بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سجاد فروزش حقوق پدر بر فرزند بالاترين حقّي که پدر بر فرزندان خود دارد، حقّ اطاعت است. اميرمؤمنان علي عليهالسلام ميفرمايد: « حقّ پدر بر فرزند اين است که فرزند در هر چيزي جز معصيت خداوند، از پدر اطاعت کند.» چكيده: در روايات اسلامي، پدر از جايگاه ويژه اي برخوردار است، از اين رو سفارش به رعايت حقوق او توسط فرزندان، در جاي جاي تعاليم اسلامي ديده ميشود، البته روايات اسلامي از حقوق متقابل پدر و فرزند سخن به ميان آورده است، تا آنجا که از تربيت ديني فرزند، دعا براي فرزند و احترام و محبت به فرزند به عنوان وظايف پدر نسبت به فرزندش ياد شده است. کليدواژه: پدر، فرزند، حقوق مقدمه تعاليم اسلامي سرشار از مباحثي است که شأن و جايگاه بيبديل پدر را تبيين ميکند. احترام و پاسداشت پدر، وظيفهاي ايماني است و اطاعت از او به دنبال فرمانبري از خالق هستي، تکليف ديني شمرده شده است، بنابراين نقش او در تربيت را نبايد ناديده گرفت؛ چرا که پدر همچون خورشيد در آسمان زندگي فرزند ميدرخشد و پرتو رأفت و محبت را در جان او ميتاباند. در اينجا برآنيم تا بر اساس آموزه هاي قرآني و روايات نوراني به بررسي مسائلي چون مقام و منزلت، نقش تربيتي و حقوق متقابل پدر و فرزند بپردازيم. مفهوم شناسي پدر در زبان فارسي واژهايي چون «پدر»، «باب» و «بابا» وجود دارد. نقشهاي گوناگون هر انساني بيانگر نوع مسئوليتش خواهد بود. بر اين اساس عنوان «پدر» در حقيقت به نقش و مسئوليت مرد در خانواده اشاره دارد و اين عنوان به معناي مردي است که از او فرزند به وجود آمده است.1 در زبان عربي دو واژه «والد» و «أب» به کار ميرود که والد از محدوديت معنايي برخوردار است و معمولاً دايره آن محدود به مردي است که از او فرزند به وجود ميآيد؛ امّا واژه «أب» از دامنه معنايي گسترده تري برخوردار است، به گونه اي که اين عنوان بر پدر نَسَبي و هر کسي که سبب پيدايش، اصلاح يا پيرايش و ظهور چيزي شود، اطلاق ميشود.2 بر اين اساس، کساني که سرپرستي و تربيت انسان را بر عهده گرفته باشند، در حکم «أب» ميباشند. در قرآن از «آذر» عموي حضرت ابراهيم عليهالسلام به عنوان اب؛ يعني پدري که سرپرستي او را به عهده داشته است، ياد ميشود. بايد توجه داشت که در آيات قرآني هرگاه سخن از پدر به مفهوم خاص آن [پدر نَسَبي] در ميان باشد، از واژه «والد» استفاده شده است. گستره مفهوم أب همان گونه که اشاره شد، واژه «أب» افزون بر پدر نسبي، افراد ديگري را که در زندگي انسان نقش دارند نيز شامل ميشود. در منابع اسلامي از اين شخصيتهاي اثرگذار با واژه «أب» ياد شده است و همچون پدر حقيقي به اکرام و پاسداشت آنها سفارش گريده است. با نگاهي به روايات در مييابيم که براي «أب» سه معنا بيان شده است: 1. مراد از «أب»، پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليهالسلام است. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «أنا وَ عَلِيٌ أبَوَا هذِهِ الاُمَّ?؛3 من و علي پدران اين امّت هستيم.» اگر پدر حقيقي، سبب به وجود آمدن انسان و علّت تولّدِ فرزند باشد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليهالسلام سبب پيدايش عالم خلقت هستند. خداوند متعال در حديث قدسي ميفرمايد: «لَولَاکَ لَمَا خَلَقتُ الأفلاک؛4 اگر تو [اي محمد صلي الله عليه و آله ] نبودي، عالم را نميآفريدم.» در روايتي از امام رضا عليهالسلام ، وجود پاک و منوّر ائمه عليهمالسلام به عنوان پدران دلسوز و مهربان معرفي شده است: «الْإِمَامُ الْأَمِينُ الرَّفِيقُ وَ الوَالِدُ الشَّفِيق؛5 امام، اميني همراه، و پدري مهربان است.» در اين عبارت اوج شفقت امام نسبت به انسانها بيان شده است. همان گونه که پدران دلسوز، خود را در مقابل فرزند مسئول ميدانند، وجود مقدّس امام همواره به آرامش شيعيان ميانديشد و دغدغه هدايت و ارشاد آنها را دارد و براي اصلاح آنها در تلاش است که چه بسا ممکن است اين قبول زحمات بيش از خواسته هاي مردم باشد.6 2. مراد از «أب»، معلّمياست که سبب هدايت انسان است، و او را به واسطه تعليم و تربيت از ضلالت و گمراهي نجات ميدهد. علما و بزرگان ديني که شبانه روز با آموزش و تأليف کتاب، بشر را از گرداب گمراهي به راه راست، هدايت و با معارف الهي آشنا ميکنند، سهم عمده اي در زندگي انسان دارند. اگر پدر سبب حيات دنيوي است، يقيناً آموزگاران ديني، سبب حيات معنوي ما هستند و نقش آفريني ايشان در ادامه رسالت سترگ اولياي الهي است، پس بر همگان است که نسبت به آنها نيکي و مودّت کنند. 3. مراد از «أب»، پدر حقيقي و نَسَبي است که احترام و نکوداشت او بر همگان لازم است و آزار او از محرّمات شمرده شده است. حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله ، است که در بردارنده موارد بالا ميباشد: «الآباءُ ثلاثه: أبٌ وَلَّدَکَ وَ أبٌ زَوَّجَکَ و أبٌ عَلَّمَکَ؛7 پدران سه نفرند: پدري که از ناحيه او متولد شده اي [پدر نسبي] و پدري که به تو همسر داده است [پدر همسر] و پدري که به تو آموزش داده است [پدر علميو روحاني].» افزون بر موارد ياد شده، از «پدر همسر» که تربيت و حفاظت دخترش را بر عهده داشته و کمالات انساني، سجاياي اخلاقي و راه و رسم شوهرداري را به او آموخته است، با عنوان «أب» ياد شده است که بدون ترديد در زندگي مرد نيز نقش آفرين ميباشد. مقام پدر پدر در اسلام داراي مقامي ارجمند و چهره اي برجسته و مورد احترام است. در آيات و روايات، تعبيرهاي بلندي در شأن پدر به کار رفته است. او به قدري رفعت يافته که گوي سبقت را از ديگران ربوده و با يار هميشه همراهش [مادر] در نزديکيِ خدا سُکني گزيده است. در قرآن، بعد از فرمان به اطاعت و پرستش خداوند، احسان به والدين توصيه شده است.8 به عنوان نمونه، در سوره اسراء ميخوانيم: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»؛9 «پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد.» علامه طباطبايي رحمه الله در ذيل اين آيه ميفرمايد: «مسئله احسان به پدر و مادر بعد از مسئله توحيد خدا، واجب ترين واجبات است، همچنان که مسئله عقوق بعد از شرک ورزيدن به خدا از بزرگ ترين گناهان کبيره است.»10 حضرت رسول صلي الله عليه و آله شبيه پدر بودن را موهبتي الهي ميداند و ميفرمايد: «مِن نِعمَ? اللهِ عَلَي الرَّجُلِ أن يُشبِهَ وَالِدَهُ؛11 از نعمتهاي خداوند بر انسان آن است که شبيه پدرش باشد.» امام باقر عليهالسلام فرمود: «پدرم به مردي نگريست که همراه پسرش راه ميرفتند و پسر به بازوي پدرش تکيه داده بود. پدرم تا زنده بود با آن جوان [به خاطر اين بي حرمتي نسبت به پدرش] صحبت نکرد.»12 حقوق پدر بر فرزند: 1. اطاعت: بالاترين حقّي که پدر بر فرزندان خود دارد، حقّ اطاعت است. اميرمؤمنان علي عليهالسلام ميفرمايد: «فَحَقُّ الوَالِدِ عَلَي الوَلَدِ أن يُطيِعَهُ فِي کُلِّ شَيءٍ إلَّا فِي مَعصِيَه اللهِ سُبحَانَه؛13 حقّ پدر بر فرزند اين است که فرزند در هر چيزي جز معصيت خداوند، از پدر اطاعت کند.» براي مثال، اگر پدري فرزندش را از سفري نهي کرده باشد ولي فرزند، به مسافرت برود، بايد در اين سفر نمازش را تمام بخواند و روزه اش را بگيرد، هر چند که از حدّ مسافت شرعي گذشته باشد؛ زيرا سفر او حرام است. اطاعتِ فرزند از پدر بايد در حدّي باشد که اگر لازم شد، براي انجام فرامين او، خود را به سختي بياندازد. در داستان حضرت يوسف عليهالسلام ، پسر بزرگ براي انجام دستور پدر ميکوشد تا در مصر بماند و بنيامين را از دست حکومت نجات دهد و خطاب به برادرانش چنين ميگويد: «فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»؛14 «من از جاي خود [يا از سرزمين مصر] حرکت نميکنم مگر اين که پدرم به من اجازه دهد، و يا خداوند فرماني درباره من صادر کند که او بهترين حاکمان است.» دايره اطاعت و فرمانبري از پدر، به حدي وسعت دارد که حضرت اسماعيل عليهالسلام براي انجام فرمان پدر بزرگوارش، ابراهيم خليل عليهالسلام ، به قربانگاه ميرود و با آسودگي خاطر به پدر ميگويد: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛15 «اي پدرم! هر چه دستور داري اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.» بدون شک اين رويداد تنها به عنوان يک داستان تراژدي مطرح نيست؛ بلکه بيانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از او است که ميبايست تا پاي جان نيز اطاعت کند. بايد توجه داشت که تنها در يک مورد فرزند ميتواند از فرمان پدر تبعيت نکند و آن زماني است که امر پدر، به ايمان او لطمه وارد کند و او را به شرک دعوت کند: «وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»؛16 «و اگر آن دو [پدر و مادر] تلاش کنند که براي من [حتي] از روي جهل، همتا و شريکي قايل شوي، از آنها پيروي مکن!» بدون ترديد اطاعت از پدر در راستاي اطاعت از فرامين الهي، موجبات خشنودي حق تعالي را فراهم ميآورد و درهاي احسان الهي را به روي انسان ميگشايد. در مقابل، تمرد و سرکشي، نتيجه اي جز پشيماني ندارد: هر آن کس که پند پدر نشنود يقين دان که روزي پشيمان شود 2. خوش سخني: در قرآن، توصيه به گفتار نيک نسبت به پدر و مادر با تأکيد فراوان آمده است و اين نگراني را اعلام ميکند که مبادا در هيچ شرايطي کم ترين بيحرمتي را به ساحت آنها روا داريد: «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا»؛17 «هيچ گاه کم ترين اهانتي به والدين روا مدار و بر آنان فرياد مزن و گفتار [لطيف و سنجيده و] بزرگوارانه به آنها بگو!» «اُف» کم ترين تعبير بي ادبانه است. در اينجا سفارش شده است که مبادا با نيشِ زبان يا کلمات سبک و اهانت آميز آنها را آزار دهيد. در حديثي از امام صادق عليهالسلام آمده است: «أدنَي العُقُوقِ اُفٍّ وَ لَو عَلِمَ اللهُ شَيئاً أيسَرَ مِنهُ وَ أهوَنَ مِنهُ لَنَهَي عَنهُ؛18 کم ترين مرتبه عقوق «اف» است، اگر چيزي آسان تر و ضعيف تر از «اُف» وجود داشت، خداوند از آن نهي ميکرد.» 3. تواضع و فروتني: قرآن کريم به تواضع و فروتني در برابر پدر و مادر دستور ميدهد و در اين خصوص ميفرمايد: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»؛19 «و بالهاي تواضع خويش را از روي رحمت و مهرباني در برابر والدين فرود آر!» 4. احسان و نيکي: خداي متعال، نيکي به پدر و مادر را به صورت يک قانون کلّي براي تمام انسانها بيان ميکند و ميفرمايد: «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا»؛20 «ما به انسان توصيه کرديم که به پدر و مادرش نيکي کند.» تعبير «انسان» در اين آيه ميفهماند که اين قانون مخصوص مؤمنان نيست؛ بلکه براي تمام انسانها است. امام علي عليهالسلام فرمود: «بِرُّ الْوَالِدَيْنِ أَكْبَرُ فَرِيضَةٍ؛21 نيکي به پدر و مادر، بزرگ ترين واجب است.» شخصي به امام صادق عليهالسلام عرض کرد: «پدرم به حدّي