دارندگان نشان ولايت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دارندگان نشان ولايت - نسخه متنی

محمد اصغری‏ نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
محمد اصغري‏ نژاد
دارندگان نشان ولايت
مقدمه
در احاديث شيعه از برخي اصحاب تحت عنوان «منّا اهل البيت» و نظير آن سخن به ميان آمده است. مطمئناً انسان در وهله نخست دچار شگفتي مي‌شود که چطور ممکن است مثلاً فردي چون سلمان فارسي جزء خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گيرد؟ ولي وقتي به رواياتي که در همين زمينه وجود دارد مراجعه مي‌کنيم، در مي‌يابيم که اين تعبيرها مفاهيم ديگري دارد و آن ـ همچنان که حضرت صادق عليه السلام ابراز فرموده اند ـ ولايت‌مداري نسبت به آل محمد عليهم السلام و تبعيت از آنان است. 1
در روايت نبوي صلي الله عليه و آله «از ما بودن» ويژه شيعياني دانسته شده است که خاص و خالص باشند. متن سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين است: «إِنَّ الشِّيعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ.» 2 بنابراين اگر کسي فرامين الهي را گردن نهد و تابع واقعي اهل بيت عليهم السلام باشد، در زمره آنان قرار دارد؛ چه نام او در روايات مطرح شده باشد يا نه. در اينجا به طور کوتاه پيرامون 7 نفر از کساني که شيعه خاص و خالص بوده، در زمره اهل بيت عليهم السلام قرار داشته‌اند، مطالبي ارائه مي‌کنيم:

1. سلمان فارسي
شايد نخستين کسي که در اسلام به عنوان «منّا اهل البيت» معرفي شده، سلمان باشد. از وي به عنوان دومين مصنف و نويسنده در جهان اسلام ياد شده است. حضرت علي عليه السلام نخستين مصنف اسلامي است. 3در خصوص سلمان تعاريف و توصيفات بسيار جالب و ارزنده‌اي در روايات و سخنان پژوهشگران شده است که به چند نمونه اشاره مي‌شود:
الف) امام علي عليه السلام از سلمان تحت عنوان «بابُ اللهِ فِي الاَرضِ» ياد کرده، فرمودند: «ِ فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً؛ 4هر کس او را بشناسد، مؤمن است و هر کس او را انکار کند، کافر مي‏باشد.»
تعريف فوق هم نشانگر برجستگي زياد سلمان و شأن و مقام معنوي اوست و هم معيار و ميزاني براي ايمان و کفر افراد، و نظير توصيفي است که پيامبر صلي الله عليه و آله از امام علي عليه السلام کرده است: «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا آمَنَ بِي مَنْ أَنْكَرَكَ وَ لَا أَقَرَّ بِي مَنْ جَحَدَكَ وَ مَا آمَنَ بِاللَّهِ مَنْ كَفَرَ بِكَ» 5 قرار داد.
ب) زماني در محضر امام باقر عليه السلام نام سلمان برده شد، آن حضرت فرمود: «ساکت! نگوييد سلمان فارسي، بگوييد سلمان محمدي! او از ما اهل بيت است.» 6
ج) امام صادق عليه السلام از سلمان به عنوان فردي ياد کرده‌اند که علم اول و علم آخر 7را درک کرده و دريايي بي‌پايان و در زمره اهل بيت عليهم السلام است. 8
د) فضل بن شاذان گويد: «در جهان اسلام هيچ کس نشو و نما نيافت که عالم‌تر از سلمان باشد.» 9
هـ) ابن داود که از عالمان رجالي است، سلمان را برتر از آن دانسته که حال او از لحاظ وثاقت توضيح داده شود. 10
و) علامه حلي، حال او را از نظر وثاقت، جداً عظيم دانسته است. 11

