بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علي اقليدي نژاد سه گام شور آفرين در تبليغ مؤثر هر مبلغ دلسوز و آگاه در طول عمر تبليغي خود گاه با اين پرسش جدي رو به رو ميشود كه چگونه ميتوانم ديگران را نسبت به انجام كارهاي گوناگون مانند پرداخت هزينه مراسم مذهبي و مسجد يا انجام كارهاي اخلاقي مانند كمك به بي سرپرستان، احترام به پدر و مادر، دوري از رباخواري و... تشويق نمايم، احساسات آنان را برانگيزم و به هيجان در آورم. بسياري از مبلغان همواره در پي پاسخ اين مساله بوده اند، در اين ميان برخي با نوآوريهاي شخصي تا حدودي از مشكل خود كاسته اند اما راه حلي كلي، كوتاه، ساده و گويا در اين راستا ارائه نكرده اند يا به گونهاي گذرا از كنار اين مساله پراهميت گذشته اند. اين مقاله در نظر دارد راه حل خود را براساس بهره وري هر چه بيشتر طراحي و ارائه نمايد تا بتوان آن را در كوتاهترين زمان و با تغييراتي در زمانهاي بلندتر به كار گرفت. بديهي است گفتار ما در چگونگي تهيه متن و پيام شوق آفرين و تحريك كننده است و مبلغان را از مسائلي همچون شور و حرارت در گويندگان و ايمان به آنچه ميگويند، توجه به مخاطبان و پردازش متناسب سطح پيام با آنان، موقعيت شناسي و اعتدال و ميانه روي بي نياز نخواهد ساخت. چرا كه هر كدام از موارد ذكر شده از جمله متغيرهايي به شمار ميروند كه بر فرآيند تاثيرگذاري، هيجان آوري و احساس سازي پيام تاثير مثبت يا منفي بر جا ميگذارد. بي گمان ايمان به هدف موجب شور سخن خواهد شد و بي ايماني نسبت به هدف جز افسردگي چيزي دامن گير مخاطبان نخواهد كرد. چرا كه گفته اند: «افسرده دل، افسرده كند انجمني را.» از سويي بي توجهي به مخاطبان و نبود همزباني با آنها پيام را دچار كاستي ميكند. پيام وحياني خداوند به همين نكته اشاره دارد كه ميفرمايد: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم 1» ؛ «هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براي آنان [آشكارا و شفاف] بيان نمايد.» توجه به مخاطبان و همزباني با آنان از راهكارهاي انكارناپذير در تشويق و تهييج است. از ديگر سو موقعيت شناسي و درك شرايط زماني و مكاني در پيدايش درك متقابل اثري شگرف دارد، اما به شرط آن كه ميانه روي به فراموشي سپرده نشود. هرگز نبايد فراموش نمود كه پيام شورآفرين زماني بهترين بهره را خواهد داد كه همراه با اعتدال باشد. از همين رو است كه خداوند بزرگ در كتاب گرانسنگ خويش همواره عذاب و عقاب را در كنار ثمره راه راست و صواب آورده است. مثلا ميفرمايد: «لان شكرتم لازيدنكم ولان كفرتم ان عذابي لشديد 2» ؛ «اگر شكر و سپاس به جا آوريد [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود و اگر راه ناسپاسي را انتخاب كنيد مجازات و عذابم بسيار شديد خواهد بود.» همين شيوه در گفتار علوي منعكس شده است و اميرمؤمنان وظيفه دانايان را اين چنين تعيين ميفرمايد: «داناي فهميده و زيرك كسي است كه مردم را از رحمت الهي نااميد نسازد و آنان را از آسايش و بنده نوازي خدا مايوس نگرداند، همچنين مردمان را از مكر و كيفر الهي آسوده خاطر ننمايد. 3 «يك اسقف مشهور انگليسي در فاصله جنگ اول جهاني با گروهي از سربازان اردوگاه اپتون صحبت ميكرد. قرار بود سربازها را به سنگر اجتماعات ببرند، تنها عده كمي از آنها ميدانستند چرا به آنجا ميروند... . عاليجناب اسقف با اين سربازان درباره مناسبات بين المللي و حق حاكميت صربها بر سرزمين خود صحبت ميكرد. اين در حالي بود كه نيمي از سربازها نميدانستند صرب نام يك شهر است يا بيماري. جلوي درهاي ورودي نيز نگهبان بود تا نتوانند در طول سخنراني از سالن خارج شوند. اسقف اگر درباره كهكشانها و فرضيههاي آسماني هم حرف ميزد، موضوع همين قدر بي معنا ميشد. 4» به راستي چرا سخنان آن كشيش براي سربازان كسل كننده شد و نه تنها نتوانست آنان را به جنگ تشويق كند بلكه دلزده كرد؟ رمز و راز پاسخ در نداشت شناخت از اصول ترغيب و علاقمندسازي نهفته است. به صورت يك قاعده بايد در نظر داشت كه كلي گوييها، عدم توجه به سطح مخاطبان، روحيه آنان و از همه تاسف انگيزتر نبود پيامي شورآفرين كه جان و روان مخاطبان را به حركت در آورد، همگي موجب از بين رفتن ارتباط افراد شده، محتواي پيام را دچار اختلال و گسستگي مينمايد. اما راه حل چيست؟ در پاسخ بايد گفت: راه حل بستگي به زمان، مكان و مخاطب دارد. اما آنچه را ميتوان به صورت يك اصل كلي پذيرفت و با توجه به زمان و مكان ارتباط در آن تغييراتي ايجاد نمود، استفاده از فرمول معجزه آساي ترغيب است. با اين فرمول و به كار بستن سه ركن اصلي آن ميتوانيد در يك جريان آرام، لذت بخش و گيرا، ارتباط تبليغي خويش را بهبود بخشيده، پيام ترغيبي خود را به ديگران ارائه نمائيد. اگر چه اين فرمول ويژه ارتباطهاي هيجان ساز و عاطفه پرور است امام ميتوان پارهاي از اجزا و اصول آن را در ديگر ارتباطها به كار بست. فرمول هيجان سازي و شورآفريني اين فرمول داراي سه جزء و پايه اساسي است كه هر كدام را در ابتدا به صورت كوتاه و سپس با توضيح مطرح خواهيم ساخت. اول: شروع پيام با يك تجربه دلپذير، اين بخش بيشترين قسمت پيام را گرفته، زمان بيشتري به خود اختصاص ميدهد. پيام تجربي در اين مرحله بايد داراي اصول ده گانه مشترك 5 باشد. دوم: بعد از مرحله تجربه بايستي ديدگاه، خواست و مطالبه خويش را به گونهاي روشن، واضح و قابل فهم در پيام بگنجانيد. سوم: علت طرح ديدگاه خود را بيان كرده، سود و زيان مخاطب را براي وي تبيين كنيد و ضرر به كار نبستن، و استفادههايي را كه او از به كار بردن دستورالعملها خواهد برد برايش تشريح نماييد. بنابراين در اين فرمول گام اول يعني بيان تجربه مهمترين قسمت خواهد بود و دو گام بعدي وقت كمتري را به خود اختصاص خواهند داد. اجازه دهيد اين قسمت را با تجربهاي از يك مبلغ آغاز كنيم: «آنچه را كه خودم تجربه كردم و به كار ميبندم اين است كه: مردم از كلي گويي خوششان نميآيد ولي هر قدر مسائل جزئي و مرتبط با متن زندگيشان باشد برايشان جالب است و استقبال ميكنند. شخصا شاهد بودم منبرهايي كه سراسرش آيه و روايت بود نميگرفت چون كلي گويي بود. البته روايتي كه حكايتي را بيان ميكند و داستاني دارد، شيرين است، ولي روايتي كه صرفا مسائل علمي است خسته كننده است. 6» همان گونه كه اين مبلغ اشاره نمود براي رهايي از خمودگي و كسالت ميتوان شروع ارتباط را با تجربهاي شخصي يا داستاني جزئي همراه نمود. شايد بپرسيد علت اين رهنمود چيست؟ چرا به جاي مقدمهاي عالمانه يا روايتي زيبا بايد از تجربه يا داستان شروع نمود؟ پاسخ اين پرسش در چند مساله خلاصه ميشود كه يكايك به آنها ميپردازيم. 1 - تجربه بي رحمترين و بزرگترين استاد زندگي است و درسهايي را كه به ما ميآموزد آنچنان در روح و جانمان مؤثر ميافتد كه گاه تا پايان عمر آن را فراموش نميكنيم. بي ترديد همه دلسوزان و پيشگامان تبليغ ديني علاقمند به پيروزي در نبرد تبليغي ميباشند، دوست دارند تلاش آنها پرثمر باشد و فعاليتشان همراه با موفقيت. اگر شما هم به اين گمان دل سپرده ايد بايستي آن را در برنامهريزي و دورانديشي و اين دو را در پرتو تجربه به دست آوريد. اميرمؤمنان ميفرمايند: «الظفر بالحزم و الحزم بالتجارب 7 ؛ پيروزي در سايه دورانديشي است و دورانديشي در پرتو تجربهها به دست خواهد آمد.» اين تجربه است كه همچون معلمي بزرگ دست عواطف را گرفته و زبان شورآفريني را به حركت در ميآورد. به همين خاطر است كه وقتي تجربهاي را به ديگري منتقل ميكنيم، همراه با آن احساسات و عواطف خاصي نيز از خود بروز ميدهيم كه موجب نزديكي ارتباط بين ما و مخاطب ميشود. البته شرط اصلي در اين بخش ارائه زيبا و هنرمندانه تجربه است كه ميتوان در اين رابطه از فرمول خبرنگاران 8 بهره برد. شايد در اين جا پرسشي مطرح شود و آن اين كه ما هميشه و در همه موارد تجربه شخصي نداريم، پس چگونه ميتوانيم ارتباط ترغيبي خود را آغاز كنيم؟ جواب اين پرسش روشن است. لزومي ندارد مبلغ در هر زمينهاي داراي تجربهاي شخصي باشد. بلكه وي ميتواند از وقايعي كه پيرامون او ميگذرد و به نحوي از آنها مطلع ميشود استفاده نمايد. اما يك نكته اساسي را نبايد فراموش كرد و آن اينكه هميشه تجربيات يا وقايعي را بر زبان برانيد كه خود تحت تاثير آن قرار گرفته ايد. به عنوان مثال اگر ميخواهيد در مورد خطرهاي اعتياد سخن بگوييد بايد از آمار و وقايعي استفاده كنيد كه از آن متاثر شده ايد. در اين هنگام است كه مخاطبان با شما هم احساس گشته، دروازه عواطف خود را بر روي شما خواهند گشود. 2 - دومين علت آغاز سخن با تجربه آن است كه ذكر خاطره يا تجربه موجب بيرون روي از يك نواختي و قالبهاي مرسوم ميشود. اين مساله به نوبه خود نظر و توجه مخاطب را به خود جلب ميكند، زيرا مخاطبان از جملههاي قالبي و كليشهاي گريزان هستند و تشنه مطالب و قالبهاي نوين و جديد ميباشند. امير بيان علي عليه السلام گفتاري ارزنده دارند و ميفرمايند: «ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحكم 9 ؛ دلها [از انديشه در يك موضوع] به ستوه آمده و خسته ميشوند، همانگونه كه بدنها نيز [از پرداختن به يك كار] افسرده ميگردند. بنابراين براي آن دلها [و رفع افسردگي آن ها] از [دانش هاو] روشهاي