بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مهدي عزيزان پلوراليزم نجات در انديشه اسلامي (1) واژه پلورال (plural) به معناي كثرت و تعدّد، و واژه پلوراليسم (pluralism) به معناي كثرت گرايي يا گرايش به كثرت به كار مي رود. پلوراليسم داراي انواعي از قبيل: معرفتي، ديني، اخلاقي، نجات، فرهنگي و سياسي است. از بين اين انواع، آنچه موضوع اين نوشتار است، پلوراليسم نجات مي باشد. در اين بحث، مسئله آن است كه آيا سعادت و نجات اخروي ،ويژه پيروان دين خاصي است يا پيروان اديان متفاوت مي توانند از سعادت و نجات اخروي بهره مند شوند؟ قائلان به پلوراليسم نجات از عقيده دوم كه همان نجات پيروان اديان متعدد و متكثر است، دفاع مي كنند. فرضيه ها در قبال مسئله پلوراليسم نجات در جغرافياي انديشه اسلامي، سه فرضيه قابل طرح است كه پس از بررسي و تفحص لازم در منابع اسلامي لاجرم يكي از آنها از توفيق و تأييد بيشتري برخوردار خواهد شد و مورد قبول اهل نظر قرار خواهد گرفت. اين سه فرضيه عبارت اند از: 1. انكار مطلق پلوراليسم نجات؛ 2. پذيرش مطلق پلوراليسم نجات؛ 3. پذيرش و انكار مشروط پلوراليسم نجات. رابطه پلوراليسم معرفتي و پلوراليسم نجات در صورت پذيرش مطلق پلوراليسم نجات و اعتقاد به اهل نجات بودن پيروان اديان متعدد، جاي اين پرسش وجود دارد كه آيا نجات پيروان اديان متعدد به دليل حقانيت و درستي آموزه هاي آن اديان است يا توجيه ديگري در كار است؟ به عبارت ديگر، آيا پذيرش پلوراليسم نجات مبتني بر پذيرش پلوراليسم معرفت ديني و حقانيت اديان متكثر است يا مي توان با انحصاري دانستن دين كامل در يك آيين و ردّ پلوراليسم معرفت ديني، پلوراليسم نجات را از راه ديگري پذيرفت؟ و به طور خلاصه، آيا بين پلوراليسم معرفت ديني و پلوراليسم نجات ملازمه اي منطقي وجود دارد يا خير؟ عده اي را عقيده بر آن است كه اعتقاد به پلوراليسم نجات مستلزم تن دادن به پلوراليسم معرفتي و ديني است و بدون اعتقاد به حقانيت همه اديان و وجود صراطهاي مستقيم نمي توان به نجات يافتن پيروان آنها معتقد شد. چنانچه در بخش معرفتي و اعتقاد ديني، حقانيت را به يك آيين منحصر كنيم، لاجرم بايد نجات و سعادت را نيز در همان آيين محدود نماييم. تئوريسين برجسته اين نظريه در دوران معاصر «جان هيك » 1 است. او گرچه كشيشي مسيحي است و طبعاً بايد از حقانيت و سعادت آوري مسيحيت و كليسا دفاع كند، اما با رويكردي انتقادي به معتقدات كليسا، حقانيت و سعادت را منحصر در كليسا نمي داند. وي مي نويسد: «به عنوان يك نفر مسيحي لازم است توجه خود را روي مطلق گرايي مسيحي متمركز سازم. اين مطلق گرايي در گذشته اشكال نيرومندي به خود گرفته است و تبعات و لطمات انساني عظيمي نيز به دنبال داشته است. چه در گذشته و در عقيده جزمي كليساي كاتوليك رومي كه مي گفت: «بيرون از كليسا هيچ نجات و فلاحي وجود ندارد. » و چه در حركات ميسيونري معادل آن در كليساي پروتستان در قرن نوزدهم كه مي گفت: «بيرون از مسيحيت نجات و رستگاري متصور نيست. » 2 به طور خلاصه، مي توان مسير جان هيك را در رسيدن به پلوراليسم نجات به شكل زير ترسيم كرد: پلوراليسم معرفتي پلوراليسم معرفت ديني پلوراليسم نجات ناگفته نماند كه انگيزه اصلي او از اين طرح، رسيدن به پلوراليسم اجتماعي يا همان تحمل، مدارا و تساهل و تسامح پيروان اديان متكثر با يكديگر در صحنه زندگي اجتماعي است و طرح و پذيرش پلوراليسم معرفت ديني و نجات، ابزاري براي رسيدن به پلوراليسم اجتماعي و افزايش ظرفيت ادراكي انسانها براي تحمل و مدارا با يكديگر در زندگي اجتماعي است. نقطه مقابل اين ديدگاه، عقيده كساني است كه معتقدند اعتقاد به پلوراليسم نجات مستلزم تن دادن به پلوراليسم معرفتي نيست و مي توان با ردّ پلوراليسم معرفتي و اذعان به حقانيت يك دين و وجود تنها يك صراط مستقيم، پيروان ساير اديان را نيز مشروط به شرايطي، از نجات اخروي بهره م ند دانست. فيلسوفان مسلماني همچون: ابن سينا، ملاصدرا، علامه طباطبايي، امام خميني و استاد مطهري رحمهم الله از هواداران اين نظريه اند. از آنجا كه رسالت اين نوشتار، بررسي موضوع پلوراليسم نجات از ديدگاه منابع و مباني اسلامي است، از نقد و بررسي ديدگاه گروه نخست (جان هيك و مانند او) صرف نظر مي كنيم و بر اساس پذيرش بطلان پلوراليسم معرفتي و معرفت ديني و پذيرش حقانيت آموزه هاي اسلامي و جاودانگي و جهاني بودن آنها و انحصار صراط مستقيم در اسلام مبتني بر مكتب اهل بيت عليهم السلام، به بررسي موضوع مورد بحث مي پردازيم. بنابراين، بايد ديد آيا با انحصاري دانستن حقانيت و صراط مستقيم در دين اسلام، راهي براي پذيرش پلوراليسم نجات وجود دارد يا خير؟ پيرامون اين موضوع، با دو رويكرد عقلي و نقلي مي توان به بحث پرداخت. در رويكرد عقلي، اين موضوع قابل بحث است كه در نگاهي كلي و بدون تعيين مصاديق جزئي، وضعيت انسانها در قيامت چگونه است؟ آيا اكثر انسانها اهل شقاوت اند يا اهل سعادت و نجات؟ اما در رويكرد نقلي با استفاده از آيات و روايات و نظريات مفسران و متكلمان مسلمان، وضعيت گروههاي متفاوت انسانها مانند: مؤمنان، كافران، اطفال، مستضعفان و... مورد بررسي قرار مي گيرد. رويكرد عقلي از نظر سعادت و شقاوت انسانها در حيات اخروي، جاي اين اشكال وجود دارد كه با توجه به اينكه اكثر انسانها به لحاظ حكمت نظري فاقد كمالات عقلي و مغلوب جهل اند و به لحاظ حكمت عملي فاقد كمالات اخلاقي و مغلوب شهوت و غضب مي باشند، پس اكثر انسانها اهل شقاوت هستند و عده كمي از آنان به سعادت اخروي نايل مي شوند. برخي از فلاسفه مسلمان همچون: ابن سينا، خواجه نصير الدين طوسي و ملاصدرا به اين اشكال پاسخ داده اند. ابن سينا در كتاب اشارات و تنبيهات معتقد است: «همچنان كه حالات بدن انسان از سه حالت خارج نيست، حالات نفس انسان نيز داراي سه حالت است. بدن انسان يا در كمال زيبايي و صحت است، يا در كمال زشتي و مريضي و يا در حالتي بين اين دو. در زندگي دنيايي گروه اول (در كمال زيبايي و صحت) بهره فراواني از سعادت دنيوي مي برند [و گروه دوم هيچ گونه بهره اي] و گروه سوم [كه بين آن دو گروه اند] بهره معتدل و ميانه اي از آن. بر همين منوال، انسانها به لحاظ حالات نفساني نيز يا از كمال عقل و اخلاق برخوردارند، يا بهره اي متوسط از عقل و اخلاق دارند و يا هيچ بهره اي از آنها ندارند. گروه اول (در كمال عقل و اخلاق) به سعادت كامل اخروي مي رسند و گروه سوم (فاقد كمال عقلي و اخلاقي) جز