اساس دعوت پيامبران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اساس دعوت پيامبران - نسخه متنی

جعفر سبحاني

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آيت الله العظمي جعفر سبحاني
اساس دعوت پيامبران
اساس دعوت پيامبران الهي را دو مطلب تشكيل مي داد: يكي مسئله بشارت و انذار (اميد و بيم) و ديگري حجت و دليل. حجت و برهان آنان گاهي كار خارق العاده (معجزه) و گاهي اقامه دليل و استدلال بود و اگر بخواهيم اين دو پايه را در عبارت كوتاهي بيان كنيم، بايد بگوييم: از دو عامل دروني و بيروني بهره مي گرفتند:
عامل بروني: وعده و وعيدهاي مربوط به آخرت كه افراد را به انجام وظيفه وادار مي ساخت.
عامل دروني: دلائل روشن و بينات كه انديشه ها را باز و به عقلها نورانيت مي بخشيد.

عامل بروني - اميد و بيم
از نظر اصول تربيتي، خطرناك ترين روش در تربيت يك انسان، تكيه بر اميد تنها و يا بيم تنهاست. تربيتي كه بر تك عاملي استوار باشد، يا مايه طغيان، و يا وسيله يأس خواهد بود. اميد بيش از حد، مايه سهل انگاري مي گردد و چه بسا فرد تحت تربيت از انجام وظائف شانه خالي مي كند. فرزندان بني اسرائيل به خاطر اميد فزون از حد، راه طغيان و تجاوز را در پيش گرفتند و خود را ملت برگزيده انگاشتند و از هر نوع فساد به اميد مغفرت خدا خودداري نكردند و شعار آنان اين بود كه «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَياماً مَعْدُودَةً »؛ 2 «جز مدتي كوتاه آتش دوزخ ما را نخواهد سوخت.»
همچنان كه بيم تنها كارساز نيست و چه بسا مايه يأس و نوميدي مي گردد و از اين جهت، قرآن يأس و نوميدي از رحمت خدا را از ويژگيهاي كافران مي شمارد و مي فرمايد: «إِنَّهُ لا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ »؛ 3 «از رحمت خدا جز كافران كسي مأيوس نمي گردد.»
از اين جهت، در برنامه هاي امروز امور تربيتي، به هر دو عامل توجه مي شود و به موازات يكديگر مورد استفاده قرار مي گيرند؛ مثلاً اگر در جوامع پيشرفته، زندان و تبعيد و كارهاي اجباري و سرانجام اعدام هست، در برابر آن تشويق و تقدير و ترفيع رتبه و معرفي افراد خدمتگزار به جامعه نيز وجود دارد.
در برنامه هاي پيامبران، بشارت و انذار، و بيم و اميد، به موازات يكديگر پيشرفته و پيامبران خدا چنين معرفي شده اند: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرين »؛ 4 «خدا پيامبراني برانگيخت كه مژده آور و بيم دهنده بودند.» و باز مي فرمايد: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّة »؛ 5 «پيامبراني [برانگيخت] مژده بخش و بيم دهنده تا مردم بر خدا حجتي نداشته باشند [و حجّت بر مردم، تمام گردد].»
و به همين مضمون است آيه هاي 48 انعام و 56 كهف.
در اين آيات، اميد و بيم به صورت كلّي مطرح شده اند، ولي در آيات ديگر، كليات، حالت جزئي به خود گرفته و مي توان فهرست اين نويدها و بيمهاي جزئي را چنين بيان كرد:
1. بشارت به نعمتهاي دنيوي؛
2. بيم از نقمتهاي دنيوي؛
3. بشارت به نعمتهاي اخروي؛
4. بيم دادن از عذابهاي اخروي.
مجموع بشارت و انذار رسولان الهي بر اين چهار محور دور مي زد. اكنون به آياتي كه پيرامون هر چهار موضوع وارد شده است، اشاره مي كنيم:
1. بشارت به نعمتهاي دنيوي
از نظر قرآن، ايمان به خدا و تقوا در جهان آفرينش مؤثر مي باشد. توضيح اينكه: يك فرد مادي عمل انسان را بريده از جهان خلقت مي انديشد و معتقد است كه كردار انسان، تنها از جهان آفرينش متأثر مي گردد، ولي در عالم آفرينش خصوصاً عالمهاي دور دست، اثر نمي گذارد؛ در حالي كه از نظر يك انسان الهي و خصوصاً پيرو قرآن كريم رابطه اين دو، بالاتر از رابطه تأثر يك جانبه انسان از جهان خارج است، بلكه هر دو در يكديگر تأثير مي گذارند. انسان از نعمتهاي الهي از قبيل نور و آب و ديگر مواهب طبيعي بهره مي گيرد، همچنين اعمال و كردار او در صفحه گيتي اثر مي گذارد و جهان آفرينش از شيوه زندگي او متأثّر مي شود. البته اين نوع رابطه محسوس نيست كه بتوان در آزمايشگاهها بر آن دست يافت، بلكه اين رابطه را جهان غيب بازگو مي كند و مي گويد: اي بشر! ايمان و كفر تو در آمدن و نيامدن باران، و در فراواني و كمي نعمت و... مؤثّر است.
روي اين اساس، پيامبران الهي بشارت به فزوني نعمتهاي دنيوي را يكي از اهرمهاي تبليغاتي خود قرار داده، يادآور مي شدند كه تقوا و پاكدامني شما موجب ارسال رحمت الهي است. اينك، برخي از آيات را در اينجا متذكر مي شويم:
1. هودعليه السلام به قوم خود فرمود: «وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيهِ يرْسِلِ السَّماءَ عَلَيكُمْ مِدْراراً وَ يزِدْكُمْ قُوَّةً إِلي قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ »؛6
«اي مردم! از خداي خود آمرزش بخواهيد و سپس به سوي او برگرديد. او ابرهاي باران زا را پي در پي به سوي شما مي فرستد و بر نيروي شما مي افزايد. با گناه از خدا روي برمتابيد.»
2.«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يكْسِبُون »؛ 7
«اگر مردم آباديها و شهرها ايمان آورده و از گناه پرهيز كرده بودند، بركات زمين و آسمان را به روي آنان مي گشوديم، ولي آنان [پيامبران الهي] را تكذيب كردند و ما آنان را به مقتضاي اعمالشان مؤاخذه كرديم.»
3. خدا از نوح عليه السلام چنين نقل مي كند: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يرْسِلِ السَّماءَ عَلَيكُمْ مِدْراراً وَ يمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً »؛8
«[خدايا!] من به مردم گفتم: از خدا طلب آمرزش كنيد! او آمرزنده گناهان است [و در اين صورت، خداوند] ابرهاي باران زا به سوي شما مي فرستد و شما را با ثروتها و فرزندان كمك مي كند و باغها و جويبارها در اختيار شما قرار مي دهد.»
اين سه آيه و آيات ديگر، افعال بشر را اعم از زيبا و زشت مؤثر در آفرينش مي داند. گويي جهان خلقت موجود زنده اي است كه مي بيند و مي شنود و از كارهاي بشر تأثير مي پذيرد و در برابر آن واكنش نشان مي دهد. پيامبران با توجه دادن انسان به چنين سرنوشتهاي زيبا و زشت كه خواه ناخواه دامنگير انسان مي شود، او را به سوي ايمان و تقوا و اعمال شايسته دعوت مي كردند.

2. بيم از نقمتهاي دنيوي
از آيات پيشين استفاده شد كه نه تنها عمل نيك انسان در جلب رحمت الهي مؤثر است، بلكه اعمال بد انسان نيز در جهان آفرينش مؤثر مي باشد و پيامدهايي خواهد داشت. اينك آياتي را در اين خصوص يادآور مي شويم.
آيات مربوط به نقمتهاي دنيوي دو نوع است:
الف. آياتي كه به صورت كلي يادآور مي شوند كه اعمال بد و زشت انسان در اين جهان پيامدهاي ناگواري دارد و هر نوع ناگواري كه در اين جهان به انسان مي رسد، نتيجه عمل اوست.
ب. آياتي كه بيانگر نزول عذاب الهي نسبت به گروهي است كه با پيامبران خود از در مخالفت وارد شدند و رسالت آنان را تكذيب كردند. اينك آيات عمومي در اين قسمت:
الف. انذار از طريق بيان نقمتهاي دنيوي به صورت كلي
آيات وارد در اين مورد فزون تر از آن است كه در اينجا منعكس شود و از باب نمونه برخي را يادآور مي شويم:
1.»وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيديكُمْ وَ يعْفُوا عَنْ كَثيرٍ »؛9 «هر نوع ناگواري كه به شما مي رسد، نتيجه كارهايي است كه انجام داده ايد و او از بسياري از كارها [ي ناروا] مي گذرد.»
