تأملی در معانی و مستندات مشهورترین القاب معصومین علیهم السلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأملی در معانی و مستندات مشهورترین القاب معصومین علیهم السلام - نسخه متنی

عبدالکریم پاک نیا تبریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
معرفت معصومين عليهم السلام
تأملي در معاني و مستندات مشهورترين القاب معصومين عليهم السلام
عبدالکريم پاک نيا تبريزي
بدون ترديد از سويي شناساندن حضرات معصومين عليهم السلام براي نسل نو بر مبلّغان و متوليان فرهنگ ديني امري شايسته و ضروري است، و از سويي ديگر نامها و القاب آن گراميان حكايت گر برخي از ويژگيهاي زيباي اخلاقي و اجتماعي آنان مي باشد. در اين فرصت با بهره گيري از اين القاب شريف، به معاني و مأخذ آنها پرداخته، ارتباط آن با خصوصيات آن حضرات بر ما معلوم مي شود.
رسول اكرم، حضرت محمد صلي الله عليه وآله (مصطفي؛ برگزيده)
از ميان القاب متعدد آن حضرت، مصطفي بيشتر معروف است. (1) آن حضرت خودش در مورد لقب مصطفي مي فرمايد: «يَا عَلِيُّ! اَنْتَ اَخِي وَاَنَا اَخُوكَ وَاَنَا الْمُصْطَفَي لِلنُّبُوَّةِ؛ (2) يا علي! تو برادر من و من برادر تو هستم، فقط من براي پيامبري از سوي خداوند متعال انتخاب شده ام.»
در صحف ادريس نيز از لقب «مصطفي» براي آن حضرت ياد شده و ساير اوصاف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به شايسته ترين وجهي آمده است. بخشي از آن چنين است: «اخْتَرْتُ لَهُمْ نَبِيّاً مُصْطَفَي؛ من براي بندگان صالح، مخلص و با تقوايم «مصطفي» را پيامبر گردانيدم.»
آنگاه خداوند متعال به حضرت آدم خطاب كرد: اي آدم! به ذريّه ات بنگر. و حضرت آدم در ميان ذريّه اش گروهي را ديد كه نور آنان تمام آفاق را فرا گرفته و درخشش ويژه اي دارد. حضرت آدم عليه السلام پرسيد: پروردگارا! اينان كيانند؟ خداوند فرمود: اينها پيامبران از نسل تو هستند. حضرت آدم دوباره پرسيد: آنان چند نفرند؟ فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار پيامبرند كه سي صد و پانزده نفر از آنان نبي مرسل هستند. حضرت آدم عرض كرد: خدايا! چرا نور آخرين نفر از سلسله انبيا از همه درخشنده تر و تابناك تر است؟ خداوند فرمود: او محمد، پيامبر فرستاده، مورد اعتماد، نجيب، محرم اسرار، برگزيده، پاك خالص، حبيب، دوست و گرامي ترين مخلوق در پيشگاه من است و محبوب ترين، نزديك ترين، شناخته ترين مخلوقاتم مي باشد. او از نظر علم، حلم، ايمان، يقين، صداقت، نيكوكاري، پاكدامني، تواضع و فروتني، پارسايي و فرمانبري از تمام آنان برتر مي باشد.
براي او از حاملين عرشم و ساير آفريده ها در آسمانها و زمين پيمان گرفته ام كه به او ايمان آورده و به نبوّتش اقرار كنند. اي آدم! به او ايمان بياور كه در نزد من مقام و منزلت، فضل نور و وقارت فزوني يابد. حضرت آدم عليه السلام گفت: به خدا و پيامبرش محمد ايمان آوردم. خداوند فرمود: من نيز فضل و كرامت تو را افزايش دادم. اي آدم! تو اولين پيامبر و فرزندت محمد صلي الله عليه وآله آخرين آنان مي باشد. (3)

پيشواي نخستين، امام علي عليه السلام امير المؤمنين، تغذيه كننده مؤمنين
«ابو حمزه ثمالي» ، از امام باقر عليه السلام سؤال نمود: «لِمَ سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّيَ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لِأَنَّهُ مِيرَةُ الْعِلْمِ يَمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا يَمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِه ؛ (4) اي فرزند رسول خدا! براي چه علي عليه السلام به امير المؤمنين موسوم گرديده، و اين اسمي است كه احدي قبل از آن حضرت به آن ناميده نشده است و براي احدي بعد از آن جناب جايز نيست؟ حضرت فرمودند: زيرا حضرتش سرچشمه و معدن علم بود، كه ديگران از او تغذيه مي كردند و احدي غير از آن حضرت اين طور نبود.»
«يعقوب بن سويد» نيز در همين رابطه از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيد: فدايت شوم! براي چه اميرالمؤمنين عليه السلام به اين نام موسوم شد؟
امام عليه السلام فرمود: «لِأَنَّهُ يَمِيرُهُمْ الْعِلْمَ أَمَا سَمِعْتَ فِي كِتَابِ اللَّهِ: «وَ نَمِيرُ أَهْلَنا»؛ (5) براي آنكه حضرت علم را به مؤمنين اطعام مي كرد، چنانچه حقّ تعالي در كتاب عزيزش مي فرمايد: ما براي اهل خود طعام تهيه مي نماييم.» (6)

سلام بر «امير مؤمنان»
خداوند ـ جلّ جلاله ـ جناب جبرئيل را به نزد محمد صلي الله عليه وآله فرستاد تا آن حضرت در حال حيات خويش براي ولايت علي عليه السلام از مردم شاهد و گواه بگيرد و پيش از وفات خود حضرتش را به نام «اميرالمؤمنين» نامگذاري نمايد.
پيامبر صلي الله عليه وآله نه نفر از ياران و مشهورين اصحاب خود را خواند و فرمود: من شما را فرا خوانده ام تا گواهان الهي در روي زمين باشيد، خواه بر گواهي خود پايداري كنيد، يا كتمان نموده و از اداي شهادت خودداري كنيد.
سپس فرمود: ابا بكر! برخيز و بر علي بنام «امير مؤمنان» سلام ده. او گفت: آيا اين فرمان خدا و رسول او است؟ فرمود: آري. وي برخاست و بر آن حضرت به عنوان امير مؤمنان سلام داد. سپس فرمود: عمر! برخيز و بر علي بنام امير مؤمنان سلام كن. گفت: آيا به فرمان خدا و رسولش او را امير مؤمنان بناميم؟ فرمود: آري. او نيز برخاست و سلام كرد. سپس به «مقداد بن اسود كندي» فرمود: برخيز و بر علي به نام امير مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد، و سخن آنان را تكرار نكرد.

در صحف ادريس نيز از لقب «مصطفي» براي آن حضرت ياد شده و ساير اوصاف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به شايسته ترين وجهي آمده است. بخشي از آن چنين است: «اخْتَرْتُ لَهُمْ نَبِيّاً مُصْطَفَي؛ من براي بندگان صالح، مخلص و با تقوايم «مصطفي» را پيامبر گردانيدم.»

آنگاه به «ابي ذرّ غفاري» فرمود: برخيز و بر علي بنام امير مؤمنان سلام ده. وي برخاست و سلام داد بعد به «حذيفه يماني» فرمود: برخيز و بر امير مؤمنان سلام كن. او برخاست و سلام داد. سپس به «عمّار بن ياسر» فرمود: برخيز و بر امير مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد. بعد به «عبد الله بن مسعود» فرمود: برخيز و بر علي بنام امير مؤمنان سلام ده. او برخاست و سلام داد. بعد به «بريده» كه از همه آنان جوان تر بود، فرمود: برخيز و بر امير مؤمنان سلام كن. او نيز برخاست و سلام داد.
پس از آن رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «إِنَّمَا دَعَوْتُكُمْ لِهَذَا الْأَمْرِ لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ اللَّهِ أَقَمْتُمْ أَمْ تَرَكْتُمْ؛ (7) من شما را براي اين كار خواندم تا در اين زمينه گواهان الهي باشيد، خواه بر آن پايدار بمانيد، يا نمانيد (ترك اداي شهادت كنيد).»

حضرت فاطمه سلام الله عليها زهرا؛، درخشنده، نوراني
مشهورترين لقب حضرت فاطمه، «زهرا» است که به معناي درخشنده و و نوراني است. جابر مي گويد: محضر مبارك امام صادق عليه السلام عرض كردم: براي چه فاطمه سلام الله عليها به زهرا معروف گرديد؟
حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي؛ (8) زيرا خداوند متعال او را از نور عظمت خودش آفريد، و هنگامي كه نور وجود فاطمه سلام الله عليها درخشيد، آسمانها و زمين به نورش روشن گشت و ديدگان فرشتگان از شدّت نورش بسته شد و تمام ملائكه، حقّ تبارك و تعالي را سجده نموده، عرض كردند: معبودا! اين نور چه خصوصيّتي دارد كه اين قدر تابان و روشن است؟
خداوند متعال به آنها وحي فرمود: اين نور از نور من است که در آسمان ساكنش كرده ام. آن را از عظمت خويش آفريده ام. آن را از صلب پيامبري از پيامبران كه بر تمام انبيا تفضيل و برتريش داده ام، خارج نموده ام. از اين نور پيشواياني را كه به امر من قيام مي كنند و مردم را به طرف من هدايت مي نمايند، بيرون مي آورم. اين پيشوايان را پس از انقطاع وحي جانشينان خود در روي زمين قرار مي دهم.»

يهودي در پرتو نور زهرا سلام الله عليها
روزي اميرالمؤمنين عليه السلام از مردي يهودي ـ به نام زيد ـ قدري قرض گرفت و چادر حضرت فاطمه سلام الله عليها را ـ كه از پشم بود ـ پيش وي رهن گذاشت.
يهودي آن چادر را به خانه برد و در اتاقي گذاشت. وقتي شب شد، زن يهودي به آن اتاق رفت. ناگاه نوري را از آن چادر ديد كه تمام اتاق را روشن كرده است. با حال شگفت زده فرياد زد و شوهر خود را خواست و آنچه را ديده بود براي شوهرش بازگو كرد.
يهودي شگفت زده شده، فراموش كرده بود كه چادر حضرت فاطمه سلام الله عليها در آن خانه است. با سرعت داخل اتاق شد، ديد كه آن اشعه نوراني از چادر آن خورشيد عصمت است كه مانند بدر منير خانه را روشن كرده است.
وي از مشاهده اين حالت تعجبش بيش تر شد، و همراه با زنش به خانه خويشان خود دويدند و 80 نفر از ايشان با مشاهده اين نور زهرايي ايمان آورده و دلهايشان به نور اسلام منور گرديد. (9)

پيشواي دوم، امام حسن عليه السلام مجتبي؛ برگزيده، منتخب
امام حسن عليه السلام پيشواي دوم شيعيان جهان به لقب «مجتبي» موسوم است. مجتبي يعني برگزيده و انتخاب شده. در روايات متعددي كه از امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، امام حسن عليه السلام را با لقب «مجتبي» ياد كرده اند؛ (10) چرا كه او برگزيده خداوند متعال براي رهبري امت اسلام بود. (11)
در حرز امام سجاد عليه السلام مي خوانيم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ خَدِيجَةَ الْكُبْرَى وَ الْحَسَنِ الْمُجْتَبَى ؛ (12)

اوصاف مجتبوي
از اهل بيت عليهم السلام روايات متعددي نقل شده است كه جلوه اي بارز از اين صفت مجتبوي و اخلاق زيباي امام مجتبي عليه السلام است.
شخصي نيازمند وارد محضر امام حسن مجتبي عليه السلام شد كه از اظهار حاجت در جمع حاضران خجالت مي كشيد و نمي توانست نياز خود را در ميان جمع شفاهاً به امام عليه السلام عرض كند. امام كه متوجه حضور وي و رنج دروني اش شده بود، به وي اشاره فرمود: خواسته ات را بنويس و آن را به ما بده. چون مرد نيازش را نوشته و به امام تقديم كرد، امام آن را خوانده و با تواضع تمام چندين برابر خواسته مرد را به وي بخشيد.
برخي كه شاهد صحنه بودند، عرض كردند: اي فرزند رسول خدا! اين يادداشت چه پربركت بود! امام حسن عليه السلام به او فرمود: بركت اين ورقه براي ما بيش تر است؛ زيرا خداوند ما را شايسته انجام كار نيك قرار داده است. آيا نمي دانيد كه كار خير آن است كه بدون درخواست انجام شود؟ اگر، پس از آنكه فرد نيازش را به تو باز گويد چيزي به او ببخشي، در واقع اهدايي تو در مقابل آبروي او است. چه بسا فرد محتاج شب در بسترش با بي تابي و نگراني به صبح رسانده و در ميان بيم و اميد غوطه ور بوده است كه آيا فردا اندوهناك و شكست خورده بازش مي گردانند يا با خوشحالي و سرور؟
پس او به نزد تو مي آيد، در حالي كه زانوانش مي لرزد و دلش از ترس و دلهره لبريز است. پس اگر تو حاجت وي را در ازاي آبرويش روا داري، بذل آبرو براي وي بسي بزرگ تر و سنگين تر از كار خيري است كه در حق او انجام داده اي. (13)

پيشواي سوم، امام حسين عليه السلام سيد الشهداء، سرور شهيدان
در روايات و تاريخ، امام حسين عليه السلام را با لقب شهيد و سيد الشهدا مي شناسيم، از جمله در «حديث لوح» در مورد اين لقب امام حسين عليه السلام خداوند متعال چنين مي فرمايد: «جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَه ؛ (14) حسين را به عنوان گنجينه دار وحي خودم برگزيدم و او را با شهادت گرامي داشته و زندگي اش را به سعادت و نيكبختي پايان دادم. او سالار و بلند مرتبه ترين شهيدان راه فضيلت است. سخن كامل من به همراه او و حجت تمام شده ام در نزد او است.

شوق شهادت در انديشه امام حسين عليه السلام
عشق به شهادت و جانفشاني در راه حق سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته بود و شهادت را برترين نوع مرگ مي دانست و مي فرمود:
و إن تكن الأبدان للموت أنشئت
فقتل امرئ و الله بالسيف أفضل (15)
«اگر بدنها براي مرگ آفريده شده اند، پس كشته شدن يك انسان با شمشير در راه خداوند برترين نوع مرگ مي باشد.»
البته شوق شهادت در وجود امام عليه السلام به اين معنا نبود كه خود را تسليم مرگ كند و هيچ گونه اقدام و دفاعي از خود نشان ندهد؛ بلكه آن پيشواي حقيقت طلبان در برابر ظلم و ستم غارتگران بيت المال و متعرّضين به مسلمانان، شديداً مقابله و دفاع مي كرد، و هنگامي كه در نيمه رجب سال 60 هـ ‍. ق در معرض بيعت با يزيد قرار گرفت، احساس نمود كه دين خدا جز با شهادت آن حضرت احيا نخواهد شد. به كنار قبر پيامبر صلي الله عليه وآله آمد و عرضه داشت: «اي رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت! با اكراه و اجبار از جوار تو بيرون مي روم، ميان من و تو جدايي انداختند؛ زيرا با يزيد بن معاويه كه شرابخوار و فردي فاسق و فاجر است، بيعت نكردم. اكنون با تمام ناخوشايندي از نزد تو خارج مي شوم.»
امام عليه السلام را خوابي سبك فرا گرفت و در عالم رؤيا جدّش رسول خدا صلي الله عليه وآله را زيارت كرد. پيامبر صلي الله عليه وآله او را در آغوش گرفته و صورتش را بوسيد و در ضمنِ سخناني فرمود: «اي محبوب من! اي حسين! پدر و مادر و برادرت در كنار من مشتاق ديدار تو اند، براي تو در بهشت درجات عالي است كه به آن نخواهي رسيد؛ مگر با شهادت.» (16)
بعد از اين بشارت، شوق شهادت در راه اعتلاي كلمه الله در وجودش مضاعف گرديد. هنگامي كه امام با ياران خويش به سوي كربلا رهسپار بود، در راه «فرزدق» شاعر آن حضرت را ملاقات كرده و بعد از سلام عرض كرد: اي پسر رسول خدا! چگونه به كوفيان دل مي بندي و اعتماد مي كني، در حالي كه پسرعمويت مسلم بن عقيل و دوستانش را كشتند؟! چشمان حضرت پر از اشك شد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت كند، او به سوي آرامش الهي و بارگاه عطرآگين بهشت و خشنودي خداوند هجرت كرد. او تكليف خود را انجام داد و هنوز تكليف ما باقي است.» (17)

پيشواي چهارم، امام علي بن الحسين عليه السلام سجّاد، بسيار سجده كننده
«جابر بن يزيد جعفي» نقل كرده است كه حضرت باقر عليه السلام فرمود: «إِنَّ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام مَا ذَكَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نِعْمَةً عَلَيْهِ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا قَرَأَ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا سُجُودٌ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا دَفَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سُوءً يَخْشَاهُ أَوْ كَيْدَ كَائِدٍ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا فَرَغَ مِنْ صَلَاةٍ مَفْرُوضَةٍ إِلَّا سَجَدَ وَ لَا وُفِّقَ لِإِصْلَاحٍ بَيْنَ اثْنَيْنِ إِلَّا سَجَدَ وَ كَانَ أَثَرُ السُّجُودِ فِي جَمِيعِ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ فَسُمِّيَ السَّجَّادَ لِذَلِكَ؛ (18) پدرم علي بن الحسين عليه السلام نعمتي از نعمتهاي خدا را ذكر نمي فرمود؛ مگر آنكه سجده مي نمود و آيه اي از آيات كتاب خداي عزّ و جلّ را كه در آن سجود بود، قرائت نمي كرد؛ مگر آنكه به سجد مي رفت و حقّ تعالي از آن حضرت بدي را كه از آن خوف داشت يا كيد و حيله حيله گري را دفع نمي فرمود؛ مگر آنكه به شكرانه اش سجده مي فرمود و اثر سجده در تمام م واضع سجود آن حضرت ظاهر و آشكار بود، براي همين به «سجاد» موسوم گشت.»

زين العابدين؛ زينت عبادتگران
رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «هر گاه قيامت بپا شود، منادي ندا مي كند: كجا است زين العابدين؟ پس گويا من به فرزندم علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام مي نگرم و مي بينم كه از بين صفوف گام بر مي دارد و در مقابل جمعيت، در عرصات محشر حاضر مي شود.» (19)

سرآمد نيايشگران
«طاووس يماني» مي گويد: «حضرت علي بن الحسين عليه السلام را ديدم كه از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف مي كرد و به عبادت مشغول بود، و چون خلوت شد و كسي را نديد، به آسمان نگريست و گفت: خدايا! ستارگان در افق ناپديد شده اند و چشمان مردم به خواب رفته، و درهاي تو بر روي درخواست كنندگان گشوده است.
طاووس - كه جمله هاي زيادي در اين زمينه از مناجاتهاي خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مي كند ـ مي گويد: امام چند بار در خلال مناجات خويش گريست، سپس به خاك افتاد و بر زمين سجده كرد، من نزديك رفتم... برخاست، نشست و فرمود: كيست كه مرا از ياد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض كردم: من طاووس هستم اي پسر پيامبر! علت اين زاري و بي تابي چيست؟ ما بايد چنين كنيم كه گناهكار و خطا پيشه ايم... شما چرا با اين نسبت شريف و پيوند عالي در وحشت و هراس هستيد؟ به من نگريست و فرمود: نه ، نه، اي طاووس! سخن نسب را كنار بگذار. خدا بهشت را براي كسي آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد؛ هرچند غلامي سياه چهره باشد؛ و آتش را آفريده است براي كسي كه نافرماني كند؛ ولو آقازاده اي از قريش باشد. مگر نشنيده اي سخن خداي تعالي را: «وقتي كه در صور دميده شود، نسبتها منتفي است و از يكديگر پرسش نمي كنند.»؟ به خدا قسم! فردا تو را سود نمي دهد؛ مگر عمل صالحي كه امروز پيش مي فرستي.» (20)

پيشواي پنجم، امام محمد بن علي عليه السلام باقر العلوم، شكافنده دانشها
«جابر بن عبد الله انصار» مي گويد: «از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه مي فرمود: اي جابر! تو خواهي ماند تا فرزندم محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام را كه در تورات معروف به «باقر» است ملاقات كني. وقتي او را ملاقات نمودي، از طرف من به او سلام برسان!
جابر در يكي از كوچه هاي مدينه محضر امام باقر عليه السلام رسيد كه امام در دوران كودكي بود و شكل و قيافه آن گرامي را همانند رسول خدا صلي الله عليه وآله يافت. به امام عرض كرد: به پروردگار كعبه سوگند! شمائلت مثل شمائل رسول خدا صلي الله عليه وآله مي باشد.
پسرم! رسول خدا صلي الله عليه وآله به تو سلام رسانده است. حضرت فرمودند: بر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلام باد، مادامي كه آسمانها و زمين برپا هستند، و بر تو اي جابر! سلام باد كه تبليغ سلام نمودي.
جابر عرضه داشت: «يَا بَاقِرُ أَنْتَ الْبَاقِرُ حَقّاً أَنْتَ الَّذِي تَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ (21) اي باقر! تو حقاً و قطعاً باقري، تويي كه علم را مي شكافي شكافتني.» سپس جابر محضر امام عليه السلام مشرّف مي شد و در مقابل آن حضرت مي نشست و حضرت به او تعليم مي فرمود و بسا در آنچه جابر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كرد مرتكب اشتباه مي شد، حضرت اشتباهش را تصحيح مي فرمود و جابر آن را از حضرت مي پذيرفت و به كلام خود رجوع كرده و مي گفت: اي باقر! خدا را شاهد مي گيرم كه در كودكي به شما حكمت داده شده است.»

پيشواي ششم امام جعفر صادق عليه السلام، راستگو و درستكار
رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: «إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّهُ سَيَكُونُ فِي وُلْدِهِ سَمِيٌّ لَهُ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ يُسَمَّى كَذَّاباً؛ (22) هر گاه فرزندم جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب متولّد شد، او را «صادق» بناميد؛ زيرا به زودي در فرزندان اين امام شخصي هم نامش مي آيد كه به ناحقّ ادّعاي امامت نموده و كذّاب ناميده مي شود.»

در اوج صداقت
يكي از حاجيان در مدينه خوابيده بود. وقتي بلند شد كيف پولش را ربوده بودند. از جاي خود برخاست. حضرت صادق عليه السلام را مشغول نماز ديد. چون او را نمي شناخت، دامنش را گرفته و گفت: تو كيف مرا برده اي. امام عليه السلام فرمود: در كيف تو چقدر پول بود؟
گفت: هزار دينار. امام آن مرد را به منزل برد و هزار دينار به او داد. وقتي آن مرد پول را گرفت و به منزل خود برگشت، ديد كيف پولش در خانه است. با عذرخواهي خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد، پول را تقديم كرد. امام عليه السلام از گرفتن آن خودداري نمود و فرمود: چيزي كه داديم، پس نمي گيريم. آن مرد بعد جستجو نمود كه اين شخص كيست. گفتند: جعفر بن محمد الصادق عليه السلام است. گفت: حقيقتاً كه او صادق است. (23)

پيشواي هفتم، امام موسي بن جعفر عليه السلام كاظم، فروبرنده خشم
«ربيع بن عبد الرحمن» گفت: «كَانَ وَ اللَّهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ مِنَ الْمُتَوَسِّمِينَ يَعْلَمُ مَنْ يَقِفُ عَلَيْهِ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ يَجْحَدُ الْإِمَامَ بَعْدَهُ إِمَامَتَهُ فَكَانَ يَكْظِمُ غَيْظَهُ عَلَيْهِمْ وَ لَا يُبْدِي لَهُمْ مَا يَعْرِفُهُ مِنْهُمْ فَسُمِّيَ الْكَاظِمَ لِذَلِكَ؛ (24) به خدا سوگند! حضرت موسي بن جعفر عليه السلام از فراستمنداني بود كه مي دانست پس از رحلتش از دنيا چه كسي بر او وقف نموده و امامت امام بعدي را انكار مي كند؛ ولي با اين حال غيظ خود را بر ايشان فرو مي برد و آنچه را كه از ايشان مي دانست، ابراز و اظهار نمي نمود. براي همين «كاظم» نماميده شد.»
بنابراين، لقب «كاظم» براي حضرت گوياي همين خصلت و شهرت ايشان در فرو خوردن خشم و غضب است. «ابن حجر عسقلاني» دانشمند و محدث اهل سنت مي نويسد:
«موسي كاظم، وارث علوم پدر و داراي فضل و كمال بود. در پرتو گذشت و بردباري فوق العاده اي كه در رفتار با مردم نادان از خود نشان داد، كاظم لقب يافت... .»

نمونه اي از بردباري امام كاظم عليه السلام
مردي در مدينه با دشنام و توهين امام عليه السلام را آزار مي داد. برخي از ياران امام عليه السلام پيشنهاد كردند كه او را از ميان بردارند؛ اما امام عليه السلام آنان را از اين كار منع كرد. محل كار او در مزرعه اي بيرون مدينه بود. امام بر چهارپايي سوار شد و خود را به مزرعه او رساند. مرد با ديدن امام فرياد مي زد، زراعت مرا پايمال نكن!
اما حضرت اعتنايي نكرد و همچنان جلوتر آمد. وقتي امام روبروي مرد كشاورز رسيد، پياده شد و با گشاده رويي پرسيد: براي اين مزرعه چقدر خرج كرده اي؟ گفت: صد دينار. فرمود: اميدواري چقدر سود نصيب تو شود؟ گفت: دويست دينار.
حضرت سيصد دينار به او داد و فرمودك زراعت هم از آن خودت. بدان آنچه را كه اميدواري برداشت كني، خدا به تو خواهد رساند. آن مرد بي درنگ از جا برخاست و سر امام كاظم عليه السلام را بوسيد و با نهايت پوزش از امام خواست گناهش را ناديده بگيرد. امام عليه السلام تبسمي كرد و بازگشت. روز بعد آن شخص در مسجد نشسته بود كه امام وارد شد. تا نگاه مرد به امام عليه السلام افتاد، گفت: خدا بهتر مي داند رسالت خود را در كدام خاندان قرار دهد.
دوستان با شگفتي پرسيدند: داستان چيست؟ تا ديروز به امام دشنام مي گفتي؟ او دوباره امام عليه السلام را دعا كرد و با دوستانش به ستيزه برخاست. امام عليه السلام از يارانش پرسيد: كدام بهتر است؟ نيت شما يا رفتار من؟ (25)

