حریت در گرو ساده زیستی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حریت در گرو ساده زیستی - نسخه متنی

منصور کیانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
منصور کياني
حرّيّت در گرو ساده زيستي
لذتهاي ضروري، واجب است و در آن شکي نيست و گاهي بر آن ثواب نيز نوشته مي شود. در لذتهاي مضر همچون شراب يا فحشا و امثال آن (صغيره باشند يا کبيره) حرامند، در آن بحثي نيست.
اخلاق مبلّغان
بحث اين مقاله را با طرح چند سؤال آغاز مي کنيم:
آيا ما مبلّغان و پيام رسانان مذهبي مي توانيم بدون اضطراب، يافته ها و باورهاي خود را بيان نماييم؟ آيا نويسندگان، محققان و مدرسان ما اعتقادات و نظريات اسلامي را بدون مانع و سانسور، تبليغ يا ثبت مي کنند؟! آيا ما محافظه کاري و مصلحت انديشي نمي کنيم؟
چه چيزي مبلّغان ديني و نويسندگان ما را از بيان حقايق ديني و اسلامي مانع مي شود؟ و چرا در مقابل منکرات اجتماعي و ديني، قاطعانه نمي ايستيم؟ آيا همواره دشمناني از خارج و با قوه قهريه مانع ما مي شوند؟! بي ترديد، در برخي برهه ها و دورانها؛ جباران و ستمگران با جبر و قهر، مانع بيان حقايق مي شده اند؛ چنان که قرآن مي فرمايد: «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَ الجِنِّ»؛1 « اين چنين در برابر هر پيامبري، دشمني از شياطين انس و جن قرار داديم.»
تاريخ نيز گواه اين واقعيت است که براي هر موسايي فرعوني و براي هر جنبش اصلاحي، دجّالي بوده است. هميشه حاکمان و زرسالاران مي خواهند جوامع بشري را به استخدام خويش درآورند و با پيام رهايي بخشِ توحيدي، مخالفت کنند؛ امّا بدون شک بايد گفت: هميشه دشمني از خارج، مانع «بلاغ مبين»2 ما نيست. همواره تيزيِ تيغ و دشنه دشمن، قلم ما را کُند و فرياد حق طلبان را خاموش نکرده است. اگر زبان ما در مقابل منکرات اخلاقي و فسادهاي ديني و اجتماعي به لکنت مي افتد و قلم به لرزش دچار مي شود، گاهي عامل دروني دارد.
قلم و زبان، چيزي جز ترجمانِ روح و ضمير نيست و از روحيه ضعيف و مشوّش، زبان گويا و طليق و قلم روان و مؤثر به وجود نخواهد آمد؛ چنان که در معرکه و ميدانهاي نبرد، کسي از شخصِ ترسو، حماسه و دلاوري نمي خواهد، از اسيران هوا و هوس و خواب و خوراک نيز انتظار زبانِ صريح و قاطعي نبايد داشت.
از عوامل بزرگي که باعث تشويشِ روحي و اضطرابِ دروني است، استمتاع و بهره مندي از لذتها و شهوتهاي مباح است. مي گوييم «مباح» و «حلال»؛ چرا که يک روحاني و مبلغ ديني، مرتکب حرام تعمّدي نمي شود. آن لذتهاي مباح است که وسوسه انگيز شده و کم کم روح پاک و لطيف را ثقيل و کثيف مي کند و از طيران و حرّيت باز مي دارد.
در اخلاق و فلسف? «لذت» در مقابل «اَلَم» و درد آمده است: لذت، کيف نفساني است. هرگاه چيزي با روح و روان ما سازگار باشد، از آن لذت مي بريم و خوشمان مي آيد؛ وگرنه احساس ناخوشي و ناراحتي مي کنيم و اين را «درد» يا «اَلَم» گويند، پس لذت، شئ وجودي و کيف نفساني است و اَلَم، عدم ملايمت است؛ يعني بين اين دو، تقابل «ملکه و عدم» است. بنابراين، هر لذت و خوشي در روح و ضمير ما اثري بر جاي خواهد گذاشت؛ چرا که لذتها وجودند و هر وجودي اثري دارد؛ لذت خواب، خوراک، پوشاک و شهوات... هر کدام آثار مخصوص به خود را خواهد داشت.
حکيم الهي «ملاصدرا» مي گويد: لذتها و شهوات به سه دسته اند: اول: لذتهايي که جزء ضرورتهاي حيات و زندگي هستند، مثل خوردن، خوابيدن، آشاميدن و غيره به قدر نياز، که اينها واجب هستند. و قسم دوّم: لذتهايي هستند که قطعاً بر روح، اثر تخريبي داشته يا بر جسم و جان و ناموس، تأثير سوء دارند که اينها حرامند، و قسم سوّم: لذتهايي هستند که نه ضروري حياتند و نه ضرر و زيان آنها قطعي است. اين لذتها مباحند و شرع مقدس اينها را اجازه داده است.3
لذتهاي ضروري، واجب است و در آن شکي نيست و گاهي بر آن ثواب نيز نوشته مي شود. در لذتهاي مضر همچون شراب يا فحشا و امثال آن (صغيره باشند يا کبيره) حرامند، در آن بحثي نيست؛ امّا لذتهايي مانند استفاده از خانه هاي مجلل، مبلمان، ماشين لوکس و لباسها و غذاهاي اعياني و امثال اينها گرچه مباحند؛ ولي اين گونه مباحها هستند که مانع مناعت طبع و وارستگي روحانيت مي شوند. اينجا يکي از ميدانهاي وسوسه انگيزي است که بسياري از صاحبان نظر و انديشه را لغزانده است. صورت آن حلال و بدون گناه است؛ امّا باطن آن اضطراب و دلبستگي است.
به همين دليل است که امام موسي کاظم عليه السلام به صحابي مشهور خود، هشام بن حکم مي فرمايد: «يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْكُ الدُّنْيَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْكُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ؛4 اي هشام! همانا خردمندان زياده بر احتياج از دنيا را کنار مي نهند، چه رسد به گناهان. با اينکه ترک دنيا فضيلت است و ترک گناه، فريضه و لازم.»
اين فرمايش امام، کليد سعادت، سبکباري و آزادگي روحي است. ممکن است چنين شخصي ابداً به حرام هم نيفتيد؛ امّا خردمند و آزاده بايد از مواضعي که سدّ راه کمال اند اجتناب نمايد. چنان که ملاصدرا مي فرمايد «يمنع عن مزيد؛ الکرامة و فضل النعمة و کمال القرب منه تعالي؛ استفاده غيرضروري از مباحات، خود، سد کمال مطلوب است.»
چون لذت، ضربي از وجود است و وجودات، لوازم وضعيه دارند، لذا هر استفاده اي از خواب و خوراک و شهوات، ولو يک بار باشد، تأثير خاص خود را خواهد گذاشت، چنان که امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ؛5 پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله ]روز پنجشنبه و در حال روزه به مسجد قبا تشريف بردند. هنگام افطار پيامبر[ صلي الله عليه و آله فرمود: آيا نوشيدني هست؟ اوس بن خولي، قدحي از شير برگرفت، با عسل آميخت و به خدمتش آورد. چون به دهان گذاشت و چشيد، کنارش زد و فرمود: دو نوشابه اي است که با يکي از آنها از ديگري بي نيازي حاصل مي شود. من اين را نمي آشامم و تحريم هم نمي کنم؛ ولي براي خدا تواضع مي کنم؛ زيرا هر که براي خدا تواضع کند، خدايش بلند گرداند و هر کس تکبر کند، خدايش پست سازد.»
اين روايت براي وارستگان و طالبان کمالات روحي، درس وعبرت مهمي در بردارد. وقتي اسو? مؤمنان براي افطار، يک معجون ساده از شير و عسل را نمي نوشد، بايد براي ما درس باشد که خود را در شهوات شکم، رها نکنيم.
ممکن است کسي بگويد: پس چرا امام صادق صلي الله عليه و آله و امام رضا عليه السلام و ديگر رهبران، طبق اخبار رسيده از لباسها و خوراکيهاي خوب استفاده مي کردند؟ جواب اين است که: کسي نگفته است ما بايد به دوران صدر اسلام برگرديم! آري، هر زمان و دوره اي، مقتضيات خود را دارد و اسباب زندگي براي هر عصري، متفاوت است؛ امّا روش و صورت کلي مسئله، تغيير ماهوي نخواهد کرد؛ زيرا اگر امام صادق عليه السلام از لباسهاي جدّ خود رسول خدا صلي الله عليه و آله يا غذاي اميرالمؤمنين عليه السلام استفاده نمي کردند؛ امّا ساعتهاي متوالي در عبادت و سجده بودند و روزهاي پياپي در روزه، جوع و تشنگي به سر مي بردند؛ به گونه اي که مخالفان آن حضرت نيز معترفند امام صادق عليه السلام عابدترين و زاهدترين مردم عصر خويش بودند. مفهوم زهد، برگشت قهقرايي نيست؛ بلکه وارستگي و تخفيف در استمتاع از دنيا است؛ يعني کم هزينه؛ ولي با برکت و پرثمر؛ چيزي که در زبان روايات آمده است: «قَلِيلَ الْمَئُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونَةِ».