نوين و حكمت آموز سود بريد.» از اين رو بايستي تلاش نمود در آغاز متن ارتباطي خويش از جملات و كلماتي سود برد كه بتواند توجه مخاطب را جذب كند. به عنوان مثال براي نهادينه سازي حس احترام به بزرگسالان و تذكر محترمانه و از سوي ديگر آموزش وضو ميتوانيد براي كودكان، داستان برخورد امام حسن و امام حسين عليهما السلام با پيرمرد ناآشنا با وضو 10 را ذكر كنيد و براي تشويق و ترغيب بزرگسالان با واژهها و جملههاي عاطفي شروع نموده، تجربه و دستاوردهاي خود را منتقل نماييد. ميتوان اين آيات الهي كه در مواجهه با بندگان گناهكار و پشيمان صادر شده است را نمادي از همين روش دانست. «قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا» 11 ؛ «بگواي بندگان من،اي كساني كه بر خود اسراف و ستم نموده ايد، از رحمت خداوند نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميآمرزد.» اين آيه آنچنان زيبا و مسحور كننده است كه درون هر گناه آلودهاي را به جنبش در ميآورد و وي را به توبه و بازگشت به سوي نيكيها وا ميدارد. واژهاي همچون يا عبادي (اي بندگانم) از بار عاطفي بسياري برخوردار است كه در آغاز آيه، شوري در دل ايجاد مينمايد. پرورش يافته مكتب قرآني؛ علي عليه السلام نيز در گفتاري شگرف و ژرف به گونهاي لطيف و سراسر زيبايي گناهكاران را اين گونه تشويق ميكند و شور توبه را در آنان شعله ور ميسازد: «ما اهمني ذنب امهلت بعده حتي اصلي ركعتين و اسال الله العافية 12 ؛ هيچگاه گناهي كه پس از آن مهلت دو ركعت نماز و طلب اصلاح آن را يافتم اندوهگينم نساخت.» علي عليه السلام در ضمن ابراز راهكار توبه در قالبي تجربه گونه، بر روي عاطفه و احساس مخاطب انگشت گذاشته، وي را در مسير بازگشت راهنمايي مينمايد. به همين جهت بايستي پذيرفت كه ايجاد ارتباط در قالب تجربه و دست آوردها نه تنها گيرا و احساس ساز است بلكه با كمي نوآوري ميتوان در همان لحظات نخستين گامهاي بزرگي به سوي تحريك عواطف و احساسات مخاطبان برداشت. در اين جا مناسب است به اين نكته توجه شود كه بحث ترغيب براساس تجربه، روشي گمشده و نايافتني در قرآن كريم نيست. كلام الهي در موارد بسياري با ذكر شواهد تاريخي و تجربيات ديني بشر سعي در ترغيب و علاقمندسازي مخاطبان به سوي نيكيها و پشت پا زدن به بديها دارد كه نمونه عيني آن را ميتوان در سوره مباركه ابراهيم مشاهده نمود. خداوند در آيه اول ميفرمايد: «الر، كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد»؛ «الر، [اين] كتابي است كه بر تو نازل نموديم تا مردم را از تاريكيها [شرك و ظلم و جهل] به سوي روشنايي [ايمان، عدل و آگاهي] به فرمان پروردگارشان درآوري، به سوي راه خداوند توانا و ستوده.» 13 سپس بحث خروج از ظلمت و راهيابي به سوي نور را با تجربهاي تاريخي در هم ميآميزد تا بحث در روح و جان مخاطب جا گرفته، براي مخاطب تشنه قابل فهمتر و عينيتر شود تا او بتواند اين مساله را با تمامي زواياي آن درك نمايد. از اين رو در ادامه ميفرمايد: «و لقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكرهم بايام الله» 14 ؛ «ما موسي را با آياتي از خود [به سوي قومش] فرستاديم [و دستور داديم] قومت را از تاريكيها به سوي نور [رهنمون شو و] بيرون آور و ايام الله را به آنان يادآوري كن.» سپس قسمتهايي از داستان موسي عليه السلام را ذكر مينمايد. بنابراين هيچگاه نبايد استفاده از تجربيات و دستاوردهاي ملموس را به فراموشي سپرد.
هشدارها 1 - اگر چه تجربيات بايستي هنرمندانه و با ذكر جزئيات سامان يابد، اما بايد اين نكته را از نظر دور نداشت كه تذكر همه جزئيات و رنگ و لعاب بيش از حد پسنديده و مطلوب نيست، چرا كه نظرها را از هدف اصلي دور ميسازد و نميگذارد گوينده به هدف خود نايل شود. مثلا اگر قرار است در مورد پي آمدهاي سهمگين و بر باد دهنده بدحجابي و بي حجابي صحبت كنيد بايستي واقعهاي را كه خود ديده ايد، خوانده ايد يا شنيده ايد به ترتيب اولويت براي مخاطبان تعريف نمائيد و داستان دختري را كه به خاطر بي اعتنايي به مسايل مذهبي در دام گروههاي فاسد افتاد شرح دهيد و عاقبتش را كه سراسر نگون بختي، تاريكي و تنهايي است متذكر شويد. اما اگر در اين ميان برخورد نيروهاي انتظامي را با آب و تاب بيشتري نقل كنيد، از هدف خود دور افتاده، ذهن مخاطب را از زشتي بدحجابي و بي حجابي به جاي ديگر منحرف ساخته ايد. پس سزاوار است تجربه را براساس هدف محوريابي كرده و بر آن متمركز شويد و هر نكته مناسب را در ارتباط با آن شرح و بسط دهيد. 2 - در هنگام ارائه تجربه بسيار مناسب است حادثه را با حركات متناسب به صورتي زنده به