بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آيت الله محمد تقي مصباح يزدي راهكارهايي براي رفع مشكلات در جامعه روحانيت كساني از روي ايمان و انگيزه ديني، الهي و معنوي حركتي كرده اند، آثار زيادي بر آن مترتب شده ولي كساني كه به انگيزه هاي مادي به حركتشان نگاه كرده و اقدام به كاري كردند ثمري نبردند... اشاره مهمترين دغدغه بزرگان حوزه هاي علميه شيعه در عصر حاضر وجود مشكلاتي است كه به لحاظ برنامه ريزي و اجرا در ابعاد مختلف آموزشي، پژوهشي، تبليغي و... در جامعه روحانيت به دلايل مختلف وجود داشته و دارد. اينك پس از گذشت دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي و توجه و انتظار جدي مؤمنين در داخل و خارج كشور از حوزه هاي علميه و علي رغم برنامه ريزي ها و فعاليت هاي انجام شده، مشكلات زيادي فرا روي روحانيت و بخصوص مبلغان گرامي در اجراي رسالت الهي شان وجود دارد. آنچه پيش رو داريد متن سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي است كه در جمع متعلمين مجموعه هاي «تربيت راهنما» و «سفيران هدايت » ايراد گرديده و با اندكي تلخيص ارائه مي گردد. ايشان در اين سخنراني به بررسي راهكارهايي براي رفع مشكلات در جامعه روحانيت پرداخته است. اميدواريم رهنمودهاي ارائه شده مورد توجه مبلغان ارجمند قرار گيرد. لزوم تحول جدي در سازمان و برنامه هاي حوزه يكي از كمبودهاي چشمگير جامعه روحانيت و جامعه متدينين به طور عام وجود نهادي بود كه امروز شما عزيزان، با حضور پر شورتان در صدد تامين آن هستيد (منظور مجموعه آموزشي تربيت راهنما و سفيران هدايت است.) همه جوامع انساني متناسب با افكار، ايده ها و عقايدشان و همه جمعيت ها، احزاب، مذاهب و فرق چه حق و چه ناحق باشند ضرورت وجود افراد كار آزموده با تجربه اي كه بتواند افكار، نظريه ها و آرمان هاي آنها را براي ديگران تبيين كند درك مي كنند. مثل ساير كمبودهايي كه براي روحانيت بر اثر تسلط شوم خاندان پهلوي در طول سلطنت منحوسشان عايد ملت ما شد، ما در اين زمينه هم مبتلا به فقر شديم، بسياري از جاها از روحانيت گلايه مي كنند و بر رفتار و برنامه هاي درسي و روش كاري شان انتقادهايي دارند، ما نيز اقرار مي كنيم كه اين كمبودها وجود دارد اما اين كه چرا و چگونه وضع بدين صورت درآمده و چه بايد كرد براي ما روشن نيست. در اين عمر كوتاه ما افراد زيادي وارد حوزه تحصيل طلبگي شدند و يا حتي سال هايي را در حوزه ها گذراندند و به كارهايي چون تبليغ و... مشغول شدند ولي نهايتا به خاطر كمبودهايي كه مي ديدند و نتوانستند آن ها را جبران كنند فكر كردند اين كمبودها لازمه ذاتي روحانيت است و چون نتوانستند اين ها را تحمل كنند حوزه ها را رها كردند و رفتند. كم نبودند كساني كه با اين طرز فكر روحانيت را رها كردند و اگر از اول از اين نقص ها و كمبودها اطلاع داشتند اصلا وارد روحانيت نمي شدند. گاهي بنده به بعضي از اين افراد عرض مي كردم: آيا فكر مي كنيد اين كمبود بايد رفع شود يا نه؟ آيا ما براي رفع اين كمبودها و نارسايي ها تكليفي داريم يا ديگران بايد اين ها را حل كنند؟ آيا انتظار داريد از كشورهاي غير اسلامي و يا غير شيعي افرادي بيايند و كمبودهاي حوزه هاي شيعه را رفع كنند؟ يا انتظار داريد از آسمان و عرش فرشتگاني نازل شوند و اين كار را انجام دهند؟ اگر مي بايست تغيير و تحولي ايجاد شود، اين كار بايد به دست من و شما انجام شود. ما بايد فداكاري، تلاش و مطالعه بيشتري داشته باشيم، تا راه را براي آيندگان هموارتر كنيم. افرادي اين سخنان را مي پذيرفتند و ادامه مي دادند و اقداماتي را انجام مي دادند. يكي از ثمرات با بركت انقلاب اسلامي همين تحولاتي است كه در حوزه هاي علميه پديد آمده كه البته هر چند حركتي كند و كم شتاب بوده ولي اميدبخش و مبارك است. آنچه مي تواند به اين حركت سرعت بخشيده و به آثارش بركت دهد تلاش شما عزيزان است. اگر ما به اين وظيفه يا وظايف خطيري كه روحانيت به عهده دارد به چشم يك شغل نگاه كنيم اميدي به رفع مشكلات و جبران نارسايي ها نخواهد بود اما اگر به چشم يك رسالت، امانت و وظيفه خطير انساني و الهي نگاه كنيم آن وقت در كميت و كيفيت رفتارمان تغييراتي پديد مي آيد، روزنه هاي اميدي گشوده مي شود، نورهاي اميدي مي درخشد و هر روز با نشاط بيشتري در راهمان پيش مي رويم و وقتي نتايج آن را ديديم اميدوارتر مي شويم و انگيزه مان قوي تر مي شود. در اقوام، اديان و مذاهب ديگر نيز تجربه كرده اند كه اگر كساني از روي ايمان و انگيزه ديني، الهي و معنوي حركتي كرده اند، آثار زيادي بر آن مترتب شده ولي كساني كه به انگيزه هاي مادي به حركتشان نگاه كرده و اقدام به كاري كردند ثمري نبردند.
يك سؤال و يك درس مگر مي شود اقوام ديگري از روي اخلاص و ايمان براي دين و مذهب خود تلاش كنند. آن ها كه داراي دين حقي نيستند به چه اميدي تلاش مي كنند؟ درست است كه دين حقي كه امروز همه بايد بدان ملتزم شوند اسلام است، اما كساني هستند كه اين حقيقت برايشان ثابت نشده و براساس فطرت پاك خودشان به بعضي از نكته هاي مثبتي كه در يك دين و مذهب وجود دارد دل بسته اند و با همان صفاي فطري خود تلاشهايي مي كنند. بنده به چشم خودم گاهي در نقطه هايي از جهان چيزهايي ديده ام كه مايه اعجاب است. در مناطق مركزي افريقا با ماشين حركت مي كرديم تا از نزديك آنجا را ببينيم. همسفران ما كه آشنايي بيشتري داشتند مي گفتند: اينجا قبائل آدم خوار وجود دارد و پياده شدن از ماشين در اينجا خطرناك است. همين كه ما عبور مي كرديم و اين لانه ها و آشيانه هايي كه در جنگل درست كرده بودند مي ديديم باور كنيد از بوي تعفن آن، آدم رغبت نداشت كه يك لحظه آنجا توقف كند. قيافه هايي بود كه آدم در ذهن خودش نمي تواند تصور كند كه ممكن است قيافه آدمي زاد به اين زشتي و وحشتناكي بشود. در اين چنين جاهايي مي ديدي كه يك راهبه مسيحي آنجا مشغول رفت و آمد است. به اين ها ياد مي دهد چه جور بچه داري كنند. چه جور رعايت بهداشت كنند و به آن ها توجه به خدا و حضرت مسيح و معنويات را تلقين مي كرد. من به ذهنم آمد كه اين خانم به چه انگيزه اي به اينجا آمده است؟ ابتدائا فكر مي كردم پول زيادي به او داده اند تا چند روزي اينجا بماند و برود. بعد سؤال كرديم گفتند: بعضي از اين خانم ها اهل هلند، بلژيك، ايرلند و يا كشورهاي مسيحي اروپايي هستند و از دوران 20 سالگي به اينجا آمده اند و امروز 70 سالشان است. يعني پنجاه سال يك دختر اروپايي به قلب آفريقا آمده و در اين مكان كثيف و آلوده و خطرناك زندگي كرده است. به چه اميدي؟ ثروت بي اندازه؟ بعد از آن ثروت كي و كجا استفاده كند؟ اين ها هيچ انگيزه اي نداشتند جز همان اعتقاد قلبي كه تنها راه نجات مسيحيت و خدمت به خلق خداست. البته اين مسيحيت تحريف شده با اين عقايد خرافي هرگز نجات بخش نيست ولي او بيش از اين نمي فهميد اما آنچه مي فهميد عمل مي كرد. بعد از اينكه من اين را فهميدم واقعا پيش خودم خيلي خجل شدم. قيافه خودم را نمي ديدم اما فكر مي كنم آنوقت سرم را زير انداختم و به پيشاني ام عرق نشست. ما كه بهترين دين را داريم و اعتقادمان يقيني و حق است، بهترين تعاليم و الگوهاي رفتاري ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين و علماي بزرگ و بيشترين اميد را به پاداش الهي و خوشبختي دنيا و آخرت در سايه اطاعت از اولياي خدا داريم چرا اين قدر در انجام وظايف خودمان سست هستيم؟ رفتن به آفريقا و در آن جنگل ها و با آن قبيله آدم خوار زندگي كردن پيش كش، در شهرها و بخش هايي از كشور خودمان بعضي از روستاها و مناطق مرزي امروز جولانگاه عمال بيگانگان و مبلغان وهابي شده و با همان سياستي كه صهيونيست ها در فلسطين اعمال كردند (زمين هاي آن ها را خريدند و كم كم مردم آنجا را آواره كردند) امروز كساني دارند از كشورهاي همسايه وارد مي شوند، زمين هاي شيعه را مي خرند، مردمشان را به بيگاري مي گيرند و به دنبال آن چيزهاي ديگري كه گفتن آن ملال آور است. بدون شك بخشي از اين كوتاهي ها و سستي ها به گردن ديگران است. بالاخره غير از من و شما كساني مي بايست ما را تشويق و راهنمايي كنند و امكاناتي فراهم كنند تا ما بتوانيم وظايفمان را بهتر انجام دهيم ولي اين تمام قضيه نيست. به هر حال همه ما در هر شرايطي باشد وظيفه اي داريم. اگر امكانات كامل، برنامه روشن و تشويق هاي كافي بود به طور عادي افراد وظايفشان را بهتر انجام مي دهند اما اگر اين شرايط نبود آيا وظيفه از دوش ما برداشته مي شود ي ا بايد بيشتر تلاش كنيم؟ رفع مشكلات وظيفه كيست؟ من از اوائل جواني و طلبگي خودم يك داستان شخصي دارم برايتان عرض كنم. طلبه جواني بودم كمتر از 20 سال (هفده يا هجده ساله بودم) مكاسب و كفايه مي خواندم و مي خواستم به قم بيايم. قبل از اينكه بيايم اينجا در تهران با يك آقا مواجه شدم، نشستيم به صحبت كردن، او شروع كرد از روحانيت و آخوندها گله كردن كه از همان كمبودهايي كه خودمان مي دانيم كمي چرب ترش را زير ذره بين گذاشته بود، درشت مي كرد و عيوب روحانيت را مي شمرد، البته آدم متديني هم بود و دلسوزانه اين اشارات را مي گفت. وقتي حرف هايش تمام شد، گفتم: شما واقعا معتقديد كه اين كمبودها در جامعه روحانيت و شيعه وجود دارد؟ گفت: بله ثابت مي كنم. گفتم: آنوقت معتقدي كه رفع اين مشكلات هم واجب است؟ گفت: البته اگر نباشد مايه رسوايي است. گفتم: آنوقت مي داني كه در واجب كفايي اگر من به الكفايه نباشد همه مسؤولند؟ گفت: بله، گفتم: يكي هم شما هستي. اگر اين واجب شديد وجود دارد كه بايد اين كمبودها را رفع كرد خود شما هم بايد اقدام كنيد گفت: چه كار كنم؟ من يك كاسب و تاجر هستم. گفتم روي پيشاني كسي ننوشته كه واجب كفايي به عهده اوست. شما هم مسلمان و شيعه اي. اين ها را درك مي كني. تكليف براي شما بيشتر ثابت است تا ديگران، زيرا اولا امكانات بيشتر داري و مي تواني استفاده كني ثانيا شما اين ها را درك كرده اي ولي ديگران ممكن است توجه نداشته باشند. وقتي آدم بيشتر توجه كرد و دانست وظيفه اش هم سنگين تر مي شود. نتوانست جوابي بدهد و بعد گفت اگر شما حاضر باشيد چنين و چنان كنيد ما مثلا چنان خواهيم كرد. گفتم ما هيچ احتياجي به كمك شما نداريم ما به همين وضع طلبگي خودمان با اين كمبودها مي سازيم و به راهمان ادامه مي دهيم اما بدان كه اين انتقادات شما به جا نيست. به هر حال جواب آن آقا را دادم ولي شبيه اين جواب براي خود ما هم هست. بسياري از عزيزان جوان هستند مخصوصا آن هايي كه تحصيلات دانشگاهي دارند و با شرايط ديگري تحصيل كرده اند و كساني بوده اند كه به برنامه هايشان رسيدگي مي كرده اند. يك نظام شكل يافته مشخص داشته اند و از روز اول معلوم بوده كه بايد كجا بروند و چه مسيري را طي كنند، اما وقتي وارد حوزه مي شوند با يك سلسله از ابهام ها و پيچيدگي ها و ناهماهنگي ها و نابساماني ها مواجهند، ولي به هر حال اين عدم مساعدت شرايط تكليف را از دوش ما برنمي دارد بلكه به يك معنا تكليف را سنگين تر مي كند يعني ما علاوه بر اينكه بايد خودمان سعي كنيم از شرايط موجود براي تحصيل و تبليغ استفاده كنيم بايد يك كار ديگر هم بكنيم و آن اين كه زمينه را براي ديگران بهتر فراهم كنيم، از تجربيات، افكار و ابتكاراتمان براي هموار كردن راه ديگران بيشتر استفاده كنيم.
در حق خود پايدار باشيم اجازه دهيد جمله تلخي را عرض كنم: ما در جامعه خودمان كما بيش مي بينيم كه افراد و گروه هايي با اينكه به حق نزديكترند، بهتر حق را درك كرده اند و بيشتر در مسير حق قدم برمي دارند اما كوتاهي، سستي و تنبلي شان بيشتر است. اين يك حقيقت و واقعيت تلخ تاريخي است كه دست كم ما از صدر اسلام در جامعه اسلامي شاهد آن بوده ايم و هستيم. شايد در اديان سابق هم همين طور بوده و شايد هم مقداري بدتر. يك جمله از نهج البلاغه را سفارش مي كنم تلاوت كنيد و بيشتر روي آن تامل كنيد و سعي كنيد از آن عبرت بگيريد. مي فرمايد: «لوددت والله ان معاوية صارفني بكم صرف الدينار بالدرهم فاخذ مني عشرة منكم واعطاني رجلا منهم. » به خدا قسم دوست داشتم معاويه بيايد با من معامله صرافي كند معمولا صراف ها اين طور معامله مي كردند يك دينار مي دادند 10 درهم مي گرفتند، پول طلا 10 برابر پول نقره قيمت داشت. مي فرمايد آرزو داشتم معاويه بيايد چنين معامله اي با من بكند، اصحاب خودش را هر كدام مثل دينار طلا حساب كند، شما را مثل درهم نقره، 10 تا از شما را بگيرد يكي از اصحاب خودش را بدهد. بعد مي فرمايد: به خاطر اينكه آن ها در باطل خودشان محكم اند اما شما در حق خودتان سست هستيد. اصحاب معاويه بسيار جاهل، بي معرفت و ناآگاه بودند. بعد از اينكه جنگ صفين تمام شد و شامي ها به شام و اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام به كوفه برگشتند، (چون جنگ صفين نزديك خود شام بود كساني از اصحاب علي عليه السلام چون كارهايي داشتند به شام رفتند، چون نزديك تر بود يكي از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام در اين جنگ يك شتر داشت و يك شامي اين شتر را از او گرفته بود بالاخره به شام رفت و گفت من پيش معاويه مي روم و از او دادخواهي مي كنم كه شتر مرا به غصب گرفتي، او از تو بگيرد. گفت برويم پيش معاويه، رفتند، گفت: اين شتر من است و او به زور از من گرفته و نمي دهد. به آن طرف گفت: چه مي گويي؟ گفت: نه، اين شتر مال خودم است. گفت: شاهدي داري؟ گفت: بله چند نفر از مردم شاهدند. عده اي از شامي ها آمدند شهادت دادند كه اين ناقه؛ اين شتر ماده مال آن شامي است. معاويه هم قضاوت كرد و گفت اين شتر مال اوست. اين ها هم شاهد او هستند. گفت يا امير شما نگاه كن اين شتر نر است. اين جمل است؛ ناقه نيست چطور اين ها شهادت دادند كه ناقه است و تو هم به خاطر شهادت آن ها قضاوت كردي؟ گفت: قضاوت كردم و گذشت ولي برو به علي بگو كه من صد هزار شمشير زني دارم كه شتر نر را از ماده تشخيص نمي دهند. اين مردم چقدر حق و باطل را تشخيص مي دادند؟ وقتي خبر آوردند در شام كه علي را در مسجد كوفه در حال نماز كشتند، مردم شام گفتند: مگر علي نماز مي خواند؟ آنچنان تبليغات كرده بودند كه اين ها باور كرده بودند كه اصلا علي ضد دين است. همين مردم با اين جهالتشان در آنچه معتقد بودند سفت عمل مي كردند اما اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام با اين كه اعتراف به حقانيت او داشتند، آنقدر بايد به گوششان بخواند تا براي جهاد حركتشان بدهد، آخرش هم سستي مي كنند. مي بينيد كه در نهج البلاغه چقدر از دست اصحاب خودش مي نالد و مي فرمايد: «يا اشباه الرجال و لا رجال. » از اين كلام اميرالمؤمنين عليه السلام عبرت بگيريم و در آن حقي كه مي شناسيم و يقين داريم جدي باشيم و آن را ياري دهيم. اگر در مساله اي شك داريم سعي كنيم شكمان را برطرف كنيم تا به نتيجه يقيني برسيم و اگر نتوانستيم در بعضي از مسائل به يقينيات برسيم، در آن چيزهايي كه يقين داريم كوتاهي نكنيم.
هشدار ما امروز شرايط كم نظيري در تاريخ مسلمان ها داريم. كمتر زماني بوده كه چنين شرايط حساسي براي اهل حق وجود داشته باشد و چنين خطرهاي عظيمي سر راه مسلمان ها باشد كه به آساني ايمانشان را از دست بدهند. در اين شرايط صحيح نيست كه در شناختن حق و بعد در عمل كردن به وظيفه كوتاهي كنيم. امروز وجود مقدس امام زمان صلوات الله عليه خيلي از ما انتظار دارد. او احتياج ندارد كما اين كه خدا هم احتياجي به ايمان من و شما ندارد. «ان تكفروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغني حميد»؛ 1 «اگر شما و هر كه در روي زمين است همگي كافر شويد، بي گمان خدا بي نياز ستوده است. » اين براي خود ما خوب است و الا خدا كه نيازي ندارد. پيامبر و امام هم نيازي به ما ندارند، ما به آن ها نياز داريم ولي آن ها از سر دلسوزي كه مي خواهند انسان ها را هدايت كنند از دوستانشان بيشتر انتظار دارند كه در راه اين هدف، راه آن ها را با جديت دنبال كنند. امروز