2. ابوذر
نام وي «جندب بن جناده» و کنيه‌اش «ابوذر» بود 12 و در زمره صحابه بزرگ و عظيم الشأن پيامبر صلي الله عليه و آله قرار داشت؛ شخصيتي که در کنار سلمان و مقداد و حذيفه بن يمان 13در تعابير علما و دانشمندان اسلامي به عنوان «ارکان اربعه» مطرح شده است؛ 14چرا که در دوستي با اميرالمؤمنين عليه السلام و متابعت و پيروي از ايشان بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله، استقامت ورزيد. 15مطالبي که در روايات پيرامون فضيلت او و سلمان و مقداد گفته شده، بيش از آن است که مطرح شود. 16پاره‌اي از برجستگيهاي وي از لسان اهل بيت عليهم السلام به قرار ذيل است:
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله: هر کس مي‌خواهد زهد عيسي بن مريم عليه السلام را به چشم خويش بنگرد، به زهد ابوذر نگاه کند. 17
رسول اکرم صلي الله عليه و آله: آسمان بر کسي سايه نيفکنده و زمين کسي را بر خود حمل نکرده که از ابوذر راستگوتر باشد. 18
ابوذر گويد: روزي در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله خدمت آن حضرت رسيدم. به جز آن حضرت و علي عليه السلام ـ که کنار ايشان نشسته بود ـ کسي در مسجد نبود. خلوت مسجد را غنيمت شمرده، عرض کردم: اي پيامبر! پدر و مادرم فدايت، سفارشي بنما که خدا به واسطه آن به من سود بخشد. پيامبر صلي الله عليه و آله موافقت نموده، اظهار فرمود: ابوذر، تو از ما اهل بيت هستي. تو را به وصيتي سفارش مي‌کنم که اگر آن را به خاطر بسپاري، در بردارنده راه‌هاي خير است... . 19

3. فضيل بن يسار
«ابوالقاسم فضيل بن يسار نهدي» از شاگردان و راويان امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود و در زمان حضرت صادق عليه السلام دار فاني را وداع گفت. 20هرگاه چشمان شريف حضرت صادق عليه السلام به فضيل مي‌افتاد مي‌فرمود: «وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ.»؛ 21يعني خاشعان و خداترسان را بشارت ده. کنايه از اينکه فضيل در زمره مخبتين است.
آيه 35 سوره حج، در شرح و تفسير «المخبتين» ـ که در آيه 34 از آن ياد شده ـ مي‌فرمايد: «الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابرِِينَ عَلىَ‏ مَا أَصَابَهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصَّلَوةِ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُون»؛ « كساني هستند كه زمانى كه به ياد خداوند متعال آمدند قلوب آنها در مقابل عظمت پروردگار مضطرب مى‏شود و بر آنچه از مصائب به آنها مي‏رسد شكيبايى دارند، و نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه ما به آنها روزى كرديم انفاق مى‏كنند.» البته اين ترس و خشيت، محمود و ممدوح است. 22
در روايت ديگري آمده است که هرگاه فضيل به محضر امام باقر عليه السلام مشرف مي‌شد، ايشان مي‌فرمود: «بَخٍّ بَخٍّ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ، مَرْحَبَاً بِمَنْ تَأْنَسُ بِهِ الْاَرْضِ؛ 23به‏به، به مخبتين مژده بده، آفرين به کسي که زمين به او انس و الفت دارد.» شايد حضرت به دليل سجود فراوان فضيل، اين تعبير را درباره او بيان فرموده است.
در روايت ديگري ـ که به نظر مي‌رسد مفهومش به روايت قبل نزديک است و از عظمت زياد فضيل حکايت مي‌کند ـ آمده است که حضرت صادق عليه السلام فرمود: «اِنَّ الْاَرْضَ لَتَسْکُنْ اِلَي الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَار.» 24ظاهراً منظور روايت اين است که استقرار و سکون زمين به واسطه فضيل است.
فضيل داراي کرامت بود. نمونه‌اي از آن در کلام «ربعي بن عبدالله» ديده مي‌شود. او مي‌گويد: شخصي که پيکر فضيل را غسل داده بود، گفت: به غسل بدن فضيل مشغول بوديم، مشاهده کردم که دست او از من به عورتش پيشي مي‌گرفت. 25زماني که اين موضوع را به محضر ابي عبدالله عليه السلام اطلاع دادم، فرمود: «خدا فضيل بن يسار را رحمت کند! او از ما اهل بيت است.» 26
فضيل در نظر علما و اصحاب رجال نيز شخصيتي برجسته است و همگان به درجه والاي علمي وثاقتش اذعان دارند و معتقدند در زمره شش يار برجسته امام باقر و امام صادق عليهما السلام و جزء اصحاب اجماع است. 27

