پیام روشن و حرف آخر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام روشن و حرف آخر - نسخه متنی

علی مختاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
علي مختاري
پيام روشن و حرف آخر
بعضي گويندگان با بيان مباني و اقوال گوناگون در مقام اظهار لحيه و فخر فروشي هستند و انتظار دارند مخاطب، احسن الاقوال را پيدا كند.
گاهي استاد در كلاس درس تخصّصي بحث مي‌كند. در چنين محفل علمي و تحقيقي، نقل اقوال، بيان ادله طرفين، ترجيح و نقد و تبيين صورتهاي گوناگون مسئله و احتمالات و... راهگشاست؛ زيرا همه اهل فن و داراي متن هستند و هر روزه همراه استادند. اين خيلي تفاوت دارد با يك جلسه سخنراني. در خطابه بايد قول صحيح يا مختار گوينده، درست تبيين و با ضرس قاطع، تكليف مستمع روشن گردد. اينكه مخاطب را سردرگم رها كنيم و ذهنش را مشوش سازيم كه برخي چنين و بعضي چنان مي‌گويند و شايد اين گونه و احتمال است آن گونه و چنين و چنان باشد، راه و رسم تبليغ نيست.
بعضي گويندگان با بيان مباني و اقوال گوناگون در مقام اظهار لحيه و فخر فروشي هستند و انتظار دارند مخاطب، احسن الاقوال را پيدا كند. بايد گفت: وقتي خود سخنران سرگردان است، چه توقعي از مردم عادي و عوام! اين شيوه، انسان را به ياد پير داماد مثنوي مي‌اندازد كه به آرايشگر گفت: مي‌خواهم به حجله روم، لطفاً موهاي سفيد صورتم را بچين! ناگاه آرايشگر تمام موهاي سفيد و سياه سر و رويش را چيد و در دامنش ريخت و گفت: بنده فرصت كافي ندارم، خودت خوب و بدش را گزينش كن!
درباره پيامبرصلي الله عليه وآله گفته اند: «كَانَ كَلَامُهُ فَصْلًا يتَبَينُهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَهُ؛ 1
كلامش روشن و گويا [و پايان بخش منازعات و به اصطلاح، حرف آخر] بود؛ چنان كه هر شنونده‌اي آن را مي‌فهميد.»
درباره قرآن كريم هم مي‌خوانيم: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»؛ 2 «به حقيقت اين [قرآن] سخني است كه حق را از باطل جدا مي‌كند و هرگز شوخي نيست.» البته انتظار نمي‌رود كه روحاني همچون حضرات معصومين عليهم السلام باشد؛ ولي مي‌تواند پيام واضحي را در اختيار شنوندگان قرار دهد. بارها استاد آية الله حسن زاده در وصف معصومين عليهم السلام مي‌فرمود: «بنگريد تعبيرهايي كه در السنه و فتاواي علماء هست، در فرمايشات آنان نيست. نمي‌فرمايند: بنابر احتياط لازم يا واجب، چنين است؛ شايد چنان باشد؛ احتمال است اين طور باشد؛ علي الظاهر؛ گمان مي‌رود آن مطلب حق باشد و... هميشه به ضرس قاطع، حقايق ملكوتي را بيان مي‌فرمايند.»
در حق پيامبر خداصلي الله عليه وآله آمده است: «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلي‌»؛ 3 «پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است.»
حق محوري
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله چه در شوخيها وچه به هنگام غضب، از مدار حق بيرون نمي‌شد. از امام صادق عليه السلام نقل است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يدَاعِبُ وَ لَا يقُولُ إِلَّا حَقّاً؛ 4 رسول خداصلي الله عليه وآله شوخي و مزاح مي‌كرد، ولي جز حق چيزي بر زبان نمي‌آورد.»
به خاطر خودش غضب نمي‌كرد، ولي براي معيارهاي ديني و حدود الهي غضبناك مي‌گشت. وقتي احترام احكام الهي و حرمتها مي‌شكست، خشمگين مي‌شد، 5 اما جز حق نمي‌فرمود: «وَ كَانَ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ لَا يقُولُ إِلَّا حَقّاً؛ 6 در حال رضاو غضب، چيزي جز حق نمي‌گفت.»
حضرت صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «در جنگ احد مردم شكست خوردند [و فرار كردند] ؛ پس پيامبرصلي الله عليه وآله به شدت غضبناك شد و آن گاه كه خشمگين مي‌گشت، مثل دانه‌هاي لؤلؤ از پيشانيش عرق مي‌ريخت.» 7
حفظ حريمها
امام علي عليه السلام مي‌فرمايد: «كَانَ لَا يذُمُّ أَحَداً وَ لَا يعَيرُهُ وَ لَا يطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لَا عَوْرَتَهُ وَ لَا يتَكَلَّمُ إِلَّا فِيمَا رَجَي ثَوَابَهُ؛ 8 [رسول خداصلي الله عليه وآله] كردارش چنان بود كه احدي را مذمت نمي‌كرد و كسي را سرزنش نمي‌كرد و در پي لغزشها و زشتيهايش نبود و سخن نمي‌گفت، جز در موضوعي كه اميد ثوابش مي‌رفت.»
و نيز مي‌فرمايد: « مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَياءٍ وَ صِدْقٍ وَ أَمَانَةٍ لَا تُرْفَعُ فِيهِ الْأَصْوَاتُ وَ لَا تُؤْبَنُ فِيهِ الْحُرَمُ وَ لَا تُنْثَي فَلَتَاتُهُ مُتَعَادِلِينَ مُتَوَاصِلِينَ فِيهِ بِالتَّقْوَي مُتَوَاضِعِينَ يوَقِّرُونَ الْكَبِيرَ وَ...؛ 9 مجلس پيامبرصلي الله عليه وآله، مجلس بردباري، حياء، صدق و امانت بود. صداها در آن مجلس بالا نمي‌رفت و حرمتها در آن از بين نمي‌رفت و در پي لغزش ديگران و عيب جويي از آنان نبود. همه اهل پيوند [و صفا و ارتباط] بر محور تقوا بودند تواضع مي‌نمودند و بزرگان و سالخوردگان را تكريم مي‌كردند و... .»
آن حضرت اگر مي‌خواست عيوب حاضران را بر طرف كند، به در مي‌گفت تا ديوار بشنود. در احاديث حضرت، چنين تعبيرهايي زياد يافت مي‌شود: «مَا بَالُ اَقْوَامٍ...؛ 10 چرا عده‌اي چنين و چنان مي‌كنند!» و نمي‌فرمود: چرا شما حاضران يا چرا زيد و عمرو و بكر، چنين هستند.
آغاز و انجام با ياد خدا
نيازي نيست درباره ذكر سخن گفته شود؛ بهترين تقويت كننده تقواي اهل منبر، ياد خدا براي خودش مي‌باشد. از برخي واعظان بزرگ نقل است كه بر هر پله‌اي از منبر با ذكر «يا الله» از خداوند مدد مي‌جستند و برخي به مولايشان ابا عبدالله عليه السلام متوسل مي‌شدند؛ چنان كه از سرور واعظان معاصر مرحوم فلسفي نقل است كه پيش از هر منبر سه بار آية الكرسي مي‌خواند. امام حسين عليه السلام مي‌فرمايد: از پدرم درباره مجلس رسول خداصلي الله عليه وآله پرسيدم، فرمودند: «كَانَ صلي الله عليه وآله لَا يجْلِسُ وَ لَا يقُومُ إِلَّا عَلَي ذِكْرِ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ؛ 11 پيامبرصلي الله عليه وآله جز با ياد خدا نمي‌نشست و بر نمي‌خاست.»
اين گونه حالات، گذشته از استمداد و امداد الهي، در همنشينان و معاشران نيز تأثير گذار است.
بيان غرّاء، محكم و متين
سخنراني پيامبرصلي الله عليه وآله خيلي فخيم، فصيح و محكم بود. گفته اند: هر گاه مي‌خواست درباره قيامت انذار كند، همانند يك فرمانده لشكر سخن مي‌گفت: «كَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَيشٍ.» 12
امام حسن عليه السلام مي‌فرمايد: از دايي‌ام هند بن ابي هاله 13 در خواست كردم... و به او گفتم: منطق حضرت را توصيف كن! پس گفت:.».. يفْتَتِحُ الْكَلَامَ وَ يخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ؛ 14 از افتتاح تا اختتام، كلامش سراسر با تمام حنجره و فضاي دهان بود.»
ابن اثير درالنهاية، در شرح حديث چنين گويد: «اَلْاَشْدَاقُ جَوانِبُ الْفَمِ وَ اِنَّمَا يكُونُ ذَلِكَ لِرَحْبِ شَدْقَيهِ وَ الْعَرَبُ تَمْتَدَحُ بِذَلِكَ؛ 15 اشداق، اطراف دهان است و سخنراني او چنين بود؛ زيرا حنجره او باز بود و عرب، با اين صفت مدح مي‌كند.»
نيز از قول هند بن أبي هاله در وصف آن حضرت است: «سَهْلَ الْخَدَّينِ ضَلِيعَ الْفَمِ؛ 16 گونه هايش روان و دهانش [براي توليد صوت] فراخ بود.»
در روايتي كه ترمذي، طبري، زمخشري و فتال نقل كرده اند، نيز آمده است: «ضَلِيعَ الْفَمِ أَشْنَبَ مُفَلَّجَ الْأَسْنَانِ.» 17
بيشتر اين تعابير، مرادف گويايي در فارسي ندارد و چه بسا در زبان فارسي معناي زشتي داشته باشد؛ ولي در عربي مايه مدح و سبب رسايي سخن و به معناي همان بيان غرّا و محكم است.
توجه به تمام مجلس
اگر بين گوينده و شنونده ارتباط ديداري متقابل باشد، بسيار عالي است و در مجالسي كه به دليل كمبود فضا و سالن يا جدا بودن جايگاه بانوان، اين امر مقدور نيست، بهتر است از دوربينهاي مدار بسته و... استفاده شود تا گوينده را ببينند. اصولاً نگاه استاد و گوينده بي تأثير نيست. 18
استاد آية الله حسن زاده مي‌فرمود: «حضور در درس، انتقال معارف از استاد حي به شاگرد حي است؛ ولي استفاده از نوار درسي، از ميت به حي است و اين دو خيلي تفاوت دارد.»
درباره پيامبرصلي الله عليه وآله آمده است كه به يك جا نگاه نمي‌كرد. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَينَ أَصْحَابِهِ ينْظُرُ إِلَي ذَا وَ ينْظُرُ إِلَي ذَا بِالسَّوِيةِ؛ 19 رسول خداصلي الله عليه وآله بر اين شيوه بود كه نگاهها و توجهاتش را بر ياران توزيع مي‌كرد و به اين طرف و آن طرف يكسان مي‌نگريست.»
جوامع الكلم
بارها استاد آية الله جوادي مي‌فرمودند: «سخنان پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله حاوي امّهات معارف و خطوط كلّي دين است و به جاست كتاب «نهج الفصاحة» همواره همراه مبلغان باشد.»
شايد از آن رو كه آن حضرت فرصت فراواني در اختيار نداشته اند؛ ولي در احاديث ساير معصومان عليهم السلام، پرداختن به مسائل جزئي و تشريح آن امهات، وجود داشته است و به منزله شرح متن مي‌باشد و قرآن و احاديث معتبر پيامبرصلي الله عليه وآله حكم متن را دارد.
امام حسن عليه السلام از قول دايي خود هند بن أبي هاله درباره پيامبرصلي الله عليه وآله مي‌فرمايد: «دَائِمُ الْفِكْرِ لَيسَتْ لَهُ رَاحَةٌ وَ لَا يتَكَلَّمُ في غَيرِ حَاجَةٍ... يفْتَتِحُ الْكَلَامَ وَ يخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ يتَكَلَّمُ بِجَوَامِعِ الْكَلِمِ فَصْلًا لَا فُضُولَ فِيهِ وَ لَا تَقْصِيرَ؛ 20 همواره در تفكر و انديشه بود، آسودگي نداشت، در غير مورد نياز ساكت بود... جوامع الكلم را به عنوان فصل الخطاب و حرف نهايي، بيان مي‌داشت، نه زياده گويي [و يا سخن اضافي] داشت و نه كوتاهي سخن... .»
عدم ايجاد نگراني و ناراحتي
شنوندگان بر اساس عادات يا خصلتهايي فردي، قومي و مليتي حساسيتهايي دارند كه از برخي پيامها يا واژگان، ناراحت مي‌شوند. گفته اند در سخنوري آن حضرت، آزار مخاطب نبود: «وَ كَانَ لَا يكَلِّمُ أَحَداً بِشَي ءٍ يكْرَهُهُ...؛ 21 شيوه‌اش چنان بود كه با احدي به چيزي سخن نمي‌گفت كه رنجيده خاطر [و نگران] نمي‌شود.»
مبلّغ نيز بايد مواظب باشد خيلي از آيات و روايات را جز در جاي مناسب بيان نكند، تا باعث نفرت از دين يا گوينده نشود.
استفاده از حركت دست و اشارات
سخنران حالتهاي گوناگوني به خود مي‌گيرد؛ گاه نكته‌اي را با تعجب يا غضب و يا خنده و خرسندي و يا... بيان مي‌كند. بديهي است شكل و شمائل و اشارات گوينده نيز بايد با همان حالت رواني و روحي او هماهنگ باشد تا تأثير گذار گردد. درباره پيامبرصلي الله عليه وآله نوشته اند: «إِذَا أَشَارَ أَشَارَ بِكَفِّهِ كُلِّهَا وَ إِذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا وَ إِذَا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِهَا يضْرِبُ بِرَاحَتِهِ الْيمْنَي بَاطِنَ إِبْهَامِهِ الْيسْرَي وَ إِذَا غَضِبَ أَعْرَضَ وَ أَشَاحَ وَ إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ...؛ 22 به هنگام اشاره، با تمامي دست اشاره مي‌كرد و وقتي تعجب مي‌كرد، آن را بر مي‌گرداند و به هنگام سخن گفتن، دستها را به هم مي‌رساند و با كف دست راست به كف انگشت شست دست چپ مي‌زد [البته به گونه‌هاي ديگر مثلاً بالعكس هم روايت شده است. 23 و زماني كه غضب مي‌كرد، رو بر مي‌گرداند و اعراض مي‌فرمود و به هنگام خرسندي، چشمها را فرو مي‌بست و نهايت خنده‌اش تبسّم [دندان نما] بود... .»
و چه نيكوست كه ما سخنراني را با تبسم به پايان ببريم.
پي نوشت:
1) مكارم الاخلاق، ص 23.
2) طارق / 13 - 14.
3) ضحي / 3.
4) تاريخ و سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله، امير ملك محمودي، ص 333.
5) ر. ك: سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 45.
6) همان، ص 76.
7) بحارالانوار، ج 16، صص 193 - 194، به نقل از: روضه كافي، ص 110.
8) سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 17.
9) همان، به نقل از: تاريخ و سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله، ص 314.
10) همان.
11) بحارالانوار، ج 16، ص 152، ح 4.
12) همان، ص 256، ح 36.
13) هند بن ابي هاله تميمي، ربيب رسول خداصلي الله عليه وآله و مادرش حضرت خديجه عليها السلام بود. در جنگ بدر و شايد احد هم شركت كرد و شهيد شد. وي پيامبرصلي الله عليه وآله را خيلي عالي توصيف مي‌كرد.
14) بحارالانوار، ج 16، ص 150، ح 4.
15) همان، پانوشت.
16) همان.
17) همان.
18) درباره تأثير ديد و نگاه، به كتابهايي كه درباره چشم زخم نوشته اند مراجعه فرماييد! گويند لاك پشت با نگاه به تخمها، آنها را به جوجه تبديل مي‌كند، بر خلاف مرغ كه ناچار است حرارت بدن خود را به تخمها منتقل كند.
19) بحارالانوار، ج 16، ص 280، ح 121، به نقل از: كافي، ج 8، ص 268.
20) بحارالانوار، ج 16، صص 149 - 150، ح 4.
21) همان، ص 237.
22) بحارالانوار، ج 16، ص 150، ح 4.
23) همان، پانوشت.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره85
/ 1