بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آيت الله العظمي جعفر سبحاني خصوصيات روحي و ويژگي هاي رفتاري پيامبران در راه تبليغ (1) اگر همه انسان هاي روي زمين افراد منطقي و پيراسته از انگيزه هاي باطل بودند، برهان و نصيحت و انذار، در دعوت و هدايت آنان كافي بود و پيامبران در تبليغ خود بر اين اهرمها تكيه مي كردند و به امور ديگر نياز نداشتند؛ ولي در ميان مردم اكثريت قابل ملاحظه اي وجود داشتند كه در برابر براهين و منطق پيامبران شكست مي خوردند، امّا تسليم حق نمي شدند و حتي دست به كارشكني و سنگ اندازي نيز مي زدند. از اين جهت، بايد پيامبران الهي از روح نيرومند، اراده قوي و استوار، و صبر و استقامت وافر بهره مند باشند تا در مقابل توطئه هاي دشمن احساس عجز نكرده، رسالت خويش را عملي سازند. اكنون لازم است با مراجعه به آيات قرآن، خصوصيات روحي و ويژگيهاي رفتاري پيامبران را در راه تبليغ مورد بررسي قرار دهيم و ببينيم آنان در مسير تبليغ و ايفاء رسالت خويش با مخالفان و پيروان خود چگونه رفتار مي كردند؟ 1. صبر و استقامت در برابر مشكلات صبر و بردباري بر خلاف آنچه كه دشمنان شرائع الهي و به ويژه اسلام براي آن معني باطلي تراشيده اند، يكي از ابزارهاي مهمي است كه بايد مبلّغان الهي و ناصحان بشري به آن مجهز باشند. تفسير صبر به تو سري خوردن و سكوت در مقابل ظالم و ستمگر، معني باطلي است كه براي آن تراشيده شده تا اين شيوه اخلاقي را در انظار، بد و ناشايسته جلوه دهند؛ در حالي كه حقيقت صبر همان استقامت و تحمل رنج براي دست يافتن به اهداف و آرمانهاي متعالي است و انسان بدون چنين شيوه اي، به آرمانهاي بلند دست نمي يابد و لذا در آيات جهاد روي عنصر صبر تكيه مي شود و يك فرد مجاهد بدون استمداد از آن، نمي تواند بر دشمن پيروز گردد. سرباز سست اراده و كم استقامت در همان لحظات نخست فرار را بر قرار بر مي گزيند و سنگر را به دشمن تحويل مي دهد. براي اينكه روشن شود چگونه پيامبران براي ايفاء رسالت الهي خويش از اهرم صبر بهره مي گرفتند، آياتي را يادآور مي شويم: 1.«وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلي ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّي أَتاهُمْ نَصْرُنا »؛ 1 «پيامبراني پيش از تو تكذيب شدند. آنها در برابر تكذيب مخالفان استقامت ورزيدند و آزار ديدند تا اينكه نصرت ما فرا رسيد.» 2. خداوند به پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله توصيه مي كند كه بسان پيامبران اولوا العزم در طريق تبليغ، استقامت ورزد: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُم »؛ 2 «پس صبر كن آن گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر كردند و براي (عذاب) آنان شتاب مكن!» در اهميت اين ابزار كافي است كه در قرآن مجيد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله شخصاً نوزده بار به صبر توصيه شده است. بنابراين، نبايد از اهميت آن غافل بود. نه تنها خود پيامبران از اين ابزار بهره مي گرفتند، بلكه به پيروان خود نيز دستور صبر و بردباري مي دادند تا آنجا كه موسي بن عمران عليه السلام آشكارا به پيروان خود مي گويد: «از خداوند كمك بگيريد و صبر كنيد »؛ «اِسْتَعينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا » 3 و گواه روشن بر اينكه صبر به معني استقامت است، نه تحمل زور، اين است كه در دعوت به صبر، مسئله مرزباني نيز كه بدون استقامت ممكن نيست، مطرح شده است؛ چنان كه مي فرمايد: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا »؛ 4 «اي كساني كه ايمان آورده ايد! استقامت كنيد و (در برابر دشمنان) پايدار باشيد و از مرزهاي خود مراقبت كنيد.» و در آيه ديگر مي فرمايد: «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ »؛ 5 «اگر بردباري به خرج دهيد و تقوا پيشه كنيد، اين از كارهايي است كه در گرو اراده استوار است.» و همچنين آيات ديگر كه درباره دعوت پيروان پيامبر به صبر وارد شده است.
