زيور هستي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زيور هستي - نسخه متنی

علي نعيم الدين خاني، زهرا اردستاني، حوريه عظيمي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
زيور هستي
علي نعيم الدين خاني - زهرا اردستاني - حوريه عظيمي
- فهرست -
قصيده امام خميني قدس سره
تجلّي نور
مشكات اوّل
مشكات دوم
مشكات سوم
مشكات چهارم
سيماي عرفاني حضرت معصومه عليها السّلام از ديدگاه امام خميني قدّس سرّه
حضرت معصومه عليها السلام تجلّي انسان كامل
******************
قصيده امام خميني قدس سره
مديحه نوريْنِ نيّريْن حضرت فاطمه زهرا و حضرت فاطمه مَعصومه سَلامُ الله عليهما
اي ازليّت به تربت تو مُخمّر وي اَبديّت به طَلعت تو مُقرّر
آيت رحمت ز جلوه تو هويد رايَتِ قدرت در آستينِ تو مُضْمَر
جودت همْ بسترا به فيض مقدس لطفت همْ - بالشا به صَدر مُصَدَّر
عِصْمَتِ تو تا كشيد پَرده به اجسام عالَم اجسام گردد عالَم ديگر
جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمتِ تو سرِّ مُختفي را مَظهَر
گويم واجب تو را نه آنَتْ رُتبت خوانم ممكن تو را ز مُمكِن بَرتر
ممكن اندر لباسِ واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظْهَر
ممكن امّا چه ممكن، علّتِ امكان واجب امّا شعاعِ خالقِ اكبر
ممكن امّا يگانه واسطه فيض فيض به مِهْتر رسد وَ زان پس كهتر
ممكن امّا نمودِ، هستي از وي ممكن امّا ز مُمْكِناتْ فزونتر
وين نه عجب زانكه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خُدا در رَسول اكرمپيد كرد تجلّي ز وي به حيدر صفدر
وزوي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دُختِ موسيِ جعفر
اين است آن نور كز مشيّت «كن» كرد عالم، آنكو به عالم است مُنوّر
اين است آن نور كز تجلّي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور
شيطانْ عالِم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر
آبِرويِ مُمكِناتْ جُمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض ر ظِلّش بخشود جوهريّتِ جوهر
عيسي مريم به پيشگاهش دَربان موسيِ عمران به بارگاهش چاكر
آن يك چون ديده بان فرا شده بر دار وين يك چون قاپقان معطّي بر در
يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمده مُضطر
آن يك، «انجيل» را نمايد از حفظ وين يك «تورات» را بخوانَد از بر
گر كه نگفتي امام، هستم بر خلق موسيِ جعفر وليِّ حضرتِ داور
فاش بگفتم كه اين رَسول خدايَست مُعجزه اش مي بُوَد، همانا دختر
دختر جُز فاطمه نيايد چون اين صُلْبِ پدر را وهم مَشيمه مادر
دختر چون اين دو از مَشيمه قدرت نامد و نايد دگر هَماره مُقدّر
آن يك امواج علم را شده مبد وين يك افواج حلم را شده مَصْدَر
آن يك موجود از خطابش مَجْلي وين يك مَعدوم از عقابش مُسْتَر
آن يك بَر فرق انبيا شده تارك وين يك اندر سرْ اوليا را مغفِر
آن يك دَر عالم جلالت «كعبه» وين يك در مُلك كبريايي «مشْعَر»
«لَمْ يَلِد»م بسته لب و گر نه بگفتم دختِ خُدايند اين دو نور مُطهّر
آن يك كوْن و مكانْش بسته به مَقْنَع وين يك مُلكِ جَهانْش بسته به مِعْجَر
چادر آن يك حِجابِ عصمت ايزد مِعْجَرِ اين يك نقابِ عفّتِ داور
آن يك بر مُلك لا يَزالي تارُك وين يك بر عرش كبريايي افسر
تابشي از لطفِ آن، بهشتِ مُخَلّد سايه اي از قهر اين جحيمِ مُقَعّر
قطره اي از جودِ آن، بِحارِ سَماوي رَشْحه اي از فيضِ اين، ذخاير اغير
آن يك، خاكِ مدينه كرده مُزيّن صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافتِ جنّت آب مدينه نموده آن يك كوثر
عرصه قم غيرت بهشت بَرين است بلكه بهشتش يَساولي است برابر
زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد گر «لوح» را بيابد همسر
خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مُسلم و پناه به كافر
گر كه شنيدندي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي بجلالت ز آفرينش بَرتر»
وين يك قمري نمط هماره نگفتي «اي كه جهان از رُخ تو گشته منوّر»
******************
تجلّي نور: شرح و تحليل قصيده عرفاني امام خميني - قدس سره -
طليعه
حمد و سپاس بي نهايت، خداوند رحماني را سزاست كه در مقام ربوبيت، قلم را آفريد تا دستان مطهر ولايت به تحرير حقايق كمال و ترسيم لطايف جمال بنشيند و حديث عشق و معرفت را در گوش دل عاشقان معنا و عارفان ولا بسرايد. هم اينك كه به عنايت و تفضل ربّ شريف و مدد انفاس قدسي روح پاك خدا، خميني عزيز - قدّس سرّه - توفيق آن حاصل شد كه در راستاي برگزاري «كنگره بزرگداشت شخصيت حضرت معصومه عليها السلام و مكانت فرهنگي قم» سطوري چند بنگارم، خلوص و صداقت در نيت را از محضر كبريايي پروردگار كريمم خواستارم و لطف و نظر كريمه اهل بيت عليهم السلام را خالصانه مسألت دارم.
در اين مقاله، به لطف ربوبي و استعانت از پيشگاه رحماني به شرح و تحليل قصيده عرفاني امام خميني - قدس سره - كه آن را در مدح دو نور قدسي فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام سروده اند، مي پردازم و در حدّ بضاعت خويش به تبيين شمه اي از معارف و لطايف عرضه شده در اين قصيده ارزشمند معنوي همت مي گمارم و از آنجا كه فاطمه اطهرعليها السلام در لسان روايات نوراني به مشكات منوّر الهي تعبير شده است،(1) اين نوشتار را تحت عنوان «تجلّي نور» و در طيّ چهار مشكات ارائه مي نمايم.
از اين رو، در مشكات اوّل،مناقب معنوي و آسماني حضرت فاطمه معصومه عليها السلام را توصيف نموده، در مشكات دوم، به بيان تجلّي نور فاطمه اطهرعليها السلام در ضمير مطهر فاطمه ثاني عليها السلام و اسراري چند درباره عظمت غيبي و روحاني اين نور قدسي مبادرت مي ورزم. در مشكات سوم كه بيانگر اوصاف حميده اين دو بانوي بزرگ آفرينش مي باشد، گوشه اي از فضايل ستوده ايشان را برشمرده، در مشكات آخر نيز به ارائه بركات وجود دردانه عصمت و طهارت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و آثار پر خير و بركت اين جلوه جميل رحيمي بر شهر مقدس قم و اهل راستين آن، مي پردازم.
در ديوان شعري امام خميني - قدس سره - مجموعاً سه قصيده وجود دارد كه از آن جمله، قصيده «مديحه نورَيْن نَيِّرَيْن، فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام» مي باشد كه حضرت امام آن را طيّ 44 بيت در فاصله سالهاي 1324 - 1309 ش. مطابق با 1355- 1340 ق. سروده اند.(2) سبك امام در قصيده سرايي تلفيقي از سبك عراقي و خراساني است؛ ولي سبك اخير در قصايد ايشان غلبه دارد. از نشانه هاي سبك عراقي، صنايع بديعي است كه در قصيده هاي امام به كار رفته است و از مشخصات سبك خراساني سادگي الفاظ، رواني فكر، خالي بودن از تخيلات دور از ذهن، كمي لغات دشوار و عدم ارائه صنايع ادبي است.(3) به هر حال، قصيده مورد بحث، سرشار از مضامين بلند عارفانه و اسرار شگرف معنوي در رساي گوهر درخشان صدف وجود، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است كه به نوعي گوياي مقام و منزلت والاي زن در آيين مبين اسلام ناب محمدي و بيانگر نگرش و انديشه سترگ امام راحل دراين باره مي باشد.
اميد است كه در پرتو تمسك به رهنمودهاي ماندگار و سيره ولايي آن يار سفر كرده، به زيور شناخت و بصيرت ديني نايل آييم و از رهگذر بينش عميق عرفاني، به زيارت مقربان حق بشتابيم و در حرم امن اهل بيت عليهم السلام، طائف كعبه جمال گرديم و خاك آستان كاملان وادي توحيد را توتياي ديده سازيم و زبان به ستايش و ثناي انوار قدسي قمر ولايت بگشاييم. اگر چه قلم اين حقير در شرح كلمات طيبه آن امام عارفان، ناتوان، و در بيان مناقب و عظايم كريمه اهل بيت عليهم السلام، عاجز است، اما خاكبوسي آن رواق دلستان، پيوسته آرزوي اين كمترين است و تلألؤ مهتاب جميل جمالش، همواره فروغ چشمان منتظر و تمناي قلب نيازمندم مي باشد.
الفاظ در معاني مدح تو قاصر است اي نازنين كه جسم تو باشد روان قم
چشم دلم ز گرد ضريح تو روشن است آري چو توتيا بود اين ارمغان قم(4)
و اينك، پيش از تحليل اشعار سرشار از اسرار آن امام همام سرآغاز سخن را با كلامي از پيشواي فرزانه و رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آية الله خامنه اي - مد ظله العالي - زينت مي بخشيم :
«قم، شهر محبوب، شهر قيام و انقلاب، شهر علم و اجتهاد، شهر ولايت و امامت، شهر حوزه علميه، شهر علماء بزرگ، پرورشگاه تاريخي و فراموش نشدني امام بزرگوار ما حضرت آية الله العظمي خميني - قدس سره -، شهر مراجع عظيم الشأن، شهر محدّثان و فقيهان و عالمان و مفسّران و مؤلفان بزرگ اسلام... . در اين شهر عزيز، سه نقطه برجسته در ميان اين همه نقاط روشن، چشم را به خود جلب مي كند: اوّل، حرم مطهر و مضجع شريف حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است؛ آن بزرگواري كه اين سرچشمه جوشان و خروشان، نخستين بار از كنار مرقد او جوشيد و بركاتش به همه عالم و به خصوص به دنياي اسلام رسيد.
دوم، علم و فقاهت و حديث است كه اين شهر پرچمدار آن بوده است. حوزه علميه اي كه از هزار و دويست سال قبل تا امروز در اين شهر مقدس هميشه پابرجا بوده است. علماء بزرگ، فقهاء بزرگ، فلاسفه باارزش، محدّثان عالي مقام و مؤلفان عالي قدر از اين شهر برخاستند، يا به اين شهر پناه آوردند و در زير پرتو مطهر پاره تن امامت و ولايت، يعني حضرت معصومه عليها السلام اقامت گزيدند.
نقطه سوم، برجستگي شما مردم مؤمن و شجاع و آگاه و زمان شناس اين شهر است. در اوّلي كه اين نهضت پا به عرصه وجود گذاشت، مردم اين شهر بودند كه پاسخ گفتند و دست ياري به سوي امام دراز كردند».(5)
علي نعيم الدين خاني
پى‏نوشتها:‌
1) تفسير علي بن ابراهيم قمي» ج 2، ص 102. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه «اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» فرمود: «اَلْمِشْكاةُ فاطِمَة ...؛ منظور از مشكات (چراغدان)،فاطمه است».
2) ديوان امام» ص 425.
3) فرهنگ ديوان امام خميني» ص 11.
4) فروغي از كوثر» ص 87 (شعر از حيدر معجزه به نام «درّ پر بهاء»).
5) سخنان رهبر معظم انقلاب در اجتماع مردم قم، 14/7/1379.
******************
مشكات اوّل
منزلت و منقبت معنوي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام
در اين مشكات، به بيان مرتبت روحاني و منزلت آسماني فاطمه معصومه عليها السلام از زبان سلاله پاك بتول و محرم آل رسول، حضرت امام خميني - قدّس سرّه - مي پردازيم. حضرت امام در ده بيت نخست با عالي ترين تعابير و بلندترين مضامين عرفاني، به بيان مناقب ملكوتي و فضايل قدسي اين بانوي گرامي پرداخته كه در نوع خود بي نظير است. گفتني است كه آنچه در خلال اين مقاله براي سيّده زنان عالمين، حضرت زهراعليها السلام برمي شماريم، بالتّبع در مورد شأن و منزلت كريمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام نيز جاري است و هر چه از عظايم و فضايل در رساي زهره آسمان ولايت و عصمت عرضه مي گردد، در مرآت تمام نماي فاطمه ثاني عليها السلام جلوه اي آشكار و نقشي ماندگار دارد؛ چرا كه اين دو وجود الهي، يك نور واحدند كه در دو كالبد مقدس جلوه گر شده اند.
اخت رضا آن كه بر قضاست مقدّر فاطمه آن كه بود به فاطمه همسر
بهر نبي كرد حق دو فاطمه خلقت هر دو به معني يكي ولي به دو صورت(1)
1. ازلي و ابدي
(1) اي ازليّت به تربت تو مخمّر وي ابديّت به طلعت تو مقرّر
ترجمه:
(1) اي كسي كه ديرينگي و هميشگي، با خاك پاك وجود تو سرشته شده! و اي كسي كه جاودانگي و پايندگي، با طلوع وجود تو محقق گشته و قرار و ثبات يافته است!
شرح و تحليل:
حضرت امام در اوّلين بيت قصيده خود به اين نكته پرداخته كه ازليّت با تربت فاطمي تخمير شده است. همان گونه كه پيكر پاك آدم صفي الله عليه السلام، در اربعيني خجسته به دو دست جلال و جمال ربوبي با زلال قدس فاطمي سرشته شد و نشأه انساني شكل گرفت و صورت الهي رخ نمود؛ «خَمَّرْتُ طِينَةَ آدَمَ بِيَدي أَرْبَعِينَ صَباحاً؛(2) گل آدم را با دو دستم در چهل صبح سرشتم» ، قبل از ظهور آفرينش و تجلّي اسما و صفات الهي نيز، آنچه باعث جلوه گشايي ذات احدي گرديد، حبّ ذاتي بودو اين حبّ ذاتي، همان حقيقت فاطمي است كه ازليّت با آن تخميرشده است.
از رسول اكرم صلي الله عليه وآله سؤال شد كه: «أَيْنَ كانَ رَبُّنا قَبْلَ خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْأرْض؛ پروردگار ما پيش از آفرينش موجودات، كجا بود؟» حضرت صلي الله عليه وآله در پاسخ فرمود: «كانَ فِي عَمآءٍ ما فَوْقَهُ هَواءٌ وَ ما تَحْتَهُ هَواءٌ؛(3) در عماء بود كه در بالا و پايينش هوا وجود داشت».
«عَماء» در لغت به معناي ابر مرتفع و رقيقي است كه ميان آسمان و زمين حايل مي شود و انباشته از باران است.(4) حضرت امام در بيان حقيقت عماء مي فرمايد:
«أنَّ حَقيقَتَها عِبارةٌ عَنِ الْفَيْضِ الأقْدَسِ و التَّجَلِّي الْغَيْبِي الأَحَدِي الأوَّل، و هُوَ باطنُ الإسْمِ اللهِ الأعْظَم مِنْ حَيْثُ وِجْهَتِهِ الغَيْبِيّة وَظاهِرُه حَضْرةُ الإسْمِ اللهِ مِن حَيْثُ أَحَدِيّة جَمْعِ الأسْماء الإِلهيّة؛(5) همانا حقيقت عماء، عبارت است از: فيض اقدس و تجلّي غيبي احدي اوّل. و آن، باطن اسم اعظم الله است از جهت وجهه غيبي اش. و ظاهر آن، حضرت اسم الله است از جهت احديت جمع اسما الهي».
بنابراين، حقيقت عماء، فيض اقدس است و آن، اوّلين تجلّي غيبي احدي مي باشد كه دو حيثيت دارد: يكي جهت غيبي آن، كه باطن اسم اعظم الله تعالي است و ديگري جهت ظهوري آن، كه حضرت اسم اعظم الله است از نظر احديت جمعي يا جامعيت در اسماء الهي. آنچه در اين ميان، مقام و مرتبت معنوي فاطمه معصومه عليها السلام را روشن مي سازد، ادامه بيان بسيار لطيف و دقيق امام است كه مي فرمايد: تمامي اسما و حقايق الهي نيز داراي اين دو حيثيت غيبي و ظهوري مي باشند، مانند كره ماه كه نيمه اي از آن، تاريك و نيمه ديگر، روشن است. از جمله اين حقايق، عماء است كه وجهه غيبي آن را «فيض اقدس» مي ناميم و وجهه ظاهري اش را «فيض مقدس» يا تجلّي ظهوري و فعلي مي گوييم.(6)
اما حقيقت فاطمي كه ازليّت با آن سرشته شده، همان تجلّي اوّل احدي در مقام غيبي و آب زلال نهفته در ابر رقيق و باران زاي غيب احدي است كه ازليّت با آن تخمير شده تا ظهوري مقدّس و جلوه اي مبارك به ثمر بنشيند. از اين رو، چون اين حقيقت ازلي يا فيض اقدس در اسم اعظم الله جلوه كرد، مايه بسط وجود گرديد و به يمن فروغ حُسنش اسما و صفات الهي جلوه گر شدند. و اين چنين، اساس و بنيان وجود بر حقيقت غيبي فاطمي استوار گشت و تمامي اسماء الله علاوه بر صبغه شهودي و ظهوريشان از جنبه باطني و غيبي نيز برخوردار گرديدند و در واقع، آنچه موجبات حيات و شكوفايي وجود را فراهم ساخته، همين وجهه مكنون و غيبي آنهاست.
در مثال، ابر سفيد و باران زايي كه در درونش قطرات حيات بخش آب پنهان شده، به هنگام بارش، بذرهاي نهفته در دل خاك را روح زندگي مي بخشد و سبب تجلّي نباتات ارض مي گردد و مايه رشد و پويايي موجودات را فراهم مي نمايد: «وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ»؛(7) «و قرار داديم از آب، هر چيز زنده اي را». افزون بر اين، همان گونه كه ظهورات ارض به موجب آب رخ مي نمايد، استقرار و دوام آنها نيز وابسته و مرهون وجود آب است.
حقيقت لطيف و زلال فاطمه معصومه عليها السلام نيز اين چنين است؛ هم ازليّت به يمن تربت مرطوب فاطمي (حقيقت غيبي) تخمير شده و موجب تجلّي اسما و صفات الهي گرديده، هم ابديّت و پايندگي به واسطه طلوعزهره فاطمي محقق شده است. تعبير به «تربت» در مصرع اوّل، و «طلعت» در مصرع دوم، از آن روست كه حقيقت فاطمي در ازل و پيش از ظهور موجودات، چون قطرات نهفته در ابر، مستور بوده است؛ چنان كه حقايق خاك نيز قبل از رويش گياهان پوشيده است.اما پس از ظهور خلقت، آنچه پيش تر در گنجينه ذات نهان بود، اينك ظاهر و آشكار گشته است و از سوي ديگر، جاودانگي و حيات اين ظهورات الهي نيز در گرو طلعت عالم تاب فاطمي است؛ به بيان ديگر، به موجب حقيقت پاك فاطمه معصومه عليها السلام ازليّت تخمير شده، و به يمن طلعت قدس حضرتش، وجه هميشه باقي حق آشكار گرديده است و هر موجودي كه بتواند اين فروغ آسماني را در باطن خويش به تلألؤ درآورد، به منقبت جاودانگي نايل گشته، ثبات و قراري پاينده وحياتي جاويد و فرخنده مي يابد. امير مؤمنان، علي عليه السلام، اين مظهر تامّ رحمانيّت و ساقي عاشقان ولايت كه زهره رحيميت فاطمي در باطن مطهرش به تمامه طالع گرديده، مي فرمايد: «أَنَا حَيٌّ لا أَمُوتُ؛(8) من زنده اي هستم كه نمي ميرم».
2. تجلّي آيت رحمت
(2) آيت رحمت زجلوه تو هويد رايت قدرت در آستين تو مضمَر
ترجمه:
(2) اي فاطمه! نشانه رحمت خداوندي به يمن ظهور تو آشكار شده و نشانه و علامت قدرت و سطوت الهي در وجود تو پنهان گشته است.
شرح و تحليل:
همان طور كه در عالم ظاهر، بارش باران بهاري و جريان چشمه ساران در روي زمين، موجب سرسبزي و حيات مي گردد، فاطمه معصومه عليها السلام نيز زمزم جوشيده از ذات خداي احدي و باران ريزان ابر رحمت الهي است كه با ظهور خويش بساط فيض و رحمت را براي مخلوقات هستي گسترده و ابر عنايتش پيوسته سراي وجود را فيض بخشي مي كند.
در اعتقاد انديشمندان و متفكران اسلامي، قدرت و توانمندي در انجام هر كاري، نتيجه علم و آگاهي است و آن كه در عمل و اراده گرفتار ترديد و ناتواني است، از علم و بصيرت يقيني حظّي نبرده است.(9) پس هر كسي كه شناختش بيشتر باشد، از قدرت افزون تري نيز برخوردار خواهد بود؛ آنان كه در عرصه دنيا بر قدرتهاي مادي تسلط يافته اند و به فنّاوريهاي پيشرفته ظاهري نايل شده اند، به جهت اطلاع و آگاهي شان به رموزات و اسرار جهان طبيعت است. و در مقابل، كساني كه از معرفت قلبي و بصيرت معنوي بهره وافري برده اند، از قدرت روحاني بالايي برخوردار بوده، گستره تصرفات و احاطه روحي شان وسعت بيشتري دارد.
از آنجا كه وجود بهشتي فاطمه عليها السلام به دلالت حديث «أَنَا [ الَّتي ] مِنْ بَحْرِ عِلْمِي يَغْتَرِفُونَ»(10) درياي سرشار علم و معرفت الهي است و موجودات گيتي هر يك به اندازه ظرف وجودي شان از آن كسب فيض مي كنند، گنجينه عظمت و قدرت ربّاني نيز در حرم رحيمي حضرتش مكنون شده و مفتاح كرامات روحي در محرم سراي فاطمي قرار دارد. آري، از فروغ علم و معرفت فاطمي، رحمت عالم گستر الهي و قدرت عظيم رحماني جلوه گر است و ابر باران زاي رحمت ربوبي و صاعقه قدرت و انوار كرامت از وجود آسماني فاطمه عليها السلام رخ مي نمايد و عرش الهي كه چيزي جز علم و قدرت ربوبي نيست،(11) بر كوثر هميشه جاري او قرار يافته است؛ چنان كه به بيان صريح روايات اسلامي، فاطمه زهراعليها السلام در سراپرده عرش رحماني مأوا گرفته و مأمن حقيقي حضرتش جز نهانخانه غيب عرش نمي باشد.(12)
احتمال ديگري كه در شرح اين بيت از قصيده امام مي رود، آن است كه مراد از «آيت رحمت» وجود الهي نبي اكرم صلي الله عليه وآله، و منظور از «رايت قدرت» وجود رحماني امير مؤمنان عليه السلام باشد؛ چه اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به صراحت قرآني «وَما أَرْسَلْناكَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»(13)، خورشيد رحمت اَلله تعالي است و علي مرتضي عليه السلام كه به منقبت «أَسَدُ اللهِ الْغالِب»(14) زيور يافته، مظهر قدرت و سطوت ربّاني، و جلوه جلال و هيبت رحماني است و اين دو جلوه مبارك، به يمن وجود رحيمي فاطمه عليها السلام به ظهور رسيده و رحمت هويداي مصطفوي و قدرت مكنون علوي از حقيقت ازلي فاطمي متجلّي گرديده است: «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ وَلَوْلا عَلِيٌّ لَما خَلَقْتُكَ وَلوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما؛(15)[اي محمد! ]اگر تو نبودي، افلاك را نمي آفريدم و اگر علي نبود، تو را خلق نمي كردم و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را نمي آفريدم».
3. فيض مقدس
(3) جودت هم بسترا به فيض مقدّس لطفت هم بالشا به صدر مصدّر
ترجمه:
(3) بخشش و فيض و كرم تو هم بالين فيض مقدّس است و لطف و لطافت تو هم مسندِ صدرنشين هستي مي باشد.
شرح و تحليل:
به دلالت قدسي «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُعْرَفَ؛(16) من گنج پوشيده بودم. پس دوست داشتم كه شناخته شوم» تمام اسماي الهي و به عبارتي، همه وجود(17) در گنجينه ذات حق مكنون بوده اند و آنچه باعث شد كه اين گنج پنهان به منصه ظهور بنشيند، حبّ ذاتي بوده است. سركار خانم فاطمه طباطبايي در اين باره مي فرمايد: «عشق، هم عامل خلقت و راز آفرينش محسوب مي شود و هم عامل هدايت و استكمال موجودات به سوي خالق هستي؛ يعني هم در قوس نزول كارساز است و هم در قوس صعود».(18)
در ازل پرتو حسنت ز تجلّي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد(19)
حضرت فاطمه عليها السلام اين حوريه انسيه و جلوه جميل رحيمي، حقيقت حبّ و عشق ذات الهي است كه به يمن فروغش، مشيت الهي به ظهور معدن عظمت تعلق گرفت و بساط آفرينش گسترده شد تا معرفت به حق حاصل آيد: «فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَيْ أُعْرَفَ؛(20) پس موجودات را آفريدم تا شناخته شوم».
در منظر عرفاني امام خميني - قدّس سرّه - جود و بخشش فاطمه معصومه عليها السلام هم بستر و هم افق فيض مقدّس است و به بركت فيض مقدس فاطمي است كه همه اسماء الله تجلّي نمودند و الله تعالي به ظهوري اشراقي نشست و مقام تجلّيات فعلي حق تحقق يافت.(21)
«لطف» در اصطلاح تصوّف آن است كه معشوق بر اساس رفق و مواسات، عاشق را تربيت مي كند تا قوت و تاب جمالش به تمامه براي عاشق حاصل گردد.(22) همچنان كه فيض و جود فاطمي، هم بالين فيض مقدس الهي است، لطف و لطافت باطني اش نيز هم افق فيض اقدس حقّ است كه مسندنشين سرير آفرينش و ستاره پرفروغ جان اهل بينش است و عاشقان را با پرتو حُسن جمالش تربيت مي كند و لوح ضميرشان را به نقش دلرباي خويش مي آرايد تا شايستگي جمال بي نهايت را بيابند؛ چنان كه در منقبت زهراي اطهرعليها السلام آمده است: «فاطمه عليها السلام، دختر پيامبرصلي الله عليه وآله، الگو و اسوه زيبايي براي مردم است».(23)
حضرت امام در اشاره به اين حقيقت معنوي مي فرمايد: «كُلُّ اسْمٍ كانَ أُفُقُهُ أَقْرَبُ مِنْ أُفُقِ الْفَيْضِ الْأَقْدَسِ، كانَتْ وَحْدَتُهُ أَتَمَّ وَ جَهَةُ غَيْبِهِ أَشَدَّ وَ أَقْوَمَ؛(24) هر اسمي كه افقش به افق فيض اقدس نزديك تر باشد، وحدتش كامل تر، و جهت غيبي اش شديدتر و باقوام تر خواهد بود».
4. عصمت فاطمي
(4) عصمت تو تا كشيده پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالم ديگر
ترجمه:
(4) اي فاطمه! از آن زماني كه فروغ طهارت و پاكي تو سراسرهستي را پوشانده، عالم اجسام منزلتي ديگر يافته و ارزشي والا پيدانموده است.
شرح و تحليل:
حقيقت فاطمي، نور منزّه و پاك حقّ است كه از هر گونه ظلمتي پيراسته است. با تابش اين نور قدسي بود كه عالم موجودات جلوه گر شد و قوس نزول خلقت به يمن طلعت آسماني اش شكل گرفت.(25) از اين رو، هر موجودي ضمن برخورداري از «مظهريت» يا «تحقق عيني» كه از فيض مقدس ناشي گرديده، به اندازه استعداد خويش از فروغ عصمت فاطمي نيز كه از فيض اقدس برخاسته، بهره مند مي باشد و در واقع، پرتو قدسي فاطمه معصومه عليها السلام پرده عصمت و پاكي را بر روي موجودات كشيده است. تعبير «پرده» در اين بيت، كنايه از احاطه اين نور شريف بر عالم آفرينش است و گوياي آن است كه تمامي مظاهر الهي زير پوشش و سيطره اين نور باطني قرار دارند و اين امر، خصيصه شگرف جلوه هاي روحاني است كه با آنكه در باطن اشيا قرار يافته اند، اما بر ظاهر آنها محيط هستند.(26)
به عبارت ديگر، عالم اجسام، يك عالم مادّي صرف نيست؛ بلكه تمامي تجلّيات و مظاهر وجود علاوه بر حيثيت جسماني يا امكاني شان، از بُعد الهي يا وجوبي نيز برخوردارند و هستي ما، يك هستي «ملكي - ملكوتي» يا «خلقي - حقي» يا «امكاني - وجوبي» است و از طريق اين مظاهر و جلوه هاي ملكي مي توان بدان حقايق نوراني و الهي نايل شد و ظاهر، پلي است براي رسيدن به باطن و نيل به معرفةالله.(27) امام حسين عليه السلام در دعاي بسيار ارزشمند خود در صحراي عرفات فرمود: «إلهي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْاثارِ وَتَنَقُّلاتِ الْأَطْوارِ أَنَّ مُرادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ؛(28) خدايا! از ا ختلاف آثار و گوناگون شدن تحوّلات دانستم كه هدف تو از آفرينشم آن است كه خودت را در هر چيزي به من بشناساني».
توجه به جلوات الهي و تدبر در آيات ربوبي، يك مرتبه از شناخت است و روي گرداندن از آثار حق و دل سپردن به حقيقت مظاهر و بُعد نوراني و غيبي آثار پروردگار، مرتبه والاتري از معرفة الله به شمار مي رود كه در خور كاملان وادي تجريد و واصلان عرصه توحيد مي باشد. از اين رو، آن كشتي نجات رهروان و مصباح هدايت عارفان، فرمود: «إِلهي تَرَدُّدِي فِي الْاثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ... إِلهي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الْآثارِ فَارْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوارِ و َهِدايَةِ الْإِسْتِبْصار؛(29) بارالها! توجه من به آثار راه وصول را بر من دور مي گرداند... خدايا! براي شناختت مرا به رجوع به آثارت امر كردي، اما مرا با تجلّيات انوار و هدايت مشاهده، به سوي خودت رهنمون باش».
5. مظهر سرّ مختفي
(5) جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرّ مختفي را مَظهَر
ترجمه:
(5) ظهور تو تجلي بخش نور خداوندي است و عصمت و پاكي تو جلوه گر سرّ پوشيده و راز نهان الهي است.
شرح و تحليل:
وجود منوّر حضرت معصومه عليها السلام در حقيقت، تجلّي گاه نور ايزدي است؛ نور عالم تابي كه در خور ستايش و تحيت است. «ايزد» واژه اي اوستايي است كه از «يَزْتَه» مشتق شده و به معناي ستايش سزاست(30) و خداوند را ايزد مي نامند؛ زيرا شايسته ثنا و ستايش مي باشد.
فروغ عالم گستر الهي در وجود قدسي و مطهري انعكاس يافت كه وجهه ملكوتي اش در ملأ اعلا به نام «منصوره» ناميده مي شد(31) و اين گونه، ضمير قدسي معصومه عليها السلام مظهر و مجلاي سرّ پوشيده خداوندي گشت؛ سرّ خفي اي كه حق تعالي آن را از دست رس خلايق پنهان داشته و هر كسي شايستگي معرفت به آن را ندارد: «اِنَّما سُمِّيَتْ فاطِمَة لِاَنَّ الْخَلْقَ فَطَمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها؛(32) فاطمه را فاطمه ناميدند؛ چون مردم از شناخت او ناتوان اند».
حقيقت فاطمي به مثابه شب تاريكي است كه آدميان توانايي رؤيت حقايق نهفته در ضمير او را ندارند. از اين روست كه در لسان گهربار اهل بيت عليهم السلام از وجود عظيم القدر فاطمه عليها السلام به «اَللَّيْلَة: شب» تعبير شده است. امام موسي بن جعفرعليه السلام، پدر بزرگوار حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در تفسير باطن آيه شريفه: «حم * وَ الْكِتَبِ الْمُبِينِ * إِنَّآ أَنْزَلْنَهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ »؛(33) فرمود: «مراد از حم، محمد است... و منظور از كتاب مبين، امير مؤمنان است و مراد از ليله مباركه، فاطمه است».(34)
در مكتب عرفاني امام خميني - قدس سره - هيچ اسمي از اسماء الله بدون جلوه و مظهر وجود ندارد؛ حتي اسما مستأثره(35) نيز مظاهر مستأثره دارند: «... فَإِنَّ الْاَسْماءَ الْمُسْتَأْثَرَةَ عِنْدَنا لَها الْمَظاهِرُ الْمُسْتَأْثَرَةُ وَلا يَكُونُ إِسْمٌ بِلا مَظْهَرٍ أَصْلاً بَلْ مَظْهَرُهُ مُسْتَأْثَرٌ فِي عِلْمِ غَيْبِهِ، فَالْعالَمُ لَهُ حَظٌّ مِنَ الْواحِدِيَّةِ وَلَهُ حَظٌّ مِنَ الْأَحَدِيَّةِ وَحَظٌّ الْواحِدِيَّةِ مَعْرُوفٌ لِلْكُمَّلِ وَالْحَظُّ الْأَحَدِي سِرٌّ مُسْتَأْثَرٌ عِنْدَ اللهِ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها؛(36) پس همانا در نزد ما، اسماي پوشيده، مظاهري پوشيده دارند و هيچ گاه اسمي بدون جلوه وجود نخواهد داشت، بلكه مظهر آن در علم غيبي خداوند به نحو پوشيده وجود دارد. پس هستي بهره اي از واحديت و احديت دارد كه حظّ و نصيب واحديت آن براي اولياي كامل الهي ثابت و معروف است و حظّ و بهره احدي، رازي است كه در نزد خداوند پنهان و براي هر چيزي وجهه اي است كه او روي آورنده آن است».
حضرت امام در تعليقه خود بر شرح فصوص قيصري مي فرمايد: تمامي اشيا ارتباطي خاص با حضرت احديت دارند كه از آن به«سرّ وجودي» تعبير مي شود».(37) حضرت ايشان در بيت بلند عرفاني مورد بحث، ضمن بيان اين امر كه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مظهر نور ايزدي است، بيان مي دارد كه عصمت فاطمي، مظهر سرّ پوشيدهو راز خفيّ احدي است؛ حقيقت مستور و گنج بي كرانيكه جز پاكان بدان دست نمي يابند: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»؛(38) «مس نمي كنند آن رامگر پاكان».
به عبارت ديگر، عصمت فاطمي مظهر سرّ پنهان و اسم مستأثر و خاصّ الهي است كه اسوه حسنه طهارت و زيبايي عارفان و مورد توجه خاصّ تمامي حضرات ائمّه هدي عليهم السلام بوده و هست و در پرتو اين سرّ مختفي و اسم مستأثر الهي به مقام زيبنده كمال و جمال مطلق نايل گرديده، به خزاين علم و معرفت دست يافته اند: «نَحْنُ حُجَّةُ اللهِ وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنا؛(39) ما حجّت خدا بر مردمانيم و فاطمه حجّت بر ماست». طاووس زيباروي اهل بهشت، حضرت مهدي عليه السلام(40) در اين باره مي فرمايد: «فِي إِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لي أُسْوَةٌ حَسَنَة؛(41) فاطمه، دختر رسول خدا، براي من اسوه نيكويي است».
حضرت امام در آغاز وصيت نامه الهي خويش بدين حقيقت متذكر شده اند كه اولياي معصومين عليهم السلام مصاديق اكمل جمال و جلال حق ، محرم اسرار ربوبي و مجلاي حقايق قرآن كريم مي باشند؛ قرآن شريفي كه غيب و شهود بي كران الهي در آن تجلّي يافته و لطايف و دقايق مكنونش در ضمير منير اولياء الله جلوه اي مبارك دارد: «اَلْحَمْدُ لِلهِ وَسُبْحانَكَ اللهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِهِ مَظاهِرِ جَمالِكَ وَجَلالِكَ وَخَزائِنِ أسْرارِ كِتابِكَ الَّذِي تَجَلّي فِيهِ الْأَحَدِيَّةِ بِجَمِيعِ أَسْمائِكَ حَتّي الْمُسْتَأْثَرِ مِنْها الَّذِي لا يَعْلَمُهُ غَيْرُكَ...؛(42) ستايش براي خداست و تو پاك و منزهي. خدايا! درود فرست بر محمد و آل او كه مظاهر جمال و جلال تو و خزاين اسرار كتاب تواند كه احديت با جميع اسمايت حتي اسماي مستأثره كه كسي غير از تو بدان آگاه نيست، در آن تجلّي نموده است».
بدين سان، وجهه قدسي و باطني فاطمه معصومه عليها السلام جلوه اسم مستأثر و مظهر سرّ خفيّ الهي و حقيقت ليلة القدر است كه بحر حقايق قرآني در آن نازل گشته و اسرار و علوم لدني در گنجينه وجودش نهفته و جز كمّلين از اولياء الله كسي بدان معرفت ندارد و خلايق از معرفت و مشاهدت اين وجه جميل غيبي ناتوان اند. امام خميني - قدس سره - در منزلت والاي فاطمه زهراعليها السلام مي فرمايد:
«[فاطمه ] زني كه هر كسي با هر بينش در باره او گفتاري دارد و از عهده ستايش او برنيامده، كه احاديثي كه از خاندان وي رسيده، به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه نتوان گنجاند و ديگران هر چه گفته اند، به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او. پس اولي آنكه از اين وادي شگفت درگذريم».(43)
6. واجب ممكن نما
(6) گويم واجب تو را نه آنَتْ رُتبت خوانم ممكن تو را ز مُمكِن برتر
(7) ممكن اندر لباس واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظْهَر
(8) ممكن اما چه ممكن، علتِ امكان واجب اما شعاع خالق اكبر
ترجمه:
(6) اي فاطمه! تو را واجب مي نامم، ولي رتبه و منزلت تو آن نيست. تو را ممكن مي خوانم، اما از ممكنات بالاتر هستي.
(7) او ممكني است كه لباس واجب بر تن نموده و واجبي است كه عباي امكان را پوشيده و در مقام ظهور، ممكن الوجود مي باشد.
(8) تو ممكن هستي، اما از ممكنات برتري، تا جايي كه علت امكان را بايد وجود تو دانست و واجب هستي، ولي شعاعي از خورشيد احدي و پرتوي از بزرگ ترين خالق وجود مي باشي.
شرح و تحليل:
فاطمه معصومه عليها السلام از نظر جنبه غيبي و وجهه باطني اش، رنگ و بوي وجوبي دارد. از اين رو، نمي توان او را ممكن صرف دانست و از طرف ديگر، چون حيثيت خلقي يافته و آن گنج مستور اينك در عالم امكان ظهور يافته، پس ممكن الوجود است. اما حضرتش اگر چه از نظر شهودي و ظاهري، «ممكن» است، ولي به لحاظ آنكه وجهه غيبي حق به نحو اتم و اكمل در مرآت وجودش جلوه گر شده، از ديگر ممكنات متمايز گشته است.
به اشارت آسماني «هُوَ... الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»،(44) فاطمه عليها السلام ممكني است كه در لباس واجب تجلّي يافته و مظهريت تام خداوند جميل را داراست و به بيان رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله حوريه اي است كه به صورت انساني متجلّي شده و در حقيقت، تمثال جميل ملكوتي است كه در قالب انساني تبلور يافته است.
تعبير بسيار لطيفي كه حضرت امام در اينجا ارائه نموده، «لباس واجب» و «رداي امكان» است. «لباس»، جامه و پوشش اصلي بدن است و «ردا» يا عبا چيزي است كه روي لباس مي پوشند(45)؛ يعني مقام غيبي و وجوبي فاطمه معصومه عليها السلام - كه وجوب بالغير است - مستور است، و مقام ظهوري و امكاني ايشان آشكار است. همين جنبه وجوبي اوست كه علّت آفرينش و مايه تجلّي ذات و تحصل اعيان ثابته و استعدادهاي آنها در عالم علم ربوبي ، و نيز موجب تجلّي اعيان ثابته در عالم خارج به همراه لوازم و توابعشان گرديده است و به حق، فروغ حُسنش شعاع قدسي برخاسته از خورشيد الله تعالي است كه درخشش و روشنايي اش همه مخلوقات را از ظلمت عدم رهايي بخشيده و تمامي خلق را نور الهي يا حيثيت حقّي عطا نموده است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤال از سرّ ناميده شدن حضرت فاطمه به «زهرا» فرمود: «او را زهرا نام نهادند؛ زيرا خداوند او را از نور عظمت خودش آفريد و چون آن نور درخشيدن گرفت، آسمانها و زمين روشن شدند».(46)
7. يگانه واسطه فيض
(9) ممكن اما يگانه واسطه فيض فيض به مِهْتر رسد و زان پس كِهتر
(10) ممكن اما نمودِ هستي از وي ممكن اما ز ممكنات فزون تر
ترجمه:
(9) فاطمه معصومه عليها السلام وجودي ممكن است، ولي ممكني است كه يگانه واسطه فيض الهي به موجودات مي باشد؛ بدين گونه كه نخست فيض به بهترين مظاهر، و سپس از سوي آنها به ديگر جلوه ها - با توجه به مرتبه و منزلت وجودي شان - افاضه مي شود.
(10) حضرتش ممكن الوجودي است كه ظهور تمام هستي به يمن فروغ اوست و از نظر فضيلت و مقام، نسبت به ديگر ممكناتْ جايگاهي بسيار والا دارد.
