بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
آيت الله ممدوحي رسالت حوزويان در طول تاريخ، ويژگي ثابت و بارزي كه حوزههاي علميه شيعه از آن برخوردار بوده اند، پاسداشت و حراست از كيان دين محمدي صلي الله عليه وآله است؛ حوزههاي علميه و عالمان بزرگوار شيعه، موجب ثبات دين و بقاي آن در طول تاريخ بوده اند و حضرات معصومين عليهم السلام نيز آنان را تأييد كرده اند؛ چنان كه در حديث شريف آمده است: «وأمَّا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلي رُواتِ أَحاديثِنا.» 1 صد البته روات احاديث اهل بيت عليهم السلام در حوزههاي علميه رشد و پرورش مييابند و اصولاً رسالت حوزههاي ديني اين بوده و هست كه اين ميراث گران بها را به نيكي پاسداري كنند. در اينجا مناسب است آنچه را بنده درطول سه دهه عمر خويش شاهد آن بودم، به عنوان تأييد عرايضم بيان كنم؛ برخي ميگفتند كه دنياي شيعه، دانشمند و عالِم ندارد. در پاسخ به اين اشكال، مرحوم سيد محسن امين رحمه الله، كتاب 18 جلدي اعيان الشيعة را به رشته تحرير درآورد كه اخيراً 12 جلد مستدرك آن نيز به چاپ رسيده است و در مجموع 30 جلد كتاب فقط در پاسخ به اين اشكال نوشته شد كه گفتند: شيعه، عالِم ندارد. و يا وقتي عدهاي گفتند كه شيعه، آثار علمي ندارد، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني رحمه الله كتاب ارزشمندي چون الذريعة إلي تصانيف الشيعة را نوشت و فهرست گران بهايي از آثار عالمان شيعي را به جهانيان ارائه نمود. زماني كه جمله معروف پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در روز غدير خم: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ»، به غير معناي اصطلاحي و بر خلاف قرائن وارده در متن فرمايش آن بزرگوار تفسير گرديد و گفته شد مراد از مولا همان دوستي است؛ عالم فرهيختهاي به نام علامه اميني رحمه الله در سنگر حوزههاي علميه شيعي با سلاح قلم خويش كتابي قيم با نام الغدير در 20 جلد كه تا كنون 11 جلد از آن به زيور طبع آراسته شده به نگارش در آورد. ويژگي اين كتاب آن است كه حتي يك روايت هم از شيعه نقل نكرده و تمام احاديث آن از اهل سنت است و همه روايات بيانگر اين معنا هستند كه «مولا» در روايت غدير خم به معناي أولوا الأمر است، نه به معناي دوست. بنده وقتي خدمت مرحوم علامه اميني رحمه الله رسيدم و عرض كردم: آقا! آيا در كتاب خود از شيعه هم چيزي نقل ميكنيد؟ فرمودند: ابداً. به هر حال، ايشان 20 جلد كتاب در اثبات ولايت امير مؤمنان عليه السلام از زبان خود اهل سنت نگاشت؛ صرفاً در پاسخ به يك كلمه، كه گفته بودند: واژه مولا به معناي اُولوا الأمر نيست. بنده از شخص ايشان شنيدم كه فرمودند: يك شب خواب ديدم كنار پرتگاهِ يك درّه ايستادهام كه گردنهاي بسيار خطرناك داشت. ناگهان ديدم چند گاوميش عظيم الجثّه با شاخهاي بلند، به سوي من حمله كردند. از ترس، به سمت درّه سرازير شدم؛ آنها همچنان دنبال من ميآمدند. حدود 10 يا 15 گاوميش بودند كه يكي از آنها از بقيه غول پيكرتر و بزرگتر بود. خوف بسياري به من دست داده بود و به همين جهت، به وجود مقدس امير مؤمنان عليه السلام متوسل شدم. ناگهان مشاهده نمودم، آقا امير مؤمنان عليه السلام بالاي درّه ايستاده اند و خطاب به من ميفرمايند: نترس و مقاومت كن! با كلام حضرت، آرامشي به من دست داد و ترسم فرو ريخت و در برابرشان مقاومت كردم. وقتي اوّلين گاوميش به من رسيد، شاخش را گرفتم و به زمين زدم و همين طور بقيه گاوميشها را نيز بر زمين كوبيدم. وقتي از خواب بيدار شدم، نشستم و با حالت نگراني گفتم: چه اتفاقي ميخواهد بيفتد! در آن وقت، 4 يا 5 جلد از كتاب الغدير به چاپ رسيده بود. چند روز بعد نخست وزير ملك فيصل در عراق، نوري سعيد، كه سياستمداري قدرتمند و مأمور انگلستان بود و آدم قهاري نيز به شمار ميرفت، شخصي را فرستاد تا كتابهايي را كه به چاپ رسانده بوديم، برايش ببرند و ببيند كه محتواي آن چيست؟ با نگراني، كتابها را فرستاديم و همچنان در نگراني به سر ميبرديم كه آخر الأمر چه اتفاقي خواهد افتاد! بعد از گذشت حدود 10 يا 20 روز، كتابها را بازگرداندند و چيزي هم نگفتند! در دستگاه حاكم آن روز، برخي از وكلا و وزراي شيعي با ما نيز رفيق بودند. وقتي ماجرا را از آنها پرسيديم، در پاسخ گفتند: يك روز علماي اهل سنتِ بغداد گرد هم آمدند و به نزد نوري سعيد رفتند و اشكال كردند كه در مملكتي كه به اهل سنت تعلق دارد، چه دليلي دارد چنين كتابي نوشته شود و تمام خلفا را زير سؤال ببرد؟ به همين جهت، نوري سعيد يك نسخه از كتابهاي شما را گرفت و علماي اهل سنت را فرا خواند، تا آن را به دقت بررسي كنند. زماني كه عالمان سني كتاب بنده را بررسي كردند، حتي يك كلمه هم از شيعه پيدا نكردند؛ بلكه همه نقل قولها و روايات و مستندات كتاب، از زبان خود اهل سنت ثبت شده بود. از اين رو، نوري سعيد گفت: اگر بخواهيم اين كتاب را جمع كنيم، بايد تمام كتابخانههاي شما را جمع كنيم؛ چون نويسنده كتاب هيچ چيزي از شيعه نقل نكرده و هرچه آورده از متون خودتان است. علامه طباطبايي رحمه الله نمونه ديگر بيداري و تلاش درخور ستايش عالمان شيعه در راستاي صيانت از حقانيت اسلام و مذهب تشيع است، برخي شيعه را به جدايي از قرآن متهم كردند و گفتند شيعه فقط به دنبال اهل بيت عليهم السلام است و حال آنكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرموده: «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَين: كتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتي.» در برابر اين طرز تفكر، علامه طباطبائي رحمه الله از بين عالمان شيعه تفسير 20 جلدي خود را به شيوه بديع تفسير قرآن به قرآن به نگارش در آورد و بر آن انديشه خطّ بطلان كشيد. وقتي پنجمين جلد تفسير الميزان چاپ شد، به دانشگاه الأزهر مصر فرستادند و عدهاي از علما بر تفسير علامه تقريظي نگاشتند كه در طول تاريخ سابقه ندارد. در دوره قبل از انقلاب در كشورمان انديشههاي ماركسيستي به اوج خود رسيده بود؛ چنان كه در زمان دكتر مصدق، بنده كلاس اوّل يا دوم دبستان را ميگذراندم و به خاطر دارم شب كه ميشد، ماركسيستها شب نامههاي مربوط به انديشههاي خود را درون خانهها ميريختند. و يا امثال دكتر ارانيها دانشگاهها را تسخير كرده بودند و شخصيتهايي مانند استاد مطهريها را از دانشگاه الهيات بيرون ميكردند. در آن زمان، خود يكه تاز ميدان بودند و جوانان كشور خاصه دانشجويان را به انحراف ميكشاندند. در چنين وضعيتي بود كه مرحوم علامه طباطبائي رحمه الله كتاب روش رئاليسم را نوشت و اصول چهارگانه ماركسيستها را زير سؤال برد و چنان از نظر علمي آن را به نقد كشيد كه در عمل بساط ماركسيستها از ميان جامعه برچيده شد؛ چنان كه وقتي كتاب شرح روش رئاليسم استاد شهيد مطهري را براي كسي مثل احسان طبري خواندند، آن گونه منقلب شد كه دست به قلم برد و چهار جلد كتاب بر ضدّ ماركسيسم به رشته تحرير درآورد. احسان طبري شخصيت شناخته شدهاي در آن زمان بود؛ به طوري كه براي سفر به كشورهاي خارجي نياز به گذرنامه نداشت و همه او را ميشناختند و در واقع، ايدئولوگ درجه اوّل ماركسيستها به شمار ميرفت و اگرچه ايراني بود، اما حتي از خود ايدئولوگهاي ماركسيست روسي هم قويتر بود؛ ولي با جوهر انديشه ناب يك كتاب از علماء