4. عيسي بن عبدالله قمي
از وي به عنوان «عيسي بن عبدالله بن سعد بن مالک اشعري» نيز ياد شده است. 28وي از اصحاب عظيم الشأن امام صادق عليه السلام بود. «يونس بن يعقوب» گويد: عيسي بن عبدالله قمي که به محضر ابي عبدالله ـ امام صادق عليه السلام ـ شرفياب شد، امام به او توصيه‌هايي کرد. عبدالله بعد از خداحافظي، بيرون رفت؛ اما امام بلافاصله به خدمتگزار خويش فرمود که او را صدا کند. باز حضرت صادق عليه السلام توصيه‌هايي نمود و اين ماجرا يک بار ديگر نيز تکرار شد. بعد از آنکه امام عليه السلام براي بار سوم به او سفارشاتي کرد، فرمود: عيسي! خداوند مي‌فرمايد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوة». در پي آن، حضرت فرمود: «وَ إِنَّكَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت.»
در اينجا امام مقام و منزلت عبدالله را با اين کلام خويش به تصوير کشيده است. از سوي خداوند دستور فرموده که انسان اهل و خانواده خويش را به نماز فرمان دهد. آن حضرت با تمسک به اين آيه از عبدالله خواست نماز مخصوصي را بخواند (که در دنباله حديث آمده است). بعد از آخرين وداع، امام عليه السلام مابين چشمان عبدالله را بوسيد و او بازگشت. 29

5.عمر بن يزيد
وي فروشنده «سابري» بود. 30گفته شده که لباس سابري، لباسي ظريف و عالي بود که در «شاپور» درست مي‌شد. عمر بن يزيد گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: پسر يزيد! تو به خدا از ما اهل بيت هستي. به امام عرض کردم: فدايت گردم! در زمره آل محمد هستم؟ حضرت فرمود: آري، به خدا از آنان هستي. من دوباره عرض کردم: از آل محمد؟!
امام فرمود: آري، به خدا از آنان هستي عمر، مگر کتاب الهي را نخوانده‌اي: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»؛ 31«مسلماً شايسته‌ترين مردم براي انتساب به ابراهيم، کساني هستند که پيروي کردند از او و اين پيامبر و کساني که ايمان آوردند؛ و خدا وليّ مؤمنان است.»

6. ابو عبيده کفاش
وي از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود و از آنان روايت نقل کرده است. ابو عبيده شأن و مقام ارزنده‌اي نزد آل محمد صلي الله عليه و آله داشت. زماني که حضرت باقر عليه السلام به سوي مکه رفت، او يار و همسفر ايشان بود. در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفت. وقتي آن بزرگوار در کنار قبرش آمد، اين گونه براي او دعا فرمود: «اَلَّلهُمَّ بَرِّدْ عَلَي اَبِي عُبَيْدَة اَلَّلهُمَّ نَوّرْ قَبْرَهُ اَلَّلهُمَّ اَلْحِقْهُ بِنَبِيِّهِ؛ 32خداوندا! بر ابوعبيده رحمت بفرست، 33خدايا! قبرش را نوراني کن، پروردگارا! او را به پيامبرش ملحق ساز.»
همسر ابو عبيده بعد از وفات وي نزد امام صادق عليه السلام رفته، عرض کرد: تنها علت گريستن من اين است که ابوعبيده در حالي که غريب بود، از دنيا رفت. امام عليه السلام فرمودند: «او غريب نبود، او از ما اهل بيت بود.» 34