شرح و تحليل:
همچنان كه سراي ارض مستقيماً نمي تواند از آب دريا بهره مند شود و تنها به وسيله انبوه ابرهاي برخاسته از دريا برخوردار از باران حيات بخش و ديگر نعمات و ثمرات مي گردد، موجودات هستي نيز به طور مستقيم توانايي دريافت فيض و رحمت الهي را ندارند و محتاج واسطه اي كريم و رئوف و رحيم اند تا قطرات رحمت بي كران حق را بر آنها فرو ريزد و هر موجودي در حدّ ظرفيت و به مقتضاي خلقت خويش از آن مستفيض گردد. به بيان معنوي امام راحل فاطمه معصومه عليها السلام يگانه واسطه فيض به موجودات است؛ به طوري كه نخست فيض اقدس در مهتر اسما، يعني اسم اعظم الله، تجلّي مي كند و سپس از طريق اسم اعظم الله تعالي، فيض به ساير اسما كه تحت سيطره و احاطه اويند، مي رسد.
آري، حضرت معصومه عليها السلام مظهر كوثر زلال الهي و آب حيات و زندگاني است كه نمود و ظهور، و رشد و تعالي را براي يكايك خلايق به ارمغان مي آورد و به بيان رساتر، «تحقق» و «بقا»ي هر موجودي مرهون و مربوط به اين سرچشمه حيات مي باشد؛ خير كثير و حقيقت واحدي كه در هر ظرفي به ميزان سعه وجودي اش قرار مي گيرد: «أَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها»؛(47) «او آب را از آسمان نازل كرد. پس رودخانه ها به اندازه خود روان شدند».
8. سلسله نوراني
(11) وين نه عجب زانكه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
(12) نور خدا در رسول اكرم پيد كرد تجلّي ز وي به حيدر صفدر
(13) وز وي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دُختِ موسيِ جعفر
ترجمه:
(11) جاي شگفتي و حيرت نيست كه اين همه مقام و منزلت را براي كريمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام برمي شماريم ؛ چرا كه نور او از فاطمه زهراعليها السلام است كه از سوي علي بن ابي طالب عليه السلام بر او تابيده و نور علي عليه السلام نيز از جانب رسول اكرم صلي الله عليه وآله بدو افاضه گرديده است.
(12) نور خداوند در وجود الهي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله آشكار شده و از سوي حضرتش بر وجود رحماني علي عليه السلام تابيده است.
(13) آن گاه نور خدا از طرف مهتاب منوّر علي عليه السلام بر نهاد آسماني حضرت فاطمه عليها السلام تابانده شده و اكنون انوار آن زهره درخشنده ربوبي از مرآت تمام نماي دختر موسي بن جعفر، حضرت معصومه عليها السلام، به ظهور رسيده است.
شرح و تحليل:
حضرت امام در اين ابيات، دليل عظمت و بزرگي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام را برشمرده و متذكر اين معنا شده اند كه اگر هستي و دايره وجود به يمن آن حضرت نمود يافته، از آن روست كه نور او از «زهرا» است و زهرا، يعني ستاره درخشنده اي كه فروغ عالم گسترش ظلمات عدم را به روشنايي وجود آراسته و بي كران هستي وامدار پرتو انوار اوست. و اما امير مؤمنان، حضرت علي عليه السلام كه در حرم پاك نبوي رشد و نمو يافته و قمر تابانش به عنايت و موهبت شمس جهان تاب پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله منوّر گشته ، به عنوان يگانه كفو و همتاي فاطمه عليها السلام حافظ و امين والاترين امانت گيتي، وجود لطيف و شريف فاطمي شده است و به بيان ديگر، علي بن ابي طالب عليه السلامانوار قمرش را مرهون تابش خورشيد فروزان محمدي مي داند و فاطمه زكيه عليها السلام تلألؤ زهره جمالش را در حرم امن و آسمان رفيع علوي مي بيند.
در نشأه ظهور (قوس نزول) و عرصه تربيت و ربوبيت، نور الله تعالي بر مرآت تمام نماي محمدي تابيدن گرفته و آن گاه اين نور الهي از مرآت حقيقت محمدي در آيينه تمام و كامل علي مرتضي عليه السلام، آن شير بيشه فتوت و شجاعت و شكننده صف كفر و جهالت، تجلّي يافته و سپس اين نور رحماني در جام جهان نماي فاطمي تجلّي نموده تا مقصود از خلقت افلاك و آفرينش وجود پاك محمد مصطفي صلي الله عليه وآله و علي مرتضي عليه السلام عيان گردد. و اين گونه، نور قدس الهي به بيان قرآني «نُورٌ عَلي نُورٍ يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشآءُ»(48) آيينه در آيينه انعكاس يافت و اصلاب طاهر و ابدان پاك و مقدس شايسته حمل اين امانت عظيم گشتند. شعاع شمس نبوي و نور قمر علوي در وجود با قدر و منزلت فاطمي جمع آمده، عصاره رسالت و ولايت در ضمير منيرش رخ نمود و به معيت كوثر حيات بخش فاطمه عليها السلام سلسله نوراني اهل بيت عليهم السلام شكل گرفت.
بدين ترتيب، نور فاطمي در عصر امام موسي بن جعفر عليه السلام در وجود دختري از تبار زهراعليها السلام عيان گشت كه به القاب شريف و بزرگي چون: «معصومه»، «محدّثه»، «عالمه»، «عابده»، «زكيه»، «طاهره» و «حميده»(49) مفتخر است و به عنوان «فاطمه كبري» و «كريمه اهل بيت» فضايل و مناقب شگفت فاطمه زهراعليها السلام را در خود جلوه بخشيده است. در اعتقاد امام خميني - قدس سره - حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مرآت تمام نماي فاطمي است كه سيرت بهشتي و حقايق باطني حضرتش را به ارث برده و آن نور غيبي و تجلّي ازلي، اينك در ضمير گوهر دردانه حرم اهل بيت عليهم السلام به ظهور رسيده و همان لطايف شگرف و عظايم شگفت معنوي را تبلوري ديگر بخشيده است.
بضعه زهرايي و سلاله حيدر نور دو چشم نبي حبيبه داور
فاطمه ثانيي به عالم ظاهر ليك به معني تويي همان و نه ديگر(50)
پى‏نوشتها:‌
1) زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم» سيد مهدي صحفي، ص 108. (شعر از سيد ناجي قمي).
2) عوالي اللئالي» ج 4، ص 98، ح 138.
3) همان، ج 1، ص 54، ح 79. اين روايت در كتاب «الصراط المستقيم» ج 3، ص 235 و «الطرائف» ج 2، ص 354 بدين شكل آمده است: «اين كان ربّنا قبل ان يخلق الخلق؟ قال: في غمام تحته هواء و فوقه هواء».
4) فرهنگ نوين» ذيل كلمه عماء: ابر بلند برآمده تو بر تو، ابر بارنده يا ابر بر كوه نشسته؛ «فرهنگ عميد» ذيل واژه عماء: ابر مرتفع، ابر بلند برآمده، ابر پرباران.
5) تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» ص 291.
6) ر.ك: همان، صص 293 - 292.
7) سوره انبياء: 21، آيه 30.
8) المناقب» ج 2، ص 385.
9) معارج القدس في معارج معرفة النفس» ص 37 و بعد از آن.
10) الفضائل» ص 81، فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «من كسي هستم كه از درياي علمم برمي گيرند».
11) اصول كافي» ج 1، ص 130، ح 2، فقال ابو الحسن عليه السلام : «العرش ليس هو الله و العرش اسم علم و قدرة و عرش فيه كلّ شي ء؛ عرش، خدا نيست؛ عرش، اسم علم و قدرت و سرير پادشاهي است كه در آن همه چيز وجود دارد».
12) معاني الاخبار» ص 396، ح 53، قال رسول الله (ص): «خلق نور فاطمة قبل أن تخلق الارض و السّماء ... كانت في حقّة تحت ساق العرش».
13) سوره انبياء: 21، آيه 107.
14) بحار الانوار» ج 34، ص 267.
15) علم اليقين» ج 1، ص 381، حديث قدسي.
16) اسرار الحكم» ص 20. روايت مذكور در كتاب شرح نهج البلاغة، ج 5، ص 163 بدين گونه آمده است: «كنت كنزاً لا أعرف، فأحببت أن أعرف».
17) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» ص 25:«فَاِنَّ الْوُجُودَ هُوَالْحَقُّ».عروس بزرگوار حضرت امام - قدّس سرّه - سركارخانم فاطمه طباطبايي دراين باره مي نگارد: «كثرت چيزي جز مراتب و ظهورات آن حقيقت واحد نخواهد بود» (سخن عشق، ص 52).
18) سخن عشق» صص 59 - 58.
19) آيينه جام» (ديوان حافظ)، غزل 152، ص 103.
20) اسرار الحكم» ص 20.
21) ر.ك: «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعابير عرفاني» ص 631.
22) لغت نامه دهخدا» ذيل واژه لطف.
23) مرواريد عفاف» ص 92.
24) مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 19.
25) ر.ك: «بحار الانوار» ج 36، ص 73.
26) مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 37، مصباح 45.
27) شرح فصِ حكمةٍعصمتيّةٍفي كلمةٍفاطميةٍ» علامه حسن زاده آملي،ص 256، قال الصّادق عليه السلام : «ان الله خلق الملك علي مثال ملكوته، و أسّس ملكوته علي مثال جبروته ليستدلّ بملكه علي ملكوته، و بملكوته علي جبروته؛ همانا خداوند عالم ملك را بر مثال ملكوتش خلق نموده است و ملكوتش را بر مثال جبروتش تأسيس كرده است تا به ملكش بر ملكوتش، و به ملكوتش بر جبروتش استدلال شود».
28) مفاتيح الجنان» دعاي حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه، ص 495.
29) همان، ص 496.
30) لغت نامه دهخدا».
31) بحار الانوار» ج 43، ص 183، ح 17، قال رسول الله صلي الله عليه وآله : «... اسمها في السّماء منصورة و في الارض فاطمة».
32) همان، ص 65.
33) سوره دخان: 44، آيات 4 - 1.
34) تأويل الآيات» ص 555.
35) مُستَأثِر: صفت فاعلي از مصدر استيثار است، به معناي «برگزيدن چيزهاي نيكو براي خود و نه ياران خود؛ براي خود برگزيدن؛ براي خويش برگزيدن امري». (لغت نامه دهخدا) اما «مستأثَرة» صفت مفعولي به معناي برگزيده شده. و اسماي مستأثره، اسمايي است كه خداوند آنها را براي خود برگزيده و در نزد او پوشيده است.
36) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» صص 27 - 26.
37) همان، ص 26.
38) سوره واقعة: 56، آيه 79.
39) اطيب البيان» ج 13، ص 235.
40) الصراط المستقيم» ج 2، ص 241، قال النّبي (ص): «المهديّ طاوس اهل الجنّة».
41) الغيبة» شيخ طوسي، ص 173.
42) صحيفه انقلاب» وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني، ص 1.
43) جايگاه زن در انديشه امام خميني» تبيان، دفتر هشتم، ص 33، پيام امام خميني - قدس سره - به مناسبت روز زن.
44) سوره حديد: 57، آيه 3.
45) لغت نامه دهخدا».
46) كليات حديث قدسي» ص 474.
47) سوره رعد: 13، آيه 17.
48) سوره نور: 24، آيه 35: «نوري بر نور است. خداوند هر كسي را كه بخواهد براي نورش هدايت مي كند».
49) نگين قم» ص 13؛ «دلائل الامامة» ص 309؛ «انوار المشعشعين» ص 211.
50) فروغي از كوثر» ص 85 ، برگرفته از قصيده آية الله ميرزا محمد ثقفي تهراني در مدح فاطمه معصومه عليها السلام.
******************
مشكات دوم
تجلّي نور قدس فاطمي در وجود مطهر حضرت معصومه عليها السلام
در ادامه، حضرت امام به توصيف بيشتر نور قدس فاطمي كه در وجود پاك سرشت معصومه اهل بيت عليهم السلام تجلّي يافته، مي پردازد و از اسرار و لطايفي پرده مي گشايد كه همگي نشانگر مقام معنوي و منزلت والاي كريمه اهل بيت عليهم السلام مي باشد. اميد است كه در پرتو معرفتي برخاسته از كلمات طيبه و سخنان نوراني امام راحل - قدّس سرّه - به شناخت راستين اين بانوي مكرمه نايل گرديم و به زيارت عارفانه حرم بهشتي اش توفيق يابيم.
1. فروغ مشيّت
(14) اين است آن نور كز مشيّت «كُنْ» كرد عالم، آنكو به عالم است منوّر
ترجمه:
(14) نور هستي بخش فاطمه معصومه عليها السلام همان نوري است كه با مشيت مطلقه حق عالم وجود را پديد آورد؛ نوري كه به موجب ظهور هستي، نمايان شده است.
شرح و تحليل:
اوّلين چيزي كه صبح ازل را شكافت و پرده اسرار را خرق نمود و باب گنجينه پنهان ذات را گشود، مشيت مطلقه بود كه از مقام امر است و فوق تعينات خلقي مي باشد(1): «خَلَقَ اللهُ الْمَشِيئَةَ بِنَفْسِها ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْياءَ بِالْمَشِيئَةِ؛(2) خداوند مشيّت را به وسيله خود او خلق كرد و سپس اشيا را به موجب مشيّت آفريد».
مشيت مطلقه دو مقام دارد: يكي مقام لا تعيّن و لا ظهور بالوحدت، و دوم مقام كثرت و تعين به صورت خلق و امر. مشيت مطلقه به حسب مقام اوّلش، مرتبط با حضرت غيب يا فيض اقدس است و هيچ گونه ظهوري ندارد و به حسب مقام دومش، ظهور تمام اشيا، بلكه تمام اشياست و با فيض مقدس مرتبط است.(3)
حضرت امام در تعريف مشيت مطلقه مي فرمايد: «فَهِيَ ظُهُورُ الذَّاتِ الأَحَدِي فِي هَياكُلِ الْمُمْكِناتِ عَلي قَدْرِ اسْتِحْقاقِها، وَ بُروزِ الجَمالِ السَّرْمَدي فِي مِرْآةِ الْكائِناتِ عَلي قَدْرِ صَفائِها، وَ بِها يَكْسُو كِسْوَةَ الْإِمْكانِ وَ يَتَلَبَّسُ بِلِباسِ الْأَكْوان؛(4) پس مشيت، ظهور ذات احدي در هيكل ممكنات به اندازه استحقاقشان، و بروز جمال سرمدي در آيينه كائنات به قدر صفاي هر يك از آنهاست. و اين جمال الهي است كه به واسطه همين آيينه ها جامه امكان در بر نموده و به لباس اكوان در آمده است».
در اين بيت، امام راحل - قدّس سرّه - نور انعكاس يافته در وجود پاك طينت معصومه عليها السلام را نور خدا مي داند كه با مشيت مطلقه اش عالم را جامه ظهور بخشيده و همان جمال سرمدي است كه در مرآت موجودات به قدر صفا و جلايشان تجلّي يافته است. در مصرع نخست بيت مورد بحث، صنعت ادبي «تلميح» به كار رفته و واژه «كُنْ» بدين آيه شريفه اشاره دارد: «بَدِيعُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَإِذا قَضي أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»؛(5) «او آفريننده آسمانها و زمين است و هر گاه امري را اراده كند، جز اين نيست كه به او مي گويد: بشو! پس مي شود».
گفتني است كه نور خورشيد در صورتي به رؤيت مي رسد كه بر اجسام بتابد و در واقع، نور موجب جلوه اشيا مي گردد و اشيا نيز باعث آشكار شدن نور مي شوند. بيان لطيفي كه در مصرع دوم بدان اشاره شده، گوياي اين حقيقت است كه از رهگذر نور مطلق فاطمي، موجودات جامه ظهور بر تن پوشيدند و در پرتو اين نور، تمامي اسماي الهي ظاهر گشت و از سوي ديگر، به يُمن مظاهر حق نيز اين نور غيبي تبلور عيني يافت و حضرت حق در مرآت كثرات رخ نمود؛ تلألؤ جمال فاطمي هستي را عيان ساخته و ظهورات و تجلّيات حق نيز فروغ حُسن جمالش را پديدار كرده است : «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله»؛(6) «به هر طرف كه روي كنيد، پس آنجا وجه خداست».
جز فيض وجود او نباشد هرگز جز عكس نمود او نباشد هرگز
مرگ است اگر هستي ديگر بيني بودي جز بود او نباشد هرگز(7)
2. زيور دوشيزگان
(15) اين است آن نور كز تجلّي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور
ترجمه:
(15) نور فاطمه معصومه عليها السلام كه نشانه قدرت و عظمت الهي است، به زنان پاك گيتي زيبايي داده است.
شرح و تحليل:
در عالم ظاهر، زنان خويشتن را به وسيله زر و زيور دنيايي مي آرايند و بر جمال خود مي افزايند؛ اما در منطق اولياء الله، زينت حقيقي به ميزان بهره مندي از نور قدسي فاطمه معصومه عليها السلام است كه سيرت جميل ملكوتي را براي زنان به ارمغان مي آورد. بنابراين، هرگاه زنْ خود را در مكتب اولياء الله به زيور طهارت و پاكي آراسته نمايد، چون آيينه اي شفاف تجلّيگاه نور فاطمي شده، سيرتش آيينه دار جمال جميل فاطمه كبري عليها السلام مي گردد.
«دوشيزه» به دختر (زن باكره) مي گويند و در حقيقت، اين نور مقدس در زناني جلوه گر مي شود و در مرآت وجود كساني انعكاس مي يابد كه چون مريم عذراعليها السلام از زنگار معاصي مصونيت يافته و چون فاطمه معصومه عليها السلام در حريم اهل الله از هر گونه غفلت و كثرتي به دور باشند. بنابراين، شايسته مي نمايد كه زنان مسلمان از وادي ظاهر به حرم كمال پرور باطن گام نهند و دل و جان خود را با نور فضايل و حقايق چنين زنان بزرگي زيور دهند و معصومه وار مسير رشد و تعالي را بپيمايند.
و اما در مورد باكره بودن حضرت معصومه عليها السلام بايد گفت همچنان كه اگر امام علي بن ابي طالب عليه السلام وجود نداشت، هرگز همتايي براي فاطمه زهراعليها السلام پيدا نمي شد، براي كريمه اهل بيت عليهم السلام نيز چون كفو و همتايي وجود نداشته، حضرتش هرگز مبادرت به ازدواج ننموده است؛ چنان كه مرحوم شيخ عباس قمي در اين باره مي نگارد: «چنين رسيده كه رضائيه دختران خود را به شوهر نمي دادند؛ زيرا كسي را كه همسر و هم كفو ايشان بود، نمي يافتند و حضرت موسي بن جعفر (ع) را بيست و يك دختر بوده است و هيچ يك شوهر نكرده اند».(8)
كفو تو را چون نكرد خلق خداوند زان ننمودي به عمر خويش تو شوهر
خلق جهان جمله اند زوج و خدا فرد تو چو خدا فردي و نداري همسر(9)
3. نور هدايت
(16) شيطان عالم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر
ترجمه:
(16) اگر شيطان به اين نور كه در نهاد آدم عليه السلام به وديعت سپرده شده بود، علم داشت، هيچ گاه خود را برتر از آدم عليه السلام نمي ديد و نمي گفت كه او از خاك خلقت يافته و من از آتش آفريده شده ام.
شرح و تحليل:
آن گاه كه دو دست جمال و جلال الهي در آفرينش آدم عليه السلام رفت، او را معجوني از خاك و نور و يا تركيبي از غيب و شهود قرار داد و در واقع، حضرت حق نور خود را در وجود خاكي آدم عليه السلام به وديعت سپرد و مقام خليفة اللهي را كه همان مقام مرآتيّت است، بدو عطا كرد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْاَرْضِ خَلِيفَةً»؛(10) «همانا من در زمين جانشيني را قرار دهنده ام».
از اين رو، زماني كه ملائكة الله به بُعد نوراني آدم صفي الله عليه السلام وقوف يافتند، سر بر آستان رباني آدم عليه السلام ساييدند. در صورتي كه شيطان به جهت عدم آگاهي از وجهه نوري و نظر صرف به جنبه خاكي آدم عليه السلام، بر طبل استكبار و انكار كوبيد و طريق نافرماني را در پيش گرفت واين چنين، خويشتن را آتش منوّر ديد و آدم عليه السلام را خاكي مكدّر؛ و حال آنكه در باطن اين جسم خاكي، حقيقتي افلاكي نهفته بود كه سروري و سيادت او را بر تمام موجودات به ارمغان مي آورد؛ حقيقتي كه به بيان امام جز نور قدسي صفية الله، فاطمه معصومه عليها السلام نيست و تلألؤ روشنگرش پرده هاي جهل و بي خبري را كنار مي زند و علم و بصيرت قلبي را نتيجه مي بخشد.
بنابراين، اگر شيطان به اين نور معرفت بخش توجه داشت، به مقام و منزلت آدم عليه السلام وقوف مي يافت و سر بر پيشگاه منوّرش مي ساييد. قرآن كريم در جريان سجده فرشتگان بر آدم عليه السلام، از اين نور غيبي و طلعت فاطمي به عنوان «غيب آسمانها و زمين» ياد كرده است: «أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ»؛(11) «آيا به شما (ملائكه) نگفتم كه همانا من غيب آسمانها و زمين را مي دانم».
از اشتياق سجده بر خاك چهر تو آدم هنوز روي دلش سوي گندم است
ابليس را كه چنگ ندامت گلو فشرد بر درگهت اميد علاج تندّم است(12)
4. حقيقت هستي
(17) آبروي ممكنات جمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
(18) جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض ر ظلَّش بخشود جوهريّت جوهر
ترجمه:
(17) تمامي موجودات يا ممكنات عزّت و شرافت خود را از اين نور دارند و اگر اين فروغ عالم تاب وجود نداشت، جمله ممكنات باطل مي شدند و هرگز تجلّي نمي يافتند.
(18) ظهور نور فاطمي، عرض را عرضيّت بخشيده و سايه اين نور الهي به جوهر، جوهريّت عطا نموده است.
شرح و تحليل:
«جوهر» كه فارسي آن گوهر، و در لغت به معناي سرشت و خلقت اصلي است، در اصطلاح فلسفه: «چيزي است كه وقتي يافت شد، در موضوع نباشد»(13).
اما «عَرَض» به معناي چيزي است كه ظاهر و آشكار است و دوام ندارد. بنابراين، جوهر، آن است كه قائم به ذات است و به چيز ديگري محتاج نيست تا قائم به آن باشد. در حالي كه عرض، در وجود خود محتاج به غير است و قائم به آن مي باشد، مانند: رنگ، بو، مزه و امثال اينها؛ به بيان ديگر، وجود جوهر، وجودي تحصلي و استقلالي است؛ ولي وجود عرض، وجودي اعتباري و رابطي است.(14)
آنچه در تعريف جوهر و عرض گفته شد، بيان فلسفي بود. اما حضرت امام در تعليقات خود بر شرح فصوص، جوهر و عرض را از منظر عرفان و لسان اهل الله چنين تعريف مي كند:
«الْجَوْهَرُ هُوَ الْوُجُودُ الْمُنْبَسِطُ وَالظُّهُورُ القَيُّومِي مِنَ الْحَضْرَةِ الْاِلهِيَّة وَهُوَ ظِلُّ الْفيْضِ الْاَحَدِي وَالْاِسْمِ الْاَعْظَمِ بِالْوَجْهَةِ الْغَيْبِيَّةِ الْاَحَدِيَّةِ، وَالْاَعْراضُ تَعيُّناتُ الْفَيْضِ الْقَيُّومي مِنَ الْعَقْلِ اِلَي الْهَيُولي ظِلُّ التَّعَيُّناتِ الاَسْمائِيَّةِ فِي الْحَضْرَةِ الْواحِدِيَّةِ وَالْجَواهِرُ دائِماً مُكْتَنِفاتٌ بِالتَّعَيُّناتِ الْعَرَضِيَّةِ وَهِيَ مَحْجُوبةٌ بِها وَمُخْتَفِيَةٌ تَحْتَ اسْتارِها كَما أَنَّ الْفَيْضَ الاَقْدَسِ الْأَحَدي مَحْجُوبٌ بِالْاَسْماءِ الْإلهيَّةِ وَ تَحْتَ اسْتارِها، وَالْإسْمُ هُوَ الْجَوْهَرُ الْمُكْتَنِفُ بِالْاَعْراضِ فِي الْعَيْنِ، وَالْفَيْضُ الْأحَدِيُّ الْمُكْتَنِفُ بِالتَّعَيُّناتِ الْأَسْمائِيَّة؛(15)جوهر عبارت است از وجود منبسط و ظهور قيومي از حضرت الهي، و او همان سايه فيض اقدس احدي و وجهه غيبي احدي اسم اعظم الله است. و اعراض عبارت اند از: تعيّنات آن فيض قيومي از عقل تا هيولي، كه سايه تعيّنات اسمايي در حضرت واحديت اند. جواهر همواره به وسيله تعينات عرضي احاطه گرديده و به موجب اعراض در حجاب رفته و زير پوشش آنها نهان گشته اند؛ همچنان كه فيض اقدس احدي به سبب اسماي الهي محجوب و زير پرده آنها قرار گرفته است. اسم، همان جوهري است كه هنگام تعين، به وسيله اعراض احاطه شده و همان فيض احدي است كه به وسيله تعينات اسمايي پوشانده شده است».
طبق اين بيان لطيف عرفاني در تعريف جوهر و عرض، مي توان در شرح و تحليل ابيات مذكور چنين گفت كه جلوه نور فاطمه معصومه عليها السلام مايه ظهور و تحقق تعينات يا اعراض گرديده و سايه اين وجود منوّر موجب تحصل جواهر گشته است و همان گونه كه فيض احدي به موجب تعينات اسمايي احاطه يافته است، از رهگذر بُعد باطني و غيب فاطمي نيز كه سايه بر گستره وجود افكنده، جواهر هستي تحصل يافته اند؛ به بيان ديگر، سايه فيض احدي (حقيقت ليلة القدر) بر تمامي اسماء الله گسترده شده است(16) و به يمن بُعد ظهوري و تجلّي شهودي اش جامه اعراض بر تن اسما آراسته گرديده و جوهريت اسما در وراي تعينات يا اعراض نهان گشته است و به عبارت ديگر، تمام اسماي الهي يا موجودات عرصه خلقت، جوهر يا وجود منبسط الهي اند كه در حجاب تعينات يا اعراض يا كثرات نهفته اند و فيض اقدس احدي اند كه در احاطه تعينات اسمايي قرار دارند.
از اين رو، عزّت و اعتبار موجودات، و فضيلت و شرافت ممكنات به يُمن جلوه نور فاطمي محقق گشته است و اگر ممكنات از اين فروغ قدسي بهره مند نبودند و پرتو هستي بخش فاطمي در مرآتشان انعكاس نمي يافت، هرگز بسط وجود نمي يافتند و جامه ظهور بر تن نمي آراستند و به زيور اعراض مفتخر نمي شدند و اگر از آن نور حقّي فاطمه ثاني عليها السلام حظّي نداشتند، جز باطل چيزي نبودند و همچنان در پرده عدم، از بروز حقايق و استعدادات مستورشان خبري نبود. بنابراين، بطون و ظهور وجود، وامدار نور قدسي و سايه مبارك فاطمه معصومه عليها السلام است و حضرتش به ممكنات خلقي، عزّت و شرافت بخشيده و جوهريّت و عرضيّت اسما مرهون تجلّي واحدي و ظلّ احدي اوست؛ يعني جوهريّت جوهر، همان سايه احدي يا ظلّ غيبي فاطمي است كه چشمه وجود از آن سرمنشأ گرفته است و عرضيّت اعراض، همان تجلّي واحدي يا جلوه شهودي نور فاطمي است كه لباس كثرات خلقي را بر تن آن وحدت حقي نموده و عالم «غيب» را به زيور «شهود» آراسته است.
5. عصاره رسالت و ولايت
(19) عيسي مريم به پيشگاهش دربان موسي عمران به بارگاهش چاكر
(20) آن يك چو ديده بان فرا شده بر دار وين يك چون قاپقان معطّي بر در
(21) يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمده مُضطر
(22) آن يك انجيل را نمايد از حفظ وين يك تورات را بخواند از بَر
ترجمه:
(19) عيسي بن مريم عليه السلام در محضر والاي فاطمه معصومه عليها السلام، نگهبانِ در است و موسي بن عمران عليه السلام در قصر پادشاهي او چون ملازم وخادم مي باشد.
(20) عيساي روح الله عليه السلام چون ديده باني است كه بر صليب بالا رفته و موسي كليم الله عليه السلام مانند درباني است كه جلوي بارگاه فاطمي ايستاده و مشغول عطا و بخشش است.
(21) حضرت عيسي و حضرت موسي عليهما السلام در حريم جلال و عظمت فاطمه معصومه عليها السلام همانند دو كودك اند كه به جهت كمال يافتن نفس خود حاجتمند آستان حضرتش شده اند.
(22) عيساي مسيح عليه السلام كسي است كه انجيل را از حفظ نشان مي دهد و موساي كليم عليه السلام كسي است كه كتاب تورات را از حفظ مي خواند.
شرح و تحليل:
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم جامع ميان شريعت و معرفت يا رسالت و ولايت است و وحدت و كثرت در وجود جمعي حضرتش يكسان جلوه گر است؛ و حال آنكهدر ضمير منوّر حضرت عيسي، كلمة الله عليه السلام، جنبه روحانيت تبلور بيشتري يافته و در نهاد پاك حضرت موسي، كليم الله عليه السلام، جنبه شريعت و توجه به احكام ظاهري، نمود آشكارتري داشته است.
اين حقيقت متعالي در حديث شريف نبوي كه حضرت امام آن را در برخي از آثار گرانمايه خود ذكر نموده، چنين تبيين شده است: «كانَ أَخِي مُوسي عَيْنُهُ الْيُمْني عَمْياء وَأَخِيعِيسي عَيْنُهُ الْيُسْري عَمْياء وَأَنَا ذُو الْعَيْنَيْنِ؛(17) برادرم موسي از چشم راست نابينا بود و برادرم عيسي چشم چپش نمي ديد و من داراي دو چشم هستم». امام راحل در تأويل اين روايت كه منسوب به رسول خداصلي الله عليه وآله است، فرموده: «در كتاب عيسي عليه السلام توجه به معنويات و روحانيت بيشتر بوده است. از اين جهت، «عَيْنُهُ الْيُسْري » كه عبارت از طرف طبيعتش بوده است، «عَمْياء» بوده است... يعني توجه به اين جهت «يَسار» كه عبارت از طبيعت است، نداشته است و كم داشته است و او (حضرت موسي عليه السلام) هم بر حسب طبيعتش توجهش به ماديات زياد بوده است. «وَأَنَا ذُو عَيْنَيْنِ»؛ هم جهات معنوي، هم جهات مادي. شما احكامي را كه[در اسلام ]مي بينيد، شهادت بر اين چيز است؛ احكامي معنوي دارد و بسياري از احكامش سياسي است»(18).
و يا در فرازي ديگر روايت مذكور را چنين تفسير مي نمايد كه: «جناب موسي عليه السلام را كثرت غلبه بر وحدت داشت، و جناب عيسي عليه السلام را وحدت غالب بر كثرت بود و رسول ختمي صلي الله عليه وآله را مقام برزخيت كبري، كه حدّ وسط و صراط مستقيم است، بود».(19)
در اين ابيات، حضرت امام عيسي روح الله عليه السلام را كه با ديده راست (روحانيت و معنويت) به هستي مي نگرد، دربان پيشگاه بلند فاطمه معصومه عليها السلام معرفي مي كند و موسي بن عمران عليه السلام را كه با چشم چپ (طبيعت و شريعت) نظاره گر هستي است، خادم و نوكر بارگاه آن حضرت مي داند. گفتني است كه «پيشگاه» جايگاهي برتر و والاتر از «بارگاه» دارد؛ زيرا به قصر يا خانه پادشاه «بارگاه» گويند، ولي صحن سرا و محضر پادشاه را «پيشگاه» مي نامند(20). از اين رو، عيساي مسيح عليه السلام در نزد حقيقت قدس فاطمي كه اينك در مرآت مصفاي معصومه عالمه عليها السلام تجلّي يافته، همچون خضر نبي عليه السلام مقام حاضريت را داراست و موساي كليم عليه السلام در بارگاه فاطمي، مقام محضريت را دارد؛(21) آن يك در مقام «مقرّبين» نگهبان مقرّب فاطمه ثاني عليها السلام است و اين يك در زمره مخلَصين،(22) خادم و ملازم حرم اهل بيت عليهم السلام است.
حضرت عيسي عليه السلام به لحاظ غلبه وحدت در ضمير منيرش، سردار حق بين گشت و بر سر دارِ فنا به منزلت بقا و منقبت «وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبين»(23) واصل شد و ديدگانش به شهود وجه جميل فاطمي روشني يافت و منادي ولايت و معنويت گشت. اما حضرت موسي عليه السلام به لحاظ غلبه كثرت در وجود پاكش، خادم درگاه فاطمي و عطاكننده شريعت و پيام آور احكام دين گرديد؛ چنان كه اين حقيقت، با دقت نظر و توجه به مطالب موجود در انجيل و تورات و مقايسه آن دو بايكديگر كاملاً مشهود است.
حضرت امام، عيسي روح الله عليه السلام و موسي كليم الله عليه السلام را دو طفل در حريم جلالي كريمه اهل بيت عليهم السلام مي بيند كه براي آنكه به زيور اكمال و اتمام در مسير سلوك الي الله و نيل به معرفت نفس آراسته شوند، خويشتن را فقير و نيازمند آستان بلندش مي دانند. و اين گونه است كه ثمره عروج روحاني عيسي عليه السلام در انجيل رخ نمود و نتيجه بندگي و چاكري موسي عليه السلام در تورات جلوه گر شد و اين دو «فرقان» الهي، نور خود را از نور قدس حبيبه خدا، فاطمه كبري عليها السلام برگرفتند و هر يك به نوبه خود، وامدار تلألؤ فيض حضرتش گشتند.
آدم و نوح خليل و موسي و عيسي از مدد فيض تو شدند پيمبر (24)
در بيت «آن يك انجيل را نمايد از حفظ * وين يك تورات را بخوانداز بر» تعبير به «نُمايد» و «بخواند» از آن روست كه در آيين عيسويكه به روحانيت بيش از هر چيز ديگر توجه مي شود، از جمله والاترين ارمغانش شهود حقايق است و عيساي مسيح عليه السلام كسي است كه ديدگان مشاهدتش، گستره اسرار باطني را مي نگرد و كتاب آسماني اش، انجيل(25)، نمودي آشكار از آن زندگاني روحاني و مائده آسمانياست و حواريون آن حضرت نيز بر همان سيره مسيحايي طيطريق مي كردند.
اما در آيين موسوي به شريعت بيش از هر چيز ديگر عنايت بوده، و صاحب آن، موساي كليم عليه السلام، به بيان احكام شرعي و خواندن آن بر پيروانش همت گمارده است؛ چنان كه كتاب شريفش، تورات(26)، گواه روشني بر اين مدعاست.
بدين ترتيب، رسالت و ولايت وامدار نور مبارك فاطمي گرديده و هر آنچه از معرفت و روحانيت از ولايت متجلّي مي شود و يا هر چه از احكام شريعت و اخلاق از جانب رسالت حاصل مي شود، مرهون طلعت قدس فاطمي است؛ چنان كه در حديث قدسي مي خوانيم: «وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما؛(27) اگر فاطمه نبود، شما دو تن (محمد و علي)را نمي آفريدم».
در التماس بارقه گنبدش هنوز در طور روح موسي اندر تكلم است(28)
مسيح زنده شود در حريم اين بانو عجب ز فيض دمش روح پرور است اينجا
از آن پناه به كوي تو آرم اي بانو كه فيض روح ز لطفت ميسر است اينجا(29)
6. معجزه ولايي
(23) گر كه نگفتي امام، هستم بر خلق موسي جعفر وليِّ حضرت داور
(24) فاش بگفتم اين رسول خدايَست معجزه اش مي بُوَد، همانا دختر
ترجمه:
(23) و (24) ا گر امام موسي بن جعفرعليه السلام كه وليّ خداي دادور و عادل است، نمي گفت: من امام و پيشواي مردمان هستم، آشكارا اين حقيقت را بيان مي كردم كه اين امام همام، رسول خداست و معجزه اش پديدآوردن دختري چنين بزرگ و والامقام مي باشد.
شرح و تحليل:
نور پرفروغ حضرات چهارده معصوم عليهم السلام در حقيقت، يكي است و همگي در معنا از يك نور واحد خلقت يافته اند؛ همان نور مقدسي كه در نشأه خلقت نخست در وجود عالم تاب محمدي جلوه يافته و ساير معصومين عليهم السلام نيز با اين نور وحدت وجودي دارند. امام سجادعليه السلام دراين باره مي فرمايد: « كُلُّنا واحِدٌ مِنْنُورٍ واحِدٍ... أَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ اخِرُنا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنا مَحَمَّد؛(30) همه ما يكي هستيم و از نور واحديم... اوّل ما محمد، و ميان ما محمد، و آخر ما محمد است و تمام ما محمد مي باشيم».
بنابراين، هر يك از ائمّه اطهارعليهم السلام مرآت تمام نماي محمدي هستند و اگرچه ايشان مأمور به ابلاغ ولايت اند، ولي در باطن با حقيقت محمديه اتحاد دارند و در واقع، حقيقت محمدي و علوي نور واحدي است كه در مظاهري مقدس جلوه گر شده است؛ به بيان ديگر، حقيقت علويه در باطن انبياي الهي پنهان شده و در مقابل، ضياي حقيقت محمديه در مرآت وجودشان آشكارا رخ نموده است؛ در حالي كه حقيقت محمدي در وجود قدسي اولياي رحماني مستور گشته و در برابر، نور حقيقت علوي در آيينه تمام نمايشان جلوه اي كامل دارد.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام فرزند پاك سرشت امام موساي كاظم عليه السلام است و همان طور كه معجزه نبوي وجود منوّر فاطمه زهراعليها السلام مي باشد، معجزه امام هفتم عليه السلام نيز دختر عظيم الشأن ايشان حضرت معصومه عليها السلام است. «معجزه»، عمل خارق العاده اي است كه ديگران از آوردن مثل آن عاجزند و به راستي، وجود پُر جود كريمه اهل بيت عليهم السلام كه از پدري پاك و نوراني، و مادري عفيف و پرهيزكار متولد شده، معجزه نادر ولايي و كرامت عظيم ربوبي است؛ چه اينكه حضرتش در جوار امامان معصومي چون امام موساي كاظم عليه السلام و امام علي بن موسي الرضاعليه السلام رشد و نمو يافته و همواره بهره مند از تعاليم معنوي آن اختران منوّر آسمان ولايت بوده است كه اين امر، عاملي بسيار مهم در شكل گيري شخصيت يگانه، و تكامل علمي و معنوي آن بانوي بزرگ بوده است.
دختري كش دايه دوران نيابد همسري دختري كش مادر گيتي نزايد خواهري
دختري كه اباء و اجداد گرامش يك به يك تا به آدم يا امامي بوده يا پيغمبري(31)
7. يگانه هاي آفرينش
(25) دختر جز فاطمه نيايد چون اين صُلبِ پدر را هم مَشيمه مادر
(26) دختر چون اين دو از مَشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدّر
ترجمه:
(25) ديگر دختري مانند فاطمه معصومه عليها السلام از پشت هيچ پدر و از رحم هيچ مادري بيرون نخواهد آمد.
(26) از سراپرده قدرت الهي دختري همچون اين دو بزرگوار، يعني فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام به ظهور نرسيده و تقدير ربوبي بر اين است كه ديگر چنين اسوه هاي نيكويي تجلّي نيابد.
شرح و تحليل:
در منظر معنوي امام، فاطمه مرضيه و فاطمه معصومه عليهما السلام دو مولود خجسته و دو زن والامقامي اند كه هيچ پدر و مادري چونان اين دو وجود مبارك نزاييده و نمي زايد و صدف هستي ديگر گوهرهايي چنين نفيس را به خود نمي بيند. پدر حضرت فاطمه زهراعليها السلام پيامبر عظيم الشأني است كه تمامي انبيا از شريعت آسماني اش جام برگرفته اند و خورشيد تابناكي است كه صحيفه منوّر قرآن كريم را براي هدايت و تطهير انسانها به ارمغان آورده است و مادر بزرگ مرتبه اش خديجه كبري است كه صادقانه دل از جاه و منال دنيايي شست و تمام هستي اش را عاشقانه فداي محبوب خويش، رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ساخت. و اين گونه، درّ ثمين و مرواريد درخشان هستي از صلب پاك نبوي در وجود مطهّر خديجه كبري قرار گرفت و پس از ميلادي فرخنده در دامان سرشار از مهر و محبت محمدي تربيت يافت و به كمال و جمال بي نهايت نايل شد:
«[صديقه طاهره - عليها السلام - ] از مرتبه طبيعت شروع كرده، حركت كرده است، حركت معنوي. با قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مراحل را طي كرده است تا رسيده است به مرتبه اي كه دست همه از او كوتاه است».(32)
فاطمه معصومه عليها السلام نيز پدر بلند اختري همچون امام موسي بن جعفرعليه السلام ملقب به كاظم، و مادر عفيف و مؤمني به نام «خيزران»، ملقّب به نجمه داشت(33) كه وليده بهشتي و پاكي چون او را ثمر بخشيدند. نسب اين دختر صاحب منزلت از طرف جدّ و جده پدرش به تنديس حلم و استقامت، امام حسن مجتبي عليه السلام، و به مصباح هدايت و سفينه سعادت، حسين بن علي عليه السلام مي رسد.(34) از اين رو، در زيارت حضرت معصومه عليها السلام مي خوانيم: «السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ؛(35) سلام بر تو اي دختر حسن و حسين».
پدر شريف آن حضرت، امامي عظيم الشأن بود كه در شب زنده داري بسيار كوشا و در انجام طاعات و عبادات الهي جديت تمام داشت و عابدترين اهل زمان به شمار مي رفت و به همين جهت، «عبد صالح» ناميده مي شد. و اما مادر آن حضرت، تكتم يا خيزران، زن طهارت پيشه و عابدي است كه مادر امام كاظم عليه السلام در وصفش خطاب به فرزندش، موسي، فرمود: «تكتم جاريه اي است كه من از او بهتر نديده ام در زيركي و محاسن اخلاق. و مي دانم هر نسلي كه از او به وجود آيد، پاكيزه و مطهر خواهد بود»(36).
