آیات مرتبط با رخدادها (11) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیات مرتبط با رخدادها (11) - نسخه متنی

محمد اسماعيل نوري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
محمد اسماعيل نوري
آيات مرتبط با رخدادها (11) - آموزه هاي غزوه تبوک
در جريان «غزوة تبوك» قضاياي گوناگوني رخ داد كه هر كدام از آنها آموزنده و ماية عبرت براي آيندگان است.از جمله آموزه ها آياتي است كه در مورد تشويق مؤمنان و توبيخ منافقان، عدم قبول عذرهاي دروغين منافقان، بشارت قبول توبة مؤمنان و... نازل شده است.
کليدواژه
تبوك، غزوات، عبرتها، مؤمنان، منافقان.
اشاره
رسول خدا صلي الله عليه و آله و لشكر اسلام در ماه رجب از مدينه به سوي تبوك حركت كردند و در ماه رمضان بعد از غزوة تبوك به مدينه برگشتند.1
در حاشية غزوة پرزحمت تبوك قضاياي گوناگوني اتفاق افتاد كه از هر لحاظ براي مردم مسلمان آن زمان و عصر حاضر آموزنده و عبرت آفرين مي باشد. براي اينكه بتوانيم از آن قضايا درسهاي مفيدي به دست آوريم، در اين مقاله برخي از موارد را اشاره مي كنيم:
1. تشويق مؤمنان راستين و توبيخ منافقان
در جريان غزوة تبوك، صف مؤمنان حقيقي از غيرحقيقي جدا شد؛ زيرا با توجه به دشواريهاي فوق العادة اين سفر طولاني و موقعيت حساس آن، گروهي از افراد به ظاهر مسلمان با بهانه هاي گوناگون از اطاعت دستور پيامبر و شركت در اين غزوه سرپيچي كردند و حتي برخي از آنان با عذرتراشيهاي واهي و دروغين از پيامبر صلي الله عليه و آله اجازه مي خواستند كه در اين غزوه شركت نكنند؛ ولي در مقابل آنها مؤمنان راستين با جان و دل به دعوت رسول خدا صلي الله عليه و آله لبيك گفته، با كمال ميل در اين غزوه شركت كردند. بدين وسيله صف مؤمنان راستين از دروغين جدا گشت و خداي حكيم در آيات متعدد، مسلمانان دروغين (منافقين) را توبيخ و مؤمنان حقيقي را مورد تشويق قرار داد.
از جملة آن آيات، آيات زير مي باشد كه خداوند مي فرمايد: «وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ * رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ * لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»؛2 و هنگامي كه سوره اي نازل شود (و به آنان دستور دهد) كه به خدا ايمان بياوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد، افرادي از آنها [گروه منافقان] كه توانايي دارند، از تو اجازه مي خواهند و مي گويند: بگذار ما با قاعدين [آنها كه از جهاد معافند] باشيم. (آري) آنها راضي شدند كه با متخلّقان باشند و بر دلهايشان مهر نهاده شده، از اين رو (چيزي) نمي فهمند! ؛ ولي پيامبر صلي الله عليه و آله و كساني كه با او ايمان آوردند، با اموال و جانهايشان جهاد كردند و تمام نيكيها براي آنها است و آنها همان رستگارانند. خداوند براي آنها باغهايي از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است و جاودانه در آن خواهند بود و اين است رستگاري (و پيروزي) بزرگ.»
از مقابله صفات اين دو گروه با هم چنين استفاده مي شود كه منافقان به خاطر فقدان ايمان، و آلودگي فوق العاده به گناه، افرادي نادان و بي خبرند و به همين جهت از «علوّ همّت» كه زاييدة فهم و شعور است، محرومند. آنها راضي اند كه با بيماران و كودكان بمانند؛ ولي از شركت در ميدان جهاد، با آن همه افتخاراتش سر باز زنند.
اما در مقابل، افراد با ايمان آن چنان روشن بيني، فهم، درك و علوّ همّت دارند كه تنها راه پيروزي بر مشكلات را جهاد، آن هم با تمام امكاناتشان يافته اند.3
2. عدم اعتنا به عذرها و سوگندهاي دروغين منافقان
نقل كرده اند: هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله از «تبوك» برگشت، دستور داد: كسي با منافقان متخلّف از اين غزوه مجالست نكند و سخن نگويد. آنها خودشان را در فشار شديد اجتماعي ديدند و حدود هشتاد نفر از آنان براي عذرخواهي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند، سپس آيات زير نازل شد و وضع آنها را روشن كرد:4 «يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ * يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ»؛5 «هنگامي كه به سوي آنها (كه از جهاد تخلّف كردند) باز گرديد، از شما عذرخواهي مي كنند، بگو: عذرخواهي نكنيد، ما هرگز به شما ايمان نخواهيم آورد! چرا كه خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته و خدا و رسولش اعمال شما را مي بينند، سپس به سوي كسي كه داناي پنهان و آشكار است بازگشت داده مي شويد و او شما را به آنچه انجام مي داديد، آگاه مي كند (و جزا مي دهد!) * هنگامي كه به سوي آنان باز گرديد، براي شما به خدا سوگند ياد مي كنند، تا از آنها اعراض (و صرف نظر) كنيد، از آنها اعراض كنيد (و روي بگردانيد)؛ چرا كه پليدند و جايگاهشان دوزخ است، به كيفر اعمالي كه انجام مي دادند. * آنها براي شما قسم ياد مي كنند تا از ايشان راضي شويد. اگر شما از آنها راضي شويد، خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضي نخواهد شد!»
اين آيات، پرده از روي كار منافقان برداشته و به مؤمنان هشدار مي دهد كه فريب اعمال رياكارانه و سخنان ظاهراً دلپذير آنها را نخورند؛ بلكه بايد از آنها اعراض كنند؛ زيرا آنها موجودات پليد و جهنّمي هستند. در قسمت آخر آيات فوق با بيان اين مطلب كه «اگر شما هم از آنها راضي شويد، خدا هرگز از گروه فاسقان راضي نخواهد شد.» به مسلمانان اعلام مي كنند كه آنها فاسقند و مستحق رضايت نيستند. اين سوگندهايشان نيز دامهاي فريبي است كه بر سر راه شما مي گسترند، بيدار باشيد كه در دام آنها گرفتار نشويد.
در اين آيات، درسهاي بزرگي براي مسلمانان هر عصر و زمان وجود دارد كه بايد مراقب نقشه هاي شيطاني منافقان باشند و فريب قيافه هاي حق به جانب و سوگندهاي مكرر آنها را نخورند. به خصوص كه در اين آيه نفرمود: «خدا از آنان راضي نخواهد شد»؛ بلكه فرمود: «خدا از جمعيت فاسقان راضي نخواهد شد» از اين تعبير استفاده مي شود كه عدم رضايت خدا مخصوص تخلف كنندگان از فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله در قضية «تبوك» نمي باشد؛ بلكه شامل هر تخلف كننده از فرمان رهبر جبهة حق ـ اعم از پيامبر صلي الله عليه و آله ، امام عليه السلام و نائب امام ـ در هر زمان و مكان مي گردد.
3. رحمت خاص خدا ماية نجات مؤمنان
با توجه به مشكلات طاقت فرساي «غزوة تبوك» گروهي از مؤمنان نيز تصميم به نافرماني گرفتند؛ امّا لطف و توفيق الهي شامل حالشان شد تا از اين تصميم خود منصرف شدند و توبه كردند و خداي مهربان توبة آنان را پذيرفت. يكي از آنان «عبد الله بن خيثمه» معروف بن «ابو خيثمه» بود.
نقل كرده اند كه «ابو خيثمه» از ياران مؤمن پيامبر صلي الله عليه و آله بود، نه از منافقان؛ ولي در اثر سستي، از حركت به سوي ميدان تبوك خودداري كرد. ده روز از حركت لشكر اسلام گذشت. روزي در هواي گرم و سوزان به خانه آمد، ديد همسرانش سايباني براي او مرتب و آماده ساخته و آب خنك و طعام خوبي فراهم كرده اند. نگاهي به هر دو همسر انداخت و ناگهان در فكر فرو رفت. به ياد پيشواي خود پيامبر صلي الله عليه و آله افتاد و گفت: سبحان الله! رسول خدا كه هيچ گناهي ندارد و خدا گذشته و آيندة او را تضمين فرموده، در ميان بادهاي سوزان بيابان، اسلحه به دوش گرفته و رنج اين سفر دشوار را تحمّل كرده است؛ اما «ابو خيثمه» قوي و نيرومند در ساية خنك و كنار غذاي آماده و زنان زيبا قرار گرفته؟! اين انصاف نيست. سپس رو به هر دو همسر خود كرد و گفت: به خدا قسم! با هيچ كدام از شما يك كلمه سخن نمي گويم و در زير اين سايبان قرار نمي گيرم، تا به رسول خدا صلي الله عليه و آله ملحق شوم. اين سخن را گفت، زاد و توشه برداشت، بر شتر خود سوار شد و حركت كرد. هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگويند، او كلمه اي بر زبان جاري نكرد، و همچنان به حركت خود ادامه داد، تا به نزديكي تبوك رسيد.
