بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
خاطرات تبليغي خاطرات خواهران مبلغ از آن جا كه بخشي از كارهاي تبليغي به عهد? خواهران است و بحمد الله پس از پيروزي انقلاب اسلامي با گسترش حوزه هاي علمي? خواهران، تبليغ دين به وسيل? خواهران، رشد چشمگيري يافته است، مجل? مبلغان بر آن است تا با گزارش فعاليت هاي تبليغي آنان، خوانندگان را با مسائل اين حركت ارزش مند آشنا سازد. در اين فصل چند خاطره از خواهران مبلغ را مرور مي كنيم: تبليغ از طريق كلاس خياطي خانم زينهاري: در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، همراه همسرم براي مدت پنج سال به يكي از شهرستان هاي ميهن اسلامي رفتم. من كه سالياني در مجتمع علمي خواهران قم (جامعة الزهرا عليها السلام) به تحصيل علوم ديني اشتغال داشتم، بر آن شدم در اين مدت به وظيف? تبليغي ام عمل كنم؛ اما زمين? تشكيل كلاس هاي ديني و قرآن وجود نداشت و كسي از اين گونه كلاس ها استقبال نمي كرد. از اين رو، به فكر افتادم از راهي ديگر رسالت خود را به انجام رسانم. من كه خياطي را به طور كامل بلد بودم، با تهي? اعلامي? تشكيل كلاس رايگان خياطي و چسباندن آن به ديوارها، در مسير انجام دادن رسالت تبليغي گام نهادم. مدتي بعد خانم هاي زيادي براي ثبت نام مراجعه كردند و كلاس شروع شد. در اولين جلسه، لباسي ساده و ارزان قيمت پوشيده، قبل از شاگردان در كلاس حاضر شدم. گروهي از خانم ها - كه به گفت? خود فكر نمي كردند با چنين استادي رو به رو شوند - لباس هاي شيك و گرانبها پوشيده، با آرايش در كلاس حاضر شده بودند. گروهي كه تهيدست بودند و لباس هاي ساده داشتند، با ديدن من احساس شرم و خجالتشان از بين رفت. من با هر دو گروه با مهرباني و عطوفت برخورد كرده، به طور يكسان به آنان آموزش مي دادم و در لا به لاي تعليم خياطي، به تدريج دربار? مسائل ديني و حجاب، سادگي، عفت و حيا سخن مي گفتم. كم كم حال و هواي كلاس دگرگون شد. همان كساني كه با آرايش و لباس هاي رنگارنگ در كلاس حاضر مي شدند، كم كم ساده پوشي پيشه كردند، چادرهاي رنگي را كنار گذاشتند و بدون آرايش آمدند. پس از مدتي، خود شاگردان تقاضا كردند يك ساعت به برنامه اضافه شود تا بتوانيم راجع به مسائل و مشكلات خانواده، احكام، انقلاب و امام صحبت كنيم. با لطف و عنايت خداوند متعال كار چنان پيش رفت كه روزهاي آخر كلاس، تمام خانم ها با چادر مشكي و حجاب كامل كلاس را ترك مي كردند. تاثير اخلاق پسنديده خانم فرحانه گلزيب: براي تبليغ به شهر «راولپندي.» در كشورم پاكستان رفته بودم و در آن جا براي گروهي از خواهران برنام? تبليغي داشتم. يكي از برنامه هاي ما اردو بود. براي رفتن به اردو، تقريبا 35 نفر از خواهران، با حجاب كامل اسلامي، سوار اتوبوس شديم. رانند? اتوبوس - كه شايد تا آن زمان چنين صحنه يي نديده بود - با تعجب به ما نگاه مي كرد. از آن جا كه استفاده از نوارهاي مبتذل ترانه در اتوبوس ها مرسوم است، قبل از اين كه راننده نوار ترانه بگذارد، نواري به او دادم و از او خواهش كردم آن را بگذارد. او با ديدن نوار خوشحال شد و فكر كرد ترانه است، اما نوار قرآن كريم بود. با گذاشتن نوار، صداي دلنشين قرآن فضاي اتوبوس را پر كرد. جذابيت صداي قرآن به اندازه يي بود كه راننده توان خاموش كردن نداشت. او بهت زده بود و چيزي نمي گفت. اردو به خوبي تمام شد. با كوله باري از معنويت بازگشتيم و كراي? اتوبوس را پرداخت كرديم. دو يا سه روز نگذشته بود كه رانند? همان اتوبوس نزد ما آمد، مقداري از پول كرايه را پس داد و گفت: رفتار و حركات شما خواهران مرا تحت تاثير قرار داده است. اين پول را به خاطر حجاب خوبي كه داشتيد و حركات و اعمال مؤدبان? شما پس مي دهم. 2 ان مع العسر يسرا خانم احمدي: سالياني قبل به خاطر كار همسرم چهل روز به مشهد مقدس عزيمت كرديم. من كه چند سالي بود در جامعة الزهرا عليها السلام مشغول تحصيل بودم و به كارهاي تبليغي اشتغال داشتم، فرصت را غنيمت شمرده، با گرفتن معرفي نامه تصميم گرفتم كنار مرقد مطهر امام رضا عليه السلام به تبليغ معارف اهل بيت بپردازم. پس از عزيمت به مشهد مقدس، به يكي از ارگان ها مراجعه كردم. آن ها مرا نپذيرفتند و گفتند: كلاس خالي نداريم. با شنيدن پاسخ منفي آنان از تصميم خود دست نكشيده، چندين بار به همان ارگان مراجعه كردم تا اين كه مسئولان مغلوب اصرار و انگيز? قوي من شدند و كلاسي در يكي از دورترين نقاط مشهد به من واگذاردند. آدرس را گرفته، با زحمت و تلاش فراوان آن جا را پيدا كردم و دريافتم يك روز پيش تر خواهر ديگري در آن جا مشغول تدريس شده است. با خستگي فراوان و تحمل گرماي شديد بازگشتم. چون به قدر وظيفه تلاش كرده بودم، مطمئن شدم ديگر مسئوليت بزرگ تبليغ از دوشم برداشته شده است. چند روز بعد - كه به دنبال كلاسي براي دو فرزند دخترم مي گشتم - نگاهم به مسجدي افتاد كه گروهي از دختران به آن جا رفت و آمد مي كردند. به اين اميد كه محلي براي ثبت نام فرزندانم باشد، داخل مسجد شدم. خواهراني كه مسئول امور فرهنگي مسجد بودند با برخوردي بسيار خوب و مؤدبانه از من استقبال كردند و وقتي دريافتند از قم آمده ام و به كار طلبگي و تبليغ مشغولم، با اشتياق كامل از من تقاضا كردند براي خواهران مسجد كلاس هايي برگزار كنم. من - كه با همين هدف از قم راهي شده بودم - پيشنهادشان را پذيرفتم و كلاسم را شروع كردم. حدود بيست روز براي خواهران مقطع راهنمايي و دبيرستان كلاس داشتم كه به لطف خدا با استقبال بسيار رو به رو شد. نزديك تمام شدن مسافرتمان بود كه مسئولان همان مسجد تقاضا كردند كلاسي تحت عنوان «شيوه هاي كلاس داري.» براي استادان مسجد برگزار كنم. در آن كلاس حدود سي خواهر طلبه - كه استادان مسجد شمرده مي شدند - شركت كردند. آن كلاس - كه به طور فشرده در سه جلسه پايان يافت - نيز با عنايت حضرت زهرا عليها السلام مورد توجه واقع شد. پس از آن، به تقاضاي مسئولان و استادان، كلاسي تحت عنوان «شيو? برخورد با نوجوانان.» نيز در سه جلسه برگزار شد. آري چه به حق گفته است خداي متعال كه: «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» 3. پي نوشت: 1) خاطراتي خواندني از مبلغان ديني، حسين دهنوي، قم، 1377، ص 12. 2) همان، ص 59. 3) همان، ص 91. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره2.