زن در منطق قرآن كريم، به منزله كشتزاري است(37) كه چنانچهاز هر گونه خس و خاشاك و هر نوع پليدي و مرضي پاك گردد،به زمين حاصل خيزي مبدل مي شود كه ثمره هايي مصفا و خالصاز آن به دست خواهد آمد. گفتني است كه تمامي ائمه هدي عليهم السلام باغباناني حاذق و كامل بوده اند، اما آنچه موجب ايجاد تفاوت معنوي در ميان فرزندانشان گرديده، ميزان طهارت معنوي و توجه قلبيو ايمان و اطاعت و ارادت همسرانشان خاصّه در ايام بارداري، بهآن ستارگان پرفروغ ولايت و سعادت بوده است و به بيان ديگر،آب زلال در هر ظرفي كه قرار گيرد، شكل و رنگ همان ظرف را بهخود مي گيرد.
فاطمه معصومه عليها السلام نهال طيبه اي است كه در بوستان ولايت روييده و از كوثر فاطمي سيراب گشته است و اين وليده نوراني ثمره پدر ولايي و مادر عفيفي است كه اوصاف حميد ملكوتي و مقامات شگفت معنوي و خُلق و خوي پسنديده الهي را در او به وديعت نهاده اند. از اين روست كه امام راحل نقش زنان را در تربيت انسان و اصلاح جامعه بسي بالاتر از مردان مي داند و مي فرمايد: «زن، مظهر تحقق آمال بشر است. زن، پرورش دهنده زنان و مردان ارزشمند است. از دامن زن، مرد به معراج مي رود. دامن زن، محلّ تربيت بزرگ زنان و بزرگ مردان است»(38). و در جاي ديگر، به صراحت بيان مي دارد كه: «نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است».(39)
در مورد بيت اخير (دختر چون اين دو از مشيمه قدرت * نامد و نايد دگر هماره مقدّر) شايان ذكر است كه اين فرمايش حضرت امام به معناي مسدود بودن راه كمال براي زنان و مردان نيست؛ بلكه اين دو دختر پاك سرشت، اسوه هاي كامل هدايت انسان به سوي مدارج عالي و نيل به مراتب اعلاي كمال و جمال مي باشند. اگرچه تاريخ بشري، گوهرهايي درخشان نظير اين دو جلوه لطيف و متكامل غيبي به خود نديده و نخواهد ديد، ولي هدف و مقصود از تجلّي اين دو نور رحيمي، واصل نمودن رهروان و حق جويان به قله هاي رفيع تكامل است. باشد تا آدميان با نظر در مرآت تمام نماي ايشان به اصلاح خويش همت گمارند و مسّ وجودشان را به طلاي ناب حقّ و حقيقت مبدل سازند و در پرتو عشق و ارادت قلبي بدين حوري سرشتان ملكوتي به ملأ اعلا پَر كشند و بر طريق جمال حق، رهسپار كمال مطلق گردند. زهره منوّر آسمان معنا، فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «أَنَا مَسْلَكُ نَجاةِ الرَّاغِبِينَ؛(40) من طريق نجات رغبت كنندگانم».
به يك نگاه مسّ قلب ما طلا سازي تويي كه با نظر خويش كيميا داري(41)
پى‏نوشتها:‌
1) مصباح الهداية» ص 61.
2) اصول كافي» ج 1، ص 110، ح 4.
3) مصباح الهداية» صص 46 - 45.
4) همان، ص 47.
5) سوره بقرة: 2، آيه 117.
6) همان، آيه 115. امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه شريف مي فرمايد: «... نَحْنُ كَعْبَةُ الله وَ نَحْنُ قبْلَةُ الله وَ نَحْنُ وَجْهُ الله، قالَ اللهُ تَعالي : «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله» ...» «بحار الانوار» ج 24، ص 303، ح 14).
7) ديوان امام» رباعي فيض وجود، ص 217.
8) منتهي الآمال» صص 846 - 845.
9) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده اي از آيةالله ثقفي تهراني به نام فاطمه ثاني).
10) سوره بقرة: 2، آيه 30.
11) همان، آيه 33.
12) زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم» ص 86 . (شعر از تاج الشعراء).
13) نرم افزار «نور الحكمة» بخش فرهنگ نامه، فرهنگ فلسفي، به نقل از كتاب نجاتابن سينا.
14) ر.ك: «تقريرات فلسفه امام خميني» ج 1، صص 362 - 358.
15) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» صص 29 - 28.
16) سوره فرقان: 25، آيه 45: «اَلَمْ تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ»؛ «آيا نديدي كه پروردگارت چگونه سايه را گسترانيد».
17) تفسير سوره حمد» ص 11؛ «سرّ الصلوة» ص 92.
18) همان، ص 256، به نقل از«صحيفه نور» ج 1،ص 239،بيانات امام درتاريخ 6/7/1356.
19) همان، ص 11.
20) لغت نامه دهخدا».
21) مصباح الهداية» ص 46.
22) ر.ك: سوره مريم: 19، آيه 51.
23) سوره آل عمران: 3، آيه 45: «و بود صاحب زيبايي در دنيا و آخرت، و بود از تقرّب يافتگان».
24) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده اي از آية الله ثقفي به نام «فاطمه ثاني»).
25) واژه انجيل به معناي «بشارت» است («عيسي» هامفري كارپنتر، ترجمه حسن كامشاد، ص 13).
26) تورات، معرب «تورة» عبري است و معناي آن شريعت و وصيت است.
27) علم اليقين» ج 1، ص 381.
28) فروغي از كوثر» ص 91 (شعر از تاج الشعراء در مدح فاطمه معصومه عليها السلام با عنوان «بارگاه رفيع فاطمي»).
29) همان ، صص 90 - 89 (شعر از تاج الشعراء، مديحه فاطمه معصومه (س) با عنوان «ريحانه رسول»).
30) بحار الانوار» ج 26، ص 5.
31) زندگاني حضرت معصومه وتاريخ قم» ص 107 (شعر از هاتف اصفهاني با عنوان«چراغ قم»).
32) امامت و انسان كامل» تبيان، دفتر چهل و دوم، صص 343 - 342.
33) فروغي از كوثر» ص 32.
34) نگين قم» جواد محدثي، ص 13.
35) مفاتيح الجنان» زيارت حضرت معصومه عليها السلام، ص 1035.
36) منتهي الآمال» ص 861 .
37) سوره بقره: 2، آيه 223: «نِسائُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»؛ «زنان كشتزار شمايند».
38) جايگاه زن در انديشه امام خميني» تبيان، دفتر هشتم، صص 58 - 57.
39) كلمات قصار» ص 207.
40) الفضائل» ص 80 .
41) لمعات عشق» حيدر معجزه، ص 106، (غزل «حبيبه حق» در مدح حضرت معصومه عليها السلام.
******************
مشكات سوم
توصيف فضايل حميده و خصال ستوده فاطمه رسالت و ولايت
حضرت فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام در كلام گلفام امام بسان دو كفّه ترازو مي باشند كه با اوصافي گوناگون اما در حقيقت واحد و برابر، از خاندان بزرگ نبوت و ولايت برآمده اند و يك نور پاك اند كه در دو كالبد جلوه گر شده اند و بسان دو بال عالم گستر، رهپويان حق را توان صعود بخشيده اند و جاذبه آسماني شان تعالي بخش عارفان و طائفان كعبه جمال به رفيع اعلا مي باشد.
از اين رو، در مشكات حاضر به تبيين اوصاف كمالي و عظايم باطني نور قدسي فاطمه رسالت و ولايت مي پردازيم و خاصه به شرح خصايص روحاني و فضايل معنوي كريمه اهل بيت، حضرت معصومه عليها السلام، مبادرت مي ورزيم و به مدد انفاس مسيحايي پير جماران و امام عارفان و آزادگان، تمثال جميل اين فرشته عروج به مقامات بلند سلوكي و مفتاح ورود به جنات الهي را ترسيم مي نماييم.
1. علم و حلم الهي
(27) آن يك امواج علم را شده مبد وين يك افواج حلم را شده مصدر
ترجمه:
(27) فاطمه زهراعليها السلام سرمنشأ برآمدن امواج علم و دانايي است و فاطمه معصومه عليها السلام محل صدور حلم و شكيبايي است.
شرح و تحليل:
حضرت فاطمه زهراعليها السلام درياي مواج علم، و كوثر هميشه جاري معرفت است كه در شهر وجود نبوي قرار دارد و باب ورود به آن جز از طريق ولايت ميسور نمي باشد. رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بابُها؛(1) من شهر علم هستم و علي درِ آن است». گويند كه پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم جبرائيل، فرشته وحي الهي، در طيّ 75 روز به طور مكرّر بر حضرت فاطمه عليها السلام نازل مي شد و حقايق و اسرار را براي ايشان بيان مي نمود و صحيفه فاطميه قطره اي از درياي بي كران علم فاطمي است كه علم اوّلين و آخرين و اخبار مربوط به آخر الزمان در آن رخ نموده است(2). حضرت امام در وصيت نامه سياسي- الهي خويش فرمود: «ما مفتخريم... صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است، از ماست»(3).
ايشان در فرازي ديگر مي فرمايد: «مسأله آمدن جبرئيل برايكسي، يك مسأله ساده اي نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي هركسي مي آيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كس كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است... جبرئيلبه طور مكرّر در اين 75 روز وارد مي شده و مسايل آتيه اي كه بر ذرّيهاو مي گذشته است، اين مسايل را مي گفته است و حضرت امير هم ثبت مي كرده است. و شايد يكي از مسايلي كه گفته است، راجع به مسايلياست كه در عهد ذرّيه بلند پايه او، حضرت صاحب - سلام الله عليه - است، براي او ذكر كرده است كه مسايل ايران جزو آن مسايل باشد، ما نمي دانيم، ممكن است»(4).
در مثال، همچنان كه امواج دريا از وسط دريا منشأ گرفته و به سوي ساحل روانه مي شود، فاطمه اطهرعليها السلام نيز به اشاره «أَنَا الْبَحْرُ المَسْجُور»(5) درياي لبريز و خروشان جمال الهي است كه امواج علم و بصيرترا روانه قلوب مشتاق خود مي نمايد و حضرت فاطمه معصومه عليها السلامنيز به يمن حقيقت فاطمي خويش، محل جوشش حلم و شكيبايي است كه امواج آن از معدن ذات خداوند «حليم» به سوي سينه هاي نيازمند جاري مي شود تا در پرتو حلم و بردباري در برابر مصايبو بلاياي گوناگون، امواج سهمگين طريق رشد و تعالي را بپيمايندو به سرچشمه حيات و آگاهي و جزيره خضراي ولايي نايل شوند: «أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ الْجَهْلَ بِالْحِلْمِ؛(6) شجاع ترين مردم كسي است كهبه موجب حلم بر جهل و ناداني غلبه كند». از اين رو، آن كس كه به زيور حلم و شكيبايي آراسته نباشد، حظّي از معرفت نمي برد و به حقيقت علم راه نمي يابد كه: «لا عِلْمَ لِمَنْ لا حِلْمَ لَهُ؛(7) كسي كه بردباري ندارد، هيچ علمي ندارد». بنابراين، آن كه در سير الهي خود به حليه تحمل و استقامت مزين شده، به قله رفيع علم و شناخت بار مي يابد و چشمه سار دانايي از قلب بر لسانش جاري مي گردد: «رَأْسُ الْعِلْمِ اَلْحِلْمُ؛(8) سرآمد علم، شكيبايي است».
يكي از ويژگيهاي بارز و خصال ستوده كريمه اهل بيت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، خصيصه حلم و بردباري ايشان در برابر شدايد روزگار همچون: فراق پدر بزرگوارشان، صبر در فراز و نشيب صراط معنويت و طهارت و نيز استقامت در طريق وصول به مقتداي همام و برادر محبوب خويش، علي بن موسي الرضاعليه السلام، بوده است؛ خصيصه بزرگي كه از پدر و مادر ارجمندش، به ويژه پدر عظيم القدر خود كه به سبب بسياري حلم و گذشت از تقصيركنندگان در حقّ خويش به لقب «كاظم» معروف بود،(9) به ارث برده است؛ پدر شريفي كه استوارتر از كوهساران در مقابل ظلم و ستم دستگاه حاكم و مصايب جانكاه ايام ايستادگي كرد و تمامي سختيها را به جان خريد و سرانجام به سال 183 هجري قمري در راه حقّ و حقيقت شهد مصفّاي شهادت را نوشيد و حسين وار بلانوش بزم عشق گرديد.
حضرت امام خميني - قدس سره - فاطمه زهراعليها السلام را مظهر «علم» و فاطمه معصومه عليها السلام را جلوه «حلم» مي دانند. در واقع، كسي از كوثر علم فاطمي بهره مند مي شود كه حظّي وافر از حلم معصومي داشته باشد و تنها آن كس به جمال جميل فاطمي آراسته است كه به يمن كريمه اهل بيت عليهم السلام به خلعت حلم و شكيبايي مفتخر گرديده باشد كه: «جَمالُ الرَّجُلِ حِلْمُهُ؛(10) جمال مرد، در شكيبايي اوست».
2. خطاب و عتاب ربوبي
(28) آن يك موجود از خطابش مَجْلي وين يك معدوم از عقابش مستَر
ترجمه:
(28) موجودات به سبب خطاب فاطمه زهراعليها السلام جامه ظهور بر تن نمودند و معدوم به موجب عتاب فاطمه معصومه عليها السلام پوشيده گشته و از ظهور محروم مانده است.
شرح و تحليل:
آن دَم كه مشيت ذاتي بر تجلّي موجودات يا ظهور اسما و صفات تعلق گرفت، امر الهي «كُنْ» بود كه از حقيقت فاطمي طنين افكن شد و به تصريح آسماني «فَيَكُونُ»، موجودات از سراپرده جمال حق عيان گرديدند و خلعت ظهور بر تن آراستند.
گفتني است كه موجودات قبل از «تعيّن» يا پيش از ظهور به صورت اعيان خارجي، معدوم التعيّن هستند كه اين خود عذابي بس بزرگ است؛ زيرا موجود تا تعين نيابد، استعدادهاي بالقوه اش، تجلّي فعلي نمي يابد و كمال و جمال آن به منصه ظهور نمي رسد.(11) همانند بذري كه تا شكوفا نشود و رشد و نمو نيابد، گلها، ثمرات و ديگر نعمات و كمالاتش همچنان مستور خواهد ماند.
لطيفه اي عرفاني كه حضرت امام در اين بيت بدان اشاره كرده،آن است كه عقاب و عتاب فاطمه ثاني، حضرت معصومه عليها السلام، معدومرا پوشيده نگاه مي دارد و خطاب و طنين فاطمه نبوي عليها السلام موجود معدوم التعين را جلوه بخشيده، در عالم اعيان به ظهور مي رساند.و در واقع، گوشه چشم و عنايت اين كريمه اهل بيت عليهم السلام همان فروغ تفضل فاطمي است كه تجلّي نبوغ و خلاقيت معنوي و شكوفايي و بالندگي در بصيرت و طهارت را به ارمغان مي آورد و آن كه به سبب اعمال ناشايست و ظلمات شهوات، از الطاف اين آستان بلند محروم است، مخاطب به عتاب ولية الله گشته، استعدادهاي پنهانش توانايي ظهور و فعليت نمي يابد و از دست يابي به منازل كمال و جمال فاطمي مهجور است و در عذاب سوزناك طبيعت، پيوسته اسير تباهي و نخوت مي ماند.
3. عزّت انبيا و شوكت اوليا
(29) آن يك بر فرق انبيا شده تارك وين يك اندر سَرْ اوليا را مَغْفِر
ترجمه:
(29) فاطمه زهراعليها السلام همچون كلاهخود بر سر انبيا قرار دارد و فاطمه معصومه عليها السلام براي اوليا بسان زرهي است كه زيركلاهخود بر سرمي گذارند.
شرح و تحليل:
حضرت امام در اثر نفيس خود، مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، مي فرمايد: «ألْوِلايَةُ باطِنُ الْخِلافَة؛(12) ولايت ، باطنِ خلافت است». بر اساس اين كلام لطيف، مي توان گفت كه نبوت يا خلافت محمدي، مقام شهودي و ظهوري دارد؛ اما ولايت يا حقيقت علوي، مقام غيبي و بطوني دارد و تمامي انبيا الهي موظف بودند كه آنچه را در وجهه ملكوتي و غيبي انسانها نهفته است، بر حسب استعداد آنها آشكار نمايند. به همين جهت، گروه انبيا همواره مأمور به تصديق و پذيرش ولايت بوده اند.
به بيان امام خميني - قدس سره - حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام با تمامي رسولان الهي به صورت «قيُّوميّت»، و با جناب رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله وسلم به نحو «تقوُّميّت» همراهي داشته است:(13) «كُنْتُ مَعَ الْاَنبِياءِ باطِناً وَمَعَ رَسُولِ اللهِ ظاهِراً؛(14) من همراه انبيا در باطن بودم و همراه رسول خدا در ظاهر هستم».
«قيّوم» به معناي پاينده و قائم به ذات است و معيّت ولايت با ساير انبيا به نحو قيّوميت، بدين معناست كه نبوت رسولان، قائم به ولايت، و حيات و پايندگي شان مرهون آن بوده است؛ اما در خصوص پيامبر ختمي مرتبت صلي الله عليه وآله وسلم كه ديگر انبيا از سرچشمه شريعت حضرتش جام برگرفته اند، معيّت ولايت با ايشان به نحو تقوّميت مي باشد و «تقوُّم» يعني راست شدن و قوام يافتن. پس نبوت محمدي به يُمن ظهور ولايت علوي به زيور اكمال و اتمام بار يافت و راست و تمام گرديد؛ به بيان ديگر، شريعت هيچ يك از پيامبران به مرتبت اتمام و اكمال بار نيافت و شريعت كامل و تام كه از هر گونه افراط و تفريطي مبرّاست و تمام فضيلت و كمال و شرف را در خود جمع دارد، تنها در عصر مصطفوي صلي الله عليه وآله وسلم و در هنگام نبوت محمدي صلي الله عليه وآله وسلم رخ نمود: «اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»؛(15) «امروز (روز غدير) دينتان را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم».
حضرت امام در بيان يكي ديگر از اوصاف معنوي اين دو جلوه مبارك بيان مي دارد كه فاطمه زهراعليها السلام مانند كلاهخود (تارك) بر سر انبيا (اهل رسالت) مي باشد و فاطمه معصومه عليها السلام بر سر اوليا (اهل ولايت) به مثابه زرهي است كه زير كلاهخود قرار گرفته است. همان گونه كه زره زير كلاهخود، پنهان است و كلاهخود، آشكار است، فاطمه اطهرعليها السلام همچون انبيا مقام ظهوريت را داراست و كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه عليها السلام بسان اوليا مقام غيبيّت را دارا مي باشد.
فاطمه زهراعليها السلام عزّت و شكوه را براي انبياي الهي فراهم نموده و فاطمه معصومه عليها السلام شوكت و لطافت را براي اولياي رحماني به ارمغان آورده است؛ آن يك تاج علم شريعت را بر سر اهل رسالت نهاده و اين يك، عقل و خرد اهل ولايت را به فروغ معرفت آراسته است.
بنابراين، مي توان اذعان داشت كه حضرت معصومه عليها السلام، جمال مستور در سراپرده قدس فاطمي است كه اولياء الله را به حقايق و لطايف معاني مفتخر ساخته و فاطمه زهراعليها السلام جمال جلوه گر در عالم شهود است كه شكوه و عزّت را براي رسولان حق در پي داشته است؛ چنان كه اوّلين پيامبر سلسله انبيا، آدم صفي الله عليه السلام، به بركت نور فاطمه اطهرعليها السلام توبه اش پذيرفته شد: «أَنَا [ الَّتي ] بي قَبِلَ اللهُ تَوْبَتَهُ؛(16) من كسي هستم كه خداوند به وسيله ام توبه آدم را پذيرفت».
4. كعبه جلال و مشعر جمال
(30) آن يك در عالم جلالت «كعبه» وين يك در ملك كبريايي «مشعر»
ترجمه:
(30) فاطمه اطهرعليها السلام «كعبه» عالم جلال و شوكت الهي است و فاطمه معصومه عليها السلام «مشعر» ديار مجد و عظمت رحماني است.
شرح و تحليل:
حضرت فاطمه مرضيه عليها السلام در مثال، همچون كعبه الهي است و همان طور كه ابوالائمة، علي عليه السلام، از درون كعبه تولد يافت و مهتاب ولايي اش از سراپرده اين جايگاه مقدس و مبارك رخ نمود، از وجود مطهر و منوّر فاطمي نيز، ديگر ائمه اطهارعليهم السلام جلوه گر شدند و به يُمن تلألؤ زهره رحيمي اش، ساير كواكب فروزنده ولايت و هدايت طالع گشتند. اما حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به بيان امام همچون «مشعر» مي باشد.
در توضيح مصراع دوم بيت مذكور، ارائه مقدمه اي كوتاه ضروري است و آن اينكه يكي از اعمال سيزده گانه حج تمتع، وقوف در مشعر الحرام است. حجّاج پس از مراسم توحيدي عرفات، در اوّل مغرب روز نهم ذي الحجّه به سوي صحراي مشعر كوچ مي كنند و پس از طيّ يك فرسخ، به بيابان مشعر مي رسند. در مشعر، پس از استراحت به اقامه نماز مغرب و عشا مي پردازند و شب را تا لحظات آغازين طلوع آفتاب روز دهم در آنجا مي مانند. اين نشست شبانه را«وقوف در مشعر» مي نامند. در اين شب است كه حجاج براي روز بعد كه روز رمي جمره عقبه در «مني » است، به جمع سنگريزه مي پردازند و هنگام طلوع آفتاب به سوي مني رهسپار مي شوند تا در آنجا به رمي جمره عقبه و مراسم قرباني پرداخته ، پس از حلق و يا تقصير به انجام طواف كعبه و ساير اعمال حج مبادرت ورزند.(17)
در شرح و تحليل عرفاني اين فراز از قصيده امام راحل بايد اظهار داشت كه رهرو صراط توحيد بايد در صحراي مشعر با شعور و عرفاني برخاسته از وادي عرفات و دعاي پر رمز و راز عرفه، زبان قلبشرا به لطايف ذكر الهي مترنم گرداند: «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَآذْكُرُوا اللهَعِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ»؛(18) «هر گاه از عرفات بازگشتيد، پس خداوند را در مشعر ياد كنيد».
در حقيقت، ذكري انسان ساز است كه بر مبناي معرفت به حق و بر پايه عرفان استوار باشد. عبارت لطيفي كه در اين آيه شريفه رازگشاي حقايق گرديده، آن است كه از وقوف در مشعر به «ذِكْرُ الله» تعبير شده است؛ يعني ذكر واقعي در صورتي در ضمير آدمي تحقق مي يابد كه انسان در مسير سلوك الي الله، در پرتو شعور و معرفت، با سلاح مجاهده و تزكيه، به جنگ با وساوس شيطاني نفس اماره قيام نمايد(19) تا به موجب خلوص نيت، عاشقانه رهسپار مسلخ فنا گردد و به بيان نبوي «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا؛(20) بميريد پيش از آنكه بميريد» با قرباني نفس اماره به دستان ربّاني حق به حيات طيبه رحماني نايل شود و خالص و پاكيزه از هر شرك و شكي، شايسته طواف كعبه جمال رحيمي شود.
از اين رو، فاطمه معصومه عليها السلام در بيان بنان امام راحل، مشعر ملك كبريايي و ديار عظمت و بزرگي است و فقط كسي به كعبه جمال فاطمي شرافت حضور مي يابد كه پيش تر در مشعر كبريايي معصومه عليها السلام به مجاهدت با نفس قيام نموده و هستي خويشتن را در طريق وصول به قبله آمال عاشقان قرباني كرده باشد تا در محرم سراي پاك كريمه اهل بيت عليهم السلام به حقيقت ذكر الله دست يابد و به زيور شعور و بصيرت آراسته گردد.
ولاي حضرت معصومه راحت جان است به چشم مردم آگاه روح ايمان است
به خاك پاك تو اي بنت موسي جعفر كه توتياي ضيابخش اهل عرفان است(21)
5. مرآت تمام نماي الهي
(31) «لَمْ يَلِد»م بسته لب وگرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهر
ترجمه:
(31) اين فراز از كلام الهي در قرآن مجيد كه فرمود: «لَمْ يَلِدْ»؛ [او خدايي است كه ]چيزي را نزاييده است» لبان مرا مهر زده و گرنه مي گفتم: اين دو نور قدس الهي، دختران خدايند كه در عالم ظاهر پديد آمده اند.
شرح و تحليل:
عبارت «لَمْ يَلِد» در مصرع نخست اين بيت، تلميحي است به آيه مباركه: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ»؛(22) «نه زاييده است و نه زاييده شده»؛ يعني الله تعالي خالق موجودات است، ولي زاينده آنها نيست؛ واجب الوجودي است كه ازلي و ابدي بالذات است و از چيزي زاييده نشده است. بنابراين، نمي توان اين دو وجود مقدس را وليده خدا ناميد و دختران او نام نهاد؛ بلكه اين دو جلوه مبارك، خلق حسناي الهي يا تجلّي تامّ ربوبي مي باشند. اما آنچه موجب شده كه حضرت امام از چنين تعبيري استفاده نمايد، آن است كه اين دو نور قدسي، جلوه تام و تمام جمال مطلق اند و همان طور كه يك فرزند خصايص ظاهري و ويژگيهاي باطني والدين خود را به ارث مي برد، اين دو وجود لطيف و شريف نيز اخلاق الهي و اوصاف كمالي و جمالي حق را به تمامه دارا هستند و مرآت تمام نماي ربوبي اند.
مظهر حقّ اند خانواده عصمت جلوه ربّ اند دودمان مطهر
بسته لبم لم يلد وگرنه بگويم دخت خداي است بنت موسي جعفر(23)
6. طريقت مستقيم الهي
(32) آن يك كوْن و مكانش بسته به مَقْنَع وين يك ملك جهانش بسته به مِعْجَر
ترجمه:
(32) وجود و مكانت حضرت فاطمه عليها السلام در مقنعه اش پيچده شده و ملك وجود حضرت معصومه عليها السلام به روسري اش بسته شده است.
شرح و تحليل:
به پارچه اي كه زنان سر خود را با آن مي پوشانند، مقنعه يا «مَقْنَع» مي گويند كه از پيش رو گشاده و باز است. و «معْجَر» به روسري زنان گويند كه آن را روي سرشان مي اندازند.
حقيقت و منزلت وجودي فاطمه زهراعليها السلام در وراي ضياي خورشيد رسالت محمدي (مقنع)، و عظمت و منقبت وجودي معصومه عليها السلام در وراي نور مهتاب ولايت علوي (معجر) نهفته است. و تنها از رهگذر شريعت ناب محمدي و معرفت گهرتاب علوي است كه مي توان به وجود لطيف و مكانت شريف زهراي مرضيه عليها السلام، و جايگاه والا و عالم معناي معصومه اهل بيت عليهم السلام واصل شد. نكته ديگر اينكه مقنع و معجر هر دو پوشاننده مو هستند، ولي چهره را نمي پوشانند. پس اين دو تنديس كمال و جمال، طريقت مستقيم الهي را كه به تصريح احاديث، از شمشير برّنده تر، از مو باريك تر و از شب تاريك تر است، در ليلة القدر وجودشان نهفته دارند و به حقيقت، صراط حميد وصول به سرچشمه حيات و تمثال لطيف و منوّر حقّ اند و زلف مشكين طريقت را جز براي راغبان و ارادتمندان صديق خويش نمي گشايند؛ چنان كه فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «اَنَا مَسْلَكُ نَجاةِ الرّاغِبينَ؛(24) من طريق نجات رغبت كنندگان هستم» ؛ همان طريقت و مسلكي كه امام عارفان و شاهدان، و سرور آزادگان و شهيدان، حسين بن علي عليه السلام، آن را در دعاي خويش در صحراي عرفات از پيشگاه قدس رحماني مي طلبيد: « إلهي حَقِّقْني بِحَقائِقِ أهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بي مَسْلَكَ أهْلِ الْجَذْب؛(25) بارالها! مرا به حقايق مقربان بياراي و به صراط مجذوبان و مشتاقان رهسپار ساز».
7. حجاب عصمت و نقاب عفّت
(33) چادر آن يك حجاب عصمت ايزد مِعْجَر اين يك نقاب عفّتِ داور
ترجمه:
(33) چادر حضرت زهراعليها السلام حجاب عصمت خداوندي است؛ يعني عصمت الهي در زير پوشش فاطمه عليها السلام نهفته است و روسري حضرت معصومه عليها السلام روبند عفاف و پاكي ربوبي است و در حقيقت چهره عفيف و نوراني حق وراي اين وجود لطيف و روحاني پنهان گشته است.
شرح و تحليل:
«چادر» به پارچه اي گويند كه تمام بدن زن به جز صورت را مي پوشاند و مراد از «مِعْجر» روسري است كه سر و گردن زن را مي پوشاند و زير چادر قرار مي گيرد(26). در اين بيت، امام راحل حضرت معصومه عليها السلام، اين سلاله پاك فاطمه اطهرعليها السلام را در پس حجاب فاطمي مستور مي داند و اظهار مي دارد كه عصمت الهي در زير پوشش فاطمي نهفته است و در واقع، انوار عصمت ايزدي از وراي حجاب فاطمه عليها السلام اين حجت باهره حق، بر وجود قدسي ائمّه اطهارعليهم السلام تابيده است. در حالي كه وجه لطيف و عفيف حق در زير نقاب حضرت معصومه عليها السلام مكنون مي باشد.
«عصمت» به معناي ملكه اجتناب از گناه و لغزش است و «عفت» به مفهوم پاكدامني و پارسايي است(27) و در واقع، نتيجه و رهاورد عصمت، عفت مي باشد. اگر عصمت الهي را به پيكر يك انسان تشبيه كنيم، صورت اين تنديس پاكي، عفت الهي است و اوج زيبايي و جوهره عصمت ربوبي در اين سيماي دلربا خلاصه مي شود. بنابراين، تنها كسي از حقيقت عفت بهره مند مي شود كه در پوشش عصمت فاطمي قرار گيرد و صرفاً كسي مَحرم حرم اهل بيت، وجود قدسي فاطمه معصومه عليها السلام، خواهد بود كه به يمن برخورداري از فروغ عصمت ايزدي، سلمان وار به عفاف و پاكي باطن نايل آيد و از رهگذر «فَمَنْ تَبِعَنِي فَهُوَ مِنِّي»(28) به منقبت «سَلْمانُ مِنّا أهْلَ الْبَيْت»(29) واصل گردد و اين گونه، به بركت رداي عصمت ربوبي از هر گونه لغزشي مصونيّت مي يابد و نقاب از وجه جميل حق به كنار رفته، چشمان تيزبين بصيرتش در جنّت لقا شاهد وجه منوّر و مطهر پروردگار خويش مي گردد: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»؛(30) «پس پرده ات را از تو برگرفتيم و امروز ديدگانت بينا شده است».
معصومه تو از موهبت دولت مهري هم نايره نور قمر حور سپهري
چون شد نظرم پاك بر اين عصمت افلاك يا رب بده از جنّت معصومه تو فهري(31)
8. مسند نشين سرير حقيقت
(34) آن يك بر ملك لايزالي تارُك وين يك بر عرش كبريايي اَفسر
ترجمه:
(34) حضرت فاطمه عليها السلام بر بلنداي ديار جاودانگي و ابديّت قرار گرفته و حضرت معصومه عليها السلام بر سرير عظمت و بزرگي حق، همچون تاج پادشاهي است.
شرح و تحليل:
در سراي ظاهر، «آب» مظهر حيات و زندگي است و پايندگي و بالندگي موجودات به وجود «آب» وابسته است. در عالم باطن و سراي حقيقت نيز وجود كوثري فاطمه زهراعليها السلام نمود تامّي از جاودانگي حق و آب حيات در ظلمات ذات است؛ چشمه سار زلالي كه نسيم حيات و روح پايندگي را در ضمير عارفان مقام و منزلت فاطمه عليها السلام نثار نموده است. بنابراين، فاطمه زهراعليها السلام پادشاه خلود و پايندگي است و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بر سرير عظمت و شرافت همچون تاج زرّين پادشاهي است. آن يك در زير ساق عرش، كوثر هميشه جاري و روح حيات آفرين وجود است و اين يك بر عرش كبريايي نغمه سروري و سيادت بر هستي را سر مي دهد.
حقيقت عرش به بيان نبوي «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ»،(32) قلب مؤمن سليم و كاملي است كه بر زمزم حيات فاطمه اطهرعليها السلام استقرار يافته و به يمن وجود لطيف و شريف فاطمه ثاني عليها السلام به تاج زيبنده مجد و كرامت مزين گشته است و اين گونه، قلب مطهر ارادتمندان آستان ولايي با كوثر بهشتي فاطمه عليها السلام زنده شده و در پرتو شأن و شكوه كريمه اهل بيت عليهم السلام به سلطنت و عظمت بار يافته است؛ چه اينكه آن، پادشاه ملك لايزالي حقّ است و اين، تاج زيبنده سيادت و عزّت است كه زينت بخش قلوب مؤمنان مي باشد.
9. پرتو جمال و سايه جلال
(35) تابشي از لطف آن، بهشت مُخَلّد سايه اي از قهر اين جحيم مُقعَّر
(36) قطره اي از جودِ آن، بِحار سَماوي رشحه اي از فيض اين، ذخاير اغير
ترجمه:
(35) پرتوي از انوار لطف و عنايت فاطمه زهراعليها السلام، خود بهشت جاودان است و سايه اي از قهر و غضب فاطمه معصومه عليها السلام، خود دوزخ ژرف الهي است.
(36) قطره اي از جود و بخشش فاطمه اطهرعليها السلام، خود درياهاي آسماني است و قطره تراوش نموده از فيض و تفضل فاطمه معصومه عليها السلام، گنجينه هاي انباشته براي ديگران مي باشد.
شرح و تحليل:
امام خميني - قدس سره - در تعليقات خود بر شرح فصوص قيصري مي نگارد: «فَالْجَمالُ ظُهُورُ الْجَمالِ وَالجَلالُ باطِنٌ فِيه وَبِالْعَكْس.فَالنَّارُ صُورَةُ الْغَضَبِ الإِلهِي وَباطِنُها الرَّحْمَةُ لِأَنَّها خُلِقَتْ لِاَجْلِ تَخْليصِ الْعِبادِعَنْ لَوازِمِ أَعْمالِهِم؛(33) جمال، در ظاهرْ جمال است و جلال در باطن آن استو همين طور برعكس (جلال، در ظاهرْ جلال است و جمال در باطن آن نهفته است). پس آتش دوزخ صورت خشم الهي است و باطن آن، رحمت است؛ زيرا جهنم به منظور خالص كردن بندگان از نتيجه كردارشان آفريدهشده است».
بنابراين، در اعتقاد عرفاني امام كه خاستگاه آن آيات نوراني و روايات اسلامي مي باشد، بهشت، صورت جمال و رحمت الهي است و جهنم، صورت جلال و غضب الهي است؛ به بيان ديگر، همه انسانها بر حسب مراتبشان به سوي خداوند بازگشت مي كنند؛ يكي به سبب اعمال صالح به جلوه جمالي خداوند، يعني بهشت نايل مي شود و ديگري به موجب رفتار زشت و ناپسند خويش به جلوه جلالي حق، يعني دوزخ مي رسد تا در شراره هاي غضب الهي از ظلمت گناهان خويش پيراسته گردد و طلاي فطرتش از هرگونه ناخالصي مبرا شود و در نهايت، شايستگي بهره مندي از رحمت ربوبي و تجلّيات جمالي را داشته باشد:
«خداوند تبارك و تعالي چون به بندگانش عنايت داشته، به آنان عقل داده، نيروي تهذيب و تزكيه عنايت فرموده، انبيا و اوليا فرستاده تاهدايت شوند و خود را اصلاح نمايند و دچار عذاب اليم جهنم نگردند و اگر اين پيش گيريها مايه تنبه و تهذيب انسان نگرديد... خداوند كريم مهربانبنده خود را به آتش اصلاح كند، همانند طلايي كه بايد در آتش، خالصو پاك گردد».(34)
ازاين رو، پرتوي از ستاره درخشنده فاطمه زهراعليها السلام و قطره اي از جود و بخشش آن حضرت، خودْ درياهاي بي كران آسماني است كه نعمات روح پرور و ثمرات كمال بخش معنوي را در پي دارد؛ دريايي كه امواج جمالش از جمال جميل بي نهايت حق برآمده و هر دم بر ساحل قلوب عاشقان و عارفان آستانش روان است و به عنوان فرشته نجات راغبان، آنان را به جنت عدن لقا و جزيره خضراي جمال رحيمي فرامي خواند(35) و در حقيقت، زهراي مرضيه عليها السلام جلوه متكامل فردوس اعلاست كه صالحان و مؤمنان را همواره از لطف و رحمت بهشتي خويش بهره مند مي سازد و باران كرامت و عنايتش را پيوسته بر جانهاي تشنه حقيقت و معنويت فرومي ريزد.
اما جحيم اسفل و آتش دوزخ، سايه اي از قهر و غضب فاطمه معصومه عليها السلام است و به واقع، شعله هاي قهاريت و خشم الهي استكه تطهير بندگان از لغزشها و پاكي آنان از زنگار كثرات را به دنبالدارد. از اين رو، تنها آن كه در آتش جلاليّت حضرت معصومه عليها السلام تطهير يافته، شايستگي حضور در فردوس اعلاي فاطمي را مي يابدو آن كه قطره اي از چشمه سار فيض فاطمه ثاني عليها السلام چشيده و قبسياز جلالت و كبريايي او برگرفته است، به معدن عظمت الهي دست يافته، سرشار از قداست و طهارت به بحر زلال و گواراي جمال فاطمي نايل مي شود و اين گونه، پس از طهارت و پاكي در «حرم اهل بيت عليهم السلام» است كه برخوردار از رحمت باطني و سرمست از فروغ وجه جميل فاطمي مي گردد.
هم نافه ولايي هم ناقه سمايي معصوم اهل بيتي هم اسوه كمالي
در گلشن معاني ريحان عارفاني مهتاب عاشقاني هم طرّه جمالي
دلها ز عشق رويت خوانده حديث كويت هم ليلي ولايت هم شهره جلالي(36)
پى‏نوشتها:‌
1) نهج الحق» ص 221.
2) اصول كافي» ج 1، ص 458، ح 1.
3) صحيفه انقلاب» ص 3؛ «صحيفه نور» ج 21، ص 171.
4) امامت و انسان كامل» تبيان دفتر چهل و دوم، صص 340 - 339.
5) الفضائل» ص 82 .
6) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم» ص 285، ح 6387.
7) همان، ص 286، ح 6431.
8) همان، ح 6427.
9) منتهي الآمال» ص 779.
10) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم» ص 285، ح 6392.
11) ر.ك: «مصباح الهداية» صص 86 - 84.
12) همان، ص 84 .
13) همان، ص 77: «وَ المَعيّةُ بالنِّسبَة الي سائر الأنبيا، عليهم السلام مَعيَّةٌ قَيّوميّةٌ وَ بالنِّسبة الي رسول الله صلّي الله عليه و آله مَعيَّةٌ تَقَوُّميّةٌ».
14) همان، ص 84 ؛ «كلمات مكنونه» ص 167، قال رسول الله (ص): «بَعَثَ عَليّاً مَعَ كُلِّ نَبيٍّ سرّاً وَ مَعي جَهْراً».
15) سوره مائدة: 5، آيه 3.
16) الفضائل» ص 80 .
17) رساله نوين» ترجمه و توضيح عبد الكريم بي آزار شيرازي، صص 159-154.
18) سوره بقرة: 2، آيه 198.
19) بحار الانوار» ج 17، ص 44، قال رسول الله (ص): «ما من انْسان الّا وَ معَه شَيْطانٌ؛ هيچ انساني وجود ندارد، مگر اينكه همراه او شيطاني است».
20) همان، ج 69 ، ص 59.
21) فروغي از كوثر» ص 94 (شعر از معجزه).
22) سوره توحيد: 112، آيه 3.
23) گنجينه دانشمندان» ج 1، ص 24 (قصيده فاطمه ثاني از آية الله ثقفي تهراني) .
24) الفضائل» ص 80 .
25) مفاتيح الجنان» دعاي عرفه امام حسين(ع)، ص 497.
26) لغت نامه دهخدا».
27) فرهنگ عميد» ذيل واژه عفت.
28) سوره ابراهيم: 14، آيه 36: «پس كسي كه از من تبعيت كند، از من است».
29) متشابه القرآن» ج 1، ص 217.
30) سوره ق: 50، آيه 22.
31) شعر از نويسنده، با نام «عصمت افلاك».
32) بحار الانوار» ج 55، ص 39، ب 4.
33) تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» ص 20.
34) مبارزه با نفس يا جهاد اكبر» ص 41-40.
35) پرواز در ملكوت» جزء دوم، ص 22: «نسبت جنت عدن و جنت المأوي، مثل ساحل درياست با ناف دريا؛ هر چه موج به ساحل مي رسد، از ناف دريا است. گويي جنة المأوي موج ساحلي جنت عدن است كه بايد به زورق و كشتي نشست و خود را به ناف دريا رسانيد. اين عالم جمال كه حاشيه بهشت است به اين سو، ما را به جنت المأوي مي رساند و جمال صافي جنت المأوي مجدّداً ما را به جنت عدن مي برد؛ چون جمال اين از لبريزي جمال آن است؛ موج به ساحل مي آيد و برمي گردد و در ناف دريا قرار مي گيرد. موج جمال هم مستقر و قرارگاهي دارد و همان موج او دل ما را به همراه خود مي برد ... تا به تفريحگاههاي عالي تري كه در جنت بالاتري است، سري بكشند. آنجا، جنّت فردوس است».
36) شعر از نويسنده، با نام «معصوم اهل بيت».
******************
مشكات چهارم
كريمه اهل بيت عليهم السلام و مكانت معنوي قم
از ابيات سي و هفتم به بعد، حضرت امام اشعار خود را به بيان آثار شگرف حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بر شهر مقدس قم و جايگاه معنوي اين سرزمين مبارك اختصاص داده و با عباراتي نغز و دلنشين به ترسيم حقايقي چند در شأن و منزلت اين بلده طيبه پرداخته و مكانت روحاني و جهاني اين ديار علم و معنويت را به خوبي تبيين كرده است. در ادامه سخن، به شرح و تحليل اين خصايص و فضايل روح پرور مي پردازيم و حريم دل را با عطر بهشتي حرم اهل بيت عليهم السلام طراوت مي بخشيم و گلهايي جان فزا و دل ربا از گلشن معارف و اسرار حضرت روح الله - قدس سره - برمي چينيم.
1. روشنايي بخش قم
(37) آن يك خاك مدينه كرده مزيّن صفحه قم را نموده اين يك منوّر
ترجمه:
(37) وجود ذي جود فاطمه زهراعليها السلام زينت بخش خاك مدينه گشته و وجود منوّر فاطمه معصومه عليها السلام در سرزمين قم، باعث شده تا اين شهر روشن تر و تابناك تر جلوه نمايد.
شرح و تحليل:
«مدينه» كه به يمن وجود الهي رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم قداست يافته،به بركت بارش كوثر فاطمي بر اين شهر، به طراوت و سرسبزيبهشتي مزين شده و در حقيقت، خاك پاك مدينةالنبي به سبب چشمه سار زلال فاطمه اطهرعليها السلام سجدگاه افلاكيان و زينت محفل كروبيان گرديده است.
اما شهر قم كه از ديرهنگام محور قيام و جهاد بر ضدّ ظالمان و ستم پيشگان زمانه بوده است، به ميمنت دختري از تبار زهراعليها السلام بيش از پيش مايه عظمت و بزرگي اين سرزمين مقدس شده و صفحه سپيد قم به موجب فروغ شكوه و عزّت كريمه اهل بيت عليهم السلام تابناك تر گشته و كلمه حسناي معصومي مايه درخشندگي هر چه بيشتر و نورانيت و سيادت روزافزون اين شهر را فراهم آورده و به مباركي حضور فرخنده و روحاني اين سلاله پاك آل رسول و مرواريد رخشان صدف بتول، از گزند ظلمات و آشوب كثرات آخرالزّمان امان يافته است: «وَاِنَّ الْبَلايا مَدْفُوعَةٌ عَنْ قُم وَأَهْلِهِ وَسَيَأْتِي زَمانٌ تَكُونُ بَلْدَةُ قُم وَأَهْلُها حُجَّةً عَلَي الْخَلائِق ... ؛(1) به درستي كه بلاها از شهر قم و اهلش دفع مي شود و به زودي زماني مي رسد كه قم و اهل آن، حجّت بر خلايق مي گردند».
حضرت معصومه عليها السلام تنها به مدت 17 روز در شهر قم به سر برد(2) و در طيّ اين ايام كوتاه نيز پيوسته در محراب عشق و عبادت كه به «بيت النّور» معروف گرديد،(3) پروانه وار مشغول حمد و ثناي پروردگار خويشو بندگي خالصانه در پيشگاه رحماني بود. و اين چنين، از رهگذر عبوديت عاشقانه و عارفانه به ربوبيّت حقيقي نايل گشت(4) و به عنوان «حرم اهل بيت عليهم السلام» انوار ربوبي را در فضاي قم پرتوافشان ساخت و اهل قم را برخوردار از نور قدس فاطمي نمود.امام صادق عليه السلام سالها قبل از تولد فاطمه معصومه عليها السلام فرمود: «به راستي براي خداوند حرمي است و آن، مكه است و براي رسول خدا حرمي است و آن، مدينه مي باشد و براي امير مؤمنان حرمي است و آن، كوفه است و براي ما نيز حرمي مي باشد و آن، شهر قم است. در آينده اي نزديك، زني از فرزندان من به نام فاطمه در آنجا دفن مي شود».(5)
2. منزلت بهشتي
(38) خاك قم اين كرده از شرافتِ جنّت آب مدينه نموده آن يك كوثر
ترجمه:
(38) به يمن وجود حضرت معصومه عليها السلام در شهر قم، خاك اين سرزمين مرتبت و قداست بهشت را يافته است و آب مدينه به بركت وجود فاطمه زهراعليها السلام بسان كوثر بهشتي گرديده است.
شرح و تحليل:
در احاديث گهربار اسلامي آمده است كه امام رضاعليه السلام در مدح اهل قم فرموده: «اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِيَةَ أَبْوابٍ وَلِاَهْلِ قُم واحِدٌ مِنْها فَطُوبي لَهُمْ، ثُمَّ طُوبي لَهُمْ، ثُمَّ طُوبي لَهُم؛(6) بهشت را هشت در است و يكي از آن درها از آنِ اهل قم است. پس خوشا به حالشان، پس خوشا به حالشان، پس خوشا به حالشان». بديهي است كه اين باب، جز وجود بهشتي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام نيست و حضرتش جنّت خوشبوي ولايت و روحانيت و گلشن خضراي ايمان و طهارت است كه خاك پاك قم به ميمنت آن وجود باشرافت و عظمت، منقبت بهشتي يافته و حرم امن اين تنديس طراوت و سرسبزي، سرزمين قم را جلا و صفايي ديگر بخشيده است؛ همان گونه كه حضور پرخير و بركت فاطمه اطهرعليها السلام، آب شهر مدينه را چون كوثر مصفا نموده است.
در يك نگرش عرفاني به اين بيت، مي توان ابراز داشت همچنان كه حضرت زهراي اطهرعليها السلام كوثر علم و معرفت و چشمه سار هميشه جوشان و جاري در وجود بهشتي پيامبر است و مدينة العلمِ نبوي با كوثر عشق و معرفت فاطمي سامان يافته، خاك مقدس قم نيز به يمن كوثر فاطمه ثاني عليها السلام به گلزار بهشت مبدل شده و حضرتش شميم روح فزاي جمال فاطمي خويش را در فضاي قم پراكنده ساخته و اين خاك خشكيده و شوره زار را به گلشن علم و بصيرت، و سرزمين ظهور رادمردان وادي توحيد، و عرصه قيام مؤمنان اهل تجريد، چونان خميني كبير - قدّس سرّه - رفعت بخشيده و مستضعفان و آزادگان عالم را سرمست از عطر ذكر و نام شيرين خود نموده است. امام كاظم عليه السلام در اشاره به اين معنا مي فرمايد:
«رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُم يَدْعُو النَّاسَ اِلَي الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبُرِ الْحَدِيدِ، لا تَزِلُّهُمُ الرِّياحُ الْعَواصِفُ وَلا يَمُلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَلا يَجْبُنُونَ وَعَلَي اللهِ يَتَوَكَّلُونَ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين؛(7) مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق دعوت مي كند. گروهي با او همراه مي شوند كه همانند پاره هاي آهن هستند. تندبادهاي حوادث آنان را نمي لغزاند و از جنگ خسته نمي شوند و نمي ترسند و بر خدا توكل مي كنند، و عاقبت نيك براي تقواپيشگان خواهد بود».
يادكرد اين نكته جالب توجه است كه در حديث مذكور، از امام خميني - قدس سره - كه در شمار كامل ترين و بارزترين مصداق اين روايت محسوب مي شود، به عنوان «مردي از اهل قم» ياد شده است ؛ در حالي كه ايشان متولد شهر خمين هستند و تنها سالياني چند در شهر مقدس قم جهت تحصيل علم و معنويت به سر برده اند. اين مطلب گوياي اين حقيقت است كه «اهل قم» در واقع، كسي نيست كه صرفاً در شهر قم متولد شده باشد و يا بيشتر عمر خويش را در اين سرزمين مقدس گذرانده باشد؛ بلكه اهل راستين قم كسي است كه شيعه حقيقي ائمّه معصومين عليهم السلام است و فراخور استعداد خويش به ليلةالقدر فاطمي شناخت پيدا كرده و به نور عشق و ارادت خالصانه و زيارت عارفانه كريمه اهل بيت عليهم السلام آراسته است؛ چنان كه آن امام عارفان و عاشقان، خميني عزيز - روحي له الفداء - نيز اين چنين بود؛ همو كه رهبر معظم و فرزانه انقلاب اسلامي، حضرت آية الله خامنه اي، در منقبتش فرمود: «او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود».(8)
آنچه مدعاي فوق را از نظر نقلي بهاثبات مي رساند، روايتي است كه حسن بن محمد بن حسن قمي آن را در «تاريخ قم»(9) نقل كرده است كه گروهي از مردم «ري» به زيارت امام صادق عليه السلام شتافتند و هنگامي كه به محضر آن امام همام عليه السلام شرفياب شدند، گفتند كه ما اهل «ري» هستيم. حضرت فرمود: «مَرْحَباً بِإخْوانِنا مِنْ أَهْلِ قُم؛ آفرين بر برادران ما كه از اهل قم اند». پس آنها عرض كردند كه ما اهل «ري» مي باشيم و امام عليه السلام دوباره همان سخن را فرمود.آنان چندبار ديگر تأكيد كردند كه از اهل ري هستيم، اما آن حضرت همواره همان پاسخ نخست را تكرار مي فرمود.(10)
بنابراين، آن كه به راستي، شيعه خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام است و در «حرم اهل بيت عليهم السلام» دل و جان خويش را با فروغ جمال و كمال كريمه اهل بيت عليهم السلام روشنايي بخشيده و حقيقت شب قدر را به يمن معرفت به منزلت باطني و حقايق معنوي فاطمه ثاني عليها السلام دريافته، در حريم بهشتي ولايت قدم نهاده و در شمار «اهل قم» مشمول رحمت و عنايات خاصّ الهي گرديده و به زيور ديانت و معرفت ديني آراسته و به نور عبادت اهل الله و منقبت اهل ولا نايل گشته است: «سَلامُ اللهِ عَلي أَهْلِ قُم وَرَحْمَةُ اللهِ عَلي أَهْلِ قُم... هُمْ أَهْلُ الدِّينِ وَالْوِلايَةِ وَحُسْنِ الْعِبادَةِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ؛(11) سلام خدا بر اهل قم و رحمت خداوند بر اهل قم! ... ايشان اهل دين و [دوستدار و پيرو ]ولايت و اهل عبادتهاي شايسته اند. درود خداوند و رحمت و بركات او بر آنان باد».
3. رَشك برين
(39) عرصه قم غيرت بهشت برين است بلكه بهشتش يساولي است برابر
ترجمه:
(39) سرزمين قم مايه حسادت و رَشك بهشت برين گرديده است؛ بلكه بايد گفت سرزمين بهشتي قم، همچون فردوس برين كه سرآمد همه جنّات است، جلودار جنان الهي و صف آراي تمامي سرزمينهاست.
شرح و تحليل:
طبق روايات مأثور از حضرات معصومين عليهم السلام بهشت الهي هشت باب دارد كه بالاترين آنها «فردوس برين» است. حضرت امام به جهت قداست و شرافتي كه اين ديار آسماني به ميمنت وجود معصومه اهل بيت عليهم السلام يافته است، آن را مايه رَشك و حسادت بهشت برين معرفي نموده است؛ چه اينكه به بركت حضور معنوي و طلعت روحاني حضرت فاطمه معصومه عليها السلام بزرگاني شريف و فرهيختگاني صاحبدل در اين شهر مقدس تربيت يافته اند و از دستان لطيف بهشتي اش، دلدادگان و عارفان راستين، باده توحيد و تجريد برگرفته اند و پروانه وار به گرد شمع جمالش به طواف برخاسته اند و از كوثر حيات و معرفتش مستانه نوشيده اند؛ رادمرداني كه بهشت عدن الهي و فردوس برين رحماني به وجود رحيمي شان رَشك مي برد و عاشقانه مشتاق وصال وجود خوشبوتر از بهشت و عظيم تر از عرش و وسيع تر از كرسي و زيباتر از ملكوتِ آن سلمان صفتان صراط مستقيم مي باشد. خداوند متعال فرموده:
«مرا گنجينه اي است عظيم تر از عرش، و وسيع تر از كرسي، و خوشبوتر از بهشت، و زيباتر از ملكوت. زمينش معرفت است و آسمانش ايمان، خورشيدش شوق است و مهتابش محبت و عشق، ستارگانش خواطر و افكار است و ابرش عقل، و بارانش رحمت، و ميوه هايش اطاعت و بندگي... آگاه باش كه اين گنجينه، قلب است».(12) قلب تزكيه شده چنين انسانهاي كاملي عرش خداي رحمان است و جايگاه حضورشان قداست و شرافتي بس رفيع دارد.
آن را كه زمين آسمانش جا نيست بر عرش برين و كرسي اش مأوا نيست
اندر دل عاشقش بگنجد اي دوست ايمان است اين و غير از اين معنا نيست(13)
گفتني است همچنان كه اهل قم در بيان اهل بيت عليهم السلام اختصاص به مردمان شريف قم ندارد، شهر مقدس قم نيز در واقع، هر سرزميني است كه شيطان نفس به امر نبوي از آن وادي هجرت نموده و در پرتو بارش باران فضل و عنايت فاطمه ثاني عليها السلام از نسيم جنّت نعيم مقربين طراوتي دل پذير يافته است و هر آن كه اهل قيام و مجاهدت در راه خداست و در عرصه ظاهر و باطن به مبارزه با جهل و ستم، و ظلمت غفلت و نخوت برخاسته، در شمار «اهل قم» مي باشد. از اين رو، قم پهنايي دارد به وسعت دلها، و هر جايي كه پاكان و صاحبدلان، و آزادگان و مستضعفان باشند، آنجا سرزمين بهشتي قم است و آستان كريمانه معصومه اهل بيت عليهم السلام نه تنها محدوده جغرافيايي قم، كه گستره حضور شيفتگان ولايت، و عارفان و شيعيان صديق معناست.
4. افتخار آفرينش
(40) زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد گر «لوح» را بيابد همسر
ترجمه:
(40) چنانچه خاك قم به عرش الهي فخر بفروشد و بدان مباهات كند، رواست. و اين شايستگي تا آنجاست كه سرزمين قم قدر و منزلت «لوح» الهي را يافته است.
شرح و تحليل:
آري، بهشت برين به وجود مقدادسيرتان و سلمان صفتان كوي ولا رَشك مي برد و خاك پاك قدم اهل راستين قم را توتياي ديده مي سازد؛ تربت مقدسي كه افتخار آفرينش است و به عرش الهي مباهات مي كند؛ زيرا حقيقت عرش كه به دلالت روايي «اَلْعَرْشُ ... اِسْمُ عِلْمٍ وَقُدْرَتٍ»(14) نور علم و قدرت الهي است، بر لوح قلب اهل قم رخ نموده و سراير علم لدني و سطوت رحماني در قلب سليمشان تجلّي يافته است و چشمه هاي علم و انديشه و انهار بهشتي: فقه و فلسفه و اخلاق و عرفان بر بستر عقل و دل محبان و رهروان رسالت و ولايت جاري گشته و خلايق را بهره مند از ضياي شريعت و نور معرفت ساخته است. امام صادق عليه السلام در منقبت سرزمين مقدس قم، اين پايگاه جهاني علم و دين، فرمود: «فَيَفِيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ اِلي سائِرِ البِلادِ فِي الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ... فِيُتِمُّ حُجَّةُ اللهِ عَلَي الْخَلْقِ حَتّي لا يَبْقي أَحَدٌ عَلَي الْأَرْضِ لَمْ يَبْلُغْ إِلَيْهِ الدِّينُ وَالْعِلْمُ؛(15) پس علم در شهر قم آشكار مي گردد و از آنجا به سوي ديگر سرزمينها در مشرق و مغرب عالم سرازير مي گردد... پس حجت بر خلق تمام مي شود، به طوري كه كسي كه دين و دانش به او نرسيده باشد، باقي نمي ماند».
«لوح» صحيفه نفس است كه محل ارتسام صور اشيا است و همان گونه كه به وسيله قلم مادي در لوح حسّي، نقوش عيني ترسيم مي شود، به موجب عقل اوّل كه قلم اعلاست، صور اشيا به شكل كلي، درنفوس ناطقه كليه كه قلب عالم اند، نقش مي بندد و چون صور آناز هر گونه تغيير و تبديل محفوظ و مصون است، آن را «لوح محفوظ» مي گويند.(16)
شهر قم، سرزمين قداست يافته از وجود مقدس حرم اهل بيت عليهم السلام، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است كه بهشت برين بدان رَشك مي برد و به يمن جوشش چشمه سار علم و حكمت فاطمي در آن، به عرش ربوبي فخر مي كند و بسان لوح محفوظ الهي لطايف و حقايق علم و بصيرت را بر صحيفه پاكش عيان ساخته و جاي جاي آن جلوه گر انديشمندان سترگ دين و عالمان رباني و تجلّي گاه حقيقت جويان بزم طهارت و دانايي است كه با قلم اعلاي ولايي بر لوح نفوس مستعد و تشنه معرفت، نقش حقايق رحماني مي زنند؛ جلوه هاي مباركي كه ياد و نامشان و كلام و راهشان جاودانه مي ماند و نقش ماندگارشان نمايانگر سيرت جميل فاطمي و آثار گهربارشان فيضان برخاسته از كوثر زلال باطني است؛ صاحبدلاني كه ابواب علم و حكمت را با مفتاح آسماني عالمه عصمت و كريمه اهل طهارت عليهم السلام گشوده اند و آسمان قم را با انوار حقّ و حقيقت روشنايي بخشيده اند: «حكيم عارف، مرحوم ملا صدراي شيرازي كه مدتها در روستاي كهك قم به سر مي برد، هر گاه يك مشكل و گره فلسفي برايش پيش مي آمد، يا از حلّ مسأله فلسفي [و معرفتي ]درمي ماند، آهنگ زيارت قبر دختر موسي بن جعفرعليها السلام مي كرد و فاصله چهار فرسخ تا قم را مي پيمود و در اين زيارت قبر و التجا و استمداد از روح بلند حضرت معصومه عليها السلام، مشكل علمي خود را حل مي كرد و به محلّ اقامت خود برمي گشت».(17)
5. مأواي خلايق
(41) خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر
ترجمه:
(41) خاك قم، تربت شگفتي است؛ زيرا مردمان را عزّت و آبرو بخشيده و پناهگاه امني براي مسلمان و كافر مي باشد.
شرح و تحليل:
جايگاهي كه شيطان به امر و اراده نبوي از آن رخت بربسته و بابي از ابواب اعلاي بهشت به روي آن گشوده شده، مايه عزّت و افتخار است و اهل آن، فاتح ميدان جهاد و حماسه اند و موجبات كرامت و شرافت خلايق را به ارمغان مي آروند؛ چنان كه انقلاب ايران از شهر مقدّس قم آغاز گرديد و انفاس قدسي و نسيم بهشتي حق از حرم مطهّر و جايگاه منوّر فاطمه معصومه عليها السلام بر جانهاي رسته از هوا و قلوب مشحون از عرفان و معنا، روحي دوباره دميد و مستضعفان و عدالت خواهان اين مرز و بوم را به زير رايت فاطمي و توحيدي حضرت امام خميني - قدّس سرّه - كشاند و آواي عزّت و شكوه اسلام را در شرق و غرب عالم سر داد و خورشيد اسلام ناب محمّدي در آسمان وجود خميني عزيز - قدس سره - از اين سرزمين مقدس طالع گرديد و به بيان صادق آل طهارت و عصمت عليه السلام: «تُرْبَةُ قُم مُقَدَّسَةٌ وَ اَهْلُها مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُم ... اَمااِنَّهُم اَنْصارُ قائِمُنا وَ دُعاةُ حَقِّنا؛(18) خاك قم، مقدس است و اهل آن، از ما هستندو ما نيز از ايشانيم ... همانا آنان ياري كنندگان قائم ما و دعوت كنندگان به حقّ ما مي باشند».
زمين آسماني قم به يمن وجود خجسته كريمه اهل بيت عليهم السلام پناهگاه امن تمامي خلايق گشته و به اعتقاد امام راحل حتي بي دينان و كافران و يا ساير مذاهب و اديان نيز از هر قوم و ملتي به زيارت حرم شريف خانم فاطمه معصومه عليها السلام مي شتابند و حضرتش همچون خورشيد فروزان كه هيچ يك از مخلوقات را از انوار خويش بي بهره نمي سازد، ارادتمندان و نيازمندان آستانش را هرگز بي نصيب نمي گرداند و گرمابخش جسم و جان خلايق بوده، باب رحمت و عنايت الهي را از هيچ كس دريغ نمي دارد و به حق، بهترين مأواي خلايق است كه همگان را بر اساس فطرت انساني شان مشمول فضل و بخشش خود نموده، گستره بشريت را در مأمن جهاني خويش به كلمه توحيد و آزادي و آزادگي فرا مي خواند:
«قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلي كَلِمَةٍ سَوآءٍ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللهُ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ»؛(19) «بگو اي اهل كتاب! بياييد به كلمه اي كه ميان ما و شما يكسان است، متمسّك شويم: اينكه جز خدا كسي را نپرستيم و براي او شريكي قرار ندهيم و غير از خدا برخي از ما برخي ديگر را ارباب نگيريم».
بنابراين، زائران حرم شريف و طائفان حريم جمال فاطمه ثاني عليها السلام پيوسته از خير كثير و فضل بي بديل اين آستان كريمانه مستفيض مي گردند و هر يك فراخور نيّت و معرفت خويش از اين گنجينه بي پايان ولايي توشه اي برمي گيرند و مسلمان و كافر هر كدام به نوبه خود از فيض و رحمت قمر درخشان و شمس تابان حرم ولايت برخوردار مي شوند. آري، حرم شريف آن همسان و همانند معصومان، بسان ابر باران زاي بهاري است كه در هر كوي و برزن مي بارد و سرزمينهاي خشك و مرده را روح حيات و سرسبزي مي دمد و خلايق را بهرمند از زلال لطف و عنايت خويش مي سازد.
قم بارگه فاطمه حور جمال است قم جايگه نايره طور جلال است
در گستره ظلمت و حيرت به خلايق قم پايگه بارقه نور كمال است(20)
برترين ترنّم عشق (حسن ختام)
(42) گر كه شنيدندي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
(43) آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي به جلالت ز آفرينش برتر»
(44) وين يك قُمري نمط هماره نگفتي «اي كه جهان از رخ تو گشته منوّر»
ترجمه:
(42)، (43) و (44) اگر حكيم قاآني، شاعر شيرازي، قصيده مرا مي شنيد، همچون طوطيان نمي سرود: «اي كسي كه به سبب جلال و عظمتت، از آفرينش برتري». و نيز چنانچه آن ديگر اديب سخنور اين ابيات را شنيده بود، هرگز بسان قُمريان نغمه سر نمي داد: «اي كسي كه جهان هستي به موجب جلوه روي تو منّور گشته است».
شرح و تحليل:
حضرت امام خميني - قدّس سرّه - در سنين جواني، در شش غزل و يك قصيده و يك مسمط و نيز يك قطعه، به «هندي» تخلص نموده اند. اين تخلّص اشاره است به شهرت جدّ بزرگوار امام، مرحوم آقا سيّد احمد، معروف به «سيّد هندي» كه از كشمير هندوستان مهاجرت نمود.(21)
عناوين اشعاري كه حضرت امام در آنها بدين نام تخلّص كرده اند، عبارت است از غزلهاي: «شب وصل، آيينه جان، پير مغان، خضر راه، صبح اميد، اخگر غم، حسرت روي، سخن دل»(22) و مسمّط «توصيف بهاران»(23) و قصيده «مديحه حضرت فاطمه زهراعليها السلام و حضرت معصومه عليها السلام» و قطعه «آب زندگاني».(24)
گفتني است كه حضرت امام در پايان قصيده مورد بحث، دو مصراع از شاعران بزرگ را تضمين نموده است: نخست يك مصرع از قصيده حكيم قاآني شيرازي است كه وي آن را در مدح نور حديقه احمدي، دختر امام موسي بن جعفرعليه السلام سروده است. مطالعه و دقت نظر در اين قصيده و مقايسه آن با قصيده حضرت امام و تعابير بلند عرفاني و بيانات لطيف روحاني آن، به وضوح نشان از ارزش و مرتبت محتوايي شعر امام دارد. آنچه حيكم قاآني، آن طوطي گلشن ادب و معنا، سروده، تنها پرتو شوق و ارادت را در دلها تابانده است؛ ولي آنچه امام عارفان و عاشقان، اين بلبل غزل خوان گلشن عرفان و ايمان، مستانه سروده، قلوب حق جويان را با مهتاب عشق و بصيرت منوّر ساخته و نهرهاي بهشتي طهارت و معنويت را بر بستر وجود رهروان طريق كمال و جمال مطلق روانه كرده است.
«طوطي» در عرفان، نماد جان عِلْوي پاك و مجرّد است. اما در اينجا مراد از «طوطي صفت»، معناي مصطلح بين مردم است و آن پرنده اي است كه تقليدكننده مي باشد.(25) چنانچه آن شاعر شيرازي قصيده نغز و سرشار از مضامين عرفاني امام را مي شنيد، همچون طوطيان كه تنها كلمات ديگران را بازگو مي كنند، چنين شعري را نمي سرود و اين گونه زبان به مدح و ثناي آن حقيقت رحيمي نمي گشود.
آن شاعر حكيم و فرزانه، همچنان كه در پايان قصيده خود بدان متذكر شده، به ميزان فهم و نگرش عامه سخن به ميان آورده و لطايف حقيقت را از نظرها پنهان داشته است. در حالي كه حضرت امام به صراحت پرده از روي حقايق الهي و اسرار باطني اين بانوي مكرم برداشته و مقام و منزلت ايشان را به شكلي شايسته و مطلوب ترسيم نموده است. در اينجا به بيان برخي از ابيات قصيده حكيم قاآني مي پردازيم:
اي به جلالت ز آفرينش برتر ذات تو تنها به هر چه هست برابر
زاده خير الوري رسول مكرم بضعه خير النساء بتول مطهر
از تو تسلي گرفته خاطر گيتي كز پي روح است آفرينش پيكر
عمر تو چون لفظ كاف و نون مشيت كم بد و زو زاد هر چه زاد سراسر
هست ز يك نور پاك ذو المنن ذات تو و حيدر و بتول و پيمبر
گر ز يكي شمع صد چراغ افروزند نور نخستين بود كه گشته مكرّر
ليك چو نامحرم است ديده عامي بكر سخن بِه نهفته در پس چادر(26)
امام خميني - قدس سره - در اشاره به قصيده ديگري كه در مدح حضرت فاطمه معصومه عليها السلام سروده شده، ضمن تضمين يك مصراع از آن، مي فرمايد كه اگر اين شاعر خوش بيان و اديب سخنور(27) نيز قصيده طرب خيز و شهدآفرين ايشان را خوانده بود، چون قُمريان(28) به ترنم چنان قصيده اي مبادرت نمي ورزيد؛ آن اديب سخندان، جهان را به يمن رخساره فاطمه معصومه عليها السلام منوّر مي داند، و حال آنكه در بيان آسماني و انديشه متعالي امام خميني - قدّس سرّه ازليّت با تربت فاطمي تخمير شده و ابديّت نيز با طلعت حضرتش محقق گشته است؛ حقيقت غيبي فاطمه عليها السلام هم افق فيض اقدس احدي و مظهر سرّ نهان الهي است؛ واجبي است كه لباس امكان پوشيده و نور پر فروغش علّت خلقت، و وجود لطيفش يگانه واسطه فيض است؛ معجزه نادره ولايي است كه انبيا و اولياي حق در حريم جلالش خالصانه معتكف شده اند و نهر حلم و شكيبايي، و چشمه شعور و دانايي را بر قلوب دلدادگان حرمش جاري ساخته و تنها قطره اي از بارش عنايتش حيات طيبه رحماني را به ارمغان آورده است؛ عصاره و چكيده بهشت برين است كه خاك قم را شرافت و طراوت ارزاني داشته و به عنوان «حرم امن اهل بيت عليهم السلام» مأمن آحاد بشريت و مأواي پيروان صديق ولايت گرديده و عزّت و افتخاري ماندگار را براي مخلَصين رهيده از خطوات شيطان و اهل راستين قم ثمر بخشيده و ابر رحمت و كرامتش گستره خلقت را فرا گرفته است.
خوشا عارفان و مقربان پيشگاه و خادمان بارگاه فاطمه معصومه عليها السلام كه بهره مند از فيض لطف و كرامت، و ابر رحمت و عنايت حضرتش مي گردند و به بركت نظر شريف او به حريم بهشت ربوبي راه مي يابند. يادكرد اين نكته جالب توجه است كه در مورد مقام شفاعت اين شفيعه روز جزا با دو گونه روايات مواجه مي شويم. برخي احاديث دلالت دارند كه به موجب شفاعت آن حضرت، اردتمندان و شيعيان فاطمي به طور عموم وارد بهشت مي شوند و اين، «شفاعت عام» است كه شامل حال همه دل دادگان و محبان حضرتش مي شود.امام صادق (ع) فرمود: تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شيعَتِيَ الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم؛(29) به موجب شفاعت او (فاطمه معصومه)، تمامي شيعيان به بهشت داخل مي گردند».
اما در زيارت مأثوره از امام رضا (ع) مي خوانيم: «يا فاطِمَةُ اشْفَعي لي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ؛(30) اي فاطمه! مرا در بهشت شفاعت نما كه همانا براي تو نزد خداوند مقام رفيعي است». اين نوع شفاعت را كه شفاعت پس از ورود به بهشت است، «شفاعت خاص» مي ناميم كه شامل شيعيان خاص و عارفان به حقّ حضرت معصومه عليها السلام و صاحبدلان و مؤمنان راستين ولايت مي گردد. در اين شفاعت، بعد از راهيابي به جنّت الهي، خاصان اهل معنا و شيعيان كامل ولا به توفيق ارتقا و رفعت به سوي منازل و مراتب اعلاي بهشتي دست مي يابند و به بيان «أَتَقَرَّبُ إِلَي اللهِ بِحُبِّكُمْ»(31) در پرتو لطف و نظر رحيمي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به محرم سراي ديدار رب در فردوس برين نايل مي شوند و در زمره مقرّبين ولايت به شناخت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام توفيق مي يابند؛ چنان كه در زيارت آن كريمه عليها السلام مي خوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللهُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنا في زُمْرَتِكُمْ ؛(32) سلام بر تو باد! خداوند در بهشتْ بين ما و شما شناسايي قرار دهد و ما را در زمره شما محشور نمايد».
از اين رو، زائران كعبه جمال و حرم جلال معصومه عليها السلام را مراتب و درجات گوناگوني است و فقط كساني كه بر اساس شناخت و بصيرت قلبي به شأن و منزلت آن حضرت، ديده ظاهر و باطن را به زيارت اين جلوه منوّر و مطهر حق سرمه آذين كرده اند ، از رهگذر لطف خاصه فاطمي مَحرم حرم اهل بيت عليهم السلام و لايق حضور در فردوس برين و شايسته شهود وجه جميل ربوبي مي گردند و صد البته كه «اَلْجَنَّة» يا بهشتِ به تمام معنا از آنِ چنين كساني است و «زيارت عارفانه، تنها از اهل بصيرت و معرفت برمي آيد».(33) امام رضاعليه السلام در اين باره مي فرمايد: «مَنْ زارَها عارِفًا بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّة؛(34) كسي كه معصومه را در حالي كه عارف به حقّ اوست زيارت كند، پس براي او بهشت مي باشد».
اميد است كه در حرم سرشار از جود و كرم اهل بيت عليهم السلام نداي توحيدي «اَللهُ اَكْبَر» و نواي ملكوتي «سُبْحانَ الله» و آواي بهشتي «اَلْحَمْدُ لِله» را از سر صدق و اخلاص در فضاي قلبمان طنين افكن سازيم و با معرفت و عشق راستين به پيشگاه قدسي فاطمه معصومه عليها السلام به زيارت حضرتش بشتابيم و به يمن گوشه چشم اين جلوه رحمت و كرامت و اسوه عشق و طهارت، چشمان خفته دل را به روي حقايق و معاني، و فهم و درك معارف الهي بگشاييم و همچون حضرت روح الله، خميني عزيز - قدّس سرّه الشّريف - در اين سرزمين مقدس و جايگاه «فاطميين»، مرآت جان را در پرتو تربيت معنوي صاحبدلان فاطمي و عارفان ربّاني، صفا و جلايي ديگر بخشيم تا انوار ستاره درخشان كريمه اهل بيت عليهم السلام در آن تلألؤ يافته ، در ظلمت سراي ناسوت به صراط حميد انساني راه يابيم و در زمره شاكران نعمت ولايت و بندگان آستان رحمانيّت، عاشقانه زبان به حمد و ثناي زهره منوّر فاطمي و ديده به وجه جميل رحيمي گشوده ، به بركت نيم نگاه كريمانه اين بانوي دو عالم، خالصانه از سراي خاك به اوج افلاك علم و معنا پَر كشيم و عارفانه مدارج والاي كمال و جمال را بپيماييم.
آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشه چشمي به ما كنند(35)
فهرست منابع
* قرآن كريم
1. آداب الصلوة، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اوّل، بهار 1370 ش.
2. آيينه جام (ديوان حافظ همراه با يادداشتهاي استاد شهيد مطهري)، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، مهر 1380 ش.
3. اسرار الحكم، حاج ملا هادي سبزواري، مقدمه و حواشي حاج ميرزا ابو الحسن شعراني، كتاب فروشي اسلامية، 1362 ش.
4. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، انتشارات علميه اسلاميّه، تهران.
5. اطيب البيان، سيد عبد الحسين طيب، انتشارات اسلام، چاپ سوم، تهران، 1366 ش.
6. الصراط المستقيم، علي بن يونس بناطي بياضي، انتشارات كتابخانه حيدريّه، چاپ اوّل، نجف اشرف، 1384 ق.
7. الطرائف، سيد علي بن طاوس حسيني حلي، چاپخانه خيام، قم، 1400 ق.
8. الفضائل، ابو الفضل شاذان بن جبرئيل قمي، انتشارات رضي، چاپ دوم، قم، 1363 ش.
9. امامت و انسان كامل، تبيان، دفتر چهل و دوم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اوّل، تابستان 1381 ش.
10. امام خميني از ديدگاه مقام معظم رهبري، قدرت الله بهرامي، ناشر: پژوهشكده تحقيقات اسلامي، قم، چاپ اوّل، پاييز 1381 ش.
11. انوار المشعشعين، محمد علي نائيني كچوئي قمي، تحقيق: محمد رضا انصاري قمي، چاپ اوّل، 1381 ش.
12. بحار الانوار، علاّمه محمّد باقر مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق.
13. پرواز در ملكوت، امام خميني، به اهتمام سيد احمد فهري، چاپ نهضت زنان مسلمان، تهران، بهمن 1359 ش.
14. تاريخ قم، حسن بن قمي، تصحيح و تحشيه: سيد جلال الدين طهراني، تهران، 1313 ش.
15. تأويل الآيات، سيد شرف الدين علي بن حسيني استرآبادي، مؤسسه انتشارات اسلامي، چاپ اوّل، قم، 1409 ق.
16. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد آمدي، الناشر: مكتب الأعلام الاسلامي، الطبعة الأولي، المحقق: المصطفي الدرايتي، قم المقدسة، 1366 ش.
17. تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الأنس، امام خميني، الناشر: مؤسسة «پاسدار اسلام»، الطبعة الثاني، المطبعة «دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم».
18. تفسير القمي، علي بن ابراهيم، مؤسسه دار الكتاب، قم، چاپ سوم، 1404 ق.
19. تفسير سوره حمد، امام خميني،استخراج و تنظيم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ چهارم، خرداد 1378 ش.
20. تقريرات فلسفه امام خميني، آية الله سيّد عبد الغني اردبيلي، تحقيق و نشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اوّل، بهار 1381 ش.
21. جايگاه زن در انديشه امام خميني، تبيان، دفتر هشتم، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ ششم، تابستان 1378 ش.
22. حضرت معصومه و شهر قم، محمد حكيمي، ناشر: معاونت فرهنگي آستان قدس رضوي، شهريورماه 1365 ش.
23. دلائل الامامة، ابو جعفر محمد طبري، مؤسسة البعثة قسم الدراسات الاسلاميّة، 1413 ق.
24. ديوان امام، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ بيست و پنجم، تابستان 1378ش.
25. ديوان حكيم قاآني شيرازي، مقدمه و تصحيح: ناصر هيري، انتشارات گلشائي، چاپ اوّل، تهران، تابستان 1363 ش.
26. رساله نوين، ترجمه و توضيح: عبد الكريم بي آزار شيرازي، ناشر: مؤسسه انجام كتاب، ارديبهشت 1360 ش.
27. زندگاني حضرت معصومه و تاريخ قم، سيّد مهدي صحفي، چاپ پنجم، انتشارات كتاب فروشي صحفي، قم.
28. زندگي نامه سياسي امام خميني، محمد حسن رجبي، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377ش.
29. سخن عشق، فاطمه طباطبايي، ناشر: معاونت پژوهشي انتشارات پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي، چاپ اوّل،تهران، پاييز 1380 ش.
30. سرّ الصلوة، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، زمستان 1372 ش.
31. سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، شيخ عباس قمي، انتشارات كتابخانه سنائي.
32. شرح فصِّ حكمةٍ عصمتيّةٍ في كلمةٍ فاطميّةٍ، علامه حسن زاده آملي، ناشر: نثر طوبي، چاپ سوم، قم، تابستان 1382 ش.
33. صحيفه انقلاب (وصيّت نامه سياسي - الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني)، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
34. علم اليقين، فيض كاشاني، انتشارات بيدار، قم، 1358 ش.
35. عوالي اللئالي،محمد بن علي بن احسائي معروف به ابن جمهور، تحقيق: مجتبي عراقي، مطبعة سيد الشهداء، قم، 1403 ق.
36. عيسي، هامفري كارپنتر، مترجم: حسن كامشاد، انتشارات طرح نو، خرمشهر، چاپ دوم، 1375 ش.
37. فروغي از كوثر، الياس محمدبيگي، ناشر: انتشارات زائر، چاپ سوم، قم، زمستان 1380 ش.
38. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سيد جعفر سجادي، كتابخانه طهوري، تهران، 1370 ش.
39. فرهنگ بزرگ جامع نوين، عربي به فارسي، احمد سياح، چاپ سيزدهم، انتشارات اسلام، تهران، 1370 ش.
40. فرهنگ ديوان امام خميني، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اوّل، زمستان 1372 ش.
41. فرهنگ عميد، حسن عميد، انتشارات امير كبير، چاپ ششم، تهران، 1364 ش.
42. فرهنگ فارسي، محمد معين، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ هشتم، 1371 ش.
43. كتاب الغيبة، شيخ طوسي، مؤسسه معارف اسلامي، چاپ اوّل، قم، 1411 ق.
44. كلمات قصار، پندها و حكمتها، امام خميني، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اوّل، بهار 1372 ش.
45. كلمات مكنونه، ملا محسن فيض كاشاني، تصحيح و تعليق: عزيز الله عطاردي قوچاني، انتشارات فراهاني، تهران، 1360 ش.
46. كلّيات حديث قدسي، محمد حسين حرّ عاملي، مترجم: زين العابدين كاظمي خلخالي، انتشارات دهقان، چاپ اوّل، تهران، زمستان 1377 ش.
47. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، كتاب فروشي اسلاميّه، تهران، 1352 ش.
48. لغت نامه دهخدا (نرم افزار دهخدا).
49. لمعات عشق، حيدر تهراني (معجزه)، قطع خشتي، 1361 ش.
50. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، امام خميني، مؤسسه انتشارات امير كبير، تهران، 1360 ش.
51. متشابه القرآن، ابن شهر آشوب مازندراني، انتشارات بيدار، 1328 ش.
52. مرواريد عفاف، محمود اكبري، قم، چاپ اوّل، تابستان 1376 ش.
53. مستدرك وسائل الشيعة، ميرزا حسين نوري طبرسي، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1407 ق.
54. مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، عبد الرزاق گيلاني، تصحيح: سيد جلال الدين محدث، ناشر: نشر صدوق، چاپ سوم، تهران، پاييز 1366 ش.
55. مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، امام خميني، مقدمه استاد سيّد جلال الدّين آشتياني، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، زمستان 1373 ش.
56. معارج القدس في معارج معرفة النفس، غزالي، مطبعه كردي، 1327 ق.
57. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1370 ش.
58. مناقب آل ابي طالب (المناقب)، ابن شهر آشوب مازندراني، انتشارات علامه، قم، 1379 ق.
59. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ناشر: مطبوعاتي حسيني، تهران، 1371 ش.
60. نگين قم، جواد محدّثي، نشر معروف، قم، چاپ دوم، مهرماه 1380 ش.
61. نهج الحق، حسن بن يوسف (علامه حلي)، مؤسسه دارالهجره، چاپ اوّل، قم، 1407 ق.
پى‏نوشتها:‌
1) بحار الانوار» ج 57، ص 212.
2) فروغي از كوثر» ص 33.
3) همان، ص 40.
4) مصباح الشريعة» ص 7، قال الصادق عليه السلام: «اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّة».
5) مستدرك الوسائل» ج 10، ص 368. راوي حديث مزبور در ادامه مي افزايد: «زماني امام صادق عليه السلام اين سخنان را فرمود كه هنوز امام كاظم عليه السلام به دنيا نيامده بود».
6) بحار الانوار» ج 60، ص 215؛ «سفينة البحار» ج 2، ص 445.
7) بحار الانوار» ج 60، ص 216.
8) امام خميني از ديدگاه مقام معظم رهبري» ص 17.
9) تاريخ قم» ص 214.
10) بحار الانوار» ج 57، ص 216، ب 36، ح 41؛ «بحار الانوار» ج 99، ص 267، ب 1، ح 5؛ «مستدرك الوسائل» ج 1، ص 368، ب 74، ح 12196.
11) سفينة البحار» ج 2، ص 446؛ «تاريخ قم» ص 7؛ «حضرت معصومه و شهر قم» ص 35، عَن أمير المؤمنين(ع).
12) بحار الانوار» ج 70، ص 59، ح 37، حديث قدسي خطاب به حضرت داود (ع).
13) ديوان امام» ص 199، رباعي ايمان.
14) اصول كافي» ج 1، ص 130، ح 2، عن ابو الحسن (ع).
15) بحار الانوار» ج 60 ، ص 213؛ «سفينة البحار» ج 2، ص 445.
16) برگرفته از نرم افزار درج، بزرگ ترين كتابخانه الكترونيكي شعر فارسي، بخش لغت نامه.
17) نگين قم» ص 32.
18) بحار الانوار» ج 60 ، ص 671.
19) سوره آل عمران: 3، آيه 64.
20) شعر از نويسنده، با نام «پايگاه نور».
21) زندگي نامه سياسي امام خميني» ص 109.
22) ديوان امام» صص 156، 139، 131، 92، 81، 78، 68 و 50 (به ترتيب).
23) همان، ص 279.
24) همان، ص 299.
25) فرهنگ ديوان امام» ص 215.
26) ديوان حكيم قاآني شيرازي» صص 211 - 209.
27) گفتني است كه نگارنده پس از جستجو در كتابخانه هايي چون: كتابخانه تخصصي ادبيات قم و كتابخانه حضرت آية الله مرعشي نجفي و پژوهش در نرم افزارهايي مثل: «درج» ، «گنج سخن» و «كريمه اهل بيت» و همچنين سؤال از واحد ادبيات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني - قدس سره - در تهران و برخي از اساتيد ادبيات، به مأخذ اصلي اين مصراع و شاعر آن دست نيافت.
28) حضرت امام در فرازي از قصيده خود در مدح ولي عصر عجل الله تعالي فرجه سروده است: «قُمريَك ماهور خواند و هدهد آواز عراقي». ماهور، آوازي است باطمأنينه و وقار كه طرب انگيز و شاد است و از آنجا كه آواز قمري آوايي شاد و خوب است، آن را به ماهور كه يكي از دستگاههاي موسيقي است، نسبت مي دهند.
29) سفينة البحار» ج 2، ص 376.
30) مفاتيح الجنان» ص 1036.
31) همان: «با محبّت به شما، به سوي خدا تقرب مي جويم».
32) همان، ص 1035.
33) نگين قم»جواد محدثي، ص 31.
34) مستدرك الوسائل» ج 10، ص 368، ح 12198؛ «بحار الانوار» ج 99، ص 265، ح 4.
35) آيينه جام» (ديوان حافظ)، ص 132.
******************
زيور هستي
حوريه عظيمي
- ? -
سيماي عرفاني حضرت معصومه عليها السّلام از ديدگاه امام خميني قدّس سرّه
مقدمه
انسان كامل به حكم آيه شريفه «و علّم آدم الاسماء كلّها»(1) مظهر جميع اسماي حسنا و صفات علياي حق جل و علا و در دار خلقت، مرتبه ظهور آنهاست. و به حكم حديث شريف «ان الله تعالي خلق آدم علي صورته»(2) عكس معبود در او افتاده و مسجود ملائكه گرديده است. از همين رو، انسان نيز به خدايي حق - تبارك و تعالي - اقرار كرد: «الست بربكم فقالوا بلي»(3).
بنابر اين چنين وجود مباركي، برزخ بين وجوب و امكان، مظهر اسماي حسنا، نور خدا در آسمانها و زمين و كون جامع و...گرديد. و همان گونه كه خود سرّ الهي است، كلامش نيز سر كلام الله است.
صحيفه اي كه پيش روي داريد، تفسيري بر قصيده «نورين نيّرين حضرت فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليها السلام» سروده امام خميني است و بيشتر مبناي حديثي و عرفاني و فلسفي دارد.
روش تفسير ابيات، موضوعي است. به اين صورت كه بعضي از ابيات با بيت بعد از خود وابستگي و ارتباط تنگاتنگي دارد؛ به گونه اي كه جدا كردن آنها موجب نارسايي مطلب و مقصود مي شود. از اين رو، ناگزير برخي از ابيات به صورت تك بيتي و برخي ديگر چند بيتي شرح داده شده است.
انسان كامل، مظهر ازليت و ابديت حق تعالي
اي ازليت به تربت تو مخمر وي ابديت به طلعت تو مقرر
واژه «ازل»، در لغت به معناي قِدم و نامي از نامهاي خدا و صفاتي از صفات او است.(4) در اصطلاحات صوفيه، ازل امتداد فيض را گويند؛ از مطلق معنا و ظهور ذات احديت در مجالي اسما، به نحوي كه مسبوق به ماده و مدت نباشد.
و ابديت در برابر ازليت، به معناي چيزي است كه آخر نداشته باشد و آن، امتداد زمان در طرف آينده است.(5)
مقصود از اينكه خداوند ازلي و ابدي است، اين است كه ذات الهي فراتر از چهارچوب زمان است؛ زيرا زمان از ويژگيهاي موجودات مادي است. هر كدام از اسما و صفات الهي مظهري دارد و خداونددر قرآن كريم، خود را ازلي و ابدي معرفي مي كند؛ امّا نه با اين دو اصطلاح، بلكه با تعبير «الاول» و «الاخر»، و مي فرمايد: «هوالاول والاخر والظاهر و الباطن».(6)
حضرت امام خميني قدس سره از حضرت معصومه عليها السلام به عنوان مظهر و آينه ظهور اين دو اسم شريف تعبير نموده اند؛ به اين معنا كه مظهر شي ء، صورت آن است؛ به عبارت ديگر، آنچه كه شي ء به واسطه آن معقول و محسوس مي شود.
عرفا معتقدند كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه براي اظهار اسما و صفات نامتناهي اش، مراتب كليه و جزئيه انشا كند كه آن مراتب مظهر اسمي از اسما حق است و احكام سلطنت آن اسم در آن مظهر به تمام و كمال ظهور يابد.(7)
بنابراين، حضرت فاطمه معصومه عليه السلام مظهر اسم شريف ازلي است؛ زيرا همان طور كه بعداً خواهيم گفت، نور وجودش از نور حق تعالي است. به همين سبب، ابدي و جاودانه است كه با گذشت قرنها گرد كهنگي بر آن نمي نشيند و فاصله زماني و مكاني در وجود و ادراك او معتبر نيست. از اين رو، همان طور كه پيشينيان از سفره كرم او اطعام شده اند، آينده گان نيز از فيض او بهره مند خواهند شد؛ چنان كه در زيارت نامه حضرت امام رضاعليه السلام مي گوييم: «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع كلامي».(8)
انسان كامل، مظهر رحمت و قدرت الهي
آيت رحمت ز جلوه تو هويد رايَتِ قدرت در آستين تو مُضْمَر
حضرت معصومه عليها السلام انسان كامل و آينه تمام نماي خداست.
«اول» و «آخر» از اسماي خداست؛ امّا اين تمام صفات او - عز و جل - نيست؛ هرچند كه هر كدام از صفات حق تعالي در بردارنده صفات ديگري نيز هست.
ما حق تعالي را به رحمانيت و قادر علي الاطلاق مي ستاييم. خداوند در قرآن كريم اين دو صفت را صريحاً عنوان فرموده و شروع سوره هاي قرآن كريم را به صفت رحمانيت و رحيميت مزين نموده است.(9) همچنين در آيات ديگري، قدرت علي الاطلاق خود را بيان فرموده: «انه علي كل شي ءٍ قدير».(10)
بنابر آنچه گفته شد، رحمت و قدرت واقعي از آن خداست. براي روشن شدن منظور حضرت امام، علاوه بر آنچه گفتيم، ناگزير از بيان دو مقدمه ايم:
1. يكي از صفات حق - تبارك و تعالي - «مؤمن» است، به دليل «هوالله الذي لا اله الاّ هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر...»(11)، از صفات انسان كامل نيز است.
2. پيامبر اكرم فرمود: «المؤمن مراة المؤمن»(12). از اين حديث، تفاسير مختلفي مي توان كرد، از جمله اينكه منظور از «المومن» اول، انسان كامل و منظور از «المؤمن» دوّم حضرت حق است. بنابراين، انسان كامل، مرآت و تجليگاه اسما و صفات حق - عزوجل - است. پس رحمت و قدرت نيز در او به نحو اتم و اكمل متجلي شده است.
به عبارت ديگر، انسان كامل، خليفة الله است: «اني جاعل في الارض خليفة»(13) و بين خليفه و مستخلف عنه بايد سنخيتي باشد، بلكه خليفه حق بايد تمام صفات او را به تمامه دارا باشد؛ منتها با حفظ مراتب وجوب و امكان.
علامه قيصري در اين باره چنين مي فرمايد:
«و مرتبة الانسان الكامل عبارة عن جمع جميع المراتب الالهية والكونية من العقول والنفوس الكلية والجزئية و مراتب الطبيعية (يعني طبيعة الوجود) الي آخر تنزّلات الوجود و تسمي بالمرتبة العمائية أيْضاً فهي مضاهية للمرتبة الالهية ولافرق بينهما الا بالربوبية ولذلك صار خليفة الله».(14)
بنابر آنچه گفته شد، حق - تبارك و تعالي - اول و آخر و ظاهر و باطن و حكيم و حليم و قادر و حي و...است و اين صفات در ميان انسانها - كه خليفة الله در ميان آنهاست - مصداقي مي طلبد كه علمشان اتم علوم، قدرتشان كامل ترين قدرتها، رحمتشان بهترين رحمتها و...باشد. و اين جز انسان كامل كسي نيست.(15)
انسان كامل، بستر فيض مقدس
جودت هم بسترا به فيض مقدس لطفت هم بالشا به صدر مُصَدَّر
انسان كامل، مظهر اسما و صفات حق است. تجلي حق به حسب اوّليت و همچنين باطنيت را فيض اقدس گويند كه به واسطه فيض مقدس به اعيان و اسما و اصل مي شود. فيض مقدس، تجلي به حسب ظاهريت و آخريت حق و قابليت در اعيان است.
بنابراين، فيض مقدس مترتب بر فيض اقدس است؛ زيرا به واسطه فيض اقدس، اعيان ثابته و استعدادهاي آنها در عالم علم محقق مي شود.(16)
جود افاده چيزي شايسته است كه بلاعوض است؛(17) به علاوه فعل فاعل كه فعلش هميشگي و بي عرض و عوض باشد، به فيض نيز تعبير مي شود و از اين جهت، حق را مبدأ فيض مي گويند.(18)
با توجه به اين معنا، مي توان گفت كه جود فيض حضرت حق است در مرتبه انسان كامل، و در واقع، بستر و محل آرامش و قرار فيض مقدس و به عبارت ديگر بستر همه هستي است.
پس جود انسان كامل ترتب بر فيض مقدس و فيض مقدس مترتب بر فيض اقدس حضرت حق است.
لطف انسان كامل هم بالش با صدر مصدر يا عقل اول است. در باب عقل اوّل، در بحثهاي بعدي به تفصيل سخن خواهيم گفت؛ امّا آنچه بيان آن در اينجا لازم است، اين است كه نور حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم همان صادر اول است و نور ايشان در حضرت معصومه عليها السلام تجلي يافته است. پس وجود مبارك حضرت معصومه عليها السلام واسطه فيض است كه از حضرت حق به حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله و از طريق ايشان به حضرت علي عليه السلام و... به حضرت معصومه عليها السلام مي رسد و به واسطه ايشان به موجودات عالم امكان مي رسد. در بحثهاي بعدي بيان كامل تري در اين مورد خواهيم داشت.
معصوميت حضرت معصومه عليها السلام
عصمت تو تاكشيد پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالمي ديگر
بحث در عصمت حضرت معصومه است. مقام عصمت حضرت معصومه عليها السلام بحثي بسيار مفصل مي طلبد و شايسته است در اين مقام مقاله اي نوشته شود.
عصمت از صفات انبيا و جانشينان آنان است. از نگاه متكلم، عصمت يعني لطف خفي كه خداوند با مكلفي از مكلفين انجام مي دهد؛ به گونه اي كه او انگيزه اي به انجام گناه و ترك طاعت ندارد. علامه حسن زاده عصمت را چنين تعريف مي كند: «حقيقت عصمت، نيرويي نوري و ملكوتي است كه دارنده اش را از هرچه كه موجب عيب و زشتي انسان است - از قبيل پليدي گناهان و آلودگيها و سهو و نسيان و ديگر رذايل نفساني - عاصم و حافظ است».(19)
حضرت اميرالمؤمنين، علي عليه السلام در فضايل اهل بيت عليهم السلام كلامي دارد كه بيان آن در اين مقام بسيار مناسب و گوياي معناي عصمت است:
«هم عيش العلم، و موت الجهل، يخبركم حِلْمُهم عن علمهم، و ظاهرهم عن باطنهم، و صمتهم عن حِكم منطقهم، لايخالفون الحقّ ولايختلفون فيه».(20)
همچنين مي فرمايد: «فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن، ان نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا».(21) پس اهل بيت عليهم السلام به واسطه عصمتشان، نيكوترين منازل قرآن هستند و گفتارشان از روي صدق و سكوتشان از روي حكمت است. بنابراين، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مظهر كرائم قرآن هستند و حق تعالي تمام گوهرهاي گرانبها و صفات پسنديده از قبيل علم و حلم وجود و شجاعت و عصمت و طهارت را در ايشان قرار داده است. از اين رو، گفتارشان عين صدق و سكوتشان عين حكمت است؛ حكمتي كه از احوال صاحب عصمت است.
حضرت معصومه عليها السلام نور خدا در آسمانها و زمين
جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرِّ مُختفي را مَظْهَر
به حكم آيه شريفه «الله نور السموات والارض»(22) نور، اسمي از اسماء الله است. نور، عبارت است از تجلي حق - تبارك و تعالي - به اسم «الظاهر». مراد از تجلي به اسم «الظاهر»، وجود عالم ظاهر در لباسهاي گوناگون، خواه از جسمانيات باشد يا روحانيات. اين اسم نيز همانند ساير اسما، در اسم اعظم خدا و انسان كامل تجلي مي كند.(23)
شايد حضرت امام قدس سره در اينجا حديث حضرت امام صادق عليه السلام را منظور نظر داشته اند كه در تفسير آيه شريفه سوره نور(24) فرمود:
«خداوند نور آسمانها و زمين است. حكايت نور او چون نور فانوسي است. آن فانوس، فاطمه عليهاالسلام است كه در آن فانوس، چراغي است و آن چراغ، حسن است و چراغ، در شيشه اي است و آن شيشه، حسين است. شيشه، مانند اختر درخشاني است. آن اختر درخشان، فاطمه است در ميان زنان جهان كه «از درخت پربركتي افروزد». آن درخت، حضرت ابراهيم عليه السلام است؛ درخت زيتوني است نه خاوري و نه باختري»، نه يهودي و نه نصراني...».(25)
بحث عرفاني ديگري كه حضرت امام قدس سره در مصرع دوّم بدان اشاره كرده اند، «سرّ مختفي» است. از آنجا كه محور بحث، كلام حضرت امام قدس سره است، در توضيح حديث فوق از نظر خود ايشان كمك مي گيريم: «در عرفان و فلسفه اسلامي، صفات حق را به دو نوع جمال و جلال تقسيم مي كنند. از مظاهر صفات جمال، قلوب عشقي است و از مظاهر صفات جلال، قلوب خوفي است؛ ولي اين بدين معنا نيست كه صاحبان قلوب عشقي از جلال الهي و صاحبان قلوب خوفي از عشق و محبت حق - سبحانه - بي بهره باشند، بلكه هر صفتي اگر جلال باشد، جمال را در باطن خود دارد و اگر جمال باشد، جلال را».(26)
كلام رفيع مولاي عارفان و اميرمؤمنان علي عليه السلام كه مي فرمايد: «هوالّذي اشتدّت نقمتُهُ عَلي أعدائه في سعة رحمته و اتسعت رحمته لأوليائه في شدة نقمته»(27)، مؤيد اين مطلب است.
بنابراين، معناي مصراع دوم چنين است: عصمت حضرت معصومه عليها السلام مظهر سرِّ مختفي و پنهان اسماء الهي است؛ اسراري كه براي آنان آشكار است و آنها محو آن اسرار شده اند، ولي براي ما سرّند.
انسان كامل، شعاع نور حق
گويم واجب تو را نه آنَتْ رتبت خوانم ممكن تو را ز ممكن برتر
ممكن اندر لباس واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظْهَر
ممكن امّا چه ممكن، علت امكان واجب امّا شعاع خالق اكبر
ممكن امّا يگانه واسطه فيض فيض به مِهْتر رسد و زان پس كهتر
ممكن امّا نمود هستي از وي ممكن امّا زممكنات فزونتر
اين ابيات در واقع، بيانگر چند مسأله فلسفي است كه بوي عرفاني به خود گرفته است، از جمله: بحث وجوب و امكان، برزخ بين وجوب و امكان، صادر نخستين واسطه فيض، و قاعده امكان اشرف. براي روشن شدن بحث، ابتدا به تعريف وجوب و امكان مي پردازيم:
ما هر مفهومي را در نظر بگيريم يا نسبتش به وجود، ضروري است كه واجب است و يا نسبتش به وجود و عدم، يكسان است كه ممكن نام دارد.
از يك طرف، با توجه به تعاريف ياد شده، تمام ماسوي الله، امكان ذاتي دارند؛ يعني از طبيعيات گرفته تا مفارقات نوريه هرچه كه تصوّر كنيد، در دايره امكان قرار گرفته است. از طرف ديگر، هر عقل سليمي از مقايسه انبيا و اوليا با ساير مخلوقات به اين نكته اذعان خواهد كرد كه آنها وجودي برتر و ممتاز دارند. دقيق تر اين است كه بگوييم: چنين مقايسه اي، قياس مع الفارق است.
حضرت معصومه عليها السلام به عنوان يكي از اين وجودات برتر، صفات حق در او متجلي و ثابت است كه در ابتداي نظر چنين مي نمايد كه واجب الوجود بالذات است. از اين رو، حضرت امام او را ابتدا واجب مي نامد؛ امّا از آنجا كه چنين ديدگاهي با توحيد منافات دارد، بلافاصله منصرف شده، متذكر مي شود كه رتبه تو اين چنين نيست؛ امّا قابل قياس با ممكن نيز، نيستي، بلكه ممكني هستي كه ملبس به صفات حق تعالي شده است.
نكته اي كه در اينجا عنوان آن لازم به نظر مي رسد، ديدگاه حضرت امام قدس سره در كيفيت واسطه بين واجب و ممكن است. ايشان حضرت مصومه عليها السلام را علت امكان و پرتوي از شعاع ذات مقدس مي داندكه در ضمن، آن واسطه فيض الهي را از دو بُعد مختلف مد نظر قرارداده است:
1. در فلسفه، بحثي است به نام وجود رابط و وجود مستقل. تنها حضرت حق تعالي است كه وجودي مستقل دارد و غيراز او هرچه هست، عين تعلق و ربط به او و همگي «الفقراء الي الله»(28) است. نسبت آنها به حق مانند نسبت شعاع خورشيد به خورشيد است؛(29) يعني هم نسبت به حق، محض فقر وفاقه اند و هم چنان صفات حق را در خود دارند كه بين آنها و حق تعالي فاصله اي نيست.
2. از اهم معارف اسلامي، معرفت واسطه هاي فيض الهي است. بر اساس قاعده «الواحد»، اگر علّتي به تمام معنا، واحد بسيط باشد، معلول و اثري كه بي واسطه از او صادر مي شود، واحد است. صدور معلولهاي متعدد از علّت واحد محال است؛ زيرا اگر معلولهاي متعددي در عرض هم از علتي واحد صادر شوند، موجب راه يافتن تكثر در علّت خواهد بود. بنابراين، از علت واحد تنها معلول واحد صادر مي شود.
حال كه فرض صدور كثير از واحد، من جميع الجهات، مستلزم راه يافتن كثرات و جهات امكانيه در مبدأالمبادي است و او از جهات امكاني مبراست، بنابراين كثرات به واسطه صادر نخستين - كه خود واحد است - از حق صادر شده اند.
در اصلِ يگانگي چنين وجودي بين فلاسفه و عرفا اختلافي نيست و اگر هم اختلافي باشد،(30) در اين است كه مصداق آن چيست؟ عقل است يا وجود منبسط، يا قلم يا نور و...؟
در اين مجال اندك، فرصت پرداختن به آرا و اقوال عرفا و حكما و بررسي آنها نيست. تنها از نظر مبارك حضرت امام قدس سره، كه در واقع، بيان ديگري از اين ابيات است، مدد مي جويم.
ايشان در مورد اين حقيقت، از اصطلاحات گوناگوني، از جمله: وجود عالم،(31) واسطه فيض،(32) نور پيامبر و حضرت علي عليهما السلام(33) و عقل مجرد(34) و...تعبير آورده اند و معتقدند كه فيض از حضرت حق به موجودات جزئي نمي رسد، مگر پس از اينكه از اين واسطه ها بگذرد و تنها راه بهره مندي از فيض الهي وجود همين واسطه هاست.(35)
حضرت امام معتقدند كه در رسالت ختميه، تمام دايره وجود از عوالم غيب و شهود تكويناً و تشريعاً، و جوداً و هدايتاً ريزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فيض حق و رابطه بين حق و خلق است و اگر مقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود، احدي از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدي نبوده و فيض حق به موجودي از موجودات نمي رسيد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم ظاهر و باطن نمي تابيد. و آن سرور نوري است كه در آيه نور وارد است كه «الله نورالسموات والارض».(36)
شايد يكي از تأويلهايي كه مي توان بر حديث شريف قدسي «لولاك لما خلقتُ الافلاك»(37) آورد، همين كلام حضرت امام قدس سره باشد؛ چون اگر واسطه اي نبود، خلق افلاك و هيچ موجودي از موجودات امكان پذير نبود. ايشان در مورد حديث شريف «لولا نحن ما خلق الله آدم...»(38) مي فرمايد: ائمه عليهما السلام واسطه بين حق و خلق هستند و بدون آنها حتي آدم ابوالبشرعليه السلام خلق نمي شد.»(39)
ايشان بر اساس اين سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله: «اوّل خلق الله نوري»(40)، معتقدند كه همه موجودات ريزه خواران سفره رسول گرامي اسلام هستند و با توجه به اينكه پيامبرصلي الله عليه وآله و عترت معصومين عليهما السلام نور واحد هستند،(41) به اين نتيجه مي رسند كه علاوه بر پيامبرصلي الله عليه وآله، در مورد حضرت علي عليه السلام و حضرت زهراعليها السلام و ساير ائمه معصومين عليهم السلام و حضرت فاطمه معصومه، فرزند حضرت موسي بن جعفرعليه السلام اين حكم صادق است.
شايد ذكر كلام صدرالدين قونوي در واسطه فيض و برزخ بودن انسان كامل بين وجوب و امكان، در اينجا خالي از فايده نباشد:
«هوالبرزخ بين الوجوب و الامكان و المرآة الجامعة بين صفات القدم و احكامه، و بين صفات الحدثان و هوالواسطة بين الحق و الخلق و به و من مرتبته يصل فيض الحق والمدد الذي هو سبب بقاء ما سوي الحق في العالم كله علواً و سفلاً، ولولاه من حيث برزخيته لاتغاير الطرفين لم يقبل شي ء من العالم المدد الالهي الوحداني لعدم المناسبة والارتباط لم يصل المدد اليه».(42)
مطلب ديگري كه حضرت امام قدس سره در اينجا متذكر شده اند، «كيفيت واسطه فيض» است:
ممكن اندر لباس واجب پيد واجب اندر رداي امكان مظهر
ايشان معتقدند كه واسطه فيض، وجودي است كه ماهيت ندارد و وجود محض است كه عين تعلق و ربط به واجب - تبارك و تعالي - است و تنها فرق آن با حق اين است:
«الواجب قيوم بذاته و مستقل في هويته والوجود العام المتقوم به ذاتاً صرف الاحتياج و محض الفاقه».(43)
در اين مختصر، بحث توحيد قرآني «الله الصمد» و همچنين وحدت وجود به طور ضمني بيان شده است كه تفصيل آن گرچه خالي از فايده نيست؛ امّا منافي با اختصاراست و ما به ذكر مختصري از آن اكتفا مي كنيم:
ذات مقدس باري تعالي، واحد، احدي و صمدي است كه بيان جامع و مانع آن را خداوند - عز و جل - در سوره توحيد، براي ژرف نگران آخرالزمان نازل فرموده است.
براين اساس، هيچ موجودي حتي قطب عالم امكان در رتبه با او برابري نمي كند؛ امّا اين بدان معنا نيست كه حق تعالي از غير خود(44) جداست؛(45) زيرا چنين نگرشي مستلزم راه يافتن جهات امكاني در ذات مقدس است، بلكه نسبت حق با موجودات، مانند نسبت دريا با موج است. از اين رو، حضرت امام قدس سره در ادامه، چنين سروده اند:
ممكن امّا چه ممكن علت امكان واجب امّا شعاع خالق اكبر
بنابراين، بين حق و خلق، معاينت و مباينت تام نيست و فيوضات الهي از طريق برزخي كه علت امكان است، به موجودات امكاني مي رسد؛ برزخي كه شعاعي از نور حق - تبارك و تعالي - است و وجود مستقل ندارد.
از ديگر معارفي كه در اين ابيات مدنظر قرار گرفته، قاعده امكان اشرف است: «فيض به مهتر رسد و زان پس كهتر».
براساس اين قاعده، از آنجا كه وجود ذو مراتب است، در تمام مراتبِ وجودِ ممكنات، لازم است كه ممكن اشرف، تقدم وجودي بر ممكنِ اخس داشته باشد؛ به عبارت ديگر، هرگاه ممكنِ اخس موجود باشد، ناگزير بايد پيش از آن ممكنِ اشرفي موجود شده باشد، و گرنه اشكالات چندي لازم مي آيد كه عبارت اند از:
1. صدور كثير از واحد بسيط؛
2. اشرف بودن معلول از علت خويش؛
3. وجود موجودي اعلا و اشرف از باري تعالي.
هر سه مورد محال است. پس ممكناتِ اشرف قبل از ممكناتِ اخس وجود يافته و واسطه فيض الهي شده اند و اين است منظور حضرت امام قدس سره از اينكه مي گويد:
ممكن امّا نمود هستي از وي ممكن امّا ز ممكنات فزونتر
مظاهر نور حق
وين نه عجب زانكه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيد كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر
آنچه در مدح حضرت فاطمه معصومه عليها السلام، بنت موسي بن جعفرعليه السلام گفته شد، تنها شمه اي از فضايل ايشان بود؛ زيرا در او نوري است كه همان نور رسول اكرم صلي الله عليه وآله است.
قبلاً گفتيم كه به حكم آيه شريفه «الله نور السموات والارض»،(46) ذات مقدس، نور است. بنابراين، «ظاهرٌ بذاته و مظهر لغيره»(47) است. همچنين گفته اند كه خداوند، نور است؛ زيرا تمام عالم را روشن كرده و آنها را از ظلمت عدم و نيستي به سوي نور وجود و هستي كشاندهاست يا ظاهري است كه هيچ گاه قابل عدم نيست و وجودش نوري است كه به اشيا فيض مي رساند و ماسوا را به انوار خويش مدد مي رساند.
پس حقيقت نور آن است كه غير را روشن سازد و هرآنچه كه غير را روشن نكند، نور نيست و حق تبارك و تعالي نور است و تمام انوار از اوست و قوام همه نيز به اوست.(48)
قبلاً گفتيم، مؤمن، آينه مؤمن است. بنابراين، نور كه از اسماي حسناست، در وجود انسان كامل تجلي كرده است. از اين رو، پيامبرصلي الله عليه وآله مي فرمايد: «اول ما خلق الله نوري»(49) شايد فرازهايي از دعاي نور از حضرت فاطمه زهراعليها السلام اشاره به همين مطلب باشد:
«بسم الله النور بسم الله النور بسم الله نور علي نور...بسم الله الذي خلق النور من النور والحمد الله الذي خلق النور من النور...»(50)
بنابر آنچه گفته شد، حق - تبارك و تعالي - پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله را از نور خويش خلق كرد و پس از آن حضرت، اين نور در حضرت علي عليه السلام و سپس در حضرت فاطمه عليها السلام تجلي يافت و همين طور در ساير معصومين از عترت پيامبرعليهم السلام.
از اين رو، حضرت محمدصلي الله عليه وآله، در حديث كساء عرض كرد: «اللهمّ ان هولاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي و دمهم دمي...»(51)
حضرت امام محمد باقرعليه السلام در تفسير آيه «فامنوا بالله و رسوله و النور الذي انزلنا...»(52) فرمود:
«به خدا سوگند كه مقصود از نور، ائمه آل محمدصلي الله عليه وآله هستند تا روز قيامت. به خدا كه ايشان همان نور خدا هستند كه فرو فرستاده، به خدا كه آنان نور خدا در آسمانها و زمين هستند...».(53)
جايگاه نور در فلسفه اشراق همان جايگاه وجود در فلسفه صدرالمتألهين است. شيخ اشراق فلسفه خود را براساس نور بناكرد و خداوند را نور الانوار ناميد و معتقد شد كه نور توسط انوار قاهره به انوار سافل مي رسد؛ يعني ايشان نيز از واسطه فيض الهي تعبير به نور كرده است. حضرت امام قدس سره در اين ابيات، به آيات شريفه قرآن اشاره و مبناي فلسفه شيخ اشراق را تبيين مي كند و معتقد است نوري كه در وجود حضرت معصومه عليها السلام است، همان نور محمدي صلي الله عليه وآله است و دقيق تر آنكه همان نور الهي است كه در برزخ بين وجوب و امكان يا در انسان كامل متجلي شده است.
همه موجودات عيني به منزله اعضا و جوارح انسان كامل هستند
اين است آن نور كز مشيت «كن» كرد عالم، آنكو به عالم است منوّر
يكي از امتيازات انسان از ساير حيوانات، فكر كردن است كه از معلومات خود با طي مراحلي به كشف مجهولات نائل مي شود.(54)
صاحبان روح قدسي يا مؤيدين من عندالله نياز به تفكر ندارند، بلكه آنان صاحبان حدس قوي هستند كه بدون طي مراحل فكر، به كشف مجهول نائل مي شوند.
چنين شخصي در عمل نيز همين حكم را دارد و نيازمند ابزار نيست؛ چون صاحب مقام مشيت الهي است و خداوند سمع و بصر و زبان و دست اوست، به حكم حديث شريف:
«...و انه يتقرب اليّ بامنافله حتي احبّه، فاذا احببته كنتُ سمعَهُ الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها...»(55)
حق تعالي عين جوارح و قواي روحاني و جسماني او مي گردد. بنابراين، تصرف فعلي او، مثل حدس مي شود كه در آن زمان قول و فعل يكي است. از اين رو انتقال و امتداد زماني در آن راه ندارد.
چنين انساني محل مشية الله مي گردد كه مظهر مقام شريف «انّما قولنا لشي ءٍ اذا اردناه ان نقول له كن فيكون»(56) است. پس زمان قول و فعل يكي شده،(57) حتي اطلاق زمان از ضيق تعبير است.
معاني اندر حرف نايد كه بحر قلزم اندر ظرف نايد
به عبارت ديگر، عالم امكان به منزله اعضا و جوارح او مي باشد و همان طور كه انسان اگر حركت دست و پا و هريك از اعضاي خود را اراده كند، مانند: بستن چشم و حركت لبها و زبان و...، بدون اينكه واسطه اي دربين باشد، آن را حركت مي دهد، موجودات ديگر نيز براي انسان كامل همين حكم اعضاي بدن را دارند. بنابراين، او مي تواند در اعيان خارجي تصرف كند.
براي مزيد توضيح، لازم است بدانيم كه انسان كامل، ظرف حقايق و خزاين اسماء الله است. اسماي خدا صرف لفظ نيستند، بلكه اعيان حقايق نوري هستند.(58) از حضرت امام صادق عليه السلام، روايت شده است كه فرمود: «و في قوله الله عزوجل: و الله اسماء الحسني فادعوه بها، قال: نحن و الله الاسماء الحسني التي لايقبل الله من العباد عملاً الاّ بمعرفتنا».(59) پس بايد صاحب اين مقام، صاحب ولايت تكويني باشد. از اين رو، مي توان گفت: «وعنده مفاتيح الغيب»(60)، كه مي تواند به اذن الهي در موجودات تصرف كند، حتي در بيرون از ظرف وجودي خويش موجودي را ايجاد كند؛ زيرا به برهان ثابت شده است كه تعلق نفس به بدن، تعلق تدبيري است و نفس، موجودي مجرد و قائم به ذات و محيط به بدن است. پس تفاوتي ندارد كه تصرف در بدن خود كند يا تصرف در ساير كائنات و اعيان خارجي، كه به منزله بدن است.(61) اين چنين مقامي را نه تنها حضرت محمدصلي الله عليه وآله و خاندان پاكش دارند، بلكه در مورد برخي از اولياءالله نيز صادق است و كراماتي كه از بزرگان و اولياء الله ديده مي شود، از اين دست است؛ البته مراتب، متفاوت است.
انسان كامل، صاحب مقام «كُن» است و عالم به وسيله اين چنين انساني منور مي شود و نور وجود را در كل عالم امكان ساري و جاري مي سازد.
فاطمه عليها السلام كوكب دري
اين است آن نور كز تجلي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور
در مباحث قبلي گفتيم كه نور فاطمه معصومه عليها السلام از نور حضرت زهراعليها السلام است و در اين ابيات به همين نور، و مباهات عالميان به وجود چنين نوري در افراد انساني اشاره شده است. براي اينكه به عمق معناي آن پي بريم، ابتدا بايد دو اصل مهم فلسفي به خوبي روشن شود:
1. نظام كنوني عالم، نظام احسن است: در جهان بيني اسلامي، نظام عالم بهترين نظام ممكن است و حكيم بودن خداوند اقتضا دارد كه از ميان جهانهاي بي شمار ممكن، بهترين و كامل ترين جهان را بيافريند كه خود فرمود: «الذي احسن كل شي ءٍ خلقه».(62)
2. سنخيت ميان علت و معلول: هميشه بين علت و معلول و خليفه و مستخلف عنه، سنخيت است. از اين رو، صادرِ نخستين و خليفة الله و انسان كامل بايد صفات كمال الهي را به بهترين وجه و در بالاترين مرتبه امكان دارا باشد؛ زيرا اوّلاً هر اثري نمودار دارايي مؤثر خود است. علاوه برآن، امساك فيض در فيّاض علي الاطلاق راه ندارد، وگرنه مستلزم راه يافتن نقص و قوه در حق تعالي است؛ حال آنكه واجب - جلّت عظمته - واجب من جميع الجهات و غني مطلق است: «انتم الفقراء الي الله و الله هوالغني الحميد»(63) و حالت منتظره در او راه ندارد و تمام آنچه كه براي ممكن به امكان عام است، در آن مقام مقدس به وجوب و فعليت محض است و اگر قابل در فعليت تام باشد، براي اخذ حقايق، حالت منتظره نخواهد داشت. به همين جهت، انسان كامل در قابليت اسماي حق تام است و مظهر و مصداق آيه شريفه «و علم آدم الاسماء كلّها»(64) است.
از آنچه كه گفته شد، روشن مي شود كه وجود مبارك حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مظهر همين آيه شريفه است و خداوند با دست قدرت علي الاطلاق خويش اين وجود را به بهترين وجه ترسيم نموده و فرموده است: «قل كل يعمل علي شاكلته».(65)
اين تجلي و اين نور مايه افتخار تمام زنان، بلكه تمام انسانهاست؛ چرا كه زن به طور اخص و انسان به طور اعم شايستگي پيدا كرده كه مظهر چنين نوري قرار گيرد. خداي تبارك و تعالي مي فرمايد: «كأنها كوكبٌ دريٌّ»(66) و حضرت امام صادق عليه السلام از آن كوكب، تعبير به حضرت فاطمه زهراعليها السلام كرد،(67) كه «اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر».
غفلت شيطان از نور آدم عليه السلام
شيطان عالم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر
شيطان پس از شش هزار سال عبادت حق تعالي، با اينكه از جنّيان بود، در اثر كثرت عبادت، در صنف فرشتگان درآمد و در مقام كروبين قرار گرفت. زماني كه حضرت حق، آدم عليه السلام را آفريد، امانت خويش را از فرشتگان طلبيد و انجام عهد و پيمانش را از آنان خواست و فرمود كه براي سجده به آدم و فروتني در برابر عظمت و بزرگي او حاضر شوند. همه مقربان درگاه سجده كردند، غير از شيطان كه غرور جلوي چشم حقيقت بين را گرفت و بدبختي بر وي غلبه كرد. شيطان به اينكه از آتش آفريده شده است، تكبر نمود و آدم را كه از پاره گل خشك آفريده شده بود، ناچيز دانست و مطرود درگاه الهي گرديد.(68) خداوند در چند آيه از قرآن كريم، اين واقعه را با تعابير گوناگوني بيان فرموده است، ازجمله: «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس و ابي واستكبر و كان من الكافرين»(69)
به جهت اينكه جنبه جسماني آدم - علي نبينا و آله و عليه السلام - را مي ديد، از حقيقتي كه در وجود حضرت آدم عليه السلام بود، غفلت و از فرمان حق - عزوجل - سرپيچي كرد؛ امّا اگر به نورانيت انسان علم داشت و مي دانست كه آتش وجود شيطان نسبت به آن نور چيزي نيست، هرگز نافرماني نمي كرد.(70) اين واقعيت را حضرت سيدالساجدين، زين العابدين، علي بن حسين عليه السلام در ضمن حديثي از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله بيان مي فرمايد. با وجود اينكه ذكر آن، منافي با اختصار است، ولي بياني بسيار مناسب و جامع در اين زمينه است. از اين رو، ما به بعض قسمتهاي آن در اينجا تبرك مي جوييم:
«قال علي بن الحسين عليهما السلام: حدثني ابي عن ابيه عن رسول الله صلي الله عليه وآله قال: يا عباد الله ان آدم لمّا رأي النور ساطعاً من صلبه اذكان الله قد نقل اشباحنا من ذروة العرش الي ظهره، رأي النور ولم يتبين الاشباح، فقال: يارب ما هذه الانوار؟ فقال عزوجل: انوار اشباح نقلتهم من أشرف بقاع عرشي الي ظهرك، ولذلك امرت الملائكة بالسجود لك، اذكنت و عاء لتلك الاشباح، فقال آدم: يارب لو بينتها لي، فقال الله عزّوجل: انظر يا آدم الي ذروةالعرش. فنظر آدم عليه السلام و وقع نور اشباحنا من ظهر آدم علي ذروة العرش فانطبع فيه صور انوار اشباحنا التي في ظهره كما ينطبع وجه الانسان في المرآة الصافية فرأي اشباحنا فقال: ما هذه الاشباح يارب؟ قال الله: يا آدم هذه الاشباح أفضل خلائقي و برياتي... هؤلاء خيار خليقتي و كرام بريّتي بهم آخذ و بهم أعطي و بهم أعاقب و بهم أثيب فتوسل بهم اليّ...».(71)
بقاي عالم امكان به وجود انسان كامل
آبروي ممكنات جمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
كلام حضرت امام قدس سره را در قالب بحثهاي گوناگون و به انحاي مختلفي مي توان تفسير كرد؛ به اين معنا كه هم در قالب بحث حديثي و هم فلسفي و هم عرفاني قابل ارائه است. از آنجا كه احاديث شريف معصومين عليهما السلام تقدم وجودي و بالشرف نسبت به بقيه بحثها دارد، ابتداي اين بحث را به احاديثي چند مزين مي كنيم و بعد به ديگر مباحث مي پردازيم:
الف. بحث حديثي: به برخي از اين احاديث، در بحث «برزخ بين وجوب و امكان» اشاره كرديم كه حاكي از عظمت وجودي مقدس پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و اهل بيت پاكش عليهم السلام بود، از جمله: در حديث شريف قدسي «لولاك لما خلقت الافلاك؛(72) اگر تو اي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نبودي، زمين و آسمان (تمام ما سواي الله است) را خلق نمي كردم».
بنابراين، منظور حضرت امام از «گر نبدي باطل آمدند سراسر» اين است كه بدون اين نور، امكان آفرينش موجودات ديگر نبود، نه اينكه بگوييم موجودات ممكن به وجود مي آمدند و وجودشان باطل و بيهوده بود.
مطلب ديگري كه بدان اشاره شده است، اين است كه آبروي تمام ماسوي الله از اين نور است؛ يعني علاوه بر اينكه تمام موجودات، نور وجود خويش را از اين نور مقدس گرفته اند، به چنين نوري مباهات نيز مي كنند؛ چنان كه اشاره به برخي اتفاقات شب معراج، نمايانگر بخشي از اين واقعيت است:
حضرت محمدصلي الله عليه وآله در معراج خويش چون به بيت المقدس رسيد و داخل مسجد شد، حضرت ابراهيم و موسي و عيسي و ساير انبياعليهم السلام دور آن حضرت حلقه زدند و بعد آماده نماز شدند. حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: «شك نداشتم كه نماز به امامت جبرئيل برپا مي شود، اما وقتي صفوف نماز به هم پيوست، جبرئيل دست بر شانه ام گذاشت و مرا مقدم داشت و خود نيز به اتفاق پيامبران عليهم السلام به من اقتدا كرد.»(73)
حكايتي ديگر كه مقام اين نور را بيان مي كند، ملاقات حضرت محمد و حضرت علي عليهما السلام است. حضرت محمدصلي الله عليه وآله در شب معراج، در آسمان پنجم، صورت نوراني علي بن ابي طالب عليه السلام را ديد. از جبرئيل سؤال فرمود: مگر پسر عمويم قبل از من آمده است! جبرئيل عرض كرد: خير، ملائك مشتاق ديدن علي عليه السلام بودند، خداوند ملكي را به شكل علي عليه السلام درآورد تا ملائك هم لذت ببرند.(74)
ب. بحث فلسفي: ماسوي الله، همه ممكن اند، امّا وجود ذو مراتب ابتدا به ممكن اشرف مي رسد، بعد به واسطه آن به ممكنِ اخس. بنابراين، وجود مخلوقات تابع حقيقت محمدي صلي الله عليه وآله است كه آدم ابوالبشرعليه السلام آن را در ذروه عرش ديد؛ به اين معنا كه خداوند اوّلاً و بالذات، وجود حقيقت احمدي را اراده كرد و بالتبع و به وسيله آن، ساير مخلوقات را.
شايان ذكر است كه اين بحث را در ضمن بحثهاي صادر نخستين و واسطه فيض مي توان مطرح كرد.
ج. بقاي عالم امكان به بقاي قلب عالم امكان است: تفسير سوم احاديث شريف و كلام رفيع حضرت امام قدس سره به اين صورت است كه اگر بعد از وجود يافتن موجودات امكاني، اين حقيقت محمدي صلي الله عليه وآله وجود نداشته باشد - از آنجا كه غايت موجودات امكاني انسان كامل است، حتي معاد ماسوا نيز به واسطه او صورت خواهد گرفت - موجودات هلاك خواهند شد كه در حديث آمده است: «لولا ذلك لساخت الارض باهلها»؛(75) يعني همان گونه كه حيات انسان به حيات قلب اوست، حيات عالم امكان نيز به بقاي قلب عالم امكان و انسان كامل است. اين، از جمله دلايلي است كه در اثبات زنده بودن حضرت مهدي (عج) بدان استناد مي شود.
جوهريت اشيا به واسطه انسان كامل
جلوه اين خود عَرَض نمود عَرَض ر ظِلّش بخشود جوهريّتِ جوهر
براي روشن شدن بحث، ابتدا بايد تعريف جوهر و عرض را بدانيم. حكما معتقدند كه جوهر چون جنس اعلا است، تعريف حقيقي ندارد. توضيحي كه براي شناخت معناي جوهر ارائه مي دهند، معمولاً با عنوان رسم بيان است:
الجوهر الماهية المحصلة اذا غدت في الغير لاموضوع له(76)
حضرت امام قدس سره نيز در فلسفه همين را پذيرفته و عرض را چنين تعريف كرده اند:
«عرض چيزي است كه وجود في نفسه اش عين وجودش در موضوع است و حصول عرض در موضوع، عرضي نيست تا اين عرض، موضوع آن عرض كه حصول عرض در موضوع است، باشد؛ بلكه وجود في نفسه عرض عين وجود آن در غير است.»(77)
آن چه تا كنون گفته شد، تعاريفي بود كه در السنه حكما جاري است؛ امّا جوهر و عرض در زبان عرفا تعريف ديگري دارد. عارفان معتقدند اگر انسان در حقايق عيني، دقيق شود، حقايق بر دو نوع اند؛ برخي متبوع و منعوت و موصوف هستند و برخي ديگر از آنها تابع و نعت و وصف هستند. حقايق تابع را عرض و متبوع را جوهر گويند. جامع بين اين دو حقيقت، اصل وجود است كه گاه به صورت تابع و گاه به صورت متبوع جلوه مي كند(78)
حضرت امام قدس سره در باب جوهر نيز كلامي به اين مضمون دارند:
«كون الجوهرية والعرضية نسبة لايقتضي جواز تقدم احدهما بالاخر كما ان العقلية والجسمية ايضاً نسبة و لايجوز احدهما بالاخر فانّ مظاهر الاسماء تابعة لها فالاسماء المتبوعة تقتضي الجوهرية و التابعة تقتضي العرضية والمراتب محفوظة ولن تجد لسنة الله تبديلاً».(79)
براين اساس، نور و حقيقت محمديه و روح مقدس حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله را جوهر اول گويند(80) كه فرمود: «كنت نبياً و آدم بين الماء والطين»(81) و همين نور است كه در حضرت معصومه عليها السلام ظهور نموده و هستي بخش ساير جواهر و اعراض شده است.
افضليت اهل بيت عليهم السلام بر انبياي قبل از حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم(82)
عيسي مريم به پيشگاهش دَربان موسيِ عمران به بارگاهش چاكر
آن يك چون ديده بان فراشده بردار وين يك چون قاپقان معطّي بردر
يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمد مضطر
آن يك انجيل را نمايد از حفظ وين يك «تورات» را بخواند از بر
آيات و احاديث زيادي ثابت مي كند كه حضرت علي عليه السلام و عترت طاهرةعليهم السلام، از انبياي پيشين افضل هستند. خداي - تبارك و تعالي - در آيه مباهله، حضرت علي عليه السلام را نفس پيامبر خواند: «نقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل...»(83) بنابراين علي عليه السلام با حضرت محمدصلي الله عليه وآله مساوي است؛ زيرا نمي توان گفت كه اين دو، يك شخص، و نفسِ هم هستند. حضرت محمدصلي الله عليه وآله برترين مردم و مساوي او نيز برترين مردم پس از رسول الله خواهد بود.
از نظر احاديث و روايات نيز همين طور است. حضرت محمدصلي الله عليه وآله به حضرت علي عليه السلام فرمود: «انك تسمع ما أسمع وتري ما أري الاّ انك لست»(84) و حال آنكه آنچه را قلب عالم امكان - حضرت ختمي مرتبت - مي شنيد و مي ديد، انبياي پيشين قادر به آن نبودند. در بحارالانوار، يك باب (باب 101 امامت) با عنوان «انهم (الائمة عليهم السلام)- اعلم من انبياء عليهم السلام» در بردارنده رواياتي در اين باره است.
با توجه به آنچه ذكر شد، نبوت بر دو نوع است: نبوت تشريعي و نبوت انبائي. نبوت تشريعي به حضرت محمدصلي الله عليه وآله ختم شد، ولي نبوت انبائي يا مقامي در آن حضرت پايان نپذيرفت و خبري در كتاب و سنت از ختم آن نيامده است. پس امكان دارد كه كسي صاحب نبوت تشريعي نباشد، و تنها نبوت انبائي داشته باشد. اين مقام اختصاصي به زن و مرد ندارد، بلكه مردان و زنان در آن يكسان اند. اين چنين فردي با اينكه مقام نبوت تشريعي ندارد، امّا ممكن است بر صاحبان نبوت تشريعي - به غير از حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله - فضيلت و برتري داشته باشد.(85) اين همان مقامي است كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: انبيا به اين مقام غبطه مي خورند.(86) حضرت علي و همسر و فرزندانش عليهم السلام با اينكه به حسب ولايت تشريعي، فضل نبوت را نداشته اند، امّا منافاتي ندارد كه آنان در اتصاف به تحقق اسماي الهي، چنان علوّ و درجاتي داشته باشند كه به حسب ولايت تكويني، اشرف و افضل باشند و اين مطلب كاملاً موافق كتاب و سنت و حكمت متعاليه و عرفان اسلامي است. اين افضليت به واسطه پيامبرصلي الله عليه وآله است كه در اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نمود پيدا كرده است.
خداوند حكم به افضليت حضرت علي عليه السلام كرد،(87) و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله آن را تأييد كرد، از آنجا كه حضرت فاطمه زهرا كفوِ علي عليهما السلام استكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود كه اگر علي عليه السلام نبود، كفوي براي فاطمهوجود نداشت.(88)
گر مرتضي نبود، به عالم كسي نبود كو ناشدي به رتبه سزاوار فاطمه(89)
فاطمه عليها السلام مساوي پيامبر است. و همان نور حضرت فاطمه عليها السلام است كه در حضرت معصومه عليها السلام تجلي نمود و شايد از آن روست كه امام معصوم عليه السلام ايشان را «فاطمه» و «معصومه»، به همان نام فاطمه معصومه - دختر پيامبر گرامي اسلام - نام نهاد.
بنابراين، پيامبر و خاندان پاكش بر انبياي پيشين برتري دارند، حتي واسطه رسيدن فيض به آنان هستند. به همين خاطر، حضرت امام خميني قدس سره، حضرت عيسي و حضرت موسي - علي نبينا و آله و عليهماالسلام - را كه صاحب كتاب و شريعت اند، دربان پيشگاه حضرت معصومه عليها السلام معرفي كرده و آن دو را طفلي مي داند كه براي تكميل وجود خويش از محضر آن حضرت عليها السلام بهره ببرند.
معجزه فعلي حضرت امام موسي كاظم عليه السلام
گر كه نگفتي امام، هستم بر خلق موسي جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم كه اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر
دختر جز فاطمه نيايد چون اين صلب پدر راهم مَشيمه مادر
از مهم ترين راه هاي شناخت پيامبران عليهما السلام، معجزه است. معجزه عبارت است از كار خارق العاده اي كه ديگران از انجام آن عاجزند - چه در قسمت ايجابي و چه در قسمت سلبي - و همراه با ادعاي نبوت است.(90)
قرآن كريم، معجزه جاوداني حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله است كه سفره اي است پهن شده و هركس به اندازه سعه وجودي خويش از آن بهره مند مي شود. قرآن را عوالمي است كه يك عالم آن همين قرآن مكتوب است كه آن را مي گشاييم و با زبان ظاهري تلاوت مي كنيم؛ قرآني كه از مقام اسما و صفات ذات مقدس و از خزاين ربوبي و از ملكوت عالم، تنزل كرده و به صورت كتاب درآمده است.(91) پس قرآن شريف صورت كتيبه انسان كامل است و انسان كامل، قرآن ناطق است.(92) حضرت معصومه عليها السلام نيز انسان كامل است. به همين خاطر، حضرت امام قدس سره مي فرمايد:
گر كه نگفتي امام هستم بر خلق موسي جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر
يعني چون حضرت فاطمه معصومه عليها السلام صورت عينيه قرآن كريم است، پس شايستگي معجزه بودن را دارد؛ به عبارت ديگر، اگر كسي با وجود چنين دختري - به عنوان معجزه - ادعاي نبوت مي كند، ادعاي به حقّي است؛ زيرا ارزش و عظمت هرچيزي به حسب كمالاتش است و كمالات را به نحو اتم و اكمل خداي تعالي دارد. انسان كه اشرف مخلوقات است، هرچه بيشتر به كمالات حق تعالي متصف شود، به مبدأ نزديك تر و آثار وجودي اش بهتر و كامل تر و تام تر است. بنابراين، انسان كامل مجمع اسما و صفات واجب تعالي(93) و صورت عينيه قران كريم است. از اين رو، پيامبر كه با صورت كتبيه وجودي، ادعاي به حق نبوت كرد، اگر حضرت امام موسي كاظم عليه السلام با صورت عينيه آن ادعاي نبوت مي كرد، ادعاي گزافي نبود؛ امّا چون نبوت تشريعي در وجود مبارك رسول اكرم صلي الله عليه وآله خاتمه يافت، آن حضرت تنها صاحب مقام نبوت انبائي است. آثار وجودي حضرت موسي كاظم عليه السلام در دخت گرامي اش متجلي شده است:
دختر جز فاطمه نيايد چون اين صلب پدر را هم مشيمه مادر
آيه «قل كل يعمل علي شاكلته»(94) مؤيد شايسته اين مطلب است.
انسان كامل، كعبه اسما
دختر چون اين دو از مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدّر
آن يك امواج علم را شده مبد وين يك افواج حلم را شده مَصْدَر
آن يك موجود از خطابش مَجْلي وين يك معدوم از عقابش مُسْتَر
آن يك برفرق انبيا شده تارك وين يك اندر سر اوليا را مغفِر
آن يك دَر عالم جلالت «كعبه» وين يك در ملك كبريايي «مشعر»
در مباحث قبلي گفته شد كه امساك فيض بر باري تعالي محال است و در جريان فيض حالت منتظره راه ندارد، و الاّ لازم مي آيد حق تعالي در علّيت خود، تامه و در كمالات وجودي اش، كمال صرف نباشد و اين مستلزم تناقض است. پس امساك فيض در حق تعالي راه ندارد. و وجود و عساكر آن، هر آن از ذات مقدسش فيضان مي يابد. علاوه بر آن، اگر قابلي در قابليتش تام باشد، حقايق را به نحو اتم و اكمل دريافت خواهد كرد. در مورد حضرت زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام قابليت، تام و از طرف خداوند هم فاعليت، تام است.
بنابراين، حضرت حق با دست قدرت خويش، اين دو وجود با مجد و عظمت را ترسيم كرده و آنان را به نوري آراسته كه از نور پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ساطع شده است. چنين وجودي از ابتداي خلقت نه وجود داشت و نه پس از آن خواهد آمد:
نه آرد نه آورده يزدان داور به قدر و به قيمت چو زهراي أزهر
زيرا كوثري است كه از نور خاتم الانبياءصلي الله عليه وآله خلق شده و همسر و كفو حضرت علي عليه السلام و مادر ساير معصومين عليهما السلام است.(95) خداوند معصومه اش را به نور فاطمه عليها السلام آراست؛ حال چگونه ممكن است انساني پا به عرصه وجود بگذارد كه در شأن و رتبه با اين دو بزرگوار برابري كند! حاشا و كلاّ چنين چيزي امكان پذير نيست.
بحث ديگري كه حضرت امام قدس سره در اين ابيات آن را بيان فرموده اند، اين است كه - همان طور كه قبلاً گفتيم - انسان كامل مظهر آيه شريفه «و علّم آدم الاسماء كلها»(96) است؛ به عبارت ديگر، «خليفة الله» جامع جميع اسماء الله است. پس حق، جل و علا، مطابق برهان و قرآن عليم است. آيه شريفه مي فرمايد: «والله بكل شي ءٍ عليم»(97). و براساس آن، حق تعالي احاطه علمي بر جميع ماسوا دارد.
آيات مذكور بايد مظهري در افراد انساني داشته باشد كه علمش اتم علوم است. اسماي الهي كه معرف صفات جمال و جلال است، به اعتبار جامعيت، بعضي را بر بعضي ديگر فيض و امتيازي است، تا اينكه به اسم جلاله مي رسد كه اسم اعظم و كعبه جميع اسماست و همه گرداگرد او طواف مي كنند و اين، جامع اسماي ديگر است؛ علاوه بر آن، مظهر اسم اعظم و تجلي اتم و اكمل آن در انسان كامل است كه كعبه همه است. بنابراين، انسان كامل، اسم اعظم الهي است. باتوجه به مقدماتي كه بيان كرديم، خواه اسم جلاله را اسم اعظم و كعبه اسما بدانيم و خواه علم را، در هر دو صورت، حضرت زهراعليها السلام مظهر اسم اعظم و كعبه تمام اسماست؛ به اين معنا كه ايشان از آن جهت كه انسان كامل اند، مظهر اسم جلاله «الله» هستند كه ديگر اسما گرداگرد آن طواف مي كنند. از اين رو، ائمه معصومين عليهم السلام به مادر خود افتخار مي كنند و همان طور كه اسما حول اسم جلاله در حركت اند، ائمه عليهم السلام نيز حول محور حضرت فاطمه زهراعليها السلام در حركت اند.(98)
اگر علم را اسم اعظم بدانيم، همان طور كه برخي از بزرگان گفته اند، باز حضرت زهراي اطهرعليها السلام كعبه اسماست؛ زيرا در علم آن حضرت عليها السلام همين بس كه فرشتگان پس از رحلت حضرت پيامبرصلي الله عليه وآله بر حضرت فاطمه عليها السلام نازل مي شدند و با آن حضرت سخن مي گفتند و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن سخنان را مي نوشتند(99) تا اينكه مصحف فاطمه به اين صورت شكل گرفت كه تمام حوادث آينده در آن آمده و اكنون در اختيار حضرت مهدي (عج) است. پس همان طور كه حق تعالي علم به گذشته و آينده دارد، علم حضرت زهراعليها السلام نيز چنين است. پس حضرت زهراعليها السلام كعبه اسماي ديگر است.
اكنون كه كلام به اينجا رسيد، سزاوار است كه در شرح مطلب، به حديثي از معصومين عليهما السلام تبرك جوييم كه نقل آن در اين مقام بسي شايسته است:
حضرت امام صادق عليه السلام در تفسير آيه «ان من شيعته لابراهيم اذ جاء ربه بقلب سليم»(100) مي فرمايد: ابراهيم از شيعيان حضرت علي عليه السلام بود.(101)
در روايات ديگري نيز همين معنا وارد شده است، از جمله: «مردي خدمت امام علي بن حسين عليه السلام عرض كرد: اي پسر رسول خدا، من از شيعيان مخلص شما هستم. حضرت به او فرمود: اي بنده خدا! بنابراين، تو همچون ابراهيم خليل عليه السلام هستي؛ زيرا خداوند فرمود: همانا از جمله شيعيان او ابراهيم است؛ چون كه با قلب سليم نزد خدايش آمد. پس اگر قلب تو همچون قلب اوست، پس تو از شيعيان ما هستي».(102)
بر اساس روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، پيشواي خليل الرحمن است. اين روايات را به حديثي كه قبلاً ذكر كرديم كه علي عليه السلام كفو فاطمه عليها السلام است، ضميمه مي كنيم و اين نتيجه را به دست مي آوريم كه فاطمه عليها السلام نيز پيشواي پيامبران و مايه افتخار شيعيان است؛ فاطمه اي كه صاحب مشيت مطلقه است. مطلب ديگري كه اين ابيات حاكي از آن است، اين است:
آستان مقدس حضرت معصومه عليها السلام ساليان متمادي علماي بزرگواري را در خود پرورش داده است. اگر تاريخ علوم را در قم مطالعه كنيم، مي بينيم كه ايشان چه اعاظم و افاضلي را در كنف لطف خويش پرورده و چه اوليايي را به عنايت خويش دستگيري كرده است. از آن مهم تر، حضرت معصومه عليها السلام فرزند و خواهر و عمه ولي الله است كه اگر زندگاني آن حضرت را مطالعه كنيم، اقداماتي كه در زمان هارون الرشيد انجام داد و پس از آن هنگامي كه برادرش امام رضاعليه السلام را به طوس بردند، براي ياري كردن برادرش به قصد طوس حركت كرد و مشكلاتي كه تحمل فرمود، بيانگر اين است كه حضرت معصومه عليها السلام هميشه نقش سپر و مانعي را در برابر تهاجم دشمنان براي اوليا و اوصياء الله ايفا كرده است.
با توجه به آنچه گفتيم، معناي كلام حضرت امام خميني قدس سره روشن مي شود كه «وين يك اندر سر اوليا را مغفر».(103)
حضرت معصومه عليها السلام مشعر ملك كبريايي
حضرت امام قدس سره در اين قصيده، حضرت معصومه عليها السلام را مشعر ملك كبريايي معرفي مي كند. معناي «كبريا» در لغت، به معناي عظمت و غرور و تكبر است كه آن را چنين تعريف كرده اند: «هي عبارة عن كمال الذات و كمال الوجود ولايوصف بها الاّالله...»(104)
مشعر در لغت، به معناي درخت زمين نرم كه مردم از سايه آن در گرما پناه مي گيرند و همچنين به معناي نشانه؛ شعار؛ معظم مناسك حجّ آمده است.(105)
حال با توجه به معناي لغوي «كبريا» و «مشعر»، شايد منظور حضرت امام قدس سره اين باشد كه حضرت معصومه عليها السلام در ملك عظمت خداوندي مشعر است؛ حال هر كدام از معاني «مشعر» را در نظر بگيريم، در مورد آن حضرت صادق است.
حضرت معصومه عليها السلام پناهِ مردم در گرم و سرد روزگار است و هر كسي هر عطيه اي ببخشايد و هر عملي را انجام دهد، تا در پيشگاه آن حضرت ثبت و مورد قبول واقع نشود، مورد قبول و رضاي حق تعالي واقع نمي شود. بنابراين، هر عملي بايد به تأييد حضرت ايشان برسد، تا مورد رضاي حق تعالي قرار بگيرد.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام آينه تمام نماي حق
«لم يلد»م بسته لب وگرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهر
آن يك كون و مكانش بسته به مَقْنَع وين يك مُلك جهانش بسته به معجر
چادر آن يك حجاب عصمت ايزد مِعْجَر اين يك نقاب عفّتِ داور
باتوجه به اندك خصوصياتي كه ذكر كرديم و از نور طاهره فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليها السلام و از تجليات صفات حق در اين دو وجود سخن گفتيم و ضميمه كلام، آيه شريفه «قل كل يعمل علي شاكلته(106) را ساختيم، و اينكه خدا اين دو را از نور وجوديش آفريد و اعلان «نفختُ فيه من روحي»(107) كرد، چنان صفات حق در اين دو بزرگوار متجلي شده كه اگر منافاتي با آيه شريفه «لم يلد و لم يولد»(108) نداشت، گمان مي كرديم كه فرزندان خدا هستند.
انسان كامل، مرآت تمام نماي اسما و صفات حق است. علامه قيصري در باب مرآتيت انسان كامل، چنين مي گويد:
«و مرتبة الانسان الكامل عبارة عن جمع جميع المراتب الالهية والكونية من العقول و النفوس الكلية و الجزئية و مراتب الطبيعية (يعني طبيعة الوجود) الي آخر تنزلات الوجود و تسمي بالمرتبة العمائية أيضاً فهي مضاهية للمرتبة الالهية و لافرقبينهما الا بالربوبية و المربوبية و لذلك صار خليفة الله».(109)
انسان كامل را به سبب مرآتيت ،كون جامع(110) نيز مي گويند. در اينجا حضرت امام قدس سره مي فرمايد كه چون حضرت معصومه عليها السلام مظهر و مجلاي صفات عليا و اسماي حسناي حق است، در زير مقنعه و حجاب خويش جهاني نهفته دارد؛ يعني در زير آن حجاب، جهاني از مجد و عظمت و قدرت است و وجود حضرت فاطمه سلام الله عليها و حضرت معصومه عليها السلام در بردارنده عالم صغير است؛ زيرا «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست».(111) پس تمام مخلوقات را در آينه وجودي آنها مي توان يافت:
«آن يك كون و مكانش بسته به مقنع وين يك ملك جهانش بسته به معجر»
بحث ديگري كه حضرت امام قدس سره در اين مقام ارائه مي دهند،بحث عصمت اهل بيت عليهما السلام است كه ابيات چهارم و پنجم نيز ازبعد ديگري اين مبحث را مطرح كرده بودند. در اين ابيات،حضرت فاطمه معصومه عليها السلام را «حجاب عصمت ايزد» و «نقاب عفت داور» معرفي مي كنند؛ يعني حجاب اين دو بزرگوار، حجاب عصمت الهي است.
شايد منظور حضرت امام قدس سره اشاره به مظلوميت و شهادت حضرت زهرا و حضرت معصومه عليها السلام باشد. احتمال ديگر اين است كه منظور حضرت امام قدس سره اشاره به بخشي از زيارت نامه حضرت زهراعليها السلام باشد كه در آن مي خوانيم:
«...السلام عليك ايتها المضطهدة المقهورة»(112)...المظلومة المقهورة المغصوبة حقها الممنوعة ارثها المسكورة ضلعها المظلوم بعلها المقتول ولدها...»(113).
از آن جهت كه اين دو وجود مبارك، حجاب عصمت و نقاب عفت حق - تبارك و تعالي - هستند، احترام اين دو، احترام خدا و بي احترامي به آنان، بي احترامي به ذات مقدس است. به همين سبب است كه به حكم شريف «ان الله تبارك و تعالي يغضب بغضب فاطمة و يرضي لرضاها»(114)، رضاي فاطمه، رضاي خدا و غضب فاطمه غضب خداست.
بنابراين، آنان كه پيامبر خدا را اذيت كردند، به ولايت حضرت علي عليه السلام پشت پا زدند، فدك را غصب كردند، وجود مبارك حضرت فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار گذاشتند و فرزندانش را يكي پس از ديگري به شهادت رساندند، همگي حجاب عصمت حق را پاره و به حضرت حق بي احترامي كرده اند. همين طور است آنان كه حضرت معصومه عليها السلام را به شهادت رساندند و پدر بزرگوارش عليه السلام را زنداني كرده، به شهادت رساندند و برادرش ثامن الائمه عليه السلام را به طوس بردند و...، به نقاب عفت حق بي احترامي كردند.
عالم امكان، رشحه اي از رشحات انسان كامل
آن يك بر ملك لايَزالي تارُك وين يك بر عرش كبريايي افسر
تابشي از لطف آن، بهشتِ مُخَلّد سايه اي از قهر اين جحيم مُقَعّر
قطره اي از جود آن، بِحار سَماوي رَشْحه اي از فيضِ اين، ذخاير اغير
آن يك، خاك مدينه كرده مُزيّن صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافتِ جنّت آب مدينه نموده آن يك كوثر
نكته اي كه بايد در اينجا ياد آور شويم، اين است كه تفسير و تحقيق دقيق ابياتي كه در اين بخش از مديحه آمده است، تقريباً شبيه مطالب قبلي است و اگر اين ابيات به طور كامل شرح داده شود، يك سري از مباحث تكراري مطرح خواهد شد و بيان آن اعاده مطلب است و گرچه خالي از فايده نيست، ولي منافي با اختصار است. از اين رو، به اجمال به توضيح آنها مي پردازيم. من از مفصل اين نكته مجمل گفتم، «تو صد حديث مفصل بخوان از اين مجمل».
چنان كه گفتيم، انسان كامل، خليفة الله و واسطه فيض الهي و علت امكان است. پس آنچه كه ما مي بينيم و مي دانيم، تنها رشحه اي از رشحات فيض آن حضرت و پرتوي از وجود كسي است كه ملقب به «سيدة النساء العالمين»(115) و «تفاحة الفردوس والخلد التي شرفت مولدها بنساء الجنة»(116) شده است. اين هم شامل دنيا و هم شامل آخرت است؛ هر آنچه در آسمان و زمين است، ريزه خواران سفره آن حضرت هستند و رضاي خدا در گرو رضاي اوست. بنابراين، خشنودي آنان مجوز ورود به بهشت(117) و غضبشان باعث هلاكت و افتادن در آتش جهنم است؛ زيرا حضرت محمدصلي الله عليه وآله فرمود: «يؤمني ما يؤلمهم و يحزنني ما يحزنهم».(118)
حال كه خاك قم و مدينه چنين نوري را در برگرفته، عزت و شرافت يافته و كعبه آمال شيعيان گشته است.
قم و عرش الهي
عرصه قم غيرت بهشت بَرين است بلكه بهشتش يَساولي است برابر
زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد اگر «لوح» را بيابد همسر
خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر
گر كه شنيدندي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي بجلالت ز آفرينش برتر»
وين يك قمري نمط هماره نگفتي «ايكه جهان از رخ تو گشته منوّر»
غيرت از جمله لوازم محبت است و عرصه قم از اين جهت غيرت بهشت است كه گفتيم محبت حضرت معصومه عليها السلام سبب بخشش از طرف حق است و مطلوب صاحب جنّت، مطلوب صاحب قم است: «بلكه بهشتش يساولي برابر».
واژه «يساول» مأخوذ از زبان تركي به معناي سواري است كه ملازم اميران و رجال بزرگ است.(119) بهشت به منزله مدخل و مأمور تشريفات دربار حضرت معصومه عليها السلام است. بهشت در مقايسه با محضر مبارك حضرت معصومه عليها السلام و به تبع آن، خاك قم، به منزله ملازمي است كه چماق طلا و نقره به دوش گرفته و پيشاپيش او قرار دارد.
زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر شايد اگر لوح را بيابد همسر
عرش، محل استقرار اسماي مقيد الهي است و آسمان و همچنين فلك الافلاك را نيز عرش گويند و نفس كليه را كه محيط است بر اشيا، بر وجه تفصيل، عرش كريم و لوح قدر و لوح محفوظ و...مي گويند.(120) سزوار است كه قم مقدسه به عرش الهي فخر كند؛ زيرا راز آفرينشزن، انسان كامل، مظهر اسماي حسنا و صفات عليا را در خود گرفته است؛ به عبارت ديگر، به حكم «قلب المؤمن عرش الرحمن»، قلب مؤمن عرش حضرت حق است كه مراد از «مؤمن»، انسان كامل است و قلب او عرش رحمن است. تمام وجود چنين مؤمني را خاك پاك قم در خود جاي داده است. بنابراين، خاك قم با وجود اينكه خاك است و همان چيزي است كه شيطان گمان كرد كه چيز پستي است و بر آدم سجده نكرد، به واسطه حضرت معصومه عليها السلام چنان مجد و عظمتي پيدا كرد كه آبروي خلايق شده است. انسان به اينكه از چنين خاكي آفريده شده است، افتخار مي كند و همين خاك پناهگاه و ملجأ المستغيثين است.
حضرت معصومه عليها السلام آيت رحمت حضرت حق است كه هم شامل كافر و هم شامل مؤمن است؛ چنان كه در حديثي، قم به عنوان مأمن و ملجأ انسانها معرفي شده است: «...عن محمد بن جعفر عن ابيه الصادق عليه السلام قال اذا اصابتكم بلية و عناء فعليكم بقم، فانّه مأوي الفاطميين و مستراح المؤمنين و سيأتي زمان ينفر اوليائنا و محبّونا عنا و يبعدون منّا و ذلك مصلحة لهم لكيلا يعرفوا بولايتنا و يحقنوا بذلك و دمائهم و اموالهم و ما اراد احد بقم و اهله سوءاً الاّ اذله الله وابعده من رحمته».(121) پايان
فهرست منابع
1. قرآن كريم.
2. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سيد جعفر سجادي، طهوري، تهران، چاپ پنجم، 1370 ش.
3. فرهنگ معارف اسلامي، سيد جعفر سجادي، انتشارات كوشش، تهران، چاپ چهارم، 1370 ش.
4. مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، شمس الدين محمد لاهيجي، مقدمه و تصحيح و تعليقات: محمد رضا برزگر خالقي و عفت كرباسي، انتشارات زوار، چاپ دوّم، 1374 ش.
5. نهج البلاغة، ترجمه فيض الاسلام، انتشارات فقيه، تهران، چاپ چهارم، 1379 ش.
6. الكافي، محمد بن يعقوب، كليني، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 ش.
7. انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة، حسن حسن زاده آملي، انتشارات قيام، قم، چاپ دوّم، 1379 ش.
8. كتاب الصافي في تفسير القرآن، فيض كاشاني، تصحيح: شيخ ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1387 ق.
9. آداب الصلوة، روح الله الموسوي الخميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1372 ش.
10. انسان و قرآن، حسن حسن زاده آملي، انتشارات الزهراء، قم، چاپ دوّم، 1369 ش.
11. تعليقة علي مصباح الانس، روح الله الموسوي الخميني، پاسدار اسلام، قم، چاپ دوّم، 1490 ق.
12. علل الشرائع، شيخ صدوق، طبع حيدريه، نجف، 1386 ق.
13. عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور الاحسائي، سيدالشهداء، قم، 1403 ق.
14. مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، روحالله الموسوي الخميني، مقدمه: سيد جلال الدين آشتياني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ دوّم، 1373 ش.
15. مناقب آل علي ابن ابي طالب، ابن شهر آشوب، طبع حيدريه، نجف، 1376 ق.
16. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلّي، تعليقات: سيد ابراهيم موسوي زنجاني، مؤسسه علمي مطبوعات، بيروت، چاپ اوّل، 1399 ق.
17. طلب واراده، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362 ش.
18. مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي، مؤمنين، قم، چاپ چهارم، 1381 ش.
19. بحارالانوار، علامه مجلسي، مؤسسةالوفاء، بيروت، 110 جلدي، 1404 ق.
20. المنطق، محمد رضا مظفر، انتشارات فيروز آبادي، قم، چاپ اوّل، 1421 ق.
21. شرح المنظومه، حاج ملاهادي سبزواري، انتشارات لقمان، قم، چاپ اول، 1372 ش.
22. شرح مقدمه قيصري، سيد جلال الدين آشتياني، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم چاپ دوّم، 1370 ش.
23. فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، حسن حسن زاده آملي، نشر طوبي، قم، 1379 ش.
24. نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول الدين، ملامحسن بن مرتضي فيض كاشاني، تحقيق: مهدي انصاري قمي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران، 1372 ش.
25. مجالس المؤمنين، قاضي نورالله شوشتري، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1365 ش.
26. داستانهايي از معراج پيامبر اكرم، سيد عبدالله حسيني، انتشارات مهدي يار، قم، 1380 ش.
27. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، 50 جلدي، 1352 ش.
28. تأويل الآيات الظاهرة، سيد شرف الدين علي حسيني استرآبادي، مؤسسه انتشارات اسلامي، قم، چاپ اول، 1409 ق.
29. تفسير الامام العسكري، نگارش ابويعقوب يوسف بن محمد بن زياد و ابوالحسن علي بن محمد بن سيار، انتشارات مدرسه امام مهدي(عج)، قم، چاپ اول، 1409 ق.
30. عيون اخبارالرضا(ع)، شيخ صدوق، انتشارات جهان، 1378 ش.
31. مستدرك الوسائل، محدّث نوري، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، قم، چاپ اول، 1408 ق.
32. التحصين، سيد علي بن طاووس حسيني حلي، مؤسسه دارالكتاب، قم چاپ اول، 1413 ق.
33. كنزالعمال، متقي الهندي، مؤسسةالرسالة، بيروت، 16 جلدي، 1939 م.
پى‏نوشتها:‌
1) سوره بقره: 2، آيه 31.
2) الكافي» ج 1، ص 134، ح 4، از رسول اكرم عليها السلام.
3) سوره اعراف: 7، آيه 172.
4) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» ص 80.
5) ر.ك: همان، و «فرهنگ معارف اسلامي» ج 1، ص 153.
6) سوره حديد، 57: آيه 3. در برخي از روايات نيز ازليت و ابديت خدا به همين معنا آمده است: «الاول الذي لم يكن له قبل فيكون شي ء قبله والاخر الذي ليس له بعد فيكون شي ء بعده». (ر.ك: «نهج البلاغه» خطبه 91) همچنين در حديثي از امام صادق عليه السلام چنين آمده است: «الاول لاعن اوّل قبله ولا عن بدءٍ سبقه والاخر لا عن نهاية...لم يزل ولا يزول بلا بدءٍ ولا نهاية» اصول كافي، ج 1، ص 116، ح 6).
7) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 7.
8) مستدرك الوسائل» ج 10، ص 345، ح 12149.
9) منظور «بسم الله الرحمن الرحيم» است.
10) سوره بقره: 2، آيه 109، 148، 259 و... .
11) سوره حشر: 59، آيه 23.
12) مستدرك الوسائل» ج 8 ، ص 320، ح 9546.
13) سوره بقره: 2، آيه 30.
14) مقدمه شرح فصوص الحكم» ص 37.
15) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «انسان و قرآن» ص 120.
16) ر.ك: مقدمه «شرح فصوص الحكم».
17) شرح اشارات» ج 3، ص 145.
18) ر.ك: «مقدمه شرح فصوص الحكم».
19) فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية» ص 153.
20) نهج البلاغة» خطبه 239.
21) همان، خطبه 153.
22) سوره نور: 24، آيه 35.
23) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 4.
24) الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كانها كوكب دري يوقَدُ من شجرة مباركة زيتونة لاشرقية ولاغربية يكاد زيتها يضي ءُ و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علي نورٍ يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شي ءٍ عليم».
25) الكافي، ج 1، ص 195، ح 5: «...قال ابوعبدالله في قول الله تعالي «الله نورالسموات والارض مثل نوره كمشكاة»» فاطمه عليهاالسلام. «فيها مصباح» «الحسن المصباح في زجاجة» الحسين و «الزجاجة كانها كوكب دريٌّ» فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا...». در احاديث ديگري، از معصومين عليهم السلام تعبير به نور خدا شده است. ممكن است اشكال شود كه منظور احاديث، چهارده معصوم عليهم السلام است، امّا به زودي روشن خواهد شد كه نور حضرت معصومه عليها السلام نيز از نور پدر بزرگوارش امام موسي كاظم عليه السلام است.
26) ر.ك: «آداب الصلوة» ص 13.
27) نهج البلاغة» خطبه 90.
28) سوره فاطر: 35، آيه 15 «يا ايها الناس انتم الفقراء الي الله والله هوالغني الحميد».
29) اشاره به حديثي است كه در آن، حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ان روح المؤمن لاشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها». حضرت امام خميني در تفسير اين حديث چنين گفته اند: «جميع دايره وجود از اعلي مراتب غيب تا ادني منازل شهود، عين تعلق و ربط و محض تدلي و فقر است به قيوم جلّت عظمته». («آداب الصلوة» صص 95 - 94).
30) لازم به ذكر است كه حضرت امام قدس سره اختلاف بين اقوال را اساسي نمي دانند، بلكه از نظر ايشان اين اختلاف صوري است. به همين سبب، ايشان در صدد جمع بين آن آرا بر آمده اند. براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» مقدمه استاد سيد جلال الدين آشتياني، صص 127 - 126.
31) ر.ك: «تعليقة علي مصباح الانس» ص 287.
32) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 55.
33) ر.ك: «آداب الصلوة» صص 138 - 137.
34) ر.ك: «طلب و اراده» ص 28.
35) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلاقة والولاية» ص 55.
36) همان، ص 63.
37) مناقب ابن شهرآشوب» ج 1، ص 186.
38) علل الشرائع» ج 1، ص 5.
39) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 78.
40) بحارالانوار» ج 1، ص 97، ح 7.
41) همان، ج 26، ص 16، اميرالمؤمنين عليه السلام: «كلُّنا واحد من نور واحد».
42) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 131.
43) تعليقة علي مصباح الانس» ص 287.
44) اگر تعبير «غير خود» درست باشد.
45) هو معكم اين ما كنتم»، (سوره حديد: 57، آيه 4).
46) سوره نور: 24، آيه 35.
47) بحارالانوار» ج 4، ص 20.
48) شرح حكمة الاشراق» ص 113.»
49) عوالي اللئالي» ج 4، ص 99؛ «بحارالانوار» ج 1، ص 97.
50) مفاتيح الجنان» ص 234.
51) همان، ص 1165.
52) تغابن: 64، آيه 8.
53) الكافي» ج 1، ص 194، ح 1: «والله الأئمة من آل محمد الي يوم القيامة و هم و الله نورالله الذي انزل و هم والله نورالله في السّموات و في الارض...».
اگرچه اين قبيل احاديث درباره معصومين عليهم السلام است، اما چون نور حضرت معصومه عليها السلام از نور پدر بزرگوارش امام موسي كاظم عليه السلام است، شامل وي نيز مي باشد.
54) ر.ك: «مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز» ص 47؛ «المنطق» ص 20. شيخ محمود شبستري در اين باب چنين مي گويد:
ز ترتيب تصورهاي معلوم
شود تصديق نامفهوم مفهوم
55) الكافي» ج 2، ص 352، ح 7؛ همان طور كه خداوند، سمع و بصر انسان مؤيد من عندالله مي شود، چنين انساني نيز يدالله، عين الله، وجه الله و جنب الله است و اين مطلب به وفور در روايات به چشم مي خورد، از جمله:
و هو يسمع و يبصر و يبطش بالله و الله يبصر و يسمع و يبطش به...؛ علي عين الله و سمع الله و جنب الله...؛
علي ممسوس في ذات الله. نحن وجه الله.
56) سوره نحل: 16، آيه 40.
57) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «نهج البلاغة» صص 31 - 29.
58) اين مطلب را مرحوم فيض در تفسير صافي، به طور كامل تر بيان كرده است. ر.ك: «الصافي» صص 76- 74.
59) الكافي» ج 1، ص 143، ح 4.
60) منظور از مفاتيح الغيب، اسماي ذات است كه مقام غيب الهي و تعين اول است.
61) ر.ك: «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 174.
62) سوره سجده: 32، آيه 7.
63) سوره فاطر: 35، آيه 15.
64) سوره بقره: 2، آيه 31.
65) سوره اسراء: 17، آيه 84.
66) سوره نور: 24، آيه 35.
67) الكافي» ج 1، ص 195، ح 5، امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «فاطمه كوكب دري بين نساء اهل الدنيا».
68) ر.ك: «نهج البلاغة» خطبه اوّل.
69) سوره بقره: 2، آيه 34.
70) اشاره به حديثي از حضرت امام صادق عليه السلام است.
71) الصافي في تفسير القرآن» ج 1، جزء اوّل، ص 78. توضيح و تفسير حديث شريف ر.ك: «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة».
72) مناقب، ابن شهر آشوب» ج 1، ص 186.
73) ر.ك: «نوادر الاخبار فيما يتعلق باصول» ص 143. بخشي از اين كتاب كه مربوط به معراج است، به نام: «معراج به روايت فيض» توسط مهدي آيت الله زاده نائيني، به چاپ رسيده است.
74) ر.ك: «بحارالانوار» ج 39، ص 98 و «المناقب» ج 2، ص 234. البته روايات ديگري نيز هست كه نشان از ارزش بالاي نور حضرت محمد و حضرت علي عليهما السلام دارد. حضرت محمدصلي الله عليه وآله در مسدرة المنتهي، چنان حب علي را در دل داشت كه خداوند با لهجه حضرت علي با ايشان سخن گفت. بعد فرمود كه به بالا نظر كن و حضرت نگاه كرد در ملأاعلا صورت نوريه حضرت اميرالمؤمنين را ديد. ر.ك: «داستانهايي از معراج پيامبر اكرم» سيد عبدالله حسيني، صص 81 - 80 .
75) بحارالانوار» ج 57، ص 212، ح 22.
76) شرح المنظومه» بخش حكمت، ص 461.
77) ر.ك: «تقريرات شرح المنظومة» امور عامه، مقصد دوّم، فريده اوّل.
78) ر.ك: «شرح مقدمه قيصري» ص 404.
79) تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» ص 245.
80) ر.ك: «فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» ص 158.
81) بحارالانوار» ج 16، ص 402، ح 1.
82) در افضليت حضرت علي عليه السلام و ساير ائمة بر انبياي پيشين، همين بس كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: يا علي ان الله تبارك و تعالي فضل انبيائه المرسلين علي ملائكة المقربين و فضلني علي جميع النبيين والمرسلين والفضل بعدي لك يا علي و للأئمة من بعدك، و ان الملائكة لخدّامنا و خدام محبينا». نوادرالاخبار» ص 130).
83) سوره آل عمران: 3، آيه 61.
84) بحارالانوار» ج 14، ص 476.
85) براي مطالعه بيشتر، ر.ك: «فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية»؛ «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة».
86) اشاره به حديث «ان لله عباداً ليسوا بانبياء يغبطهم النبيون» است، ر.ك: «كنزل العمال» ج 9، ص 14.
87) در احاديث شريفه اين مطلب آمده است، از جمله در حديثي از امام رضاعليه السلام وارد است: «في العيون باسناده الي عبدالسلام بن صالح الهروي قال: قلت للرضاعليه السلام: يابن رسول الله اخبرني عن الشجرة التي اكل منها آدم و حواء ما كانت؟ فقد اختلف الناس فيها فمنهم من يروي انّها الحنطة و منهم من يروي انها العنب و منهم من يروي انّها شجرة الحسد، فقال عليه السلام: كل ذلك حق، قلت فما معني هذه الوجوه علي اختلافها؟ لّما فقال، يا ابا الصلت ان شجرة الجنة تحمل انواعاً و فكانت شجرة الحنطة و فيها عنب و ليست كشجرة الدنيا و ان آدم لمّا اكرمه الله تعالي ذكره باسجاد ملائكة له و بادخاله الجنة فقال في نفسه هل خلق الله بشراً افضل مني فعلم الله عزوجل ما وقع في نفسه فناداه ارفع رأسك يا ادم و انظر الي ساق العرش فرفع آدم رأسه فنظر الي ساق العرش فوجد عليه مكتوباً لا اله الا الله، محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي بن ابي الطالب اميرالمؤمنين و زوجة فاطمة سيدة نساءالعالمين و الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة فقال آدم يارب من هؤلاء فقال عزوجل هؤلاء من ذريتك و هم خير منك و من جميع خلقي و لولاهم ما خلقك ولا خلقت الجنة والنار و لا السماء و لا الارض فاياك ان تنظر اليهم بعين الحسد فاخرجك عن جواري فنظر اليهم بعين الحسد و تمني منزلتهم فتسلط عليه الشيطان حتي اكل من الشجرة التي نهي عنها و تسلط علي حواء لنظرها الي فاطمة بعين الحسد حتي اكلت من الشجرة كما اكل ادم فاخرجها الله تعالي. (ر.ك: «الصافي في تفسير القرآن» صص 80 - 79) و همچنين در تفسير آيه شريفه «و اذ قلنا للملائكة السجدوا لادم» مرحوم فيض چنين مي فرمايد: «ذلك لما كان في صلبه من انوار نبيناصلي الله عليه وآله و اهل بيته المعصومين عليهما السلام و كانوا قد فضلوا علي الملائكة...» (ر.ك:همان، صص 78 - 77).
88) اشاره به حديث حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم است كه فرمود: «يا علي لولاك لما كان لها كفو علي وجه الارض». «بحارالانوار» ج 43، ص 107، ح 22).
89) فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية» ص 313.
90) ر.ك: «كشف المراد» ص 377.
91) ر.ك: «انسان و قرآن» ص 99.
92) ر.ك: «بحارالانوار»، ج 106، ص 152.
93) ر.ك: «انسان و قرآن» ص 120.
94) سوره اسراء: 17، آيه 84.
95) اشاره به بخشي زيارت نامه حضرت فاطمه عليها السلام است: «حبيبة المصطفي و قرينة المرتضي و سيدة النساء و مبشرة الاولياء حليفة الورع و الزهد و تفاحة الفردوس و الخلد التي شرفت مولدها بنساء الجنة و سَللْتَ منها انوار الائمة...». («بحارالانوار» ج 97، ص 199، ح 20)
96) سوره بقره: 2، آيه 31.
97) سوره تغابن: 64، آيه 11.
98) در صفحه دوم كتاب «انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» تصويري است كه از نظر نگارنده، به خوبي بيانگر اين مطلب است.
99) آن مصحفي كه جامع اسرار كائنات و ز خط مرتضي است و گفتار فاطمه
100) سوره صافات: 37، آيه 84 - 83.
101) تأويل الآيات» ص 485.
102) تفسير الامام العسكري» ص 309، ح 155.
103) مغفر در لغت به معناي خود و كلاه آهني است كه در روز جنگ مي پوشند.
104) ر.ك: «لغت نامه دهخدا» ج 35، ص 312.
105) همان، ج 42، ص 498.
106) سوره اسراء: 17، آيه 84.
107) سوره حجر: 15، آيه 29.
108) سوره توحيد: 112، آيه 3.
109) انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغة» ص 124.
110) شاه نعمت الله مي گويد:
كون جامع مظهر ذات و صفات
سايه حق آفتاب كائنات
وجهي از امكان، وجهي از وجوب
در شهادت آمد از غيب الغيوب
صورت و معني به هم آراسته
ظاهر و باطن به هم پيراسته
جمع كرده خلق و باخود همدگر
همچو نوري مي ماند در نظر
111) نام احمد نام جمله انبياست
چون كه صد آمد نودهم پيش ماست
112) مفاتيح الجنان» ص 629.
113) همان، ص 631.
114) عيون اخبار الرضا» ج 2، ص 26، ح 6.
115) مفاتيح الجنان» ص 628.
116) همان، ص 631.
117) در حديث آمده است: «ان الله تبارك و تعالي يغضب بغضب فاطمه و يرضي لرضاها». همچنين امام صادق(ع) فرمود: «الا ان الله حرماً و هو مكّه الا ان لرسول الله حرماً و هو المدينة الا ان لامير المؤمنين حرماً و هو الكوفة الا ان حرمي و حرم ولدي من بعدي قم. الا ان قم. كوفة صغيرة الا ان للجنة ثمانية ابواب ثلث منها الي قم تقبض فيها امرأة هي من ولدي و اسمها فاطمة بنت موسي تدخل بشفاعتها شيعتي الجنة باجمعهم». (مجالس المؤمنين، ج 1، ص 83 و بحارالانوار،ج 6، ص 228، ج 59)
118) التحصين لابن طاوس» ص 634؛ «حديث شريف كسا».
119) لغت نامه دهخدا» ج 50، ص 194.
120) ر.ك: «آداب الصلوة»، ص 225.
121) بحارالانوار» ج 57، ص 214، ح 32.
******************
زيور هستي
زهرا اردستاني
- ? -
حضرت معصومه عليها السلام تجلّي انسان كامل
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
«و اكمل الاسماء هو الاسم الجامع لكل الكمالات؛ و مظهره الانسان الكامل المستجمع لجميع الصفات و الاسماء الالهيه و المظهر لجميع تجلياته ففي الاسماء الالهيه، اسم الله اكمل و في المظاهر، الانسان الكامل اكمل».(1)
سخن گفتن از انسان كامل خود رساله اي مفصل مي طلبد و در اشاره به آن، به همين كلام امام اكتفا مي كنيم كه انسان كامل، كامل ترين مظهر حق و مجلاي جميع شؤون الهي است.
تمام تجليات حق در قوس نزول و صعود از مجراي اسماء الله واقع مي شود؛ چرا كه حق تعالي به مقام غيبي اش و كنه ذاتش از دست رس همگان دور است و روشن است كه اكمل اسما كه مظهر تام صفات و اسماي حق و اول تجلي از مقام احديت است، بر بقيه اسما حكومت و احاطه دارد و واسطه رسيدن فيوضات حق به آنهاست و مبدأ و مقصد آنهاست و لذا همين مقام تقدم و احاطه براي مظهر اسم اكمل نيز نسبت به مظاهر بقيه اسما وجود دارد. به همين جهت انسان كامل كه مظهر اسم اعظم است، واسطه فيض حق به ماسوا و مبدأ و مقصد و معشوق و معبود مخلوقات است.
با اين بيان بسيار اجمالي، عظمت انسان كامل و نقش او در تحقق و دوام ماسوي الله روشن مي گردد. و البته، بسيار بسيار نادرند آناني كه بتوانند و توانسته اند به اين مقام بلند دست يابند.
نكته اي كه در اينجا لازم است اشاره شود، اين است كه وصول به اين مقام اصالتاً، مختص به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و غير او از انبيا و اوليا، به تبعيت و شفاعت آن حضرت به اين مقام نايل مي شوند.
امام خميني - قدس سره - در آثار خود، بارها به اين نكته تصريح فرموده اند؛ چنان كه در صحيفه امام مي خوانيم:
«در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم صلي الله عليه و آله به ولايت كلي الهي بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه به تبع رسول الله همان معاني را ادامه مي دهد».(2)
و يا در كتاب شريف چهل حديث مي فرمايند:
«بدان كه معرفت روحانيت و مقام كمال جناب ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله خاصّتاً و انبياي معظم و اولياي معصومين عليهم السلام نيز با قدم فكر و سير آفاق و انفس ميسور نگردد؛ زيرا آن بزرگواران از انوار غيبيّه الهيّه و مظاهر تامّه و آيات باهره جلال وجمال اند و در سير معنوي و سفر الي الله به غاية القصواي فناي ذاتي و منتهي العروج «قاب قوسين او ادني» رسيده اند؛ گرچه صاحب مقام بالاصالة نبي ختمي است وديگر سالكين در عروج، تبعِ آن ذات مقدس هستند».(3)
و البته در آثار ديگر ايشان نيز به اين نكته اشاره گرديده است.
ساير عرفا نيز بر همين عقيده اند؛ ابن عربي مي فرمايند:
«... و هيچ يك از اوليا جز از طريق مشكات وليّ خاتم آن رانمي بيند و حتي انبياي مرسل نيز آن را جز از طريق مشكات خاتم الاولياء نمي توانند ببينند».(4)
و خود سيد حيدر مي فرمايند:
«رجوع نبوت مطلقه و مقيده و ولايت مطلقه و مقيده به حقيقت محمديه است كه اصالتاً واجد اين كمالات اند و غير او به حكم وراثت از او، واجد آن مي شوند».(5)
در هر حال، همه عرفاي شامخين به اين عقيده متفق اند كه مظهريت اسم اعظم و تحقق به مقام انسان كامل و ولايت مطلقه كليه كه از تبعات همان مقام است و فناي ذاتي، همه اصالتاً از آن حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله است و بقيه انبيا و اوليا به تبع از ايشان و شفاعت ايشان به اين مقامات دست مي يابند.
با عنايت به اين توضيحات، امام در قصيده اي كه در مدح حضرت معصومه و حضرت زهراي مرضيه عليهماالسلام دارند، به ويژگيها و خصايصي نسبت به حضرت معصومه عليهاالسلام اشاره مي فرمايند كه از خصايص انسان كامل است و در حقيقت به نظر مي رسد با اين بيانات به دنبال اين هدف هستند كه حضرت معصومه عليهاالسلام را به عنوان مصداقي از انسان كامل و واصلان به مقام ولايت و فانيان در رتبه واحديت و اسم اعظم معرفي نمايند.
نگارنده بر آن شد، در حد توان بسيار اندك خويش، اين ابيات را با توجه به نظرات عرفاني خود امام شرح و تفسير نمايد تا شايد گوشه اي كوچك از آن شخصيت عظيم و بزرگ با تمسك به بيان امام خميني - قدسسره - معلوم و آشكار گردد؛ هرچند كه به بيان امام كه پيش از اين گذشت، معرفت اين بزرگان به قدم فكر ميسور نيست. اميد آن دارم كه اين كار كوچك مورد قبول درگاه خداوند واقع شود و حضرت معصومه عليهاالسلام به عنوان خدمتي بسيار اندك بپذيرند و بزرگان خطاها و نواقص اين نوشتار را بر من ببخشايند.
اي خداي پاك و بي انباز و يار لطف گير و جرم ما را درگذر
گرچه خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحي تو اي تو سلطان سخن
و الحمد لله اولا و آخراً
12 رمضان المبارك 1425
زهرا اردستاني
شرح قصيده
اي ازليّت به تربت تو مخمّر واي ابديّت به طلعت تو مقرّر
در لغت، «ازليت» به معناي بي آغاز بودن و «ابديّت» به معناي بي پاياني و بي انتهايي است. جرجاني مي نويسد: «ازل، استمرار و امتداد وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب گذشته است و ابد، استمرار وجود در زمانهاي مقدر غيرمتناهي در جانب آينده».(6)
«ازليت» و «ابديت» دو صفت از صفات ذاتي حق هستند(7) و از ذات الهي، به اعتبار اين دو صفت، دو اسم «اول» و «آخر» متجلي مي گردد.
در لغت، «تربت» به معناي خاك است و در اين بيت، كنايه از حقيقت و باطن فاطمه معصومه عليها السلام است.
«مخمّر» به معناي سرشته شده است و سرشتن به معناي آميختن؛ آميختني كه مقدمه ايجاد و محقق كردن و آفريدن است.(8)
«طلعت» به معناي وجه و روي و چهره است و در اصطلاح عرفان، «وجه» به معناي تجلي ذات حق و فياضيت اوست؛(9) چنان كه ابن عربي در تفسير آيه مباركه «اينما تولّوا فثم وجه الله»(10) مي فرمايد: «به هر جهتي از ظاهر و باطن كه توجه نمايي، ذات حق به تمام صفاتش متجلي است».(11) و در جاي ديگر مي فرمايد: «منظور از وجه حق، نور توحيد اوست كه همان نور آسمانها و زمين است».(12) و اين نور، همان وجود منبسط و فيض مقدّس است كه در تمام موجودات و عوالم سريان دارد و موجب تحقق عيني آنهاست.(13) با توجه به آنچه گذشت، معناي بيت چنين مي شود:
اي كسي كه ازليت با باطن و حقيقت تو سرشته شده و اي كسي كه ابديت با تجلي تو محقق و مقرّر گشته است.
تبيين و توضيح اين توصيف چنين است كه ذات حق داراي صفات نامتناهي است كه مندك و مستهلك در ذات حق اند و تمام مراتب و عوالم هستي تجليات حق است، به اعتبار همان صفات.
بر اساس قاعده «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» كه مقبول حكما و عرفاست از ذات حق يك تجلي بدون واسطه بيش تر متجلي و صادر نمي گردد كه آن رب اسم اعظم، يعني مرتبه احديت ذاتيه است و از اين مرتبه به فيض اقدس اسم اعظم تعبير مي شود و سپس تجلي اي ديگر در حضرت عملي رخ مي دهد و صور و تعينات اسما، يعني همان اعيان ثابته ظهور مي يابند، كه از اين تجلي به فيض اقدس، از مرتبه احديتِ جمع جميع اسما (اسم اعظم) ابتدا عين ثابت انسان كامل متجلي مي شود و به تبع عين ثابت انسان كامل، بقيه اعيان ثابته متجلي مي شوند و سپس ظهور فيض اقدس كه فيض مقدس است، به واسطه حضرت علمي، اعيان ممكنات را متحقق مي سازد كه اين فيض اقدس و فيض مقدس، هر دو به اعتباراتي با اسم اعظم كه رب انسان كامل است و با عين ثابت انسان كامل كه صورت و تعين اسم اعظم است، عينيت و يگانگي دارد و لذا عين ثابت انسان كامل، باب رحمت خداوندي است و واسطه در ظهور عيني و علمي اسماست كه همان ظهور تعينات آنها و اعيان ثابته آنهاست؛ زيرا فيض اقدس به تأكيد امام خميني رحمه الله بدون وساطت عين ثابت انسان كامل با اعيان ثابته بقيه اسامي هيچ ارتباطي ندارد(14). پس واسطه ظهور اعيان ثابته انسان كامل است و در ظهور عيني نيز فيض مقدس در مرتبه علمي تجلي مي كند كه اين هردو متحد با عين ثابت انسان كامل اند و حضرت علمي خود تابع عين ثابت انسان كامل و در دامن اوست و به تحقق او متحقق است.
بنابراين، روشن شد كه تحقق و تقرر علمي و عيني اسما، به واسطه حقيقت و باطن انسان كامل صورت مي گيرد و در دامن باطن و حقيقت انسان كامل رخ مي دهد.
امام خميني - قدس سره - با توجه به اين امر، اشاره دارد به اينكه تحقق و تقرر ابديت و ازليت به توسط باطن حضرت معصومه عليها السلام صورت مي پذيرد و در واقع با اين اشاره، تصريح مي فرمايد به اينكه فاطمه معصومه عليها السلام انسان كامل است.
در مصرع اول مي فرمايد: ازليت به باطن تو سرشته و متحقق گشته است؛ يعني تحقق علمي ازليت كه همان ظهور تعين و صورت و عين ثابته آن است، به تحقق باطن تو و در دامن تعين تو، متحقق گرديده است. و در مصرع دوم مي فرمايد كه ابديت به وجه و تجلي تو مقرر و محقق است؛ يعني تحقق عيني و خارجي ابديت كه اين تحقق به ظهور مظاهر آن است، به واسطه تجلي باطن فاطمه معصومه عليها السلام كه حقيقت انسان كامل است، رخ مي دهد. اين به آن جهت است كه تجليات هر مرتبه به حيثي تجلي آن است و به حيثي تجلي حق. بنابراين، ظهور مظاهر اسما كه حكم وجود خارجي آنها را دارد، به تجلي و فياضيت انسان كامل است.
اينكه در مصرع دوم، تحقق خارجي را لحاظ نموديم، اين است كه به تجلي رب انسان كامل در عين ثابت انسان كامل، وجود علمي اسما متحقق مي شود و به تجلي انسان كامل مظاهر خارجي اسما متحقق مي شود و چون امام خميني - قدس سره - اشاره به تجلي فاطمه معصومه عليها السلام نموده اند، مناسب تر است كه تحقق خارجي ابديت لحاظ شود، نه علمي. تبيين ديگري كه براي اين بيت مي توان داشت، اين است كه ظهور ازليت و ابديت به دو اسم اول و آخر است، كه اسم اول در مورد ذات حق به معناي مبدأ تحقق عوالم و آخر به معناي منتها و معاد و محل بازگشت عوالم و موجودات است كه طبق بيان و كلام عرفاي مشامخين ايجاد و اعاده، هر دو به واسطه انسان كامل رخ مي دهد و به بيان ديگر، مبدأ و منتها، انسان كامل است و تحقق اول و آخر به تحقق انسان كامل.(15)
بنابراين، هر انساني كه فاني در حقيقت انسان كامل شود و به مظهريت اسم اعظم دست يابد، بي واسطه و بالاصالة چون پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يا بالتبعية و بالوراثة چون معصومين عليهم السلام يا بالتبعية و الشفاعة چون كمّل اولياي معصومين عليهم السلام، خود مبدأ و منتها مي شود و اول و آخر و در نتيجه مظهر ازليت و ابديت.
امام خميني در اين بيت، با اشاره به نقش باطن فاطمه معصومه عليها السلام در تحقق اسماء الله، انسان كامل بودن آن حضرت را مطرح نموده اند.
آيت رحمت ز جلوه تو هويد رايتِ قدرت در آستين تو مُضْمَر
با توجه به بيت قبل، روشن شد كه از ديدگاه امام خميني - قدس سره -حضرت فاطمه معصومه عليها السلام انسان كامل است. انسان كامل مظهر تام حق و نايل به مقام خليفة اللهي است و كليه صفات حق به وسيله او به ظهور مي رسد. به بيان ديگر، چنان كه در سير نزول، انسان كامل مربوب اسم اعظم استو عين ثابتش صورت اسم اعظم و قابل كليه صفات حق به نحو جمعي است، به اين معنا كه حكم هيچ صفتي بر صفت ديگر غالب نيست، در سير صعودي نيز تنها انسان كامل است كه تمامي صفات را كه به نحو اجمال داراست، به ظهور مي رساند و مظهر تفصيلي آنها مي گردد. به عبارتي، آثار و احكام كليه صفات در او آشكار و هويدا است و آن چنان كه عيسي بن مريم عليه السلام به مظهريت اسم محيي رسيد و اثر آن را كه زنده كردن مردگان بود، به ظهور رسانيد، انسان كامل آثار كليه اسما و صفات حق را به ظهور مي رساند، و در نهايت سير خود، به ولايت مطلقه الهيه كه ولايت تكويني و تشريعي از شؤونات آن است، دست مي يابد و اراده حق در تمام جهات و با تمام شؤوناتش به واسطه او در عالم هستي جاري مي شود و اين وساطت اوست در تجلي ظلي حق، والّا در مراتب مافوق نيز او دخيل است و واسطه حق. و بر همين اساس است كه رحمت حق به هر دو قسمش يعني رحمت رحمانيه كه ايجاد موجودات است و رحمت رحيميه كه هدايت و وصول به كمالات است، به واسطه انسان كامل به عالميان مي رسد و با تجلي و جلوه گري انسان كامل است كه عوالم هستي تحقق مي يابد و هدايت مي شود.(16)
در اين بيت امام خميني - قدس سره - اشاره به اين امر دارند و مي فرمايد كه رحمت حق به هر دو قسمش به تجلي تو متجلي مي گردد؛ يعني اين تو هستي كه به عنوان انسان كامل، واسطه فيض حق و باب رحمت الهي و موجب رسيدن فيض وجود به اسما و مظاهر آنها هستي و به واسطه ولايت تكويني ات، واسطه هدايت و وصول به كمالات براي صاحبان استعداد و خواهندگان كمال هستي.
قدرت در خداوند به معناي تحقق و وجود بخشيدن با اراده و اختيار است و به اعتباري با مقام مشيت مطلقه فعليه متّحد و اين مقام نيز با انسان كامل متّحد است و لذا قدرت الهي از ناحيه انسان كامل در عوالم جاري مي گردد و منشأ قدرت است و لذا انسان كامل هم مبدأ خلقت است، به اين معنا كه خلقت از او آغاز مي شود و هم فاعل و خالق، به اعتباري اوست؛ لذا در مصرع دوم بيت مي فرمايد كه قدرت حق در تو پنهان است؛ يعني تو حامل قدرت حقي و آن را به ظهور مي رساني، كما اينكه انسان كامل در سير صعودي به مقام قرب فرايض نايل شده و دست و گوش و چشم و... حق مي گردد و لذا دست قدرت الهي از آستين او بيرون مي آيد و بر عوالم هستي حكم مي راند و حكومت مي كند؛ يعني نه تنها ايجاد حق به قدرت الله به دست وواسطه انسان كامل است، بلكه مديريت و اداره عوالم نيز به قدرتالهي به دست انسان كامل است؛ يعني دست قدرت حق در همه موارداز كسوت او بيرون مي آيد و ولايت حق به اذن الله به او تفويض مي شود(17) و امام خميني - قدس سره - در مصرع دوم به اين امر نيزاشاره مي فرمايند.
جودت هم بسترا به فيض مقدس لطفت هم بالشا به صدر مصدَّر
برترين جود و نعمت خداوند، فيض وجود است كه به واسطه فيض مقدس به موجودات هستي، عنايت مي شود و به واسطه اين فيض، ايجاد و ظهور عيني اسما و ايجاد ممكنات - كه همان رحمت رحمانيه حق است - صورت مي پذيرد.
حضرت امام در مصراع اول اين بيت جود حضرت معصومه عليها السلام را هم سطح و هم عرض فيض مقدس معرفي مي كند كه مي توان گفت به يك اعتبار حقيقت است و به يك اعتبار، مجاز است و تشبيه.
جهت حقيقت آن، اينكه فيض مقدس، در سير نزول و تحقق و ايجاد عوالم، خود متجلي و مستفيض از حقيقت و رب انسان كامل است و چون شعاع وجود اوست، با او متحد است.
چنان كه پيش از اين هم اشاره گرديد، فيض وجود حق به واسطه تجليات انسان كامل، در هستي ساري و جاري است.
بنابراين، به آن جهت كه حضرت معصومه عليها السلام انسان كامل است و مظهري از آن حقيقت عظما و فاني در آن، لذا واسطه ايصال فيض وجود است و خود به حيث حقيقت متحد با فيض مقدس مي باشد. بدين ترتيب، يكي دانستن جود اين دو حقيقت، حقيقي است.
به اعتبار و حيث ديگر هم مي توان گفت امام خميني -قدس سره - قصد تشبيه دارند، براي اشاره به شدت جود و بخشش وجود حضرت معصومه عليها السلام؛ به آن علت كه وجود (از برترين نعمتهاي الهي) از طريق فيض مقدس، بر مراتب مادون و اعيان ثابتات افاضه مي گردد و اين برخاسته از شدت جود و كرم ذات الهي است. بنابراين، امام مي فرمايد كه حضرت معصومه عليها السلام به لحاظ جود و بخشش، هم سنگ فيض مقدس است.
شايد بتوان وجه تشبيه را - با توجه به آنچه در مصرع دوم آمده كه بعد از اين توضيح خواهيم داد - حيات بخشيدن دانست با به اين توضيح كه فيض مقدّس با خارج كردن موجودات از عدم به وجود به اذن الله، به آنها حيات مي بخشد. حضرت معصومه عليها السلام نيز به ولايت تكويني، با خارج كردن موجودات از نقص به كمال به آنها حيات مي بخشد.
در توضيح مصرع دوم بايد ابتدا معناي لطف را به لحاظ لغت و اصطلاح بدانيم. در لغت، «لطف» به معناي نرمي و نازكي در كار و كردار است و در اصطلاح عرفاني، آنچه بنده را به طاعت حق نزديك كند و از معاصي دور كند، «لطف» است و همچنين پرورش عاشق به طريق مشاهده و مراقبه را «لطف» خوانند.(18)
صدر به يك معنا، مهمتر و بزرگ را مي گويند و مصدَّر يعني، صدرنشين و بالا قرار داده شده، و احتمالاً منظور حضرت امام ازصدر مصدّر، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله است كه مهتر عالميان از ازل تا ابد است و در سير نزول و صعود، صدرنشين و مبدأ و منتها اوست.
لطف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر عالميان روشن است كه ايشان به ولايت مطلقه و تشريع و تكوين، خلايق را به طاعت و بندگي حق و زهد و تقوا و لقاي حق فراخوانده و هدايت فرموده و مي فرمايند.
در اين مصرع، امام خميني - قدس سره - چنين لطف و عنايتي كه البته فقط به ولايت تكويني صورت مي پذيرد، به حضرت معصومه عليها السلام نسبت مي دهد. نياز به تكرار نيست كه اين توصيف با عنايت به مقام ولايت حضرتش عليها السلام بيان گرديده است.
عصمت تو تا كشيد پرده به اجسام عالم اجسام گردد عالم ديگر
در لغت، «عصمت» به معناي نگاه داري نفس از گناه و پاكدامني است.(19) و در اصطلاح كلامي و فلسفي، از صفات و ويژگيهاي، پيامبران و امامان عليهم السلام است و عبارت است از مصون بودن از هر گونه خطا و گناه در طول حيات. در عرفان، «عصمت» معنايي عميق تر دارد و افزون بر دوري از گناه و خطا، در مراتب عالي تر ترك هر نوع انانيت و توجه به غير حق است.
امام خميني - قدس سره - مراتب مختلف طهارت را كه عبارتٌ اخراي عصمت است، چنين بيان مي فرمايد: (با تلخيص)
- تطهير ظاهر از ارجاس معاصي و اطلاق شهرت و غضب؛
- تنزيه از قذارات معنويه و تطهير از كثافات اخلاق ذميمه؛
- تنزيه خواطر و وساوس شيطانيّه و تطهير از ارجاس افكار باطله و آراي ضالّه مضلّه؛
- تنزيه از تلوينات و طهارت از تقلبات و تطهير از احتجاب به علوم رسميه و اصطلاحات؛
- تنزيه از احتجاب از مشاهدات؛
- تنزيه از توجه به غير و غيريت و تطهير از حجب خلقيّه؛
- تنزيه از رؤيت مقامات و مدارج و تنزيه از اغراض و غايات؛
- تنزيه از تعيّنات اسمائيه و صفاتيّه؛
- تنزيه از تلوين بعد التمكن و تطهير از غلبه تجليات بعضي بر بعض كه مقام رؤيت مظهريت احدية الجمع است.
اين مراتب متفاوت طهارت و به بيان عصمت، به تمامه در انسان كامل محقق است.(20)
همچنين در شأن انسان كامل و ائمه هدي عليهم السلام مي فرمايد: «زوال شرك و شك، تطهير از ارجاس و اخباث عالم طبيعت و ظلمات تعلقات به غير حق تعالي و كدورت انيت و حجاب غليظه انانيت و رؤيت غير حق از مقام والاي عصمت ايشان است».(21)
چنين عصمتي منجر مي شود كه انسان كامل مظهر تام و تمام و آيينه تمام نماي حق گردد؛ به طوري كه اراده اش ظل اراده حق است و آنچه در گفتار و كردار و... از او صادر مي شود، عين اراده الهي و به عبارتي اراده الهي است.
و چنين انساني فاني در احديث اسمائيه يا احديت ذاتيه است، بالاصالة يا بالتبعية و الشفاعة. اما اينكه امام - قدس سره - مي فرمايند: «عصمت تو تا كشيده پرده به اجسام» يعني تا تو و باطن تو تجلي نمود. پيش از اين گذشت كه باطن حضرت معصومه عليهاالسلام به عنوان انسان كامل و مربوب و مظهر «اسم اعظم» و مرتبه واحديت، متحد با آن است و شايد به اين علت امام از باطن حضرتش و در نتيجه، آن مرتبه به «عصمت» تعبير مي كنند كه اگر «عصمت» را به معناي خالي بودن از «حجابها» بدانيم، آن مرتبه كه جامع اسماي جمال و جلال الهي است، كمترين حجاب را با حق دارد و در نتيجه، از بالاترين عصمت برخوردار است.
و البته اين بي حجاب همان گونه كه اين مرتبه و فانيان در آن را به حق نزديك تر و هم گون تر مي كند، به همان ميزان آنها را از ماسوي الله دور مي كند؛ يعني عصمت پرده اي و حايلي است بين آنها با ماسوي الله.
حال اگر حق بخواهد به عشق وحب، جمال خود را كه مختص و پوشيده به پرده عصمت است، اظهار نمايد، با تجلي اين پرده را به كناري زده، در حجاب تعينها، اسماء مجاليه و جلاليه خويش را - كه به اعتباري همه جماليه اند - متجلي و آشكار مي سازد و روشن است كه كامل ترين مظهر جمال حق انسان كامل است.
حافظ كلامي دارد كه گويي بيان همين ادعاست، مي فرمايد:
من از آن حُسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم كه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را(22)
شايد بتوان گفت منظور از حُسن، جمال الهي است كه به پرده عصمت مرتبه احديت اسمائيه مختص است و منظور از يوسف مرتبه احديث اسمائيه ومنظور از زليخا انسان كامل مظهر جمال حق، كه به واسطه عشق حق به ظهور، تجلي مي يابد و از پشت پرده عصمت ربّ خود، واحديت، خارج مي گردد.
اينكه از مرتبه احديت به عصمت ياد مي شود، شايد به اين دليل باشد كه عصمت، پوشش و حجابي است بر جمال و كمال كه آن را از دست نامحرمان مصون و محفوظ مي دارد و مرتبه احديت نيز مرتبه اي است كه تمامي صفات حق در آن متجلي و مستقرند و دست ماسوي الله از آن كوتاه است و حتي اسم اعظم و انسان كامل كه مظاهر آن مرتبه اند نيز از كنه آن مرتبه محروم اند؛ لذا از آن مرتبه به عصمت ياد مي شود و فاني در آن مرتبه نيز از عصمت برخوردار است.
در هر حال، امام خميني - قدس سره - گويي باطن حضرت معصومه عليهاالسلام را كه فاني در مرتبه واحديت و چه بسا احديت ذاتيه است بالتبعية، به خاطر خالي بودن از هر نوع حجابي، «عصمت» مي خوانند و قصد دارند به تجلي ايشان و در نتيجه، وساطت ايشان در فيوضات حق اشاره فرمايند.
اما چرا از تجلي به «پرده» ياد مي نمايند و تجلي نمودن ذات حضرت را به سان پرده كشيده بر چيزي مي دانند، شايد بتوان چنين تبيين نمود:
در اصطلاح عرفان، «پرده» به معناي حاجب ميان حق و بنده، و مانعي است ميان عاشق و معشوق و از جهت معشوق [كه ] از لوازم طريق باشد.(23)
در لغت، پرده در معاني مختلفي به كار رفته است، لكن در تمام آنها معناي حايل و مانع مستتر است.
ويژگي اي كه در فيض و تجلي، وجود دارد اين است كه آن كه موجب ظهور متجلا است و با توجه به نوع فيض و تجلي، آثار حيات بخش و روشنايي بخش متفاوتي را براي مرتبه مادون و قابل دارد؛ در عين حال حايل و مانع و حجابي نيز بين عالي و داني و بين متجلا و قابل تجلي است. با تجلي، پرده از جمال الهي كنار مي رود، ولي پرده اي دگر كشيده مي شود و همواره مرتبه داني از كنه مرتبه عالي محجوب است و هرگز مرتبه عالي به طور كامل بر مرتبه مادون تجلي نمي كند و شايد بتوان گفت كه اين حجاب چيزي نيست، جز حجاب تعيّن مرتبه مادون و يا تعيّن خود تجلي.
بنابراين، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه شما - حضرت معصومه عليها السلام - تا پرده از عصمت برداشتيد و تجلي فرموديد، عالم اجسام، يعني قوابل تجليات شما دگرگون شد؛ در عين حال كه حجاب و مانعي نيز با اين تجلي بين خود به عنوان مظهر تام حق و ماسوا كشيدي. پس در اين مصرع اشاره دارد به فيوضاتي كه از وجود مبارك حضرتش عليها السلام به ماسوايشان مي رسد و با اين فيوضات حيات مي يابند و دگرگون مي شوند.
گفتيم كه انسان كامل واسطه فيض رحمانيه و رحيميه حق است. بنابراين، آنجا كه وساطت در فيض رحمانيه مي فرمايند، منظور از عالم اجسامي همان قوابل و اعيان ثابته است كه به اين فيض وجود عيني و خارجي مي يابند و آنجا كه وساطت در فيض رحيميه مدنظر است، مي توان گفت: منظور از عالم اجسام، قلب سالك است كه به تجليات الهيه به واسطه انسان كامل معرفت و قرب مي يابد.
نيز مي توان گفت كنايه و اشاره است به انسانهايي كه به خاطر دلبستگي به زندگي مادي، از حيات حقيقي كه معرفت و شناخت خداوند و قرب به اوست، دور مانده اند و بسان اجسام اند كه كم ترين بهره را از كمالات وجود، دارا مي باشند. البته، اگر انسان كاملي چون حضرت معصومه عليها السلام به ولايت تكويني، عنايت بفرمايد و بر قلوب ايشان تجلي نمايد، آنها حيات حقيقي يافته، دگرگون مي شوند. و چنين مقامي براي ايشان حتمي است؛ به ويژه آنكه آية الله كمپاني آن را براي كنيز فاطمه زهراعليها السلام متحقق مي داند:
«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو ز آنكه مس وجود را «فضّه» او طلا كند(24)
پس در بيت محل بحث به اعتباري، امام خميني - قدس سره - در پي طرح اين مطلب نيز هستند. كه ايشان اگر اراده بفرمايند، مي توانند به اذن الله به تصرف و اراده تكويني، انسان را از شرك خفي برهانند.
جلوه تو نور ايزدي را مَجْلي عصمت تو سرّ مختفي را مظهر
در اصطلاح عرفاني، «نور» به يك اعتبار، ذات حق را گويند كه روشن به ذات خود است و منور غير؛ و به يك اعتبار، اسمي از اسامي حق است و همان فيض مقدّس و وجود منبسط كه ساري در حقايق ممكن است و سبب تحقق آنها و به عبارتي وجه يلي الربي موجودات است. و به اعتبار ديگر، منظور از نور تجلياتي است كه بر قلب سالك وارد مي شود و زمينه قرب و معرفت او را نسبت به حق فراهم مي سازد.(25)
در مصراع اول بيت، مي فرمايد كه تجليات و جلوه هاي تو مجلا و جلوه گاه نور حق است.
پيش از اين گذشت كه تحقق علمي و عيني موجودات به وساطت عين ثابت انسان كامل رخ مي دهد و در حقيقت، تمام عوالم هستي تجليات او هستند و او تجلي اسم اعظم الهي است و شعاع وجود حق و قائم به او.
آنچه به تحقق عيني منجر مي شود، تجلي و سريان فيض مقدس است در اعيان ممكنات كه خود تجليات انسان كامل اند.
بنابراين، چون فيض مقدس يا همان نور حق متجلي در جلوه ها و تجليات انسان كامل است، مي فرمايد كه جلوه هاي تو جلوه گاه نور حق است. اگر نور تجليات حق در سير صعودي بر قلب سالك باشد، باز اين تجليات به واسطه انسان كامل رخ مي دهند و معناي مصرع روشن است.
در مصرع دوم مي فرمايد كه عصمت تو مظهر سرّ مختفي است.
منظور از سرّ مختفي، مرتبه احديت ذات است؛ مرتبه اي كه اولين تجلي حق است و تمامي اسما و صفات حق در آن مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حضرت امام در آثار خود «هويت مطلقه»، «غيب الغيوب» و «عنقاء مغرب» را كه ديگران به كنه ذات الهي اطلاق مي كنند، براي اين مرتبه مناسب مي دانند.(26)
عرفا، مظهريت اين مرتبه را بالاصالة مختص به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و بالوارثة، متعلق به معصومين عليهم السلام و بالشفاعة از آن اولياي ايشان مي دانند.
امام خميني - قدس سره - در اين مصرع اشاره دارد به مقام مظهريت اين مرتبه به تبعيت تام و تمام از معصومين عليهم السلام و به شفاعت ايشان براي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام.
مرتبه احديت، مرتبه اي است كه در آن تمامي صفات حق مستهلك اند و هيچ ظهور و بروزي ندارند و حكم هيچ صفت و اسمي بر صفت و اسم ديگر غالب نيست. در آن مرتبه، اول، عين آخر، و آخر، عين اول؛ ظاهر، عين باطن و باطن، عين اول است و كوچك ترين اثري از تمايز وجود ندارد.
بيش ازاين، درتعريف عصمت گذشت كه بالاترين مرتبه آن، مرتبه اي است كه در آن هيچ تجلي بر تجلي ديگر غلبه نكند و قلب سالك با تجلي حق به اسم اول از تجلي حق به اسم آخر غفلت نمي كند و تجلي حق به اسم ظاهر او را از تجلي حق به اسم باطن محجوب نمي كند، بلكه جامع بين تجليات ذاتي و صفاتي و فعلي، كلي و جزيي حق است.
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه اين جامعيت قلب فاطمه معصومه عليها السلام در پذيرش تجليات حق - كه از آن به «عصمت» ياد مي شود - مظهر آن جامعيت مرتبه احديت است.
گويم واجب تو را، نه آنت رتبت خوانم ممكن تو را، ز ممكن برتر
وجود كه به معني هستي و بود است در مقابل عدم و نيستي، موضوع علم فلسفه است و در فلسفه به واجب و ممكن تقسيم مي شود.
ممكن الوجود، به موجودي اطلاق مي شود كه به خودي خود و في نفسه، وجود براي او ضروري نيست و وجود و عدم براي او مساوي است. اين علت است كه وجود را براي او واجب مي كند و در نتيجه، از عدم به وجود خارج مي شود و تحقق عيني پيدا مي كند و به اصطلاح، واجب الوجود بالغير است و ممكن الوجود بالذات. در مقابل ممكن، موجودي كه وجود براي او في ذاته و لذاته و بذاته، واجب و ضروري است و در نتيجه، وجودش ازلي و ابدي بالذات است و از عدم متحقق نشده است. به چنين موجودي «واجب الوجود بالذات» اطلاق مي گردد.
امام خميني - قدس سره - در اين بيت مي فرمايد كه نه شما را واجب مي توانم بخوانم كه مرتبه تان از واجب پايين تر است و نه ممكن مي توانم بخوانم كه از آن برتريد.
اين كلام حضرت امام منطبق با قواعد عرفاني است؛ زيرا كه طبق مباحث مطرح شده در كتب عرفاني، مرتبه عالي و داني، با هم منقطع الارتباط هستند؛ يعني مرتبه داني نمي تواند كسب فيض از مرتبه عالي نمايد، مگر به واسطه و برزخ كه دووجهي است؛ به وجهي متناسب با مرتبه عالي و به وجهي متناسب با مرتبه داني است؛ لذا واسطه ايصال فيض از عالي به داني مي شود. به عبارتي، فيض از عالي در برزخ تجلي مي كند و از او در داني. چه در تجلياتي كه در سير نزول رخ مي دهد و سبب اتحاد و تحقق مراتب هستي مي گردد و چه در تجلياتي كه در سير صعودي رخ مي دهد و موجب خرق حجب و كسب معرفت و كمال براي سالك مي گردد. اولين برزخ كه مبدأ و منشأ تحقق و ايجاد است، انسان كامل است. به تصريح عرفا، اگر حقيقت وجودي انسان كامل نباشد، هيچ موجودي، نعمت وجود نمي يابد. و روشن است كه برزخ چون دو وجهي است و با هر دو مرتبه عالي و داني تناسب دارد، لذا دون عالي و فوق داني است. بنابراين، انسان كامل كه برزخ و واسطه بين واجب و ممكن است و به واسطه او ممكنات تحقق عيني و علمي مي يابند، دون واجب و فوق ممكن است؛ چنان كه شيخ كبير در فكوك مي فرمايد:
انسان كامل حقيقي، برزخ بين وجوب و امكان و مرآت جامع بين صفات قدم و احكام آن و صفات حدثان است. و او واسطه بين حق و خلق است و به واسطه او و كسي كه در مرتبه اوست، فيض حق و مدد حق - كه سبب بقاي ماسواي حق در عالم مي باشد - به موجودات اعم از عالي و سافل مي رسد.(27) اگر انسان كامل به حيث برزخيتش - كه متغاير با دو طرف نيست (با هر دو طرف متناسب است و دووجهي است؛ جهت وحدت كه متناسب با مافوق است و جهت كثرت كه متناسب با مادون است؛ و لذا نقش واسطه را بين آن دو بازي مي كند. به همين جهت، مي فرمايد با دو طرف مغاير نيست) نبود، هيچ شيئي در عالم، به خاطر عدم تناسب و ارتباط با حق، مدد حق به او نمي رسيد.
بنابراين، انسان كامل از آن حيث كه حق به تمام صفاتش در او تجلي مي كند، شامل تمام حقايق عالم است به نحو اجمال، و مشتمل بر كليه صفات الهي است؛ به نحوي كه همه مندمج در حقيقت او هستند و به سان حق، به حيث حقيقتش هيچ صفتي ظهور و بروز ندارد، متناسب با واجب است، و از آن حيث كه وابسته به حق است و غير مستقل و متحقق به تجلي حق و... متناسب با ممكن است و جامع بين صفات واجب و ممكن است و برتر از دومي و دون تر از اولي.
امام خميني - قدس سره - در اين بيت با عنايت به انسان كامل بودن حضرت معصومه عليها السلام، به همين مطلب اشاره دارند كه ايشان دون واجب و فوق ممكن اند.
ممكن اندر لباس واجب پيد واجبي اندر رَداي امكان مَظهر
ممكن هستي كه در لباس واجب آشكارشده اي؛ يعني گرچه ممكني اما رنگ واجب داراي و صفات او را دارايي.
مُظهر به معناي ظاهر است در مقابل مَظهر كه مَظهر جلوه و تجلي ظاهر است. در مصرع دوم مي فرمايد كه واجبي هستي كه در لباس ممكن تجلي كرده اي؛ يعني گرچه ظهورت در صورت و لباس ممكنات است، اما باطنت فوق ممكن است.
ممكن اما چه ممكن علت امكان واجب اما شعاع خالق اكبر
توضيح اين بيت، با توجه به آنچه تا به حال بيان گرديد، كاملاً واضح است. مي فرمايد: تو ممكني؛ اما چه ممكني كه خود علت تحقق امكاني! به عبارتي، امكان به تجلي تو معنا مي يابد و اگر تو را ممكن مي خوانند به خاطر نبود لفظ ديگري است و الاّ تو چگونه ممكني و حال آنكه تحقق امكان به واسطه توست!
و تو واجب هستي و تمام صفات او را دارا هستي؛ با اين حال وجودت قائم به خودت نيست، بلكه ظل و شعاع و قائم به وجود حق هست و وجودت ظلي است.
ممكن اما يگانه واسطه فيض فيض به مهتر رسد وزان پس كهتر
ممكني اما يگانه و تنها واسطه فيض. علت اينكه امام از آن حضرت و به اعتباري، از انسان كامل، به عنوان يگانه واسطه فيض ياد مي فرمايد، با آنكه انسان كامل تنها برزخ نيست و برازخ ديگري هم وجود دارد، اين است كه فيض تحقق علمي اسما و ظهور اعيان ثابته كه صور اسمايند در مرتبه علمي به واسطه انسان كامل به اسما مي رسد. به حيث تحقق و وجود عيني و خارجي نيز تمام ممكنات داراي وجه
يلي الربي هستند كه اين وجهيلي الربي بي واسطه آنها را به حق متصل مي كند و خود همان فيض مقدس است كه باز به واسطه انسان كامل در ممكنات ساري و جاري است.
حق به دو فيض اقدس و مقدس در مراتب هستي تجلي مي نمايد كه اين دو، تمايز حقيقي ندارند و دوئيتشان اعتباري است، نه حقيقي و فيض مقدس ظل فيض اقدس است و شدت وحدت در آن كم تر است. و فيض اقدس و مقدس به اعتبار اتحاد ظاهر و مظهر يك نحو اتحاد و يگانگي با انسان كامل دارند و تمايز آنها نيز به اعتبار است، به اعتباري متمايزند و به اعتباري متحد.
چون تنها واسطه سريان فيض مقدس و وجه الله در ممكنات، انسان كامل است، مي فرمايد كه تو تنها واسطه فيضي.
مصرع دوم نيز معنايش واضح است. طبيعي است كه مراتب طوليه هستي بر اساس قرب وجودي به حق چينش يافته اند و مسلماً فيض حق ابتدا به آن مرتبه كه به او نزديك تر است، مي رسد و از مجراي او و پس از او به مراتب دورتر. پس فيض اول به مهتر مي رسد، سپس به كهتر.
ممكن، اما نمود هستي از وي ممكن، اما ز ممكنات فزون تر
برخلاف فلسفه كه با توجه به توجيهي كه براي رابطه بين حق با خلق دارند و عوالم هستي را مفعول و مخلوق حق اما بهره مند از وجود مي دانند، با اين تفاوت كه وجودشان ضعيف تر است. به سان نور جاري در لامپ 200 و 100 وات كه هر دو نور است، ولي شدت اولي بيش تر است. و با اين توجيه، بوي دوئيت بين حق با خلق به مشام مي رسد؛ يعني كثرت وجود را حقيقي مي دانند.
عرفا، كثرت را براي مظاهر قائل اند، نه وجود. و وجود، واحد است و از آنِ حق. پس يك وجود بيش تر نيست و آن حق است و مابقي تجليات و مظاهر اويند و وجودشان ظلي و ربطي.
در اين بيت، منظور از هستي، خداوند است كه هستي حقيقي و وجود مطلق است و منظور از نمود، ماسواي اوست؛ يعني مراتب هستي كه نمودها و مظاهر و تجليات اويند. و اينكه مي فرمايد كه حضرتش عليها السلام ممكن است، اما ممكني كه نمود و مظاهر هستي از اوست، به اين علت است كه انسان كامل نيز وجودش ظلي است و وابسته و قائم به حق؛ لذا از اين حيث ممكن است و از طرفي به خاطر وساطتي كه در تحقق عوالم هستي دارد، تمام عوالم هستي تجليات او هستند كه تجليات حق مي باشند؛ يعني به حيثي مظاهر انسان كامل اند و به حيثي مظاهر حق تعالي؛ لذا مي فرمايد: تو ممكني هستي كه نمود و ظهور حق از ناحيه توست و تو اگر نبودي، حق نيز ظهور نمي يافت و به همين نقش و ارتباط و تناسب با حق، از ممكنات برتري.
وين نه عجب زان كه نور اوست ز زهر نور وي از حيدر است و او ز پيمبر
نور خدا در رسول اكرم پيد كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر
وز وي تابان شده به حضرت زهر اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر
بيت اول به خوبي نشان مي دهد كه ابيات پيشين همه در توصيف فاطمه معصومه عليها السلام بوده است؛ نه فاطمه زهراعليها السلام.
نوري كه در اين ابيات به آن اشاره مي شود، همان نور ولايت مطلقه است كه به واسطه فناي در احديت و وصول به مظهريت ذاتي الله حاصل مي شود. پيش ازاين گذشت كه اين ولايت بالاصالة ازآنِ حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله است و از او به وراثت به بقيه معصومين عليهم السلام تعلق دارد.اين وراثت همراه با تبعيت است.اولياء الله و غير معصومين عليهم السلام نيز به تبعيت و شفاعت به اين مقام دست مي يابند.
امام خميني - قدس سره - در اين ابيات ضمن تأكيد بر مقام ولايت حضرت معصومه عليها السلام، سلسله مراتب تعلق اين مقام را نيز بيان فرمودند و دقيقاً مشخص كردند كه اولين قابل و پذيرنده اين گوهر و امانت، حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله است.
اينكه نفرمودند اين نور از موسي بن جعفرعليهما السلام به حضرت معصومه عليها السلام داده شد، بلكه فرمودند از فاطمه زهراعليهما السلام در ايشان تجلي نمود، مي تواند به دو مطلب اشاره داشته باشد:
1. برتري مقام فاطمه زهراعليها السلام نسبت فاطمه معصومه عليها السلام به آن حيث كه هميشه واسطه فيض، فوق مُفاض است. در حقيقت، فاطمه معصومه عليها السلام با فناي درحقيقت فاطمه زهراعليها السلام به مقام ولايت، رسيده اند.
2. اشاره به قرابت ولايت اين دو شريف است؛ زيرا هر دو به ولايت مطلقه دست يافته اند، لكن ولايت تشريعي در هر دو پنهان است و ظهور ندارد و لذا واجب الاطاعة نيست.
اينكه عرفا، ولايت مطلقه را مختص به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام و كمّل از اولياي ايشان مي دانند، به علت مظهريت مرتبه احدي است؛ چنان كه امام خميني - قدس سره - در تعليقات خود بر فصوص الحكم مي فرمايد: «پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله چون از حضرت ذات، به حسب مقام جمعي و اسم اعظم، ظهور يافته و ايشان مظهر احدي جمعي هستند، ولي مطلق اند و بقيه اوليا مظاهر ولايت و محلهاي تجلي اويند، خداوند متعال «هوي» مطلق و حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه و آله ولي مطلق است».(28)
منظور از «نور»، «ولايت» است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«خداوند بود آن زمان كه بودي نبود، پس او كون و مكان را آفريد و نورها و نور نورها كه نورهاي ديگر از آن نوراني شدند را آفريد و در آن نور، نورها از نور خود جاري ساخت كه نورها همه از او منور شدند و آن نور جاري، همان است كه محمد و علي عليهما السلام را از آن آفريد... ».(29)
حضرت امام در شرح اين حديث مي فرمايد: «و يكون المراد من نوره الذي نورت منه الانوار هو الفيض المنبسط؛ منظور از نور خدايي كه بقيه نورها از آن نور، نوراني مي شوند، فيض منبسط المنبسط(30) است». وي سپس به اثبات و بيان دليل مي پردازد. «فيض منبسط» و «ولايت مطلقه» متحدند به اتحاد ظاهر و مظهر. و امام مي فرمايد كه «ولايت مطلقه» همان «فيض مقدس» است.(31)
در اين ابيات، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: اين نور ولايت و مقام عظماي انسان كامل به ايشان از ناحيه معصومين عليهم السلام رسيده است، به واسطه تبعيت و فاني شدن در حقيقت آن اعاظم صلوات الله عليهم اجمعين؛ كما اينكه خود ايشان نيز اين مقام را به تبعيت و فناي در حقيقت رسول الله صلي الله عليه وآله به دست آورده اند. امام خميني - قدس سره - در مورد ولايت امام زمان رواحنا لمقدمه الفداء مي فرمايد: ايشان خاتم ولايت كلي به تبعيت هستند، چنان كه رسول اكرم صلوات الله عليه و آله خاتم ولايت كلي بالاصالة مي باشند.(32) و نيز مي فرمايد كه وجود ساير ائمه عليهم السلام نسبت به پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله چون نفس است بر روح و رتبه ساير انبيا و اوليا رتبه ساير قواي نازله از نفس است و معيت علي عليه السلام كه مي فرمايند: من با انبياء در نهان بودم و با پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله آشكارا؛ اين معيت با ساير انبيا، معيت قيوميه است و با رسول اكرم صلوات الله عليه و آله معيت تقوميه مي باشد.(33)
يعني ديگران قائم به علي بن ابي طالب روحي فداه هستند و علي عليه السلام قائم به رسول الله صلوات الله عليه و آله.
نور وجود و ولايت حضرت معصومه عليها السلام تجلي و ظل نور وجود و ولايت ائمه عليهم السلام است، به جهت اتحاد وجودي ايشان عليهم السلام با اسم اعظم - كه به اعتباري، مقدم و محيط بر فيض مقدس است - به حكم اتحاد ظاهر و مظهر.
اين است آن نور كز مشيت «كن» كرد عالم آن كو به عالم است منور
مشيت مطلقه داراي دو مقام حفظ و ظهور است و به اعتبار مقام دومش كه مقام تجلي علمي و ظهور علمي اعيان و صفات است. همان مرتبه علمي و ظهور واحديت است. اعيان ثابتات به امر تكويني «كن» در دامن فيض مقدس - كه ظهور فيض اقدس است - ظهور عيني و تحقق خارجي مي يابند.
به عبارت ديگر، ظهور اعيان خارجي مترتب بر اعيان ثابته و حضرت علمي و مقام ظهور مشيت مطلقه است كه اعيان ثابته در اقتران با فيض مقدس، ظهور عيني و خارجي مي يابند؛ يعني بين فيض مقدس به عنوان امر تكويني و فيض وجود با اعيان ممكنات، دوئيت و جدايي نيست. اين خود فيض مقدس است كه در قالب تعينات خارجي درآمده و آنها را متحقق مي سازد و فعل و ايجاد حق نيز، چيزي جز همين فيض مقدس نيست كه خود داراي مراتب متفاوتي است.
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: اين نور وجود اهل بيت عليهم السلام است - كه متحد با فيض مقدس است - كه از مقام مشيت مطلقه كه عالم علم است، عالم عين را متحقق مي سازد.
و نيز اينكه مي فرمايد: آن كو به عالم است منور؛ يعني آن نوري كه عالم، تجلي اوست و او با اين تجلي به ظهور رسيده است. و منظور از منور، متجلي شدن و خارج شدن از بطون است و الّا عالَم بدون فيض مقدس و نور حق، سراسر ظلمت است و تاريكي.
اين است آن نور كز تجلي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور
گفتيم كه همه موجودات و مراتب هستي، مظاهر حق اند و نتيجه تجليات الهي و قدرت كه صدور فعل است از روي علم و اراده و اختيار(34) مصدر تجلي فعلي حق و تحقق مراتب عيني است كه همان تجلي حق به فيض مقدس است در اعيان ثابتات و تحقق ممكنات.
و گفتيم كه فيض مقدس با ولايت مطلقه يكي است امام مي فرمايد: تجلي حق به فيض مقدس و تحقق عيني وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام كه به مقام مظهريت ولايت نيز متحقق است، موجب زيور و آراستگي دوشيزگان و زنان عالم است از ازل تا ابد و برگ افتخار و سربلندي ايشان.
شيطان عالِم شدي اگر كه بدين نور ناگفتي آدم است خاك و من آذر
اگر شيطان به نور ولايت، علم مي يافت و عظمت آن را درك مي كرد، هرگز خود را برتر از آدم عليه السلام نمي ديد.
آبروي ممكنات جمله از اين نور گر نَبُدي، باطل آمدند سراسر
عرفا براي موجودات دو جهت يا وجه قائل اند: وجه حقي و وجه خلقي. وجه حقي آنها، همان سريان فيض منبسط در صورت اعيان ثابته، يعني اعيان ممكنات است كه همين سريان نيز موجب ظهور و تحقق عيني آنها مي شود و ممكنات به واسطه اين جهت و وجه خود، مرتبط با حق و ظل و شعاع حق و قائم به حق اند و معيت قيوميه حق با ممكنات، ناشي از همين وجه حقي آنهاست. و ممكنات داراي تعينات و قيودي هستند كه زمينه ساز اختلاف و تكثر آنهاست و از آن به وجه خلقي ياد مي شود.
ممكنات به وجه خلقي خود غير مرتبط با حق اند و «سوي الحق» ناميده مي شوند.اين وجه خلقي، عدمي و باطل است؛چنان كه شبستري مي گويد:
وجود اندر كمال خويش ساري است تعين ها امور اعتباري است(35)
يعني تعينات عارض بر وجودند و في نفس الامور، تحقق ووجود ندارند.
خلاصه آنچه از اثر و حيات در ممكنات ديده مي شود، ناشي از وجه حقي آنهاست و برخاسته از همان فيض منبسط ساري در آنها و الّا ممكنات به حيث تعينات و تقيداتشان اعتبار محض اند و باطل صرف و هيچ بهره اي از وجود و بود ندارند.
به همين جهت، امام خميني - قدس سره - مي فرمايد: آبروي ممكنات از همين نور ولايت و فيض منبسط است و بدون اين نور، سراسر باطل اند و غير متحقق؛ يعني ممكنات به حيث وجه حقي شان، از خود چيزي ندارند و وجه حقي، شعاع و ضل وجود حق است كه در آنها ساري است و صاحب اثر هم در ممكنات همين وجه حقي است و به حيث وجه خلقي شان، صرف اعتبارند و قابليت و بي بهره از وجود و تحقق. بنابراين، ممكن هر چه دارد از همين نور ولايت و فيض منبسط است و به خودي خود، هيچ و باطل است.
جلوه اين، خود عرض نَمود عَرَض ر ظِلّش بخشود، جوهريتِ جوهر
يعني جوهريت جوهر و عرضيت عرض، همه ناشي از تجلي همين نور و فيض است.
در فلسفه، ممكنات - فارغ از ارتباط و احتياج و وابستگي شان به علت، به دو دسته: جوهر و عرض، تقسيم مي شوند. جوهر ممكني است كه در تقرر وجودي خود نيازي به محل و موضوع ندارد و وجودش استقلالي است و عرض ممكني است كه وجودش تبعيو وابسته به موضوع است و براي تقرر وجودي محتاج به محل و موضوع.(36)
در واقع، امام خميني - قدس سره - در اين بيت وابستگي محض ممكنات به نور حق را بيان مي دارد و مي فرمايد كه حتي جواهر و اعراض، جوهر بودن و عرض بودن را نيز از خود ندارند و در اين ويژگيها تابع و نتيجه تجلي نور حق اند.
عيسي بن مريم به پيشگاهش دربان موسي عمران به بارگاهش چاكر
پيش از اين به اشاره گذشت كه ولايت تمامي پيامبران تابع ولايت معصومين عليهم السلام است و نتيجه تجلي ايشان. به عبارتي، هيچ يك از پيامبران و اولياء الله پيش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، به مقام ولايت مطلقه دست نيافته اند و ولايتشان جزئيه است.
يكي از علل برتري امت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بر امتِ پيامبران ديگر اين است كه پيامبر اسلام چون داراي ولايت مطلقه است، راه نيز براي ايشان باز است تا به تبعيت تامه و فناي در آنها و به شفاعت ايشان عليهم السلام به مظهريت اين مقام دست يابند و شايد يك علت آن روايت معروف كه مي فرمايد: «علماء امتي افضل من انبياء بني اسرائيل»، همين جهت باشد؛ به اين معنا كه چون ايشان علمشان را از ولي مطلق حق دريافت مي كنند، اين علم نسبت به علم انبياي بني اسرائيل، وسيع تر است.
حضرت امام در ابيات پيشين، حضرت معصومه عليها السلام را از مظاهر انسان كامل و ولي مطلق و واصلان به آن مرتبه ناميد. آن حضرت به واسطه اين مقام به انبيا برتري دارند و به عبارتي، مقوم ايشان اند؛ لذا امام مي فرمايد كه موسي و عيسي عليهما السلام به ايشان عليها السلام ادب مي نمايند.
آن يك چو ديده بان، فرا شده بردار وين يك چون قاپقان معطّي بر در
«معطّي» به معناي خدمتكار است. و اين بيت نيز به همان معناي بيت پيشين و در پي طرح عظمت و برتري فاطمه معصومه عليها السلام است به نسبت بقيه انبياعليهم السلام.
امام خميني در اين شعر مي فرمايند: آن تفاوتي كه بين ديده بان و نگهبان هست، بين انبيا و حضرت معصومه عليهم السلام وجود دارد. آنان ديده بان غيب و شهودند و ايشان نگهبان غيب و شهادت.
يا كه دو طفل اند در حريم جلالش از پي تكميل نفس آمده مضطر
موسي و عيسي عليهم السلام در حريم عظمت و جلال او به سان دو طفلي مي مانند كه مضطر به آن حريم پناه آورده اند تا به دست ولايت خود، آنها را معرفت عطا نموده، نفسشان را به كمال برساند. اين نيز به آن جهت است كه علمي كه به انبيا عطا شده، از مجراي ولايت مطلقه بوده كه حضرتش عليهاالسلام بالتبعية به آن مقام رسيده اند.
آن يك «انجيل» را نمايد از حفظ وين يك «تورات» را بخواند از بر
گفتيم كه ولايت تمامي انبياي پيشين تابع ولايت مطلقه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت و اولياي آن حضرت عليهم السلام است كه به واسطه تبعيت به مقام ولايت، وراثةً يا شفاعةً، نائل گرديده اند.
در حقيقت شعاع وجود ايشان اند و هر آنچه از احكام و عقايد و كتاب ارائه كرده اند، از ناحيه ايشان به آن پيامبران رسيده است.
امام رحمه الله مي فرمايد كه موسي و عيسي عليهما السلام انجيل و تورات را از حقيقت باطن فاطمه معصومه عليها السلام - كه متصل به منبع ولايت گرديده و با آن يكي است - دريافت مي نمايند و كتاب دين خود را از آن مقام مي آموزند و به قلبشان تجلي مي كند.
گر كه نگفتي: امام هستم بر خلق موسيِ جعفر وليّ حضرت داور
فاش بگفتم كه اين رسول خدايست معجزه اش مي بُوَد همانا دختر
در اين دو بيت، باز امام در پي بيان عظمت و بلنداي وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام است كه اين وجود چون معجزه اي است كه مي توان با آن، اثبات رسالت و نبوت نمود؛ لذا مي فرمايد: اگر امام موسي بن جعفرعليهما السلام خود نفرموده بود كه امام هستم، من او را با اين معجزه (وجود مبارك فاطمه معصومه) رسول خدا معرفي مي كردم.
دختر، جُز فاطمه نيايد چون اين صُلب پدر را هم مشيمه مادر
در اين بيت، امام به مدح امام موسي بن جعفرعليهما السلام و همسر گرامي شان پرداخته اند و مي فرمايند: از آن صلب شامخ و رحم مطهر جز چنين دختري انتظار نمي رود. صلب و رحمي كه پسراني چون علي بن موسي الرضاعليه السلام به بار بنشاند، دخترش هم بايد فاطمه معصومه اي باشد كه تا مقام ولايت و عصمت اوج بگيرد.
دختر چون اين دو از مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدّر
امام خميني - قدس سره - از اينجا به بعد، به مدح دو فاطمه فاطمه زهراعليها السلام و فاطمه معصومه عليها السلام مي پردازند.
منظور از قدرت همان مقام مشيت فعليه مطلقه الهي است كه مصدر فعل خداوند است و خداوند به واسطه تجلي در آن، عوالم عيني را متحقق مي سازد؛ چنان كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خلق اللهُ المشية بنفسها و الاشياء بالمشية»(37) و چون تجلي در اين مرتبه صورت مي گيرد، و عوالم عيني حاصل مي شود، از آن به مشيمه قدرت ياد شده است كه اشاره به تناكح اسمايي دارد.
امام موسي بن جعفرعليهما السلام درباره خلقت و مراحل آن مي فرمايد: «لا يكون شي ء الا ماشاء الله و اَراد و قدّر و قضي ، قلتُ ما معني شاء؟ قال: ابتداءُ الفعل، قلتُ ما معني قدّر؟ قال: تقدير الشي ء من طوله و عرضه...»(38). بر اساس اين روايت، مقدمات خلقت، مشيت است و اراده و تقدير و قضا كه قضا همان مقام «كن» است.
حضرت امام مي فرمايد: از مشيمه قدرت از ازل تا ابد، هيچ زني چون اين دو شريف مقدر و متحقق نشده است و نخواهد شد.
آن يك امواج علم را شده مبد وين يك، افواج حلم را شده مصدر
فاطمه زهراعليها السلام مبدأ و منبع علم است و فاطمه معصومه عليها السلام مصدر و منبع حلم.
آن يك موجود از خطابش مَجلي وين يك، معدوم از عقابش مستر
تحقق و خلقت ناشي از خطاب كن است و اعلام موجودات نتيجه تجلي قهر و جلال الهي است.
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه موجودات به واسطهخطاب «كن» خداوند كه از لسان باطن و حقيقت فاطمه زهراعليها السلام ادا مي شود، متحقق شدند و محل جلوه حق، و آنچه از وجود، رخ پنهان مي كند و به وادي عدم منتقل مي شود، به تجلي قهري و جلالي حق به تجلي قهري فاطمه معصومه عليها السلام است. اين كلمات نيز به واسطه همان نقشي است كه انسان كامل در هستي دارد و مبدأ و مقصد است و به اعتباري محيي و مميت.
آن يك بر فرق انبيا شده تارك وين يك اندر سر اوليا را مغفر
تارك به معناي قله و مغفر به معناي كلاهخود است. امام در اين بيت، اشاره به بلندمرتبگي و تقدم وجودي و كمالي فاطمه زهرا و فاطمه معصومه عليهما السلام بر انبيا و اوليا كه خود برتران مردمان اند، دارند. فاطمه زهراعليها السلام صدرنشين انبياست و آنها ريزه خوار وجود مبارك حضرتش عليها السلام هستند و فاطمه معصومه عليها السلام صدرنشين و مقوم اوليا.
آن يك بر فرق انبياء شده تارك وين يك اندرستر اولياء را مغفر
تارك به يك معنا قله و رأس چيزي را گويند و مغفر به معناي كلاه خود و آن چيزي است كه بر سر نهند. در اين بيت اشاره امام به همان بلندمرتبگي و تقدم وجودي و كمالي اين حضرات - عليهم السلام - مي باشد بر انبياء و اولياء كه خود بر توان مردمانند. فاطمه زهر عليهاالسلام صدرنشين انبياء است و آن ها ريزه خوار وجود مباركش هستند و فاطمه معصومه عليهاالسلام صدرنشين و مقوم اولياء.
آن يك در عالم جلالت «كعبه» وين يك در مُلك كبريايي «مشعر»
امام در كتاب شريف «سرالصلوة» مي فرمايند كه در تعينات اسمايي و صفاتي، مصلّي حق است و معبد نفس تعينات و تعين اسم اعظم، كعبه است و در تجلي فعلي به فيض مقدس اطلاقي معبد، تعين عالم است و حق تعالي مصلي و انسان كامل و نبي ختمي صلي الله عليه و آله است.(39) با اين بيان امام روشن است كه چرا ايشان، در مصرع اول فاطمه زهرا عليهاالسلام را كعبه معرفي مي فرمايد.
منظور از «كعبه» در عرفان توجه دل به حق و مقام وصال مي باشد.(40) و به اعتباري مظهر و تجلي ذات حق است و توجه به آن و طواف و فناي در آن و وصالش، فناي در حق و وصال حق است و لذا مي فرمايند: در عالم جلالت و جبروت حق، فاطمه زهرا عليهاالسلام كعبه است و مظهر ذات حق. حقايق عالم جبروت حقيقت و باطن و رب عين ثابت فاطمه زهرا - يعني عين ثابت انسان كامل را كه تعين اسم اعظم و مرتبه واحديت است - قبله قرار مي دهند و گرد آن حقيقت مي گردند كه به حكم اتحاد ظاهر و مظهر با وجود مبارك فاطمه زهرا عليهاالسلام متحد است و در عالم ملك و ملكوت، قبله عشق، وجود شريف فاطمه زهرا عليهاالسلام است كه تجلي انسان كامل و مظهر تام اسم اعظم و لذا همه عالم گرد وجود او مي گردند و طالب وصال وي هستند كه مقصد و منتهي اوست و فاطمه معصومه عليهاالسلام مشعر است كه همگان به فناي در او، به قربانگاه حق مي روند و قرباني و فاني در حق مي شوند كه او نيز مبدأ و منتهاست و قبله و صراط.
«لم يلدم» بسته لب وگرنه بگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهّر
فرزند هر انساني، چكيده وجود اوست و شبيه ترين فرد به اوست. لذا مي فرمايد به آن حيث كه اين دو بزرگوار تمام صفات حق را به ظهور رسانيده اند و مظهر و جلوه تام او هستند و قريب ترين و شبيه ترين به حق به حيث كمال اند كه اگر خداوند از خود فرزند داشتن را سلب نفرموده بود، اين دو نور پاك را دختر خدا مي شمردم.
آن يك كون و مكانش بسته به مقنع وين يك مُلك جهانش بسته به معجر
مقنع و معجر، هردو به معناي چادر و پوششي است كه زنان از آن استفاده مي كنند.(41)
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد كه همه عالم وابسته و طفيلي حجاب اين دو بانو و نور نيّر مي باشند، و اين بيان به آن جهت است كه چنان كه پيش از اين گذشت، انسان كامل واسطه ايصال فيض حق است به اعيان ثابته و ممكنات و به عبارت ديگر، اعيان به هر دو قسمش تجليات و فيوضات انسان كامل اند و از آنجا كه هر تجلي گرچه ظهور عالي است، لكن حجابي نيز بر آن است، امام مي فرمايد كه عوالم به واسطه تجلي اين دوعليهما السلام كه حجابي نيز بر آنهاست، متحقق شدند.
چادر آن يك، حجاب عصمت ايزد معجر اين يك نقاب عفت داور
فاطمه زهراعليها السلام را مظهر تام عصمت حق و فاطمه معصومه عليها السلام را مظهر تام عفت حق دانست و فرمود كه حجاب ايشان كه همان تجليات و ظهور ايشان در لباس اعيان است، حجابي است كه بر عصمت و عفت حق افتاده است؛ آن چنان كه زنان با حجاب، خود را از ديد نامحرمان حفظ مي نمايند، اين دو بزرگوار كه عصمت و عفت حق اند، به حجابو تجلي خود، نه خود را كه عصمت و عفت الهي را از مشاهده نامحرمان مي پوشانند.
آن يك بر مُلكلايزالي تارك وين يك بر عرش كبريايي افسر
اين دو بانوعليهما السلام صدرنشين و فوق همه عوالم هستي اند و به حيث حقيقت و باطن خود، مقدم بر تمام عوالم. اين به واسطه همان مظهريت تام و تمام انسان كامل است.
تا بشي از لطف آن، بهشت مخلد سايه اي از قهر اين جحيم مُقعّر
جهنم و بهشت، هر دو پرتو و تجلي اي از آن دو ذات مكرمه اند؛ بهشت جلوه اي از لطف فاطمه زهراعليها السلام و جهنم تجلي اي از قهر فاطمه معصومه عليها السلام است.
قطره اي از وجود آن بِحار سماوي رشحه اي از فيض اين ذخاير اغير
در عرفان بحر كنايه از درياي هستي و هستي مطلق است و هم چنين به معناي ذات و صفات بي نهايت حق است كه تمام كائنات امواج آن بحر نامتناهي اند.(42) به طور كلي، به هر مرتبه از مراتب هستي و هر حضرت از حضرات خمس نيز دريا مي توان اطلاق نمود. امام خميني - قدس سره - در مصرع اول با توجه به اينكه نعمت ظهور و وجود ناشي از جود و بخشش حق است، مي فرمايد: «بحار سماوي» كه همان مراتب و عوالم غيب است، قطره اي از جود و بخشش وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام است. ذخاير در عرفان به معناي اولياءالله(43) است كه مورد عنايت و توجه حق هستند و «اغير» به معناي غيرت مندتر است.
امام در مصرع دوم مي فرمايد: اولياي خاص الهي رشحه و جلوه اي از وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام و قائم به وجود مبارك اويند؛ زيرا جلوه و رشحه هر وجودي قائم به آن وجود است.
آن يك خاك مدينه كرده مزين صفحه قم را نموده، اين يك انور
خاك مدينه به وجود مبارك فاطمه زهراعليها السلام زينت يافته و خاك قم به وجود مبارك فاطمه معصومه عليها السلام نور يافته و نوراني گشته است.
خاك قم اين كرده از شرافت جنت آب مدينه نموده آن يك، كوثر
به وجود فاطمه معصومه عليها السلام خاك قم شرافت يافته است و مبدل به بهشت گرديده و آب مدينه از بركت فاطمه زهراعليها السلام كوثر و شفاي صدور گرديده است؛ چرا كه كوثر آب حيات است.
عرصه قم غيرت بهشت برين است بلكه بهشتش، يساولي است برابر
امام خميني - قدس سره - در بيت قبل فرمود كه خاك قم، مبدل به بهشت شده و در اين بيت مي فرمايد كه اين سرزمين از بهشت نيز برتر است، آن چنان كه بهشت بر آن رشك مي برد و به سان خادم و غلامي آماده به خدمت است در برابر آن.
بهشت، عالم ملكوت است كه عالم ارواح و غيب و معناست و حريم اهل بيت عليهم السلام، جبروت است كه عالم انوار و فوق ملكوت مي باشد و ملكوت، قائم به جبروت و تحت آن است و مربوب و مظهر آن. و همواره رب و ظاهر مقصد و محبوب و معشوقِ مربوب و مدبر و مطاع آن است. لذا امام به آن جهت كه قم حريم و حرم فاطمه معصومه عليها السلام است، از آن به جبروت ياد مي فرمايد كه بهشت و عالم ملكوت مربوب آن و چون خادم تحت تدبير و اداره آن است. چون هر عاشقي نسبت به معشوق غيرت دارد، امام فرمود كه خاك و نور قم كه محبوب و معشوق بهشت است، غيرت آن است؛ يعني بهشت نسبت به آن غيرت دارد.
زيبد اگر خاك قم به «عرش» كند فخر شايد گر «لوح» را بيابد همسر
«عرش» به اعتباري، جسم كل است و «لوح» نفس كل و نفس محيط(44) و حقايق عالم از لوح به عرش منتقل شده و مراتب مادي مادون آن متحقق شده است؛ لذا امام خميني - قدس سره - جهت تعظيم «قم» به واسطه دربرگرفتن جسم مطهر فاطمه معصومه عليها السلام، آن را با عرش مقايسه فرموده و برتر از آن دانسته و فرموده است كه اين سرزمين شايسته همسري «لوح» و تجلي گاه آن است.
خاكي عجب خاك! آبروي خلايق ملجأ بر مسلم و پناه به كافر
حرمهاي ملكوتي اهل بيت عليهم السلام محلهاي امن الهي در زمين اند؛ اماكني كه جان و مال هر انساني در آن در امان است و روح هر انساني به خاطر توجه به ارواح ملكوتي اهل بيت عليهم السلام و حضور و نزول ملائكة الله در آرامش. امام در بيت فوق به همين معنا اشاره فرموده اند.
گر كه شنيدي اين قصيده «هندي» شاعر شيراز و آن اديب سخنور
آن يك طوطي صفت همي نسرودي «اي به جلالت ز آفرينش برتر»
وين يك قمري نمط هماره نگفتي «اي كه جهان از رخ تو گشته منوّر»
«هندي» تخلص امام خميني - قدس سره - در جواني است.(45) منظور از قصيده هندي همين قصيده «نورين نيّرين» است و مراد شاعر شيراز، حبيب الله شيرازي، متخلص به «قاآني» است كه در قصيده سرايي و مدح توانا بود و از سخن سرايان نامدار قرن سيزدهم است و در قصيده اي كه در مدح حضرت معصومه عليها السلام سروده است، مي گويد: «اي به جلالت ز آفرينش برتر».(46)
اما شاعر مصرع «اي كه جهان از رخ تو گشته منور» را نتوانستم بيابم، ولي به قرينه مقام، اين قصيده نيز در وصف كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه عليهاالسلام است كه به قلم شاعرش جاري گشته است. منظور از «طوطي صفت» و «قمري نمط» نيز همين دو شاعر هستند كه با اين اوصاف امام اشاره به رواني كلام آن دو نموده اند.
امام خميني - قدس سره - مي فرمايد اگر اين دو شاعر اين قصيده مرا شنيده بودند، هرگز آن عبارات را در وصف حضرتش به كار نمي بردند.
منابع
1. «نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيد حيدر آملي، ترجمه: محمدرضا جوري، تهران، روزنه، 1375 ش.
2. «تفسير ابن عربي» بيروت، دار صادر، 1422 ق.
3. «فصوص الحكم» محي الدين ابن عربي، با مقدمه قيصري، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، تهران، علمي و فرهنگي، 1375 ش.
4. «مجموعه رسائل» محي الدين ابن عربي، بيروت، دارالحجة البيضاء، 1421 ق.
5. «تقريرات فلسفه امام خميني(ره)» سيد عبدالغني اردبيلي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره)، تهران، 1381 ش.
6. «ديوان كمپاني»، محمد حسين غروي، تهران، لقمان، دوم، 1367 ش.
7. «التعليقة علي الفوائد الرضوية» امام خميني(ره)، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1375 ش.
8. «تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس»، امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه پاسدار اسلام، 1410 ق.
9. «سرالصلوة» (معراج السالكين و صلوة العارفين) امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، هشتم، 1381 ش.
10. «شرح چهل حديث»، امام خميني(ره)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، تهران، بيستم، 1378 ش.
11. «مصباح الهدايه الي الخلافة و الولاية» امام خميني(ره)، مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، اول، 1372 ش.
12. «ديوان امام» امام خميني(ره)، تعليقات: علي اكبر رشاد، تهران، مؤسسه چاپ و نشر، سوم، 1380 ش.
13. «ديوان حافظ» نسخه قزويني و غني، تهران، آبنوس، 13782ش.
14. «فرهنگ علوم فلسفي و كلامي» سيد جعفر سجادي، تهران، اميركبير، 1375 ش.
15. «امامت و انسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» فروغ السادات رحيم پور، تبيان آثار موضوعي تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1381 ش.
16. «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي، تهران، كتابخانه طهوري، سوم، 1375 ش.
17. «اسرارالآيات» صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، مقدمه و تصحيح: محمد خواجوي، بيروت، دارالصفوة، 1413 ق.
18. «ديوان اشعار» قاآني شيرازي، تصحيح و مقدمه: محمد جعفر محجوب، تهران، اميركبير.
19. «شرح توحيد صدوق» قاضي سعيد محمد بن محمد مفيد، تصحيح و تعليق: نجفقلي حبيبي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1377 ش.
20. «شرح گلشن راز» شيخ محمد لاهيجي، مقدمه: كيوان سميعي، تهران، سعدي، دوم، 1374 ش.
پى‏نوشتها:‌
1) امامت و انسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» تدوين: فروغ السادات رحيم پور، ص 24.
2) به نقل از «امامت و انسان كامل» رحيم پور، ص 103.
3) چهل حديث» امام خميني(ره)، ص 544 و 545.
4) به نقل از «نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيد حيدر آملي، ص 154.
5) نص النصوص در شرح فصوص الحكم» سيدحيدر آملي، ص 154.
6) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
7) در عرفان، همه موجودات ازلي و ابدي اند؛ با اين تفاوت كه ازليت و ابديت در حق متعال، بالذات است. ازليت صفت سلبي است؛ يعني سلب مي كند تحقق حق را از عدم؛ زيرا كه حق تعالي عين وجود است و مسبوق به عدم نيست، ولي در ماسوي الله اين ازليت به واسطه اعيان ثابته شان است كه تداوم دارند در گذشته به دوام وجود حق ضمن آنكه مستحقق از عدم اند و ابديتشان نيز به واسطه بقاي موجدشان است، يعني حق تعالي و ازليت و ابديت در ماسوي الله بالغير است. (ر.ك: «مجموعه رسائل ابن عربي» ج 1، ص 408.)
8) فرهنگ معين».
9) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
10) سوره بقره: 2، آيه 115.
11) تفسير ابن عربي» ج 1، ص 43.
12) مجموعه رسائل ابن عربي» ج 2 ، ص 401.
13) ر.ك: «شرح چهل حديث» امام خميني(ره)، ص 635؛ «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» امام خميني(ره)، ص 62 و 63؛ «التعليقة علي الفوائد الرضوية» امام خميني(ره)، ص 66 و 67.
14) ر.ك: «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية»، ص 34.
15) التعليقه علي الفوائد الرضويه» ص 109، 56 و 57.
16) ر.ك: «فصوص الحكم» 13، صص 351 و 352؛ «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 78.
17) ر.ك: «شرح چهل حديث» ص 55.
18) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفان» سيد جعفر سجادي.
19) فرهنگ معين» ج 2، ص 2313.
20) سر الصلوة» ص 35.
21) شرح چهل حديث» ص 552.
22) ديوان حافظ».
23) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيدجعفر سجادي.
24) ديوان كمپاني» ص 41.
25) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني» سيد جعفر سجادي.
26) شرح چهل حديث» ص 624.
27) فكوك به نقل از فصول الحكم پاورقي ص 352.
28) تعليقات علي شرح فصوص الحكم» صص 41-39.
29) اصول كافي» ج 1 ص 441، كتاب الحجة، باب مولد النبي صلي الله عليه وآله، ح 9.
30) مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية» ص 63.
31) شرح چهل حديث» ص 635.
32) امامت وانسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره)» فروغ السادات رحيم پور، ص 105.
33) مصباح الهداية الي الخلافة والولاية» ص 77.
34) تقريرات فلسفه امام خميني، شرح منظومه(1)، ص 153.
35) شرح گلشن راز» ص 395.
36) فرهنگ علوم فلسفي و كلامي» سيدجعفر سجادي، ص 249.
37) توحيد صدوق» باب الارادة انها من صفات الفعل، ح 4.
38) اصول كافي» ج 1، باب مشيت و اراده، ح 1.
39) سرالصلوة» امام خميني(ره)، ص 56.
40) ديوان امام خميني(ره)» ص 361.
41) فرهنگ معين».
42) ر.ك: «فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني».
43) همان.
44) اسرار الآيات» ص 117 و 118.
45) ديوان امام» ص 44، پاورقي.
راز عشق تو نگويد «هندي»
چه كنم من كه ز رنگش پيداست
46) ديوان اشعار» حكيم قاآني شيرازي، صص 219-217. ابياتي از آن قصيده در زير مي آيد.
اي به جلالت ز آفرينش برتر
ذات تو تنها به هرچه هست برابر
از تو تسلّي گرفته خاطر گيتي
وز تو تجلي نموده ايزد داور
عالم جاني و جان دو جهاني
اخت رضايي و دخت موسي جعفر
فاطمه است نام و از سلاله زهرا
كز رخ او شرم داشت زهره زهرا
اي تو به حوّا ز افتخار مقدم
ليك ز حوا به روزگار مؤخّر
علت ايجاد اگر عفاف تو بودي
نقش جهان نامدي به چشم مصور
عصمتت ار پيش چرخ پرده كشيد
بر زمين نامدي قضاي مقدر
هست ز يك نور پاك ايزد ذوالمنن
ذات تو و حيدر و بتول و پيمبر
گر ز يكي شمع صد چراغ فروزند
نور نخستين بود كه گشته مكرر
تا تو به خاك سياه رخ بنهفتي
هيچ كس اين حرف را نكردي باور
كز در قدرت خداي هر دو جهاني را
جاي دهد در دو گز زمين مقعر
گرچه نمردي و هم غيري از يراك
جاني و جان را هلاك نيست مقرر
ليك چو نامحرمست ديده عامي
كه سخن به نهفته در پس چادر
بس كن قاآنيا ثناي كسي را
كش ملك العرش مادحست و ثناگر
/ 1