يكي از مسائل جدي ما روحانيت مساله ولايت فقيه است. اين شوخي نيست، اين مساله اي نيست كه ما در كتاب مكاسب بحث كنيم و بگوييم ولايت ها چندتاست و يكي هم ولايت فقيه است و اقوالي چنين و چنان در آن هست. امروز بقاء نظام اسلامي در گرو اين مساله است. لغزيدن در اين مساله و تضعيف ولايت فقيه كمك كردن به كفر است، والله كمك به كفر است. اين را اولا شوخي نگيريم و ثانيا در عمل كردن، به كرسي نشاندن، رفع شبهات، اثبات و تاييد عملي آن جدي باشيم و ثالثا ساير مسائلي كه در سايه حكومت حق اسلامي بايد اجرا شود به عمل در آوريم. شياطيني به بهانه هاي مختلف از اجراي احكام اسلامي سرباز نزنند و ديگران را فريب ندهند، كفر را به نام اسلام قلمداد نكنند، بدعت ها را به جاي سنت نشان ندهند و اين ها همه وظيفه ماست كه بايد انجام دهيم. اين ها يك عمر تلاش با اخلاص، جديت، پشتكار و فداكاري مي طلبد.
ايمان و اخلاص دو شرط جهاد فرهنگي حركت هايي كه از روي ايمان باشد نتايج بهتري دارد چنانكه مسيحي ها هم اين را درك مي كردند و نمونه اي از فعاليت آن ها را مثال زدم. ولي ما بالاتر از اين را داريم. نه تنها اقدام همراه با ايمان نتيجه و تاثير طبيعي اش بيشتر است بلكه ما مستظهر به مدد الهي هستيم، چون دين ما حق است. اگر در اين راه اخلاص داشته باشيم، اخلاص يك شخص مستضعف و ناآگاه و گمراه نيست بلكه اخلاص كسي است كه از روي بصيرت حقيقت را تشخيص داده و در راه آن فداكاري مي كند. چنين كسي قطعا مورد عنايت خاص ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه) و مشمول مددهاي غيبي الهي خواهد بود. همه عالم امروزه مي دانند كه در جنگ هشت ساله ما بزرگ ترين عامل پيروزي مددهاي الهي و شرط آن مددها، تلاش خالصانه و مخلصانه بسيجي ها بود. در عرصه نبرد فرهنگي نيز همين اصل حاكم است. اگر همه شما نبوديد بعضي از شما حتما بوده ايد و آن هايي هم كه نبودند و جوانتر هستند حتما شنيده اند كه بسيجي ها يك عده جوان و نوجوان بودند كه آموزش 40 يا 45 روزه مي ديدند و به جبهه مي رفتند. با 45 روز در مقابل يك لشكر مجهز جهنمي كه از همه دنيا حمايت مي شد چه كار مي شود كرد؟ ولي همين ها پيروز شدند. در جهاد فرهنگي هم درست است كه ما ابزار آموزش و تبليغات و وسايل بيگانگان و دشمنان اسلام را نداريم ولي چيزي داريم كه بر همه آن ها غالب است. اگر با ايمان و اخلاص كار كنيم خداي آن جبهه در اين جبهه هم هست. آن خدايي كه بسيجيان ما را در هشت سال دفاع مقدس ياري كرد امروز مي تواند سربازان امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را در جهاد فرهنگي ياري كند. آن اندازه اي كه در توان داريم كوتاهي نكنيم و مطمئن باشيم كه مشمول همان مددها و عنايت هاي خاص وجود مقدس ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه) خواهيم بود مخصوصا از اين جهت كه هدف از آن جنگ ها هم همين است. هدف از جهاد مقدس اسلامي كه كشور گشايي و تامين منافع مادي نيست. آن ها همه طفيلي است و اصل، افزايش معرفت و هدايت انسان ها و آشنا كردنشان با خداست. آيا حالا كه به اصل مقصد رسيديم خدا ديگر كمك نمي كند؟ آيا اين معقول است؟ ما بايد اميد بيشتري به مددهاي الهي داشته باشيم و مطمئن باشيد كه با همه كمبودهايي كه داريم چه كمبودهاي شخصي و چه شرايط ديگر و چه بي مهري هايي كه از بعضي از مقامات ممكن است به ما شود، اگر خالصانه كار كنيم خداي جبهه به كمكمان خواهد آمد. پرسش و پاسخ براي موفقيت در امر تبليغ آيا خوب است كه در زمينه هاي سياسي هم خود را قوي كنيم يا فقط همت خود را براي ياد گرفتن دروس فقهي قرار دهيم؟ براي روحاني در اين زمان سه اصل لازم است: 1 - فراگيري علوم و معارف ديني كه تنها فقه و اصول هم نيست و شايد بعضي چيزها احيانا ضرورت بيشتري هم داشته باشد. 2 - خودسازي و كسب ملكه تقوي. اگر معلومات زيادي هم داشته باشيم ممكن است ضعف تقوي حتي آثار معكوس داشته باشد. امام فرمود: «عالمي كه تقوي نداشته باشد ممكن است ضررش از كافر هم بيشتر باشد» و همين طور هم بوده است. 3 - آگاهي به زمان؛ يعني درك سياسي، اجتماعي. اگر ما ندانيم كه در چه شرايط اجتماعي به سر مي بريم و شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر جامعه ما چيست، نمي توانيم موضع گيري صحيحي داشته باشيم و چه بسا در دام شياطين بيفتيم و ابزار ست سياست بازان قرار بگيريم. قطعا ما بايد تحليل سياسي داشته باشيم. ولي معناي آن اين نيست كه سياست باز شويم يا به جاي تحصيل علم يا شرايط ديگر، فقط به اين بپردازيم. هر سه اصل را بايد به اندازه خودش و به اندازه ضرورتي كه براي ما دارد تقويت كنيم. آگاهي سياسي نه جاي علم را مي گيرد نه جاي تقوي را و نه هيچ كدام از آن ها جاي همديگر را. نظر شما درباره معمم شدن طلاب جوان چيست؟ در چه مرحله اي از طلبگي معمم شويم؟ بنده جوابي كلي براي همه سراغ ندارم ولي اگر كسي واقعا بخواهد در هر محيطي خدمت ديني انجام دهد بايد حد نصاب معلوماتي كه براي پاسخگويي به نيازهاي مردم در آن محيط لازم است را داشته باشد. گاهي آدم در روستايي وارد مي شود، گاهي در يك بخش يا شهر، گاهي هم مي خواهد تبليغ جهاني داشته باشد، هر يك از اين ها شرايط مختلفي را مي طلبد. به هر حال كسي كه مي خواهد مبلغ دين باشد، لباس دين داشتن براي او مفيد بلكه لازم است. خود اين لباس يك تبليغ عملي است و مردم را به ياد خدا و دين مي اندازد. چه كاري از اين راحت تر كه آدم با راه رفتن خودش مردم را به ياد خدا بياندازد؟ اما وقتي متصدي يك ست شديد و خواستيد پاسخگو باشيد اين لباس مثل گواهينامه شماست. در همين زمينه هم مشكلاتي داريم ولي به هر حال پوشيدن لباس روحانيت به خصوص در موقعي كه آدم مشغول تبليغ دين و انجام وظايف اجتماعي دين است كار لازمي است و مقام معظم رهبري (دام الله ظله الشريف) عنايت خاصي دارند كه طلاب به خصوص در سطوح متوسط و عالي معمم باشند. البته حداقل معلوماتي را كه مردم از شما مي خواهند بايد داشته باشيد. نظر جنابعالي درباره مفهوم روشنفكري ديني در گفتار روشنفكران ايران در عصر حاضر چيست؟ اين واژه و سوء استفاده هايي كه از آن مي شود اختصاصي به زمان حاضر ندارد. هميشه شياطين انس و جن با استفاده از واژه هاي زيبا به گمراه كردن مردم پرداخته اند. اين سنتي است كه از دير زمان وجود داشته و بعدا هم وجود خواهد داشت. خود قرآن در اين زمينه ما را راهنمايي كرده و مي فرمايد: «و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس و الجن يوحي بعضهم الي بعض زخرف القول غرورا»؛ 2 «و بدين گونه براي هر پيامبري دشمني از شيطان هاي انس و جن برگماشتيم. بعضي از آن ها به بعضي، براي فريب [يكديگر] سخنان آراسته القا مي كنند. » كار شياطين اين است كه از الفاظ زيبا استفاده مي كنند. «زخرف القول » ابزار كار شياطين است. واژه هاي روشنفكري، اصلاح، آزادي و چيزهايي از اين قبيل، الفاظي زيبا است كه با معاني ساختگي كه خودشان به آن ها مي دهند در راه مقاصد شيطاني خود از آن ها استفاده مي كنند. اين ها خود جاهل ترين اند ولي نام خود را روشنفكر مي گذارند. كسي كه خود مي گويد: هيچ چيز در عالم قابل معرفت يقيني نيست، اين روشن است يا تاريك؟ خودش مي گويد من چيزي نمي دانم، علم يقيني به هيچ چيز ندارم، نه تنها من ندارم كه هيچ كس نمي تواند داشته باشد. جواب اين ها اين است كه: به شما چه كه مي توانند يا نمي توانند، خودت اقرار مي كني كه من ندارم، خوب اگر نداري پس براي مردم چه آورده اي؟ دوران حاكميت نسبيت و شك گرايي «الجاهلية الثانيه » است. يك «الجاهلية الاولي » داشتيم و امروز جاهليتي ديگر ظهور كرده است كه خودشان اقرار به جهل مي كنند منتهي به جهلشان افتخار مي كنند. اين روشنفكر مي شود؟ اين كه آدم بگويد هيچ چيز را نمي شود شناخت و هيچ معرفت يقيني نمي شود پيدا كرد، اين روشنفكر مي شود يا تاريك فكر؟ جنبش اصلاحات از ديدگاه شما چه عملكردي داشته است؟ «و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون » ؛ 3«و چون به آنان گفته شود: در زمين فساد نكنيد. مي گويند: ما خود اصلاحگريم. » فضاي باز سياسي را كه مردم پس از انقلاب انتظار داشتند چقدر با فضايي كه هم اينك ايجاد شده شباهت دارد؟ جواب اين سؤال را مقام معظم رهبري فرمودند. اگر زمينه رشد فكري به وسيله ارگانهاي مسئول فراهم شود من بزرگترين طرفدار آزادي هستم اما اگر به قول معروف سگ را ببندند و... را آزاد بگذارند اسم اين آزادي و فضاي باز نيست، اين خيانت و توطئه است. به جاي اينكه با امكاناتي كه بواسطه اين انقلاب براي مردم فراهم شده سعي كنند آن معارفي را كه خدا براي بشر هديه فرستاده توسعه داده و در دسترس مردم قرار دهند، حاملان و عاملانش را تضعيف و متهم مي كنند. اخيرا ترتيبي اتخاذ كرده اند كه روحانيون حتي در مدارس حضور پيدا نكنند. به بهانه اينكه اين ها وارد نيستند يا تبليغاتشان خوب نيست. اين تازه در يك وزارتخانه اي است كه وزيرش از ارزشي ترين وزراست و اگر بخواهند در تمام كابينه يك وسيله ارزشي نشان دهند بايد او را نشان دهند. اين از يك طرف، از طرف ديگر براي كساني كه صريحا مي گويند: دين افيون جامعه است يا در كنفرانس برلين شركت مي كنند، شرايط فراهم مي كنند تا در دانشگاه ها و مدارس سخنراني كنند. آيا اين آزادي انديشه است؟ آيا شما باور مي كنيد كه اين يك امر اتفاقي و از سر ناداني و سياست غلط است يا بايد آن را طور ديگري تفسير كرد؟ پي نوشت: 1)ابراهيم/ 8. 2)انعام / 112. 3)بقره/11. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره20