بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سيدمهدي موسوي چگونه نويسنده شويم؟ از زمانى كه در حوزه علميه حقّانى تحصيل مى كردم، هفته اى يك جلسه درس انشاء به روش سنّتى داشتيم كه هم اكنون هم در مدارس علميه موجود است. مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمين جواد محدثى (زيد عزه) · از چه زمانى نوشتن را شروع كرديد؟ o از زمانى كه در حوزه علميه حقّانى تحصيل مى كردم، هفته اى يك جلسه درس انشاء به روش سنّتى داشتيم كه هم اكنون هم در مدارس علميه موجود است. استاد موضوعى مى داد و جلسه بعد چند نفر انشاء مى خواندند و استاد هم نكته هايى را مى نوشت و در انتها عيب و ايراد آنها را بيان مى كرد. بعضى از اساتيدم، حجج اسلام شهيد مفتّح، شهيد بهشتى و بهجتى شفق بودند. · انشاء چيست؟ o انشاء يعنى از نيستى به هستى آوردن. انشاء چيزى است كه با فكر پديد مى آيد و قبلاً نبوده. خيلى از چيزها كه امروزه مى نويسند، رونويسى است، صنعت مونتاژ است. به خصوص كه امروز به كمك رايانه به جستجوى زيادى هم نياز نيست، حداكثر مطالب را در هر موضوعى در حداقل زمان كنار هم مى گذارند و يك كتاب به وجود مى آورند. اسم اينها را نمى توان انشاء گذاشت. انشاء پديد آوردن است، نه جمع آورى. قدما هم انشاء مى كردند؛ به همين خاطر به نوشته هاى آنها منشئات گويند. منشئات قائم فراهانى از جمله آنها است.
· چگونه در انشاء رشد كرديد؟ o به طور كلى، انسان در هر كارى كه مى خواهد رشد كند، بايد با آن كار درگير شود. درگير شدن با يك مسئله، موجب آشنايى انسان نسبت به مشكلات آن مى شود و كسب شناخت بيش تر در مورد آن را نتيجه مى دهد. تا انسان درگير نشود و به سختيهاى يك موضوع توجه نكند، در آن موضوع پيشرفت نمى كند و رشدى براى او حاصل نمى شود. در انشاء هم اين گونه است، بايد نوشت. بعضيها دنبال بهانه اند كه ننويسند، بهانه هايى براى گريز از نوشتن. اگر بخواهيم كه قلم ما پيشرفت كند و به جايى برسيم، بايد بنويسيم.
· به شعر هم علاقه داريد؟ o نه تنها علاقه دارم، بلكه شعر نيز مى گويم.
· از چه زمانى و چگونه شعر گفتن را شروع كرديد؟ o يكى از عللى كه مرا به شعر كشاند، تشويق استادم بود، استاد بهجتى شفق. در امتحان پايان سال كه هم زمان با ايام محرم بود، ايشان موضوعى را مطرح كردند كه در مورد آن انشاء بنويسم. موضوع به صورت دو بيت شعر در مورد عاشورا بود. من نيز انشاء را به صورت شعر نوشتم. ايشان بالاترين نمره را به من داد و همين كار ايشان مشوّق من در شعر گفتن شد. · شعر نو مى گفتيد يا كهن؟ o در ابتدا يعنى از سال 48 به صورت نو شعر مى گفتم؛ ولى بعد به شعر كهن روى آوردم و در قالبهاى مختلف شعر گفته ام. · در آن زمان اشعار شما به چاپ مى رسيد؟ o اولين بار شعر من در مجله مكتب اسلام چاپ شد. تنها مجله مذهبى آن زمان همين مجله بود كه معتبر بود و در همه جاى كشور پخش مى شد و متدينين آن را مى خواندند. از آن به بعد، به صورت مستمر با آن مجلّه همكارى داشتم و شعر مى فرستادم، آنها هم چاپ مى كردند. اين كار تا پيروزى انقلاب ادامه داشت. متأسفانه امروزه آن مجلّه ديگر مجله مطرحى نيست.