وقتي مسلمانان او را ديدند، به رسول خدا صلي الله عليه و آله خبر دادند كه سواره اي مي آيد. حضرت فرمود: اين سواره «ابو خيثمه» باشد، بهتر است! هنگامي كه سواره نزديك شد و مسلمانان او را شناختند، عرض كردند: آري، «ابو خيثمه» است.
«ابو خيثمه» از شتر پياده شد، به پيامبر صلي الله عليه و آله سلام كرد، حضرت پس از جواب سلام فرمود: ابو خيثمه! نزديك بود هلاك شوي! ابو خيثمه ماجراي خود را بيان كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله به او خوش آمد گفت و براي او دعا كرد.6
آية زير به قضية مذكور و قضاياي مشابه آن اشاره كرده و شمول رحمت خدا بر آنان را نويد مي دهد.
«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ»؛7 مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر صلي الله عليه و آله مهاجران و انصار كه در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوك) از او پيروي كردند، نمود. بعد از آنكه نزديك بود دلهاي گروهي از آنها از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند)، سپس خدا توبة آنها را پذيرفت كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است.»
ممكن است سؤال شود: با توجه به معصوم بودن پيامبر صلي الله عليه و آله منظور از توبة خدا بر پيامبر صلي الله عليه و آله چيست؟ در پاسخ گفته مي شود: درست است كه يكي از معاني توبه خدا، پذيرش عذر بندگان از گناه و قبول توبه است؛ ولي يكي ديگر از معاني آن، شمول رحمت الهي نسبت به بندگان مي باشد.
با توجه به اينكه آية فوق، تخلّف و انحراف از حق را تنها به گروهي از مؤمنان نسبت مي دهد، در حالي كه توبة الهي را ـ در ابتداي آيه ـ شامل حال همه مي داند، و اين خود نشان مي دهد كه جملة «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ...» در آنجا به معني پذيرش عذر بندگان از گناه نيست؛ بلكه همان رحمت خاص الهي مورد نظر است كه در آن لحظات سخت و حساس غزوة تبوك شامل حال پيامبر صلي الله عليه و آله و تمام مؤمنان از مهاجران و انصار شد و آنان را در امر جهاد ثابت قدم ساخت.8
البته در پايان آيه، جملة «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ» ممكن است به معني پذيرش عذر بندگان از گناه و قبول توبه باشد كه مخصوص همان گروهي (مثل ابو خيثمه) است كه نزديك بود منحرف شوند؛ ولي در ساية رحمت خاص الهي كه شامل حال آنان نيز شد، از انحراف برگشتند و پس از آن، خدا توبة آنان را پذيرفت.
درسي كه از اين جريان مي توان آموخت اين است كه هيچ گاه از ياري جبهة حق عقب نمانيم، و احياناً اگر غفلتي شد، هر چه زودتر به خود آييم و سستي و تنبلي را كنار گذاشته، با توبة خود گذشته را جبران نماييم تا مشمول رحمت خدا شويم؛ وگرنه شيطان مسلّط مي شود و انسان را به انحراف بيش تر رهبري مي كند.
4. بزرگي گناه ياري نكردن رهبر جبهة حق
سه نفر از مسلمانان به نامهاي «كعب بن مالك، مرارة بن ربيع و هلال بن اميه» بدون عذر از شركت در غزوة تبوك سرباز زدند؛ ولي اين به خاطر آن نبود كه از دار و دستة منافقان باشند؛ بلكه به خاطر سستي و تنبلي و براي جمع آوري محصولات و امثال اينها بود؛ اما پس از مدتي از كار خود پشيمان شدند؛ ولي ديگر دير شده بود و نمي توانستند مثل «ابوخيثمه» عمل كنند، لذا منتظر ماندند تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله در ماه مبارك رمضان از تبوك به مدينه برگشت، آن گاه به حضورش رسيدند و عذرخواهي كردند؛ اما پيامبر صلي الله عليه و آله با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد احدي با آنان سخن نگويد.
آنها در محاصرة عجيب اجتماعي قرار گرفتند، تا آنجا كه حتي زنان و فرزندان آنان نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و اجازه خواستند كه از آنان جدا شوند؛ اما حضرت اجازة جدايي نداد؛ ولي دستور داد به آنها نزديك نشوند.
فضاي مدينه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد كه مجبور شدند براي فرار از اين خواري بزرگ، شهر را ترك گويند و به كوه هاي اطراف مدينه پناه ببرند. هر سه نفر در كوه عبادت مي كردند و روزه مي گرفتند. بستگان آنها غذا مي آوردند؛ اما بدون اينكه سخني بگويند، برمي گشتند. مدتي (حدود پنجاه روز) به اين صورت گذشت. آنها شب و روز گريه و دعا مي كردند و انتظار مي كشيدند كه خدا توبة آنها را قبول فرمايد و گناهشان را بيامرزد؛ امّا خبري نبود.
پس از اين مدت طولاني «كعب بن مالك» به آن دو نفر گفت: اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كرده اند، چه بهتر كه ما هم از يكديگر قطع رابطه كنيم. آنها چنين كردند، به طوري كه حتي يك كلمه با يكديگر سخن نمي گفتند و هيچ گاه دو نفر از آنان با هم نبودند و هر كدام به تنهايي در گوشه اي از بيابان در حال روزه، عبادت، گريه و تضرع بودند و از خدا مي خواستند كه توبه شان را قبول فرمايد.
سه روز نيز بدين حال گذشت، تا شب سوم، در حالي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در منزل «ام سلمه» بود، آيه 117 و 118 سوره توبه نازل شد و قبولي توبة آنان را اعلام فرمود.9
آيه 118 كه مربوط به اين سه نفر مي باشد، مي گويد: «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ»؛10 (همچنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) تخلّف جستند (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حدّ كه زمين با تمام وسعتش بر آنها تنگ شد (حتّي) در وجود خويش، جايي براي خود نمي يافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهي از خدا جز به سوي او نيست، سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند. خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است.»
از ملاحظة جملات اين آيه و شأن نزول آن معلوم مي شود كه نافرماني از دستور رهبر جبهة حق ـ اعم از پيامبر صلي الله عليه و آله ، امام معصوم و نايب او ـ و ياري نكردن او گناهي بس بزرگ است و توبة آن نيز دشوار مي باشد، همچنان كه توبة اين سه نفر متخلف از تبوك و توبة گروه توابين كه در ياري امام حسين عليه السلام كوتاهي كرده بودند، دشوار بود و اين درس بزرگي است براي تمام مردم. از اينجا تكليف حاميان فتنة سال 88 و تكليف افراد بي تفاوت در آن نيز روشن مي گردد.
درس ديگري كه از اين قضيه مي توان آموخت اين است كه مجازات مجرمان و فاسدان از طريق محاصرة اجتماعي و قطع رابطه با آنها، به مراتب مؤثرتر و كم هزينه تر از راه هاي ديگر مي باشد.11
5. داستان ابوذر
در ميان لشكريان افرادي بودند كه به خاطر كندي مركبشان يا علل ديگر گاهي عقب مي ماندند. چون جريان را به پيامبر صلي الله عليه و آله معروض مي داشتند، مي فرمود: اگر خيري در او باشد، خدا او را به شما ملحق خواهد ساخت؛ وگرنه از وجود او آسوده خواهيد شد.
شتر ابوذر در اثر ناتواني از راه باز ماند، در نتيجه وي از لشگر عقب افتاد. وقتي جريان را به پيامبر صلي الله عليه و آله گفتند، همان سخن را تكرار فرمود.
اما وقتي ابوذر ديد شتر نمي تواند راه برود، آن را در بيابان رها ساخت و توشة خود را به دوش گرفت، پياده به راه افتاد، تا اينكه در يكي از منزلها كه لشكر اسلام در حال استراحت بودند، از دور ديدند مردي پياده با كوله بار مي آيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ابوذر باشد.» وقتي نزديك آمد، گفتند: آري، ابوذر است. حضرت فرمود: او تشنه است، آبش دهيد. هنگامي كه كوله بارش را باز كردند، ديدند آب دارد! حضرت فرمود: اي اباذر! آب داشتي و اين قدر تشنگي كشيدي؟!
عرض كرد: آري، يا رسول الله! پدر و مادرم به فدايت! بين راه به سنگي رسيدم كه مقداري آب باران در آن جمع شده بود، چشيدم، ديدم آب خنك، شيرين و گوارايي است، با خود گفتم: از اين آب نياشامم تا اينكه حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله بياشامد.
اينجا بود كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ تَعِيشُ وَحْدَكَ وَ تَمُوتُ وَحْدَكَ وَ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَحْدَكَ يَسْعَدُ بِكَ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ يَتَوَلَّوْنَ غُسْلَكَ وَ تَجْهِيزَكَ وَ دَفْنَك ؛12 اي اباذرّ! خدا تو را رحمت كند! تنها زندگي مي كني، تنها مي ميري، تنها مبعوث مي شوي و تنها وارد بهشت مي شوي. گروهي از مردم عراق به وسيلة تو سعادتمند مي گردند كه متصدي كار غسل، تجهيز، نماز و دفن تو مي شوند.»