پير و ناتوان شده است که او را براي قضاي حاجت، حمل ميکنم. امام صادق عليهالسلام فرمود: اگرقدرت داري، خودت اين کار را انجام بده و خودت بر دهان او غذا بگذار تا اين عمل، سپر آتش فردايت باشد [و تو را به بهشت ببرد].»22 آقا سيد محمد موسوي نجفي، معروف به «هندي» که از علماي پرهيزکار و امام جماعت حرم اميرمؤمنان عليهالسلام بود، از فرد مورد اعتمادي نقل ميکرد که: «پدر پيري داشت و در خدمتگزاري به او هيچ گونه کوتاهي نميکرد و حتي خودش او را به مستراح ميبرد. هيچ وقت او را تنها نميگذاشت و هميشه در خدمت او بود، به جز شبهاي چهارشنبه که به مسجد سهله ميرفت و در آن شب، به واسطه اعمال اين مسجد ازخدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولي پس از مدتي منصرف شد و ديگر به مسجد سهله نرفت. از او پرسيدم: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردي؟ گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم رفتنم تا نزديک غروب به تأخير افتاد. در آن وقت، به تنهايي بيرون رفتم و با همان وضع به مسير خود ادامه دادم. کم کم مهتاب، مقداري از تاريکي شب را به روشنايي تبديل کرد. در اين هنگام، شخص عربي را ديدم که بر اسبي سوار است و به طرف من ميآيد. در دل خود گفتم که اين مرد راهزن است و مرا برهنه ميکند. همين که به من رسيد، با زبان عربي پرسيد: کجا ميروي؟ گفتم: مسجد سهله. گفت: چيزي براي خوردن داري؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جيبت کن. گفتم: در آن چيزي نيست. باز آن سخن را تکرار کرد. دستم را در جيبم کردم، مقداري کشمش يافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصيکَ بِالعَودِ» عود به زبان عربهاي بيابان نشين، پدر پير را ميگويند؛ يعني سفارش ميکنم تو را به پدر پيرت. بعد از اين سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپديد شد. فهميدم که او حضرت مهدي عليهالسلام بود و دانستم که آن حضرت عليهالسلام به ترک خدمت پدرم، حتي در شب چهارشنبه راضي نيست. از اين رو، ديگر به مسجد سهله نرفتم و اين کار را ترک کردم.»23 5. دعا: در سوره اسراء به دعا کردن براي پدر و مادر امر شده است: «وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا»؛24 «و بگو: پروردگارا! بر آنها [والدين] رحم کن، همان طور که مرا در خردسالي ام تربيت کردند.» طبق اين آيه انسان نبايد تنها به رحمت و مهرباني خود نسبت به پدر و مادر اکتفا کند؛ بلکه بايد رحمت واسعه الهي را براي آنها طلب کند. نکته در خور توجه اين که انسان به تنهايي ياراي جبران مشقّتها، خدمات و حقوق پدر و به موازات او مادر را ندارد و بايد از نيروي عظيم الهي استمداد جويد. در قرآن کريم، الگوهاي زيادي از انبياي الهي به چشم ميخورد که در نيايشهايشان به ياد پدر بوده اند. از جمله حضرت ابراهيم خليل عليهالسلام ، به درگاه خداوند چنين دعاميکند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ»؛25 پروردگارا! مرا و پدر ومادرم و تمام مؤمنان را در روزي که حساب برپا ميشود، ببخش و بيامرز!» حضرت نوح عليهالسلام براي چند نفر طلب آمرزش مي کند: اول براي خودش که مبادا قصور و ترک اولايي از او سر زده باشد [چون انبياي الهي عليهمالسلام معصوم بودند] و دوم براي پدر و مادرش به عنوان قدرداني و حق شناسي از زحمات آنان و سپس براي مؤمنان و عرضه مي دارد: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا»؛26 «پروردگارا! مرا بيامرز و همچنين پدر و مادرم و تمام کساني را که با ايمان وارد خانه من شدند.» در روايات علاوه بر حقوق فوق، به موارد جزئي