حكمت عملى يا اخلاق مرتضوى نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حكمت عملى يا اخلاق مرتضوى - نسخه متنی

محى الدين الهى قمشه اى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
حكمت عملى يا اخلاق مرتضوى
صد كلمه از كلمات قصار سيد الموحدين و سر العارفين حضرت امير المؤ منين على عليه السلام
شرح و ترجمه : استاد محى الدين الهى قمشه اى
مقاله يكم در معرفت خدا
مقاله دوم در توحيد خدا و اخلاص به درگاه الهى عز سلطانه
ايمان به خدا و عالم غيب ما فوق الطبيعه
مقاله چهارم در علامات و صفات اهل ايمان و مراتب يقين و اوصاف پاكان
مقاله پنجم در تربيت و تهذيب نفس ناطقه
مقاله ششم در اخلاق فاضله و وفا و صفا و حفظقول و عهد بين خدا و خلق
مقاله هفتم در حقيقت دنيا و فراغ نفوس قدسى ازشواغل و موانع جسمانى عالم طبيعت
مقاله هشتم در سعادت حقيقى و لذات روحانى و حب و ذكر و اشتياق به خدا
مقاله نهم در احسان به خلق ، به مال و جاه و قدرت و زبان غيره
مقاله دهم در امور اجتماعى
خاتمه ، مقالات در منثور از كلمات قصار
نصيحت حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام و ختم كتاب
******************
مقاله يكم در معرفت خدا
بسم الله الرحمن الرحيم
كلمه 1 - قال امير المؤ منين - عليه السلام -:
من عرف الله سبحانه توحد، و من عرف نفسه تجرد، و من عرف الدنيا تزهد، و من عرف الناس تفرد
ترجمه :
كسى كه خدا را شناخت موحد شود، و هر كه خود را شناخت مجرد از امور دنيوى گردد، و هر كه دنيا را شناخت در او زهد ورزد و اعراض كند.
شرح :
يعنى هر كس خدا را شناخت به يكتائى و يگانگى او معترف شود و موحد حقيقى گردد و موحد حقيقى تمام توجه و شوق و عشق و وله او به خداست و هر حاجت از خدا خواهد بلكه حاجتى جز خدا ندارد.
يا آنكه خدا را شناخت مى داند خدا موجود واحد بسيط تام كامل غنى با لذات و فوق التمام و فوق نامتناهى است و اگر او را شريك باشد مركب شود از ما به الاشتراك و ما به الامتياز و مركب مسبوق و محتاج به اجزاست و شيئى محتاج غنى الذات نيست پس معرفت خدا لازمه اش توحيد او در علم و عمل است ، و هر كه خود را شناخت مجرد از همه چيز شود و تنها به تكميل ذات خود پردازد، و هر كه دنيا را شناخت از دنيا رو بگرداند و در او زهد ورزد، و هر كه مردم را شناخت عزلت از خلق گزيند.
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين - عليه السلام :
ينبغى لمن عرف الله سبحانه ان لايخلو قلبه من رجائه و خوفه
ترجمه :
هر كس خدا را شناخت دلش از اميدوارى بخدا و ترس او خالى نباشد.
شرح :
يعنى هر كه خدا را شناخت دل او از خدا هراسان و به او اميدوار باشد يا كسى كه خدا را شناخت تنها بخدا اميدوار و تنها از خدا مى ترسد و از هيچ كس ديگر نمى ترسد و تنها بخدا چشم اميد دارد و بغير او ابدا اميدوار نيست .
موحد چه در پاى ريزى زرش
چه شمشير هندى نهى بر سرش
اميد و هراسش نباشد زكس
بر اين است بنياد توحيد و بس
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ينبغى لمن عرف الله ان يتوكل عليه
ترجمه :
هر كه خدا را شناخت سزاوار است كه تنها بر او توكل كند.
شرح :
در كلمه ديگر فرمود هر كه ايمانش قوى تر است توكل او بر خدا بيشتر است و هر كه توكل او بر خدا بيشتر است خدا شناس تر است و اعتماد در كارها بغير خدا نداشته و تمام توجهش در كليه امور بخدا باشد و كارش همه را به حق واگذارد و بالنتيجه تمام امور مشكل را خدا بر او آسان گرداند كه فرمود من توكل على الله ذلت له الصعاب
توكل ان تدع الامرالى
مقدر الامور جل و علا
و در نتيجه توكل همه كارش را بخدا تفويض كند و حضرت - عليه السلام فرمود: من فوض امره الى الله سدده هر كه كارش را به خدا مفوض كند خدا بحد كامل آن كار را محكم اساس گرداند.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عرف الله خاف الله ، و من خاف الله امنه من كل شيئى
ترجمه :
هر كه خدا را شناخت از خدا مى ترسد و هر كه خدا ترس شد خدا او را از هر ترسى ايمن مى سازد.
شرح :
يعنى هر كه خدا را شناخت از او مى ترسد و بس ((از هيچ كس جز خدا نمى ترسد و در حقيقت شجاع ترين مردم باشد)) چنانكه ابن سينا فرمود، العارف شجاع و كيف لا و هو بمعزل عن تقية الموت عارف كه از خدا مى ترسد و معصيت او نمى كند و مرگ را حضور حق و رحمت حق داند ديگر از مرگ و هيچ حادثه و هيچ مخلوقى نمى ترسد زيرا ترس ها همه از مرگ است و عارف بالله مرگ را خوشترين حال و بهترين سعادت خود داند كه حضور محبوب خود مى رود پس هر كس خدا ترس شد خدا او را از هر امر مخوف و ترسناك ايمن سازد تا از هيچ چيز نترسد و مانند على - عليه السلام - و شيعيان واقعى او شجاع و دليرترين مردم است .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عرف نفسه عرف ربه
ترجمه :
هر كه خود را شناخت خدا را شناسد.
شرح :
يعنى هر كه خود را شناخت كه از نطفه پست و ناچيز وجودى يافته به اين جمال و كمال جسمانى و روحانى كه عالم عقلى است مطابق با عالم عينى البته خداى خود را خواهد شناخت زيرا مى داند كه جز ذات عالم قادر حكيم و اهب الصور اين وجود را از نطفه به اين كمال نرسانيده است پس در اثر فكر و توجه به نفس ناطقه مجردخود خدا را به اوصاف جمال و جلال و كل الحسن و الكمال خواهد شناخت و باز فرمود من عرف نفسه فقد انتهى الى غاية كل معرفقة و علم هر كه خود را شناخت خدا را شناسد و چون خدا را شناخت به معرفت كل الوجود و حقيقة الكل نائل گرديده و بالنتيجه بهر علم و معرفت راه يافته است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المعرفة نور القلب المعرفة بالقدس
ترجمه :
معرفت خدا نور و روشنى است و نيل و استفاضه از عالم قدس .
شرح :
يعنى معرفت و شناسائى خدا دل را روشن به انوار و اشرافات الهى گرداند كسى كه خدارا شناخت هميشه دلش روشن و خاطرش چون باغ و گلشن بياد حق شاد است و دايم به افاضه فيش از عالم قدس محظوظ و بهره مند است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عرف الله وعظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنى نفسه بالصيام و القيام
ترجمه :
هر كه خدا را شناخت دهانرا از كلام و شكم را از طعام غير ضرورى منع كند و پيوسته نفس را رنج به نماز و روزه و طاعت براى راحت ابد خواه داد.
شرح :
يعنى كسى كه خدا را شناخت لازمه معرفتش اموريست كه از آن جمله زبان از كلام بيهوده و عبث نگاه مى دارد و سخن جز به حق نگويد و الا بذكر خدا و علم و هدايت خلق لب نگشايد ديگر شكم را از طعام والوان گوناگون اشربه و اطعمه و لذات نفسانى منع مى كند و جان خويش را در راه طاعت خدا به قيام در نماز و امساك روزه براى صفاى روح به رنج و تعب مى اندازد و شب و روز مى كوشد كه كه بر مقام معرفت و قربش بخدا بيفزايد و فقناالله تعالى
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اعرف الناس بالله سبحانه اعذرهم للناس و ان لم يجد لهم عذرا .
ترجمه :
فرمود هر كس خدا را بهتر شناسد عذر مردم را هر چه كنند بهتر مى پذيرد هر چند بر آنان عذرى نداند.
شرح :
يعنى يكى از اوصاف خدا شناسان آنست كه هرگز زبان به عيب جوئى و بد گفتن به خلق نگشايند و كسى را ملامت در كارى نكنند و عذر او به پذيرند و توبه گنه كاران را به درگاه خدا مقبول و اميد عفو بر همه روا دارد همه نيك و بد مردم را مشمول عنايت و رحمت نامنتهاى حق تواند دانست و هرگز بغض و عداوت از خلق در دل ندارد و ابدا تحقير و توهين بكس روا ندارد زيرا.
خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر او تابان صفات ذوالجلال
و همه كس را معذور در مراتب وجود و سرقدر شناسد و نزد خدا قابل رحمت واسعه و الطاف بى نهايت شمارد و به زبان عشق چون الهى سرايد:
گر برق رحمت زند بر خرمن عاصيان
ترسم كه ابليس دون آهنگ رضوان كند
و خود را بهتر از كسى نپندارد و به مردم نظر اشفاق و ترحم كند و اگر كسى را در گناهى مستغرق ديد به او نصحيت و نكوهش از شفقت مى كند نه خشم و ملامت و بر او مغفرت از خدا مى طلبد زيرا خدا را شناخته كه او را رحمت واسعه است و رحمتى وسعت كل شيئى پس نتيجه خداشناسى اشفاق و ترحم و مهربانى و عذر پذيرى نسبت به نيك و بد خلق خواهد بود.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اعلم الناس بالله اكثرهم له مسئلة
ترجمه :
هر كه خدا را بهتر بشناسد از او بيشتر مسئلت نمايد.
شرح :
در كلمه ديگر حضرت فرمود: ((چيزى نزد خدا محبوب تر از آن نيست كه بندگان از او حاجت خود را طلب كنند)) يعنى هر كس خدا را شناخت داند كه زمام تمام امور عالم به دست اوست و غير حق را كارى به دست نيست و قدرتى بدون مشيت حق بر چيزى ندارد پس هر حاجت جسمانى و روحانى دارد رو به خدا آرد و به درگاه خدا دست مسئلت دراز كند و چون وجود جميع خلق را محتاج به لطف حق داند و خدا را غنى و تواناى مطلق شناسد و ان الله لهو الغنى الحميدو مايفتح الله للناس ‍ من رحمة فلا ممسك لها و ما يمسك فلا مرسل له درى كه خدا بروى بنده بگشايد كسى نتواند بست و درى كه بست كس نتواند گشود لذا بنده حق هر چه مى خواهد از خيرات و سعادات دنيا و عقبى از كسى غير حق نمى طلبد و همه حوائج كلى و جزئى خود را از خدا بسيار مسئلت مى كند و مى داند از هر كس حاجتى به خواهد پيش او خوار مى شود مگر خدا كه هر چه بنده بيشتر از او حاجت خواهد آن بنده نزدش عزيزتر شود و اين معنى را حضرت در كلمه اى فرمود قريب به اين عبارت اكثار طلب الحاجة من الله يعزك و من الناس يذلك سوال بسيار از خلق موجب ذلت شود و از خدا موجب عزت است پس هر كس خدا را بهتر شناخت بيشتر از او سوال حاجت مى كند چون همه درها را بروى خودبسته مى داند جز درگاه لطف بى حساب و رحمت واسعه الهى .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
معرفة الله سبحانه اعلى المعارف
ترجمه :
فرمود معرفت خدا بالاترين معارف است .
شرح :
يعنى بهتر و عالى ترين حكمت و معرفت ها شناختن خداست زيرا علوم و معارف را هريك درجه و رتبه ايست و علمى اشرف از علم ديگر و معرفتى بالاتر از معرفتى است و اشرفيت علم به واسطه اشرفيت وجود معلوم است ، يا اتقن و اظهريت برهان ، يا افضليت غايت است ، و به اين هر سه وجه علم الهى و معرفت خدا اشرف و اعلاى علوم است اما از جهت موضوع اين علم اعلى و اكمل است زيرا موضوعش وجود حق و صفات كماليه و افعال و شئون آثارى اوست و معلوم است كه اين موضوع اشرف و اعلاى تمام موضوعات علوم است لذا حكماى الهى فرموده اند علم حكمت الهى چون موضوعش وجود حق و صفات و افعال و كيفيت صنع و ابداع حضرت احديث است پس اعلاى علوم و معارف است و من يوت الحكمة فقدا و تى خيرا كثيرا هر كه به حكمت الهى معرفت يافت بخير و سعادت بسيار بى شمار رسيده است اما از جهت برهان : برهان اين علم وجود كامل فوق الكمال خداست پس اتم و اظهر و اتقن برهانست چون وجود حق از فطريات است اميرالمؤ منين فرمود اعرفوا الله بالل و دل على ذاته بذاته برهان او وجود و انوار و اشراقات خود اوست خدا را به خود او كه هستى صرف است بايد شناخت اولم يكف بربك انه على كل شيى شهيد.
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وى رو متاب
انت الذى اشرقت الانوار فى قلبو اوليائك حتى عرفوك و و حدوك تو در دل خاصان و دوستانت انوار جمال خود را اشراق كردى تا تو را شناختند و موحد شدند.
پس خدا را دليل و برهان خداست كه وجودش فطرى و بديهى است هر چند كنهش ‍ ناپيداى ابدى است و در هيچ علم برهانى ازين روشن تر نيست كه به واسطه نور وجود الهى بر چشم بصيرت دلهاى پاكان عالم پديدار است .
جمال يار نداد حجاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد
اما از حيث غايت معلوم است كه حكمت الهى كه غايتش معرفت الله است اشرف و اعلاى امور است كه غايت الغايات اوست يا غاية امال العارفين
مقاله دوم در توحيد خدا و اخلاص به درگاه الهى عز سلطانه
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من وحدالله سبحانه لم يشبهه بالخلق
ترجمه :
آنكه خدا را بوحدانيت و يگانگى شناخت او را در هيچ وصف به خلق مشابه نداند.
شرح :
يعنى موحد واقعى به كلى خدا را از اوصاف خلق منزه و مبرا داند و او را بى مثل و مانند شناسد ليس كمثله شيئى زيرا آنچه داراى صفات خلق است مانند خلق محتاج است و خدا غنى مطلق است خلق ذات و صفاتشان همه دست خوش فنا و زوال و حاجت و نقص است و خدا ذاتى است ازلى و ابدى و غنى در ذات و هيئات ذات و نعوت و صفات است و صفاتش همه عين ذات مقدسه است به خلاف خلق كه در وجود محتاج و در صفات و كمالات نيازمند بغيرند.
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
التوحيد حياة النفس
ترجمه :
يعنى ، انسان به نور معرفت خدا و توحيد ذات و صفات حق جانش روشن نگردد به مقام روح انسانى نرسيده و تا آنان معنى بزرگ را در خود ادراك شهودى نكند هنوز زنده به حيات حقيقى نگرديده است در ديوان منسوب به حضرت مولى - عليه السلام - است .
و ان امرء يحى بالعلم ميت
و ابدانهم قبل القبور قبور
كس يكه زنده به نور علم و معرفت نگردد مرده است و پيش از آنكه به قبر داخل شود بدنش قبر جان مرده اوست و نيز فرموده هر كس خدا را فراموش كند خدا او را از نفس ‍ ناطقه خود غافل سازد و چشم بصيرت قلبش كور شود و هر كس بياد خدا باشد خدا قلبش را زنده و عقلش را نورانى گرداند و شعر اشاره به آيه مباركه است نسوالله فانساهم انفسهم يعنى هر كس خدا را فراموش كرد از جان خويش و كسب سعادت ابدى خود فراموش كند و همه بتن پرورى و خدمت بدن حيوانى پردازد كه لازمه اش مرگ روح و فناى نفس ناطقه قدسيه باشد كه حق فرمود قد افلح من زكيها و قدخاب من دسيها رستگار شد هر كه روح خود را تربيت و تكميل به علم و عمل كرد، و زيان كرد و فاسد گرديد هر كس كه بتن پرورى از تربيت روح اهمال و اعراض كرد پس توحيد و علم و معرفت الهى زنده كننده حقيقى روح انسان است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
التوحيد ان لاتتوهمه ، و العدل ان لا تتهمه
ترجمه :
توحيد آنست كه خدا را در وهم و انديشه نياورى و عدل آنكه خدا را به ظلم و كار قبيح متهم نگردانى .
شرح :
يعنى موحد حقيقى كه خدا را به يگانگى و يكتائى شناخته مى داند كه خدا بفكر و عقل و وهم و انديشه خلق نمى گنجد و برتر از حد ادراك جميع خلايق است حتى ملائك و انبياء و اولياء پس موحد مى داند كه هر چه در وهم و خيال درآيد مخلوق است چنانكه امام صادق - عليه السلام - فرمود.
كل ما ميز تموه باو هامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم الخ هر چه در وهم و انديشه آيد مخلوق است .
در كلمه ديگر حضرت فرمود لا تقدر عظمة الله على قدر عقلك عظمت خدا را بقدر عقل خود قياس مكن كه او بزرگتر از حد و وصف عقل و ادراك است دعاى رسول اكرم است يا من لا يعلم و لا يدرى ماهو الاهو و عدل خدا آنكه هر چه فعل خداست همه را عدل و احسان و لطف و رحمت به خلق دانى و ابدا ظلم به حق نسبت ندهى و ابدا چون جبريان در مسبب ازلى جور به خلايق نپندارى بلكه بدانى فعل الهى همه عدل و عشق و لطف و رحمت است .
كلمه 4 - اميرالمؤ منين - عليه السلام -: لن تتصل بالخالق حتى تنقطع عن الخلق
ترجمه :
فرمود تا از خلق منقطع نشوى بخدا واصل نخواهى شد.
شرح :
يعنى در مقام علم تا خدا را منزه از اوصاف و اطوار خلق نشناسى و او را برتر از حدود ماهيت ندانى و بالاتر از حد توصيف و تصور نپندارى بمعرفت او نرسيده اى و در مقام علم هرگاه از كليه خلق چشم به پوشى و جز خدا به هيچ كس توجه نكنى نه در عبادت نه در حاجت و همه عالم را در مقابل خدا از نظر بيندازى آنگاه خدا را واقعا شناخته اى عظم الخالق فى انفسهم فصغر مادونه فى اعينهم آنكس كه خدا را شناخت از عظمت خدا هر چه غير خداست همه در نظرش كوچك و ناچيز است و در نتيجه منقطع از خلق شود تا بخالق راه يابد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر الله سبحانه فمن طهر قلبه نظر اليه .
ترجمه :
دلهاى پاك بندگان خدا محل نظر و عنايت خداست پس هر كس دل را پاك از هوا كرد خدا به او نظر افكند.
شرح :
يعنى عنايت خاص ازلى حق و توجه مخصوص حضرت احديت به دلهائى است كه پاك از هوا و منقطع از غير خدا باشد و بت هائى كه هواى نفس مى تراشد همه را بشكند و دل را پاك از توجه به عالم آفل باطل الذات كند و خليل وار ((لااحب الافلين )). گويد.
آن شايسته نظر خاص خداست و چنانكه حضرت - عليه السلام - فرمود كل ما شغلك عن الله فهو صنمك هر چه از خدا باز دارد تو را آن بت است و بت رجس ‍ و پليد است فاجتنبوا الرجس من الاوثان )) پس دلهائى كه از صفات حيوانى و شيطانى منزه و طاهر از لوث خود بينى شد و از هر چه غير رضاى اوست پاك گرديد و به كلى شوق و عشق و انس و طاعت و محبتش خالص للله و مختص به آن محبوب و معشوق مطلق شد چنان پاك دلها لايق نظر و توجه خداست و التفات و عنايت خاص ‍ حضرت احديت .
و خلاصه هر دل كه از مقام تجليه و تخليه به مقام فنا در حق رسيد و در مقام تجليه شرع الهى را كه حضرت در كلمه ديگر فرمود الشريعة رياضة النفس امتثال كرد ((واجب را عمل كرد و حرام را ترك )) و در مقام تخليه از صفات رذيله كبر و غرور و بخل و حسد و كينه و عجب و خود بينى منزه گشت و در مقام تخليه متصف به صفات ملكوتى و متخلق به اخلاق الله گرديد و در مقام فناء افعال و اوصاف و ذوات ممكنات را در افعال و صفات و ذات حق فانى و هالك يافت و معنى كل شيئى هالك الا وجهه . را شهود كرد، آن دل پاك از ماسوالله و به مقام مشاهده خدا نائل گردد آرى لازمه نظر خدا به بنده عارف فنا و استغراق عارف در شهود خداست رزقناالله و اياكم .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما وحدد من كيفه ، و لا حقيقه اصاب من مثله ، و لا اياه عنى من شبهه ، ولا صمده من اشار اليه و توهمه .
ترجمه :
حقيقت توحيد را نيافته آنكه بر خدا مثل و مانندى قايل شود يا خدا را به چيزى شبيه داند، و غنى نامحدود ندانسته هر كه او را به اشاره حسى يا عقلى محدود سازد.
شرح :
يعنى عارف به توحيد خدا چنانكه در كلمه سابق بيان شد خدا را نامنتاهى و فوق نامتناهى داند و عقل و فكر و انديشه محدود خود را از فهم كنه ذات نامحدود او معزول و عاجز شناسد و از اشاره و كم و كيف و حد و مثل و شبه و مانند آن ذات بى مثل و مانند را منزله داند زيرا.
آنچه پيش تو غيره از آن ره نيست
غايت فهم تو است الله نيست
ما عرفناك حق معرفتك
ميسرايد زبان وحى سرا
خود نديدستش و نخواهد ديد
چشم حق بين سر ما اوحى
يعنى آنكس كه عقل اول است و رسول خاتم و صاحب مقام ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى كه اعلاترين رتبه ممكناتست در مقام معرفت خدا اظهار عجز كرده و ما عرفناك حق معرفتك ميسرايد و سبحانك لا احصى ثناء عليك در دعا مى گويد پس كليه موجودات از ملائكه مهين گرفته تا سايرين همه از معرفت بكنه ذات احديت معزول و محرومند اما تمام موجودات هم داراى مرتبه از معرفت خدا خواهند بود و بايد يا به نظر در وجود يا به فكر و نظر در آيات آفاقى و انفسى مقام معرفت خود را هر چه به توانند تكميل كنند كه درجات بهشتى ((هر بهشتى )) تابع درجات معرفت است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
فى توحيد الله ليس فى الاشياء بوالج و الا عنها بخارج .
ترجمه :
نه خدا در اشياء داخل است و نه از آنها خارج .
شرح :
يعنى ذات يكتا و يگانه خدا با آنكه با تمام موجودات و مقوم كليه حقايق وجوديه است داخل در عالم است و خارج از عالم ، از چيزى بطور مباينت خارج نيست و در چيزى به نحو حلول داخل نيست . به عبارت ديگر خدا در حدود و ماهيات اشياء نيست و از وجود و حيث نوارنيت كه تجلى فعلى اوست با تمام موجوداتست و هو معكم اينماكنتم . چون ذات بحت بسيط تعين و حد و و ماهيت نمى گنجد و مقوم تمام موجوداتست و محيط به كليه وجودات و در هر مكن آن لامكانى حاضر و از كليه امكنه خارج است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاخلاص عبادة المقربين .
ترجمه :
اخلاص در عمل عبادت بندگان مقرب خداست .
شرح :
يعنى اخلاص در عبادت كه هيچ شائبه شرك و ريا در او نباشد و در او هواى نفس هيچ مداخله نكند و جز رضا و خوشندى حق در آن عمل هيچ منظورى نداشته باشد انما نطعمكم لوجه الله صرف باشد آن عبادت بندگان خاص و مخصوص مقربان درگاه الهى است كه آن مشتاقان حق در عمل شان شوق بهشت و خوق دوزخ هم مداخله ندارد و تنها نظرشان در كار به ميل و رضاى معشوق است مانند على - عليه السلام - و خاصان شيعيان كه ميل آنها فانى در ميل خداست و ما يشاون الاان يشاء الله .
جز به ميل حق نجنبد ميل من
نيست جز عشق احد سر خيل من
و اين مقام اخلاق كه در اول خطبه حضرت فرمود كمال توحيد اخلاص است لازمه توحيد خاص الخاص و معرفت اولياء خداست كه غير خدا را عدم انگاشتند.
آتشى از عشق بر افروختند
پخته و خام دو جهان سوختند
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاخلاص اعلى الايمان .
ترجمه :
اخلاص بلند پايه ترين مقام ايمان است .
شرح :
يعنى ايمان : بخدا را مراتبى بسيار است تابع معرفت و چون معرفت و توحيد كامل گردد انسان به مقام اخلاص در علم و عمل نائل شود بنابراين عالى تربن ربته ايمان و معرفت اخلاص خواهد بود و اخلاص تا آنجا رسد كه غير خدا موجود حقيقى نبيند و در آنحال شرك و ريا در كارش ابدا تصور نشود.
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
السعيد من اخلص الطاعة .
ترجمه :
سعادتمند آن كس است كه طاعت خدا را خالص براى خدا بجاى آورد.
شرح :
سعادت حقيقى آنست كه مطلوب انسان از طاعت خدا خود حق و شهود جمال الهى باشد و چنانكه در كلام حضرت - عليه السلام - لكن وجدتك اهلا للعبادة عشق خدا موجب عيادتش گردد نه عشق بهشت يا خوف دوزخ يا اغراق ديگر، پس ‍ انسان به سعادت آنگه رسد كه مطلوبش و معشوقش شهود جمال آن حسن آفرين است .
مقاله سوم
ايمان به خدا و عالم غيب ما فوق الطبيعه
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الايمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان .
ترجمه :
ايمان سه چيز است معرفت خدا به قلب و اقرار به زبان و عمل به جوارح .
شرح :
يعنى به ايمان تنها لفظ و حرف بر زبان نيست بلكه حقيقت ايمان اول معرفت و شناسائى خداست به قلب و به وطن ذات قلب المومن عرش الرحمان براى آنست كه خدا را به قلب مشاهده مى كند پس ايمان اول معرفت و شهود خداست به چشم قلب و مطابق قلب بر زبان نيز جارى سازد تا خلق را هم به ايمان دعوت كند كه چون زبان با قلب مطابق شد سخن موثر خواهد بود الكلمة اذا خرجت من القلب وقعت فى القلب و اذا خرجت من اللسان لم تجاوز الآذان سخن كز دل برون آيد نشيند لاجرم بر دل ، و اگر به زبان تنها بود بگوش مى رسد و بدل نمى رسد و آنگاه كه قلب و زبان مطابق شد. باز عمل بار كان هم شرط ايمان است يعنى بايد مطابق قلب و زبان هر عمل نيكو كه به جسم يا به مال او مربوط است اعضاى او بايد به حكم ايمان بجاى آرد مانند نماز و روزه و انفاق مال و جهاد در راه دين و غيره تا به مقام ايمان براستى و حقيقت نائل شود و اگر ايمان در قلب نبود منافق است و كافر و اگر در قلب بود در زبان و در عمل و اركان نبود مومن است اما فاسق و مقامش در ايمان ضعيف است و هر گاه سه مقام بود ايمان كامل با عدل و تقوى است و معتزليان بين كفر و ايمان فاسق را واسطه دانند نه مومن و نه كافر شمارند و ما اماميه فاسق را مومن معصيت كار دانيم و قابل توبه و دخول بهشت شناسيم .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما آمن بالله من قطع رحمة .
ترجمه :
فرمود ايمان بخدا نياورده است كسى كه قطع رحم كند.
شرح :
يعنى هر كس با رحم و خويشاوندان و خاندان خود طريق مواصلت و محبت نپويد بلكه از ارحام خود كناره گيرد و يا به آنها جور و ستم روا دارد آنكش بخدا ايمان ندارد كه خدا در قرآن فرمايد:
فاتقوا الله الذى تسائلون به والارحام . خدا ترس باشيد كه از آن سوال شويد و ارحام را رعايت كنيد و قطع رحم زنها مكنيد آنكس به ارحام و خاندان و خويشان خود محبت نكند ((يا دشمنى كند)) از حكم فطرت بيرون است چون محبت خويشان حكم فطرت انسان است و هر كه از حكم فطرت بيرون رود از معرفت و ايمان بخدا كه ((دانش حق ذوات را فطرى است )) بى بهره ماند زيرا فطرتش از انسانيت منحرف و منسلخ است و در فطرت منحرف از انسانيت خداشناسى و ايمان وجود ندارد، و جاى ديگر فرمود: لاايمان لمن لا عقل له يعنى آنكه عقل فطرى نداشت ايمان بخدا ندارد نتيجه آن كه هر كس قطع رحم كند يا بى ايمان يا البته ضعيف الايمان است و هر كه را نور ايمان است صله رحم كند بلكه به عالم نبات و حيوان نيز احسان كند كه علاوه بر نوع انسان كه بنى آدم اعضاى يكديگرند حيوان و نبات هم خويشان انسان با علم و ايمانند چون گاو و گوسفندى كه به او شير مى دهند به منزله مادرند و نباتات كه با و قوت مى دهند به منزله بستگان .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ثلاث من كن فيه فقد اكمل الايمان : العدل فى الغضب و الرضا، والاقتصاد فى الفقر و الغنى ، و اعتدال الخوف و الرجا .
ترجمه :
سه وصف در انسان دليل كمال ايمانست .
يكى آنكه با دشمن و دوست غضب و خوشنودى او را از عدالت بيرون نبرد، ديگر در حال فقر و غنا اقتصاد و ميانه روى را رعايت كند، ديگر از خدا خوف و اميدواريش ‍ معتدل و مساوى باشد.
شرح :
ايمان انسان آنگاه كامل باشد كه :
اولا. با خلق اگر دوست يا دشمن است حب و بغض شخصى نداشته و ملكه عدالت و خلق انصاف را حفظ كند و در مقام حكم در حق دشمن و دوست بعدل قضاوت كند كه جور به دشمن و طرفدارى از دوست به حكم هواى نفس نقص ايمان و خلاف وجدان و دور از طريق خدا پرستى است .
و ثانيا. با خود در حال فقر و غنى معتدل باشد نه فقر او را بدنائت و لئامت افكند، و نه غنى و ثروت او را به اسراف و عياشى و شهوت رانى كشاند.
و ثالثا. با خدا خوف و اميدش مساوى باشد نه خوف از اميد افزون و نه اميد از خوف كه اگر خوفش كمتر از اميد وارى بخدا شد قوى است و تجرى نفس به فريب اينكه خدا ارحم الراحمين است ((عفو خدا بيشتر از جرم ماست )) او را بورطه عصيان كشد. و اگر خوفش بيش از اميد باشد بسا نفس از راه شدت خوف او را از توجبه برحمت واسعه بى نهايت خدا غافل كند و به حال نا اميدى و ياس از رحمت خدا كه بزرگترين گناهست در اندازد در صورتيكه ايمد به رحمت الهى موجب شوق و رغبت به كار نيكو گردد و روح را منبسط و شاد خاطر نگاه دارد پس بايد اهل ايمان در خوف و رجا معتدل باشند.