آري، همان گونه كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خبر داده بود، اتفاق افتاد. عثمان ابوذر را به «ربذه» تبعيد كرد. در آنجا گوسفندان وي گرفتار مرض شدند و همگي مردند، پسر و همسرش وفات كردند و تنها دخترش ماند. در حال احتضار ابوذر، دخترش با حالت گريه گفت: پدرجان! تنها در اين بيابان چه كنم؟! گفت: دخترم! نترس، حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله در غزوة تبوك به من خبر داد كه گروهي از اهل عراق مي آيند و مرا دفن مي كنند. وقتي كه مُردم، عبا را روي من بكش و برو كنار جاده منتظر باش تا كاروان بيايد، به اهل كاروان بگو: يكي از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله وفات كرده است.
دخترش به وصيت پدر عمل كرد، وقتي كه اين خبر را به كاروانيان داد، آنها گريه كنان به سوي جنازه آمدند. «مالك اشتر» نيز در آن كاروان بود و كفني به ارزش چهار هزار درهم به همراه داشت. ابوذر را با آن كفن كردند و با احترام دفن نمودند.
دخترش مي گويد: من پس از وفات پدرم مثل او نماز مي خواندم و مثل او روزه مي گرفتم. شبي در خواب ديدم پدرم همانند حالت حياتش مشغول تلاوت قرآن است، پرسيدم: خدا با تو چه رفتاري كرد؟ گفت: «يَا بُنَيَّة قَدِمْتُ عَلَى رَبٍّ كَرِيمٍ فَرَضِيَ عَنِّي وَ رَضَيتُ عَنْهُ، وَ أكْرَمَنِي وَ حَبَانِي فَاعمَلِي فَلَا تَغْتَرِي؛13 «دخترم! به پروردگار كريم وارد شدم، او از من راضي شد و من از او. مرا گرامي داشت و به من هديه داد، پس خوب عمل كن، ولي مواظب باش كه مغرور نشوي.»
6. معجزات غزوة تبوك
در مسير طولاني و پر زحمت غزوة تبوك از خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله معجزات فراواني مشاهده شد كه در اين قسمت برخي از آنها نقل مي شود.
الف. بارش باران:
در مسير حركت به سوي تبوك لشگر اسلام در منطقه اي دچار بي آبي شد و همگي از شدت تشنگي به پيامبر صلي الله عليه و آله پناه آوردند. حضرت رو به قبله ايستاد و شروع به دعا كرد، در حالي كه هيچ ابري در آسمان نبود. هنوز دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله تمام نشده بود كه ابر آمد و شروع به باريدن كرد، به حدي كه مردم و مركبها سيراب شدند و مشكها را پر كردند. در اينجا يكي از مسلمانان به يكي از منافقان گفت: واي بر تو! پس از اين معجزه باز هم مي تواني شك داشته باشي؟! گفت: آري، ابري عبور مي كرد، باريد (ربطي به دعا ندارد).14
ب. جوشش چشمة آب از جام:
در يكي از منازل، قحطي آب به حدي رسيد كه طاقت فرسا بود. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يك جام آوردند، سپس از آفتابه اي كه با خود داشت، چند قطره آب درون آن جام ريخت و انگشتان خود را داخل آن گذاشت. از زير انگشتان حضرت چنان آب جاري شد كه تمام لشكريان، اسبها و شترها سيرب شدند، در حالي كه تعداد افراد لشكر اسلام سي هزار نفر بود.15
ج. زياد شدن آب چشمه:
شبي رسول خدا صلي الله عليه و آله به لشكريان خود فرمود: فردا ظهر ـ ان شاء الله ـ به چشمة تبوك مي رسيد؛ ولي هر كسي كه آنجا رسيد، به آن چشمه دست نزند، تا من برسم.
«معاذ» مي گويد: وقتي همراه پيامبر صلي الله عليه و آله به آن چشمه رسيديم، ديديم آب اندكي به باريكي نخ از آن مي جوشد. دو نفر از لشكريان جلوتر از ما رسيده بودند. حضرت از آنها پرسيد: دست به آب زديد؟ گفتند: آري. آنها را ملامت كرد، بعد دستور داد از آب چشمه اندك اندك برداشتند تا اينكه مقدار كمي آب جمع شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله دست و صورت خود را با آن آب شست و دوباره آن را به چشمه ريخت، در همان حال آب زيادي از چشمه جوشيد و جاري شد كه تمام لشگر و حتي مركبهايشان سيراب شدند.16
د. در يكي از منازل بين راه، شتر پيامبر صلي الله عليه و آله گم شد. بعضي از اصحاب به جستجوي آن پرداختند. يكي از منافقين (به نام زيد بن لُصيت) به همراهان خود گفت: گمان مي كند پيغمبر است و از آسمان خبر مي آورد، در حالي كه نمي داند شترش كجاست؟!
حضرت بدون اينكه آنجا باشد، گفتار او را به اصحاب خبر داد و فرمود: «إِنِّي وَ اللَّهِ لَا أَعْلَمُ إِلَّا مَا عَلَّمَنِيَ اللَّهُ وَ لَقَدْ أَعْلَمَنِيَ الْآنَ وَ دَلَّنِي عَلَيْهَا؛17 به خدا سوگند! من چيزي نمي دانم جز آنچه را كه خدا به من بياموزد.» هم اكنون مرا آموخت و به جاي شتر راهنمايي كرد ، در همين وادي و در فلان دره افسارش به درختي گير كرده است، رفتند از همان جا كه فرموده بود شتر را آوردند.18
هـ. روزي در تبوك، در حالي كه جماعت زيادي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بودند، حضرت طعام خواست؛ اما فقط مقدار كمي خرما و چيزهاي ديگر آنجا بود. بلال همانها را آورد. حضرت دستي بر آن كشيد و فرمود: بخوريد. آن جماعت همگي خوردند و سير شدند، باز بيش از آن مقداري كه بود، باقي ماند.19
معجزاتي كه در طول سفر تبوك به وقوع پيوست، هر كدام به تنهايي براي اثبات حقانيت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كافي بود؛ ولي با اين حال منافقان كوردل باز هم از گمراهي خود دست برنمي داشتند، به گونه اي كه اكثريت لشكر اسلام در آن زمان از منافقان بودند. حتي در «تفسير قمي» آمده است كه: در ميان لشكر اسلام مردي بود، به خاطر ضربه هاي زيادي كه در جنگ بدر و اُحد به بدن او رسيده، به نام «مَضرَب» معروف شده بود. روزي در تبوك رسول خدا صلي الله عليه و آله به مَضرَب فرمود: افراد لشكر را بشمار!
شمرد و گفت: غير از برده ها و تابعان، تعداد بيست و پنج هزار نفر هستند. فرمود: فقط مؤمنان را بشمار. شمرد و گفت: فقط بيست و پنج مؤمن حقيقي وجود دارد!20
طبق گفتة مَضرَب كه به احتمال، باطن افراد را مي دانست يا به اعجاز پيامبر صلي الله عليه و آله فقط در آن ساعت از باطنها آگاه بود، نسبت به مؤمنان به مجموع افراد لشكر، يك در هزار بود، در حالي كه تعدادي از منافقان در اين سپاه شركت نكرده و در مدينه مانده بودند!
اثر وجود اين منافقان، پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نمايان شد و سفارش آن حضرت در مورد خلافت حضرت علي عليه السلام ناديده گرفته شد!

7. توطئة قتل امام علي عليه السلام
طبق روايت مفصلي كه از امام حسن عسكري عليه السلام نقل شده است: در اين جنگ عده اي از منافقاني كه در مدينه مانده بودند، براي قتل امام علي عليه السلام نقشه كشيدند، و در ميان راهي كه قرار بود آن حضرت عبور كند، گودال بزرگي به طول پنجاه ذراع كندند و روي آن را با ني و حصير پوشاندند و خاك مختصري روي آن ريختند تا اينكه حضرت با اسب خود به آن گودال بيفتد و منافقان از اطراف سنگ بزنند و ايشان را بكشند. وقتي اسب حضرت به آن نقطه رسيد، توقف كرد و از توطئة منافقان خبر داد. حضرت به اسب فرمود: «سِرْ بِاِذْنِ اللهِ سَالِماً سَويّاً؛ با اذن خدا، صحيح و سالم حركت كن!» به قدرت خدا آنجا نيز مثل زمينهاي ديگر محكم گشت و حضرت عبور كرد. بعد برگشت و دستور داد خاكها را كنار زدند و حصيرها را برداشتند. با تعجب ديدند زيرش خالي است! فرمود: مي دانيد چه كسي اين كار را كرده است؟ گفتند: نمي دانيم. فرمود: اسب من مي داند. اي اسب! بگو چه كسي اين كار را كرده است؟ اسب گفت: يا امير المؤمنين! فلان و فلان (نام ده نفر را برد) اين كار را كرده اند و اين ده نفر با توطئة مشترك بيست و چهار نفر از منافقان ـ كه اكنون نزد پيامبر صلي الله عليه و آله هستند ـ به اين كار اقدام كرده اند و آنها بنا دارند پيامبر صلي الله عليه و آله را نيز در گردنه بكشند؛ ولي خدا حافظ رسول خود است.
بعضي از اطرافيان گفتند: يا علي! به پيامبر صلي الله عليه و آله نامه اي بنويس و خبر بده! فرمود: قاصد خدا زودتر از قاصد من خبر مي دهد. آري، جبرئيل به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر داد و او نيز به اطلاع اصحاب خود رساند.21
8. توطئة قتل پيامبر صلي الله عليه و آله
نقل كرده اند: گروهي از منافقان تصميم داشتند به هنگام بازگشت از تبوك در يكي از گردنه هاي ميان راه، شتر پيامبر صلي الله عليه و آله را رم دهند، تا آن حضرت از بالاي كوه به دره پرت شود؛ ولي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله توسط جبرئيل از جريان آگاه شد و نقشة شوم آنها را نقش بر آب كرد، حضرت مهار ناقه را به دست عمار ياسر سپرد و حذيفه را مأمور كرد تا از پشت سر ناقه را براند كه مركت كاملاً در كنترف باشد.
حضرت به نيروها دستور داد از راه ديگر بروند تا منافقان نتوانند در لابلاي آنها پنهان شوند و نقشة خود را عملي كنند. هنگامي كه به گردنه رسيدند، آنها در حالي كه قسمتي از صورت خود را پوشانده بودند، خود را به شتر حضرت نزديك كردند. پيامبر صلي الله عليه و آله به آنها نهيبي زد و بعضي را اسم برد. وقتي آنها زمينه را براي اجراي نقشة خود مساعد نديدند، متواري شدند؛ اما پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را شناخت و نامهايشان را براي حذيفه برشمرد.22
قرآن كريم ضمن بيان برخي از كارهاي منافقان، در اين مورد مي فرمايد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ»؛23 آنها تصميم به كار خطرناكي گرفتند كه به آن نرسيدند.
در مورد تعداد منافقان در حملة گردنه، ميان مورخان اختلاف است؛ ولي از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرموده است: «كَانَتْ ثَمَانِيَةٌ مِنْهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ وَ أرْبَعَةٌ مِنَ الْعَرَب؛24 هشت نفر از آنها از قريش و چهار نفرشان از عربهاي ديگر بودند.»
از اين حديث معلوم مي شود كه آنها دوازده نفر بودند كه در گردنه براي رم دادن شتر پيامبر صلي الله عليه و آله مشاركت كردند.25
9. پاداش معذورين از شركت در غزوة تبوك
«انس بن مالك» مي گويد: هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در برگشت از تبوك به نزديكي مدينه رسيد، فرمود: شما در اين شهر مرداني را پشت سر گذاشتيد كه در تمام مسير با شما بودند! هر گامي كه برداشتيد، هر مالي كه در اين راه انفاق كرديد و هر زميني را كه پيموديد، با شما همراهي داشتند!
عرض كردند: اي رسول خدا! چگونه با ما بودند، در حالي كه آنها در مدينه ماندند؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ، حَبَسَهُمُ الْعُذْرُ؛26 آري، آنها بخاطر معذور بودن نتوانستند در جهاد شركت كنند؛ (اما قلبشان با ما بود).» اين روايت به ما ياد مي دهد كه اگر زماني از انجام كاري معذوريم، نبايد آن را نفي كنيم؛ بلكه بايد آن كار را تأييد نماييم تا بدين وسيله در پاداش آن سهيم باشيم.
10. بوسه بر دست كارگر
در بازگشت از تبوك، يكي از استقبال كنندگان از لشكر اسلام «سعد انصاري» بود. وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله با او مصافحه كرد، فرمود: چه شده دستت اين قدر زبر گشته است؟ سعد گفت: يا رسول الله! بيل مي زنم و با طناب آب مي كشم و با كار خرجي عائله ام را در مي آورم. حضرت دست او را بوسيد و فرمود: «هَذَا يَدٌ لَا تَمَسُّهَا النَّارُ؛27 اين دستي است كه آتش دوزخ به آن نمي رسد.»
11. تخريب مسجد ضرار
يكي ديگر از قضايايي كه هنگام برگشت از تبوك رخ داد، اين بود كه جبرئيل به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خبر داد: منافقان به دستور «ابوعامر» براي توطئه عليه اسلام پايگاهي ساخته اند و براي فريب مردم، از نام «مسجد» استفاده كرده اند. حضرت دستور داد: آن را خراب كردند و جاي آن را مزبله قرار دادند. آيات 107 و 110 سورة توبه در اين مورد نازل شده است.
