بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
حجت الاسلام رکني خاطرات و تجارب تبليغي از مناطق سني نشين اشاره يكي از راه هاي موفقيت در امر تبليغ، استفاده از تجربيات مبلغان موفق است. مبلغاني كه پس ا ز سالياني طولاني، فراز و نشيب تبليغ را پشت سر نهاده و تجربه ها آموخته اند. آنچه پيش رو داريد نمونه اي از اين تجربه هاست. اين نوشتار، متن سخنراني حجت الاسلام والمسلمين ركني امام جمعه محترم بندر لنگه است كه در مجموعه «تربيت راهنما» ايراد گرديده و با اندكي تلخيص، تقديم مي گردد. از آنجا كه ايشان دوران تبليغ خود را در مناطق سني نشين مي گذراند، تجربيات او مي تواند براي عزيزاني كه قصد تبليغ در مناطق مرزي و سني نشين كشور را دارند بسيار مفيد باشد. بنده در استاني مشغول فعاليت هستم كه عده اي از اهل سنت در آنجا زندگي مي كنند و شايد 99 درصد آن ها از شافعيه باشند. در ابتدا چند خاطره تبليغي از اين منطقه و سپس چند تجربه تبليغي را بيان خواهم كرد. اميدوارم براي عزيزان مفيد واقع شود. خاطره ها 1 - نيمه سال 1356 بود كه از طرف مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني رحمه الله به بنده ماموريت داده شد تا با هماهنگي حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني مد ظله العالي براي سخنراني به آنجا بروم. به آنجا رفته بودم تا دو روز صحبت كنم. نيمه 56 درست موقعي بود كه انقلاب شروع شده و تظاهرات و راهپيمايي بود. آن قدر شيعه در آن جا غريب بود كه رئيس شهرباني، فرماندار و شهردار كه شيعه بوده و بومي آن جا هم نبودند، به ديدن من آمدند. اول از استقبال آن ها متعجب شدم ولي بعد متوجه شدم كه اين ها بر اثر غربت تشيع و آن تعصب مذهبي كه دارند مسائل سياسي شان را فراموش كرده اند. بر خلاف اين روزها كه بعضي مسائل سياسي شان را بر دين و مذهبشان مقدم مي دارند، در آن روزها جدا حتي رئيس شهرباني آن جا كه از شيعيان مخلص بود گاهي كه پيش من مي آمد مي گفت: «ما همين مقدار كه احساس كنيم يك روحاني شيعه در اين جا وجود دارد خوشحاليم. ما كار به مسائل سياسي و اختلافي و بحثي كه شما عليه اين ها مي كنيد نداريم. من وظيفه خود مي دانم كه دستتان را به عنوان سيد اولاد پيغمبر ببوسم. » من در آن جا احساس كردم كه چقدر شيعه غريب است. اهل سنت نماز جمعه و جماعت داشتند ولي يك روحاني شيعه در بين شيعه ها وجود نداشت و اگر كسي از دنيا مي رفت، يكي از ملاهاي محلي بر او نماز ميت مي خواند؛ يعني حتي يك روحاني شيعه جز ايام محرم و صفر در آن جا وجود نداشت. من به جاي دو سه روز، يك هفته آن جا ماندم و اوضاع و احوال آن جا را بررسي كردم. واقعا احساس كردم كه به خصوص تيپ جوان تشنه معارف و آداب و احكام شيعه و اعتقادات هستند. آن ها اطراف ما را گرفتند، خواهش و تمنا كردند و طومار نوشتند. ما طومار آن ها را خدمت آيت الله العظمي گلپايگاني رحمه الله آورديم و وضعيت آن ها را توضيح داديم. ايشان فرمودند: شما به آن جا برويد. گفتم: آقا الآن براي من امكان رفتن به آن جا نيست. فرمودند: سه ماه رجب، شعبان و رمضان را به آن جا برويد. گفتم: چشم. مجددا به آن جا رفتم و در خانه اي كه براي ما اجاره كرده بودند ساكن شدم. يك ماه از رفتن ما مي گذشت كه آيت الله يزدي به آن جا تبعيد و بر ما وارد شد. حضور ايشان باعث پيشرفت دو چندان در كارها شد. ايشان ممنوع المنبر بود ولي مطالبي را كه مي خواست بيان كند به بنده مي گفت و من از طريق تريبون عمومي پخش مي كردم. ايشان خودش