تجربه های تبلیغی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجربه های تبلیغی (2) - نسخه متنی

مرتضی دانشمند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
مرتضي دانشمند
تجربه هاي تبليغي (2)
ماه رمضان بود. براي اداي رسالت تبليغ به يكي از شهرهاي اطراف اصفهان رفته بودم. قرار بود يك ماه آنجا باشم.
يك روز در يكي از خيابانهاي شهر قدم مي زدم و مردم و مغازه ها را از نظر مي گذراندم. به يك كتابفروشي رسيدم. لحظه اي ايستادم و نگاهي گذرا به تيتر روزنامه ها و عنوان مجلات انداختم. بعد هم به مغازه رفتم. به دنبال بهانه اي براي گشودن باب گفتگو.
هميشه وقتي به اين آيه از قرآن مي رسيدم كه «جاءتهم رسلهم بالبينات » ؛ «پيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند. »، 1 اين برداشت به ذهنم مي رسيد كه پيام آوران و رسالت گزاران دين، دست كم در بسياري از موارد به سراغ مردم مي رفتند.
اين گونه نبوده كه هميشه آنها منتظر بمانند تا مردم بيايند و از آنها بپرسند.
نگاهي به قفسه كتابها انداختم. كتابها نوعا بازاري و ژورناليستي 2 و رمانهايي عشقي بود.
به فروشنده سلام كردم. آنگاه نام چند كتاب از «ده رمان مشهور» 3 را از او پرسيدم. پيش بيني ام درست درآمد. هيچكدام را نداشت.
شروع خوبي بود. تا اينجا من فعال عمل كرده بودم (نه منفعل) ؛ زيرا من پرسشگر بودم و او پاسخ دهنده. به كتابها اشاره كردم و پرسيدم: چقدر از اين كتابها را خوانده ايد؟ گفت: بعضيهايش را خوانده ام.
همه اين تمهيدها، پرسشها و زمينه چينيها، تنها براي شناختن مخاطب و به تعبير علم بيان، شناختن «مقتضاي حال » بود. چيزي كه بدون آن هر گونه اقدام تبليغي، تنها تير در تاريكي رها كردن بود و با رعايت كردن آن، دست كم نيمي از موفقيت به دست مي آمد.
من اين گونه پرسشها را هيچگاه كم تر از پرسشهاي طبيب از شخص بيمار نمي دانستم. نيز مسئله تبليغ و انتقال پيام را كمتر از طبابت به حساب نمي آوردم. بارها در نهج البلاغه خوانده ايم كه اميرالمؤمنين عليه السلام در توصيف پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «طبيب دوار بطبه؛ پزشكي كه همراه با طبابت خويش به دوره گردي مي پردازد. » 4
پرسيدم: آيا شغل اصلي شما كتاب فروشي است؟ و حدس مي زدم كه شغل ديگري هم داشته باشد. گفت: معلم هستم. براي اينكه فضاي گفتگو خيلي رسمي نباشد، به مزاح گفتم: پس شغل انبيا را پيشه كرده اي؟ 5 خنديد. پرسيدم: در چه زمينه اي تدريس داريد؟ گفت: جامعه شناسي. 6
ناخود آگاه به ياد كتاب و طرحي از شهيد مطهري رحمه الله افتادم. استاد مطهري در اين كتاب 26 وظيفه اصلي را براي روحانيت و حوزه هاي علميه برمي شمرد. در بند هفتم مي نويسد: «آشنائي با علوم انساني جديد از قبيل روان شناسي، جامعه شناسي، جغرافي جهاني، تاريخ جهاني، در حد بيگانه نبودن » 7 حس كردم استاد مطهري چه خوب ضرورتها را شناخته است و خود نيز به راستي نمونه خوبي براي يك روحاني موفق و كارآمد بود.
فكر كردم «جامعه شناسي » مي تواند نقطه اشتراك و نيز نقطه شروع مناسبي براي بحث ما باشد. پرسيدم: تحصيلات دانشگاهيتان چيست؟
پاسخ داد: فارغ التحصيل علوم اجتماعي هستم.
جاي آن بود كه از جامعه شناسي پلي و پيوندي به مباحث ديني بزنم. گفتم: نظر شما درباره «نقش نخبگان » در جامعه چيست؟
تاملي كرد. دانستم در بايگاني ذهنش به دنبال مفهوم نخبگان مي گردد. توضيح دادم: به نظر من نخبگان يعني كساني كه در جامعه از نوعي اقتدار برخوردارند؛ مثل نخبگان سياسي، مذهبي، ورزشي و.... به اصطلاح خودمان يعني كساني كه يك سر و گردن از ديگران بالاترند. 8
آنگاه گفتم: دوست دارم اگر اجازه دهيد حديثي را از پيامبر صلي الله عليه و آله درباره نقش نخبگان در تغييرات اجتماعي برايتان بخوانم.
اظهار اشتياق كرد. اين حديث را خواندم.
قال رسول الله صلي الله عليه و آله: «صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي واذا فسدا فسدت امتي. » قيل يا رسول الله ومن هما؟ قال: «الفقهاء والامراء»؛
«رسول خدا فرمودند: دو گروه از امت من هرگاه صالح و شايسته گردند، امت من صالح خواهند شد و هرگاه فاسد شوند، امت من فاسد خواهد گرديد. » پرسيدند: آنها چه كساني هستند؟ فرمود: «فقيهان و حاكمان. » 9
به تعبير جامعه شناسي نخبگان علمي و سياسي. اين كليد ساختن جامعه است. مي بيني بين دو رشته علوم ديني و جامعه شناسي چه قرابت و نزديكي وجود دارد.
سپس گفتم: شنيده ام در اين محل، فارغ التحصيلان بسياري از مقطع كارداني گرفته تا كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتري وجود دارد، نيز عالمان و طلاب علوم ديني. اگر آنها در كانوني گرد هم مي آمدند و درباره موضوعات، مسائل و مشكلات گوناگون جامعه تبادل نظر مي كردند، بسيار خوب بود. 10
برقي در نگاهش درخشيد. گفت: اتفاقا ما جلسه اي ماهانه داريم. همه فارغ التحصيلان جامعه شناسي دور هم جمع مي شويم و گفتگو مي كنيم.
اگر مبلغان بتوانند زبان هر صنفي را بشناسند كه قرآن كريم فرمود: «وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه »، 11 و در چنين جمعها و محافلي راه يابند، مي توانند بر جامعه و نسل جديد بويژه قشر تحصيل كرده تاثير گذار باشند.
البته اين كار بايستگيهايي را مي طلبد كه اسلام شناس معاصر، مرحوم شهيد مطهري، در كتاب «پيرامون جمهوري اسلامي » 12 به بسياري از آنها پرداخته است.
در اين ديدار به اين نكته اساسي توجه داشتم كه همه حرفها را در يك جلسه نبايد زد. 13 بايد مجالسي هم براي فكر كردن، و انديشيدن و هضم و جذب حرفها فراهم آورد. دامنه بحث را بايد كوتاه مي كردم. به اطراف مغازه نگاه كردم. تصويري از ورزشكاران فوتبال را ديدم. او هم در بين شان بود. گفتم: ورزشكار هم كه هستي.
به چيزي اشاره كرد. رد نگاهش را پي گيري كردم. نگاهم در قفسه به چند گلدان نقره اي افتاد. گفتم: پس جزو نخبگان ورزشي هم هستيد. 14
همه اين برخورد و گفتگو را كه بيش از نيم ساعت طول نكشيد، من تنها زمينه اي مي دانستم براي گفتگوهاي بعدي. كه البته چند جلسه اي ادامه يافت و موضوعات گوناگون اجتماعي، فرهنگي، هنري، و نويسندگان مختلف روشنفكري و كتابهاي آنها مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
از بحثهايي كه شده بود بسيار خشنود به نظر مي رسيد. اما نظر من چيز ديگري بود. به نظر من مهم تر از اصل بحثها اين بود كه يك طلبه توانسته با نمونه اي از نسل تحصيل كرده جديد هم سخن شود و وارد دنياي او گردد.
ادامه دارد...
پي نوشت:
1) روم/9. تعبير «جاءتهم رسلهم بالبينات » بيش از هشت بار در قرآن آمده است:
اعراف/101، يونس/13، ابراهيم/9، روم/9، فاطر/25، غافر/83 و...
2) ادبيات ژورناليستي، آثار نيم خلاقه يا خلاقه اي است كه از وقايع روزمره ملهم بوده و با تغيير آنها موضوعش كهنه مي شود. «واژه نامه هنر داستان نويسي، جمال ميرصادقي، ميمنت ميرصادقي، ص 11. »
3) درباره «ده رمان مشهور» (بهترينهاي ادبيات داستاني) ديدگاه يكساني وجود ندارد. «سامرست موام » از «جنگ و صلح »، «بابا گوريو»، «ديويد كاپرفيلد»، «برادران كارامازون »، «مادام بواري »، «سرخ و سياه »، «تپه هاي واترنيگ »، «توم جونز»، «موبي ديك »، «غرور و غرض » به عنوان ده رمان مشهور ياد مي كند. «ر. ك: بحث و نقدي درباره ده رمان بزرگ جهان، ترجمه كاوه دهگان. »
4) نهج البلاغه صبحي صالح، تحقيق شيخ فارس تبريزيان، خطبه 107.
5) شغل معلمي همان شغل انبيا است. » امام خميني، صحيفه نور، ج 7، ص 77.
6) مطالعه علمي چيستي جامعه، توسعه آن و رفتار اجتماعي. «فرهنگ. oxford »
7) استاد مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي.
8) نخبگان؛ اشخاص و گروههايي هستند كه در نتيجه قدرتي كه به دست مي آورند و تاثيري كه بر جاي مي گذارند، يا به وسيله تصميماتي كه اتخاذ مي نمائيد و يا به وسيله ايده ها، احساسات و يا هيجاناتي كه به وجود مي آورند، در كنش تاريخي جامعه اي مؤثر واقع مي شوند. «تغييرات اجتماعي، گي روشه، ص 121، ترجمه دكتر منصور وثوقي، نشر ني، چاپ هفتم، 76. »
9) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 2، ص 49.
10) حياة العلم بالتذاكر والتباحث؛ زندگي دانش در گرو مذاكره و مباحثه است. »
11) و هيچ رسولي را نفرستاديم مگر با زبان مردمش. » (ابراهيم/4) .
12) پيرامون جمهوري اسلامي، استاد مرتضي مطهري، ص 31، وظائف حوزه هاي علميه.
13) قال علي عليه السلام: «لاتقل مالاتعلم بل لا تقل كل ماتعلم؛ آنچه را بدان آگاهي نداري بر زبان نياور، حتي همه آنچه را كه مي داني نيز بر زبان مياور. » (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 68، ص 288) .
14)ورزشكاران... نخبگان سمبوليك با خصوصياتي انساني اند. كافي است توجهي را كه نسبت به زندگي اين گونه افراد و به تمرينات آنها و به ركوردهاي آنها در روزنامه هامبذول مي گردد، به خاطر آوريم تا به اين مسئله واقف شويم كه چرا آنها را به عنوان نمونه هاي اصيلي از شجاعت و هوش و جسارت و بي پروايي، سرسختي، مهارت و صفاتي از اين قبيل معرفي مي نمايند. «تغييرات اجتماعي، گي روشه، ص 125. »
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره51.
/ 1