· چه چيزى در شما انگيزه ايجاد مى كرد كه شعر بگوييد؟ o همان طور كه گفتم، چاپ شدن شعرم در مجلّه اى كه همه جاى كشور پخش مى شد، شوق مرا به شعر گفتن زياد كرد. به طور كلى، در هر زمينه اى انسان دوست دارد كه اثرش مطرح شود و اگر مورد تشويق قرار بگيرد، انگيزه اش بيش تر مى شود. اگر فرد انگيزه داشته باشد، تشويق او را تقويت مى كند و اگر نداشته باشد، در او ايجاد انگيزه مى كند.
· لطفاً در مورد عوامل موفقيت خود بيش تر توضيح دهيد. o يكى از عوامل موفقيت من اين بود كه استادم، شهيد قدّوسى از من خواستند كه مسئوليت تدريس كلاسهاى انشاء سال اول و دوم همان مدرسه اى را كه در آن درس مى خواندم به عهده بگيرم. من ابتدا قبول نمى كردم، ولى استادم اصرار داشت كه با شناختى كه من از تو دارم، استعداد اين كار در تو است؛ در نتيجه از هفته بعد، معلم انشاء شدم و به همان روش سنّتى، موضوعى مى دادم و هر هفته چند نفر انشاء خود را مى خواندند، با اين تفاوت كه 10 دقيقه آخر هر ساعت را خودم در موضوعى كه مطرح كرده بودم انشاء مى خواندم و اين كار 2 فايده داشت: يكى اينكه خط مى دادم و براى شاگردانم الگو بودم و دوم اينكه زمينه اى بود براى رشد قلم خودم.
· معلّمى چه طور باعث موفقيت و پيشرفت شما شد؟ o وقتى انسان مسئوليتى را به عهده بگيرد، استعدادها هم خود به خود شكوفا مى شوند؛ چون من معلّم كلاس بودم مجبور بودم خوب بنويسم. همين كه خودم را ملزم به نوشتن انشاء كرده بودم، اين امر براى من سازندگى داشت. علاوه بر آنكه در مدارس ديگر هم كم كم تدريس مى كردم و اين سبب مى شد كه در جنبه محتواى نگارش بيش تر دقت كنم، مطبوعات را مى خواندم، هر كتابى كه در مورد نگارش و نوشتن بود، مى خواندم. چون معلّم اين موضوع بودم بايد در حوزه قلم و نگارش، اطلاعات خود را افزايش مى دادم. همين موضوع باعث مى شد كه در نوشته هايم زياد دقّت كنم.
· از آن نوشته ها اكنون چيزى باقى است؟ o بعدها آنها را به جزوه تبديل كردم. نتيجه آن «كتاب روشها» شد كه عصاره و سرفصل مطالبى كه در كلاسها مطرح مى كردم، در آن كتاب موجود است. با خواندن آن، مشخص مى شود كه چطور در آن زمان درگير موضوع انشاء بودم.
· درگير شدن در يك موضوع، چگونه باعث رشد انسان در آن موضوع مى شود؟ o بگذاريد مثالى بزنم كه بهتر روشن شود: شما طلبه ها موقعى كه به تبليغ مى رويد، مردم از شما در مورد احكام مى پرسند و مسائل خود را سؤال مى كنند. آن گاه است كه شما مجبور مى شويد با مسائل احكام درگير شويد. اگر تبليغ نرويد و يا در صدد جواب دادن به سؤالات آنها نباشيد شايد سالها بگذرد و نگاهى به رساله نكنيد، در مسائل و موضوعات ديگر هم اين گونه است، مشاوره اخلاقى، مسائل اعتقادى و... در انشاء نيز همين گونه است، بايد براى رشد، با مسائل قلمى درگير شويم.
· چطور با مسائل قلمى درگير شويم؟ o هر موقع از شما خواستند جمله يا متنى بنويسيد، كوتاهى نكنيد. اگر كوتاهى كنيد، درگير نمى شويد؛ ممكن است نوشته شما اشكال داشته باشد؛ ولى همين كه جرأت كرديد بنويسيد خيلى خوب است. · چطور غلط نوشتن باعث رشد مى شود؟ o البته صرف نوشتن نمى شود. بايد كسى باشد كه نقد كند و غلطهاى شما را بگويد. اگر در صدد تصحيح آن برآييد، هر دفعه از قبل بهتر خواهيد نوشت. شما اين گونه، نقد كردن را نيز مى آموزيد.
· از كجا نقد كردن را شروع كنيم؟ o گاهى در مطبوعات مطلبى مى نويسند و يا كتابى چاپ مى كنند كه حاوى مطالب غلط است و از فكر گمراه نشأت مى گيرد، و باعث گمراهى عده اى مى شود. اگر از كنار موضوع رد شويم، به آنها كمك كرده ايم؛ ولى اگر نويسنده خوبى باشيم و بتوانيم صحيح نقد كنيم به آنها جواب مى دهيم؛ حتى اگر نقّاد خوبى هم نباشيم، بايد تلاش كنيم و جواب دهيم؛ چون با اين كار قدم اول را برداشته ايم و موقعى مى رسد كه نقد نويس مطرحى در مطبوعات خواهيم شد. در طلبگى خجالت راهى ندارد. طلبه بايد جرأت حرف زدن داشته باشد و اين حاصل نمى شود مگر با تمرين كردن، اذان گفتن، دعا خواندن و.... اين كارها باعث مى شود طلبه جرأت پيدا كند. البته بايد از كارهاى كوچك و جلسه هاى كم جمعيت شروع كند. اگر خجالتى باشد، نمى تواند در جمع حرف بزند، مگر تمرين و ممارست داشته باشد. گاهى چند طلبه در مجلسى هستند و مثلاً براى دعاى سفره كسى حاضر نيست كه دعا را بخواند. به هم تعارف مى كنند و گاهى دعا نخوانده از مجلس خارج مى شوند. در نهج البلاغه، يكى از كلمات قصار حضرت على عليه السلام چنين است كه چند چيز هميشه با هم مقرون اند، از جمله اينكه خجالت كشيدن با كسب علم نمى سازند. خجالت كشيدن باعث محروميت از علم مى شود. اگر در كلاس درس سؤالى به ذهنتان خطور كند، يك نيرو به انسان مى گويد سؤال كن و يك نيرو مى گويد سؤال نكن! اگر جرأت سؤال كردن نداشته باشيد، نمى پرسيد؛ ولى اگر سؤال اول را بپرسيد، پرسيدن سؤالهاى بعدى براى شما راحت تر است.
· چه توصيه اى براى افراد كم جرأت داريد؟ o حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «اگر از امرى ترس داشتى خودت را در آن قرار بده.» به «ابراهام لينكُن» گفتند اين موفقيت را كه رئيس جمهور شده اى، از كجا كسب كردى؟ گفت: از اينكه از هر چه ترس داشتم، خودم را در آن انداختم. اگر دل و جرأت ورود به مسئله اى را نداريد، اقدام كنيد. اگر در تاريكى برويد، ديگر از آن نمى ترسيد.
· از كجا نوشتن را شروع كنيم؟ o از درجات پايين. در كار قلمى، يك سير تدريجى براى خود تصور كنيد. يك مرتبه روى پله بالا نرويد. نويسندگى مثل منبر رفتن است. كسى كه تا به حال منبر نرفته، اگر بالاى منبر برود، دست و پايش را گُم مى كند. راه حلّ اش اين است كه از جمعهاى اندك شروع كند، در پله ابتداى منبر بنشيند و كم كم تا به مراحل بالاتر برسد. در نوشتن نيز همين طور، وقتى به حدّ پختگى نويسندگى رسيديم، مطالب را براى چاپ بدهيم كه از ما ايراد نگيرند. از كار سطحى شروع كنيد تا به تيراژ بالا برسيد. در نشريات داخلى قلم بزنيد. اگر در شهر مجله اى هست، از همان شروع كنيد تا متبحّر شويد، خيلى پر توقّع نباشيد. مرحوم فلسفى خاطره اولين منبرش را اين گونه مطرح مى كند كه در جمع محدود چند نفره صحبت كرده است. اگر در جمع چند نفره داخل حجره منبر نرويد و آنها شما را نقد نكنند، نقطه ضعفهاى خود را نمى يابيد و در رفع آن بر نمى آييد.