7. يونس بن يعقوب
وي شخصيتي جليل القدر و در زمره اصحاب خاص امام صادق، امام کاظم و امام رضا عليهم السلام به شمار مي‌آمد. 35او به نظر برخي در مقطعي از زمان فَطَحي ‏مذهب 36بود؛ ولي از اين گرايش باطل، دست برداشت و امامي‏مذهب شد. 37 براي همين است که رواياتِ او را صحيح مي‌دانند. 38
يونس بن يعقوب گويد: به محضر ابو الحسن موسي بن جعفر عليه السلام مشرف شدم، عرض کردم: فدايت شوم! پدر شما نسبت به من دلسوزي مي‌کرد و رحمت مي‌فرستاد. اگر صلاح مي‌بيني، نسبت به من همان گونه رفتار نمايي. 39امام عليه السلام در پاسخ فرمود: يونس! زماني به محضر پدرم شرفياب شدم. پيش‌روي ايشان «حيس» 40يا «هريسه» 41بود که به من فرمود: فرزندم! بيا جلو و از اين غذا بخور. آن را يونس ـ که از شيعيان قديمي ماست ـ فرستاده است. امام عليه السلام در پي آن به يونس فرمود: ما حافظ تو هستيم. 42
در ضمن روايتي آمده است که امام صادق يا امام کاظم عليهما السلام در کنار اينکه با کلمه محصور کننده «انما» فرموده: «اَنْتَ رَجُلٌ مِنَّا اَهْلَ الْبَيْت»، دعا فرموده که خداوند، يونس را در آن جهان با پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان محشور نمايد. 43در ضمن روايتي ديگر آمده است که امام کاظم يا امام رضا عليهما السلام از يونس به عنوان برادر ياد فرموده است. 44

نتيجه‌ گيري
با توجه به اين مقاله مشخص شد که ائمه اطهار عليهم السلام نسبت به بعضي از اصحاب خويش رفتار ويژه‌اي داشته‌اند؛ مثلاً براي آنها دعا مي‌کردند، يا تعريف و تمجيدشان مي‌نمودند، يا اگر از دنيا مي‌رفتند، تشييع جنازه باشکوهي برايشان تدارک مي‌ديدند، و امثال آن.
چنانچه در زندگينامه اين اشخاص دقت شود، معلوم مي‌گردد که در تدين و ولايت‌مداري برجسته بوده‌اند و در اين نتيجه‌گيري فرقي نمي‌کند که از آنها در کتب رجال يا تاريخ و امثال آن سخن به ميان آمده باشد يا نه؛ زيرا اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله از چنين فرهيختگاني به بهترين وجه 45ستايش کرده‌اند؛ ستايشي که مي‌تواند آنها را در حد وثاقت و عدالت و يا حتي بالاتر از آن معرفي کند.
پي نوشت:
1. ر.ک: تفسير العياشي، محمد بن مسعود عياشي، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، المکتبة العلمية الاسلاميه، تهران، بي‌تا،‏ ج2، ص231.
2. الکافي، ابوجعفر کليني، تحقيق علي اکبر غفاري، دارالکتب الاسلاميه، تهران، سوم، 1388ق،‏ ج8، ص333.
3. ر.ک: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، قم، الفقاهه، بي‏تا، ص38.
4. التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، تحقيق مهدي رجايي، بي‏نا، قم، 1404ق، ج1، ص60.
5. الامالي، ابوجعفر صدوق، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، مؤسسة البعثة، قم، اول، 1417ق، ص583.
6. همان، ج1، ص54.
7. ظاهراً منظور از تعبير فوق، تمامي علوم است.
8. الاختصاص، شيخ مفيد، منشورات جماعة المدرسين، بي‌جا، بي‌تا، ص11.
9. همان، ج1، ص68.
10. رجال ابن داود، المطبعة الحيدريه، نجف اشرف، 1392ق، ص105.
11. خلاصة الاقوال، يوسف بن مطهر حلي، تحقيق جواد قيومي، 1417ق، چاپ اول، ص164.
12. «جندب بن سکن» هم گفته شده است. (ر.ک: رجال الطوسي، ابوجعفر طوسي، تحقيق جواد قيومي، مؤسسة النشر الاسلامي، بي‌جا، 1415ق، ص59).
13. قول مشهورتر اين است که «عمار بن ياسر» چهارمين فرد از ارکان اربعه است. (ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج1، ص179).
14. براي نمونه، ر.ک: الفهرست، شيخ طوسي، ص95.
15. ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج1، ص179.
16. ر.ک: الکني و الالقاب، ج1، ص74.
17. ر.ک: روضة الواعظين، ابن فتال، تحقيق سيد حسن خرسان، منشورات الرضي، قم، بي‌تا، ص285؛ الدرجات الرفيعه، سيد علي خان مدني، منشورات مکتبة بصيرتي، قم، 1397ق، ص231.
18. علل الشرايع، ابوجعفر صدوق، المکتبة الحيدرية و مطبعتها، نجف اشرف، 1385ق، ص176.
19. الامالي، شيخ صدوق، ص525 به بعد.
20. ر.ک: رجال النجاشي، ابوالعباس نجاشي، تحقيق موسي شبيري زنجاني، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، پنجم، 1416ق، ص309.
21. التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص472.
22. ر.ک: حيات عارفانه امام علي عليه السلام، ص72، کتابخانه ديجيتالي اسراء (آيت الله جوادي آملي).
23. التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص473.
24. همانجا.
25. عبارت حديث در اينجا چنين است: « إِنَّ يَدَهُ لَتَسْبِقُنِي إِلَى عَوْرَتِهِ» ظاهراً منظور اين است که فضيل پيش از اينکه من عورتش را بپوشانم، با دست خود آن را مي‌پوشاند.
26. ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص473.
27. همان، ص507.
28. ر.ک: معجم رجال الحديث، ابوالقاسم خويي، ج14، ص211 و 213.
29. ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص625.
30. معجم رجال الحديث، ابوالقاسم خويي، تحقيق لجنة التحقيق، چاپ پنجم، 1413ق، ج14، ص72.
31. التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص623.
32. خلاصة الاقوال، يوسف بن مطهر حلي، ص149.
33. ظاهراً يعني جايگاهش را جايگاهي با سلامت و به دور از عذاب و آتش بنما.
34. السرائر، ابن ادريس، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، چاپ دوم، 1411ق، ج3، ص564.
35. ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص682؛ سماء المقال، ابوالهدي کلباسي، تحقيق محمد حسين قزويني، قم، چاپ اول، 1419ق،‏ ج2، ص238.
36. فطحي‏مذهبان کساني بودند که به امامت عبدالله بن جعفر فرزند امام صادق عليه السلام اعتقاد داشتند. (ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص524).
37. رجال نجاشي، ص446.
38. ر.ک: التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ص524.
39. عبارت متن در اينجا چنين است: «إن رأيت أن تنزلني بتلک المنزلة فعلت».
40. مخلوط خرماي تازه و روغن و شير خشک يا خرماي تازه و شير خشک.
41. بنا به گفته برخي از اهل لغت، هريسه، گندم کوبيده و طبخ شده است. (ر.ک: لسان العرب، ابن منظور، ج6، ص247).
42. التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص683.
43. «عن محمد بن عبدالحميد عن يونس بن يعقوب قال قال لي يونس: ذکر لي ابو عبدالله و ابو الحسن شيئاً استر به. قال فقال لي: لا و الله ما انت عندنا متهم انا انت رجل منا اهل البيت فجعلک الله مع رسوله و اهل بيته و الله فاعل ذلک ان شاء الله» (التعليقة علي اختيار معرفة الرجال، ميرداماد، ج2، ص685).
44. ر.ک: همان، ص686.
45. اين سخن در صورتي به طور مطلق پذيرفته است که معتقد باشيم واقعيت «منّا اهل البيت» بالاترين حد تعريفي است که ائمه هدي عليهم السلام از اصحاب ويژه خود کرده‌اند.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره157.
/ 1