در كلمه ديگر حضرت فرمود خف ربك وارج رحمته يومنك مما تخاف و ينلك ما رجوت از قهر خدا بترس و به رحمتش اميد وار باش تا خدا از هر مخوفى تو را ايمن سازد و بهر چه اميد وارى نائل گرداند و در اواخر عمر و سنين پيرى در اخبار است كه غلبه اميد بر خوف پسنديده است چون شهوت و غضب ضعيف شده و هنگام انتقال از اين عالم فررا رسيده است بهتر است كه بنده اميدش برحمت نامنتهاى خدا بيشتر باشد تا با رضا و شوق به لقاى حق از جهان رود تا بباغ رضوان شتابد.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الايمان شجرة اصلها اليقين و فرعها التقى و نورها الحياء و ثمرها السخاء .
ترجمه :
ايمان به خدا در مثل درختى است كه ساقه آن يقين است و شاخه اش تقوى و شكوفه اى حياء و ميوه اش سخاوت است .
شرح :
حضرت ، ايمان به خدا را به درختى مثل زده و اصل آن يعنى ساقه و ريشه و ذات درخت مقام يقين به مبدا و معاد است كه بى هيچ شك و ريب خدا و قيامت را معتقد باشد تا به هيچ تشكيك از اين عقيده بيرون نرود الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة . و تمثال ثبات در ايمان را فرمود المومن كالجبل الراسخ لاتزعزعه القواصف مومن مانند كوهى استوار است و هيچ باد فتنه و حوادث عالم او را از جاى حركت نتواند داد.
اما شاخه درخت ايمان تقوى داشتن است از هر چه عمل زشت و كار نارواست بلكه مقام عالى آن تقوى از هر لذت و خوشى جز لذت لقاى خدا و شهود آن معشوق كل الحسن يكتاست .
اما شكوفه آن درخت كه زينت و جمال اوست فرمود حياء از خود و خدا و خلق است كارى كه خود بالوجوان زشت مى داند نكند و از آنچه خدا نهى كرده شرم كند و كار حرام را بى حيائى و جسات خدا شمارد و بر خلق هم كار بد خود را مستور دارد و از تجاهر به عصيان شرم كند كه اگر فسق و گناه پنهان را آشكار كند موجب پرده درى و خرابى جامعه و فساد جرات مردم به عصيان شود.
اما ميوه درخت ايمان فرمود سخاوت نفس است و سخاوت نه تنها احسان به فقيران و مستمندان است بلكه ملكه سخاوت به حقيقت قوه ايست از آثار علو نفس و بلندى همت كه لازمه اش آنست كه انسان از جان و مال به راه خدا و احسان به خلق خود دارى نكند و در آنچه خير و صلاح مقام انسانى است به امر حق و راى عقل كامل مال و جانرا به آسانى بذل تواند كرد بلكه از احسان هر گونه احسانى به خلق جهان لذت برد و به ميل شوق و رغبت قلبى به خلق احسان كند و عالى ترين مرتبه سخاوت انما نطعمكم لوجه الله است كه ايثار باشد يعنى با وجود احتياج خود به چيزى آنرا براى خدا بخلق عطا كند و فقنا الله تعالى .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اصل الايمان (حسن ) التسليم لامرالله .
ترجمه :
اصل واساس ايمان بخدا تسليم امر خدا شدنست .
شرح :
يعنى حقيقت ايمان بخدا آنست كه انسان در اثر عبادات و طاعات و مجاهدات با نفس ‍ به مقام تسليم و رضا نائل شود و در معرفت حق بدان مقام رفيع رسد كه سراپاى فانى در اراده خدا گردد. لذا حضرت در حديث كميل بعد از فنا و بقا كه عالى ترين مقامات نفس است فرمود لها خاصيتان : الرضا و التسليم مقام رضا و تسليم خاصيت نفس كليه الهيه است كه اشرف و اعلاى نفوس قدسيه است و بنابراين اصل ايمان اينجا مراد كمال و حقيقت ايمانست كه براى نفوس كليه الهيه حاصل است و ملازم مقام رضا تسليم است كه انسان عارف پس از طى جميع مقامات سلوك به مقام رفيع رضا و تسليم مى رسد پس عارف هر گاه از مراتب ابتدائى كه تجليه و تخليه است و متوسط كه تحليه بصفات كمال است در گذشت و بمقام عالى و اعالى نائل شد كه مقام فناست فناى افعالى و صفاتى و ذاتى كه محو و طمس و محق است )) آنجا بمقام رضا تسليم بلطف خاص حق نائل گردد و برخى چون حكيم سبزوارى مقامات كلى سلوك را بترتيب چنين ذكر كرده اند.
1 - مقام ايمان .
2 - و مقام توبه عام و خاص و اخص ((توبه از گناه توبه از ترك اولى توبه از توجه بغير خدا)).
3 - و مقام تقوى كه آنرا نيز سه مرتبه است ((تقواى از حرام ، تقواى از لذت مباح ، تقواى از غير لذت شهود حق )).
4 - و مقام صدق و انابه .
5 - و مقام مراقبه .
6 - و مقام محاسبه .
7 - و مقام توكل .
8 - و مقام رضا.
9 - و مقام تسليم .
10 - و آخرين مقام مقام تسليم است كه عارف در اين مقام ابدا بر خود يا بر غير چيزى از حق نخواهد و هرگز اعتراض بر فعل حق ندارد و بهر چه پيش آيد مبتهج و خوش ‍ است هرگز چرا چنين شد يا چنان نگويد چرا سالمم يا مريض يا فقير يا غنى چرا سرد يا گرم است ابدا نگويد كه چون و چرا در كار حكمت ازلى خلاف مقام رضاست .
چون و چرا را بهل كه در عشق
از عاشقان چند و چون روا نيست
اين گفته مرتضاست بنيوش
خوشتر ز گفتار مرتضى نيست
جز آنچه خدا خواهد چيزى در نظام كلى و نظام شخصى نخواهد بلكه بهتر از آنچه هست نداند اين مقام رضا و تسليم حقيقت و غرض اصلى و مقصود نهائى ايمان است رزقناالله تعالى .
كلمه 6- قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من اعطى فى الله و منع فى الله واحب فى الله و ابغض فى الله فقداستكمل الايمان
ترجمه :
هر كس عطاى او براى خدا، منعش براى خدا، و دوستيش براى خدا، و دشمنيش همه براى خدا باشد چنين كس ايمانش بمرتبه كمال رسيده است .
شرح :
يعنى آنكس كه از ميل و هواى خود بكلى خالى شد و به زبان حقيقت گفت ،
فانيم از خويش و موجودم بحق
شد لباس هستيم يكباره شق
نيست از خود هستم از ديدار خود
چونكه جان كردم فداى يار خود
نيست از من جنبشى از ذات من
اوست در من دمبدم جنبش فكن
آنكس متخلق به اخلاق الله است بلكه فانى فى الله ، و عطا و منع و حب و بغضى از خود ندارد.
چون از وجود خود چونى گشته تهى
نيست از غير از خدايش آگهى
پس چنين كس در ايمان بخدا كه مراتبش بسيار است بمقامات عاليه رسيده است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخرة
ترجمه :
خوشا بر حال زاهدان در دنيا و راغبان و مشتاقان بعالم آخرت .
شرح :
يعنى سعادتمند و سرافراز ابد كسى است كه عالم دينارا شناخت و لذات زائل و نا قابل او را از نظر انداخت و پرده موهومات و خيالات عالم پست مادى را بر دريد تا حجاب توجهش بعالم اعلاى آخرت نگرديد و بحكم فطرت روح كه از عالم امر و نشاه تجرد است و وطنش آنجاست كه قل الروح من امر ربى .
دائم بدل مشتاق وطن اثلى خويش است و ذكر و فكرش در جهان مافوق طبيعت مشغول است .
حضرت فرمود خوشا بر حال چنين نفس قدسى كه با زهد و تقواى حقيقى مشتاق جهان جاودانى و عاشق بهشت لقاى الهى است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد
ترجمه :
خوشا بر حال آنكس كه بياد معاد و عالم آخرت باشد و زاد و توشه بر اين سفر دراز بسيار بر دارد.
شرح :
يعنى سعادتمند كسى است كه در دنيا چنان غرق نشود كه بكلى از آخرت و مرگ و مابعد مرگ كه جهان ابدى است فراموش كند مانند دنيا پرستان غافل نادان ، بلكه بيدار كار آخرت باشد و از دنيا بسيار زاد و توشه براى سفر معاد بردارد و هر چه مى خواهد ذخيره كند براى آنجهان خود ذخيره كند كه تامين آتيه همانست كه براى خود در جهان ابد فرستاده و الا اين عالم بى ثبات بى قرار به هيچ چيز از مال و جاهش تاءمين آتيه نتوان كرد چون آتيه حتمى اين عالم انتقال و مرگ و رفتن از اين عالم پست مادى بجهان روحانى است و بهشت جاودانى پس خوشا بر حال آنكه جهد و كوشش كند و از علم و عمل صالح زاد و توشه براى سفر خود كه بارگاه شهود حق و دار رحمت و لقاى خداست بردارد و روح خود را بنقش و نگار عالم ماده نفروشد.
يار مفروش بدنيا كه بسى سود نكرد
آنكه يوسف بزر ناسره بفروخته بود
گر دوست بهر دو كون بفروشى
يوسف به جوى دهى زيانكارى
خارى كه برويد از بيابانش
در ديده عاشق است گلزارى
دانى كه الهى از چه مينالد
از دست فراق ماه رخارسى
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نعم دليل الايمان العلم
ترجمه :
راهنماى نيكوى ايمان علم است .
شرح :
اينجا و بسيار مواضع ديگر حضرت مردم را بعلم ترغيب و تشويق فرموده و علم را بهترين راهنماى ايمان بخدا شمرده و در آيات و اخبار بسيار فضيلت مقام علم و علماى حقيقى كه علامتشان خشية الله است مذكور و مردم را بعلوم آسمانى و معارف الهى كه علم حقيقى است دعوت فرموده از آن جمله اينجا فرموده بهتر دليل ايمان علم انسان است كه شخص جاهل يا عديم الايمان يا ضعيف الايمان است از آن جمله فرمود العلم محيى النفس علم زنده كننده انسان است .
العلم افضل شرف العلم اعظم كنز علم بهترين شرافت و بزرگترين گنج است و فرمود العالم حى بين الموتى الجاهل ميت بين الاحياء لولا العلماء لصار الناس كالبهائم طالب العلم حبيب الله العالم افضل من الصائم القائم الغازى فى سبيل الله العلماء ورثة الانبياء نوم العالم اءفضل من عبادة الجاهل و حديث كميل العلم خير من المال الخ و بسيار اخبار ديگر و البته مراد از علم و علوم الهى معرفت النفس و علم بمراسم عبوديت و حقايق و احكام وحى و رسالت است گرچه علوم صناعى را هم كه نظام عالم بدان محتاج است ائمة طاهرين بسيار ترغيب فرمودند و علماء واجب كفائى دانستند.
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من كان الاخرة همه كفاه الله همه من الدنيا، و من اصلح سريرته اصلح الله علانيته ، و من الصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله مابينه و بين الناس
ترجمه :
فرمود: هر كه همت و توجهش بكار آخرت باشد خدا كفايت مهمات دنياى او را خواهد كرد و هر كس باطن خود را اصلاح كند خدا ظاهرش را در بين خلق نيك و صالح مى گرداند تا همه او را بنيكوئى ياد كنند و زبان بذكر خيرش گشايند ((بشرح محتاج نيست )).
مقاله چهارم در علامات و صفات اهل ايمان و مراتب يقين و اوصاف پاكان
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من وثق بالله توكل عليه
ترجمه :
هر كس بخدا وثوق و يقين دارد بر او در كارها توكل كند.
شرح :
صفات اهل يقين توكل و تسليم و رضاست و انس و محبت و عشق و وله و حيرت در جمال و جلال خدا.
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من دلائل الايمان الوفاء بالعهد
ترجمه :
يكى از دلائل ايمان و علائم مومنان حقيقى وفاى بعهد كردن است .
شرح :
يعنى دليل ايمان شخص آنست كه با هر كه عهد بست به آن وفا كند و بقول و عقد و پيمان با خدا و خلق وفادار باشد با خدا كه در عالم الم اعهد اليكم يابنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان
عهد بسته وفا كند و عشق و محبت بطاعت او داشته از اطاعت شيطان انس و جن متنفر باشد و نيز وفا با خلق در تمام قول و عقود زواج و شركت و معاملات كه فرمود اوفوا بالعقود هرگز نقض عهد نكند و خيانت و مكر و خدعه روا ندارد و بعهد زور الست كه فرمود الست بربكم وفا كند چنانكه در آن عالم تجرد به وحدانيت خدا اقرار كرد و بطاعت حق عهد بست در اين عالم وفادار و استورا باشد.
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لاايمان لمن لاامانة له
ترجمه :
هر كه امانت نداشت ايمان ندارد.
شرح :
هر كه ايمان بخدا دارد در امانت خيانت نمى كند زيرا سبب آن كه كسى بمال و عرض و ناموس و ودايع و اسرار مردم كه نزد او امانت است خيانت مى كند طمع و حرص ‍ اوست بمال و آمال و اغراض شهوانى و ايمان حقيقى بخدا كه در شخص وجود داشت او را بنور معرفت و ايمان از صفت پست طمع و حرص دنيا و شهوات نفس خبيث منزه گرداند و بالنتيجه از پليدى و پستى خلق رذيله خيانت حفظ شود پس آنكه امانت ندارد يا بى ايمان يا ضعيف الايمان است .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاايمان افضل من الاستسلام
ترجمه :
ايمانى نيكوتر از تسليم فرمان خدا بودن نيست .
شرح :
مراتب ايمان مختلف است مانند نور كه از خورشيد تا نور چراغ همه نور است اما تفاوت بشدت و ضعف بسيار همين گونه ايمان ضعيف تا ايمان قوى و اقوى كه مرتبه اكمل و افضل ايماناست تفاوت رتبه بسيار خواهد داشت و افضل مراتب ايمان مقام تسليم كه سابقا اشاره كرديم مقام رضا و تسليم آخرين مرتبه انسان و عالى ترين صفات اوست كه حضرت در حديث كميل چنانكه ذكر شد مقام رضا و تسليم را دو خاصيت نفس كليه الهيه كا اشرف و اكمل نفوسند بر شمرد نتيجه آنكه نيكوتر از مقام تسليم در درجات ايمان و مقامات عرفان مقامى نيست .
******************
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
للمومن ثلاث ساعات فساعة يناجى فيها ربهو ساعة يحاسب فيها نفسه و ساعة يخلى بين نفسه ولذتها فيما يحل و يجمل
ترجمه :
مومنان حقيقى ساعات عمرشان را بر سه قسم كنند: يكساعت بمناجات با خداى خود خلوت مى كنند و يكساعت بمحاسبه نفس خود مى پردازند، و يكساعت نفس را با لذت هاى حلال نيكو وا مى گذارند.
شرح :
اهل ايمان ساعتى از عمر لذت انس و راز و نياز با خدا دارند كه افضل ساعات عمر است و ساعتى چون رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا بسحات اعمال نيك و بد خود مى پردازند اگر كار نيكو و نيكى بخلق بجا آورده شاد گشته و شكر مى كنند و اگر گناهى از ايشان سر زده غمناك بدرگاه خدا بتوبه و انابه آمرزش مى طلبند و اين محاسبه سبب شود كه در آن عالم يا حسابشان آسان يا بكلى بى حساب به بهشت روند در كلمه ديگر فرمود من حاسب نفسه سعد هر كه در دنيا بمحاسبه نفس پرداخت از اهل سعادت در عالم آخرت است .