نمايش بگذاريد. به عنوان مثال اگر ميخواهيد به صعود و فرود هواپيما اشاره كنيد با دست خود اين عمل را نشان دهيد. اين مساله حتي در ارتباطهاي آموزشي مانند احكام نيز بسيار كاربرد دارد. در غير اين صورت منتظر ارتباطي يخ زده باشيد! اين تجربه واقعي شاهدي گويا بر گفتار ما است: «جايي رفتم و برادري داشت سخنراني ميكرد. من طلبه هم نشستم تا استفاده كنم، سخنانش خوب و پرمحتوا بود، ولي او از اول منبر تا آخر كوچكترين حركتي نكرد. از اين نظر منبر تا آخر بسيار كسل كننده شده بود. در حالي كه ميتوانست وقتي در اثناء سخن از آسمان ميگويد با دست اشاره به بالا كند، وقتي در مورد زمين ميگويد اشاره به پايين كند، وقتي در مورد قلب ميگويد با دستش به قلب خودش اشاره كند و خلاصه منبر را از حالت يك نواختي و كسل كنندگي به درآورده و شنونده را سر ذوق بياورد. 15» 3 - اگر چه زحمت دارد، اما خاطره بايستي مناسب با حال و هواي ارتباط و هدف مورد نظر باشد وگرنه جز تخريب ارتباط چيزي به دنبال نخواهد آورد. از اين رو از پراكنده گويي بايد بر حذر بود.
گام دوم: ارائه خواست و ديدگاه به گونهاي شفاف پس از گذر از مرحله ارائه تجربه و استفاده صحيح و درست از فرمول خبرنگاران، نوبت به گام دوم ميرسد. در اين مرحله ناچار از رعايت اصولي اساسي ميباشيم تا ثمره گفتار تجربي گذشته قوام يابد و مخاطب هدف را به خوبي مشاهده نمايد. مرحله ارائه خواست از ظريفترين و مهمترين بخشهاي ارتباط ترغيبي است. اصل اول: ديدگاه خود را به صورت كاربردي مطرح سازيد. مخاطبان زماني دل به پيام ميبندند كه كاربردي بوده، بفهمند از آنها چه چيزي خواسته شده است. از آن جا كه گام دوم، مرحله راهيابي به عمل و تصميم سازي است و مبلغ بايد مخاطب را به اين سمت و سو راهنمايي كند، بهتر است جملات به دور از كلي گوييهاي غيرقابل عمل، رنگ كاربردي بگيرد. تنها در اين صورت است كه ميتوان از آنان انتظار عمل داشت. بنابراين مناسب است به جاي رهنمودهاي كلي مانند «والدين، بسيار محترمند، سعي كنيد آنها را از خود خشنود سازيد» بگوييم: «جمعه اين هفته به خواست خداوند همگي ما سعي كنيم با پدر و مادر خود ديدار نموده، هديه مورد نيازشان را براي آنان تهيه نماييم و همراه خود ببريم.» اجازه دهيد اين بحث را با ياري طلبي از كتاب آسماني دنبال كنيم. قرآن اين ذخيره و كلام بي جانشين به گونهاي راستين بر توصيههاي كاربردي كه در متن زندگي قابليت پياده شدن را داشته باشد پاي ميفشارد. در موضوع احترام به پدر و مادر در يك رهنمود كلي اين چنين اظهار ميدارد: «و بالوالدين احسانا» 16؛ «به پدر و مادر نيكي كنيد.» در اين توصيه كوتاه نكته بس ژرف و عميقي نهفته است كه رهنمود فوق را از كليت خارج ميسازد و آن اين كه كلمه «احسان» هرگاه با كلمه «الي» ذكر شود، مفهوم آن نيكي كردن است اگر چه به طور غيرمستقيم و با واسطه باشد اما زماني كه با كلمه «باء» ذكر گردد معناي آن نيكي كردن به طور مستقيم و بي واسطه است. بنابراين، آيه شريفه بر اين نكته تاكيد ميكند كه موضوع نيكي به پدر و مادر را بايد به گونهاي پراهميت دانست كه شخصا و بدون واسطه انجام گيرد. 17» اين كتاب شگفتي آفرين با دقت در واژگان مورد استفاده، نكتهاي كاربردي را به مخاطبان گوشزد مينمايد. اما به اين توصيه كوتاه بسنده نمينمايد و در جاي ديگر به صورتي روشن ميفرمايد: «و قضي ربك الا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما× واخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربياني صغيرا» 18 ؛ «پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد؛ هرگاه يكي از آن دو يا هر دوي آنها نزد تو به سن پيري رسند، كمترين اهانتي به آنها روا مدار و آنها را از خود مران [و بر آنها فرياد نزن] و گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو و بالهاي تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا همان گونه كه آنها مرا در كوچكي تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده.» 19 در اين دو آيه خداوند متعال لزوم احترام و نهايت بزرگداشت پدر و مادر را در قالب 6 دستورالعمل كارا يادآور ميشود: يك. لزوم احسان بدون واسطه به پدر و مادر «و بالوالدين احسانا» دو. كوچكترين اظهار ناراحتي ننمودن به آنها «فلا تقل لهما اف»، امام صادق عليه السلام در تفسير اين بخش ميفرمايند: «اگر چيزي كمتر از اف وجود داشت، خدا از آن نهي ميفرمود و اين كمترين ميزان مخالفت و بي احترامي به پدر و مادر است و از جمله اين گونه بي احترامي نگاه تند به سوي پدر و مادر است.» 20 سه. برسر آنها فرياد نزن «ولا تنهرهما» چهار. با آنان كريمانه و بزرگوارانه سخن بگو «و قل لهما قولا كريما» پنج. نهايت فروتني در برابر آنها «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة» جالب اين كه قرآن كريم به هنگام توصيه پيامبر به احترام گذاري براي مؤمنين ميفرمايد: «واخفض جناحك للمؤمنين» 21 اما به هنگام فروتني در مقابل والدين كلمه خفض جناح را كه كنايه از احترام بسيار است به همراه واژه «ذل» ميآورد و ميفرمايد: براي والدين ذليلانه و از موضع كوچكي فروتني نماييد. «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة» شش. طلب رحمت براي آنها در هنگامه مناجات «و قل رب ارحمهما كما ربياني صغيرا» همان گونه كه مشاهده نموديد قرآن توصيههاي خود را براساس متن زندگي كارا نموده است. از اين رو مبلغ نيز بايستي به كارآيي و كاربردي بودن توصيهها و خواست خود توجه لازم را مبذول نمايد. از جملههاي مبهم و كلي بايد پرهيز كرد زيرا اين گونه جملهها عمل مشخصي را از مخاطبان درخواست نمينمايد. هرچه درخواستها داراي دو معيار عمل مشخص و از سوي ديگر زمان معين باشند، بر صراحت و شفافيت آن افزوده خواهد شد و ابليت سنجش عملكرد تبليغي را براي مبلغ فراهم خواهد ساخت. يعني مبلغ ميتواند پس از زمان تعيين شده ميزان تاثيرگذاري سخن خود را ارزيابي نمايد و اين مقوله بسيار مهم است. پس اگر ميخواهيد به عدهاي بگوييد: «بد حجابي بد است و عواقت وحشتناك و ترسناك اجتماعي به دنبال دارد»، بهتر است بگوييد: «خواهران محترم با توجه به تجربهاي كه گفته شد آيا بهتر نيست از همين لحظه و در همين جلسه حجاب خود را بهتر از گذشته رعايت كنيد و پيش از استراحت روزانه در مورد آن بيانديشيد؟» اجازه دهيد اين گفتار خود را با سخنان اميرمؤمنان عليه السلام عمق بخشيم كه در توصيهاي كارا و زمان بندي شده به پنددهي ميپردازد: «لايكون الصديق صديقا حتي يحفظ اخاه في ثلاث: في نكبته و غيبته و وفاته 22 ؛ با رعايت سه شرط در سه وقت، دوست ميتواند ادعاي دوستي كند: در رنج و گرفتاري [با مال و جان همراه او باشد] و در نبودش [از گفتار سنجيده حفظش كند] و در وفات و درگذشت او [با طلب آمرزش يادش كند.]
اصل دوم: شفاف و رسا از ديگر اصول مورد نظر در گام دوم شفافيت، سادگي و رسايي در هسته اصلي پيام است. بايد توجه داشت كه هسته اوليه تصميم سازي در جان مخاطبان در اين قسمت شكل ميپذيرد. به عبارتي تمامي تلاش ما در گامهاي اول و سوم براي نهادينه سازي گام دوم يعني ارائه خواست است، تا بتوانيم پذيرش مخاطب را شاهد باشيم. به همين خاطر اگر ارتباطگر نتواند با فافيت خواست خود و به تعبير ديگر هدف اصلي را بيان نمايد در روند تصميم سازي و ترغيب مخاطب اختلال ايجاد ميشود. از اين رو بايستي براي دوري از اين مشكل از كلي گويي، فني پردازي و درخواستهاي نامناسب با توان مخاطب خودداري كرد. در اين قسمت نيز مناسب است قالب پيام با مثالهاي در خور آميخته شود تا جنبههاي عيني آن براي مخاطبان شفاف و روشن شده، فوران علاقمندي در چهره او آشكار شود. جالب آنجاست كه قرآن كريم نيز استراتژي خود را در ارائه مثالها، حكايتها و شاهدهاي تاريخي براساس اصل يادآوري، تذكر و تصميم سازي قرار داده است و ميفرمايد: «و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون» 23 ؛ «خداوند براي مردم مثالها ميزند، شايد متذكر شوند (پند گيرند و راه خويش را بيابند).» بنابراين اگر ميخواهيد عدهاي را تشويق به حفظ قرآن نمائيد بهتر است با توجه به مخاطبان پر مشغله خود، به جاي توصيهاي مبهم مانند: «براي بالا بردن حافظه ميتوانيد قرآن حفظ كنيد»، بگوئيد: «كساني كه ميخواهند حافظه خود را تقويت كنند سعي كنند روزانه يك حديث كوچك يا آيه قرآني را پنج بار با صداي بلند با فاصله يك دقيقه بخوانند تا حفظ شوند.» پس هيچگاه در ارائه خواست و هدف اساسي خود اين توصيه قرآن را فراموش ننمائيم: «و لقد يسرنا القران للذكر فهل من مدكر» 24 ؛ «قرآن را براي پند گرفتن و يادآوري آسان نموديم، آيا پند گيرندهاي هست؟» قرآن كريم خود پرچمدار شفافيت در گفتار و ارائه خواست و هدف مورد نظر خود است. با ذكر حكايات و مثالهاي گوناگون بسترسازي مينمايد و سپس به گونهاي روشن هدف خويش را اعلام ميكند. پيامبر را مورد خطاب قرار ميدهد و با بياني رسا هدف از بعثت و برانگيختن او را اين گونه گوشزد مينمايد: «انا ارسلناك... داعيا الي الله باذنه» 25؛ «تو را فرستاديم تا باذن و فرمان خداوند مردم را به سوي او دعوت كني.» در جاي ديگر هدف از فرو فرستادن قرآن را در آيهاي كوتاه بيان ميكند، بياني كه سراسر اشاره، كنايه و تشبيه است: «كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم» ؛ « [اين قرآن] كتابي است كه به سوي تو فرو فرستاديم تا مردمان را از تاريكيهاي [شرك و ظلم و جهل] به سوي روشنايي [ايمان، داد و آگاهي]، خارج سازي.»
اصل سوم: ايمان و شور سومين اصل در گام دوم، يكي از مهمترين و كليديترين راهكارهاي دستيابي به موفقيت در امر ترغيب و تشويق است. پيام بايستي به گونهاي باشد كه ايمان و شور در لابلاي كلمات و واژههاي آن هويدا گردد. تنها در اين صورت است كه نقش مورد نظر در جان مخاطب حك ميشود. در غير اين صورت حس همدلي مخاطب از دست خواهد رفت. نمونه عملي آن كه الگويي بي بديل است در رفتار و گفتار پيامبر در جريان مباهله آشكار است. پيامبر صلي الله عليه و آله آنچنان با ايمان و استحكام و شور، پيام خود را ارائه دادند كه از لابلاي گفتارشان ايمان به هدف مشاهده ميشود. بديهي است چنين صلابت نموداري در پيام، روح مخاطب را به هيجان در ميآورد و علماي مسيحي را به فكر فرو ميبرد. «تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساء كم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين» 26؛ «بياييد هر كدام فرزندان خود را دعوت كنيم، ما زنان خويش را دعوت ميكنيم و شما هم زنانتان را دعوت كنيد، ما از نفوس خود دعوت مينمائيم، شما نيز از نفوس خود، آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» پيامي اين چنين تكان دهنده كه از ژرفاي ايمان و اعتقاد بر ميخيزد، پهناي دل مخاطب را آماج شور ميسازد و وي را به تجديدنظر فرا ميخواند. تصور كنيد مبلغي پاكباخته در جريان تعمير مسجد به مردم رو كند و بگويد: «شما ميدانيد كه من منزل شخصي ندارم، اما مقداري پس انداز براي تهيه خانه كنار گذاشتهام. اما الان با توجه به وضع موجود نصف يا تمام پس اندازم را براي بازسازي و جلوگيري از خراب شدن مسجد اهدا ميكنم.« به نظر شما آيا كسي در آن محله خواهد ماند كه به مسجد و تعمير آن ياري نرساند اگر چه با كار دستي و كارگري. مناسب ست براي روشن شدن بحث به اين خاطره توجه كنيم: «15 سال است كه به طور مستمر در محلي به تبليغ ميروم. در زماني كه جنگ بود براي جبهه پول جمع ميكردند و من روي منبر و در هر فرصتي مردم را تشويق ميكردم كه كمك كنند، اما هر وقت ميخواستم كمك كنم به خاطر اخلاص بيشتر پول را مخفيانه ميدادم. مدتها گذشت، يك روز يك نفر با عصبانيت از آخر مسجد با صداي بلند گفت: حاج آقا! شما كه اينقدر از ثواب كمك به جبهه و جهاد با مال ميگوئيد چرا خودتان هيچ وقت كمك نميكنيد؟ - اين در حالي بود كه كساني كه در صف اول مينشستند ميديدند كه من هميشه مخفيانه كمك ميكنم - بعد از آن حادثه تجربه پيدا كردم و هر بار كه كمكها جمع آوري ميشد، به عنوان اولين نفر و به صورت آشكار پول در كيسه ميانداختم، چرا كه براي بعضي از مردم ديگر هم اين پرسش به وجود آمده بود كه: اگر اين ثوابها حقيقت دارد، چرا خودشان پيشقدم نيستند؟ همچنين دريافتم كه گاهي براي خدا بايد كارهاي مخفي را علني نمود. براساس همين تجربه بار ديگر كه ميخواستند براي ساختن خانه بهداشت خودياري جمع كنند، خودم پنج هزار تومان به طور علني پرداختم و تاثير بسياري نمود كه ديگران بيست و سي و حتي چهل هزار تومان پرداخت كردند. 27» ايمان به گفتار آثار بيروني خود را چه در پيام و چه در عمل و رفتار بر جاي ميگذارد و از همه مهمتر، اين ايمان و اعتقاد است كه روح پيام ما را به گوش جان مخاطب ميرساند وگرنه جز زيان چيزي به بار نميآورد. شايد اين تجربه نيز گوياي همين بعد از مساله ايمان و شور در پيام باشد: «يك بار به شعر خوبي برخوردم، آن را يادداشت كردم و فكر ميكردم با اين شعر به خوبي ميتوانم در روضه خواني فيض خوبي برسانم. اتفاقا در روضهاي همان شعر را با آب و تاب خواندم، ولي هيچ فيضي نداشت و آنچه را كه قبلا ميدانستم تثبيت شد و آن اين كه اولا روضه خوان وقتي در روضه موفق است كه روضه را از روي سوز دل خودش بخواند، آنگاه است كه سوز دل او روي ديگران تاثير ميگذارد و آنها را هم ميسوزاند. ثانيا: روضه خوان بايد به آن روضه معتقد باشد و برايش حقيقت قايل شود. اگر چنين بود آن روضه تاثيرگذار و گيرا است وگرنه گاهي ميبينيم شعر خوب و صداي زيبا وجود دارد ولي چون اعتقاد و ايمان و سوزدل در كار نيست جاذبهاي ندارد. 28» شايد پرسيده شود چگونه ميتوان به مرحله شور و ايمان دست يافت و اين گوهر ناب را به چنگ آورد؟ در پاسخ بايد گفت: ترك آنچه نهي ميكنيم و انجام آنچه به آن امر مينمائيم راز دستيابي به اين صفت ارزشمند است. چرا كه قرآن از زبان شعيب عليه السلام فرموده است: «ما اريد ان اخا لفكم الي ما انهاكم عنه، ان اريد الاالاصلاح مااستطعت» 29؛ «من هرگز نميخواهم چيزي كه شما را از آن باز ميدارم مرتكب شوم، من جز اصلاح - تا آنجا كه توانايي دارم - نميخواهم.» تنها در اين صورت است كه ميتوان اميدوار بود ريشههاي ايمان در تار و پود كلام ما شاخه دواند. گام سوم: سود و زيان مخاطبان را گوشزد نماييد پس از آن كه تجربهاي بيان گشت و هدف با روشني مطرح گرديد، مخاطب با اين پرسش رو به رو ميشود كه اين كار چه سود و زياني براي من يا جامعه دارد؟ به تعبيري عاميانه تر، اگر اين كار را انجام ندهم چه ميشود؟ در پاسخ به اين پرسش است كه گام سوم مطرح ميشود. در اين قسمت مبلغ بايد بتواند به دور از بيهوده گويي و طولاني ساختن گفتار و ذكر دلايل، علتهايي را براي انجام دادن يا انجام ندادن كار بر شمارد. به خاطر داشته باشيم كه مخاطب در گام سوم مقداري از توانايي تمركز خود را از دست داده است و اينك بايد با گزينش راهي كوتاه و درست، او را به ادامه ارتباط مشتاق و علاقمند ساخت وگرنه او از ادامه همراهي دست خواهد كشيد و فرايند ترغيب ناتمام خواهد ماند. چرا كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمودند: «ان القلب اذا اكره عمي؛ 30 هنگامي كه قلب و جان [مخاطب] وادار [به شنيدن سخني] شود، [روي بر ميتابد] و كور ميشود.» بر همين اساس در اين مرحله رعايت دو نكته در خور اهميت است.
نكته نخست: تناسب دلايلي كه ذكر ميشود با مثال و تجربهاي كه در آغاز پيام آمده است تناسب داشته باشد، همچنين دليل به گونهاي باشد كه درخواست شما در گام دوم را موجه سازد. به عنوان مثال اگر در مورد احترام به پدر و مادر صحبت ميكنيد بايد دليل شما آن گونه باشد كه مخاطب در مواجهه با آن تاب و توان خود را از دست بدهد و تسليم دليل گردد و لذت احترام را در كام خود بچشد و ارزش معنوي يا مادي آن را دريابد. در همين رابطه قرآن كريم در خصوص عظمت احترام به مادر به تشريح دليل آن ميپردازد و با گفتاري كوتاه لزوم رعايت حقوق مادر و تقدم او بر پدر را برمي شمارد. «و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها» 31 ؛ «ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكي كند، مادرش او را با ناراحتي حمل ميكند و باناراحتي بر زمين ميگذارد. 32» همان گونه كه مشاهده ميشود اين آيه با بزرگداشت حق مادر، آن را برتر از حق پدر ميداند. چرا كه در آغاز مساله احسان و نيكي به پدر و مادر را به صورت كلي بيان نمود، سپس مادر را جداگانه ذكر كرده، مشقت و رنج وي در هنگام بارداري و زايمان را بازگو مينمايد. 33 در جهت ايجاد تنفر نيز دليل بايد روشن و قانع كننده باشد تا مخاطب با توجه به تجربه از پيش گفته شده و خواست مطرح شده، حق را به شما دهد و احساس ناخوشايندي نسبت به مثلا ربا پيدا نمايد. پس تناسب بين تجربه، خواست و دليل را نبايستي فراموش نمود.
نكته دوم: پافشاري بر يك دليل در ارائه دليل يا دلايل بهتر است بر قويترين آنها تكيه شود. البته قويترين در اين جا نسبي است؛ يعني با توجه به مخاطبان بايد دست به گزينش زد. چه بسا استدلالهايي كه نزد مخاطبان غير فرهيخته پذيرفته نميشود و چه بسا گفتارهاي عام پسندي كه نزد خواص جايي ندارد. اما آنچه در گام سوم مهم است گزينش تنها يك دليل قوي و برگزيده است. هيچگاه تصور نكنيد با ارائه انبوه دلايل ميتوانيد مخاطب خويش را تسليم نمائيد. چون اگر موافق با شما باشد ذكر دلايل بسيار، او را خسته ميكند و اگر مخالف باشد به خاطر سرعت شما در پردازش دلايل و عدم توجه به نظرات يا ظرايف مساله، از شما رو بر خواهد تافت. چه زيبا فرموده اند امام كاظم عليه السلام: «من محا طرائف حكمته بفضول كلامه فكانما اعان هواه علي هدم عقله 34 ؛ هر كس با زوايد سخن خود شيريني و زيبايي حكمت و نكات باريك و دقيق آن را از نظرها دور كند، گويا هواي خود را بر نابودي خرد خويش كمك نموده است.» در اين زمينه آگهيهاي تجارتي بسيار قوي عمل ميكنند. در اين نوع آگهيها هيچگاه ليستي از دلايل برتري كالا ارائه نميشود بلكه با استفاده از روشهاي روانشناسانه، تنها به دلايلي كوتاه يا تنها يك دليل بسنده ميشود اما همان دليل به زيباترين شكل مطرح ميشود. از اين رو بهتر است بر روي قانع كننده ترين، همه فهمترين و مهمترين دليل خود پافشاري نمائيم. اجازه دهيد ادامه بحث را در خدمت قرآن پي گيري نمائيم و با مثالي روشن اين ويژگي خاص قرآن را نيز مشاهده كنيم. در يكي از آيات در رابطه با حرمت تجسس و غيبت ميفرمايد:«ولاتجسسوا ولايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه» 35؛ «هرگز [در كار ديگران] تجسس نكنيد و هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد [به يقين] همه شما از اين امر كراهت داريد.» در اين آيه با بياني زيبا و در ضمن تشبيهي جالب، ضرر غيبت تشريح ميشود. جهت نهي و بر حذر داشتن از غيبت، آن است كه اين صفت ناپسند اجزاء جامعه بشري را يكي پس از ديگري فاسد ميسازد، انس و الفت را كاهش ميدهد و ترس از يكديگر را به جامعه تزريق مينمايد. و اين با اساس جامعه اسلامي كه بر «انما المؤمنون اخوة» استوار است، سازگار نيست. راز مرده خواندن غيبت شده نيز آن است كه او بي خبر از غيبت است و توانايي پاسخ گويي را ندارد و قسمتي از آبرويش به وسيله كسي به دندان غيبت گرفته شده است. 36 به نظر ميرسد همه مبلغان آگاه بايستي با الگو قرار دادن كلام وحياني، گزيده گويي را در بيان سود و زيان برگزينند و تا ميتوانند در گام سوم از حاشيه پردازي دوري كنند و مانند اميرمؤمنان در جملاتي كوتاه سود مخاطب را به وي بنمايانند: «اي مردم با ايمان، هر كس ستم و ظلمي را ببيند كه رواج يافته و عمل ميشود و منكر و ناپسندي را مشاهده نمايد كه به آن دعوت ميشود و در آن هنگام با دل از او روي برگردانده، انكار نمايد [از پاسخ گويي در روز رستاخيز] رهايي يافته و [از گناه] بيزاري جسته است. و هر كس آن را با زبان خود انكار نمايد پاداش خواهد گرفت و او از منكر به دل پاداشش بيشتر است و هر كه در مقابل آن با شمشير بايستد تا كلمه خدا در جايگاه عالي خود قرار گيرد و مكتب ستمگران پست شود، او راه يافته سبيل رستگاري است و به راه راست هدايت يافته و نور يقين در دل او فروزان ميگردد. 37» از اين رو بايد تلاش نمود تا ضمن دليلي روشن و شفاف، محكم و استوار در آخرين مرحله گام زد و قدم پاياني را در جهت شوق آفريني با موفقيت به پايان رساند. در پايان اين بحث چكيده گفتار خود را در كلام علي عليه السلام جست وجو ميكنيم كه فرمودند: «اذا ازدحم الجواب خفي الصواب 38 ؛ هرگاه [در برابر پرسشي جوابهاي بسيار داده شود، راه درست پنهان خواهد ماند [و مخاطب به دو دلي دچار ميشود.] اين چند نكته را هميشه در نظر داشته باشيم: گام اول: تجربه و دستاوردي دلنشين، پندآموز و زيبا گام دوم: درخواست شفاف به دور از كلي گويي و فني گويي، براساس اعتقاد راستين گام سوم: شناساندن سود و زيان مخاطب و رفع ابهام. پي نوشت: 1) ابراهيم/4. 2) ابراهيم/7. 3) الفقيه كل الفقيه من لم تقنط الناس من رحمة الله ولم يؤيسهم من روح الله ولم يؤمنهم من مكر الله»، نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 87. 4) آيين سخنراني، ديل كارنگي، ص 128، با تغيير و تصرف. 5) در مجله مبلغان شماره 18 صفحه 28 به بعد به اين اصول دهگانه اشاره شده است. اين اصول عبارتند از: 1 - موضوعات مورد علاقه و شورآفرين 2 - توان مخاطبان 3 - راستي و صميميت 4 - تصويرسازي با كلمات 5 - سادگي و رواني 6 - فرمول خبرنگاران 7 - مرزشناسي در موضوع 8 - چينش، سنجش، گزينش 9 - شناخت زبان، فرهنگ و بينش 10 - پيام احترام آميز. 6) تجارب مبلغان هنرمند، ص 113 و 114. 7) غرر الحكم، ح 42. 8) كه، كجا، كي، چه، چرا، چگونه. 9) نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 89. 10) داستان راستان، ج 2، ص 103. 11) زمر/53. 12) نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 291. 13) ترجمه آيت الله مكارم شيرازي / 255. 14) ابراهيم / 5. 15) تجارب مبلغان هنرمند، ص 116. 16) انعام / 151. 17) هزار و يك نكته از قرآن، ص 435 به نقل از المنار، ج 8، ص 185 و نمونه، ج 6، ص 33. 18) اسرا / 23 و 24. 19) ترجمه آيت الله مكارم، ص 284. 20) لو علم الله شيئا ادني من اف لنهي عنه و هو ادني العقوق ومن العقوق ان ينظر الرجل الي والديه فيحد النظر اليهما، هزار و يك نكته از قرآن، ص 438 به نقل از نور الثقلين، ج 3، ص 149. 21) حجر / 88. 22) نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 129/1151. 23) ابراهيم / 25. 24) قمر / 17. 25) احزاب / 45 - 46. 26) آل عمران / 61. 27) تجارب مبلغان هنرمند، ص 98 با اندكي تغيير و تصرف. 28) همان، ص 123، با اندكي تصرف. 29) هود / 88. 30) نهج البلاغه صبحي صالح، ص 503. 31) احقاف / 15. 32) ترجمه آيت الله مكارم، ص 504. 33) با استفاده از تفسير كبير، ج 28، ص 14؛ هزار و يك نكته از قرآن، ص 437. 34) اصول كافي، ج 1، ص 17. 35) حجرات / 12. 36) برداشتي از تفسير الميزان، ج 18، ص 323. 37) نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 365، ص 1262 - 1263. 38) همان، حكمت 235، ص 1194. منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره20.