شيعي منقلب شد و انحرافات ماركسيسم را به وضوح دريافت. اين منطق قوي و مستحكم عالمان شيعه بود كه دين اسلام را صيانت بخشيد و در برابر انحرافات و كجرويها، افكار آلوده و منحرف، انديشههاي التقاطي و... بيمه نمود و از آيين پيامبرصلي الله عليه وآله پشتيباني كرد. بديهي است كه دنيا چارهاي ندارد جز اينكه در مقابل شخصيتهايي مانند: علامه اميني، علامه طباطبائي و حاج آقا بزرگ تهراني و نظائر آنها سر تعظيم فرود آورد و آنان را تكريم كند. آري! علما، اوتاد 2 زمين اند. به عبارت ديگر، علما، دين حق را استوار ميكنند و نميگذارند قداست، منزلت و اهميت اهل بيت عليهم السلام و ياران ايشان در جامعه كمترين صدمهاي ببيند. همه به وضوح مشاهده كردند كه امام خميني رحمه الله در عصر تاريكي و اختناق چه تحوّلي آفريد و نام شيعه را بر تارك عالَم حك نمود. آري! اينها وظيفه و مسئوليت عالمان شيعه و حوزههاي علميه است و در حال حاضر اين رسالت بزرگ را بر دوش ما نهاده اند. حال ما براي نسل آتي چه چيزي ارائه كرده ايم؟ آيا شخصيتهايي مثل علامه طباطبائي رحمه الله و علامه اميني را در حوزهها پرورده ايم؟ آيا براي مدرك درس خواندن و به فلان اداره ارائه دادن و مشغول كار شدن تمام مسئوليت و وظيفه ماست؟ شما روزي چند ساعت فعاليت ميكنيد؟ آيا ميدانيد علامه طباطبائي رحمه الله ر وزي 18 ساعت كار ميكردند؟ سالها در راه رسيدن به قلههاي عظيم علمي و عملي تلاش نمودند؟ آيا ميدانيد علامه اميني رحمه الله بيست سال كار علمي كردند و محصول آن كتاب ارزشمند الغدير شد؟ بنده به خاطر دارم كه قبل از انقلاب در راهرو مدرسه حجتيه كه آن زمان بيش از 1000 طلبه داشت، بعد از نماز مغرب و عشا حتي صداي يك كفش هم نميآمد و اگر دو نفر با هم بلند حرف ميزدند، آقايان ديگر به اعتراض ميگفتند: حرف نزنيد؛ شبِ تحصيلي است. در آن زمان، كتابخانهها سرشار از جمعيت بود و هنگامي كه كتابدار ميخواست كتابخانه را تعطيل كند و برود، با طلبهها دعوايش ميشد و ميگفتند كه ما هنوز مطالعه مان مانده است و بايد بمانيد، تا مطالعه ما تمام شود. اگر كتاب طلبههاي رسائل و مكاسب خوان و يا كفايه خوانِ آن زمان را ملاحظه ميكرديد، پُر بود از حاشيههاي خوب و ممتاز بر متن رسائل، مكاسب و يا كفايه كه طلبهها در كتابهاي خود درج ميكردند و گرداگرد متن مينوشتند، مانند: حاشيه رسائل حاج آقا رضا همداني، حاشيه رسائل مرحوم آخوند، حاشيه رسائل مرحوم آشتياني، حاشيه رسائل سيد، حاشيه ايرواني و ديگر حواشي معتبر. آنها اين طور درس ميخواندند؛ نه اينكه هر وقت زمان امتحان فرا برسد، چند تا جزوه بخرند و حفظ كنند و امتحان بدهند؛ بلكه طلبههايي كه رسائل و مكاسب ميخواندند، گاهي اوقات با ممتحن درگير ميشدند و به بحث و گفتگو ميپرداختند و به اين سادگي كسي نميتوانست از طلبهها امتحان بگيرد. امروز وظيفه ما طلبهها خيلي سنگين است و از سؤالهايي كه در قيامت از بنده و شما ميپرسند اين است كه دين محمدي صلي الله عليه وآله به تمامه به شما تحويل داده شد. آيا شما نيز آن را به خوبي به نسل بعدي تحويل داديد؟ اميدوارم كه حوزههاي علميه و طلاب عزير، رسالت خويش را فراموش نكنند و قدري به خود بيايند و فعاليت بيشتري از خود نشان دهند؛ از متن همين حوزهها است كه بايد عالمان بزرگي چون: علامه طباطبائي، علامه اميني، امام خميني، آيت الله خوئي و آقاي نائينيها - رضون اللَّه عليهم - را پرورش دهيم و به جامعه اسلامي و انساني عرضه نمائيم. (إن شاء الله) پي نوشت: 1) وسائل الشيعه، ج 18، ص 101. 2) اوتاد، جمع «وَتَد» است به معناي ميخ. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره86