تحقيقي پيرامون مناره مساجد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحقيقي پيرامون مناره مساجد - نسخه متنی

علي نجفي صحنه اي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
علي نجفي صحنه اي
تحقيقي پيرامون مناره مساجد
بشر براي بيان مفاهيم مجرد و امور معنوي ومذهبي، از هنرها، رمزها، اشاره‌ها و سمبلهاي گوناگون استعانت جسته، و از اين بيان سمبليک به شدت و قدرت بهره فراوان برده است.
در اين ميان، اعتقادات مذهبي در بسياري از مظاهر زندگي مادي و معنوي بشر ظاهر مي‌شود؛ همين که انسان مشغول ساخت چيزي مي‌شود، افکار و عقايد او در شکل دهي به مصنوع دخالت داده مي‌شود. امروزه روان شناسان براي پي بردن به افکار و عقايد انسانها در اعصار گذشته، از راه مصنوعات آنها همانند: کتيبه‌ها، نقاشيها و... وارد کار مي‌شوند.
در اين مقاله، قصد داريم به علت وجودي مناره بپردازيم؛ همان که بي شک يکي از نمودهاي زيباي هنر مسلمانان به شمار مي‌آيد. با اين وجود، در مورد علت و تاريخ پيدايش اين پديده زيبا با حرفها و اقوال مختلفي به چشم مي‌خورد.
براي ريشه يابي درست مطلب، چاره‌اي جز مراجعه به تاريخ و موارد به کارگيري آن نداريم.
قبل از ورود به بحث، توضيح دو مطلب اساسي در مورد ريشه يابي پديده‌هاي تاريخي و فرهنگي لازم به نظر مي‌رسد.
نکته اوّل، درباره تشخيص درست پديده‌هاي تاريخي است و آن اينکه قبل از هر مطلبي بايد جنبه اوليه شکل گيري و تکوّن پديده‌ها را کشف کنيم و به اين منظور، بايد اسم اولي و واقعي آنها را در طول تاريخ به دست آوريم؛ مثلاً اگر بخواهيم به بررسي تاريخ ايران باستان در کتب اروپايي بپردازيم، بايد اول اين نکته را بدانيم که آنها اولاً از ايران به اسم «پرس» يا «پرسيا» ياد مي‌کرده اند و همين طور اگر بخواهيم به بررسي تاريخ استان کرمانشاه بپردازيم، بايد بدانيم که اسم اوليه اين استان «دينور» و در زماني، بعد از ورود مسلمانان به ايران به «ماهان» معروف بوده است و الّا اگر تمام کتب تاريخي را به دنبال اين اسماء ثانويه زير و رو کنيم، به مطلبي دست نخواهيم يافت.
درباره مناره هم بايد اول اسم اوليه و واقعي آن را بدانيم که اين استوانه‌اي که در چپ و راست مسجد قرار دارد، مأذنه است يا گلذسته يا صومعه و يا مناره؟ اگر به دست نياورديم که اسم اوليه و اصلي آن مناره است و اسماء ديگر ثانويه و صفت، آن گاه دچار اشتباهات بزرگي خواهيم شد؛ چنان که بعضي در علت پيدايش مناره مرتکب اشتباه شده اند و گمان کرده اند «فکر اينکه مؤذن در محل مرتفعي اذان بگويد، مسلمانان را بر اين داشته تا براي مؤذن جايگاه مخصوصي که بلندتر از مسجد باشد، بسازند» 1 بعد درباره تکامل آن پنداشته اند که «مأذنه در آغاز صورت ساده‌اي داشته و تدريجاً تکامل يافته؛ مثلا ابتدا ديواري بلند يا برج مانند بود...» 2
در حالي که مناره قبل از ظهور اسلام و حتي قبل از ميلاد مسيح هم وجود داشته است؛ گذشته از آنکه ما اصلاً چيزي به نام مأذنه در کتب احاديث و تاريخ نداريم.
بله، بعد از الحاق مناره به مسجد، چون در مناره اذان هم مي‌گفتند، به اين خاطر به آن مأذنه هم مي‌گفتند؛ اما در هر حال، بايد بدانيم اسمائي مانند: «مأذنه» و «گلدسته» و... صفاتي هستند که به مناسبتهايي بر مناره اطلاق شده اند.
نکته ديگر درباره تفاوت مناره با برج است. اصولاً برج با مناره در طول تاريخ داراي دو هويت کاملاً متفاوت از هم هستند.
برج و مناره از جنبه تاريخي دو پديده کهن هستند که تاريخ آنها به قبل از اسلام بر مي‌گردد؛ گذشته از اينکه مناره و برج در شکل و کاربرد هم متفاوت هستند:
بر بالاي برج چند نگهبان و ديده بان براي نگهباني و حراست از قلعه و شهر مي‌ايستادند، ولي بر بالاي مناره آتشي روشن مي‌کردند تا مسافران راه را گم نکنند.
بر بالاي برجها ديوارکي همراه با فرورفتگيهايي براي نگهبانان و ديده بانان وجود داشت، بر خلاف مناره که چنين نبود.
برجها را بدون سايبان مي‌ساختند، ولي بر بالاي مناره براي حفاظت آتش از برف و باران سايباني مي‌ساختند.
چون غرض از ساخت برج نگهباني بود، لذا آن را به شکل استوانه‌اي با قطر بزرگ مي‌ساختند، ولي مناره را استوانه‌اي با قطر کوچک و مرتفع مي‌ساختند.
و کلّاً هويت شکلي برج و مناره را مي‌شود با تاج آنها مشخص نمود.
کارکرد مناره را مي‌شود در ارائه طريق و برج را در مراقبت و حراست معرفي کرد.
بنابراين، اين سخن که مسلمانان مناره را از روي شکل برج قلعه‌ها و شهرها ساختند، درست به نظر نمي‌رسد. 3
تاريخچه مناره
از گذشته‌هاي بسيار دور مناره را براي راهنمايي و هدايت مسافران در بيابانها و يا در اول شهرها مي‌ساختند و گاهي هم به عنوان مرز از آن استفاده مي‌کردند.
«مي گويند اولين کسي که در راهها مناره ساخت، ابرهه [تبع] بن الحرث الرائش، يکي از پادشاهان يمن بود. او در جنگهاي خود در راهها اين نشان را برپا مي‌کرد تا در بازگشت به کمک آنها راه خود را پيدا کند.» 4
البته روشن است که مناره در آغاز پيدايش ماهيتي بسيار ابتدايي داشته؛ مثلاً چند سنگ را به کمک ملاطي از گل و غيره بر روي هم مي‌گذاشتند و در بالاي آن آتش روشن مي‌کردند.
مي گويند به دستور نادرشاه براي راهنمايي کاروانيان و اردوهاي جنگي در صحراهاي بي آب و علف و کويرها با سنگ و آجر و گچ مناره‌هايي ساخته شد که هنوز در ريگزارهاي ميان کرمان و بلوچستان باقي است. 5 و چنان که از کتب تاريخي و غيره به دست مي‌آيد، اعراب جاهلي (اعراب قبل از اسلام) هم با مناره و فلسفه وجودي آن آشنا بوده اند.
به هر حال، اين فکر که به وسيله مناره مسافران دريايي و زميني به مقصد راهنمايي شوند،از قديم تا عصر صنعت در ميان مردم باقي بود و مناره‌هايي که از گذشته‌ها بر کنار درياها و راهها تا به امروز باقي مانده اند، مانند: «مناره اسکندريه» 6 و «نادري» شاهدي بر همين مدعاست.

بررسي لغوي و استعمالي مَناره
موارد استعمال اين کلمه هم همين معنا را مي‌رساند:
غياث اللغات: «مناره نشاني که در راه از سنگ و خشت بر پا کنند و در اصل لغت، به معني چراغ پايه باشد. ظاهراً وجه تسميه آن باشد که سابق براي راه يافتن مسافران چراغي بر مناره مي‌افروختند و مجازاً جاي بلند اذان گفتن.» 7
لسان العرب 8 و مجمع البحرين 9 گفته اند: «المنار و المناره: علم الطريق؛ يعني نشان راه.»
