تجربه های تبلیغی (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تجربه های تبلیغی (3) - نسخه متنی

مرتضی دانشمند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
مرتضي دانشمند
تجربه هاي تبليغي (3)
دومين روز از ماه رمضان است. قرار بر اين شده كه در دو مسجد از يك شهر برنامه نماز جماعت و سخنراني داشته باشم. بر خدا توكل مي كنم و از واسطه فيض الهي حضرت بقية الله براي كاميابي در اين رسالت خطير مدد مي طلبم.
آقاي... با يك ماشين از كارخانه مي آيد. دومين روز است كه با او آشنا شده ام. مردي متدين و خوش برخورد است. زود انس مي گيرد و دوست دارد فاصله ده دقيقه اي بين منزل تا كارخانه بيهوده سپري نشود. اما من به رغم عناوين، مسائل، قصه ها، حكايتها و تجربه هاي فراواني كه از پيش براي مباحث رمضان آماده كرده ام، همچنان وسواس و دلشوره آن را دارم كه با توجه به روحيه، فرهنگ و مقتضاي حال مخاطبان چه موضوعي را براي بحث انتخاب كنم.
آقاي... از زندگيش مي گويد و از فرزند بزرگش كه با او و مادرش راه نمي آيد. مي گويد: پسرش بيست و يك سال دارد. از عهد كودكي هر چه مي خواسته از كيف و كفش و كتاب و لباس و همه وسايل زندگي برايش فراهم كرده است. در دوران نوجواني برايش دوچرخه خريده و در جواني - به تقاضاي او - برايش حتي موتور و موبايل هم خريده است اما او در مقابل؛ انتظارات آنها را برآورده نكرده، حتي احترام پدر و مادر را نگاه نداشته و راهي را در پيش گرفته كه به تعبير او به «ناكجا آباد» مي رسد.
او همچنان به درد دلهايش ادامه مي دهد: «پسرم مدتي كوتاه به سربازي رفته، آنگاه تحت تاثير حرف دوستان كه گفته اند: «براي چه كسي خدمت مي كني؟» خدمت را نيمه كاره رها كرده و آمده است. حالا نمي دانم با او چه كنم. نه سراغ كار مي رود و نه به خدمت سربازي باز مي گردد. » پرسيدم: الآن چه مي كند؟ گفت: «هيچ، فقط در خانه وقت گذراني مي كند، منتظر است ما كار كنيم، پول تو جيبي اش را فراهم كنيم و او به ما افتخار بدهد و آنها را خرج كند. »
براي يك لحظه حسابي به فكر فرو رفتم. با خود گفتم: براستي اين تنها قصه يك فرد نيست. مشكل همه خانواده هايي است كه در آنها تعارض بين نسل قديم و جديد بروز كرده است. نسل گذشته اي كه دوست دارد فرزندان آنها با ارزشها و سنتهاي آنها همراهي كند و نسل تازه اي كه احيانا از ويژگيهاي بي ثباتي، بي تصميمي، انتظار زياد و تحمل اندك رنج مي برد.
به مسجد كارخانه رسيديم با خود گفتم همين مشكل را موضوع بحث روزهاي ماه رمضان قرار دهم. يقين دارم بهترين و زيباترين موضوعات، همانهايي هستند كه مستقيما برگرفته از متن واقعيات و به اصطلاح عالمان، «مبتلا به » باشند.
در مسجد كارخانه بين 200 تا 300 نفر (بطور متغير) حضور مي يافتند. مخاطبان را كارگران، كارمندان، مهندسان و مسئولان بخشهاي مختلف اداري كارخانه با تحصيلات گوناگون سيكل و ديپلم تا كارشناسي ارشد و دكتري تشكيل مي دادند. بالاخره «ناسازگاري نسل جديد و قديم » را با مقدمه زير به بحث گذاشتم:
«يكي از برنامه هاي مهم در ماه رمضان ارتباط با قرآن است. ارتباط ما با قرآن دست كم سه مرحله دارد؛ قرائت، ترجمه و تفسير. » آنگاه سخني از حضرت علي عليه السلام درباره «درمان با قرآن » مطرح كردم. «آن حضرت در توصيف پارسايان مي فرمايد: «اما الليل فصافون اقدامهم، تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا... يستثيرون به دواء دائهم؛ 1 چون شب شود (براي نماز) بر پا ايستاده، آيات قرآن را با تامل و انديشه مي خوانند،... و بوسيله آن درمان دردهاي خويش را مي جويند. » و ادامه دادم: قرآن نيز خود را كتابي «درمانگر» معرفي مي كند: «وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين » ؛ 2 «آياتي از قرآن را كه مايه درمان و رحمت براي مؤمنان است فرو مي فرستيم. »
و ادامه دادم: «لازمه درمان دو چيز است: اول شناخت درد. دوم شناخت درمان. اول بايد دردهاي خود را بشناسيم. آنگاه آنها را بر قرآن عرضه كنيم.
اكنون من يكي از مسائلي را كه براي بسياري از خانواده هاي با ايمان مطرح است با شما در ميان مي گذارم تا ببينيم قرآن چه راه حلهايي براي درمان آن ارائه مي دهد. آنگاه مشكل آقاي... را به طور مشروح و مفصل توضيح دادم 3 و سپس از نمازگزاران پرسيدم:
به نظر شما ريشه اين ناسازگاري بين نسل جديد و قديم در چيست؟ در خانواده؟ جامعه؟ دوستان و معاشران؟ و يا عوامل فرهنگ ساز ديگر؟
براستي آيا پدر و مادر در حق اين فرزند كوتاهي كرده اند؟ آيا آنچه را وظيفه خود مي دانسته در حق او انجام نداده اند؟ آيا خواسته هاي فرزند خود را برآورده نكرده اند؟ آيا بايد به نيازهاي مادي فرزند خويش پاسخ مثبت نمي دادند؟ پس عيب كار در كجاست و اين تعارض از كجا بروز كرده است؟ آيا در قرآن سوره يا آيه اي براي ريشه يابي، تحليل و درمان اين درد وجود دارد؟ كدام آيه و كدام سوره؟ »
آنگاه همين موضوع را در آن جمع (كه بيشترشان با روخواني قرآن آشنا بودند) به مسابقه گذاشته جوايزي نيز براي آن قرار دادم. روز اول فقط به طرح مشكل و موضوع پرداختم. بحث حدود سي دقيقه طول كشيد. روز دوم حس كردم ذهنها مثل آهن ربا براي جذب پاسخ آماده شده است. اما بايد اين تشنگي همواره پايدار بماند. براي همين به جاي پرداختن به پاسخ، منتظر پاسخ از سوي حاضران ماندم. و براي آمادگي بيشتر آنها يك بار ديگر همين مشكل را در قالب نظم برايشان بازخواني كردم:
مؤمني ديدم دلش افسرده بود غصه هايي بس فراوان خورده بود
گفتم او را از چه رو افسرده اي چون نهالي در خودت پژمرده اي
گفت: دارم دشمني در خانه ام روز و شب از دست او ديوانه ام
من چه گويم چون كه فرزند من است درد و غمهايش همه درد من است
خلق و خويش كاملا اطواري است احترام او به ما اجباري است
گر بگويم من شب است گويد كه نيست ور بگويم ده بگويد زود بيست
من نمي دانم گناه من چه بود غصه ها خوردم زماني بچه بود
هر چه خواهي من برايش كرده ام زين سبب بيني كنون افسرده ام
پول جامه، پول كفش و پول جيب خرج او كردم ولي شد نانجيب
بهر عشقش من خريدم يك موتور زير قرضش رفته ام مثل شتر
او شبي آمد شتابان چون كودايل گفت بابا از تو مي خواهم موبايل
هر چه مي گفت او برايش ساختم يكسره هستي خود را باختم
اينك اما او شده يك ناخلف پيش ما حتي نمي ريزد علف
به اين شكل در هر دو مسجد (كارخانه و مسجد محل كه زنان و مردان حضور داشتند) مشكل را مطرح كردم. از آن پس منتظر واكنش مخاطبان و پاسخهاي آنان ماندم.
پاسخهاي كتبي و اظهار نظرها يكي يكي به دستم مي رسيد. هر چند تعداد آنها از بيست نامه تجاوز نمي كرد، اما من همينها را بايد بهانه اي براي طرح مباحث جديدتر قرار مي دادم. زيرا مي دانستم كه يكي از شيوه هاي تشويق مخاطبان، خواندن پاسخهاي آنها، نام بردن از آنها و تجليل از كساني است كه پاسخهاي درست را نوشته اند. همچنين با خواندن آنها مطالب و سوژه هاي جديدتري در ذهنم راه مي يافت.
از بين پاسخها تنها به يكي پرداختم: «فرزندان به تدريج بزرگ مي شوند و نيازهاي متنوع تري پيدا مي كنند و بر دامنه خواسته هاي آنها افزوده مي شود. پدر و مادر بايد اين نيازهاي طبيعي را به صورت معقول برآورده سازند... اما فرزندان، خواسته هاي نامعقول نيز دارند... والدين و بويژه مادر بايد در برابر خواسته هاي نامعقول فرزندان مقاومت كنند و تسليم گريه و جيغ و داد آنان نشوند. ژان ژاك روسو مي گويد: آيا مي دانيد مطمئن ترين وسيله براي بدبخت كردن كودكتان چيست؟ اين است كه او را عادت دهيد هر چه را مي خواهد با زور به آن برسد. زيرا هر چه آرزوهايش آسانتر انجام گيرد خواهشهايش زيادتر خواهد شد و دير يا زود به واسطه عدم قدرت مجبور خواهيد بود برخلاف ميل خود خواهشهاي او را برنياوريد. بچه لوس و پرتوقع اول عصايي را كه در دست داريد مي خواهد، بعد ساعت شما را، سپس مرغي را كه در آسمان مي پرد و ستاره هايي را كه مي درخشند. آزمايش ناگوار زندگي بزودي به آنها مي فهماند كه وضعيت جسمي و روحي و نيروي واقعي ايشان تا چه حد بوده است. و چون از انجام آرزوهاي خود عاجزند تصور مي كنند هيچ كاري از ايشان ساخته نيست. اين همه موانع كه به آن عادت نداشته اند آنها را مايوس مي سازد و اين همه توهين، آنها را خفيف مي كند و به زودي بي غيرت، ترسو و پست مي شوند. »
سپس با توجه به آيات 6 و 7 سوره علق به بررسي، تحليل، ريشه يابي و درمان مسئله پرداختم: «ان الانسان ليطغي ان رآه استغني » ؛ «براستي انسان هرگاه خود را بي نياز ببيند سر از طغيان و سركشي برمي دارد». از اين دو آيه هيچ گاه برداشت نمي شود كه بايد نيازهاي فرزندان را ناديده گرفت و حتي به طور ناقص برآورده ساخت؛ بلكه فهميده مي شود كه با نيازها، خواهشها و تقاضاهاي آنها بايد به گونه اي برخورد كرد كه به حالت «خود بي نياز بيني » منجر نشود. اين دو آيه هيچگاه نمي گويد كه هرگاه انسان بي نياز شود سر از طغيان برمي دارد؛ بلكه مي فرمايد هرگاه انسان خود را بي نياز ببيند طغيان مي كند. و بين اين دو مسئله تفاوت بسيار است. سپس راهكارها، شيوه ها و روشهايي براي مقابله با اين پديده - بر اساس آيات قرآن - عرضه مي گردد كه خود موضوع مقاله مستقل و مفصلي است.
آنگاه پس از بررسي و خواندن نامه هاي ديگر بر منبر، با ادامه ابيات، سخن را به پايان بردم:
گفتمش اي مؤمن خوب خدا من چه مي دانم چرا شد بي وفا
ليك مي دانم كه آن را علت است كار اين دنيا اساسش حكمت است
عاقبت ديديم ما فرزانه اي در كنار شمع او پروانه اي
گفت آن فرزانه راه آشنا هر كه دريا مي رود داند شنا
زندگي كردن كم از درياچه نيست زندگي آسان ولي بازيچه نيست
من گياهي مي شناسم در جهان گاه پيدا مي شود گاهي نهان
گر خورد آبي به ما گل مي دهد برگهايش عطر سنبل مي دهد
گر ننوشد آب و تابد آفتاب برگ گلهايش همه گردد خراب
ور بنوشد بيشتر از حد خود مي شود ويران و مي پرسي چه شد
تربيت خواهي برو اقرا بخوان تا نهالت سركشد در آسمان
ان الانسان گاه طغيان مي كند مثل شيطان است و عصيان مي كند
علت طغيان و عصيانش چه بود هر چه مي خواهد دهندش زود زود
تو كشاورزي و فرزندت نهال از زيادي شد نهالت در زوال
هر كه دارد آرزوي اين كمال او ندارد چاره اي جز اعتدال
پي نوشت:
1) نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 193 (خطبه متقين) .
2) اسراء/82.
3) البته بعنوان فرد كلي و بدون آنكه نامي از وي آورده شود.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره55.
/ 1