با اين وصف، معلوم است که خوش گذراني و لذتهاي غيرضروري، حتي به مقدار اندک، در روح و روان ما اثر سوء بر جاي مي گذارد و اگر رفاه و عافيت طلبي، جزئي ازاخلاق ما شود، اگر دنيا را خراب نکند، آخرت ما را خواهد سوخت؛ چنان که اميرالمؤمنين عليه السلام در آخرين افطاري که در خان? دختر گرامي شان ام کلثوم عليها السلام بودند و در پي خواهش ام کلثوم عليها السلام که چرا از دو غذاي نمک و شير، يکي را برداشتي، فرمودند: «يَا بُنَيَّةِ مَا مِنْ رَجُلٍ طَابَ مَطْعَمُهُ وَ مَشْرَبُهُ وَ مَلْبَسُهُ إِلَّا طَالَ وُقُوفُهُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛6 دخترم! هيچ کس نيست که غذا و آشاميدني او خوش گوار و لذيذ و پوشاک او نيکو باشد، مگر اينکه وقوف او در عرصات قيامت و نزد خدا طولاني تر است.»
نکره در سياق نفي ، مفيد عموم است و «مَا مِنْ رَجُلٍ» شامل و عام است؛ امّا باز هم علما و دانشمندان و مبلّغان را به صورت خاص در بر مي گيرد؛ چرا که آزادگي و حرّيت براي صاحبان انديشه، وارستگي از شهوات است.
حکيم بزرگ ملاصدرا استفاد? زياد از خورد و خوراک و ساير لذايذ را دليلي بر جهالت و ناداني دانسته است؛ يعني اگر عالم و حکيمي، خود را در اين ميدان قرار دهد، جاهل مي گردد.
«من صفات العاقل الحکيم، القناعة في الاکل و اللباس و سائر مايحتاج اليه من امور الدنيا بالقليل اليسير و من صفات الجاهل الاحمق الشره و الاکثار من الطعام و الشراب و سائر المستلذات.»7
اگر از اين حکيم بزرگ بپرسيم: چرا بهره منديِ حداکثري از رفاهيات طبيعي، انسان را از حکمت و عقل تهي مي کند؟ جواب خواهد داد: «دنيا و آخرت متقابلان اند؛ طبيعت و روحانيت متضادند. کسي که پيوسته در لذت طبيعي و مادي باشد، به صورت جبري از روح و عقل که مجرد و از عالم آخرت هستند، دوري مي کند.» «الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ ضَرَّتَانِ؛ دنيا و آخرت، هووي يکديگرند.» کسي که نزد دنيا باشد، آخرت را رها کرده و کسي که آخرتي باشد، دنيا را طلاق داده است. مولوي اين تضاد را به صورت عالي سروده است:
جان گشاده سوي بالا بالها
تن زده اند در زمين چنگالها
ميل جان اندر ترقي و شرف
ميل تن در کسب اسباب و علف
اين تعارض و تضادي که بين جان و تن يا ماده و روح وجود دارد، در کجا ظاهر مي شود و چه وقت، خود را نشان مي دهد؟ جواب: هنگامي که بين لذتهاي طبيعي و دفاع از حق و دين، يکي را بايد انتخاب کرد. در چنين مواقعي است که قرآن با عتاب به مؤمنان مي فرمايد: مگر چنگالتان در زمين فرو رفته است که به سوي حق نمي شتابيد! آنجا که مي فرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ»؛8 «اي کساني که ايمان آورده ايد! چرا هنگامي که به شما گفته مي شود: به سوي جهاد در راه خدا حرکت کنيد، بر زمين سنگيني مي کنيد؟ آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده ايد؟! با اينکه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت، جز اندکي نيست.»
همين قضيه براي روحانيان و مبلّغان ديني نيز صدق مي کند؛ چرا که روحانيت در خط مقدم پيکار و دفاع فرهنگي از کيان اسلام است.
امام خميني قدس سرّه که در اسلام شناسي و شناخت روحيات انسان، جزء نوادر روزگار بوده است، بارها اين خطر را پيش بيني مي کردند که چنانچه روحانيت که طلايه دار جهاد فرهنگي است، از زيّ طلبگي و ساده زيستي به تجمّل گرايي و رفاه زدگي روي آورد، کل دين در خطر جدّي قرار مي گيرد؛ چنانچه مي فرمود: «اگر ما از زيّ متعارف روحانيت خارج بشويم و خداي ناخواسته توجه به ماديات بکنيم، در صورتي که خودمان را به اسم روحاني معرفي مي کنيم، اين منتهي ممکن است بشود به اينکه روحانيت شکست بخورد.»9
امام خميني قدس سرّه به عنوان يک سياستمدار دور انديش که انقلاب او چهره سياسي - مذهبيِ منطقه را دگرگون کرد، چرا هميشه مي ترسيد که روحانيت از «زيّ طلبگي» خارج شده، به رفاه زدگي بيفتد؟ آري، امام نيک مي دانست انساني که به چرب و شيرين و نرم و نازک زندگي، خو گرفته است، محال است در برابر منکرات و انحرافات اخلاقي، اجتماعي و ديني بايستد و با قلم تيز و برّان و زباني گويا و قاطع، خويش به جراحي فرهنگي جامعه بنشيند. قضية رفاه زدگي عالمان و دانشمندان، فقط واقعيت روايي نيست تا برخي به دنبال قيد و استثناي آن بگردند و بگويند: «هر مطلقي را مقيّدي است» و تنها يک حقيقت قرآني نيست تا کسي بگويد: «براي هر ظاهري، باطني و براي هر تفسيري، تأويلي است.» حديث عالمان عافيت طلب، تجربه ـ هزار باره ـ تاريخ است. ما به دو نمونه تاريخي اشاره مي کنيم که تأمل خردمندانه در آن، هم سوزنده و هم سازنده است. يکي از آنان درباره داستان تأسف بار يک فقيه مشهور کوفي است که خود را شيعه مي دانست و گاهي شجاعانه از اهل بيت عليهم السلام دفاع مي کرد؛ ولي بالاخره شهوات، او را از پاي درآورد.
شيخ عباس قمي در «سفينة البحار» داستان «شريک بن عبدالله قاضي» را آورده است که از محدثان و فقهاي مشهور کوفه بود. روزي به دربار مهدي عباسي رفت. خليفه به او سه کار را پيشنهاد کرد: يا متولي قضاوت باشيد، يا معلم و مدرّس فرزندان من و يا يک وعده غذا نزد ما مهمان. گويند شريک چون خود را مجبور ديد، گفت:
يک وعده غذا در خدمت خليفه، کمترين زحمت را براي ما دارد. چون شريک اين را پذيرفت، خليفه به طباخ و آشپز خود دستور داد با بهترين مواد مثل: مغز استخوان، شيريني و عسل، معجون چرب و شيريني آماده کردند. وقتي آن را جلوي شريک قاضي قرار دادند، ديدند با ولع و حرص از آن غذاي اعياني مي خورد. طباخ رو به خليفه گفت: اي امير! اين شيخ بعد از اين سفره تا ابد روي رستگاري را نخواهد ديد. همان طور هم شد. در همان مجلس بود که هم سمت قضا را پذيرفت و هم آموزگارِ فرزندان او شد.
جالب است که اگر گاهي صندوقدار خليفه، ديرتر يا اندکي کمتر از حقوق و مستمري را به شريک قاضي مي داد، با اعتراض شريک مواجه مي شد که: چرا حقوق و مستمري ما دير رسيده است؟ صندوقدار خليفه به او گفت: مگر گندم سرخ به ما فروخته اي که اين چنين بهاي آن را مطالبه مي کني؟ شريک جواب داد: آري، به خدا بهتر از گندم به شما فروخته ام؛ دينم را به شما فروخته ام.10
اين فقيه و محدث کوفي تا سن 75 سالگي، خود را حفظ کرد؛ ولي در سن پيري با صرف يک وعده غذاي لذيذ همه حيثيّت خود را باخت و جزء مأموران دولتي دستگاه خونريز عباسي شد. جناب شيخ عباس قمي رحمه الله مي گويد اين اثر لقمه، حرام است.
لذتهاي طبيعي بر روح و روان، اثر تخريبي دارند. اين؛گونه داستانها و ماجراها بارها تکرار شده است.
