده مى كند، و او بر هر چيز تواناست .
22. والذى نزل من السماء ماءا بقدا امير المؤ منين فانشرنا به بلدة ميتا كذلك تخرجون (323)
و او كسى است كه از آسمان به مقدار معين آبى فرستاد، و به وسيله آن ، سرزمين مرده را زنده كرديم ، و همين گونه از قبرها بيرون مى آييد.
23. و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح لايات لقو يعقلون (324) و در فرو فرستادن آب از آسمان كه به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده ، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى گروهى كه اهل تفكرند.
24. و نزل من السماء ماءا مباركا فانبتنا به جنات و حب الحصيد (325) و از آسمان ، آبى پربركت فرستاديم ، و به وسيله آن باغها و دانه هاى قابل درو، رويانديم .
25. والنخل باسقات لها طلع نضيد، رزقا للعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج (326) و همچنين نخلهاى بلند قامتى كه ميوه هاى متراكم دارند، همه اينها را به خاطر بخشيدن روزى ، بر بندگان آفريديم ، و با اين قطره هاى حيات بخش باران ، زمين مرده را زنده كرديم ، آرى زنده شدن مردگان و خروج آنها از قبر، نيز همين گونه است ،
27. افرايتم الم الذى تشربون انتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون . (327) آيا درباره آبى كه مى نوشيد، فكر كرده ايد؟ آيا شما آن را از ابر فور مى فرستيد يا ما نازل كرديم ؟
28. و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا لنخرج به حبا و نباتا و جنات الفافا (328) و از ابرهاى باران زا، آبى فراوان نازل كرديم ، تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم ، و نيز باغهاى پر درخت به وجود آورديم
29. فلينظر الانسان الى طعامه انا صببنا الماء صبا ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا و زيتونا و نخلا و حدائق غلبا و فاكهة و ابا متاعا لكم و لانعامكم (329) انسان بايد به غذاى خويش بنگرد! ما آب فراوانى از آسمان ريختيم ؛ سپس زمين را شكافتيم ؛ و در آن دانه هاى فراوانى رويانديم ، و انگور و سبزى بسيار و زيتون و نخل فراوان ، و باغهاى پر درخت و ميوه و چراگاه ، تا وسيله اى براى بهره گيرى خود و چهارپايانتان باشد .
خلاصه و نتيجه گيرى
از مجموع آيات گذشته دو مطلب مهم استفاده مى شود.
1. براى اثبات معاد و رستاخيز روى سبز شدن و زنده شدن زمينهاى مرده تكيه شده است .
اين مسئله براى هيچكس قابل انكار نيست كه در فصلهاى مختلف سال مرگ و مير نباتات و اشجار و غيره را، با ديده خود نظاره مى كنيم ؛ و پس از فرا رسيدن فصل ديگر، زنده شدن و جان گرفتن آنها را مى بينيم .
زمين خشك و سوزان ، درختان طراوت از دست داده ، بيابانهايى كه شادابى خود را از كف داده اند، با آمدن بهار و با موجود بودن شرايط، خرمى خود را باز مى يابند.
همانطور كه ريشه اصلى اينها در خاك مانده و در شرائط مناسب ، شروع به رويش كرده و قد علم مى كنند.
ريشه هاى اصلى و تخمهاى بنيادين بشر نيز در همين زمين است ، آن هم در شرايط مناسب قد علم مى كند، و در روز رستاخيز حضور پيدا مى كند. (330)
فانما هى زجرة واحدة فاذا هم بالساهرة با يك صيحه ، ناگهان در صحراى قيامت خواهند بود
با اينكه چهل روز پيش از قيامت باران خواهد باريد، استعدادها را رشد داده و براى زنده شدن آماده خواهد ساخت . بخش 2 فصل صفحه 116 همين كتاب مراجعه شود آيات گذشته درباره باران را دقت كنيد كه مطلب چگونه واضح و گوياست ! با تعبيرهاى گوناگون كذالك النشور كذالك تخرجون كذالك نخرج الموتى و غيرها كيفيت نوعى از زنده شدن را بيان و تصريح مى كند.
2. مطلب ديگر اينكه : آيات روشن گر اين است كه ، حيات و زنده بودن زمين و آنچه در آن است ، به نزولات آسمانى و بارانهاى زندگى بخش ، بستگى دارد؛ آيا اين نزولات با چه شرايطى به وجود مى آيد. خود به خود شكل مى گيرد؟ يا اينكه آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا مى فرستد، بخارها متراكم مى شوند و توده هاى سنگين ابر را تشكيل مى دهند، امواج باد توده هاى كوه پيكر ابر، را بر دوش خود حمل مى كنند و به سوى سرزمين هايى كه ماموريت دارند پيش مى روند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند، و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل انگيز ايجاد مى كنند كه از درون آن بوى باران حيات بخش به مشام مى رسد.
اينها در واقع مبشران نزول باران هستند، سپس توده هاى عظيم ابر دانه هاى باران را از خود بيرون مى فرستد.
نه چندان درشتند كه زراعتها را از بيخ بركنند و زمينها را ويران كنند و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند.
آرام و ملايم بر زمين مى نشينند و آهسته در آن نفوذ مى كنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده مى سازند، زمينى كه در خشكى مى سوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و ميوه مى شوند. (331)
پس از اين همه مقدمات طولانى جمله رزقا لكم و يا فلينظر الانسان الى طعامه ما را سوق مى دهد به اينكه ، بشر براى ادامه حيات خود، با اين وسائل عريض و طويل لقمه نانى ، گير بياورد و به رزق خود دست پيدا كند.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
نظرى به طعام خود بيافكنيد و تفكر كنيد، كه با چه وسائلى آن طعام فراهم شده است و با چه وسائلى يك لقمه نان آماده مى شود.
و قليل من عبادى الشكور از بندگانم شكر گذارشان كم است .
چه گلايه بجا و خجالت آور يك عمر بخور و بخواب و از همه نعمت هاى پيدا و ناپيدا استفاده كنى ، لااقل زبانت نچرخد، كه خدايا شكرت ، زهى بى ادبى .
احاديث درباره باران
درباره باران ، احاديث زيادى در كتب حديث آمده است ، انواع بارانها و منافع آنها و كيفيت استفاده از آنها را بيان نموده است .
در اين كتاب براى رعايت اختصار به چند حديث اكتفا مى كنيم :
ابر
در كتاب خصال شيخ صدوق قدس الله روحه از ابى جعفر عليه السلام روايت مى كند كه معاويه سوالات پادشاه روم را به امام حسن عليه السلام فرستاد و جواب خواست از جمله آنها اين بود كه : ده چيز كدام است كه از همديگر شديدتر است ؟ فرمود:
و اما عشرة اشياء بعضيها اشد من بعض
اما ده چيزى كه از ديگرى سخت و شديدتر است :
خداوند عزوجل شديدترين چيزى كه آفريده ، سنگ است ؛ شديدتر از آن ، آهن است كه آن را مى برد؛ و شديدتر از آن ، آتش است كه آن را ذوب مى كند؛ و شديدتر از آن آب است كه آن را خاموش مى كند؛ و شديدتر از آب ، ابرى است كه آن را حمل مى كند؛ و شديدتر از آن ، بادى است كه آن را برمى انگيزاند؛ و آن شديدتر از آن ملكى است كه آن را مى فرستد؛ و شديدتر از او، ملك الموت است ، و شديدتر از او مرگيست كه او را مى ميراند؛ و واشد من الموت امر الله رب العالمين الذى يميت الموت شديدتر از مرگ امر خداى جهان است كه مرگ را مى ميراند. (332)
مسعدة بن صدقة از امام صادق عليه السلام روايت مى كند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزوجل هر چيزى را كه آفريده چيز ديگر را بر آن مسلط كرده است حديث را ادامه داده و به اينجا كه رسيد ثم ؟ الانسان طغى و قال : من اشد منى قوة ؟ فخلق الله الموت فقهره فذل الانسان ، ثم ان الموت فخر فى نفسه فقال الله عزوجل : لا تفخر فانى بين الفريقين اهل الجنتة واهل النار، ثم لا احييك ابدا فترجى او تخاف (الخبر) (333)
سپس انسان گردن كشى كرد، گفت نيرومندتر از من كيست ! خداوند مرگ را آفريد او را خورد نمود، انسان ذليل شد.
مرگ سر برداشته به خود باليد خداى عزوجل به مرگ خطاب كرد فخر نكن به يقين در روز قيامت ميان بهشتيان و دوزخيان ترا سر مى برم كه ديگر ابدا زنده نخواهى ماند تا اميدوار باشى و يا بترسى تا آخر خبر.
مرحوم فيض كاشانى در كتاب نوادرالاخبار در اين رابطه حديثى را اين گونه نقل مى كند: اهوازى از امام محمد باقر عليه السلام روايت مى كند.
زمانى كه خداوند اهل بهشت را در بهشت و اهل آتش را در آتش جا داد، مرگ را به صورت قوچ مى آورند، و در ميان بهشت و جهنم نگه مى دارند، منادى با صداى بلند به طورى كه همه اهل محشر بشنوند، ندا سر مى دهد؛ اى اهل بهشت ! و اى اهل جهنم ! همه ، به سوى ندا دهنده متوجه مى شوند، سپس مى گويد مى دانيد اين ، چيست ؟! اين همان مرگ است كه در دنيا از آن مى ترسيدند.
اهل بهشت ، مى گويند: خدايا بار ديگر ما را نميران اهل آتش هم مى گويند خدايا ما را بميران ! سپس در برابر ديدگان آنها آن را سر مى برند مانند سر بريدن گوسفند، دوباره ندا مى دهند بعد از اين ، مرگى وجود ندارد به ابديت و خلود يقين كنيد؛ در اين حال ، اهل بهشت ، چنان خوشحال مى شوند.
كه اگر در آن روز كسى از خوشحالى مى مرد، آنها هم مى مردند؛ پس آيه : افما نحن بميتين لمثل هذا فليعمل العالمون (334) را تلاوت نمود و اهل جهنم چنان : شهقه مى زنند كه اگر كسى با ناله و فرياد مى مرد، آنها هم مى مردند؛ و آن است قول خداوند عزوجل : و انذهم يوم الحسرة اذ قضى الامر (335) درگذشته نزديك از آيات قرآن فهميديم كه ، خداوند چگونه بادهاى مبشرات را مى فرستد، تا آمدن باران را مژده دهد؛ و بارانها با چه وسائلى حمل مى شوند؛ تا به كجا برسند؛ و در كجا فرود آيد، و چه جاى خشكيده و مرده را گلستان ،، و كدام گلستان را ويران و خاك يكسان كند.
چه مجموعه اى از زندگى را بركت و گرمى بخشد، و چه جمعى را پراكنده و نالان سازد، و يا چه انسانى عبد شكور و ديگر بنده كفور باشد.
پاك و منزه است خدائى كه همه كارهايش را از روى حكمت و صلاح به انجام مى رساند.
سماء
يهودى از اميرمومنان عليه السلام پرسيد: لم سميت السماء سماء قال لانها و سم الماء معدن الماء
چرا كه آسمان را سماء گفتند، فرمود: زيرا آسمان معدن آب است . (336)
در زبان احاديث ، سماء با ابر و يا به فلكى (كه آب از آن به ابر و از ابر به زمين مى بارد) را گويند، اگر چه در لغت به معنى بالا است و به همين سقف را نيز سماء گويند.
آب آسمان ، بنوشيد!
ابى عبدالله عليه السلام قال : اميرالمؤ منين عليه السلام اشربوا ماءالسماء فانه يطهر البدن و يدفع قال الله تبارك و تعالى و ينزل من السماء ماء اليطهركم به ..... (337) امام صادق عليه السلام از اميرمؤ منان عليه السلام روايت مى كند آن حضرت فرمود: آب آسمان بنوشيد، چون آب آسمان ، بدن را پاك و ناراحتى هاى و مرضها را دفع مى كند خداى تعالى فرمود: از آسمان براى شما آب فرو مى ريزد كه به وسيله آن شما را پاك (338) كند
در خواص و منافع آب نيسان در اين باره صحبت مفصل خواهيم داشت .
لؤ لؤ و مرجان
عن جعفر الصادق عن على عليه السلام قال : يخرج منهما اللولو و المرجان (339)
قال من ماء السماء و من ماء البحر فاذا امطرت فتحت الاصداف افواهها من البحر فيقع فيها من ماء مطهر فتخلق اللؤ لؤ الصغيرة من القطرة الصغيرة و اللؤ لؤ ة الكبيرة من القطرة الكبيرة (340)
امام صادق از پدران خود (ع ) از اميرمؤ منان عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت : در تفسير آيه ، فوق فرمود: يعنى : از بهم رسيدن آب آسمان و زمين ، لولو و مرجان به وجود مى آيد، هنگامى كه باران مى آيد، صدفهاى درياها دهان مى گشايند و آنرا مى بلعند؛ از قطره كوچك لؤ لؤ در كوچك و از قطره بزرگ لولؤ بزرگ به وجود مى آيد.
نا گفته نماند تاويل آيه مباركه را به اميرمؤ منان على و فاطمه زهرا عليه السلام و درهاى به وجود آمده از آن دو، را به ائمه معصومين عليه السلام ذكر كرده اند در اين باره به تفاسير مراجعه مى شود.
تركيب آب آسمانى با آب زمينى
در تفسير آيه مباركه 9 سوره ق ونزلنا من السماء ماء مباركا محمد بن مسلم ، گويد، شنيدم ، امام محمد باقر عليه السلام فرمود: ليس ‍ من ماء فى الارض الا وخالطه ماء السماء (341) آبى در زمين وجود ندارد مگر اين كه آب آسمان با او تركيب يافته است .
آب نيسان
نيسان از ماههاى رومى و مدت آن سى روز مى باشد، با تطبيق سال ايرانيها، بيست و سه روز بعد از عيد نوروز مى باشد.
در بحارالانوار: درباره اين ماه دو روايت نقل شده است ، يكى را از مهج الدعوات ، سيد بن طاووس كه مفصل تر است ، اما چون سندش منتهى مى شود، به عبدالله بن عمر، و از نظر روايى ضعيف است ، از نقل آن خوددارى مى گردد.
هر دو روايت را محدث قمى در مفاتيح الجنان ، در اعمال ماههاى رومى ص 229 از زادالمعاد، علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه نقل كرده است ، طالبين به آن كتاب مراجعه نمايند ، اما روايت دوم را علامه مجلسى قدس سره بدينگونه نقل كرده است :
اقول وجدت بخط الشيخ على بن حسن بن جعفر المرزبانى و كان تاريخ كتابته سنه ثمان و تسعماة قال وجدت بخط الامام العلامة الشهيد السعيد محمد بن مكى رحمة الله عليه عن جعفر بن محمد..... (342) مى گويم با خط على بن حسن بن جعفر مرزبانى كه تاريخ نوشته شدنش 908 است ، پيدا كردم آنهم مى گويد: با خط امام شهيد سعيد محمد بن مكى ديده است كه ، از امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارشان روايت شده است :
قال : قال رسول الله : علمنى جبرئيل دواء الااحتاج معه الى طبيب
جبرئيل برايم دوائى ياد داد كه با وجود آن به دوائى محتاج نشوم بعضى از اصحاب عرض كردند يا رسول الله ، دوست داريم آن را براى ما هم تعليم فرمايى ، حضرت فرمود: هر كس ، در ماه نيسان آب باران بگيرد، و هر يك از سوره هاى فاتحة الكتاب و آية الكرسى و قال يا ايهاالكافرون و سبح اسم ربك الاعلى را هفتاد مرتبه بر آن آب بخواند، و سوره هاى اخلاص و معوذين را نيز هفتاد مرتبه بخواند سپس :
لا اله الا الله و الله اكبر و صلى الله على محمد و آل محمد و سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر را نيز هر يك هفتاد مرتبه بر آن آب بخواند، هفت روز صبح و شام يك جرعه از آنرا بياشامد.
پيغمبر فرمود: به حق خدايى كه مرا به نبوت راستين برانگيخته است ، هر كس از اين آب بياشامد، تمامى دردها و اذيت هايى را كه در بدنش هست از او دفع مى كند و دهان او را پاك و بلغم را مى زدايد اگر غذا بخورد و آب بياشامد و در شكم او باد نمى كند و بادها معده ، او را آزار نمى دهد، فلج به او نمى رسد.
از ناراحتى هاى پشت و اندرون و ناف مى نالد، از درد سينه نمى ترسد، سردى و شاش بند را برطرف مى نمايد. حكة (خارش ، گرى ) آبله ، طاعوت ، جذام ، و برص به او نمى رسد و آب مرواريد به چشمش نمى آيد.
دلش خدا ترس شده و خداوند، هزار رحمت و هزار مغفرت به او مى فرستد، انكار و شرك و خود بزرگ بينى و كسالت و تنبلى و عداوت از دلش خارج مى شود و از رگ او درد بيرون مى رود، اگر در لوح محفوظ دردى برايش نوشته شده ، پاك مى گردد.
هر مردى بخواهد زنش حامله شود خداوند به او بچه مى دهد و اگر زندانى باشد نجات يابد و به هر چه بخواهد مى رسد، و سر درد و همه گونه دردها به اذن خداوند ساكن مى شود. (343)
البته روايت مذكور فوق درباره ماه نيسان وارد شده است . اما رواياتى در دست است كه تمامى بارانهاى آسمانى را مورد توجه قرار داده و استفاده از آن را مورد شفاء و تشويق قرار داده است ، يكى از آنها قبلا در همين فصل گذشت . و روايت دومى را ذيلا مى آوريم :
حسن بن فضل طبرسى در كتاب مكارم الاخلاق از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: علمنى جبرئيل دواء الا احتاج معه الى دواء قيل : يا رسول الله ! و ما ذالك الدواء؟ قال : يؤ خذ ماءالمطر قبل ان ينزل الى الارض ثم يجعل فى اناء نظيف و يقرء عليه الحمد الى آخرها سبعين مرة و قل الله احد و معوذتين سبعين مرة ثم يشرب نه قد حا بالغدادة و قدحا بالعشى فوالذى بعثنى بالحق لينز عن الله بذلك الداء من بدنه و عظامه و مخخه و عروقه (344)
جبرئيل دوايى به من ياد داده است كه ، به داروى ديگر احتياج نه خواهم داشت ، پرسيدند يا رسول الله آن دوا چيست ؟ فرمود: آب باران را پيش از رسيدن به زمين گرفته و به ظرف پاكى ريخته شود، هر يك از سوره حمد و قل هوالله و معوذتين هفتاد بار به آن خوانده شود، صبح يك ليوان و عشاء يك ليوان نوشيده شود . سوگند به خدايى كه مرا به حق برانگيخته است و به وسيله اين دواء درد از بدن و استخوانها و مغز استخوانها و رگهاى او بيرون مى رود . امثال اين روايت ها در كتابهاى حديث زياد است ، اما براى اختصار به همين حديث اكتفا مى كنيم .
مسائل فقهى باران
آب باران در حكم آب جارى است ، مادامى كه بو يا مزه يا رنگ آن با چيز نجس تغيير يابد، همه چيز را پاك مى كند؛ اگر زمين در اثر باريدن باران خيس شود پاك مى شود؛ و هر چيزى كه فشار دادن آن ممكن نباشد مانند، در و ديوار و چوبها و سنگها و فرشها و غيره با آب باران خيس شود پاك است .
1. على بن جعفر عليه السلام از برادر بزرگوارش امام موسى بن جعفر (ع ) پرسيد: اگر پشت بام در اثر غسل كردن و يا ادرار كردن نجس شود و باران ببارد و آب جارى شود آيا با آن آب مى توان وضو گرفت ؟
ج : اگر جارى شود عيب ندارد (345)
2. باز پرسيد، اگر باران مى بارد و شرابى هم به پشت بام ريخته شده باشد و از آن آب بر لباسش ترشح كند، آيا پيش از شستن مى تواند با آن لباس نماز بخواند؟
ج : شستن لباس و بدنش لازم نيست و نماز خواندن با آن لباس مانعى ندارد.(346)
3. در پشت بام ، آشغال و چيزهاى نجس باشد و باران هم ببارد و از آنت به لباس مى رسد.
ج : اذا جرى من ماءالمطر فلاباءس ان يصلى فيها اگر آب باران جارى شود ، نماز خواندن با آن لباس مانعى ندارد. (347)
4. باز سوال كرد اگر باران بر روى نجس عذره بريزد و از آن به لباس ترشح كند آيا پيش از شستن ، مى تواند نماز بخواند؟
ج : اذا جرى به المطر فلاباس اگر باران بر آن جارى شود عيب (348) ندارد
5. مسئلة : چيزى كه نجس است و عين نجاست در آن نيست اگر يك مرتبه باران ببارد و آنرا خيس كند پاك مى شود و در فرش و لباس و غيره فشار دادن لازم نيست . (349)
5: آب جارى
آب جارى چه گرم باشد و چه سرد، تلخ باشد يا شيرين اگر از زمين بجوشد مانند چشمه ها و قناتها يا متصل به منبع بزرگ و كر باشد مانند آب لوله كشى و غيره ، و اگر با عين نجاست ، بو، مزه ، رنگ ، آن تغيير يابد همه چيز را با شستن پاك و تميز مى كند چون خودش ذاتا پاك است .
آيات
آيات فراوانى كه در باره باران نوشته شد ارتباط تنگاتنگ و عميق با انواع مختلف آب دارد، اضافه بر آنها، چند آيه را درباره آب ، و اثرات آن را ذكر مى كنيم و آيات مربوط به دريا را نيز در محل خود تذكر خواهيم داد.
ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (350)
به درستى كه خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.
فيه رجال يحبون ان يتطهروا والله يحب المطهرين (351)
در آن مسجدى كه با تقوى درست شده است ، مردانى است كه پاكيزگى را دوست دارند و خدا نيز پاكيزگان را دوست دارد.
اولم يرو انا نسوق الماء الى الارض الجرز فنخرج به زرعا تاكل منه انعامهم و انفسهم افلا يبصرون (352) آيا آنان (منكران معاد) نمى بينند ما آب را بر زمين خشك و سوزان باير مى رسانيم ، سپس به وسيله آن كشت و زرعهايى ، بيرون مى آوريم ، و از آن سبزيها خودشان و دامها و مى خورند و آيا چشم بصيرت ندارند.
قل اءرايتم اصبح ماءكم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (353)
بگو، به من خبر دهيد اگر آبهاى سرزمين شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!
و اءسقيناكم ماءا فراتا (354)
ما شما را با آب زلال سيراب كرديم
و اخرج منها ماءها و مرعاها (355)
از زمين ، آب و چراگاهش را بيرون آورد.
اخبار
قال النبى صلى الله عليه و آله : خلق الماء طهورا لا ينجسه شيى ء ما الا غير لونه او طعمه او ريحه (356)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و فرمود: خداوند آب را پاك و پاك كننده آفريده است ، هيچ چيز آنرا نجس نمى كند، مگر اين كه ، رنگ يا مزه يا بوى آن تغيير يابد
آبها پاك است تا به طور يقين ، نجاست آن دانسته شود
اى شيى ء يكون اطهر من الماء (357) آيا چه چيزى از آب پاك تر است ؟!
آب اصالتا پاك است و ذاتا پاك كننده است ، اخبار و احاديث فراوان در تفاسير قرآن مجيد و در كتابهاى فقهى وجود دارد، كه نيازى به درج بيشتر از اين نمى باشد.
پر واضح است آب يعنى اين ماده اصلى وجود تمامى موجودات كه قسمت اعظم خميره وجودى آنان را تشكيل مى دهد بايد پاك و پاك كننده طاهر و مطهر باشد.
واقعا اگر آب نبود چه چيزى جاى آنرا مى گرفت ، زندگى روى زمين به چه صورتى در مى آمد؟
آيا خداوند عزوجل شرايط زندگى را تغيير مى داد كه در آن صورت نام ديگر را يدك مى كشيد و اسم ديگر روى آن گذاشته مى شد؟
و آيا اصلا همچون كارى امكان پذير بود، يا نظام احسن و نظم آفرينش چنين اجازه را نمى داد؟! (غير از خود او كسى چه مى داند)
6: دريا
دريا در مفهوم كلى
ماده اصلى آفرينش اجسام ، و خميره بنيادين آسمان ، و زمين ، و مركز فعل و انفعالات عجيب و مهيب دوران خلقت اوليه است .
به عبارت ديگر: اين مايع خاموش كننده آتش كه آب ناميده شده است و مجموعه آن را دريا ناميده اند، شايد ميلياردها سال قبل ، در اثر تجزيه دو عنصر اكسيژن ، هيدروژن آن و يا اصلا قبل از تركيب آن دو كه (هر دوى آنها آتش زا و قابل اشتعال است ) به صورت ماده مذاب آتشين و در قالب اقيانوس گازهاى فشرده درآمده و در اثر انفجارات عظيم مركزى آن ، كرات آسمانى به پهنه بى پايان فضا، پرتاب شده و كهكشانها و منظومه هاى بى شمارى به وجود آمده است .
و يا به گونه هاى كه فرضيه هاى و حدسيات نوين و ريز كشفيات عصر فضا، با تئوريهاى گوناگونى كه ارائه مى دهد، جهان پا به عرصه وجود گذاشته است . و با طبق گفته هاى اخبار و آيات زمين و آسمان را از درياى فراگير دود، بخار، از زبد و دخان آفريده است .
پس از طى دوران تكامل ، آن ؛ دو عنصر آتش زا را به هم پيوند داده ، ماده حياتبخش آب را زينت بخش جهان آفرينش و مايه حيات تمام موجودات زنده قرار داده است .
كسى غير از او، چه مى داند شايد در آينده نه چندان دور، همين كشفيات و اكتشافات علمى فعلى نيز به صورت مسائل ابتدائى و بچه گانه جلوه گر شود.
چون در تاريخ اكتشافات جوامع بشرى كرارا به تجربه رسيده است ، روزى بشر در نتيجه كشف يك مسئله مهم ، بر خود مى بالد جشنها مى گيرد و تبريكها و تشويقها نوشته مى شود، و بزرگداشت ها برپا مى گردد، اما پس از مرور زمانى كوتاه به صورت عادى در آمده ، ديگر جلب توجه نمى كند.
اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت
كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت
هر كس سخنى از سر سودا گفتند
زان روى كه هست كس نمى داند گفت روزى يكى ادعاء مى كرد.
هرگز دل من زعلم محروم نشد
كم ماند زاسرار كه معلوم نشد
پس از گذشت 72 سال همين شخص ، با صراحت مى گويد:
هفتاد و دو سال فكر كردم شب و روز
معلوم شد كه هيچ معلوم نشد
به دو مطلب توجه فرمائيد
1. شايسته است انسان هر چه در توان دارد در پى كشف مجهولات برآمده ، در به دست آمدن اسرار كاينات ، به تلاش و كوشش خود ادامه دهد، اما يك چيز را فراموش نكند، مطالب و كلماتى را، كه از حلقوم سفيران مبدا غيب به صورت كتاب آسمانى ، و يا گفتارهاى گوناگون در اختيار بشريت قار گرفته و به طور رايگان به دست انسانها سپرده شده است ، از چشم خود دور نكند؛ تا مى تواند در محور فهم آنها، غور و بررسى نمايد؛ چون در لا به لاى آنها، اسرارى نهفته است كه ، با آزمايشها و تحقيق و بررسى هاى علمى و فنى دقيق ، كشف مى گردد.
براى مثال ، مى بينيم در عصر بربريت و جاهليت و در دوران بى سوادى و بى فرهنگيت در ميان مردم عقب افتاده فرياد: ثم استوى الى السماء و هى دخان (358) سر مى دهد، ولى پس از گذشت قرنها، بشر به اسرار آن پى برده و مى گويد: زمانى اين مجموعه هستى ، به صورت اقيانوس گاز و مواد مذاب و درياى مايع و روان آتش بود، بعد به صور بخار در آمده يا بعبارت ديگر دخان بوده است كه خداوند آسمانهاى هفتگانه را از آن خلعت وجود بخشيده و در پايين ترين آسمانها سيارات و ثوابت را قرار داده و تزيين نمود. انا زيناالسماء الدنيا بزينة (359) الكواكب ما آسمان پايين را با ستاره ها تزيين كرديم .
ولقد زيناالسمائ الدنيا بمصابيح (360) پائين ترين آسمان را با چراغها ستارگان آرايش داديم .
و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح (361) به تحقيق آسمان پايين را با چراغهاى چشمك زن ستارگان بزك نموديم .
اين آسمان اول و يا پايين ترين آسمانها است كه ، هنوز بشر عصر فضا در يك گوشه از ميلياردها گوشه آن گير كرده و درجا مى زند و هر چه تلاش ‍ مى كند به سوى بى نهايت راه باز نمايد، اما، ره ، به جايى نمى برد، آن بالا بالاها چه خبر هست خود او مى داند! (از اين جا پى توان بردن چه آشوبيست در دريا)
در همين منظومه شمسى خودمان ، (طبق گفته مجلات و رسانه هاى گروهى آن روز) در مسافت هفت ميليارد و پانصد كيلومترى ، كره مريخ كه دوازده سال طول مى كشد تا سفينه فضايى ميرنر دو آمريكا با سرعت سرسام آورى كه داشت به آن برسد، غرق شده و دست و پا مى زند.
رصدخانه پالومار عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى كند.
تا وقتى كه دوربين رصدخانه پالوما را نساخته بودند، وسعت دنيايى كه به نظر ما مى رسد، بيش از پانصد سال نورى نبود ولى اين دوربين ، وسعت دنيايى ما را به هزار ميليون سال نورى رساند، و در نتيجه ميليونها كهكشان جديد كشف شد، كه بعضى از آنها هزار سال نورى ، با ما فاصله دارند، ولى بعد از فاصله هزار ميليون سال نورى ، فضاى عظيم و مهيب و تاريكى به چشم مى خورد كه تا صفحه عكاسى دوربين رصد خانه را متاثر كند؛
ولى بدون ترديد در آن فضاى مهيب و تاريك ، صدها ميليون كهكشان وجود دارد كه دنيايى كه در سمت ما است ، با جاذبه آن كهكشانها نگهدارى مى شود؛ تمام دنياى عظيمى كه به نظر مى رسد و داراى صدها هزار ميليون كهكشان است ، جز دره اى كوچك و بى مقدار از يك دنيايى عظيم تر نيست و هنوز اطمينان نداريم كه در فراسوى آن دنياى دوم ، دنياى ديگر نباشد (362)
از اين گفته به خوبى برمى آيد كه : علم ، هنوز با آن پيشرفت شگفت انگيز خود در قسمت آسمانها، كشفيات خويش را سرآغاز جهان مى داند نه پايان آن ، بلكه آنرا ذره كوچكى در برابر جهان بس با عظمت مى شمارد. (363) البته اين توصيف (رصد خانه پالومار) مربوط به 30 سال پيش از نگارش اين كتاب مى باشد. و از آن سال تا به حال كشفيات عجيب زيادى شده است ، كه احتياج به تحقيق و بررسى علمى و دقيق دارد.
2. خداوند در دو آيه ذيل ، برگشت تمام نظامهاى فعلى و دورانهاى اوليه و شروع دوباره آفرينش را به صورت ديگر، چنين بيان مى كند: يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدئنا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين (364) روزى كه آسمان را مانند طومار در هم مى پيچيم همان طور كه در آفرينش اوليه بود، بر مى گردانيم ، اين كار حتمى است كه ، انجام خواهيم داد
يوم تبدل الارض غير الارض والسماوات (365) روزى كه زمين به صورتى ، غير از صورت فعلى زمين و آسمانها، تبديل خواهد شد
با عبارات كوتاه اين دو آيه مباركه ، درياى ژرفى از علم در برابر ما گشوده شده است كه به وسيله اهل فن و راسخان در علم ، معناى ظاهرى آن فهميده مى شود؛ اما عمق مسئله چيست خود او مى داند و بس !
اما به طور اجمال و اختصار از خود قرآن كريم مى توان نتيجه گرفت كه اين فعل و انفعالات جديد به چه صورتى در خواهد آمد، كه يك روز آن ، معادل پنجاه هزار سال فعلى ما خواهد بود.
تعرج الملائكة و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة
(366) فرشتگان و روح ، فرشته مقرب خداوند به سوى او بالا مى روند در روزى كه مقدار آن ، پنجاه هزار سال خواهد بود
به طور يقين معلوم نيست آيا اين روز طولانى در نتيجه عظمت و بزرگى كره آن روز و يا چرخش كند آن خواهد بود، يا شرايط ديگرى پيش خواهد آمد؟! هنوز سر آن كشف نه شده است !
در آن روز هيچ چيز پنهان نخواهد بود، و هيچ عملى زير پرده نخواهد ماند، مرگى وجود نخواهد داشت ، همه چيز زنده است ، همه موجودات گويا است .
يومئذ تعرضون لاتخفى منكم خافية (367) آن روز ، عرضه مى شويد در حالى كه هيچ چيز از اعمال شما پوشيده نخواهد ماند
و برزوالله الواحد القهار (368) و آنان در پيشگاه خداوند واحد و قهار ظاهر مى گردند.
البته در اين باره ، آيات و اخبار، زياد است منظور است نمونه هاى است كه صاحبان عقل سليم با ديد جديد و دانش نو، در حل معماهاى آنها، كوشا بوده و در صدد كشف اسرار آنها باشند؛ در گشودن اسرار درياى بيكران مخلوقات ، دامن همت به كمر زده و تشنه لب اندر لب دريا متحير نمانند.
و در نتيجه اين كاوشها و كوششها، آفريننده اين تشكيلات حيران كننده عقلها را خوب شناخته ، بر عبوديت او گردن نهند، پاك و منزه است خدايى كه عقلها در كارهاى او حيران ، و خردها در برابر آفريده هاى شگفت انگيز او به گل نشسته است .
دريا: در مفهوم جزئى و معناى متبادرى .
همان گودالهاى زمينى پر از آب ، خليجها، درياها، اقيانوسها، يا به عقيده ، دانشمندان ، همين منبع و سرچشمه حيات اوليه است ، كه ، حيات آغازين از اعماق آن شروع شده است . (369)
دريا يعنى اين مجموعه محيرالعقول و گوهر گرانقدر كه اميرمؤ منان عليه السلام هزار و چهارصد سال پيش فرمود: لوشئت لجعلت من هذاالماء نورا (370) اگر بخواهيم روشنايى و نور را از اين آب ، بيرون مى كشم يعنى از آب برق ، و وسائل روشنائى ديگرى استخراج مى كنم .
باز آن حضرت هنگام بازگشت از جنگ صفين بالاى نهرى در شمال عراق ايستاد. و نظر الى الماء ينزل من الاعلى الاسفل فقال : و انه ليمكن ان يستضاء العراق من هذاالماء (371) به آبشارى كه از بالا به پايين مى ريخت نگاهى كرد، فرمود: ممكن است روزى عراق از اين آب نور باران شود
پس از گذشت هزار و چهارصد سال از همان آبشار به وسيله نصب توربينها برق استخراج كرده و عراق را غرق در نور كردند.
پس همين ماده ، به ظاهر آب در اثر موجود بودن شرايط تبديل به آتش برق مى شود و در مورد ديگر تحت شرايطى خود آتش مى گيرد واذالبحار سجرت و البحرالمسجور (372) يا آتش نشان مى شود.
آيات
1. و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره و سخر لكم الانهار (373) و كشتيها را مسخر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او جريان يابد و نهرها را نيز مسخر شما كرد
2. و هوالذى سخر البحر لتاكلوا لحما طريا و تسخرجوا منه حلية تلبسونها وترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله ولعلكم تشكرون (374)
و او كسى است كه دريا را مسخر شما ساخت تا از آن ، گوشت تازه بخوريد، و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد و جز آن ) از دريا، استخراج كنيد؛ و كشتيها را مى بينى كه ، سينه دريا را مى شكافند تا شما (به تجارت پردازيد و) و از فضل خدا بهره گيريد؛ شايد شكر نعمتهاى او را به جا آوريد .
3. و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا محجورا (375) و او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد؛ يكى گوارا و شيرين ، و ديگر شور و تلخ ، و در ميان آنها برزخى (حايل ناپيدا) قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گويى هر يك به ديگرى مى گويد:) دور باش و نزديك نيا!
4. اءمن جعل الارض قرارا و جعل خلالها اءنهارا و جعل لهارواسى و جعل بين البحرين حاجزا (376) (آيا بتهاى آنها خير و بركت دارد) يا كسى كه زمين را مستقر و آرام كرد، و در ميان آن نهرها جارى ساخت ، و بر روى آن كوههاى بلند قرار داد، و در ميان دو دريا پرده انداخت .
5. و ما يستوى البحران هذا عذاب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج و من كل تاءكلون لحما طريا و تستخرجون حلية تلبسونها وترى الفلك مواخر فيه و لتبغوا من فضله و لعلكم تشكرون (377) و دو دريا يكسان نيستند؛ اين يكى سرد و خوشگوار، خوردنش گوارا و ديگرى شور و تلخ و گلوگير؛ اما از هر دو گوشتى تازه مى خوريد و وسائل زينتى براى پوشيدن استخراج مى كنيد و كشتيها را در آن مى بينى كه سينه دريا را مى شكافد تا از فضل خدا به دست آوريد كه شايد شكرگزار باشيد
6. و من آياته الجوار فى البحر كالا علام ان يشاء يسكن الريح فيظلن رواكد على ظهره ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور (378) از نشانه هاى خداشناسى كشتيهاى كوه پيكر جريان يافته در درياست ، اگر خدا بخواهد، باد را ساكن مى كند كشتيها در پشت دريا راكد مى ماند البته در اين كارها نشانه هايى است كه براى همه شكيبايان شكرگذار.
7. الله الذى سخر البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (379) خداست كه دريا را تسخير كرده تا با فرمان خدا كشتيها در آن جريان يابد ، و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، شايد كه ، شكر نعمتهايش را به جا آوريد
8. والبحر المسجور (380) سوگند به درياى برافروخته شده !
9. مررج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان فياى آلاء ربكما تكذبان ، يخرج منهما الؤ لؤ والمرجان فبآى آلاء ربكما تكذبان و له المنشات فى البحر كالا علام (381)
دو دريا را در كنار هم قرار داد كه ملاقات مى كنند اما در ميان آنها حايلى است كه به همديگر مخلوط نمى شوند، پس كدامين نشانه خدايتان را تكذيب مى كنيد. از آن دو دريا، در و مرجان بيرون مى آورد، پس كدامين نشانه هاى خدا را تكذيب مى كنيد و براى اوست كشتيهاى كوه پيكر بر آب انداخته شده
10. و اذاالبحار سجرت (382) و زمانى كه درياها افروخته گشتند
دريا مادر شيرده ابرها
تامين كننده آب تانكرهاى آبكش آسمانى و منبع فضل الهى و مستودع اسرار و عجائب محيرالعقول ، خداوندى است .
مركز استخراج نيروى برق ، بستر آرامش هزاران آبزى هاى گوناگون ، محل جزر و مدهاى ، پهنه سير و حركت كشتيهاى تجارى ، مسافرى و صيادى ، در نهايت جولانگاه ناوها و ناوگانهاى جنگى است مخزن گوشت تر و تازه و محل وسايل ، زينت و آرايش ، انبار در و صدف و جواهر است . دريا تغذيه كننده ابرهاست ، اگر بخار آب به صورت ابر از دريا برنخيزد، و با خود قسمتى از آب آن را به آسمان نبرد و به صورت باران و برف و تگرگ يا حداقل ، شبنم ، به كوهها، و دشتها و كويرها و جنگلها نريزد، چشمه ها را به وجود نياورد و در نتيجه نهرها را جارى نسازد!
زمين و آنچه در آن است ، كى مى تواند ادامه حيات دهد و كى مى تواند مواهب و خزائن نهفته در خود را به صورت هاى گوناگون آشكار سازد؛ مگر نه اين است كه اگر مدتى از آسمان باران فرو نيايد، همه جا خشك و سوزان و در نهايت قحطى و غلا بيداد كرده و در آخر، همه خواهند مرد.
چنانكه در دهه 1370 خورشيدى نزولات آسمانى كم شده و خشكسالى همه جا را قرار گرفته است ، تمامى چشمه ها كم آب و يا خشك شدند و درختان و نباتات بيشمارى از بين رفت ، آب تالابها فروكش كرد؛ آبزيان زيادى هلاك شدند.
مناطق زيادى مانند خوزستان و سيستان و بلوچستان و ساير استان ها به روزى افتادند كه در اثر نبود علوفه ، احشام خود را به ثمن بخس و به هر قيمتى كه مشترى تعيين مى كرد مى فروختند، چون چاره ديگرى نداشتند، چه قدر اموال و احشام از بى آبى و بى علفى تلف شدند، خدا مى داند.
خشكسالى به طورى بيداد نمود كه مردم متحير بودند، براى ادامه حيات خود و زنده ماندن احشام زبان بسته ، چه چاره اى بيانديشند. تنها در سال 1379 خسارات ناشى از خشكسالى را هزاران ميليارد تومان برآورد كردند.
در استان اردبيل كه از استانهاى سرد سير كشور است ، معمولا رطوبت هوا بيشتر و نزولات آسمانى زياد دارد، در آن سالها از خسارات ناشى از خشكسالى مصون نماند؛ مخصوصا مناطق ديمى دشت مغان ، بحران شديد و بى آبى و خشك سالى مردم آن ديار را با روزهاى سختى مواجه ساخت ؛ خلاصه ياس و نوميدى همه جا را گرفته بود.
الآن كه دارم اين كتاب را تصحيح مى نمايم ، هنوز هم نبود و يا كمبود آب و باران همه جا را خشكانيده ، درياچه هاى هامون و قم و غيره از آنها به طور كلى خشكيده و از وجود آب محروم شده اند .
البته اين خشكسالى جهانى است كشورهاى زياد وضعشان از وضع كشور ما خيلى تاسف بار و غم انگيزتر است (خدايا به احترام مقربين درگاهت به بندگانت رحم كن آمين ).
پس اين منبع فضل الهى و اين آب انبار خدايى غير از اينكه در جاى خود به صورتهاى گوناگون مورد استفاده قرار مى گيرد؛ براى بيرون از خود نيز با وسايل طبيعى آبرسانى كرده و جانداران و نباتات را سر پا نگه مى دارد.
باز اعتراف مى نماييم هر چه درباره اين موهبت الهى نوشته شود، يكهزارم اسرار و عجايب خلقت آن نخواهد بود؛ و اگر به تفسير آيات گذشته مراجعه شود، فيوضات و تفضلهاى مختلف خالق زمين و آسمان به وسيله اين نعمت خدادادى روشن خواهد شد؛ مطالب مفيد و حيرت انگيزى كه ، در لا به لاى آنها نهفته است به دست خواهد آمد، به كتابهاى تدوين يافته از قبيل بحارالانوار و توحيد مفضل و غير اين دو ، مخصوصا به كتابهاى تفسير درباره اين آيات مربوط رجوع نماييد.
7: آب چاه
در حكم آب جارى است ، چون از زمين مى جوشد؛ منبع دارد مادامى كه بو يا رنگ يا مزه آن با عين نجاست تغيير نيابد، پاك كننده و مطهر است .
سؤ ال : اگر حيوانى در چاه بميرد و در اثر ماندن طولانى در چاه ، آب آن ، بو بردارد يا اينكه با خون و يا چيز ديگر منفعل شود، چه بايد كرد؟
ج : بايد از آب چاه آن مقدار كشيده شود، تا اثر انفعال آن از بين برود و به حالت عادى برگردد.
مقدار آب در زمين
آب 71 درصد سطح زمين را مى پوشاند و حجم آن حدود 1500 ميليون : كم 3: است ؛ (383) پس حجم اقيانوسها خيلى بيشتر از حجم زمينهايى است كه بيرون از آب قرار دارد، به طورى كه اگر سطح كره زمين صاف و هموار بود؛ آب اقيانوسها به صورت لايه هاى به ضخامت (2600) متر تمام آنرا مى پوشاند. (384)
97 درصد اين مقدار، آب شور اقيانوسها و درياها، و 3 درصد آن به اصطلاح آب شيرين است و 3/4 آب هاى شيرين به صورت يخ و برف در يخچالهاى قطبى و كوهستانى انباشته شده است ، و 1/4 باقيمانده ، آب مورد استفاده موجودات زنده را تشكيل مى دهد كه مقدار آن را بين 11 تا 12 ميليون كم 3 برآورد كرده اند
مجموع آبهاى زيرزمينى نيز حدود 8 ميليون كم 3 برآورده شده است در جو نيز آب به صورت بخار و ابر و مه تا ميزان 4درصد وجود دارد. (385)
بخش 4 : آداب مصرف آب
1: هنگام نياز آب بنوشيد
اگر با دقت به ابعاد زندگى و نعمتهاى گوناگون خدادادى توجه كنيم ، به اين نتيجه مى رسيم كه براى بهره بردارى از هر كدام از آنها، حدود و قوانين مخصوص به خود وجود دارد، كه بايد، در چهارچوب همان قوانين ، از آنها استفاده كرد.
يكى از نعمتهايى كه مورد توجه زيادى قرار گرفته و داراى قوانين زيادى مى باشد آب يعنى سرچشمه حيات است .
در اين بخش روايات مربوط به كيفيت استفاده كردن از اين نعمت بزرگ مطرح شده از جمله آنها مقدار نوشيدن است ؛
در احاديث زيادى توصيه گرديده است كه ، انسان ، تا به آب و غذا ميل پيدا نكند از مصرف آنها خوددارى نمايد، در صورت تمايل هم ، از زياده روى و پرخورى پرهيز كند؛ چون رمز سلامت جسم و روح ، در ميانه روى در هر كار، مخصوصا در مصرف خوردنيها و آشاميدنيها است .
عن الصادق عليه السلام : لايشرب احدكم الماء حتى يشتهيه فاذااشتهاه فليقل منه (386)
تا به نوشيدن آب ميل نكنيد از مصرف آن خوددارى نمائيد و اگر اشتها پيدا كرديد، باز هم كم بنوشيد.
2: زياد آب ننوشيد
1. عن ابى عبدالله عليه السلام : اياكم والاكثار من شرب الماء فانه مادة لكل داء (387)
مبادا در نوشيدن آب زياده روى كنيد، آب ماده و جذب كننده همه دردهاست .
2. لو ان النسا اقلوا من شرب الماء لاستقامت ابدانهم (388)
اگر مردم نوشيدن آب را كم كنند، بدنهايشان پايدار، و در حد اعتدال مى ماند
3. عن ابى عبدالله عليه السلام : و هو يوصى رجلا فقال : اقلل من شرب الماء فانه يمد كل داء و اجتنب الدواء ما احتمل بدنك الداء (389)
امام صادق عليه السلام به مردى وصيت مى كرد فرمود: نوشيدن آب را كم كن ، آب تمامى دردها را مى كشد، و تا مى توانى از خوردن دوا پرهيز نما.
4. عن ابى عبدالله عليه السلام : من اقل شرب الماء صح بدنه (390) هر كس نوشيدن آب را كمتر كند، بدنش صحيحتر و سالمتر است
5. عن ابى عبدالله عليه السلام لاتكثر من شرب الماء فانه مادة لكل داء (391)
روايت از امام صادق عليه السلام است كه در نوشيدن آب زياده روى نكن ، آب كشنده يا منشاء تمام دردهاست
3: آب زياد بنوشيد!
اءبى طيفور طبيب گويد: دخلت على اءبى الحسن الماضى عليه السلام فنهيته عن شرب الماء قال و ما باءس الماء و هو يدير الطعام فى المعدة و يسكن الغضب و يزيد فى اللب و يطفى ء المرار (392)
امام موسى كاظم عليه السلام را از آشاميدن آب نهى كردم ، فرمود: آب ناراحتى ندارد، آب طعام را در معده مى گرداند، غضب را ساكن و عقل (مخ و تشخيص صحيح آدمى ) را زياد كرده و تلخى را خاموش و از ميان بر مى دارد. (از بين مى برد).
2. قال ابوالحسن عليه السلام : انى لاكثر شرب الماء تلذذا (393)
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: من آب را براى تلذذ و لذت بردن ، زياد مى نوشم
3. قال ابوالحسن عليه السلام : ان شرب الماء البارد اكثرره تلذذ (394)
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: نوشيدن آب سرد بيشترش براى لذت بردن است ، در روايت اصول كافى اكثر تلذذا آمده : يعنى : نوشيدن آب سرد، لذتبخش تر است .
روايت اين فصل ، زياد نوشيدن آب را تجويز مى كند و روايات گذشته نهى كرده و مجاز نمى داند، جمع ميان روايات و حل آن به چند صورت ممكن است .
1. روايات منع را متوجه سرد مزاجها و رطوبتى ها و چاقها كنيم ؛ چون نوشيدن آب زياد براى اين اشخاص ، باعث سستى اعضاء و ضعف احشاء و فساد هضم و خرابى رخسار و فراموشى و بى حوصله و ترس و هيجان و سنگين حواس و بدن ايشان مى شود.
پس بايد تا حد امكان از نوشيدن آب زياد، اجتناب كرده و كمتر بنوشند و كمتر استحمام كنند و خود را از مجاورت آن دور ساخته ، مدت حمام را به حداقل برسانند.
و روايات تجويز كننده نوشيدن زياد آب را، براى كسانى كه گرم مزاج هستند، متوجه سازيم ، چون خوددارى گرم مزاجها از نوشيدن آب و صبر بر تشنگى جهت آنان باعث مرض دق ، سل و غم و سوخته شدن غذا در معده و خشكى و لاغرى بدن مى شود. (395)
يا اينكه در زمان ائمه عليه السلام مخصوصا در عربستان آب بهداشتى كم پيدا مى شد و آلودگى زياد داشت از نوشيدن زياد آب نهى مى كردند، واقعا آب غير بهداشتى منشاء تمام امراض است ، چنانكه روايات فصل قبل بيانگر آن بود.
2. علامه مجلسى - رضوان الله عليه - جمع بين روايات را، با راههاى مختلف ارائه داده است ، روايات منع كننده را به چند مورد متوجه ساخته است
1. بر مزاجهايى كه با آب ، سازگارى بيشترى ندارد.
2. بر نوشيدن آب روى غذاهاى چربى دار.
3. به حالت عدم اشتهاء بر آب .
4. بر يك نفس و يكباره سر كشيدن آب .
اما نوشيدن آب زياد را، بر طول دادن زمان آشاميدن آب ، كه به طور مك و مكيدن باشد، در نهايت مى فرمايد: اكثر روايات المنع من اكثار شرب الماءمروية فى المكارم مرسلا (396) بيشتر روايات منع كننده از نوشيدن زياد آب در كتاب مكارم الاخلاق به طور مرسل روايت شده است . يعنى از نظر روائى سنديت قوى ندارد.
با توجه به مطالب بالا فعلا در جامعه پزشكى پذيرفته شده است كه بيماران كليوى بايد زياد آب بنوشند؛
حتى در هر ساعت نوشيدن يك ليوان آب را توصيه مى كنند. البته اين تجويزها در موارد خاص است ، اما به طور كلى و در حالت عادى ، نوشيدن آب را به ميزان لازم توصيه كرده اند.
در پايان به اين روايت اخلاقى و تشويقى توجه فرمائيد.
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من تلذذ بالماء فى الدنيا لذذه الله من اشربة الجنة (397)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس در دنيا با آب تلذذ نمايد؛ يعنى آب را با لذت بردن و نوش جانى بنوشد؛ خداوند او را از نوشيدنيهاى لذيذ بهشت ، خواهد بخشيد
4: خوددارى از آب روى غذاهاى چربى دار
عن جعفر عن آبائه عليه السلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا اكل الدسم اقل من شرب الماء فقيل : يا رسول الله انك لتقل من شرب الماء، قال : هو امر لطعامى (398)
امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام نقل كرده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه غذاى چربى دار مى خورد نوشيدن آب را كم مى كرد، گفته شد (پرسيدند): رسول الله ! آب را روى غذاى چربى دار كم مى آشامى ؟
فرمود: آن طورى به صلاح بدن من و براى غذايم بهتر و گواراتر است
با نوشيدن آب سرد روى غذاى با چربى ، چربى آن در اندرون معده و احشاء يخ مى كند و سبب بروز مشكلات و آلام مى گردد.
2. قال : شرب الماء على اثر الدسم يهيج الدآء : (399)
فرمود: نوشيدن آب پس از چربيها، دردها را به هيجان آورده و تحريك مى كند).
5: نوشيدن آب روى غذاى بى چربى
عن ياسر الخادم عن ابى الحسن رضا عليه السلام قال : لاباس بكثرة شرب الماء على الطعام و لا تكثر منه على غيره و قال : لو رايت رجلا اكل مثل ذا و جمع بين كلتيهما و لم يفرقهما، ثم لم يشرب عليه الماء كان تنشق معدته (400)
ياسر خادم از امام رضا عليه السلام نقل كرده فرمود: روى غذاى ، نوشيدن زياد آب ترسى ندارد، اما بر روى خوردنى هاى ديگر (از قبيل ميوه و سبزيجات و جز آنها، در نوشيدن آب زياده روى نكن (چون اثرات طبيعى آنها را از بين برده و به سم تبديل مى كند).
و فرمود: اگر كسى را ديدى كه به اندازه يك مشت غذا خورد و روى آن آب نياشاميد بعيد نيست كه معده اش پاره شود،
2. عن ياسر قال : قال ابوالحسن عليه السلام : عجبا لمن اكل مثل ذا و اءشار بكفه و لم يشرب عليه الماء كيف لاتنشق معدته (401)
ياسر گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: تعجب است كسى كه به اندازه اين اشاره به كف دستش كرد غذا بخورد و بر روى آن آب ننوشد، چگونه معده اش نمى تركد، و پاره نمى شود!
6: وسط غذا آب ننوشيد
1. عن الرضا عليه السلام : و من اراد ان لا يوذيه معدته فلايشرب بين طعامه ماءا حتى يفرغ و من فعل ذالك رطب بدنه و ضعف معدته و لم تاخذ العروق قوة الطعام فانه يسير فى المعدة فجا اى لم ينضج اذا صب الماء اولا فاولا (402)
امام رضا عليه السلام در رساله ذهبيه اش كه براى مامون مرقوم داشته است مى فرمايد: هر كس مى خواهد معده اش اذيت نكند، در وسط غذا آب ننوشد تا از خوردن فارغ شود، و هر كس اين كار را انجام دهد، يعنى : وسط غذا آب بنوشد، بدنش از نظر طبيعت ،تر، گشته و معده اش ضعيف مى شود؛ رگها نيروى طعام را به خود جذب نمى كنند، و در معده سفت مى گردد؛
اگر روى غذا ، پشت سر هم ريخته شود؛ در معده پخته نمى شود (آن طور كه لازم است براى بدن نفعى نه مى بخشد؛ تعادل اعصاب معده را به هم مى زند).
7: دعا پس از نوشيدن آب
در كتاب مكارم الاخلاق آمده است ، دعايى كه موقع نوشيدن آب خوانده مى شود، اين دعا است ، الحمدلله منزل الماء من السماء مصرف الامر كيف يشاء بسم الله خيرالاسماء (403) ستايش سزاوار خدائيست ، كه نازل كننده آب ، از آسمان ، و هر طور كه خود بخواهد گرداننده كارهاست ، به نام خدا كه بهترين نامها است .
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا شرب الماء قال : الحمدلله الذى سقانا عذبا زلالا و لم يسقنا ملحا اجاجا و لم يؤ اخذنا بذنوبنا (404) امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى كه آب مى نوشيد، مى گفت : ستايش خدائى را است كه ، ما را با آب خنك و گوارا، سيراب كرد و به خاطر گناهانمان ، ما را نه گرفت (عذابمان نكرد).
3. در حديث ديگر اين زيادى بر دعاى فوق هست كه :
الحمدلله الذى سقانى فاءروانى و اعطانى فارضانى و عافانى و كفانى ، اللهم اجعلنى ممن تسقيه فى المعاد من حوض محمد و تسعده بمرافقته ، برحمتك يا ارحم الراحمين (405) تمامى ستايش ها، خدائى را است كه ، با آب سيراب نمود و با عطاى خود راضيم ساخت مرا عافيت داده و كفايتم كرد، خدايا! مرا از زمره كسانى قرار ده كه در روز قيامت از حوض محمد صلى الله عليه و آله سيرابش مى كنى ، و با رفاقت او سعادتمندش ‍ مى نمايى ، با رحمت خود اى برترين رحم كنندگان ؛
8: آب را بمكيد
عن ابى عبدالله عليه السلام : مصوالماء مصا و لا تعبوه عبا فانه يوجد منه الكباد (406)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: آب را بمكيد مكيدنى و آن را يك دفعه سر نكشيد! چون سر كشيدن آب ، مرض سينه ايجاد مى كند
عن على عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا شربتم الماء فاشربوه مصا و لاتشربوه عبا فان العب يورث الكباد (407)
روايت از على عليه السلام است كه : رسول خدا فرمود: هر وقت آب مى نوشيد، به طور مك بنوشيد، نه به يكدفعه سركشيدن ، كه سبب درد سينه مى شود.
3. در صفات رسول خدا ذكر شده است كه : يمص الماء مصا و لا يعبه عبا (408)
حضرت آب را مى مكيد، يكباره فرو نمى برد
4. و نهى صلى الله عليه و آله ان يشرب الماء كرعا كما يشرب البهايم (409)
پيغمبر نهى فرموده است كه ، آب را مانند حيوانات بنوشند.
چون آشاميدن آب به صورت مكيدن ، لذت بخش و گواراتر است .
******************
9: آب را يكباره سر نكشيد!
قال صلى الله عليه و آله : اذا شرب احدكم الماء و تنفس ثلاثا كان آمنا (410) هر كس موقع نوشيدن آب ، سه بار نفس بكشد در امان خواهد بود
2. و قال الصادق عليه السلام : اذا شرب احدكم فليشرب فى ثلاثة انفاس ! يحمد الله فى كل منها اوله شكر الشربة و الثانى مطردة الشيطان و الثلاث ، شفاء لما فى جوفه (411)
امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى كه شماها آب مى نوشيد در سه نفس بنوشيد و حمد خدا كنيد، حمد اولى شكر نوشيدن ، دومى دور كننده شيطان ، سومى شفاء آنچه كه در اندرونش است ، مى باشد،
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : اذا شرب احدكم الماء فقال : بسم الله ثم قطعه فقال الحمدلله ثم شرب فقال بسم الله قطعه فقال الحمدلله ثم شرب فقال بسم الله ، ثم قطعة فقال الحمدلله سبح ذلك الماء فى جوفه مادام فى بطنه الى ان يخرج (412) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: وقتى كه يكى از شماها آب مى خورد، بسم الله گويد: و قطع كند الحمد الله گويد: اين را سه مرتبه تكرار كند، آن آب در درون او تسبيح گويد: تا از شكم او بيرون رود.
4. قال عليه السلام : ثلاثة انفاس افضل من نفس (413) امام صادق عليه السلام فرمود: نوشيدن آب به سه نفس ، بهتر از يك نفس است در اين مورد، روايات زيادى هست كه به همين اندازه كفايت مى شود.
10: مانند شتران آب نه نوشيد!
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : سالته عن الشرب بنفس واحدة فكرهه و قال : ذلك شرب الهيم قلت : و ما الهيم قال : الابل (414)
معاوية بن وهب گويد: از امام صادق عليه السلام (از حكم ) نوشيدن آب را با يك نفس ، سؤ ال كردم ، خوشش نيامد، فرمود: آن طورى ، نوشيدن هيم است ، عرض كردم هيم چيست ؟ فرمود: شتر، (يعنى مانند شتران يك نفس ، آب ننوشيد)
البته چندين روايت درباره با يك نفس نوشيدن آب و تشبيه آن به شتر وارد شده است ، اما در برابر آنها روايات ديگرى هست كه با يك نفس آب نوشيدن را تجويز كرده است ؛ مانند: روايات فصل بعد كه جمع بين روايات را در آنجا ملاحظه مى نماييد.
11: سركشيدن آب لذت بخش تر است
1. عثمان بن عيسى از شيخى از اهالى مدينه نقل مى كند، گفت :
سالت اباعبدالله عليه السلام عن الرجل يشرب الماء فلا يقطع نفسه حتى يروى ؟ قال فقال : هل الذه الا ذاك قلت : فانهم يقولون : انه شرب الهيم فقال : كذبوا انما شرب الهيم ما لم يذكر اسم الله عليه (415)
از امام صادق عليه السلام پرسيدم كسى با يك نفس آب مى نوشد و تا سيراب شود، قطع نمى كند فرمود: آيا غير از آن لذتى هست ؟ يعنى : لذت نوشيدن آب در آن طور نوشيدن است !
عرض كردم : آنها سنى ها مى گويند نوشيدن آب با يك نفس ، مانند آب نوشيدن شتران است ، فرمود، دروغ گفته اند، شرب الهيم آن است كه بسم الله گفته نشود.
2. عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديث انه قيل له افاشرب بنفس ‍ واحد حتى اروى قال : ان شئت (416) در حديثى است كه به امام صادق عليه السلام عرض كردند: آيا آب را تا حد سيراب شدن با يك نفس ‍ بنوشم ؟! فرمود: اگر دلت خواست .
3. محمد بن ابى القاسم الكوفى رفعه الى ابى عبدالله عليه السلام قال : قيل له الرجل يشررب بنفس واحد؟ قال : لا باس قلت : فان من قبلنا يقولون : ذلك شرب الهيم فقال : انما شرب الهيم ، ما لم يذكر اسم الله عليه (417)
به ابى عبدالله عليه السلام گفته شد: كسى ، با يك نفس آب مى نوشد، فرمود: بر او باكى نيست عيبى ندارد گفت : پيشينيان يا كسان پيش ما هستند مى گويند: آن طورى نوشيدن شتر است ، فرمود؛ در آن صورت آب خوردن شتر است كه ، در موقع نوشيدن آب نام خدا را نبرد يعنى : وقتى كه بسم الله گفته شد، (يكباره نوشيدن ) مانعى ندارد، حديث ديگرى تفصيل قائل شده است ، بدين صورت .
4. محمد بن على بن الحسين قال : سال الصادق عليه السلام بعض ‍ اصحابه عن الشرب : بنفس واحد؟ فقال : اذا كان الذى يناولك الماء مملوكا لك ، فاشرب فى ثلاثه انفاس وان كان حرا، فاشربه بنفس (418)
بعضى از اصحاب از امام صادق عليه السلام با يك نفس سركشيدن آب ، را سوال كرد، فرمود: اگر كسى كه به تو آب مى دهد، غلام خودت است ، با سه نفس بنوش ، اگر آزاد است ، با يك نفس
يعنى رعايت ادب آن است كه شخص آزاد را سرپائى نگه دارى ؛ اما اگر برده خودت است با سه نفس بنوش .
از مجموع روايات گذشته چنين به نظر مى رسد كه آب را هر چه با آرامش و تانى بنوشند خوب و مستحب است ، و اگر با شتاب نوشيده شود مكروه و ناخوشايند است .
پس يك نفس نوشيدن آب اشكال ندارد بلكه در بعضى حالات لذت بخش تر است .
12: ايستاده آب بنوشيم يا نشسته ؟!
دو دسته روايت درباره نوشيدن آب به صورت ايستاده وارد شده است ، دسته اول جايز نمى داند مانند روايت زير.
1. عن ابى عبدالله عليه السلام : اياكم و شرب الماء من قيام على ارجلكم فانه يورث الداء الذى لا دواء له او يعا فى الله عزوجل (419) امام صادق عليه السلام فرمود: مبادا سرپايى آب بنوشيد!، چون سبب مرضى مى شود كه دوا ندارد؛ مگر اينكه خداى عزوجل شفا دهد
2. قال النبى صلى الله عليه و آله : من شرب قائما فاصابه شيئى من المرض لم يستشف ابدا (420) پيغمبر، فرمود: هر كس ايستاده آب بنوشد اگر مرضى به او برسد، ابدا شفا نمى يابد.
3. شرب رجل قائما فرآه رسول الله صلى الله عليه و آله : فقال : ايسرك ان تشرب معك الهره ؟! فقال لا قال : قد شرب معك من هو شر منه ، (الشيطان ) (421) مردى ايستاده آب مى نوشيد، پيغمبر صلى الله عليه و آله او را ديد فرمود: آيا دوست دارى گربه با تو آب بنوشد!؟ عرض كرد نه فرمود: شيطان كه بدتر از گربه است با تو آب نوشيد.
4. قال : اميرالمؤ منين عليه السلام لايشرب احدكم قائما (422) اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: كسى از شماها ايستاده آب ننوشد.
دسته دوم ايستاده آب نوشيدن را مجاز و بلامانع مى داند.
عبدالرحمن الحجاج قال كنت عند ابى عبدالله عليه السلام اذ دخل عليه عبدالملك القمى فقال : له اشرب و انا قائم ؟ فقال : ان شئت فقال : اشرب بنفس واحد حتى اروى ؟ قال : ان شئت قال : فاءسجد و يدى فى ثوبى ؟ قال : ان شئت ثم قال : ابوعبدالله عليه السلام اما والله ما من هذا و شبهه اخاف عليكم (423)
عبدالرحمن بن حجاج مى گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم عبدالملك قمى به خدمت حضرت داخل شد، به امام عرض كردم : من ايستاده آب مى نوشم ؟ فرمود: اگر خواستى گفت : با يك نفس آب مى نوشم تا سيراب شوم ؟ فرمود: اگر خواستى ، گفت : سجده مى كنم ، دستم زير لباسم است (مستحب است هنگام خواندن نماز دستها بيرون از لباس باشد) فرمود:؟ اگر خواستى : (يعنى اگر دستهايت زير عبا يا لباس ديگر هم باشد و ديده نشود، عيب ندارد، (424) ) سپس فرمود: آگاه باش ! به خدا قسم من از اين چيزها و مانند آن براى شما نمى ترسم ).
2. عمرو بن مقدام گويد: من و پدرم پيش ابى جعفر عليه السلام بوديم ، قدح سفالين پر از آب آوردند،: فشرب و هو قائم ثم ناوله اءبى ، فشرب و هو قائم ثم ناولنى ، فشربت و انا قائم (425) (پس حضرت ايستاده آب نوشيد و قدح را به پدرم داد و در حال ايستاده نوشيد و به من دادند در حال ايستاده نوشيدم
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قام اميرالمؤ منين عليه السلام الى اداوة فشرب منها و هو قائم (426) امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤ منان عليه السلام بلند شد به سوى ظرف آبى ، در حال ايستاده از آن آب نوشيد.
4. على بن يقطين از امام موسى كاظم عليه السلام پرسيد: مردى ايستاده آب مى نوشد فرمود: در اين عيبى نيست (مانعى ندارد) (427)
5. بشير بن غالب گويد: در حالى كه مركب امام حسين عليه السلام را مى راندم از نوشيدن آب در حال ايستاده ، پرسيدم به من جواب نداد تا در منزلى فرود آمد، شترى را آوردند آن را دوشيد، پس مرا صدا زد، به طور ايستاد نوشيد؛ يعنى : عملا نشان داد كه عيبى ندارد.
سدير نيز گويد: از امام باقر (ع ) مسئله را پرسيدم فرمود: عيب ندارد؛ چون حسين بن على عليه السلام ايستاده نوشيده (428)
6. عن ابى عبدالله صلى الله عليه و آله عن ابيه قال : الشرب قائما اقوى لك و اءصح (429)
امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ايستاده آب نوشيدن براى بدن تو قويتر و صحيحتر است يا (برايت قدرت و سلامتى بيشتر) مى آورد.
از مجموع روايات منع و مجاز چنين به نظر مى آيد كه روايات منع را به نوشيدن ايستاده در شب و روايات مجاز را به ايستاده نوشيدن در روز معنا كنيم ، دليلش روايات فصل بعد است ، توجه كنيد!
13: روز ايستاد و شب نشسته بنوشيد
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : شرب الماء من قيام بالنهار يمرى الطعام و شرب الماء بالليل من قيام يورث الماء الاءصفر (430)
امام صادق عليه السلام فرمود: نوشيدن آب در روز، به حالت ايستاده ، غذا را گوارا مى كند و در شب ، ايستادهه آب نوشيد، باعث جمع شدن زرد آب در شكم مى شود
2. امام صادق (ع ) فرمود: در روز ايستاده آب نوشيدن ، برايت اقوى و اصح است (431)
3. امام صادق عليه السلام فرمود: در روز، ايستاده نوشيدن آب ، سبب آب زرد (زرد آب يا صفراء) مى شود. (432)
4. امام صادق عليه السلام فرمود؛ در روز، ايستاده آب نوشيدن عرق را زياد و بدن را قوى تر مى كند. (433)
5. امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس شب آب بنوشد و بگويد اى آب ، بر تو سلام زمزم و فرات باد! آن آب به او ضرر نمى رساند. (434)
مطلب به اين صورت خلاصه مى شود كه در شب ايستاده آب نوشيدن مكروه است مگر اينكه سلام زم زم و فرات را به آن برساند، و در روز جايز و مستحب مى باشد .
اميرمؤ منان عليه السلام ايستاده آب نوشيد، فرمود: ديدم پيغمبر نيز اين كار را مى كرد (435)
اين مطلب را بخوانيد
نوشيدن آب بعد از ميوه جات سبب ، بروز مرض آكله خوره و مثل آن مى شود.
بعد از اجماع ، باعث رعشه و سستى و ضعف معده و عصبانيت مى شود ناشتا نوشيدن باعث امراض عصبى و رخوت و طپش قلب مى شود مگر در هواى گرم و بروز طاعون باشد
بعد از خواب باعث خاموشى قواى شهوانى شده و ايستاده و دمر خوردن ضعف معده و عصبانيت مى آورد مگر براى صاحبان معده گرم كه برايشان بى ضرر است (436)
14: از شكستگى و دهانه ظرف ننوشيد
دستگيره و شكستگى ظرف چون محل تجمع ميكروب و گرفتن چرك و كثافت است بدين جهت در اخبار و احاديث تاكيد شده است كه از آنجاها آب ننوشند.
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال اميرالمؤ منين عليه السلام لاتشربواالماء من ثملة الاناء و لا من عروته فان الشيطان يقعد على العروة و الثلمة (437)
امام صادق عليه السلام از اميرمؤ منان عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: از طرف طناب و دستگيره و شكستگى ظروف آب ننوشيد، چون شيطان در آنجاها مى نشيند (نشيمنگاه شيطان يا به تعبير امروز محل جمع شدن ميكروبهاست .
2. ابدا از طرف دستگيره ظروف ، آب ننوشيد آن جا، محل جمع شدن كثافت يا ميكروب است .(438)
3 از امام موسى بن جعفر عليه السلام از حد ظروف سوال شد؟ فرمود: اگر شكستگى داشته باشد از آن محل آب بنوشيد، چون مجلس و محل نشيمن شيطان است ، پس هر وقت آب مى نوشيد، اسم خدا را ببريد، چون فارغ مى شويد خدا را ستايش كنيد (439)
4. از طرف دستگيره كوزه و آفتابه و قدح و غير آن ، آب ننوشيد و وضو هم نگيريد(440)
5. ان رسول الله صلى الله عليه و آله نهى عن اختنات الاسقيه (441)
پيغمبر صلى الله عليه و آله موقع نوشيدن از پيچاندن دهانه مشك به طرف ، عقب نهى كرده است .
مرجوم صدوق رضوان الله عليه در معناى حديث مى فرمايد: آنچه كه حديث بر آن دور مى زند اين است كه : انه نهى ان يشرب من افواهها آن حضرت از دهانه مشكها آب نوشيدن را نهى كرده است .
علت نهى آن حضرت را در بحارالانوار از (النهاية ابن اثير) چند چيز نقل كرده است
1. شايد در توى ظرف ، حشره اى باشد كه بر شكم آدمى برود،
2. اگر مرتب از دهانه مشك يا هر ظرف ديگر آب نوشيده شود، بدبوئى نفس در آن اثر مى گذارد،
3. چون محل تجمع كثافات مختلف است ،
4. شايد سبيل به توى ظرف آب ، ريخته و آب از لاى آن رد شود (442)
اما حديث ديگر
على بن الطعان المحاربى : فجعلت كلما شربت سال الماء من السقاء فقال الحسين عليه السلام : اخنث السماء اى اعطفه فلم اءدر كيف اءفعل فقام خنثه فشربت و سقيت فرسى (443)
على بن طعان محاربى گويد: آب مى نوشيدم و از دهانه مشك مى ريخت ، امام حسين عليه السلام فرمود، دهانه مشك را به عقب بپيچان من نفهميدم چه كنم ، حضرت بلند شد، دهانه مشك را به عقب برگرداند و من آب نوشيدم و اسبم را نيز سيراب كردم .(444)
اين حديث (بر خلاف احاديث مانعه ) از دهانه مشك ، آب نوشيدن را مجاز مى داند و در حديث ديگر نيز مباح شمرده است ، شايد براى اين باشد كه ،
اولا: ممكن است منع به خاطر تكرار و در نهايت ، جمع شدن كثافت و انتقال آن به اندرون بدن و اثر كردن بوى دهان بر آن باشد.
دوم اينكه : شايد نهى از مشك بزرگ باشد كه معمولا مورد استفاده جمعيت زيادى قرار مى گيرد، نه مشك كوچك و يا قمقمه .
فى شرح جامع الاصول الختناث ان يكسراى يقلب شفة القربة و يشرب و ورد اباحته (445)
در شرح جامع الاصول : اختناث : را به شكاندن و پيچاندن دهانه مشك به طرف عقب معنى كرده و گفته است در روايتى مباح شمرده شده است .
جزرى مى گويد خنث السقاء اذاثنيت فمه الى الخارج و شربت منه
پيچاندن دهانه مشك را به طرف بيرون و آب نوشيدن از آن را (خنث ) گويند خنث السقاء واختنث سرمشك را پيچيد و از آن آب نوشيد (المنجد)
15: حد كوزه
در كتابهاى حديثى براى تعيين حد كوزه ، روايات مختلفه با عبارات گوناگون ، نقل شده است ، در اين باره فقط به ذكر دو حديث اكتفا مى شود؛
1. امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايد: پدرم نشسته بود؛ برادرش ‍ عبدالله بن على آمده براى تشرف عمرو بن عبيد؛ بشيرالرحال و واصل ، از امام اجازه ورود خواست ، پس از كسب رخصت آنها داخل شده ، نشستند به امام عرض كردند:
اى اباجعفر! براى هر چيز حد و مرزى هست كه به آن منتهى مى شود؟ فرمود: بلى ، چيزى نيست مگر اين كه براى او مرزى است كه با آن پايان مى يابد، پس كوزه آبى آوردند، گفتند:
اى اباجعفر! آيا براى كسى كه از اين كوزه آب مى نوشد حدى هست ؟ فرمود: بلى ، گفتند : حد آن چيست ؟ فرمود: آب آن با سه نفس نوشيده مى شود، و در هر نفس حمد خدا گفته شود؛ و ابدا از طرف گوش و شكستگى آن اگر داشته باشد آب ننوشند؛ چون آنجا محل آب نوشيدن شيطان است ، سپس بگويد: الحمدلله الذى سقانى ماءا عذبا فراتا برحمته و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبى (446)
در حديث ديگر زيادتى دارد، در فصل 7 همين بخش گذشت .
2. ضمن حديثى از امام محمد باقر عليه السلام آمده است ، گروهى نزد آن حضرت حاضر بودند؛ به كنيزش دستور داد و سفر آورده و پهن كرد حضرت فرمود؛:
سپاس خدا را كه براى هر چيزى حدى قرار داده و حتى براى اين سفره هم حدى تعيين كرده است ،
(يكى از حاضرين به نام ) ابن ذر پرسيد حد آن چيست ؟ فرمود: وقتى كه آن را پهن كردند بسم الله و وقتى كه برداشته شد، الحمدلله بگويى .
امام به كنيزش فرمود اسقينى براى من آب بده كنيز كوزه اى از چرم آورد؛ ظرف آب به دست حضرت ، رسيد فرمود؛
حمد و سپاس سزاوار خدائى است كه ، بر هر چيز حدى قرار داده است . با آن پايان مى پذيرد حتى براى اين كوزه هم حديست ، ابن ذر پرسيد آن حد چيست ؟ فرمود:
وقتى كه كسى از آن آب مى نوشد؛ نام خدا را ببرد، چون فارغ شد؛ حمد خدا گويد، از محل شكستگى و از طرف دستگيره آن آب ، ننوشد؛. (447)
16: آب را فوت نكن !
از نظر بهداشتى فوت كردن آب ، مردود شناخته شده است ؛ چون موقع فوت كردن آب ، آلودگى هائى از اندرون بدن به همراه نفس بيرون مى آيد، بر روى آب مى نشيند؛ با نوشيدن آن دوباره به داخل بدن بر مى گردد؛
به عبارتى ديگر هواى درونى بدن كه پر از بدبويى و ساير آلاينده ها است ، در صورتى كه نوشيدنيها فوت شود آن غذا يا آب آلوده شده ، دوباره به اندرون بدن برمى گردد شده است .
1. امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از اميرمؤ منان عليه السلام نقل كرده است ، آن حضرت فرمود:
هيچ كس محل سجده و طعام و نوشابه و تعويذ را فوت نكند. (448)
2. در حديث طولانى كه از پيغمبر اسلام ، در منهيات وارد شده است فرمود: خوردنى ها و آشاميدنى ها را فوت نكنيد (449)
3. پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ وقت بر ظروف فوت نمى كرد، و موقع آشاميدن نوشابه اى ، اگر مى خواست ، نفسى بكشد، ظرف را از جلوى دهانش دور مى ساخت . (450)
اءما حديث ديگر
بكار بن ابى بكر حضر مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدند، كسى قدح آب را فوت كند چه حكمى دارد؟ فرمود: عيب ندارد، فقط آن مكروه است ، كه كسى با او باشد، و از فوت كردن او خوشش نيايد، پرسيدند بر طعامش فوت مى كند؟ فرمود: مگر براى سرد كردن طعام نيست ؟! عرض ‍ كرد بلى فرمود: عيب ندارد. (451)
شيخ صدوق رضوان الله عليه پس از نقل اين روايت مى گويد: آنچه كه من فتوى مى دهم ، و بر آن اعتماد دارم ، فوت كردن خوردنيها و نوشيدنيها جايز نيست ، تنها باشد يا با كسى ، اين علت را از اين روايت در جائى پيدا نكردم .
علامه مجلسى مى فرمايد:
از اين فرمايش شيخ صدوق ظاهر مى شود كه فوت كردن را حرام مى دانسته و به خاطر آن روايت را رد مى كند،
اما ممكن است ، اين روايت جايز بودن و روايات ديگر مكروه بودنش را بيان مى كند، يا اگر موقع نوشيدن آب كسى با او باشد، مكروه و در وقت ضرورت يا تنهائى عيب نداشته باشد. (452)
17: يادآورى امام حسين عليه السلام
مستحب است كسى كه آب مى نوشد؛ تشنگى امام حسين عليه السلام را به ياد بياورد؛ اگر مى تواند اشك بريزد همانطور كه ائمه بزرگوار ما مى كردند؛ امام زين العابدين عليه السلام ، بعد از حادثه كربلا تا پايان عمر شريفش ، هر وقت آب مى نوشيد و يا غذا مى خورد تا اشك چشم خود را بر آنها نمى ريخت ، ميل نمى نمود؛ حتى خود اباعبدالله الحسين عليه السلام بعد از تير خوردن طفل شش ماهه اش ، در اشعار معروف و منسوب به آن حضرت چنين فرمود:
شيعتى مهما شربتم ما عذب فاذكرونى
اوسمعتم بشهيد او قتيل فانذبونى
ليتكم فى يوم عاشورا جميعا تنظرونى
كيف استسقى لطفلى فاءبوا اءن يرحمونى
شيعيان من ! هر وقت آب سرد نوشيديد
مرا به ياد آوريد!
يا شهيد و كشته اى را شنيديد
براى من بناليد
اى كاش روز عاشورا بوديد
همگى مرا مى ديديد
با چه حالى براى بچه ام آب خواستم
آنها چگونه از دلسوزى ابا كردند
اما علاقه خود را براى حفظ آن حضرت در قلبها يادآورى در مجامع عمومى و اماكن خصوصى را نشان داده و شيعيان خود را دعوت بر گريستن كند.
بنابر اين به خاطر تبعيت از ائمه بزرگوارمان ، نبايد آن حضرت را موقع شنيدن آب ، فراموش نمائيم ، به حديث زير توجه كنيد!
عن داود الرقى ، قال : كنت عند ابى عبدالله عليه السلام اذا اسقنى الماء فلما شربه راءيته قد استعبر و اغرورقت عيناه بدموعه ، ثم قال لى : يا داوود! لعن الله قاتل الحسين عليه السلام فما انغص ذكر الحسين عليه السلام العيش .
انى ما شربت ماءا باردا الا ذكرت الحسين عليه السلام و ما من عبد شربت الماء فذكر الحسين عليه السلام و اهل بيته و لعن قاتله الا كتب الله عزوجل له ماءة اءلف حسنتة و حط عنه ماءه اءلف سيئة و رفع له ماءة اءلف درجة و كانما اءعتق ماة اءلف نسمة و حشره الله يوم القيامة ثلج الفواد (453)
داود رقى گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم آب مى خواست ، پس از نوشيدن آب ديدم چشمانش پر از اشك گرديد، فرمود: اى داود! خدا قاتل حسين را لعنت كند! يادآورى حسين چقدر عيشها را تلخ كرده است ، من آب سردى ننوشيده ام مگر اينكه حسين را بياد آورده ام .
هر بنده اى ، حسين و اءهل بيت او را بعد از نوشيدن آب يادآورده ، بر قاتل او لعن كند، خداى عزوجل يكصد هزار المؤ منين حسنه به او مى نويسد.
و يك صد هزار سيئه گناه از او محو مى كند؛ و يكصد هزار درجه او را بلند مى كند؛ و مثل كسى مى باشد كه يكصد هزار بنده ، در راه خدا آزاد كرده باشد، و روز قيامت با دل خنك ، مطمئن و آرام محشور خواهد شد. (454)
اخبار و احاديث در اين مورد يادآورى و گريه بر امام حسين عليه السلام فراوان است . نقل مى كنند: فاضل دربندى شبى در خانه يكى از دوستانش ، مهمان بوده ، صاحبخانه ، شب مواظب بود، آقا، هر وقت براى نماز شب بيدار شد برايش آب وضو ببرد؛ بعد از نصف شب ، آقا بيدار شد وضو گرفته آماده شد.
صاحب منزل به خاطر برودت هوا، يك منقل پر از آتش زغال به خدمت او برد كه سرماى اطاق اذيتش نكند؛ از اطاق بيرون رفت ، پس از مدتى خواست دوباره به آقا سر بزند، متوجه شد، روى آتش زغال قطرات آب مى ريزد؛ اطاق شد، ديد آقا كنار آتش نشسته ، گريه مى كند، عرض كرد آقا نمى خواهيد نماز شب بخوانيد، (وقت مى گذرد)؟ فرمود:
مگر ثواب گريه كردن بر امام حسين عليه السلام از ثواب نماز شب كمتر است ، معلوم مى شود كه اين عاشق حسين گريه بر آن حضرت را بر نماز شب ترجيح داده است .
واقعا همين طور است كدام عبارت در دل شب از گريستن بر امام شهداء حسين عليه السلام افضل است ، مگر اشك ريختن بر مظلوميت آن حضرت حد اعلاى عبادت نيست .
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك اللهم العن العصابة التى جاهدت الحسين عليه السلام ، و شايعت و بايعت و تابعت على ذلك اللهم العنهم جميعا و عذبهم عذابا اليما، آمين
18: با دهان از چشمه آب ننوشيد!
مانند حيوانات خم شده ، با دهان از چشمه ها و نهرها آب نوشيدن ، و با يك نفس سيراب شدن مكروه است
چون روشن و واضح است كسى كه مى خواهد، با دهان از چشمه آب بخورد؛ بايد به رو دمر بخوابد و اين عمل باعث مى شود شكم بر زمين بچسبد، سنگينى بدن بر آن بتابد، و در نتيجه آب از گلو به سختى پايين خواهد رفت ، شايد، نا خواسته دچار خفگى بشود.
يا ممكن است در توى آب حشراتى وجود داشته باشد، بى اختيار از گلوى آدم فرو رود، و علتهاى ديگر،
بدين سبب روايات اسلامى ، از آنگونه آب نوشيدن ، نهى كرده است .
1. و نهى رسول الله صلى الله عليه و آله ان يشرب الماء كما تشرب البهائم قال : اشربوا باءيديكم فانها من خير اوانيكم و نهى عن البزاق فى البئر التى يشرب منها (455)
رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند حيوانات ، آب نوشيدن را نهى كرده ، فرموده است : با دستهايتان آب بنوشيد چون دستها از بهترين ظرفهاى شما است ، از انداختن آب دهان به چاههايى كه از آن آب مى نوشند نهى كرده است .
2. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : مرالنبى صلى الله عليه و آله بقوم يشربون المائ باءفواههم فى غزوة تبوك فقال لهم النبى صلى الله عليه و آله اشربوا بايديكم فانها من خير آنيتكم (456) امام صادق عليه السلام مى فرمايد : پيغمبر صلى الله عليه و آله در غزوه تبوك به قومى گذشت كه با دهانشان آب مى نوشيدند، به آنها فرمود: با دستهايتان آب بنوشيد، دستها از بهترين ظرفهاست .
3. و نهى النبى صلى الله عليه و آله ان يشرب الماء كما يشرب البهائم (457) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نوشيدن آب به صورت ورع همانطور كه حيوانات مى نوشند نهى كرده است . (458)
4. عن رسول الله ، انه مربرجل يكرع الماء بفيه ؛ يعنى : يشربه من اناء او غيره من سطه قال : اءتكرع ككرع البهيمة ان لم تجد اناءا فاشرب بيديك فانها من اطيب آنيتكم (459) پيغمبر صلى الله عليه و آله از كنار مردى گذشت كه با دهانش از وسط ظرف آب مى نوشيد، به او فرمود: آيا مانند حيوانات آب مى نوشى ، اگر ظرف پيدا نكردى با دستهايت بنوش ، دستها از پاكترين ظرفهاى شما است .
5. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : كان اصحاب رسول الله يعبون الماء عبا فقال لهم رسول الله : اشربوا فى ايديكم فانها من خير انيتكم (460) از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: اصحاب رسول خدا مانند حيوانات با دهانشان از چشمه يا محلى مانند آن آب مى نوشيدند، آن حضرت به آنها فرمود: با دستانتان آب بنوشيد! زيرا دستها از بهترين ظرفها است .
فصل 8 ، همين بخش احاديثى مناسب اين فصل گذشت .
19: با دست چپ ننوشيد!
خوردن و آشاميدن با دست چپ مكروه ، با دو دست ، مستحب است .
1. عن ابى جعفر بن محمد عن ابائه عليه السلام ان رسول الله نهى عن الشرب و الاكل بالشمال (461) امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش روايت كرده است رسول خدا صلى الله عليه و آله از خوردن و نوشيدن با دست چپ نهى فرموده است .
2. عن سماعة عن ابى عبدالله عليه السلام قال : سالته عن الرجل ياكل بشماله او يشرب بها قال لا ياكل بشماله و لا يشرب بشماله و لا يناوله بها شيئا (462) سماعة گويد: از ابى عبدالله عليه السلام درباره مردى كه با دست چپ مى خورد و مى آشاميد سوال كردم ، فرمود: نخورد و ننوشد و با دست چپ چيزى بر ندارد.
3. عن ابى عبدالله عليه السلام انه كرره ان ياكل الرجل بشماله او ينتاول بها شيئا (463) امام صادق عليه السلام خوردن و برداشتن چيزى را با دست چپ ، دوست نمى داشت .
اما حديث ديگر
عن محمد بن مسلم قال : كنا فى مجلس ابى عبدالله عليه السلام فدخل علينا فتناول اناء فيه ماء بيده اليسرى فشرب بنفس واحد و هو قائم (464)
محمد بن مسلم مى گويد: در مجلسى بوديم ، ابى عبدالله عليه السلام به مجلس ما داخل شد، و با دست چپ ظرف آب را برداشت ، ايستاده با يك نفس سركشيد، يعنى : آن حضرت با اين عمل خويش سه چيز را تجويز كرد.
شيخ حر عاملى رضوان الله عليه در ذيل اين حديث مى فرمايد.
اقول هذا محمول على العذر او ارادة بيان الجواز و نفى التحريم (465) من مى گويم : فعل امام عليه السلام يا به خاطر عذرى بوده و يا مى خواسته بفهماند كه با دست چپ خوردن و نوشيدن و سرپايى به يك نفس سيراب شدن جايز است ، نه حرام .
پس با دست چپ ، به حالت سرپايى و با يك نفس خوردن و نوشيدن ، جايز است و روايات گذشته را حمل بر كراهت مى كنيم ، در غير اين صورت مردم دچار مشق و ناراحتى فراوان خواهند بود؛ و در حالى كه پيامبر اسلام فرموده است :
الاسلام شريعة سهلة سمحة اسلام دين آسان و با گذشت است .
بعثنى ژ السهلة السمحة (466) خداوند مرا با دين آسان و با گذشت مبعوث كرد.
بعثت اليكم بالحنيفية السهلة البيضاء (467) به سوى شما با دين آسان و درخشان و با گذشت ، فرستاده شده ام
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مواقع مختلف به اباذر و اميرمؤ منان عليه السلام يا سائر اصحاب با مناسبت هاى مى فرمود: خداوند مرا با شريعت ابراهيمى آسان ، و بدون تنگنا قرار دادن مردم ، برانگيخته است .
دين آسان و سفيد و بدون ضيق را به شما آورده ام .
روزى : رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيد كه خانم عثمان بن مظعون (يكى از اصحاب و فاميل آن حضرت )، براى شكايت از شوهرش به خانه آن حضرت آمده ، اظهار داشته است ، شوهرش ، اهل و عيال خود را ترك كرده ، و در يكى از كوهستانهاى مدينه مشغول عبادت شده است ؛
پيغمبر صلى الله عليه و آله با كمال غضب و عصبانيت در حالى كه يك طرف ردايش بر زمين كشيده مى شد، به مسجد رفته مردم را جمع كرد؛ و دستور داد ابن مظعون را حاضر نمايند وقتى كه او را آوردند؛ در ميان جمع كه همه بشنوند با صداى بلند فرمود:
يا عثمان ابن مظعون لم يرسلنى الله بالرهبانية ، ولكن بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة ، اصوم و اصلى المس اهلى ، فمن احب فطرتى فليستن بسنتى و من سنتى النكاح (468) اى عثمان ! خداوند مرا به ترك دنيا و رهبانيت نه فرستاده است ، بلكه با دين ابراهيمى آسان بدون تنگنا قرار دادن مردم ، مبعوث نموده است ؛
روزه مى گيرم ، نماز مى خوانم ، با اهل و عيالم آميزش دارم ، پس هر كسى دوست دارد به من تبعيت كند راه و روش مرا پيشه خود سازد؛ يكى از راه و روش من ازدواج است ؛
20: در ظروف نظيف آب بياشاميد!
و كان رسول الله صلى الله عليه و آله يشرب فى اقداح القواير يؤ تى بها من الشام و يشرب فى الاقداح التى يتخذ من الخشب و فى الجلود و يشرب فى الخزف و يشرب بكفيه يصب الماء فيهما صبا و يشرب و يقول : ليس اناء اطيب من اليد و يشرب من افواه القرب ، و الاداوى و لا يختنثها
و يقول : ان اختناثها ينتنها و كان صلى الله عليه و آله يشرب قائما و ربما شرب راكبا و ربما قام فشرب من القربة و الجرة او الآداوة (469) و فى كل اناء يجده و فى يديه (470) رسول خدا صلى الله عليه و آله در قدحهاى بلورين كه از شام برايش مى آوردند، و قدحهايى كه از چوب ساخته مى شد، و در ظرفهاى چرمى و سفالين ، و با دستهايش آب مى نوشيد، آب را به دستانش ريخته و پر مى كرد
و مى فرمود: ظرفى پاكتر از دست نيست از دهانه مشك ها و ظرفهاى چرمى مى نوشيد ولى دهانه آنها را بر نمى گرداند مى فرمود: به عقب زدن دهانه ها آن را بدبو مى كند بحالت ايستاده ، اى بسا سواره آب مى آشاميد. بلند مى شد از مشك ، ظرف سفالين ، چرمى و هر گونه ظرفى كه پيدا مى كرد، همچنين با دستهايش آب مى نوشيد.
2. عن ابى عبدالله عليه السلام :كان رسول الله صلى الله عليه و آله يعجبه ان يشرب فى القداح الشامى و يقول هو من انظف انيتكم (471) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: رسول خدا خوشش مى آمد در قدحهاى شامى آب بياشامد، مى فرمود: قدحها از پاكترين ظرفهايتان است . انتخاب آن حضرت ، كاسه هاى بلورين شام را، نشانه آن است كه ظروف مورد استفاده هر چه تميزتر باشد بهتر و با شريعت اسلام منطبق تر است ، چون با يك جمله كوتاه ، النظافة من الايمان (پاكيزگى از ايمان است ) مسئله را خلاص كرده است .
شهيد رضوان الله تعالى عليه در كتاب الدروس مى گويد: كان رسول الله صلى الله عليه و آله يعجبه الشرب فى القدح الشامى والشرب فى اليدين اءفضل (472) رسول خدا صلى الله عليه و آله از نوشيدن آب در كاسه شام خوشش مى آمد، ولى نوشيدن با دستها افضل است .
3. عن ابى عبدالله عليه السلام : قال : كان رسول الله يشرب فى الاقداح الشاميه يجاء بها من الشام و تهدى له (473) امام صادق عليه السلام : رسول خدا صلى الله عليه و آله در قدحهائى كه از شام براى آن حضرت هديه مى آوردند، آب مى نوشيد.
4. عن عمرو بن ابى المقدام ، قال : رايت اباجعفر عليه السلام و هو يشرب فى قدح من خزف عمرو بن ابى مقدام گويد: ابا جعفر عليه السلام را ديدم در قدح سفالين (در كتاب محاسن عبارت و هو قائم هست يعنى استفاده ) آب مى نوشيد
و اما در خطبه اى كه اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: ولشربت الماء الزلال برقيق زجاجكم يعنى : اگر بخواهم من نيز مانند ديگران ، در بهترين ظروف بلورين آب مى نوشم . (اما اين كار را نمى كنم .... از غايت زهد حضرت است نه كراهت و نه تحريم (474)
پر واضح است نوشيدن و خوردن در ظرفهاى بلورين و پوشيدن لباس فاخر و پر زرق و برق ........ و ايثار على عليه السلام به هيچ وجه تطبيق نمى كرد.
او دنيا را سه طلاقه كرده بود نه او به دنيا و مقام هاى اعتبارى آن اعتنائى داشت و نه دنيا با او مى ساخت چون زنى را كه سه بار طلاق دهند به شوهرش حرام است !
21: آب دهنده آخرين نوشنده باشد
مستحب است كسى كه آب مى دهد آخرين نفر باشد كه آب مى نوشد؛ اين رفتار داراى يك نوع ادب اجتماعى و تربيت ايثارگرى است .
1. چنانكه در بازگشت از سفر و جنگ تبوك رسول خدا صلى الله عليه و آله از خواب بيدار شد و پرسيد: چه كسى آب دارد؟ ابوقتاده عرض كرد: در آفتابه ام آب هست ، حضرت وضو گرفت ، و مقدارى در ته آفتابه ماند فرمود: اى ابو قتاده مواظب ته مانده آب باش ، مسئله و جريانى پيش خواهد آمد
وقتى كه هوا گرم شد و مردم از تشنگى به ستوه آمدند به سوى رسول اكرم يورش برده و مى گفتند الماء الماء (آب ، آب )؛
حضرت قدحى خواست ، آب ته مانده را بر قدح ريخت ، مردم به طرف آب هجوم بردند؛ فرمودند: (عجله نكنيد) ان شاءالله همگى سيراب مى شويد؛
ابوقتاده آب مى ريخت و حضرت پخش مى كرد، تا همه سيراب شدند و به ابوقتاده فرمود: تو هم آب بياشام عرض كرد اول شما بنوشيد فرمود:
اشرب فان ساقى القوم آخر هم شربا فشرب ابوقتاده ثم شرب رسول الله (475)
بنوش ! ساقى قوم در نوشيدن آب ، آخرين آنهاست ؛ پس از نوشيدن ابوقتاده رسول خدا نوشيد.
2. عن ابى عبدالله عليه السلام عن آبائه عليه السلام قال : رسول الله صلى الله عليه و آله ليشرب ساقى القوم آخرهم (476) پيغمبر فرمود: البته ساقى قوم آخرين نوشنده باشد
22: تا مى توانيد شب آب ننوشيد!
1. قال ابوعبدالله عليه السلام : شرب الماء من قيام يمريئى الطعام و شرب الماء بالليل يورث الماء الاصفر و من شرب الماء بالليل و قال ياماء عليك السلام من ماء زمزم و ماء الفرات لم يضره شرب الماء بالليل (477)
امام صادق عليه السلام فرمود: سرپائى آب نوشيدن غذا را گوارا مى كند و نوشيدن آب در شبها باعث آمدن ، زرد آب يا (زيادى صفراء) مى شود. (مگر اين كه )
هر كس خواست شب آب بياشامد، بگويد اى آب از طرف آب زمزم و آب فرات سلامت باد؛ (در اين صورت ) آب به او ضرر نمى رساند.
توجه داشته باشيد، نظريه نوين پزشكان ، شبها آب نوشيدن را مفيد دانسته ، و توصيه مى كنند.
اين تجويزها، يا در شرايطى خاصى است . و يا اينكه در مزاجهاى مختلف فرق مى كند يا آب و هواى مناطق مختلف در مزاجهاى اشخاص اثر متفاوت دارد.
23: اگر مگسى به آب افتاد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذ وقع الذباب فى اناء احدكم فليغمسه فان فى احد جناحيه داء و فى الاخر شفاء: و انه يغمس به جناحه الذى فيه الداء فليغمسه كله ثم لينزعه (478)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر در ظرف يكى از شماها مگسى افتاد، آن را زير آب ببريد؛ چون در يك بال درد و مرض ، و در بال ديگر آن شفا است .
مگس هميشه با طرف بالى كه مرض دارد به آب مى افتد، پس همه بدن آن را زير آب برده ، دوباره بيرون آوريد. (تا مرض آن يكى بال را خنثى كند) . اين روايت را از بزرگان اهل سنت مانند بخارى ، ابوداوود، نسائى ، ابن ماجه و ابن حبان و ابن خزيمه و ديگران ، در كتابهاى خود با عبارات و شرحهاى مختلف ذكر كرده اند . (479)
بحارالانوار نيز در جاهاى متعدد آورده است ، بعضى ها مى گويند (داء) در بال چپ ، شفاء در بال راست آن است .
شايد حديث بالا را حديث ذى تفسير نمايد:
هشام ابن سالم از امام صادق (ع ) روايت مى كند كه ، آن حضرت فرمود: لو لا ما يقع من الذباب على طعام الناس ماوجد منهم الا مجذوما اگر مگسى بر روى غذاى مردم نمى نشست از آنها كسى غير از جذامى پيدا نمى شد
و در روايات ديگر مى فرمايد: لو لاالذباب الذى يعق فى اطعمة الناس من حيث لا يعلمون لاسرع فيهم الجذام (480) اگر مگسى بطور ناخاسته بر روى غذاهاى مردم نمى نشست ، جذام به سرعت آنها را فرا مى گرفت .
در حديث ديگرى فرمود:
لو لا ان الناس ياكلون الذباب من حيث لايعلمون لجذموا، او قال : لجذم عامتهم (481) اگر مردم ندانسته مگس را نمى خورند؛ همگى گرفتار مرض جذام مى شدند.
از اين حديثها استفاده مى شود، در ساختمان بدن مگس ، ماده جذام و ضد جذام وجود دارد؛ ممكن است در يك بال او ماده جذام و در بال ديگر ضد آن بوده باشد كه براى از بين بردن ضرر آن دستور داده اند، همه بدنش را به آب فرو ببرند؛
اگر اسناد روايات فوق ، اشكال نداشته باشد؛ جا دارد در اين باره متخصص ‍ فن و اهل تحقيق ، بحث و بررسى نمايند؛ چون با اين همه پيشرفت علوم پزشكى در عصر فضا، هنوز سر آن كشف نشده و به حقيقت آن پى نبرده اند.
شايد در آينده نزديك يا دور در نتيجه آزمايشهاى دقيق و بررسيهاى عالمانه ، اسرار وجودى مگس به دست آيد؛
اما فعلا مفاد احاديث بالا را، جامعه بهداشتى و پزشكى نمى پذيرد. چون مگس را از نظر علمى ناقل ميكروب مى شناسند.
گفتنى است در اين زمان براى پيدا كردن اجساد و تعيين مدت مرگ يا كشته شدن شخص را، از وجود مگس استفاده كرد، براى تسهيل كار پليسى بهره بردارى ، مى كنند؛
همچنين از كرمهاى موجود در اجساد؛ سن و ميزان عمر صاحب آن را، مشخص مى نمايند. (482)
24: از اضافه غذاى مؤ من نپرهيزيد!
مستحب است از زيادى غذاى مؤ من از آن خورده است و ظرف آبى كه از آن آب نوشيده است ، به عنوان تبرك استفاده نمايند. اين عم يك نوع تربيت صحيح روانى و معنوى است ، كه مومنان از همديگر متنفر نشوند؛ و باعث رنجش همديگر نگردند؛ بلكه از اضافه و نيم خورده يكديگر استفاده نمايند؛ تا نوعى علاقه و محبت ميان آنها ايجاد شود.
1. قال ابوعبدالله عليه السلام : فى سور المؤ من شفاء سبعين داء (483) امام صادق عليه السلام فرمود: در نيم خورده مؤ من شفاى هفتاد درد است .
2. عن على عليه السلام قال : سور المؤ من شفاء (484) على عليه السلام فرمود: نيم خورده مؤ من شفا است .
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من شرب سور اخيه المؤ من تبركا به خلق الله بينهما ملكا يستغفر لها حتى تقوم الساعة (485) امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس نيم خورده آب برادر مؤ منش را به عنوان تبرك بنوشد؛ خداوند در ميان آنها فرشته اى مى آفريند، تا روز قيامت برايشان طلب مغفرت مى نمايد
4. عن النبى صلى الله عليه و آله قال : شرب الماء من الكوز العام امان من البرص واجذام (486)
پيغمبر فرمود: نوشيدن آب از كوزه عمومى ، امان از مرضهاى برص و جذام است علامه مجلسى رضوان الله عليه مى فرمايد: مثل اينكه مراد از مشربه عمومى آن است كه ، هر كسى عبور كند از آن مى نوشد؛ در حالى كه مردم از ترس سرايت امراض از نوشيدن آن اجتناب و احتراز مى كنند؛ اما رسول خدا آن را امير المؤ منين كرده و براى اينكه سرور مؤ منان است ، و آن را سبب رفع امراض دانسته است ولى ظاهر اين روايت نشان ميدهد كه از روايات اهل تسنن است . (487)
البته در جوامع بشرى ، نوشيدن آب از ظرفهاى عمومى را، يك نوع محل سرايت امراض دانسته و از آن پرهيز مى نمايند. اگر روايت بالا از نظر سند مخدوش نباشد همانطور كه در اول فصل گفته شد؛ بيشتر مانوس كردن مومنان ، و تحريك عواطف نوع دوستى آنان را مورد توجه قرار داده به جنبه عاطفى آن نظارت دارد.
يا اينكه منظور از كوزه عمومى همان مشربه هاى سفالين قديم است كه ، هر كس با ليوان و يا كاسه خود آب برداشته و بياشامد؛ در غير اينصورت اصلا با روايات بهداشتى اسلام سازگار مى باشد،
در فصلهاى گذشته خوانديد كه اسلام اجازه نمى دهد؛ از دهانه ظروف يا از طرف ريسمان و دستگيره آب نوشيده شود؛ چگونه اجازه مى دهد؛ از كوزه عمومى مشتركا استفاده نمايند! همچنين به اندازه اى در رعايت بهداشت عمومى و حفظ بهداشت خصوصى دقت كرده است ، حتى استفاده دو نفر از يك مسواك و يا شانه و يا حوله و دستمال را به طور اشتراك ، جلوگيرى كرده و ممانعت به عمل مى آورد، پس چگونه تشويق مى نمايند كه از كوزه عمومى آنطور كه به ذهن متبادر است ، استفاده مى نمايند . مگر اين كه هر كس با ظرف مخصوص خود از آب كوزه استفاده كند، يا اينكه روايت را از نظر سند مورد ترديد قرار دهيم . و يا مصلحت ديگرى هست كه ، بيرون از فهم ما است .
25: از چگونه آبى استفاده كنيم !
عن ابى عبدالله عليه السلام عن ابائه عليه السلام قال : قيل لرسول الله صلى الله عليه و آله يا رسول الله اى الشراب احب اليك قال الحلو البارد (488)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش روايت كرده است : از پيغمبر صلى الله عليه و آله پرسيدند اى رسول خدا! چه نوشابه اى را دوست داريد؟ فرمود: سرد و شيرين .
2. عن ابى عبدالله عن ابائه عليه السلام قال : قال : رسول الله المؤ من عذب يحب العذوبة و المؤ من حلو يحب الحلاوه (489)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از رسول خدا نقل مى كنند كه فرمود مؤ من شيرين و دلنشين و پاكيزه خوشگوار است ، چيز شيرين و گوارا دوست دارد و مومن شيرين ، است و شيرينى را دوست دارد
3. عن الصادق عليه السلام قال : الماء البارد يطفى الحرارة و يسكن الصفراء و يذيب الطعام فى المعدة و يذهب الحمى (490) و يذهب افضلة التى على راس المعدة (491)
از امام صادق عليه السلام روايت است فرمود: آب سرد حرارت را خاموش ‍ و صفر را تسكين و غذا را در معدة آب كرده و تب را مى برد؛ ناراحتى بالاى معده را از بين مى برد.
4. و خيرالمآء شربا لمن هو مقيم او مسافر ما كان ينبوعه من الجهة المشرقية الحنيف الابيض . و افضل المياه ما كان مخرجها مشرق الشمس ‍ الصيفى و اصحها و افضلها ما كان بهذا الوصف الذى نبع منه و كان مجراه فى جبال الطين و ذلك انها تكون فى الشتاء باردة و فى الصيف للبطن نافعة الاصحاب الحرارت
بهترين آب براى مقيم و مسافر آبى است كه از سمت شرق در زمين سبك و سفيد و بجوشد و افضل آنها، آن است كه در تابستان از طرف مشرق بيرون مى آيد.
و صحيح تر و خوبترين آنها، با توصيفى كه گذشت آن است كه ، از زمين بجوشد و از كوههاى خاكى جريان پيدا كند، به خاطر اينكه آن نوع آبها در زمستان سرد و در تابستان ملين شكم و به گرم مزاجها نافع است
واءما الماء المالح والمياه الثليه فانها ييبس البطن مياه الثلوج و الجليد ردية لسائر الاجساد و كثيرة الضر جدا
اما آب شور و آبهاى سنگين خشكيت مى آورد، آبهاى برفى و يخى به ساير اعضاء بدن ضرر جدى دارد و بد است
و اما مياه اسحب فانها خفيفة عذبة ما فيه نافعة اللاجسام اذا لم يطل خزفها و جبسها فى الارض و اما مياه الجب فانها عذبة صافيه ان دام جريها و لم يدم حبسها
اما آبهاى جريان يافته سبك ، خوشگوار، نافع بدنهاست ، اگر در زمين ، زياد و طولانى نمانده ، و زياد حبس نشود. اما آب چاهها آن هم گوارا و صاف و نافع جسمهاست ، اگر جريانش ادامه يابد و در چاه زياد راكد نمانده باشد.
و اما البطائح و اسبخ فانها حارة غليظة فى الصيف لركودهاو دوام طلوع الشمس عليها و قد يتولد من داوم شربها المرة الصفراوية و تعظم به اطحلتهم (492)
و اما آبهاى بيابانهاى شنى ، كه در مسيل هاى سنگريزه دار جارى مى شود و آب زمين هاى شوره زار در تابستان گرم و غليظ است ، چون زياد راكد مانده و آفتاب زياد بر او تابيده و اگر نوشيدن آنها ادامه يابد، صفرا را زياد مى كند و طحال سپرزهاى آنها بزرگ مى شود (493)
بهترين آبها، آب باران و بعد از آن آب كثير يعنى آب فراوان است كه از زمين پاك و سرخ رنگ به دست بيايد و ديگر آبى كه به سرعت و از روى سنگ بگذرد.
هر چه راهش دور و از منبع به دست بيايد، و سبك وزن ، و رويش باز باشد، و بعد از آن آب مقطر و آبى كه حداقل نيم ساعت آن را بجوشانند، و پس از آن آب چشمه و قنات كه زياد باشد.
اما آب بد و مضر، آب نيزار و آبى است كه از معادن گوگرد و بركه هاى ساك و مثل آن باشد. (494)
پس اينگونه نتيجه گيرى مى شود كه آب خنك و شيرين و آبى كه از چشمه هاى مشرقى بجوشد؛ بهترين آبها است ؛ نه زياد سرد و يخى باشد كه درد گلو و ناراحتى تبديل شده باشد.
صلوات الله و سلامه على الحسين الشهيد و اهل بيته و اصحابه و لعنة الله على الذين منعوهم من الماء و قتلوهم عطشانا آمين
26: در ظروف طلا و نقره آب ننوشيد!
روايات زياد استعمال ظروف طلا و نقره زر و سيم را حرام و آشاميدن آب را در اين گونه ظرفها تحريم كرده است . و فتواهاى تمامى مراجع تقليد نيز در اين محور بر يك منوال است .
1. عن ابى عبدالله عليه السلام عن ابائه عليه السلام قال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن الشرب فى آنيتة الذهب و افضه (495)
امام صادق از پدران بزرگوارش عليه السلام نقل كرده است : كه پيغمبر از نوشيدن نوشيدنيها در ظرفهاى طلا و نقره را نهى كرده است .
2. عن البراء بن عازب ، قال نهانا رسول الله صلى الله عليه و آله ان نتختم بالذهب و عن الشرب فى انية الذهب و الفضة و قال من شرب فيها لم يشرب فيها فى الاخرة ..... (496)
برآء بن عازب گويد: رسول خدا ما را از به دست كردن انگشتر طلا و نوشيدن در ظرفهاى طلا و نقره نهى كرد و فرمود: هر كس در دنيا، توى آن ظرفها بياشامد در آخرت از آنها محروم خواهد بود.
3. عن ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام قال : انية الذهب و الفضه متاع الذين لا يوقنون (497)
روايت از امام كاظم عليه السلام است فرمود: ظرفهاى طلا و نقره متاع كسانى است كه يقين ندارند. به حساب ، معاد؛ روزى دادن خدا اعتماد نكرده اند.
المجازات النبوية قال النبى للشارب فى آنيه الذهب و الفضه ، انما يجرجرر فى بطنه نار جهنم (498)
پيغمبر درباره كسانيكه نوشيدنى ها را در ظروف طلا و نقره بنوشد، فرمود: در شكم او، آتش جهنم صدا خواهد كرد، يعنى در آتش خواهد سوخت
5. عن ابى عبدالله عليه السلام : لا ينبغى فى آنية الذهب و لفضة (499)
امام رضا عليه السلام فرمود: با انگشتر طلا نماز نخوان و در ظروف سيم و زر نياشام
البته در اين باره ، هم روايات زياد است ، و هم در تحقيقات علما و دانشمندان آن كه چرا و به چه علت و چه حكمتى دارد كه بهره بردارى و استفاده از اين نوع ظرفها را ممنوع كرده اند؟! طالبين به كتاب مربوطه و مجموعه هاى فقهى مراجعه نمايند.
27: ناشتا آب ننوشيد!
عن رسالة الذهبية الرضا عليه السلام و لا يشررب على الريق (500) از رساله ذهبيه امام رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ناشتا آب نوشيده نشود.
ناشتا نوشيدن آب باعث امراض عصبى و رخوت و تپش قلب مى شود (501)
عده اى از پزشكان ارولوژى معتقدند كه زياد نوشيدن آب موقع خواب و شبها و هنگام بيدار شدن اسيد اوريك بدن را از بين برده و سبب به كار انداختن و فعاليت زياد كليه ها و سبب تصفيه آنها مى شود.
بنا بر اين نوشته ، ناشتا در مواقع به خصوص تجويز مى شود؛ يا اينكه حضرت خصوصيات مزاجى مامون را در نظر گرفته و رعايت حال او را كرده و طبق كشش و وضع جسمى او، دستور داده است .
28: روى آب را بپوشانيد
جابر بن عبدالله انصارى روايت مى كند: قال رسول الله صلى الله عليه و آله اغلقوا ابوابكم و خمروا آنيتكم و اءوكئوا اسقيتكم ، فان الشيطان لايكشف غطاء و لايحل وكاء (502)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود دردهايتان را ببنديد، روى ظرف را بپوشانيد و در مشك هايتانرا محكم كنيد (مواد غذائى را از گرد و خاك و ورود حشرات نگهداريد) هيچ وقت شيطان چيز پوشيده و در بسته را باز نمى كند.
سماعه گويد از امام صادق عليه السلام بستن در و پوشاندن ظروف و خاموش نمودن چراغ را پرسيدم ؟ فرمود در را ببند (بدانكه ) شيطان رو پوش ‍ چيزى را بر نمى دارد (503)
بخش 5 : آب رسانى به نيازمندان و تشنگان
مسئله نياز هر جاندارى به آب ، انسان باشد يا حيوان ، حتى نباتات از ضروريات مسائل است كه ، احتياج به اقامه دليل و برهان ندارد؛ چون واضح است و روشن است ، هر جا آب نيست ، حيات وجود ندارد، پايندگى زندگى و ادامه حيات ، به وجود آب بستگى دارد.
فقط مسئله ايكه بايد زياد مورد توجه و بحث قرار گيرد، اين است كه آيا هر كس دستش به دهنش رسيد، و توانست خود را اداره كرده و رفاه زندگى خويش را تامين نمايد، بايد به گرفتاريهاى همنوعان خود بى اعتنا باشد، آنچه كه در اطرافش مى گذرد بى تفاوت باشد؟! يا در مقابل ديگران نيز وظايفى دارد كه بايد انجام دهد. عقل ، وجدان و آداب انسانيت حكم مى كند، كه توانايان بايد دست ناتوان را گرفته و در برابر آنها به مسئوليت خطيرى كه عمل نمايند و دمى به حال ديگران نيز بپردازد. چون از قديم به ما ياد داده اند:
بى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
اگر از كنار عضو به درد آمده بى اعتنا رد شده و گوشه چشمى به او نيندازيم ، بايد با گوش حقيقت شنو، اين زمزمه را گوش كرده و آنرا بپذيريم .
تو كه از غم ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى
وظيفه دينى و وجدانى به ما مى گويد: تا سر حد امكان در رفع نياز، نيازمندان بكوشيم ، مخصوصا اگر ديديم تشنه اى به جرعه آبى محتاج است ، دامن همت به كمر زده و در رفع نياز او نهايت سعى را به جا آوريم ، مانند آن شخص بيابانگرد دستار خويش را ريسمان قرار داده تا در بيابان سگ تشنه اى را سيراب كنيم ؛ و به جايى برسيم كه ، رسد آدمى به جايى به جز خدا نبيند.
محبت را به دل دادن صفاى سينه مى خواهد
به ياد ديگران بودن دل بى كينه مى خواهد
دائم گل اين بوستان شاداب نمى ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانائى
دين آسمانى مانند مسائل اجتماعى ديگر در مورد آب و آبرسانى ، دقت بيشترى نموده و وظايف سنگين را كه چند نمونه از آن ذيلا آورده مى شود بر عهده افراد و وظايف سنگينى را كه چند نمونه از آن ذيلا آورده مى شود بر عهده افراد توانا جامعه گذاشته است .1. آحاد جوامع انسانى را در سه چيز آب ، آتش ، مرتع شريك قرار داده و به استفاده از آن ها را براى همگان آزاد گذاشته شده است ، و اجازه نمى دهد، شخص و يا اشخاصى آنها را به انحصار خود درآورده و ديگران را محروم سازد. حتى اگر با هزينه شخصى خود، آنها را به اختيار خود آورده باشد هم ، باز در موقع احتياج جامعه نبايد، از آن ممانعت به عمل آورند. تمامى ابناء بشر (زرد، سياه ، سفيد، مسلمان و يا غير مسلمان ) در اين حكم يكسانند
در گذشته يادآور شديم كه در جنگ خيبر از خود يهوديان قلعه از محاصره كنندگان امان خواست كه ، كه راه فتح قلعه را به مسلمانها نشان دهد؛ امان دادند يهودى ، ره قطع آب را نشان داد حضرت فرمود: امان تو بر قرار است ، اما شايد خداوند راه بهترى به ما نشان دهد (504) حضرت به خود اجازه نداد كه با سلاح تشنگى ، به جنگ آنان برود، يا وصى او اميرمؤ منان عليه السلام در مقابل آن همه نامردى هاى معاوية با چه منش ‍ بزرگوارانه اى با آنها رفتار نمود، يا در منزل ثعلبية ، فرزندش امام حسين عليه السلام دستور داد هر چه زودتر آب را به حر و لشگريانش و مركبهايشان برسانند، نگذارند در آن بيابان خشك و سوزان از تشنگى هلاك شوند.
2. اگر كسى بخواهد آب مازاد بر احتياج خود را بفروشد او را توبيخ مى نمايند.
و يا به عبارت ديگر كوتاه ولى پر معنى مى فرمايد: من باع فضل مائه منعه الله فضله يوم القيامة (505) هر كس مازاد آبش را بفروشد، خداوند در روز قيامت فضل خود را از او منع خواهد كرد.
3. روح ايثارگرى را در افراد مسلمانها زنده كرده و مورد تمجيد قرار مى دهد، و صاحبان اين صفت را انسانهاى نمونه معرفى مى نمايند.
و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (506) برادران دينى خود را بر خود مقدم داشته و ترجيح مى دهند ولو اينكه خود در تنگى و سختى قرار گرفته باشند. و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون (507) هر كس حرص نفس خود را نگهدارد، آنانند رستگاران در جنگ احد كاسه آبى به اولين مجروح مى رسانند او مى گويد: افتاده بغل دستى ام از من تشنه تر است ! آب را به او برسانيد. آب را پيش او بردند، او هم گفت آن طرف تر از من تشنه ترى افتاده است 8 يا 12 نفر به اين صورت ايثار كردند، آب را به ديگرى حواله دادند به آخرى رسيدند گفت به افتاده اولى برسان كه او از من محتاج تر است ، برگشتند ديدند جان به جان آفرين تسليم كرده است ، و دومى تا آخر هيچيك از آنان آب ننوشيده و با لب تشنه به شهادت رسيدند 4. براى آب دادن بر تشنگان حتى بر نباتات و اشجار، ترغيب و تشويق نموده ، و براى صاحبان اين عمل انسانى ارج زيادى قائل شده و براى آنان پاداشهاى بيشترى وعده داده است : وعد الله لا يخلف الله الميعاد (508) وعده خداست و خداوند خلف وعده نمى كند: وعد الصدق الذى كانوا يوعدون (509) وعده راستين كه به آنها داده شده است و چندين وظايف ديگر.
1: آب دادن بهترين صدقه است
صدقه دادن يكى از كارهاى نيك و پسنديده اى است كه ، مورد قبول و سبب جلب رضاى خداوند متعال مى باشد.
اين عمل نيك در آيات و اخبار زياد مورد تمجيد و تشويق قرار گرفته است .
از اثرات مثبت آن ، اين است كه هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى سازد؛ و در مقابل گرفتارى ها بيمه كرده ، سپر آتش جهنم خواهد بود.
در خوبى و پسنديده بودن اين صفت خداپسندانه شك و ترديد نيست ، و بدين جهت از شرح و بسط زياد، درباره آن خوددارى مى نماييم .
صدقات از نظر ارزش و اهميت درجات مختلف دارد، يكى از پر ارزش ترين
آنها صدقه آب يعنى : سيراب كردن تشنه ها و خنك كردن دلهاى سوخته است . براى دانستن اهميت آن به دو حديث زير توجه فرماييد.
1. قال عليه السلام افضل الصدقه سقى الماء واءفضل الصدقه صدقة الماء (510)
فرمود: بهترين صدقه آب دادن و بهترين صدقه صدقه آب است .
2. قال عليه السلام : افضل الصدقه الماء (511)
رسول خدا فرمود بهترين صدقه آب است .
2: آب دهنده دوست خدا است
عن الباقر عليه السلام : ان الله تبارك و تعالى يحب ابراردالكبدالحراء و من سقى كبدا حراء من بهمية و غيرهااظله الله فى عرشه يوم لا ظل الا ظله (512)
امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: يقينا خداى تبارك و تعالى خنك كردن دل دلسوخته را دوست دارد.
هر كس ، جگر سوخته دلى يا تشنه جگرى را سيراب كند، (انسان يا حيوان ) خداوند او را زير سايه عرش خود قرار مى دهد، روزى كه سايه اى به جز سايه او وجود نه خواهد داشت .
2. قال الصادق عليه السلام : افضل الصدقة ابرادالكبدالحراء و من سقى كبدا حراء من بهيمة و غيرها اظله الله عزوجل يوم لا ظل الا ظله (513)
امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين صدقه خنك كردن ، جگر سوخته است .
هر كس تشنه جگرى را سيراب كند، از حيوان و غير حيوان خداى عزوجل او را زير سايه خود قرار مى دهد، روزى كه سايه اى غير از سايه او وجود نخواهد داشت .
3. عن النبى صلى الله عليه و آله : من افضل الاعمال عند الله ابراد الكباد الحاره و اشباع الكباد الجائعه و الذى نفس محمد بيده لا يؤ من بى عبد، يبيت شبعان ، و اءخوه ، او و جاره ، السملم جائع (514) پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: از بهترين اعمال نزد خدا خنك كردن جگرهاى سوخته تشنه ها و سير كردن شكمهاى گرسنگان است ، سوگند به خدائى كه جان محمد در دست اوست ، به من ايمان نياورده كسى كه سير بخوابد، برادر يا همسايه مسلمانش گرسنه بخوابد.
4. عن ابى عبدالله عليه السلام : افضل الصدقه ابرادكبد حاره (515) امام صادق عليه السلام فرمود بهترين صدقه سيراب كردن جگر تشنه است .
5. و عنه عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل الاعمال ابراد كبد الحراء يعنى سقى الماء (516) امام صادق عليه السلام گفت : پيغمبر خدا فرمود: افضل اعمال ، خنك كردن جگر سوخته يعنى آب دادن است .
6. عن النبى صلى الله عليه و آله قال : خمس من اءتى الله بهن او بواحدة منهن و جبت له الجنه ، من سقى هامة صادية او حمل قدما حافية او اطعم كبدا جائعة او كسى جلدة عارية او اعتق رقبة عانيه (517) روايت از پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه فرمود: پنج عمل است هر كس همه آنها را، يا يكى از آنها را پيش خدا بياورد بهشت بر او واجب مى شود.
1. حيوان تشنه اى را سيراب كند؛
2. پا برهنه اى را بردارد؛ (به او كمك كند)
3. گرسنه اى را سير كند؛
4. برهنه اى را بپوشاند؛
5. برده سختى كشيده اى را آزاد كند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : لكل كبدحراء اجر (518) پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: بر هر جگر تشنه را اجريست يعنى : او را سيراب كند يا شريك غمش باشد.
اين روايتها به ما مى آموزد كه بايد با دلسوختگان و جگر تشنگان ، چگونه رفتار نماييم ، در درجه اول ، آنان را مورد توجه قرار دهيم ، و در درجه دوم با هر وسيله ممكن آتش سوزان جگر آنها را فرو نشانيم ، دل آنها را به دست بياوريم ، به اندازه اى كه در توان داريم ، اسباب دلگرمى آنها را فراهم نموده ، شريك اندوه ، و غم آنان باشيم ، با محبت و خوشروئى و مهربانى با آنها برخورد كنيم ، مبادا آتش دل آتشين آنها را شعله ور سازيم ؛
(روايات شماره 1، 2، 6) بر اين مطلب تصريح كرده است .
پس ، براى آحاد بشر از هر فرقه اى و مذهبى كه باشد، وظيفه انسانى حكم مى كند كه به زخم دلهاى ، سوخته دلان مرهمى باشد.
حال بيائيد، به بيابان تفيده ، و هواى آتشبار و روز عاشورا در صحراى كربلا، با چشم دل نظرى بيافكنيم ، لحظاتى را به ياد آوريم كه ، فرياد وا عطشاى اهل حرم به عيوق مى رسيد؛
ناله العطش يك دسته زن و بچه ، محاصره شد، از جانب يزيديان و وحشيان كوفه ، به هفت آسمان بلند بود؛ از سى هزار نفر سواره و پياده مدعيان مسلمانى ، حتى يك نفر قدم جلوتر نگذاشت تا يك جرعه آب به لب خشكيده و پاره پاره و جگر سوخته آنها برساند.
آن منظره دلخراش و آن واقعه هولناك را مرور كرده و به عمق فاجعه پى ببريم ، سپس با چشم نالان و دل سوزان ، رو به درگاه خداى واحد و قهار و عزيز ذوانتقام گرفته و درباره آن سيه روزان و سنگ دلان تاريخ ، اين مناجات را سر دهيم ، اى خداى احكم الحاكمين ! اى انتقام گيرنده با قدرت ! اى فرياد رس مظلومان ! اى حكم عدل ! آن ستمگران تاريخ بشريت را نوعى به عذاب شديد و دردناك ، گرفتار فرما كه بر زخم دل آل طاها عموما و بر جگر سوخته يوسف گم گشته زهرا عليه السلام امام زمان عليه السلام خصوصا مرهمى بوده باشد؛
اى خداى رحمان آنها را طورى به كيفر اعمال ننگيشان برسان كه ، دل سوزان و آتش گرفته شيعيان را شاد گردانى ،
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع لهم على ذلك اللهم العنهم جميعا و عذبهم عذابا شديدا
آمين يا رب العالمين !
3: رحيق مختوم ، براى كيست !
از آيات قرآن و از اخبار و احاديث فراوان چنين استفاده مى شود كه در بهشت جاويدان و آسايشگاه ابدى مومنان ، آشاميدنى هاى متنوع و نوشيدنى هاى گوناگون وجود دارد كه ، با هيچ يك از نوشيدنيهاى دنيا قابل مقايسه نيست .
بعضى از آنها در نهرها جارى است ؛ مانند 1. آب گوارا (و غير آسن ) 2. شير كه (لم يتغير طعمه ) 3. شراب كه (لذة للشاربين ) 4. نهرهايى از (عسل (519) مصفى ) بعضى ها با كاسه هاى پر از (معين ) (520) كه قرآن از آن (بيضاء لذة للشاربين ) (521) سفيد و لذت دهنده بر نوشندگان تعبير كرده است .
و از بعضى ها شرابا طهورا (522) نام برده است و ديگرى را سلسبيلا (523) ناميده است . بالاخره يكى را رحيق مختوم (524) والامقام ، آنها را تسنيم (525) ، نامگذارى كرده است . همه اين نوشيدنيهاى بهشتى ، با شرابها و نوشيدنيهاى دنيا متفاوت است . اينها عقل را مى زدايد، جنون مى آفريند، منشاء عداوت و خونريزى و فساد مى شود بدبو و بد طعم و آلوده است ، و اگر زياد نوشيده شود، معده را سنگين و اعصاب را خسته كند .
اما (آنها) يعنى شرابها و نوشيدنى هاى بهشتى را با تعبيرهاى لافيها غول و لاهم عنها ينزفون (526) نه از آن دچار فساد مى شوند و نه مست مى گردند و لا صدعون عنها و لا ينزفون (527) نه درد سر مى گيرند و نه مست مى شوند معرفى كرده است ؛ هر اندازه كه بياشامى ، عقل و نشاط و عشق مى آفرينند؛ خوشبو و معطر و پاك است ، كسانى كه از آن مى نوشند؛ در نشئه روحانى ، توصيف ناپذيرى فرو مى روند؛ احساس ‍ كسالت و خستگى نمى كنند؛ بالاخرة يكپارچه شاد و خرم و خندان مى شوند؛ در ميان اين نوشيدنى ها، يكى ممتاز و ديگرى فوق ممتاز است ، در سوره مطففين ، اين گونه ترسيم مى كند؛
يسقون من رحيق مختوم (528) به آنها از شراب زلال دست نخورده و پلم شده مى نوشانند. غالب مفسران رحيق را به معنى شراب خالص و ناب گرفته اند شرابى كه هيچگونه غش و ناخالصى و آلودگى در آن وجود نداشته باشد.
تعبير به مختوم كه در فارسى امروز به جاى آن (لاك و مهر و يا مهر و موم شده به كار مى رود) نيز تاكيدى بر خالصى و پاكى و دست نخوردگى آن است .
علاوه بر اين ، استفاده از چنين ظرفها، نشانه احترام خاص ، به ميهمانان مى باشد ظرفى كه آن را بسته و مهر كرده اند و مهرش تنها به دست ميهمان شكسته مى شود سپس مى فرمايد: مهر آنرا با مشك نهاده اند. ختامه مسك (529) هنگامى كه براى شكستن و برداشتن مهر دست روى آن مى گذارند بوى عطر و مشك در فضا پراكنده مى شود؛ و وقتى كه نوشيدن آن به پايان مى رسد؛ دهان نيز بوى مشك مى دهد. براى بيان عظمت و امتياز اين نوشيدنى ممتاز، مؤ منان را تشويق مى كند كه به خاطر به دست آوردن و نيل به اين نعمت بزرگ الهى ، به يكديگر پيشى گرفته و از هم ديگر سبقت گيرند. و فى ذلك فليتنافس المتنافسون (530)
در مجمع البحرين تنافس را به معنى سبقت و پيشى گرفتن بزرگوارانه بر ديگرى معنى كرده است ، يعنى در عين رعايت ادب و احترام ، در به دست آوردن آن به پيش بتازند و رقابت سالم نمايند.
اما نوشيدنى فوق ممتاز را به نام تسنيم ناميده است ؛
سميت تسنيما لارتفاع مكانها او رفعة شرابها قيل هو مصدر تسمه اذا رفعه لانها ارفع شراب اهل الجنة او لانها تاتيهم من فوق (531) تسنيم در لغت به معنى چشمه اى است كه ، از بالا به پائين فرو مى ريزند، بعضى گفته اند: به خاطر آن است كه اين چشمه مخصوص در طبقات بالاى بهشت قرار دارد.
بعضى ديگر گفته اند: شرابى است كه از آسمان بهشت فرو مى ريزند. (532) والقمى قال اشرف شراب اهل الجنة ياءتيهم من عالى ، يسنم عليهم فى منازلهم (533) قمى در تفسيرش گويد: اشرف نوشابه هاى بهشتى تسنيم است . از بالاى بهشت به استراحتگاه مومنان سرازير مى شود.
آن چشمه به اندازه اى اهميت دارد كه رحيق مختوم را به مخلوط كردن مقدارى از آن به مقام عزت و عظمت مى رساند. و مزاجه من (534) تسنيم رحيق مختوم ، مخلوط با تنسيم است اين دو چشمه ممتاز (به اصطلاح فوق مدرن ) را به دو گروه ممتاز اختصاص داده اولى ؛ يعنى : رحيق مختوم را به طبقه ابرار، و دومى (تسنيم ) را به گروه مقربين بخشيده است .
فرق و فاصله ابرار با مقربين را از اين جمله مى توان دريافت كه فرمود: حسنات الابرار، سيئات المقربين (535) خوبى ها يا كارهاى پسنديده ابرار بديها و زشتيهاى مقربين است
مقربين به جايى رسيده اند كه ، حسنه ابرار در نظر آنها در سطح پايين و در زمره گناهان قرار گرفته است ، با اينكه خود ابرار در ميان دسته جات بهشتيان ، در مقام والايى قرار دارند، پس ابرار، گروه ممتاز و مقربين ممتاز بهشتيان است ، در آيه 193 سوره آل عمران در مقام تعريف اولوالالباب صاحبان عقل و خرد، دعاهاى آنان را بيان كرده ربنا فاغفر لنا ذنوبنا، و كفر عناا سيائتنا و توفنا مع الابرار (536)
(خدايا! گناهان ما را بيامرز، و بديهاى ما را نابود كن ، پايان زندگى ما را با ابرار قرار بده ). در حديثى از امام حسن عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: كلما فى كتاب الله عزوجل من قوله : ان ابرار فوالله ما اءراد به الا على بن ابى طالب و فاطمه و انا و الحسين (537) در هر جاى قرآن جمله (ان الابرار) آمده است به خدا سوگند! منظور پروردگار از آن ، على بن ابيطالب ، و فاطمه و من و حسين است بدون شك پنج تن آل عبا از روشن ترين مصداق ابرار و مقربانند.
ناگفته نماند همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند؛ و ظاهرا ميان اين دو، عموم و خصوص مطلق است .
ابرار كسانى هستند كه روحى وسيع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند. و مقربان داراى قرب مقامى در درگاه خدا مى باشند، پس فرمايش ‍ امام مجتبى عليه السلام اين را مى رساند، در عين اينكه ما مقربان درگاه الهى هستيم ، از مصداق بارز ابرار نيز مى باشيم ، پس ابرار بعد از مقربين گروه نشاندار اهل بهشت و نوشنده خوشبخت (رحيق مختوم ) هستند.
دسته چند از مردم نيز به شرف و افتخار نوشيدن رحيق مختوم مى رسند، مانند گروه ابرار سعادت آشاميدن آن را در مى يابند.
1. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من ترك الخمرلله سقاه الله من رحيق مختوم (538)
اى على كسى كه خوردن شراب را به خاطر خدا ترك كند، خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند.
قال ابوعبدالله عليه السلام : من ترك الخمر لغير الله سقاه الله من الرحيق المختوم قال : يابن رسول الله من تركه لغير الله قال : نعم صيانة لنفسه (539) امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس شراب را براى غير خدا ترك نمايد خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند راوى عرض ‍ كرد اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله هر كسى آن را براى غير خدا ترك كند!؟ فرمود: بلى . به خاطر حفظ نفس خودش .
2. فى مجمع البيان ، و فى الحديث من صام لله فى يوم صائف سقاه الله من الظماء من الرحيق المختوم هر كس ، به خاطر خدا در روز گرم تابستان ، روزه بدارد، خداوند او را از تشنگى قيامت ، با رحيق مختوم سيراب مى كند.
3. سيراب كنندگان ، در اين باره به چند حديث توجه فرماييد!
الف . عن صادق عليه السلام عن آبائه قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من اطعم مؤ منا من جوع اطعمه الله من ثمار الجنتة و من كساه منعرى كساه الله من استبرق و حرير و من سقاه شربتا على عطش سقاه الله من الرحيق المختوم و من اعانه او ا كشف كربته اظله الله فى ظل عرشه يوم لا ظل الا ظله (540) امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش ‍ عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است : فرمود: هر كس مؤ من گرسنه اى را سير كند خداوند او را از ميوه هاى بهشتى سير خواهد نمود؛ اگر عريانى را بپوشاند؛ خداوند او را از استبرق و حرير مى پوشاند؛ (در روايت امالى طوسى اين زيادى هست كه : وصل عليه الملائكه ما فى ذلك الثوب من سلك و ملائكه بر او درود مى فرستد مادامى خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى نمايد؛ اگر كمكى كرده و يا گرفتارى را نجات دهد خداوند او را، زير سايه عرش خود قرار مى دهد؛ روزى كه سايه اى غير از سايه او نخواهد بود.
ب . از امام محمد باقر (ع ) از پدر بزرگوارش روايت كرده است كه : رسول خدا فرمود: هر كس مومن گرسنه اى را سير كند خداوند او را از ميوه هاى بهشت مى خوراند؛ و اگر مومن تشنه اى را سيراب كند خدا او را از رحيق مختوم سيراب نمايد؛ و اگر لباسى بر او بپوشاند مادامى كه نخى يا تكه اى از آن لباس باقيست ، در ضمان خدا قرار مى گيرد؛ به خدا قسم ! بر آوردن حاجت مؤ من ، بهتر است از روزه يك ماه با اعتكافش . (541)
ج . عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ما من مومن يطعم مؤ منا شبعة من طعام الا اطعمه الله من طعام الجنة و لا سقاه ريه الا سقاه الله من الرحيق المختوم (542) امام صادق عليه السلام فرمود: هر مؤ منى مؤ من ديگر را به اندازه سير شدن ، اطعام كند خداوند از طعامهاى بهشت به او مى خوراند؛ اگر از تشنگى سيراب نمايد؛ خداوند او را از رحيق مختوم سيراب خواهد كرد.
د. ابى حمزه الثمالى عن على بن الحسين عليه السلام : من اطعم مؤ منا من جوع اطعمه الله من ثمار الجنة من سقى مومنا من ظماء سقاه الله من الرحيق المختوم و من كسا مؤ منا كساه الله من الثياب الخضر (543) ابى حمزه ثمالى از امام زين العابدين عليه السلام نقل مى كند فرمود: هر كس ‍ مؤ من گرسنه اى را سير كند؛ خداوند از ميوه هاى بهشتى سيرش مى كند؛ اگر مؤ من تشنه اى را سيراب كند، خداوند از رحيق مختوم سيرابش مى كند و اگر مؤ منى را بپوشاند، خدا از لباسهاى سبز بر او مى پوشاند (منظور لباس خضر و استبرق است ) عليهم ثياب خضر واستبرق (544)
ه - عن مسمع ابن سيار قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : من نفس عن مؤ من كربنا نفس الله عنه كرب الاخرة و خرج من قبره ثلج الفواد. و من اطعمه من جوع اطعمه الله من ثمار الجنة و من سقاه شربة ماء سقاه الله من الرحيق المختوم (545)
مسمع بن سيار گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى گفت : هر كس ‍ مومن را از گرفتارى رهايى بخشد خداوند او را از گرفتارى هاى قيامت نجات مى بخشد، از قبرش با دل آرام بيرون مى آيد. هر كس مومن گرسنه اى را سيراب كند، خداوند او را از ميوه هاى بهشتى سير مى نمايد؛ هر كس او را با يك جرعه آب سيراب كند خداوند او را از رحيق مختوم سيراب مى كند
و. مرازم از مصادف روايت مى كند؛ در ميان مكه و مدينه با امام صادق عليه السلام بودم از كنار مردى گذشتيم كه افتاده بود فرمود: برگرد به طرف آن مرد مى ترسم تشنگى او را از پا درآورده باشد؛
به كنار مرد برگشتم ديدم مرد بلند مو از قبيله (فراسين ) است . پرسيديم : آيا تشنه اى ؟ جواب داد: بلى حضرت به من فرمود: اى مصادف پياده شو به او آب بده ! پياده شده سيرابش كردم . حركت كرديم به امام عرض كردم اين مرد نصرانى بود آيا به نصرانى تصدق كردى ؟ فرمود: اگر در اين حال باشند: بلى (546)
بنازم به اين دين و رهبران ايثارگر آن ، كه با سيادت و آقائى خود همه انسانها را، با ديد مساوى مى نگريستند، و به همه افراد بشر بهاء مى دادند.
******************
4: پاداش يك جرعه آب !
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : من سقى مومنا شربة من ماء حيث يقدر على الماء اعطاه الله بكل شربة سبعين الف حسنة و ان سقاه من حيث لا يقدر على الماء فكانما اعتق ، عشر رقاب من ولد اسماعيل (547)
روايت از امام صادق عليه السلام است كه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مومنى را سيراب كند در حالى كه آن مومن ، خود بر تحصيل آب قادر باشد، خداوند به هر نوشيدن آن ، هفتاد هزار حسنة بر او عطا كند، اگر در حالى كه خود قدرت تهيه آب را نداشته باشد سيرابش كند، مثل اين است كه ده بنده از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است .
2. سال رجل اباجعفر عليه السلام عن عمل يعدل عتق رقبة فقال : لئن ادعوا ثلاثة نفر من المسلمين فاطعمهم حتى شبعوا او اسقيهم حتى يرووا احب الى ان اعتق نسمة حتى عد سبعا او اكثر (548)
مردى از امام باقر عليه السلام پرسيد: چه عملى معادل بنده آزاد كردن است ؛ فرمود:اگر سه نفر از مسلمانها را دعوت نمايم و به آنها غذا دهيم تا سير شوند يا آب دهم تا سيراب شوند براى من دوست داشتنى تر است از اينكه ، بنده را آزاد كنم و بنده اى تا هفت و بيشتر را شمرد.
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : من سقى الماء فى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لايوجد فيه الماء كان كمن احياء نفسا و من احيا نفسا فكانما احياالناس ، جميعا (549) (550)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: هر كس در محلى كه آب پيدا مى شود تشنه اى را سيراب نمايد مانند كسى است كه ، بنده آزاد كند
اگر آب را در جايى كه آب پيدا نمى شود به كسى برساند، مانند كسى است كه نفس را زنده كند و هر كس يك نفر را زنده كند مثل اين است كه تمامى افراد مردم را زنده كرده است
خلاصه آب رسانى و سيراب كردن تشنگان از بالاترين تقربها و شايسته ترين
اعمال است ، در اسلام نيز اين نوع خدمات مورد تعريف و تمجيد و تشويق قرار گرفته است .
5: عملى كه باعث رفته به بهشت است !
عن ابى جعفر عليه السلام قال : جاء اعرابى الى النبى صلى الله عليه و آله فقال : علمنى ادخل به الجنة فقال : اطعم الطعام و اءفش الاسلام ابل قال نعم ، قال : فانظر بعيرا واسق على اهل بيت لا يشربون الماء الا غبا فلعله لاينفق بعيرك و لا ينخرق سقاؤ ك حتى تجب لك الجنة (551) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: عربى پيش آمده عرض كرد: (اى رسول خدا) عملى را به من ياد بده كه با به كار بستن آن داخل بهشت شوم ! فرمود: اطعام طعام و افشاء سلام كن عرض كرد طاقت آن را ندارم فرمود: شتر دارى ؟ گفت : بلى ، فرمود: شترى را به كار بگير (شترى را در نظر داشته باشد) به وسيله آن اهل بيتى را سيراب كن كه ، آب را نمى نوشند مگر يك روز در ميان يعنى ، هر روز توانائى تهيه آب را ندارند اين اميد هست تا از بين رفتن ، شترت و پاره شدن مشكت ، بهشت بر تو واجب شود. (552)
2. عن ابن عباس قال : اتى رجل النبى صلى الله عليه و آله فقال : ما عمل ان عملت به دختل الجنة قال : اشتر سقاءا جديدا ثم اسق فيها حتى تتخرقها فانك لا تخرقها فانك لا تخرقها حتى تبلغ بها عمل الجنة (553) روايت از ابن عباس است ، گفت : مردى پيش پيغمبر آمد، پرسيد: كدام عمل است كه اگر آن را انجام دهم ، داخل بهشت مى شوم ؟ فرمود: مشك نو بخر تا آن آب پخش كن ، تا جايى كه پاره شود، با پاره شدن آن به عملى بهشتى رسيدى
6: پيغمبر، خواب مى بيند!
عن ابى علقمه مولى بنى هاشم قال : بنا رسول الله صلى الله عليه و آله صلوة الصبح ثم التفت الينا فقال :
معاش اصحابى راءيت البارحه عمى حمزه بن عبدالمطلب و اءخى جعفر بن ابى طالب و بين يديهما طبق من نبق فاءكلا ساعة فتحول اليهما النبق ، عنبا فاءكلا ساعة فتحلو العنب رطبا فدنوت منهما فقلت : بابى انتما اى الاعمال افضل ؟ فقالا: وجدنا افضل الاعمال الصلاة عليك و سقى الماء و حب على بن ابيطالب عليه السلام (554)
ابى علقمه مولى بنى هشام گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله نماز صبح را براى ما خواند، سپس رو به ما كرد و فرمود: ديشب عمويم حمزة بن عبدالمطلب و برادرم جعفر بن ابيطالب را ديدم كه در جلوى آنها يك طبق از آرد شيرين مغز نخل بود، پس ساعتى خوردند، به صورت انگور درآمد، باز ساعتى خوردند به خرما تبديل گرديد، نزديك آنها رفتم و گفتم : پدرم فداى شما باد! كداميك از اعمال ، افضل است ؟ گفتند: صلوات بر تو فرستادن ، آب دادن و محبت على بن ابيطالب را، افضل اعمال يافتيم
در روايت ديگر آنها در جواب گفتند: فديناك بالآباء و المهات وجدنا (555) پدران و مادران ما فداى تو باد
7: كارهاى سود رسان ، دنيا و آخرت !
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ست خصال ينتفع بها المؤ من بعد موته : ولد صالح يستغفر له ، و مصحف يقرء منه و قليب يحفره و غرس ‍ يغرسه و صدقة ماء يجريه ، و سنة حسنة يؤ خذ بها بعده (556) امام صادق عليه السلام فرمود: شش خصلت است كه مؤ من پس از مرگ به سبب آنها بهره مند مى شود؛ 1. فرزند صالح كه براى او طلب آمرزش كند؛ 2. قرآنى كه از آن تلاوت شود؛ 3. چاه آبى كه كنده است ؛ 4. درختى كه كاشته است ؛ 5. و صدقه آب قنات ، يا غير آن كه جارى ساخته ، 6. سنت حسنه اى كه پس از او به آن عمل نمايند
2. عبالله بن عبد ربه قال : قال : ابوعبدالله عليه السلام خير ما يخلفه الرجل بعده ثلاثة ، ولد بار يستغفر له سنة خير يقتدى به فيها و صدقة تجرى بعده (557)
عبدالخالق بن عبدربه مى گويد: از امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين چيزى كه مرد پس از خودش به جا مى گذارد، سه چيز است ، 1. فرزند صالحى است كه برايش استغفار نمايد؛ 2. سنت خوبى كه در آن پيرو او باشد؛ 3. صدقه اى كه پس از او جريان داشته باشد؛ در فصل يك اين بخش ‍ گذشت ، بهترين صدقه صدقه آب است .
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام روايت كرده است ، كه فرمود: ثواب سه چيز پس از مرگ پشت سر آدمى خواهد آمد:
1. فرزند صالح كه برايش استغفار نمايد 2. سنت هدايت كننده كه به جا گذاشته 3. صدقه اى كه در حياتش جارى ساخته (558)
8: سخاوتمند كيست !؟
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : السخى قريب من الله و قريب من الناس و قريب من الجنة و بعيد من النار. و البخيل من الله من الناس و بعيد من الجنة و قريب من النار و لا يسمى سخيا الاالباذل فى طاعة الله و لو جه و لو بر غيف او شربة ماء (559)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سخاوتمند كسى است كه ، به خدا و بهشت و مردمنزديك و از آتش دور است ؛ بخيل از خدا و مردم و بهشت دور و به آتش نزديك است ؛ كسىسخى ناميده نمى شود؛ مگر اينكه در رضاى خدا چيزى را ببخشد اگر چه يك قرص نان وبه اندازه يك نوشيدن آب باشد.
9: اولين پاداش روز قيامت !
1. عن الصادق عليه السلام : عن ابيه عن اميرالمؤ منين عليه السلام : اول ما يبدء به فى الاخرة صدقة الماء يعنى : فى الآجر (560) اولين چيزى كه براى پرداخت اجر آن در آخرت شروع مى شود آب دادن است
2. ان اول ما يبدء يوم القيامة الماء (561)
اولين پاداش روز قيامت ، به صدقه دهندگان آب داده مى شود.
10: هر كس مازاد آبش را بفروشد!
عن موسى بن جعفر عليه السلام عن آبائه قال : قال على عليه السلام من باع فضل مائه منعه الله فضله يوم القيامة (562)
از امام موسى بن جعفر عليه السلام از پدران بزرگوارش نقل شده است كه : اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: هر كس زيادى آبش را بفروشد، خداوند در قيامت فضل خود را از او دريغ مى كند (از رحمت او محروم مى شود).
2. قضى رسول الله صلى الله عليه و آله فى اهل البوادى : ان لا يمنعوا فضل ماء و لا ينبغوا فضل كلاء (563)
رسول خدا درباره باديه نشينان حكم كرد كه : مازاد آبشان را از استفاده مردم دور نسازند! منع نكنند و از بذل زيادى چراگاه به همنوع خود سرپيچى ننمايند به حديث اول فصل 12 همين بخش توجه فرماييد!
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن النطاف والاربعاء (564)
روايت از امام صادق عليه السلام است فرمود: پيغمبر از نطاف و اربعاء نهى كرده است . اربعاء سيل بند يا نهر كوچكى را گويند كه با آن زمين را آبيارى كنند، سپس از آن مستغنى شوند فرمود: لا تبعه و اعره اخاك او جارك آن را نفروشد به برادرت ، يا همسايه ات عاريه بده
اما حديث ديگر
على بن جعفر عن اءخيه موسى بن جعفر عليه السلام قال : سالته عن قوم كانت بينهم قنات ماء لكل انسان شرب معلوم فباع احدهم شربه بدارهم او بطعام هل يصلح ذلك قال نعم لاباس (565)
على بن جعفر از برادرش امام موسى عليه السلام سوال كرد: قنات آبى در ميان قومى مشترك است ، آيا به صلاح است ؟ يكى از آنها حق آب خود را به نقد يا جنس بفروشد؟ فرمود: بلى مانعى ندارد.
2. عن عبدالله الكاهلى قال سال رجل اباعبدالله عليه السلام و انا عنده عن قناة بين قوم لكل رجل منهم شرب معلوم ، فاستغنى رجل منهم عن شربه ، اييبعه بحنطة او شعير قال : يبيعه بما شاء هذا مما ليس فى شى ء (566)
عبدالله كاهلى كابلى گويد: من پيش امام صادق عليه السلام بودم مردى از آن حضرت سوال كرد!؟ قناتى ، در ميان قوم مشترك است . هر كس ‍ حق آب معينى دارد ، يكى از آنها از حق آب خود بى نياز شده مى خواهد آن را به گند يا جو بفروشد، آيا جائز است ؟ فرمود: به هر چه دل خواست بفروشد، اين از آن چيزهايى است كه اشكالى در آن نيست .
3. عن سعيدالاعرج عن ابى عبدالله عليه السلام قال : سالته عن الرجل يكون له الشرب مع قوم فى قناة فيها شركاء فيستغنى بعضهم عن شربه ، ايبيع شربه قال : نعم ان شاء باعه بورق و ان شاء باعه بحنطة (567)
سعيد اعرج گويد: از امام صادق عليه السلام سوال كردم ، درباره كسى كه با قومى در قنات آب شريك است ، سپس از آن بى نياز مى شود، آيا مى تواند حق آب خود را بفروشد؟ فرمود: بلى : اگر خواست به نقد و يا به گندم بفروشد جه جمع اين دو دسته را بدين صورت مى توان گفت ، روايات اولى را به آب نهرها، جويبارها جريان يافته از كوهستانها و آبهاى خدادادى و عمومى كه بدون هزينه به دست مردم مى رسد؛ حمل كنيم ؛
روايات دومى را به آبهايى كه وسيله اشخاص با هزينه شخصى آنها استخراج و مورد استفاده قرار گيرد.
چون كسانى كه با زحمات و مخارج زياد چاه مى زنند و يا قنات احداث مى كنند حق اولويت با آنهاست ، خود استفاده كنند و يا بفروشند.
اما به فروش رساندن آبهاى روان بدون دخالت دست بشر، و نهرها و درياها كه مربوط به عموم مردم و مسلمين است ، جايز نيست ،
بايد همه ، از آن استفاده كنند، مگر بنا به عللى كه در كتابهاى فقهى بيان گرديده اولويتهايى پيدا كند.
يا روايتهاى اولى را به كراهت شديد، و دومى را بدون كراهت حمل كنيم ؛
خلاصه فروختن آب براى مصرف ضرورى انسانها يا حيوانات ، به هر صورتى كه باشد، كار پسنديده اى به نظر نمى آيد؛
مگر اينكه در روايت سومى فرمود: به همسايه يا برادرت عاريه بده معنايش ‍ اين باشد كه بعد بتوانى معادل آن را بگيرى و مورد بهره بردارى قرار دهى در اين صورت بلا مانع است .
11: نكوهش مصرف زياد آب !
اصولا اسراف و زياده در هر كارى از هر نظر، قابل نكوهش است ، هيچ فرد سالم و صاحب عقل ، در هيچ زمينه اى اقدام به اسرافكارى نمى كند؛ بخصوص در مورد اينكه آب كه مايه حيات و ريشه زندگى انسانها و حيوانات و نباتات است ،
نبايد در باره آن كوچكترين بى توجهى و بى مهرى ، اعمال شود؛
چون مصرف بى رويه و دور ريختن بى خود آب ، زيرا هر قطره آب در ديد خردمندان و دور انديشان مساوى است ، با يك قطره خون در واقع خون ، فرزند خلف و شيره جان آب است .
به اميد روزى كه ارزش اين نعمت الهى را بدانيم و به قطره قطره آن را ارج نهيم .
ابى عبدالله عليه السلام قال : السرف فى ثلاث ابتذالك ثوب صونك و القائك النوى يمينا و يسارا و اهراقك فضلة الماء (568)
امام صادق عليه السلام فرمود: اسراف در سه چيز است :
1. لباسى كه تو را نگه مى دارد، بى ارزش كنى .
2. هسته ها را به چپ و راست بيندازى . (آن را براى كاشتن يا چيز ديگر مورد استفاده قرار ندهى .)
3. و زيادى آب را بر زمين بريزى . (با اين كار شخصيت خود را نشان مى دهى ). در اين باره در اول كتاب و در اول همين بخش توضيحاتى داده شد.
12: دورى سه گروه از رحمت خدا!
عن ابى هريره قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ثلاثة لا يكلمهم الله عزوجل و لا يزيكيه و لهم عذاب اليم رجل بايع اماما، لا يبايعه الا للدنيا، ان اعطاه منها ما يريده و فى له و الاكف ؛ و رجل بايع رجلا بسلعته بعد العصر (569) فحلف بالله عزوجل لقد اعطى بها كذا و كذا؛ فصدقه و اخذها و لم يعط فيها ماقال : و رجل على فضل ماء بالفلاة يمنعه ابن السبيل (570) ابى هريره مى گويد: رسول خدا فرمود: سه طايفه اند، خدا با آنها صحبت نمى كند، (به آنها با نظر رحمت نگاه نمى كند) و آنها را تزكيه نمى نمايند، و براى آنها عذاب دردناكى خواهد بود.
1. مردى كه با امام به خاطر دنياى او بيعت كند، اگر از دنيايش نظر او تامين شود؛ وفادار مى ماند؛ والا از ديدن او خوددارى نموده و دورى مى جويد؛
2. كسى كه بعد از عصر، كالاى خود را به مردى فروخته و قسم مى خورد كه براى آن كالا اين قدر خرج كرده ام او هم باور كرده قبول نموده و آن را بخرد، در حالى كه چيزى براى آن كالا خرج نكرده بود؛ به دروغ آن حرف را زده است .
3. مردى كه در بيابان صاحب آبى است چاه يا قنات يا غير آن دو از استفاده رهگذران مانعمى شود قسمت سوم اين حديث را با اين بيان مى شود تفسير كرد كه : در بياباننامردى كوه و از موقعيت خود استفاده بد كند (فصل 10 همين بخش ). 13: سپر آتش !
هر جان دارى در دوران زندگى اش براى صيانت و حفظ بقاء خود، در برابر هر گونه پيش آمدهاى ناگوار موضع گيرى كرده ، با جديت كامل و كوشش بى وقفه ، سعى مى كند وسائل آرايش بى خطر و بهره بردارى از زندگى سالم را براى خود فراهم آورد. يكى از حكمتهاى شگفت انگيز خدا هم اين است ، براى هر جنبنده اى به تناسب وجودى آن وسيله دفاعى عطا كرده و تا در مواقع حساس و در هنگام احساس خطر از خود دفاع نمايد. به عنوان مثال كوچكترين موجودى را كه انسان با چشم غير مسلح مى بيند تا بزرگترين آن ، هر گاه خطرى او را تهديد كند بلا درنگ ابزار دفاعى خود را به كار مى اندازد، تا از خطر مصون مانده و سلامتى خود را نگهدارد هيچ ذى حياتى از اين قانون مستثنى نيست و اگر روزى تشخيص داد ايستادگى و مقاومت در برابر حريف تلاش بيهوده است ، بدون فوت وقت پا به فرار گذاشته ، سعى مى كند خود را از مهلكه نجات دهد. ما انسانها نيز براى حفظ جان خود تدبير انديشيده و طرحها مى ريزيم بيائيد و به خاطر عبور سالم از خطرات پل صراط و محافظت از آتش سوزان جهنم يكى از وسايل نجات را كه ، (سيراب كردن سوخته دل و سير نمودن گرسنه شكم است ) اينجا به كار بياندازيم تا در آنجا از سودش بهره مند شويم قال صلى الله عليه و آله اتقواالنار و لو بشق تمرة النار ولو بشربة من ماء (571) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خود را از آتش نگهداريد، اگر چه با نصف خرما باشد آتش را از خود دور كنيد، اگر چه با يك جرعه آب باشد
14: روزى سيرابت كردم
قال : اميرالمؤ منين عليه السلام الله رحيم بعباده و من رحمته انه خلق ماة رحمة جعل منها رحمة واحدة فى الخلق كلهم فيها يتراحم الناس و ترحم الوالدة ولدها و تحنن المهات من الحيوانات على اولادها.
فاذا كان يوم القيامة اضاف هذه الرحمة الواحدد الى تسع و تسعين فيرجهم بها امة محمد ثم يشفعهم فيمن يحبون الشفاعة من اهل الملة حتى ان الواحدة منهم ليجيى ء الى مؤ من من الشيعة فيقول : اشفع لى فيقول : و اى شى ء لك على فيقول سقيتك يوما ماء.
فيذكر ذلك فيشفع له ، فيه و يجيئه آخر فيقول : ان لى عليك حقا فاشفع لى فيقول : ما حقك على فيقول استظلت بظل جدارى ساعة فى يوم حار فيشفع لى فيشفع فيه و لا يزال يشفع حتى يشفع فى جيرانه و خلطائه و معارفه اصحابه فان المؤ من اكرم على الله مما تظنون (572)
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: خداوند به بندگانش مهربان است ، از مهربانى او اين است يكصد قسمت رحمت آفريد، فقط يك قسمت از آن رحمت را در تمام آفريدگان پخش كرد، با آن يك قسمت است كه مردم ، حيوانات ، همديگر را دوست دارند، مادر بچه اش را دوست مى دارد، مادران حيوانات آن همه به بچه خود علاقه مند مى شوند نود و نه قسمت آن رحمت را به خود اختصاص داد.
هنگامى كه روز قيامت برپا شود، اين يك صدم را هم به نود و نه قسمت ديگر اضافه مى كند، مهربانى خود را به بندگان صد در صد مى نمايد، و با آن مهربانى كامل به امت محمد صلى الله عليه و آله رحم مى كند .
پس براى آنها اجازه مى دهد از اهل ملت و غير شيعيان هم هر كس را كه دوست دارند شفاعت كنند؛ حتى يك از آنها پيش مؤ منى از شيعه آمده و مى گويد: مرا شفاعت كن ! مى پرسد، چه حقى بر گردن من دارى ، گويد: روزى در هوا گرم برايت آب دادم . (سيراب كردم )
به يادش مى آيد، پس به او شفاعت مى كند، خدا شفاعت او را قبول مى نمايد ديگرى مى آيد و در مقابل حقى طلب شفاعت مى كند، سوال كند، تو چه حقى برگردن من دارى ؟ گويد: يك روز هوا گرم بود، زير سايه ديوار من آرميدى ؛ پس براى او نيز شفاعت مى كند.
همين طور شفاعت مى كند و مورد قبول ، حق واقع مى شود؛ حتى همسايگان ، همنشينان و اصحاب خود را هم شفاعت مى كند.
پس مؤ من در پيش خدا گرامى تر از آن است كه خيال مى كنيد و مى پنداريد.
در دنيا مؤ من عرش الرحمان است ، در آخرت هم پاس عرش خود را مى دارد
15: صله رحم با يك جرعه آب !
در آيات قرآن و احاديث اهل بيت ، فراوان ديده مى شود كه ، نيكى به ارحام هم خونان دستور اكيد داده شده است ؛ فرموده اند صله رحم ، عمر آدمى را طولانى مى كند، بهر قدمى كه به سوى رحم برداشته شود، چه حسناتى نوشته شده و چه سيئاتى محو مى گردد و چه درجاتى را بالا مى برد.
حتى اگر كسى قدرت بردن هديه اى را نداشته باشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: صلوالارحام ولو بالتسليم ارحام خود را اگر چه با سلام دادن باشد، وصل كنيد، پدر و مادر و خواهر و عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد، اينها از جمله ارحامى هستند كه بايد حالشان مرتب ، پرسيده شود.
در برابر آن قطع رحم بريدن ارحام عمر انسان را كوتاه و مورد لعنت پروردگار و ملائكه و جن و انس قرار مى گيرد.
حتى از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: من در پنج آيه از آيات قرآن مجيد يافتم كه ، به قاطع رحم لعن گرديده است
واقعا چه بد خصلتى است كه انسان ، عزيز خود را چشم به راه گذاشته و هميشه او را در حال انتظار نگهدارد؛ حتى يك قدم به خودش زحمت ندهد؛ كه حالى از او بپرسد.
قال ابوعبدالله عليه السلام صل رحمك ولو بشربة من ماء (573) رحم خود را وصل كن اگر چه با يك جرعه آب دادن باشد
به چند حديث كوتاه از ميان هزاران حديث ، توجه فرمائيد، كه اهميت صله رحم و اثرات آن را بيان مى نمايد.
1. صلة الرحم تزيد فى العمر و تنفى الفقر (574) صله رحم عمر را زياد و فقر را مى زدايد.
2. صله الرحم تعمر الديار (575) صله رحم حساب را در روز قيامت آسان مى كند.
3. الرحم حبل ممدود من الارض الى السماء (576) رحم ريسمان كشنده اى ميان زمين و آسمان است .
5. الرحم شجنة من الله (577) رحم شعبه اى است از رحمت خدا.
6. صلة الرحم تزكى الاعمال (578) صله رحم اعمال را پاكيزه مى كند.
7. قطيعة الرحم تورث الفقر (579) بريدن رحم باعث هم غم است .
9. قطيعة الرحم لتذران الديار بلاقع (580) قطع رحم سرزمين را بى آب و علف مى كند (ويران مى سازد)
16: مؤ من خالص ، مانند آب خالص است !
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : مثل المؤ من الخالص كمثل الماء (581)
رسول خدا فرمود: مثل مؤ من خالص مثل آب است .
يعنى : همانطور كه آب بدون تغيير ماهيت ، به همه چيز نفوذ دارد؛ و مايه حيات آن مى شود؛ مؤ من نيز بايد اين طور باشد، با همه مانوس شود؛ و به طور نامحسوس در روحيه اشخاص دورافتاده از جاده حق ، نفوذ كند؛ و او را به راه مستقيم بكشاند؛ كسانى را كه از نظر دينى و روحى شروع به خشكيدن كرده اند؛ مانند آب ، به تدريج به ريشه هاى خشكيده و يا نيمه جان آنها آب موعظه و نصيحت رسانده حيات دوباره بخشد؛ هميشه يار و ياور حق باشد؛ و بدون رعايت تعصب حق هر كسى را به خودش بدهد، اگر چه بيگانه و يا حتى غير مسلمان باشد.
چنانچه اميرمؤ منان عليه السلام با يك يهودى به محكمه قاضيى كه خود تعيين كرده بود رفت و به ظاهر با حكم قاضى محكوم شد، از زره جنگى خود دست برداشت ؛ و اما يهودى با ديدن اين منظره به خود آمده ؛ و شهادتين را گفت ، عرض كرد:
اى اميرمومنان ! زره مال شماست ، من ناحق بودم ، ولى حضرت را از حكم سرپيچى نكرد و زره را به او داد، در واقع به او بخشيد. ولى با اين كار انسانى ، يك يهودى را از كفر نجات داد. پس مؤ من مانند آب صاف است ، زلال است ، پاك و منزه از هر گونه آلايش و آلاينده ها است . خير خواه همنوعان خود و نجات دهنده اسيران از دام شياطين ، و جن و انس است .
17: مانند آب شفاف باش !
قال الصادق عليه السلام : وليكن صفو تك مع الله تعالى فى جميع طاعاتك كصفوالماء حين انزله من السماء و سماه طهورا (582)
امام صادق عليه السلام فرمود: صفاى تو با خداى تعالى در اطاعت و بندگى مانند صفاى آب باشد، هنگامى كه آن را از آسمان نازل كرد و طهورا ناميد، يعنى مومن بايد مانند آب صاف باشد و ناب و خالص و پاك باشد، و در همه احوال ، خدا را، بدين صورت ملاقات نمايد.
داراى صفاتى باشد كه هم خدا را از، خود راضى كند و هم خلق خدا را.
در تشريح صفات مؤ من ، آيات و اخبار فراوان وجود دارد، شايسته است ، مورد مطالعه قرار گيرد مخصوصا آيات سوره هاى انفال : 2-4 براءة : 71 يوسف : 106 مؤ منون : 1-11 قصص : 5552 سجده 15-19 شورى : 36-40؛ فتح : 29 بينة 5-8 و كتاب هاى فراوانى كه در اين موضوع نوشته شده است ، مانند، كتاب صفات الشيعه شيخ صدوق و بحارالانوار ج 67 و نهج البلاغه و..... مراجعه شود.
حديثى را در اين باره براى تبرك ، از كتاب شريف اصول كافى مى آوريم
روزى اميرمؤ منان عليه السلام به مجلسى از قريشيان گذشت ؛ آنها را با لباس ‍ سفيد و صورتهاى صاف (شاداب ) ديد؛ زياد مى خنديدند و هر كه از آنجا عبور مى كرد (متكبرانه يا به عنوان تمسخر) با انگشت به سوى او اشاره مى كردند (دست مى انداختند).
سپس به مجلسى از اوس و خزرج (انصاريان ) مرور كرد، ديد (بر خلاف آنها) بدنها ناتوان ، گردنها، باريك ، رنگها زرد، با هر كس عبور كند؛ متواضعانه برخورد مى كنند؛
اميرمؤ منان عليه السلام با تعجب زياد، به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد پدر و مادرم فداى تو باد من به دو مجلس ‍ (متفاوت از مسلمانها گذشتم جريان را توصيف نمود) با اينكه جميع مؤ منون همه آنها مؤ منند (با اين تفاوت فاحش چرا) فاخبررنى يا رسول الله بصفة المومن . صفات مؤ من را براى من بيان فرما؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله سرش را مدتى پائين انداخت سپس سرش را بلند كرد و فرمود بايد بيست خصلت در مومن باشد و گرنه ايمانش كامل نخواهد بود.
اى على ! از اخلاق مومنان اين است ؛ هنگام نماز به نماز حاضر مى شوند؛ به پرداختن زكات شتاب مى كنند؛ به حج مى روند؛ روزه مى گيرند؛ به مساكين غذا مى رسانند؛ به سر يتيمان دست مى كشند؛ دامنهايشان پاك و كمر خود را مى بندند و آبروى خود را حفظ مى كنند و به حرام كمر باز نمى كنند كسانى اند اگر حرف بزنند دروغ نمى گويند؛ و اگر وعده دادند خلاف نمى كند به امانت خيانت نمى كنند؛ اگر سخن گفتند راست مى گويند؛ راهبان شب ، شيران روزند؛ قائمين شب ؛ (شب زنده داران عبادت ) روزه داران روزند؛ همسايه ها را اذيت نمى كنند (همسايه ها به وسيله آنها اذيت نمى شوند).
كسانى اند كه راه رفتنشان متواضعانه و قدمهايشان به سوى خانه هاى بيوه زنان و براى پيكر تشيع پيكر مسلمانها برداشته مى شود جعلنا الله واياكم من المتيقين
خداوند ما و شما را از پرهيزكاران قرار دهد. (583)
18: شستشوى دل با شستن اعضاء!
قال الصادق عليه السلام و طهر قبلك للتقوى و اليقين عند طهارة جوارحك بالمآء (584)
هنگامى كه اعضا و جوارح خود را با آب شستشو مى دهى ، از آلايشهاى ظاهرى پاك مى كنى دلت را نيز آب توبه بشوى ؛ تا تقوى و يقين در آن جاى گزين شود؛ يعنى : اين دو نوع پاكى و طهارت را در عرض هم و در كنار هم انجام بده ! آيات و روايت زياد به ما مى آموزد؛ كه هيچوقت كينه كسى را به دل نگيريم ؛ و به كسى حسد نه ورزيم ؛ بدى مسلمانى را به دل راه ندهيم ؛ حتى در منابع حديثى آمده است كه به اندازه خشك شدن دستمال حرير، كينه نگه نداريم ؛ هر شب موقع خواب عداوت كدورت ، حسد و... را از دل بيرون ريخته و با خيال آسوده به خواب رويم ، روز ديگر با دل صاف و پاك از خوب بيدار شويم ؛ و اگر بيدار نشديم خدا را با دل خالى از خصلت هاى بد ملاقات نماييم .
مى گويند روزى جنيد بغدادى (كه خود از عرفاء مشهور آن زمان خود بود) با گروهى از شاگردانش كه در پشت سرش مى آمدند؛ از محلى مى گذشت بهلول عاقل را كه بر اسب چوبى اش سوار بود ديد، از او درخواست كرد كه براى موعظه نمايد! بهلول گفت :
اول بگو ببينم آداب غذا خوردن را بلدى ؟! گفت : بلى ، مودبانه كنار سفره مى نشينم ، بسم الله مى گويم ، لقمه را كوچك بر مى دارم و....
بهلول تازيانه اى به اسب چوبى اش زد و دويد و گفت : (در اين سن و سال هنوز تو آداب غذا خوردن را بلد نيستى ! شاگردان جنيد گفتند: استاد از اين ديوانه دست بردار آخر اين چه مى فهمد كه از او تقاضاى نصيحت مى كنى ؛ گفت ساكت شويد! به طور يقين من آداب غذا خوردن را بلد نيستم .
پشت سر بهلول دويد دوباره به او رسيد و گفت مرا نصيحت كن گفت : بگو ببينم شرايط حرف زدن را بلدى ؟ جنيد گفت : به خوبى بلدم .
بهلول گفت چگونه حرف مى زنى ؟ گفت با فصاحت و بلاغت و شمرده و با كلمات خوب ، سخن مى گويم و از به كار بردن كلمات ركيك خوددارى مى نمايم و...... و بهلول گفت : تو كه حرف زدنت را هم بلد نيستى ! باز تازيانه اى به اسب چوبى زد و رفت ؛ جنيد پشت سر بهلول دويد و خود را به او رسانيد و گفت مرا موعظه نما باز پرسيد؟ آيا آداب خوابيدن را مى دانى ؟ گفت : بلى ، شبها با وضو و پاك به رختخواب رفته ، بهلول گفت : تو كه آداب خوابيدن را هم بلد نيستى ! گفت تازيانه را بلند كرده به اسب چوبى اش بزند، جنيد جلوى او را گرفته ، از او استدعاء كرد كه لااقل اين سه چيز را براى من ياد بده !
گفت حالا گوش كن : آداب خوردن آن نبود كه تو گفتى ! بلكه غذا را كه خواستى به دهنت ببرى ، دقت كن ببين از حلال است يا حرام اگر حرام بود بيانداز چون پشت سرش عذاب و سوال دارد؛ و اگر حلال باشد هر طور كه دلت خواست بخور ايستاده خوابيده لقمه بزرگ و يا كوچك ؛
اءما ادب حرف زدن : به حرفى كه مى زنى فكر كن ، اگر رضاى خدا در آن است ؛ بگو وگرنه پرهيز نما چون مسئوليت دارد؛ و اما آداب خوابيدن ، آن نبود كه تو گفتى ! هنگامى كه خواستى وارد رختخواب شوى به اندرون دلت نگاه كن ؛ اگر كينه كسى يا عداوت و حسدى در زواياى آن باشد همه را شسته و بيرون بريز، از صفات رذيله دل را خالى نما، پس از آن هرگونه كه خواستى بخواب كج ، راست رو به قبله يا برعكس . حالا راه اسب مرا باز كنيد تا رد شوم !
جنيد، رو به سربازان خود كرد و گفت : ديديد كه من از او بيخود تقاضاى نصيحت نمى كردم . كينه توزى ، حسد ورزى آدمى را با آتش درونى مى سوزاند، بتدريج وجود او آب شده ، در نهايت خاكستر مى گردد.
در نكوهش اشخاص حسود و كينه توز، روايات بى شمارى آمده است كه جا دارد خلاصه و فشرده چند روايت را ملاحظه نماييد؛ روزى كه طوفان نوح عليه السلام نشست ، كشتى بر جودى قرار گرفت ؛ ابليس شيطان با حضرت نوح عليه السلام ملاقات كرد (585) پس از گفت و شنودهايى گفت : اى نوح به خاطر منتى كه به گردن من دارى ! چند نصيحت را از من گوش كن و بپذير! حضرت نوح عليه السلام خواست او را از خود براند؛ از سوى خداوند وحى آمد، نصايح او را بشنو در به كار بستن آنها كوشش نما حضرت نوح سوال كرد من چه منتى بر تو دارم ؟ شيطان گفت : دعوت الله على قومكل فاغرقتهم فلم يبق احد اغويه فانا مستريح حتى ينشا قرن آخر واغويهم اى نوح از خدا خواستى و نفرين كردى افراد قومت را يك مرتبه به هلاكت رساند، ديگر كسى نماند آنها را به انحراف بكشانم و از خدا دور سازم و اين چند نفر باقيمانده از مؤ منها هم تا زاد و ولد نمايند، من يك قرن ديگر، در استراحت كامل بسر خواهم برد. حالا به نصايحم گوش فرا ده اى نوح .
1. مبادا تكبر كنى هر چه مى توانى تكبر و خود بزرگ بينى را از خودت دور ساز! هزاران ساله آسمانى و زمينى مرا تكبر سوزاند، با يك لحظه خود بزرگ بينى كه به آدم سجده نكردم آن همه مقامات عاليه خود را آتش زده ، تبديل به خاكستر كردم ، از درگاه خدا سنگسارم نمودند
2. مبادا بر چيزى طمع كرده ، آنچه را كه براى تو نيست اقدام كنى ، آدم و نسل او را طمع بيچاره كرد و از بهشت بيرونش انداخت .
3. ابدا به كسى حسودى نكن ، قابيل به مقام وصايت برادرش حسد برد و با وسوسه من او را كشت تا روز قيامت هر چه خون ناحق ريخته شود نصف گناهانش به گردن قابيل بار خواهد شد چون اولين خونريز از اولاد آدم او بود.
4. مبادا در جاى خلوت با زن نامحرمى بنشينى ! مگر اينكه در را باز گذاريد و يا بچه مميزى را كنار خود نگهداريد اگر چنين نكنيد اين را بدن كه سومى شما من خواهم بود در نهايت با وسوسه من از راه به در خواهيد شد
5. در سه مورد كه حتما كنار توام تا اگر توانستم ترا به بيراهه بكشانم و بيچاره ات كنم مرا به ياد آور؛
1. هنگامى كه عصبانى هستى 2. هرگاه خواستى ميان دو نفر قضاوت كنى ، 3. موقعى كه با زن نامحرم در محل خلوتى نشستى ، اى نوح ! اذا وجدنا ابن آدم شحيحا او حريصا او حسودا او جبارا او عجولا تلقفناه تلقف الكرة ، فان اجتمعت لنا هذه الاخلاق سميناه شيطانا مريدا هنگامى كه بنى آدم را بخيل ، حريص ، حسود، ستمگر، عجول ديديم او را مانند توپ فورا مى رباييم ، هر كس داراى آن صفات باشد ما او را در ميان شياطين مريد مى ناميم .
شيطان همين سخنان را با حضرت موسى عليه السلام هم در ميان گذاشته و چون از او درخواست كرد از خدا بخواهد از گناه او درگذرد حضرت موسى هم جريان را عرضه داشت ؛ خطاب آمد كه به او بگو به قبر آدم سجده كند تا او را ببخشم ! شيطان گفت به آدم سجده نكردم حالا به مرده اش سجده كنم ابدا؛
اما اى موسى به خاطر اين كارى كه در حق من به عمل آوردى (حرف مرا اعتنا كرده به زمين نيانداختى ) منهم به تو نصيحتهائى دارم ؛ و اضافه نمود: مبادا با خدا عهدى ببندى ! چون با لشگريانم بسيج شده ، نمى گذارم به عهدت وفا كنى ؛ هر وقت خواستى صدقه يا احسان نمايى آن را سريع انجام ده كه ما سعى مى كنيم تو را از نصيحت منصرف نماييم ؛
در روايت كتاب مجالس شيخ مفيد اين زيادى هست ابليس از موسى عليه السلام كه جدا شد، گفت كه واى بر من ، چيزهائى را كه بنى آدم از آنها غافل بود، به موسى ياد دادم ، با اين آموزش نابهنگام ، تيشه به ريشه خود زدم (586)
البته درباره خوددارى از نشستن با زن نامحرم كه ابليس در صحبت خود با انبياء براى پرهيز از آن تاكيد زيادى داشت روايات فراوان وارد شده است
در ديدارى كه با حضرت يحيى عليه السلام داشت پس از گفت و شنودهاى گوناگون حضرت از او پرسيد؟
اى الاشياء اقر لعينك ؟ قال : النساء، هن فخوخى و مصائدى ، فانى اذا اجتمعت على دعوات المومنين ولعناتهم صرت الى النساء فطابت نفسى بهن (587) چه چيزى مايه خوشحالى و سبب روشنى چشمان تواست ؟؟ گفت : زنان ، آنها روزنه هاى فريب و شبكه هاى دامند، اگر بندگان صالح خدا، روى مرا با دعاها و لعنت ها، بسوزانند به جمع آنها پيوسته آرامش خود را باز يافته ، تجديد قوى مى كنم .
اى پيامبر خدا اميد و پناه و قوت كمر زنها هستند؛ آنها دامها و تيرها و نور چشمان منند؛ پدرم فداى آنها باد اگر آنها نبودند من توانائى آن را نداشتم ، كوچكترين آدمى را فريب دهم ، نيروى قوى و مايه پيروزى من آنهايند؛ هرگاه ارتش خود را به سوى علماء، زهاد و عباد اعزام كرده ، از آنها شكست مى خورم زنها را به ياد مى آورم ، جانم راحت ، غضبم ساكن ، خاطرم آرام مى گيرد، چشمانم روشن ، غمگينى ام برطرف مى گردد؛ كمرم را با آنها محكم مى كنم لولا هن من نسل آدم لسجدتهن فهن سيداتى و على عنقى سكناهن و على ماهن ماشتهت امراة من حيالتى حاجة الا كنت اسعى براسى دون رجلى فى اسعافها بحاجتها لانهن رجائى و ظهرى و عصمتى مسندى و ثقتى و غوثى الخبر
اگر آنها از اولاد آدم نبودند بر آنها سجده مى كردم ، آنها بانوان و سروران منند؛ كول من جايگاه آنان و بر من است هر چه بر آنها است ؛ هر گاه زنى از ناحيه من حاجتى بخواهد براى برآؤ رده شدن آن ، با سر تكاپو مى كنم زيرا، آنها اميد، قدرت آبرو، پناهگاه مورد اعتماد و فرياد رس من هستند. تا آخر خبر.
فاءول ما اصيد به المؤ من من قبل النساء (588) اولين وسيله اى كه مومن را با آن شكار مى كنم خانمهاست . و گفته است ، النساء سهامى الى من رميته اصبته زنها تيرهاى منند به سوى هر كس نشانه روم به هدف مى زنم هيچ وقت آن تيرها به خطا نرفته است با آنها به مقصد و مقصود رسيده ام جانم فداى آنان باد.
البته توجه داشته باشيد، منظور شيطان از زنان تير و مردان هدف يا بر عكس ‍ آن ، يك مشت هوسبازان و منحرفانى هستند كه در هر عصر و زمانى ، با او همراهى كرده و به طور در بست در اختيار او قرار گرفته اند؛
نه زنان و مردانى كه با دامن و پاك زندگى كرده و خود را از انواع ناپاكى ها و آلاينده ها بدور داشته ، به هيچ قيمتى حاضر نيستند شرافت انسانى و اصالت خانوادگى خود را به باد دهند، آنانند كه نيروى افسانه اى شيطان را در وجود آنها كوچكترين اثرى ندارد، چون روزى كه به خاطر سجده نكردن به آدم سوگند ياد كرد نسل اين را از تو دور داشته و از راه راست منحرف كردم : لا عبادك منهم المخلصين مگر بندگان خالصت را،! يعنى من قدرت به انحراف كشاندن بندگان ناب تو را ندارم جالب اين است كه ، در روز قيامت همين شيطان پيروانان خود را با بيان و استدلال قوى محاكمه و محكوم خواهد كرد؛
و قال الشيطالما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لومو انفسكم و ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفررت بما اشركتمونى ، من قبل ان الظالمين لهم عذاب اليم (589) و شيطان ، هنگامى كه كار تمام شد، مى گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده باطل دادم و تخلف كردم . من بر شما تسلطى نداشتم ، جز اينكه دعوتتان كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد؛ بنا بر اين ، مرا سرزنش نكنيد، خود را سرزنش كنيد. نه من فريادرس شما هستم ، و نه شما فرياد رس من . من نسبت به شرك شما درباره خود، كه از قبل داشتيد، و اطاعت مرا همرديف اطاعت خدا قرار داديد بيزار و كافرم ! مسلما ستمكاران عذاب دردناكى دارند!
خواهد گفت من كى و كجا با زور شماها را به سوى خود كشاندم اصلا كى مرا ديديد مگر عقل نداشتيد مگر به شما گفته نشده بود كه من دشمن آشكار شمايم خلاصه شيطان كه به حرفش گوش داده و او را شاد مى نمايند اظهار عجر انزجار مى كند و از بندگان خوب خدا خوشش نمى آيد ولى چون دشمن قسم خورده اولاد آدم است ، تا آخرين سنگر، با آنها خواهد جنگيد خواه زن باشد يا مرد، بنا بر اين نبايد لبه تيغ را به سوى بانوان نشانه رفت ، چون هر گروه در برابر فرمان خدا يكسانند.
در يك كلام ، همين بانوانند كه مردان شايسته عالم (انبياء اولياء شخصيتهاى برجسته جهان ، انسانهاى لايق و كامل ) را در دامن خود پرورانده ، به معراج مى فرسستند!
درست است كه بانوان از نظر جنسيت و طبيعت ، داراى روح لطيف ، و آسيب پذير هستند، و چون در زمان خلقت ، از زيادى گل آدم آفريده شده اند، در واقع مكمل وجود آقايان و مورد توجه آنهايند، بدينجهت شيطان نيز تلاش مى كند بيشترين نيروى خود را متوجه بانوان ساخته تا به وسيله آنها در وجود مردان اثر گذارد!
اما اين دليل نمى شود كه بانوان مورد نكوهش قرار گيرند، چون از مردان هم كم نداريم كسانى را كه در برابر آنها، تاثيرپذير و از هيچ گونه كارهاى زشت و رسوا كننده فروگذار نيستند
پس معيار انسانيت و شخصيت ، اصالت و نجابت و پارسائى هر دو گروه است ؛ نه جنسيت و شكل و شمائل آنها، چون هر دو جنس ذاتا پاك آفريده شده اند، فقط اعمال عارضى و انتخابى ، آنهاست كه عيارها را مشخص و ارزشها را تعيين مى كند.
از خدا مى خواهيم ، ما را از شرور نفسها شيطانها، و انسانهاى شيطان صفت نگهدارد آمين .
بخش 6 : آب درمانى
از زمانهاى دور براى بعضى از بيماريها با آب معالجه مى كردند و از مزاياى آن بهره مند مى شدند.
امروز نيز، آب ، رفته رفته جايگاه واقعى خود را باز مى يابد. هر چه زمان پيش برود، و علم ، روز به روز ترقى مى كند، اهميت درمانى آب بيشتر كشف مى گردد. زيرا آفريننده آب با يك جمله كوتاه وجعلنا من الماء كل شيى ء حى يعنى : از آب همه چيز را زنده كرديم اهميت وجودى و ارزش درمانى آن را بيان كرده است ؛ و كتاب هايى ولو در حجم كوچك درباره آب درمانى نوشته شده اس كه از جمله آنها كتاب آب درمانى دكتر الكسى سوفورين روسى است كه ، روزه گرفتن با روش نوين را، چهل روز نوشيدن آب بدون خوردن كمترين غذا براى درمان بيمارى ها، و معالجه امراض مختلف ، ارائه داده است (590) خود ادعا مى كند كه ، روى بدن و معالجه امراض مختلف ارائه داده است خود او ادعا مى كند كه ، روى بدن خود آزمايش كرده ، با گرفتن نتيجه مثبت ، جوانى خود را بازيافته است . حتى در سن 66 سالگى موهاى سفيد سر طاسش ، پر پشت و مشكى شده است .
بنابر اين در زمان ، نه چندان دور خيلى از امراض صعب العلاج با آب ، معالجه و درمان خواهد شد. در اين باره دين آسمانى اسلام نيز، براى درمان دردها با آب ، اهميت بيشترى داده است ، در ميان آبها هم به چند نوع آن ؛ بهاء زيادى قائل شده است . كه خلاصه آن را در زير مطالعه فرماييد!
سرآمد آبها
1. آب باران
اميرمؤ منان مى فرمايد:
الف . اشربوا ماءالسماء فانه يطهر البدن و يدفع الاسقام (591)
آب آسمان بنوشيد! باران بدن را پاك ، بيمارى ها و رنجورى ها را دفع مى نمايد براى تاكيد فرمايش خود، آيه 11 سوره انفال را تلاوت نمود.
ب . حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه ، شخصى ناراحتى جسمى داشت به اميرمؤ منان عليه السلام شكايت كرد و طلب درمان نمود فرمود: از خانمت يك درهم بابت مهريه اش بگير و با آن عسل بخر و آن را با آب آسمان مخلوط كن و بخور و آن مرد اين دستور را اجراء كرد و شفا يافت عرض كرد: اى اميرمومنان راجع به اين نوع درمان از پيغمبر خدا چيزى شنيده اى ؟ فرمود: نه .
اما شنيدم در قرآن خوانده ام خدا مى فرمايد: اگر خانمهايتان با طيب نفس ‍ از مهريه شان به شما چيزى ببخشند آنرا بخوريد، گوارا و نوش جان باد (592) و فرمود: از شكمهاى زنبوران عسل ، نوشيدنى هاى رنگارنگ ، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم شفا است (593)
و باز فرموده : از آسمان آب پاك نازل كرديم (594) بعد از اين وعده ها كه خلافى در آن نيست ، هنيئاومريئا با فيه شفاءللناس با ماءمباركا جمع شد و اميد شفاء آمد (595)
2. آب نيسان :
قسمتى از آب آسمان با خواص بسيار در فصل احاديث باران بخش 3 گذشت
3. آب ناودان كعبه :
آن هم جزئى از آب آسمان است كه از پشت بام خانه كعبه سرازير مى شود دو تقدس بيشترى مى يابد.
الف . و ماء الميزاب يشفى المريض (596) آب ناودان كعبه ، بيمار را شفا مى دهد
ب . كلينى با سند خود از شخصى به نام صارم يا مصادف روايت مى كند كه يك نفر از برادران ما در مكه سخت مريض شد، به طوريكه به سر حد مرگ رسيد، در راه اباعبدالله ، عليه السلام را ملاقات كرديم فرمود: اى صارم ! فلانى چه كرد؟ عرض كردم فدايت گردم در حال مرگ تركش كردم ، فرمود: آگاه باش اگر من به جاى شما بودم از آب ناودان كعبه به او مى نوشانيدم .
برگشتم ، هر چه جستيم آب ناودان پيش كسى پيدا نكرديم ، در حال نوميدى بوديم ، ناگهان ابرى در آسمان بالا آمد و رعد و برق زد و باران آمد، به يك نفر كه در مسجد بود يك درهم داد و ظرف او را گرفتم از آب ميزاب گرفته به سوى بيمار آمدم و به او نوشانيدم ، هنوز از نزد او بيرون نيامده بودم ، مقدارى سويق (آرد گندم بريان ) خورد و حال او به جا آمد و بهبودى برايش ‍ حاصل شد. (597)
4. آب زمزم :
الف . عن الصادق عليه السلام : ماء زمزم شفاء من كل داء و امان من كل خوف و فى حديث آخر: شفاء لما شرب له (598)
امام صادق عليه السلام فرمود: آب زمزم براى هر بيمارى ، شفا و از هر گونه ترسى امان است در حديث ديگر فرمود: براى هر دردى كه نوشيده شود شفاء و دواست ، دارد، مگر آب زمزم ، كه آب آن تب بر بوده ، سر درد را تسكين مى دهد. و نگاه كردن به آب زمزم چشمها را جلا مى دهد.
و هر كسى كه به خاطر شفا از آب آن بنوشد شفا يابد، اگر گرسنه بخورد، سير شود (599)
فضيلت آب زمزم در بخش تعريف آبها خواهد آمد.
پس آب درمانى يك اصل است كه در اين بخش به تعدادى از آن اشاره خواهيم كرد.
يكى از بزرگان اصحاب مى گويد: نزد امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، پير مردى گفت : من مرضى دارم كه نبيذ نوعى شراب مى نوشم تا تسكين ، يابد، فرمود: ما يمنعك من الماء الذى جعل الله منه كل شى ء حى
تو را چه مى شود از آبى كه خداوند زندگى همه چيز را در او قرار داده است ، استفاده نمى كنى ؟
عرض كرد: با من نمى سازد، فرمود: پس چه مانع دارى از عسل كه خداوند فرمود: فيه شفاءللناس گفت : پيدا نمى كنم ، فرمود: چه مانع دارى از شيرى كه گوشت و استخوان بدنت از آن محكم شده است ، گفت : با من نمى سازد، امام صادق عليه السلام فرمود: آيا مى خواهى من به تو امر كنم كه شراب بخورى ، لا والله لاآمرك نه به خدا قسم امر نمى كنم ، (اجازه نمى دهم ) (600)
به توضيحات و مطالب مندرج در فصل 9 درمان بواسير، همين بخش توجه كنيد!
1: درمان تب با آب
براى تسكين تب و رفع آن ، از آب استفاده مى كنند، پاهاى بيمار را توى ظرف آب ولرم مى گذارند، و با خيس كردن پارچه و گذاشتن آن روى پيشانى و يا شكم شخص تب دار، درجه حرارت تب را كاهش مى دهند. اين معالجه تجربه شده و به اثبات رسيده ، و در روايات نيز در اين باره تاكيد شده است ، به چند نمونه از آن توجه فرمائيد: 1. محمد بن مسلم ، قال سمعت اباعبدالله عليه السلام : يقول ما وجدناللحمى مثل الماء البارد و الدعا (601) محمد بن مسلم گويد: شنيم اباعبدالله عليه السلام مى فرمود: براى تب دار، درمانى مانند آب سرد و دعا، پيدا نكرديم .
2. اميرمومنان عليه السلام فرمود: صبوا على المحموم الماء البارد فانه يطفى ء حرها (602) بر تب دار آب سرد بريزيد، آب حرارت تب را خاموش مى كند.