هم در جلسات شركت مي كرد. در آن زمان كه من 27 سالم بود، ايشان از فضلاي قم بود، بنده با ايشان آشنايي نداشتم چون از طلبه هاي نجف بودم. ايشان پيشنهاد كردند كه شب ها يك درس تفسير بگويم و خودشان براي تشويق بنده در درس تفسير شركت مي كردند و تا آخر هم مي نشستند، بعد از جلسه، نواقص بحث را در منزل براي بنده توضيح مي دادند و واقعا بسيار جالب بود. حضور ايشان در آن جا مايه روشنگري بود و در واقع يكي از اشتباهات طاغوت تبعيد آقايان بود. 2 - عالمي از اهل سنت در آنجا با نبودن عالم شيعه در آن زمان، شخص اول منطقه محسوب مي شد. او بسيار متكبر بود و به ديدن هيچ كس از سني و شيعه، بزرگ و كوچك نمي رفت. فقط زماني كه شاه آمده بود، به استقبال شاه رفته بود. اولين كاري كه ما كرديم اين بود كه شاخ او را شكستيم. افرادي به ديدن ما مي آمدند و من متقابلا از آن ها بازديد مي كردم. منزل برادران اهل سنت هم رفتم و خود اهل سنت برايشان اين سؤال پيش آمد كه اگر اين عالم است پس او چه مي گويد؟ اگر آداب اسلام اين است او چه مي گويد؟ ما با عمل خودمان در منطقه هيمنه او را شكستيم. بهترين كار، عمل ماست و مردم بايد عمل ما را ببينند. وقتي عمل ما را ديدند كه يك زندگي بسيط بدون تشريفات داريم، احساس مي كنند كه اسلام يك وجهه ديگر هم دارد؛ غير از اين كه اين آقا تبليغ كرده است. 3 - به قدري فرهنگ اهل سنت در آن جا حاكم بود كه بعضي از احكام شيعه تحت تاثير احكام اهل سنت قرار گرفته بود، از جمله راه ندادن زنان به مسجد. وقتي كه به آن جا رفتم، هيچ زن شيعه اي به مسجد پا نمي گذاشت. من متحير ماندم كه چرا زن ها مسجد نمي آيند؟ پس از تحقيق متوجه شدم كه براساس فرهنگ اهل سنت، زن ها را به مسجد راه نمي دهند. چون اهل سنت در بندر لنگه در اكثريت بودند، اين فرهنگ بر منطقه حاكم شده بود. روزي كه با كمك بعضي از خواهران براي مسجد پرده خريديم تا زن ها بتوانند در مسجد شركت كنند، جمعي از شيعه از جمله يكي از فرزندان علماي سابق كه در آن جا پيش نماز بود مخالفت كردند. او از همان روز، ديگر مسجد را ترك كرد و گفت من اصلا نمي آيم. فلاني زن به مسجد راه داده، اين همه علما در سابق بودند و زن به مسجد راه ندادند. ولي بحمدالله الآن نه تنها شيعه كه سني ها هم براي تمام مساجدشان جائي براي خواهران تعيين كرده اند. چهار سال در اين رابطه كار كردم، به تمام روستاها رفتم و گفتم: زمان پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله زن ها در مسجد شركت مي كردند و نمونه آوردم كه در مسجد ذوقبلتين هنگام تغيير قبله زن ها جاي مردان و مردان جاي زن ها آمدند. و نمونه هاي ديگري آوردم تا مساله روشن شود. به مردم مي گفتم: اين دختران را كه الآن به مسجد راه نمي دهيد در آينده مادران بچه هاي آينده ما هستند. وقتي اين ها تربيت نشده اند و از احكام اسلام هيچ اطلاعي ندارند، اگر نتوانستند بچه ها را خوب تربيت كنند و تحويل ما بدهند، چه گناهي دارند؟ يكي از ائمه جمعه اهل سنت به من مي گفت: فلاني! تو كاري كردي كه زنان و دختران را عليه ما شوراندي. همچنين موارد ديگري از حاكم بودن فرهنگ اهل سنت به چشم مي خورد. با مبارزات شديد و كمك دوستان، رفته رفته توانستيم عاداتي را كه بر اثر فرهنگ آن ها به وجود آمده بود، از بين ببريم. تجربه ها 1 - اول اصلاح خود كسي كه به عنوان مبلغ و مصلح وارد عمل مي شود و داعيه اصلاح دارد، بايد اول خودش را اصلاح كند. تا خودمان را اصلاح نكنيم نمي توانيم جامعه را اصلاح كنيم. بنا به فرمايش مولا علي عليه السلام در نهج البلاغه كسي كه مي خواهد معلم مردم شود بايد اول از تعليم خودش آغاز كند. «من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره. » 1 اول معلم خود و خانواده خودمان شويم بعد معلم ديگران. اگر خودمان مهذب نباشيم هر چقدر دعوت به تهذيب كنيم فايده ندارد. اگر خانواده هايمان مهذب نباشند و اعمالشان خلاف گفتار ما باشد اثر منفي مي گذارد. خداوند متعال مي فرمايد: «اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم » 2 و نيز مي فرمايد: «لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون » 3 آيت الله اشتهاردي در مقدمه شرح عروه از استادش مرحوم آيت الله العظمي بروجردي رحمه الله نقل كرده است كه ايشان فرمودند: من در نجف كه بودم مرحوم آيت الله آخوند خراساني صاحب كفايه و مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم يزدي صاحب عروه هر دو مرجع تقليد بودند. آن زمان تب مشروطه خيلي داغ بود. عده اي با مشروطه و عده اي ضد مشروطه بودند. مرحوم آخوند و طرفدارانش طرفدار مشروطه بودند و مرحوم سيد يزدي ضد مشروطه. عده اي از طلاب طرفدار اين مرجع و عده اي ديگر طرفدار آن يكي بودند. من همچنان ساكت و آرام بودم. يك كلمه نمي گفتم. گفتند چرا؟ فرمود: هر دو را عادل، مجتهد، مرجع و غيبت آن ها را جايز نمي دانستم. لذا سكوت مي كردم. به اين آساني آدم به جايي نمي رسد. فرمود حتي يك كلمه نمي گفتم، يك كلمه حرف نمي زدم. اين طور خودش را ساخته بود. خيلي حواسمان جمع باشد كه حمله كردن به مراجع و بزرگان آدم را عاقبت به خير نمي كند.
2 - اخلاص در عمل اگر صدها سخنراني كنيم و صدها جلد تفسير قرآن بنويسيم ولي اخلاص در عمل نداشته باشيم، مطمئن باشيم كه راه به جايي نخواهيم برد. مرحوم استاد شهيد مطهري رحمه الله نقل مي كند كه در محضر آيت الله بروجردي نشسته بوديم. آن اواخر ايشان يك مرتبه آهي كشيد و فرمود: رفتيم و كاري براي آخرتمان نكرديم. عده اي عرض كردند: آقا شما اين همه خدمت كرده ايد، مدرسه ساختيد، مسجد اعظم ساختيد، مرجعيت شما به اسلام و شيعه خدمت كرد. ايشان فرمودند: همه اين ها درست و بعد اشاره كردند به اين حديث معروف كه: «خلص العمل فان الناقد بصير بصير؛ عمل را خالص كن. آن كسي كه عمل را حلاجي مي كند بينا و دقيق است. » او ريزبين است و مو را از ماست مي كشد.
3 - سلاح علم آدم بي سواد هر قدر زرنگ باشد باز نمي تواند كارآيي داشته باشد. يك وقت در نجف بين طلبه ها مطرح بود كه طلبه اي مي تواند از حوزه خارج شود كه بتواند 80 درصد مسائل را از حفظ جواب دهد و 20 درصد ديگر را با مراجعه فوري جواب دهد. متاسفانه گاهي طلبه سال اول و دوم، وارد ميدان تبليغ مي شود. اين يك فاجعه است. مخالفان روحانيت و دين با ديدن اين گونه مبلغان و بهانه كردن بعضي از سخنان آن ها بر عليه دين و روحانيت مي تازند. و الا آن ها عليه امثال آيت الله جوادي آملي، آيت الله حسن زاده آملي و ساير آيات عظام نمي توانند حرف بزنند. ملاك را طلبه بي سواد قرار مي دهند و عليه او حرف مي زنند و مي گويند اين ها مبلغ دين هستند. دشمنان، اين طلبه را معيار قرار مي دهند و توي سر همه ما مي كوبند. ما بزرگاني داشتيم كه هر كدام در زمان خودشان متبحر بودند و از عهده مخالفان برمي آمدند، مثل مؤمن طاق، هشام بن حكم، سيد مرتضي، شيخ مفيد، سيد رضي، شيخ طوسي، علامه حلي، ميرحامد حسين هندي نيشابوري، علامه سيد محسن امين، آيت الله اميني صاحب الغدير و همچنين بزرگاني كه امروز داريم اين ها همه واقعا مسلح بودند و هستند. مؤمن طاق به قدري در بحث با مخالفين زرنگ بود كه مخالفان او را شيطان طاق لقب داده بودند. چون دكه اش در طاق مسجد كوفه بود، به او مؤمن طاق مي گفتند. مباحثاتش بامخالفان مخصوصا با ابو حنيفه معروف است. همين الآن در منطقه بندر لنگه سيدي داريم كه عمامه سبز مي پوشد. لباس رسمي هم ندارد، مقداري سواد آخوندي دارد ولي در بحث متبحر است. عمر او نزديك به صد سال رسيده و در بحث، هيچ كدام از علماي اهل سنت آن منطقه حريف او نيستند؛ بر مسائل مسلط است. من وقتي او را مي بينم به ياد بزرگان صدر اسلام مي افتم كه چقدر زحمت كشيدند و تلاش كردند. كسي كه مي خواهد وارد ميدان تبليغ مخصوصا در مناطق سني نشين شود بايد قبل از هر چيز كتاب هاي زير را مطالعه كرده و حتي بعضي از آن ها را از بر داشته باشد و مطالب را با شماره صفحات آن بداند. 1 - المراجعات، تاليف مرحوم سيد شرف الدين. 2 - الغين، تاليف علامه حلي. 3 - احقاق الحق، تاليف قاضي سيد نورالله شوشتري. 4 - شرح تجريد. 5 - الشافي كه اصل متن آن از سيد مرتضي است و شيخ طوسي شاگرد سيد مرتضي آن را تلخيص كرده است. آنچه امروز در درست است، تلخيص الشافي است. ابن ابي الحديد مدائني در شرح نهج البلاغه وقتي كه مساله فدك را بررسي و تحقيق مي كند مطلب سيد مرتضي در الشافي را با نوشته قاضي عبدالجبار معتزلي كنار هم قرار مي دهد و در بسياري از موارد مي گويد الحق مع السيد. 6 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد. طلبه اي كه مي خواهد بين اهل سنت برود و بحث كند بايد اين كتاب را خوب مطالعه كرده باشد. گر چه بعضي از اهل سنت قبول ندارند كه ابن ابي الحديد مدائني واقعا سني باشد ولي از لابلاي اين كتاب سني بودن وي مي بارد. 7 - الغدير كه 11 جلد است. من در نجف كه بودم پول خريد اين كتاب را نداشتم. براي مطالعه اين كتاب به كتابخانه علامه اميني صاحب كتاب به نام «مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام العامه » يعني «كتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين عليه السلام » مي رفتم. روزهاي پنج شنبه و جمعه اولين كسي بودم كه به اين كتابخانه مي رفتم و موقع اذان آخرين كسي بودم كه بيرون مي آمدم تا اين 11 جلد را از اول تا آخر مطالعه كردم و بعدا چندين بار اين 11 جلد الغدير را تكرار كردم. اگر طلبه و مبلغ ذوق و حال مطالعه نداشته باشد به نظر من نبايد طلبه شود. همه كار طلبه درس نيست. استاد شهيد مطهري رحمه الله مي فرمايد: همت اين نيست كه بگويند آقا اين قدر استاد ديده، استاد لازم است ولي بايد وقت فكر كردن و مطاله كردن براي خودش داشته باشد. اين مساله خيلي مهم است. 8 - شب هاي پيشاور مشغول حاشيه ملا عبدالله بودم كه كتاب شب هاي پيشاور به دستم رسيد. اين كتاب را چندين دور مطالعه كردم، لذت بردم و عهد بستم هر كجا صاحب اين كتاب را ديدم دستش را ببوسم. سال ها طول كشيد تا سرانجام انتظار من بر سر آمد. يك روز در نجف اشرف در صحن اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم سيدي جسيم و با قد بلند و رشيد و نوراني دارد مي آيد. در كتاب شب هاي پيشاور عكس جواني نويسنده كتاب يعني سلطان الواعظين را ديده بودم. عكس 30 سالگي ايشان است. جلو رفتم، سلام كردم و گفتم شما آقاي سلطان الواعظين نيستيد؟ گفت: براي چه؟ دست ايشان را بوسيدم و گفتم: وقتي كتاب شما را مطالعه كردم عهد بستم كه وقتي شما را ببينم دست شما را ببوسم. ايشان مرا در بغل گرفت و تشويق كرد. گفتم: آقا براي من دعا كنيد كه بتوانم راه شما را در دفاع از مكتب تشيع و اهل بيت ادامه دهم. اين كتاب براي پاسخ گويي به اشكالات اهل سنت بسيار مفيد است. البته اهل سنت اخيرا اشكالات جديدي را در كتاب «اصول المذهب الشيعة الاثني عشريه » مطرح كرده اند. اين كتاب در عربستان چاپ شده و سه جلد است. آن ها براي نوشتن اين كتاب 120 جلد بحارالانوار را زير و رو كرده و اشكالاتي را مطرح كرده اند. البته عده اي از فضلا در حوزه مشغول رد اين كتاب هستند. چون كتاب هاي «المراجعات » و «الغدير» بر روي جوانان آن ها خيلي اثر گذاشت، آن ها در صدد خنثي كردن كتاب هاي ما بر آمدند. 9 - شرح نهج البلاغه علامه خويي به نام منهاج البرائه. 10 - شرح و تفسير علامه محمد تقي جعفري. 11 - احتجاج طبرسي. 12 - كتب دكتر تيجاني. 13 - تفاسير نمونه، نور و الميزان. 14 - كتاب هاي استاد شهيد مطهري رحمه الله. خدا اين شهيد بزرگوار را رحمت كند كه براي همه طبقات كتاب نوشته است. داستان راستان را براي بچه ها و اصول فلسفه و روش رئاليسم را براي بزرگان، فيلسوفان و اهل علم نوشته است. حيف است كه اهل علمي از حوزه براي تبليغ خارج شود و يك دوره از كتاب هاي شهيد مطهري را مطالعه نكرده باشد. همين داستان راستان را من در يك ماه رمضان امتحان كردم. اعلام كردم براي نوجواناني كه در نماز جماعت شركت مي كنند از كلاس پنجم تا سوم راهنمايي هر روز يك داستان از اين كتاب را بيان مي كنم و آخر ماه مبارك رمضان امتحان مي گيرم و جايزه مي دهم. در پايان ماه رمضان بررسي كردم و ديدم عده زيادي از نوجوانان راهنمايي و دبيرستان شركت كرده اند؛ فقط و فقط براي اين داستان هاي شيريني كه براي اين عزيزان مي گفتم و از اين داستان ها نتيجه مي گرفتم.
4 - داعي يا مدعو ما طلبه ها افتخار پيروي از انبياء را داريم و مي گوئيم ورثه انبياء هستيم. انبياء هيچ وقت مدعو نبودند بلكه داعي بودند. شما جايي را براي نمونه بياوريد كه پيغمبري را براي سخنراني دعوت كرده باشند. يك جا را پيدا كنيد كه براي سلامتي يك پيغمبر صلوات فرستاده باشند. يك جا را پيدا كنيد كه براي سخنراني يك پيغمبر تريبون آماده كرده باشند. به عكس سنگ بود و چوب و فحش و ناسزا و آن ها را مجنون و ساحر و كذاب مي خواندند. بعضي از ما انتظار داريم برايمان دعوتنامه بيايد و تريبون و جمعيت را آماده كنند و براي سلامتي مان صلوات هم بفرستند. داستان حضرت نوح را ملاحظه كنيد. 950 سال تبليغ كرد، نه تنها ايمان نياوردند بلكه وقتي شروع به كشتي ساختن كرد گفتند: ديدي پيغمبريت نگرفت، نجار شدي؟ ما وارث اين ها هستيم و نبايد انتظار داشته باشيم. ما بايد تشكيل دهنده جلسات باشيم. كتاب فضيلت هاي فراموش شده را نگاه كنيد. در مورد مرحوم ملا عباس تربتي رحمه الله فرزند دانشمندش آقاي راشدمي گويد: ما به مسجد روستايي در اطراف خراسان رفتيم تا سخنراني كنيم، ديديم مسجد بسيار گرد و خاك گرفته، چون هيچ كس به آنجا نيامده بود. پدرم (ملا عباس تربتي) گفت: اول اين مسجد را تميز كنيم. اول مسجد را تميز كرد و بعد رفت جاي بالائي ايستاد و گفت: ايها الناس! عباس تربتي آمده براي شما مساله بگويد، بيائيد. زن و مرد چراغ به دست آمدند. او سخنراني كرد و سخنراني اش تا نصف شب طول كشيد، هيچ احساس خستگي نكرد، روزه اش را هم افطار نكرده بود ولي اين جا سخنراني مي كرد. پي نوشت: 1) كلمات قصار، قصار 73. 2) بقره / 44. 3) صف / 3. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره25.