منتهي الارب و مهذب الاسماء و اقرب الموارد: «منار و مناره: نشاني که در راه قرار دهند.» 10
فرهنگ نظام: «منار ـ مناره: جاي نور، برج مانندي که در مسجد سازند و مؤذن بر بالاي آن اذان مي‌گويد. نيز ستون يا برج مانندي که براي نشان راه و سرحد سازند.» و بعد گفته که اين معني مجاز از اول است در منار مسجد و جز آن در اول براي گذاشتن چراغ بوده. 11
با دقت در کلمات لغويان از لابه لاي منقولات آنها مي‌توان به تاريخ تطورات و فراز و نشيب مناره هم پي برد.

موارد استعمال مناره در احاديث
هر چند ماده اصلي «مناره» (نور) در قرآن آمده است، ولي خود کلمه «مناره» و «منار» در قرآن نيامده است.
امّا در نهج البلاغه و احاديث اسلامي بارها کلمه «منار» تکرار شده است. همين کلمه در نهج البلاغه 14 بار تکرار شده که در اينجا براي اطلاع بيشتر از معني و مورد استعمال آن به قسمتهايي از خطبه‌هايي که اين کلمه در آنها آمده، استنا د مي‌کنيم: 12
خ 2/89: «قَد دَرَسَت مَنارُ الهُدي؛ نشانه‌هاي هدايت کهنه شده بود.»
خ 80/91: «وَ أَقامَ المَنارَ لِلسّالِکينَ عَلي جَوادِّ طُرُقِها؛ و نشانه‌ها را براي آنان که بخواهند از جاده‌هاي وسيع آن عبور کنند، تعيين کرد.»
خ 3/106: «فَهُوَ (الاِسلامُ) ... مُشرَفُ المَنارِ؛ نشانه‌هاي اسلام، در بلندترين جايگاه است.»
خ 7/144: «اَينَ... اَلاَبصارُ اِلّامِحَهُ اِلي مَنارِ التَّقوي؛ کجايند چشمهاي دوخته شده بر نشانه‌هاي پرهيزکاري؟»
خ 12/151: «وَ تَثلِمُ مَنارَ الدّينِ؛ و نشانه‌هاي دين را خراب مي‌کنند.»
خ 1/196: «بَعَثَهُ حينَ لا عِلمَ قائِمٌ وَ لا مَنارٌ ساطِعٌ؛ خداوند هنگامي پيامبر6 را مبعوث فرمود که نه نشانه‌اي [از دين الهي] برپا، و نه چراغ هدايتي روشن بود.»
خ 46/91: «وَ نَصَبَ لَهُم مَناراً واضِحَهً عَلي أَعلامِ تَوحيدِهِ؛ و براي آنها نشانه‌هايي واضح بر علامتهاي توحيد خود قرار داد.»
عمار ياسر مي‌گويد: «بَينا اَنَا عِندَ رَسُولِ الله6 اِذ قالَ رَسُولُ اللهِ6 اِنَّ الشِّيعَهَ الخاصَّهَ الخالِصَهَ مِنّا اَهلَ البَيتِ فَقالَ عُمَرُ يا رَسولَ الله6 عَرَّفناهُم حَتّي نَعرِفَهُم فَقالَ رَسُولُ اللهِ 6 ما قُلتُ لَکُم اِلّا وَ أَنَا أُريدُ أَن أُخبِرَکُم ثُمَّ قالَ رَسُولُ الله6 اَنَا الدَّليلُ عَلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عَلِي نَصرُ الدّينِ وَ مَنارُهُ أَهلُ البَيتِ وَ هُمُ المَصابيحُ الَّذينَ يستَضاءُ بِهِم...؛ 13 هنگامي که ما نزد رسول خدا6 بوديم، فرمود: همانا شيعه خاص و خا لص از ما اهل بيت است. پس عمر گفت: يا رسول الله! آنها را به ما بشناسان تا آنها را بشناسيم. رسول خدا ص فرمود: هيچ مطلبي را براي شما نمي‌گويم، مگر اينکه قصد دارم شما را از آن با خبر سازم. پس فرمود: من دليل بر خداي عزوجل هستم و علي، ياري دين است و نشانه‌هاي آن (خدا و دين) اهل بيت هستند. اينان چراغهايي هستند که به وسيله آنها [همه جا] نوراني مي‌شود.»
علامه مجلسي مي‌فرمايد: «اَلمَنارُ جَمعُ مَنارَهٍ وَ هِي العَلامَهُ وَ المُرادُ هيهُنا ما يهتَدي بِهِ؛ 14َنار جمع مَناره و آن نشانه و علامت است و مراد در اينجا (حديث) آن چيزي است که به وسيله آن راهنمايي حاصل شود.»
بنابراين، معلوم مي‌شود که از قديم مردم «مَناره» را براي راهنمايي مسافران و سالکان راه و کلّاً به معني نشانه و علامت راه به کار مي‌برده اند و در احاديث، در بيشتر موارد، منظور از «مناره» اهل بيت (و در بعضي موارد قرآن کريم مي‌باشد.
حال، اين بحث مطرح است که از چه تاريخي و به چه علتي «مناره» همنشين مسجد گشته است؟

تاريخ الحاق مناره به مسجد
بعضي در اين باره گفته اند:
«مبتکر مناره (گلدسته) در مساجد اسلامي قتيبه بن مسلم فرمانفرماي خراسان و عراق عجم از طرف وليد بن عبدالملک است. تا آن موقع مساجد، گلدسته نداشت و مؤذن يا در صحن مسجد و يا بر بام مسجد مي‌ايستاد و اذان مي‌گفت.
قتيبه بن مسلم اولين مرتبه در سال (86 هـ.) در خراسان در مسجد مناره ساخت تا مؤذن بر بالاي مناره اذان بگويد و صدايش به گوش تمام مردم شهر برسد.» 15
اما آنچه از ادله تاريخي و روايي به دست مي‌آيد، خلاف تاريخ مذکور است. ابن قتيبه و بالاذري معتقدند که اولين مناره در سال 44 يا 45 توسط «زياد بن ابيه» براي مسجد جامع بصره ساخته شد. 16
عده‌اي ديگر پا را از اين فراتر نهاده، گفته اند: در زمان رسول اکرم6 مناره وجود داشته و بالا بر آن اذان مي‌گفته است.
سمهودي در اين مورد مي‌گويد: «در خانه عبدالله بن عمر که در جانب قبله مسجد رسول اکرم6 قرار داشت، اسطوانه‌اي (ستوني) وجود داشت که بلال بر آن اذان مي‌گفت.» 17
محمد بن يعقوب کليني و شيخ طوسي از ابا عبدالله جعفر نقل مي‌کنند: «طول ديوار مسجد رسول اکرم6 به اندازه قامت انسان بود. هر گاه وقت نماز داخل شد، رسول خدا6 به بلال مي‌فرمود:‌اي بلال بالاي ديوار برو و با صداي بلند اذان بگو!» 18
باز شيخ طوسي از اباالحسن موسي نقل مي‌کند: «از استحباب اذان بر مناره سؤال شد، جواب داد: «براي رسول اکرم6 بر روي زمين اذان مي‌گفتند و در آن زمان مناره‌اي نبود.» 19
همچنين مجلسي نقل مي‌کند: «مسجد رسول خدا6 مناره نداشت و بلال روي زمين اذان مي‌گفت.» 20
ابن هشام هم از زني از «بني نجار» نقل مي‌کند که «خانه ما جزء بلندترين خانه‌هاي اطراف مسجد بود که بلال هر صبح براي فجر صبح بر بالاي آن اذان مي‌گفت.» 21
بنابر نقل سمهودي، تاريخ بناي مناره مساجد درست به زمان رسول اکرم6 بر مي‌گردد، نه زمان بي اميه، امّا همان طور که ملاحظه نموديد، بنابر نقل محمد بن يعقوب کليني و شيخ طوسي در زمان رسول اکرم6 مناره‌اي وجود نداشته است.
و در سنديت و قوت قول کليني و طوسي هيچ جاي شک و شبهه‌اي نيست. پس تقدم با قول اين دو است؛ گذشته از اينکه قول اين دو مؤيد به قرائن ديگري هم هست. بنابراين، در زمان رسول اکرم6 مناره‌اي وجود نداشته است.
اما زمان خلفاء سه گانه (ابوبکر، عمر، عثمان) هيچ دليلي که نشانگر اين باشد که مساجد در زمان آنان مناره داشته اند، وجود ندارد.
هر چند ادله‌اي در دست است که ثابت مي‌کند مساجد در زمان علي داراي مناره بوده اند.
همچنين مرحوم مجلسي از ابا عبدالله الحسين نقل کرده: «ما در مسجد نشسته بوديم که مؤذن به بالاي مناره رفت و همين که صداي «الله اکبر، الله اکبر» او بلند شد، امير المؤمنين شروع به گريه کرد و ما هم از گريه او، گريه کرديم.» 22
بنابراين، قبل از تاريخ 44 هجري، يعني زمان خلافت علي (حدود سال 44 ـ 35) مساجد داراي مناره بوده اند. پس نمي‌توان «قتيبه بن مسلم» و يا «زياد بن ابيه» را مبتکر مناره دانست.
محمد بن بابويه و همچنين شيخ طوسي نقل مي‌کنند: «روزي عبور علي بر مناره بلندي افتاد. آن حضرت امر به تخريب آن مناره کرد. بعد فرمود: هيچ گاه مناره را بيشتر از سطح مسجد بالا نياوريد.» 23

علل الحاق مناره به مسجد
پس از اينکه از تاريخ الحاق مناره به مسجد آگاه شديم، نوبت به بحث اصلي، يعني علت الحاق مناره به مسجد مي‌رسد. به راستي مناره‌اي که از قرون قبل از اسلام وجود داشت، چرا و به چه دليل به مساجد اسلامي ملحق شد؟ خصوصاً چنان که از ادله تاريخي برمي آيد، اين الحاق در زمان خلافت علي صورت گرفته است.
گفتيم در ابتدا مناره را براي راهنمايي مسافران مي‌ساخته اند و در آن آتشي روشن مي‌کرده اند که در شب از دور رهنماي مسافران به مقصد باشد تا به اين وسيله، مسافران راه را از بيراه تشخيص دهند.
بنابراين، فلسفه وجودي مناره را بايد در نشان دادن راه به پويندگان راه معرفي کرد.
سؤال اين است که چرا و چگونه اين وسيله هدايت به مساجد راه يافته؟ مگر مناره با مسجد چه سنخيتي داشته که در کنار هم و بلکه تا به قلب مساجد راه يافته است؟
بسياري فلسفه وجودي قرار گرفتن مناره در کنار مساجد را اعلام اذان از مکان بلند مي‌دانند و در اين باره، به روايتي از پيامبر اکرم6 هم تمسک کرده اند؛ اما بايد بگوييم اين سخن هيچ دلالتي بر وجود مناره در کنار مسجد ندارد. اگر چنين بود، بي گمان بام مساجد براي اين کار کفايت مي‌کرد و فلسفه اذان گفتن در مکان مرتفع را پاسخ گو بود و بر فرض قبول اين نظر، چگونه با اين فلسفه، وجود جفت مناره‌هاي مقارن را که در عالم تشيع معمول و مرسوم است، توجيه نماييم؟
اگر فلسفه وجودي قرار گرفتن مناره در کنار مسجد فقط اعلان اذان از نقطه مرتفع بود، يک مناره کفايت مي‌کرد و نيازي به وجود مناره دومي نبود و حال اينکه مي‌بينيم از قديم چه در مساجد و چه در مقابر مقدسه اهل بيت (و امام زادگان و چه در سردرب ورودي مدارس دو مناره مقارن و همگون مي‌ساخته اند.
آنچه پذيرش اين فلسفه وجودي براي مناره‌ها را بيش از پيش از نظر دور مي‌دارد و آن را با مشکل روبه رو مي‌سازد، وجود نگرش و برخورد متفاوت با مناره در عالم تشيع و عالم تسنن است؛ به اين بيان که اهل تسنن در هر کجاي عالم از قديم بر خلاف شيعيان، مساجد خود را تک مناره‌اي بنا نموده اند. اين نکته‌اي است که ما را بيشتر به تأمل و تعمق وا مي‌دارد که لابد رمزي در کار است که باعث اين دو نگرش شده و الّا هر دو مذهب معتقد به اذان گفتن در مکان مرتفع هستند؛ گذشته از اين، وجود جفت مناره‌ها در سر درب مقابر مقدسه و مدارس اسلامي که از گذشته‌هاي دور در عالم تشيع و تسنّن مرسوم بوده است، چگونه توجيه مي‌شود؟ در بغداد بقعه ابوحنيفه تک مناره است، در حالي که در عالم تشيع مناره‌ها جفت هستند.
با دقت در فلسفه وجودي مناره به اين نتيجه مي‌رسيم که: مسجد اين منزلگه مقصود و خانه توحيد، ناگزير از راهي است که بدان منتهي شود؛ چه هر رهي شايسته منزلگه توحيد نيست. رهي بايد و راهبري که بتواند رهروان را از طوفانها و گردنه‌هاي صعب العبور برهاند و به منزلگه مقصود برساند.
و اين قرآن و عترت اند که هم صدا و همگام و دست در دست هم، همه مردم را به منزلگه توحيد راهنمايي مي‌کنند. قرآن و اهل بيت پيامبر6 همچون دو بال يک پرنده اند. پرنده با دو بال پرنده است و مي‌تواند در آسمان لايتناهي اوج گيرد و به منزلگه مقصود دست يابد و الّا با يک بال نه پرنده است و نه رونده.
دو مناره يکي در راست و ديگري در چپ مسجد، يکي نماد و سمبل اعتقاد به قرآن و ديگري سمبل و نماد اعتقاد به اهل بيت پيامبر6 است که هر دو چراغ راه سالکان منزلگه توحيد هستند.
اما از آنجايي که اهل تسنن، اهل بيت پيامبر6 را راهنمايان طريق توحيد نمي‌دانند و فقط قرآن را راهنماي راه توحيد مي‌دانند، لذا منزلگه توحيد (مسجد) را به يک چراغ هدايت مزين مي‌کنند که همانا سمبل و نماد ايمان به کتاب خدا به عنوان تنها راه هدايت به قلعه سعادت و رستگاري مي‌باشد.
در واقع، علت قرار گرفتن مناره در کنار مساجد، نتيجه دو اعتقاد مختلف است که بعد از پيامبر6 و بلکه در زمان حيات پيامبر6 بين پيروان رسول اکرم6 و ديگران رخ داد. دسته اول به پيروي پيامبر اکرم6 مي‌گفتند: براي وصول به حقيقت و تداوم اسلام، ايمان به خدا و اهل بيت6 لازم است؛ ولي دسته دوم به پيروي خليفه دوم مي‌گفتند: در وصول به منزلگه مقصود و مراد؛ فقط اعتقاد به قرآن بس است و به چيزي ديگر به نام علي و اولاد او (نيازي نيست؛ «حسبنا کتاب الله.»
بنابراين، مناره سمبل و نماد اعتقاد به راهنمايان و راهبران تداوم طريق توحيد و وصول به آن است.
و حديث منقول از علي بهترين شاهد بر همين مدعاست؛ چه آنکه اگر فلسفه وجودي قرار گرفتن مناره در کنار مسجد، اذان گفتن از مکان مرتفع بود، نمي‌بايست امام علي دستور تخريب مناره‌اي بلند را صادر کنند و بعد به نحو مؤکد بفرمايند: «هيچ گاه مناره را بلندتر از سطح مسجد مسازيد!» چنان که فقها هم بر طبق اين دو مناره يکي در راست و ديگري در چپ مسجد، يکي نما در سمبل اعتقاد به قرآن و ديگري سمبل اعتقاد به اهل بيت پيامبر6 است که هر دو چراغ راه سالکان منزلگه توحيد هستند حديث فتوا به کراهت مناره بلندتر از سطح بام مسجد داده اند. 24
و مسلمانان از صدر اسلام، يعني از زمان حضرت علي براي اينکه به همگان اين معنا را خوب تفهيم کنند که راه تداوم و بقاي اسلام واقعي پيروي از قرآن و اهل بيت (است، مدخل ورودي مساجد را مزين به دو مناره نمودند تا همه را متوجه سازند که بي اين دو نمي‌توان راه توحيدي را پيمود.
پي نوشت:
1) مجله مسجد، ص 51، مرداد و شهريور 73.
2) همان.
3) امام حسين و ايران، کورت فريشلر، ترجمه ذبيح الله منصوري، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، ص 547.
4) لغت نامه دهخدا، ماده نور، به نقل از مجمع البحرين؛ ناظم الاطباء؛ اقر الموارد.
5) لغت نامه دهخدا، ماده مناره.
6) مناره اسکندريه، يکي از عجايب هفتگانه دنياست که تاريخ ساخت آن به قبل از ميلاد مسيح بر مي‌گردد. برهان قاطع؛ لغت نامه دهخدا؛ ذيل ماده مناره.
7) غياث اللغات، فصل ميم مع نون، ذيل ماده مناره.
8) لسان العرب، ابن منظور، ماده نور.
9) مجمع البحرين، ج 3؛ ذيل ماده نور.
10) به نقل از لغت نامه دهخدا.
11) فرهنگ نظام، داعي الاسلام، ص 225، ج 5، ماده منار ـ مناره.
12) در آدرس و ترجمه از نهج البلاغه ترجمه مرحوم استاد محمد دشتي استفاده شده است.
13) الکافي، ج 8، ص 333، باب 8، ح 518.
14) بحار الانوار، ج 57، ص 149، باب 1، ح 90.
15) امام حسين و ايران، کورت فريشلر، ترجمه ذبيح الله منصوري، ص 547، سازمان انتشارات جاويدان.
16) المعارف، ابن قتيبه، ص 563، فتوح البلدان، امام ابي الحسن البلاذري، لبنان، تاريخ چاپ 398 هـ. ق.
17) وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج 1، ص 375.
18) اصول کافي، ج 3، کتاب صلاه، باب اذان و اقامه، ح 31؛ التهذيب، ج 2، کتاب صلاه، باب اذان، ص 63، ح 206. 12)
19) التهذيب، ج 2، ص 307.
20)بحار الانوار، ج 16، ص 111، باب 6، ح 41.
21) ابي محمد عبدالملک بن هشام معافري المتوفي سنه 213 هجريه، سيره النبويه، ج 2، مکتبه الکليات الازهريه بمصر، طبع جديد، به تصحيح و تعليقه طه عبدالرؤوف سعد، ص 112.
22) بحار الانوار، ج 84، ص 131، باب 13، ح 24.
23) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 239، ح 723؛ التهذيب، ج 3، ص 256، باب 13، ح 30: «أَنَّ عَلِياً 7مَرَّ عَلي مَنارَهٍ طَويلَهِ فَأَمَرَ بِهَدمِها ثُمَّ قالَ لا تَرفَعُ المَنارَهُ اِلّا مَعَ سَطحِ المَسجِدِ.»
24) جواهر الکلام، ج 9، ص 62، مقدمه هفتم در اذان و اقامه.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره67.
/ 1