چون قضية مسجد «ضرار» و تقابل آن با مسجد «قبا» مفصل است و بيان كامل آن نياز به مقاله اي مستقل دارد، از تفصيل قضيه خودداري مي شود.28
فهرست منابع
ـ قرآن کريم.
1. ابوحيان اندلسي، محمد بن يوسف، البحر المحيط في التفسير، با تحقيق صدقي محمد جميل، دار الفكر، قم، 1420ق.
2. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، بنياد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق.
3. رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين، جلد سوم، تاريخ انبيباء، انتشارات علميه اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1364ش.
4. طباطبايي، محمدحسين (علامه طباطبائي)، الميزان في تفسير القرآن، دار الكتاب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1394 ق.
5. طبرسي، فضل بن حسن (شيخ طبرسي)، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1420 ق.
6. طوسي، محمد بن الحسن (شيخ طوسي)، التبيان في تفسير القرآن، با تحقيق احمد قصير عاملي، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي تا.
7. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، دار الكتاب، قم، چاپ چهارم، 1365 ش.
8. كمپاني، فضل الله، رحمت عالميان، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، 1365ش.
9. مجلسي، محمد باقر (علامه مجلسي)، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1404 ق.
10. مكارم شيرازي و همکاران، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ بيست و هشتم، 1384ش.
11. مير شريفي، سيد علي، درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، مؤسسه فرهنگي هنري مشعر، چاپ اول، 1389 ش.
پي نوشت:
1) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 244 و 245.
2) توبه / 86 ـ 89.
3) تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 96.
4) بحر المحيط، ابو حيان اندلسي، ج 5، ص 490؛ مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 92 و 93.
5) توبه / 94 ـ 96.
6) التبيان في تفسير القرآن، شيخ طوسي، ج 5، ص 114 و 115؛ مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 120؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج 9، ص 315؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 203 و 204؛ تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 212 و 213؛ رحمت عالميان، كمپاني، ص 537 و 538.
7) توبه / 117.
8) ر.ك: تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 216 و 217.
9) تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج 1، ص 296 و 297؛ التبيان، شيخ طوسي، ج 5، ص 116؛ مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 120؛ الميزان، طباطبايي، ج 9، صص 316 و 432؛ البرهان، بحراني، ج 2، ص 790؛ تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 213 و 214؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 219 و 220؛ زندگاني حضرت محمد، رسولي محلاتي، ج 3، ص 626 و 627.
10) توبه / 118.
11) ر.ك: تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 219 و 220.
12) من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 375؛ تفسير قمي، ج 1، ص 294 و 295؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج 9، ص 315 و 316، زندگاني حضرت محمد، رسولي محلاتي، ص 617 و 618.
13) ر.ك:‌ تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج 1، ص 295 و 296.
14) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 249 و 250؛ رحمت عالميان، كمپاني، ص 542.
15) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 232.
16) همان، ص 250.
17) همان.
18) همان؛ رحمت عالميان، ص 542.
19) بحار الانوار، ج 21، ص 251.
20) تفسير قمي، علي بن ابراهيم قمي، ج 1، ص 296.
21) ر.ك: بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 224 ـ 226.
22) ر.ك: مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 79؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 17، ص 184 و ج 21، ص 233 و 234؛ تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 59 و 60.
23) توبه / 74.
24) مجمع البيان، طبرسي، ج 5، ص 79؛ بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 17، ص 184.
25) نام بعضي از عاملان اين جريان مثل: ابوبكر، عمر، عثمان، ابوسفيان، معاويه، طلحه، سعد بن ابي وقاص و... ذكر شده است. (بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 222 و 223).
26) بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 21، ص 248، و ج 33، ص 542 و 543؛ الميزان، علامه طباطبايي، ج 9، ص 386 و 387؛ تفسير نمونه، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان، ج 8، ص 103 و 104.
27) درسنامه آشنايي با تاريخ اسلام، ميرشريفي، ج 2، ص 211، به نقل از اسد الغابه، ابن اثير، ج 2، ص 269.
28) جهت اطلاع بيشتر به بحار الانوار، ج 21، ص 252 به بعد و مجمع البيان، ج 5، ص 109؛ الميزان، ج 9، ص 414، و تفسير نمونه، ج 8، ص 173 ـ 178 مراجعه شود.

منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره155.
/ 1