تري نيز اشاره شده است، مثل روايتي از امام موسي بن جعفر? که فرمودند: از پيامبر صلي الله عليه و آله درباره حق پدر بر فرزند سؤال کردند، ايشان جواب داد: «لّا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ وَ لَا يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا يَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لَا يَسْتَسِبُّ لَه؛27 فرزند نبايد پدر خود را به نام صدا بزند و در راه رفتن و نشستن بر او سبقت بگيرد و موجب توهين ديگران به او شود.» همچنين با او بلند و پرخاشگرانه سخن نگويد و خدمتگزاري به او را وظيفه اي بزرگ بداند و نيازهاي او را برآورده کند. خداوند در قرآن کريم، انفاق به والدين را مقدّم بر هر انفاقي مي داند و مي فرمايد: «[اي پيامبر] از تو مي پرسند که چه انفاق کنند؟ بگو: هر مالي که مي بخشيد پس به والدين و نزديکان و... ببخشيد.»28 حقوق پدران معنوي همان گونه که قبلاً اشاره شد، در روايات، از حضرت رسول صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليهالسلام به عنوان پدران معنوي امت اسلام نام برده شده است. بنابراين همان گونه که پدر، به سبب پديد آوردن جسم انسان، حقوق بسياري بر او دارد، آن دو بزرگوار سبب پيدايش هويت ديني و معنوي ما هستند و ما وام دار حقوق عظيم معنوي ايشان هستيم. البته حقوق اين پدران معنوي بسيار گسترده تر و پاس داشت آن بسي سخت تر است؛ زيرا سعادت دنيوي و اخروي [که ره آورد اسلام است] دستاورد مجاهدتهاي آن عزيزان است. از امير مؤمنان عليهالسلام نقل شده است: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: «وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أعْظَمُ مِنْ حَقِّ وَالِدَيُهِمْ؛29 همانا حق ما بزرگ تر از حق پدران و مادران آنها است.» پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله درباره حقّ اميرمؤمنان عليهالسلام فرمودند: «حَقُّ عَلِيٍّ عَلَي النّاسِ کَحَقِّ الْوَالدِ عَلي وَلَدِه؛30 حقّ علي عليهالسلام بر مردم، مانند حقّ پدر بر فرزندش است.» همان گونه که بر فرزندان لازم است حقوق پدران خود را رعايت کنند، بر امّت نيز لازم، بلکه واجب است که حقّ امير المؤمنين عليهالسلام و ائمه اطهار عليهمالسلام را رعايت نمايند. «انس بن مالک» مي گويد: «در يک ماه رمضان نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام نشسته بودم. حضرت عليهالسلام ، فرزندش امام حسن عليهالسلام را صدا زد و فرمود: يا ابا محمد! بالاي منبر برو و خداي را زياد ستايش کن و از جدّت رسول خدا صلي الله عليه و آله به بهترين وجه ياد کن و آن گاه بگو: «لَعَنَ اللهُ وَلداً عَقَّ أبَوَيْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَيْهِ لَعَنَ اللهُ وَلَداً عَقَّ أبَوَيْهِ، لَعَنَ اللهُ عَبْداً أبَقَ عَنْ مَوَالِيهِ لَعَنَ اللهُ غَنَماً ضَلَّتْ عَنِ الرَّاعِي؛ از رحمت خدا دور باد فرزندي که عاقّ پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندي که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد فرزندي که عاق پدر و مادر خود شود. از رحمت خدا دور باد بنده اي که از مولا و سروران خود فرار کند. از رحمت خدا دور باد گوسفندي که از چوپان خود [دور و] گمراه شود.» امام حسن عليهالسلام بالاي منبر رفت و دستور پدر را اطاعت کرد. مؤمنان گرد او جمع شدند و عرض کردند: يابن اميرالمؤمنين! و يابن بنت رسول الله! کلامت را توضيح بده! حضرت عليهالسلام فرمود: جواب را از پدرم اميرمؤمنان عليهالسلام بگيريد! مردم نزد حضرت عليهالسلام آمدند و پرسيدند: منظور از کلماتي که فرزندت حسن عليهالسلام گفت، چيست؟ حضرت عليهالسلام فرمود: روزي با رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز خواندم، آن گاه حضرت دست راست خود را بر شانه ام زد و مرا به سينه چسبانيد و فرمود: «يَا عَلِيُّ! فَقُلْتُ: لَبَّيْکَ يَا رَسُولَ الله! قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوا هَذِهِ الْاُمَّة، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ عَقَّنَا، قُل: آمِينَ! قُلْتُ: آمِينَ. قالَ: اَنَا وَ اَنْتَ مَوْلَيَا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ اَبَقَ عَنَّا، قُلْ: آمِينَ! قُلْت: آمِينَ. ثُمَّ قَالَ: اَنَا وَ اَنْتَ رَاعِيا هَذِهِ الْاُمَّةِ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْ ضَلَّ عَنَّا، قُلْ: آمِينَ! قُلْتُ: آمِينَ؛ اي علي! گفتم: لبيک اي رسول خدا! فرمود: من و تو پدران اين امت هستيم، پس خدا لعنت کند کسي که عاقّ ما شود! بگو: آمين! گفتم: آمين. سپس فرمود: من و تو مولا و سرور اين امت هستيم، پس خدا لعنت کند کسي که از ما بگريزد! بگو: آمين! گفتم: آمين. آن گاه فرمود: من و تو [سرپرست و] راهنماي اين امّت هستيم، پس خدا لعنت کند کسي که از ما گمراه شود! بگو: آمين! گفتم: آمين.» اميرمؤمنان عليهالسلام در ادامه فرمود: شنيدم کس ديگري نيز با ما آمين مي گويد. از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدم: صداي کيست؟ فرمود: جبرئيل.»31 به هر حال، اهل بيت عليهمالسلام به عنوان پدران مردم معرفي شده اند که حقّ حيات بر گردن شيعيان و پيروان خود دارند. بزرگان و علماي ديني همواره در حفظ احترام پدران امت پيشرو بوده اند. در احوال مرحوم «مقدّس اردبيلي» مي گويند: ايشان سالهاي متمادي [بيش از 15 سال] که در نجف بود، به احترام حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام پايشان را دراز نکردند؛ بلکه نشسته يا به حال سجده مي خوابيدند. پي نوشت: 1 . فرهنگ فارسي، معين، ج1، ص706. 2 . مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهاني، ج1، ص57. 3 . معاني الأخبار، ابن بابويه، ص52. 4 . بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج16، ص406. 5 . کمال الدين و تمام النعمة، ابن بابويه، ج1، ص678. 6 . بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج53، ص175. 7 . تحرير المواعظ العددية، علي مشکيني، ص247. 8 . چنين مطالبي مکرر در آيات 36 سورة نساء، 151 سورة انعام، 8 سورة عنکبوت و 15 سورههاي لقمان و احقاف نيز آمده است. 9 . اسراء/ 23. 10 . الميزان، علامه طباطبايي، ج13، ص79. 11 . بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج71، ص84. 12 . کافي، شيخ کليني، ج2، ص349. 13 . نهج البلاغة، سيد رضي، حکمت 399. 14 . يوسف/ 80. 15 . صافات/ 102. 16 . عنکبوت/ 8. 17 . اسراء/ 23. 18 . بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج71؛ ص42. 19 . اسراء/ 24. 20 . عنکبوت/ 8. 21 . غرر الحکم، عبد الواحد آمدي، ج2، ص576. 22 .وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، ج21، ص506. 23 . منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج2، ص683. 24 . اسراء/ 24. 25 . ابراهيم/ 41. 26 . نوح/ 28. 27 .کافي، شيخ کليني، ج2، ص159. 28 . بقره/ 215. 29 . بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج36، ص9. 30 .روضة الواعظين، فتال نيشابوري، ج1، ص128. 31 . معاني الأخبار، ابن بابويه، ص118. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 153.