پيشواي هشتم، امام علي بن موسي عليه السلام رضا؛ خشنود و راضي
«احمد بنابي نصر بزنطي» مي گويد: «محضر امام جواد عليه السلام عرض كردم: گروهي از مخالفين شما تصوّر مي كنند مأمون نام پدر شما را رضا گذارده است؛ به خاطر آنكه آن حضرت به ولايت عهدي مأمون راضي بود. حضرت فرمود: «كَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا بَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَمَّاهُ بِالرِّضَا عليه السلام لِأَنَّهُ كَانَ رَضِيَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَمَائِهِ وَ رَضِيَ لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فِي أَرْضِه ؛ (26) به خدا قسم ايشان دروغ مي گويند و مرتكب فسق و فجور شده اند، خداوند متعال آن حضرت را «رضا» خواند؛ به خاطر آنكه حضرتش از خداوند متعال در آسمانش و از رسول و ائمّه عليه السلام بعد از رسول در زمين راضي و خشنود بود.»
راوي مي گويد: محضر مباركش عرضه داشتم: مگر تمام پدران شما عليه السلام از خدا و رسولش و ائمّه بعد از آن حضرت راضي و خشنود نبودند؟ حضرت فرمودند: آري. عرض كردم: پس چرا بين ايشان تنها پدر شما به رضا موسوم گرديد؟
فرمود: «لِأَنَّهُ رَضِيَ بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ كَمَا رَضِيَ بِهِ الْمُوَافِقُونَ مِنْ أَوْلِيَائِهِ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِهِ عليه السلام فَلِذَلِكَ سُمِّيَ مِنْ بَيْنِهِمُ الرِّضَا عليه السلام؛ (27) زيرا مخالفين و دشمنانش از او همانند موافقين و دوستانش خشنود بودند، در حالي كه اين امتياز براي هيچ يك از آباء گرامش عليه السلام نبود؛ براي همين از ميان همه، تنها آن حضرت به «رضا» موسوم گشت.
بنابراين هم خدا از او راضي بود، هم او به تقدير الهي خشنود بود و هم دوست و دشمن از آن گرامي راضي بودند، و امروزه بارگاه با عظمت حضرتش به وضوح اين مطلب را به اثبات مي رساند.

پيشواي نهم، امام محمد تقي عليه السلام جواد، بسيار بخشنده، تقي؛ بسيار با تقوا
صدوق مي فرمايد: «سُمِّيَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الثَّانِي التَّقِيَّ لِأَنَّهُ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَقَاهُ شَرَّ الْمَأْمُونِ لَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ بِاللَّيْلِ سَكْرَانَ فَضَرَبَهُ بِسَيْفِهِ حَتَّى ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ فَوَقَاهُ اللَّهُ شَرَّهُ؛ (28) حضرت محمد بن علي عليه السلام را تقي خواندند؛ زيرا نسبت به حقّ عزّ و جلّ تقوي اختيار نمود، پس خداوند نيز شرّ مأمون را از او برطرف كرد، و آن هنگامي بود كه مأمون شب، در حالي كه مست بود بر آن حضرت وارد شد و با شمشير ضربتي به جنابش زد تا اطمينان پيدا كرد آن حضرت را كشته است؛ ولي خدا آن حضرت را از آن ضربت محفوظ داشت.»
مشهورترين لقب آن گرامي «جواد» است كه نشانگر خصلت سخاوت در وجود آن حضرت مي باشد. (29) آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطاي فراوانش به اين نام خوانده اند كه برگرفته از نامهاي زيباي پروردگار متعال است. نام جواد يادآور جود و احسان پروردگار متعال است كن در وجود مقدس حضرت امام محمد تقي عليه السلام تجسم يافته و كرامت و احسان پدران بزگوارش را در اذهان زنده مي كند.

در پرتو جود جواد عليه السلام
«محمد بن حديد كوفي» در ا ين مورد مي گويد: «به همراه عده اي از شيعيان براي زيارت و انجام مناسك حج به مكه رفتيم. هنگام برگشت راهزنان به ما حمله كرده و تمام دارايي هايمان را به غارت بردند. به زحمت خود را به مدينه رسانده و به منزل امام نهم عليه السلام رفتيم. وقتي به محضر ايشان مشرف شدم، بدون اينكه سخن و يا گزارشي از سفر و حوادث آن به زبان بياورم، فرمود: اي علي بن حديد! راهزنان در منطقه عَرْج به شما حمله كرده و تمام هستي تان را به يغما بردند و شما سيزده نفر بوديد. آنگاه امام عليه السلام ما را يك به يك با نام خود و پدرانمان نام برد. گفتم: سرورم! به خدا قسم همين طور است كه شما اشاره كرديد.
سپس امام عليه السلام به خادمش دستور داد به ما لباسهايي عطا كنند و مبالغ زيادي دينار بياورند و تأكيد فرمودند: اينها را ميان خود و ياران تقسيم كن! كه به مقدار آن چيزي است كه از شما به غارت رفته علي بن حديد بعد از نقل اين همه لطف و احسان امام عليه السلام مي گويد: من آن مبالغ اهدايي را ميان دوستان و همسفرانم تقسيم كردم و همان طور كه امام فرموده بود، دقيقاً به اندازه داراييهايمان بود كه قبل از حمله راهزنان داشتيم.» (30)

پيشواي دهم، امام علي النقي عليه السلام هادي؛ راهنما
و امّا علّت ناميده شدن امام دهم، علي بن محمد عليه السلام به نقي، برخي گفته اند: «حضرت ابا الحسن علي بن محمد عليه السلام به نقي نامگذاري شد، به خاطر نقاء و حسن باطنش.» (31)
امام علي النقي عليه السلام را «هادي» نيز مي گويند؛ زيرا كه آن گرامي در دوران امامت خود بهترين راهنماي مردم بود. در اينجا به يك مورد از روشهاي هدايتگرانه آن گرامي اشاره مي كنيم:

بهترين شيوه راهنمايي مردم
روزي «محمد بطحايي» - كه از خاندان ابو طالب؛ ولي از پيروان بني عباس بود – از حضرت هادي عليه السلام نزد متوكل بدگويي كرد و گفت: در خانه او اموال و سلاح است. متوكل به «سعيد حاجب» دستور داد كه شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاحهايي را كه در خانه او يافت مي شود، براي وي بياورد. «ابراهيم بن محمد» اين واقعه را از زبان سعيد حاجب چنين نقل مي كند:
شبانه به سراي امام هادي عليه السلام رفتم. نردباني همراه داشتم. به وسيله آن خود را به بالاي بام خانه رساندم و در تاريكي از پلكان فرود آمدم. نفهميدم چگونه به صحن خانه رسيدم كه ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا كرد و فرمود: «سعيد! همان جا بمان تا برايت شمع بياورند!» مدتي نگذشت كه برايم شمعي آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت با كلاه و رداي پشمين بر تن روي سجاده اش كه بر حصيري پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من فرمود: «اين اتاقهاست، برو بگرد.» وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسيث قرار دادم و چيزي در آنها نيافتم. تنها كيسه زري ديدم كه به مُهر مادر متوكل ممهور بود، و كيسه هايي نيز يافتم كه از همان مهر داشتند. امام هادي عليه السلام فرمود: «اين سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشيري يافتم كه غلاف نداشت. من نيز كيسه ها و شمشير را برداشته، براي متوكل بردم.
چون متوكل به مهر مادرش بر روي كيسه نگريست، كسي را در پي او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوكل درباره آن كيسه ها پرسيد و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بيماري تو نذر كردم كه اگر بهبودي يابي، ده هزار دينار براي حضرت هادي ببرم و اين دينارها همان است. چنان كه مي بيني امام حتي كيسه ها را باز هم نكرده است!!
متوكل كيسه آخر را گشود، در آن چهارصد دينار بود. آن گاه دستور داد كه كيسه ها را پيش كيسه هاي ديگر ببرند و با دينارهايي كه در آنها بود، به علاوه شمشير به امام هادي عليه السلام بازگردانند.


وي مي گويد: من كيسه ها را به همراه شمشير دوباره باز گرداندم. از امام خجالت مي كشيدم، از اين رو به حضرت عرض كردم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شوم؛ اما چه كنم كه مأمور بودم. امام فرمود: «آنان كه ستم كردند به زودي خواهند دانست كه بازگشت شان به كجا خواهد بود.» (32)

پيشواي يازدهم، امام حسن بن علي عليه السلام عسكري؛ ساكن در منطقه نظامي
امام عسكري عليه السلام را به جهت اينكه در ميان پادگان نظامي در شهر سامرا به اقامت مجبور كرده بودند «عسكري» مي گويند. شيخ صدوق مي فرمايد: «إِنَّ الْمَحَلَّةَ الَّتِي يَسْكُنُهَا الْإِمَامَانِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهم السلام بِسُرَّ مَنْ رَأَى كَانَتْ تُسَمَّى عَسْكَرَ فَلِذَلِكَ قِيلَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الْعَسْكَرِيُّ؛ (33) [از اساتيدم (رض) شنيدم كه مي فرمود:] محلّه اي كه اين دو امام همام (علي بن محمد و حسن بن علي عليه السلام در سرّ من رأي مسكن قرار داده بودند، به عسكر موسوم بود. از اين رو، به هر يك از اين دو بزرگ بود. به هر يك از اين دو بزرگوار عسكري گفته شد.
يكي از خاطرات آن دوران را با هم مي خوانيم:
«محمد بن اسماعيل» مي گويد: «علي بن نارمش كه دشمن ترين افراد نسبت به اولاد علي بن ابي طالب عليه السلام بود، موظف به زندانباني امام حسن عسكري عليه السلام شد. به او دستور دادند كه هر چه مي تواني بر او سخت بگير؛ اما بيش از يك روز نگذشت كه احترام و بزرگداشت آن حضرت در نظر او به جايي رسيد كه در برابر امام عسكري عليه السلام چهره برخاك مي گذاشت و ديده از زمين برنمي داشت. و وقتي از نزد او خارج شد، بصيرت او به آن حضرت از همه بيش تر و ستايشش براي او از همه نيكوتر بود.» (34)

پيشواي دوازدهم، امام زمان عليه السلام
«ابو حمزه ثمالي» از حضرت باقر عليه السلام پرسيد: اي پسر رسول خدا! مگر شما همگي قائم به حق نيستيد؟
فرمود: آري. عرض كردم: پس چرا خصوص حضرت «قائم» عليه السلام را به اين نام خوانده اند؟ فرمود: هنگامي كه جدّم امام حسين عليه السلام كشته شد، فرشتگان گريستند و ضجّه زده، به درگاه الهي ناليدند و گفتند: خدايا! آيا از كسي كه برگزيده و فرزند برگزيده و بهترين خلق تو را كشته، چشم پوشي مي كني؟
خداي عزّ و جلّ به ايشان وحي نمود: اي ملائكه من! قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلين او انتقام خواهم گرفت؛ اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه اي كه از فرزندان امام حسين عليه السلام هستند را به ايشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند؛ زيرا در بين فرزندان حضرت يكي از آنها ايستاده و نماز مي خواند، حقّ تعالي فرمود: با اين «قائم» از قاتلين او انتقام خواهم گرفت. (35)

هادي و مهدي عليه السلام
مهدي و هادي، از القاب حضرت ولي عصر عليه السلام است؛ مهدي يعني هدايت شده، و هادي يعني هدايت كننده. و مهدي، كسي است كه مقام هدايت يافتنش به جايي رسيده كه مي تواند از طرف خداوند در مقام هدايت كردن برآيد.
به اين جهت حضرت باقر عليه السلام در مورد علت ناميده شدن امام زمان عليه السلام به «مهدي» فرمود: «فَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيَّ لِأَنَّهُ يُهْدَى لِأَمْرٍ خَفِيٍّ يَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاكِيَّةَ فَيَحْكُمُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِالْإِنْجِيلِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ؛ (36) آن حضرت را به اين جهت «مهدي» ناميده اند كه مردم را به امر مخفي و نهاني هدايت مي فرمايد. آن جناب تورات و تمام كتب آسماني ديگر را از غاري كه در انطاكيه هست بيرون آورده و بين اهل تورات با تورات و بين اهل انجيل با انجيل و بين اهل زبور با زبور و بين اهل فرقان با فرقان حكم مي فرمايد.»

هدايت به اطلاعات سرّي
«احمد بن اسحاق» امانتهاي ارسالي را كه شامل صد و شصت كيسه درهم و دينار ممهور به نام صاحبانشان بود و در داخل كيسه اي بزرگ قرار داشت، به محضر حضرت تقديم كرد. امام عسكري عليه السلام رو به كودك كرد و فرمود: فرزندم! هداياي دوستان و شيعيانت را تحويل بگير. كودك لب ه سخن گشود، عرضه داشت: آقاي من! آيا سزاوار است دستهاي پاكم را به اين هداياي آلوده كه حلال آن با حرام مخلوط شده است دراز كنم؟
امام عليه السلام به احمد فرمود: اي فرزند اسحاق! محتويات كيسه را خالي كن تا فرزندم (مهدي عليه السلام) حلال را از حرام جدا كند. احمد كيسه ها را يكي پس از ديگري بيرون آورد و آن كودك آنها را با نام صاحب سكه و محل سكونت آنها و مقدار سكه هايشان، چگونگي به دست آوردن آن مال و علت حلال و حرام بودنش را مشخص فرمود. در اين ميان مهر كيسه ها را مي شكست و احمد كه آنها را باز مي كرد، همان طور مي يافت كه آن كودك فرموده بود، تا اينكه كيسه ها تمام شد.
امام عسكري عليه السلام فرمود: راست گفتي فرزندم! آنگاه حضرت خطاب به احمد فرمود: اي پسر اسحاق! تمام اين پولها را جمع كن و به صاحبانشان برگردان و يا سفارش كن به آنها برسانند. ما نيازي به آنها نداريم، فقط پارچه آن پيرزن را بياور! (37)
1) الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ه‍ ق، ج 2، ص 311.
2) امالي، شيخ صدوق، نشر اعلمي، بيروت، چاپ پنجم، 1400ق، ص332، المجلس الثالث والخمسون.
3) بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسي، انتشارات اسلاميه، تهران، ج52، ص385.
4) علل الشرايع، باب العلة التي من أجلها سمي علي بن ابي طالب أمير المؤمنين، نشر داوري، چاپ اول، قم؛ بي تا، ج 1، ص160، ح 129.
5) همان، ص 161.
6) همان، ص129.
7) امالي، شيخ مفيد، نشر كنگره شيخ مفيد، قم، چاپ اول، 1413 ق، ص 30، المجلس الثاني.
8) علل الشرايع، باب العلة التي من اجلها سميت فاطمة الزهراء سلام الله عليها زهراء، ج 1، ص 180.
9) الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندي، مؤسسة الامام المهدي عليه السلام، قم، چاپ اول، 1409 ق، فصل في ذكر اعلام فاطمه البتول سلام الله عليها، ج 2، ص 538.
10) مهج الدعوات و منهج العبادات،‌سيد رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن طاووس، انتشارات دار الذخائر،‌ قم، ص 233.
11) بحار الانوار، ج 99، ص 247.
12) همان، حرز السجاد عليه السلام، ج 91، ص 265، باب 42.
13) تربيت در سيره امام حسن عليه السلام، عبد الكريم پاك‌نيا، نشر هجرت، ص 180.
14) الكافي، محمد بن يعقوب كليني، دار الكتب الاسلامية، باب ما جاء في الاثني عشر والنص عليهم?، 1388 ق، ج 1، ص 528.
15) اعيان الشيعه، سيد محسن امين،‌ نشر دارالتعارف، ج 1، ص 595.
16) همان، ص 218.
17) ينابيع المودة، سليمان بن ابراهيم قندوزي، نشر دار الاسوه، ج 2، ص 161.
18) علل الشرايع، شيخ صدوق، نشر مكتب الحيدرية، نجف، 1386 ه‍. ق، ج 1، ص 751.
19) همان، ص 743.
20) مجموعه آثار، شهيد مطهري، نشر صدرا، ج 1، ص 333، به نقل از بحار الانوار، ج 1، ص25.
21) علل الشرايع، ج 1، ص 753.
22) همان.
23) زندگاني حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، موسي خسروي، نشر اسلاميه، تهران، 1398ق، جاپ دوم، ص 18.
24) علل الشرايع، ج 1، ص 757.
25) بحار الانوار، ج 48، ص 102.
26) همان، ج49، ص4.
27) علل الشرايع، ج 1، ص 761.
28) بحار الانوار، ج 50، ص 16.
29) بحار الانوار، ج 99، ص 248.
30) الخرائج، ج 2، ص 668؛‌ موسوعة الامام الجواد عليه السلام، ج 1، ص 285.
31) اعلام الوري بأعلام الهدي، ص 355.
32) شعراء/ 227. بحار الانوار، ج 50، ص 199 و 200.
33) علل الشرايع، ج 1، ص 241.
34) اصول كافي، كتاب الحجّة، باب مولد ابي محمد الحسن بن علي عليه السلام، ح 1؛ الارشاد، شيخ مفيد، دار المفيد، ج 2، ص 330.
35) علل الشرايع، ج 1، ص 531.
36) همان، ج 1، ص 161.
37) بحار الانوار، ج 52، ص 80، ح 1 (با تلخيص)؛ و مهدي موعود، علي داني، دار الكتب الاسلامية، ص 649.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره145
تمامي حقوق اين پايگاه متعلق به معاونت تبليغ و آموزش هاي کاربردي حوزه هاي علميّه مي باشد.
/ 1