و نيز مؤ من ساعتى هم چون محتاج به بدن است بكار لذات بدن پردازد زيرا انسان در حيات دنيا براى حفظ شخص و نوع خود به غذا و تفريح حلال محتاج است و بصحبت دوستان و معاشرت و مباشرت زنان و ساير لذات جسمانى مباح براى قوت يافتن بدن براى كار شايسته و طاعت نيازمند است و البته آن لذات جسمانى لازم است و حتى انبياء و اولياء و حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله راهم توجه به امور جسمانى و لذت هاى حلال در ساعات عمر بوده است كلمينى يا حميرا و حبب الى من دنيا كم ثلاث : الناساء الطيب ، و جعلت قرة عينى فى الصلوة
مى فرموده پس اهل ايمان ساعات عمرشان صرف بر اين سه كار خواهد شد كه حيات شخصى و نوعى و دنيوى و اخروى بدينها مربوط است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على ايمان الرجل بلزوم الطاعة و التحلى بالورع و العفة و القناعة
ترجمه :
دليل بر ايمان مرد ملازمت طاعت خداست و آراستگى بصفت ورع و عفت نفس و قناعت .
شرح :
هر كه دعوى ايمان كند بايد دليل و برهان بر اين دعوى داشته باشد و برهان ايمان بخدا انس بطاعت خدا داشتن است و ورع و خدا پرستى و عفت نفس از شهوات حرام و قناعت در مال يعنى زائد بر ضرورى مال را براه خيرات اعمال و توسعه بر عيال و خدمت در راه دين و احسان بفقرا و مساكين صرف كند و به اسراف و عياشى و تجمل و خوشگذرانى نپردازد كه اين اوصاف ضد عفت و قناعت است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من آمن (انس ) بالله استوحش من الناس
ترجمه :
هر كه بخدا ايمان كامل داشت از مردم وحشت كرده و دورى از خلق گزيند.
شرح :
هر كه خدا را بعظمت و اوصاف كمال يافت و برحمت و رافت و مهربانى وجود و عطاى بيحد و حسن و جمال بى نهايت و جلال بى مثل و مانند شناخت تنها به او عشق و اشتيقا و انس دارد و از خلق براى آنكه او را از خدا باز مى دارند مى گريزد و جز با عاشقان و دوستان خدا ابدا با كسى انس نمى گيرد.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المومن اذا نظر اعتبر، واذا سكت تفكر، و اذا تكلم ذكر، و اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر
ترجمه :
مؤ من هر گاه بچيزى نظر كند بنظر عبرت مى نگرد، و اگر سكوت كند در عظمت و حكمت خدا فكر مى كند، و هرگاه سخنى گويد بذكر خدا زبان گشايد، و هرگاه خدا به او چيزى عطا كند شكر مى كند، و اگر مبتلا به بليه اى شود صبر در بلا كند.
شرح :
مؤ من به هر چه نظر كند نظر عبرتست ((نظر خداى بينان ز سر هوا نباشد)) چون خاموش باشد سكوتش فكرتست مانند مردم غافل از خدا نيست بلكه بياد خدا و بفكر عظمت و حكمت الهى است و اگر نعمتى خدا به او عطا كند بشكر آن نعمت مى پردازد كه شكر نعمت مال بذل و احسان است ، و شكر نعمت علم تعليم بخلق و ارشاد و هدايت است ، و شكر نعمت جاه عدل و محبت بزيرد ستانست ، و شكر هر نعمت صرف كردن آن نعمت است براى غرضى كه خداى براى آن غرض آن نعمت را عطا كرده است و اگر مؤ من را بلائى رسد چون مرض و فقر و مرگ فرزند در بلا جزع نمى كند زيرا بلا را هم نعمتى از خدا مى داند و صبر مى كند تا خدا جزاى صابران به وى عطا كند كه انما يوفى الصابرون اجبرهم بغير حساب
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصبر ثمرة الايمان
ترجمه :
صبر در امور ثمره ايمانست .
شرح :
صبر بر سه قسم است ، يكى صبر در معصيت كه انسان چون بمعصيتى نفس او را دعوت كند بصبر و شكيبائى از لذت آن معصيت بگذرد و دامن صبر و حلم را در مقابل آن لذت فانى موقت از دست ندهد.
دوم صبر بر عبادت كه انسان در نماز و طاعت عجول نباشد و بشتاب در نماز اركان عبادت و حضور قلب را خراب نكند بلكه با صبر و طماءنينه خاطر و حضور قلب و توجه كامل و شرائط و مستحبات هر چه تواند بجاى آرد.
سوم صبر بر بلا كه هر گاه مصيبتى از قبيل درد و رنج و فقر و مرگ و اهانت و حبس و آزار دشمن و ساير بليات و حوادث ناگوار بر انسان پيش آيد با صبر جميل يعنى صبر بى شكايت بخلق و بدون اعتراض قلبى بر خدا و عدم جزع و فزع از درد و غم و اندوه ، در آن بلا صبر كند و اگر ايمان را بدرختى تشبيه كنم ثمره و ميوه آن درخت اين انواع صبر است و مؤ من هميشه داراى صبر و شكيبائى در تمام مراحل خواهد بود چون مى داند كه هر حادثه بفرمان خداست .
انديشه و اندوه و غم رنج و تعب درد و الم
هر يك نهد در دل قدم با حكم و فمران مى رسد
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو ضربت خيوم المومن بسيفى هذا على ان يبعضنى ما ابغضنى
ترجمه :
اگر بينى مؤ من را مثله كنم بضرب شمشير كه مرا دشمن دارد هرگز مرا دشمن ندارد.
شرح :
شخص مؤ من خدا را شناخته و هر كه خدا را شناخت او را دوست دارد و هر كه خدا را دوست دارد دوستان خدا را كه مثل اعلاى آنان على - عليه السلام - است دوست دارد تا حد جانش از دوستى على - عليه السلام - دست بر ندارد و تا روز قيامت حب على - عليه السلام - لازمه ذات اوست و در اخبار معصوم است كه فرمودند دوستى على بن ابى طالب از صفات اهل ايمانست عنوان صحيفة المومن حب على بن ابى طالب امام - عليه السلام - فرمود سر لوحه صحيفه اعمال مؤ من حب على بن ابى طالب است چون هر شخص با ايمان بهر مقام ايمان برسد على - عليه السلام - را ما فوق آن داند و برتر از تمام خاصان و مقربان حق بيند و فردا اكمل و مثل اعلاى ايمان و زهد و شجاعت و همت و فتوت و جوانمردى و سخاوت و كليه اخلاق فاضله شناسد بدين سبب على - عليه السلام - در قلب او محبوب ترين خلق عالم است تانكه ابو على سينا در اين رباعى فرمايد:
تا باده عشق در قدح ريخته اند
و اندر پى عشق عاشق انگيخته اند
در جان و روان بو على مهر على
چون شير و شكر بهم در آميخته اند
صلوات الله عليه و على اولاده الطاهرين
مقاله پنجم در تربيت و تهذيب نفس ناطقه
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن عصى فرعون هواه و اطاع موسى تقواه ((او عقله )) .
ترجمه :
خوشا بر انكس كه با فرعون هواى نفس خود مخالف كند و موساى عقل و تقواى خود را اطاعت كند.
شرح :
حضرت اشاره فرموده كه هر كس را در باطن و در عالم صغير موسى و فرعونى است و اگر بخواهد مقام كمال موسوى را دريابد با فرعون نفس خود بين مخالفت كند وگرنه چون فرعون غرق درياى هلاك شود و اگر اطاعت موساى عقل و ايمان كند مانند موسى به تحيت حضرت حق كه ((سلام على موسى و هرون )) فرمود و از مومنان خاصش خواند كه انهما من عبادنا المومنين سرافراز گردد و در آسمانهاى عوالم عقلى با موسى هم پرواز شود پس خوشا بحال آنكه ضد فرعون نفس و مطيع موساى عقل است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
راس الفضائل ملك الغضب و امتة الشهوة
ترجمه :
سر آمد صفات فاضله آنست كه انسان مالك غضب خود شود و شهوت را بميراند.
شرح :
يعنى افضل صفات آنست كه انسان مالك شهوت و غضب خود و نفس ناطقه اش ‍ حاكم بر اميال و هواى حيوانى گردد و هر جا شهوت و غضب خواست در مقابل عقل قدسى عرض اندام كند.
اين دو قوه را بكلى در برابر اراده عقل مغلوب گرداند و غرض از جهاد اكبر همين مخالفت با شهوت و غضب است كه انسان بهر مقامى رسيد از مراتب عاليه علم و معرفت و سعادت بواسطه مخالفت با هواى نفس رسيد و اين دو قوه شهوت و غضب دو قوه بسيار شريفند در صورتى كه تابع عقل و اراده شرع باشند چون بقاى هر نوع و كمال هر شخص تابع اين دو قوه است بشرط مذكور چنانكه در حديث نبوى ذكر شد كه اگر انسان حاكم بر شهوت خود شود از ملك بالاتر رود پس سرآمد فضائل انسان مالك غضب و حاكم بر شهوت شدن اس و اجراى ميل اين دو قوه را تابع عقل منور و شرع مطهر داشتن و فقناالله تعالى و اياكم .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات
ترجمه :
نفوس خود را از پليدى شهوت پاك سازيد تا بدرجات رفيع روحانى نائل گرديد.
شرح :
يعنى هر كه بخواهد بمقامات عالى و معارج قدسى ارتقا يابد و از قفس طبيعت بباغ و گلزار علم و حكمت و معرفت پرواز كند بايد از دنس و كثافت و زنگار شهوتهاى حيوانى نفس ناطقه قدسيه را مهذب گرداند و روح را از شوق و لذات حسى طاهر و پاكيزه بدارد تا پس از تخليه از شهوات بصفات ملائكه متصف گردد بلكه از قلك و ملك بالاتر مقام يابد و در كلمه ديگر حضرت - عليه السلام - فرمود كلما زاد علم الرجل زادت عنايته بنفسه و بذل جهده فى اصلاحها و رياضتها هر قدر پايه علم انسان بالاتر رود عنايت و توجهش بتهذيب نفس و اصلاح اخلاقض و رياضت و مجاهدتش با نفس بيشتر شود.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير الناس من طهر نفسه من الشهوات
ترجمه :
بهترين مردم كسى است كه نفس خود را از شهوات حيوانى پاك دارد.
شرح :
يعنى هر كس بيشتر با هواى نفس و شهوت هاى حيوانى مخالفت كند و از علم طبيعت و اشتياق به لذات پنج حس حس لامسه و ذائقه و شامه و باصره و سامعه بگذرد بهتر از ديگران است زيرا ملاك بهترى و افضليت اشخاص بتهذيب روح قدسى و تبقوى و علم و ايمانست كه فرمود عزمن قائل ان اكرمكم عندالله اتقاكم بهترين شما نزد خدا با تقواى ترين شما هستند پس بهتر از همه مردم كسى است كه نفس را از پليدى شهوات حيوانى پاك سازد و با علو همت بجانب لذات عقلى روى آرد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا و ان الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملكها و هى اكرم ثواب الله لمن عرفها
ترجمه :
مردم آگاه باشيد كه جهاد با نفس كافر ثمن و قيمت آن بهشت ابد است و هر كس با نفس ‍ جهاد كرد مالك نفس خود شود و اين جهاد نفس نزد خدا گرامى تر از هر عمل نيكوست بشرط آنكه عالم باشد كه چگونه جهاد با نفس كند.
شرح :
يعنى هر كس راه جهاد با نفس كه جهاد اكبر است از طريق عقل و دين بياموزد و نيكو با نفس بجنگ پردازد بر او فاتح شود و تمام خير و سعادت و فضل و رفعت در اين است كه انسان در اين جنگ فتح كند كه اين فتح مبين است و مبدا فتوحات قلبى و اشراقات الهى است و بهشت ابد مزد و ثمن اين فاتحيت است و در كلمه ديگر فرمود خير الجهاد جهاد النفس بهترين جهاد، جهاد با نفس است و باز فرمايد مهر الجنة جهاد النفس جهاد با نفس كابين عروس بهشتى است رزقناالله و اياكم
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن كابد هواه و كذب مناه و رمى غرضا و احراز عوضا
ترجمه :
خوشا بر حال آنكه با هواى نفس بجنگد و آمال و آرزوهاى موهوم دنيا را تكذيب كند و متاع فانى ناچيز عالم ماده را از نظر بيفكند تا در عوض لذاتى كه از قوه ادراك برتر است دريابد.
ترجمه :
يعنى عرض متاع دنيوى فانى را بسعادت ابدى و لذات جاودانى معاوضه كند و از نعم اخروى و لذت شهود حق و جمال معشوق مطلق حظ كامل يابد.
در كلمه ديگر حضرت فرمود ان النفس لجوهرة ثمينه من صانها و رفعها و من ابتذلها و ضعها نفس گوهرى گرانبهاست هر كه از اخلاق و عادات زشت او را محفوظ دارد مقامش را رفيع مى گرداند قدافلح من زكيها و اگر به اخلاق زشت و عادات پست رها كند خارو ذليلش خواهد ساخت و قد خاب من دسيها .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاشتغال بتهذيب النفس اصلح .
ترجمه :
فرمود صالح ترين و بهترين كار در عالم به تهذيب نفس ناطقه پرداختن است .
شرح :
يعنى بين كارهاى خير و اعمال و افعال شايسته صادر از انسان در دور زندگانى بهترين و شايسته ترين آنها تهذيب نفس است كه آن عمل آسايش دين و دنيا و لذت روح و بدن و سعادت جسمانى و عقلانى را دار است چنانكه در كتاب خداست كه قد افلح من زكيها . تزكيه نفس سبب آسايش و فلاح و فيروزى دو عالم است كه چون انسان نفس خود را تربيت كند از شهوت و غضب حيوانى پاك و پاكيزه دارد و از صفات رذيله بخل و حسد و كبر و رعونت و خود بينى و غرور حرص بماديات و عادات و خيمه منزه شود و از اوصاف رذيله ديگر از قبيل دنائت نفس و ترس و ريا و عجب و مكر خدعه و فريب مردم و ظلم و جفا خيانت روح خود را پاك گرداند و بصفت ايمان و معرفت و حكمت و علم و حلم شجاعت و عدالت و سخاوت و علو همت و غيره از صفات كمال روان را بيارايد چنين كسى بهترين شغل و شايسته ترين كار عالم را پيش ‍ گرفته است زيرا در اثر تهذيب روح و تكميل نفس انسان در دو جهان آسايش يابد شخص مهذب النفس خدا و خلق هر دو از او خشنودند و بالنتيجه در دنيا خوش و در آخرت به آسايش و مقامات رفيع نائل گردد چون بيان شد كه درجات بهشتى و رفيع ترين مقام آن براى نفوس قدسيه مهذب از اخلاق رذيله و متصف بصفات فاضله است بلكه نفوس قدسى منور بنور علم و اخلاق نه بس بهشتى بلكه خلاق بهشت رضوانند در حديث است كه بهشت مشتاق اهل ايمانست و دوزخ بمومن گويد زود بگذر كه نور تو آتش مرا خاموش مى سازد نتيجه آنكه براى سعادت هر دو جهان شايسته ترين كار عالم تهذيب نفس ناطقه است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ترك الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة .
ترجمه :
فرمود ترك شهوتها بهترين عبادت حضرت احديت است نيكوترين عادت انسانيست .
شرح :
يعنى هر كس از لذت فانى حيوانى كه مانع توجه بخدا و طلب علم و معرفت و اعمال صالح است بگذرد و بر شهوات نفسانى پشت پا زند و اسير هواى نفس نگردد تا بر نفس فائق و فاتح شود اين كار بهترين عبادت خدا و نيكوترين عادت انسان بشمار است كه ترك شهوت انسان را بخدا نزديكتر از سائر عبادات گرداند و از هر كار براى تكميل نفس نيكوتر است و چون عادت طبيعت ثانوى است پس اگر انسان بشهوات حيوانى عادت كند مسخ به حيوان شود و اگر ترك آن نمود بحقيقت انسان كه از ملك برتر است مى گردد رزقناالله تعالى .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ادب نفسك بما كرهته لغيرك .