همين اثر عافيت گريزي در داستانها و ماجراهاي شورانگيز «آيت الله شهيد مدرس» جلو? بارزي دارند. بي شک مي توان گفت: شهيد مدرس الگوي ساده زيستي و شجاعت در بيان حق است و به عدم تنازل از حقوق ملت شهرت دارد. او چگونه معيشتي داشت؟ هنگامي که مدرس از سوي علماي نجف و ايران به عنوان مجتهد بزرگ و طراز اول در مجلس شوراي ملي برگزيده شد، به تهران آمد و دوستانش دو اتاق اجاره اي براي اقامت او پيدا کردند. يکي با اجار? ماهيانه سي ريال و ديگري با اجار? سي و پنج ريال. مدرس بدون اينکه از نزديک اتاقها را ببيند، اتاق سي ريالي را انتخاب کرد. به او گفتند: اتاق سي و پنج ريالي راحت تر است. فرق معامله، پنج ريال است؛ ولي اسباب آسايشِ شما در آن بهتر تأمين مي شود. مدرس پاسخ داد: «چيزي که استقلال عقيده و اراده را تهديد مي کند، نياز نيست. من نمي خواهم به کسي محتاج باشم. احتياج به پول، نوکري مي آورد.» به همين علت بود که مدرس مي گفت: «من ده نخست وزير و 45 وزير را ديده ام و آنها را رد کرده ام و در اين مدت حتي يک نوشته به کابينه اي نداده ام و از هيچ فردي درخواستي نداشته ام.» و وقتي خواستند در مجلس، ماهي دويست تومان را به وي پرداخت کنند، گفت: «من با ماهي بيست تومان تأمين مي شوم و نيازمند نيستم.»11
براي مجتهد مسلّمي که ساکن تهران بود و شايد صدها برابر مخارج و مؤونه زندگي اش، وجوهات شرعيه در اختيار او قرار مي گرفت، افزودن 5 ريال بر اجار? اتاق نشيمن يا دفتر کار، چه ضرري داشت؟ اما اين مرد سياست و ديانت، نيک مي دانست که اي بسا 5 ريال، صداي رساي او را خاموش کند. او به واسط? همين زهد و وارستگي و ساده زيستي توانست در مقابل يکي از سفاک ترين و اسلام ستيزترين پادشاهان ايستادگي کند و به قول امام خميني قدس سرّه : «شهيد مدرس با زباني چون شمشيرِ حيدر کرار در مقابل رضاخان ايستادگي کرد.»
«اين عالم ضعيف الجثة با جسمي نحيف و روحي بزرگ و شاداب از ايمان و صفا و حقيقت و زباني چون شمشير حيدر کرار رويارويشان ايستاد و فرياد کشيد و حق را گفت و جنايات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذايي، تنگ، و روزگارشان را سياه کرد.»12
آري، اگر اين معجون معنوي که از معرفت، ايمان و زهد ساخته شده در کسي باشد، زباني چون ذوالفقار حيدر در کام و عصايي چون موسي عليه السلام در دست دارد که مي تواند يک تنه در مقابل تمام کفر بايستد. بياييد حرّيّت و آزادگي خود را پاي شهوات ذبح نکنيم و سبکبال و وارسته باشيم تا به حق برسيم: «خففوا تلحقوا».
پي نوشت:
1) انعام/ 112.
2) «فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ»، مائده/ 92.
3) شرح اصول کافي، ملاصدرا، تصحيح: خواجوي، انتشارات صدرا، قم، 1364ش، ج‏‏1، ص‏377.
4) اصول کافي، شيخ کليني، انتشارات اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1362ش، ج‏‏1، ص17.
5) اصول کافي، کليني، کتاب ايمان و کفر، باب تواضع، ج2، ص128.
6) الحياة، اخوان حکيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1380ش، ج2، ص358.
7) شرح اصول کافي، ملاصدرا، ج‏‏1، ص‏456.
8) توبه/38.
9) صحيفه امام، مجموعه آثار امام خميني رحمه الله ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمه الله ، تهران، 1387ش، ج18، ص‏13.
10) سفينة البحار، شيخ عباس قمي، باب شين بعده را، چاپ اسوه، قم، ج‏‏4، ص‏427.
11) داستانهاي مدرس، غلامرضا گلي زواره، انتشارات هجرت، قم، 1373 ش، ص‏65.
12) صحيفه امام خميني، ج‏‏19، ص‏73.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره159.
/ 1