2.»وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ »؛ 10 «از عذابي كه تنها دامنگير ستمگران نمي شود، بپرهيزيد و بدانيد كه عذاب خدا شديد است.»
به طور مسلم اين عذابي كه دامن مجرم و غير مجرم را مي گيرد، تنها عذاب دنيوي است كه در آن، خشك وتر را با هم مي سوزاند وگرنه، عذاب اخروي هر كس، از آن خود اوست و در هر حال، اين عذاب دنيوي واكنش اعمال يك ج امعه است.
3.»ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك »؛11 «اگر [در زندگي دنيوي] به تو نيكي برسد، از جانب خداست و اگر بدي برسد، محصول كارهاي خودت خواهد بود.»
برخي از آياتي كه بيانگر نعمتهاي دنيوي مي باشند، به گونه اي ناظر به اين موضوع هستند.

ب. انذار از طريق بيان عذابهاي خاص دنيوي
پيامبران الهي پيوسته مردم را از عذابهاي دنيوي كه دامنگير گنهكاران مي شود، بيم مي دادند؛ ولي متأسفانه بسياري از آنان به خاطر غرق شدن در گناه، اين انذارها را ناديده گرفته، پيوسته مي گفتند: اگر راست مي گوييد، انذار خود را جامه عمل بپوشانيد. در اين خصوص، آياتي كه در مورد هلاكت قوم نوح و لوط و صالح و شعيب عليهم السلام و قوم فرعون و غيره نازل شده است، مي توانند شاهد گفتار ما باشند. و ما در اينجا فقط براي ذكر نمونه سخن شعيب عليه السلام را به قومش يادآور مي شويم:
«وَ يا قَوْمِ لا يجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيدٍ »؛ 12«اي مردم! مبادا عداوت با من موجب آن شود كه آنچه به قوم نوح و قوم هود و قوم صالح رسيد، دامنگير شما شود! و قوم لوط از شما دور نيستند.»
اكنون به بررسي دو نوع اهرم تبليغي كه همان بشارت و انذار نسبت به نعمتها و عذابهاي اخروي است، مي پردازيم:
3 و 4. اميد و بيم اخروي
دو اهرم ديگر كه پيامبران در تبليغ رسالت خويش از آن بهره گرفته اند، اميد و بيمهاي اخروي است كه بيش از دو موضوع پيشين مورد توجه بوده اند. آنان پيوسته در دعوت به آيين خود به مردم بشارت مي دادند كه افراد مؤمن و نيكوكار در آخرت وارد بهشت مي شوند و در آنجا از نعمتهاي الهي بهره مي گيرند؛ همچنان كه آنان را بيم مي دادند كه مخالفان آيين خداوندي سرنوشت ناگواري كه همان زندگي در آتش دوزخ است، دارند.
بنابراين، مجموع آيات مربوط به بهشت و دوزخ، بلكه آيات مربوط به زندگي شهيدان در برزخ و معذب بودن گنهكاران در آن، يكي از اهرمهاي تبشير و انذار بوده است و چون آيات مربوط به اين قسمت بي شمار است و غالب خوانندگان با آنها آشنايي دارند، دامن سخن را در اينجا كوتاه مي سازيم، ولي يادآور مي شويم كه نعمتها و عذابهاي اخروي تنها نعمتها و عذابهاي جسماني نيستند، بلكه نعمتها و عذابهاي معنوي نيز هستند.
در پايان اين بحث، يادآور مي شويم كه اگر چه پيامبران الهي براي ابلاغ رسالت خويش از دو اهرم تبشير و انذار بهره جسته اند، ولي اهرم انذار نقش اساسي تري را ايفا كرده است. اين حقيقت را با مراجعه به آيات قرآن به روشني مي توان به دست آورد؛ زيرا علاوه بر اينكه در همه موارد، در كنار عنصر تبشير از انذار نيز ياد شده، در موارد بسياري تنها عنصر انذار مطرح گرديده است؛ تا آنجا كه در بخشي از آيات قرآن، عموم پيامبران الهي به عنوان «منذر» و «نذير» توصيف گرديده اند. و اينك نمونه هايي از اين آيات:
1.«وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ »؛13 «و هيچ امتي نبوده، مگر اينكه انذار كنندهاي داشته است.»
2.»وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ »؛ 14 «ما هيچ شهر و دياري را هلاك نكرديم، مگر اينكه انذار كنندگاني داشتند.»
اهميت انذار از ديدگاه قرآن به پايه اي است كه در آيات متعدد، وظيفه و مأموريت آخرين پيامبر الهي را فقط انذار دانسته است؛ چنان كه مي فرمايد: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِر »؛ 15 « [اي پيامبر!] تو فقط بيم دهنده اي.» و باز مي فرمايد: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبينٌ »؛ 16 «بگو علم فقط از جانب خداست و من تنها بيم دهنده ام.» 17
و نيز در مورد حضرت نوح عليه السلام كه اولين پيامبر صاحب شريعت است، مي فرمايد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبينٌ »؛ 18 «نوح را به سوي قومش فرستاديم [و او به آنان گفت:] من براي شما بيم دهنده اي آشكارم.» و به همين مضمون است آيه 2 سوره نوح عليه السلام.
البته حصر در آيه 7 سوره رعد (اي پيامبر! تو بيم دهنده اي بيش نيستي) مسلماً حصر اضافي است، يعني در مقابل اجبار، پيامبر فقط نقش بيم دهنده دارد، نه اينكه كار او منحصر به بيم دادن باشد؛ زيرا پيامبران بيم دهندگان و نويد دهندگان اند؛ اگر چه تأكيد آيات بر انذار بيش از تأكيد آنها بر تبشير است.
و شايد علت آن اين است كه تأثير انذار در انسانهاي معمولي بيش از تأثير تبشير است.

عامل دروني - دعوت بر اساس استدلال و روشنگري
يكي ديگر از اهرمهاي تبليغي پيامبران الهي اين بود كه افراد را از طريق گفتگو و اقامه دليل و حجت روشن به آيين خود دعوت مي كردند و در ميان جمعيتهايي كه در قلمرو دعوت پيامبران قرار مي گرفتند، انسانهاي عاقل و دانا و حق جويي پيدا مي شدند كه انبياء مي توانستند از فطرت و خرد آنان كمك بگيرند و سرانجام از درون در آنها تحول ايجاد كنند.
پيامبران در اينجا به فراخور حال افراد از دليل و برهان كمك مي گرفتند. برخي از اين دلائل جنبه كلي داشت؛ يعني اجمالاً ثابت مي كرد كه مدعي نبوت در ادعاي خود راستگوست و برخي از آنها جنبه جزئي داشت؛ يعني اصل و قانوني را كه مطرح مي كرد، بر خصوص استواري آن قانون استدلال مي نمود.
معجزات پيامبران، براهين و دلائل19 كلي و اجمالي آنان بود كه در نوع افراد يقين مي آفريد؛ در حالي كه دلائل عقلي و فطري و احياناً بيانات خطابي در موارد خاصي و نسبت به برخي افراد كارساز بود، نه در همه موارد. اينك در مورد نوع دوم، يعني دعوت بر اساس استدلال و روشنگري، به صورت فشرده بحث مي كنيم و يادآور مي شويم كه مجموع هر دو قسم را كلمه «بينه» و «بينات» در بر مي گيرد و هر كجا قرآن اين واژه را به كار برده است، مقصود چيزهايي است كه نسبت به مدعا روشني مي بخشد؛ چنان كه از زبان موسي بن عمران عليه السلام مي گويد: «حَقيقٌ عَلي أَنْ لا أَقُولَ عَلَي اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَينَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِي بَني إِسْرائيلَ »؛ 20«لازم است بر من كه درباره خدا جز سخن حق نگويم. من از جانب پروردگار شما دليل روشنگري آورده ام. پس بني اسرائيل را آزاد كن و همراه من بفرست!»
و باز مي فرمايد: «وَ إِنْ يكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَينات »؛ 21 «اگر تو را تكذيب كنند، كساني را كه پيش از تو بودند نيز تكذيب كرده اند و فرستادگان ما به سوي آنان با دلائل روشني بخش آمده اند.» 22

نمونه هايي از دعوتهاي همراه با استدلال
استدلال نوح عليه السلام
در ميان آيات فراواني كه بيانگر منطق حضرت نوح عليه السلام در تبليغ رسالت خويش است، اين آيه به صورت جامع حاكي است كه دعوت او با دليل و استدلال همراه بوده است: «قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلي بَينَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِه »؛ 23 «گفت اي قوم من! چه مي گوييد اگر من دليلي از پروردگار خود بياورم و او به من از جانب خود رحمت داده باشد؟»
و در سوره نوح عليه السلام براي اولين بار در محيط بشر، وجود رابطه ميان عمل انسان و جهان آفرينش در كلام حضرت نوح عليه السلام آمده است؛ آنجا كه مي فرمايد: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يرْسِلِ السَّماءَ عَلَيكُمْ مِدْراراً وَ... »؛ 24 «به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است تا بارانهاي پر بركت آسمان را پي در پي بر شما بفرستد.»

ابراهيم عليه السلام و برهان رسالت
در زمان ابراهيم خليل عليه السلام افكار و انديشه ها بالا رفته و جامعه بشري از شايستگي بيشتري برخوردار بود و بالاخص وي در ميان ملت متمدن بابل مبعوث شد كه براي خود علم و تمدني داشتند، ولي متأسفانه گروهي اجرام سماوي و گروه ديگر بتهاي زميني را مي پرستيدند و به خاطر شايستگي آنان از نظر فكري، ابراهيم عليه السلام با منطق نيرومند در صحنه تبليغ ظاهر شد. او آن گاه كه ملاحظه كرد مردم، ستارگان و ماه و خورشيد را مي پرستند و آنها را رب و كارگردان جهان آفرينش مي دانند، رو به آنان كرد و گفت: اين اجرام كه شما آنها را كارگردان جهان و انسان مي شماريد، گاهي با ما هستند و گاهي از ما غايب اند و مدبّر انسان چگونه مي تواند از افراد تحت تدبير و تربيت خود دور بماند؟ او از خصوصيت «افول» و غيبت نتيجه گرفت كه اينها نمي توانند مفيض فيض و مدبّر انسان و جهان باشند و بايد دنبال خدايي رفت كه براي او افول و غيبت نيست.
ممكن است برهان ابراهيم عليه السلام ناظر به مسئله حركت اجرام سماوي باشد؛ زيرا حركت يكنواخت اين اجسام حاكي از اين است كه قدرت بالاتري آنها را مسخّر كرده و پيوسته مي آورد و در اين صورت، موجود مسخّر چگونه مي تواند «رب» و كردگار انسان و جهان باشد؟
چنان كه برهان حركت مي تواند ناظر به اين باشد كه حركت بدون هدف نيست و طبعاً اين اجرام فاقد كمال بوده، در جستجوي كمال خود مي باشند و موجود ناقص كه در مسير دريافت كمال است، چگونه مي تواند صاحب و پروردگار انواع موجود در كره زمين باشد؟
هيچ بعيد نيست كه تمام مراحل اين برهان و حتي مراحلي كه از آن ياد نكرديم، مقصود خليل الرحمن عليه السلام بوده و از آنها بهره گرفته باشد. 25
منطق ابراهيم خليل عليه السلام استدلال و برهان بود. آن گاه كه به جرم درهم شكستن بتها محاكمه مي شد، رو به حاضران كرد و گفت: «أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ينْفَعُكُمْ شَيئاً وَ لا يضُرُّكُمْ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُون »؛26 «آيا جز خدا موجوداتي را مي پرستيد كه نسبت به شما سود و زياني ندارند. آوخ بر شما و معبوداني (جز خدا) كه مي پرستيد! چرا نمي انديشيد؟»
اين مقدار از بيانات دو پيامبر بزرگ كه سر سلسله پيامبران بودند، در ارائه نمونه كافي است؛ ولي در اينجا بايد به دو نكته ديگر اشاره كرد:
1. گاهي پيامبران به جاي برهان، از اصل جدل بهره مي گرفتند؛ يعني از قضايايي كه طرف مقابل، آنها را مسلم مي دانسته، بر ضد او استفاده مي كردند.
قرآن كريم از انساني ياد مي كند كه در مورد احياي مردگان با پيامبر گرامي مخاصمه كرد و استخوان پوسيده اي را نشان داد و با لحني تعجب آميز و همراه با تمسخر به آن حضرت گفت: چه كسي اين استخوان را زنده مي كند؟
خداوند به او وحي كرد كه در پاسخ بگويد: «يحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ »؛ 27 «آن كس كه در مرحله نخست آن را آفريد، بار ديگر زنده مي كند.» 28
از ظاهر سياق استفاده مي شود كه فرد مخاصم و مجادل، معتقد به خدا بود و پذيرفته بود كه استخوان مخلوق خداست. به همين جهت، اين اصل مورد قبول خصم، پايه استدلال قرار گرفته و با او در مورد مسئله معاد مناظره گرديده است.
البته آنجا كه هدف از جدل چيزي جز بيدار كردن طرف مقابل نبوده و آنجا كه توجه دادن به طرف، كافي در ارائه مطلب بوده، به همان اكتفا مي ورزيدند؛ ولي در عين حال، جدل را با برهان و استدلال همراه مي ساختند. از اين جهت، در اواخر آيه و نيز آيات پس از آن، رنگ استدلال برهاني به خود گرفته است و مي فرمايد: «وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ »؛29 يعني اگر شبهه معاد مربوط به علم خداست، بايد دانست كه علم الهي نامحدود است و همه چيز را در پوشش مي گيرد.
2. از آنجا كه گروهي از مردم بر درك برهان عقلي توانايي ندارند، پيامبران الهي از طريق وعظ و خطابه و پند و اندرز وارد مي شدند و آنها را به سوي صراط مستقيم دعوت مي كردند. همه اين روشها در پوشش «بينه» قرار دارد و آياتي كه بر محور اميد و بيم دور مي زند و در آغاز بحث يادآور شديم، مصداق روشن وعظ و خطابه است كه انبياء روي آن تكيه مي كردند و هر سه روش، در آيه مباركه: «ادْعُ إِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِي أَحْسَنُ »؛30 آمده است و هر يك به مثابه دارويي است كه بايد در محل مناسب خود مصرف شود.
پي نوشت:
1) برگرفته از منشور جاويد قرآن، آية اللَّه جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق عليه السلام، پائيز 1370، ج 10، صص 329 - 342.
2) بقره / 80.
3) يوسف / 87.
4) بقره / 213.
5) نساء / 165.
6) هود / 52.
7) اعراف / 96.
8) نوح / 10 - 12.
9) شوري / 30.
10) انفال / 25.
11) نساء / 79.
12) هود / 89.
13) فاطر / 24.
14) شعراء / 208؛ همچنين به صافات / 72؛ سبأ / 34؛ زخرف / 23 مراجعه كنيد.
15) رعد / 7.
16) ملك / 26.
17) در اين باره به آيات: اعراف / 184؛ هود / 12؛ حجر / 89؛ حج / 49؛ شعراء / 115؛ عنكبوت / 50؛ سبأ / 46؛ فاطر / 23؛ ص / 70؛ احقاف / 9؛ ذاريات / 50 و 51؛ فرقان / 1؛ ص / 4 و 65؛ ق / 2؛ شعراء / 194؛ نمل / 92 نيز مراجعه كنيد. البته اين آيات افزون بر آياتي است كه در آنها انذار و تبشير با هم ذكر شده اند.
18) هود / 25.
19) قرآن كريم علاوه بر اينكه معجزات پيامبران را «آيات» (نشانه ها) و «بينات» (امور روشنگر) مي داند، از آن با واژه (برهان) تعبير كرده است؛ چنان كه در باره دو معجزه موسي عليه السلام (عصا و يد بيضاء) مي فرمايد: «فَذَانِكَ بُرْهَانانِ مِنْ رَبِّكَ اِلَي فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ »؛ «اين دو معجزه، دو برهان از جانب پروردگار تو هستند براي فرعون و اطرافيان او.» (قصص / 32) و اين خود گواه روشني است بر اينكه معجزات انبياء، دلائل منطقي بر مدعاي آنان بوده است، نه صرفاً امور اقناعي براي انسانهاي ساده انديش.
20) اعراف / 105.
21) فاطر / 25.
22) و نيز به سوره حديد آيه 25 مراجعه شود.
23) هود / 28.
24) نوح / 10 - 12.
25) به سوره انعام، آيات 76 - 79 رجوع شود.
26) انبياء / 66 - 67.
27) يس / 79.
28) به آيات 83 - 79 سوره يس مراجعه شود.
29) يس / 79.
30) نحل / 125.

منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره80
/ 1