ترجمه :
فرمود: نفس خود را ادب و تربيت كن از آنچه در ديگران ناپسند مى بينى .
شرح :
يعنى يكراه براى تهذيب و تربيت و ادب نفس آنست كه صفات رذيله و افعال نا شايسته اى كه در مردم بينى و ناپسند تو است نفس خود را از آن صفات پاك ساز و آنچه زشت و نا شايست در مردم بينى بدان كه آن براى تو هم زشت و نا پسند است و تو در اثر حب نفس و خود خواهى بسا بر خود زشت نمى بينى .
و در كلمه ديگر فرمود: استقبح من نفسك ما تستقبه من غيرك از خود قبيح شمار عملى را كه از ديگران قبيح دانى پس از توجه به زشتى و نا پسندى به اوصاف و اعمال ديگران كه حب نفس مانع و حجاب درك زشتى آنها نيست قياس كار خويش ‍ برگير و مگذار حب بنفس سبب شود كه آنچه زشت است در خود زيبا تصور كنى و بر ديگران زشت و ناروا دانى پس چون صفات رذيله و افعال قبيحه ديگران را بعقل فطرى خود ((بى حجاب حب نفس تشخيص مى دهى و زشتى آنها را براى خود بشناس و نفس را از آن پاك ساز تا ادب نفس از بى ادبان بياموزى نه آنكه چون عيبى در خلق بينى از زشتى ها و عيوب نفس خويش غفلت كنى و به ادب و تربيت و تهذيب نفس خود بپردازى بلكه به عيب جوئى و بد گوئى بى ادبان و بدكاران اكتفا كنى و هرگز نفس ناطقه خود را از نقص و عيب و اوصاف رذيله مهذب نگردانى پس بجاى آنكه ما عمر را بعيب جوئى ديگران صرف كنيم بهتر كه عيب خود را دور كرده و نفس خويش را مهذب و مودب سازيم كه در عيب جوئى مردم زبان و در رفع عيوب خود هزاران سود دنيا و آخرتست .
نكته اخلاقى :
بچهار طريق انسان تواند نفس را مهذب سازد يكى همين وجهى كه اينجا ذكر شد از بى ادبان ادب آموزد.
دوم آنكه از معاشرت اهل ادب ، ادب آموخته و بديدن نفوس مهذب تهذيب نفس ‍ كند.
سو آنكه از دوستان حقيقى عيوب و نواقص اخلاقى خود را بپرسند تا به عيب خود آگه شود و رفع آن كند.
چهارم آنكه از دشمنان خود كه در مقام پيدا كردن عيوب اند استفاده كرده و آنچه را كه بر او عيب شمرند از خود دور سازد تا ((عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد)).
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نزه نفسك عن دنس اللذات و تبعات الشهوات .
ترجمه :
نفس خود را از آلايش لذات حيوانى منزه ساز و از عاقبت بد شهوت پرستى بپرهيز.
شرح :
يعنى نفس ناطقه را از اعمال لذات حيوانى كه موجب دنس و نا پاكى اوست منزه ساز كه آن لذات سبب حرمان از لذات روحانى است و نيز از عاقبت زشت و رسوائى و زيان كارى شهوات رانى بپرهيز و نفس قدسى را از عادات و تخيلات زشت حفظ كن .
در كلمه ديگر فرمود:
((اصل هر گمراهى اطاعت از شهوت نفس ، و مبداء هر سعادت مخالفت هواى نفس ‍ است )).
مقاله ششم در اخلاق فاضله و وفا و صفا و حفظ قول و عهد بين خدا و خلق
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من شرف الاعراق حسن الاخلاق .
ترجمه :
حسن اخلاق كاشف از شرافت و اصالت انانست .
شرح :
يعنى كسى كه داراى حسن اخلاق است و بملكه حكمت و سخاوت و عدالت و شجاعت و علو همت و غيره آراسته است آنكس را شرافت ذاتى و عظمت روحى است و از خاندان اصالت و نجابت است ؛ و بعكس آنكس كه اخلاقش زشت است دليل بد گوهرى و بى اصالتى است و اغلب از خاندانى پست همت و حقيرالنفس و بى شرافت و نجابت است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق يورث المحبة و يولد المروة .
ترجمه :
حسن خلق و اخلاق پسنديده موجب محبت ((خدا و خلق )) و منشاء مروت و فتوت و مردانگى است .
شرح :
هر كه با خلق خدا اعم از خانواده خود ((زن و فرزندان و خويشان )) و رفيقان و همسايگان خلق نيكو دارد و به اخلاق خوش معاشرت كند همه او را دوست مى دارند و نزد هر كس محبوب و محترم است و بالنتيجه در دنيا رزق وسيع و در آخرت مقام رفيع خواهد يافت ((و بايد اين نكته را بدانيم )) كه خلق نيكو نه تنها زبان خوش است بلكه اتصاف روح پاك بمحبت و سيرت انصاف و مروت و عدل و امانت است و وفاى بعهد و صدق و صفا و يكرنگى است و علم و حلم و معرفت و احسان بخلق است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا عيس اهنا من حسن الخلق .
ترجمه :
هيچ زندگانى و عيشى گواراتر حسن اخلاق نيست .
شرح :
آنكس را كه خلق نيكوست شهوت و غضبش بفرمان عقل است و عقل عاقبت انديش ‍ است و سلامت و عافيت و صحت جسم و جان را در كارها منظور مى دارد و كاريكه نارواست در دنيا يا در آخرت موجب ناراحتى انسانست از او صادر نمى شود در اثر حسن خلق شخص هميشه با عيش خوش و دلى شاد و بى مزاحمت و بدون غم و اندوه زندگانى را بسر مى برد در خانه خلق خوش موجب نشاط اهل منزلست و همسايگان و در محيط موجب محبوبيت نزد عموم و بالنتيجه موجب رضاى خدا و خلق است پس در دو عالم صاحب اخلاق نيكو خوشترين زندگانى را خواهد داشت و در كلمه ديگر مقابل آنرا فرمود: سوء الخلق نكدالعيش و عذاب النفس خلق بد مايه عيش ناخوش و زندگى پر غم و اندوه و رنج است و در كلمه ديگر فرمود.
من ساء خلقه ضاق رزقه شخص بد خلق تنك روزيست ، و رزق روحش كه علم است نيز كم است .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يلقى المومن حسودا و لا حقودا و لا بخيلا .
ترجمه :
مؤ من حقيقى را هرگز حسود و صاحب حقد و كينه و بخل و لئامت نخواهى يافت .
شرح :
آنكه اهل ايمانست از صفت حسد با مردم مبر است زيرا مى داند هر كه هر چه نعمت نصيب او شده از مال و جاه و علم و ساير نعمتها همه بتقدير خداى متعال نصيبش ‍ گرديده و حسد او اعتراض بر خداست و مؤ من هرگز اعتراض بر خداوند ندارد و نيز مؤ من دلش جاى محبت خداست هرگز حقد و كينه كس را در دل نگيرد و بجاى كينه اگر از كسى آزار ديده در باره او محبت و دعاى خير مى كند و مغفرت از خدا مى طلبد و نيز مؤ من كه مى داند اگر به كسى احسان كند خداى پاداش آن احسان را در دو عالم بهتر از آن عطا مى كند و علاوه مال و متاع دنيا را چيزى حقير و نا قابل مى داند هرگز بخل نخواهد ورزيد پس مؤ من داراى مقابل اين اوصاف است مؤ من خير خواه و مهربان بخلق است و سخى الطبع و غنى النفس و بلند همت است . خلاصه آنكه ايمان بخدا دارد تمام صفات ناپسند از او دور و جميع صفات پسنديده در او ظهور دارد مگر آنكه ضعيف الايمان باشد و الا ايمان كامل بخدا انسان را متخلق به اخلاق الله و متصف به صفات الله مى گرداند رزقنا الله و اياكم .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الناس من كظم غيظه و حلم عن قدرة .
ترجمه :
)) بهترين مردم كسى است كه خشم خود را وقت غضب فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام حلم كند.
شرح :
يكى از صفات كمال كه موجب رفعت مقام انسانست در دنيا و عقبى در حق او بدى و آزار كند كه خدا در قرآن عظيم فرمايد: والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ‍ . بزرگى در اين است كه انسان خشم و غضب را فرو برد و با وجود قدرت بر انتقام از بدى ها و آزار مردم بگذرد الا تحبون ان يغفرالله لكم . آيا دوست نداريد كه خدا از تقصير شما در گذرد شما هم از بديهاى خلق در گذريد و خشم و غضب را فرو بريد تا خدا هم از گناهان شما بگذرد.
حورايان به عيسى - عليه السلام - گفتند از همه چيز سخت تر از عالم چيست ؟! گفت : خشم خدا كه دوزخ از آن ترسان است .
گفتند: امان از خشم خدا به چيست ؟
گفت : به فرو بردن خشم و غضب خود. ((چنانكه عارف رومى اين را بنظم فرموده )).
گفت عيسى را يكى هشيار سر
چيست در عالم ز جمله سخت تر
گفت از جمله بتر خشم خدا
كه ازان دوزخ همى لرزد چو ما
گفت از خشم خدا چه بود امان
گفت خوردن خشم خود اندر زمان
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حسن الخلق راس كل بر.
ترجمه :
حسن اخلاق سر آمد تمام نيكوئى هاست .
شرح :
آنكس را كه اخلاق نيكوست بهترين و كامل ترين نعمت را خدا به او عطا كرده است زيرا در اثر خلق خوش انسان هم در عالم طبيعت آلامى نمى بيند و خوش زندگانى مى كند و هم در جهان ابد به واسطه خلق بد بر خود عذاب و عقابى مهيا نكرده زيرا لازمه خلق نيكويى بى آزارى بخلق و عدم ظلم و ستم به مردم است المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه پس در آخرت نيز سعادتمند و شاد و خوش ‍ خواهد بود پس سر آمد صفات نيكو حسن اخلاق است كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم - فرمود: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق مرا خداى متعال براى تكميل اخلاق نيكو بسوى خلق فرستاد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الصدق الوفاء بالعهد .
ترجمه :
بهترين صدق و راستى آنست كه انسان بعهد و پيمان خود وفا كند.
شرح :
صدق اينجا مراد راستى و درستى در قول و فعل است كه مقام صادقان و اهل ايمانست كه عهد خدا را حفظ كند حضرت فرمايد بهترين صدق و راستى و اهم مراتب درستى وفاى بعهد و عمل به وعده است كه تمام فتوت و مردانگى در اين صفت وفا دارى است هر كس داراى صفت وفاست با خدا و خلق محققا امانت و صدق كلام و صراحت لهجه و شجاعت و جوانمردى و ساير اوصاف نيكو را نيز داراست و هر كه وفا دار نيست ساير صفات نيكو را نيز فاقد است لذا در قرآن حفظ عهد و امنت را از صفات كامل ايمان شمرده است . والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون . ديگر از صفات اهل ايمان آنست كه آنها رعايت امانت و عهد و قول خود را مى كنند.
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عمل بالامانة فقد اكمل الديانة .
ترجمه :
هر كه با امانت است دينش كامل است .
شرح :
حفظ امانت و پاكدامنى از عذر و خيانت دليل كامل ديانت است زيرا آنكس كه نسبت بخدا و عالم قيامت و دار مجازات و حساب و كتاب ايمان دارد محققا بمال و ناموس و جان و حساب مردم امانت نگاه دارد و هرگز بظلم و عصيان خصوص ظلم بخلص و حق الناس آلوده دامان نگردد چون از روز حساب و كيفر خدا مى ترسد و چنين كسى در مراتب دين بمرتبه كمال رسيده است .
پس هر كه را وصف امانت است كمال ديانت است و اين صفت از صفات ستوده بسيار مهم انسانست .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
مروة الرجل صدق لسانه .
ترجمه :
جوانمردى و فتوت مرد راست گوئى و صراحت لهجه است .
شرح :
صفت راستگوئى در نفوس با شهامت و شجاعت و همت است و لازمه آن وصف صفا و حقيقت جوانمردى است و بعكس دروغگوئى صفت منافقان دو رنگ دون همت خائن و ضعيف النفس است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا .
ترجمه :
فرمود: استدلال مى شود بر مقام يقين شخص بخدا و بعالم آخرت به اين كه آمال و آرزوى دور و دراز دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا و امور دنيوى زهد و اعراض كند.
شرح :
حضرت اينجا علائم اهل يقين بخدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود يكى نداشتن آرزوها و خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص عمل يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد انما نطعمكم لوجه الله .
زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آن دليل عدم يقين بخداست و سوم زهد يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوى زياد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين بخدا و قيامت و واضح ترين برهان بر درجه استيفاكن اهل ايمانست و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدن جهان ارواح است چنانكه زيد خدمت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - رسيد حضرت فرمود:
كيف اصبحت يا زيد فقال : اصبحت مومنا حقا فرمود: در چه حالى عرض ‍ كرد در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام حضرت فرمود علامت و دليل اين دعوى چيست ؟
عرض كرد آنست كه زهد و اعراض از لذات و نعمت هاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و عبادت و روز به روزه و فكر و ذكر مى گذارنم حضرت فرمود. خوشا بر حال تو.
اين حديث شريف نبوى را عارف رومى - قدس سره - با بيانى شيرين و شورانگيز شرح كرده اينجا ذكرش مناسب است .
گفت پيغمبر صباحى زيد را
كيف اصبحت ايرفيق با وفا
گفت عبدا موقنا باز اوش گفت
كونشان از باغ ايمان دگر شكفت
گفت تشنه بوده ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
تا ز روز و شب گذر كردم چنان
كه زاسپر بگذرذ نوك سنان
كه از آن سو جمله ملت يكى است
صد هزاران سال و يكساعت يكيست
گفت خلقان چون ببينند آسمان
من بينم عرش را با عرشيان
هشت جنت هفت دوزخ پيش من
هست پيدا همچو بت پيش شمن
يك بيك من مى شناسم خلق را
همچو گندم همچو جو در آسيا
اين زمان ظاهر شدم از اين گروه
يوم تبيض و تسود و جوه
هين بگويم يا فرو بندم نفس
لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس
يا رسول الله بگويم سر حشر
در جهان پيدا كنم امروز نشر
هل مرا تا پرده ها را بر درم
تا چو خورشيدى بتابد گوهرم
تا كسوف آيد زمن خورشيد را
تا نمايم نخل را و بيد را
وا نمايم من پلاس اشقيا
بشنوانم طبل و كوس انبياء
دوزخ و جنات و برزخ در ميان
پيش چشم كافران آرم عيان
وا نمايم حوض كوثر را بجوش
كاب بر روشان زند بانگش بگوش
اهل جنت پيش چشمم ز اختيار
در كشيده يك بيك را در كنار
دست يكديگر زيارت مى كنند
و زلبان هم بوسه غارت مى كنند
وا نمايم راز رستاخيز را
نقيد را و نقد قلب آميز را؟
جمله را چون روز رستاخيز من
فاش مى بينم عيان از مرد و زن
اين سخن پيان ندارد باز ران
تا نمانيم از قطار كاروان
بر سر مطلب رويم :
مقاله هفتم در حقيقت دنيا و فراغ نفوس قدسى ازشواغل و موانع جسمانى عالم طبيعت
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تبيعوا الاخرة بالدنيا و لا تستبد لوا البقاء بالفناء .
ترجمه :
فرمود: عالم آخرت را بدنيا نفروشيد و سراى بقا را بدار فنا مبدل نكنيد.
شرح :
يعنى هر كه زائد بر ضرورت و از مقدار حاجت ((آنهم از طريق حلال )) مال دنيا را جمع آرد و از راه حرام تحصيل مال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و خيانت و كار ناشايست در طلب مال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته تا بدنيا رسيده است و عالم بقا و سراى ابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت را از جهل و سفاهت بخانه چند روزه دنيا تبديل كرده است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حد الحكمة الاعراض عن دارالفناء و التوله بدار البقاء .
ترجمه :
حد حكمت و معنى حقيقى آن اعراض از سراى فانى و اشتياق بعالم بقاء است .
شرح :
يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ و دنيا و لذات فانى آنرا ناچيز داند و تمام توجهش بعالم بقا باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى دائم او را به ياد آن عالم و بكار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا بعلم و عمل صالح و احسان و خدمت بخلق پردازد چنانكه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را بعلم و عمل و خدمت بخلق صرف مى كرد و مى فرمود:
لذات دنيوى همه هيچ است نزد من
در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست
روز تنعم و شب عيش و طرب مرا
همچون شب مطالعه و روز درس نيست
((رضوان الله عليه ))
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، و زهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعة .
ترجمه :
بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آنكسى است كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از دنيا گرداند.
شرح :
يعنى رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آنست كه بروح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند و بعلم و معرفت انسان بيفزايد و گرد و زنگار دنيا را منشاء هر خصا و شقاوتست و بالطبع همه مردم عادى مشتاق آنند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب مردم از آن تا دم مرگ غافلند در آينه دل منعكس گرداند چنان كس ‍ بحقيقت رفيق انسانست اين گونه رفيق است كه فرمودند الرفيق ثم الطريق حافظ فرمايد:
ديغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من هوان الدنيا على الله لايعصى الافيها .
ترجمه :
از پستى دنيا نزد خدا و بى قدرى آن همين است كه خدا را معصيت نمى كنند مگر در دنيا.
شرح :
در اين جهان ماده و حركت كه خدا دار فتنه و امتحان قرار داده گوئى ميدان جولان اميال مختلف و صحنه دواعى و اغراض متعارض است و تزاحم شهوات موجب غفلت از خدا و منشاء هر ظلم و جور و طغيان و عصيان است اما ازين جهان كه بعالم مافوق الطبيعه رفتيم ديگر حركت متزاحم و اميال متعارض نيست و فيها ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين . است و آنجا كسى نافرمانى خدا نكند و ظلم و جور بخلق نرسد پس اين دنياى پست ماده و حركت است كه دار عصيان و ميدان طغيان است و عوالم ديگر جاى آسايس و لذت و بهجت خلق است و عشق به حسن و جمال حق .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين -ليه السلام
من ذمامة الدنيا عندالله ان لاينال ما عنده الابتركها .
ترجمه :
از پستى و شومى دنيا نزد خدا همين بس است كه جز بترك دنيا كسى بخدا و لذات آخرت نمى رسد.
شرح :
چون دنيا دار عمل و امتحان است و آخرت دار نتيجه و پاداش است لازمه عالم دنيا حركت مختلف و متنازع است بين قواى روح با قواى بدن و لذات روحانى و جسمانى و حب خدا با حب دنيا كه يكى از روح و يكى از جسم است ابدا در دلى جمع نخواهد شد جز بترك اعراض و شهوات دنيوى كسى بحب خدا و رضا و رضوان حق نرسد لذا فرمود از شومى دنيا و خوارى آن نزد خدا همين بس كه كسى جز بترك دنيا و مخالفت با لذات دنيوى بثواب بهشت و لقاى خدا و نعمت آخرت نخواهد رسيد و لذات دنيوى مانع وصول بنعم ابدى الهى است و در كلمه ديگر فرمود:
حب الدنيا راس الفتن و راس المحن حب دنيا منشاء هر فتنه و فساد و اساس هر رنج و محنت است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
استعيذوابالله من سكرة الغنى فان له سكرة بعيدة الافاقه .
ترجمه :
بخدا پناه بريد از مستى مال و ثروت دنيا كه ثروت را مستى عجيبى است كه از مستى بهوش آمدن بسيار دور و مشكل است .
شرح :
يعنى هر چيز را از مال و جاه و علم و حسن و غيره همه را سكر و مستى است چون كه هر چه انسان را از طريق عقل بيرون برد آن مستى است و مال دنيا را يك نوع مستى شديدى است كه كمتر كسى تا دم از اين مستى بهوش مى آيد و خردمندان عالم تنها بحقيقت دنيا و فنا و زوال آن پى مى برند و مست و مغرور مال و ثروت دنيا نمى شوند بلكه بكار زاد و ذخيره آخرت از مال و جاه و علم و غيره مى پردازند.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حب الدنيا يفسد اعقل و يصم القلب عن سماع الحكمة
ترجمه :
حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى سازد.
شرح :
يعنى هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياست عقل فطرى و هوش حقيقى او فاسد شود و ديگر بسخن حكمت و الهيات مايل نباشد و گوش بگفتار انبياء و اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير كند ابدا ندهد مبادا از دنياى موهوم كه معشوق اوست دور شود و اما عاقل گويد:
دنيا بتى است عشوه گر و بيوفا
زين بيوفا وفا چه تمنا كنى
يا گويد:
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حق على العاقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد
ترجمه :
خردمند را سزد كه در دنيا بكار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بر دارد.
شرح :
چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است پس عاقل غافل ازين معنى نباشد و دائم بفكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آنجا ملك باقى و سراى ابدى است لذا بكار علم و معرفت و عمل صالح و احسان بخلق كه ذخيره و توشه يفر آخرت است مى پردازد در كلمه ديگر فرمودند: ثوب العلم يخلدك و لا يبلى و يبقيك و لا يفنى لباس علم و تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا برتن تست و هرگز فانى نگردد.
معاد آخرت
آخرت يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدان منزل مى رويم و آنجا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى با دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان على - عليه السلام - در نهج البلاغه و ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لاتدرك ماتريد (من - ظ) الاخرة الابترك ما تشتهى من الدنيا
ترجمه :
هرگز به آنچه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الابترك شهوت عالم دنيا.
شرح :
عالم دنيا سراى بدن حيوانى و آخرت منزل جان قدسى است و دنيا يعنى جهان پست و بى ثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دو مقابل يكديگرند و شرط وصول انسان بنعمت هاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آنست كه از سر شهوات حرام دنيا بگذرد بلكه در حلال آن هم تا بتواند خود دارى كند كه فرمود:
حلاوة الدنيا توجب مرارة الاخرة شيرينى لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت است كس بمقامات عالى آخرت و درجات منيع بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى و شهوتهاى حيوانى در عالم دنيا و در كلمه ديگر فرمود:
افضل الطاعات هجر اللذات نيكوترين طاعتها دورى از لذات دنيا است .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يترك الناس شيئا من دينهم لا صلاح دنيا هم الافتح ماهو اضرمنه
ترجمه :
مردم كارى از امور دينشان را براى نفع دنياى خود ترك نمى كنند الا آنكه درى از ضرر بيشتر برويشان گشوده مى شود
شرح :
يعنى وقتى انسان بطمع دنياى خود به معصيت و يا ترك طاعت خدا كه امر دين است پرداخت او نمى داند از جهل كه منفعت و ضرر بتقدير خداست و از خدا بايد خير و منفعت خواست نه از ترك فرمان خدا پس بواسطه عدم توجه بخدا و اعتماد بر سعى و كوشش خود اگر نفعى هم يافت در مقابل آن نفع درى از ضرر بمراتب بيشتر بروى خود بگشايد تا معلوم شود كه كليه منافع و خيرات را بايد از درگاه خدا خواست نه به ترك فرمان حق و الاعكس العمل آن زيان دنيا و دين خواهد بود، و اگر بعكس كار دين را مقدم بر امور دنيا داشت هر چند زيانى در آن بود خدا منفعتى بمراتب بيشتر از آن ضرر به او عنايت خواهد فرمود و در كلمه ديگر فرمود: هر كس به امر آخرتش اهتمام داشت خدا امور دنيايش را كفايت و اصلاح خواهد كرد.
و در كلمه ديگر فرمود:
ينبغى لمن عرف دارالفناء ان يعمل الدار البقاء هر كس دنيا را به فنا و بى وفائى و نا پايدارى شناخت سزد كه از او طمع ببرد و هر چه مى كند براى سراى آخرت كند.
تذكر اجتماعى
و غرض حضرت از اين كلام و ساير بياناتى كه در اين معنى فرموده آن نيست كه شخص ‍ در دنيا ((چون فناى او را مى بيند)) از هر كار و كسب و تجارت و هنر و صنعت دست بكشد و يكباره به نماز و عبادت و گوشه گيرى و ذكر و دعا پرداز و بهيچ كار دنيا توجه نكند، غرض البته اين نيست زيرا ما را عقل و شرع مامور بكسب و تجارت و عمل براى دنيا فرمود تا بخلق محتاج نباشيم و كسب حلال را معصوم - عليه السلام - فرمودند:
((نه جزء از ده جزء عبادت است )) يعنى اگر عبادات را ده قسمت كنيم نه قسم آن تحصيل كسب حلال است پس غرض ازين بيان در اين كلمه و امثال آن در اخبار بسيار كه فرمودند مؤ من و عاقل كار تنها براى آخرت مى كند و بدنيا توجهى ندارد آنست كه مؤ من و عاقل و شخص بيدار كار آخرت هر كار كه مى كند از تجارت و كسب و علم و هنر و غيره همان كار را خالص براى خدا و براى ذخيره آخرت كنند كه هم دنياى او كاملا اصلاح شود و هم تمام اين اعمال ذخيره آخرت او شود پس كار آخرت نه تنها عبادتست بلكه تمام كارها را اگر براى خدا كنيم كار آخرت است و ذخيره براى آن عالم ما خواهد بود و اگر علم و عبادت را هم براى دنيا كنيم آن هم كار دنياست و هيچ نفعى در آخرت ندارد الا لله الدين الخالص دين هر عمل است كه براى خداست و هر چه براى خداست كار آخرت است چون هر كشت و كار و كسب و علم و هنر و صنعت و مشاغل در عالم نظام خلقت لازم و تمام كارهاى دنيا واجب كفائى است و بايد براى آخرت كرد خلاصه آنكه تمام اعمال دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براى دنيا را مى توان براى آخرت كرد و تمام كارهاى آخرت را براى دنيا و اين تابع نيت و توجه بحقيقت دنيا و آخرت است پس اگر كسى عبادت را براى خود نمائى و مال را براى خوشگذرانى خواهد كار دنيا است ، و اگر كسب تجارت و صنعت و هنر كند غرض و مقصود آن باشد كه پس از نظم معاش ضرورى از مال حلال به احسان و صدقه و نشر خيرات و بسط علم و ايمان و دستگيرى از مستمندان و بيماران بكار برد آن علم و تجارت كار آخرتست و ذخيره نزد خداست كه فرمود عز من قائل رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و هكذا اگر طبيب در طبابت غرضش خدا و رفع رنج درد مندان و مريضان باشد، و عالم در تحصيل علم مقصودش ‍ هدايت جاهلان و تكميل ايمان مردم باشد، و غرض امير و وزير و عليهم السلام همه خدا باشد كارشان ذخيره عالم بقا مى گردد رزقناالله تعالى مايحب و يرضى
******************
مقاله هشتم در سعادت حقيقى و لذات روحانى و حب و ذكر و اشتياق به خدا
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اسعد الناس العاقل
ترجمه :
خردمند و عاقل با سعادت ترين مردم عالم است .
شرح :
عاقل آنكس است كه در طلب علم و ايمان و معرفت خداست در مقام عقل نظرى و بكار تزكيه و تربيت و تهذيب نفس است در عقل عملى و در تكميل قوه دانش و كنش ‍ خود، آنجا كه بتواند سعى مى كند و چنين كس بمراتب كمال سعادت التبه خواهد رسيد و در دنيا و عقبى مسعود و محبوب است و بعكس فرمود:
الجاهل اشقى الناس مرد نادان محروم ترين خلق است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ذكر الله مسرد كل متق ولذة كل موقن
ترجمه :
ياد خدا سرور و شادى خاطر اهل تقواى و لذت و بهجبت اهل يقين است .
ترجمه :
هر كس بياد خداست همنشين و همصحبت خداست چنانكه در كلمه ديگر فرمود:
ذاكر الله مجالسه و موانسه و لازمه اش صفاى نفس و عظمت روح و كمال عقل و ايمانست كه هر كس با خدا بواسطه اين صفات انس گيرد حق را شهود كند و هر كه حسن الهى را مشاهده كرد فوق هر لذت و مسرت را يافته است چون خدا كل الجمال و كل الحسن و كل الوجود است پس با شهود مبدء وجود و آفريننده حسن و جمال و سلطان ملك هستى روح انسان را نشاط بى انتها و لذات حقيقى بيحد و نهايت است چنانكه هرگاه كسى با سلاطين دنيا جليس و انيس باشد بدان فخر و مسرت و ابتهاج يابد اما ميان آن سلطان حقيقى با اينان تفاوت بين نور و ظل و شمس و فيى و حقيقت و مجاز است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ذكر الله راس مال كل مؤ من وربحه السلامة من الشيطان
ترجمه :
ياد خدا سرمايه اهل ايمانست و سودش سلامتى از آسيب شيطان انس و جنى است .
شرح :
ياد خدا براى اهل ايمان سرمايه تجارت دنيا و آخرت است چون با ياد خدا هر كار كنند بنفع دنيا و عقباست و شيطان را در آن مداخله اى نيست پس از زيان شيطان و وسوسه نفس كسى كه بياد خداست ايمن است و در كلمه ديگر فرمود:
السهر روضة المشتاقين شب بيدارى و تا صبح بياد خدا و راز و نياز با خدا بودن باغ مشتاقان خداست .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عليك بلزوم الحلال و حسن البرمع العيال و ذكر الله فى كل حال
ترجمه :
بر تو باد بكسب و كار حلال و حسن اخلاق و نيكوئى با عيال و تدبير منزل بنحو احسن و ياد خدا بودن در هر حال .
شرح :
حضرت اينجا به سه امر مهم تذكر داده كه هر يك منشاء سعادت و لذت جسم و روح است :
اول آنكه هر چه مى كنيم كسب حلال باشد كه بكسى ظلم و تعدى و خيانت نكرده باشيم .
دوم آنكه با خانواده از زن و فرزند و خويش نيكوئى كنيم و بحسن تدبير منزل پردازيم و به رزق حلال بر آنها توسعه داده و وسايل تربيت روح و جسم آنها را فراهم آريم و به خلق خوش با آنها رفتار كنيم .
سوم آنكه در هر حال از حالات كس و كار و انفراد و اجتماع و حال شهوت و غضب و رياست و حكومت كه هستيم بياد خدا باشيم تا از گناه و خطاء محفوظ مانيم .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
مداومة الذكر قوت الارواح و مفتاح الصلاح
ترجمه :
دائم بياد خدا بودن و ذكر حق را بر دل و زبان داشتن قوت روح قدسى انسانست و كليد هر خير و صلاح .
شرح :
چنانكه بدن را قوت وغذائى است كه از آن لذت برد و اگر به او نرسد متالم شود همين گونه روح را قوت و غذائى است و ذكر خدا و شوق و انس با خدا قوت لذيذ و الذ غذاهاى روح انسانست و چنانكه هر قفلى را كليدى است قفل مشكلات و مهمات عالم را نيز كليدى است و ياد خدا كليد آن قفل است هر مهمى و حادثه مشكل و خطرناكى با ياد خدا گشايش خواهد يافت .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما اعظم سعادة من بوشر قلبه ببرد اليقين
ترجمه :
)) چه سعادت بزرگى يافته آنكس كه قلبش مباشر با برد يقين و اطمينان بخداى سبحان است .