2. صراحت و قاطعيت از ويژگيهاي رهبران الهي صراحت و قاطعيت است. اين دو خصلت در رهبران بشري كمتر ديده مي شود؛ آنان در اعلام مواضع و اهداف خود غالباً از روش پنهان كاري بهره مي گيرند و صراحت و قاطعيت در مواضع و اهداف را از موانع پيروزي خود به شمار مي آورند ولكن در روش پيامبران و رهبران بزرگ الهي، صراحت در گفتار و قاطعيت در عمل از اصول سياست آنان به شمار مي رود؛ آنان با صراحت و قاطعيت، آرمانهاي الهي و برنامه هاي سماوي خود را اعلان مي كردند و آماده شنيدن اعتراض مخالفان و برخورد خصمانه دشمنان بودند. البته در مسائل نظامي كاملاً محتاطانه برخورد كرده، اصل پنهان كاري را رعايت مي كردند؛ ولي سخن ما در طرح اهداف كلي و اعلان مواضع اصولي است كه در اين مورد، با صراحت و قاطعيت كامل، رسالت الهي خويش را ايفا مي كردند؛ مثلاً در مسئله توحيد و اينكه خدايي جز خداي جهان نيست، همگي به اتفاق كلمه و با صراحت هر چه تمام تر مي گفتند: «اُعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيرُهُ »؛ «خداوند را بپرستيد كه معبودي جز او براي شما نيست. » قرآن اين جمله را از پيامبراني مانند: نوح، هود، صالح و شعيب عليهم السلام نقل مي كند. 6 قرآن درباره برنامه كلي پيامبران چنين مي فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ »؛ 7 «و ما براي هر امّت و اجتماعي پيامبري ارسال كرديم كه (همگي مي گفتند:) خدا را بپرستيد و از پرستش بت اجتناب ورزيد.» چه صراحت و قاطعيتي بالاتر از اينكه موسي و هارون عليهما السلام در برابر فرعون قرار گرفتند و هدف رسالت خود را چنين بيان كردند: «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَني إِسْرائيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناكَ بِآيةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي اِنَّا قَدْ اُوحِي اِلَينَا اَنَّ الْعَذَابَ عَلَي مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّي »؛ 8 «بني اسرائيل را با ما بفرست (و از قيد و بند آزاد ساز) و آنان را شكنجه مكن! ما با معجزه اي از طرف پروردگار به سوي تو آمده ايم و درود بر پيروان هدايت! به ما وحي شده است كه عذاب الهي بر تكذيب كنندگان (آيين خدا) و روي گردانان (از برنامه هاي الهي است) .» اين آيات نشان دهنده صراحت در گفتار و اعلان مواضع و اهداف است و نشان مي دهد كه انبياء در مورد عمل و تحقق بخشيدن به اهداف و برنامه ها، كاملاً قاطع بودند؛ مثلاً آن گاه كه ابراهيم عليه السلام مصلحت مي بيند كه بتخانه عظيم بابل را به صورت تل بزرگي از چوب درآورد و به بت پرستان عملاً ثابت كند كه آنها مبدأ كاري نيستند، با قاطعيت تمام تصميم مي گيرد كه به اين كار جامه عمل بپوشاند و حتي تصميم خود را به برخي از آنان گوشزد مي كند و مي فرمايد: «وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرين »؛ 9 «به خدا سوگند! آن گاه كه از شهر بيرون رويد، در مورد بتهاي شما تصميم مي گيرم.» البته معني قاطعيت، استبداد در رأي نيست و اين دو مطلب از دو مقوله اند. استبداد، خودرأيي و خودمحوري است و مستبد نه تنها مشاوره نمي كند، بلكه مشاوره را براي خود نقص مي پندارد؛ در حالي كه قاطعيت با مشاوره كمال هماهنگي را دارد و آن اينكه هر گاه مطلب از همان لحظات نخست روشن باشد و يا پس از مشاوره با اهل فن، جوانب امر روشن گردد، در اعلان و اجراء آن ترديد به خود راه ندهد و با قاطعيت كامل وارد كار شود و موانع احتمالي را با تكيه به قدرت الهي ناديده بگيرد. قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّه »؛10 «با آنان به مشاوره بپرداز و هر موقع تصميم گرفتي، بر خدا تكيه كن!»
3. سازش ناپذيري در اصول يكي ديگر از ويژگيهاي رهبران الهي اين است كه هرگز در اصول و اهداف كلي با دشمن معامله نمي كردند و هرگز حاضر نمي شدند اصول مكتب به نحوي از انحاء خدشه دار شود. اين همان خصيصه سازش ناپذيري در مقابل دعوت به چشم پوشي از اصول است. در زندگي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله اين مسئله به خوبي روشن است. قريش از او دعوت كردند كه پيامبر، خدايان آنان را عبادت كند تا آنان نيز خداي پيامبر را عبادت كنند. قبول چنين پيشنهادي، يك نوع عدول از اصول مكتب به شمار مي رفت و به همين جهت، وحي الهي رسول گرامي صلي الله عليه وآله را تعليم داد كه بفرمايد: «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ »؛ 11 «آنچه را شما مي پرستيد، من نمي پرستم.» ابن هشام در سيره خود مي نويسد: گروهي از مردم طائف آمدند تا با پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله از در صلح وارد شوند، مشروط بر اينكه صلحنامه اي نوشته شود و دو طرف امضاء كنند و مواد صلحنامه اين باشد كه مردم طائف پس از قبول اسلام در انجام اين امور آزاد باشند: 1. نماز نگزارند؛ 2. ربا بخورند؛ 3. عمل جنسي مطلقاً مباح باشد؛ 4. بتكده آنان يكسال يا بيشتر برپا باشد تا زنان آنان، آنها را عبادت كنند. يك چنين صلح و آشتي پذيري، عدول از اصولي بود كه پيامبر براي تبليغ و تحكيم آنها برانگيخته شده بود. از اين جهت، پيامبر همه اين شرائط را رد كرد و در رد برخي از اين مواد آيه اي از قرآن را تلاوت فرمود تا به آنان بفهماند كه اين مواد، مخالف برنامه هاي قطعي مكتب و آرمانهاي رسالت اوست و سازش در مورد آنها پذيرفته نيست. در مورد ربا فرمود: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِي مِنَ الرِّبا »؛ 12 «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و آنچه از (مطالبات) ربا باقي مانده، رها كنيد!» درباره زنا فرمود: «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّني إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً »؛ 13 «و نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهي است. » و درباره نماز فرمود: «لَا خَيرَ فِي دِينٍ لَا صَلَاةَ مَعَهُ؛ 14 آييني كه به همراه آن نماز نباشد، سودي ندارد.» بنابراين، مقصود از سازش ناپذيري، حفظ اصول و قوانين اساسي مكتب و عدم عدول از آنهاست و گرنه با حفظ اصول، چشم پوشي از برخي خصوصيات در صورتي كه مصلحت ايجاب كند، با «سازش ناپذيري » منافاتي ندارد؛ چنان كه پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله در غزوه حديبيه، گذشتهايي از خود نشان داد كه كاملاً بي سابقه بود. علي عليه السلام در آغاز صلحنامه نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هذا مَا اصْطَلَحَ عَلَيهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله. » طرف صلح كه عمرو بن سهيل بود، اعتراض كرد كه ما رحمان را نمي شناسيم، پس بنويسيد: «بسمك اللهم » و نيز تو را رسول خدا نمي دانيم، پس كلمه «رسول اللَّه » را از كنار نامتان برداريد. پيامبر همه را پذيرفت و حتي حاضر شد كه همان سال از حديبيه به مدينه باز گردد و سال ديگر براي انجام مراسم عمره به مكه بيايد. 15 عدول از چنين اموري كه برنامه هاي اصولي و قوانين اساسي مكتب را خدشه دار نمي سازد، انعطافي است كه در مواقع خاص كه مصلحت برتر آن را ايجاب مي كند، لازم است و از شرائط يك رهبر هوشيار و موقعيت شناس مي باشد. اكنون نظري به زندگاني بعضي از پيامبران پيشين مي افكنيم و سازش ناپذيري آنان را در حفظ اصول از زبانشان مي شنويم: حضرت هودعليه السلام آن گاه كه ملت وي از او روي گردان شدند و گفتند كه او مورد خشم خدايانشان قرار گرفته است، تصميم گرفت رابطه خود را به كلي از آنان قطع كند و چنين گفت: «إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَري ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ × مِنْ دُونِهِ فَكيدُوني جَميعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُون »؛ 16«من خدا را گواه مي گيرم و شما نيز شاهد باشيد كه من جز خداي يكتا از خدايان شما بري هستم. آنچه مي توانيد در مورد من انجام دهيد و مرا مهلت ندهيد.» و شعيب عليه السلام آن گاه كه تهديد شد اگر آيين بت پرستي را نپذيرد، از شهر بيرون خواهد شد، در پاسخ چنين گفت: «قَدِ افْتَرَينا عَلَي اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا في مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فيها »؛17 «اگر ما به طريقه شما برگرديم، پس از آنكه خدا ما را از آن نجات داد، به خدا دروغ بسته ايم و شايسته نيست كه ما به آن باز گرديم.» در اينجا لازم است يادآور شويم كه اگر چه تمام پيامبران از اهرمهاي ظاهري و اسباب عادي مانند: صبر و بردباري، دعوت پيروان به شكيبايي، قاطعيت در تصميم گيري و عمل، و آشتي ناپذيري درباره اصول مكتب بهره مي گرفتند، اما در همه حالات توجه كامل داشتند كه ريشه تأثير اين عوامل در گرو اراده حق تعالي است و هر چه در جهان مي گذرد، بايد از اراده او سرچشمه بگيرد. از اين جهت، عامل مهمي در زندگي آنان خودنمايي مي كند كه در ادامه يادآور خواهيم شد. ادامه دارد... . پي نوشت: ×) برگرفته از منشور جاويد قرآن، آية الله جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق عليه السلام، پاييز 1370، ج 10، صص 347 - 354. 1) انعام / 34. 2) احقاف / 35. 3) اعراف / 128. 4) آل عمران / 200. 5) همان / 186. 6) اعراف / 59، 66، 73، 85. 7) نحل / 36. 8) طه / 47 - 48. 9) انبياء / 57. 10) آل عمران / 159. 11) كافرون / 2. 12) بقره / 278. 13) اسراء / 32. 14) سيره ابن هشام، ج 2، صص 542 - 544. 15) بحارالانوار، ج 20، ص 368 و غيره. 16) هود / 54 - 55. 17) اعراف / 89. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 81