رنج و اذيت بهره اي از آن جهان ندارند و گروه دوم كه بين آن دو قرار گرفته اند، در زمره اهل سلامت محسوب شده و بهره اي از خيرات حيات اخروي مي برند. هر يك از دو گروه اول و سوم (در كمال عقل و اخلاق يا فاقد آن دو) تعداد كمي دارند اما گروه دوم (بين آن دو) بيشترين افراد را در خود جاي داده است. از انضمام گروه اول و دوم به يكديگر، گروه اهل نجات و سعادت شكل مي گيرد كه واجد بيشترين افراد است و گروه سوم كه اهل شقاوت اند در اقليت خواهند بود. بنابراين، در جهان آخرت، سعادت و خير بر شقاوت و شرّ غالب است » 3 صدر المتألهين نيز معتقد است دقت نظر در اصول ديني و قواعد عقلي، موجب جزم و يقين بر اين نكته است كه اكثر مردم در آخرت، لزوماً اهل نجات و سلامت خواهند بود. وي سپس با استفاده از برهان لمّي اضافه مي كند: «خلقت هر نوعي از موجودات طبيعي، بايد به گونه اي باشد كه تمام افراد آن نوع يا اكثر آنها بدون مانع و مزاحم دائمي، به كمال مخصوص به خودشان برسند، مگر اينكه مزاحمت و ممانعتي به ندرت و غير دائمي رخ دهد. بر اساس اين برهان لمّي، تمام افراد نوع انسان نيز بايد به كمال انساني برسند و از سعادت و نجات بر خوردار شوند. » البته ملاصدرا تأكيد مي كند: «كمالي كه از آن سخن مي گوييم، تنها كمال اول و دوم انسان است، نه كمالات بعدي مانند حكمت و عرفان نسبت به خداوند و ملكوت و آيات او كه اقتضاء اين گونه كمالات در نهاد اكثر انسانها نيست، بلكه در طبيعت گروه اندكي از مردم قرار دارد. » ملا هادي سبزواري منظور ملا صدرا از كمال اول انسان را، كمالات مناسب با استعداد «نوع » انسان و مقصود از كمال دوم را، كمالات مناسب با استعداد هر يك از «افراد » انسان مي داند. 4 امام خميني رحمه الله در اين زمينه سخني خواندني دارند: «سبب اينكه عمل [بسياري از كافران] گناه و عصيان نيست و در نتيجه بر كار خود عقاب نمي شوند، اين است كه اكثر آنان جز مقداري كم و اندك نسبت به حقيقت جاهل بوده و در جهل خود مقصر نيستند، بلكه قاصر مي باشند. اما قاصرانه بودن جهل عوام آنان نسبت به وظايف و تكاليف الهي شان آشكار است؛ زيرا آنان در باب مذاهبي كه بر خلاف مذهبشان باشد، نينديشيده اند؛ بلكه نظير عوام مسلمانان به صحت مذهب خود و بطلان ديگر مذاهب قطع دارند. همان گونه كه عوام ما به سبب تلقين و نشو و نما در محيط اسلامي، بدون آنكه احتمال خلافي بدهند، به صحت مذهب خود و بطلان ساير مذاهب قطع دارند، عوام آنان نيز چنين مي باشند. كسي كه قطع دارد، از متابعت از قطع خود معذور است و عصيان و گناهي بر او نوشته نمي شود. او به خاطر تبعيت از قطع خود، عقوبت نمي شود. اما غير عوام كفّار، اغلب آنان به سبب تلقيناتي كه از ابتداي طفوليت به آنان داده شده و به سبب رشد در محيط كفر، بر مذاهب باطل جزم داشته و معتقدند؛ به گونه اي كه هر گاه هر چه بر خلاف آن به آنان گفته شود، به ردّ آن مي پردازند. عالم يهودي و نصراني، نظير عالم مسلمان حجت غير خود را صحيح نمي داند و بطلان حجت غير او، برايش نظير ضروريات است؛ زيرا صحت مذهب او برايش ضروري است و احتمال خلاف آن را نمي دهد. آري، اگر در ميان عالمان آنان كسي باشد كه احتمال خلاف بدهد و از نظر به حجت آن، به سبب عناد يا تعصب خود داري ورزد، مقصر است. نظير كساني از علماي يهود و نصارا كه در صدر اسلام چنين بوده اند. نتيجه آنكه كفار [جاهل] نظير مسلمانان جاهل، به دو قسم تقسيم مي شوند: بعضي قاصر و بعضي مقصرند و تكاليف در اصول و فروع بين همه مكلفان مشترك است، اعم از اينكه عالم و يا جاهل قاصر و يا مقصر باشند و كفار، بر اصول و فروع عقاب مي شوند؛ البته در صورتي كه حجت بر آنها تمام شده باشد. در غير اين صورت، عقابي بر آنان نيست. پس همچنان كه معاقب بودن مسلمان بر فروع، به اين معنا نيست كه آنها اعم از اينكه قاصر يا مقصر باشند، بر فروع عقاب مي شوند، به حكم عقل و اصول عدالت در مورد كافران نيز از همه جهات بر همين مقياس مي باشد. » 5 غزالي از علماي اهل سنت مي گويد: «بيشتر مردم در كودكي ايمان آورده اند و سبب تصديقشان تنها تقليد از پدران و معلمان خويش بوده است؛ زيرا به آنان حسن ظن داشته اند و خود آنان هم از خودشان بسيار ستايش كرده و ديگران نيز آنان را ستوده اند و از مخالفانشان بسيار بدگويي كرده و درباره انواع بلاهايي كه بر كساني كه اعتقادي جز اعتقاد آنان داشته اند، داستانهايي گفته اند كه فلان يهودي در قبرش به شكل سگ مسخ شد و فلان رافضي به شكل خوك در آمد و داستان خوابهايي را نقل كرده اند. چيزهايي از اين قبيل، تنفر از آنها و گرايش به ضد آنها را در نفوس كودكان غرس مي كند؛ به گونه اي كه شك، به طور كلي از قلوب آنان بركنده مي شود؛ زيرا آموزش در كودكي مانند نقش روي سنگ است. سپس بر اين اعتقادات نشو و نما پيدا مي كنند و آن را در نفس خود استوار مي سازند و پس از بلوغ، بر اعتقاد جازم و تصديق محكم خويش كه شكي به آن راه ندارد، باقي مي مانند. از اين رو، ديده مي شود كه فرزندان مسيحيان و رافضيان و زردشتيان و مسلمانان همگي جز بر عقايد پدرانشان و اعتقادات باطل يا حق آنان به بلوغ نمي رسند و به گونه اي به آن عقايد قطع دارند كه اگر ايشان را قطعه قطعه كنند، از آن عقايد دست بر نمي دارند؛ در حالي كه براي آنها دليلي واقعي يا ظاهري ندارند. همچنين ديده مي شود كه غلامان و كنيزان مشرك در حالي اسير مي شوند كه اسلام را نمي شناسند. پس هنگامي كه اسير مسلمانان شدند و مدتي با آنان زندگي كردند و در خود ميل به اسلام را يافتند، مثل آنان مي شوند و عقيده آنان را مي پذيرند و به اخلاق آنان متخلق مي شوند. همه اينها فقط به سبب تقليد و سرمشق قرار دادن است كه در پيروان يافت مي شود. طبايع مخصوصاً طبايع كودكان و جوانان، بر سر مشق قرار دادن سرشته شده اند. پس از اينجا معلوم مي شود كه تصديق جازم بر بحث و ترتيب دادن ادله توقف ندارد. » 6 شهيد مطهري رحمه الله نيز در فصل نهم كتاب «عدل الهي » تحت عنوان «عمل خير از غير مسلمان » در بحث پر مخاطره اي مي گويد: «ما معمولاً وقتي مي گوييم: فلان كس مسلمان نيست، نظر به واقعيت مطلب نداريم. از نظر جغرافيايي، كساني را كه در يك منطقه زندگي مي كنند و به حكم تقليد و وراثت از پدران و مادران مسلمان اند، مسلمان مي ناميم و كساني ديگر را كه در شرايط ديگر زيسته اند و به حكم تقليد از پدران و مادران وابسته به ديني ديگر هستند يا اصلاً بي دين اند، غير مسلمان مي ناميم. بايد دانست اين جهت ارزش زيادي ندارد؛ نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و كافر بودن. بسياري از ماها مسلمان تقليدي و جغرافيايي هستيم. به اين دليل مسلمان هستيم كه پدر و مادر ما مسلمان بوده اند و در منطقه اي به دنيا آمده و بزرگ شده ايم كه مردم آن مسلمان بوده اند. آنچه از نظر واقع با ارزش است، اسلام واقعي است و آن اين است كه شخص قلبا در مقابل حقيقت تسليم باشد و در دل را به روي حقيقت گشوده باشد تا آنچه را كه حق است، بپذيرد و عمل كند و اسلامي كه پذيرفته است، بر اساس تحقق و كاوش از يك طرف و بي تعصبي از طرف ديگر باشد. اگر كسي داراي صفت تسليم بوده و به عللي اسلام بر او مكتوم مانده باشد و او در اين باره بي تقصير باشد، هرگز خداوند او را معذب نمي سازد، او اهل نجات از دوزخ است... . » 7 وي در پايان بحث دشوار و طولاني خويش، نجات از عذاب و استحقاق پاداش عمل نيك را براي اكثريت قاصر غير مسلمان به شرح زير قائل مي شود: «به نظر حكماي اسلام از قبيل بو علي و صدر المتألهين، اكثريت مردمي كه به حقيقت اعتراف ندارند، قاصرند، نه مقصر. چنين اشخاصي اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عمل خالص قربة الي اللّه انجام دهند، پاداش نيك عمل خويشتن را خواهند گرفت. تنها كساني به شقاوت كشيده مي شوند كه مقصر باشند، نه قاصر. » 8 آن شهيد در يك سخنراني مربوط به اواخر عمر پر بركت خويش كه بعداً تحت عنوان «حق و باطل » تنظيم و منتشر شده است، اکثر مسيحيان و كشيشان مسيحي را مستحق بهشت دانسته و گفته است: «شما اگر به همين مسيحيت تحريف شده نگاه كنيد و برويد در دهات و شهرها، آيا هر كشيشي را كه مي بينيد، آدم فاسد و كثيفي است؟ و اللّه! ميان همينها صدي هفتاد هشتادشان مردمي هستند با يك احساس ايماني و تقوا و خلوص كه به نام مسيح و مريم عليهما السلام چقدر راستي و تقوا و پاكي به مردم داده اند. تقصيري هم ندارند. آنها به بهشت مي روند. كشيش آنها هم به بهشت مي رود. پس حساب روحانيت حاكم فاسد مسيحي و پاپها را بايد از اكثريت مبلغين و پيروان مسيح عليه السلام جدا كرد.» 9 حاصل سخن در اين بخش، آن است كه بر اساس رويكرد عقلي، اكثر مردم در جهان آخرت با اختلاف مراتب و درجات، از سعادت و نجات برخوردار خواهند بود و عده معدودي از آنها دچار شقاوت و عذاب ابدي خواهند شد. در ادامه، بايد ديد آيا اين نتيجه گيري عقلي، مورد تأييد متون نقلي نيز هست يا خير؟ ادامه دارد... . پي نوشت: 1) 5291) J - Hick 2) مباحث پلوراليزم ديني، جان هيك، ترجمه عبد الرحيم گواهي، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، چاپ اول، 1378، صص 93 - 94. 3) اشارات و تنبيهات، ابن سينا، مؤسسه نصر، تهران، ج 3، ص 325. 4) متن و پاورقي اسفار، ج 7، صص 70 - 81. 5) مكاسب محرمه، امام خميني رحمه الله مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، 1381 ش، ج 1، صص 134 - 133. 6) الجام العوام عن علم الكلام، ابو حامد محمد بن محمد الغزالي، بيروت: دارالكتاب العرب، 1406ع صص 115 - 116. 7) مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، ص 293. 8) همان، ص 342. 9) همان، ج 3، ص 439. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره90.