3. محمد بن مسلم از ابى عبدالله از پدران بزرگوارش عليه السلام نقل مى كند كه : اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: اكسرواحر الحمى بالبنفسج و الماءالبارد ، فان حرها من فيه جهنم (603) حرارت تب را با بنفشه و آب سرد بشكنيد، بدرستى كه حرارت تب از دهانه جهنم است
4. مفضل بن عمر عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ذكر له الحمى فقال انا اهل بيت لا نتداوى الا بافضة المارد البارد، يصب علينا و اكل التفاح (604) مفضل بن عمر گويد: در خدمت ابى عبدالله عليه السلام صحبتى از تب به ميان آمد، فرمود: ما اهل بيت مداوا نمى كنيم ، مگر با ريختن آب سرد به خود، و با خوردن سيب .
5. على بن حمزه گويد: به ابى ابراهيم عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ! اگر اجازه مى فرماييد، حديثى را از ابى بصير كه از جد بزرگوارت نقل مى كرد، برايت بگويم . جد بزرگوارت هر وقت تب داشت از آب سرد كمك مى گرفت دو لباس خيس مى كرد و مى پوشيد، در ميان اين دو لباس صدايش ‍ بلند مى شد، به طورى كه هر كس دم در بود مى شنيد، مى گفت : يا فاطمة بنت محمد فرمود: راست گفتى عرض كردم فدايت شوم ! چه داويى براى تب دار، تجويز مى كنيد؟
فقال ما وجدنا لها عند نادواء الا الاعداء و الماء البارد (605) نزد ما براى تب دوايى جز دعا و آب سرد، پيدا نكرديم .
6. عن النبى عليه السلام قال : الحمى من فيح جهنم فطفئوها بالماء كان اذا وعك دعا بماء فادخل فيه يده (606) رسول خدا فرمود: تب از شدت غليان جهنم است ، پس آنرا را با آب خاموش كنيد. خود آن حضرت هر وقت تب داشت آب مى خواست ، دستش را به آن فرو مى برد .
البته تعبير به غليان جهنم يا معنا و مقصود بخصوصى دارد كه ، براى ما معلوم نيست . يا با اين تعبير مى خواست شدت ناراحتى از تب را بيان نمايد، و يا اينكه براى فهماندن مطلب به مردم آن زمان ، با اين عبارتها حرف مى زده است ،
7. عن سماعة قال سالت اباعبدالله عليه السلام : عن مريض اشتهى التفاح و لقد نهى عنه ان ياكله فقال اطعموا محموميكم التفاح فما من شى ء انفع من التفاح (607)
سماعة گويد: از اباعبدالله عليه السلام پرسيدم : از مريضى كه اشتهاى سيب دارد ولى از خوردن آن نهى شده است ، فرمود: به تب دارهاتان سيب بخورانيد، هيچ چيزى نافع تر از سيب نيست .
8. محمد بن ابراهيم جعفى گويد: پدرم به من گفت : به امام صادق عليه السلام وارد شدم فرمود: چه شده ترا رنگ پريده مى بينم عرض ‍ كردم : تب گرفته ام ، فرمود: تو را چه مانع شده از مبارك پر بركت ؟ قند و شكر را بكوب و با آب مخلوط كن ، صبح و شام از آن بخور اين كار را كردم خوب شدم ، ديگر تبم برنگشت . (608)
9. در ضمن روايتى مى فرمايد: والسكر بالماء البارد جيد للمرض و السكر يزيل البلغم شكر، با آب سرد براى مريض خوب است ، شكر بلغم را از بين مى برد در روايت بالا نامى از سيب برده شد در اين باره به روايات ذيل توجه فرمائيد. امام رضا عليه السلام فرمود: التفاح نافع من خصال : من السحر والسم واللمم و ممايعرض من الامراض والبلغم العارض وليس ‍ من شى ء اسرع منفعة منه سيب در جلوگيرى از چند خصلت منفعت دارد از سحر و زهر و جنون سبك و از بلغم و بيماريهائى كه پيش مى آيد. زياد قندى گويد: با برادرم سيف وارد مدينه شديم مردم گرفتار رعاف يا خون دماغ بودند، به طورى كه در مدت دو روز از پا در مى آمدند به منزل برگشتم ديديم برادرم نيز گرفتار شده است . جريان را به اطلاع امام صادق عليه السلام رساندم فرمود به او سيب بخوران . فاطمه فبرى ء خوراندم شفا يافت . شخصى بنام سليمان در ستويه گويد: به خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم سيب سبز در جلويش بود فرمود ديشب تب و لرز شديد داشتم اين را آوردند، با خوردن آن حرارتم را خاموش كنم . (609)
2: درمان ضعف معده با آب
1. محمد بن عمرو بن ابراهيم قال : سالت اباجعفر عليه السلام و شكوت اليه ضعف مدتى فقال : اشرب الحزاء (610) بالماء البارد: ففعلت فوجدت منه ما احب (611)
محمد بن عمرو گويد: به امام باقر عليه السلام ضعف معده ام را شكايت كرده و از درمان آن سوال نمودم . فرمود: حزاء را با آب سرد بنوش ! اين دستورالعمل را اجرا كردم آن چه را كه دوست داشتيم ، پيدا كردم . يعنى بهبودى يافتم .
روى عن ابى عبدالله عليه السلام : ان الحزاء جيد للمعدة بماء بارد (612)
از امام صادق عليه السلام روايت است كه : حزاء با آب سرد براى معده خوب است
(درمان معده با آب مخلوط به حزاء بهتر است )
با تجربه ثابت شده است نوشيدن آب سالم براى درمان معده مفيد و ترشى معده را از بين مى برد.
روزهائى كه مشغول تاليف اين كتاب بودم ، رسانه هاى گروهى پخش كردند، مجلات و روزنامه ها هم نوشتند، يك نفر از پزشكان متخصص ايرانى ، در آمريكا ترشى معده را با آب معالجه مى كند.
3: هضم غذا با نوشيدن آب
در طول خوردن غذا، نوشيدن آب را مضر مى دانند چنانچه در فصل 6 بخش 4 گذشت و اما بعد از خوردن اگر غذا چربى دار باشد، باز مضر است .
فصل 4 بخش 4 و اگر از روى غذا بدون چربى بنوشند مجاز دانسته اند چون به هضم غذا كمك مى كند، به فصل 5 بخش 4 مراجعه فرماييد!
1. عن الصادق عليه السلام : الماءالبارد يطفى الحرارة و يسكن الصفراء و يذيب الطعام فى المعدة و يذهب بالحمى (613)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: آب سرد، حرارت را خاموش ، صفرا را ساكن و غذا را در معده ذوب مى كند، و تب را مى برد.
4: دندانها را سرد و گرم نكنيد
با تجربه ثابت شده است ، كه در اثر نوشيدنى هاى سرد و گرم ، به دندانها و به عصبهاى دندان ضرر مى رسد. و شرب الماء البارد عقيب الشى ء الحار و الحلاوة يذهب بالاسنان (614) نوشيدن آب سرد، پشت سر چيز گرم ، و شيرينى جات دندانه را از بين مى برد معلوم است ، شيرينى جات نيز به دندانها مضر است بايد از مصرف آن خوددارى و يا بلافاصله دندانها را مسواك زد، تا اثر شيرينى ، از بين برود،.
5: دو چيز شفابخش
عن الرضا عليه السلام عن ابائه عليه السلام عن على بن الحسين عليه السلام قال : شيئان ما دخلا جوفا الا اصلحاه الرمان و الماء الفاتر (615) امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از على بن حسين عليه السلام روايت كرده اند: دو چيز است به هر شكمى داخل شود آنرا اصطلاح مى كنند آن دو، اءنار و آب زلال است ، انار، يكى از نعمت هاى بزرگ خداوندى است كه در اخبار و احاديث تعريف زيادى از او، وارد شده و از ميوه هاى درمانى مهم به شمار آمده است . اميرمومنان عليه السلام فرمود: كلوالرمان بشحمه ، فانه ، دباغ المعدة ، و ما من حبة استقرت فى معدة امرى ء مسلم الا انارتها ونفت الشيطان والوسوسة عنها، اربعين صباحا (616) انار را با پيه آن بخوريد چون معده را نرم كرده و ناراحتى هاى آن را از بين مى برد. اگر يك دانه از انار در شكم مرد مسلمانى جا گيرد، چهل روز آن را نورانى كرده ، و وسوسه شيطان را از او دور مى سازد. امام صادق عليه السلام فرمود اميرمومنان عليه السلام هر وقت انار مى خورد، دستمالى زير آن پهن مى كرد، از علت آن سوال كردند؟ فرمود: ان فيه حبات من الجنة در انار دانه هاى از بهشت هست عرض كردند، يهود و نصارى و غير آنها هم از آن مى خورند ؟ فرمود: هنگامى كه آنها خواستند انار بخورند، خداوند ملكى مى فرستند دانه هاى بهشتى را از آن بر مى دارد كه موفق به خوردن آن نمى شود (617) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: انار و سرور ميوه ها است هر كس از آن بخورد چهل روز شيطان را عصبانى كرده است . مكارم ص 171
6: درمان دردها با آب و تربت حسينى عليه السلام
1. عن ذريع قال : جاء رجل الى اءبى عبدالله عليه السلام فشكى اليه ان بعض مواليه اصابه الداء الخبيث فامره ان ياخذ طين الحير بماءالطير فيشر به قال ففعل ذلك فبرى ء (618)
ذريع گويد: مردى پيش امام صادق عليه السلام آمده ، از مرض ‍ داءالخبيث كه به بعضى از غلامامانش رسيده بود شكايت كرد، فرمود: از گل حائر گرفته با آب باران مخلوط كند و بياشامد. اين را انجام داد و بهبودى خود را به دست آورد.
2. و عنه قال انه قال : ما من شى ء انفع للداء الخبيث من طين الحير قلت : يا بن رسول الله ! كيف ناخذه ؟ قال : تشربه بماء المطر و تطلى به موضع الاثر فانه نافع مجرب ان شاءالله تعالى (619)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هيچ چيز براى داءالخبيث از گل حائر نافع تر نيست گفتم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله ! گل حائر را چگونه به دست بياوريم ، فرمود: آب باران را با آن مخلوط مى كنى و به محل درد مى مالى نافع و مجرب است ، ان شاءالله تعالى .
علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه مى فرمايد: شايد مراد از (داءالخبيث جذام و برص و از طين الحير گل حائر حسينى باشد (620)
3. بعضى از اصحاب ما گفت : زنى مقدارى نخ كلاف به من داد و گفت آن را در مكه براى دوختن پوشش كعبه به خادمان حرم بدهم ولى من خوشم نيامد آنرا به پرده داران دهم ، در حالى كه مى شناختمشان ، وقتى كه به مدينه رفتم ، خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم جريان را به اطلاع رساندم ، فرمود: به آن عزل يعنى كلاف نخ را بفروش به پول آن ، عسل و زعفران بخر و از تربيت حسينى بگير با آب باران مخلوط كن ، آن عسل و زعفران و را نيز در محل آن مخلوط ساز، آن را در ميان شيعيان تقسيم كن ، تا بيماران خود را با آن مداوا كنند. (621)
احاديث زيادى درباره تربت حسينى و استشفاء از آن وارد شده است ، مجرب و منفعت آن بدون شبهه مى باشد.
داستانهاى زيادى نيز در اين مورد نقل شده حتى بعضى ها كه منكر آن شده بودند، به عنوان انكار و تحقير مقدارى از تربت را به دبر خود وارد كرده بلافاصله تمام امعاء و احشاء آن بيرون ريخته و مرده است ، طالبين به كتابهاى مربوطه مراجعه نمايند.
7: درمان با آب و شكر
يحيى بن بشير النبال قال : قال ابوعبدالله : لابى : يا بشير! باى شى ء تداوون مرضاكم قال بهذه الادوية المرار فقال : لا اذا مرض احدكم فخذ السكر الابيض فدقه فصب عليه الماء البارد، فاسقه اياه فان الذى جعل الشفاء فى المرارة قادر ان يجعله فى الحلاوه (622) يحيى بن بشير نبال گفت : ابوعبدالله عليه السلام گفت : از پدرم پرسيد: با چه چيزى بيمارانتان را مداوا مى كنيد؟ عرض كرد: با اين داروهاى تلخ ، فرمود: نه اين كار را نكنيد هر وقت كسى از شماها مريض دهيد تا بنوشد، خدايى كه شفا را در تلخها قرار داده قادر است در شيرين ها نيز قرار دهد.
2. در فقه الرضا عليه السلام مى فرمايد: شكر، به همه چيز نافع است ، به هيچ چيز ضرر نمى رساند، همينطور است آب جوش (623)
روايت به من رسيده است كه : آب سرد حرارت را خاموش و صفرا را ساكن مى كند، غذا را هضم كرده ، آن چه كه در ته معده مانده است ذوب مى كند و تب را مى برد (624) گفته شد درده را نمى برد مگر دعا، صدقه ، آب سرد، با نوشيدن يا با ريختن بريدن و پا. (625) در فصل سه همين بخش در اين باره حديث چند گذشت .
8: درمان خشگيت
يبوست شكم در اثر بعضى از خوردنيها، آشاميدنى ها و تب و امراض ‍ مختلف پيش مى آيد براى رفع آن نيز از ميوه ها مانند هلو، انجير، هلو، زرد آلو، و روغنها زيتون و كرچك و جز آنها استفاده مى كنند.
در روايت ذيل دستورالعمل به خصوصى داده شده است .
محمد بن الحسين شمون قال كتب الى ابى الحسين عليه السلام ان بعض ‍ اصحابنا يشكو البخر فكتب اليه كل التمر البرنى
فكتب اليه آخر يشكو يبسا فكتب اليه ، كل التمر البرنى على الريق و اشرب عليه الماء ففعل فسمن و غلبت عليه الرطوبه فكتب اليه يشكو ذلك فكتب : اليه كل التمر البرنى على الريق و لا تشرب عليه الماء فاعتدل (626)
محمد بن حسن شمون گويد: به ابى الحسين عليه السلام نوشتم ، بعضى از اصحاب ما از شدت بخار رطوبت شكايت دارد.
حضرت به او نوشت : خرماى برنى بخور شخص ديگرى به حضرت از يبوست شكايت كرد، حضرت به او نوشت : صبح ناشتا، خرماى برنى بخور و بر روى آن آب بنوش
اين كار را انجام داد و چاق شد و رطوبت بر او غلبه كرد، دوباره به حضرت شكايت كرد، حضرت در جواب نوشت : تمربرنى را ناشتا بخور ولى از روى آن آب ننوش ، او به دستور، عمل كرد وضع بدنى اش به حال اعتدال بازگشت .
9: درمان بواسير
و قال عليه السلام : الاستنجاء بالماء البارد يقطع البواسير (627)
فرمود: استنجاء كردن يعنى شستن خود با آب سرد بواسير را قطع مى كند علامه مجلسى از كتاب العقائد شيخ صدوق نقل كرده است : اعتقاد ما در رابطه با اخبار وارده در رابطه با طب چند وجه است :
1. رواياتى است كه در هواى مكه و مدينه وارد شده است ، و جايز نيست استعمال آن در سائر هواها
2. رواياتى كه عالم يعنى : امام عليه السلام از طبع سوال كننده اطالع داشت ، مطابق طبع او دستور داده شده است چون امام به طبيعت او آشناتر است ؛ پس به كار گرفتن آن در طبايع ديگر مجاز نمى باشد.
3. بعض روايات هست كه مخالفين در كتب اخبار ما تدليس كرده است ، تا مذهب تشيع را در پيش مردم ، قبيح جلوه دهند.
4. رواياتى است كه ناقل در نقل آن سهو كرده است .
5. بعضى ، رواياتى است كه راوى قسمتى را حفظ كرده و بعضى از آنرا فراموش كرده است ، مثلا درباره ، عسل روايت شده است ، كه شفاى هر درد است ، صحيح است ، اما هر دردى كه از سردى مى آيد، يعنى براى سرد مزاجها شفا است .
يا روايتى كه درباره استنجاء با آب سرد براى بيماران بواسير، آمده است كه قطع مى كند، در صورتى است كه بواسيرش از حرارت بوجود آمده باشد.
يا درباره بادمجان ، روايت شده است كه از بعضى امراض شفاء است ، براى كسى است كه در وقت رسيدن رطب ، رطب مى خورد نه در ساير اوقات .
پس دواهاى صحيح ائمه عليه السلام دعاها و روايات و سوره هاى قرآن است ، كه با سندهاى قوى و راههاى صحيح وارد شده باشد. (628)
شيخ مفيد نيز در اين مورد نظريه اى دارد، خلاصه آن اين است :
طب صحيح است و دانستن آن ثابت ، راه دانستن آن وحى است ، علماء آن را از انبياء گرفته اند؛ چون راهى براى دانستن درد نيست مگر با شنيدن و دانستن دواى آن نيز با تجربه است .
در بعض شهرها دوا، براى دردى سودمند ولى در شهر ديگر ملك است ، پس هر دوايى را در هر شهرى نمى توان استعمال كرد. (629)
پس رواياتى كه در رطب ائمه هدى عليه السلام وارد شده است ؛
اگر از نظر سند اشكال فنى نداشته باشد با دقت و احتياط به كار گرفت ؛ مخصوصا در زمان ما و در عصر فضا كه علم طب از هر جهت پيشرفت چشمگير و ترقى عجيب كرده است ، خيلى از ناممكن هاى و اعصار گذشته را ممكن ساخته است ، تا سر حد امكان از متخصصين فن استفاده كرده و زير نظر آنان قرا گرفته شود.
در اين جا سوالاتى پيش آمد، پس نوشتن و درج كردن اين اخبار و احاديث مربوط به طب چه سودى دارد؟
مى توان پاسخ را با چند وجه ذيل ارائه داد.
1. براى حفظ ارزشهاى دينى و مذهبى است ،
2. اكثر روايات با علم پزشكى روز تطبيق مى كند، همه آنها كه بر خلاف علم روز نيست تا همه آن نيز كنار گذاشته شود؛
3. ممكن است در لا به لاى روايات مطالبى وجود داشته باشد، هم از درك آن عاجز باشيم و هم گذشت زمان آنرا تفسير نمايد.
4. گروهى خود را در عمل به اين احاديث مقيد ساخته اند، براى اينكه با روح قوى و ايمان محكم به كار مى گيرند، نتيجه مثبت به دست مى آورند، چون معتقدند سرچشمه آنها از عال السر و الخفيات است ، در عين مداوا توسلى هم دارند، با اين حال موفق هم مى شوند؛
5. اگر قرار باشد اين نوع اخبار و احاديث را كنار بگذاريم ، بايد همه كتابهاى قديم پزشكى را از گردونه خارج سازيم و به دست فراموشى بسپاريم ، در حالى كه اين رفتار به هيچ وجه صحيح نيست ، چون علاوه بر اينكه علم پزشكى نوين بر پايه طب قدمى پايه گذارى شده است ، مى بينم كه در كشورهاى مترقى جهان ، ارزشها و افتخارات جامعه خودشان را در موزه ها و اماكن مهم و ساختمانهاى محكم نگهدارى مى كنند، دست نخورده ، و به طرز صحيح در نگهدارى آن همت مى ورزند.
خلاصه : علم پزشكى جديد علم طب قديم را به طور كلى ابطال نمى كنند؛ بله به صورت كلاسيك رو به كمال مى رود؛ پس همه اين احاديث نيز بايد دست نخورده و بدون تصرف باقى بماند و مورد استفاده قرار گيرد.
******************
10: به غش كننده آب بپاشيد
عن ابى الحسن الرضا عليه السلام انه راى مصروعا فدعا بقدح فيه ماء ثم قراء عليه الحمد و المعوذتين و نفث فى القدح ثم امر فصب الماء على راسه و وجهه فافاق و قال : لا يعود اليك ابدا (630)
امام رضا عليه السلام غش كرده اى را ديد قدح آب خواست ، سوره حمد و معوذتين را قرائت نمود: به قدح دميد و سپس دستور داد آب را به سر و صورت او ريختند، فورا به هوش آمد، به او فرمود: ابدا بار ديگر سوى تو بر نمى گردد
فى حديث اليونانى الذى اتى اميرالمؤ منين عليه السلام فراءى منه معجزات غريبة حتى غشى عليه فقال : صبوا عليه فصبوا عليه فافاق (631)
در جريان مرد يونانى كه پيش اميرمؤ منان عليه السلام آمد و از آن حضرت معجزات عجيبى ديده ، غش كرد
فرمود: به او آب بريزيد آب ريختند، به هوش آمد.
11: براى قوه حافظه
روايت از صادقين عليه السلام است ، فرمودند: سوره حمد و آيت الكرسى و انا انزلنا و واقعه و سوره حشر و توحيد و معوذتين را با زعفران به ظرف پاكى بنويسيد:
با آب زمزم يا آب باران يا با آب پاكى شسته سپس دو مثقال لبان ، كندر و ده مثقال شكر و ده مثقال عسل به آن بريزند؛
پس از آن در زير آسمان قرار ده و آهنى هم روى آن بگذارند، در آخر شب دو ركعت نماز، در هر ركعت يك حمد و پنجاه مرتبه قل هو الله بخوانند، بعد از فارغ ، آن را بخورند، براى قوه حافظه خوب و مجرب است ، ان شاء الله (632) (633)
براى تقويت ذهن ، دارو و مطالب زيادى نوشته شده است ، از جمله آنها دستور بالا و دعاهاى وارده و دعاهاى گياهى كه تجويز كرده اند.
ولى برابر روايات زياد، تلاوت زياد قرآن در تقويت حافظه بسيار موثر است .
12: درمان درد شكم
1. شكى رجل الى اميرالمؤ منين عليه السلام وجع البطن فامره ان يشرب ماء احارا مردى به نام اميرمؤ منان عليه السلام از درد شكم شكايت كرد: حضرت او را امر فرمود آب گرم بنوشيد و بگويد:
يا الله يا الله يا رحمان يا رحيم يا رب الارباب يا اله الالهة يا ملك الملوك يا سيد السادات اشفنى بشفائك من كل داء و سقم فانى عبدك و ابن عبدك اتقلب فى قبضتك (634)
2. حسن بن خالد مى گويد : نامه اى به ابى الحسن عليه السلام نوشته و از درد شكم شكايت كرده ، دعايى را درخواست كردم ، سپس نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم در لوح يا كتف چرمى ، سوره فاتحه و معوذتين و قل هو الله احد را نوشته و در ذيل آن مى نويسى :
اعوذ بوجه الله العظيم و عزته التى لاترام وقدرته التى لا يمتنع منهما شيئى من شر هذا الوجع و شر ما فيه و مما احذر
با آب باران مى شويى و مى آشامى و در پايين نوشته شود: جعله شفاء من كل داء
3. مردى به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از درد شكم برادرش شكايت كرد، فرمود: به برادرت امر كن عسل را با آب گرم شربت ساخته و بنوشد! فرداى آن روز آمد، عرض كرد: دستورالعملى كه داده بوديد انجام داديد نفعى نبخشيد فرمود:
خدا راست گفته ، و شكم برادرت دروغ ، (خداوند درباره عسل فيه شفاء للناس فرموده اينكه دروغ نيست )
برو به او عسل بنوشان و هفت مرتبه سوره حمد، را بخوان .
آن مرد مرخص شد و مى رفت ، فرمود: (يا على ، برادر اين مرد منافق است به اين جهت آن شربت آب گرم با عسل به بيمارى او نفعى نبخشيد) (635)
از جملات اخير اين حديث استفاده مى شود مصرف دارو با علاقه و با اعتقاد كامل ! اثر زياد دارد، چون نيروى روانى انسان در راندن درد، از بدن كمك زياد مى كند.
با تجربه ثابت شده است كه ، روح قوى و عقيده توانا دارد، در موقع مصرف دارو معتقد به اثرات آن باشد، اثر خوبى خواهد ديد و نتيجه خوبى خواهد گرفت .
در زمان قديم با تلقين قدرت روحى و تشويق بيمار، به خوردن دواهاى تجويز شده گياهى نتيجه مثبت مى گرفتند.
13: براى درد قولنج
عن الصادق عليه السلام : شكى اليه رجل من اوليائه القولنج فقال : اكتب له ام القرآن و سورة الاخلاص و المعوذتين ثم كتب ، اسفل ذلك
مردى از دوستان امام صادق عليه السلام از درد قولنج شكايت كرد امام فرمود: سوره حمد و قل هو الله و دو قل اعوذ را بنويسيد و در پايين آنها اين را بنويسيد.
اعوذ بوجه الله و بعزته التى لاترام و بقدرته التى لا يمتنع منها شيئى من شر هذا الوجع من شر ما فيه
سپس آن را با آب باران بشوييد ناشتا بياشاميد به اذن خدا شفا مى يابد (636)
2. از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است فرمود: به رعشه و قولنج و تخمه (637) و سردى و براى هر دردى سوره حمد و توحيد و معوذتين بخوانند: پس از آن اين دعا را در چرم شانه حيوانات يا در لوحى بنويسند:
اعوذ بوجه الله العظيم و عزته التى لا ترام و قدرته التى لا يمتنع منها شى ء من شر هذا الوجه و من شر ما فيه و من شر ما اجد منه
سپس با آب آسمان ، بشويند، دو وعده ناشتا و هنگام خواب بنوشند، شفا مى يابند، ان شاء الله تعالى . (638)
14: آب جوش
عن الصادق عليه السلام قال : الماء المغلى ينفع من كل شيى ء و لا يضر من شى ء (639)
امام صادق عليه السلام فرمود: آب جوش بر هر چيزى نافع است ، و به هيچ چيز ضرر نمى رساند.
2. فقه الرضا عليه السلام قال : السكر ينفع من كل شيى ء و لا يضر من شيئى و كذالك الماءالمغلى (640) در فقه الرضا فرمود: شكر به همه چيز منفعت دارد و به هيچ چيز ضررى ندارد، همچنين است آب جوش .
آب جوش هم سرد شده اش و هم داغش ، براى نوشيدن از سالمترين آبهاست چون با به جوش آمدن آن ، استرليزه شده و املاح زياده آن از بين مى رود مخصوصا اگر آب سالم و غير بهداشتى باشد يا ضرورت اقتضاء كند و آب ديگر پيدا نشود بايد حتما بجوشانند بعد از آن به مصرف برسانند.
15: مرگ دلها با آب و غذاى زياد!
اعتدال در زندگى يكى از نشانه هاى موفقيت و پيروزى است ، يعنى هر كسى ابعاد مختلف حيات خود را، معتدل و در اندازه مطلوب نگهدارد ندامت و پشيمانى ببار نمى آورد اندازه نگهدار كه اندازه نكوست حرف زدن ، دوستى خريد مسافرت ، احسان ، خنده ، گريه ، عبادت بالاخره در خوردن و آشاميدن
و هزاران مسائل ديگر مانند كفه ترازو بايد ميزان زندگى را در حد اعتدال نگهداشت براى تعديل هر يك از مطالب بالا آيات و اخبار زيادى در دست داريم حتى زياده روى درباره احسان و انفاق را. (641)
1. قال عليه السلام : لا تميتواالقلوب بكثرة الطعام و الشراب فان القلوب تموت كالزروع اذا كثر عليهاالماء (642) رسول خدا فرمود: دلها را با آب و غذاى زياد نمى ميراند، دلها با مصرف زياد خوردنيها و نوشيدنى ها مى ميرد، همچنانكه اگر به زراعتها آب زياد داده شود پژمرده شده مى پوسد، در نهايت از بين مى رود).
2. معؤ ية بن عمار عن ابى عبدالله قال : من اقل من شرب الماء صح بدنه (643) معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: هر كه نوشيدن آب را كم كند، بدنش صحيح تر و سالم تر مى شود.
16: اگر در خانه نباشد
1. عمار ساباطى مى گويد: با امام صادق عليه السلام بودم ، رطب آوردند از آن مى خورند و آب مى نوشيد و ظرفى هم به من عرض مى داد با اينكه من خوشم نمى آمد، اما دستش را رد نمى كردم به حضرت عرض كردم : بلغم زياد داشتم به اهرن طبيب حجاز مراجعه كردم ، پرسيد: باغ دارى گفتم : بلى ، گفت : درخت خرما در باغت هست ؟ گفتم : بلى ، گفت : چند نوع خرما هست ؟ بشمار شروع كردم به شمردن ، وقتى كه به رطب هيرون رسيدم گفت : از همين رطب هفت عدد موقع خواب بخور، اما از روى آن آب ننوش ، اين كار را كردم ، ولى چنان بى حال شدم مى خواستم تف بيندازم ، قدرت نداشتم دوباره به طبيب شكايت كردم ، گفت روى آن كمى آب بخور، و دست بردار تا طبيعتت به حال اعتدال برگردد.
امام صادق عليه السلام فرمود: اما انا فولولا الماء بالبيت لا اذوقه اما من ، اگر آب در خانه نباشد رطب را نمى چشم (644) و اكل اميرالمؤ منين عليه السلام من تمر دقل ثم شرب عليه الماء و ضرب على بطنه و قال : من دخل بطنه النار فابعده الله ثم تمثل و انك مهما عط بطنك سؤ له - و فرجك نالا منتهى الذم اجمعا (645)
اميرمؤ منان عليه السلام از خرمايى به نام ، دقل خورد و از روى آن آب نوشيد و به شكمش زد فرمود: هر كس به شكمش آتش داخل كرد، خدا او را دور از رحمت خود ساخته است سپس شعر بالا را خواند و به اين معنا اگر تو همه خواسته هاى شكم و فرجت را به آنها دهى ، به انتهاى همه زشتيها مى رسند.
17: آب سرد پيش از نوره !
عن الرضا عليه السلام و اذا اردت الستعمال النورة و لا يصيبك قروح و لا شقاق و لاسواد فاغتسل بالماء البارد قبل ان تتنور (646)
امام رضا عليه السلام در رساله مشهور به رساله ذهبيه كه به مامون فرستاده بود نوشته : هر وقت خواستى نوره استعمال كنى كه ، برايت زخمها و تركها و سياهى به بار نياورد پيش از نوره ، خود را با آب سرد شستشو بده
عن الصادق عليه السلام قال : اذا دخل احدكم الحمام فليشرب ثلاثة اكف من ماء حار فانه يزيد فى بهاء الوجه و يذهب بالالم من البدن (647)
امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت كسى از شماها داخل حمام شد، سه كف ، سه مشت از آب گرم بنوشد؛ كه شفافيت ، صورت را، زياد و درد بدن را از بين مى برد.
18: منفعت نوشيدن آب گرم در حمام !
عن الصادق عليه السلام : اذا دخل احدكم الحمام فليشرب ثلاثة اكف من ماء حار فانه يزيد فى بهاء الوجه و يذهب بالالم من البدن (648)
امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت كسى كه از شماها به حمام رفت ، سه كف ، سه مشت آب گرم بنوشد؛ شفافيت صورت را زياد، و درد بدن را از بين مى برد
در اين مورد به فصل بعد توجه كنيد.
19: در حمام آب سرد ننوشيد،
عن الصادق عليه السلام : و خذ من الماء الحار وضعه على هامتك وصب منه على رجليك و ان امكن ان تبلع منه جرعه فانعل فانه ينقى المثانة و اياك و شرب الماء البارد، و الفقاع فى الحمام فانه يفسد المعدة و لا تصبن عليك الماء البارد فانه يضعف البدن و صب الماء على قديمك اذا خرجت فانه الماء من جسدك (649) امام صادق عليه السلام فرمود: در حمامت از آب ، گرم بگير و به سرت بگذار و به پاهايت بريز و اگر مى توانى يك جرعه قورت بده كه مثانه را تميز مى كند. مبادا! در حمام ، آب سرد و آب جو بنوشى ، چون معده را فاسد مى كند، و آب سرد بر خودت نريز كه ، بدن را ضعيف مى نمايد وقتى كه از حمام بيرون آمدى كه آب سرد را به پايت بريز كه دردها را از بدنت بيرون مى كشد.
مى گويند: استفاده از آب سرد بدن را تقويت مى كند اما روايت بالا تصريح مى كند كه ، بدن را تضعيف مى كند.
اشتباه نشود! صحبت از استفاده آب سرد در حمام است ، نه در جاهاى ديگر، چون حمام وضع خاصى دارد؛ بدن گرم است ، اگر از آب سرد استفاده شود ممكن است ، بعضى از اعصاب در اثر تماس آب سرد فلج شود؛ و يك نوع ناراحتى پيش بيايد كه قابل جبران نباشد؛ مانند: فلج شدن و انقباض عضلات كه شبه سكته موضعى را تداعى مى نمايد .
اما در جاهاى ديگر، مانند استخرها و نهرها و درياها مسئله فرق مى كند؛ چون در آنجا بدن در گرماى طبيعى خود مى باشد، استفاده از آب سرد علاوه بر اين كه برايش مضر نيست ، مفيد نيز مى باشد؛ ولى اگر در حمام حالت خاصى از گرما پيش آيد به طورى كه شدت گرما داخل حمام بى حال كند، و يا به غش بياندازد؛ در آن موارد استفاده از آب سرد مانعى ندارد، به حديثهاى زير توجه فرماييد!
اما حديث ديگر
1. روى اذا دخل احدكم الحمام و هاجت به الحرارة فليصب عليه الماء البارد، يكسن به الحراره (650) روايت شده است ، زمانى كه كسى از شماها داخل حمام شد، و در اثر حرارت ، هيجان زيادى براى او پيش آمد؛ حتما آب سرد بر او ريخته شود؛ تا حرارت به وسيله آن كاهش يابد.
2. عن الصادق عليه السلام : و ان اميرالمؤ منين عليه السلام كان اذا الحمام هاجت الحراره و صب عليهما الماء البارد فتسكن عنه الحرارة (651)
امام صادق عليه السلام فرمود: اميرمؤ منان عليه السلام وقتى كه به حمام مى رفت حرارت بدنش زياد مى شد هيجان داشت آب سرد مى ريخت ، تا حرارت بدن او كاهش مى يافت و به حال اعتدال بر مى گشت .
از اين دو روايت ، چنين بر مى آيد، موقع بروز حالت اضطرارى در اثر حرارت زياد براى پيش گيرى ، از ناراحتى هاى احتمالى ، از آب سرد استفاده مى شود؛ به طور كلى خوردن آب بسيار سرد يخى ، موجب سينه درد، گلو درد و سستى و رخوت مى شود. (652)
20: پس از حجامت به حمام نرويد!
و اياك و الحمام اذا الحجمت ، فان الحمى الدائمه يكون فيه (653)
وقتى كه حجامت كردى و خون از بدن گرفتى ، استحمام نكن ! چون تب دائم در پى خواهد داشت البته روايت فوق نمى گويد: كه از آب استفاده نكن بلكه از حمام كردن نهى مى كند؛ چون واضح است ؛ بدن در اثر خون گرفتن دچار نوسان خواهد بود؛ اگر از حمام استفاده شود؛ حرارت آن نيز مزيد بر علت شده موجب سستى و ناتوانى شده اما استفاده و شستشو كردن با آب سرد مانعى ندارد؛ چنانچه در حديثى امام صادق عليه السلام فرمود: ان النبى صلى الله عليه و آله احتجم هاج به الدم و تبيغ فاغتسل بالماء البارد ليسكن عنه الحراره (654) به درستى كه پيغمبر حجامت كرد خون هيجان كرده و سركشى نمود با آب سرد غسل كرد، تا حرارت آن كاهش يافته و از حرارت آن بكاهد ان اميرالمؤ منين عليه السلام كان يغتسل من الحجامة و الحمام (655) اميرمؤ منان عليه السلام از حجامت و حمام خود را شستشو مى داد راوى مى گويد: روايت بالا را به امام صادق عليه السلام عرض كردم ، فرمود: پيغمبر هر وقت حجامت مى كرد خون به هيجان آمده طغيان مى كرد خود را با آب سرد شستشو مى داد و اميرمؤ منان هر وقت به حمام مى رفت حرارت بدنش بالا مى رفت آب سرد مى ريخت ، حرارت پايين مى آمد.
21: نوشيدن آب پس از خوردن ماهى !
1. عن ابى عبدالله عليه السلام : اذا اءكلت السملك فاشرب عليه الماء (656)
از امام صادق عليه السلام روايت شده است فرمود: هر وقت ماهى خوردى ، روى آن آب بنوش !
البته معلوم است ، كه معمولا ماهى شور مى باشد؛ و چون طبعا نيز آب زى است ، بعد از صرف آن ، نوشيدن آب اثرات خوبى دارد.
اما نبايد پس از خوردن ماهى شستشو كنى ، چون بيمارى فالج مى آورد.
به حديث بعدى توجه فرمائيد
و اما حديث ديگر
الاغتسال بالماء البارد بعدا كل السمك يورث الفالج (657) (658)
شستشو با آب سرد پس از مصرف ماهى سبب بيمارى فالج مى شود.
22: نوشيدن آب از روى عسل
عن اءنس : و كان صلى الله عليه و آله يشرب الماء على العسل (659)
انس ابن مالك گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از خوردن عسل آب مى نوشيد نوشيدن آب پس از خوردن عسل ، علاوه بر اينكه از نظر پزشكى مانعى ندارد، مقوى نيز هست .
زيرا عسل عصاره و شيره انواع مختلف ، گلها و گياهان است در هر گل و گياهى ، اثرهاى شفابخش گوناگون وجود دارد، خداوند در قرآن كريم از عسل به فيه شفاء للناس (660) تعبير كرده است ، يعنى در عسل براى مردم شفا است
البته ، در محل خود به اثبات رسيده است كه منفعت موم عسل از شهد و شيره آن بيشتر است ، اگر چه دير هضم است ، اما نبايد موم را از شهد جدا كرد، چون مردم چكيده گلها و خيلى نافع است ؛
دست بشر در تهيه آن دخالتى ندارد؛ اما شكر را به صورت شيره به زنبور عسل مى دهند.
در موقع خريد عسل دقت شود؛ در خانه هاى مومى به وسيله زنبور پرده پوشى شده باشد؛ چون به جز زنبور عسل ، كسى نمى تواند با آن ظرافت بر روى آن پرده كشد؛ اما اگر روى خانه ها باز باشد، ممكن است شيره شكر ريخته باشند.
23: آب ، چشم را جلا دهد!
عن ابى الحسن الاول عليه السلام قال : ثلاثة يجلين البصر: النظر الى الخضرة و النظر الى الماء الجارى و النظر الى الوجه الحسن (661) امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: سه چيز چشم را روشن مى كند 1. به سبزه تماشا كردن 2. نگاه كردن به آب جارى 3. به صورت زيبا نظر افكندن
عن عبدالله بن سنان قال : قال ابوعبدالله عليه السلام اربع يضئن الوجه ، النظر الى الوجه الحسن والنظر الى الماء الجارى ، و النظر الى الخضرة و الكحل عندالنوم (662) عبدالله بن سنان مى گويد: اباعبدالله عليه السلام فرمود: چهار چيز صورت را شاداب مى كند، به صورت زيبا نگريستن ، به آب جارى تماشا كردن ، به سبزى نظر كردن و موقع خواب سرمه كشيدن .
نگريستن به چيزهايى كه شادى آفرين و نشاط آور است ، انسان را شاد و خوشحال ، و در نتيجه صورت را شاداب و زنده نگه مى دارد، و بر عكس آن هم ، آدمى را اءخمو و صورت را ترش و چروكيده ، در نتيجه غمگين و افسرده مى كند.
در اشعار قديمى هست : ثلاثة يذهبن عن الوجه الحزن ، الماء و اخضراء الوجه الحسن سه چيز اندوه و غم را از صورت مى زدايد؛ آب ، سبزه ، صورت زيبا
24: هر كس با داشتن آب و زمين فقير شود
عن ابوجعفر عليه السلام عن ابيه عليه السلام : قال كان اميرالمؤ منين عليه السلام يقول : من وجد ماءا و ترابا ثم افتقر فاءبعد الله (663)
امام محمد باقر عليه السلام از پدر بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمود: هر كس آب و خاك پيدا كند، سپس فقير و ندار شود، خدا او را از رحمت و فضل و كرم خويش دور ساخته است ، يا خدايش از رحمت دور كند، توضيح حديث شريف اين است كه : همه چيز از آب و خاك توليد مى شود، انسان هر گونه زندگى را طالب باشد، همان را با استفاده از آب و خاك تامين كند.
مگر نه اين است كه نان و ميوه جات گوناگون و صيفى جات مختلف و درختان بى شمار و غير آن همه از آب و خاك به وجود مى آيند؛
پس هر كس اين دو نعمت الهى را در اختيار دارد اما بى چيز زندگى مى كند، يا تنبل و بى كار است ، يا خدايش او را از خودش دور ساخته است .
25: تاثير آب گوگردى در بيماريها عن ابى عبدالله عليه السلامقال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن الاستشفاء بالعيون الحارة التى تكونفى الجبال التى توجد منها رائحة الكبريت فانها من نوح جهنم (664)
از امام صادق عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله : شفا خواستن از چشمه هاى گرمى كه در كوهستانها است ، بوى كبريت مى دهد نهى كرده و فرمود: آنها از شدت غليان جهنم است
2. عن ابى عبدالله عليه السلام ان النبى صلى الله عليه و آله نهى ان يستشفى بالحمات التى توجد فى الجبال (665)
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا استشفاء كردن از آبهاى گرم كوهستانى را نهى فرمود.
3. مستعد بن صدقة عن ابى عبدالله عليه السلام قال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن الاستشفاء بالحمات و هى العيون الحارة التى تكون فى الجبال توجد فيها روائح الكبريت فانها من نوح جهنم (666)
مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: رسول خدا استشفاء از چشمه هاى گرمى كه در كوههاست و بوى گوگرد از آن مى آيد نهى كرد؛ فرمود: آنها از شدت غليان جهنم است .
عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ان نوحا لما كان فى ايام الطوفان دعا المياه كلها فاجابته الا الماء الكبريت والماء المر فلعنهما (667)
عبدالله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: نوح عليه السلام در ايام طفان آبهاى را صدا زد و همه آنها را جواب دادند مگر آبهاى گوگردى و تلخ كه به هر دوى آنها لعنت كرد نفرين نمود.
عن ابى عبدالله قال : كان ابى يكره ان يتداوى بالماء المر و بالماء الكبريت و كان يقول ان نوحا عليه السلام لما كان ايام الطوفان دعاالمياه فاجابته كلها الا الماء المر و ماء الكبريت ، فدعا عليهما و لعنهما (668)
امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم از مداوا با آب تلخ و گوگردى كراهت داشت ، و مى فرمودند: نوح عليه السلام زمانى كه روزهاى بود آب ها را مى خواست همه آبها اجابت كردند، مگر آب ترش و آب كبريت كه ، بر آنها نفرين و لعن كرد.
6. ابى سعيد دينار بن عقيما التيمى مى گويد: بر حسين و حسن عليه السلام گذشتم ، ديدم آنان با زير پوشهاى خود آب تنى مى كنند، عرض كردم اى فرزندان رسول خدا زير پوشهايتان را خراب كرديد
فرمودند: خراب شدن زير پوش براى ما بهتر است ، از خراب شدن دين مان ؛ زيرا در آب همانند خشكى اهل و ساكن شوندگانى هست (نبايد با لخت شدن كامل آنها را تحقير كرد؛)
سپس پرسيدند: كجا مى روى عرض كردم : در اين محل آب ترشى هست اشاره به آب ترشى كه در آن محل بود كردم گفتند كدام آب ؟! عرض كردم ، آب ترشى هست كه با نوشيدن آن بدن سبك مى شود؛ و حرارت از بدن بيرون مى رود؛ و شكم را نرم مى كند؛ فرمودند: ما گمان نمى كنيم ، خدا آبى را كه لعنت كرده در او شفا قرار دهد!
عرض كردم : چطور؟ فرمودند: خداى تبارك و تعالى ، وقتى كه قوم نوح ، او را غضبناك كردند، آب آسمانها را گشود و مثل ناودان ريخت ، پس وحى كرد به زمين كه چشمه هاى فوران كند، پس چشمه هاى كه عصيان و نافرمانى كردند، آنان را لعنت كرد و تلخ شدند. (669)
در روايت حمد ابن سليمان كن : شبيه اين حديث است فرمود: يا اباسعيد آيا سوى آبى مى روى كه هر روز سه مرتبه ، ولايت ما را انكار مى كند خداى عزوجل ولايت ما را به آبها عرضه كرد، هر آبى كه پذيرفت ، شيرين و گوارا و پاكيزه شد، هر كدام از آنها كه انكار كرد او را تلخ و شور قرار داد. (670) آب بد و مضر آب نيزار و آبى است كه از معادن گوگرد و بركه هاى ساكت و چاه و مثل آن باشد (671)
(در بخش 4 فصل 25 ، به بعد بعضى روايتهاى مناسب اين فصل گذشت ).
گفتنى است كه مردم اين زمان ، در هر گوشه اى از كوهها و كوهپايه ها، آب گرم وجود داشته باشد، رو مى آورند، و از آنها استفاده مى كنند، اعتقاد كامل دارند بر اينكه آبگرمها داروى رماتيسم و پا درد و سينه درد و درد چشم و غير آن مى باشد، حتى تاثير بعضى از آبگرمها مانند (آبگرم زردآبه (سردابه ) را به از بين بردن بيمارى زردى (يرقان ) اعجازآميز مى دانند.
در محلهاى مختلف كه آبگرم ، وجود دارد، بر سر در آنها تابلوهايى با مضمونهاى بالا، نصب كرده اند كه نظر مشتريان را جلب مى كند.
ولى توجه داشته باشيد اگر اسناد روايات گذشته مقرون به صحت باشد اگر درمانى اين گونه آبها مورد ترديد قرار مى گيرد؛ البته مورد نفى روايات فقط جنبه طبى و پزشكى آبهاى گوگردى است ، نه استفاده كردن گوناگون از آنها كه ، يك نوع تسكين دهنده آلام روحى و تنوع در زندگى است ؛
چون بيشتر آبگرمها در دامنه كوهها و جاهاى خوش آب و هوا قرار گرفته است ، مخصوصا آبگرمهاى ايران كه در دامنه كوه سبلان استان اردبيل است ، مانند سرعين ، سردابه ، قوتورسويى ، شابيل و آب گرم خلخال ، در راه اردبيل به خلخال و آبگرمهاى برجلو، سقزچى ، قينرجه و آب گرم ايلانجق كه در اطراف شهرستان نير واقع است .
و همچنين آب گرم هاى دامنه دماوند و آبگرمهاى محلات و آب گرم بستان آباد و غير آنها كه در ارتفاعات و ييلاقها قرار گرفته است .
مردم با فراغت خاطر و خيال آسوده در اين مناطق حضور يافته از غذاها و آبها و هواهاى طبيعى و خوب آن محلها، استفاده كرده و دردهاى شهرنشينى خود را فراموش مى كنند.
به طورى كه مى دانيم ، حرارت و گرما، درد را تسكين مى دهد. وقتى كه مسافرين به آبگرمها روى مى آورند و در آنها استحمام مى كنند، در اثر گرماى آبها، تخفيفى در دردها و امراض مختلف مخصوصا در امراض جلدى آنان حاصل مى شود، و بسيارى از مردم ، پذيرفته اند كه شفاهاى مختلف در اين نوع آبها نهفته است ، اين گونه اعتقادها (همان طور كه در گذشته گفته شد) خود يك نوع كمك درمانى و تسكين دهنده است ، اما واقعيت چيست ؟ آيا رهبران دين مى خواستند مردم در همچون محلهايى تجمع نكنند. و صاحبان امراض گوناگون ، بيماران صعب العلاج ، با آب تنى كردن در اين آبها، مرضهاى خود را به ديگران انتقال ندهند.
يا اينكه بعلت قرار گرفتن آبگرمها روى محلهاى آتشفشانى كه هر لحظه ممكن است شروع به فوران كرده خسارتهاى جبران ناپذيرى به بار آورد، خواسته اند، با پرهيز دادن استفاده از آنها، امنيت مردم را تضمين كنند.
يا با لخت و عريان شدن ، منظره هاى زشت و زيباى زن و مرد آشكار نشود. و يا از برخورد افكارهاى مختلف انحرافى جلوگيرى كنند. و دهها ماسئل ديگر، خدا مى داند و محرمان اسرار خدا كه فقط ما مى توانيم بگوئيم انه عالم بحقائق الامور همانا او به حقيقت كارها، دانا است
26: نوشيدن آب با سبيل بلند!
رعايت بهداشت ، در تمامى خوردنيها و نوشيدنيها لازم و ضرورى است . اگر موى سبيل بلند باشد، به ناچار با خوردنيها مختلف تماس خواهد داشت ، اگر شخص دودى و سيگارى باشد؛ سبيلهاى مباركش ، از دود سيگار پوشيده و آلوده خواهد شد كه در موقع نوشيدن آب با آب تماس ‍ پيدا كرده و ميكروبهاى مختلف به آب انتقال يافته دوباره به درون بدن او بر مى گردد. بدين جهت ، در دين اسلام از نوشيدن آب با سبيل بلند نهى شده و مورد مذمت قرار گرفته است .
سبيل بلند از جمله چيزهاى نكوهش شده است . به طوريكه اميرمؤ منان عليه السلام در بيان صفات لشگر بنى مروان مى فرمايد: قوم حلقواللحى و فتلوا الشوارب (672) قومى اند كه ريش خود را مى تراشند و سبيلهايشان را تاب مى دهند.
سبيل بلند از نظر پزشكى هم پسنديده نيست . پس دقت فرماييد كه از قديم گفته اند كه الشارب بالشارب كالشارب (673) هر كس با سبيل بلند آب بنوشد مانند كسى است كه شراب بنوشد (آشامنده با سبيل مانند آشامنده مشروب است !) مخفى نماند! اين تشبيه ها و سخت گيرى ها بيشتر به خاطر حفظ بهداشت خود و اجتماع مى باشد كه بايد پرهيز كرد و گرنه هيچوقت گناه آب نوشيدن با سبيل بلند با گناه شرابخوارى ، در كفه ترازو مساوى نخواهد بود.
1. قال النبى صلى الله عليه و آله : لا يطولن احدكم شاربه فان الشيطان يتخذه جنة يستتربه (674) رسول خدا فرمود: هرگز كسى سبيلش را بلند نكند؛ چون شيطان آن جا را براى خود پناهگاه سپر استتار قرار مى دهد.
2. امام صادق عليه السلام فرمود: احفواالشوارب و اعفواللحى و لا تتشبها باليهود (675) سبيلها را كم و ريشها را پر پشت كنيد، خود را همانند يهوديها نكنيد.
3. رسول خدا فرمود : ان المجوس جزوالحاهم و فرو شواربهم و انا نحن نجز الشوارب و نعفى اللحيه و هى الفطرة (676)
مجوسيها ريشهايشان را كندند و سبيل ها را پر پشت كردند، ولى ما سبيل را كنده و ريش ها را زياد مى كنيم ، و آن فطرت است
4. امام صادق و اميرمومنان عليه السلام فرمودند: اخذالشارب من الجمعة الى الجمعة امان من الجذام (677) گرفتن سبيل از جمعه تا جمعه ديگر، امان از مرض جذام است
5. من الحنيفية قص الشارب (678) كوتاه كردن سبيل از دين حنيف ابراهيمى است
6. من السنن فى الراس قس الشارب (679) از سنت هاى سر، كوتاه كردن سبيل است ، البته درباره كم كردن سبيل احاديث زياد است به همين اندازه كفايت مى كنيم ، نظر استشهادى بود بر اينكه ، بلندى سبيل چه اندازه ، نكوهش شده و كوتاه كردنش مورد، تمجيد قرار گرفته است ، حتى آن را مطابق قطره و يا دين حنيفيه قرار داده است .
27: ميوه ها را بشوئيد
شستن ميوه ها، از نظر بهداشتى لازم است . چون سمپاشى هاى كه ، روى آنها انجام مى گيرد، و ساير آلودگيهايى كه از هوا بر روى ميوه ها مى نشيند، ضرورت شستن را دو چندان مى كند.
با قطع نظر از اينها، فعل و انفعالاتى كه روى پوست ميوه انجام مى گيرد، ايجاب مى كند كه ميوه ها را قبل از مصرف بشوئيم .
ائمه ما چون به جهات زندگى ، توجه زيادى داشتند، اين نكته را نيز مورد توجه قرار داده ، مى فرمايند:
لكل ثمرة سماها فاذا اءتيتم بها فمسوها بالماء واغمسوها فى الماء يعنى اغسلوها (680)
بر روى هر ميوه اى ، نوعى سم وجود دارد. هرگاه برايتان ميوه آورند آنرا بشوئيد و به آب فرو ببريد.
مس : دست كشيدن و غمس : فرو بردن يعنى : با دست ميوه ها را بماليد و با فرو بردن در آب آنرا تمييز كنيد.
بخش 7 : احكام ادرار كردن بر آب
ادرار كردن بر آب يكى از مسائلى است كه ، شايسته است از ابعاد مختلف مورد بحث و بررسى قرار گيرد.
بهداشتى ، اخلاقى ، شرعى و روائى .
1. بهداشتى
بر هيچكس پوشيده نيست كه ، بول ، يكى از پليديهاى مملو از انواع ميكروبها است . هيچ صاحب علم و عقل اجازه نمى دهد، آن را با مايعاتى كه مورد استفاده انسانهاست ، مخلوط كرده ، و توليد امراض گوناگون نمايد؛
البته اين بحث از موضوع كتاب ما خارج است بايد، متخصصين فن در اين باره اظهار نظر كرده و مورد بررسى قرار دهند، ولى به طور خلاصه آلوده كردن مواد غذايى را، هيچ طب و يا طبيبى اجازه نخواهد داد.
2. اءخلاقى :
هيچ عقل سليم نمى پذيرد آب كه مايه حيات است ، با ادرار كردن ، آن را، آلوده و فاسد نمايند و هيچ صاحب وجدانى به خود اجازه نخواهد داد، با ادرار كردن بر آب موجب زيانهاى خطرناك و ضررهاى غير قابل جبران باشد.
3. شرعى و روائى :
آبها از نظر شرعى احكام مخصوص به خود را دارد، در كتابهاى فقهى مخصوصا در رساله هاى عمليه فارسى ، توضيح المسائل ها، مشروحا بحث شده است ، ما نيز در بخش 3، انواع آبها به طور اختصار بيان كرديم .
اما از نظر روايى كه مورد، توجه ماست ، در فصول آينده مطالب گوناگونى را از لا به لاى روايات بيرون كشيده و از نظر خوانندگان گرامى ، مى گذرانيم .
1: به آب ادرار نكن !
1. ونهى النبى صلى الله عليه و آله عن دخول الانهار الا بمئرز و قال ان للماء اهلاو سكانا (681)
پيغمبر صلى الله عليه و آله از داخل شدن بر نهرها، بدون زير پوش نهى كرد و فرمود: در آب اهل و ساكن شوندگانى وجود دارند.
2. وكره دخول الانهار الا بمئرز وقال : فى الانهار عمار و سكان من الملائكه (682) رسول خدا فرمود: بدون لنگ وارد شدن به نهرها مكروه ، است ، و فرمود: در نهرها عمار و سكانى از ملائكه هست .
3. در حديث ابى سعيد دينار بن عقيما التيممى گذشت ، كه به حسنين عليه السلام عرض كرد: اءفسدتما، الازارين ، زير پوشهايتان را فاسد كرديد، فرمودند: يا اباسعيد! فسادالازارين (683) احب الينامن فسادالدين ان للماء اهلا و سكانا (684)
اى اباسعيد! فاسد شدن زير پوشها براى ما بهتر است ، از فساد دين مان ، (بايد بفهمى كه ) در آب اهل و سكانى هست ) (نبايد با كندن زير پوش به آنها بى احترامى كرد) به بخش 6 فصل 25 حديث 6 صفحه 302 مراجعه شود.
در اين روايتها، حتى بدون لنگ و ساتر عورتين ، اجازه ورود به آب را نمى دهد. ادرار كردن به طريق اولى مجاز نمى باشد.
2: نهى از ادرار به آب راكد!
شيخ كفعمى رحمت الله عليه مى گويد: در كتاب بعضى از اصحاب ما، مطلبى ديدم خلاصه اش اين است : مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد اى رسول خدا! من غنى بودم فقير شدم ؛ صحيح بودم مريض شدم ؛ ميان مردم مقبول بودم مبغوض شدم ، بر دلهاى آنها سبك بودم سنگين شدم ، شادمان بودم همها برايم رو آورد؛ و زمين با وسعتى كه دارد؛ برايم تنگ شده است ، تمام روز را در طلب رزق مى گردم چيزى گيرم نمى آيد، كه خودم را سير كنم ، گويا نام من از ديوان ارزاق محو شده است پيغمبر، فرمود:
يا هذا لعلك تستعمل مثيرات الهموم فقال : و ما مثيرات الهموم ؟ اى شخص ! شايد تو چيزهايى كه همه را بر مى انگيزاند، انجام مى دهى ! عرض ‍ كرد: آنها چيست ؟ فرمود:
1. نشسته عمامه گذاشتن
2. ايستاده شلوار پوشيدن
3. با دندان ناخن گرفتن
4. با دامن صورت را خشك نمودن
5. در آب ايستاده راكد ادرار كردن
6. دمر خوابيدن . عرض كردم هيچ يك از اين كارها را انجام نمى دهم ، فرمود: از خدا بترس و دلت را پاك و خالص كن ! و با اين دعا كه يادت مى دهم ، خدا را بخوان و آن دعاى فرج است . پس آن مرد با خلوص نيت ، دعا كرد، به بهترين حالاتش برگشت ، دعا اين است .
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى طموح الامال قد خابت الالدينك و معا كف الهم قد تعطلت لا اليك ، (685) و مذاهب العقول ، قد سمت الا اليك ، فانت الرجاء و اليك المتلجاء يا اكرم مقصود و يا اجود مسئول هربت اليك بنفسى ، يا ملجا الهاربين باثقال الذنوب احملها على ظهرى ولا اجد لى اليك شافعا سوى معرفتى بانك اقرب من لجاء اليك المضطرون و امل ما لديه الراغبون يا من فتق العقول بمعرفته و اطلق الالسن بحمده و جعل ما امتن على عباده كفاء لتادية حقه اللهم صل على محمد و آل محمد، و لا تجعل للهموم على عقى سبيلا و لا للباطل على عملى ، دليلا اللهم انك قلت فى محكم كتابك المنزل على نبيك المرسل عليه و آله السلام كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحارهم يستغفرون طال هجوعى و قل قيامى و هذا السحر و انا استغفرك لذنوبى ، استغفار، من لا يملك لنفسته نفعا و لا ضرا و لا موتا ولا حياتا، و لا نشورا (686)
سپس كفعمى اين جمله را اضافه كرده است ، و افتح لى خيرالدنيا، والاخرة يا ولى الخير (687)
3: ادرار به آب راكد فراموشى مى آورد!
1. الخصال فى وصايا النبى صلى الله عليه و آله : لعلى عليه السلام يا على ! تسعة اشياء تورث النسيان : اكل التفاح الحامض و اءكل الكزبره و الجبن و سؤ ر الفاءر و قراءتة كتابة القبور و المشى بين امرئتين و طرح القمله و الحجامة فى النقرة و البول فى الماء الراكد (688)
از وصيت هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤ منان عليه السلام : يا على نه چيز نسيان مى آورد (سبب فراموشى مى شود:)
1. سيب ترشى 2. گشنيز 3. پنير 4. بازمانده موش 5. خواندن نوشته هاى روى قبر 6. راه رفتن ميان دو زن 7. انداختن شپش 8. حجامت در گودى پشت گردن 9. ايستاده ادرار كردن در آب فراموشى آوردن سيب در روايات بالا به سبب ترش تصريح كرده است ، ولى حديث زير به طور مطلق همه سيب ها را گفته است . ان التفاح يورث النسيان و ذالك لانه يولد فى المعدة فى المعدة لزوجة (689) خوردن سيب ، فراموشى به جا مى گذارد، چون در معده ايجاد لغزندگى و چسبندگى مى كند اين روايت را مى توان به روايت بالا مقيد كرد يعنى سيبى كه ترش است نسيان آور است نه همه سيب ها. رسول خدا فرمود ناشتا، سيب بخوريد، سيب معده را مى شويد و پاك مى كند (690) 2. محمد بن على بن الحسين عليه السلام و قد روى ان البول فى الماء الراكد، يورث النيسان (691) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: روايت شده است كه ادرار كردن بر آب ايستاده ، سبب فراموشى است .
4: ادرار كردن به آب راكد سبب ديوانگى است
در احاديث زياد وارد شده است كه در آب مانند خشكى موجودات گوناگون زندگى مى كنند؛
از بعضى از آنها هم استفاده مى شود؛ گروههائى در آب ساكنند كه داراى عقل و خرد هستند (مانند رواياتى كه در فصلهائى از اين كتاب آورده ايم ؛ بدون ساتر به آب وارد نشويد؛ يا رواياتى كه از ادرار به آب ممنوع مى كند؛ با اين تعليل كه آب هم ساكنى دارد) شايد گروهى از ملائكة يا جنيان و اءمثال آنها در آب سكونت داشته باشند كه ، ادرار بر آب نوعى توهين و تحقير و عدم رعايت ادب بوده باشد؛
با اين عمل ، آنها را عصبانى كرده و ادرار به انجام عملياتى نمايند كه ، ديوانگى و غش ادوارى و مانند آن در پى داشته باشند؛
يا حكمت ديگرى دارد كه بر ما مبهم و نامعلوم است .
عن الصادق عليه السلام عن آبائه عليه السلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله فى حديث المناهى ، قال : و نهى اءن يبول احد فى الماء الراكد فانه يكون منه ذهاب العقل (692)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث مفصل مناهى از ادرار كردن به آب راكد نهى فرمود كه ، باعث از بين رفتن عقل ، و سبب ديوانگى مى باشد.
5: ادرار به آب راكد جفاست
همان طور كه در فصل گذشته تذكر داديم آب در اءنواع گوناگونش ساكنين و اهلى دارد، ادرار كردن به آن ، يكنوع بى احترامى به آنها و عدم رعايت ادب ، و سبب آزار و اذيت آنها است ؛
مخصوصا آب راكت و ايستاده كه مورد احتياج انسانها و حيوانات است .
دور از مروت است كسى آن را آلوده ساخته مايه بروز امراض و بيماريهاى مختلف را فراهم آورد.
عن موسى بن جعفر عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : البول فى الماء القائم من الجفا (693)
امام صادق عليه السلام بن جعفر عليهاالسلام فرمود: ادرار كردن به آب راكد جفا است .
6: اجتناب از ادرار كردن به آب زلال
محمد بن مسلم عن اءحدهما عليه السلام انه قال : لا تشرب و اءنت قائم ، و لا تبل فى ماء نقيع ؛ لا تطف بقبر (694) و لا تخل فى بيت وحدك : و لا تمش بنعال واحد؛ فان الشيطان اسرع ما يكون الى العبد، اذا كان على بعض ‍ هذه الاحوال ؛ و قال انه ما اءصاب احدا شى ء على هذه الحال ، فكاد ان لا يفارقه ان يشاءالله (695)
محمد بن مسلم از يكى از صادقين عليه السلام در سندهاى ديگر از اءبى عبدالله عليه السلام (696) روايت كرده است كه فرمود: ايستاده آب نخور! به آب زلال بول نكن !
به قبرى تغوط نكن ؛ مدفوع نريز! در خانه تنها نمان ! با يك لنگه كفش ‍ راه نرو شيطان را در اين حالات خود را به كسى برساند، جدا شدنش مشكل است ، مگر اين كه به خدا بخواهد.
7: پرهيز از ادرار به آب جارى
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال اميرالمؤ منين عليه السلام : انه نهى از يبول الرجل فى الماء الجارى الا لضرورة و قال : ان للماء اهلا (697)
امام صادق عليه السلام از اميرمؤ منان صلوات الله و سلامه عليه روايت مى كند كه آن حضرت از ادرار كردن به آب جارى نهى فرمود مگر در موقع ضرورت و فرمود: آب هم اهلى دارد.
2. على عليه السلام فى حديث الاربعماه ، قال : لا يبولن احدكم فى سطح فى الهواء و لا يبولن فى ماء جار فان فعل ذلك فاءصابه شى ءفلا يلومن الا نفسه للماء اهلا (698) اميرمؤ منان عليه السلام در حديث چهارصد گانه فرمود: از شماها كسى در پشت بام به هوا ادرار نكند و در آب جارى ادرار نكند! اگر كسى اين كار را كرد، چيزى خطرى
اما حديث ديگر : عن ابى عبدالله عليه السلام فى حديث قال : قلت له : يبول الرجال فى الماء؟ قال : نعم ولكن يتخوف عليه من الشيطان (699)
راوى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : كسى به آب ادرار مى كند؟ فرمود: بلى يعنى مانعى ندارد، اما از شر شيطان در امان نيست و به او مى شود
2. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لا باءس يبول الرجل فى الماء الجارى ، و كره اءن يبول فى الماء راكد (700)
امام صادق عليه السلام فرمود
: عيب ندارد، كسى به آب جارى ادرار كند ولى بول كردنش به آب راكد خوش آيند نيست و مكروه است
3. عن عنبسة بن مصعب قال : سالت اباعبدالله عليه السلام يبول فى الماء الجارى ؟ فقال : لا باس اذا كان الماء جاريا (701)
عنبسة بن مصعب گويد: از ابى عبدالله عليه السلام در مورد ادرار كردن به آب جارى پرسيدم فرمود: اگر جارى باشد، عيب ندارد.
4. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لاباس بالبول فى الماء الجارى (702)
امام صادق (ع ) فرمود: ادرار كردن به آب جارى عيب ندارد.
5. عن سماعة قال : سالته عن الماء الجارى يبال فيه قال : لا باس به (703) سماعة از امام عليه السلام پرسيد كه به آب جارى بول مى كنند، فرمود: عيب ندارد،
6. و لا يجوز البول فى حجر و لا ماء راكد و لا باءس بالبول فى ماءجار (704) ادرار كردن به سوراخ حيوانى و يا آب راكد جايز نيست ولى به آب جارى عيب ندارد.
7. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لو ان ميزايين سالا احدهما ميزاب بول و الآخر ميزاب ما فاختلطا ثم اصابك ما كان به باس (705)
از امام صادق عليه السلام است كه فرمود: اگر دو ناودان ، بول و آب ، جارى شده و به همديگر مخلوط شود و ترشحى از آن به تو برسد، عيبى ندارد. شيخ حر عاملى در وسائل در ذيل اين حديث مى فرمايد: اگر چه در روايت مطلق آب گفته شده است ، اما منظور قويترين افراد آن يعنى : آب جارى است .
راه حل
دو دسته روايت بالا كه دسته اول ، ادرار كردن به آب جارى را مجاز نمى داند؛ و دسته دوم ، با صراحت اجازه مى دهد .
از نظر فقهى ، اولى را حمل به كراهت دومى را حمل بر جواز كرده اند.
اما از نظر اخلاقى ، ادرار كردن به آب جارى نيز كار پسنديده نيست . اگر چه از نظر شرعى عيب نداشته باشد؛ چون شرع ، بيشتر به طهارت و نجاست آب نظارت دارد نه قسمت طبى آن ، شايد منظور آب جارى زياد است كه ، بول كردن آن را متاثر نسازد.
پس اخبارى كه ادرار كردن به آب جارى را بلا مانع مى داند يعنى از نظر پاك بودن اشكال ندارد. مگر اينكه بو يا مزه و يا رنگ آب با چيز نجس تغيير يابد. اءخبارى كه نهى مى كند؛ يعنى : اخلاقا زشت است و استفاده از آن به صورت نوشيدن و غير آن خوب نيست .
8: دستشوئى كردن در كنار نهر آب !
اصولا آلوده نمودن محلهاى مورد بهره بردارى مردم ، با هيچ منطق درست و عقل سالم صحيح نيست .
هر كسى اخلاقا موظف است كه با رعايت آسايش ديگران ، شخصيت خود را نيز حفظ نمايد
كثيف كردن جاهائى كه در روايت ذيل اشاره شد، از محلهائى است ، از سوى پيامبر اسلام مورد نهى قرار گرفته است .
پس بايد آلوده ساختن آنها پرهيز و خوددارى نمود.
عن جعفر بن محمد عن آبائه عن على عليه السلام قال : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله اين يتغوط على شفير ماءيستعذب منه او نهر يسعذيب منه او تحت شجرة عليها ثمرة (706)
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليه السلام از اميرمؤ منان روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، از دستشوئى كردن تغوط در كنار (چشمه آبى ) كه از آن استفاده مى كنند (و يا نهر آبى كه مورد استفاده قرار مى گيرد) يا زير درختى كه ميوه دارد، نهى كرد.
بخش 8 : آبهاى ممدوح و مذموم
اخبار و احاديث اسلامى ، بعضى از آبها را مورد مدح و بعضى ديگر را مورد ذم قرار داده است . با توجه به اينكه آبهاى مذمت شده ذاتا بد نيست . چون در نظام احسن جهان آفرينش ، هيچ موجودى ذاتا بد به وجود نيامده است .
بلكه هر يك از آنها تحت شرايط خاص اقليمى ، داراى خاصيتهاى گوناگون بوده در نهايت با برخوردهاى متفاوت حديثى رو به رو گشته است .
مثلا رود نيل كه در بعضى روايتها مورد نكوهش قرار گرفته . نه به خاطر اين است كه ، خود رو نيل ذاتا بد است . بلكه اثرات خاك و هوا يا جهات ديگر است كه ، اسرار آن براى ما بيان نه گرديده است .
رود نيل از هفت كشور مختلف عبور مى كند و طولانى ترين رود جهان به شمار مى آيد. اما روايات روى خاك مصر انگشت گذاشته است ، و نه همه كشورهايى كه در مسير آن قرار دارد. در اين راستا است رودهاى ديگر جهان كه در صفحات بعد مطالعة مى فرمائيد.
و همچنين آبهاى گرم و گوگردى و يا تلخى كه در عده اى از روايات استشفا از آنها را منع كرده و توبيخ نموده است . در حالى كه ميان مردم نافع بودن اين قبيل آنها شهرت تام گرفته است . به طوريكه معالجه با آن آبها به صورت يك فرهنگ درآمده است .
پس نبايد روايت نكوهش كننده را به خود آبها متوجه سازيم ، بلكه فعل و انفعالات درون زمينى و برون زمين است كه در آبها اثر گذاشته و عنوان ثانوى روى آنها آورده است .
چيزى كه مايه تاسف است ، هنوز درباره چشمه هاى آب گرم و معدنى و خواص آنها، نه در ايران ، و نه در بسيارى از كشورهاى ديگر، بررسى فراگير و منظمى انجام نشده ؛
آنچه صورت گرفته ، بسيار ناقص و پراكنده بوده است به نظر مى رسد در بسيارى از مناطقى كه در حوزه آتشفشانها قرار دارند، چشمه هاى معدنى دست نخورده ، و منابع آبگرمى كه بتوان با سهولت بدانها دست يافت ، وجود دارد. خواص درمانى فوق العاده اين گونه چشمه ها و در نهايت ، اهميت اقتصادى غير قابل انكار آنها ، در اين زمينه بررسيهاى منظم و گسترده اى را ضرورى مى سازد. (707)
1: آب زمزم
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال اميرالمؤ منين عليه السلام : ماء زمزم خير ماء على على وجه الارض (708)
امام صادق از اميرمومنان عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: زمزم بهترين آب روى زمين است .
عن اميرالمومنين عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله ماء زمزم دواء لما شرب له (709)
اميرمؤ منان از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: آب زمزم براى هر دردى كه نوشيده شود، دواى آن است
عن جابر بن عبدالله قال سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ماء زمزم شفاء لما شرب له من شربه لمرض شفاه الله او لجوع اءشبعه الله ، او لحاجة قضاه الله (710)
جابر بن عبدالله گويد: من رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آب زمزم شفاى آن چيزى است كه به خاطر آن نوشيده شود؛ اگر براى مرض ‍ است ، شفا يابد يا گرسنگى است ، سير مى شود يا حاجتى است برآورده شود.
4. عن الصادق عليه السلام : ماء زمزم شفاء من كل داء و مان من كل خوف (711)
امام صادق عليه السلام فرمود: آب زمزم شفاى هر درد و امان از هر ترس ‍ است
5. از ابن عباس روايت است كه خداوند پيش از قيامت تمامى آنها را از روى زمين بر مى دارد؛ غير از زمزم و آب آن براى هر درد و تب شفا است و نگاه كردن به آن سبب جلاى چشم است هر كسى براى شفا بنوشد؛ شفايش ‍ دهد و اگر براى گرسنگى بنوشد سيرش كند (712)
6. اسماعيل بن جابر گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: آب زمزم از هر دردى شفا است خيال مى كنم فرمود: هر چه باداباد چون پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: آب زمزم ، شفا است براى هر چيزى كه به خاطر آن نوشيده شود. (713)
7. اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: نگاه كردن به زمزم درد را مى برد، از آن مقابل ركنى كه حجرالاسود در آن است ، بنوشد چون در زير حجر چهار نهر از بهشت است ، فرات نيل ، دو نهر سيحان و جيحان . (714)
8. نزد امام صادق عليه السلام يادى از آب زمزم شد. فرمود: از زير حجرالاسود چشمه اى بر زمزم جارى است ، هر وقت آن چشمه زياد شود، آب زمزم شيرين مى شود (715)
9. عن ابى عبدالله عليه السلام عن ابيه : ان النبى صلى الله عليه و آله يستهدى من ماء زمزم و هو بالمدينة (716)
امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند، پيغمبر صلى الله عليه و آله : در مدينه بود آب زمزم را براى او هديه مى آوردند، يا خودش هديه مى خواست
10. امام صادق عليه السلام فرمود: هر وقت آب مى نوشيد، ظرف را تكان مى داد و مى فرمود: اى آب ! زمزم و فرات به تو سلام مى گويند (717)
11. هر وقت آب زمزم آشاميدى بگو.
اللهم اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كل داء و سقم
و ابوالحسن عليه السلام وقتى كه از آب زمزم مى نوشيد، مى فرمود: بسم الله و الحمدالله والشكر لله (718)
12. اگر مى توانى پيش از خروج به صفا از آب زمزم بياشام و موقع آشاميدن اين دعا را بخوان :
اللهم اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاءا من كل داء و سقم (719)
13. معاوية بن عمار از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرده است كه نامهاى زمزم بدين صورت است .
1. ركضة جبرئيل 2. حفيرة اسماعيل 3. حفيرة عبدالمطلب 4. زمزم 5. بره ، 6. والمضمونة 7. الرواء 8. طعام مطعم ، 9. شبعه ، 10. شفاء سقم (720)
2: آب فرات
رود فرات با طول 3065 كيلومتر در حوضه اى به مساحت 673000 كيلومتر جريان دارد و از كوههاى مركزى تركيه و در فاصله بسيار اندكى از سرچشمه هاى قزل ايرماق بر مى خيزد و 971 كيلومتر از مسير علياى آن در خاك تركيه جا دارد، كه در اين بخش شاخه هاى چندى از چپ و راست به آن مى پيوندند، اين رود سپس وارد سوريه مى شود و با طى مسيرى از شمال غربى به جنوب شرقى ، اين كشور را به دو نيمه نابرابر بخش مى كند آنگاه آبهاى بركت زاى خود را وارد عراق مى كند. رود فرات سراسر طول كشور عراق را از شما غربى به جنوب شرقى در مى نوردد و اين كشور را به دو نيم تقريبا مساوى و همشكل تقسيم مى كند و سرانجام در قرنه به دجله مى پيوندد و با تشكيل اروند رود شطالعرب به خليج فارس مى ريزد. فرات از رودهاى پر آب جهان است كه امروز آب آن ، از سرچشمه تا مصب ، در كار آبيارى و توليد نيرو و جز آن استفاده مى شود. با اين همه ميزان تخليه آن را تا 2500 متر 2 در ثانيه برآورد كرده اند. (721)
در سالهاى اخير كشور تركيه سدهاى وسيعى را در اطراف فرات ايجاد كرده است كه مورد گفتگو و اختلاف و شايد خداى نكرده در آينده دور سبب بروز جنگ ميان دو كشور سوريه و عراق از يك سو تركيه از سوى ديگر خواهد بود.
چون تركيه در واقع شريان حياتى اين دو كشور را قطع كرده و دچار مشكلات بى شمارى ساخته است . ناگفته نماند در ميان كشورهاى اسلامى جهان به استثناى بنگلادش و جنوب شرقى آسيا) تركيه پر آب ترين كشور اسلامى به شمار مى رود (722)
1. عن على عليه السلام قال الفرات سيد المياة فى الدنيا و الآخرة (723)
على عليه السلام فرمود: فرات در دنيا و آخرت سرور و آقاى آبهاست .
2. حكيم بن جبير گويد: شنيدم على بن حسين عليه السلام مى گفت : هر شب ملكى فرود مى آيد با خود سه مثقال مشك از مشك هاى بهشتى مى آورد، و به فرات مى آورد، و به فرات . مى اندازد. در شرق و غرب نهرى با بركت از آن نيست . (724) 3. عن ابى عبدالله عليه السلام يقطر فى الفرات كل يوم قطرات من الجنة (725) امام صادق عليه السلام فرمود: هر روز قطره هاى از بهشت به فرات مى ريزد.
4. عبدالله بن سليمان گويد: در زمان ابى العباس سفاح امام صادق عليه السلام با لباس سفر به كوفه آمد در كنار جسر كوفه بالاى مركبش ايستاد به غلامش فرمود: براى من آب بياور خادم ، كوزه ملاحى را گرفته ، پر از آب فرات كرده و به حضرت داد، حضرت به گونه اى از آن آب مى نوشيد، كه از گوشه هاى دهانش به ريش و لباسش مى ريخت ، فرمود: زيادترش ‍ كن غلام زيادتر كرد، پس از نوشيدن حمد خدا به جاى آورده ، و فرمود: نهر آبيست كه از آن با بركت تر نهرى نيست ، آگاه باعليهم السلام هر روز هفت قطره از بهشت به فرات مى ريزد اگر مردم مى دانستند، چه بركتى در اوست ، به اطراف آن چادر مى زدند، و دورش را مى گرفتند، اگر خطا كاران ، داخل آن نمى شدند، هيچ صاحب دردى به او فرو نمى رفت مگر اينكه شفا مى يافت (726)
5. حنان بن سدير گويد: مردى از اهل كوفه به خدمت باقر عليه السلام رسيد حضرت از او پرسيد: آيا هر روز در فرات شستشو مى كنى ؟ عرض ‍ كرد نه .
فرمود: هر جمعه چطور؟ گفت : نه فرمود: هر ماه ؟ گفت : نه فرمود: پس هر سال گفت : نه حضرت فرمود: از خير و بركت محروم هستى (727)
6. اميرمومنان عليه السلام فرمود: آب سيد نوشيدنيها دنيا و آخرت است ، چهار نفر در دنيا از بهشت است ؛ فرات ، نيل ، سيحان ، و جيحان ، فرات ؛ آب است : نيل عسل ، سيحان : خمرر، جيحان : شير (728)
علامه مجلسى مى گويد: شايد اين نامها مشترك است ميان اين نهرها و نهرهاى بهشت . و همچنين فضيلت آنها، چون نام آنها از منبع وحى و الهام سرچشمه مى گيرد و شايد از نهرهاى بهشتى به اين نهرها مى ريزد همانطور كه درباره فرات وارد شده است . (729)
7. عن ابى عبدالله عليه السلام : فى قو الله عزوجل و آويناهما الى ربوة ذات قرار و معين قال : الربوة نجف الكفه و المعين الفرات (730) امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مباركه بالا فرمود: ربة ، نجف كوفه و معين فرات است .
8. عن ربعى قال : قال ابوعبدالله عليه السلام : شاطى ء الواد الايمن الذى ذكره الله تعالى فى كتابه هو الفرات و البقعه المباركه هى كربلا و الشجرة هى محمد صلى الله عليه و آله (731)
ربعى گويد: امام صادق عليه السلام در تفسير آيه مباركه فرمود: شاطى ، وادى الايمن كه خداوند در قرآن به ميان آمده است ، فرات است ، و بقعه مباركه ، كربلا و شجره محمد صلى الله عليه و آله است .
9. قال اميرالمؤ منين عليه السلام ان نهركم يصب فيه ميزابان من ميازيب الجنة (732)
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: به نهر شما دو ناودان ، از ناودانهاى بهشتى مى ريزد.
10. قال ابوعبدالله عليه السلام لو كان بينى و بينه اميال لاتيناه نستشفى منه (733)
امام صادق (ع ) فرمود: اگر ميان من و فرات ميلها يا فرسنگها فاصله مى بود براى استشفاء از آن مى آمدم .
11. ابن عباس گويد: نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند از بهشت پنج نهر نازل كرده است .
نهر سيحون كه نهر هند است ، و جيحون كه نهر بلخ است ، دجله و فرات دو نهر عراق است ، و بالاخره نيل كه نهر مصر است ، خداوند همه آنها را از يك چشمه نازل كرده و در زمين جارى ساخت ، و براى زندگى مردم ، منفعت هاى در آنها قرار داد و منظور از آيه مباركه و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فى الارض و انا على ذهاب به لقادرون (734) اينها است
12. عن صفوان الجمال قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلام : يقول و ان كربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى و بارك عليها (735)
صفوان شتربان گويد: شتربان امام صادق عليه السلام فرمود: كربلا و آب فرات اولين زمين و آب است كه ، خدا آن را مقدس قرار داده و به او بركت داده است .
13. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : يدفق فى الفرات كل يوم دفقات من الجنة (736)
امام صادق عليه السلام فرمود: هر روز چند بار به فرات از بهشت آب پرتاب مى شود.
14. قال ابوعبدالله عليه السلام : كم بينكم و بين الفرات فآخبرته فقال لو كان عندنا لاحببت ان اتيه طرفى النهار (737)
حضرت فرمود: ميان شما و فرات چه قدر راه است ؟ مقدارش را به حضرت عرض كردم فرمود: اگر فرات نزد ما بود دوست داشتم روزى دو مرتبه ، (صبح و شام ) بر او بيايم .
15. عن الباقر عليه السلام : و جعلت نحلتها من على خمس الدنيا و ثلثى الجنة و جعلت لها فى الارض اربعة انهار الفرات و نيل مصر و نهروان و نهر بلخ فزوجها انت بخمساة درهم تكون سنة لامتك (738)
امام باقر عليه السلام فرمود: خداى عزوجل به پيغمبر خطاب كرد: مهريه زهرا را از طرف على يك پنجم دينار و دو سوم بهشت قرار دادم ، و در دنيا نيز چهار نهر را در كابين او ثبت كردم ، فرات و رود نيل مصر، نهروان ، و نهر بلخ ، ولى اى محمد تو، به پانصد درهم تزويجش كن تا در امت تو سنت باشد.
16. اميرمومنان عليه السلام روايت نموده است : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اربعة انهار من الجنة الفرات و النيل و سيحان و جيحان ، الفرات الماء فى الدنيا و الآخرة و النيل العسل و سيحان الخمر، و جيحان اللبن (739) چهار نهر، از نهرهاى بهشتى است : فرات و نيل و سيحان و جيحان ، فرات : آب است ، در دنيا و آخرت ، نيل : عسل است سيحان : خمر، و جيحان : شير است .
3: برداشتن كام بچه با آب فرات !
1. عن الصادق عليه السلام : حنكوا اولادكم بماء الفرات ، و بتربة الحسين عليه السلام فان لم يكن فبماء السماء (740) امام صادق عليه السلام فرمود: كام بچه هايتان را با آب فرات و با تربت حسين عليه السلام برداريد اگر نبود با آب آسمان .
2. عن سليمان بن هارون ، انه سمع ابا عبدالله عليه السلام : يقول من شرب ماء الفرات ، و حنك به فهو محبنا اهل البيت (741) سليمان بن هارون شنيد كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: هر كس آب فرات را بنوشد و كام بچه را با آن بردارد او دوستدار ما اهل بيت است .
3. عنه عن ابى عبدالله عليه السلام انه قال : ما اظن (ما اءخال ) احدا يحنك بما الفرات الا احبنا اهل البيت (742) سليمان بن هارون از امام صادق عليه السلام فرمود: گمان نمى كنم ، در بعض روايات فرمود: خيال نمى كنم ، كام كسى را با آب فرات برداشته باشند، دوست دار ما اهل بيت نباشد.
4. عن الحسين بن عثمان عن ابى عبدالله عليه السلام ما اظن احددا يحنك بماء الفرات الا كان لنا شيعة (743) حسين بن عثمان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند، فرمود: گمان نمى كنم ، كام كسى را با آب فرات برداشته باشند شيعه ما نشود.
5. زمانى كه مولودى متولد شد در همان ساعت به گوش راستش اذان و به گوش چپش اقامه بگو و اگر دسترسى داشته باشيد كامش را با آب فرات و گرنه با عسل برداريد. (744)
6. ام ميثم گويد: شنيدم : نجمة ، مادر امام رضا عليه السلام مى گفت وقتى كه بدنيا آمد در پارچه سفيدى به امام موسى عليه السلام دادم ، در گوش ‍ راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفته و آب فرات خواست ، و با آن كامش را برداشت (745)
7. امام صادق عليه السلام فرمود: ما احد يشرب ماء الفرات ، و حنك به اذا اءولد الا احبنا لاءن الفرات مؤ من
كسى كه از آب فرات بنوشد، و موقع به دنيا آمدن كاهش را با آب فرات بردارند به طور يقين ما را دوست خواهند داشت ، چون فرات مومن است خود فرات از آبهائى است كه ولايت ما را پذيرفته است . (746)
8. عقبه بن خالد گويد: امام صادق عليه السلام فرات را به ياد آورد، فرمود: فرات از شيعه على است ، و كام كسى با آن برداشته نمى شود مگر اين كه دوستدار ما باشد. (747)
4: نهر سيحون و جيحون
در روايات از دو نهر با نام سيحان و جيحان در رديف آب فرات به خوبى ياد شده است ، اين دو نهر از اءنهار معروف است .
در تعريف اين دو نهر روايات به دست ما رسيده است كه در فصل فرات تحت شماره 6 و 11 و 16 و در فصل آب زمزم تحت شماره 7 همين بخش ‍ ذكر گرديد، براى رعايت اختصار، از تكرار آنها خوددارى مى نمائيم .
آمودريا - يا جيحون كه مهمترين رود منطقه است ، از يخچالهاى پامير سرچشمه مى گيرد، و پس از دريافت شاخه هاى مانند پنج كه مرز افغانستان و شوروى به شمار مى رود و وخش ، وارد بيابانهاى كم عاره مى شود و در بستر پهنى كه از هر سوى آن آبراههاى چندى براى بهره بردارى كشاورزى جدا مى شود، جريان پيدا مى كند، و سرانجام باقيمانده آبهاى آن از دلتاى پهناورى مى گذرد و به آرال مى ريزد.
سير دريا - يا سيحون از كوههاى پربرف تيان شان بر مى خيزد و از لحاظ مقدا و عرض و عمق كوچكتر از آمودرياست . اين رود دره معروف فرغانه را سيراب مى سازد و همانند آمو به آرال مى ريزد. در جنوب و جنوب شرقى آسياى ميانه جمهورى هاى تاجيكستان و قرقيزستان ، جاى دارد كه تماما در منطقه كوهستانى تيان شان ، آلاى و پيش كوههاى پامير واقع است ، شبكه هاى آبى اين دو جمهورى را بيشتر سر شاخه هاى آمودريا و سير دريا تشكيل مى دهد. (748)
5: نهر، دجله و بلخ
دجله به طول 1900 كيلومتر و وسعت حوزه آن 375000 كيلومتر 2: بسى كمتر از فرات است . اين رود از دامنه هاى توروس شرقى در تركيه سرچشمه مى گيرد و پس از دريافت شاخه هاى چندى در شمال موصل وارد خاك عراق مى شود.
طول اين كشور را در مسيرى تقريبا به موازات فرات تا برخورد 2 رود، طى مى كند. بر خلاف فرات كه در عراق شاخه قابل ذكرى به آن نمى پيوندد، رود دجله چندين شاخه از زاب صغير، زاب كبى ، دياله ، و كرخه ، كه همه آنها از دامنه هاى غربى زاگرس بر مى خيزد و بخش مهمى از آب حوضه هاى
غرب ايران را به عراق صادر مى كند.
زندگى و اعتبار كنونى عراق همانند سودان و مصر كه به نيل وابسته است ، به رودهاى فرات و دجله بستگى نزديك دارد و در نتيجه وجود همين رودها بوده است كه نه تنها تمدنهاى بابل و كلده در زمانهاى گذشته ، بلكه مراكز بزرگ و تمدن و فرهنگ اسلامى در دورانهاى مختلف در اين سرزمين پديد آمده است ؛ (749) نهر بلخ اگر همان نهر جيحون باشد در روايات 11، 15، 16 فرات از او به خوبى نام برده شده است ؛ و همچنين نهر دجله كه باز در همان روايت مجمع البيان از ابن عباس از جمله نهرهاى بهشتى محسوب شده ؛ از آبهاى محمود و ممدوح به حساب آمده ، در رديف آب فرات ذكر گرديده است ؛ و نيز مورد احترام مى باشد .
و اما احاديث ديگر
عن ابى بصير عن ابى عبدالله عليه السلام قال : نهران مومنان و نهران كافران ، نهر بلخ و دجلة و المؤ منان نيل مصر و الفرات فحكنوا اولادكم بماالفرات (750)
ابى بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: دو نهر مؤ من و دو نهر كافر است كافرها دجله و نهر بلخ و مومن ها رود نيل مصر و فرات است ، پس اولادتانرا با آب كام برداريد.
اين حديث به ظاهر دجله و نهر بلخ را مذمت نموده است ، اما توضيحى در (النهاية ) ابن اثير جزرى هست ، تقريبا مشكل را حل مى كند ، او مى گويد:
اين نهرها را به عنوان مومنان و كافران ذكر كرده است ؛ شايد بدين جهت باشد كه آب نيل و فرات بدون زحمت و بى خرج به دست مردم مى رسد و در سطح زمين جارى شده و سيراب مى كند، مانند مؤ منين كه نفعشان بى زحمت به همه مى رسد، بر خلاف آندوى ديگر كه با مخارج زياد در دسترس مردم قرار مى گيرد.
******************
6: رود نيل
رود نيل طويل ترين رود جهان به درازاى تقريبى 6700 كيلومتر در حاشيه شرقى صحراى بزرگ آفريقا قرار گرفته است و در حوضه اى به وسعت 2870000 كيلومتر 2 از مرتفعات و درياچه هاى شرقى آفريقا در حدود 50 عرض جنوبى سرچشمه جنوبى و در اطراف 310 عرض شمالى به درياى مديترانه مى ريزد و خود در طول يك دهم محيط زمين جريان دارد حوضه آبى اين رود بخشهايى از كشورهاى تانزانيا، بوروندى ، رواندا، كنيا، اوگاندا، اتيوپى و تمامى وسعت سودان و مصر را در بر مى گيرد ولى در سودان و مصر است كه حيات اقتصادى و وجود سياسى اين دو كشور بدان بستگى دارد، به ديگر سخن سودان و مصر هر چه دارند از نيل دارند. (751)
درباره رود نيل مصر روايت بر دو گونه صادر شده است ، يك دسته آن را مورد تعريف و مدح قرار داده است مانند روايات شماره 16، 15، 16، فصل 2 آب فرات و شماره 7 فصل آب زمزم و روايت 1 فصل 4 به تعريف و تمجيد آن تصريح كرده است .
اما حديث ديگر
1. قال على بن ابى طالب عليه السلام ماء نيل مصر يميت القلب و لا تغسلوا رؤ سكم من طينها، فانها تورث الزمانة و الدياثة (752)
اميرمومنان عليه السلام فرمود: آب نيل مصر دل را مى ميراند، سرتانرا، با گل آن نشوئيد، چون سبب زمين گيرى و ديوثى بى غيرتى مى شود.
2. عن الصادق عليه السلام تفجرت العيون من تحت الكعبة و ما نيل يميت القلوب و الاكل فى فخارها و غسل الراس بطينها يذهب بالغيرة و يورث الدياثه (753) از امام صادق عليه السلام است ، چشمه ها از زير كعبه شكافته شد،خوردن در ظروف سفالى آن و شستن سر با گل آن غيرت را مى برد و بى غيرت مى كند.
قال الحر العاملى ره يكون المراد انه يذهب قسوة القلب و يحصل منه اللن و الخشوع و رقة القلب فيكون مدحا له و يمكن حمله على الكراهة و الاءول على الجواز (754) حر عاملى رحمة الله عليه مى فرمايد. ممكن است از جمله (يذهب بالغيرة ) منظور اين باشد كه قساوت قلب را از بين مى برد و به جاى خشونت ، ايجاد نرمش و خشوع مى كند، در اين صورت اين احاديث ، تعريف و تمجيد از آن است . و ممكن است آن را به كراهت و اولى را به جواز حمل كنيم .
علامه مجلسى - رضوان الله عليه مى گويد: و اما نيل ، شايد شقاوت اهل آن به خاطر بدى خاطر خاك مصر باشد؛ چنانچه در اخبار است فلوجرى فى غيره لم يكن كذالك (755) اگر در غير از خاك مصر جارى شده بود اين طور نمى شد.
البته تاثير آب و هوا و خاك هر منطقه از كره زمين ، در اخلاق ، آداب ، فرهنگ حتى در خلقت انسان و حيوان همان منطقه غير قابل انكار است ، با تجربه ثابت شده است كه : انسانهاى يك منطقه ، خون گرم و شجاع و غيرتمند و در عين حال با گذشت هستند، ولى منطقه ديگر، درست نقطه مقابل آن است ، منطقه اى سفيد پوست و ديگرى سياه پوست ، جايى انسانهاى سالم و چاق و خوش تيپ ديگرى غير آن .
پس ، تاثير خاك در ساختمان و ساختار بدن انسانها در موضع قدرت مى باشد، اگر سفرهايى به اقصى نقاط كره زمين و يا مناطق مختلف آن كرده و با اهالى و ساكنين آنها تماس نزديك داشته باشيم ، تفاوت فاحش و فوق باور نكردنى را مى بينيم .
در محلى به خاطر نگاه گوشه چشمى به ناموسى كسى برابر است با از دست دادن جان عزيز خويش ؛
اما در محل ديگر از هر گذرگاهى عبور كنى به طور آشكار دعوت به افت و خيز مى كنند؛
در منطقه اى انسانها نترس ، قوى دل و روح نيرومند و در ديگرى ترسو، ناتوان ، و ضعيف مى باشد.
پس اخبار و احاديث به واقعيت نظارت دارد؛ حالا آن واقعيت ها و حقيقت ها چه باشد واللهالعالم بالسر والخفيات . خداوند داناى اسرار و رازها است . 7: آب برهوت
برهوت ، منطقه سوزان و بيابان خشك و هواى گرم آتشبار در بيابان حضرموت در كشور عربى يمن واقع است در روايات زياد ذكرى از اين منطقه به ميان آمده است ، حتى مى فرمايند كه : در عالم برزخ ، ارواح كفار و منافقين در آنجا معذب مى شوند، همان طور كه ارواح مومنين ، در وادى السلام نجف اشرف در جوار و همسايگى اميرمؤ منان عليه السلام متنعم و در شادى و خوشى قرار مى گيرند.
1. عن القداح عن ابى عبدالله عليه السلام عن آبائه عليه السلام قال : قال اميرالمؤ منين عليه السلام شر ماء على وجه الارض ماء برهوت و هو الذى بحضر موت يرده هام الكفار بالليل (756)
قداح از امام صادق (ع ) از پدران ، بزرگوارش بزرگوارش عليه السلام روايت مى كند اميرمؤ منان عليه السلام فرمودند: بدترين آب روى زمين ، آب برهوت است كه در حضرموت قرار دارد؛ شبها ارواح كفار به آن وارد مى شوند .
2. عن السكونى عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله : شراليهود، يهود بيسان و شر النصارى نصارى بحران و خير ماء على وجه الارض ماء زمزم و شر ما على وجه الارض ، ماء برهوت و هو واد بحضرموت ترد عليه هام الكفار و صداهم (757)
سكونى از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بدترين يهودى ها يهود بيسان و بدترين نصارى نصاراى نجران است و بهترين آب روى زمين ، زمزم و بدترين آب ، آب برهوت وادى است در حضرموت كه ارواح و ابدان كفار بر آن وارد مى شود
(بيسان : شهركى است در شام و نجران ، محل معروفى است ، در ميان حجاز و شام و يمن ) (758)
در كتاب (از مباهله تا عاشورى ) به طور مفصل و خواندنى از موقعيت محل و اهل نجران و صنايع دستى آنان نوشته ام به آنها مراجعه شود.
(صدى : بدن آدمى را بعد از مرگ مى گويند المنجد والقاموسى و النهاية )
( هام و هامة الراس ، فرق سر هر چيز رئيس ، گروه ، جماعت ، مردم المنجد و القاموسى و النهايه ( در نهاية اللغة مى گويد: الهامه : الراس و اسم طائر و هو المراد فى الحديث ذلك انهم يتشامون بها و هى طير الليل و قيل : هى البومة (759)
هامه به معناى سر و سر پرنده اى را گويند كه با او فال بد مى زنند و شايد همان شب پره يا فاخته يا بوم باشد.
8: آب گوگردى و تلخ
روايات مذمت كننده اين آبها در بخش 6 فصل 25، مشروحا گذشت .
چشمه هاى آب گرم در سراسر ايران به ويژه در دامنه هاى كوه البرز و زاگرس ‍ پراكنده اند و بسيارى از آباديهاى به علت داشتن اين گونه چشمه ها، شهرت و اهميت يافته ، آب گرم نام گرفته اند.
در هر منطقه آب گرمها با زبان محلى نامگذارى شده است . مثلا در اطراف اردبيل با زبان آذرى شناخته مى شوند. مانند گاميش گلى - سارى سو - قره سو - قوتور سويى - سردآبه - داغ آتان - بوشلى سويى و.... )
يا در جاهاى ديگر (زى سو - شورسو) يا در محلات (آب شفا - آب حكيم ) و در ورتون اصفهان (آب كچلى - آب مفاصل ) همچنين در سمنان چشمه آب قولنج و بالاخره آبگرمهاى دامنه دماوند و ساير مناطق كه شمارش آنها به طول مى انجامد.
به طور كلى مردم در خواص اين آبها عقايد خاص دارند و از زمانهاى دور براى استشفاى امراض مختلف به سوى اين گونه آبهاى معدنى رو مى آورند و چون با ايمان خالص آب تنى مى كنند به نتيجه مطلوب مى رسند.
اما واقعا به اين آبها براى شفاى بيماران موثرند؟! يا تغيير فيزيكى زندگى يكنواخت ، و استفاده از آب و هواى سالم خوردنيها و آشاميدنيها طبيعى ، كمك هاى روانى و اعتقادات درونى است كه ، امراض را ولو به طور موقت از بدنها دور مى سازد؟ خدا مى داند.
به هر حال اين شهرتها و عقيده كار خود را كرده و به طرز زيبايى جا افتاده است . چنانچه مى بينيم در طول سال عامه مردم ، مخصوصا شهرنشينان ، به انتظار فرا رسيدن تابستان تعطيلى مدارس مى نشينند تا به مناطق ييلاقى و آبگرمها سفر كرده و بهبودى خود را به دست آورند. ما هم شفاى بيماران را با هر وسيله اى كه باشد، از خداوند قادر يكتا خواستاريم . آمين .
بخش 9: مراسم سنتى آب
1: پاشيدن آب روز نوروز
از تاريخهاى ديرين و از قديم الايام سنت هاى مختلفى ميان مردم در رابطه با آب رايج است . و پيران و سالخوردگان به آنها زياد پاى بند هستند، براى خود به عنوان يمن قبولانده اند مانند: 1. پاشيدن آب روز عيد نوروز 2. پاشيدن آب به دم در موقع ورود عروس 3. پاشيدن آب روى قبرها 4. پاشيدن آب پشت سر مسافر و غير آنها.
آيا اين سنت ها مبتنى بر اصل است يا نه ، به مطالب آينده توجه فرماييد.
1. معلى بن خنيس از امام صادق عليه السلام روايت مى كند مى كند كه آن حضرت فرمود: (روز نيروز (نوروز) روزيست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در غدير خم به ولايت اميرمؤ منان عليه السلام بيعت گرفت و به ولايت او اقرار كردند، خوشا به حال كسى كه ثابت ماند و واى بر كسى كه بيعت را شكست ! و روزى است كه پيغمبر اميرمؤ منان عليه السلام را به وادى جن فرستاد و بر آنها عهده ها و پيمانها بست ؛
روزى است كه به اهل نهروان ، غالب شد و ذوالثديه را كشت و روزى است كه ، در آن روز قايم ما اهل بيت و ولاة امر ظهور مى كند؛ خداوند او را به دجال غالب مى كند؛ و او را در دروازه كناسه كوفه به دار مى آويزد؛ روز نوروزى نمى آيد مگر اينكه ما اميد فرج داريم ، چون روز نوروز ما و شيعيان ما است .
پيغمبرى است كه از انبياء بنى اسرائيل به اجساد هزاران نفر گذشت كه ، از ترس وبا يا طاعون فرار كرده بودند؛ و خداوند به او وحى نمود كه به خوابگاهها و قبرهاى آنها آب بپاش ، آن پيغمبر در روز نوروز به آنها آب پاشيد؛ و همه زنده شدند؛ كه تعداد آنها سى هزار نفر بودند و مدتى هم زندگى كردند.
فصار صب الماء فى يوم النيروز سنة ما ضية
پس پاشيدن آب در روز نوروز سنت مقبول گرديد و علت آنرا نمى داند، مگر راسخون در علم ، آن اولين روز سال فارسها است . معلى مى گويد: حضرت ، املاء فرمود و من نوشتم (760)
2. شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در كتاب مصباح المتجهد از معلى بن خنيس از مولانا امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:
هر وقت روز نوروز فرا رسد غسل كن ، و پاكيزه ترين لباسهايت را بپوش و با بهترين عطر، خود را خوشبو كن و آن روز را روزه بگير وقتى كه نوافل نماز ظهر را خواندى چهار ركعت نماز بخوان و در ركعت اول حمد و ده مرتبه انا انزلنا و در ركعت دوم ، حمد و ده مرتبه قل يا ايهاالكافرون و در ركعت سوم ، حمد و ده مرتبه قل هو الله و در ركعت چهارم ، حمد و ده مرتبه معوذتين را بخوان و سجده كن ! پس از فراغت ، سجده شكر به جا بياور! خداوند گناه پنجاه سال تو را مى بخشد(761)
3. احمد بن فهد در كتاب المهذب از معلى نقل مى كند كه در صبح روز نوروز به خدمت امام صادق عليه السلام وارد شدم فقال اتعرف هذااليوم آيا امروز را مى شناسى ؟ عرض كردم : نه ولكن روزى است كه عجم آن را بزرگ شمرده و مبارك مى داند، فرمود: اى طور نيست ، قسم به بيت عتيق كه در بطن مكه است . اين روز به خاطر كار قديم است ، برايت روشن كنم ، عرض كردم : دانستم از شما بهتر است براى من از زندگى هميشگى ، خداوند دشمنانتان را هلاك كند، فرمود: اى معلى ! روز نيروز، روزيست كه خداوند در آن روز از بندگان پيمان گرفت كه او را عبادت كنند، به او و شريكه قرار ندهند. پيامبران ، حجت ها، اولياء او را بپذيرند. و آن اولين روز خورشيد است ؛
در آن روز بادهاى لواقح وزيد؛ و در آن روز سبزه هاى زمين خلق گرديد؛ و روزيست كه كشتى نوح بر جودى قرار گرفت ، و روزيست كه خداوند قومى را كه از ترس مرگ فرار كرده و همگى مرده بودند، زنده كرد.
روزيست كه ابراهيم عليه السلام بت ها را شكست ؛ و روزيست كه پيغمبر اميرمؤ منان عليه السلام را بر دوش گرفت تا بتهاى قريش را از بالاى بيت الله الحرام انداخت ، و خرد كرد و.... (762)
جريان عيد نوروز در جلد 59 بحارالانوار از صفحه 95 تا صفحه 143 مشروحا بيان شده است .
2: آب پاشى هنگام ورود عروسى !
1. يا على اذا دخلت العروس بيتك فاخلع خفيها حين تجلس و اغسل رجليها و صب الما من باب دارك الى اقصى دارك (763)
پيغمبر به اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: اى على ! هنگامى كه عروس ‍ خانه ات شد كفشهايش را در بياور و پاهايش را بشوى ، و آن آب را از دم در خانه ات تا دورتر بريز؛ اگر اين كار را انجام مى دهى ؛ خدا هفتاد هزار رنگ فقر را، از خانه ات بيرون مى كند؛ هفتاد هزار رنگ از بركت به خانه ات داخل مى شود؛ و هفتاد رحمت بر تو نازل مى كند كه ، بر سر عرش پر مى زند؛ تا به هر گوشه خانه ات ، از آن بركت برسد مادامى كه عروس در آن خانه است هفتاد هزار رنگ از بركت به خانه ات داخل مى شود؛ و هفتاد رحمت بر تو نازل مى كند؛ كه بر سر عروس پر مى زند؛ تا به هر گوشه خانه ات ، از آن بركت برسد مادامى كه عروس در آن خانه است ؛ از مرضهاى جنون و جذام و برص در امان مى ماند.
و در هفته اول عروس را از خود البان (764) و سركه و گشنيز و سيب ترش ‍ ممنوع كن ، اميرمؤ منان عرض كرد: يا رسول الله چرا از اين چهار مورد مانع شوم ؟ فرمود: اين چهار چيز، رحم (زن ) را از زايمان ، عقيم ، و از كار مى اندازد، حصيرى در يك گوشه خانه بهتر از زن نازا است .
عرض كرد يا رسول الله چرا از سركه مانع شوم ؟ فرمود: اگر زن موقع حيص ‍ سركه بخورد ابدا پاك نمى شود؛ و گشنيز حيص را به هيجان درمى آورد؛ و زايمان زن سخت مى شود. و سيب ترش قطع حيض مى كند و براى زن درد آور است .
3: آب پاشيدن بر روى قبر
1. عن على عليه السلام : ان الرش على القبور كان على عهدالنبى صلى الله عليه و آله (765) على عليه السلام فرمود: آب پاشيدن به قبرها در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله بود
2. سئل عن ابى عبدالله عليه السلام : عن رش الماء القبر قال : يتجا فى عنه العذاب مادام الندى فى التراب (766) از امام صادق عليه السلام : از آب پاشى بر قبر سوال كردند: فرمودند: مادامى كه رطوبت در آن خاك است ، عذاب از او برداشته مى شود
3. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : السنة فى رش الماء على القبر اءن تستقبل القبلة و تبدء من عند الراس الى عند الرجل ثم تدور على القبر من الجانب الآخر ثم يرش على وسط القبر فكذالك السنة (767) روايت از امام صادق عليه السلام است فرمود: سنت در كيفيت آب پاشى به قبر بدين ترتيب است كه ، رو به قبله ايستاده از طرف سر به طرف پا بپاشند سپس تا آن طرف به دور قبر چرخيده و آخر آب را به وسط قبر بريزند
4. عن محمد بن الواليد ان صاحب المقبره ساله عن قبر يونس بن يعقوب و قال : من صاحب هذاالقبر: فان اباالحسن ؛ على الرضا عليه السلام اوصانى و اءمرنى ان ارش قبره اربعين شهرا او اربعين يوما فى كل يوم مرة (768) محمد بن وليد مى گويد: صاحب مقبره از او از قبر يوسن بن يعقوب پرسيد و گفت : صاحب اين قبر كيست ؟ كه اباالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام مرا وصيت و امر كرده است ، چهل ماه يا چهل روز هر روز يك مرتبه به اين قبر آب بپاشيم .
4: نهى از شستن ميت با آب گرم
1. عن زرارة قال : قال اءبى جعفر عليه السلام : لا يحسن الماء للميت (769)
از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: براى ميت آب گرم ، نشود يعنى ميت را با آب گرم نه شويند
2. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : لا يسخن للميت الماء لاتعجل له النار و لا يحنط بمسك (770)
امام صادق عليه السلام فرمود: براى ميت آب گرم نشود؛ آتش را براى او عجله نكنيد با مشك هم حنوط نشود
3. عن ابى جعفر عليه السلام و ابى عبدالله قال : لا يقرب الميت ماءا حميما (771)
امامين صادقين عليه السلام فرمودند: آبگرم براى ميت ، نزديك نكنند.
خاتمه
1. طينت و ميثاق
2. دفع ستم از آب و آتش مسلمانها
در پايان ناگزير از بيان مطالبى هستم كه نوعى با آب ارتباط دارد و اطلاع يافتن از آنها خالى از فايده نمى باشد.
1: طينت و ميثاق
مسئله طينت و ميثاق و مسئله طينت مؤ من و كافر دو مسئله غامض و از مشكلات اخبار است كه جريان حقيقى آن نزد خدا و رسول و اوصياء طاهرين او مى باشد.
خيلى ها كوشيده اند كه در حل و تفسير آن به نوعى خود را خلاص كنند اما غير از يك دسته نظريه هاى مبهم و تاويلات دور از فهم و يا تفسيرهاى نابجا نتوانسته اند چيزى در اختيار حقيقت پويان ، و دانش جويان قرار دهند و نمى توانستند؛ چون دور از حيطه علمى و بزرگتر از وسعت فكرى آنان بود.
علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در بحارالانوار؛ (772) پس از درج احاديث و اخبار مربوط به دو مسئله فوق ؛ كرارا از تفسير آنها اظهار عجز مى كند؛ و كسانى كه در تاويل و تفسير آنها به خود جرات داده و اظهار نظر كرده اند، به باد انتقاد گرفته و از اين توجيه ها و توضيح ها ابراز نارضايتى مى كند.
در ج 5، بحارالانوار، در بيان حديث 6 باب 10 الطينة و الميثاق ، مى فرمايد: ثم اعلم ان هذاالخبر و امثاله مما يصعب على القلوب فهمه و على العقول ، ادراكه (773) بدان ! اين خبر و امثال آن از اخبارى است كه فهم آن براى دلها و درك آن بر عقلها سخت است
در جاى ديگر مى گويد:
اعل ان اخبار هذالباب من مشتبهات الاخبار و معضلات الآثار و لاءصحابنا رضى الله عنهم فيها مسالك (774)
بدان كه ! اخبار اين باب از مشتبهات اخبار و مشكلات آثار است ، در حل آنها بر اصحاب ما، (خدا از آنها راضى شود)، راههاى گوناگون است .
پس از آن ، آراء و نظريات گروههاى مختلف را ذكر كرده است ؛ اما خودش ‍ نمى پسندد و باز در بيان حديث 21 ج 67 ص 108 مى فرمايد: و هو من غوامض الاسرار آن واقعه از ناپيداترين و مشكل ترين اسرار است .
بالاخره در پايان بيان همان حديث مى گويد:
و اقول بناء هذه التاويلات على امور ليست مخالفتها لاصول متكلمى الاماميه اقل من مخالفة ظواهر تلك الاخبار و قد تكلمنا فى امثال هذه الروايات فى كتاب العدل و كان ترك الخوض فيها و امثالها و رد علمها مع صحتها الى من صدرت عنه احوط و اولى كما قال مولانا اميرالمومنين عليه السلام (و قد سئل عن القدر). طريق مظلم تسلكوه و بحر عميق فلا تلجوه و سر الله فلا تتكلفوه (775)
مى گويم : بناء اين تاويلات بر پايه هايى است كه ، مخالف آن پايه ها، يا اصول متكلمين امامية ، كمتر از مخالفت با ظاهر آن اخبار نيست . و در كتاب عدل در باره امثال اين روايت سخن گفته ايم و ترك كردن خوض در آن و امثال آن با وجود صحيح بودن ، رجوع كردن علم آنها به كسى كه از او صادر شده ، يعنى : به خود ائمه عليه السلام مقرون به احتياط و اولى است ؛
چنانكه مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام در جواب كسى كه از مسئله قدر سوال كرد؛ فرمود: راه تاريك است در آن نرويد؛ درياى ژرف است ، وارد نشويد، سر خداست ، بخود زحمت ندهيد
همانطور كه در مقدمه اين كتاب به عرض رسيد؛ اخبار و احاديثى كه از پيشوايان و بزرگان دين صادر شده است . اگر قابل فهم بود چه بهتر، و در صورت صحت آنها اگر از فهم آن عاجز مانديم ، و يا با مذاق فهم ما تطبيق نكرد، ردش نكنيم به مقام انكار نياييم ، بلكه عملش را به خود رسول خدا و اوصياء گراميش محول كنيم .
1. عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ان الله عزوجل خلق ماءا اعذبا فخلق منه اهل طاعته و جعل ماء مرا فخلق منه اهل معصيته ثم امرهما فاختلطا فلولا ذلك ما ولد المؤ من الا مؤ منا و لا الكافر الا كافرا (776)
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عزوجل آب سرد و گوارايى را آفريد و اهل طاعتش را از آن ايجاد نمود و آب تلخى خلق كرد اهل معصيت را از آن به وجود آورد سپس امر كرد آن دو آب به هم مخلوط شدند، اگر اين تركيب يافتن نبود از مؤ من غير از مؤ من و از كافر غير از كافر متولد نمى شد.
2. اسحاق سبيعى : از امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرتها فرمودند: در ابتداء آفرينش ، خداوند زمين را و طينتى را آفريد، و آن را شكافته آبى بيرون آورد؛ و آن آب را هفت شبانه روز بر آن زمين و طينت جارى ساخت . سپس آب را قطع كرد، و از خالص آن طينت ، مقدارى برداشت . و آن طينت ائمه عليه السلام است .
سپس از قسمت پائين آن طينت قبضه ديگر گفت . آن هم طينت ذريه امامان و شيعيان آنهاست . اگر طينت شما را مانند طينت ما، به حال خود واگذاشت ، ما و شما يكسان مى شديم .
عرض كردم : پس با طينت ما چه كرد فرمود: خداوند دوباره زمين خشك و بايرى آفريد، سپس از آن زمين ، آب تلخى بيرون آورد و هفت شبانه روز آن آب را، بر آن زمين جارى ساخت ، آب را قطع كرد باز از خالص آن طينت ، كه طينت ائمه كفر است يك مشت برداشت . اگر آن را به حال خود رها كرد، هيچ يك از آنها نه شهادتين ، مى گفتند و نه حج و عمره به جا مى آوردند؛ نه زكات مى دادند و نه صدقه . نه عمل خيرى . از آنها سر مى زد.
سپس طينت ، شيعيان ما را، با طينت دشمنان ما مخلوط كرد؛ و مانند چرم آن را كشيد؛ مقدارى از اين و مقدارى از آن را برگرفت و فرمود: اين براى بهشت است ترسى ندارم ، و اين هم براى جهنم است از هيچ كس ‍ نمى ترسم ؛ سپس آن دو طينت را با هم طى مخلوط كرد.
اگر از هر مؤ منى ، خشونت و بد خلقى و گناه و اعمال سيئه ببينى ، از آن زمين شوره زار است كه ، از طينت ناصبى مخلوط شده ، و هر خوش اخلاقى و خوشرويى و شادابى و روزه و نماز كه از ناصبى ها مى بينى ، از آن زمين است كه از طينت مومن به او ممزوج شده است . (777)
مشابه اين حديث با عبارت هاى گوناگون و مطالب متفاوت از ائمه اهل بيت عليه السلام فراوان است ؛ در خلال چند حديث ، از زمين هاى ياد شده به صورت بالا نام مى برد و در ضمن حديث مفصلى فرمود:
3. يا ابراهيم ! هذا الآية الذين يجتنبون كبائر الا ثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفره هواعلم بكم اذا انشاءكم من الارض (778)
اءتدرى ما هذه الارض ؟ قلت : لا قال : اعلم ! ان الله عزوجل خلق ارضا طيبة طاهرة و فجر منها ماء عذبا زلالا فراتا سائغا، فعرض عليها ولايتنا اءهل البيت فقبلتها، فاجرى عليها ذلك الماء سبعة ايام .
ثم نضب عنها ذلك الماء بعد السابع ، فاءخذ من صفوة ذلك الطين طينا، فجلعه ، طين الائمه عليه السلام ثم اءخذ جل جلاله ثفل ذلك الطين ، فخلق منه شيعتنا و محبونا من فضل طينتنا، فلو ترك يا ابراهيم طينتكم كما ترك طنتنا لكنتم اءنتم و نحن سواء (779)
امام محمد باقر عليه السلام در جواب سؤ ال ابواسحاق ابراهيم ليثى كه ، در ضمن روايت مفصلى ، از امام پرسيده است كه ، چرا از شيعيان شما اعمال ناشايست و رفتار بد و از دشمنان رفتار خوب و خوشرفتارى و غير آن كه ديده مى شود؟ فرمود:
يا ابراهيم ! اين آيه را بخوان ! الذين يجتنبون تا آخر آيه ، آيا مى دانى اين زمين كه در اين آيه ذكر شده چيست ؟ عرض كردم نه فرمود: بدان كه خداى عزوجل زمين طيب و طاهرى آفريد و آن را شكافته آب سرد و زلال و سفيد و گوارايى بيرون آورد، سپس ولايت ما اهل بيت را به آن عرضه داشت آن هم پذيرفت .
پس آن آب را بر آن زمين ، هفت روز جارى ساخت ، و آن آب را پس از هفت روز قطع كرد، از خالص آن گل ، گلى اخذ كرد و آن را طينت ائمه عليه السلام قرار داد؛ و آفرينش دوستداران ما از زيادى طينت ما است ، اى ابراهيم ! اگر طينت شما را مثل طينت ما به حال خود رها كرد ، شما هم مثل ما مى شديد.
عرض كردم يا رسول الله ! پس خدا با طينت ما چه كرد؟ فرمود: طينت شما را مخلوط كرد اما طينت ما را با هيچ چيز تركيبى نداد، عرض كردم : اى پسر رسول خدا! طينت ما را به چه چيزى مخلوط كرد!...
فرمود: خداى عزوجل زمين شوره زار خبيث و بدبويى آفريد و در آن زمين چشمه آب شور و تلخ و ناگوارى را شكافت ، ولايت اميرمؤ منان عليه السلام را به او تكليف كرد و آن هم پذيرفت ، هفت ، روز آن آب را در آن زمين شوره زار جارى ساخت ، و بعد از هفت روز خشك كرد، از كدر، محل تيره آن يك مشت گل بدبوى خبيثى برداشت ، امامان كفر و طاغيان فاجر را از آن آفريد، سپس بقيه آن گل را با گل شما مخلوط كرد، اگر گل آنها با گل شما مخلوط نمى شد، ابدا از آنها كار خوب به عمل نمى آمد، نه امانتى را ادا مى كردند، و نه شهادتينى مى گفتند، نه روزه و نماز و نه حجى به جا مى آوردند، و نه در صورتها به شما شبيه مى شدند. اى ابراهيم ! براى مومن چيزى از اين بزرگتر نيست كه صورت خوبى را در هيكل دشمن خدا به بيند و او نداند كه ، آن صورت زيبا از گل مومن و مخلوط شدن آن است .
اى ابراهيم ! سپس آن دو گل را با آب اول و دوم ممزوج كرد، پس آنچه كه از شيعيان ما از ربا، زنا، لواط، خيانت ، شرب خمر، ترك نماز و زكاة و حج و جهاد مى بينى همه آنها از دشمنان ناصبى ماست ، و از مخلوطى گل آنها و اثرات آن است حج ، جهاد، و اعمال خوب و شايسته كه در دشمنان ناصبى ما مى بينى ، همه از اثرات مخلوطى گل مومن با اوست . (780)
اين روايت را در كتاب شريف بحارالانوار: ج 5 و ج 67 با راويها و عبارتهاى گوناگون از كتابهاى مختلف روايت كرده است ؛ چون روايت ، مفصل بود، مخصوصا روايت علل الشرايع كه ، آخرين روايت كتاب علل الشرايع مرحوم شيخ صدوق هم است . و روايت احمد بن محمد كوفى تفصيل زيادى داشت ، براى رعايت اختصار به همين اندازه كفايت كرديم .
در اين روايات با كلمه آب كه علت به وجود آمدن آدم و انسانهاى خوب و بد از آن بوده ، اشاره شده است ؛ به آن مناسبت ؛ دو حديث فوق در اين كتاب درج گرديد
ولى مفهوم و درك حقيقت آن ، بالاتر از ميزان كشش فكرى و علمى ، اشخاص معمولى و عادىمى باشد. 2: دفع ستم از آب و آتش مسلمانها
دفع ظلم و ستم از اموال و نفوس مسلمانها، اهميت دادن به گرفتاريهاى آنان از اهم واجبات است ، در حديث شريف و مشهورى آمده است ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
من اصبح ولايهتم باءمور المسلمين فليس بملسم (781)
هر كس صبح كند و به كارهاى مسلمانها (به گرفتاريهاى آنان ) اهميت ندهد مسلمان نيست بدين جهت مسلمانها را تشويق كرده است ، از ناموس و مال و جان همديگر دفاع كنند. و اجازه ندهند، دشمن به آنها دست درازى كند.
در ميان حقوق مسلمانها به دو چيز اهميت شايانى قايل شده است .
1. قال اميرالمؤ منين عليه السلام : قال رسول الله صلى الله عليه و آله من رد عن قوم من المسلمين عادية ماء او نار و جبت له الجنة (782)
اميرمؤ منان عليه السلام فرموده است : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس از تجاوز به آب و آتش گروهى از مسلمانهاى جلوگيرى كند بهشت ، بر او واجب مى شود).
2. عن على عليه السلام قال : من رد عن المسلمين عادية ماء او نار او عادية عدو مكابرللمسلمين غفرالله ذنبه (783)
اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: هر كس از تجاوز دشمن به آب و آتش و يا از تجاوز دشمن به خود مسلمانها جلوگيرى كند، خداوند گناهانش را مى بخشد..
3. و فى الحديث من كف عن مؤ من عاديه ماء و نار (784)
در حديث است ، هر كس از تجاوز به آب و آتش مؤ من خوددارى كند....
و من يسمع رجلا ينادى : يا للمسلمين ! فلم يجبه فليس بمسلم (785) هر كس بشنود كه مردى مسلمانها را به فرياد رسى بخواند و به او جواب ندهد مسلمان نيست .
اءفسوس كه پاره تن رسول خدا صلى الله عليه و آله و ميوه دل دخترش زهراء عليه السلام ، در صحراى كربلا هر چه ندا در داد هل من ناصر ينصرنا من مغيث يغيثا هل من مجير يجيرنا لخاطر جدنا آيا ياورى هست ما را يارى كند. آيا براى ما فرياد رسى پيدا مى شود. آيا به خاطر جد بزرگوارم ، پناه دهنده اى براى ما پناه مى دهد. جوابى كه شنيد. گفتند يا حسين !! از اين آب گوارا سيراب نمى شوى تا تشنه لب بميرى ! گفتند و عملى كردند!! اللهم العنهم لعنا وبيلا و عبهم عذابا اليما آمين . الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا والصلوة والسلام على رسله وانبيائه و اوصياء انبيائه لاسيما سيدنا خاتم النبين عليه السلام و على الوصيائه الائمة الاءثنى عشر المكرمين عليه السلام و لاسيما على آخرهم و قائمهم عليه السلام روحى و اءرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آمين يا رب العالمين .
در پانزدهم شعبان المعظم 1317 هجرى شمسى شروع و در پانزدهم شعبان المعظم 1319 هجرى قمرى مطابق با 5 آذر ماه 1378 هجرى شمسى روز ولادت با سعادت حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين پايان يافت .
******************
پى‏نوشت‏ها
- ? -
1- انعام 141 و اعراف 31.
2- تفسير عياشى : ج 2، ص 288، بحارالانوار: ج 75 ص 302؛
3- كشف الغمه : ج 3 ص 304، بحارالانوار: ج 5 ص 292؛
4- عيون الاخبار: ج 2 ص 127 خصال : ج 2 ص 155 بحارالانوار: ج 79 ص 10.
5-بحارالانوار: ج 71 ص 346
6- بحارالانوار: ج 75 ص 303.
7- خصال : ج 1 ص 93 وسائل الشيعه ؛ ج 5؛ ص 52، بحارالانوار، ج 75 ص 304؛
8- در اواخر سال 1940 ميلادى تحت عنوان آفرينش مداوم يا پيوسته به وسيله دانشمندانى چون هرمان باندى و توماس گولد ارائه گرديد و كه بعدها به وسيله فردهويل تعديل و تكميل شد.
بنابر نظريه مزبور كه آن نيز بر پايه انفجار بزرگ استوار است . كهكشانه هاى كهن به وسيله كهكشانه هاى جوانترى كه از گونه اى اتمهاى هيدروژن تركيب يافته بودند، جايگزين شده اند و موجبات پايدارى و آفرينش پيوسته يا مداوم را فراهم ساخته اند در اين نظريه كه تا مدتها مورد پذيرش قرار گرفته بود، به مرور، ابهامات ، و نارسايى هاى پيدا شد تا جائى كه امروز تقريبا مردود شناخته شده و منطق قابل قبولترى به نام نظريه جهان نوسان كننده جايگزين آن شده است سرگذشت زمين صفحه 23.
9- سرگذشت زمين : تاليف پاتريك مور. پيتركترمول ، ترجمه مهندس عباس جعفرى ، ص 24.
10- همان مصدر: ص 12 / 28
11- همان مصدر: ص 10/19
12- تفسير نمونه : ذيل آيه شماره 30 سوره الانبياء.
13- تفسير نمونه ؛ ذيل آيه شماره 30 سوره الانبياء
14- مختصر بصائر الدرجات : ص 93. بحارالانوار ج 25 ص 16/ 364
15- بحارالانوار: ج 46 ص 278/3 به نقل از عيون المعجزات سيد مرتضى رحمة الله تعالى عليه .
16- بحارالانوار: ج 52 ص 123/5 به نقل از امالى مفيد.
17- كافى : ج 2 ص 222.
18- بحارالانوار: ج 25 ص 364/ 11 به نقل از مختصر بصائر الدرجات .
19- بحارالانوار: ج 62 ص 74/6 به نقل از العقائد.
20- نساء، 82.
21- بحارالانوار، ج 57 ص 30/16 و ص 285/13
22- نهج البلاغه : ص 194؛ بحارالانوار ج 54 ص 26.
23- بحارالانوار: ج 57 ص 175؛ به نقل از مهج الدعوات و بلدلامين .
24- بحارالانوار: ج 57 ص 175؛ به نقل از مهج الدعوات و بلدالامين ؛
25- قبسات : ص 19 ععع عليه اجماع السانين الشارعين من الانبياء و المرسلين و الاوصياء المعصومين على كون ما فى عوامل خلق و الامر و اقليمى الغيب و الشهادة حادثا بالحدوث الذاتى و الدهرى عععع بحارالانوار ج 57 ص 238 به نقل از القسبات .
26- تفسير فخر رازى ، ج 8 ص 528 به نقل از نهاية الاقدام
27- بحارالانوار: ج 57 ص 309.
28- كافى : ج 1 ص 21.
29- عيون الاخبارالرضا: ج 1 ص 240، بحارالانوار: ج 57 ص 73/11
30- تنبيه الخاطر ورام : ج 2 ص 5 بحارالانوار: ج 57 ص 90/1
31- بحارالانوار: ج 57 ص 170/6 به نقل از رياض الجنان
32- بحارالانوار: ج 57 ص 170/9به نقل از رياض الجنان
33- بحارالانوار: ج 57 ص 174/12 به نقل از رياض الجنان
34- بحارالانوار: ج 57 ص 198/8 به نقل از كتاب الانوار ابوالحسن بكرى استاد شهيد ثانى
35- معانى الاخبار: ص 306 بحارالانوار: ج 57 ص 175.
36- كافى : ج 1، ص 440 و بحارالانوار: ج 57 ص 193/14.
37- بحارالانوار، ج 57 ص 168، به نقل از كتاب تاويل الايات آنهم از معراج صدوق .
38- بحارالانوار، ج 15، ص 24 و ج 57 ص 170 به نقل از كتاب رياش الجنان فضل الله فارسى .
39- معانى الاخبار ص 100 بحارالانوار: ج 15 ص 11/14.
40- كافى : ج 1، ص 440؛ بحارالانوار: ج 57 ص 95/11
41- بحارالانوار: ج 57 ص 192 به نقل از مصباح الانوار.
42- علل الشرايع : ج 1 ص 198؛ بحارالانوار؛ ج 57 ص 175؛ تفسير فرات ص 134.
43- از اين روايت استفاده مى شود نور آنها پيش از مكان بوده اگر احتياج به مكان داشتند بايد مكان پيش از آنها و با آنها آفريده مى شد، پس غنى بودن از مكان دليل تجرد آنها است فافهم !
44- بحارالانوار: ج 57 ص 169/8 به نقل از كتاب رياض الجنان فضل الله بن محمود فارسى .
45- بحارالانوار: ج 57 ص 169/5 و ج 15 ص 23 به نقل از كتاب رياض الجنان : فض الله بن محمد فارسى
46- كمال الدين : ص 192 بحارالانوار: ج 15 ص 23/8.
47- كمال الدين ؛ ص 184؛ بحارالانوار، ج 15 ص 23/3 و ج 57 ص 202 به نقل از كتاب ابى سعيد عياد العصفرى .
48- جن : آيه 16.
49- بحارالانوار: ج 25 ص 24/2
50- بحارالانوار: ج 57 ص 170/10
51- بحارالانوار: ج 57 ص 196: ج 1 ص 441.
52- هود: 7
53- تفسير على بن ابراهيم : ص 297؛ بحارالانوار: ج 57 ص 70/22
54- ملل و نحل شهرستانى : ص 341.
55- بحارالانوار: ج 57 ص 31/15 به نقل از الكامل : الدر المنثور: ج 6 ص 250
56- بحارالانوار: ج 57 ص 314/8
57- قلم : 1
58- بحارالانوار: ج 57 ص 374/17 الدرالمنثور: ج 6 ص 250.
59- بحارالانوار: ج 57 ص 369/1؛ معانى الاخبار: ص 30/8.
60- بحارالانوار: ج 57 ص 370/2
61- معانى الاخبار: ص 46/5.
62- توحيد صدوق : ص 318: عيون اخبارالرضا: ج 1 ص 49، بحارالانوار: ج 57 ص 47.
63- بحار الانوار: ج 57 ص 314/1.
64- بحارالانوار: ج 57 ص 314/1
65- بحارالانوار: ج 57 ص 207/13
66- فصلت : 11
67- بحارالانوار: ج 57 ص 29/1
68- مفاتيح الغيب : ج 5 ص 57 در تفسير سورة هود: بحارالانوار ج 57 ص 10/12
69- ملل و نحل شهرستانى : در حالات حكيم تاليس .
70- بحارالانوار: ج 60 ص 180/13
71- مناقب : ج 4 ص 354 بحارالانوار: ج 60 ص 180/2
72- علل الشرايع : ص 39 بحارالانوار: ج 5 ص 240/11
73- توحيد: ص 32؛ روضه كافى : ص 94 بحارالانوار: ج 57 ص 66/12
74- الدر المنثور: ج 1 ص 43؛ بحارالانوار: ج 57 ص 204/15
75- انبياء: 30 بحارالانوار: ج 40 ص 224/4
76- الدر المنثور: ج 4 ص 377؛ بحارالانوار: ج 57 ص 208/10
77- بحارالانوار: ج 57 ص 173/3؛ اقبال الاعمال ص 196
78- اقبال الاعمال : ص 196؛ بحارالانوار: ج 57 ص 173
79- بحارالانوار ج 57 ص 175/11؛ به نقل از مهج الدعواتت و بلدالامين .
80- بحارالانوار: ج 57 ص 174؛ اقبال الاعمال ص 271.
81- تفسير فرات : ص 134؛ بحارالانوار: ج 57 ص 176
82- ملل و نحل شهرسستانى : ص 336
83- ملل و نحل شهرستانى : ص 337
84- ملل و نحل : ص 372 و بحارالانوار: ج 57 ص 308/13
85- دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ص 1/9 و ص 38
86- منابع و مسائل آب در ايران : ص 1/3
87- دائرة المعارف اسلامى : ص 1 به نقل از منابع مختلف - با تلخيص
88- فرهنگ جغرافياى اصطلاحات جغرافياى طبيعى : ص 357/7
89- توحيد صدوق : ص 318 و عيون اخبار الرضا: ص 169؛ بحارالانوار: ج 57 ص 48/2
90- بحارالانوار: ج 39 ص 84/12
91- به پاورقى بحارالانوار ج 57 ص 170 مراجعه شود.
92- كافى : ج 1 ص 440؛ بحارالانوار: ج 57 ص 95/11
93- بحارالانوار: ج 15 ص 28/5 بخ بخش 2 فصل 17 همين كتاب مراجعه شود؛
94- اصول كافى : ج 1 ص 21
95- معانى الاخبار: ص 30 و بحارالانوار: ج 57 ص 369/2؛
96- معانى الاخبار: ص 23؛ بحارالانوار: ج 57 ص 368/18
97- ملل و نحل شهرستانى : ص 336
98- بحارالانوار: ج 57 ص 10/16/6
99- هود - 7
100- انبياء: 30؛
101- بحارالانوار: ج 57 ص 97/20
102- بحارالانوار: ج 57 ص 98/1
103- تنبيه الخاطر ورام : ج 2 ص 5؛ بحارالانوار: ج 57 ص 90
104- بحارالانوار: ج 57 ص 309/14
105- تفسير نمونه : ج 20 ص 228.
106- پاورقى : بحارالانوار: ج 57: ص 252.
107- مناقب : ج 4 ص 354؛ بحارالانوار: ج 57 ص 89/20
108- بحارالانوار: پاورقى : ج 57 ص 252
109- توحيد صدوق : ص 32: بحارالانوار: ج 57 ص 67/4
110- روضه كافى : ص 95: بحارالانوار: ج 57 ص 98/8
111- دائرة المعارف اطلاعات عمومى - مهرداد مهرين - ص 2/12
112- دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1 ص 1
113- جغرافياى آبها، اقيانوسها، درياها، درياچه ها - ص 4
114- دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1 ص 1
115- دائرة المعارف مهرداد مهرين : ص 3/20 به نقل از كتاب مبدا زمين و سيارات بوريس لوين ترجمه فروتن
116- هود: 7
117- بحارالانوار: ج 3 ص 298؛ الدرالمنثور: ج 1 ص 228
118- بحارالانوار: ج 58: ص 38 و 37؛
119- بحارالانوار: ج 58 ص 38 و 37.
120- مفاتيح الغيب : ج 4 ص 782؛ بحارالانوار: ج 58 ص 3/
121- مرسلات : 20؛
122- نازعات : 31
123- بحارالانوار: ج 73 ص 8/و ج 78 ص 13/14
124- بحارالانوار: ج 77 ص 286/2
125- بحارالانوار: ج 57 ص 96/1
126- بحارالانوار: ج 57 ص 96/1 به حديث شماره يك همين فصل توجه كنيد.
127- انبياء: 30؛
128- اصول كافى : ج 1 ص 132، توحيد صدوق : ص 334؛ بحارالانوار: ج 57 ص 95 و ج 3 و ص 334
129- تفسير فرات كوفى : ص 65؛ بحارالانوار: ج 57 ص 90
130- ارشادالقلوب : ج 2 ص 186؛ بحارالانوار: ج 10 ص 57 ص 232 به نقل از كتاب : محتضر: حسن بن سليمان آن هم از كتاب الخطب عبدالعزيز بنى حيى جلودى ؛
131- بحارالانوار؛ ج 57 ص 232 ص 337؛ به نقل از مشارق الانوار؛ برسى .
132- بقره ؛ 29
133- بحارالانوار : ج 57ص 204؛ الدرالمنثور، ج 1 ص 43؛
134- روضة الكافى : ص 145؛ بحارالانوار: ج 57 ص 98/9
135- روضة الكافى : ص 145؛ بحارالانوار: ج 57 ص
136- تكوير: 6
137- طور: 6
138- تفسير نمونه : ج 22، ص 414/3 در ذيل آيه 6 طور؛
139- تفسير نمونه ، در تفسير آيات : 6 تكوير و طور؛
140- فصلت : 11
141- انبياء: 30.
142- مقدمه تفسير نمونه : ص 20/10
143- ذاريات : ص 48-47
144- در روز 17/7/1379 خورشيدى ، شبكه يك تلوزيون جمهورى اسلامى ايران ، در بخش يافته هاى علمى تشريح كرد، دانشمندان اخيرا تعداد 18 سياره كشف كرده اند كه تاريخ تولد آنها به پنج ميليون سال ميرسد يعنى جوان ترين سيارات اند در حالى كه تا به امروز اعتقاد بر اين بود كه كمسن ترين سياه بيش از چند ميليارد سال عمر دارد.
145- تفسير نمونه : ج 22 ص 375
146- تفسير نمونه ، ج 22، ص 374؛ به نقل از آغاز و انجام جهان ص 74-77 با تلخيص
147- سرگذشت زمين : ص 23/20
148- مقدمه تفسير نمونه : ص 20/10
149- ذاريات : ص 48-47
150- انبياء: 80
151- ابراهيم : 48
152- مرزهاى نجوم : ترجمه رضا اقصى : ص 338: 340؛ تفسير نمونه ، ج 22 ص 373.
153- تفسير نمونه : ج 22 ص 374 به نقل از كتاب آغاز و انجام جهان ص 74-77 با تلخيص ‍
154- فصلت : 11-12.
155- تفسير نمونه : ج 2 ص 228
156- تفسير نمونه : ج 20 ص 227
157- نازعات : آيه 27 تا 33.
158- مفاتيح الغيب : ج 31 ص 46
159- هود: 7
160- عيون اخبار: ص 133؛ علل الشرايع ص 197؛ بحارالانوار: ج 10 ص 75.
161- آل عمران ، 96
162- تفسير على بن ابراهيم : ص 427؛ بحارالانوار: ج 57 ص 72.
163- بقره : 22
164- هود: آيه 77؛
165- بحارالانوار؛ ج 57 ص 87 بنقل از تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام .
166- روضة الكافى : ص 95 و 153؛ بحارالانوار: ج 57 ص 98
167- بحارالانوار؛ ج 57 ص 98
168- تفسير فرات : ص 65؛ بحارالانوار؛ ج 57 ص 90
169- نهج البلاغة : ج 1 ص 426؛ بحارالانوار: ج 57 ص 38
170- نازعات : 27-28
171- روضه كافى : ص 4د بحارالانوار: ج 57: ص 97
172- مروج الذهب : ج 1 ص 15/17؛ بحارالانوار: ج 57، ص 312.
173- بحارالانوار؛ ج 57، ص 216/4 و ص 220/11
174- تفسير على بن ابراهيم ، ص 427 در ضمن حديثى جريان ابرش كلبى و بحارالانوار 57 ص 73
175- بحارالانوار؛ ج 57 ص 185؛ به نقل از ابن ميثم ره با تلخيص
176- انبياء: 30
177- تفسير نمونه : ج 13 ص 396
178- الاختصاص : ص 109؛ بحارالانوار: ج 61 206 و ج 11 و ص 102/16
179- سرگذشت زمين : ص 22/3
180- سرگذشت زمين ، ص 22/14
181- آل عمران :92فروع كافى : ج 4 ص 190/1 بحارالانوار: ج 57 ص 204/1
182- بحارالانوار: ج 57 ص 29/4 به نقل از شرح نهج البلاغه كيدرى .
183- همين كتاب : بخش 2 فصل 4 حديث در اخبار مربوط به آفرينش آسمان و زمين .
184- همين كتاب : بخش 2 فصل 3 حديث در ذيل چند روايت ؛
185- فروع كافى : كتاب الحج باب : 3 ص 216، بحارالانوار: ج 57 ص 203/3
186- قال الجوهرى : المهاة بالفتح ايضا البلورة (مهاة يعنى بلور)
187- بحارالانوار؛ ج 57 ص 207/2 به نقل ازالدرالمنثور؛
188- بحارالانوار: ج 57 ص 212.
189- بحارالانوار؛ ج 57 ص 102 به نقل از كتاب ابى سعيد عبادالعصفرى ؛
190- انبياء: 30
191- انبياء: 30
192- اسراء: 44
193- نور: 41.
194- حج : 18؛
195- جمعه : 1
196- حديد: 1
197- بقره : 76
198- فصلت : 11
199- انبياء: 79
200- ملك : 2
201- تلخيص از تفسيرهاى مختلف از جمله الميزان ج -19 ص 319 تفسير نمونه ج 24 ص 316 فخر رازى ج 10 ص 579
202- طه : 55
203- عبس : 19 تا 22
204- النازعات : 13
205- صافات : 19
206- سوره نمل : 80
207- سوره فاطر: آيه 22
208- تفسير نمونه : ج 14 ص 510 ذيل تفسير آيه مباركه به نقل از تفسير قرطبى و فخر رازى .
209- السجده : 8
210- طه : 50
211- سرگذشت زمين : ص 11/26 تاليف پاتريك مور: پيتر كترمول ترجمه مهندس عباس جعفرى .
212- الكافى : ج 6 ص 381، مجمع البيان ، ج 4 ص 44 با نقل از تفسير العياشى : بحارالانوار: ج 66، ص ‍ 447/8
213- بحارالانوار: 78 ص 254.
214- المناقب : ج 4 ص 353 بحارالانوار؛ ج 49 ص 99
215- تفسير على بن ابراهيم : ص 568؛ بحارالانوار: ج 14 ص 141.
216- المناقب : ج 1 ص 510 بحارالانوار: ج 10، ص 84
217- روضة الكافى : ص 241؛ بحارالانوار: ج 58 ص 155/12
218- علل الشرايع : ج 1، ص 101، بحارالانوار؛ ج 61؛ ص 29/14
219- علل الشرايع : ص 94؛ بحارالانوار: ج ص 299/2 و ج 103 ص 241/2
220- سوره محمد، آيه 15
221- دعائم السلام : ج 2 ص 127؛ بحارالانوار: ج 66 ص 451/9/18
222- دعائم الاسلام : ج 2 ص 127؛ بحارالانوار؛ ج 66 ص 451/9/18
223- المحاسن : ص 57؛ بحارالانوار؛ ج 66 ص 454
224- بحارالانوار: ج 64 ص 240/3
225- مكارم الاخلاق : ص 21 ص 450/13
226- قرب الاسناد: ص 169؛ عيون الاخبار: ج 2 ص 35؛ دعائم الاسلام : ج 2 ص 109؛ بحارالانوار: 66 ص 56/10
227- علل الشرايع : ج 1، ص 101؛ بحارالانوار؛ 61 ص 295
228- بحارالانوار: ج 61 ص 293/6 خصال : ص 106
229- بحارالانوار: ج 61 ص 293/6
230- ركوة : ظرف آبخورى كوچك است كه از پوست ساخته شود صحاح اللغة
231- الاحتجاج ص 111 بحارالانوار؛ 17 ص 286/4
232- بحارالانوار: ج 16 ص 38/2؛ به نقل از كتب الانوار؛ شيخ ابوالحسن البكرى استاد شهيد ثانى ؛
233-بحارالانوار؛ ج 18 ص 38/10
234- بحارالانوار: ج 18 ص 38/14
235- بحارالانوار: ج 18، ص 25 به نقل از قصص الانبياء
236- بحارالانوار: ج 21؛ ص 32/10 به نقل از الخرائج
237- ميضاة آفتابه اى را گويند كه از آن وضو مى گيرند؛
238- بحارالانوار: ج 17 ص 286/10
239- بحارالانوار: ج 20 ص 346/12
240- بحارالانوار: ج 16، ص 34/13 به نقل از كتاب الانوار بكرى ؛
241- بحارالانوار: ج 16 ص 40 به نقل از كتاب الانوار: شيخ ابوالحسن بكرى استاد شهيد ثانى .
242- بحارالانوار: ج 20 ص 346
243- بلدح : بيابانى است در جهت غربى ، نرسيده به مكه
244- بحارالانوار: ج 18 ص 37
245- اعلام الورى : طبع 2 ص 36 به نقل از الخرائج
246- اعلام الورى : طبع 2 ص 36 بحارالانوار: ج 18 ص 28/4
247- بحارالانوار: ج 17 ص 54/10
248- بحارالانوار: ج 17 ص 254/10
249- اقبال سيد بن طاوس : ص 642؛ بحارالانوار: ج 98 ص 387/ 21
250-مهج الدعوات ، ص 84، بحارالانوار، ج 85 ص 234/11
251- كافى : ج 4 ص 406 وسائل الشيعه ، ج 13 ص 333، بحارالانوار؛ ج 99 ص 190/19 به نقل از الهداية ص 56
252- العرائس ثعلبى : طبع قديم صفحه 100؛ بحارالانوار: ج 12 365/4
253- مكارم : الاخلاق : ص 467؛ بحارالانوار: ج 95 ص 49
254- مصباح المجتهد: ص 334؛ بلدالامين ؛ ص 133 مصباح كفعمى : ص 125؛ بحارالانوار: ج 90 ص ‍ 202/20
255- بحارالانوار: ج 94 ص 195/5 به نقل از انيس العابدين .
256- خصال : ج 2 ص 96، بحارالانوار: ج 95 ص 155/12
257- الفرقان : 48
258- انبياء: 30
259- مصباح الشريعة : ص 9؛ بحارالانوار: ج 80 ص 340/1
260- مصباح الشريعة : ص 9، بحارالانوار: ج 80 ص 339/19
261- بحارالانوار: ج 26 ص 12/7
262- بحارالانوار؛ ج 77 ص 301/2
263- بحارالانوار: ج 15 ص 28/5 به نقل از كتاب الانوار ابوالحسن البكرى استاد شهيد ثانى ؛
264- بحارالانوار: ج 74 ص 166/5
265- فروع كافى : ج 2 ص 231 وسائل الشيعه ج 11 ص 511/10؛ و بحارالانوار: ج 22 ص ‍ 226/12
266- مكارم اخلاق : ص 21؛ بحارالانوار ج 66 ص 405/14
267- امالى شيخ ص 107، بحارالانوار؛ ج 7 ص 33/11
268- بحارالانوار: ج 7 ص 39/9 به نقل از تفسير قمى ؛
269- ابراهيم : 48
270- تفسير قمى ، ص 590 بحارالانوار: ج 6 ص 324/15 تفسير صافى : ج 3 ص 96
271- انبياء: 104
272- سرگذشت زمين : ص 14
273- الاختصاص : ص 109، بحارالانوار: ج 11، ص 102/16 و ج 61 ص 306/14
274- فرقان : 54
275- تلخيص از تفسير نمونه : ج 15 ص 125
276- الكافى : ج 5 ص 337/3 وسائل الشيعه ج 20 ص 66/16 بحارالانوار: ج 103 ص 66/7 به نقل از تفسير عياشى .
277- اصول كافى : ج 2 ص 7 بحارالانوار: ج 67 ص 112/1
278- اصول كافى : ج 6 ص 380 وسائل الشيعه ج 25 ص 233/10
279- تكاثر: 8
280- عيون االاخبار: ج 2 ص 38؛ بحارالانوار: ج 66، ص 453/1
281- بحارالانوار: ج 60 ص 45/4 به نقل از كتاب الغارات الثقفى ؛
282- دايرة المعار مهرداد مهرين ص 20 به نقل از كتاب مبدا زمين و سيارات بوليس لوين .
283- جغرافياى آب ، اقيانوسها درياها و درياچه ها ص 4 جمشيد جدارى عيوضى
284- همان مصدر
285- به فصل 2 همين بخش توجه فرماييد:
286- تلخيص از ص 446 ج 66 بحارالانوار؛
287- بحارالانوار: ج 66 ص 446/5
288- وسائل الشيعه : ج 25 ص 417/12 الفقيه : ج 3 ص 150
289- حيوة القلوب : مجلسى : ج 2 ص 269 طبع قديم : ص 30 بحارالانوار: ج 21 ص 30/17 به نقل از الخرائج :
290- شرح ابن ابى الحديد تج 3 ص 228/5 طبع بيروت ؛
291- خدا شاعر شيرين سخن محمد حسين شهريار را بيامرزد، چه خوب به نظم درآورده است .
شنيدم آب به جنگ اندر آن معاويه بست
به روى شاه ولايت چرا كه بود خسى
على به حمله گرفت آن و باز كرد سبيل
چرا كه او كس هر بى كس است و دادرسى
سه بار دست به دست آمد، آب و در هر بار
على چنين هنر كرد و او چنان هوسى *
فضول گفت كه ارفاق تابدين حد بس
كه بى حيائى دشمن زحد گذشت بسى
جواب داد كه ما جنگ بهر آن داريم
كه نان و آب نبندد كسى بر روى كسى
292- براى آگاهى بيشتر، به كتاب از مباهله تا عاشوراى مولف رجوع شود.
293- مصباح الشريعة : ص 9 بحارالانوار: ج 80 ص 340/8؛ تمام حديث در بخش 2 شماره 16 گذشت ،
294- عروة الوثقى و حاشيه سيداصفهانى و حكيم و سايرين بر آن
295- اعلام الورى : ص 368: بحارالانوار: ج 60 ص 40/7 به نقل از كمال الدين اين دو روايت مشروحا در كتاب امامت بحارالانوار در نص اميرمؤ منان عليه السلام ! به 12 امام ذكر شده است .
296- كمال الدين : ص 219: بحارالانوار: ج 13: ص 299/8
297- تفسير قمى ، ص 398؛ بحارالانوار: ج 13 ص 278/15
298- بحارالانوار: ج 13 ص 282/9
299- بحارالانوار: ج 13 ص 30/14 به نقل از تفسير عياشى .
300- بحارالانوار: ج 13 ص 300/3 به نقل از قصص الانبياء و كمال الدين ص 219
******************
پى‏نوشت‏ها
- ? -
301- مهج الدعوات : ص 463: بحارالانوار: ج 3 ص 319/10
302- بحارالانوار: ج 13 ص 289/9 معانى الخبار: ص 19
303- بقره : 22
304- بقره : 164
305- انعام : 99
306- اعراف : 57
307- انفال : 11
308- رعد: 17
309- حجر: 22
310- حجر: 22.
311- نخل : 65
312- طه : 53
313- حج : 63
314- مومنون : 18
315- فرقان : 48 و 49
316- العنكبوت : 63
317- لقمان : 10
318- الروم : 48
319- فاطر: 9
320- فاطر: 27
321- الزمر: 21
322- فصلت : 39
323- الزخرف : 11
324- الجاثية : 5
325- ق : 9
326- ق : 10، 11
327- الواقعه ، 68، 69
328- النباء: 14، 15، 16،
329- عبس آيات : 24 تا 32
330- به بخش 2فصل 20 توجه كنيد.
331- اقتباس از تفسير نمونه ، ج 6 ص 214.
332- خصال : ص 528 بحارالانوار: ج 60 ص 199
333- روضه كافى : ص 148؛ بحارالانوار: ج 57 ص 99
334- الصافات : 59
335- سوره مريم : 39
336- علل الشرايع : ص 1 و بحارالانوار: ج 58 ص 98/12
337- انفال : آيه 11
338- بحارالانوار: ج 10، ص 115/7 و خصال ص 636 و كافى : ج 6 ص 387/2 ؛ و بحارالانوار: ج 66 ص 453 وسائل الشيعه : ص 266
339- سوره الرحمن 22
340- قرب الاسناد: ص 85؛ بحارالانوار: ج 60 ص 41/3
341- الكافى : ج 6 ص 387 وسائل الشيعه : ج 25 ص 265
342- بحارالانوار: ج 66 ص 478/16
343- بحارالانوار: ج 66 ص 478/16
344- مخخهه جمع مخ به معنى مغز استخوان (قاموس محيط)
345- قرب الاسناد: ص 83؛ بحارالانوار: ج 80 ص 11/3
346- قرب الاسناد: ص 83؛ بحارالانوار: ج 80 ص 11/3
347- قرب الاسناد: ص 83، بحارالانوار: ج 80: ص 11/3
348- بحارالانوار: ج 80 ص 13؛ به نقل از كتاب المسائل ؛
349- توضيح المسائلها، در مسائل باران ،
350- بقره : 222
351- توبه ، 108
352- سجده : 27
353- ملك : 30
354- مرسلات : 27
355- نازعات : 31
356- كتاب المعتبر: ص 9؛ بحارالانوار: ج 80 ص 9
357- وسائل الشيعه : ج 3: ص 511/14
358- فصلت : 11
359- صافان ، 6
360- فصلت : 12
361- ملك ،: 5؛
362- نقل از مجله فضا شماره 56 فروردين سال 1351
363- تفسير نمونه : ج 1 آيه 29 سوره بقره :
364- انبياء: 104
365- ابراهيم : 48
366- المعارج : 4
367- الحاقة : 18
368- ابراهيم : 48
369- تفسير نمونه : در تفسير آيه 30 انبياء
370- كتاب بيان الائمه : ج 1 ص 316
371--371كتاب بيان الائمه : ج 1 ص 316
372- تكوير 6 طور 6
373- ابراهيم : 32
374- نحل : 14
375- فرقان : 53
376- نمل 61
377- فاطر: 12، 13
378- شورى : 22
379- جاثيه : 12
380- طور: 3
381- رحمن : 19
382- تكوير: 11
383- دايرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج 1 ص 1
384- جغرافياى آبها ص 4 به نقل هيدلوژى : راجرت ويست .
385- دايرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1، ص 1/13 و منابع و مسائل آب در ايران ص 23
386- محاسن : ص 570 بحارالانوارن ج 66 ص 455 وسائل الشيعه : ج 25 ص 238
387- محاسن : ص 571، بحارالانوار: ج 66 ص 455
388- محاسن : ص 571 بحارالانوار: ج 66 ص 455
389- اصول كافى : ج 6 ص 382/2 وسائل الشيعه : ج 25 ص 238 بحارالانوار : ج 66 ص 455 به نقل از المحاسن ؛
390- محاسن : ص 571؛ بحارالانوار، ج 66 ص 456
391- اصول كافى : ج 6 ص 832/4 وسائل الشيعه : ج 25 ص 238
392- محاسن : 572؛ مكارم الاخلاق : 178؛ الكافى : ج 6 ص 382 وسائل : ج 25 ص 237 بحار: ج 66 ص 456
393- وسائل : ج 25: ص 235؛ محاسن ، ص 570، بحارالانوار: ج 66 ص 455
394- وسائل : ج 25: ص 235 كافى : ج 6 ص 382؛ بحارالانوار: ج 66 ص 455
395- از كتاب طهران قديم ، ج 5 ص 194، نوشته آقاى جعفر شهرى : اقتباس گرديده است .
396- بحارالانوار: ج 66 ص 456/15
397- الكافى : ج 6 ص 381/6 وسائل الشيعه : ج 25 ص 235/7
398- وسائل : ج 25 ص 239، به نقل از محاسن : ص 572/13
399- وسائل : ج 25: ص 239 به نقل از محاسن : ص 572/13
400- كافى : ج 6 ص 382/3 محاسن : ص 572/16 وسائل : ج 25 ص 236/8
401- كافى : ج 6 ص 382/3 محاسن : ص 572/16 وسائل : ج 25 ص 236/8
402- بحارالانوار: ج 62 ص 323 به نقل از رسالة الذهبية عن الرضا عليه السلام
403- بحارالانوار: ج 66: ص 475/4
404- كافى : ج 6: ص 385/17 وسائل الشيعه : ج 25 ص 250
405- بحارالانوار: ج 66 ص 475 به نقل از مكارم الاخلاق
406- وسائل : 25 ص 236 كافى : ج 6 ص 381/1 بحارالانوار: ج 6 ص 474؛ به نقل از محاسن ص ‍ 575/27؛
407- بحارالانوار: ج 66 ص 476 و ج 62 ص 293/11
408- بحارالانوار: ج 16، ص 237 و ص 246
409- امالى شيخ صدوق : ص 254؛ بحارالانوار: ج 66 ص 460/12
410- بحارالانوار: ج 62 ص 293/15
411- بحارالانوار: ج 66 ص 475/19 به نقل از مكارم الاخلاق ؛
412- محاسن : ص 578؛ بحارالانوار، ج 66 ص 469 وسائل : 25 ص 251/6
413- وسائل : ج 25 ص 249؛ كافى : ج 6 ص 383/8
414- محاسن : 576؛ وسائل الشيعه : ج 25 ص 248/2
415- كافى : ج 6 ص 383/4 وسائل : ج 25 ص 248/9
416- كافى : ج 6 ص 383/4 وسائل : ج 25 ص 248/9
417- معانى الاخبار: ص 149 وسائل : ج 25 ص 247/5
418- فقيه : ج 3 وسائل الشيعه ، ج 25؛ ص 245/12 بحارالانوار: ج 66 ص 473/11 مكارم الاخلاق ص ‍ 173
419- خصال : ص 634: بحارالانوار: ج 66 ص 458؛ علل الشرايع : ص 464/14
420- بحارالانوار: ج 66 ص 472 به نقل از دعوات الراوندى ؛
421- بحارالانوار: ج 66 ص 472 به نقل از دعوات الراوندى
422- خصال ص 622؛ بحارالانوار: ج 66 ص 458 محاسن : ص 581 مكارم الاخلاق : 181
423- كافى : ص 383/4؛ محاسن : ص 581 وسائل الشيعه : 25 ص 242
424- ععع عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام قال : سالته عن الرجل : يصلى و لا يخرج يديه من ثوبه فقال ان اءخرج يديه فحسن ، و ان لم يخرج فلا باءس محمد بن مسلم گويد از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم كسى موقع خواندن نماز دستهايش را بيرون لباس نمى آورد؟ فرمد اگر بيرون آورد بهتر است ، نياورد هم ترسى بر او نيست و عيب ندارد، بحارالانوار: ج 83 ص 202/9
425- كافى : 383/4 محاسن : 580 وسائل : 25 ص 242
426- كافى : ص 383/3 محاسن : ص 580 وسائل ن 25 ص 243/13
427- بحارالانوار: ج 66 ص 471 محاسن : ص 581 وسائل الشيعه : 25 ص 244
428- محاسن : ص 581 وسائل الشيعه : 25 ص 244
429- وسائل الشيعه : ج 25 ص 241؛ تهذيب الاحكام : ج 9 ص 94؛ اءستبصار ج 4 ص 93
430- كافى : ج 6 ص 383/2 وسائل الشيعه : ج 25 ص 240؛ محاسن : ص 581 مكارم الاخلاق : ص 81 بحارالانوار: ج 66 ص 471
431- كافى : ج 6 ص 382/2 وسائل الشيعه : ج 25 ص 239
432- الفيقه : ج 3 ص 233 وسائل الشيعه : ج 25 ص 241
433- الفيقه : ج 3 ص 233 وسائل الشيعه : ج 25 ص 241
434- بحارالانوار: ج 66 ص 471 وسائل الشيعه ج 25 ص 240
435- عيون الاخبار: ج 2 ص 66 وسائل الشيعه ج 25 ص 341
436- طهران : قديم : ج 5 ص 194 نوشته جعفر شهرى :
437- كافى : ج 6 ص 385/5 محاسن : ص 578 وسائل الشيعه : ج 25 ص 256
438- الفقيه : ج 4 ص 2/1 وسائل الشيعه ج 25 ص 257/9
439- بحارالانوار: ج 66 ص 475/22
440- مسائل على بن جعفر: ص 171؛ وسائل ، ج 25 ص 258؛
441- معانى الاخبار: 281؛ بحارالانوار؛ ج 66 ص 436 وسائل الشيعه ، 25 ص 2364
442- معانى الاخبار: 281؛ بحارالانوار: 66 ص 473 و 463؛
443- بحارالانوار: ج 44 ص 376
444- معانى الاخبار: ص 281
445- بحارالانوار: ج 66 ص 463
446- محاسن : ص 578 ؛ بحارالانوار، ج 66 ص 468
447- وسائل الشيعه ، ج 25 ص 258 رجال كشى : ج 2 ص 219
448- خصال : ص 613؛ بحارالانوار: ج 66 ص 458
449- اءمالى صدوق : ص 254؛ بحارالانوار: ج 66 ص 460 دد
450- بحارالانوار: ج 16 ص 246؛ و ج 66 ص 472 به نقل از مكارم الاخلاق ؛
451- بحارالانوار: ج 66 ص 464
-452بحارالانوار: ج 66 ص 464/15
453- كافى : ج 6 ص 391/6 امالى الصدوق : ص 122؛ كامل الزيارات : ص 106 بحارالانوار؛ ج 66 ص ‍ 464 وسائل الشيعه : ج 25 ص 272 و ابن قولويه در كتاب المزار؛
454- در كتاب النهاية ابن اثير را اين طور معنى كرده است .
455- فقيه : ج 4 ص 5/1 وسائل الشيعه : ج 25 ص 257
456- كافى : ج 6 ص 385/7 وسائل : ج 25 ص 259
457- امالى : صدوق : ص 254 بحارالانوار: ج 66 ص 460/12
458- در كتاب قاموس اللغة : كرع را به خواندن آب با دهان ، از چشمه يا نهر و مانند آن بدون دخالت دست و ظرف معنى كرده است ، بحارالانوار: ج 66 ص 460/15
459- بحارالانوا: ج 66 ص 474 به نقل از مكارم الاخلاق
460- علامه - مجلسى - رضوان الله عليه - مى فرمايد: مراد از عب به معنى كرع است در قاموس به ان يشرب بفيه من موضعه كالحيوانات از محل آب ، مانند حيوانات با دهان آب نوشيدن معنى كرده است . محاسن : ص 577 بحارالانوار: ج 66 ص 476
461- بحارالانوار: ج 66 ص 473، به نقل از الدعائم
462- بحارالانوار: ج 66 ص 465؛ محاسن ، ص 455
463- بحارالانوار: ج 6 ص 465 محاسن : ص 455
464- بحارالانوار: ج 66 ص 456 محاسن : ص 455 وسائل الشيعه ج 25 ص 270
465- وسائل : ج 25 ص 271
466- فروع كافى : ج 2 ص 56؛ بحارالانوار: ج 22 ص 262/4
467- بحارالانوار: ج 68 ص 346/13
468- بحارالانوار: ج 22 ص 264 به نقل از فروع كافى : ج 2 ص 56
469- ععع الجرة : اناء من خزف و الاداوة ، انا صغير من جلد، مجمع البحرين در كتاب مجمع البحرين جرة را به ظرف سفالى و اداوة را به ظرف چرمى معنى كرده است
470- مكارم : ص 32 بحارالانوار: ج 66 ص 473 و ج 16 ص 246
471- محاسن : ص 577؛ بحارالانوار: 66 ص 468 و 533؛ كافى ج 6 ص 385
472- بحارالانوار: ج 66 ص 468
473- محاسن : ص 577 بحارالانوار: ج 66 ص 468 و ص 533 كافى : ج 6 ص 385
474- بحارالانوار: ج 66 ص 460؛ بحارالانوار: ج 66 ص 534
475- بحارالانوار: ج 66 ص 441؛ نقل از كنزالفوائد كراچكى او هم به نقل از كتاب الشهاب ؛
476- محاسن ص 452 بحارالانوار: ج 66 ص 466 وسائل الشيعه : ج 25 ص 246
477- محاسن : ص 572 مكارم الاخلاق : ص 181؛ بحاالانوار: ج 66 ص 471
478- بحارالانوار: ج 66 ص 476
479- توضيحات دارد به بحارالانوار: ج 64 ص 315 مراجعه شود.
480- طب الائمه : ص 106 بحارالانوار: ج 64 ص 312؛
481- بحارالانوار: ج 64 ص 312 طب الائمه : ص 106
482- كيفيت استفاده پليس از مگس را در تاريخ 25/7/79 از تلوزيون پخش كرد؛
483- ثواب الاعمال : ص 181 وسائل الشيعه : ج 25 ص 263
484- وسائل الشيعه : ج 25 ص 263 به نقل از خصال ؛
485- ثواب الاعمال ص 181 وسائل الشيعه : ج 25 ص 263
486- بحارالانوار ج 66 ص 472/9 به نقل از دعوات رواندى ؛
487- بحارالانوار: ج 66 ص 472
488- وسائل الشيعه : ج 25 ص 275 محاسن : 407
489- وسائل الشيعه : ج 25 ص 275؛ محاسن : 407
490- طب الرضا: ص 122؛ بحارالانوار: ج 62 ص 322/1
491- بحارالانوار: ج 62 ص 261/11
492- طب الرضا: ص 128 بحارالانوار: ج 62 ص 326 به نقل از رسالة الذهبية للرضا عليه السلام
493- بطحاء به معنى مسليهاى سنگريزه دار و السباخ به زمين هاى شوره زار مى گويند، لسان العرب .
494- طهران قديم ، ج 5 ص 193؛ نوشته جعفر شهرى .
495- اءمالى صدوق : ص 254؛ بحارالانوار: ج 66 از ص 527 تا ص 554 به اندازه كافى بحث شده است .
496- خصال : ص 340 بحارالانوار ج 66 ص 10/521
497- كافى : ج 6 ص 26 محاسن ص 581 بحارالانوار: ج 66 ص 529
498- بحارالانوار: ج 66 ص 531
499- كافى : ج 6 ص 385 بحارالانوار: ج 66 ص 537
500- طب الرضا: ص 116 بحارالانوار: ج 62 ص 312/9
501- طهران قديم : ج 5 ص 194 نوشته جعفر شهرى
502- بحارالانوار: ج 63 ص 204/11 به نقل از علل الشرايع ج 1 ص 196 و ج 2 ص 269
503- كافى : ج 6 ص 532؛ بحارالانوار: ج 63 ص 260
504- بحارالانوار: ج 21 ص 30/17؛ تفصيل آنرا با بقيه مطالب در همين كتاب بخش 2 فصل 26 خوانديد.
505- نوادالراوندى : ص 53 بحارالانوار: ج 103 و 126 بقيه اين مطلب را در همين بخش فص 11 بخوانيد.
506- حشر: 9
507- تغابن : 16
508- زمر: 20
509- احقاف : 16
510- بحارالانوار: ج 74 ص 369 به نقل از كتاب الغايات ؛
511- بحارالانوار: ج 62 ص 293/7 نقل از كتاب طب النبى ؛
512- مكارم : ص 155 بحارالانوار: ج 96 ص 170/5 كافى ج 4 ص 58/6
513- عدة الداعى : ص 73 بحارالانوار: ج 96 ص 172/10
514- امالى الطوسى : ج 2 ص 211؛ بحارالانوار: ج 74 ص 369/1
515- بحارالانوار: ج 74 ص 369 به نقل از كتاب الغايات : كافى : ج 4 ص 57/2 وسائل ج 9 صفحه 472/4
516- بحارالانوار: ج 74 ص 369 به نقل از كتاب الغايات :
517- بحارالانوار: ج 74 ص 369 به نقل از اعلام الدين ؛
518- بحارالانوار: ج 74 ص 370/11
519- محمد: 15
520- صافات : 46 و واقعه : 18
521- الصافات : 46، واقعه : 18
522- دهر: 21
523- دهر: 18
524- مطففين : 25
525- مطففين : 25
526- صافات : 47
527- واقعه : 19
528- مطففين : 25
529- مطففين : 25
530- مطففين : 26
531- تفسير صافى : ج 5 ص 702
532- تفسير صافى : ج 5 ص 302
533- تفسير صافى : ج 5 ص 302
534- بحارالانوار: ج 73 ص 316/21
535- بحارالانوار: ج 73 ص 316/21
536- آل عمران ، 193
537- تفسير نو الثقلين : ج 5 ص 335، حديث 33
538- نورالثقلين : ج 5 ص 534 حديث 38
539- نورالثقلين : ج 5 ص 534، حديث 38
540- اءمالى صدوق : ص 233 وسائل الشيعه : ج 25 ص 253 بحارالانوار: 74 ص 382/6 امالى طوسى ج 1 ص 185
541- قرب الاسناد: ص 57 بحارالانوار: ج 74 ص 382/5
542- محاسن : ص 393 وسائل الشيعه : ج 25 ص 254/6
543- ثواب الاعمال : ص 164/2 كافى : ج 2 ص 161/5 ج 4 ص 57 وسائل الشيعه ج 9 ص 472/1 و ج 25 ص 253/4
544- دهر: 21
545- كافى : ج 2 ص 199 بحارالانوار: ج 7 ص 198 ثواب الاعمال : ص 134؛ بحارالانوار: 74 ص ‍ 386/8
546- بحارالانوار: ج 4 ص 57/12
547- كافى : ج 2 ص 161 وسائل الشيعه : ج 25 ص 253/8
548- محاسن : ص 395/57 وسائل الشيعه 25 254/9
549- كافى : ج 4 ص 57/4 وسائل الشيعهه ج 9 ص 473/3 مكارم الاخلاق : ص 155 بحارالانوار: ج 96 ص 170/9
550- مائده : 32
551- كافى : ج 4 ص 57/5 وسائل الشيعه 9 ص 473/9
552- (نفقت الدابدة اى ما) ينفق به معنى مردان است . صحاح اللغة
553- امالى طوسى ؛: ج 1 ص 317 وسائل ج 9 ص 474/4
554- بحارالانوار: ج 74 ص 369 به نقل از كتاب الغايات
555- بحارالانوار: ج 96 ص 172 به نقل از دعوات راوندى ؛
556- خصال : ج 1 ص 323؛ امالى صدوق : ص 102 بحارالانوار: ج 71 ص 257/9
557- بحارالانوار: ج 6 ص 294 به نقل از امالى شيخ طوسى ؛
558- اءمالى صدوق : ص 22 ج 6 ص 294
559- مصباح الشريعة : ص 34: بحارالانوار: ج 71 ص 355/21
560- كافى : ج 4 ص 57/1 وسائل : ج 9 ص 472/7
561- ثواب الاعمال : ص 125 بحارالانوار: ج 96 ص 173/12
562- نوادرالراوندى : ص 53 بحارالانوار: ج 103 ص 126/18
563- فقيه : ج 3 ص 150 وسائل الشيعه ج 25 ص 420/6
564- كافى : ج 5 ص 277/2 وسائل الشيعه : ج 25 ص 419/9
565- قرب الاسناد: ص 113 وسائل الشيعه ج 17 ص 375
566- تهذيب الاحكام : ج 7 ص 139 ص 107 وسائل الشيعه : ج 17 ص 374
567- كافى : ج 5 ص 277/1 وسائل : ج 17 ص 273
568- خصال : ج 1 ص 93 وسائل الشيعه : ج 5 ص 52 بحارالانوار: ج 75 ص 304
569- ععع خصه بالعصر لشرفه بالجتماع ملائكة الليل والنهار و رفع الاعمال فيه عععع : به هنگام عصر اختصاص داده است به خاطر گرد آوردن ملائكه هاى شب و روز و يا بالا رفتن در اعمال آن در آن وقت
570- خصال : ج 1 ص 107 بحارالانوار: ج 68 ص 185
571- وسائل الشيعه : ج 10 ص 314/9 و عيون الاخبار : ج 1 ص 295 امالى صدوق : ص 84/4 فضائل الاشهر الثلاثة : ص 77/16
572- بحارالانوار: ج 8 ص 44 به نقل از تفسير امام حسن عكسرى عليه السلام
573- وسائل : ج 21 ص 538/6 كافى : ج 2 ص 121/9
574- بحارالانوار: ج 74 ص 103/9
575- بحارالانوار: ج 47 ص 163/19
576- بحارالانوار: ج 47 ص 187/17
577- بحارالانوار: ج 24 ص 194/20
578-بحارالانوار: ج 74 ص 91/7
579-بحارالانوار: ج 47: ص 263/11
580- بحارالانوار: ج 104 ص 208/8
581- مصباح الشريعه : ص 9 بحارالانوار: ج 80 ص 340 روايت صدر دارد.
582- مصباح الشريعه : ص 9 بحارالانوار: ج 80 ص 340/10 روايت صدر دارد.
583- كافى : ج 2 ص 232 بحارالانوار: ج 67 ص 276؛
584- مصباح الشريعة : ص 9 بحارالانوار ج 80 ص 340/11 روايت صدر دارد).
585- از امام رضا از پدران بزرگوارش عليه السلام ععع ان ابليس كان ياتى الانبياء عليه السلام من لدن آدم عليه السلام الى ان بعث الله المسيح عليه السلام يتحدث عندهم و يسائلهم و لم يكن باءحد منهم انسا منه بيحى بن زكريا عليه السلام الخبر شيطان از آدم تا مسيح عليه السلام به حضور انبياء مى آمد، با آنها صحبت مى كرد و از آنها سوالاتى مى نمود؛ بيش از همه آنها با حضرت يحيى بن زكريا عليه السلام مانوس بود. مجالس ابن الشيخ ص 216 بحارالانوار: ج 63 ص 242
586- خصال ج 1 ص 50 ص 132 بحارالانوار: ج 693 ص 250 به بعد به نقل از قصص الانبياء راوندى
587- مجالس ابن الشيخ : ص 216 بحارالانوار: ج 63 ص 225/6
588- بحارالانوار ج 63 ص 228 و ص 229/20 به نقل از غورالامور ترمذى
589- ابراهيم آيه 22
590- اين كتاب به وسيله آقاى مهندس محمد جعفر امانى ترجمه و با مقدمه آيت الله ناصر مكارم شيرازى چاپ شده است . طالبين خود مراجعه كنيد.
591- خصال : ص 171 بحارالانوار: ج 62 ص 97/14
592- نساء: 4
593- نحل : 62
594- ق 9
595- تفسير عياشى : ج 1 ص 219 بحارالانوار: ج 62 ص 265
596- بحارالانوار: ج 66 ص 451/12 به نقل از الفردوس ؛
597- كافى : ج 6 ص 87/3 وسائل الشيعه : ج 25 ص 262/7
598- مكارم الاخلاق : ص 21 از طب الائمة : بحارالانوار: ج 66 ص 450/14
599- بحارالانوار: ج 66 ص 451/7 به نقل از دعوات الراوندى ؛
600- بحارالانوار: ج 62 ص 83/3 تفسير عياشى : ج 2 ص 264؛
601- طب الائمه : ص 50 بحارالانوار: ج 63 ص 96/3 وسائل : ج 2 ص 432/16
602- مكارم الاخلاق : ص 178 بحارالانوار: ج 66 ص 432/21
603- خصال : ص 620 بحارالانوار: ج 66 ص 453/9
604- محاسن : ص 551: بحارالانوار: ج 62 ص 9/99
605- روضة الكافى : ص 109 بحارالانوار: ج 62 ص 102/14 وسائل : ج 2 ص 431/14
606- بحارالانوار: ج 62 ص 103 به نقل عن الدعائم : وسائل ج 2 ص 432/5
607- طب الائمة : ص 63 بحارالانوار: ج 62 ص 101
608- روضة الكافى : ص 265 بحارالانوار: ج 62 ص 103 وسائل ج 25 ص 102-103
609-مكارم الاخلاق : ص 173؛
610- ععع الحزاء نبت بالباديه شبيه الكرفس الا انه اعرض ورقا منه والحزاء جنس لهاحراء سبزيست در بيابان شبيه به كرفس ولى ورقهاى آن پهن تر است و حزاء جنس آن است .
611- روضه الكافى : ص 191 بحارالانوار: ج 62 ص 177/15 كافى : ج 8 ص 191
612- محاسن : ص 516 بحارالانوار: ج 66 ص 241/5
613- مكارم : ص 178 بحارالانوار: ج 62 ص 450/12
614- بحارالانوار: ج 62 ص 322 طب الرضا: ص 122
615- اءمالى شيخ طوسى : ج 1 ص 379 بحارالانوار: ج 66 ص 453/3
616- مكارم الاخلاق : ص 170 چاپ مؤ سسة الاعلمى طهران ؛
617- مكارم الاخلاق : ص 170
618- طب الائمه : ص 104 بحارالانوار: ج 62 ص 212/4
619- الطب : ص 104 بحارالانوار: ج 62 ص 211/7
620-الطب : ص 104 بحارالانوار: ج 62 ص 211/7 ذيل بحث ؛
621-محاسن ص 500 مكارم الاخلاق : ص 189 بحارالانوار: ج 66 ص 293/7؛ كافى : ج 4 ص 243
622- كافى : ج 6 ص 334؛ محاسن : ص 501 وسائل : ج 25 ص 106/5
623- در اخبار روز 6/9/78 شمسى از صدا و سيما اين مطلب پخش شد كه پزشكان آمريكا اخيرا كشف كرده اند، كه اگر شكر را با آب جوش مخلوط نموده ؛ در كنار شير مادر به بچه بنوشانند: مفيد و آرام بخش است و براى بچه منفعت كلى دارد.
624- بحارالانوار: ج 66 ص 458/7
625- بحارالانوار: ج 66 ص 458/10
626- محاسن : ص 533 بحارالانوار: ج 62 ص 203/4
627-خصاصلوات ج 2 ص 1156 بحارالانوار: ج 80 ص 197/8
628-بحارالانوار: ج 62 ص 47/7
629- بحارالانوار ج 62 ص 75/8
630- طب الائمه : ص 111 بحارالانوار: ج 92 ص 364/10
631- بحارالانوار: ج 62 ص 158/16 به نقل از تفسير امام و ج 42 بحارالانوار: ص 47 به تفصيل ذكر شده است .
632- مكارم الاخلاق : ص 340 وسائل : 8 ص 119/3
633- لبان : كندر - سقز - آدامس المنجد كه در روايت بالا منظور كندر است .
634- طب الائمه : ص 28 بحارالانوار: ج 95 ص 109/14
635- طب الائمه : ص 28: بحارالانوار: ج 95 ص 109
636- طب الائمه : ص 38 بحارالانوار: ص 95 ص 110/6
637- تخمة سوء هضم ، تخامه رودل (المنجد)
638- مكارم الاخلاق : ص 440 طب الائمه : ص 65 مسندا؛ بحارالانوار: ج 95 ص 75/3
639- مكارم الخلاق : ص 178؛ بحارالانوار: ج 66 ص 451/1
640- مكارم الاخلاق : ص 278؛ بحارالانوار: ج 66 ص 451/1
641- آيات 29 اسراء: هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن ترك انفاق و بخشش نكن و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى ، كه مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرو مانى و 67 فرقان : بندگان خدا كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند نه اسراف مى كنند و نه سختگيرى ، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند
642- مكارم الاخلاق : ص 172 بحارالانوار: ج 66 ص 331/16
643- محاسن : ص 571 كافى : ج 6 ص 382 بحارالانوار: ج 66 ص 456/9
644- محاسن : ص 538 بحارالانوار: ج 66 ص 140
645- دعوات راوندى : بحارالانوار: ج 66 ص 412//11
646- بحارالانوار: ج 62 ص 322/13 به نقل از رسالة الذهبيه ؛
647- مكارم الاخلاق : ص 179؛ بحارالانوار : ج 66 ص 451/1
648- مكارم الاخلاق : ص 179؛ بحارالانوار: ج 66 ص 451/1
649- الفقيه : ج 1 ص 62 وسائل : ج 2 ص 44/13؛ امالى صدوق : ص 219 بحارالانوار: ج 76 ص 70 و ص 77؛ مكارم الاخلاق : 57
650- بحارالانوار: ج 76 ص 79؛ به نقل از مكارم الاخلاق ؛
651- بحارالانوار: ج 62 ص 122 طب الائمه : ص 58
652- طهران قديم : ج 5 ص 194/15
653- بحارالانوار: ج 62 ص 320 با نقل از رسالة الذهبية .
654- طب الائمه : ص 58 بحارالانوار: ج 62 ص 122/3
655- طب الائمه : صفحه 58 بحارالانوار: ج 62 ص 122/3
656- محاسن : ص 479؛ بحارالانوار: ج 65 ص 211/5
657- بحارالانوار: ج 62 ص 321/13 به نقل از رسالة الذهبية ؛
658- فالج : رعشه ، لرزه : سكته ناقص ،
659- بحارالانوار: ج 16 ص 244/19
660- نحل : 69
661- خصال : ج 1 ص 92 تحف العقول : ص 409 وسائل الشيعه : ج 20 ص 60/5 بحارالانوار: ج 10 ص 246/18
662- خصال : ج 1 ص 113 بحارالانوار: ج 79 ص 289/11
663-قرب الاسناد: ص 55 وسائل : ج 17 ص 17/1
664- محاسن : ص 579 بحارالانوار: ج 66 ص 470/18
665-محاسن : ص 579؛ بحارالانوار: ج 66 ص 470/18
666- كافى : ج 6 ص 389؛ بحارالانوار: ج 66 ص 481/1
667- كافى : ج 6 ص 389؛ بحارالانوار: ج 66 ص 482/1
668- كافى : ج 6 ص 390 بحارالانوار: ج 66 ص 481/8
669- محاسن ص 579؛ كافى : ج 6 ص 390 بحارالانوار: ج 66 ص 479 وسائل : ج 25 ص 268 به بعد؛
670- كافى : ج 6 ص 390
671- كافى : ج 6 ص 390
672- كمال الدين : ج 2 ص 218 بحارالانوار: ج 76 ص 112/8 اصول كافى : ج 1 ص 346
673- مثل مشهور است .
674- كمال الدين : ج 2: ص 218 بحارالانوار: ج 76 ص 112/8 اصول كافى : ج 1 ص 346
675- مكارم الاخلاق : ص 74 بحارالانوار: ج 76 ص 112/15
676- مكارم الاخلاق : ص 74 بحارالانوار: ج 76 ص 112.
677- امالى صدوق : ص 183؛ مكارم الاخلاق : ص 74 بحارالانوار: ج 76 ص 112
678- خصال : ج 1 ص 49 تفسير قمى ص 50 تفسير عياشى ؛ ج 1 ص 61 مكارم الاخلاق : ص ‍ 66؛بحارالانوار: ج 76 ص 68
679- خصال : ج 1 ص 49 تفسير قمى ص 50، تفسير عياشى : ج 1 ص 61؛ مكارم الاخلاق : ص ‍ 66بحارالانوار: ج 76 ص 68
680- كافى : ج 6 ص 350، محاسن : ص 556؛ بحارالانوار: ج 66 ص 118/16
681- الفقيه : ج 1 ص 60، وسائل ج 2 ص 41؛ بحارالانوار: ج 76
682- الفقيه : ج 3 ص 363؛ و امالى صدوق : ص 248/3 وسائل : ج 2 ص 42
683- اءزار= شلوار و چادر = المنجد
684- بحارالانوار: ج 66 ص 480؛ محاسن : ص 579؛ كافى : ص 390
685- بحارالانوار: ج 95 ص 203 از جنة الامان به جاى قد تعطلت الا اليك ، (قد تقطعت الا عليك ) نقل كرده است .
686- مصباح المتهجد، 109-110 بحارالانوار؛ ج 87 ص 277/5
687- مصباح المجتهد، ص 53
688- خصال : ص 423؛ بحارالانوار: ج 66 ص 309/1
689- مكارم الاخلاق : ص 187
690- مكارم الاخلاق : ص 149
691-الفقيه : ج 1 ص 16 وسائل : ج 1 ص 341
692- الفقيه : ج 4 ص 1 وسائل : ج 1 ص 341/15 امالى شيخ صدوق : ص 253 بحارالانوار: ج 80 ص ‍ 169/8
693- نوادر الراوندى : ص 53 ؛ بحارالانوار: ج 80 ص 188/12
694- طوف در اين حديث به معنى دستشوئى كردن است . در قاموس گويد: طاف ذهب ليتغوط براى دستشوئى كردن رفت
695- كافى : ج 6 ص 534/8 وسائل : ج 1 ص 340؛ بحارالانوار؛ ج 100 ص 126 و ص 128 و ج 80 ص ‍ 173/9 علل الشرايع ص 1 ص 268
696-بحارالانوار: ج 66 ص 459/11 و ج 63 262/1
697- تهذيب : ج 1 ص 352 وسائل : ج 1 ص 341
698- خصال : ص 613 وسائل : ج 1 ص 353
699- تهذيب : ج 1 ص 352 وسائل : ج 1 ص 341/5
700- تهذيب : ج 1 ص 31، وسائل : ج 1 ص 142
701- تهذيب : ج 1 ص 43؛ وسائل : ج 1 ص 143
702- تهذيب : ج 1 ص 43 وسائل : ج 1 ص 143
703- تهذيب : ج 1 ص 43 وسائل : ج 1 ص 143
704- هداية : ص 16 بحارالانوار: ج 80 ص 191/1
705- كافى : ج 3 ص 212/2 وسائل : ج 1 ص 143
706- خصال : ج 1 ص 97 طبع جديد جامعه مدرسين ؛
707- دايرة المعارف بزرگ اسلامى ، ج 1 ص 63/30
708- عيون الاخبار: ج 1 ص 211؛ بحارالانوار: ج 99 ص 244/11؛ كافى ج 6 ص 386/3 وسائل : ج 25 ص 260 محاسن : 573
709- كافى : ج 6 ص 378/5 محاسن : ص 573 وسائل : ج 25 ص 261/1
710- الدر المنثور، به نقل بحارالانوار: ج 60 ص 45/8
711-مكارم الاخلاق : ص 21 بحارالانوار: ج 66 ص 450/14
712- مكارم الاخلاق : ص 21؛ بحارالانوار: ج 66 ص 451/7
713- علل الشرايع : ص 415 بحارالانوار: ج 99 ص 243/1
714- خصال : ج 2 ص 18 بحارالانوار: ج 99 ص 334/12
715- علل الشرايع : ص 415؛ بحارالانوار: ج 99 ص 1.243
716- محاسن : ص 574؛ وسائل : ج 25 ص 262/4 بحارالانوار: ج 99 ص 244/18
717- بحارالانوار: ج 62 ص 286/2
718- محاسن : ص 574 بحارالانوار: ج 99 ص 244/3
719- هداية : 58 بحارالانوار: ج 99 ص 245/17
720- خصال ج 2 ص 221؛ بحارالانوار: ج 99 ص 243/10
721- دائرة المعارف اسلامى ج 1 ص 5 و 6 به نقل از مصادر مختلف
722- دايرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1 ص 5/5 ستون دوم به نقل از مصادر مختلف
723- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 ص 228/12
724- كامل الزيارات : ص 47 بحارالانوار: ج 100 ص 228/22 كافى ؛ ج 6 ص 388 بحارالانوار: ج 66 ص 448
725- كامل الزيارات : ص 47 بحارالانوار: ج 100 ص 422/4
726- كامل الزيارات : ص 47 بحارالانوار: ج 100 ص 229/7
727- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 ص 229/7
728- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 ص 228/20
729- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 (ص ) 228/2
730- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 ص 228/18
731- كامل الزيارات : ص 48 بحارالانوار: ج 100 ص 228/18
732- محاسن : ص 575 بحارالانوار: ج 100 ص 232/3 كافى : ج 6 ص 338 وسائل : ج 25 ص ‍ 276/9
733- محاسن برقى : ص 575؛ بحارالانوار: ج 100 ص 233
734-مجمع البيان ، ج 7 ص 102 بحارالانوار: ج 60 ص 46/5
735- كامل الزيارات : ص 270 بحارالانوار: ج 101 ص 109/17
736- كافى : ج ص ص 388/2 وسائل ج 25 ص 267/7
737- كافى : ج ص ص 388/2 وسائل ج 25 ص 267/14
738- الجلاء و الشفاء: ج 3 ص 351 بحارالانوار: ج 43 ص 113/9
739- خصال : ص 250 وسائل : ج 25 ص 272؛
740- مكارم الاخلاق : ص 262؛ بحارالانوار: ج 104 123/15
741- كامل الزيارات : ص 47 بحارالانوار: ج 104 ص 14/7 كافى : ج 6 ص 388/2 وسائل ج 25 ص ‍ 266
742- كامل الزيارات : ص 47 بحارالانوار: ج 104 ص 14/7 وسائل : ج 25 ص 267/1
743- كامل الزيارات : ص 47: بحارالانوار: ج 104 ص 114
744- فقه الرضا: ص 31؛ بحارالانوار: ج 104 ص 116/13 و ص 126/12 از رسول اكرم به نقل از الهداية صفحه 70
745- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 20 بحارالانوار: ج 104 ص 125/14
746- كامل الزيارات : ص 49 بحارالانوار: ج 104 ص 114/18
747- كامل الزيارات : ص 49 بحارالانوار: ج 104 ص 114/18
748- دايرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1 ص 7/37
749- دايرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 1 ص 6/25 به نقل از منابع گوناگون
750- كامل الزيارات : ص 49 بحارالانوار: ج 60 ص 42/2
751- دايرة المعارف بزرگ اسلامى ج 1 ص 5/33
752- بحارالانوار: ج 66 ص 450/18؛ كافى : ج 6 ص 391/3
753- بحارالانوار: ج 66 ص 452/4 به نقل از الفردوس ؛
754- وسائل : ج 25 ص 272
755- بحارالانوار: ج 60؛ ص 42/12
756- كافى : ج 1 ص 76 بحارالانوار: ج 6 ص 289/2 محاسن ؛ ص 573؛ بحارالانوار: ج 99 ص ‍ 244/12
757- كافى : ج 1 ص 76 بحارالانوار: ج 6 ص 289/6 و ج 60 ص 244/13
758- بحارالانوار: ج 6 ص 289 پاورقى در قامواللغه گويد: بيسان ، قريه اى است در شام و مرو و محلى است در يمامه در سيره نبوى زينى دحلان مى گويد: نجران ، شهر بزرگى است كه 73 قريهدارد حاشيه ، ج 4، سيره النبى حلبى : ص 4؛
759- بحارالانوار: ج 60 ص 4/19 نجران ، محلى است كه در يمن ؛
760- المهذب الاحمد بن فهد: ص 194؛ بحارالانوار: ج 59 ص 119 وسائل : ج 8 ص 173
761- مصباح المجتهد: ص 790؛ وسائل : 8 ص 172
762- المهذب : ص 195؛ بحارالانوار: ج 59 ص 199؛ وسائل : ج 8 ص 173
763- علل الشرايع : ص 514؛ امالى صدوق : ص 566 بحارالانوار؛ بحارالانوار: ج 103 ص ‍ 280/11
764- البان : شير انسان و حيوانات اسم جسن شيه هر درخت شيره دار المنجد؛ در اين روايت معنى دوم منظور است آن را اصطلاحا كندر مى گويند.
765- قرب الاسناد: ص 69 وسائل : ج 3 ص 196
766- كافى : ج 3 ص 200/6
767- تهذيب ، ج 1 ص 320 وسائل : ج 3 ص 195
768- رجال كشى : ج 2 ص 685؛ وسائل : ج 3 ص 197
769- تهذيب : ج 1 ص 322؛ وسائل ج 2 ص 499/1؛ الفقيه : ج 1 ص 86
770- كافى : ج 3 ص 147/3 وسائل : ج 2 ص 499/5
771- تهذيب : ج 1 ص 322؛ وسائل : ج 2 ص 499/3
772- بحارالانوار: ج 5 ص 225 تا ص 276 و ج 67 از (ص ) 77 تا ص 130
773- بحارالانوار: ج 5 ص 234/1
774- بحارالانوار: ج 5 ص 260/11
775- بحارالانوار؛ ج 67 ص 11/12؛
776- علل الشرايع : ص 39 بحارالانوار: ج 56 ص 238/21
777- محاسن : ص 282 بحارالانوار: ج 5 ص 253/9
778- نجم : 32
779- بحارالانوار: ج 67 ص 104/16
780- بحارالانوار: ج 67 ص 105
781- كافى : ج 2 ص 163 بحارالانوار: ج 74 ص 337/15
782- كافى : ج 5 ص 55/3 وسائل : ج 15 ص 142/10
783- قرب الاسناد: ص 62 وسائل : ج 15 ص 142/10
784- بحارالانوار: ج 22 ص 395/1
785- كافى : ج 2 ص 164
/ 1