شرح :
برد يقين اشاره است بكمال اطمينان خاطر انسان به الطاف بى حد و نعم بى شمار خدا در عالم آخرت يا اشاره است بحال استقرار نفس سالك و وصول بمقام شهود كه پس از حرارت شوق و حركت و التهاب طلب كه موجب عطش شديد عارف گردد مقام وصال بمنزله آب سرد و شيرين براى تشنگان وادى عشق است و عارفان از اين كلام حضرت اصطلاح برد اليقين را ((بعد از علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين )) براى شهود كامل وضع كردند.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما اعظم فوز من اقتفى اثر النبيين
ترجمه :
چه سعادت و فوز عظيمى يافت آنكس كه از جان و دل پيرو پيغمبران خدا گرديد.
شرح :
يعنى هر كس از پى رجال وحى و اكمل آنان خاتم رسولان رود و به پيروى آنان و تعليمات آنها راه شريعت و طريقت و حقيقت كه طريق تربيت جسم و جان و روح است به پيمايد آنكس جسم را در عالم دنيا از رنج و زحمت و مرض حفظ كند و جان را در جهان ابد برحمت و سعادت جاويد رساند و روح قدسى را در بهشت لقاى الهى مقام دهد و آن بزرگترين فوز و سعادتست .
رزقناالله و اياكم بحق رحمته الواسعة .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما ابعد الخير ممن همته بطنه و فرجه .
ترجمه :
چقدر دور از خير و سعادت است آنكس كه همتش تمام صرف شكم و فرج است .
شرح :
چون لذات حقيقى روحانى در ترك هواى نفس و دورى از شهوات حيوانى است مگر بقدر ضرورت و بقصد نتيجه عقلى پس هر كه تمام همتش در عمر براى لذات شكم و فرج است اين لذات بدنى فانى او را از لذات معنوى و سعادت ابدى كه علم و معرفت و محبت خداست باز مى دارد و از لذات روحانى اخروى باقى محروم مى گرداند و بهلاكت ابد مى كشاند لذا فرمود:
دورترين مردم از خير و سعادت آن كسانند كه تمام عمر همتشان صرف لذات شكم و فرج شود. در حديثى از پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم - است كه فرمود:
هلاك المرء فى ثلاث : فى قبقبه و ذبذبه و لقلقه هلاك انسان در سه چيز است . در لذت شكم و فرج و لقلقه زبان اوست . گناهان زبان هم از غيبت و دروغ و استهزاء بمردم و لغو گوئى و غيره در اين حديث نبوى اضافه است و اين امور موجب هلاك انسان و محروم شدنش از سعادت بهشت رضوان است . اعاذناالله منه .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اعظم الناس سعادة اكثرهم زهادة .
ترجمه :
فرمود هر كه زهدش در جهان بيشتر است سعادتش در دو عالم بالاتر است .
شرح :
در مطالب گذشته بسيار شرح اين كلام است و اين نكته را اضافه كنيم كه معنى زهد نه آنست كه انسان از هر لذت در دنيا دورى جويد زيرا چه بسا كسى كه تارك الدنيا للدنياست پس او نه زاهد است بلكه زاهد آنكس كه غنى و فقر بروى يكسان و اين جهان چند روزه را به چيزى نشمرد و بدار و ندارش شاد و غمگين نشود حضرت فرمود:
معنى زهد اين دو كلمه است ليكلا تاسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا انه ليس لا نفسكم ثمن الا الجنة تبيعوها الا بها .
ترجمه :
الا اى مردم محققا بدانيد كه قيمت نفوس شما جز بهشت ((بهشت رضوان و بهشت لقاى خدا و بهشت شهود)) چيزى نخواهد بود پس قيمت خود را بدانيد و جز ببهشت برين نفروشيد ((يعنى جان را بقيمت ارزان كه متاع پست فانى دنياى دو روزه است نفروشيد)) كه ارزان فروخته ايد بلكه .
گر دوست بهر دو كون بفروشى
يوسف به جوى دهى زيان كارى
مقاله نهم در احسان به خلق ، به مال و جاه و قدرت و زبان غيره
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طوبى لمن احسن الى العباد و تزود للمعاد .
ترجمه :
خوشا بر حال آنانكه به بندگان خدا احسان كنند و ((به آن احسان )) زاد و توشه سفر آخرت مهيا گردانند. در كلمه ديگر فرمود: نعم زادالمعاد الاحسان الى العباد براى سفر آخرت احسان بخلق توشه اى نيكو است . در كلمه ديگر فرمود:
الايثار افضل الاحسان بهترين احسان آنست كه انسان چيزيرا كه خود بدان محتاج است بمحتاجان بذل كند و آن را بر خود مقدم دارد مستغنى از شرح است .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الشرف كف الاذى و بذل الاحسان .
ترجمه :
بهترين شرافت انسان ترك اذيت و آزار و بذل احسان بخلق است .
حضرت - عليه السلام - اول ترك ظلم و آزار بخلق را موجب شرافت ، دوم نيكى و احسان را سبب عزت شمرد. و در كلمه ديگر فرمود: خير الناس من كافى على القبيح بالجميل بهترين مردم آنكس است كه در مقابل بدى كه با او كنند نيكى كند ادفع بالتى هى احسن السيئه .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الناس النفعهم للناس .
ترجمه :
نيكوترين مردم آنكس است كه نفعش بخلق بيشتر از غنى از شرح است . و در كلمه ديگر فرمود:
هر كه نيت خير بخلق دارد ارزقش را زياد گرداند و هر كه به اهل و عيال خود خير و نيك رفتار باشد عمر طولانى يابد و هر كه ببندگان خدا بجاى خير و احسان ظلم و عدوان كند علاوه بر خلق خدا هم او را دشمن دارد و هر كه احسان كند خدا او را دوست دارد ان الله يحب المحسنين خدا كسانى را كه به مردم احسان مى كنند محققا دوست مى دارد.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الايمان الاحسان .
ترجمه :
)) نيكوترين اعمال ايمان احسانست . غنى از شرح است . در كلمه ديگر فرمود:
اتباع الاحسان بالاحسان من كمال الجود از پى احسان ، احسان ديگر گردن مرتبه كامل احسانست . يعنى بكسى كه احسان كرديد با هم مكرر اعاده احسان كنيد و احسان اول شما را مانع از احسان دوم و سوم و پى در پى نشود تا بمرتبه كمال احسان كه لازمه محبت كالم خداست نائل شويد ((مقام احسان نزد عارفان توجه كامل بخداست )).
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا فضيلة اعلى من الاحسان .
ترجمه :
فضيلت و شرافتى براى انسان بالاتر از احسان بخلق نيست . به شرح نيازمند نيست . و در كلمه ديگر فرمايد:
بداد مظلومان رسيدن و رفع ظلم ظالمى را از سر مظلومى كردن از بهترين احسانهاست .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
السخاء يمحص الذنوب و يجلب محبة القلوب .
ترجمه :
صفت سخاوت انسان را از گناهان پاك مى سازد و محبوب قلوب خلق مى گرداند. مستغنى از شرح است .
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المروة صدق اللسان و بذل الاحسان .
ترجمه :
جوانمردى و فتوت ، راستگوئى و احسان بخلق است .
شرح :
راستگوئى صفت مردان پاك با فتوت است و سخاوت و احسان و خير خواهى بخلق يك صفت ديگر انسان است و لازمه صفت اول كه صدق و صراحت لهجه است صفا و وفا و درستى عمل و لازمه صفت دوم شجاعت و قوت نفس و همت بلند است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من احسن الى الناس حسنت عواقبه و سهلت له طرقه .
ترجمه :
هر كه بخلق احسان كند عاقبت امورش نيكو شود و راههاى صعب و مشكل امور بر او آسان گردد يعنى كسى كه كارش احسان و خيرخواهى و خدمت بخلق است خدا مشكلات عالم را بر او آسان كند، يا مشكلات عواقب امور را كه عقبات برزخ و قيامت است بر او آسان سازد.
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الكريم يعفو مع القدرة و يعدل مع الامرة و يكف اسائته و يبذل احسانه .
ترجمه :
بزرگوار مردم با وجود قدرت بر انتقام بد كاران عفو مى كنند، و در دوران رياست و امارت بعدل و داد مى پردازند، و آزار بخلق نمى كنند، و از هر نيكى و احسان كه مى توانند ((از مال و جاه و قلم و قدم و غيره )) از هيچ كس دريغ ندارند.
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ابذل معروفك للناس كافة فان فضيلة (فعل ) المعروف لا يعدلها عندالله سبحانه شيى ء .
ترجمه :
)) احسان خود را بتمام مردم مبذول دار كه هيچ كار شرف و فضيلتش نزد خدا برابر احسان بخلق نيست .
شرح :
از هر گونه احسانى كه بتواند بهر كه باشد مضايقه مكن احسان به مال احسان بزبان احسان بقلم به قدرت و توانائى و رفع ظلم و داد خواهى مظلوم ، احسان علمى ((كه بهترين احسانست بتعلم جاهلان و هدايت گمراهان )) و به همه كس احسان و خير خود را تعميم ده و متصف بصفت رحمانى الهى باش از دشمن و دوست احسان را دريغ مدار زيرا هيچ كار نزد خدا و براى جلب عنايت مغفرت و احسان حق بالاتر از احسان به خلق نيست كه خدا احسان كنندگان را دوست مى دارد و در دوستى خدا هر گونه خير و سعادت براى بنده مهياست وفقنا الله تعالى .
مقاله دهم در امور اجتماعى
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من احسن الى رعيته نشرالله عليه جناح رحمته و ادخله فى مغفرته .
ترجمه :
هر كه بر قومى سرورى يابد و با رعيتش احسان كند خدا پر و بال رحمتش را بر او گشايد و از هر چه كرده بر او به بخشايد.
شرح :
اين بيان حضرت شامل سلاطين عالم و امراء و حكام بلاد و كدخداى دهكده حتى ريئس خانواده و پدر نسب بزن و فرزند و نوكر و كلفت عموم را شامل است كه در حديث ديگر فرمود:
كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته همه بالنسبة پيشوا هستند و همه شما در قيامت از حقوق زير دستان و رعيت سوال خواهيد شد كه آيا با آنها بعدل و احسان رفتار كرديد يا نه ، ايا سياست شما و تدبير منزل آسايش زن و فرزند را رعايت كرديد.
پس در آخرت چنين مسئوليتى داريد در دنيا سعى كنيد تا جواب مثبت براى سلطان حقيقت داشته باشيد و مورد لطف و رحمت حضرت احديت شويد عزسلطانه .
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل الملوك من حسن فعله و نيته و عدل فى جنده و رعيته .
ترجمه :
بهترين پادشاهان عالم آنست كه فعلش نيكو و نيتش خير مى باشد و با سپاه و رعيتش ‍ عدالت كند. كلام روشن است و محتاج شرح نيست .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما حصن الدول مثل العدل .
ترجمه :
فرمود هيچ صفتى دولتها را مانند صفت عدل بر رعيت از حوادث عالم حفظ نتوان كرد.
شرح :
عدالت يگانه وسيله حفظ دول است چنانكه ظلم يگانه موجب انحطاط ملل كه در كلمه ديگر فرمود:
ضلم المرء يوبقه و يصرعه ظلم انسان موجب هلاك و سقوط اوست . و در كلمه ديگر فرمود:
العدل قوام البراية عدالت نگهبان خلق است . بشرح نيازمند نيست .
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الملوك حالا من حسن عيش الناس فى عيشه و عم رعيته بعدله .
ترجمه :
بهترين سلاطين ((در عالم دنيا و آخرت )) آن سلطانست كه در روزگارش مردم خوش ‍ زندگانى كنند و عدلش بتمام رعيت شامل باشد. بشرح نيازمند نيست .
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اجل الامراء من لم يكن الهوى عليه اميرا .
ترجمه :
بزرگترين فرمان داران عالم آن كس است كه محكوم فرمان هواى نفس نباشد. از شرح بى نياز است .
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يسونك ما يقول الناس فيك فانه ان كان كما يقولون كان ذنبا عجلت عقوبته ، و ان كان على خلاف ما قالوا كانت حسنة لم تعملها .
ترجمه :
از بدگوئى و عيب جوئى خلق دل شكسته و آزرده خاطر مباش كه اگر راست مى گويند آن بدگوئى كيفر عمل تست كه در دنيا بتو رسيده و ديگر در عقبى عقاب ندارد و اگر دورغ مى گويند آن بد گوئى حسنه و ثوابى شود در نامه عملت كه تو عملى نكرده بدان ثواب رسيده اى . خلاصه انسان بايد روحش قوى باشد و تحت تاءثير سخن بد گويان قرار نگيرد و از آنچه مى گويند متاءثر نشود و حس غضب و كينه بر او حكومت نكند بلكه با فكر و عقل چنين قضاوت كند كه على - عليه السلام - فرمود تا عيب جوئى خلق بر هر وجه بخير او باشد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العدل راس الايمان و جماع الاحسان .
ترجمه :
عدالت با خلق اصل ايمان و اساس دين است و شامل انواع احسان بخلق است عدل انسان با زير دستان و با هر كس كه بفرمان اوست احسان عام و نيكى جامع است و در حقيقت احسانى كه شامل جميع مردم است و از جميع جهات احسان است همان عدالت است ساير احسانها احسانهاى جزئى است مانند عدل سعه و كليت نتواند داشت و احسان بعموم نيست .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
يكرم العالم لعلمه ، و الكبير لسنه ، و ذوالمعروف ، و السلطان لسلطانه .
ترجمه :
عالم را بايد براى عملش اكرام كنند، و پيران تجربه آموخته را براى كثرت سن ((و تجارب او))، و نيكوكاران و خير خواهان بشر را براى خير و احسان ، و سلاطين را براى سلطنت . يعنى هر كس را بر آن جهت حسن و خوبى كه داراست بايد گرامى و محترم داشت علماء را براى علم و دانش كه علمشان چراغ هدايت خلق است ، پيران را براى استفاده از تجارب بواسطه طول عمرشان ، و خيرخواهان و اهل احسان را براى احسانشان ، سلاطين را براى سلطنت يعنى براى حسن انتظام و عدالت و رفع ظلم و آزار از مظلومان كه لازمه وجود سلطانست بايد محترم و بزرگ دانست . خلاصه يعنى در هر كس جهت كمال وجود دارد بايد بر آن جهت كمال او را گرامى داست .
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا يكون العالم عالما حتى لا يحسد من فوقه ، و لا يحتقر من دونه ، و لا ياخذ عن عمله شيئا من حطام الدنيا .
ترجمه :
)) عالم را نبايد عالم حقيقى دانست الا آنكس كه بر ما فوق خود در علم حسد نبرد، و بمادون خود از تكبر و نخوت اهانت نكند، و از علم خود اخذ مال دنيا نكند و علم و دين را بحطام دنيا نفروشد ((حطام يعنى متاع ناچيز بى قدر)) به شرح محتاج نيست .
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ينبغى للعاقل ان يحترس من شكر المال و سكر القدرة و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل ذلك ريحا خبيثة تسلب العقل و تستحف الوقار .
ترجمه :
سزاوار است عاقل احتراز كند از مستى و ثروت و مال و مستى قدرت و جاه و مستى علم و دانش و مستى مدح و ثناى مردم و مستى و غرور جوانى كه تمام اينها را بوى ناخوش و عفنى است كه عقل انسان را زائل مى كند و ادب و وقار انسانيست را سبك و خفيف مى سازد يعنى مال و جاه و علم و مدح مردم و دوران جوانى همه مانند شراب انسان را مس مى كند و عقل را فاسد مى گرداند و ادب را زائل مى كند بايد انسان عاقل از سكر و مستى اين امور دنيوى خود را حفظ كند و مست دنيا و مغرور علم و جاه و جلال دنيا نشود و الا از درگاه خدا بخطاب لا تقربوا الصلواة و انتم سكارى دور مى شود و اگر مست نشد و عقل و دين را با وجود مال و جلال و علم و غيره حفظ كرد از اين امور در زندگانى دنيا و آخرت بهره مند خواهد گشت .
خاتمه ، مقالات در منثور از كلمات قصار
كلمه 1 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من سر مسلما سره الله يوم القيامة .
ترجمه :
هر دل مسلمانى را بچيزى شاد كند خدا در قيامت او را شاد مى گرداند.
كلمه 2 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحكمة روضة العقلاء .
ترجمه :
كلام حكمت و علم معرفت الله باغ و بوستان خردمندان عالم است .
كلمه 3 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ينبغى ان يكون فعل الرجل احن من قوله و لا يكون قوله احسن من فعله .
ترجمه :
سزاوار است كه مرد فعلش بهتر از قولش باشد نه ((مانند اهل دنيا و دنيا پرستان )) قولش بهتر از فعل او.
كلمه 4 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
حصنوا انفسكم بالصدقة .
ترجمه :
بصدقه دادن از شرور عالم خود را در حصار محكم خدا حفظ كنيد.
كلمه 5 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحسد شر الامراض .
ترجمه :
حسد بدترين مرض است كه اين مرض نفسانى ايجاد امراض جسمانى مانند سل و تب و سوء هاضمه و غيره مى كند.
كلمه 6 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحسد يذيب الجسد .
ترجمه :
حسد بدن را رنجور و لاغر مى سازد.
كلمه 7 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما اقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا .
ترجمه :
چقدر زشت است و قبيح كه انسان باطنش مريض و بد سيرت و ظاهرش زيبا و آراسته باشد يعنى بد باطن و خوش ظاهر باشد كه منافق است و منافق در اسفل السافلين جهنم است .
كلمه 8 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لا تسئوا الا الله فانه ان اعطاكم اكرمكم و ان منعكم خازنكم .
ترجمه :
از غير خدا سوال نكنيد و هر چه مى خواهيد از خدا سوال كنيد كه خدا اگر اعطا كرد با اكرم عطا مى كند و اگر منع كرد ذخيره براى شما حفظ مى كند ((بخلاف خلق )).
كلمه 9 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من تتبع عورات الناس كشف الله عورته .
ترجمه :
هر كس در پس عيب جوئى مردم بر آيد خدا پرده از روى عيب و گناهش بر دارد و او را رسوا كند.
كلمه 10 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العارف وجهه مستبشر و قلبه محزون .
ترجمه :
عارف رويش خندان و دلش از توجه تعاليم آخرت و حضور سلطان احديت هميشه محزون و گريان است .
كلمه 11 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من كشف مقالات الحكماء انتفع بحقائقها .
ترجمه :
هر كه از مقالات حكما پرده بگشايد بحقائق علمى آنها بهره مند شود.
كلمه 12 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النفس .
ترجمه :
هر كه خود را شناخت بزرگترين سعادت را يافت كه از معرفت خود به معرفت خدا مى رسد و اين بزرگترين سعادت است .
كلمه 13 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لن يحرز العلم الامن يطيل درسه .
ترجمه :
هرگز بحد كمال علمى نمى رسد مگر كسى كه طول مدت بكار آن علم پردازد و ادامه فكر و نظر و بحث در آن علم دهد.
كلمه 14 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
للحق دولة و للباطل جولة .
ترجمه :
حق را دولت باقى و پايدار است و باطل را جولانى بيش نيست و زود نابود شود.
كلمه 15 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الفقر صلاح المومن و مريحه من حسد الجيران و تملق الاخوان و تسلط السلطان .
ترجمه :
فقر و نادارى صلاح مومن است كه او را از حسد آشنا و همسايگاه و تملق برادران و خويشان و از تعدى عمال سلطان آسوده مى دارد ((چون پادشه خراج نخواهد خراب را.))
كلمه 16 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الشريعة رياضة النفس .
ترجمه :
شريعت بحقيقت رياضت نفوس است براى وصول بحد كمال و سعادت و لذات ابد.
كلمه 17 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من عذب لسانه كثر اعوانه .
ترجمه :
هر كه با خلق خوش زبان باشد يارانش بسيار باشند.
كلمه 18 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الدين الادب .
ترجمه :
دين ادب و تربيت است .
كلمه 19 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لو عقل اهل الدنيا لخربت الدنيا .
ترجمه :
اگر تمام مردم دنيا را عقل بودى دنبا خراب شدى ((چون عاقلان بزيب و زيور دنيا علاقه ندارند)) العقل ماعبدبه الرحمن و اكتسب به الجنان .
كلمه 20 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
افضل المعروف اغاثة الملهوف .
ترجمه :
بهترين احسان بداد مظلوم رسيدن است .
كلمه 21 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من اشد عيوب المرء ان تخفى عليه عبوبه .
ترجمه :
بتر و سخت تر از هر عيب در انسان آنست كه عيب او بر او پنهان باشد. (عيبهاى او بر او پنهان باشند).
كلمه 22 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
قيمة كل امرء ما يعلم .
ترجمه :
قيمت هر كس بقدر علم و دانش اوست .
كلمه 23 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الخوف جلباب العارفين .
ترجمه :
خدا ترسى و بياد عظمت خدا بودن لباس عارفان است .
كلمه 24 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نفسك اقرب اعدائك اليك .
ترجمه :
نزديك ترين دشمنان بتو نفس تست پس مقدم از دشمنان ديگر با نفس بايد جهاد كرد چون نزديكتر از ساير دشمنانست ((اين سخنان در مكتب انبياء است كه مهذب روح بشرند)).
كلمه 25 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الشرف بالهمم العالية لابالرمم البالية .
ترجمه :
شرافت و فخر بهمت بلند تست نه بانسب پدران مرده پوسيده .
كلمه 26 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اعد عدوك نفسك اللتى بين جنبيك .
ترجمه :
بزرگترين دشمن تو نفس اماره تو است كه دائم حضور تست و پيوسته بدشمنى تو مى كوشد ((مردم مادى به اين سخنان و قرى نمى گذارند چون جاهل بنفس قدسى و روح باقى خويشند.
كلمه 27 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الشوق خلصان العارفين .
ترجمه :
عشق و شوق بخدا خاصه عارفانست .
كلمه 28 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
نزه نفسك عن كل دنية .
ترجمه :
نفس ناطقه قدسيه خود را از هر كار پست و وصف دنائت دور دار تا بمقام معرفت خدا و شهود حق و لذت ابد نائل شوى .
كلمه 29 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من يكتسب مالا بين غير حله يصرفه فى غير حقه .
ترجمه :
هر كس مالى را از غير راه حق و حلال بدست آورد بمصرف ناحق صرف خواهد كرد.
كلمه 30 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
صلة الارحام من افضل شيم الكرام .
ترجمه :
صله رحم و دوستى و احسان بخويشان بهترين سيرت نيكوكارانست . در كلمه ديگر فرمود:
صله رحم موجب زيادى مال و درازى عمر است .
كلمه 31 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من جهل علما عاداه .
ترجمه :
هر كه علمى را نداند دشمن آن علم است
مانند مكت معاويه و تهافت الفلاسفه نويسان كه بعلوم على - عليه السلام - و شيعيانش حكماى الهى ، جاهل و دشمنند.
كلمه 32 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من ابصر عيب نفسه لم يعب احدا .
ترجمه :
هر كس عيب خود را ديد به عيب جوئى مردم نپردازد
چنانكه اگر ضررى بر او رسد بفكر دفع ضرر خود است نه ضرر ديگران .
كلمه 33 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من لاعقل له لادين له .
ترجمه :
هر كه را عقل نيست آئين نيست .
كلمه 34 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اسعد الناس العاقل .
ترجمه :
عاقل با سعادت ترين مردم است .
كلمه 35 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ما آمن بالله من قطع رحمه .
ترجمه :
هر كس قطع رحم كند ايمانش بخدا كامل نيست .
كلمه 36 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
جالس الحكماء يكمل عقلك و تشرف نفسك و ينتف (عنك ) جهلك .
ترجمه :
با حكماء بنشين تا عقل تو كامل و نفست شريف و جهل و نادانيت بر طرف شود.
كلمه 37 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
جالس العلماء تسعد .
ترجمه :
با علماء بنشين تا به سعادت رسى .
كلمه 38 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
جالس العلماء تزدد علما .
ترجمه :
با علماء بنشين تا علمت افزون شود.
كلمه 39 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الكتب بساتين العلماء .
ترجمه :
كتب علم باغ و بستان دانشمندانست .
كلمه 40 - قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العلم حياة و الجهل موت .
ترجمه :
علم زنده ابد شدن و جهل مرگ دايم يافتن است
آب حيات كه در ظلمات است كنايه از علم است كه در نفس پنهان است كسى زنده ابد نشود جز بعلم و حكمت و معرفت الهى . از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله وسلم - پرسيدند با كه مجالست كنيم آن بزرگوار فرمود:
جالسوا من يذكركم الله رويته و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخرة عمله . با كسى مجالست كنيد كه ديدار او شما را بياد خدا آورد، و زبانش بر علم و معرفت شما بيفزايد، ((اخلاق )) و اعمالش شما را بعالم آخرت مشتاق و راغب گرداند. خلاصه با كسى همنشين شويد كه ديدار و گفتار و كردارش شما را بياد خدا آورد و علم و معرفت شما بيفزايد و توجه و شوق و عشق بعالم بقا در شما پديد آرد چون نفس در مثل آئينه ايست با هر كه مقابل شود از اخلاق و آثار او نقش مى گيرد هر كه خواهد نقش الهى و زنگ صبغت الله پيدا كند كه بزرگترين سعادت است بايد با رجال الهى نشيند و با سخنان و نصايح آنان انس گيرد تا به آن سعادت بزرگ نائل شود و البته مسلم كل است كه على - عليه السلام - بزرگترين رجال الهى است بر شما باد بمطالعه علوم و كلمات و عمل به ايات و دلالات آن بزرگوار تا نقش او در نفوس قدسى شما پديد آيد صلوات الله عليه و على آله المعصومين كه آن بزرگوار پند و اندرز و تعليمات آسمانيش كه عالمى را پر از نور علم و معرفت نموده همه از قلب مطهر اوست و هر وصف كمالى ذكر فرموده مصداق اعلى و اتم آن وصف را خويش دارا بوده چنانكه خود آن حضرت فرمود:
من امر نكردم شما را بچيزى جز آنكه اول خود عمل كردم پس انس و مطالعه و مذاكره گفتار حكمت آثار و كلمات قصارش انسان را بكمال انسانيت و اعلى ربته حكمت و سعادت ابد مى رساند و بى شك از هر كتاب حكمت و هر دفتر علم و معرفت حكمتش ‍ كامل تر است و از هر سخن كلامش فصيح و بليغ ‌تر و بلندى مطالب و علو قدر سخنش ‍ افزون است . و اينك حديثى از آن بزرگوار راجع به اوصاف دوستان و شيعيانش ذكر كرده . اينجا خاتمه را پس از ترجمه حديث شريف بنصيحت جامع و حجت بالغ آن بزرگوار ختم مى كنيم .
عشرون خصلة فى محب اهل البيت - عليهم السلام - عشر منها فى الدنيا، و عشر فى الآخرة : اما اللتى فى الدنيا فالزهد فى الدنيا و الحرص على العلم و الورع فى الدين و الرغبة فى العبادة و التوبة قبل الممات و النشاط فى قيام الليل و الياس عما فى ايدى الناس و الحفظ لامر الله و نهيه و بغض الدنيا و السخاء.
و العشر اللتى فى الآخرة فلا ينشر له ديوان و لا ينصب له ميزان و يعطى كتابه بيمينه و تكتب له برائة من النار و يبيض وجهه و يكسى من حلل الجنة و يشفع فى ماة من اهل بيته و ينظر الله تعالى اليه بالرحمة و يتوج بتيجان الجنة و يدخلها بغير حساب فطوبى لمحبى ولدى و عشيرتى و اهل بيتى .
((ترجمه حديث )) بيست خصلت نيكو براى دوستان اهل بيت پيغمبر است ده خصلت در دنيا و ده در آخرت . اما آن ده خصلت نيكوى دنيا:
1 - در دنيا زاهدند.
2 - بتحصيل علم حريصند.
3 - در دين پارسا و پاكدامنند.
4 - بعبادت خدا مشتاقند.
5 - پيش از مرگ موفق بتوبه اند.
6 - بنماز شب و سحر خيزى با وجد و نشاطند.
7 - چسم اميد بخلق ندارند ((تنها بخدا اميدوراند)).
8 - اوامر و نواهى الهى را محافظت مى كنند.
9 - دنيا را دشمن دارند ((و ابدا حب دنيا در دل آنها نيست )).
10 - داراى خلق جود و سخاوتند. اين ده صفت لازمه دوستان و شيعيان اهل بيت اطهار است در دنيا.
اما ده خصلت آخرت آنها:
1 - ديوان حساب بر آنها باز نشود.
2 - ميزان و حساب بر آنان بر پا نگردد.
3 - كتاب نامه عمل شان را بدست راست دهند. ((تا اهل بهشت باشند)).
4 - و بر آنان حكم آزادى از جهنم نويسند.
5 - بمحشر با روى سفيد آيند ((كه بهشتى شناخته شوند))
6 - از لباس فاخر زيباى بهشتى بر تن پوشند.
7 - صد نفر از اهل بيت خود را شفاعت كنند.
8 - خدا به آنها نظر لطف و رحمت كند ((كه از همه بهتر و بالاتر است ))
9 - در بهشت تاج پادشاهى بر سر آنان نهند.
10 - بى حساب وارد بهشت شوند. پس خوشا بر احوال محبان فرزندان و عشيره و اهل بيت من صلوات الله عليهم اجمعين .
نصيحت حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام و ختم كتاب
قال اميرالمؤ منين عليه الصلوة والسّلام :
يا ايهاالناس اقبلوا النصيحة ممن نمصحكم و تلقوها بالطاعه ممن حملها اليكم و اعلموا ان الله سبحانه لم يمدح من القلوب الا اوعاها للحكمه و من الناس الا اسرعهم الى الحق اجابه و اعلموا ان الجهاد الاكبر جهادالنفس فاشتغلوا بجهاد انفسكم تسعدوا وارفضو القيل والقال تسلموا و اكثروا ذكر الله تغنموا و كونوا عبادالله اخوانا تفوزوا لديه بالنعيم المقيم .
الا اى مردم نصيحت آنكس كه بشما ((براى خدا)) اندرز و پند ميدهد نيكو بشنويد و اطاعت كنيد و بدانيد كه خدا مدح نگويد ((و دوست ندارد)) مگر دلهائى را كه لايق تر براى آموختن حكمت و معرفتند و زودتر دعوت خدا را اجابت ((و امر او را اطاعت )) مى كنند و بدانيد كه بزرگ ترين جهاد جهاد با نفس اماره است پس آماده شويد و جدا بجهاد با نفس خود بپردازيد تا بسعادت ابد رسيد و قيل و قال را بيك سو نهيد و حرف و گفتگو را بدور ريزيد ((و بكار پردازيد)) تا بساحل سلامت رسيد و خدا را بسيار ياد كنيد تا به ذكر خدا غنيمت بزرگ و لذات ابد يابيد و اى بندگان خدا با هم برادر ايمانى باشيد ((يكدل و يكرنگ با صفا با هم زندگى كنيد)) تا نزد خدا در بهشت نعيم جاودانى بسعادت و فيروزى رسيد.
رزقناالله سبحانه تعالى بحق رحمته الواسعة .
((محيى الدين مهدى الهى قمشه اى )).
/ 1