· در اين باره پيشنهاد مشخص شما چيست؟ o جمعهاى 5 يا 6 نفره تشكيل دهيد، جمع ادبى تشكيل دهيد و جلسه هفتگى بگذاريد، موضوعاتى مطرح كنيد و بنويسيد، درگير كار شويد، از مراحل راحت شروع كنيد تا به سطوح بالاتر برسيد، البته ثقيل ننويسيد.
· منظورتان از ثقيل چيست؟ o ما طلبه ها در نوشته هايمان نيز مانند گفتارمان گاهى مطالب سنگين وجود دارد؛ يعنى سنگين حرف مى زنيم و اين سبب مى شود كه رابطه بين ما و مخاطب گسسته شود. ما با يك سرى اصطلاحات طلبگى آشنا شده ايم و انس گرفته ايم. متون درسى ما هم متون خاصى است و اين در گفتارهاى ما تأثير مى گذارد. در حرف زدن اصطلاحاتى مى آوريم كه افراد عادى نمى فهمند مثل: فى الجمله، اجمالاً، على حده، و معتنابه. اگر نوشته و يا كلام آميخته به اصطلاحات حوزوى باشد، باعث انقطاع رابطه مخاطب با ما مى شود. بايد ساده و روان نوشت. · عده اى مى گويند كه متن ساده و روان، زيبا و جذّاب نبوده و در شأن ما نيست. نظر شما در مورد اين سخن چيست؟ o ساده و روان به معناى سست نيست. مى شود روان نوشت، ولى پخته و زيبا. كلام نبايد پيچيده باشد، ما در فصاحت و بلاغت خوانده ايم كه كلام فصيح و بليغ كلامى است كه پيچيدگى ندارد، تقييد ندارد. اگر ما اصطلاحات عجيب و غريب بنويسيم، مخاطب منظور ما را نمى فهمد.
· چه كنيم كه ساده نويسى را فرا بگيريم؟ o راه حل اين است كه نوشته هاى فارسى را زياد بخوانيم. خواندن رمان مفيد است، چون در آن سعى شده از گويشى كه بين مردم متداول است، استفاده كنند. اگر شيوه نگارش رمان پيچيده باشد، از جمله اوّل و از كلمه اوّل آن مشخص است. جملات آغازين خيلى مهمّ است، گاهى چنان تأثيرى دارد كه ما را به خود جذب مى كند. بعضى رمانها خيلى سخت نوشته شده اند، انسان دلش نمى خواهد كه آن را بخواند؛ ولى بعضى ديگر چنان ساده و روان نوشته شده اند كه وقتى جمله اوّل را مى خوانيم، دلمان مى خواهد جلوتر برويم و تا آخر بخوانيم.
· آيا خواندن رمانها و كتابهاى داستان براى ما كه طلبه ايم تلف كردن وقت نيست؟ o عده اى اين طور فكر مى كنند و مى گويند وقت من با ارزش است، رمان بخوانم كه چه بشود؟ انسانى كه دروغ است، واقعيت خارجى ندارد و حاصل خيالات يك نفر است، به درد من نمى خورد؛ ولى بايد بگوييم كه هر چه مطالعات ما در مطالب داستانى بيش تر شود، سريع تر مى توانيم از اين اصطلاحات طلبگى در نوشتن، دورى كنيم و از آن فاصله بگيريم.
· هر كتاب داستانى مفيد است؟ o برخى نويسندگان هم خودشان مشكل دارند و هم قلمشان. همچنين، بعضى از مطالب براى مردمى كه در زمان حيات نويسنده زندگى مى كردند مناسب است و اكنون به كار نمى آيند و با نشر كنونى همخوانى ندارند. متأسفانه بعضى از نويسندگان ما كتابهايى را پيشنهاد مى كنند كه نويسندگانش افكار مخرّبى داشته اند و اين افكار غلط بر نوشته آنها نيز تأثير گذاشته است، مثلاً: صادق هدايت، جمال زاده و... ، هم شيوه نگارششان نسبت به معاصر كهنه است و هم محتواهاى آثارشان غير دينى است. حتى جلال آل احمد كه به عنوان يك نويسنده خوب مطرح است و منصفانه كه بنگريم، خسى در ميقات او خوب است و همچنين برخى آثارى كه در اواخر عمر نوشته؛ ولى كتابهايى دارد كه انسان شرم مى كند آنها را بخواند، مثل: مدير مدرسه كه از تعبيرات بى پرده استفاده مى كند. قلم بايد عفّت را رعايت كند.
· غير مستقيم نوشتن بهتر است يا مستقيم؟ o غير مستقيم.
· چگونه غير مستقيم بنويسيم؟ o يكى از قالبهاى غير مستقيم گويى، داستان است. در فيلمها و سريالهاى تلويزيون و رمانها، معمولاً از اين روش استفاده مى شود. حتى برخى قصه ها را كارشناسان ايراد مى گيرند كه مستقيم گويى كرده است. نكته ديگر در غير مستقيم گويى، لحن است. لحن بايد خودمانى باشد. آيات و روايات را براى مخاطبانى كه ميانه اى با آنها ندارند، مطرح نكنيم. چه بسا مخاطبانى فهم آن را ندارند و يا خوششان نمى آيد كه آيات و روايات را بخوانند و از مفاهيم دينى دور هستند. با روش غير مستقيم مى شود مضمون آيات و احاديث را براى آنها بيان كنيم.
· شما نمونه اى با اين روش نوشته ايد؟ o كتاب «از همدلى تا همراهى» حاصل 170 الى 180 مقاله اى است كه براى روزنامه مى نوشتم كه بعد از جمع آورى كتاب شد. بعضى ايراد مى گرفتند كه آيه و حديث در كلام شما نيست؛ ولى من به آنها مى گفتم كه همه اش مضمون آيه و روايت است. مسائل اخلاقى و ديگر مسائل را اگر غير مستقيم بگوييم، تأثير بيش ترى دارد. نمونه ديگر، مقاله اى است به نام «اخلاق مخابراتى» كه اگر بخواهيم مستندات دينى و قرآنى آن را بنويسيم، 20 پاورقى مى شود.
· از اين مقاله مشخص مى شود كه شما ذوق هنرى داريد. چطور انسان مى تواند اين ذوق هنرى را به دست آورد؟ o با هر طيفى مأنوس باشيم، روحيات او در ما سرايت مى كند. اگر با رزمنده رفيق شويم، ذوق حماسى و شهادت طلبى در ما ايجاد مى شود. اگر با اهل ذوق نشست و برخاست كنيم و نوشته هاى ادبى زياد بخوانيم ذوق ادبى و هنرى ما فزونى مى يابد. سير تدريجى مطالعاتى هم تأثير دارد. از كتب روان شروع كنيد.
· گاهى اتفاق مى افتد كه رمانى را مى خوانيم، ولى نمى توانيم ارتباط خوبى با آن برقرار كنيم. علّت چيست؟ o علّت، نداشتن سير مطالعاتى است. اگر ابتدا بخواهيد بينوايان ويكتور هوگو را كه يك كتاب جهانى است بخوانيد، سخت است، ولى اگر قبل از آن چندين كتاب و قصه كوتاه خوانده باشيد، خسته نمى شويد.
· براى نوشتن رمان، فقط خواندن كافى است؟ o هم بايد مطالعه داشت و هم پردازش، مثلاً مى شود قصه هاى زندگانى حضرت على عليه السلام را به صورت رمان نوشت. در رمان، انسان با خواندن به خيلى جاها كشيده مى شود. گاهى فيلم كوتاه مى سازند و گاهى سريال. در سريال خيلى حوادث اتفاق مى افتد، بالا و پايين دارد، چهره برجسته مى شود، قهرمان داستان پخته مى شود. هم بايد مطالعات تاريخى داشت و هم پردازش كرد. كسى كه با قصه اهل بيت عليهم السلام مثلاً سريال امام على عليه السلام را مى نويسد، نقش بسيار مهمّى دارد؛ چرا كه تمام مطالب، واقعيت تاريخى دارند؛ ولى بقيه سريالها 70 الى 80 درصد آنها را كارگردان و نويسنده پرورش مى دهد و از خود مى سازد؛ و ممكن است در تاريخ وجود خارجى نداشته باشد. كسى مى تواند اين پرورش را انجام دهد كه 100 يا 200 رمان خوانده باشد و بداند چطور يك شخصيت را پرورش مى دهند. بداند خصوصيات قهرمان را چگونه بيان مى كنند. با تشكر از همكارى و همراهى شما. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان.