بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آموزه هاي ديني بهشت دنيوي و جهنمهاي گناه(1) سيدجواد حسيني اسلام به عنوان آخرين و کامل ترين و جامع ترين دين، هم به دنبال تأمين سعادت دنيوي انسان است و هم تأمين کننده و برنامه دهنده براي سعادت ابدي و آخرتي انسان. آنچه از منابع ديني استفاده مي شود اين است که حسنه و مفيد بودن دنيا آن زماني است که با نيم نگاهي به مسائل آخرتي تنظيم گردد، و بهشت دنيا در ساي? بهشت آخرتي دنبال شود. حضرت علي عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: «إِن جَعَلتَ دينِکَ تبَعاً لِدُنياکَ اَهلَکتَ دِينَکَ وَ دُنياکَ و کُنتَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ إِنْ جَعَلْتَ دُنْيَاكَ تَبَعاً لِدِينِكَ أَحْرَزْتَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ كُنْتَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْفَائِزِينَ؛ (1) اگر دينت را تابع دنيايت قرار دهي، هم دين خود را نابود کرده اي و هم دنياي خود را، و در آخرت از زيانکاران خواهي بود؛ و اگر دنياي خود را تابع دينت قرار دهي (و دنيايت رنگ و بوي معنوي داشته باشد) هم دين و هم دنياي خود را به چنگ آورده اي و در آخرت نيز جزء رستگاران خواهي بود.» پس انسان مي تواند در دنيا زندگي خود را رنگ و بوي بهشتي دهد، و در همين دنيا بهشت داشته باشد و بر عکس، امکان دارد که با فاصله گرفتن از دين و نزديک شدن و فرو رفتن در گناهان، دنياي خويش را به جهنّم سوزان تبديل نمايد. پس علاوه بر بهشت و جهنّم آخرتي، همين دنيا نيز داراي بهشت و جهنّم خواهد بود: الف. بهشت آخرتي همان جايي است که در آخرت آسايش و آرامش برخاسته از نعمات جاودانه حضرت حق و تجسّم اعمال نيک ما در آن ظاهر مي شود. خداوند در وصف بهشتيان آخرتي مي فرمايد: «آنها (= مقرّبان) بر تختهايي که صف کشيده و به هم پيوسته است، قرار دارند؛ در حالي که بر آن تکيه زده و روبه روي يکديگرند، نوجواناني جاودان(در شکوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مي گردند با قدحها، کوزه ها و جامهايي از نهرهاي جاري بهشتي (و شراب طهور)؛ امّا شرابي که از آن درد سر نمي گيرند و مست نمي شوند، و ميوه هايي از هر نوع که انتخاب کنند و گوشت پرنده از هر نوع که مايل باشند، و همسراني از حورالعين همچون مرواريد در صدف پنهان، اينها پاداشي است در برابر اعمالي که انجام مي دادند. در آن (باغهاي بهشتي) نه لغو و بيهوده اي مي شنوند و نه سخنان گناه آلود. تنها چيزي که مي شنوند «سلام» است. ... در کنار آبشارها و ميوه هاي فراوان که هرگز قطع و ممنوع نمي شود.» (2) حضرت صادق عليه السلام فرمود: «إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا يَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَيْ ء؛ (3) پايين ترين درج? مسکن اهل بهشت (به اين صورت است که) اگر جن و انس در آن گرد آيند، به انداز? تمام آنها (جاء) غذا و نوشيدني وجود دارد و چيزي از آن کم نخواهد شد»؛ يعني اگر هر بهشتي تمام انسانها را از اوّل دنيا تا آخر آن، و تمام جنيان را دعوت کند، هم جا به قدر کافي دارد و هم انواع غذاها و نوشيدنيها، و اگر همه استفاده برند، چيزي از نعمتهاي آن کم نخواهد شد. اين بهشتي است که ما هرگز نمي توانيم در اين دنيا دقيقاً آن را درک کنيم. ب. بهشت دنيوي در مقابل بهشت آخرتي مي توان بهشت دنيوي را تصوير کرد که اديان عموماً و دين اسلام به خصوص تلاش دارد که انسانها اين بهشت را به عنوان مقدّمه و نتيجه دهند? بهشت آخرتي براي خود بوجود آورده، نعمتهاي اين بهشت را که در زير ساي? زندگي ديني و بندگي خدا تأمين مي شود، اينگونه مي توان شمار کرد: 1. آرامش روحي قرآن کريم مي فرمايد: (الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛ (4) «آنها (هدايت يافتگان) کساني هستند که ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است. آگاه باشيد که با ياد خدا دلها آرامش مي يابد.» آرامش يکي از گمشده هاي مهمّ بشر است و انسان به هر دري مي زند تا به آن راه پيدا کند، حتي از طريق اعتياد ديدن فيلمهاي مبتذل، تفريح و...؛ ولي هرگز به آن دست نيافته است. قرآن کريم که سخن خالق و سازند? انسان است در کلام پرمغز و کوتاهي مي فرمايد: «بدانيد که ياد خدا آرام بخش دلها است.» راه آرامش نگرانيها يا از آيند? تاريک است، که خداوند براي انسان مؤمن آيند? روشن را نويد داده است، و يا از گذشت? تاريک که با توبه و استفاده از رحمت و مغفرت خدا قابل جبران است، و يا از ضعف و ناتواني که اگر انسان احساس کند زير ساي? قدرت الهي قرار دارد، قلبش آرام مي گيرد؛ چرا که احساس تنهايي نمي کند و خود را به قدرتي بي پايان وابسته مي داند. قرآن کريم با صراحت مي فرمايد: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)؛ (5) «آگاه باشيد اولياي خدا نه ترسي دارند و نه غمگين مي شوند.» معمولاً ترس از احتمال فقدان نعمتهايي که انسان در اختيار دارد، يا خطراتي که ممکن است در آينده او را تهديد کند، ناشي مي شود، همانگونه که معمولاً غم و اندوه نسبت به گذشته و فقدان امکاناتي است که در اختيار داشته است. دوستان راستين خدا از هرگونه وابستگي و اسارت جهان آزادند و «زهد» به معني حقيقيش بر وجود آنها حکومت مي کند،که نه با از دست دادن امکان مادّي جزع و فزع مي کنند، و نه ترس از آينده افکارشان را به خود مشغول مي دارد. بنابراين «غمها» و «ترسهايي» که دايم ديگران را در حال اضطراب و نگراني نسبت به گذشته و آينده نگه مي دارد، در وجود آنها راه ندارد. و توقع خداوند از مؤمنان اين است که: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ)؛ (6) «براي آنچه از دست داده ايد، تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد.» گاه ريش? نگرانيهاي آزاردهند? انسان، احساس پوچي در زندگي و بي هدف بودن آن است؛ ولي انسان مؤمن با عقيده اي که به آخرت و جهان پس از مرگ دارد، اين اضطراب را نيز از خود دور مي کند و ترس از مرگ نيز به همين دليل رنگ مي بازد؛ چرا که شخص دين مدار مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسيدن به فضاي آزاد مي داند که نه تنها نگران کننده نيست؛ بلکه دوست داشتني و خواستني مي باشد. پس وقتي عوامل اضطراب از انسان مؤمن دور شد و در مقابل ايمان به خدا رنگ باخت، آرامش سراسر وجود او را فرا خواهد گرفت. 2. امنيت همه جانبه در قرآن کريم مي خوانيم: (الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)؛ (7) «(آري) آنها که ايمان آورده و ايمان خود را با ظلم و شرک نياميختند امنيّت براي آنهاست و آنان هدايت يافتگانند.» در تفسير اين آيه مي خوانيم: «اين احتمال در آيه هست که «امنيّت» اعم از امنيّت از مجازات پروردگار و امنيّت از حوادث دردناک اجتماعي باشد؛ يعني جنگها، تجاوزها، مفاسد، جنايات و حتي امنيت و آرامش روحي تنها موقعي به دست مي آيد که در جوامع انساني دو اصل حکومت کند: ايمان و عدالت اجتماعي. اگر پايه هاي ايمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسئوليت در برابر پروردگار از ميان برود و عدالت اجتماعي جاي خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنيت در چنان جامعه اي وجود نخواهد داست، و به همين دليل با تمام تلاش و کوششي که جمعي از انديشمندان جهان براي برچيدن بساط ناامنيهاي مختلف در دنيا مي کنند، روز به روز فاصل? مردم جهان از آرامش و امنيت واقعي بيشتر مي گردد. دليل اين وضع همان است که در آي? فوق به آن اشاره شد، که: «پايه هاي ايمان لرزان و ظلم جاي عدالت را گرفته است (8).» مؤيّد اين تفسير روايتي است که از حضرت صادق عليه السلام رسيده که فرمود: «وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ آمَنُوا بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله مِنَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يَخْلِطُوهَا بِوَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ؛ (9) ايمانشان را به ظلم نيالودند؛ يعني به آنچه که حضرت محمد صلي الله عليه وآله، دربار? ولايت و امامت (امامان عليهم السلام) آورده اند، ايمان آورده، آن را با ولايت غاصبان مخلوط نکردند، اينها امنيت دارند.» معلوم مي شود در مسئل? دين داري که باعث امنيت همه جانب? انساني مي شود، نقش رهبري الهي، نقش کليدي و محوري است. نگرانيها يا از آيند? تاريک است، که خداوند براي انسان مؤمن آيند? روشن را نويد داده است، و يا از گذشت? تاريک که با توبه و استفاده از رحمت و مغفرت خدا قابل جبران است، و يا از ضعف و ناتواني که اگر انسان احساس کند زير ساي? قدرت الهي قرار دارد، قلبش آرام مي گيرد؛ چرا که خود را به قدرتي بي پايان وابسته مي داند «اين تفسير (امام) در حقيقت ناظر به ملاک و روح مطلب در آي? شريفه است؛ زيرا در اين آيه سخن از رهبري و ولايت خداوند و آميخته نکردن آن با رهبري غير اوست و از آنجا که رهبري (حضرت) علي عليه السلام به مقتضاي (اِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ) پرتوي از رهبري خدا و پيامبر صلي الله عليه وآله است و رهبري هاي تعيين نشد? از طرف خداوند چنين نيست. آي? فوق با يک ديد وسيع همه را شامل مي شود.» (10) از اين گذشته، اسلام قوانيني دارد که باعث مي شود مردم در زندگي خصوصي خود در امنيت باشند؛ لذا مسخره کردن ديگران، عيبجويي، القاب زشت، بدگماني، تجسّس و غيبت حرام شده است تا مردم در امنيت کامل باشند، نه رودررو. کسي به کسي اهانت نکند و مردم از دست و زبان ديگران در امان بوده، در حيط? انديشه و فکر نيز کسي به کسي بدبين و بدگمان نباشد. 3. ظرفيّت و شرح صدر در قرآن عظيم مي خوانيم: (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ)؛ (11)«آيا کسي که خدا سينه اش را براي اسلام گشاده و بر فراز مرکبي از نور الهي قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه) است؟!» دين مداري ظرفيت انسان را بالا مي برد و انسان را دريادل مي کند، به گونه اي که هم حقيقت را به راحتي و گشاده رويي مي پذيرد، و هم صبر و تحمّل او در مقابل حوادث و تلخي ها فزوني مي يابد، و هم قدرت و تحمّل مخالف در او توسعه مي يابد.» «ابن مسعود» از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله درباره تفسير اين آيه پرسيد که چگونه انسان شرح صدر پيدا مي کند؟ فرمود: «اِذا دَخَلَ النُّورُ فِي الْقَلْبِ اِنْشَرَحَ وَ انْفَتَحَ؛ هنگامي که نور وارد قلب انسان شد، گسترده و باز مي گردد.» عرض کردم اي رسول خدا! نشان? آن چيست؟ فرمود: «اَلْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِي عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْاِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ ؛ (12) نشان? آن توجّه به سراي جاويد، جدا شدن از سراي غرور (و دنيا) و آماده گشتن براي استقبال از مرگ، پيش از آمدن آن است.» 4. اميدواري اميد و رجا بالهاي حرکت انسان به سمت تکامل و پيشرفت هستند. انساني که اميد ندارد، حرکت و تلاش ندارد، در نتيجه پيشرفت ندارد، و هر کسي از سرماي? اميد برخوردار است، هميشه در حال تحرّک و تلاش مي باشد. يقيناً کساني که دين مدارند و به خدا و دستورات او ايمان دارند، هميشه در زندگي سرشار از اميدواري به لطف بي پايان الهي هستند. قرآن کريم مي فرمايد: (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ)؛ (13) «کساني که ايمان آورده و کساني که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند، به رحمت پروردگار اميد دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.» انسان مؤمن به خداوند هيچگاه بن بست ندارد، به همين جهت خودکشي و امثال آن نيز در بين مؤمنان وجود ندارد. آمار خودکشي در جايي بالا است که از همه جا قطع اميد کرده، و از منبع اصلي اميد؛ يعني خداوند بريده اند. در سال 2000 م خودکشي در آمريکا 29 هزار و 350 مورد گزارش شد که 2/ 7% مرگ وميرها را دارا بود (14). امام علي عليه السلام فرمود: «اِجعَلوُا کُلَّ رَجائِکُم لِلّهِ سُبحانَهُ وَ لا تَرجوُا اَحَداً سِواهُ، فَاِنَّهُ ما رجا اَحَدٌ غَيرَ الله تَعالي، اِلّا خَابَ؛ (15) تمام اميدتان به خداي منزه باشد و به کسي غير از او اميد نداشته باشيد؛ زيرا کسي که به غير خدا اميد داشته باشد، نااميد خواهد شد.» در دعاي ماه مبارک رجب مي خوانيم: کسي که بر غير تو وارد شود، محروم شده است، و آن کس که به غير تو رو کند، زيانکار، و هر کس که به درگاه غير تو رو آورد، محتاج، و هر کس که از غير فضل و کرم تو درخواست کند، بي برگ ونوا گرديده است. درِ لطف تو بر روي مشتاقان باز و خير و احسانت براي درخواست کنندگان بذل شده است، و فضل و کرمت براي سائلان مباح «وَ نَيلُکَ مُتاحٌ لِلآمِلينَ؛ (16) و عطايت براي اميدواران مهيّا است.» و يا در دعاي ديگري مي خوانيم: «يَا مَن اَرجوُهُ لِکُلِّ خَيرٍ؛ (17) اي خدايي که اميد تمامي خيرها از تو مي رود.» 5. کاميابي همچنان که اسلام، تأمين کنند? کاميابي انسان به صورت کامل و غير قابل تصوّر در آخرت است، در دنيا نيز با تدبيرهايي که انديشيده است، کاميابي را براي مؤمنان به ارمغان مي آورد. قرآن کريم مي فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً)؛ (18) «هر کس کار شايسته اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي که مؤمن است، او را به حياتي پاک؛ زنده مي داريم.» از حضرت علي عليه السلام سئوال شد: مراد از «حيات طيّبه» چيست؟ فرمود: «اَلقناعَةُ؛ (19) قناعت کردن است.» جمع آيه و روايت اين مي شود: کسي که مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد، داراي حيات پاکيزه؛ يعني قناعت است. در واقع قناعت داشته هاي انسان را گوارا مي کند و به انسان احساس رسيدن به مطلوب و کاميابي دست مي دهد و بر عکس، کسي که ايمان و عمل صالح ندارد، به کم قانع نيست و طبعاً به هر مرحله اي از زندگي دنيوي و لذات آن مي رسد، احساس مي کند به آنچه که مي خواهد، نرسيده است؛ و لذا از داشته ها احساس کاميابي نمي کند؛ بلکه در واقع آنچه دارد، جهنّمي است در مقابل زياده خواهيهايي که دارد. امام علي عليه السلام فرمود: «اَنْعَمُ النَّاسِ عَيْشاً مَنْ مَنَحَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْقَنَاعَةَ وَ أَصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ؛ (20) با نعمت ترين (و بهترين) زندگي از آن کسي است که خداي منزّه به او قناعت بخشيده و همسرش را براي او اصلاح نموده است.» وقتي کسي قناعت دارد، خود را کامياب مي داند؛ لذا از داشته هاي موجود احساس گوارايي دارد، و در مسائل جنسي نيز به همسر خود قانع است؛ لذا به دنبال ناموس ديگران نيست. بر عکس، آنهايي که ايمان ندارند، هميشه به دنبال لذّت خواهي و زياده طلبي هستند و هرگز از داشته هاي خود احساس لذت و کاميابي نمي کنند. امام به حق ناطق، حضرت صادق عليه السلام چه زيبا فرمود: «اقْنَعْ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَكَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَا عِنْدَ غَيْرِكَ وَ لَا تَتَمَنَّ مَا لَسْتَ نَائِلَهُ فَإِنَّهُ مَنْ قَنِعَ شَبِعَ وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ لَمْ يَشْبَع ؛ (21) به آنچه خدا قسمتت کرده است، راضي باش و به آنچه نزد ديگران مي باشد نگاه (طمع آلود) نداشته باش و آرزوي آنچه را نداري؛ به دل راه مده! (که داشته هايت خوار و بي مقدار نشود).» تا اين حَد بي نيازي!! در داستان ديوژن و اسکندر بعد از آنکه اسکندر در جايي فاتح شده بود، هم? طبقات از جمله دانشمندان به ديدن او مي آمدند و تبريک مي گفتند؛ اما ديوژن نيامد. اسکندر گفت: حال که او نيامده، ما به سراغ او مي رويم، و رفت. ديوژن در بيابان آفتاب گرفته بود. اسکندر با سران سپاه مي رفت. از دور صداي سم اسبها را شنيد. با تعجب نيم خيز شد. اسکندر بالاي سرش آمد و قدري با او صحبت کرد. ديوژن با بي اعتنايي جواب او را داد. اسکندر گفت: از من چه مي خواهي؟ ديوژن گفت: اينکه بروي کنار و سايه ات را از سر من کم کني؛ چون آفتاب گرفته بودم و تو مانع شده اي. اسکندر خيلي متعجب شد و با خود گفت: يعني تا اين حَد استغنا و بي نيازي! وقتي بيرون آمد، سران سپاه انتقاد مي کردند که اين مرد احمق...؛ ولي اسکندر خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود و اين جمل? معروف را گفت: که اگر اسکندر نبودم، دوست داشتم ديوژن باشم (22). ادامه دارد... 1) غررالحکم، عبدالواحد آمدي، دفتر تبليغات، قم، 1366ش، ص 85، ح 1391. 2) واقعه/ 16- 37. 3) بحارالانوار، علامه مجلسي، مؤسسة الوفاء، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 8، ص 133، و ح 39، ص 120، ح 11. 4) رعد/ 28. 5) يونس/62. 6) حديد/ 23. 7) انعام/ 82. 8) تفسير نمونه، مکارم شيرازي. دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1370، ج 5، ص 321. 9) تفسير الصافي، فيض کاشاني، مؤسسة الاعلمي، بيروت، دوّم، 1402، ج 2، ص 136. 10) تفسير نمونه، مکارم شيرازي و همکاران، ج5، ص 322 الي 321. 11) زمر/ 22. 12) بحار، علامه مجلسي، ج 74، ص 95؛ مکارم الاخلاق، رضيُّ الدين طبسي، انتشارات شريف رضي، قم، 1412 ق، ص 446؛ تفسيرقرطبي، ج 8، ص 5691؛ تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج 19، ص 426. 13) بقره/ 218. 14) اصغر جدّائي، نورالسجاد، اوّل، 1383، ص249. 15) غرر الحکم، عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، انتشارات دفتر تبليغات، قم، 1366ش، ص196، ح3861. 16) مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمي، اعمال ماه رجب، دعاهاي هر روز ماه رجب. 17) 18) نحل/ 17. 19) نهج البلاغه، سيد رضي، ص 676، حکمت 229؛ .بحارالانوار، علامه مجلسي، ج68، ص345. 20) غررالحکم، آمدي، ص 393، ح 9076 و 9284؛ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج75، ص454. 21) الکافي، محمدبن يعقوب کليني، تحقيق علي اکبر غفاري، دارالصعب و التعارف، بيروت، چاپ چهارم، 1401 ق، ج 8، ص 243، ح 337. 22) مجموعه آثار فلسفه تاريخ (1- 4)، مرتضي مطهري، صدرا، قم، ج 15، ص 1069. منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره145